جمع بندی درک جایگاه نماز
تبهای اولیه
سلام و عرض ادب
بنده قبلاً از کارشناسان محترم این سوال را پرسیده بودم که چرا قبولی تمام اعمال به نماز بستگی دارد
ایشان هم زحمت کشیدند و پاسخهایی فرمودند ولی من به درستی قانع نشدم. لذا میخواهم این بار از منظری متفاوت همان سوال را مطرح کنم
دین از نگاه من یعنی سبک زندگی و احکام نیز چیزی نیست جز تعیین قواعدی متناسب با یک زندگی صحیح
البته قطعاً به شعائر دینی پایبند هستم و برای آنها ارزش قائلم. منتهی جلوهء اصلیدین برای من اجرای آداب و سنن آن نیستاز نظر من قوانین و احکام دین ابزاری هسند برای چهارچوب بخشیدن به یک محتوای اصلی که هدف همهء ما رسیدن به آن است
مثلاً برای من خیلی عجیب است که کسی را ببینم روی اینکه دست را در وضو دقیقاً باید از کجا بشوید حساس و دقیق است
اما همین آدم به راحتی در خیابان آشغال میریزد، دیگران را تمسخر میکند، ساعت 12 شب با ماشین بوق میزند و.....
در فرهنگ کلی جامعهء ما نیز مردم اولی را دیندارتر میدانند تا نفر دوم رابرای همین از سالها پیش در ذهن من این سوال شکل گرفته که آیا نماز یعنی 17 بار انجام دادن یک سری حرکات و گفتن یک سری جملات؟
مثلاً گفته میشود کسی که نماز نمیخواند سایر اعمالش نیز قبول نخواهد شد
به عبارتی کسی که سایر کارهای خیرش 50 باشد اما نماز بخواند، پیش خداوند ارزشش بالاتر از کسی است که کارهای دیگرش 90 است ولی نماز نمیخواند
خب مگر نماز خواندن به معنای توجه به خداوند و عبادت او نیست؟
نفر دوم در مثال ما، وقتی میخواهد ماشینش را پارک کند با خود میگوید جایی پارک کنم که جلوی مسیر خلق الله نباشد
وقتی میخواهد آشغالی را بیرون بیندازد میگوید این طبیعت نعمت خداوند است پس باید آن را تمیز نگهدارم
بطور کلی در تمام کارهایش خداوند را ناظر اعمال میبیند و زندگیش را بر همین مبنا چیده است ولی به دلیلی که قطعاً عداوت نیست، نماز نمیخواند
اما نفر اول که نماز میخواند، گاهی اوقات خدا را در نظر میگیرد و گاهی اوقات هم نه
یعنی توجه نفر دوم به خدا بسیار بیشتر بوده و حس حضور خدا را بهتر درک کرده است
پس چرا باید نفر اول بهشتی شود و دومی جهنمی؟!در مجموع سوال من این است که آیا حقیقت نماز و درک خداوند، با این 17 رکعت گره خورده است؟
آیا اصلاً همین 17 رکعت است؟ آیا تقوای الهی است که ربطی به این 17 رکعت ندارد؟
آیا نماز حقیقی چیزی به غیر از ظاهر اعمال آن است؟
اصلاً این نمازی که گفته میشود بسیار عظیم است چیست؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد حافظ | |
[TD][/TD] | |
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تحیت؛
خوشحالم از این که بار دیگر با شما به مباحثه میپردازم.
یعنی توجه نفر دوم به خدا بسیار بیشتر بوده و حس حضور خدا را بهتر درک کرده است
پس چرا باید نفر اول بهشتی شود و دومی جهنمی؟!
چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند».
اصلا «خواندن نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست؛
شما از فرزند یا برادرتان درخواست یک لیوان آب میکنید؛ حتی میتوان از روی تعلل و تأخیر تعمدی وی در آوردن آب، این داوری را داشت که وی نسبت به شما بیتوجه و یا کمتوجه است.
کسی که بدون دلیل نمازش را آخر وقت میخواند با چه توجیهی میتواند ادعا کند که حس حضور خدا را بهتر درک کرده!! به طریق اولی کسی که نماز نمیخواند نمیتواند ژست چنین حسی را وانمود کند.
برای من خیلی عجیب است که کسی را ببینم روی اینکه دست را در وضو دقیقاً باید از کجا بشوید حساس و دقیق است
اما همین آدم به راحتی در خیابان آشغال میریزد، دیگران را تمسخر میکند، ساعت 12 شب با ماشین بوق میزند و.....گفته میشود کسی که نماز نمیخواند سایر اعمالش نیز قبول نخواهد شد
در عبارات دقت بفرمایید: نماز حدنصابی است برای قبولی اعمال دیگر، نه پرکنندهی خلأ اعمال دیگر.
این که فلان مسلمان اینچنین است از مسلمانی اوست و حساب مسلمانی از اسلام جدا؛
اسلام میگوید اگر میخواهی اعمال دیگرت پذیرفته شود باید میزان ارادت اولیه و حداقلیات به خدا را اثبات کنی؛ و این اثبات میسر نیست مگر با نماز.
اما با این آزمون ورودی، نمیتوان مدعی شد که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگری -اعمال صالح دیگری- نیست. اتفاقا همان کسی که فرموده نماز معیار قبولی اعمال است همو میفرماید نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد.
در عرف ما هم چنین ساز و کاری معقول و متعارف است. یک سازمان و یا اداره برای استخدام و جذب نیرو فراخوان میکند و عدهی زیادی برای این امر هجوم میآورد استخدام همه میسر نیست از میان اینها تنها کسانی که در آزمون ورودی حد نصاب لازم را بیاورند میتواننند در این اداره جذب شوند اما هیچ یک از کسانی که به استخدام در آمدهاند گمان نمیکنند که دیگر همه چیز برای بهرهمندیشان از حقوق و مزایای آن سازمان تمام شده بلکه تازه اول خدماترسانی آنان به آنجاست و در صورت عدم ایفای درستِ نقش، از آنجا اخراج خواهند شد.
در فرهنگ کلی جامعهء ما نیز مردم اولی را دیندارتر میدانند تا نفر دوم
خب این تلقی نادرستی است که نیاز به اصلاح دارد. عیب از مسلمانی ماست؛ یعنی تفسیرمان از مبانی دینی نادرست بوده.
آیا حقیقت نماز و درک خداوند، با این 17 رکعت گره خورده است؟
آیا اصلاً همین 17 رکعت است؟ آیا تقوای الهی است که ربطی به این 17 رکعت ندارد؟
آیا نماز حقیقی چیزی به غیر از ظاهر اعمال آن است؟
باید میان «نماز صحیح» و «نماز مقبول» تفاوت قائل شد.
آن چیزی که معیار و حد نصاب قبولی دیگر اعمال نیکو است، نماز صحیح است. اما نماز صحیح، مقدمهای است برای «نماز مقبول». و در احادیث هر مقدار از نماز که در آن «توجه» و «حضور قلب» باشد، مقبول خواهد بود و الا خیر.
در حقیقت دین برای بردن انسان از فرش تا عرش یک برنامهی درجهبندی شده با شیب ملایمی را ترتیب داده که پایینترین درجه آن -اولین کلاس آن- همان نماز صحیح است و بالاترین درجه آن نمازی است که توجه به حقتعالی در آن فراگیر باشد.
بله، نماز صحیح به احتمال زیاد پیرامون انسان را رنگ نمیزند اما نماز مقبول چنین قدرتی را دارد که پیرامون انسان را نیز رنگ بزند.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تحیت؛
خوشحالم از این که بار دیگر با شما به مباحثه میپردازم.چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند».
اصلا «خواندن نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست؛
شما از فرزند یا برادرتان درخواست یک لیوان آب میکنید؛ حتی میتوان از روی تعلل و تأخیر تعمدی وی در آوردن آب، این داوری را داشت که وی نسبت به شما بیتوجه و یا کمتوجه است.
کسی که بدون دلیل نمازش را آخر وقت میخواند با چه توجیهی میتواند ادعا کند که حس حضور خدا را بهتر درک کرده!! به طریق اولی کسی که نماز نمیخواند نمیتواند ژست چنین حسی را وانمود کند.
در عبارات دقت بفرمایید: نماز حدنصابی است برای قبولی اعمال دیگر، نه پرکنندهی خلأ اعمال دیگر.
این که فلان مسلمان اینچنین است از مسلمانی اوست و حساب مسلمانی از اسلام جدا؛
اسلام میگوید اگر میخواهی اعمال دیگرت پذیرفته شود باید میزان ارادت اولیه و حداقلیات به خدا را اثبات کنی؛ و این اثبات میسر نیست مگر با نماز.
اما با این آزمون ورودی، نمیتوان مدعی شد که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگری -اعمال صالح دیگری- نیست. اتفاقا همان کسی که فرموده نماز معیار قبولی اعمال است همو میفرماید نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد.
در عرف ما هم چنین ساز و کاری معقول و متعارف است. یک سازمان و یا اداره برای استخدام و جذب نیرو فراخوان میکند و عدهی زیادی برای این امر هجوم میآورد استخدام همه میسر نیست از میان اینها تنها کسانی که در آزمون ورودی حد نصاب لازم را بیاورند میتواننند در این اداره جذب شوند اما هیچ یک از کسانی که به استخدام در آمدهاند گمان نمیکنند که دیگر همه چیز برای بهرهمندیشان از حقوق و مزایای آن سازمان تمام شده بلکه تازه اول خدماترسانی آنان به آنجاست و در صورت عدم ایفای درستِ نقش، از آنجا اخراج خواهند شد.
خب این تلقی نادرستی است که نیاز به اصلاح دارد. عیب از مسلمانی ماست؛ یعنی تفسیرمان از مبانی دینی نادرست بوده.
باید میان «نماز صحیح» و «نماز مقبول» تفاوت قائل شد.
آن چیزی که معیار و حد نصاب قبولی دیگر اعمال نیکو است، نماز صحیح است. اما نماز صحیح، مقدمهای است برای «نماز مقبول». و در احادیث هر مقدار از نماز که در آن «توجه» و «حضور قلب» باشد، مقبول خواهد بود و الا خیر.در حقیقت دین برای بردن انسان از فرش تا عرش یک برنامهی درجهبندی شده با شیب ملایمی را ترتیب داده که پایینترین درجه آن -اولین کلاس آن- همان نماز صحیح است و بالاترین درجه آن نمازی است که توجه به حقتعالی در آن فراگیر باشد.
بله، نماز صحیح به احتمال زیاد پیرامون انسان را رنگ نمیزند اما نماز مقبول چنین قدرتی را دارد که پیرامون انسان را نیز رنگ بزند.
سلام جناب حافظ
فرمودید:
چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند».
....
راستش منم این جملاتو اصلا درک نکردم
من تا اول دبیرستان انچنان نمازنمیخوندم
اما شبا به عشق خدا بلن میشدم میرفتم روبالکن ساعت چار باهاش حرف میزدم.
برادرم تاحالا یک رکعت نخونده
اون مردترین مردیه که من توزندگیم دیدم
منکه نمیتونم براساس اینحرفا مردیکه 20ساله رو دارم کنارش زندگی میکنمو نادیده بگیرم.
ایشون هررر ویژگی خوبی که شما ازش نام ببریدو در سطح کمالش داراست.این فقط یکیش نیست هنوزم میشناسم و کنارشون زندگی کردم که تو سختترین لحظات زندگیشون حتی میدونستن ضرر میکنن اما بخاطر خدا حق الناسو رعایت کردن عدالتو شرافتو.
یا خارجیایی که نماز نمیخونن
بنظرم نماز یعنی توجه به خدا
اگر شما حکم ظاهریشو میبینید و خم وراست شدنشو
منم روایت شنیدم بالاترین عبادت خدمت به خلقه
یا یکساعت تفکر برتر از هفتادسال عبادت است
یاامام رضا (ع) میفرمایند:
عبادت، به فراوانی نماز و روزه نیست. عبادت واقعی، تفکر در کار خدای جلیل است.
پس نماز واقعی تفکره اونا بیشتر به خدا توجه میکنن بیشتربهش فکر میکنن که اصل دین مارو رعایت میکنن و پیامبر هم براتکمیل مکارم اخلاق اومد. چخوبه که کسیکه اینطوره نماز هم بخونه ولی خب نمیخونه حالا برچه اساسی مانمیدونیم اما عقیده ای به این عمل ندارن.
نه اینکه این تشویقیه برا نماز نخوندن ولی به شخصه خودم که بدون هیچ خستگی وباذوق هم نماز میخوندم به پای خوبیای برادرم نمیرسیدم خدا هم مخصوص هوای هردونفرمونو داشت.
خوشا آنان که دائم در نمازند...
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تحیت؛
خوشحالم از این که بار دیگر با شما به مباحثه میپردازم.چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند».
اصلا «خواندن نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست؛
شما از فرزند یا برادرتان درخواست یک لیوان آب میکنید؛ حتی میتوان از روی تعلل و تأخیر تعمدی وی در آوردن آب، این داوری را داشت که وی نسبت به شما بیتوجه و یا کمتوجه است.
کسی که بدون دلیل نمازش را آخر وقت میخواند با چه توجیهی میتواند ادعا کند که حس حضور خدا را بهتر درک کرده!! به طریق اولی کسی که نماز نمیخواند نمیتواند ژست چنین حسی را وانمود کند.
در عبارات دقت بفرمایید: نماز حدنصابی است برای قبولی اعمال دیگر، نه پرکنندهی خلأ اعمال دیگر.
این که فلان مسلمان اینچنین است از مسلمانی اوست و حساب مسلمانی از اسلام جدا؛
اسلام میگوید اگر میخواهی اعمال دیگرت پذیرفته شود باید میزان ارادت اولیه و حداقلیات به خدا را اثبات کنی؛ و این اثبات میسر نیست مگر با نماز.
اما با این آزمون ورودی، نمیتوان مدعی شد که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگری -اعمال صالح دیگری- نیست. اتفاقا همان کسی که فرموده نماز معیار قبولی اعمال است همو میفرماید نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد.
در عرف ما هم چنین ساز و کاری معقول و متعارف است. یک سازمان و یا اداره برای استخدام و جذب نیرو فراخوان میکند و عدهی زیادی برای این امر هجوم میآورد استخدام همه میسر نیست از میان اینها تنها کسانی که در آزمون ورودی حد نصاب لازم را بیاورند میتواننند در این اداره جذب شوند اما هیچ یک از کسانی که به استخدام در آمدهاند گمان نمیکنند که دیگر همه چیز برای بهرهمندیشان از حقوق و مزایای آن سازمان تمام شده بلکه تازه اول خدماترسانی آنان به آنجاست و در صورت عدم ایفای درستِ نقش، از آنجا اخراج خواهند شد.
خب این تلقی نادرستی است که نیاز به اصلاح دارد. عیب از مسلمانی ماست؛ یعنی تفسیرمان از مبانی دینی نادرست بوده.
باید میان «نماز صحیح» و «نماز مقبول» تفاوت قائل شد.
آن چیزی که معیار و حد نصاب قبولی دیگر اعمال نیکو است، نماز صحیح است. اما نماز صحیح، مقدمهای است برای «نماز مقبول». و در احادیث هر مقدار از نماز که در آن «توجه» و «حضور قلب» باشد، مقبول خواهد بود و الا خیر.در حقیقت دین برای بردن انسان از فرش تا عرش یک برنامهی درجهبندی شده با شیب ملایمی را ترتیب داده که پایینترین درجه آن -اولین کلاس آن- همان نماز صحیح است و بالاترین درجه آن نمازی است که توجه به حقتعالی در آن فراگیر باشد.
بله، نماز صحیح به احتمال زیاد پیرامون انسان را رنگ نمیزند اما نماز مقبول چنین قدرتی را دارد که پیرامون انسان را نیز رنگ بزند.
سلام جناب حافظ
فرمودید:
چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند».
....
راستش منم این جملاتو اصلا درک نکردم
من تا اول دبیرستان انچنان نمازنمیخوندم
اما شبا به عشق خدا بلن میشدم میرفتم روبالکن ساعت چار باهاش حرف میزدم.
برادرم تاحالا یک رکعت نخونده
اون مردترین مردیه که من توزندگیم دیدم
منکه نمیتونم براساس اینحرفا مردیکه 20ساله رو دارم کنارش زندگی میکنمو نادیده بگیرم.
ایشون هررر ویژگی خوبی که شما ازش نام ببریدو در سطح کمالش داراست.این فقط یکیش نیست هنوزم میشناسم و کنارشون زندگی کردم که تو سختترین لحظات زندگیشون حتی میدونستن ضرر میکنن اما بخاطر خدا حق الناسو رعایت کردن عدالتو شرافتو.
یا خارجیایی که نماز نمیخونن
بنظرم نماز یعنی توجه به خدا
اگر شما حکم ظاهریشو میبینید و خم وراست شدنشو
منم روایت شنیدم بالاترین عبادت خدمت به خلقه
یا یکساعت تفکر برتر از هفتادسال عبادت است
یاامام رضا (ع) میفرمایند:
عبادت، به فراوانی نماز و روزه نیست. عبادت واقعی، تفکر در کار خدای جلیل است.
پس نماز واقعی تفکره اونا بیشتر به خدا توجه میکنن بیشتربهش فکر میکنن که اصل دین مارو رعایت میکنن و پیامبر هم براتکمیل مکارم اخلاق اومد. چخوبه که کسیکه اینطوره نماز هم بخونه ولی خب نمیخونه حالا برچه اساسی مانمیدونیم اما عقیده ای به این عمل ندارن.
نه اینکه این تشویقیه برا نماز نخوندن ولی به شخصه خودم که بدون هیچ خستگی وباذوق هم نماز میخوندم به پای خوبیای برادرم نمیرسیدم خدا هم مخصوص هوای هردونفرمونو داشت.
خوشا آنان که دائم در نمازند...
با سلام خدمت شما؛
اون مردترین مردیه که من توزندگیم دیدم
منکه نمیتونم براساس اینحرفا مردیکه 20ساله رو دارم کنارش زندگی میکنمو نادیده بگیرم.
ایشون هررر ویژگی خوبی که شما ازش نام ببریدو در سطح کمالش داراست
ذهن هر کسی از «ضد و نقیض» بیزاره.
آیا مردترین مرد بودن و صاحب هر ویژگی خوبی بودن در کنار قدرناشناسی کردن نسبت به خالق -به عنوان مُنعِم- ضد و نقیض نیست!
من و شما نسبت به کوچکترین لطف یک انسان در حق ما حداقل با زبان سپاسگزاری میکنیم و حرکت او را تعظیم میکنیم چطور بیقرارِ شکر کسی که هستِ ما وابسته به جود و کرم اوست نیستیم!! آیا این جزء ویژگیهای خوب یک انسان محسوب نمیشود!
خداوند به توسط فرستادهاش به ما فرموده که اگر خواستید حداقل شکر مرا به جای آورید نماز به جای آورید ... بعد ما بگوییم ما هر طور که دلمان بخواهد شکرگزاریات میکنیم آیا این مدل شکرگزاری را شما میپسندید؟!
خداوند به ما میفرماید من دوست دارم آنگونه که میخواهم عبادت شوم نه آنگونه که شما دلتان میخواهد.
بعلاوه، این مدل ادبیات و این منطق که ما چون از خوبی کم نداریم پس حق داریم بندگی خدا را نکنیم، امر خدا را اطاعت نکنیم؛ از همین منطق بود که ابلیس گرفتار و رجیم درگاه الهی شد؛
ابلیس گفت خدایا ببین من چقدر خوبم! چقدر عبادتت را کردم! حالا که این قدر عبادتت را کردم گویا حقی به گردنت دارم؛ گویا یک امتیازی دارم و آن این که بتوانم خودم نوع عبادتم را انتخاب کنیم؛
گویا به رستورانی آمدهایم که صرف غذا در آن به صورت منو باز است یا گویا به سوپر مارکتی رفتهایم که هر جنسی که خودمان بخواهیم با انتخاب و اختیار خودمان برگزینیم و خلاصه به صورت گزینشی خدا را عبادت کنیم.
اگر این منطق درست میبود خدا اینقدر در قرآن از بندگان خوبش مانند ابراهیم و موسی و ... تعریف و تمجید نمیکرد؛
وقتی جناب ابراهیم بعد از آن همه مشقت همسرش ساره را به همراه فرزندش شیرخوارش اسماعیل به بیابان برهوت مکه آورد خداوند به او فرمود حالا آنها را تنها بگذار و خودت برگرد؛ ... اما ابراهیم نگفت عبادت به جز خدمت خلق نیست به خصوص وقتی که آن خلق زن و بچهی بیپناهت باشند من میمانم و به جای این که اینها را تنها بگذارم به اینها -خلقت- خدمت میکنم اجازه نمیدهم آب در دلشان تکان بخورد اجازه نمیدهم باد به پر چادر همسرم بپیچد ...
ولی چون جناب ابراهیم به این منطق پشت کرد در قرآن خداوند از او تمجید و تعریف کرد
پس معلوم است یک پایه این استدلالِ شما میلنگد که همه فضائل را در خدمت به خلق و مردانگیایی که خودتان بازتعریفش میکنید خلاصه کنید.
به نظر ميرسد این یک مغالطهی آشنایی است که اول بار توسط ابلیس طرح شد.
چون بحث علمی است مباحث را بیپرده به عرض رساندم و الا امیدوارم حمل بر جسارت و توهین نشود.
عبادت واقعی، تفکر در کار خدای جلیل است
پیامبر هم براتکمیل مکارم اخلاق اومد
بالاترین عبادت خدمت به خلقه
اینها همه به جنبههایی از دین اشاره دارند که مخاطب خاص خودشون را دارند.
مثلا مخاطب جمله اول کسانی اند که فکر میکنند عبادت فقط به انجام افعال بدنی است
مخاطب جمله دوم کسانی اند که اخلاق را به حاشیه راندهاند
مخاطب جمله سوم کسانیاند که اهتمامشان تنها به اخلاق بندگی است و کاری با اخلاق اجتماعی ندارند
داستان شبیه مریضهایی است که با دردهای مختلف به نزد پزشک میروند و پزشک با توجه به درد هر یک داروی متناسب با هر کدام را تجویز میکند. هر یک از این مریضها، نسخهی خود به دیگران توصیه نمیکند مثلا نمیگوید هر کس می خواهد درد پایش خوب شود باید داروی کچلی را بنوشد!!
آب جای غذا را نمیگیرد غذا هم جای آب را نمیگیرد برای حرکت به سوی کمال باید هم اخلاق بندگی را داشت هم اخلاق اجتماعی را و هم تفکر را.
[="Times New Roman"][="Black"]سلام
ممنونم از رضای عزیزم بابت ایجاد این تاپیک عالی
و ممنونم از استاد حافظ عزیز بابت پاسخ خیلی خوبی که دادند
من کاملا با استاد حافظ موافق هستم و تمام فرمایشان ایشان را تایید میکنم
ببینید گاهی ما آدم ها دوست داریم نقاط قوت مان در همه ی زمینه ها نقش اصلی را بازی کنند
چرا چنین چیزی را دوست داریم ؟ چون بابتش رنج نمی بریم
مثلا مسعود رو در نظر بگیرید با دو ویژگی مثبت و منفی
1- ویژگی مثبت: سخاوتمند
2-ویژگی منفی: تندخویی
حالا مسعود برای اینکه جایگاه والایی از مسلمانی خودش برای دیگران ترسیم کند
می رود صدها حدیث و روایت در مدح سخاوتمندی جمع آوری میکند و با آنها عکس پروفایل درست میکند
و در تلگرام و اینستاگرام و اسکدین برای دوستان و آشنایان ارسال میکند
و در کنارش هر آدم بخیلی می بیند را در دل سرزنش میکند
و مدام ژست انسان های متفکر را می گیرد و به انسان های بخیل می گوید: لامصب چقدر چسبیدی به مال دنیا. آخرش توی یه وجب خاک می خوابی
و در کنارش برای اثبات وابسته نبودنش به مال دنیا
یک چک صد میلیونی برای یک موسسه خیریه میکشد و تقدیم میکند ( مسعود سخاوتمند است و بخشیدن مال برایش هیچ رنجی ندارد )
هرکس هم ببیند می گوید واااااای مسلمان واقعی یعنی مسعود.
در همین حین یک نفر از راه میرسد که بسیار خوش خلق و خوش اخلاق است و سخت عصبانی می شود
ولی کمی بخیل است
حال مسعود این شخص و خودش را چگونه می بیند ؟
مسعود تصور میکند تا زمانی که این شخص خساستش را از بین نبرد و سخاوتمند نشود
خوش خلقی اش هیچ ارزشی ندارد
چرا مسعود اینگونه فکر میکند ؟
چون خوش خلق بودن برای مسعود یعنی تحمل رنج و فشار و تبدیل رذیله اخلاقی به فضیلت اخلاقی و این یعنی خودسازی
و مسعود نمی خواهد زیر فشار قرار بگیرد
بنابراین همیشه روی نقاط قوت خودش و نقاط ضعف دیگران مانور می دهد
چیزی که خدا از ما می خواهد دقیقا همین است که آنجایی را که بدمان می آید و اخ و اوخ و اه و تف میکنیم را اصلاح کنیم تا رشد کنیم
مطلب دیگر اینکه نماز مانند گواهی نامه رانندگی است
اگر پلیس جلوی شما را بگیرد و بگوید لطفا گواهینامه.!!!
شما اگر به پلیس بگویید:
من قهرمان المپیک هستم هااااا
من صد متر رو توی پنج ثانیه می دوم هااااا
من قهرمان شطرنج هستم ها
من هافبک وسط بارسلونا هستم هاااا
در نهایت پلیس به شما می گوید ما به شما افتخار میکنیم که اینقدر توانمند هستید.
ولی در حال حاضر فقط ارائه گواهینامه رانندگی باعث می شود اجازه عبور به شما بدهم.
مسئله دیگر اینکه افرادی که نماز نمی خوانند دو دسته هستند: یکی جاهل و نادان است و دیگری مقصر است
کسی که جاهل است کسی است که نمی داند نماز چیست و چکار میکند و چه فایده ای دارد و نمی داند که نمی داند
مطمئنا خداوند شرایط هدایت را برای چنین کسی فراهم میکند
پسردایی خودم نماز خواندن من را اوایل مسخره میکرد ولی الان خودش نماز و روزه اش ترک نمی شود و همیشه می گوید نماز بهم آرامش میده
کسی که مقصر است کسی است که در درونش می گوید: بابا ول کن کی حوصله نماز داره. هی آدم دولا راست بشه اه اه
و همیشه در برابر نماز خواندن مقاومت میکند و وقتی هم خدا شرایط هدایتش را فراهم کند باز هم مقاومت میکند چون تنبل است و حوصله نماز ندارد
باورکنید رعایت حقوق سایر انسان ها بسیاااااااار سخت تر از نماز است و بدون نماز محال است
اینکه یک بار دست به سر یتیمی بکشی یا یک میلیون به جایی انفاق کنی و همه جوره روش مانور بدی
به هیچ عنوان نمی تونه نشان دهنده ی این باشه که حق مسلمانی و انسانیت را به جا آوردی
امکان ندارد کسی از بیست دقیقه پیاده روی عاجز باشد ولی هرروز دو ساعت روی تردمیل بدود
اینها ادا و فیلم است. ممکن است هر از گاهی یک ساعت بدود. ولی مطمئنا نمی تواند موثر و دائمی فعالیت کند
دکتر فرهنگ عزیز یک جمله ی طلایی دارد: کسانی که نمی توانند تغییرات کوچک بکنند محال است بتوانند تغییرات بزرگ بکنند
کسی که از خواندن نماز روزانه که سرهم نیم ساعت زمان می برد عاجز است
چگونه می تواند وقتی در اجتماع ظاهر می شود لحظه به لحظه مراقب خودش باشد که
با کسی ترشرویی نکند
به کسی توهین نکند
از کوره در نرود
پول اضافی از مشتری نگیرد
و .....
چیزی که من متوجه شده ام این است که برخی انسان ها اعمال بدشان را مثل غذا خوردن در رستوران در نظر می گیرند
می روی در رستوران هرچه بخواهی می خوری و آخر سر می آیی صندوق حساب میکنی که آقا حساب ما چقدر شد ؟
می رویم بی ادبی میکنیم. توهین میکنیم. بد اخلاقی میکنیم. تحقیر میکنیم.
آخر سر می آییم می گوییم خب اینها همه روی هم با ده میلیون کمک به موسسه محک پاک میشن
در حالی که اینها توهمات ماست و با آنچه خداوند می خواهد فاصله ای ژرف دارد[/]
سلام. جناب رضا شما ظاهرا جواب کارشناس رو خواستید اما من جسارت میکنم و نظرمو میگم.
به نظر من نماز خوندن یکی از کمر شکن ترین کارهای دنیاست. یعنی آدم رو له له میکنه. یعنی چه جوری؟ اینجوری که سهل و ممتنع ترین کار برای یک انسان است.
من هر وقت میخوام از مالم بگذرم، خیلی راحت، خیلی خیلی راحت تر از بقیه مردم (نماز میخونن یا نه مهم نیست) این کار و میکنم. وقتی میخوام برای کسی ایثار کنم، وقتی موقعیت خودمو بخاطر کسی به خطر میندازم و ... باور کنید بی خیال بیخیالم و براحتی این کارو انجام میدم.
اما وقتی میخوام نماز بخونم انگار کوهی رو بر پشت من میگذارن. وقتی شروع میکنم به نماز، تمام خرابکاری های زندگیم یادم میاد، تمام نقص ها، اشکالات و ... و لذا اصلا نمیتونم شیرینی نماز رو بچشم و دائما در حال نماز خودمو یک انساز مزوّر عوضی میبینم که هر نوع غلطی که خواسته در زندگی کرده و حالا داره برای ترس از جهنم مسخره بازی در میاره و خم و راست میشه.
جالب اینه که از بیرون اصلا اینطور به نظر نمیاد ها. دوستام چند بار بهم میگفتن عجب نمازهای باحالی میخونی و .... که من در دلم قاه قاه میخندیدم به این گول خوردنشون.
به نظر من لا اقل در مورد نماز خوندن ، نباید از روی ظاهر کسی قضاوت کرد که یعنی فردی که داره نماز میخونه اصلا عظمت خدا رو شناخته و روی حساب و کتاب درستی این کارو میکنه یا خیر و این نماز روی سایر جنبه های زندگیش هم تاثیر گذاشته یا نه.
من شخصا تا 23 سالگی نماز نمیخوندم و حاضرم قسم بخورم که تا اون موقع خیلی آدم بهتری هم بودم. لذا نماز خوندن یا نخوندن رو شخصا به عنوان یک اپشن مثبت برای افراد در نظر میگیرم .
آدمی که نماز نمیخونه، یعنی حتی اراده ظاهری برای این کار نداره یک نوع دهن کجی به خدا میکنه و فردی هم که نماز میخونه الزاما ادم درستی نیست.
به عبارت دیگه، آدمی که نماز نمیخونه (مهم نیست که چه کار خوب دیگه ایی هم انجام میده یا نمیده) رابطه اش با خدا خراب هست عمداً. و آدمی که نماز میخونه ( مهم نیست که چه کار خوب دیگه ایی انجام میده یا نمیده) معلوم نیست که رابطه اش با خدا خراب باشه یا نباشه.
با سلام خدمت شما؛ذهن هر کسی از «ضد و نقیض» بیزاره.
آیا مردترین مرد بودن و صاحب هر ویژگی خوبی بودن در کنار قدرناشناسی کردن نسبت به خالق -به عنوان مُنعِم- ضد و نقیض نیست!
من و شما نسبت به کوچکترین لطف یک انسان در حق ما حداقل با زبان سپاسگزاری میکنیم و حرکت او را تعظیم میکنیم چطور بیقرارِ شکر کسی که هستِ ما وابسته به جود و کرم اوست نیستیم!! آیا این جزء ویژگیهای خوب یک انسان محسوب نمیشود!
خداوند به توسط فرستادهاش به ما فرموده که اگر خواستید حداقل شکر مرا به جای آورید نماز به جای آورید ... بعد ما بگوییم ما هر طور که دلمان بخواهد شکرگزاریات میکنیم آیا این مدل شکرگزاری را شما میپسندید؟!
خداوند به ما میفرماید من دوست دارم آنگونه که میخواهم عبادت شوم نه آنگونه که شما دلتان میخواهد.
بعلاوه، این مدل ادبیات و این منطق که ما چون از خوبی کم نداریم پس حق داریم بندگی خدا را نکنیم، امر خدا را اطاعت نکنیم؛ از همین منطق بود که ابلیس گرفتار و رجیم درگاه الهی شد؛
ابلیس گفت خدایا ببین من چقدر خوبم! چقدر عبادتت را کردم! حالا که این قدر عبادتت را کردم گویا حقی به گردنت دارم؛ گویا یک امتیازی دارم و آن این که بتوانم خودم نوع عبادتم را انتخاب کنیم؛
گویا به رستورانی آمدهایم که صرف غذا در آن به صورت منو باز است یا گویا به سوپر مارکتی رفتهایم که هر جنسی که خودمان بخواهیم با انتخاب و اختیار خودمان برگزینیم و خلاصه به صورت گزینشی خدا را عبادت کنیم.
اگر این منطق درست میبود خدا اینقدر در قرآن از بندگان خوبش مانند ابراهیم و موسی و ... تعریف و تمجید نمیکرد؛
وقتی جناب ابراهیم بعد از آن همه مشقت همسرش ساره را به همراه فرزندش شیرخوارش اسماعیل به بیابان برهوت مکه آورد خداوند به او فرمود حالا آنها را تنها بگذار و خودت برگرد؛ ... اما ابراهیم نگفت عبادت به جز خدمت خلق نیست به خصوص وقتی که آن خلق زن و بچهی بیپناهت باشند من میمانم و به جای این که اینها را تنها بگذارم به اینها -خلقت- خدمت میکنم اجازه نمیدهم آب در دلشان تکان بخورد اجازه نمیدهم باد به پر چادر همسرم بپیچد ...
ولی چون جناب ابراهیم به این منطق پشت کرد در قرآن خداوند از او تمجید و تعریف کرد
پس معلوم است یک پایه این استدلالِ شما میلنگد که همه فضائل را در خدمت به خلق و مردانگیایی که خودتان بازتعریفش میکنید خلاصه کنید.
به نظر ميرسد این یک مغالطهی آشنایی است که اول بار توسط ابلیس طرح شد.
چون بحث علمی است مباحث را بیپرده به عرض رساندم و الا امیدوارم حمل بر جسارت و توهین نشود.
سلام جناب حافظ
من نمیدونم سپاسگزاری از خدا پیش شما به چه معناست که فقط فکر میکنید بانمازخوندن حاصل میشه.
اما پیش من سپاسگزاری یعنی اینکه تو بخاطر خدا از چیزایی که دوس داری بگذری مثل مال و اموال یا حتی جان یا زنا و نگاه به نامحرم. یا جایی که عصبانین خودشونو کنترل میکنن ,خیلی چیزا هست...
پس اونیکه اینهمه فضیلت اخلاقی داره قطعا داره ازخدا سپاسگزاری میکنه.
پس این آدم چرا خوبی میکنه؟؟
کاری به ریاکاری بعضیا ندارم...
گفتید ابلیس. ببینید اونیکه نماز نمیخونه شاید درحد شما اهمیت نمازو ندونه نمیدونم شاید وشاید...
بعضی جاهامیطلبه که تو از کسیکه نماز نمیخونه استدلالشو واسه نخوندن بپرسی اونموقع بپذیریش..
و اینکه اونیکه بادل نماز میخونه هم همه کاراش درست نیست
پس یکی دیگه هم چندکارخوبو انجام میده ولی نمازنمیخونه و مسئله شیطان نیست پس اونیکه هم دلی میخونه ویکارخوب دیگه رو به دلایلی انجام نمیده اونم شیطانیه...(هیچ انسانی تمام اعمال رو انجام نمیده)
داستان حضرت ابراهیم که اشاره فرمودین هم جالب بود در نوع خودش
وموافقم.
مثلا کسی به من گفت من انسانیتو میپرستم
ولی من گفتم: من حتی انسانیتو هم نمیپرستم فقط خدارو میپرستم.
وقتی اینو میگم یاد داستان حضرت ابراهیم و سربریدن اسماعیل میفتم
اینکه ابراهیم باید بخاطر خدا پشت میکرد به همه چیزایی که خودش مبلغشون بود.
گذشتن از انسانیت.(یادم باشه یه تایپیک بزنم سوال واسم پیش اومد)
البته امیدوارم سوء برداشت نشه ازاین نوشته چون میشه بااین حرفا بعضیاروشستشوی مغزی داد که حتی انسان بکشند درازای بهشتی شدن.
اینها همه به جنبههایی از دین اشاره دارند که مخاطب خاص خودشون را دارند.
مثلا مخاطب جمله اول کسانی اند که فکر میکنند عبادت فقط به انجام افعال بدنی است
مخاطب جمله دوم کسانی اند که اخلاق را به حاشیه راندهاند
مخاطب جمله سوم کسانیاند که اهتمامشان تنها به اخلاق بندگی است و کاری با اخلاق اجتماعی ندارند
داستان شبیه مریضهایی است که با دردهای مختلف به نزد پزشک میروند و پزشک با توجه به درد هر یک داروی متناسب با هر کدام را تجویز میکند. هر یک از این مریضها، نسخهی خود به دیگران توصیه نمیکند مثلا نمیگوید هر کس می خواهد درد پایش خوب شود باید داروی کچلی را بنوشد!!
آب جای غذا را نمیگیرد غذا هم جای آب را نمیگیرد برای حرکت به سوی کمال باید هم اخلاق بندگی را داشت هم اخلاق اجتماعی را و هم تفکر را.
اینکه گفتم منم روایت شنیدم
بالاترین عبادت خدمت به خلقه
در جهت صحبت شما بود که نمازو اولین قراردادین بعد بقیه اعمالو یعنی اگر این قبول نشه بقیه نمیشه...
منم منظورم این بود که خب جای دیگه هم بالاترین عبادت اینه.
نه اینکه بگم صرفا فقط وفقط خدمت به خلق مهمه.
از نظر من خدمت به خلق برای یکدرصدم که شده مهمتر از نماز ظاهریه.
نمیدونم نظر خدا چیه ولی حس میکنم نظر اونم همینه...
[="Times New Roman"][="Black"]سلامممنونم از رضای عزیزم بابت ایجاد این تاپیک عالی
و ممنونم از استاد حافظ عزیز بابت پاسخ خیلی خوبی که دادند
من کاملا با استاد حافظ موافق هستم و تمام فرمایشان ایشان را تایید میکنم
ببینید گاهی ما آدم ها دوست داریم نقاط قوت مان در همه ی زمینه ها نقش اصلی را بازی کنند
چرا چنین چیزی را دوست داریم ؟ چون بابتش رنج نمی بریم
مثلا مسعود رو در نظر بگیرید با دو ویژگی مثبت و منفی
1- ویژگی مثبت: سخاوتمند
2-ویژگی منفی: تندخویی
حالا مسعود برای اینکه جایگاه والایی از مسلمانی خودش برای دیگران ترسیم کند
می رود صدها حدیث و روایت در مدح سخاوتمندی جمع آوری میکند و با آنها عکس پروفایل درست میکند
و در تلگرام و اینستاگرام و اسکدین برای دوستان و آشنایان ارسال میکند
و در کنارش هر آدم بخیلی می بیند را در دل سرزنش میکند
و مدام ژست انسان های متفکر را می گیرد و به انسان های بخیل می گوید: لامصب چقدر چسبیدی به مال دنیا. آخرش توی یه وجب خاک می خوابی
و در کنارش برای اثبات وابسته نبودنش به مال دنیا
یک چک صد میلیونی برای یک موسسه خیریه میکشد و تقدیم میکند ( مسعود سخاوتمند است و بخشیدن مال برایش هیچ رنجی ندارد )
هرکس هم ببیند می گوید واااااای مسلمان واقعی یعنی مسعود.
در همین حین یک نفر از راه میرسد که بسیار خوش خلق و خوش اخلاق است و سخت عصبانی می شود
ولی کمی بخیل است
حال مسعود این شخص و خودش را چگونه می بیند ؟
مسعود تصور میکند تا زمانی که این شخص خساستش را از بین نبرد و سخاوتمند نشود
خوش خلقی اش هیچ ارزشی ندارد
چرا مسعود اینگونه فکر میکند ؟
چون خوش خلق بودن برای مسعود یعنی تحمل رنج و فشار و تبدیل رذیله اخلاقی به فضیلت اخلاقی و این یعنی خودسازی
و مسعود نمی خواهد زیر فشار قرار بگیرد
بنابراین همیشه روی نقاط قوت خودش و نقاط ضعف دیگران مانور می دهد
چیزی که خدا از ما می خواهد دقیقا همین است که آنجایی را که بدمان می آید و اخ و اوخ و اه و تف میکنیم را اصلاح کنیم تا رشد کنیم
مطلب دیگر اینکه نماز مانند گواهی نامه رانندگی است
اگر پلیس جلوی شما را بگیرد و بگوید لطفا گواهینامه.!!!
شما اگر به پلیس بگویید:
من قهرمان المپیک هستم هااااا
من صد متر رو توی پنج ثانیه می دوم هااااا
من قهرمان شطرنج هستم ها
من هافبک وسط بارسلونا هستم هاااا
در نهایت پلیس به شما می گوید ما به شما افتخار میکنیم که اینقدر توانمند هستید.
ولی در حال حاضر فقط ارائه گواهینامه رانندگی باعث می شود اجازه عبور به شما بدهم.
مسئله دیگر اینکه افرادی که نماز نمی خوانند دو دسته هستند: یکی جاهل و نادان است و دیگری مقصر است
کسی که جاهل است کسی است که نمی داند نماز چیست و چکار میکند و چه فایده ای دارد و نمی داند که نمی داند
مطمئنا خداوند شرایط هدایت را برای چنین کسی فراهم میکند
پسردایی خودم نماز خواندن من را اوایل مسخره میکرد ولی الان خودش نماز و روزه اش ترک نمی شود و همیشه می گوید نماز بهم آرامش میده
کسی که مقصر است کسی است که در درونش می گوید: بابا ول کن کی حوصله نماز داره. هی آدم دولا راست بشه اه اه
و همیشه در برابر نماز خواندن مقاومت میکند و وقتی هم خدا شرایط هدایتش را فراهم کند باز هم مقاومت میکند چون تنبل است و حوصله نماز ندارد
باورکنید رعایت حقوق سایر انسان ها بسیاااااااار سخت تر از نماز است و بدون نماز محال است
اینکه یک بار دست به سر یتیمی بکشی یا یک میلیون به جایی انفاق کنی و همه جوره روش مانور بدی
به هیچ عنوان نمی تونه نشان دهنده ی این باشه که حق مسلمانی و انسانیت را به جا آوردی
امکان ندارد کسی از بیست دقیقه پیاده روی عاجز باشد ولی هرروز دو ساعت روی تردمیل بدود
اینها ادا و فیلم است. ممکن است هر از گاهی یک ساعت بدود. ولی مطمئنا نمی تواند موثر و دائمی فعالیت کند
دکتر فرهنگ عزیز یک جمله ی طلایی دارد: کسانی که نمی توانند تغییرات کوچک بکنند محال است بتوانند تغییرات بزرگ بکنند
کسی که از خواندن نماز روزانه که سرهم نیم ساعت زمان می برد عاجز است
چگونه می تواند وقتی در اجتماع ظاهر می شود لحظه به لحظه مراقب خودش باشد که
با کسی ترشرویی نکند
به کسی توهین نکند
از کوره در نرود
پول اضافی از مشتری نگیرد
و .....
چیزی که من متوجه شده ام این است که برخی انسان ها اعمال بدشان را مثل غذا خوردن در رستوران در نظر می گیرند
می روی در رستوران هرچه بخواهی می خوری و آخر سر می آیی صندوق حساب میکنی که آقا حساب ما چقدر شد ؟
می رویم بی ادبی میکنیم. توهین میکنیم. بد اخلاقی میکنیم. تحقیر میکنیم.
آخر سر می آییم می گوییم خب اینها همه روی هم با ده میلیون کمک به موسسه محک پاک میشن
در حالی که اینها توهمات ماست و با آنچه خداوند می خواهد فاصله ای ژرف دارد
[/]
توضیح زیبایی بود
بالا هم بهش اشاره کرده بازم میگم
حتی اوناییکه بادل نمازمیخونن هم همه اعمالشون درست نیست و گیر وگرهی دارن.
پس یکی دیگه هم چندکارخوبو انجام میده ولی نمازو نمیخونه.
یا اصلا
همین آدماممکنه هرشب باخدا رازو نیاز کنن و درپیشگاهش سجده کنن.
این هم همون نمازه.
تو سوره مزمل نوشته: ونماز شب بهتراست
تو ترجمه های دیگه نوشته: و عبادتی که در دل شب صورت گیرد.
شاید منظور خدا از عبادت قاعده وقانون خاصی به این شکل که مامیگیم نبوده
بلکه راز ونیاز وخلوت منظورش بوده.
مثل نمازخوندن سایر ادیان که باما فرق دارن.
سلام. جناب رضا شما ظاهرا جواب کارشناس رو خواستید اما من جسارت میکنم و نظرمو میگم.به نظر من نماز خوندن یکی از کمر شکن ترین کارهای دنیاست. یعنی آدم رو له له میکنه. یعنی چه جوری؟ اینجوری که سهل و ممتنع ترین کار برای یک انسان است.
من هر وقت میخوام از مالم بگذرم، خیلی راحت، خیلی خیلی راحت تر از بقیه مردم (نماز میخونن یا نه مهم نیست) این کار و میکنم. وقتی میخوام برای کسی ایثار کنم، وقتی موقعیت خودمو بخاطر کسی به خطر میندازم و ... باور کنید بی خیال بیخیالم و براحتی این کارو انجام میدم.
اما وقتی میخوام نماز بخونم انگار کوهی رو بر پشت من میگذارن. وقتی شروع میکنم به نماز، تمام خرابکاری های زندگیم یادم میاد، تمام نقص ها، اشکالات و ... و لذا اصلا نمیتونم شیرینی نماز رو بچشم و دائما در حال نماز خودمو یک انساز مزوّر عوضی میبینم که هر نوع غلطی که خواسته در زندگی کرده و حالا داره برای ترس از جهنم مسخره بازی در میاره و خم و راست میشه.
جالب اینه که از بیرون اصلا اینطور به نظر نمیاد ها. دوستام چند بار بهم میگفتن عجب نمازهای باحالی میخونی و .... که من در دلم قاه قاه میخندیدم به این گول خوردنشون.
به نظر من لا اقل در مورد نماز خوندن ، نباید از روی ظاهر کسی قضاوت کرد که یعنی فردی که داره نماز میخونه اصلا عظمت خدا رو شناخته و روی حساب و کتاب درستی این کارو میکنه یا خیر و این نماز روی سایر جنبه های زندگیش هم تاثیر گذاشته یا نه.
من شخصا تا 23 سالگی نماز نمیخوندم و حاضرم قسم بخورم که تا اون موقع خیلی آدم بهتری هم بودم. لذا نماز خوندن یا نخوندن رو شخصا به عنوان یک اپشن مثبت برای افراد در نظر میگیرم .
آدمی که نماز نمیخونه، یعنی حتی اراده ظاهری برای این کار نداره یک نوع دهن کجی به خدا میکنه و فردی هم که نماز میخونه الزاما ادم درستی نیست.
به عبارت دیگه، آدمی که نماز نمیخونه (مهم نیست که چه کار خوب دیگه ایی هم انجام میده یا نمیده) رابطه اش با خدا خراب هست عمداً. و آدمی که نماز میخونه ( مهم نیست که چه کار خوب دیگه ایی انجام میده یا نمیده) معلوم نیست که رابطه اش با خدا خراب باشه یا نباشه.
شما میگید قبل اینکه نماز بخونید آدم خیلی خوبتری (بهتر)بودین,
بعد میگید اونیکه نماز نمیخونه رابطش باخدا خرابه عمدا.
این گفته تناقض نداره؟!
شماچجورخیلی خوب بودین بعد رابطه تونم باخدا خراب بوده ؟
مگه میشه کسی خیلی خوب باشه اما رابطه ش باخالقش...؟؟؟؟لازمه ی خیلی خوب بودن ارتباط خیلی خوب با خالقه...
من برعکس شماوقتی نمازمیخونم خیلی
احساس غرور و عزت میکنم که بنده ی همچین خدایی هستم وفک میکنم خیلی بهم افتخارمیکنه که من بنده شم.
نمیدونم این حالت شما خیییلی خوبه
یا باعث میشه همیشه خودتونو بد بدونید!.
یه سخن فک کنم از امام صادق هست که میگه: به نماز مردم نگاه نکنید چون آنها عادت
میکنند به نمازخواندن . به راستگویی و امانت داری آنها بنگرید.
البته تو نت دیدم روزه و حج هم
جزشه اما خب من اینو خونده بودم جایی...
شاید شما دوستان خیلی سخت گیری میکنید و نگاه مطلق وتک بعدی به نماز دارید البته میگم شاید...
منم گفتم بالا کلام امام رو بیارم.
امام صادق فرمودند: کلام ما را بدون حذف و اضافه به مردم بگویید، فطرت آنها خواهد پذیرفت.
.........................
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست.از نقطهای بترس که شیطانیات کنند.
امیدوارم اگر من دارم اشتباه میکنم خدا منو ببخشه و نزاره بیشتر ازاین به اشتباهم ادامه بدم و خودش حقیقتو بهم نشون بده.
شما میگید قبل اینکه نماز بخونید آدم خیلی خوبتری (بهتر)بودین,بعد میگید اونیکه نماز نمیخونه رابطش باخدا خرابه عمدا.
این گفته تناقض نداره؟!
شماچجورخیلی خوب بودین بعد رابطه تونم باخدا خراب بوده ؟
مگه میشه کسی خیلی خوب باشه اما رابطه ش باخالقش...؟؟؟؟لازمه ی خیلی خوب بودن ارتباط خیلی خوب با خالقه...من برعکس شماوقتی نمازمیخونم خیلی
احساس غرور و عزت میکنم که بنده ی همچین خدایی هستم وفک میکنم خیلی بهم افتخارمیکنه که من بنده شم.نمیدونم این حالت شما خیییلی خوبه
یا باعث میشه همیشه خودتونو بد بدونید!.
سلام . من تجربه شخصیم رو گفتم. نه تناقض نداره. به نظر من رابطه بنده با خدا رو باید از رابطه بنده با بنده و مردم جدا کرد. گاهی هست که شخصی رابطه اش با مردم و در اجتماع خوب هست که این اختصاص به مسلمان بودن هم نداره بلکه اگر کسی طبق فطرت خدایی پاک خودش عمل کنه خواه یهودی یا مسلمان یا زرتشتی باشه ، باز هم میتونه مقبولیت و جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشه. این رو من به وفور در اروپا و امریکا دیدم و واقعا تعجب برانگیز بود. اما گاهی هست که شخص رابطه اش با خدا خوب هست و این رابطه خوب ، بهش کمک میکنه که رابطه اش با مردم رو هم خوب کنه.
اون موقعی که من نماز نمیخوندم بطور فطری آدم خوبی بودم، همون طور که در اون سر دنیا یک نفر امریکایی مسیحی هم میتونه خوب باشه. به دیگران احترام بگذاره و از غیبت و تهمت و زنا و حتی بیر و .... دوری کنه. اما رابطه من با خدا خراب بود (الان هم هست البته) . فکر کردم که صرف نماز خوندن میتونه رابطه من با خدا رو درست کنه اما بهیچ وجه اینطور نیست. اگر بخواهیم درست نماز بخونیم باید جان بکنیم و زحمت بکشیم . برای همین هم اکثر کسایی که مسلمان هستند و واقف به وجوب نماز هستند، به خاطر سختی زیادش اون رو انجام نمیدن و خودشونو با این که من رابطه ام با مردم خوب هست و همین یعنی رابطه ام با خدا هم خوبه ونیازی به نماز ندارم توجیه میکنند.
حتی اوناییکه بادل نمازمیخونن هم همه اعمالشون درست نیست و گیر وگرهی دارن
شما چند نفر رو میشناسین که با دل نماز میخونن؟ از کجا متوجه شدین که با دل نماز میخونن؟ شما در هنگام ارتباط بین اونها و خدا حضور داشتین؟ با دل نماز خوندن یعنی چه و از کجا میتوان فهمید کسی با دل نماز میخونه؟
از طرف دیگه آیا مردم معصومند؟ آیا مثلا فرض کنیم اگر کسی با دل نماز خوند ( که نمیدونم چطور شما میتونید این رو بسنجید) دیگه نباید اشتباه کنه؟
یه سخن فک کنم از امام صادق هست که میگه: به نماز مردم نگاه نکنید چون آنها عادت
میکنند به نمازخواندن . به راستگویی و امانت داری آنها بنگرید.
امام صادق که نفرمودند به نماز نخوندن مردم نگاه نکنید و براتون مهم نباشه که نماز میخونن یا نمیخونن.
من هم همین چیزی رو گفتم که شما از طرف امام بیان کردید. کسی که نماز میخونه الزاما ارتباطش با خدا درست نیست و نباید تصور کرد که صرف نماز خوندن باعث بهبود ارتباط با مردم میشه. بلکه اگر کسی نماز بخونه و صادق و امانتدار باشه اونوقت میشه گفت ارتباطش با خدا خوبه .
سلام . من تجربه شخصیم رو گفتم. نه تناقض نداره. به نظر من رابطه بنده با خدا رو باید از رابطه بنده با بنده و مردم جدا کرد. گاهی هست که شخصی رابطه اش با مردم و در اجتماع خوب هست که این اختصاص به مسلمان بودن هم نداره بلکه اگر کسی طبق فطرت خدایی پاک خودش عمل کنه خواه یهودی یا مسلمان یا زرتشتی باشه ، باز هم میتونه مقبولیت و جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشه. این رو من به وفور در اروپا و امریکا دیدم و واقعا تعجب برانگیز بود. اما گاهی هست که شخص رابطه اش با خدا خوب هست و این رابطه خوب ، بهش کمک میکنه که رابطه اش با مردم رو هم خوب کنه.اون موقعی که من نماز نمیخوندم بطور فطری آدم خوبی بودم، همون طور که در اون سر دنیا یک نفر امریکایی مسیحی هم میتونه خوب باشه. به دیگران احترام بگذاره و از غیبت و تهمت و زنا و حتی بیر و .... دوری کنه. اما رابطه من با خدا خراب بود (الان هم هست البته) . فکر کردم که صرف نماز خوندن میتونه رابطه من با خدا رو درست کنه اما بهیچ وجه اینطور نیست. اگر بخواهیم درست نماز بخونیم باید جان بکنیم و زحمت بکشیم . برای همین هم اکثر کسایی که مسلمان هستند و واقف به وجوب نماز هستند، به خاطر سختی زیادش اون رو انجام نمیدن و خودشونو با این که من رابطه ام با مردم خوب هست و همین یعنی رابطه ام با خدا هم خوبه ونیازی به نماز ندارم توجیه میکنند.
سلام
مگه شما براساس فطرتتون خوب نبودین فطرت یعنی روح خدا .پس چرا بقیه خوب نیستن؟
منظورم اینه که شمایی که براساس روح خداییتون خوب بودین قاعدتا باخدا پیوند روحی عمیقی داشتین که خیلی کارای اشتباهو انجام نمیدادین
و بقیه هم همین فطرتو دارن ولی عمل نمیکنن.
پس دلیل اینکه میگید رابطه تون باخودش خوب نبود چیه؟
مگر اینکه شما بدون اینکه خودتون متوجه باشید دوری میکردین اصلا نمیدونستینم دلیلتون چیه یعنی خودتون اختیاری نداشتین و یکی دورتون میکرد ؟ چرا این حس واسه بقیه هم اینطور نیست؟
بعد کم کم یا فاصله گرفتین ازاین خوب بودن یا دلیلشو پیداکردین و خوب موندین.
که باز هم چون براساس فطرت خدایی بود باید باخود خدا رابطه خوب بوده باشه
یعنی بااون حسی که مانعتون بوده که باید رفیق بوده باشین!
واقعااین سوال تو ذهنمه جوابشو هم نمیدونم...
خودم میگم خدارو میپرستم انسانیتو نه
یعنی اوناییکه میگن خدانیست انسانیت هست. اینا باید باهمون حس درونیشون که همون خداست دوست باشن حتی اگر به خدایی که بقیه میگن معتقد نباشن.
یه زمانی برای لحظاتی بوجود خدا شک کردم دیدم وقتی نباشه من دیگه دلیلی ندارم برای خوب بودن وموندن و برام خیلی عجیب بود
که این مردم چطور خوب میمونن, انگیزه شون چیه؟؟
بعد تو یه کتاب خوندم اگر از خدا نمیترسید از مردم بترسید که تو قیامت آبروتون پیششون میره باخودم گفتم: منیکه آبروم پیش خدا میره دیگه چه اهمیتی داره پیش کی بره؟
سلام . من تجربه شخصیم رو گفتم. نه تناقض نداره. به نظر من رابطه بنده با خدا رو باید از رابطه بنده با بنده و مردم جدا کرد. گاهی هست که شخصی رابطه اش با مردم و در اجتماع خوب هست که این اختصاص به مسلمان بودن هم نداره بلکه اگر کسی طبق فطرت خدایی پاک خودش عمل کنه خواه یهودی یا مسلمان یا زرتشتی باشه ، باز هم میتونه مقبولیت و جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشه. این رو من به وفور در اروپا و امریکا دیدم و واقعا تعجب برانگیز بود. اما گاهی هست که شخص رابطه اش با خدا خوب هست و این رابطه خوب ، بهش کمک میکنه که رابطه اش با مردم رو هم خوب کنه.اون موقعی که من نماز نمیخوندم بطور فطری آدم خوبی بودم، همون طور که در اون سر دنیا یک نفر امریکایی مسیحی هم میتونه خوب باشه. به دیگران احترام بگذاره و از غیبت و تهمت و زنا و حتی بیر و .... دوری کنه. اما رابطه من با خدا خراب بود (الان هم هست البته) . فکر کردم که صرف نماز خوندن میتونه رابطه من با خدا رو درست کنه اما بهیچ وجه اینطور نیست. اگر بخواهیم درست نماز بخونیم باید جان بکنیم و زحمت بکشیم . برای همین هم اکثر کسایی که مسلمان هستند و واقف به وجوب نماز هستند، به خاطر سختی زیادش اون رو انجام نمیدن و خودشونو با این که من رابطه ام با مردم خوب هست و همین یعنی رابطه ام با خدا هم خوبه ونیازی به نماز ندارم توجیه میکنند.
ما چار دسته آدم داریم
دو دسته ش نماز میخونن یکیش رابطه ش باخدا خوبه
یکی دیگه بد.
دو دسته دیگه
نمیخونن
یکیشون رابطه ش باخدا خوبه
یکیش بد.
مثالشم خودم درگذشته نمیخوندم اما عاشقش بودم شبا بلند میشدم باهاش حرف میزدم حاجتی نداشتم بخاطر خودش بلندمیشدم (گرقصه ی عشق من و یارم بنگارند صد لیلی ومجنون بیرون رود از دل...)
میبینی که من رابطه م باخدا اتفاقا خیلی هم عالی بوده
این باور ماست که نمازمونو میسازه
و اینجوری نیست که
اگر تو نمیخونی رابطه ت با خداتم بدباشه.
ماهردومون جهانو از منظر اونچیزی که خودمون تجربه کردیم میبینیم.
شما چند نفر رو میشناسین که با دل نماز میخونن؟ از کجا متوجه شدین که با دل نماز میخونن؟ شما در هنگام ارتباط بین اونها و خدا حضور داشتین؟ با دل نماز خوندن یعنی چه و از کجا میتوان فهمید کسی با دل نماز میخونه؟از طرف دیگه آیا مردم معصومند؟ آیا مثلا فرض کنیم اگر کسی با دل نماز خوند ( که نمیدونم چطور شما میتونید این رو بسنجید) دیگه نباید اشتباه کنه؟
امام صادق که نفرمودند به نماز نخوندن مردم نگاه نکنید و براتون مهم نباشه که نماز میخونن یا نمیخونن.
من هم همین چیزی رو گفتم که شما از طرف امام بیان کردید. کسی که نماز میخونه الزاما ارتباطش با خدا درست نیست و نباید تصور کرد که صرف نماز خوندن باعث بهبود ارتباط با مردم میشه. بلکه اگر کسی نماز بخونه و صادق و امانتدار باشه اونوقت میشه گفت ارتباطش با خدا خوبه .
خودم از دل نماز میخونم
هیچوقت برا نمازخوندن خسته نیستم و خیلی هم خوشحالم.
وقتی میخونمش حتی تودلم معنیشو هم میگم
احساس عزت میکنم وقتی میخونم
من به این میگم از دل نماز خوندن.
اگر معنای دیگه داره بفرمایید...
خواهرمم همینطوره.
ولی هردوتامون کامل نیستیم و اشتباهاتی داریم.
خب خودتون که میگید مگه مردم معصومن اشتباه نکنن
خب حرف منم همینه که...
میگم یکی دیگه هم چندکارخوب انجام میده ولی نماز نمیخونه...
مگه امام حسین نمیگه اگر دین ندارید لااقل در دنیای خود آزاده باشید!
خب اونیکه دین نداره که نماز نمیخونه
ممکنه کسی هم این سخنو ببینه و تصمیم بگیره لااقل آزاده باشه.
سر آزادگی مردن ته دلدادگی میشه, یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه...
..........................
منظورم اینه که
راستگویی و امانتداری مهمتر از نمازه
یعنی اگر شخصیو دیدی راستگو وامانتداره اما نماز نمیخونه اینو بیشتر میتونی روش حساب باز کنی خدارو بیشترداره تااونیکه نماز میخونه و راستگو وامانتدار نیست.
خوشحالم از این که بار دیگر با شما به مباحثه میپردازم
فقط بگویم که در گفتگوهای قبلی که با کارشناسان محترم درمورد همیم موضوع داشتم، نگاهم قدری منفی بود
اما این بار با پذیرش عظمت نماز وارد این گفتگو شدهام. منتهی میخواهم به ابعاد صحیح موضوع دست پیدا کنم
چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند
میدانید که عموم جامعه نه تنها معصوم نیستند بلکه کاملاً خاکستری هستند
یعنی یک سری اعمال درست را انجام میدهند و یک سری هم اعمال اشتباه و گناه را
اما اینکه فرمودید حداقل خواست خدا؛ در ادامه توضیحاتی عرض میکنم
فاهمهی بندهی حقیر که سازگاری این دو جمله را نمیتواند درک کند: «توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده» «نماز نمیخواند»
شخص شماره 2 دست و دلبازتر است
شخص شماره 2 مهربانتر است
شخص شماره 2 عاقلتر و متینتر است
شخص شماره 2 بیشتر اهل علم و مطالعه است
شخص شماره 2 به مردم احترام بیشتری میگذارد
شخص شماره 2 با کودکان خوشرفتارتر است
و...........
اما شخص شماره 1 که به بخشی از این دستورات خدا توجه ندارد، فقط به این دلیل که نماز میخواند برتر از شخص شماره 2 باشد
(دقت بفرمائید موارد بالا ممکن است توأم با هم در شخصی وجود داشته باشند و یا بصورت تکتک)
اصلا «خواندن نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست؛
شما از فرزند یا برادرتان درخواست یک لیوان آب میکنید؛ حتی میتوان از روی تعلل و تأخیر تعمدی وی در آوردن آب، این داوری را داشت که وی نسبت به شما بیتوجه و یا کمتوجه است
حرف من هم همین است که نماز خواندن "یکی" از معیارهاست
اجازه بدهید مثال شما را به گونهای دیگر بیان کنم
من از دو فرزندم 50 خواسته دارم
فرزند اولم 10 تا از خواستههایم را انجام میدهد و فرزند دومم 35 تا از خواستههایم را
و من میگویم چون عمل x بین اعمال فرزند اولم بوده پس 9 عمل دیگرش هم پذیرفته است
اما دومی چون عمل x بین اعمالش نبوده پس تمام آن 35 تا کار خوبش باطل است! حرف من این است که اگر قرار است میزان توجه فرزندم به خودم را متوجه بشوم باید مجموع اعمال و رفتار او را مد نظر قرار بدهم نه فقط یک عمل را
پاسخ شما این است که گاهی یک عمل میتواند آنقدر مهم باشد که اعمال دیگر را تحتالشعاع قرار بدهد. خب من هم این را میپذیرم
اما سوال من این است که چرا؟ چرا نماز چنین جایگاهی دارد؟ از شما و سایر دوستان انتظار ندارم در پاسخ به این سوال که: "چرا جایگاه نماز بالا است؟"
پاسخ بدهید: "چون چایگاه نماز بالا است!"
همان کسی که فرموده نماز معیار قبولی اعمال است همو میفرماید نماز انسان را از فحشا و منکر باز میدارد
یکی از کسانی که بیشترین نماز را میخواند، ابن ملجم بود
و مهمتر از او خود شیطان است که نمازش هزاران سال طول کشید
اما نماز آنها، هیچکدام را از منکر بازنداشت!
البته میدانم مقصود، نماز صحیح و طبق ضوابط اسلام است
به قول استاد "حامی" دین اسلام را باید بصورت خوشهای دید، نه حبهای
دین اسلام یک پکیج است و احکام اسلامی در کنار هم معنا پیدا میکنند. در این موارد اتفاق نظر داریم به عبارتی بنده این موضوع که نماز بسیار با اهمیت است و جایگاه ویژهای دارد را پذیرفتهام
اما اینکه اگر نمازنخوانی هیچ عمل خوب دیگری از تو پذیرفته نیست را هنوز نتوانستهام بپذیرم
آیا مردترین مرد بودن و صاحب هر ویژگی خوبی بودن در کنار قدرناشناسی کردن نسبت به خالق -به عنوان مُنعِم- ضد و نقیض نیست!
من و شما نسبت به کوچکترین لطف یک انسان در حق ما حداقل با زبان سپاسگزاری میکنیم و حرکت او را تعظیم میکنیم چطور بیقرارِ شکر کسی که هستِ ما وابسته به جود و کرم اوست نیستیم!! آیا این جزء ویژگیهای خوب یک انسان محسوب نمیشود!
البته من در جایگاهی نیستم که در مورد چنین مسائلی نظر بدهم چون سواد و علمش را ندارم
اما با سواد و علم بسیار ناچیزی که دارم تا کنون به این نتیجه رسیدهام که قدرشناسی و سپاسگذاری تعریف بسیار گستردهتری از صرفاً خواندن نماز دارد
نه اینکه نماز مهم نباشد، یا نه اینکه تصور کنید مثل برخی افراد میخواهم بگوید دلت پاک باشد! نه به هیچ وجه منتهی حرفم این است که نه معنای سپاسگذاری از خدا منحصر در خواندن نماز است
و نه دلیل وجوب نماز صرفاً سپاسگذاری و تشکر از خداوند است
از نظر من اگر اینطور فکر کنیم، هم فعل سپاسگذاری را تنزل دادهایم و هم فعل نماز را من از شما میپرسم استاد گرامی، آیا خوردن مال حرام قدرنشناسی نسبت به نعمات فراوانِ حلالِ خدا نیست؟
یا بداخلاق بودن قدرنشناسی نسبت به لطف و مهربانی خدا و پایین آوردن منزلت انسانی خود نیست؟
آیا....
آیا....
آیا....
در واقع با همان استدلالی که شما صرف نخواندن نماز تمام ویژگیهای خوب یک مرد را زیر سوال بردید
میتوان در نبود هر فعل نیکوی دیگری هم تمام افعال خوب دیگر را زیر سوال برد و پرسید آیا میشود مرد باشی و این یکی را نداشته باشی؟
با این استدلال بهشت فقط و فقط جایگاه معصومین(ع) خواهد بود چون بالاخره هر انسانی در حد خود در یک یا چند وظیفهء الهی خود کوتاهی کرده است
این مدل ادبیات و این منطق که ما چون از خوبی کم نداریم پس حق داریم بندگی خدا را نکنیم، امر خدا را اطاعت نکنیم؛ از همین منطق بود که ابلیس گرفتار و رجیم درگاه الهی شد؛ ابلیس گفت خدایا ببین من چقدر خوبم! چقدر عبادتت را کردم! حالا که این قدر عبادتت را کردم گویا حقی به گردنت دارم؛ گویا یک امتیازی دارم و آن این که بتوانم خودم نوع عبادتم را انتخاب کنیموقتی جناب ابراهیم بعد از آن همه مشقت همسرش ساره را به همراه فرزندش شیرخوارش اسماعیل به بیابان برهوت مکه آورد خداوند به او فرمود حالا آنها را تنها بگذار و خودت برگرد؛ ... اما ابراهیم نگفت عبادت به جز خدمت خلق نیست
پس معلوم است یک پایه این استدلالِ شما میلنگد که همه فضائل را در خدمت به خلق و مردانگیایی که خودتان بازتعریفش میکنید خلاصه کنید
من هم به فرمایش خواهرمان نقد دارم ولی به نظر من صحبت ایشان گر چه ناقص بوده اما مطلقاً مغلطه نبوده
اولاً درمورد ابلیس لعین، شما بهتر از من میدانید که هم به خدا اعتقاد دارد، هم به بهشت و جهنم، هم به معاد و قیامت، هم اینکه نماز میخواند آن هم چه نمازی
اما خداوند به او میگوید
این نشان میدهد که معنای عبادت خدا فراتر از آن چیزی است که ما روی کاغذ میشناسیم
ثانیاً من ندیدم که خواهرمان جایی از صحبت خود گفته باشند چون برادر من یک سری کارهای خوب انجام داده پس به خودش این حق را داده که بگوید خب خدایا من حق دارم بندگی تو را نکنم! من حق دارم تو را اطاعت نکنم! که شما این مطالب را به ایشان نسبت دادید. اتفاقاً ایشان گفتند که برادر من در یک سری دیگر از دستورات الهی بسیار بندهتر از بعضی از نمازخوانها عمل کرده است. آیا اینکه برادر ایشان با اینکه میدانسته ضرر میکند اما بخاطر خدا، حقالناس و عدالت را رعایت کردهاند یعنی خواستند خدا را اطاعت نکنند؟!
ثالثاً حضرت ابراهیم(ع) برای گذاشتن خانوادهشان در بیابان دستور مستقیم از خداوند داشتهاند. اما اگر در حالت عادی بود قطعاً اگر ایشان زن و فرزند را بیپناه در بیابان رها میکردند مرتکب معصیت شده بودند
قرض اینکه با شما موافقم که خلاصه کردن عبادت در خدمت به مردم اشتباه است، ولی صحبت ایشان مغلطه نبوده
حرف این خواهرمان که حرف من هم هست این است که نمیشود صرف اینکه کسی یک عمل را انجام نمیدهد بگوئیم حتماً بندهء به دردنخوری است!
مثلا مسعود رو در نظر بگیرید با دو ویژگی مثبت و منفی
1- ویژگی مثبت: سخاوتمندی
2-ویژگی منفی: تندخوییحالا مسعود برای اینکه جایگاه والایی از مسلمانی خودش برای دیگران ترسیم کند
می رود صدها حدیث و روایت در مدح سخاوتمندی جمع آوری میکند و با آنها عکس پروفایل درست میکند
و در تلگرام و اینستاگرام و اسکدین برای دوستان و آشنایان ارسال میکندو در کنارش هر آدم بخیلی می بیند را در دل سرزنش میکند
و مدام ژست انسان های متفکر را می گیرد و به انسان های بخیل می گوید: لامصب چقدر چسبیدی به مال دنیا. آخرش توی یه وجب خاک می خوابی
و در کنارش برای اثبات وابسته نبودنش به مال دنیا
یک چک صد میلیونی برای یک موسسه خیریه میکشد و تقدیم میکند (مسعود سخاوتمند است و بخشیدن مال برایش هیچ رنجی ندارد)
هرکس هم ببیند می گوید واااااای مسلمان واقعی یعنی مسعود.در همین حین یک نفر از راه میرسد که بسیار خوش خلق و خوش اخلاق است و سخت عصبانی می شود، ولی کمی بخیل است
حال مسعود این شخص و خودش را چگونه می بیند ؟
مسعود تصور میکند تا زمانی که این شخص خساستش را از بین نبرد و سخاوتمند نشود
خوش خلقی اش هیچ ارزشی ندارد
چرا مسعود اینگونه فکر میکند ؟
چون خوش خلق بودن برای مسعود یعنی تحمل رنج و فشار و تبدیل رذیله اخلاقی به فضیلت اخلاقی و این یعنی خودسازی
و مسعود نمی خواهد زیر فشار قرار بگیرد
بنابراین همیشه روی نقاط قوت خودش و نقاط ضعف دیگران مانور می دهد
سلام مسعود عزیز
مطلب اول اینکه من متوجه ارتباط این بخش از صحبت شما با موضوع تاپیک نشدم (در عین حال که فرمایش زیبایی بود اما نامرتبط بود)
این صحبت شما زمانی موضوعیت دارد که من پرسیده باشم «چرا با وجود داشتن یک سری از خوبیها، نیاز به اصلاح سایر خصوصیات خود (از جمله نمازخواندن) داریم؟»
که بعد شما پاسخ بدهید به این دلیل که خداوند میخواهد ما انسانها جاهایی که ایراد داریم را اصلاح کنیم تا به سمت کمال حرکت کنیم
اما پرسش من در این تاپیک این است که چرا یک عمل خوب باید معیار سایر اعمال خوب باشد؟
ثانیاً ؛ تقریباً تمام مردم دنیا از همین جنس هستند که یک سری خصوصیات منفی دارند و یک سری خصوصیات مثبت
اما آنچه که بد است و شما مطرح کردید این است که بجای حرکت به سمت اصلاح و کمال، سعی کنند با ریاکاری خود را برتر از دیگران نشان بدهند
در واقع آنچه شما نقدش کردید، تقابل دو خصوصیت نبود، بلکه انجام ریاکاری در این تقابل بود
ثالثاً ؛ همین اتفاقی که فرمودید برای نماز هم قابل رخ دادن است
یعنی چه بسا افرادی که دو ویژگی مثبت و منفی دارند. ویژگی مثبت خواندن نماز؛ ویژگی منفی تندخویی
حالا این شخص برای آنکه خودش را در جایگاه بالایی از دینداری نشان بدهد صدها حدیث در ستایش نماز جمع میکند
و هر بینمازی را میبیند او را سرزنش میکند. اما از آن طرف سعی میکند چندان بهایی به خوشخلقی ندهد چون در توان خودش نیست
مطلب دیگر اینکه نماز مانند گواهی نامه رانندگی است
اگر پلیس جلوی شما را بگیرد و بگوید لطفا گواهینامه.!!!
شما اگر به پلیس بگویید:
من قهرمان المپیک هستم هااااا
من صد متر رو توی پنج ثانیه می دوم هااااا
من قهرمان شطرنج هستم ها
من هافبک وسط بارسلونا هستم هاااا
در نهایت پلیس به شما می گوید ما به شما افتخار میکنیم که اینقدر توانمند هستید.
ولی در حال حاضر فقط ارائه گواهینامه رانندگی باعث می شود اجازه عبور به شما بدهم
این مثال شما جایی درست است که من انتظار داشته باشم یک عمل خوب مرا بجای عمل خوب دیگری از من بپذیرند
مثلاً گفته باشم چون من انسان خوش قلبی هستم (قهرمان المپیک هستم)، همین خوش قلبی را بجای نماز (بجای گواهینامه) از من بپذیرید
در آن صورت شما پاسخ میدهید که هر گواهی در شرایط متناسب با خودش قابل پذیرش است پرسش من این است که چرا باید نماز، دلیل پذیرفته شدن اعمال دیگر باشد؟
با مثال شما اینطور تطبیقش میدهم. چرا وقتی میروم در مسابقات المپیک شرکت کنم، باید از من گواهینامه رانندگی بخواهند؟
یا بهتر بگویم، چرا قهرمان المپیم بودن، قهرمان شطرنج بودن و سایر قهرمانیهای من بدون قهرمانی مثلاً تکواندو بیارزش است؟
شما باید دلیلی برای برتری تکواندو نسبت به سایر ورزشها برای من بیاورید
اینکه یک بار دست به سر یتیمی بکشی یا یک میلیون به جایی انفاق کنی و همه جوره روش مانور بدی
به هیچ عنوان نمی تونه نشان دهنده ی این باشه که حق مسلمانی و انسانیت را به جا آوردی
امکان ندارد کسی از بیست دقیقه پیاده روی عاجز باشد ولی هرروز دو ساعت روی تردمیل بدود
اینها ادا و فیلم است
من خیلی از این افراد را میشناسم که نه تنها هیچ مانوری روی سایر اعمال خود نمیدهند بلکه اصلاً ادعایی هم ندارند
"کان من الکافرین"
نمیشود صرف اینکه کسی یک عمل را انجام نمیدهد بگوئیم حتماً بندهء به دردنخوری است!
باسلام
همه پستها رو نخوندم
این بخش از فرمایش شما داره میگه که خداوند صرف عمل کردن به یه کاری رو مد نظر قرار نداده چون اگر فقط فقط انجام دادن طوطی وار و بدون هدف و نیت بود که همه دیگه عالی بودن و دیگه چرا شیطان این همه عبادتش بی ارزش شد
اصل بر اطاعت از خداوند است وقتی این کارهایی که انجام میدهیم باید بدونیم چرا هدف و نیت از انجام دادن این کار چیه
اصل بر اینکه فرد بدونه خدایی هست اگه داره دست یک نیازمندی رو میگیره این داشتن دل رحم بودن و با محبت بودنش به این شکل چیزی هست که خداوند در وجودش قرار داده که حالا داره که این فرد با انجام دادن این کار فعالش میکنه و وقتی فهمید این نعمت رو داده بهش پس نیاز به تشکر هست تا وقتی که توجهی به این موضوع نداره گویا این عمل رو برای خود و برای رضای خود انجام میده
و خداوند راه تشکر کردن رو بهش گفته
به همون میزان که بی توجهی به خواسته خداوند میکنه اون کارهاش هم بی ارزش میشه
چه بسا همین نماز خواندن ها هم اگر نیت و هدف درست نداشته باشه با اینکه فرد انجام داده حرکاتش رو ولی مورد قبول نیست
حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند
کسی که از خواندن نماز روزانه که سرهم نیم ساعت زمان می برد عاجز است چگونه می تواند وقتی در اجتماع ظاهر می شود لحظه به لحظه مراقب سایر اعمال خودش باشد
عجیب است که شما نماز را خیلی ساده و به عنوان ابتداییترین خواستهء خدا مطرح میکنید، در حالیکه خود خداوند نظر دیگری دارد: بقره - 45
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ
و یاری بجویید به صبر و نماز، که امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر برای فروتنان
عجیب است که شما نماز را خیلی ساده و به عنوان ابتداییترین خواستهء خدا مطرح میکنید، در حالیکه خود خداوند نظر دیگری دارد: بقره - 45وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَو یاری بجویید به صبر و نماز، که امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر برای فروتنان
دقیقا جناب رضا. به نظر بنده نماز از روزه خیلی سخت تره. و فکر میکنم یکی از علتهایی که پیشفرض قبولی سایر اعمال هست هم این باشه. نماز خوندن از راستگو بودن هم سخت تره.
معمولا کارهای سخت کارهای ارزشمندی هستند حتی اگر ندونیم چرا. و معمولا کسی که کار سختی رو مدام در مدت طولانی انجام میده ازش انتظار میره که بعد از مدتی قلق کار دستش بیاد و اون کار براش شیرین بشه. فکر کنم دید ما به نماز هم باید همین باشه. نمیدونم آیا فرد معمولی هست که در سالهای اول نماز خوندنش شیرینی نماز رو درست حس کرده باشه ؟؟ آیا این نماز روش تاثیر حقیقی گذاشته باشه؟؟
به نظر من به این علت اینقدر روش تاکید میشه که آدم حداقل در سالهای پایانی عمرش متوجه حلاوت و شیرینی این عمل بشه . نمیدونم درست فکر میکنم یا نه؟!
من هم به فرمایش خواهرمان نقد دارم ولی به نظر من صحبت ایشان گر چه ناقص بوده اما مطلقاً مغلطه نبودهاولاً درمورد ابلیس لعین، شما بهتر از من میدانید که هم به خدا اعتقاد دارد، هم به بهشت و جهنم، هم به معاد و قیامت، هم اینکه نماز میخواند آن هم چه نمازی
"کان من الکافرین". عجیب است که ابلیس تقریباً تمام اصول توحیدی را قبول دارد اما از نظر خدا کافر است!
اما خداوند به او میگوید
این نشان میدهد که معنای عبادت خدا فراتر از آن چیزی است که ما روی کاغذ میشناسیمثانیاً من ندیدم که خواهرمان جایی از صحبت خود گفته باشند چون برادر من یک سری کارهای خوب انجام داده پس به خودش این حق را داده که بگوید خب خدایا من حق دارم بندگی تو را نکنم! من حق دارم تو را اطاعت نکنم! که شما این مطالب را به ایشان نسبت دادید. اتفاقاً ایشان گفتند که برادر من در یک سری دیگر از دستورات الهی بسیار بندهتر از بعضی از نمازخوانها عمل کرده است. آیا اینکه برادر ایشان با اینکه میدانسته ضرر میکند اما بخاطر خدا، حقالناس و عدالت را رعایت کردهاند یعنی خواستند خدا را اطاعت نکنند؟!
ثالثاً حضرت ابراهیم(ع) برای گذاشتن خانوادهشان در بیابان دستور مستقیم از خداوند داشتهاند. اما اگر در حالت عادی بود قطعاً اگر ایشان زن و فرزند را بیپناه در بیابان رها میکردند مرتکب معصیت شده بودند
قرض اینکه با شما موافقم که خلاصه کردن عبادت در خدمت به مردم اشتباه است، ولی صحبت ایشان مغلطه نبوده
حرف این خواهرمان که حرف من هم هست این است که نمیشود صرف اینکه کسی یک عمل را انجام نمیدهد بگوئیم حتماً بندهء به دردنخوری است!
جناب رضا نقدتونو بفرمایید.
کجای صحبتم ناقص بوده...
من نگفتم برادرم خدمت به خلق کردن بهمین خاطر مردترین مرده
من گفتم
ایشون هررر ویژگی خوبی که شما ازش نام ببریدو در سطح کمالش داراست.
اصلا اسمی از ویژگی خاصی نبردم گفتم هرر
یعنی مهربونی. مسخره نکردن.دستگیری ایتام.خدمت به خلق.
محبت واحترام زیاد به مادر.خانواده.
گذشتن از جانش درمواقعیکه جان یه انسان درخطر بوده.
از یه استخدامی گذشت بخاطر یه نفر دیگه فقط دونفر بودن قرار بود ایشون قبول شن اما حاضر نشد برامصاحبه الان اون آقا یکاره ای هستن واسه خودشون ولی برادر من بیکار هستن. ناموس مردمو ناموس خودش میدونه و نمیزاره کسی به حریم یه زن جایی که اون هست وارد شه.
درحین عصبانیت بسیار شدید بخاطر خدا ازاون شخص گذشتن چون اسم خدااومد.
نه برادر من نگفت چون اینطورم و خوبم نماز نمیخونم اصلا من دلیل نماز نخوندن ایشونو نمیدونم تاحالا هم ندیدم جایی ابراز وجودکنه بگه نماز نمیخونم ونخونید.
بعد گفتم :این فقط یکیش نیست هنوزم میشناسم و کنارشون زندگی کردم که تو سختترین لحظات زندگیشون حتی میدونستن ضرر میکنن اما بخاطر خدا حق الناسو رعایت کردن عدالتو شرافتو.
من برادرمو که نگفتم
گفتم این یکیش هست و هنوزم میشناسم
منظورم افراد دیگه بود...
چرا تو سوره عصر حرف از نماز نیومده؟؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْعَصْرِ ﴿۱﴾ سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] (۱) إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ﴿۲﴾ كه واقعا انسان دستخوش زيان است (۲) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿۳﴾ مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده اند (۳)
تا وقنی انسان گناه می کند کار خیر فایده چندانی ندارد نماز نخواندن یکی از بزرگترین گناهانه حالا طرف بیاد 24 ساعته کار خیر انجام بده چه بدرد می خوره.نماز ستون دینه اعمال ما تابع نماز ماست تا نماز درست نشه بقیه اعمال هم درست نمیشه.البته از نماز مهمتر ولایت امامان است اعتقادات شخص هم باید درست باشد وگرنه نماز قبول نیست.هر عمل خیری هم قبول نمیشه فکر کنم حدیث بود نقل به مضمون که اگر یک کار خیر ما قبول بشه خداوند ما رو به بهشت می بره دقت کنید قبول باید بشه باید خالص بشود عمل باید فقط برای رضای خدا باشد نیت عمل مهمتر از خود عمل است و با نماز صحیح و اول وقت و با حضور قلب میشود به آن رسید پس نماز اول وقت خیلی مهمتر از این حرف هاست واقعا عجیب است باید مواظب باشیم شیطان گولمون نزنه که عمل مستحب مثل کمک به خلق رو از نماز واجب مهمتر جلوه بده. اول ترک محرمات و انجام واجبات مثل نماز روزه بعد اعمال خیر مثل خدمت به خلق و ...
البته تو سوره ماعون هم نوشته وای بر نمازگزاران قابل تامله...
أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ﴿۱﴾ آيا كسى را كه [روز] جزا را دروغ مى خواند ديدى (۱) فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ ﴿۲﴾ اين همان كس است كه يتيم را بسختى مى راند (۲) وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿۳﴾ و به خوراك دادن بينوا ترغيب نمى كند (۳) فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ﴿۴﴾ پس واى بر نمازگزارانى (۴) الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ﴿۵﴾ كه از نمازشان غافلند (۵) الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ ﴿۶﴾ آنان كه ريا مى كنند (۶) وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ﴿۷﴾ و از [دادن] زكات [و وسايل و مايحتاج خانه] خوددارى مى ورزند (۷)
جناب رضا
تمام آن پست را در تأیید حرفهای شما و دفاع از برادرتان نوشتم happy
دوباره بخوانید لطفاً
اعمال ما تابع نماز ماست تا نماز درست نشه بقیه اعمال هم درست نمیشه
البته من این حرف شما را قبول ندارم چون تا دلتان بخواهد افرادی را دیدهام که نماز نمیخوانند اما خصوصیات خوب دیگر آنها بسیار زیاد است
از طرفی نمازگذاران زیادی را هم دیدهام که سایر رفتارهای آنها ایرادات جدی و فراوانی دارد ولی به فرض صحت فرمایش شما برادر عزیز، باید برای آن دلیل بیاورید
در واقع سوال تاپیک همین است که چرا سایر اعمال ما تابع نماز است؟
لطفاً دلیل روایی نیاورید، بلکه دلایل استدلالی و عقلی را ذکر بفرمائید
فکر میکنم اصلاً پست این بندهء خدا جناب رضا را نخواندید!
تمام آن پست را در تأیید حرفهای شما و دفاع از برادرتان نوشتم happy
دوباره بخوانید لطفاً
چرا دوسه بارم خوندمش کامل.
اولش فقط مختص شمابود که گفتم نقدتونو بفرمایید
بقیه ش توضیحم در ادامه صحبتهای خودتون به جناب حافظ بود.
البته من این حرف شما را قبول ندارم چون تا دلتان بخواهد افرادی را دیدهام که نماز نمیخوانند اما خصوصیات خوب دیگر آنها بسیار زیاد است
از طرفی نمازگذاران زیادی را هم دیدهام که سایر رفتارهای آنها ایرادات جدی و فراوانی دارد ولی به فرض صحت فرمایش شما برادر عزیز، باید برای آن دلیل بیاورید
در واقع سوال تاپیک همین است که چرا سایر اعمال ما تابع نماز است؟
لطفاً دلیل روایی نیاورید، بلکه دلایل استدلالی و عقلی را ذکر بفرمائید
اون جمله اعمال ما تابع نماز ماست رو آیت الله بهجت(ه) گفته بودند من نگفتم که.من نمی دانم بعضی ها چرا این قدر دنبال دلیل می گردند مثلا میگن چرا زدن ریش حرام است چرا آهنگ حرام است چرا نمی دانم رقص حرام است برای همین دایم برای آدم شبهه پیش می آید خب حرف درست را بپذیرید حرف امامان پیامبر مراجع تقلید.آن که میگویید نماز نمی خواند اما خصوصیات خوب دیگری دارد چه فایده هر روز دارد گناه کبیره می کند مرز بین کفر و ایمان نماز نخواند است.شاید آن خصوصیاتش ذاتی باشه بعضی ها ذاتا بخشنده هستند بعضی ها خسیس تازه انسان فطرتا خوبی ها را دوست دارد می داند فلان چیز خوب است فلان چیز بد.خصوصیات و کار های خیر انسان باید ملکه بشوند باید به عمق قلب نفوذ کنند وگرنه همه ی این ها لحظه ی مرگ از بین می روند یا در شرایط سخت دنیا. کیفیت اعمال خیلی مهم است نه مقدار. شما هم این ها را بپذیرید من خودم هم دلیلش را نمی دانم ولی پذیرفتم به همین راحتی. البته ببخشید من یکم تو فهموندن مطلب به دیگران خنگم .کلا من نمی دانم چرا مردم در مسایل دینی اینقدر سخت باور میشوند؟
بنظرم نماز یعنی توجه به خدا
اگر شما حکم ظاهریشو میبینید و خم وراست شدنشومنم روایت شنیدم بالاترین عبادت خدمت به خلقه
یا یکساعت تفکر برتر از هفتادسال عبادت استیاامام رضا (ع) میفرمایند:
عبادت، به فراوانی نماز و روزه نیست. عبادت واقعی، تفکر در کار خدای جلیل است
زمانی که خداوند به شیطان گفت به آدم(ع) سجده کن، شیطان گفت من به او سجده نمیکنم اما خودت را عبادت میکنم. خداوند در پاسخ به شیطان گفت: إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُطَاعَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ
من دوست دارم آن طوری که خود میخواهم اطاعت شوم، نه آن طوری که تو میخواهی
قصص الانبیاء/43
تفسیرقمی/1/42
پس در سادهترین توضیح میتوان گفت ما باید آنطور که خداوند دستور داده او را اطاعت کنیم نه آنطور که خودمان تشخیص میدهیم
ابلیس هم گفت از نظر من عبادت یعنی سجدهء من به تو، نه سجدهء من به انسان
ولی خداوند پاسخ داد که این من هستم که تعیین میکنم عبادت یعنی چه
حال شما، یا برادر محترمتان، یا من، یا هر شخص دیگری نمیتوانیم بگوییم نماز همان چیزی است که من تعریف میکنم درمورد روایاتی هم که آوردید استاد "حافظ" توضیح کاملی دادند. من هم نکتهای عرض میکنم
ببینید خواهر گرامی، وقتی شما میخواهید انسانی را بشناسید، باید اهدافی را در نظر بگیرید و ببینید تا چه حد توانسته به آن اهداف برسد
هرچقدر انسانی به اهداف مهم رسیده باشد به همان میزان ارزشش بالاتر خواهد بود برای رسیدن به این اهداف، نیاز به وسائلی هست که با استفاده از این وسائل میتوانیم به اهداف خود برسیم
مثلاً برای عالم شدن، نیاز به خواندن کتاب است
برای ورزشکار شدن، نیاز به لباس ورزشی است
برای نجاری، نیاز به اره و چوب و چکش است
کتاب، لباس، اره، چکش و... وسائلی هستند که افراد را به اهدافشان میرسانند
حال اگر شما بخواهید ببینید مثلاً کسی نجار موفقی هست یا نه، اشتباه است اگر بخواهید به وسائلش توجه کنید. یعنی ببینید چکشش چقدر قوی است، یا ارهاش چقدر با کیفیت است. بلکه شما باید مهارت نجاری او را ببینید. یعنی نگاه کنید که تا چه حد توانایی ساخت لوازم چوبی را دارد. بنابراین گفته میشود نجاری (عبادت) به فراوانی وسائل نجاری (فراوانی نماز و روزه) نیست، بلکه نجاری واقعی در مهارت (تفکر در کار خدا) است
اما آیا معنای این حرف این است که برای کسب مهارت نیازی به وسائل نداریم؟
حتماً تایید میفرمائید که این وسائل همیشه مورد نیاز است و بدون آنها نمیتوان به هدف اصلی یعنی مهارت دست پیدا کرد
منظور معصومین(ع) از روایاتی که نمونهاش را آوردید، این است که نباید وسیله را با هدف اشتباه گرفت
من نمی دانم بعضی ها چرا این قدر دنبال دلیل می گردند
مثلا میگن چرا زدن ریش حرام است
چرا آهنگ حرام است
چرا نمی دانم رقص حرام است
به قول طلبهها: نحن أبناء الدليل
البته برخی از احکام الهی دلایلی دارد که بر ما پوشیده است و میشود در برخی موارد به افراد گفت که این یکی را بدون دلیل و با اعتماد به خدا بپذیر
اما نمیشود به مردم گفت شما اصلاً دلیل نخواه و هر چه گفته شد را بدون هیچ تحقیقی بپذیر!
[="Times New Roman"][="Black"]
باز هم دچار خلط مبحث شدهاید
شما همه ی آن پستی که نوشتم را صرفا توصیه ای برادرانه برای تفکر در خلوتتان قلمداد کنید
که شاید ریشه اش عامل ایجاد این تاپیک باشد
در واقع شما به دنبال پاسخ شبهه می گردید من ریشه ی شبهه را برای شما توضیح دادم
که شاید نباید این کار را میکردم[/]
[="Times New Roman"][="Black"]عجیب است که شما نماز را خیلی ساده و به عنوان ابتداییترین خواستهء خدا مطرح میکنید، در حالیکه خود خداوند نظر دیگری دارد:
بقره - 45
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ
و یاری بجویید به صبر و نماز، که امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر برای فروتنان
ببینید برادر عزیز
شما برای اینکه بتوانید نماز بخوانید نیاز دارید که خودتان را برای نماز خواندن تربیت کنید
کسی که برای نماز خواندن تربیت نشده نماز خواندن برای او بسیار دشوار و آزاردهنده است
وقتی که خودتان را برای نماز خواندن تربیت کردید کم کم خواهید دید که خواندن نماز برای شما ساده می شود
و بعد کم کم می توانید سراغ سایر فضیلت ها و ترک رذایل اخلاقی بروید
وقتی هم می گوییم تربیت منظورمان عبادت های عارفانه و عاشقانه نیست. یک ماه تمرین نماز را ساده میکند
ولی مسئله ای که باید دقت داشته باشید مسئله ی "توقف"( :Cheshmak:) است
اگر شما از تربیت خودتان و ادب خودتان و اعتقاد خودتان به نماز مراقبت نکنید
نماز شما سقوط خواهد کرد و رنج و سختی و تلخی نماز دوباره آشکار خواهد شد
بنابراین برای حفظ سادگی نماز هرگز نباید در مسیر رشد متوقف بشوید
و آنچه سخت و دشوار است حفظ نماز است. نه نماز خواندن.!!!!
اجازه بدهید جایگاه نماز را اینگونه برای شما توضیح بدهم
یک برگه ی امتحان در نظر بگیرید که ده تا سوال دارد.
استادی که قرار است امتحان بگیرد برای هر سوال دو نمره در نظر گرفته است.
با این حساب شما اگر به پنج سوال ( به انتخاب خودتان ) پاسخ درست بدهید نمره قبولی را خواهید گرفت
( این همان تصور شماست )
اما حالا
یک برگه ی امتحان در نظر بگیرید که ده تا سوال دارد.
استادی که قرار است امتحان بگیرد برای سوال اول یازده نمره در نظر گرفته است
و باقی سوالات هرکدام یک نمره دارند.
در این صورت تنها راه قبولی در امتحان پاسخ دادن به سوال اول است
و اگر سوال اول را پاسخ دادید می توانید برای بهبود نمره ی خود تلاش کنید
در غیر اینصورت آن 9 سوال یک نمره ای را هم حل کنید با اینکه ارزشمند است ولی باعث قبولی شما نخواهد شد.
اشتباه بزرگ شما این است که نماز را مانند یکی از سوالات امتحان اول در یک سطح در نظر گرفته اید
در حالی که استاد نظر دیگری دارد.
نماز مانند بنزین ماشین است. هرکدام از اعضای ماشین یک وظیفه ای دارند و ظاهرا بنزین هم یک عضو معمولی در بین آنهاست
ولی ماشین با لاستیک پنجر و بدون درب و شیشه و صندلی و ... اگر بنزین داشته باشد باز هم حرکت میکند
اما اگر بنزین نداشته باشد همه ی آپشن ها را هم داشته باشد نمی تواند حرکت کند
( لطفا وارد بحث موتور ماشین و مقایسه بنزین با سایر قطعات خودرو نشوید و فقط مفهوم را درک کنید;;) )[/]
با سلام مجدد؛
گفتید ابلیس. ببینید اونیکه نماز نمیخونه شاید درحد شما اهمیت نمازو ندونه نمیدونم شاید وشاید...بعضی جاهامیطلبه که تو از کسیکه نماز نمیخونه استدلالشو واسه نخوندن بپرسی اونموقع بپذیریش..
و اینکه اونیکه بادل نماز میخونه هم همه کاراش درست نیست
پس یکی دیگه هم چندکارخوبو انجام میده ولی نمازنمیخونه و مسئله شیطان نیست پس اونیکه هم دلی میخونه ویکارخوب دیگه رو به دلایلی انجام نمیده اونم شیطانیه...(هیچ انسانی تمام اعمال رو انجام نمیده)
قبل از این که وارد مرحله عمل شویم باید تکلیف یک چیز رو روشن کنیم که آیا داریم برای خودمان کار میکنیم یا برای خدا؛ فلان کاری که میخواهیم به عنوان تشکر کردن انجام دهیم -حالا یا نماز یا از خود گذشتن ...- تشکر از خداست یا تشکر از خودمان؛
اگر قرار است تشکر از خدا کنیم خب باید نظر خدا را هم در نوع تشکر اِعمال کنیم والا اگر بخواهیم در تشکر کردنمان از خدا، کاملا بیاعتنا به خواست و ارادهی او باشیم این کارمان استهزائی بیش نیست.
اگر شما بگویید ما اصلا قبول نداریم که خدا نماز را به عنوان تشکر حداقلی از ما خواسته؛ خب این قبول نداشتن یا نشأت گرفته از قبول نداشتن پیامبر و فرستاده خدا است یا نشأت گرفته از عدم اعتماد به راویان فعل و قول پیامبر است یا نشأت گرفته از تبیینکنندگان فعل و قول پیامبر -علما و مجتهدان؛ که هر کدام که باشد با پاسخی منطقی و برهانی مواجه است و عذرتراشیایی بیش نیست
نفسِ «انتخاب قالب تشکر به دلخواه خود» با روح تشکر ناسازگار است بلکه سازگار با از «خود» نگذشتن است
این مطلب، مطلب عمیق فلسفی نیست که خیلی از انسانها از فهمش عاجز باشند یا کسی نتواند آن را بفهمد
از طرفی، هر انسان خوبی به حکم قانون خوبی، تشکر از منعم را سرلوحهی خوبیها قرار خواهد داد. منتهی تشکر از «منعِم»؛ نه از خود! و تشکر از منعِم قواعد خودش را دارد یکی از این قواعد همین لحاظ کردن نظر منعِم است
این که شما فرمودید:
کسی به من گفت من انسانیتو میپرستم
ولی من گفتم: من حتی انسانیتو هم نمیپرستم فقط خدارو میپرستم.
نیازمند به اثبات عملی است -حداقل برای خودتان و خدا-
اگر فقط خدا را میپرستید یعنی پرستش، حقِ اوست و کسی را لایق آن نمیدانید. اگر پرستش حق اوست پس به طریق اولی حق اوست که انتخاب کند شما چگونه او را بپرستید
به یاد بیاورید رابطه مولا و عبدی را که در گذشته میان انسانها رواج داشته؛ همانطور که در آن رابطه، آن عبدی عیار خوبیاش بیشتر خواهد بود که نسبت به اوامر مولایش هیچ گونه چون و چرا نکند در رابطه عبودیت ما نسبت به خداوند نیز همین گونه است.
در رابطه عبد و مولا، اگر مولا از عبد خود بخواهد که عبد برای او آبی را بیاورد منتهی این آب را در یک لیوان بیاورد، اگر عبد آب را در یک سطل بیاورد هر چند که آب آورده و اتفاقا به فراخور بیشتر بودن گنجایش سطل، حجم بیشتری از آب را هم برای مولا آورده ولی گویا امر مولایش را امتثال نکرده است.
اصلا شاید این مولا آبی نیاز نداشته و تنها میخواسته عبودیت و تعبدِ عبدش را تست کند
در داستان ما و خدا هم همینگونه است.
خدا که نیازی به نماز ما ندارد! -مثل آن مثال که مولا اصلا آبی نمیخواست- همهاش به جهت آزمودن ماست؛
خودمان را به خودمان بشناساند؛ که تا چه حد ادعایمان مبنی بر خوب بودن مطابق با واقعمان است. واقعا به پاس خوبی، از کسی که صاحب نعمتمان است تشکر میکنیم یا فقط ادعایش را داریم!
آنوقت، از دل همین امر ساده، غنچه «خودشناسی» و سپس «خداشناسی» شکوفا خواهد شد؛
هر کسی که خودشناستر باشد خداشناستر خواهد گشت؛
برخی، هنوز برای خودشان مجهولاند فکر میکنند آدم خوبی هستند ولی در واقع، نیستند؛
زیر بار نماز خواندن نرفتن به ما کمک میکند به این موضوع که ما بندهی مطیعی نیستیم پی ببریم آنگاه در صدد اصلاح خود برآییم.
من نمیدونم سپاسگزاری از خدا پیش شما به چه معناست که فقط فکر میکنید بانمازخوندن حاصل میشه.
اما پیش من سپاسگزاری یعنی اینکه تو بخاطر خدا از چیزایی که دوس داری بگذری
آن مفهومی از «سپاسگزاری» مد نظر است که حتی در نزد حیوانات و سگان بیابان شناخته شده است.
یک برگه ی امتحان در نظر بگیرید که ده تا سوال دارد.
استادی که قرار است امتحان بگیرد برای هر سوال دو نمره در نظر گرفته است.
با این حساب شما اگر به پنج سوال ( به انتخاب خودتان ) پاسخ درست بدهید نمره قبولی را خواهید گرفت
( این همان تصور شماست )
اما حالا یک برگه ی امتحان در نظر بگیرید که ده تا سوال دارد.
استادی که قرار است امتحان بگیرد برای سوال اول یازده نمره در نظر گرفته است و باقی سوالات هرکدام یک نمره دارند.
در این صورت تنها راه قبولی در امتحان پاسخ دادن به سوال اول است
و اگر سوال اول را پاسخ دادید می توانید برای بهبود نمره ی خود تلاش کنید
در غیر اینصورت آن 9 سوال یک نمره ای را هم حل کنید با اینکه ارزشمند است ولی باعث قبولی شما نخواهد شد
شما باید دلیل بیشتر بودن نمرهء نماز را بفرمائید
نماز مانند بنزین ماشین است. هرکدام از اعضای ماشین یک وظیفه ای دارند و ظاهرا بنزین هم یک عضو معمولی در بین آنهاست
ولی ماشین با لاستیک پنجر و بدون درب و شیشه و صندلی و ... اگر بنزین داشته باشد باز هم حرکت میکند
اما اگر بنزین نداشته باشد همه ی آپشن ها را هم داشته باشد نمی تواند حرکت کند
فقط در این تاپیک میخواهم به من اثبات شود که نماز حکم بنزین را دارد
با سلام خدمت سرکار خانم نازکِ گرامی؛ از نظر من خدمت به خلق برای یکدرصدم که شده مهمتر از نماز ظاهریه. نمیدونم نظر خدا چیه ولی حس میکنم نظر اونم همینه...
نه اینکه بگم صرفا فقط وفقط خدمت به خلق مهمه.
ما در دینمان یک نماز صحیح داریم یک نماز مقبول؛ نماز صحیح نمازی است که تمام شرائط صحت را داشته باشد که برای یک نماز صحیح در رسالههای توضیح المسائل، حدود ۴۰۰۰ شرط را برشمردهاند. آیا منظورتان از نماز ظاهری همین نماز صحیح است یا خیر؟
اگر منظور شما از دستهبندی نماز به نماز ظاهری و نماز ... همین نماز صحیح باشد خب این نماز ظاهری راه ورود به نماز مقبول و حقیقی است اگر بخواهیم به حقیقت نماز برسیم باید به این نماز ظاهری اهتمام بورزیم و اگر هم که منظورتان از نماز ظاهری، نماز صحیح نیست تعریفتان را از آن بگویید.
به تعبیر دیگر، به واسطه شرافت نماز مقبول -نماز حقیقی و باطنی- نماز صحیح و ظاهری هم شریف است.
نکته خیلی مهم دیگر این است که برای آن که به درستی بفهمیم آیا نماز صحیح و ظاهری بالاتر است یا کارهای دیگری از قبیل خدمت به خلق؛ لازم است تأملی به فلسفه هر کدام داشته باشیم
مقدمه اول:
«نماز» ناظر به ارتباط انسان با خداست.
خدمت به خلق ناظر به ارتباط انسان با انسانهای دیگر است.
مقدمه دوم:
آیا شرافت و اهمیت ارتباط انسان با خدا بیشتر است یا شرافت و اهمیت ارتباط انسان با انسانهای دیگر؛
ادعای حقیر آن است که شرافت و اهمیت ارتباط انسان با خدا اصلا قابل مقایسه با ارتباط انسان با دیگر انسانها نیست و به مراتب بیشتر است.
زیرا،
بر اساس حکمت متعالیه، انسان و همه مخلوقات، عین ربط و عین فقر و نیاز به خداوند میباشند و اساسا مخلوقات -اعم از انسان- فعل خدا میباشند به همین جهت مخلوقات دارای حقیقت ربطی اند -مثل حروف ربط که حقیقتی مستقل ندارند و هویتشان به ربط بودن میان دو اسم است- و اصلا در کنار وجود خداوند، دارای وجود استقلالی نیستند
ولی ارتباط دو انسان با یکدیگر از نوع ارتباط دو موجود مستقل است؛ حسن و حسین در یک جهتی از جهات -مثل پول دادن و پول گرفتن- با هم مرتبط اند ولی اگر این ارتباط هم برقرار نباشد، اصل وجودشان پابرجاست؛ اگر پول دادنی در کار نباشد حسن، حسن است و حسین،حسین است اما رابطه حسن با خدا، در یکی دو جهت نیست بلکه در اصل وجود و هستیاش نیازمند به خداست اگر این ارتباط قطع شود، اصلا خبری از حسن یا حسین نیست.
به اعتبار خطیر بودن و حیاتی بودن ارتباط خدا با انسان -نسبت به ارتباط انسان با انسان-؛ مناسکی هم که مربوط به ارتباط انسان با خدا هست، دارای اهمیت بیشتری نسبت به مناسکی که مربوط به ارتباط انسان با انسان است میباشد.
نماز رابطه «من»ی که عین ربط به خدایم و بدون این رابطه، اصلا هیچم را اصلاح میکند ولی خدمت به خلق اگر چه کار خوبی است و اگر چه من را با مخلوقات دیگر از جهتی خاص مرتبط میسازد اما نبودش، مانند برقرار نشدن ارتباط من با خدا نیست.
استدلال بطور خلاصه و به بیانی دیگر اینگونه شد که اول نوع و کیفیت ارتباط خدا با خودمان را با نوع و کیفیت ارتباط انسانهای دیگر با خودمان را در کفه ترازو گذاشتیم
مشاهده کردیم که کفه ارتباط خدا با ما به مراتب سنگینتر از ارتباط دیگران ما ماست؛
از این مسئله به ارتباط متقابل ما با خدا یا انسانهای دیگر پل زدیم؛
یعنی گفتیم همانطور که ارتباط خدا با ما بنیادین و اصیل و سرنوشت ساز ولی ارتباط دیگران با ما غیربنیادین و غیر اصیل و غیر سرنوشت ساز است مناسکی که ما را با خدا مرتبط میسازد نسبت به مناسکی که ما را با انسانهای دیگر یا مخلوقات دیگر مرتبط میسازد نیز اینگونه است
به تعبیر دیگر، در مقام داوری میان اخلاق بندگی و اخلاق اجتماعی، اخلاق بندگی نسبت به اخلاق اجتماعی ارجحیت دارد.
با این تبصره که اگر چه اخلاق اجتماعی زیرمجموعه اخلاق بندگی است یعنی اگر بخواهیم ارتباطمان را با خدا نیکو کنیم، باید با مخلوقاتش به خوبی رفتار کنیم ولی در مقام اصل و فرع بودن اصل همان اخلاق بندگی است همان نحوه ارتباط ما با خداست آنگاه از فروعات و شاخههای این ارتباط، همان نحوه ارتباط ما با مخلوقات خواهد بود.
به تعبیر مختصر، اخلاق اجتماعی، فرعی بر اخلاق بندگی است.
کسی که فقط به فکر رابطه خود با انسانهای دیگر است -و کاری با نوع رابطهاش با خدا ندارد- مثل این است که مدام نمای یک ساختمان بیبنیان و سست و کلنگی را مرمت و بازسازی کند
البته این پاسخی که بنده دادم منافاتی با سخن زیر ندارد:
یه سخن فک کنم از امام صادق هست که میگه: به نماز مردم نگاه نکنید چون آنها عادت
میکنند به نمازخواندن . به راستگویی و امانت داری آنها بنگرید.
زیرا همانطور که مآل و مرجع اخلاق اجتماعی به اخلاق بندگی است، متقابلا میتوان از نحوه عملکرد انسانها در اخلاق اجتماعی، از میزان اخلاق بندگی آنها با خبر شد.
چون به هر حال اخلاق بندگی، یک رابطه مخفی و زیرپوستی است اما اخلاق اجتماعی، بروز بیرونی بیشتری دارد و چون این دو نوع اخلاق، از یکدیگر بیگانه هم نیستند و به صورت جزیرههایی مجزا از هم عمل نمیکنند؛ میتوان بوسیله آنی که -بعنی اخلاق اجتماعی- بروز بیرونی و روی پوستی دارد از کیفیت آنی -اخلاق بندگی- که مخفیتر است اطلاع پیدا کرد.
[="Times New Roman"][="Black"]
خیر! این تصور من نیست
تصور شما این نیست ؟
پس اینهایی که گفتید یعنی چی :
چون عمل x بین اعمال فرزند اولم بوده پس 9 عمل دیگرش هم پذیرفته است
اما دومی چون عمل x بین اعمالش نبوده پس تمام آن 35 تا کار خوبش باطل است!
حرف من این است که اگر قرار است میزان توجه فرزندم به خودم را متوجه بشوم باید مجموع اعمال و رفتار او را مد نظر قرار بدهم نه فقط یک عمل را
پرسش تاپیک هم این است که به چه دلیل باید یک سوال 11 نمره داشته باشد؟
شما باید دلیل بیشتر بودن نمرهء نماز را بفرمائید
تا حالا بهش فکر نکرده بودم
ولی الان چند دقیقه ای فکر کردم و چیزی که به ذهنم رسید رو عرض میکنم
همانطور که می دانید خلوص نیت در اعمال صفر و صدی نیست و درصدی است
یک نفر پنج درصد یک نفر ده درصد یکی مثل شما صفر و یکی هم مثل من صد در صد (نخند ) خلوص نیت دارد :khandeh!:
آنچه باعث بوجود آمدن خلوص نیت ( کاری به میزانش نداریم ) می شود نمازگزار بودن شخص است
در غیر اینصورت یک درصد هم خلوص نیت بوجود نخواهد آمد
در واقع نمازگزار بودن هم باعث بوجود آمدن خلوص نیت نمی شود
بلکه تلاش نمازگزار برای بهره بردن از نماز باعث بوجود آمدن خلوص نیت می شود
به عنوان مثال شما برای تمیز کردن خانه تان به جارو برقی احتیاج دارید
اما جارو برقی زمانی موثر خواهد بود که آن را روشن کنید و از آن استفاده کنید
وگرنه شما جارو برقی خاموش رو هرچه تکان بدهید فایده ای برای شما نخواهد داشت.
( فعلا با مثال امتحان و بنزین و جاروبرقی رکورد دار مثال زدنم :khandeh!:)[/]
پرسش تاپیک هم این است که به چه دلیل باید یک سوال 11 نمره داشته باشد؟
باسلام
اهمیت این موضوع به این دلیل هست که شما در برخورد با افراد می تونید ریا کارانه رفتار کنید چون اون فرد از نیت شما خبر نداره ولی در مورد نماز خداوند از نیت درونی شما خبر داره
پس خیلی باید حواستون جمع تر باشه که همه کارهایی که باعث میشه نماز بی ارزش بشه رو انجام ندید
همین نماز که به نظر خیلی ساده و حتی گاهی انقدر بی ارزش به نظر میاد که سبک شمرده میشه و فکر میکنیم که خدا چه نیازی به این نشستن و برخاستنهای ما داره در حالی که دارای اهمیت زیادی هست
پس اینهایی که گفتید یعنی چی
شما گفتید استاد برای هر سوال 2 نمره در نظر گرفته است
معنای سخن شما (که در واقع تبیین تصور من بود) این بود که من برای تمام اعمال خوب نمرهای کاملاً برابر در نظر گرفتهام
من هم عرض کردم تصور من این نیست. یعنی به اختلاف ارزش اعمال قائلم. منتهی آن مقدار از اختلافی که شما گفتید را هم قبول ندارم که یک سوال 11 نمره داشته باشد و سایر سوالا فرضاً 1 نمره البته این که میگویم قبول ندارم به این معنا نیست که خدا گفته و من قبول نمیکنم
بلکه منظورم این است که با برداشتی که من از دین اسلام تا کنون داشتهام، تصور نمیکنم که اختلاف این مقدار باشد
آنچه باعث بوجود آمدن خلوص نیت ( کاری به میزانش نداریم ) می شود نمازگزار بودن شخص است
در غیر اینصورت یک درصد هم خلوص نیت بوجود نخواهد آمد
در این صورت این روایت را چگونه توجیه میفرمائید: امام صادق(ع):
ليست الصلوة قيامك و قعودك انما الصلوة اخلاصك و ان تريد بها الله وحده
نماز شما در بلند شدن و ايستادن نيست. همانا نماز شما فقط اخلاص شماست و اخلاص هم آن است كه در نماز فقط خداوند را در نظر بگيريد
طبق این روایت و روایات مشابه دیگر، قبولی نماز، خودش وابسته به اخلاص است
چطور میشود چیزی که به زعم شما منبع اخلاص است و اخلاص بدون آن امکانپذیر نیست، در عین حال کاملاً وابسته به اخلاص باشد؟!
آیا شرافت و اهمیت ارتباط انسان با خدا بیشتر است یا شرافت و اهمیت ارتباط انسان با انسانهای دیگر
اینها دو چیز متضاد نیستند که بخواهیم به این شکل مقایسه کنیم
به تعبیر مختصر، اخلاق اجتماعی، فرعی بر اخلاق بندگی است
نماز و عبادت هم فرعی از اخلاق بندگی است. در واقع اخلاق بندگی یک کلیت است که شامل سه بخش حق الله، حق الناس و حق النفس میشود البته این تقسیم بندی سه گانه برای درک بهتر است، وگرنه تمام اینها در واقع بندگی خدا هستند
اگر اخلاق اجتماعی را در طول اخلاق بندگی ببینیم، در آن صورت سرپیچی از اخلاق اجتماعی هم دقیقا به معنای سرپیچی از فرمان خداوند است
اما مگر نماز خواندن اصل بندگی است؟
باسلام
به عبارتی کسی که سایر کارهای خیرش 50 باشد اما نماز بخواند، پیش خداوند ارزشش بالاتر از کسی است که کارهای دیگرش 90 است ولی نماز نمیخواند
به نظرم گره از همین بخش از فرمایش شما باز شود تا حدودی حل بشه مسئله
اینکه بخواهیم نماز رو با سایر کارهای خیر در کنار هم قرار دهیم
اگر اصل نماز، به انجام کارهای خیر می تواند ختم شود آیا می توان گفت که کار های که افراد انجام میدهند به عبودیت ختم میشود؟
اصل در نماز عبودیت است
هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است از انجایی که اگر یاد آوری نشود هدف آفرینش نیز به فراموشی میرود نماز به حکم این که در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى شود، مرتباً به انسان اخطار مى کند و هشدار مى دهد و هدف آفرینش او را خاطر نشان مى سازد.
امام صادق (ع)فرمودند: «أمر الله إبلیس بالسجود لآدم، فقال: یا رب وعزتک إن أعفیتنی من السجود لآدم لأعبدنک عباده ما عبدک أحد قط مثلها، قال الله جل جلاله: إنی احب أن اطاع من حیث ارید، خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند جل جلاله فرمودند: من دوست دارم آن گونه که اراده میکنم اطاعت شوم.»
در عبودیت اطاعت بی چون و چرا وجود دارد و اونی که کار خیر میکند ولی عبادت خدا نمی کنند عبودیت ندارد
قرآن کریم می فرماید: و انها لکبیره الا علی الخاشعین. نماز خواندن سخت است مگر برای کسانی که در برابر خدا خاشع و فروتن هستند و در مسیر انس و عبودیت حق قرار دارند.
در قرآن کریم می خوانیم صبغه الله و من احسن من الله سبغه. یعنی رنگ خدا و چه نیکو است به رنگ خدا در آمدن. راه به رنگ خدا شدن انس با او است همان گونه که آهن در اثر همنشنی با آتش به رنگ آتش می شود و خصوصیات آتش را به خود می گیرد.
کسی که نماز نمی خواند رابطه ای با منبع نور و قدرت هستی ندارد و در نتیجه ضعیف و تاریک خواهد شد و توان زندگی اش کم خواهد گشت.
فکر کنم سوال اصلی شما این باشد پس چگونه است که فردی با منبع نور ارتباط داشته باشد ولی در کار خیر پیش قدم نباشد ولی فردی ب منبع نور متصل نباشد ولی در کار خیر پیش قدم باشد؟
ارزش کاری که با نبودن منبع نور انجام شه با ارزش تر است از اینکه حال به منبع وصل باشد و کاری نکند پس چرا به صرف وصل بودن به منبع و نبودن شرایط دیگر باز این کار با ارزش تر از کارهای دیگر هست؟
یه همچین چیزی درست متوجه شدم ؟
با سلام و عرض ارادت خدمت شما؛
خدمت به انسانهای دیگر اگر با مقاصد نامشروع مانند ریا یا کسب سودهای مادی نباشد، در طول ارتباط انسان با خالق قرار دارد
اینها دو چیز متضاد نیستند که بخواهیم به این شکل مقایسه کنیم
بنده خودم به این نکته متذکر شدم
با این تبصره که اگر چه اخلاق اجتماعی زیرمجموعه اخلاق بندگی است یعنی اگر بخواهیم ارتباطمان را با خدا نیکو کنیم، باید با مخلوقاتش به خوبی رفتار کنیم ولی در مقام اصل و فرع بودن اصل همان اخلاق بندگی است همان نحوه ارتباط ما با خداست آنگاه از فروعات و شاخههای این ارتباط، همان نحوه ارتباط ما با مخلوقات خواهد بود.به تعبیر مختصر، اخلاق اجتماعی، فرعی بر اخلاق بندگی است.
اما ارتباط با خدا به معنای خاص با ارتباط با انسانهای دیگر متفاوت است.
بله اصلاح ارتباط با خدا اقتضا میکند که ما ارتباطمان را با مخلوقات او اصلاح کنیم. یعنی باز هم ارتباط با خدا اصل است.
چون انسانهای دیگر همه مخلوقات او یا به قول عرفا مظاهر اویند ما نسبت به آنها اعتنای ویژه داریم و الا انسانهای دیگر به اعتبار عدم استقلالشان در مقابل خداوند، سهمی از ارتباطی مستقل را نخواهند داشت.
پس به یک اعتبار، میتوان میان اخلاق بندگی و اخلاق اجتماعی به اعتبار همین تفاوتها تمایز قائل شد. که اگرچه این دستهبندی، به حسب انتزاع ذهن ماست ولی دارای منشأ انتزاع واقعی و نفسالامری است.
پس این که فرمودید:
البته این تقسیم بندی سه گانه برای درک بهتر است، وگرنه تمام اینها در واقع بندگی خدا هستند
اگر به این معناست صحیح است و اگر به معنای آن است که تقسیم بندی میان اخلاق بندگی و اخلاق اجتماعی هیچ مابإزای واقعی ندارد -ریشه در واقعیت ندارد- خیر موافق این سخن نیستم.
در مرحله بعد میگوییم:
نماز سمبل بروز و ظهور اخلاق بندگی است.
البته شاید اگر ما با ذهنمان به هر یک از واجبات و مناسک وارد شده در شریعت نظر بیفکنیم به این نتیجه برسیم که فرقی میان نماز و دیگر واجبات مانند روزه و حج و زکات و امر به معروف و ... نیست و همه در یک رتبه از اهمیت قرار دارند ولی اهتمام ویژه رسول گرامی اسلام و وارثان معصوم ایشان به نماز به ما کمک میکند که به اهمیت نماز پی بریم.
شاید اگر ما با ذهنمان به هر یک از واجبات و مناسک وارد شده در شریعت نظر بیفکنیم به این نتیجه برسیم که فرقی میان نماز و دیگر واجبات مانند روزه و حج و زکات و امر به معروف و ... نیست و همه در یک رتبه از اهمیت قرار دارند
باور بفرمائید بیان آنچه در ذهن دارم برایم دشوار است و جملات مناسب برایش پیدا نمیکنم
ببینید من فکر میکنم که اگر خداوند یا به تبعیت از او رسولانش برای اعمال حد و نسابی قائل شدهاند برای فهم عمومی بندگان است
وگرنه موضوع فقط یک چیز است و آن اینکه همه چیز از خداست
زمانی که کوچک بودم بزرگترها به من میگفتند اگر نان را کنار خیابان دیدی آن را به کناری بگذار که پا روی آن نرود
اما برای من سوال شده بود که چرا فقط نان؟ چرا برنج را نباید بر داریم؟ چرا عدس را نباید برداریم؟
وقتی هم میپرسیدم پاسخ میدادند که چون نان مظهر برکت خداست
اما من از همان روز تا الان اعتقاد دارم شاید نان را به عنوان سنبل در روایات مطرح کرده باشند، اما در عمل هیچ فرقی بین نعمات خدا نیست
از طرفی از همان کودکی با خود فکر میکردم که مهمتر از اینکه پا روی نان نگذاری این است که پا روی حق نگذاری
مهم این است که نان کسی را قطع نکنی، حق کسی را قطع نکنی و.....
اهمیت نماز
من فکر میکنم که گر چه نمازهای 5 گانه سنبل نماز است و صد البته جایگاهش والاست
اما منظور خداوند از نماز فراتر از همین 17 رکعت است
از نظر من تعظیم فکری و عملی در برابر عظمت خداوند هم نماز است
قدردانی از نعماتش هم نماز است
کمک به مظلوم هم نماز است
تفکر در کار خود و در کار هستی که منجر به شناخت خالق میشود هم نماز است
و حتی فکر میکنم لااقل در برخی از آیات و روایات مقصود از نماز اینها بوده است (یا مفهومی دو گانه منظور بوده است)
سلام مجدد بر شما؛
ببینید من فکر میکنم که اگر خداوند یا به تبعیت از او رسولانش برای اعمال حد و نسابی قائل شدهاند برای فهم عمومی بندگان است
وگرنه موضوع فقط یک چیز است و آن اینکه همه چیز از خداست
ببینید نماز را نباید ضد روزه و خمس و زکات و ... بدانیم بلکه باید مانند دومیدانی که مادر ورزشهاست مادر عبادات بدانیم.
لطفی که در هر یک از عبادات هست در نماز جمع شده
مثلا یکی از آنها «اظهار تذلل» است. بهتر از نماز را نمیتوان در اظهار بندگی یافت. این اظهار را هم در تکلمهایش لحاظ کنید هم در افعالش.
یک سری اذکار داریم که اظهار بندگی در آن موج میزند یک سری اعمال هم داریم -مانند رکوع و سجود ... - که باز اظهار تذلل در آن موج میزند.
من هم با این سخن شما موافقم که:
از نظر من تعظیم فکری و عملی در برابر عظمت خداوند هم نماز است
قدردانی از نعماتش هم نماز استتفکر در کار خود و در کار هستی که منجر به شناخت خالق میشود هم نماز است
گویا اگر دین بخواهد به ما نشان دهد که به عنوان یک بنده چطور باید با خدا برخورد کرد -این یعنی اخلاق بندگی- بهتر از نماز را نمیتوان یافت.
مثلا در نماز موظفیم تکان نخوریم به این طرف و آن طرف نگاه نکنیم اینها همه از آداب حضور است در عین حال جزء آداب بندگی هم هست.
بعد وقتی میخواهی با خدا حرف بزنی بهترین حرفها را بزن و شما میبینید که بهتر از سوره حمد را پیدا نمیکنید. سوره حمد بهترین سبک صحبت کردن با خداست.
این اظهار بندگی در کل نماز خودش را نشان می دهد و یک دوره تعلیم و تربیت بندگی است.
به تعبیر دیگر اگر کسی بخواهد آداب بندگی را یاد بگیرد در نماز این کار میسر است.
خب طبیعی است که دستیابی به این هدف، بدون تفکر میسر نیست
از ایستادن و قامت تا به صورت نیم قامت در آمدن و تا محو کل قامت، گویای مراحل محو انانیتها ست.
در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده که «إن علة الصلاة اقرار بالربوبیة لله و خلع الانداد و قیام بین یدی الجبار جل جلاله بالذُّلّ و المسکنة و الخضوع»
این که چرا نماز در دین دارای چنین جایگاهی است همه به این موارد بر میگردد که اولا اقرار به ربوبیت خداست و مشابه و مماثل و شریک را از خدا خلع میکند و قرار گرفتن در برابر خدای جبار است با حالت ذلت و مسکنت و خضوع.
وقتی امام سجاد علیه السلام به نماز میایستاد رنگ حضرت تغییر میکرد و کان قیامه فی صلاته قیام عبد ذلیل بین یدی الملک الجلیل.
خیلی این تعبیر عجیب است که کانت اعضائه ترتعد من خشیة الله (اعضایش از خشیت خداوند میلرزید).
امامان ما الگوی کاملی برای ما هستند و فعل آنان خیلی راحت با ما سخن میگوید.
در سیره حضرت زهرا سلام الله علیها آمده که هنگام نماز از خشیت خدا به خود میلرزید
خب این چیزهایی که از این بزرگان نقل شده گویای چشمانداز این نماز است نماز دارای چنین پتانسیلی است
حالا ما نمازمان نماز نیست ایراد از ماست نه نماز.
هر قدر پول بدی آش میخوری!
من آنچنان که باید برای نماز هزینه نکردهام توقع دارم این نماز همه مرا شکوفا کند ولی توقع بیجایی است.
امام صادق علیه السلام نقل میکنند که وقتی امام سجاد علیه السلام به نماز میایستاد گویا یک چوب درخت ثابتی ایستاده -هیچ حرکتی ندارد- این اوج خشیت و خشوع یک بنده در مقابل پروردگارش است.
منتهی من نمیتوانم به این بهانه که این نماز ظاهریِ من چون فعلا نه تنها استعدادهای مرا شکوفا نکرده بلکه مشکلی از مشکلاتم را هم حل نکرده پس بگذار رهایش کنیم و روی یک حرکت دیگری سرمایهگذاری کنیم به این امید که یک راه مفری از طریق مثلا خدمت به خلق برایمان پیدا شود
مثل شخص بدنسازی که حرکت ورزشی را به خوبی نزده و بالتبع ثمرهای هم از آن نبرده بعد تقصیر را به گردن نارس بودن حرکت انداخته سپس متوسل به حرکتی دیگر میشود
همین ملزم بودن نمازگزار به نگاه کردن جای سجده در موقع نماز، تمرین خوبی برای تمرکز است ولی در عین حال که تمرینی برای تمرکز است نشان دادن تخشع از طریق بصر و چشم است.
امام باقر علیه السلام فرمود: اذا استقبلت القبلة بوجهک ... و اخشع ببصرک و لا ترفعه الی السماء بل تکن حذاء وجهک الی موضع سجودک.
و بدین ترتیب نمازگزار تخشع را اینگونه در بصر پیاده میکند.
اینها همه جزء آداب اظهار بندگی است و ربطی به قراردادها و ملیتها و آداب و رسوم خاص آنان ندارد.
خلاصه در نماز توجه عبد به مولا و مواجهه عبد با مولا و تکلم عبد با مولا همه و همه تحت ضابطه در آمده است.