جمع بندی اختلاف در تفسیرها

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اختلاف در تفسیرها
سلام، بدون مقدمه شروع میکنم. بابا آب داد. مادر نان را پخت. برداشتی که من ازین دو جمله میکنم اینه 1- اولا چون واژه بابا قبل از مامان اومده دلالت بر این داره که این پدره که وظیفه تامین خوراک و آشامیدنی کودکان را برعهده داره 2- کلمه آب قبل از نان اومده پس این دو جمله نشان دهنده اینه که آشامیدنی دارای اهمیت بیشتری نسبت به خوراکه. 3- از جمله دوم که نوشته نان را مادر پخت اینطور استنباط میشه که پختن نان بر عهده مادر بوده و خرید آن اشتباه است. 4- علته اینکه بجای واژه ی نوشاندن، دادن برای آب بکار رفته اینه که پدر تنها وظیفه تامین مخارج زندگی رو داره و نوشاندن و خوراندن برعهده مادر است. 5- از حروف ب،د هر کدوم 3 بار استفاده شده در این دوجمله که وقتی اونهارو کناره هم میزاریم به سه واژه بد، بد، بد میرسیم که یکی از علل تکرار این واژه اینه که کمک نکردن به پدر و مادر در امور زندگی، چه در تامین خوراک و ... و چه در کارهای خانه بد، بد و بد است! که نشان دهنده اهمیت بدی این موضوع است. 6- آمدن آب قبل از نان میتواند نشان دهنده این باشد که پیش از خوردن غذا مقداری آشامیدنی باید تناول گردد که در حین خوردن خوراک آبی نوشیده نشود! 7- در این دو جمله 21 حرف را میبینیم که میتواند نشان دهنده تعداد جویدن یک لقمه غذا در حد قابل قبول و تحمل باشد که این نشان دهنده اهمیت بلع غذا در هضم آن است. 8- سوالی در این دو جمله به شکل مستتر مطرح است که این نان و آب برای چه کسانی تهیه میشود، علت اینکه آن اشخاص معرفی نشده اند این است که پختن نان و تهیه آب تنها محدود به فرزندان نمیشود بنابرین ازین جمله ها به اهمیت بخشش نیز پی میبریم. 9- هر دو فعل پخت و داد متعدی اند ولی برای پخت حرف اضافه را آمده و برای داد نیامده، این میتواند نمایان گر این مسئله مهم باشد که مادر اگر گاهی وقت ها فاصله ای بین وظیفه ای که دارد بندازد (فاصله ای مانند را یعنی فاصله ای کوتاه) عیب زیادی بر او وارد نیست اما پدر حق هیچ کوتاهی در انجام وظایف خود ندارد. 10- به جای تمامی نوشیدنی هایی مانند شیر، نوشابه و هر چیز دیگه واژه آب بکار رفته و به جای هر خوردنی دیگه ای مثل چلو خورش و آبگوشت واژه نان بکار رفته، بنابرین ازین دو جمله متوجه میشویم که غذای اصلی هر شخصی نان و آب است. اول میخواستم 30 تا جمله بنویسم ولی دیدم ممکنه از حوصله خارج بشه. بنظرتون ما این مشکل تفسیر/ترسیم رو در خیلی جاهای دیگه ای نداریم؟ و البته این ترسیمه اشتباهی که جای تفسیر میکنیم رو گاها جای اعجاز نمیگیریم؟ چطور با دید منطقی میتونیم به موضوع ها نگاه کنیم؟ الآن کسی به من گوشزد کنه که این دوجمله بیانگر این چیزا نیست و صرفا دو جمله اول دبستانیه آیا اگر من بگم این جمله هارو تو خواب بهم فرشته الهی وحی کرده کسی میتونه رو حرفم حرف بزنه؟...  آیا درباره ی تفسیر قرآن هم همین صدق نمیکنه؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد میقات
اول میخواستم 30 تا جمله بنویسم ولی دیدم ممکنه از حوصله خارج بشه. بنظرتون ما این مشکل تفسیر/ترسیم رو در خیلی جاهای دیگه ای نداریم؟ و البته این ترسیمه اشتباهی که جای تفسیر میکنیم رو گاها جای اعجاز نمیگیریم؟ چطور با دید منطقی میتونیم به موضوع ها نگاه کنیم؟ الآن کسی به من گوشزد کنه که این دوجمله بیانگر این چیزا نیست و صرفا دو جمله اول دبستانیه آیا اگر من بگم این جمله هارو تو خواب بهم فرشته الهی وحی کرده کسی میتونه رو حرفم حرف بزنه؟...  آیا درباره ی تفسیر قرآن هم همین صدق نمیکنه؟
  با سلام و درود فارغ از صحیح یا نادرست بودن این ترسیم ها و تفسیرها، در باره تفسیر قرآن، نکاتی خدمتتان عرض می شود: 1. قرآن کریم کلام خداوند حکیم و علیم است که موجب هدایت و راهنمایی انسان به سوی کمال و سعادت است و برای همه انسان ها در همه دوران ها تا قیامت، راهنما و هدایتگر است. 2. خداوند متعال حکیم است و کلامش نیز حکیمانه است، لذا انتخاب کلمات، تقدم و تأخر آن ها و ...، همه از روی حکمت است و قطعا نکته و ویژگی ای دارد. 3. افق و سنخ کلام الهی، با افق و سنخ کلام بشری بسیار متفاوت است و هیچ انسانی نمی تواند مانندی برای قرآن کریم بیاورد، کما این که تاکنون نتوانسته است. 4. ارزشمندی تفاسیر قرآن کریم، به خاطر این است که قرآنی که کلام خداوند متعال و معجزه است را تفسیر می کنند. لذا هر تفسیری از هر کلامی، ارزشمند نیست، بلکه باید دید چه چیزی را تفسیر کرده اند. 5. اعجاز قرآن کریم ارتباطی با تفاسیر ندارد و هیچ کس تاکنون از معجزه بودن تفاسیر سخن نگفته است. 6. صرف این که گفته شود این متن به من الهام شده، خارق العاده بودن آن را اثبات نمی کند زیرا کلامی می تواند معجزه و خارق العاده باشد که دیگران بطور عادی نتواند مانندی برای آن بیاورند. 7. تفسیر قرآن کریم اسلوب و ضوابط خاصی دارد که خارج از آن ضوابط، آن تفسیر، اعتبار و ارزش علمی را ندارد. 8. شخص مفسر نیز باید دارای ویژگی ها و مهارت هایی باشد تا تفسیرش اعتبار لازم را داشته باشد، کما این که گفته شده  یک مفسر باید مجموعه ای از علوم را دارا باشد تا بتواند تفسیر صحیح ارائه دهد، از جمله دارا بودن ده علم: لغت؛ اشتقاق؛ نحو؛ قراءات؛ سيره؛ حديث؛ اصول فقه؛ فقه؛ كلام؛ موهبت.(التفسير و المفسرون(للمعرفة)، ج ‏1، ص 53 - 55)   بنابر این: علاوه بر خارق العاده بودن قرآن کریم، تفسیر قرآن، دارای اسلوب و ضوابطی است، همین طور کسی که می خواهد کلام الهی را به عنوان مفسر، تفسیر کند باید مهارت ها و شرائطی داشته باشد. از طرفی هر متنی ارزش تفسیر ندارد و هر تفسیری هم علمی و ارزشمند محسوب نمی شود. مستحضرید متنی که شما بیان فرموده اید، اصلا قابل مقایسه با متنی خارق العاده نیست؛ گوینده هم چنین تفاسیری که شما ارائه داده اید را اصلا منظور نداشته است بلکه صرفا محتملات و ذهنیاتی است که می توان از یک جمله، ارائه نمود، فارق از این که اعتبار و ارزش علمی داشته باشد یا نه.   به نظر شما، مطالبتان چقدر ارزش و اعتبار علمی داشته و چه مقدار با این نکاتی که عرض کردم، همخوانی دارد؟    
سلام. اول از همه اینکه ارتباط سه نکته ی اولتون با سوال خودم رو متوجه نشدم. شما تو این سه جمله فقط از خدای عادل و حکیم و قرآن که ادعا داره معجزه ای از طرف خداست، صحبت کردید که چندان ربطی به تفاسیر  مختلفی که میشه از یه متن داشت (چه قرآن، چه هرکتاب گیج کننده ی دیگه ای) نداره. اما درباره ی بقیه نکاتتون.
4. ارزشمندی تفاسیر قرآن کریم، به خاطر این است که قرآنی که کلام خداوند متعال و معجزه است را تفسیر می کنند. لذا هر تفسیری از هر کلامی، ارزشمند نیست، بلکه باید دید چه چیزی را تفسیر کرده اند.
من اصلا راجع به ارزشمند بودن متن یا تفسیر حرفی نزدم. کاملا واضحه که مثالی که من زدم، یه مثال ساده با دوتا دونه جمله ی اول دبستانیه و ارزشی هم نداره.
. اعجاز قرآن کریم ارتباطی با تفاسیر ندارد و هیچ کس تاکنون از معجزه بودن تفاسیر سخن نگفته است.
 اگه قرآن معجزه باشه دلیلی نمی بینم که تفاسیر قرآن رو هم یه نوع معجزه تصور نکنم. البته "معجزه" نه به اون معنایی که میگیم حتما باید از طرف خدا باشه! معجزه از این لحاظ که متن ما، متنی است با محتوای خارق العاده. (اگه محتوای قرآن خارق العاده است پس قطعا تفاسیر هم خارق العاده ان) چون تفاسیر فقط دارن مفهوم حرف قرآن رو بازگو میکنن و خب شما ادعا دارید که محتوای قرآن خودش معجزه ست. (در حقیقت وقتی میگیم قرآن معجزه است، قطعا منظورمون محتواش هم هست چون قرآن، بدونِ محتوای داخلش ارزشی نداره)
6. صرف این که گفته شود این متن به من الهام شده، خارق العاده بودن آن را اثبات نمی کند زیرا کلامی می تواند معجزه و خارق العاده باشد که دیگران بطور عادی نتواند مانندی برای آن بیاورند.
درسته؛ شاید از نظر محتوا خارق العاده نباشه، اما همینکه یه چیزیو یه فرشته به کسی الهام کنه خودش خارق العاده نیست؟اگه کسی بگه یه فرشته بهم یه چیزیو گفته، همه میگن پس اون حرف، از طرف خدا بوده بنابراین حتی اگه حرف خارق العاده ای هم نباشه به خاطر اینکه اتفاقی خارق العاده رخ داده، اون حرف رو جدی میگیرن و به نظر هم خیلی خاص میرسه! (لبته همه ی اینا با فرض اینه که ما حرف طرف رو باور کنیم)  درضمن، به نظر من اینکه اگه کسی نتونه شبیه یه چیزیو بیاره،پس اون چیز یه معجزه است، چندان درست نیست. حافظ هم دیوانی داره که هیشکس نمیتونه شبیهش بیاره، فردوسی شعرهایی نوشته که تو دنیا همتا نداره! اما هیچ کدومِ اینا معجزه حساب میشن؟ به علاوه اینکه واقعا بعید میدونم نشه حداقل یه آیه شبیه قرآن اورد. قرآن فقط یه سری مطالبِ بعضا انتزاعی رو تکرار میکنه.درواقع قرآن یه سری چیزا رو فرض گرفته که درستن و راه سعادتو نشون میدن. بعد با اون پیشفرضا، آیه ساخته. منم میتونم فرض بگیرم یه سری چیزها درستن و لطف الهی ان. بعد طبق اونا یه سری آیه شبیه مال قرآن بنویسم. اصلا ب نظرم راه قرآن برای اثبات اعجازش غیر منطقیه.  هر کتاب زیبایی منحصر به فرده و یه چیز جدید و خاص محسوب میشه. فقط فرقشون اینجاس که بقیه کتابای زیبا، ادعای اعجاز و از طرفِ خدا بودن ندارن. مطمئن باشین اگه یک نفر خودش رو به عنوان نویسنده ی قرآن همون اول معرفی میکرد، قرآن دیگه اینقدر خاص به نظر نمیرسید و فوقش میگفتن نویسنده اش، انسانِ خوش فکر و باهوشی بوده. (هرچند درباره همینم مطمئن نیستم)
7. تفسیر قرآن کریم اسلوب و ضوابط خاصی دارد که خارج از آن ضوابط، آن تفسیر، اعتبار و ارزش علمی را ندارد.
من دقیقا منظورتون رو از ضوابط نمیدونم. اما حدس میزنم شامل چنین جیزایی باشه: باعقل جور دربیاد/ حرف رو به کلی عوض نکرده باشه/ با بقیه آیات همخونی داشته باشه اگه منظورتون همیناس، که باید بگم کلا کتب ادیان، چیزای عجیب غریب که با عقل جور درنیاد زیاد دارن. منتها اکثر آدما اون قسمتاش رو به حساب نمیارن و میگن اینا قسمت های تعبدیشه و باید پذیرفت. بعد هم به قسمت های مادی اش می پردازن. که البته درباره ی اونا هم حرف زیاده! وقتی یه حکم مادی طور، تو قرآن با عقل جور درنمیاد، تو تفسیرش کلی چیز بهش اضافه میکنن تا قابل هضم بشه. ولی اون قسمتایی از قرآن که چیز غیرعقلانی نداره، خیلی اوقات تفسیراش  عین خودِ ترجمه س و چیز خاصی نداره. بعدم اینکه یه سری قسمت های قرآن به نظر کاملا واضح و روشن میان اما کلی تفسیر میشن. خب چرا؟ مگه خدای حکیم و توانا بلد نبوده یکم واضح تر منظورشو بیان کنه؟ مگه قرآن کتاب هدایت نیست؟ نکنه استخفرلا میخواین بگین تفاسیر کتاب هدایتن؟ البته به نظر منم اگه یکی کلا قرآنو نخونه و فقط تفسیراشو بخونه هیچیو از دست نمیده. یعنی تفاسیر، از خودِ قرآنِ مبین، واضح تر و بهترن.
. شخص مفسر نیز باید دارای ویژگی ها و مهارت هایی باشد تا تفسیرش اعتبار لازم را داشته باشد، کما این که گفته شده  یک مفسر باید مجموعه ای از علوم را دارا باشد تا بتواند تفسیر صحیح ارائه دهد، از جمله دارا بودن ده علم: لغت؛ اشتقاق؛ نحو؛ قراءات؛ سيره؛ حديث؛ اصول فقه؛ فقه؛ كلام؛ موهبت.(التفسير و المفسرون(للمعرفة)، ج ‏1، ص 53 - 55)
قرآن خودش پایه و اساس همه چیه! درست نیست با بقیه علوم دینی مقایسه بشه.  فقه و احکام که منشاء شون همون قرآنه ((= لغت هم چیز خاصی نداره. یه مترجم هم باید بلدش باشه. احادیثم که خودشون برای اثبات اعتبارشون با خودِ قرآن مقایسه میشن. اگه قرآن چیز دیگه بگه، احادیث اعتبارشونو از دست میدن. پس قاعدتا درست نیست تفسیر قرآنو براساس احادیث انجام بدیم. درکل همونطور که قبلش هم گفتم، هروقت به یه آیه ای از قرآن میشه نقد کرد و ایراد گرفت، تفسیرشو یه جوری میکنن تا بیشتر با عقل جور دربیاد. درحالی که میشه یه تفسیر دیگه از قرآن کرد.  
به نظر شما، مطالبتان چقدر ارزش و اعتبار علمی داشته و چه مقدار با این نکاتی که عرض کردم، همخوانی دارد؟
گفتم نه ارزش داره، نه اعتبار علمی. اما دقیقا مثل قرآن، میشه ازش برداشت های متفاوت داشت. درباره ی همخوانی هم قبلش توضیحاتی دادم.
با سلام در مورد تقدم و تاخر کلمات، به نظر می رسه شیوه های تفسیر متفاوتی به کار رفته. به طور مثال، در اکثر موارد در قرآن واژه سمیع قبل از بصیر آمده. این یک اعجاز علمی در نظر گرفته میشه چون ثابت شده که حس شنوایی در جنین زودتر از بینایی ایجاد میشه. اما در آیه 11 سوره فصلت، بعد از اشاره به آفرینش زمین می فرماید "ثُمَ‌ اسْتَوَى‌ إِلَى‌ السَّمَاءِ" یعنی "سپس به آفرینش آسمان پرداخت". اما گفته میشه که در این آیه "ثم" نشان دهنده تقدم بیانی است و نه تقدم زمانی و بنابراین آیه به ترتیب ایجاد زمین و آسمان اشاره ندارد.   آیا قاعده ای داریم که به ما بگه در چه حالتی باید تقدم و تاخر را زمانی در نظر گرفت و در چه حالتی بیانی؟ با تشکر
سلام. اول از همه اینکه ارتباط سه نکته ی اولتون با سوال خودم رو متوجه نشدم. شما تو این سه جمله فقط از خدای عادل و حکیم و قرآن که ادعا داره معجزه ای از طرف خداست، صحبت کردید که چندان ربطی به تفاسیر  مختلفی که میشه از یه متن داشت (چه قرآن، چه هرکتاب گیج کننده ی دیگه ای) نداره
  با سلام و درود این ها را عرض کردم تا از ابتدا تفاوت های اساسی بین قرآن و تفسیر قرآن و نیز بین عبارت شما و تفسیرهای آن روشن و مشخص باشد.  
من اصلا راجع به ارزشمند بودن متن یا تفسیر حرفی نزدم. کاملا واضحه که مثالی که من زدم، یه مثال ساده با دوتا دونه جمله ی اول دبستانیه و ارزشی هم نداره
  پس مشخص است که نمی توان را آن با کتب تفسیر قرآن که کتب علمی هستند مقایسه کرد.  
 اگه قرآن معجزه باشه دلیلی نمی بینم که تفاسیر قرآن رو هم یه نوع معجزه تصور نکنم. البته "معجزه" نه به اون معنایی که میگیم حتما باید از طرف خدا باشه! معجزه از این لحاظ که متن ما، متنی است با محتوای خارق العاده. (اگه محتوای قرآن خارق العاده است پس قطعا تفاسیر هم خارق العاده ان) چون تفاسیر فقط دارن مفهوم حرف قرآن رو بازگو میکنن و خب شما ادعا دارید که محتوای قرآن خودش معجزه ست. (در حقیقت وقتی میگیم قرآن معجزه است، قطعا منظورمون محتواش هم هست چون قرآن، بدونِ محتوای داخلش ارزشی نداره)
  قرآن هم الفاظش و هم محتوایش معجزه است ولی ملازمه ای نیست تا محتوای تفاسیر نیز معجزه باشند. اولا قرآن کریم این همه معارف و مضامین عالیه را در یک جلد و در قالب جملات و آیات، بیان فرموده است یعنی با الفاظی کوتاه و موجز ولی مضامینی بسیار والا؛ در حالی که حتی برای همین یک جلد، چندین جلد تفسیر نوشته می شود. لذا ویژگی ای که قران دارد را تفاسیر ندارند. از طرفی مفسر، یک انسان عادی و معمولی است و هیچ گاه نمی تواند به تمام منظور و معنای مراد الهی از آیات قرآن، برسد. این مواردی هم که می گوید به صورت احتمال و با استناد به ادله نقلی و عقلی و... است. لذا گرچه محتوای تفاسیر، به تبع قرآن، به معارف دینی و قرآنی می پردازد و موضوعی ارزشمند است ولی هیچ گاه در راستای اعجاز هدایتگری و معرفت افزایی قرآن کریم نیست. هیچ عالمی هم تاکنون چنین برداشتی نداشته است. لذا تفاسیر، خارق العاده نیستند و می بینیم که افراد بسیاری به نوشتن کتب تفسیری اقدام کرده و می کنند.
درسته؛ شاید از نظر محتوا خارق العاده نباشه، اما همینکه یه چیزیو یه فرشته به کسی الهام کنه خودش خارق العاده نیست؟اگه کسی بگه یه فرشته بهم یه چیزیو گفته، همه میگن پس اون حرف، از طرف خدا بوده بنابراین حتی اگه حرف خارق العاده ای هم نباشه به خاطر اینکه اتفاقی خارق العاده رخ داده، اون حرف رو جدی میگیرن و به نظر هم خیلی خاص میرسه! (لبته همه ی اینا با فرض اینه که ما حرف طرف رو باور کنیم) 
این نزول فرشته و گفتن او، باید اثبات شود لذا با صرف ادعا، اثبات نمی شود و کسی باور نمی کند. این فرضی که شما تصور فرموده اید، اصل و ابتدای همه چیز است. باور کردن و نکردن آن، خیلی تفاوت دارد. باور کردن، یعنی او از طرف خدا است، باور نکردن، یعنی ادعایی اشتباه و دروغ است. بین این دو، تفاوت بسیار است. به همین خاطر، آن نکات اولیه را در پست ابتدایی آوردم، تا تفاوت بین قرآن بودن و نبودن، ین وحی بودن و نبودن، آشکار شود. این فرضی که شما تصور فرموده اید، خیلی از مسائل را تغییر می دهد لذا به همین سادگی نمی توانیم بگوییم فرض کنیم ادعایی صحیح است...  
  درضمن، به نظر من اینکه اگه کسی نتونه شبیه یه چیزیو بیاره،پس اون چیز یه معجزه است، چندان درست نیست. حافظ هم دیوانی داره که هیشکس نمیتونه شبیهش بیاره، فردوسی شعرهایی نوشته که تو دنیا همتا نداره! اما هیچ کدومِ اینا معجزه حساب میشن؟
  این گونه نیست که کسی نتواند شبیه آن ها را بیاورد. بله آن ها در دوره ای و تا زمان هایی، سرآمد بوده و هستند، ولی کارشان خارق العاده نیست تا گفته شود کسی که توان آوردن مثل آن را ندارد.  
  به علاوه اینکه واقعا بعید میدونم نشه حداقل یه آیه شبیه قرآن اورد. قرآن فقط یه سری مطالبِ بعضا انتزاعی رو تکرار میکنه.درواقع قرآن یه سری چیزا رو فرض گرفته که درستن و راه سعادتو نشون میدن. بعد با اون پیشفرضا، آیه ساخته.   منم میتونم فرض بگیرم یه سری چیزها درستن و لطف الهی ان. بعد طبق اونا یه سری آیه شبیه مال قرآن بنویسم. اصلا ب نظرم راه قرآن برای اثبات اعجازش غیر منطقیه.  هر کتاب زیبایی منحصر به فرده و یه چیز جدید و خاص محسوب میشه. فقط فرقشون اینجاس که بقیه کتابای زیبا، ادعای اعجاز و از طرفِ خدا بودن ندارن.
  اولا تحدی به آیه نداریم. حداقل مراحل تحدی و همانندآوری، به اندازه گفتار (پاراگراف و یک مجموعه گفتار) و یک سوره است. ثانیا این ادعا که ما هم می توانیم، از همان نزول قرآن و 1400 سال پیش و توسط شخصیت های نابغه و متخصص در ادبیات عرب و...، مطرح بوده است ولی تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است. ثالثا خارق العاده بودن معنای خاصی دارد، یعنی بطور عادی هیچ کسی نمی تواند مثل آن را بیاورد. این آثار و کتبی که شما می فرمایید، چنین نیستند. فارغ از ایرادها و نواقص زیادی که دارند.  
مطمئن باشین اگه یک نفر خودش رو به عنوان نویسنده ی قرآن همون اول معرفی میکرد، قرآن دیگه اینقدر خاص به نظر نمیرسید و فوقش میگفتن نویسنده اش، انسانِ خوش فکر و باهوشی بوده. (هرچند درباره همینم مطمئن نیستم)
  مسئله این است قرآن کریم از طرف خداوند متعال و توسط فرشته وحی، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است، لذاست که خارق العاده است و هیچ کسی نمی تواند حتی مثل یک سوره آن بیاورد. بله، اگر انسانی مانند دیگر انسان ها آن را نوشته بود، قطعا این جایگاه را نداشت و قطعا در باره اش کسی چنین نمی گفت و قطعا این گونه معیار و محور نبود.  
  من دقیقا منظورتون رو از ضوابط نمیدونم. اما حدس میزنم شامل چنین جیزایی باشه: باعقل جور دربیاد/ حرف رو به کلی عوض نکرده باشه/ با بقیه آیات همخونی داشته باشه اگه منظورتون همیناس، که باید بگم کلا کتب ادیان، چیزای عجیب غریب که با عقل جور درنیاد زیاد دارن. منتها اکثر آدما اون قسمتاش رو به حساب نمیارن و میگن اینا قسمت های تعبدیشه و باید پذیرفت.
  خیر؛ قرآن، خلاف ثابتات عقلی چیزی نمی گوید و نگفته است. بله ممکن است یک مطلبی در ابتدا، عقل گریز باشد ولی با دقت و تامل، و با فهم مراد الهی، روشن می شود که مخالف عقل نبوده است.  
بعد هم به قسمت های مادی اش می پردازن. که البته درباره ی اونا هم حرف زیاده! وقتی یه حکم مادی طور، تو قرآن با عقل جور درنمیاد، تو تفسیرش کلی چیز بهش اضافه میکنن تا قابل هضم بشه. ولی اون قسمتایی از قرآن که چیز غیرعقلانی نداره، خیلی اوقات تفسیراش  عین خودِ ترجمه س و چیز خاصی نداره.  
  وقتی ثبات شد قرآن، کلام خداوند است، معنایش این است که معصوم است و هیچ خطا و اشتباهی ندارد، لذا اگر مطلبی دارد که در ظاهر با ثابتات علمی یا ... ناسازگار است، باید به دنبال فهم صحیح آن بود و قطعا معنای صحیحی برای آن متصور است. زیرا پذیرفته ایم که قرآن کلام خداوند حکیم و علیم است. بنابر این؛ ابدا باید نسبت به باورهایمان در باره شناخت خدا، نبوت و ارسال رسل، نزول کتب آسمانی، به نتیجه صحیح و باور ثابتی رسیده باشیم تا بتوانیم بقیه راه را سالم و درست ادامه دهیم. 
مگه قرآن کتاب هدایت نیست؟ نکنه استخفرلا میخواین بگین تفاسیر کتاب هدایتن؟ البته به نظر منم اگه یکی کلا قرآنو نخونه و فقط تفسیراشو بخونه هیچیو از دست نمیده. یعنی تفاسیر، از خودِ قرآنِ مبین، واضح تر و بهترن.
  بله برای کسی که عربی نمی داند یا تبحر لازم را ندارد، بهتر است به ترجمه و تفسیر مراجعه کند؛ ولی بداند ترجمه ها و تفسیرها، از خود چیزی ندارند یعنی ارزشمندی آن ها به خاطر خودشان نیست بلکه به خاطر این است که دارند کتاب خداوند و کلام الهی را ترجمه و تفسیر می کنند. پس اعتبار و ارزشمندی آن ها به خاطر مرتبط بودن آن ها با قرآن است.  
  قرآن خودش پایه و اساس همه چیه! درست نیست با بقیه علوم دینی مقایسه بشه.  فقه و احکام که منشاء شون همون قرآنه ((= لغت هم چیز خاصی نداره. یه مترجم هم باید بلدش باشه.  
  انتظار می رفت گفتگوی علمی و دقیق تری داشته باشیم. بله، قرآن است و بقیه علم هایی که اشاره کدم، همه ابزار و وسیله برای فهم صحیح قرآن هستند؛ لذا در حد ابزار که ارزشمند هستند، ابزاری که بدون آن ها نمی توان به فهم صحیحی از قران برسیم. لذا برای فهم قرآن، بسیار لازم هستند. اگر در باره موضوعات این علوم و نقش آن ها در فهم صحیح قرآن، مطالعه بفرمایید، قطعا نظرتان تغییر می کند. هر علمی کارشناس و متخصص خودش را می خواهد و نمی توان دانش و علوم دیگر را به این راحتی، قضاوت کرد و بی اعتبار دانست. به عنوان مثال این که بفهیم این لغتی که قرآن به کار برده است، در زمان نزول قرآن، در چه معانی ای استعمال می شده است یا عرب آن زمان، از آن چه می فهمیده است یا بعد از آن و در زمان های بعدی در چه معنای استعمال می شده است، مثلا «عین» در لغت عرب، بیش از شصت معنا دارد که با مناسبت های مختلف باید معنای مورد نظر را دانست، و یا «صلاة» در اصل به معنای دعا است ولی بعدها و در زبان متشرعین به عنوان نماز و عمل عبادی خاص، شناخته شده است. و... شناخت لغات و فرهنگ اصطلاحات هر زمان، در فهم مراد واقعی و صحیح از زبان و گفتار آن زمان، بسیار مهم و لازم است.
احادیثم که خودشون برای اثبات اعتبارشون با خودِ قرآن مقایسه میشن. اگه قرآن چیز دیگه بگه، احادیث اعتبارشونو از دست میدن. پس قاعدتا درست نیست تفسیر قرآنو براساس احادیث انجام بدیم.
  قرآنی که در طول 23 سال نازل شده است و در همان زمان هم به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید وظیفه تبیین و تفسیر آن بر عهده تو است: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ‏ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏» (نحل: 16/ 44) و قرار است این قرآن آخرین کتاب آسمانی و تا قیامت، هدایتگر مردم باشد، قطعا نمی تواند همه نیازهای هدایتی و معرفی مخاطبین را در همین تعداد ایات بیان کند و نیاز است تا افرادی که از مراد الهی آگاه هستند (ائمه معصومین) تفسیر آن را بیان کنند و در هر زمان، متناسب با نیاز هدایتی مردم، تعالیم قرآن را برای آن ها تفسیر و تبیین نمایند. لذا جایگاه سنت و حدیث، در کنار قرآن، بسیار اهمیت دارد و به همین خاطر در دفعات مختلف، پیامبر در حدیث ثقلین، لزوم همراهی قرآن و عترت را سفارش کرده اند. البته هر جا سخن از حدیث و اعتبار آن می شود، مراد احادیثی است که پالایش شده و بررسی های لازم روی آن ها انجام شده و مشخص شده است که از معصوم صادر شده و ایراد و اشکالی ندارند.  
درکل همونطور که قبلش هم گفتم، هروقت به یه آیه ای از قرآن میشه نقد کرد و ایراد گرفت، تفسیرشو یه جوری میکنن تا بیشتر با عقل جور دربیاد. درحالی که میشه یه تفسیر دیگه از قرآن کرد
  این را هم قبلا عرض کردم ابتدا باید موضعمان را نسبت به خدا، رسول و قرآن، مشخص کرده و باورمان را ثابت کرده باشیم، سپس وقتی با قرآن روبرو می شویم، اگر ابتدا و در ظاهر، آیه ای را نمی فهمیم، دیگر آن را در نمی کنیم زیرا می دانیم کلم خداوند است و خطایی ندارد لذا ما باید به دنبال وجه حمل صحیح آن باشیم.
فروردین said in با سلام
با سلام در مورد تقدم و تاخر کلمات، به نظر می رسه شیوه های تفسیر متفاوتی به کار رفته. به طور مثال، در اکثر موارد در قرآن واژه سمیع قبل از بصیر آمده. این یک اعجاز علمی در نظر گرفته میشه چون ثابت شده که حس شنوایی در جنین زودتر از بینایی ایجاد میشه. اما در آیه 11 سوره فصلت، بعد از اشاره به آفرینش زمین می فرماید "ثُمَ‌ اسْتَوَى‌ إِلَى‌ السَّمَاءِ" یعنی "سپس به آفرینش آسمان پرداخت". اما گفته میشه که در این آیه "ثم" نشان دهنده تقدم بیانی است و نه تقدم زمانی و بنابراین آیه به ترتیب ایجاد زمین و آسمان اشاره ندارد.   آیا قاعده ای داریم که به ما بگه در چه حالتی باید تقدم و تاخر را زمانی در نظر گرفت و در چه حالتی بیانی؟ با تشکر
  با سلام و درود قالب گفتار و زبان، مانند ریاضی نیست تا قاعده فیکس و ثابتی داشته باشد بلکه باید به دنبال موارد استعمال آن در آن زبان بود. وقتی مثلا برای «ثم» در خود ادبیات عرب، موارد استعمال مختلفی بیان کرده است، علی القاعده باید به مناسبت و با توجه به قرائن و... ببینیم، الآن مراد گوینده چه بوده و در کدام معنا و مورد استعمال شده است. از طرفی مستحضرید که وقتی باورمان به قرآن به عنوان کتاب آسمانی و کلام الهی، ثابت شده باشد، اگر موردی غیر قطعی و غیر مشخص در آن دیدیم، بر اساس مبانی و معتقداتمان باید به گونه ای حمل کنیم که صحیح باشد با ثابتات عقلی و یا ثابتات قطعی علمی در تعارض نباشد. لذا تا موقعی که برداشت و وجه حمل منطقی و صحیحی برای آن داریم، نمی توانیم بر وجه غیر صحیح و غیر علمی حمل کنیم و برداشتی متعارض با یافته ها و ثابتات علم و عقل داشته باشیم.   
سلام 
قرآن هم الفاظش و هم محتوایش معجزه است ولی ملازمه ای نیست تا محتوای تفاسیر نیز معجزه باشند. اولا قرآن کریم این همه معارف و مضامین عالیه را در یک جلد و در قالب جملات و آیات، بیان فرموده است یعنی با الفاظی کوتاه و موجز ولی مضامینی بسیار والا؛ در حالی که حتی برای همین یک جلد، چندین جلد تفسیر نوشته می شود. لذا ویژگی ای که قران دارد را تفاسیر ندارند.
کوتاه بودنِ یک کتاب یا یک متن،  مزیت محسوب نمیشه که بخوایم به یک جلدی بودن قرآن افتخار کنیم. قرآن میتونست کمتر به تکرار مکررات بپردازه و به جاش بیشتر منظورش رو توضیح بده. (قطعا تمام و کمال بودن قرآن و واضح بودنش خیلی مهمتر و باارزش تر از کوتاه بودنشه) اتفاقا اینکه قرآن به کتاب تفسیر درکنارش، نیاز داره، یه نقصه. یعنی به تنهایی نمیتونه انسان رو راهنمایی کنه و منظورش واضح نیست. پس نواقصی داره.
از طرفی مفسر، یک انسان عادی و معمولی است و هیچ گاه نمی تواند به تمام منظور و معنای مراد الهی از آیات قرآن، برسد.
من به شخصه چیز خیلی خاصی تو قرآن نمی بینم که اینقدر نیاز به منظور و مراد داشته باشه! اما به فرض هم اگه منظور خیلی خاصی پشتش باشه که مفسران نتونن به همه اش برسن، پس دیگه وجود اون مفاهیم و منظورها  فایده ای هم نداشته. اگه واقعا اینقدر مهم بودن، خدا میتونست واضح تر بیان کنه.
لذا تفاسیر، خارق العاده نیستند و می بینیم که افراد بسیاری به نوشتن کتب تفسیری اقدام کرده و می کنند.
من هم قبول دارم که تفاسیر خارق العاده نیستن، منتها حرف من اینه که اگه محتوای قرآن خارق العاده است، پس تفاسیر هم خارق العاده هستن چون دارن همون محتوا رو بیان میکنن (تازه با پوشوندن عیب ها و واضح تر گفتن منظور)
  این نزول فرشته و گفتن او، باید اثبات شود لذا با صرف ادعا، اثبات نمی شود و کسی باور نمی کند.   این فرضی که شما تصور فرموده اید، اصل و ابتدای همه چیز است. باور کردن و نکردن آن، خیلی تفاوت دارد.   باور کردن، یعنی او از طرف خدا است، باور نکردن، یعنی ادعایی اشتباه و دروغ است. بین این دو، تفاوت بسیار است.   به همین خاطر، آن نکات اولیه را در پست ابتدایی آوردم، تا تفاوت بین قرآن بودن و نبودن، ین وحی بودن و نبودن، آشکار شود.   این فرضی که شما تصور فرموده اید، خیلی از مسائل را تغییر می دهد لذا به همین سادگی نمی توانیم بگوییم فرض کنیم ادعایی صحیح است...
اگر چنین چیزی رو یک آدم معتبر بیان کنه، غیر از اینه که جدی گرفته میشه؟ همیشه افرادی هستن که حرف دیگران رو با استدلال هایی هرچند ضعیف می پذیرن. قرآن هم چیزیه که توسط خیلی از افراد به حق یا ناحق پذیرفته شده. حرف منم دقیقا همینه. اگه حتی یه حرف کاملا معمولی هم ، ادعا بشه که از طرف خدا نازل شده و افرادی بیایند با استدلال های مختلف اون رو بپذیرن، تمام سعیشون رو میکنن که اون حرف رو خارق العاده و خاص جلوه بدن. و از هیچ استدلال درست و غلطی برای نشون دادن خاص بودنش دریغ نمیکنن. اما شما فقط یک لحظه تصور کنید اون حرف، واقعا از طرف خدا نباشه! و اتفاقا خیلی هم ساده و معمولی باشه! اما به دلیل اینکه بعضی ها میخوان حتما بگن اون حرف، از طرف خداست، هزارتا توجیه میارن که بگن نه معمولی نیست. خب ممکنه بقیه هم باور کنن. خیلی اوقات بعضی استدلال ها درست به نظر میرسن درحالی که ایرادهایی دارن. این هم یک چیزی مثل همون. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.
این گونه نیست که کسی نتواند شبیه آن ها را بیاورد. بله آن ها در دوره ای و تا زمان هایی، سرآمد بوده و هستند، ولی کارشان خارق العاده نیست تا گفته شود کسی که توان آوردن مثل آن را ندارد.
بعید میدونم کسی تونسته باشه تاحالا شبیهش رو اورده باشه. شما اگه سراغ دارید ب منم بگین. چون به نظرم خیلی از آثار، از قرآن چیزی کم ندارن. 
اولا تحدی به آیه نداریم. حداقل مراحل تحدی و همانندآوری، به اندازه گفتار (پاراگراف و یک مجموعه گفتار) و یک سوره است.   ثانیا این ادعا که ما هم می توانیم، از همان نزول قرآن و 1400 سال پیش و توسط شخصیت های نابغه و متخصص در ادبیات عرب و...، مطرح بوده است ولی تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است.   ثالثا خارق العاده بودن معنای خاصی دارد، یعنی بطور عادی هیچ کسی نمی تواند مثل آن را بیاورد. این آثار و کتبی که شما می فرمایید، چنین نیستند. فارغ از ایرادها و نواقص زیادی که دارند.
برای سوره هم فرقی نمی کند. شما فکر میکنید واقعا اگر کسی شبیه قرآن رو بیاره، مسلمونی حرفش رو می پذیره؟ به نظرتون نمیرسه مسلمونا تمام تلاششون رو میکنن که هرجور شده ایراد بگیرن از حرفش؟ فکر میکنم حتی اگه سوره اش ایرادی هم داشته باشه با این ادعا که نیاز به تفسیر داره، همه چی حل بشه. ولی اصلا مسلمونا میذارن چنین خبری پخش شه؟
بله، اگر انسانی مانند دیگر انسان ها آن را نوشته بود، قطعا این جایگاه را نداشت و قطعا در باره اش کسی چنین نمی گفت و قطعا این گونه معیار و محور نبود.
 خب پس خودتون هم قبول دارین اگه انسان قرآن رو (به همین زیبایی و بی نظیری) اورده بود، دیگه خارق العاده نبود نه؟ پس همین نشون میده خودِ قرآن چندان چیز خارق العاده ای نداره. بلکه این ادعا که از طرف خداست خارق العاده جلوه اش میده.
خیر؛ قرآن، خلاف ثابتات عقلی چیزی نمی گوید و نگفته است. بله ممکن است یک مطلبی در ابتدا، عقل گریز باشد ولی با دقت و تامل، و با فهم مراد الهی، روشن می شود که مخالف عقل نبوده است.
 "فهم مراد الهی" یعنی چی؟ یعنی دونستنِ تفسیرها؟ خب معلومه مفسرا جوری ترجمه میکنن که عاقلانه باشه. مهم متن خود قرآنه، که کم ایراد نیست.
وقتی ثبات شد قرآن، کلام خداوند است، معنایش این است که معصوم است و هیچ خطا و اشتباهی ندارد، لذا اگر مطلبی دارد که در ظاهر با ثابتات علمی یا ... ناسازگار است، باید به دنبال فهم صحیح آن بود و قطعا معنای صحیحی برای آن متصور است.
بله برای مزخرف ترین چیزها هم میشه توجیه اورد و ادعا کرد که منظور، چیز دیگه ای بوده و بخش عقلانی اش هم قابل تصوره (هرچند ب صورت مستقیم از متن سریعا قابل برداشت نباشه.) یکی از مهم ترین معیار ها برای تشخیص حقانیت قرآن، نبودِ ایراد و خطاست. پس نمیشه گفت ما اول اثبات میکنیم قرآن حقه، بعد میگیم قرآنی که حقه اشتباه نمیکنه بنابراین برای فلان ایراد، احتمالا یا  علم تجربی هنوز نتونسته کشف کنه، یا منظور قرآن چیز دیگه ای بوده. کتابی که دارای اشتباه باشه اصلا حقانیتش اثبات نمیشه! درهرصورت شما نمیتونین بگین از اونجایی که ما مطمئنیم قرآن حقه، پس یقین داریم ایرادات ظاهری اش در اصل معنای دیگری داشتن و ایراد نبودن!
همه ابزار و وسیله برای فهم صحیح قرآن هستند؛ لذا در حد ابزار که ارزشمند هستند، ابزاری که بدون آن ها نمی توان به فهم صحیحی از قران برسیم. لذا برای فهم قرآن، بسیار لازم هستند.
فکر میکردم برای تشخیص درستی و صحت علوم ذکر شده، از قرآن استفاده میشه، نه برای تشخیص منظور قرآن از اونا !
به عنوان مثال این که بفهیم این لغتی که قرآن به کار برده است، در زمان نزول قرآن، در چه معانی ای استعمال می شده است یا عرب آن زمان، از آن چه می فهمیده است یا بعد از آن و در زمان های بعدی در چه معنای استعمال می شده است، مثلا «عین» در لغت عرب، بیش از شصت معنا دارد که با مناسبت های مختلف باید معنای مورد نظر را دانست، و یا «صلاة» در اصل به معنای دعا است ولی بعدها و در زبان متشرعین به عنوان نماز و عمل عبادی خاص، شناخته شده است. و...   شناخت لغات و فرهنگ اصطلاحات هر زمان، در فهم مراد اقعی و صحیح از زبان و گفتار آن زمان، بسیار مهم و لازم است.
بله ولی این ویژگی ای است که زبان عربی داره نه لزوما قرآن. بنابراین نه تنها مفسر، بلکه هر مترجم (عربی_فارسی) هم باید اینا رو بلد باشه.
البته هر جا سخن از حدیث و اعتبار آن می شود، مراد احادیثی است که پالایش شده و بررسی های لازم روی آن ها انجام شده و مشخص شده است که از معصوم صادر شده و ایراد و اشکالی ندارند.
مگه یکی از ملاک های اعتبار احادیث، سازگاریشون با قرآن نیست؟ پس چطور برای فهم قرآن، از احادیث باید استفاده بشه؟ واقعا خدا نمیتونسته منظورش رو واضح تر بیان کنه؟ انعطاف پذیری تفاسیر در زمان های مختلف(براساس رشد عقل و علم)، خودش باعث میشه ایرادات قرآن تا حدی مخفی بشن. اگه یه انسان هم کتابی بیاره (که خیلی واضح نباشه) و ادعا کنه این کتاب نیاز به تفسیر داره، خیلی راحت میشه تو زمان های مختلف، تفاسیر متفاوت ارائه داد.   همیشه راه های بی معنا و نامعلومی مثل "منظور چیز دیگه ای بوده" و "خدا حکمتی داشته" برای فرار کردن از انتقادات وجود داره.
کوتاه بودنِ یک کتاب یا یک متن،  مزیت محسوب نمیشه که بخوایم به یک جلدی بودن قرآن افتخار کنیم. قرآن میتونست کمتر به تکرار مکررات بپردازه و به جاش بیشتر منظورش رو توضیح بده. (قطعا تمام و کمال بودن قرآن و واضح بودنش خیلی مهمتر و باارزش تر از کوتاه بودنشه) اتفاقا اینکه قرآن به کتاب تفسیر درکنارش، نیاز داره، یه نقصه. یعنی به تنهایی نمیتونه انسان رو راهنمایی کنه و منظورش واضح نیست. پس نواقصی داره.
  با سلام و درود عذرخواهی بابت تاخیر این که یک عبارت کوتاه، قابلیت پیام رسانی و ماندگاری و کاربردی بودن را برای همه دوران ها داشته باشد، این ویژگی خاصی است که در قرآن کریم است. معانی والا و عمیق در قالب الفاظی کوتاه و مختصر. قرآن کلام خالق و برای استفاده انسان تا قیامت است، این کاملا طبیعی است که در هر دورانی به تفسیر متناسب با همان زمان و نیازهای هدایتی همان دوران، نیاز باشد. اصلا این قابلیت و ویژگی قرآن است که در هر زمان و متناسب با نیاز همان، قابلیت هدایتگری دارد و برای انسان قابل استفاده است. اگر قرآن مانند سایر کتب بود، فقط به درد همان زمان خودش می خورد و در زمان های دیگر، کاربرد نداشت. تکرارهای قرآن هم تکرار مکررات و بی فایده نیست بلکه در هرکدام، معرفت افزایی و نیاز هدایتی ای را بیان فرموده و پیامی برای مخاطب دارد.  
من به شخصه چیز خیلی خاصی تو قرآن نمی بینم که اینقدر نیاز به منظور و مراد داشته باشه! اما به فرض هم اگه منظور خیلی خاصی پشتش باشه که مفسران نتونن به همه اش برسن، پس دیگه وجود اون مفاهیم و منظورها  فایده ای هم نداشته. اگه واقعا اینقدر مهم بودن، خدا میتونست واضح تر بیان کنه.
ندیدن دلیل بر نبودن نیست. بسیاری دیگر، معارف بسیاری در آن دیده اند. به همین خاطر مفسر نیاز دارد به معصومین که بیش از همه به قرآن و مراد الهی آگاهند و تعلیم دیده پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند، مراجعه کند.   
من هم قبول دارم که تفاسیر خارق العاده نیستن، منتها حرف من اینه که اگه محتوای قرآن خارق العاده است، پس تفاسیر هم خارق العاده هستن چون دارن همون محتوا رو بیان میکنن (تازه با پوشوندن عیب ها و واضح تر گفتن منظور)
اگر منظورتان آن بسته معرفتی است، بله، تفاسیر هم دارند آن بسته معرفتی ای که قرآن بیان کرده است را توضیح می دهند لذا از این جهت، گرچه ارزشمند هستند ولی از خودشان چیزی ندارند؛ از اینرو این خارق العاده بودن را نمی رساند زیرا خارق العاده بودن یعنی ارائه چیزی که افراد دیگر بطور عادی نتوانند مانند آن را بیاورند. 
اگر چنین چیزی رو یک آدم معتبر بیان کنه، غیر از اینه که جدی گرفته میشه؟ همیشه افرادی هستن که حرف دیگران رو با استدلال هایی هرچند ضعیف می پذیرن. قرآن هم چیزیه که توسط خیلی از افراد به حق یا ناحق پذیرفته شده. حرف منم دقیقا همینه.   اگه حتی یه حرف کاملا معمولی هم ، ادعا بشه که از طرف خدا نازل شده و افرادی بیایند با استدلال های مختلف اون رو بپذیرن، تمام سعیشون رو میکنن که اون حرف رو خارق العاده و خاص جلوه بدن. و از هیچ استدلال درست و غلطی برای نشون دادن خاص بودنش دریغ نمیکنن. اما شما فقط یک لحظه تصور کنید اون حرف، واقعا از طرف خدا نباشه! و اتفاقا خیلی هم ساده و معمولی باشه! اما به دلیل اینکه بعضی ها میخوان حتما بگن اون حرف، از طرف خداست، هزارتا توجیه میارن که بگن نه معمولی نیست. خب ممکنه بقیه هم باور کنن. خیلی اوقات بعضی استدلال ها درست به نظر میرسن درحالی که ایرادهایی دارن. این هم یک چیزی مثل همون. امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.
  باید دید آن آدم معتبر، اعتبارش را از کجا آورده و این اعتبار تا چه حد است. اکر در حد یک خواب دیدن و ...، اشکالی ندارد؛ ولی وقتی ادعای نبوت و یا نمایندگی از طرف خداوند را داشته باشد و یا مدعی باشد فرشته وحی بر او نازل می شود و...؛ نیازمند اثبات است و کسی به راحتی قبول نمی کند. به همین خاطر رسولان الهی از خود معجراتی به اذن الهی ارائه می دادند تا اتصالشان به وحی یا به عالَم ماوراء، اثبات شود. مطلب دیگر؛ این چیزهایی که شما می فرمایید در باره برخی افراد و برخی ادعا، درست است ولی ما داریم درباره قرآن سخن می گوییم. نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، نزول قرآن از طرف خداوند، عصمت پیامبر، عدم تحریف قرآن، و... این ها همه ثابت شده است و با با این پیش فرض داریم گفتگو می کنیم. اگر هر کدام از این مبانی هنوز ثابت نشده است، ابتدا باید به دنبال تحقیق از آن رفت و دیگر نوبت به این گفتگو نمی رسد. از طرفی قبلا عرض کردم که تفسیر قرآن ضوابطی دارد، هر مفسری این ضاوبط را رعایت نکند، تفسیرش از اعتبار می افتد و ارزش علمی ندارد. لذا اگر سخنی از اعتبار تفاسیر گفته می شود، منظور تفاسیری است که بر اساس ضوابط و اسلوب تفسیری حرکت کرده اند.  
بعید میدونم کسی تونسته باشه تاحالا شبیهش رو اورده باشه. شما اگه سراغ دارید ب منم بگین. چون به نظرم خیلی از آثار، از قرآن چیزی کم ندارن. 
قرار نیست یک کتاب کاملی مثل شاهنامه و مثنوی آورده شود؛ همین که شاعری ولو یک قصیده یا غزل بسراید که همسطح با قصیده یا غزلی از آن کتب باشد، کفایت می کند. از طرفی فارغ از ابعاد مختلف اعجازی قرآن که در دیگر آثار نیست زیرا دیگر آثار، چنین قابلیتی ندارند و چند بُعدی نیستند و فارغ از تعابیر خاص و تنزل یافته ای که در این کتب آمده و برخی رعایت ادب هم نشده، و یا ایرادات علمی و ... که بر این کتب وارد است؛ این ها آثاری نیستند که همه انسان ها در همه دوران ها و در سراسر جهان، تا قیامت، بتوانند نیاز هدایتی خود را از این کتب به دست بیاورند. این بسیار واضح و آشکار است لذا بیش از این پیگیری نمی کنم. لذا بهتر است هم قرآن و هم این کتب، بدون پیش داوری و بدون قضاوت قبلی، و با رعایت حق طلبی و انصاف، مطالعه شوند تا تفاوت و برتری غیر قابل مقیسه قرآن، آشکار شود.  
برای سوره هم فرقی نمی کند. شما فکر میکنید واقعا اگر کسی شبیه قرآن رو بیاره، مسلمونی حرفش رو می پذیره؟ به نظرتون نمیرسه مسلمونا تمام تلاششون رو میکنن که هرجور شده ایراد بگیرن از حرفش؟ فکر میکنم حتی اگه سوره اش ایرادی هم داشته باشه با این ادعا که نیاز به تفسیر داره، همه چی حل بشه. ولی اصلا مسلمونا میذارن چنین خبری پخش شه؟
به نظر شما در این زمان که مخالفان اسلام و قرآن، بسیارند و از همه امکانات برخوردار هستند و منتظر کوچکترین فرصت هستند تا به قرآن و اسلام، هجوم بیاورند، اگر موردی مشابه ارائه می شد، از کنار آن می گذشتند؟!! قطعا خیر؛ گوش عالم را کَر می کردند. ولی می بینیم از همان صدر اسلام، تمام تلاششان را کرده اند و به جایی نرسیده اند. از طرفی، قرار نیست داور فقط مسلمانان باشند. داور در این زمینه همه صاحب نظران و اندیشمندان و متخصصان زبان شناس تمام دنیا، معیار هستند، نه فقط مسلمانان. اگر اکثریت این متخصصان به این نتتجه برسند که متن جدید، همانند قرآن است، بله قبول است. لذا اختصاصی به مسلمانان ندارد. ولی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است و این لااقل تا الآن، می تواند دلیل و نشانه ای بر خارق العاده بودن و معجزه بودن قرآن باشد. 
 خب پس خودتون هم قبول دارین اگه انسان قرآن رو (به همین زیبایی و بی نظیری) اورده بود، دیگه خارق العاده نبود نه؟ پس همین نشون میده خودِ قرآن چندان چیز خارق العاده ای نداره. بلکه این ادعا که از طرف خداست خارق العاده جلوه اش میده.
منظور بنده این است که اگر انسان عادی گفته بود، قطعا این ویژگی ها را نداشت، یعنی اصلا در این سطح نبود بلکه مانند سایر کتب بود. لذا منظور من این نیست که اگر انسان عادی کلامی مانند قرآن می آورد؛ زیرا چنین چیزی نشدنی است و فقط پیامبر که با وحی در ارتباط است می توان چنین کلامی از طرف خداوند بیاورد.  
 "فهم مراد الهی" یعنی چی؟ یعنی دونستنِ تفسیرها؟ خب معلومه مفسرا جوری ترجمه میکنن که عاقلانه باشه. مهم متن خود قرآنه، که کم ایراد نیست. 
قرآن ایرادی ندارد. ایرادها و شبهاتی که به مطرح شده است، همه پاسخدهی شده است. مشکل این است که ما شبهه را می بینیم ولی به دنبال پاسخش نمی رویم. شبهات قرآن با ادله علمی پاسخ داده شده اند. اگر کسی قبول ندارد باید بتواند آن ادله را پاسخ دهد.  
بله برای مزخرف ترین چیزها هم میشه توجیه اورد و ادعا کرد که منظور، چیز دیگه ای بوده و بخش عقلانی اش هم قابل تصوره (هرچند ب صورت مستقیم از متن سریعا قابل برداشت نباشه.)
ظاهرا با اسلوب تفسیری آشنایی ای ندارید. بهتر است مطالعه فرمایید. نمی دانم شما از چه سخن می گویید. سخن بنده روی تفاسیری است که معیارها و ضوابط را رعایت می کنند. یکی از این معیارها این است که تفسیر و برداشت از آیه، مخالف ظاهر قرآن نباشد و یا برداشت شخصی و یا تحمیل بر آیه نباشد. 
یکی از مهم ترین معیار ها برای تشخیص حقانیت قرآن، نبودِ ایراد و خطاست. پس نمیشه گفت ما اول اثبات میکنیم قرآن حقه، بعد میگیم قرآنی که حقه اشتباه نمیکنه بنابراین برای فلان ایراد، احتمالا یا  علم تجربی هنوز نتونسته کشف کنه، یا منظور قرآن چیز دیگه ای بوده. کتابی که دارای اشتباه باشه اصلا حقانیتش اثبات نمیشه! درهرصورت شما نمیتونین بگین از اونجایی که ما مطمئنیم قرآن حقه، پس یقین داریم ایرادات ظاهری اش در اصل معنای دیگری داشتن و ایراد نبودن!
بله یکی از راه های اثبات حقانیت قرآن، نبود خطا و اشتباه در آن است. در صورت نبود خطا، می توان آن را پذیرفت. این حرف صحیحی است. عرض بنده این است ما قرار نیست اعجاز و حقانیت قرآن را از تک تک آیات استفاده کنیم. قرآن کریم بیش از شش هزار آیه دارد؛ وقتی من در درصد بالا و بسیاری از این آیات، خطایی ندیده ام، حجیت و اعتبار قرآن برایم ثابت می شود، لذا نسبت به سایر موارد که فهم آن مشکل است و یا ایرادی ابتدایی دیده می شود، آن اعتماد خودم را که قبلا به دست آورده ام، خراب نمی کنم و به دنبال وجه حمل صحیح و منطقی می گردم.(منظور بنده از اثبات حجیت قرآن، این مرحله است) بله ممکن است کسی بگوید من هنوز در آن مرحله اول هستم یعنی فعلا دارم آیات را بررسی می کنم تا ببینم قرآن حجت هست یا نه. این حرف دیگری است؛ البته چنین شخصی نباید وقتی هنوز کل قرآن را بررسی نکرده است، با استناد به برخی آیات، در باره کل قرآن قضاوت کند.  
فکر میکردم برای تشخیص درستی و صحت علوم ذکر شده، از قرآن استفاده میشه، نه برای تشخیص منظور قرآن از اونا !
  به کمی دقت نیازمند است. قرآن و روایات معصومین، مکمل یکدیگر هستند. این که گفته می شود قرآن معیار سنجش روایت است، کاملا صحیح است و معنایش این است که اگر روایت چیزی خلاف قرآن بگوید، آن روایت اعتبار ندارد. در این جا دو نکته لازم است: یک. مراد از خلاف، خلاف از نوع تباین است یعنی قابل جمع نبودن. دو. اگر روایات چیزی بگویند که در قرآن نیامده باشد، معنایش مخالف با قرآن نیست. قرار نیست هرچه در قرآن است در روایات هم باشد، این که تکراری می شود. پس روایات، در جای خود هم اعتبار دارند زیرا هم توضیح دهنده قرآن هستند و هم معارفی را بیان می کنند که در قرآن نیست و یا لااقل افراد عادی نمی توانند آن را از قرآن استخراج کنند بلکه به معصوم نیاز است.  
بله ولی این ویژگی ای است که زبان عربی داره نه لزوما قرآن. بنابراین نه تنها مفسر، بلکه هر مترجم (عربی_فارسی) هم باید اینا رو بلد باشه.
  اولا قرآن به زبان عربی است، آن به زبان فصیح عربی. لذا ویژگی های زبان عربی را در خود، رعایت کرده است تا بتواند ویژه و فصیح باشد. در ثانی شما قبلا فرموده بودید لغت و ... که چیز خاصی ندارند؛ بنده عرض کردم علاوه بر این که این علوم، مطالب علمی بسیاری دارند و بر هر اهل علمی روشن است، نقش مهمی هم در فهم صحیح از قرآن دارند و برای تفسیر و فهم قرآن، پیش نیاز هستند.
مگه یکی از ملاک های اعتبار احادیث، سازگاریشون با قرآن نیست؟ پس چطور برای فهم قرآن، از احادیث باید استفاده بشه؟ واقعا خدا نمیتونسته منظورش رو واضح تر بیان کنه؟
  این را قبلا هم عرض کردم: سطح افق کلام الهی با سطح افق کلام بشری بسیار متفاوت است و از یک سنخ نیستند، لذا خواه ناخواه وقتی قرار باشد معارف الهی ژرف و عمیق، در قالب الفاظ و کلمات بشری جا بگیرد، ناین الفاظ نمی تواند همه مراد الهی را برساند. از طرفی، همه چیز که در قرآن نیامده است؛ به همین خاطر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دستور الهی، عترت را در کنار قرآن، معرفی کردند، زیرا ائمه معصومین، علم الهی دارند و تعلیم دیده مکتب پیامبر هستند و روایاتشان نیز بر اساس ارزش ها و تعالیم الهی است که در قرآن آمده است، و افراد معمولی نمی توانند به آن عمق از فهم و درک برسند. هم چنین، درست است که قرآن معیار صحت روایات است، ولی این اختصاص به مواردی دارد که روایتی مخالف با قرآن باشد، مخالفت از نوع تباین، یعنی به هیچ وجه قابل جمع با قرآن نباشد؛ در این جا آن روایت مردود و باطل است. و الا روایاتی که مخالفت از نوع تباین با قرآن ندارند و یا روایاتی که معارفی را بیان می کنند که در قرآن نیست، در جای خود معتبر هستند. لذا معنای معیار بودن قرآن این نیست که در صورتی روایت اعتبار دارد که فقط هر آن چه قرآن گفته را بگوید. اگر چنین بوده که اصلا چه نیازی به روایت بود، قرآن که خودش همه را گفته بود.  
انعطاف پذیری تفاسیر در زمان های مختلف(براساس رشد عقل و علم)، خودش باعث میشه ایرادات قرآن تا حدی مخفی بشن. اگه یه انسان هم کتابی بیاره (که خیلی واضح نباشه) و ادعا کنه این کتاب نیاز به تفسیر داره، خیلی راحت میشه تو زمان های مختلف، تفاسیر متفاوت ارائه داد.
  اولا مراد ما هر تفسیری نیست. تفسیر با رعایت ضوابط و اسولب تفسیری و بیان احتمال و نظر در چارچوب عقل و علم. ثانیا قرآن مثل هر کتابی نیست. قرآن خطا و اشتباه ندارد. ادعاهایی هم که در وجود خطا و اشتباه مطرح شده، همه جواب داده شده و نبود خطا و اشتباه را در قرآن اثبات نموده است.
درود. از اونجایی که پیشفرض هامون باهم متفاوته، به راحتی نمیشه گفتگو رو ادامه داد و ادامه دادنش منجر به منحرف شدن موضوع و به جاده خاکی زدن میشه. از این رو ترجیح میدم بیشتر از این کشش ندم اما روی همه ی حرفاتون فکر خواهم کرد. ممنون که پاسخگو بودید.  
.... از این رو ترجیح میدم بیشتر از این کشش ندم اما روی همه ی حرفاتون فکر خواهم کرد. ممنون که پاسخگو بودید.
  با سلام و درود گفتگو و همراهی با شما باعث افتخار و خرسندی بود. موفق باشید.  
جمع بندی   پرسش: من می توانم برای جمله «بابا آب داد؛ مادر نان پخت» تفسیرهای بسیاری ارائه بدهم. آیا تفسیرهای قرآنی نیز به همین شیوه نیست؟ در صورتی که گاهی ما به آن ها مانند اعجاز نگاه می کنیم زیرا قرآن را معجزه می دانیم! آیا اگر من بگویم این دو جمله را فرشته ای به من وحی کرده است، کسی می تواند آن را رد کند؟   پاسخ: مطالبی خدمتتان عرض می شود که می توانند پاسخگوی شما باشند: 1. قرآن کریم کلام خداوند حکیم و علیم است که موجب هدایت و راهنمایی انسان به سوی کمال و سعادت است و برای همه انسان ها در همه دوران ها تا قیامت، راهنما و هدایتگر است. 2. خداوند متعال حکیم است و کلامش نیز حکیمانه است، لذا انتخاب کلمات، تقدم و تأخر آن ها و ...، همه از روی حکمت است و قطعا نکته و ویژگی ای دارد. 3. افق و سنخ کلام الهی، با افق و سنخ کلام بشری بسیار متفاوت است و هیچ انسانی نمی تواند مانندی برای قرآن کریم بیاورد، کما این که تاکنون نتوانسته است. نکته: این ها را عرض کردم تا فاصله بسیار زیاد و تفاوت اساسی بین کلام خدا و بین سخنی که شما گفته اید، اندکی مشخص شود. 4. اعجاز قرآن کریم ارتباطی با تفاسیر ندارد و هیچ کس تاکنون از معجزه بودن تفاسیر سخن نگفته است. به بیان دیگر؛ گرچه محتوای تفاسیر، به تبع قرآن، به معارف دینی و قرآنی می پردازد و موضوعی ارزشمند است ولی هیچ گاه در راستای اعجاز هدایتگری و معرفت افزایی قرآن کریم نیست. لذا تفاسیر، خارق العاده نیستند و می بینیم که افراد بسیاری به نوشتن کتب تفسیری اقدام کرده و می کنند. 5. قرآن کریم از طرف خداوند متعال و توسط فرشته وحی، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده است، لذاست که خارق العاده است و هیچ کسی نمی تواند حتی مثل یک سوره آن بیاورد. آثاری مانند شاهنامه و مولوی و ...، فارغ از ایرادها و نواقص زیادی که دارند و نیز فارق از تک بُعدی بودن آن ها (بر خلاف قرآن کریم که ابعاد اعجازی متعدد و گوناگونی دارد)؛ اصلا خارق العاده محسوب نمی شوند یعنی این گونه نیست که بطور عادی هیچ کس نتواند مثل آن را بیاورد؛ بله آن ها در دوره ای و تا زمان هایی، سرآمد بوده و هستند، ولی کارشان خارق العاده نیست تا گفته شود کسی توان آوردن مثل آن را ندارد. 6. قرآن کریم، خلاف ثابتات عقلی چیزی نمی گوید و نگفته است، لذا عقل ستیز نیست. بله ممکن است یک مطلبی در ابتدا، عقل گریز باشد ولی با دقت و تامل، و با فهم مراد الهی، روشن می شود که مخالف عقل نبوده است. 7. وقتی ثابت شد قرآن، کلام خداوند است، معنایش این است که معصوم است و هیچ خطا و اشتباهی ندارد، لذا اگر مطلبی دارد که در ظاهر با ثابتات علمی یا ... ناسازگار است، دیگر آن را رد نمی کنیم زیرا می دانیم کلام خداوند است و قطعا معنای صحیحی برای آن متصور است و خطایی ندارد لذا ما باید به دنبال وجه حمل صحیح آن باشیم، و تا وجه حمل صحیح، ممکن است نمی توان بر غیرصحیح، حمل نمود. 8. صرف این که بگویید این متن به من الهام شده؛ خارق العاده بودن آن را ثابت نمی کند زیرا کلامی می تواند معجزه و خارق العاده باشد که دیگران بطور عادی نتواند مانندی برای آن بیاورند. 9. ارزشمندی تفاسیر قرآن کریم، به خاطر این است که قرآنی که کلام خداوند متعال و معجزه است را تفسیر می کنند. لذا هر تفسیری از هر کلامی، ارزشمند نیست، بلکه باید دید چه چیزی را تفسیر کرده اند. 10. تفسیر قرآن کریم اسلوب و ضوابط خاصی دارد که خارج از آن ضوابط، آن تفسیر، اعتبار و ارزش علمی را ندارد. شخص مفسر نیز باید دارای ویژگی ها و مهارت هایی باشد تا تفسیرش اعتبار لازم را داشته باشد، کما این که گفته شده  یک مفسر باید مجموعه ای از علوم را دارا باشد تا بتواند تفسیر صحیح ارائه دهد، از جمله دارا بودن ده علم: لغت؛ اشتقاق؛ نحو؛ قراءات؛ سيره؛ حديث؛ اصول فقه؛ فقه؛ كلام؛ موهبت.(1) بنابر این: علاوه بر خارق العاده بودن قرآن کریم و عدم توانایی همانندآوری برای آن، تفسیر قرآن، دارای اسلوب و ضوابطی است، همین طور کسی که می خواهد کلام الهی را به عنوان مفسر، تفسیر کند باید مهارت ها و شرائطی داشته باشد. از طرفی هر متنی ارزش تفسیر ندارد و هر تفسیری هم علمی و ارزشمند محسوب نمی شود، خصوصا مواردی که صرفا بیان محتملات و ذهنیات است، نه بیان علمی.   پی نوشت: 1. معرفت، محمدهادی، التفسير و المفسرون فی ثوبه الغشیب، ناشر: الجامعة الرضويه للعلوم الاسلاميه‏ ـ مشهد، 1418 ق/ 1997 م، چاپ اوّل‏، ج ‏1، ص 53 – 55.
موضوع قفل شده است