جمع بندی حقیقت چیست؟ (بخش اول: آیا چیزی خارج از ذهن من وجود دارد؟)

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقیقت چیست؟ (بخش اول: آیا چیزی خارج از ذهن من وجود دارد؟)

سلام.

شده بارها رفتید روی تخت یا رختخوابی دراز کشیدید و به فکر فرو رفتید.و چیزهای مختلفی رو تو ذهنتون تجسم کردید و یا تصور کردید.یا خاطراتی رو یاد آوری و مرور کردید.گاهی در همون حین، ناراحت شدید، گریه کردید، یا برعکس، خوشحال شدید، خندید...
تمام اون اطلاعات و اون تصورات و اون اشکالی که در مدتی که در رختخواب بودید از نظر شما می گذشته و اون عواطفی و هیجاناتی که از سر گذروندید، تنها درون ذهن خودتون بودن و شکل گرفتن و وجود داشته. اگر اژدهایی دو سر می دیدید که داشته یک شهر رو نابود می کرده و مردمانش رو زیر پا له می کرده، همه در ذهن شما بوده...
اما همینکه از رختخواب بلند می شیم، و کش و قوسی به خودمون می دیم و می ریم سمت یخچال که یک لیوان آب بنوشیم، تصاویری که از نظرمون می گذره، رو خارج از ذهن خودمون واقعی می دونیم.دیگه نمی گیم این یخچال هم مثل اون اژدها که توی رختخواب داشتم می دیدمش، فقط توی ذهن من قرار داره!!!! اما حالا مشکل من در اینه، من نمی تونم، تمایز معنا دار قائل بشم بین اون اژدهای توی خیالم با این یخچال و لیوانی که میرم سروقتش تا آبی بنوشم و گلویی خیس کنم!!!
از کجا و چگونه تمایز قائل بشم بین یخچال و اون یک لیوان آب و حس سیراب شدن با اون اژدهای زیر پتو؟؟؟ در واقع چه تفاوت معنادار و مهمی بین ان اژدها که مردم را له می کرد با آن یخچال و یک لیوان آب و اون حس سیراب شدنی که از نوشیدن آن لیوان آب حس کردم وجود دارد و چطور به این تفاوت معنادار برسم:Rflasher::Rflasher: :Lflasher:چطور؟؟

با تشــــکر!

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

پارسا مهر;1022691 نوشت:
سلام.

شده بارها رفتید روی تخت یا رختخوابی دراز کشیدید و به فکر فرو رفتید.و چیزهای مختلفی رو تو ذهنتون تجسم کردید و یا تصور کردید.یا خاطراتی رو یاد آوری و مرور کردید.گاهی در همون حین، ناراحت شدید، گریه کردید، یا برعکس، خوشحال شدید، خندید...
تمام اون اطلاعات و اون تصورات و اون اشکالی که در مدتی که در رختخواب بودید از نظر شما می گذشته و اون عواطفی و هیجاناتی که از سر گذروندید، تنها درون ذهن خودتون بودن و شکل گرفتن و وجود داشته. اگر اژدهایی دو سر می دیدید که داشته یک شهر رو نابود می کرده و مردمانش رو زیر پا له می کرده، همه در ذهن شما بوده...
اما همینکه از رختخواب بلند می شیم، و کش و قوسی به خودمون می دیم و می ریم سمت یخچال که یک لیوان آب بنوشیم، تصاویری که از نظرمون می گذره، رو خارج از ذهن خودمون واقعی می دونیم.دیگه نمی گیم این یخچال هم مثل اون اژدها که توی رختخواب داشتم می دیدمش، فقط توی ذهن من قرار داره!!!! اما حالا مشکل من در اینه، من نمی تونم، تمایز معنا دار قائل بشم بین اون اژدهای توی خیالم با این یخچال و لیوانی که میرم سروقتش تا آبی بنوشم و گلویی خیس کنم!!!
از کجا و چگونه تمایز قائل بشم بین یخچال و اون یک لیوان آب و حس سیراب شدن با اون اژدهای زیر پتو؟؟؟ در واقع چه تفاوت معنادار و مهمی بین ان اژدها که مردم را له می کرد با آن یخچال و یک لیوان آب و اون حس سیراب شدنی که از نوشیدن آن لیوان آب حس کردم وجود دارد و چطور به این تفاوت معنادار برسم:Rflasher::Rflasher: :Lflasher:چطور؟؟

با تشــــکر!

سلام و عرض ادب

برای درک تمایز مفاهیم خیالی و مفاهیم واقعی، باید به فرق میان مفهوم و معنا و مصداق توجه کنیم: مفهوم آن چیزی است که در ذهن ماست و به چیزی اشاره دارد. معنا چیزی است که مدلول مفهوم است یعنی همان چیزی که مفهوم بر آن دلالت دارد. مصداق نیز فرد خارجی این معنا است.

حالا سراغ مفاهیم سیمرغ و یخچال در خانه می رویم. هر دوی اینها دارای مفهوم و معنا هستند. از این جهت فرقی ندارند. فرقشان در این است که یکی از آنها مصداق خارجی دارد و دیگری ندارد.

وجدانا این تفاوت میان سیمرغ و یخچال را درک می کنیم که یکی از آنها مصداق خارجی ندارد و دیگری دارد.

اگر بخواهیم این تفاوت را تبیین کنیم، بهتر است از خصیصه اختیاری و قهر بودن یاد کنیم: هر دوی اینها از این جهت که حادثند، معلولند و به علت نیازمندند. مفهوم خیالی علتش ذهن خلاق من است اما مفهوم واقعی مفهومی است که ذهن من بی اختیار به آن تصدیق می کند و آن را دارای فرد خارجی می داند؛ حتی اگر از آن بیزار باشد. مثلا از این که من ماری را در اتاقم ببینم بیزارم اما با این حال، اگر ماری در اتاقم باشد، من آن را می بینم و در صورت بی توجهی و ... از مار آسیب می بینم. اما مفهوم خیالی تابع خواست و اراده من است؛ یعنی این من هستم که آن را می پرورانم و میدانم که این مفهوم مصداق خارجی ندارد حتی اگر متمایل باشم که آن را واقعی بدانم. مثلا من دوست دارم خانه ای هزار متری در جنگل های شمال داشته باشم و چه بسا محیطش را نیز متصور شوم اما می دانم که چنین مفهومی خالی از مصداق است و وجود ذهنیش تابع خواست و تمایل من است و همین که از آن قطع نظر کنم، هیچ واقعیت دیگری ندارد.

[=arial]سلام

پارسا مهر;1022691 نوشت:
حقیقت چیست؟ (بخش اول: آیا چیزی خارج از ذهن من وجود دارد؟)

پارسا مهر گرامی
هیچ دلیل و برهانی شما را نمی‌تواند از ورطه این نوع جهان بینی(سفسطه) بیرون بیاورد
در ژرف اندیشی و پروبال دادن به چنین جهان بینی به این میرسیم که حتی وجود خودتان هم زیر سؤال میرود! وجود شما یا من، صرفا در یک اندیشه هست که در آن اندیشه صاحب جسم و ذهنیت و دنیای خارج از ذهن هستیم.
از چنین جهان بینی حتی «من» به عنوان صاحب اندیشه استنباط نمیشود. یعنی: بواسطه «من می اندیشم پس هستم » به «من» هم نمیرسیم.
در چنین جهان بینی؛ تنها چیزی که میتوان گفت، این هست که: «اندیشه ای معلق» در جریان هست؛ که در آن اندیشه «من» هستم که می اندیشم و در آن اندیشه زندگی میکنم.
که در آن «من» با ذهنیات و واقعیات بیرون از ذهنم برای خودم زندگی میکنم چنین جهان بینی صرفا به یک «اندیشه معلق» (اندیشه ای بدون تعلق (بی صاحب و بی هدف )) !!!ختم میشود.
برای کنار آمدن و رهایی از چنین تفکری دو راه هست:
1-این جهان بینی (سفسطه) را بپذیریم. باور کنیم ما در اندیشه ای معلق گرفتار هستیم . ولی چاره ای در رهایی از این اندیشه نیست.
اگر هست بفرمایید: چگونه ؟
اگر راه فراری نیست که نیست. نتیجه منطقی چنین پذیرشی این هست که :باید زندگی کنیم چراکه تداوم ما در آن اندیشه، باید بر اساس آن مدیایی باشد که به ما در آن اندیشه القا شده !
مثال نزدیکش مانند شخصیت افراد در بازی های کامپیوتری است
در این جهان بینی مانند سناریو فیلم ماتریکس صاحب جسم نیستیم که بتوانیم خود را از سلولهای آن ماتریکس برهانیم . اگر سناریو ماتریکس را بپذیریم یعنی پذیرفته ایم که جهان واقعی و خارج از ذهن وجود دارد که باز ما را به راه حل دوم رهنمون میکند
2 - این جهان بینی (سفسطه) را نپذیریم یعنی اینکه بپذیریم جهان خارج از ذهن ما واقعیت و حقیقت دارد.
فارغ از این دو راه حل آیا تغییر منطقی در رویکرد ما به زندگی بوجود آمده؟
تداوم ما: چه در اندیشه معلق (راه حل اول) چه در دنیای واقعی (راه حل دوم)؛ پذیرش نقش ما در زندگی است.
باید زندگی کنیم
از آنجا که در آخر به یک رویکرد میرسیم: «زندگی» ؛ نباید در گرداب چنین اندیشه هایی (سفسطه) گرفتار شویم.

قول سدید;1023188 نوشت:
حالا سراغ مفاهیم سیمرغ و یخچال در خانه می رویم. هر دوی اینها دارای مفهوم و معنا هستند. از این جهت فرقی ندارند. فرقشان در این است که یکی از آنها مصداق خارجی دارد و دیگری ندارد.

با سلام و تشکر. حالا سوال من اینه که من چطور تفکیک قائل بشم و تمایز بدهم آنچه خیالیست و آنچه در دنیای واقعی وجود دارد و مصداق دارد؟؟ما خواب ها رو هم داریم.اگر خواب ها رو هم مد نظر داشته باشیم.خوب ما توی خواب اختیارا و آگاهانه چیزی رو نمی پرورانیم.شده گاهی خواب های خیلی بدی دیدیم.مثلا اینکه عزیزمون رو در خواب از دست دادیم و آنقدر ناراحت و نگران شدیم که حتی وقتی از خواب بیدار شدیم، رفتیم زنگ زدیم به عزیزمون و حالش رو جویا شدیم.و اصلا مردد مانده ایم که نکند خدانکرده که واقعا عزیزمون رو از دست دادیم. اینها رو ما با اختیار خودمون و آگاهانه نساختیم.به نظر می رسه، ناخودآگاه ذهنمون اون رو ساخته و پروزانده. اما آنها هم در ذهن ما هستند. ما وقتی که بیدار شده و به خودمون که می آییم فکر نمی کنیم که حقیقتا کسی تصادف کرده است.
به همان نحو هم میشود که یخچال و لیوان آب و حس سیراب شدن هم ناخودآگاه دهن ما آن را ساخته و پروزنداده باشد.من چطور تفکیک قائل شوم بین این دو تا؟؟؟چطور این دو شکل از موجودات یا مشاهدات رو یا تجربیات رو از هم تفکیک قائل بشم؟؟چطور؟؟
تصور من این بوده که همیشه، اون اژدهای توی فکر و خیال و خواب هام، صاحب من و خودآگاهی نیستند.اون انسان های توی خیالم که خورده می شوند و ناله می کنند زیر پای اژدها، صاحب "من" و "خودآگاهی" که من خودم شخصا آنها را دارا هستم نیستند. خیلی رک و واضح سوالم رو مطرح کنم.من چطور تفکیک قائل بشم بین آن انسان های توی خیالم با شمای کارشناس.آیا شما صاحب من و خودآگاهی هستید؟؟ یا نه؟؟ از کجا معلوم شما هم توسط ناخودآگاه ذهن من ساخته نشده باشید.ممکنه من بی جهت، اومدم تفکیک قائل شدم و یکی رو توی دنیایی که خارج از ذهن من واقعیت دارد پذیرفم و دیگری را خیالی و صرفا ذهنی؟؟؟از کجا معلوم شمای کارشناس هم خیالی نیستید؟؟
باز سوالم رو تکرار می کنم.من چطور تفکیک قائل بشم.چطور تمایز دهم میان به ظاهر دو جور تجربه به ظاهر متفاوت؟؟یعنی ظاهرا برای من اینطور بوده که فرق بوده بین اژدهای توی خواب و خیال با مثلا این زندگی عادی و واقعی.من چرا و چگونه و برای چه، تمایز و تفکیک قائل می شده ام و می دهم بین دو جور تجربیات در ظاهر متفاوت؟؟چیزهایی که به نظر فقط در ظاهر و بدون وارسی های ریز بینانه با هم در تفاوت هستند.اما وقتی کمی جدی می شویم می بینیم، آنچنان تفاوت معنی داری هم بینشان نبوده و نیست ها!!!

بد نیست از یک سری تجربیات خودم هم بگم.یادمه خیلی پیشتر ها.الان که زیاد خواب نمیبینم.خیلی پیشتر ها، من زیاد پیش می آمد که خواب می دیدم و لی انگار خودآگاهی و اختیار خودم را تا حدی دارا بودم.مواردی برایم همه چیز عادی به نظر می رسید.اما یک سری حوادث رفته رفته رخ می داد که من شک می کردم که آها الان دارم خواب می بینم و این واقعی نیست!!مثلا همه چی خوب و عادی بود و من مشغول بازی بودم، تا اینکه مادرم کارنامه ی مرا در دست گرفته می آمد.من می رفتم کارنامه ام را می گرفتم و مشاهده می کردم که، مثلا ریاضی 12 شده ام!!! خوب من بچه درس خون و نمره بگیری بودم.این غیر عادی بود.همانجا شک می کردم که من خوابم و نکته مهم این هست که این ها خیالی هست!!!این مادر و این کارنامه و این نمره خیالی هستند!!! واقعی نیستند و خارج از دهن من مصداق ندارند.
مگر می شود من و نمره دوازده!!؟؟؟ و همینطور هم می شد.با این دست اتفاقات من متوجه میشدم که من خوابم و اینها خیالی هستند. خوب حالا بیدار شده ام.چراالان هم ماجرا و تجربه ها خیال نباشد؟؟چرا من تفکیک کرده ام.تمایز قرار داده ام که اون مشاهدات خیالی بودند، بعد یک زندگی و یک دنیایی و یک جور مشاهداتی هم هستند که خیالی نیستند.مثل دنیای توی خواب نیست؟؟چرا؟من این دسته بندی و این طبقه بندی را چرا و چگونه برای خود ساخته ام؟؟و چرا فکر می کنم الان یکسری از مشاهدات و تجربیاتم واقعی هستند و نه خیالی؟؟؟

[SPOILER]یک نکته::همانطور که اشاره کردم، من وقتی از خیالات و اون اژدها صحبت کردم، منظورم این نبود لزوما که با پدیده هایی خیالی که خودم آگاهانه با اختیارم می سازمشان مواجه ام.نه، بعضی موارد هستند ناخودآگاه ذهنم آنها را می سازند و می پرورانند.گاهی هم اختیار و خودآگاهی دخیل هستند و هم ناخودآگاه من!! مثلا، من که آگاهانه و مختارانه نمی توانم یک اژدهایی رو دقیق و کاملا بسازم.اژدها، دم داره، پا داره.این پا چند تا پنجه داره، چند تا فلس داره. اینها رو که نمیشه دونه دونه، من با اختیار و آگاهانه بیام بسازم!!اینها رو ناخودآگاه من می سازه به نظر.[/SPOILER]

اگر توی بیداری تعداد انگشتها رو بشمری (با استفاده از لمس انگشتها توسط انگشت شست)، 5 تا بدست میاد.
توی خواب هر چی بشمری تموم نمیشه! یه چیزی شبیه همون کارنامه که گفتی.

پارسا مهر;1022691 نوشت:
از کجا و چگونه تمایز قائل بشم بین یخچال و اون یک لیوان آب و حس سیراب شدن با اون اژدهای زیر پتو؟؟؟ در واقع چه تفاوت معنادار و مهمی بین ان اژدها که مردم را له می کرد با آن یخچال و یک لیوان آب و اون حس سیراب شدنی که از نوشیدن آن لیوان آب حس کردم وجود دارد و چطور به این تفاوت معنادار برسم چطور؟؟

با سلام

ذهن ما در حالت عادی توانایی تفکیک بین حقیقت (دنیای اطراف) و خیال (انچه در ذهن ساخته می شود) رو داراست .

ذهن ما از طریق حواس 5 گانه محیط پیرامون رو میشناسه و این داده هارو که بصورت آنلاین در زمان بیداری وارد مغز می شوند
با نام واقعیت برای شما اشکار میکنه .

اما مواردی که خیال و تصور می کنید خارج از حواس پنج گانه هست .
وقتی شما در ذهنتون یک گل رز صورتی تصور می کنید مغز این رو ورودی چشمی در نظر نمیگیره که شما حس کنید این در دنیای بیرون در همان لحظه موجود هست .

یک نکته هم اینکه شما بر خیال خودتون مسلط هستید.
می تونید یک گل رز رو تصور کنید و چند لحظه بعد رنگش رو به دلخواه خودتون تغییر بدید
اما در واقعیت این طور نیست .

یک گل رز صورتی که با ورودی چشمی میبینید تحت سلطه شما نیست و مستقل واقعیت داره .

پارسا مهر;1023228 نوشت:

بد نیست از یک سری تجربیات خودم هم بگم.یادمه خیلی پیشتر ها.الان که زیاد خواب نمیبینم.خیلی پیشتر ها، من زیاد پیش می آمد که خواب می دیدم و لی انگار خودآگاهی و اختیار خودم را تا حدی دارا بودم.مواردی برایم همه چیز عادی به نظر می رسید.اما یک سری حوادث رفته رفته رخ می داد که من شک می کردم که آها الان دارم خواب می بینم و این واقعی نیست!!

به رویایی که فرد به طور آگاهانه متوجه خواب بودنش هست میگن lucid dream یا رویای شفاف. تحقیق در مورد ویژگیهاش می تونه به جواب سوالت کمک کنه.
اما تجربه کردنش رو توصیه نمی کنم. بعضی خطراتی رو برای رویای شفاف در نظر میگیرند و معتقدند اگر زیاد تجربه بشه می تونه مشکلات روحی به وجود بیاره.
درباره خطراتش می تونی در سایت زیر مطالعه کنی (سایت معتبریه. مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی)
https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC4588635/

توانایی ذهن انسان محدوده و نمی تونه واقعیت رو اون طوری که هست بسازه. مثلا اگر شما یک صفحه کتاب رو در ذهن تجسم کنید و سعی کنید بخونیدش، می بینید که زوم کردن روی نوشته ها باعث محو شدنش میشه. چون ذهن کل جزئیات اون صفحه رو نمی سازه

باسمه البصیر

با سلام و احترام

پارسا مهر;1022691 نوشت:
چطور به این تفاوت معنادار برسم

در ذهنتان روی یک بلندی بروید و خودتان را به پائین پرت کنید،چه اتفاقی می افتد؟

حالا در واقعیت روی یک بلندی نروید و خودتان را پرت نکنید چون اگر چنین کاری بکنید

زمانی برای درک تفاوت وجود ذهنی و واقعیتان نخواهید داشت.

سلام و عرض ادب و تشکر از نکاتی که مرقوم فرمودید

متحیر;1023212 نوشت:
هیچ دلیل و برهانی شما را نمی‌تواند از ورطه این نوع جهان بینی(سفسطه) بیرون بیاورد
در ژرف اندیشی و پروبال دادن به چنین جهان بینی به این میرسیم که حتی وجود خودتان هم زیر سؤال میرود! وجود شما یا من، صرفا در یک اندیشه هست که در آن اندیشه صاحب جسم و ذهنیت و دنیای خارج از ذهن هستیم.

در تبینن علم من به خودم (خودآگاهی)، فلاسفه مسلمان از علم حضوری استفاده می کنند. در علم حضوری، با اندیشه و مفهوم سروکار نداریم بلکه به یک چیز بی واسطه آگاهیم. فلاسفه مسلمان توضیح می دهند که علم من به خودم، از این سنخ است؛ یعنی واسطه مفهومی در کار نیست بلکه خودآگاهی نحوه وجودی من است و اساسا من و علم من به خودم، به یک وجود موجودیم. همانطور که سوزانندگی آتش غیر از آتش نیست، خودآگاهی من از خودم نیز غیر از من نیست.

از این منظر، علم من به خودم، نه فقط حضوری است و نیازی به استدلال ندارد بلکه استدلال پذیر نیست چرا که در هر استدلالی، یک منی وجود دارد که سیر استدلال را مشاهده می کند و به نتیجه می رسد.

به همین جهت، فلاسفه مسلمان با این استدلال دکارتی موافق نیستند:

متحیر;1023212 نوشت:
از چنین جهان بینی حتی «من» به عنوان صاحب اندیشه استنباط نمیشود. یعنی: بواسطه «من می اندیشم پس هستم » به «من» هم نمیرسیم.

متحیر;1023212 نوشت:
...
چه در اندیشه معلق (راه حل اول) چه در دنیای واقعی (راه حل دوم)؛ پذیرش نقش ما در زندگی است.
باید زندگی کنیم
از آنجا که در آخر به یک رویکرد میرسیم: «زندگی» ؛ نباید در گرداب چنین اندیشه هایی (سفسطه) گرفتار شویم.

با نتیجه گیری شما موافقم. اما فقط یک سخن با شما دارم:

حتی بنا بر فرض اولی که مرقوم فرمودید، میان تصورات خیالی و تصوراتی که واقعی می دانیم فرقی نیست؟! به نظر می رسد (فارغ از صدق و کذبشان) مفاد این دو متفاوت است و ما به تفاوت محتوایی ایندو ملتفت هستیم. یکی بیرون نمایی دارد و دیگری ندارد؛ یکی قهری است و دیگری اختیاری و دلبخواهی و ...

چرا چنین است؟ تبینی که فلاسفه مسلمان دارند از این قرار است: تصوری که واقعی می دانیم، معلول است و حادث شده است؛ و هر معلولی علتی می خواهد؛ و چون علتش من نیستم، پس علتش بیرون از من است و ...

ممکن است بفرمایید تصوری حقیقی از من ندارید چه برسد به این که تصوری از دیگری (علت دیگر) داشته باشیم ... اما همانطور که عرض کردم فارغ از تصوری که ما از خودمان داریم، درکی حضوری از خودمان نیز داریم که اساسا واسطه مفهومی و اندیشه ای ندارد و ...

همین درک حضوری از من است که هم مایه درک من از خودم هست و هم غیر از من را برایم تعیین می کند و دوگانه من-دیگری را ایجاد می سازد ...

سلام و عرض ادب

پارسا مهر;1023228 نوشت:
با سلام و تشکر. حالا سوال من اینه که من چطور تفکیک قائل بشم و تمایز بدهم آنچه خیالیست و آنچه در دنیای واقعی وجود دارد و مصداق دارد؟؟ما خواب ها رو هم داریم.اگر خواب ها رو هم مد نظر داشته باشیم.خوب ما توی خواب اختیارا و آگاهانه چیزی رو نمی پرورانیم.شده گاهی خواب های خیلی بدی دیدیم.مثلا اینکه عزیزمون رو در خواب از دست دادیم و آنقدر ناراحت و نگران شدیم که حتی وقتی از خواب بیدار شدیم، رفتیم زنگ زدیم به عزیزمون و حالش رو جویا شدیم.و اصلا مردد مانده ایم که نکند خدانکرده که واقعا عزیزمون رو از دست دادیم. اینها رو ما با اختیار خودمون و آگاهانه نساختیم.به نظر می رسه، ناخودآگاه ذهنمون اون رو ساخته و پروزانده. اما آنها هم در ذهن ما هستند. ما وقتی که بیدار شده و به خودمون که می آییم فکر نمی کنیم که حقیقتا کسی تصادف کرده است.

آنچه عرض شد، در باب فرق تصورات خیالی و تصورات واقعی بود.

اما در باب تمایز میان خواب و بیداری و دفع این اشکال که از کجا معلوم ما همیشه در خواب و رویا نیستیم و تصوراتمان واقعی نیست باید به این نکته اشاره کرد که:

الفاظی همانند خواب، از آن جایی معنادار هستند که جهانشمول نیستند برخلاف الفاظی همانند وجود و شی. توضیح مطلب این که: الفاظی همانند خواب، چون جهانشمول نیستند و فقط بر برخی از مصادیق صادقند، معنادارند؛ یعنی خواب چون در برابر بیداری است معنادار است. اما اگر گفته شود که همه چیز خواب است، در این صورت، بیداری بدون مصداق است و هیچ درکی از آن نداریم تا وانگهی گفته شود که از خواب درکی داریم.

به دیگر سخن، «خواب» یعنی «نه بیداری». اگر همه چیز خواب باشد، در این صورت، بیداری هیچ مصداقی ندارد و چون معنا، امری منتزع از مصادیق است، پس لفظ بیداری که بدون مصداق است، معنا نیز ندارد. بنابراین، خواب که مرادف با «نه بیداری» است نیز بی معنا می گردد. به همین جهت، باید پذیرفت که نمی توان همه امور را خواب دانست. این که برخی امور در خواب هستند، نشان می دهد که برخی امور نیز در بیداری رخ می دهند.

پارسا مهر;1023228 نوشت:
تصور من این بوده که همیشه، اون اژدهای توی فکر و خیال و خواب هام، صاحب من و خودآگاهی نیستند.اون انسان های توی خیالم که خورده می شوند و ناله می کنند زیر پای اژدها، صاحب "من" و "خودآگاهی" که من خودم شخصا آنها را دارا هستم نیستند. خیلی رک و واضح سوالم رو مطرح کنم.من چطور تفکیک قائل بشم بین آن انسان های توی خیالم با شمای کارشناس.آیا شما صاحب من و خودآگاهی هستید؟؟ یا نه؟؟ از کجا معلوم شما هم توسط ناخودآگاه ذهن من ساخته نشده باشید.ممکنه من بی جهت، اومدم تفکیک قائل شدم و یکی رو توی دنیایی که خارج از ذهن من واقعیت دارد پذیرفم و دیگری را خیالی و صرفا ذهنی؟؟؟از کجا معلوم شمای کارشناس هم خیالی نیستید؟؟

برای اثبات دیگری و نفی رویایی بودن آنها، نکاتی را سابقا تقدیم کردم. اما اگر منظور شما، اثبات اذهان دیگر است باید عرض کنم این مساله، از مسائل پیچیده فلسفی است و بهتر است در تاپیک دیگر مطرح شود. مساله اساسی در اذهان دیگر این است که آیا افزون بر ذهنی که من واجدش هستم، اذهان دیگری هم وجود دارد یا نه. این مساله غیر از مساله جهان خارجی است. در مساله جهان خارجی، کاری با ذهنی بودن یا نبودن شئ خارجی نداریم. همین که یک شئ (object) اثبات شود کافی است و نیازی نیست که حتما ذهن دیگر (other mind) نیز اثبات شود.

پس باید میان این سه مساله تمایز برقرار ساخت: فرق میان تصورات واقعی و تصورات خیالی؛ فرق میان تصورات رویایی و تصورات بیداری؛ اثبات شئ خارجی؛ اثبات اذهان دیگر.

با سلام و تشکر...

قول سدید;1023400 نوشت:
الفاظی همانند خواب، از آن جایی معنادار هستند که جهانشمول نیستند برخلاف الفاظی همانند وجود و شی. توضیح مطلب این که: الفاظی همانند خواب، چون جهانشمول نیستند و فقط بر برخی از مصادیق صادقند، معنادارند؛ یعنی خواب چون در برابر بیداری است معنادار است. اما اگر گفته شود که همه چیز خواب است، در این صورت، بیداری بدون مصداق است و هیچ درکی از آن نداریم تا وانگهی گفته شود که از خواب درکی داریم.

استاد گرامی، بنده عرض نکردم که همه چیز خواب هست و جز خواب چیزی که مثلا بیداری باشد نداریم.من عرض نکردم که ما غیر از خواب نداریم، یا ما بیداری نداریم.عرض این هست که ما در خواب هستیم در حال حاظر یا در بیداری؟؟ من عرض نکردم که اصلا بیداری وجود ندارد.الان مثلا این شما و این سایت خواب و خیال هستند یا بیداری هستند؟خوب همچین سوالاتی را من در خواب هم از خود پرسیده ام و جالب به این نتیجه رسیدم که خواب بودم!!!
مگر آنکه بگویید ما حتما باید بیداری را تجربه بکنیم یا تجربه کرده باشیم تا بتوانیم درکی یا شناخت و معرفتی نسبت به آن داشته باشیم و چنین سوالاتی بپرسیم!!! اما خیلی چیزها هستند که ما آنها را ندیده ایم و تجربه نکرده ایم اما در مورد آنها اظهارنظر میکنیم و کارشناسان سایت در تلاش اثبات انها هستند؟؟ این چگونه هست؟؟ و در ضمن، من هم منکر نشدم، شاید جایی زمانی بیداری را دیده ایم!!اما الان بحث سر حال هست و چیزهایی که می بینیم و خاطراتی که می توانیم به یاد بیاوریم؟ تکلیف اینها چیست؟؟
دوم، استاد گرامی، بنده که در این تاپیک خودم را واقعی فرض گرفتم.من که خودم که اندیشه می کنم و دارم این سوال را طرح می کنم که خواب نیست.خیال نیست.من هستم.من واقعی هستم و این من خیال دارد، من می خوابم یا تصور و خیال می کنم.من در دنیای بیداری هستم، در واقعیت هستم!! من که بیداری را انکار نکردم.من دارم عرض می کنم آنچه که من که واقعی ام، من که بیدارم می بینم، یا به عبارتی آیا تجربه هایی هم که دارم، انها هم واقعی هستند؟؟ یا خیال اند؟ اصلا خواب را کنار بگذارید.خواب گمراه کننده هست.من خواب رو برای درک بهتر موضع عرض کردم یا مثال زدم.من دارم از خیالی یا واقعی بودن صحبت می کنم.خیال آنچیزی که در ذهن من هست صرفا.آگاهانه یا نآگاهانه آن را می سازم. و واقعیت غیر آن است.که یکی خود من هستم.من که خودم واقعی هستم.اما آنچه می بینم و تجربه می کنم هم واقعی هستند یا خیال؟؟ آیا شمای کارشناس خیالی هستید به طور مثال یا واقعی؟؟آیا شما ساخته ی ذهن من هستید یا واقعی هستید؟؟ آیا این همه رنگ و نور و صدا و اشخاص و تاریخ های مختلفی که من با آنها سر و کار دارم خیالی هستند یا واقعی؟؟آیا ساخته ی ذهن و خیال من هستند یا غیر آن؟؟

اگر می شه، پاسخ و نظرتون رو بیشتر باز کنیم و بیشتر توضیح دهید.ممنون میشم :Rflasher:

قول سدید گرامی، دیدگاه شما اینه که وقتی از خواب بیدار می شویم، مطمئنیم که بیداریم چون می دانیم که قبلش خواب بودیم.

اما یک حالتی رو داریم به اسم بیداری کاذب یا false awakening که انسان در خواب می بینه که بیدار شده. یعنی اون بیدار شدن کاذب جزئی از خوابه.
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/بیداری_غلط

پارسا مهر;1023417 نوشت:
استاد گرامی، بنده عرض نکردم که همه چیز خواب هست و جز خواب چیزی که مثلا بیداری باشد نداریم.من عرض نکردم که ما غیر از خواب نداریم، یا ما بیداری نداریم.عرض این هست که ما در خواب هستیم در حال حاظر یا در بیداری؟؟ من عرض نکردم که اصلا بیداری وجود ندارد.الان مثلا این شما و این سایت خواب و خیال هستند یا بیداری هستند؟خوب همچین سوالاتی را من در خواب هم از خود پرسیده ام و جالب به این نتیجه رسیدم که خواب بودم!!!

پارسا مهر;1023417 نوشت:
من هم منکر نشدم، شاید جایی زمانی بیداری را دیده ایم!!اما الان سر حال هست و چیزهایی که می بینیم و خاطراتی که می توانیم به یاد بیاوریم...

پارسا مهر;1023417 نوشت:
من که بیداری را انکار نکردم.من دارم عرض می کنم آنچه که من که واقعی ام، من که بیدارم می بینم، یا به عبارتی آیا تجربه هایی هم که دارم، انها هم واقعی هستند؟؟ یا خیال اند؟

سلام و عرض ادب

حق با شماست.

در فهم پرسش شما شتابزده رفتار کردم. گمانم این بود که ناظر به شبهه معروف شکاکان درباره رویایی بودن تمامی معارف هستید. بخشی از بدفهمی بنده، ناشی از واکنشی بود که دوستان نسبت به مساله شما داشتند.

پارسا مهر;1023417 نوشت:
دارم عرض می کنم آنچه که من که واقعی ام، من که بیدارم می بینم، یا به عبارتی آیا تجربه هایی هم که دارم، انها هم واقعی هستند؟؟ یا خیال اند؟ اصلا خواب را کنار بگذارید.خواب گمراه کننده هست.من خواب رو برای درک بهتر موضع عرض کردم یا مثال زدم.من دارم از خیالی یا واقعی بودن صحبت می کنم.خیال آنچیزی که در ذهن من هست صرفا.آگاهانه یا نآگاهانه آن را می سازم. و واقعیت غیر آن است.که یکی خود من هستم.من که خودم واقعی هستم.اما آنچه می بینم و تجربه می کنم هم واقعی هستند یا خیال؟؟ پس من بیداری یا بهتر بگویم واقعیت و دنیای واقعی رو انکار نکردم.من خودم هستم، و یک موجود واقعی هستم.اما غیر از خودم آنچه می بینم هم واقعی هستند یا خیال؟؟ آیا شمای کارشناس خیالی هستید به طور مثال یا واقعی؟؟آیا شما ساخته ی ذهن من هستید یا واقعی هستید؟؟ آیا این همه رنگ و نور و صدا و اشخاص و تاریخ های مختلفی که من با آنها سر و کار دارم خیالی هستند یا واقعی؟؟آیا ساخته ی ذهن و خیال من هستند یا غیر آن؟؟

همانطور که سابقا عرض کردم، در مورد تمایز تصور خیالی و تصور واقعی، می توانیم از معیار اختیاری و قهری بودن تصور استفاده کنیم.

اما ظاهرا منظور شما از تصور خیالی، هر تصوری است که واقعی نیست. در این صورت، پرسش اساسی شما این است که از کجا معلوم آنچه ما واقعی می دانیم، واقعی باشد و مصداق خارجی داشته باشد؟

تا آنجایی که بنده مطالعه کرده ام، دو پاسخ به این مساله مطرح شده است که یکی از آنها از طریق علیت است و دیگری از طریق بسط علم حضوری.

روش علیت:

مقدمه اول: من پدیده های خاصی را احساس می کنم؛ مثلا دستم هنگام تماس با آتش می سوزد و یا هنگام نوشیدن شربت طعم خوبش را احساس می کنم. مقدمه دوم: هر یک از این پدیده های ادراکی بدون علت تحقق نیافته اند(اصل علیت). مقدمه سوم: علت آنها یا خود من هستم و یا چیزی خارج از من. مقدمه چهارم: اما من علت آنها نیستم چرا که هرگز نمی خواستم دستم را بسوزانم. مقدمه پنجم: پس علتش چیزی خارج از من است. بدین ترتیب، اثبات می شود که آنچه احساس می کنیم، سراب نیست و واقعیت خارجی دارد. اما دیگر خصوصیات واقعیت مادی را از اصل علیت و قوانین فرعیش همچون اصل سنخیت میان علت و معلول بدست می آوریم(1). مثلا با عنایت به این که این ادراک و احساس متغیر است، آن علت بیرونی نیز باید متغیر باشد و هر آنچه متغیر است، مادی است. بنابراین، آن علت بیرونی مادی است. اما برای احراز مطابقت احساسات با علت مادیشان نیز گفتنی است که احراز مطابقت ادراک حسی رنگ و طعم و مزه، کار مشکلی است اما همین مقدار روشن است که علت آنها متکثر است؛ مثلا علت ادراک حسی رنگ نمی تواند علت ادراک حسی طعم خوب باشد و یا علت ادراک حسی رنگ آبی نمی تواند علت ادراک حسی رنگ قرمز باشد. اما برای اثبات حجم و شکل و حرکت نیز می توان از اصل علیت و سنخیت استفاده کرد تا حدودی آنها را اثبات کرد(2).

بسط علم حضوری:

سهروردی بر این باور است که ادراک حسی (إبصار) از سنخ علم حضوری اشراقی است و اینطور نیست که چیزی واسطه باشد تا از مطابقت یا عدم مطابقت ادراک حسی با واقعیت بحث کنیم. ابصار صرفا مقابله شئ با چشم است؛ یعنی همین که حجاب و مانعی در کار نباشد، ابصار رخ می دهد. در تبیین این مطلب گفتنی است که نفس آدمی با حضور در موطن بدن و قوای خود، به آنها علم حضوری اشراقی دارد. از این رو، همین که شئ خارجی با چشم آدمی مقابله پیدا کنند و مرتبط بشود، نفس آدمی تحریک شده و به موطن چشم آمده و به آن ارتباط علم حضوری اشراقی می یابد و در ادامه، به موطن شئ خارجی رفته و با پرتوافکنی و توجه شهودی و اشراق بر آن، به آن شئ (نه صورت ذهنیش) نیز علم حضوری می یابد. سهروردی همین توضیحات را درباره علم الهی به اشیاء تطبیق داده است اما آن را بر سایر ادراک های حسی (شنیدنی ها و لمس کردنی ها و ...) صراحتا تطبیق نداده است با این که فلسفه او ظرفیت چنین تطبیقی را داشت. در هر صورت، اگر ادراک حسی را از سنخ اضافه اشراقی و علم حضوری بی واسطه بدانیم که نفس مستقیما شئ مادی را درک می کند، دراین صورت، مساله شکاکیت به صورت کلی منتفی می گردد چرا که شکاکیت و تردید در مطابقت و اثبات جهان خارجی مادی، تنها در صورتی مطرح است که ما ادراک حسی را از سنخ علوم حضوری ندانیم و آن را علم باواسطه و مفهومی و حصولی تلقی کنیم؛ چنانچه که هیوم و اکثریت فلاسفه مسلمان و غیره، این تلقی فلسفی را دنبال کرده اند.
به این دیدگاه اشکالات متعددی وارد شده است و برخی از محققان به آن اشکالات پاسخ گفته اند؛ از جمله این که اگر ادراک حسی از سنخ علم حضوری است، پس نباید خطایی در آن رخ دهد چرا که علم حضوری خطاناپذیر است. به این اشکال می توان این گونه پاسخ گفت که علم حضوری عمدتا با تفاسیر حصولی از آن، آمیخته است و به همین جهت، خطا در آن راه می یابد. به دیگر سخن، آنچه ادراک حسی تلقی می شود، عمدتا آمیخته ای از این دو است و به همین جهت، خالی از خطا نیست(3).

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، انتشارات موسسه امام خمینی، صص260-261.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: معلمی، حسن، معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص310.
3. یزدان پناه، یدالله، حکمت اشراق، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ج2، صص263-269 و صص 295-308.

پارسا مهر;1023417 نوشت:
سلام
سلام پارسامهر عزیز
این دو فیلم را دیده‌اید برادر؟

The Matrix (1999)
Inception (2010)

Reza-D;1023488 نوشت:
سلام پارسامهر عزیز
این دو فیلم را دیده‌اید برادر؟

The Matrix (1999)
Inception (2010)


ممنون. ذهن زیبا هم جالبه

متحیر;1023212 نوشت:
[=arial]سلام

پارسا مهر گرامی
هیچ دلیل و برهانی شما را نمی‌تواند از ورطه این نوع جهان بینی(سفسطه) بیرون بیاورد
در ژرف اندیشی و پروبال دادن به چنین جهان بینی به این میرسیم که حتی وجود خودتان هم زیر سؤال میرود! وجود شما یا من، صرفا در یک اندیشه هست که در آن اندیشه صاحب جسم و ذهنیت و دنیای خارج از ذهن هستیم.
از چنین جهان بینی حتی «من» به عنوان صاحب اندیشه استنباط نمیشود. یعنی: بواسطه «من می اندیشم پس هستم » به «من» هم نمیرسیم.
در چنین جهان بینی؛ تنها چیزی که میتوان گفت، این هست که: «اندیشه ای معلق» در جریان هست؛ که در آن اندیشه «من» هستم که می اندیشم و در آن اندیشه زندگی میکنم.
که در آن «من» با ذهنیات و واقعیات بیرون از ذهنم برای خودم زندگی میکنم چنین جهان بینی صرفا به یک «اندیشه معلق» (اندیشه ای بدون تعلق (بی صاحب و بی هدف )) !!!ختم میشود.
برای کنار آمدن و رهایی از چنین تفکری دو راه هست:
1-این جهان بینی (سفسطه) را بپذیریم. باور کنیم ما در اندیشه ای معلق گرفتار هستیم . ولی چاره ای در رهایی از این اندیشه نیست.
اگر هست بفرمایید: چگونه ؟
اگر راه فراری نیست که نیست. نتیجه منطقی چنین پذیرشی این هست که :باید زندگی کنیم چراکه تداوم ما در آن اندیشه، باید بر اساس آن مدیایی باشد که به ما در آن اندیشه القا شده !
مثال نزدیکش مانند شخصیت افراد در بازی های کامپیوتری است
در این جهان بینی مانند سناریو فیلم ماتریکس صاحب جسم نیستیم که بتوانیم خود را از سلولهای آن ماتریکس برهانیم . اگر سناریو ماتریکس را بپذیریم یعنی پذیرفته ایم که جهان واقعی و خارج از ذهن وجود دارد که باز ما را به راه حل دوم رهنمون میکند
2 - این جهان بینی (سفسطه) را نپذیریم یعنی اینکه بپذیریم جهان خارج از ذهن ما واقعیت و حقیقت دارد.
فارغ از این دو راه حل آیا تغییر منطقی در رویکرد ما به زندگی بوجود آمده؟
تداوم ما: چه در اندیشه معلق (راه حل اول) چه در دنیای واقعی (راه حل دوم)؛ پذیرش نقش ما در زندگی است.
باید زندگی کنیم
از آنجا که در آخر به یک رویکرد میرسیم: «زندگی» ؛ نباید در گرداب چنین اندیشه هایی (سفسطه) گرفتار شویم.


یا سلام و عرض اردتــ. راستش من دوستش یک تاپیک بزن.در این باره که خیلی گذاره ها و یا فرض هایی واررسی نشده رو ما از پیش صحیخ و مفروض گرفتیم.بدون اونکه اثباتشون کنیم.براشون دلیل بیاریم.حتی بدون آنکه بشه ادعا کرد که وجدانی و غیر قابل انکار هستند. مثل این می مونه که مثلا شما معتقد باشی به اینکه یک کتابی از جانب خدا فرستاده شده و کلام خداست و بعد بر این فرض که با کلام خدا طرفیم .بیایی و مثلا حالا ماجراها و صغری کبری ها بچینی.بی اینکه قبلش ثابت کرده باشی که این کتاب کلام خدا هست یا نه!!حالا تکلیف همه ی ما همینطوره.یک سری چالش ها و مسائل لاینحل و گره های کوری هست که به نظر قبال حل نیستند.که یا ما اونها رو اصلا توجه نمی کنیم.یا توجه می کنیم بدون دلایل و قرائن کافی یک جانب قضیه رو صحیح فرض می کنیم.و بر مبنای همون فرضه که حالا کلی بحث و جدل می کنیم.یعنی اگر بخواهیم جدی و سخت گیر باشیم باید اعتراف کنیم که خیلی ازبحث های ما، چه شخص بنده و چه فلاسفه ی بزرگ، بیشتر فلسفه بازی بوده.مثل خاله بازی!! فکر می کنم که شما هم یکی از این گره های کور و چالش های و معماهای لاینجل رو خواستید توضیح بدید.اگر درست متوجه شده باشم.خوب بعضیا در مواجه با یک همچین چالش هایی، کلا عقل رو منکر میشن و می گن این چالش های عقله و عقل هم ناکارآمده.اما ما یک دلی داریم و اینها، کسی هم اگر این دل رو نمی بینه و فقط به عقلش تکیه می کنه، این کافره و خلاصه خداگمراهش کرده و خدا مهر زده بر او.:-s اما به هر حال، در این تاپیک من فرض رو می گیرم که من واقعی هستم.من هستم.من خودآگاهی دارم.من اندیشه می کنم و هستم و واقعی هستم.و در اینکه آنچیزهایی که می بینم و مشاهده می کنم و حس می کنم و لمس می کنم دچار تردید هستم.آیا آنها وضعیتشان چگونه هست؟آنها هم مثل من هستند و واقعی هستند؟؟یا زائیده ذهن من هستند؟خیال من هستند؟یا توی خیال من هستند؟؟مثل خواب هستند؟ کاش میشد بفهمم آیا تا حالی کسی بوده که من با او مواجه شده ام و او هم مثل من واقعیست؟؟یعنی او هم مثل من "من" و خودآگاهی دارد یا نه؟ چندین بارشده من خیره شدم به کسی مثل رفقا و رفتم توی فکر.این آدم هم واقعیست؟؟؟ این آدم پشتش "من" و خودآگاهی هست؟؟ میشه فقط برای یک لحظه من اون "من" او را ببینم.بروم جای اون من اون "من" رو لمس و حس و تجربه کنم؟:-s

Reza-D;1023488 نوشت:
سلام پارسامهر عزیز
این دو فیلم را دیده‌اید برادر؟

The Matrix (1999)
Inception (2010)


با سلام.بله این دو رو دیدم و اتفاقا اینسپشن، جزء معدود فیلم هایی هست که من بیش از یکبار دیدمش و مشتاق هستم که باز هم ببینم و خیلی دوستش دارم. دراین فیلم همسر دی کاپریو گمراه شده بود و چیزی که کاپریو واقعی می دید را خواب می پنداشت. و آخر هم خودش رو به خاطر این که در دنیای خوابه به کشتن داد.:-s

پارسا مهر;1022691 نوشت:
سلام.

شده بارها رفتید روی تخت یا رختخوابی دراز کشیدید و به فکر فرو رفتید.و چیزهای مختلفی رو تو ذهنتون تجسم کردید و یا تصور کردید.یا خاطراتی رو یاد آوری و مرور کردید.گاهی در همون حین، ناراحت شدید، گریه کردید، یا برعکس، خوشحال شدید، خندید...
تمام اون اطلاعات و اون تصورات و اون اشکالی که در مدتی که در رختخواب بودید از نظر شما می گذشته و اون عواطفی و هیجاناتی که از سر گذروندید، تنها درون ذهن خودتون بودن و شکل گرفتن و وجود داشته. اگر اژدهایی دو سر می دیدید که داشته یک شهر رو نابود می کرده و مردمانش رو زیر پا له می کرده، همه در ذهن شما بوده...
اما همینکه از رختخواب بلند می شیم، و کش و قوسی به خودمون می دیم و می ریم سمت یخچال که یک لیوان آب بنوشیم، تصاویری که از نظرمون می گذره، رو خارج از ذهن خودمون واقعی می دونیم.دیگه نمی گیم این یخچال هم مثل اون اژدها که توی رختخواب داشتم می دیدمش، فقط توی ذهن من قرار داره!!!! اما حالا مشکل من در اینه، من نمی تونم، تمایز معنا دار قائل بشم بین اون اژدهای توی خیالم با این یخچال و لیوانی که میرم سروقتش تا آبی بنوشم و گلویی خیس کنم!!!
از کجا و چگونه تمایز قائل بشم بین یخچال و اون یک لیوان آب و حس سیراب شدن با اون اژدهای زیر پتو؟؟؟ در واقع چه تفاوت معنادار و مهمی بین ان اژدها که مردم را له می کرد با آن یخچال و یک لیوان آب و اون حس سیراب شدنی که از نوشیدن آن لیوان آب حس کردم وجود دارد و چطور به این تفاوت معنادار برسم:Rflasher::Rflasher: :Lflasher:چطور؟؟

با تشــــکر!


سلام،
همه چیز حقیقت دارد، چه آن چیزی که در خواب می‌بینید و چه آن چیزی که در بیداری می‌بینید ...
تازه وقتی که فکر می‌کنید بیدار هستید هم دارید خواب می‌بینید، کما اینکه حضرت علی علیه‌السلام فرمودند که مردم خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند، کما اینکه یک نفر بستنی یک بچه‌ی یتیم را به زور از دستش می‌گیرد و می‌خورد و گمان می‌کند که دارد بستنی می‌خورد و خدا شهادت می‌دهد که او دارد آتش می‌خورد ولی چون در دنیا دارد خواب می‌بیند توهم خوردن بستنی را دارد ...
همه چیز حقیقت دارد به اندازه‌ی خودش ... و همه چیز توهم است به اندازه‌ی خودش ...
این حتیٰ با وحدت شخصی عرفا هم سازگار است که هر چیزی یک حیث مایل حقّی دارد و یک حیث مایل خلقی، یک حیث وجودی دارد و یک حیث عدمی، یک حقیقت مطلقی دارد که مدرَک احدی نیست و یک سری حدود و ثغور دارد که هر کسی از ظنّ خود یارش می‌شود و یک سری حدود را در آن می‌بیند ...
نه اینکه تمام حواسّ یک چیز را تأیید کنند معیار مطلقی برای حقیقت حتیٰ در سطح دنیایی آن هست، نه اینکه تمام یک جمع تجربه‌ی یکسانی از یک چیز داشته باشند معیار مطلقی برای حقیقت حتیٰ باز در سطح دنیایی آن است، برای مثال نقض مورد اول افراد اسکیزوفرنی را در نظر بگیرید که با چند حسّ به صورت همزمان یک شیء را درک می‌کنند و البته واقعیت مجازی هم امروزه مثال دومی برای آن است، و برای مثال نقض مورد دوم هم یک عارف را در نظر بگیرید که در یک غذای حرام کثافت می‌بیند در حالی که تمام مردم دور و اطراف او دارند آن را یک غذای چرب و خوشمزه می‌یابند و درک می‌کنند ...

قول سدید;1023188 نوشت:
اما مفهوم خیالی تابع خواست و اراده من است؛ یعنی این من هستم که آن را می پرورانم و میدانم که این مفهوم مصداق خارجی ندارد حتی اگر متمایل باشم که آن را واقعی بدانم. مثلا من دوست دارم خانه ای هزار متری در جنگل های شمال داشته باشم و چه بسا محیطش را نیز متصور شوم اما می دانم که چنین مفهومی خالی از مصداق است و وجود ذهنیش تابع خواست و تمایل من است و همین که از آن قطع نظر کنم، هیچ واقعیت دیگری ندارد.

سلام استاد بزرگوار،
حسارتاً با شما موافق نیستم ... این معیاری که شما می‌فرمایید هم مثل سایر معیارها نسبی است و قطعیت و اطلاقی درش نیست، معمولاً خوب جواب می‌دهد ولی نه لزوماً، از نظر کاربردی برای کاربردهای معمول در زندگی مناسب است ولی از نظر معرفت‌شناسی تامّ نیست ... مثلاً همان خواب و شرایط خواب هم در یک نگاه ساخته‌ی ذهن انسان است، ساخته‌ی من او، نفس او، ولی نه لزوماً من خودآگاهش، بلکه چه بسا من ناخودآگاهش، و در نتیجه دیگر لزوماً همراه با اراده‌ی خود آن شخص نیست ... افراد زیادی و در واقع اکثریت مردم اسیر افکارشان هستند و کنترل ذهن کاری نیست که از هر کسی بربیاید ...
در مورد اثرگذاری آن هم علمایی هستند که قائل به تقسیم علوم غیرشهودی به دو علم حضوری و حصولی نیستند، بلکه همه‌ی علوم را حضوری و حائز اثر می‌دانند، فقط برخی عن بعدٍ درک می‌شوند و در نتیجه اثر کمتری می‌گذارند ... در این نگاه شما اگر یک آتش را تجسم کنید این آتش یک آتش حقیقی است که قابلیت سوزانندگی هم دارد، اگر معمولاً نمی‌سوزاند بخاطر این است که تصور ما اجمالی و تصوری بعید است، اگر درست تجسم شود و باور شود قابلیت سوزاندن هم دارد، و مسأله‌ی تلقین در روان‌شناسی و اثرات پزشکی آن در اینجا قابل توجه است ...
همه چیز بهره‌ای از حقیقت دارد ... تا جایی که من دیده‌ام در این بین فقط یک بحث می‌ماند و آن ادعای دروغ است که در ادعای راست بودش هیچ بهره‌ای از حقیقت ندارد ... مثل بت‌ها به عنوان خدا، و امثال آن ...

قول سدید;1023455 نوشت:
سهروردی بر این باور است که ادراک حسی (إبصار) از سنخ علم حضوری اشراقی است و اینطور نیست که چیزی واسطه باشد تا از مطابقت یا عدم مطابقت ادراک حسی با واقعیت بحث کنیم. ابصار صرفا مقابله شئ با چشم است؛ ...

خیلی از فلسفه های قدیمی بر اساس تصورات علمی قدیمی نوشته شده اند. در همینجا مشخصه که سهروردی نقشی برای اعصاب یا پردازش مغز در نظر نگرفته که البته با توجه به علم آن زمان طبیعیه.

قول سدید;1023455 نوشت:
اما من علت آنها نیستم چرا که هرگز نمی خواستم دستم را بسوزانم

در خواب هم ممکنه موضوعات ناخوشایندی رو ببینیم یا ممکنه موضوع ناخوشایندی رو تجسم کنیم. (الآن دیدم که باء گرامی کاملتر توضیحش دادند)

پارسا مهر;1023496 نوشت:
بله این دو رو دیدم و اتفاقا اینسپشن، جزء معدود فیلم هایی هست که من بیش از یکبار دیدمش و مشتاق هستم که باز هم ببینم و خیلی دوستش دارم. دراین فیلم همسر دی کاپریو گمراه شده بود و چیزی که کاپریو واقعی می دید را خواب می پنداشت. و آخر هم خودش رو به خاطر این که در دنیای خوابه به کشتن داد
اگر دقت کرده باشید در انتهای فیلم دیکاپریو فرفره را می‌چرخاند چون علامتی بود برای اینکه بفهمد در خواب است یا بیدار است. اما فرفره نه ایستاد و نه افتاد. هم چرخشش طولانی بود و هم لرزشی داشت که به مخاطب القا می‌کرد در حال افتادن است. نولان در این صحنه می‌خواهد به مخاطب بگوید انتخاب با خود دیکاپریو است. او می‌تواند انتخاب کند که کدام یک را واقعی بداند

در فیلم ماتریکس هم مورفیوس به نئو می‌گوید تو الان در خواب هستی. و دو قرص به او می‌دهد که یک قرص باعث می‌شود بیدار شود
و قرص دیگر باعث می‌شود در همین دنیای مجازی
(که خودش فکر می‌کند واقعی است) باقی بماند

صرف نظر از نقدهای دینی که به این دو فیلم وارد است؛ این دو فیلم به خوبی می‌توانند پاسخگوی پرسش شما باشند
به شرطی که بلایی که سر همسر دیکاپریو آمد سر شما نیاید happy
می‌خواستم توضیحات تکمیلی را عرض کنم که دیدم جناب باء به خوبی آنها را بیان کرده‌اند:

باء;1023506 نوشت:
همه چیز حقیقت دارد، چه آن چیزی که در خواب می‌بینید و چه آن چیزی که در بیداری می‌بینید ...
تازه وقتی که فکر می‌کنید بیدار هستید هم دارید خواب می‌بینید، کما اینکه حضرت علی علیه‌السلام فرمودند که مردم خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند، کما اینکه یک نفر بستنی یک بچه‌ی یتیم را به زور از دستش می‌گیرد و می‌خورد و گمان می‌کند که دارد بستنی می‌خورد و خدا شهادت می‌دهد که او دارد آتش می‌خورد ولی چون در دنیا دارد خواب می‌بیند توهم خوردن بستنی را دارد ...
همه چیز حقیقت دارد به اندازه‌ی خودش ... و همه چیز توهم است به اندازه‌ی خودش ...

Reza-D;1023531 نوشت:
اگر دقت کرده باشید در انتهای فیلم دیکاپریو فرفره را می‌چرخاند چون علامتی بود برای اینکه بفهمد در خواب است یا بیدار است. اما فرفره نه ایستاد و نه افتاد. هم چرخشش طولانی بود و هم لرزشی داشت که به مخاطب القا می‌کرد در حال افتادن است. نولان در این صحنه می‌خواهد به مخاطب بگوید انتخاب با خود دیکاپریو است. او می‌تواند انتخاب کند که کدام یک را واقعی بداند

در فیلم ماتریکس هم مورفیوس به نئو می‌گوید تو الان در خواب هستی. و دو قرص به او می‌دهد که یک قرص باعث می‌شود بیدار شود
و قرص دیگر باعث می‌شود در همین دنیای مجازی
(که خودش فکر می‌کند واقعی است) باقی بماند

صرف نظر از نقدهای دینی که به این دو فیلم وارد است؛ این دو فیلم به خوبی می‌توانند پاسخگوی پرسش شما باشند
به شرطی که بلایی که سر همسر دیکاپریو آمد سر شما نیاید happy
می‌خواستم توضیحات تکمیلی را عرض کنم که دیدم جناب باء به خوبی آنها را بیان کرده‌اند:

سلام و عرض ادب

یاد سخن ایلان ماسک افتادم

میگفت این عینک ها واقعیت مجازی را ببینید

از کجا معلوم؟

شاید ما هم چیزی شبیه به این عینک ها زده ایم ، از نوعی فوق پیشرفته

اتفاقا در آیات و روایات هم هست که این دنیا پس از این که ما ازش خارج می شیم برامون اندازه یک چشم بهم زدن می مونه

فروردین;1023453 نوشت:
قول سدید گرامی، دیدگاه شما اینه که وقتی از خواب بیدار می شویم، مطمئنیم که بیداریم چون می دانیم که قبلش خواب بودیم.

اما یک حالتی رو داریم به اسم بیداری کاذب یا false awakening که انسان در خواب می بینه که بیدار شده. یعنی اون بیدار شدن کاذب جزئی از خوابه.
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/بیداری_غلط

سلام و عرض ادب

من گاهی اوقات بین بیداری و خواب گیر می افتم برا چند لحظه

یه جایی که فقط افکارم وجود داره و به جسمم دسترسی ندارم ( چیزی هم نمی بینم )

این جه حالتیه ؟

شروحیل;1023539 نوشت:

این جه حالتیه ؟

سلام شروحیل گرامی
اسمشو نمی دونم ولی فکر می کنم خودمم تجربش کردم.
یه مدت تجربه های عجیب و غریب توی خواب زیاد داشتم. مثلا خوابهایی میدیدم که فقط یه حس بود مثل حس ترس یا خوشحالی بدون هیچ صحنه و تصویری. گاهی توی خواب شروع می کردم به سرچ توی اینترنت و آخرش یادم میومد که مغز قابلیت اتصال به اینترنتو نداره. یا رویاهایی که کمی بعد از بیداری ادامه پیدا می کنند ...

[=arial]سلام

پارسا مهر;1023492 نوشت:
یا سلام و عرض اردتــ. راستش من دوستش یک تاپیک بزن.در این باره که خیلی گذاره ها و یا فرض هایی واررسی نشده رو ما از پیش صحیخ و مفروض گرفتیم.بدون اونکه اثباتشون کنیم.براشون دلیل بیاریم.حتی بدون آنکه بشه ادعا کرد که وجدانی و غیر قابل انکار هستند. مثل این می مونه که مثلا شما معتقد باشی به اینکه یک کتابی از جانب خدا فرستاده شده و کلام خداست و بعد بر این فرض که با کلام خدا طرفیم .بیایی و مثلا حالا ماجراها و صغری کبری ها بچینی.بی اینکه قبلش ثابت کرده باشی که این کتاب کلام خدا هست یا نه!!حالا تکلیف همه ی ما همینطوره.یک سری چالش ها و مسائل لاینحل و گره های کوری هست که به نظر قبال حل نیستند.که یا ما اونها رو اصلا توجه نمی کنیم.یا توجه می کنیم بدون دلایل و قرائن کافی یک جانب قضیه رو صحیح فرض می کنیم.و بر مبنای همون فرضه که حالا کلی بحث و جدل می کنیم.یعنی اگر بخواهیم جدی و سخت گیر باشیم باید اعتراف کنیم که خیلی ازبحث های ما، چه شخص بنده و چه فلاسفه ی بزرگ، بیشتر فلسفه بازی بوده.مثل خاله بازی!! فکر می کنم که شما هم یکی از این گره های کور و چالش های و معماهای لاینجل رو خواستید توضیح بدید.اگر درست متوجه شده باشم.خوب بعضیا در مواجه با یک همچین چالش هایی، کلا عقل رو منکر میشن و می گن این چالش های عقله و عقل هم ناکارآمده.اما ما یک دلی داریم و اینها، کسی هم اگر این دل رو نمی بینه و فقط به عقلش تکیه می کنه، این کافره و خلاصه خداگمراهش کرده و خدا مهر زده بر او.

بله حق با شماست

پارسا مهر;1023492 نوشت:
اما به هر حال، در این تاپیک من فرض رو می گیرم که من واقعی هستم.من هستم.من خودآگاهی دارم.من اندیشه می کنم و هستم و واقعی هستم.و در اینکه آنچیزهایی که می بینم و مشاهده می کنم و حس می کنم و لمس می کنم دچار تردید هستم.آیا آنها وضعیتشان چگونه هست؟آنها هم مثل من هستند و واقعی هستند؟؟یا زائیده ذهن من هستند؟خیال من هستند؟یا توی خیال من هستند؟؟مثل خواب هستند؟ کاش میشد بفهمم آیا تا حالی کسی بوده که من با او مواجه شده ام و او هم مثل من واقعیست؟؟یعنی او هم مثل من "من" و خودآگاهی دارد یا نه؟ چندین بارشده من خیره شدم به کسی مثل رفقا و رفتم توی فکر.این آدم هم واقعیست؟؟؟ این آدم پشتش "من" و خودآگاهی هست؟؟ میشه فقط برای یک لحظه من اون "من" او را ببینم.بروم جای اون من اون "من" رو لمس و حس و تجربه کنم؟

الآن متوجه سؤال شما شدم
این مربوط به فلسفه ذهن هست
در گذشته از کارکرد مغز و جایگاه آن در خودآگاهی غافل بودیم راه بر هر نوع اظهار نظری باز بود کما اینکه جناب قول سدید در تبیین خودآگاهی اشاره به علم حضوری دارند:

قول سدید;1023455 نوشت:
بسط علم حضوری:

سهروردی بر این باور است که ادراک حسی (إبصار) از سنخ علم حضوری اشراقی است و اینطور نیست که چیزی واسطه باشد تا از مطابقت یا عدم مطابقت ادراک حسی با واقعیت بحث کنیم. ابصار صرفا مقابله شئ با چشم است؛ یعنی همین که حجاب و مانعی در کار نباشد، ابصار رخ می دهد. در تبیین این مطلب گفتنی است که نفس آدمی با حضور در موطن بدن و قوای خود، به آنها علم حضوری اشراقی دارد. از این رو، همین که شئ خارجی با چشم آدمی مقابله پیدا کنند و مرتبط بشود، نفس آدمی تحریک شده و به موطن چشم آمده و به آن ارتباط علم حضوری اشراقی می یابد و در ادامه، به موطن شئ خارجی رفته و با پرتوافکنی و توجه شهودی و اشراق بر آن، به آن شئ (نه صورت ذهنیش) نیز علم حضوری می یابد. سهروردی همین توضیحات را درباره علم الهی به اشیاء تطبیق داده است اما آن را بر سایر ادراک های حسی (شنیدنی ها و لمس کردنی ها و ...) صراحتا تطبیق نداده است با این که فلسفه او ظرفیت چنین تطبیقی را داشت. در هر صورت، اگر ادراک حسی را از سنخ اضافه اشراقی و علم حضوری بی واسطه بدانیم که نفس مستقیما شئ مادی را درک می کند، دراین صورت، مساله شکاکیت به صورت کلی منتفی می گردد چرا که شکاکیت و تردید در مطابقت و اثبات جهان خارجی مادی، تنها در صورتی مطرح است که ما ادراک حسی را از سنخ علوم حضوری ندانیم و آن را علم باواسطه و مفهومی و حصولی تلقی کنیم؛ چنانچه که هیوم و اکثریت فلاسفه مسلمان و غیره، این تلقی فلسفی را دنبال کرده اند.
به این دیدگاه اشکالات متعددی وارد شده است و برخی از محققان به آن اشکالات پاسخ گفته اند؛ از جمله این که اگر ادراک حسی از سنخ علم حضوری است، پس نباید خطایی در آن رخ دهد چرا که علم حضوری خطاناپذیر است. به این اشکال می توان این گونه پاسخ گفت که علم حضوری عمدتا با تفاسیر حصولی از آن، آمیخته است و به همین جهت، خطا در آن راه می یابد. به دیگر سخن، آنچه ادراک حسی تلقی می شود، عمدتا آمیخته ای از این دو است و به همین جهت، خالی از خطا نیست(3).


ولی از نظر من هر اظهار نظری، علاوه بر منطقی بودن، پشتوانه علمی هم باید داشته باشد و با یافته های علمی در تعارض نباشد علم حضوری هم از این مقولات هست که بنابر قسمت اول صحبت شما، باید در مورد آن کنکاش کرد و از روی دلیل، آن را تایید یا نفی کرد.
به هر صورت چیزی که امروزه در مورد ذهن و در زیر مجموعه آن خودآگاهی بیشتر مطرح و مقبول هست نظریه 4E هست
که ذهن برگرفته از تعامل حواس با محیط بیرون، در بدن ما که برآمده از این جهان، هست شکل میگیرد . هیچ خودآگاهی یا علم حضوری مستقلی بدون کمک از تعامل حواس و محیط بیرون در بدن یا مغز ما شکل نمیگیرد
به مقالات مختلف درباره 4E Cognition مراجعه کنید
[=arial]4E cognition (Embodied, Embedded, Enactive, and Extended) is a relatively young and thriving field of interdisciplinary research
https://global.oup.com/academic/product/the-oxford-handbook-of-4e-cognition-9780198735410?cc=us&lang=en&

شروحیل;1023538 نوشت:
از کجا معلوم؟
شاید ما هم چیزی شبیه به این عینک ها زده ایم ، از نوعی فوق پیشرفته

سلام
ظاهراً کل حواسّ ظاهری انسان از نوع همین عینک‌ها هستند و دنیا یک واقعیت مجازی است که ساخته و پرداخته‌ی این حواسّ است ... مگرنه مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم ... و دنیا فریب است و متاع دنیا هم متاع غرور است ...

باء;1023680 نوشت:

سلام
ظاهراً کل حواسّ ظاهری انسان از نوع همین عینک‌ها هستند و دنیا یک واقعیت مجازی است که ساخته و پرداخته‌ی این حواسّ است ... مگرنه مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک، چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم ... و دنیا فریب است و متاع دنیا هم متاع غرور است ...

با سلام

شاید از گفته شما اینطور برداشت بشود که دنیا صرفا ساخته و پرداخته ذهن و خیال ماست که در واقع این طور نیست .

این دنیا با تمام ویژگی ها و قوانین و ضوابطی که داره بطور مستقل موجود است و حقیقت داره.
ذهن و خیال ما زیر مجموعه ای از این حقیقت بوده و در بستر اون مفهوم پیدا میکنه .

برمیگردیم به زمانی که اثری از ما نبود و متولد نشده بودیم اما این دنیا مستقر بود .

بهتر هست بگوییم انچیزی که ما داریم درک و حس میکنیم با عینک هایی بنام حواس پنچگانه ممکن شده اند.

و بهتر بود استارتر سوال میکردن :

ایا انچیزی که ما داریم میبینیم خود حقیقت هست؟

جواب هم این هست :

ما نمدانیم !
چون نمی توانیم دنیا را به شیوه ای دیگر درک کنیم و مجبوریم بگوییم انچه درک و احساس و رویت میکنیم خود حقیقت یا به حقیقت نزدیک تر هست .

مثلا یک کبوتر دنیارو در حد پیشرفتگی مغز خودش جالب و پیشرفته میدونه و درحالی که حقیقت رو نمیدونه و دنیا بسیار پیشرفته تر از چیزی هست که درک میکنه
در مورد ما هم همین طور هست و ما دنیا رو به نسبت پیشرفته بودن سیستم مغزی پیشرفته میدونیم و ممکن هست خیلی پیشرفته تر از چیزی باشه که درک میکنیم .

ابوالفضل;1023750 نوشت:
با سلام

شاید از گفته شما اینطور برداشت بشود که دنیا صرفا ساخته و پرداخته ذهن و خیال ماست که در واقع این طور نیست .


سلام ،
اتفاقاً برادر منظورم دقیقاً همین بود که دنیا صرفاً ساخته و پرداخته‌ی ذهن و خیال ماست :Nishkhand: :ok:
ابوالفضل;1023750 نوشت:
این دنیا با تمام ویژگی ها و قوانین و ضوابطی که داره بطور مستقل موجود است و حقیقت داره.
ذهن و خیال ما زیر مجموعه ای از این حقیقت بوده و در بستر اون مفهوم پیدا میکنه .
برمیگردیم به زمانی که اثری از ما نبود و متولد نشده بودیم اما این دنیا مستقر بود .

دنیا مستقل از ما موجود نیست و حقیقتی ندارد، اما ... اما ... یک حقیقتی هست که مستقل از ما باشد و دنیا هم نباشد ... این همان آخرت است ... همان غیب که مؤمنین به آن ایمان دارند ... یؤمنون بالغیب ... آخرت باطن همین دنیاست، نه جایی که روی محور زمانی بعد از دنیا و برزخ باشد ... و دار الأخرة لهی الحیوان همین الآن هم هست ... بهشت و جهنم اخروی هم که در قرآن و حدیث آمده که همین الآن هم هستند ولی مردم از آن‌ها در غفلت هستند ... بحمدالله همین الآن فی‌البداهة می‌توانم چندین صفحه دلیل از قرآن و حدیث برایتان مثال بیاورم، ولی بگذریم ...
ابوالفضل;1023750 نوشت:
بهتر هست بگوییم انچیزی که ما داریم درک و حس میکنیم با عینک هایی بنام حواس پنچگانه ممکن شده اند.

و بهتر بود استارتر سوال میکردن :

ایا انچیزی که ما داریم میبینیم خود حقیقت هست؟

جواب هم این هست :

ما نمدانیم !
چون نمی توانیم دنیا را به شیوه ای دیگر درک کنیم و مجبوریم بگوییم انچه درک و احساس و رویت میکنیم خود حقیقت یا به حقیقت نزدیک تر هست .


جوابش این نیست که ما نمی‌دانیم، ما می‌دانیم که آن چیزی که با حواسّ خودمان درک می‌کنیم عین حقیقت نیست ... همینکه مکانیزم کارکرد یبنایی و شنوایی و لامسّه و چشایی و بویایی را بشناسیم کافی است تا بدانیم کلاً در یک واقعیت مجازی زندگی می‌کنیم که شباهتی به حقیقت پشت آن ندارد ... اگر می‌بینید که حتی در عالم برزخ و در آخرت هم باز صحبت از دیدن و شنیدن و چشیدن و لمس کردن و بوییدن هست این بخاطر آن است که حتیٰ در برزخ و قیامت و آخرت هم همچنان دارای بدن خواهیم بود و آن بدن‌ها هم حواسّ‌های خودشان را خواهند داشت، مثل چشم برزخی و گوش برزخی و ...

پارسا مهر;1022691 نوشت:
چطور به این تفاوت معنادار برسم چطور؟؟

باسلام
همه پستها رو نخوندم

یه مثال میزنم من همیشه یه فضایی رو تو خواب میبنم از شهرمون انقدر این کوچه ها و خیابانها و پارکی که دیدم تو خواب برام تکرار شده که گویا واقعا هستند یعنی هر بار که تو خواب میبینم همون مسیر رو میرم و همه چی سرجاشه ممکنه این خواب رو مثلا یک سال یه بار ببینم ولی دقیقا همون مسیر همان فضا انگار واقعا وجود دارد

به اون قسمت و منطقه از شهر که تو خوابم میدیدم نرفته بودم تا حدودی مثلا خیابان اصلی اون منطقه از دور دیدم یعنی تا اون فضایی که در بیداری دیدم هیچ شکی ندارم که اون منطقه از شهر رو دارم تو خواب میبینم

انقدر این خواب برام تکرار شده که انگار نقشه اون منطقه اونی هست که تو ذهن من هست

یکبار برای کاری باید اون منطقه میرفتم برام خیلی جالب بود با تصویر سازی ذهنی که از اون خواب داشتم وقتی با فضا و شکل دیگه از اون منطقه روبرو میشدم برام خیلی جالب و تاحدودی گیج کننده بود

مثلا فکر میکردم انتهای این کوچه به یک پارک ختم میشود ولی میدیدم به یک اتوبان رسیدم

جالب تر اینکه با اینکه اون منطقه رو رفتم دیدم و میدونم که انتهای اون کوچه یک اتوبان هست ولی همچنان تو خواب به یک پارک ختم میشه Smile

آیا صحبتهای شما هم چیزی شبیه مثال بنده هستش؟

اللیل والنهار;1023769 نوشت:

جالب تر اینکه با اینکه اون منطقه رو رفتم دیدم و میدونم که انتهای اون کوچه یک اتوبان هست ولی همچنان تو خواب به یک پارک ختم میشه

من خیلی اوقات توی خواب، شهرهایی که باهاشون سر و کار داشتم رو با هم ترکیب می کنم. مثلا توی اصفهان سوار تاکسی میشم و با عبور از یکی دو تا خیابون میرم به به یه نقطه از شیراز.

ابوالفضل;1023750 نوشت:

ایا انچیزی که ما داریم میبینیم خود حقیقت هست؟

دقیقا سوال خوبیه.
اون چیزی که حس می کنیم تفسیر و برداشت ما از جهانه و ممکنه حقیقت نباشه. مثل حسهایی که مثال زدید: یک ملکول به خودی خود دارای ویژگی های بو یا طعم نیست بلکه واکنش اونها با گسرنده های عصبی ما و پردازششون توی مغز باعث این حس میشه.

یا مثل بحثی که قبلا داشتیم: ممکنه مفاهیمی مثل فضا و فاصله حاصل تعبیر ما از قوانین فیزیک باشه و ماهیت اصلیشون جای سوال داره.

باء;1023506 نوشت:
سلام،
همه چیز حقیقت دارد، چه آن چیزی که در خواب می‌بینید و چه آن چیزی که در بیداری می‌بینید ...
تازه وقتی که فکر می‌کنید بیدار هستید هم دارید خواب می‌بینید، کما اینکه حضرت علی علیه‌السلام فرمودند که مردم خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند، کما اینکه یک نفر بستنی یک بچه‌ی یتیم را به زور از دستش می‌گیرد و می‌خورد و گمان می‌کند که دارد بستنی می‌خورد و خدا شهادت می‌دهد که او دارد آتش می‌خورد ولی چون در دنیا دارد خواب می‌بیند توهم خوردن بستنی را دارد ...
همه چیز حقیقت دارد به اندازه‌ی خودش ... و همه چیز توهم است به اندازه‌ی خودش ...

با سلام و عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

برادر گرامی

آنچه بنده از «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» می فهمم، این است که نوم استعاره از معنای غفلت است در برابر انتباه و هوشیاری. مردم از حقیقت اعمالشان و این که این اعمال دارای چه صورت ملکوتی است و ... عافلند و بعد از این که می میرند، پرده ها کنار رفته و به این حقیقت تنبّه می یابند. در واقع، با مطالعه آیات و روایات این گونه فهمیده می شود اعمال ما دارای آثار متنوعی است که یکی از آنها اثر ملکوتی آنها است که مردم در آخرت به آن ملتفت می شوند (به غیر از اولیای الهی که در همین دنیا نیز این اثر ملکوتی را می فهمند).

تبیین صدرالمتالهین در این مورد قابل توجه است: «آثار آب یا جسم مرطوب در سه موطن خارج، خیال و عقل به سه صورت متفاوت بروز می کند: چنان که اگر جسم نمناکی را روی ماده خشک نم پذیری بگذارند، آن ماده رطوبت می پذیرد و به شکل های گوناگون درمی­آید؛ اگر همین جسم نمناک را روی عضو حسّی، مانند چشم بگذارند بر فرض پذیرفتن صورت، دیگر شکل نمی پذیرد - با این که رطوبت در آن اثر گذاشته و او هم این اثر را پذیرفته است - بلکه صورتی از آن در خیال انسان نقش می­بندد. قوه عاقله هم از رطوبت اثر می­پذیرد، لکن اثر رطوبت بر عقل این نیست که آن را خیس کند یا به آن شکل دهد؛ بلکه عقل، ماهیت رطوبت را به صورت کلی درک می کند. بنابراین یک شیء مرطوب در سه جا، سه گونه اثر می گذارد. از این منظر، همانطور که یک ماهیت مادی (همچون رطوبت در مثال مذکور) در موقعیت های گوناگون دارای آثار و جلوه های گوناگونی است، صفات، نیّات و ملکات انسان نیز در جاهای مختلف، دارای آثار و لوازم مختلف هستند. از این رو اشکالی ندارد که بگوییم، صفات و ملکات انسانی که در این جهان دارای شکل و آثار خاصی هستند در عالم برزخ و قیامت به صورت روح و ریحان یا به صورت مار و کژدم و... ظاهر می­شوند»(برای مطالعه بیشتر، رک: شیرازی، صدرالمتالهین، العرشیه، انتشارات مولی، صص282-284؛ همو، الشوهد الربوبیه، مرکز الجامعی للنشر، ص329؛ همو، المبدا والمعاد، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ایران، تصحیح استاد آشتیانی، ص412.)

بنابراین، لازم نیست خوردن مال یتیم را وهمی بدانیم. کسی که مال یتیم را می خورد، حقیقتا مال یتیم را می خورد و حقیقتا از آن منتفع می شود، اما این اکل مال یتیم، دارای صورت ملکوتی دیگری است که غافلان از آن مطلع نیستند و قرار است در قیامت، چشم بصیرت همگان باز شده و از این حقایق عینا مطلع گردند. به همین جهت، خداوند ضمن این که می فرماید اینها آتش می خورند، می فرماید اینها مال یتیم می خورند. هر دوی اینها حقیقتند.

باء;1023506 نوشت:
این حتیٰ با وحدت شخصی عرفا هم سازگار است ...

دقیقا نمی دانم چه چیزی از وحدت شخصی را در نظر دارید. تا جایی که بنده فحص کرده ام، تقریبا 15 تفسیر در این زمینه وجود دارد که برخی از این تفاسیر را اصلا قابل قبول نمی دانم. (مثلا کثرات را مجاز و اعتبار می دانند و ...)

باء;1023506 نوشت:
نه اینکه تمام حواسّ یک چیز را تأیید کنند معیار مطلقی برای حقیقت حتیٰ در سطح دنیایی آن هست، نه اینکه تمام یک جمع تجربه‌ی یکسانی از یک چیز داشته باشند معیار مطلقی برای حقیقت حتیٰ باز در سطح دنیایی آن است،

در این مورد موافقم که تایید همگانی یک ادعا، دلیلی بر حقانیتش نیست. در مورد اعتبار حواس و تجربه، به نظرات فلاسفه اشاره کردم. متوجهم که محدودیت هایی در این زمینه داریم و باید اصلاحاتی در آنها اعمال کنیم.

فروردین;1023519 نوشت:
خیلی از فلسفه های قدیمی بر اساس تصورات علمی قدیمی نوشته شده اند. در همینجا مشخصه که سهروردی نقشی برای اعصاب یا پردازش مغز در نظر نگرفته که البته با توجه به علم آن زمان طبیعیه.

سلام و عرض ادب

البته سهروردی و کسانی که در حال حاضر از این نظر دفاع می کنند، برای بدن و اعصاب و ... نقش قابل توجهی در نظر می گیرند اما با این حال می گویند تمامی این فرآیند مادی و عصبی و ...، زمینه ساز هستند برای عملیات آگاهی و اشراف بی واسطه به یک حقیقت محسوس.

(بنده در صدد دفاع از این نظریه نیستم. عرضم این است که این نظریه به این اشکال شما ملتفت است و نمی خواهد بی اعتنا به بدن و کشفیات علم جدید مدعایی را مطرح کند.)

پیشنهاد می کنم به این کتاب مراجعه بفرمایید: یزدان ‏پناه، یدالله، حکمت اشراق، ج2، تحقیق و نگارش: دکتر مهدی علی‏پور، انتشارات سمت، چاپ دوم، 1391.

پرسش:
مشکلم این هست که نمی توانم تمایز معنا دار قائل بشم بین اون اژدهای توی خیالم با این یخچال و لیوانی که میرم سروقتش تا آبی بنوشم و گلویی خیس کنم؟ سوال بعدی در مورد خواب هست. فرق خواب و بیداری چه چیزی است؟ از کجا بفهمیم که آنچه واقعی می دانیم، همانند خواب نباشد؟ شاید بتوان به این روایت از حضرت علی علیه السلام نیز استدلال کرد که فرمودند «مردم خواب هستند و وقتی که بمیرند بیدار می‌شوند» و یا به این آیه قرآنی استدلال کرد که کسی که مال یتیم می خورد، دارد آتش می‌خورد ولی چون در دنیا دارد خواب می‌بیند توهم خوردن بستنی را دارد.

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

بخش اول: تمایز مفاهیم خیالی و مفاهیم واقعی
برای درک تمایز مفاهیم خیالی و مفاهیم واقعی، باید به فرق میان مفهوم و معنا و مصداق توجه کنیم: مفهوم آن چیزی است که در ذهن ماست و به چیزی اشاره دارد. معنا چیزی است که مدلول مفهوم است یعنی همان چیزی که مفهوم بر آن دلالت دارد. مصداق نیز فرد خارجی این معنا است.

حالا سراغ مفاهیم سیمرغ و یخچال در خانه می رویم. هر دوی اینها دارای مفهوم و معنا هستند. از این جهت فرقی ندارند. فرقشان در این است که یکی از آنها مصداق خارجی دارد و دیگری ندارد.

وجدانا این تفاوت میان سیمرغ و یخچال را درک می کنیم که یکی از آنها مصداق خارجی ندارد و دیگری دارد.

اگر بخواهیم این تفاوت را تبیین کنیم، بهتر است از خصیصه اختیاری و قهر بودن یاد کنیم: هر دوی اینها از این جهت که حادثند، معلولند و به علت نیازمندند. مفهوم خیالی علتش ذهن خلاق من است اما مفهوم واقعی مفهومی است که ذهن من بی اختیار به آن تصدیق می کند و آن را دارای فرد خارجی می داند؛ حتی اگر از آن بیزار باشد. مثلا از این که من ماری را در اتاقم ببینم بیزارم اما با این حال، اگر ماری در اتاقم باشد، من آن را می بینم و در صورت بی توجهی و ... از مار آسیب می بینم. اما مفهوم خیالی تابع خواست و اراده من است؛ یعنی این من هستم که آن را می پرورانم و میدانم که این مفهوم مصداق خارجی ندارد حتی اگر متمایل باشم که آن را واقعی بدانم. مثلا من دوست دارم خانه ای هزار متری در جنگل های شمال داشته باشم و چه بسا محیطش را نیز متصور شوم اما می دانم که چنین مفهومی خالی از مصداق است و وجود ذهنیش تابع خواست و تمایل من است و همین که از آن قطع نظر کنم، هیچ واقعیت دیگری ندارد.

بخش دوم: تمایز خواب و بیداری
اما در باب تمایز میان خواب و بیداری، باید به این نکته اشاره کرد که تا آنجایی که بنده مطالعه کرده ام، چند پاسخ به این مساله مطرح شده است که یکی از آنها از طریق تمایز معنایی است و یکی از طریق علیت و دیگری از طریق بسط علم حضوری.

تمایز معنایی خواب و بیداری:
الفاظی همانند خواب، از آن جایی معنادار هستند که جهانشمول نیستند برخلاف الفاظی همانند وجود و شی. توضیح مطلب این که: الفاظی همانند خواب، چون جهانشمول نیستند و فقط بر برخی از مصادیق صادقند، معنادارند؛ یعنی خواب چون در برابر بیداری است معنادار است. اما اگر گفته شود که همه چیز خواب است، در این صورت، بیداری بدون مصداق است و هیچ درکی از آن نداریم تا وانگهی گفته شود که از خواب درکی داریم.

به دیگر سخن، «خواب» یعنی «نه بیداری». اگر همه چیز خواب باشد، در این صورت، بیداری هیچ مصداقی ندارد و چون معنا، امری منتزع از مصادیق است، پس لفظ بیداری که بدون مصداق است، معنا نیز ندارد. بنابراین، خواب که مرادف با «نه بیداری» است نیز بی معنا می گردد. به همین جهت، باید پذیرفت که نمی توان همه امور را خواب دانست. این که برخی امور در خواب هستند، نشان می دهد که برخی امور نیز در بیداری رخ می دهند.

روش علیت:
مقدمه اول: من پدیده های خاصی را احساس می کنم؛ مثلا دستم هنگام تماس با آتش می سوزد و یا هنگام نوشیدن شربت طعم خوبش را احساس می کنم. مقدمه دوم: هر یک از این پدیده های ادراکی بدون علت تحقق نیافته اند(اصل علیت). مقدمه سوم: علت آنها یا خود من هستم و یا چیزی خارج از من. مقدمه چهارم: اما من علت آنها نیستم چرا که هرگز نمی خواستم دستم را بسوزانم. مقدمه پنجم: پس علتش چیزی خارج از من است. بدین ترتیب، اثبات می شود که آنچه احساس می کنیم، سراب نیست و واقعیت خارجی دارد. اما دیگر خصوصیات واقعیت مادی را از اصل علیت و قوانین فرعیش همچون اصل سنخیت میان علت و معلول بدست می آوریم(1). مثلا با عنایت به این که این ادراک و احساس متغیر است، آن علت بیرونی نیز باید متغیر باشد و هر آنچه متغیر است، مادی است. بنابراین، آن علت بیرونی مادی است. اما برای احراز مطابقت احساسات با علت مادیشان نیز گفتنی است که احراز مطابقت ادراک حسی رنگ و طعم و مزه، کار مشکلی است اما همین مقدار روشن است که علت آنها متکثر است؛ مثلا علت ادراک حسی رنگ نمی تواند علت ادراک حسی طعم خوب باشد و یا علت ادراک حسی رنگ آبی نمی تواند علت ادراک حسی رنگ قرمز باشد. اما برای اثبات حجم و شکل و حرکت نیز می توان از اصل علیت و سنخیت استفاده کرد تا حدودی آنها را اثبات کرد(2).

بسط علم حضوری:
سهروردی بر این باور است که ادراک حسی (إبصار) از سنخ علم حضوری اشراقی است و اینطور نیست که چیزی واسطه باشد تا از مطابقت یا عدم مطابقت ادراک حسی با واقعیت بحث کنیم. ابصار صرفا مقابله شئ با چشم است؛ یعنی همین که حجاب و مانعی در کار نباشد، ابصار رخ می دهد. در تبیین این مطلب گفتنی است که نفس آدمی با حضور در موطن بدن و قوای خود، به آنها علم حضوری اشراقی دارد. از این رو، همین که شئ خارجی با چشم آدمی مقابله پیدا کنند و مرتبط بشود، نفس آدمی تحریک شده و به موطن چشم آمده و به آن ارتباط علم حضوری اشراقی می یابد و در ادامه، به موطن شئ خارجی رفته و با پرتوافکنی و توجه شهودی و اشراق بر آن، به آن شئ (نه صورت ذهنیش) نیز علم حضوری می یابد. سهروردی همین توضیحات را درباره علم الهی به اشیاء تطبیق داده است اما آن را بر سایر ادراک های حسی (شنیدنی ها و لمس کردنی ها و ...) صراحتا تطبیق نداده است با این که فلسفه او ظرفیت چنین تطبیقی را داشت. در هر صورت، اگر ادراک حسی را از سنخ اضافه اشراقی و علم حضوری بی واسطه بدانیم که نفس مستقیما شئ مادی را درک می کند، دراین صورت، مساله شکاکیت به صورت کلی منتفی می گردد چرا که شکاکیت و تردید در مطابقت و اثبات جهان خارجی مادی، تنها در صورتی مطرح است که ما ادراک حسی را از سنخ علوم حضوری ندانیم و آن را علم باواسطه و مفهومی و حصولی تلقی کنیم؛ چنانچه که اکثریت فلاسفه، این تلقی فلسفی را دنبال کرده اند.
به این دیدگاه اشکالات متعددی وارد شده است و برخی از محققان به آن اشکالات پاسخ گفته اند؛ از جمله این که اگر ادراک حسی از سنخ علم حضوری است، پس نباید خطایی در آن رخ دهد چرا که علم حضوری خطاناپذیر است. به این اشکال می توان این گونه پاسخ گفت که علم حضوری عمدتا با تفاسیر حصولی از آن، آمیخته است و به همین جهت، خطا در آن راه می یابد. به دیگر سخن، آنچه ادراک حسی تلقی می شود، عمدتا آمیخته ای از این دو است و به همین جهت، خالی از خطا نیست(3).
سهروردی و کسانی که در حال حاضر از این نظر دفاع می کنند، برای بدن و اعصاب و ... نقش قابل توجهی در نظر می گیرند اما با این حال می گویند تمامی این فرآیند مادی و عصبی و ...، زمینه ساز هستند برای عملیات آگاهی و اشراف بی واسطه به یک حقیقت محسوس.

بخش سوم: تفسیر روایت «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» و خوردن مال یتیم
آنچه بنده از «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»(4) می فهمم، این است که نوم استعاره از معنای غفلت است در برابر انتباه و هوشیاری. مردم از حقیقت اعمالشان و این که این اعمال دارای چه صورت ملکوتی است و ... عافلند و بعد از این که می میرند، پرده ها کنار رفته و به این حقیقت تنبّه می یابند. در واقع، با مطالعه آیات و روایات این گونه فهمیده می شود اعمال ما دارای آثار متنوعی است که یکی از آنها اثر ملکوتی آنها است که مردم در آخرت به آن ملتفت می شوند (به غیر از اولیای الهی که در همین دنیا نیز این اثر ملکوتی را می فهمند).

تبیین صدرالمتالهین در این مورد قابل توجه است: «آثار آب یا جسم مرطوب در سه موطن خارج، خیال و عقل به سه صورت متفاوت بروز می کند: چنان که اگر جسم نمناکی را روی ماده خشک نم پذیری بگذارند، آن ماده رطوبت می پذیرد و به شکل های گوناگون درمی­آید؛ اگر همین جسم نمناک را روی عضو حسّی، مانند چشم بگذارند بر فرض پذیرفتن صورت، دیگر شکل نمی پذیرد - با این که رطوبت در آن اثر گذاشته و او هم این اثر را پذیرفته است - بلکه صورتی از آن در خیال انسان نقش می­بندد. قوه عاقله هم از رطوبت اثر می­پذیرد، لکن اثر رطوبت بر عقل این نیست که آن را خیس کند یا به آن شکل دهد؛ بلکه عقل، ماهیت رطوبت را به صورت کلی درک می کند. بنابراین یک شیء مرطوب در سه جا، سه گونه اثر می گذارد. از این منظر، همانطور که یک ماهیت مادی (همچون رطوبت در مثال مذکور) در موقعیت های گوناگون دارای آثار و جلوه های گوناگونی است، صفات، نیّات و ملکات انسان نیز در جاهای مختلف، دارای آثار و لوازم مختلف هستند. از این رو اشکالی ندارد که بگوییم، صفات و ملکات انسانی که در این جهان دارای شکل و آثار خاصی هستند در عالم برزخ و قیامت به صورت روح و ریحان یا به صورت مار و کژدم و... ظاهر می­شوند».(5)

بنابراین، لازم نیست خوردن مال یتیم را وهمی بدانیم. کسی که مال یتیم را می خورد، حقیقتا مال یتیم را می خورد و حقیقتا از آن منتفع می شود، اما این اکل مال یتیم، دارای صورت ملکوتی دیگری است که غافلان از آن مطلع نیستند و قرار است در قیامت، چشم بصیرت همگان باز شده و از این حقایق عینا مطلع گردند. به همین جهت، خداوند ضمن این که می فرماید اینها آتش می خورند، می فرماید اینها مال یتیم می خورند. هر دوی اینها حقیقتند.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: حسین زاده، محمد، پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر، انتشارات موسسه امام خمینی، صص260-261.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: معلمی، حسن، معرفت شناسی در فلسفه اسلامی، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص310.
3. یزدان پناه، یدالله، حکمت اشراق، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ج2، صص263-269 و صص 295-308.
4. علامه مجلسی، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، دار الکتب الاسلامیه، 1404، ج9، 251
5. برای مطالعه بیشتر، رک: شیرازی، صدرالمتالهین، العرشیه، انتشارات مولی، صص282-284؛ همو، الشوهد الربوبیه، مرکز الجامعی للنشر، ص329؛ همو، المبدا والمعاد، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ایران، تصحیح استاد آشتیانی، ص412

موضوع قفل شده است