جمع بندی الله چه منطق و زبانی طلب می کند؟

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
الله چه منطق و زبانی طلب می کند؟

سلام.
حدود یک سال پیش فکر کنم سعی کردم توی این تاپیک http://www.askdin.com/showthread.php?t=62021 در این باره حرف بنزیم که واقعا الله، چی می خواد از ما وقتی می گه ما به او و دین و پیامبرانش ایمان بیاریم؟؟ منطق الله چی هست؟؟ زبانش چی هست؟ با چه منطقی و حسابی ما باید به الله، به خدایی الله، به اسلام الله به پیامبران الله، به کتاب الله باور اعتقاد داشته باشیم؟
متاسفانه، فرصت نشد من در اون تاپیک شرکت کنم. فقط یک پست فرستادم که اونم به خاطر احتمالا عدم حضورم بی جواب ماند.
حالا می خواستم اون رو با شدت بیشتری ادامه بدیم.می خوام بیشتر با الله آشنا بشیم.
من یادمه چندین ساله پیش، همیشه این موضوع برام سوال بود.چرا کتاب در مورد الله کمه.
پیش خودم می گفتم، کلی کتاب آشپزی هست.کلی کتاب چگونه آشپزی کنیم هست تا کتاب های تاریخی با یک موضع خاص که مثلا، ناپلئون که بود و چه کرد داریم؟؟؟ ولی کتاب در مورد الله در مقایسه به اهمیت و عظمتی که الله دارد ندایم.
چرا یک موجود بزرگ و حیاتی در زندگی ما.موثر در زندگی ما.تاثیر گذار در زندگی.بزرگتر از پدر و مادر همه کسان ما، انقدر غریب باید باشه؟؟ در صدا و سیما، در کتاب خانه های ما، در روزنامه هها و مجلات ما...
چرا انواع و اقسام کتاب های رنگارنگ در مورد الله نیست.چرا منتشر نمیشه؟؟
چرا انقدر ما بی توجهیم؟ یعنی نسبت به اون جایگاه و بزرگی الله حساب کنیم، چقدر ما نسبت به الله بی تفاوتیم؟اون زمانا من اینطور فکر می کردم! و اون زمانا برام عجیب بود.نمی فهمیدم چرا باید اینطورباشه؟یکی از دلایل اینکه تصمیم گرفتم بیشتر در مورد خدا تحقیق کنم.و شاید به شک افتادم در باور به این دست مسائل دینی همین موضوع بوده!! انگار سانسور میشه خدا.چرا؟؟عادی نیست!!!
حالا فارق از اینکه اون زمان ها این تفکرم صحیح و درست بوده یا نه، ولی به هر حال، همچنان فکر می کنم بله، واقعا الله که فکر می کنیم همان خداست نسبت به جایگاه و عظمتی که داره به شکل صحیح و علمی و منطقی، دیده نمیشه!! دیده شدنش در میان عموم و اکثریت جامعه بیشتر در حد دعا و نیایش و نماز و خواهش خواستن از اوست، همین!!

بابا ناسلامتی خداست ها؟؟

نمی دونم اما، حدس می زنم، شاید پاس اون مساله در میانه که می گن زیاد در مورد الله یا خدا یا ذات خدا، واکاوی و تعقل نکنید.گمراه می شوید و بیم کافر شدنتون می رود!!!!

می خوام بیشتر در مورد الله حرف بزنیم.بیشتر الله را بشناسیم.

برای شروع، می خوام بدونم، الله همانطور که پیشتر عرض کردم، چه منطقی طلب می کنه.انتظار داره ما به چه منطق و حساب و کتابی به او ایمان و باور داشته پیدا کنیم؟؟اصلا میشه به خدایی الله شک داشت که بعدش سوال کرد با چه منطقی می توان به الله باور و ایمان و اعتقاد پیدا کرد؟؟؟
آیا با عقل و دو دوتا چهار تای ریاضی و فلسفی و منطقی که ما عموما بلدیم و باهاش بحث و گفت و گو می کنیم.با دوستان با کارشناسان، میتوانیم وجود و حقانیت و خدایی الله را ثابت کنیم؟؟یا نه، باور و اثبات خدایی الله از جایی و از طریقی دیگر حاصل میشود؟؟

یادمه چند بار اشتباه نکنم اشاره و گفت و گو شد با کارشنسان سر اینکه، آیا شخص بنده، از اعراب جاهلی آن زمان ظهور پیامبر، کمتر می فهمم.بهره هوشیم و سوادم کمتر هست؟؟ چی شد اون زمانا کسانی مثل مثلا حضرات ابوبکر و عمر و عثمان و ابن عباس و خدیجه و سلمان فارسی و دیگران، موفق شدند با آن عقل و دانشی که داشتن به خدا و الله و اسلام باور پیدا کنند و حقانیت آنها را اثبات کنند، اما من مثلا نتوانم؟؟؟چیزی من از آنها کم دارم توی این زمینه؟؟ یعنی من باید برم مثلا سر کلاس درس آقای ابوبکر یا حضرت خدیجه و از ایشان بخواهم که ایشان به من یاد بدهند، از فلسفه و منطق و براهین عقلی به من بیاموزند که من به حقانیت الله و اسلام ایمان پیدا کنم؟؟ راستش ما که با سخنان اساتید اینجا هم به یقین نرسیدیم.پس احتمالا جسارتا باید از اساتید اینجا هم اعلم تر باشند دیگر؟؟چطوریاست ماجرا؟؟چرا آنها توانستند من نمی توانم؟؟ اصلا آنها توانستند؟؟شاید خیلیشان از روی جهالت و نادانی و تقلید و نه تعقل و اندیشه به الله و اسلام باور پیدا کردند که نتیجه اش هم شد از دین خارج شدن و فاسد شدن خیلی هاشون از نظر شیعه؟ و دیگرانشان هم شاید از طریقی غیر از منطق و فلسفه و اندیشه ای که ما می شناسیم و به آن دست آویز می شویم به حقانیت الله و اسلام رسیدند؟؟آما آن طریق ها چه بوده و هست؟؟؟
1-
پس با این توضیحات، یک سوال اصلی بنده این بوده که، منطق الله در باب اثبات کلام الله بودن قران، در اثبات حقانیت و خدایی خود چیست؟؟
2-
سوال دوم.آیا الله، اشخاص را به صرف اینکه، به او باور پیدا نمی کنند، خدا بودن الله را نمی پذیرند، کافر و جاودانه در آتش می خواند؟؟؟ اگر بلی، در این صورت، اگر بر فرض ما
به هر دری که زدیم نتوانیم، به خدا بودن الله باور پیدا کنیم.نتوانیم حقانیت اسلام را باور کنیم.رای به خدا بودن الله ندهیم، لزوما و قطعا همرسته . در دسته ی کافران میشویم؟؟؟:-s:-s یا دانشمندان و اشخاصی نامی و معروف و مشهوری بودن که ادعا می کردن که به خدا اعتقاد ندارند؟اگر حقیقتا این گونه بودند؟آنها همه در دسته ی کافران قرار می گیرند؟؟؟ اگر بگویید نه؟؟چرا اینگونه باید باشد؟؟می خواهید در حد توان ریز ببینانه تر به این مساله بپردازیم.

در آخر.این سوال صرفا یک بحث عقلی و فلسفی نیست.و چه خوبه و اصلا این ضرورت احساس میشه که به گذاره های دینی هم اشاره بشه که خواهشن در حد امکان فقط به آیات قرآن اشاره بشه.

با تشکر.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Book Antiqua"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



با سلام و تشکر از سوال مفصل شما...

اجازه بدید در دو بخش به این سوال بپردازیم؛ اول اینکه خدا از ما چه انتظاری دارد؟ چطور باید به او ایمان بیاوریم؟ آیا از طریق عقل امکان پذیر است؟ یا باید با دل ایمان آورد؟

و در مرحله دوم، اگر کسی به خدا ایمان نیاورد و به نتیجه نرسد، چه عاقبتی دارد؟ دانشمندانی که به خدا ایمان پیدا نکردند چه عاقبتی دارند؟

[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]
در پاسخ به بخش اول؛

خدا از ما انتظار زیادی ندارد! فقط می خواهد بر اساس عقل و فطرت خود راه درست را انتخاب کنیم. در این مسیر اگر تلاش کردیم و به نتیجه رسیدیم، که خدا را شکر و اگر تلاش کردیم و به نتیجه نرسیدیم، عذر ما پذیرفته است. البته کسی که تلاش نکند و در این زندگی مادی غرق شود هم تکلیفش روشن است.

حالا خدا برای پیدا کردن راه درست برای انسان وسیله هایی قرار داده است. به عنوان مثال(بنده قصد ورود به دلایل اثبات خدا را ندارم که هر کدام چندین تاپیک مستقل می خواهد) شمایی که در تمام زندگی دنیایی خود هرگاه پدیده ای را دیدید، سریع به دنبال دلیل آن رفتید، اگر در آخرت عذر بیاورید که من بر اساس اشکالات هیوم بر اصل علیت، خدا را قبول نکردم! و در عین حال که برای تمام امور مادی و دنیوی خود علت و دلیل مطالبه کرده و هیچ استثنائی قائل نبودم، اما در مورد خدا یقین پیدا نکردم. البته منظور از ایمان به خدا و دین با یقین منطقی تفاوت دارد به عبارت دیگر ایمان شامل یقین منطقی و یقین روانشناسی می شود. در هر حال یکی از راه ها برای رسیدن به حقیقت، عقل است که ممکن است در مورد برخی که شبهات متعدد آنها را احاطه نکرده است، با یک دلیل ساده، یقین ایجاد شود و در مورد دیگری، حتی دلایل پیچیده نیز کارایی نداشته باشد.

گذشته از راه عقل، فطرت نیز برای راه یابی در درون انسان قرار داده شده است. همین که انسان در شرایط خاصی قرار می گیرد و دست خود را از تمام دنیا کوتاه می بیند، در این حال تنها به یک جهت متوجه می شود. ممکن است انسان از راه عقل به جایی نرسد ولی چنین شرایطی باعث شود تمام وجود او به خدای عالم متوجه شود.

دو راه مذکور برای کسانی است که اراده کرده اند راه را پیدا کنند، البته در این بین ممکن است کسانی راه را اشتباه بروند و مسلما کسانی هم هستند که اصلا دنبال پیدا کردن راه نیستند و همین زندگی دنیا آنها را به خود مشغول کرده است.

نکته مهمی که در اعتقاد به دین و خدای متعال وجود دارد، این است که عمل به تکالیف دینی تاثیر زیادی در تحکیم اعتقادات دارد. به عبارت دیگر عقل و فطرت استارت اولیه را می زند و اینطور نیست در همان ابتدای امر انسان اعتقاد بسیار بالایی به خدا و دین داشته باشد، بلکه عقل و فطرت یک نهال ایمان را در دل انسان ایجاد می کند و در ادامه این عمل است که سبب تشدید و تثبیت ایمان می شود. بنابراین عمل تاثیر زیادی در ایمان دارد.

[/]

[=Book Antiqua]
اما در پاسخ به بخش دوم سوال؛

می توان مردم را در مواجهه با ایمان به خدا به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1.کسانی که دغدغه این کار را ندارند و در عین حالی که توان جستجوی حق را دارند، دنبال آن نمی روند. تکلیف این گروه که روشن است، چه دانشمند باشند و چه بی سواد.

2.کسانی که دغدغه این را دارند که بالاخره این عالم مبدئی دارد یا نه؟ این گروه نیز به دو دسته تقسیم می شوند؛ کسانی که با تلاش به مقصد می رسند و کسانی که علی رغم تلاش، به نتیجه نمی رسند. دسته اول به سعادت می رسند و دسته دوم نیز که سعادت را درک نکرده اند، عذاب هم نمی شوند و ممکن است با عفو الهی مواجه شوند.

بنابراین دانشمند و عامی بر اساس داشته های خود و تلاشی که کرده اند، مورد بازخواست قرار می گیرند. در این میان ممکن است یک عامی تلاش خود را کرده باشد و معذور باشد اما یک دانشمند آن کاری که لازم بوده را انجام نداده باشد یا بالعکس. در هر حال قضاوت افراد موکول به آخرت و برملا شدن درونیات است و در این دنیا نمی توان کسی را متهم کرد یا به نفع او قضاوت نمود.

این یک اجمالی از بحث بود که البته با پی گیری و پشت کار شما زوایای بحث هم در ادامه روشن تر خواهد شد...

عامل;1021727 نوشت:
[=Book Antiqua]
اما در پاسخ به بخش دوم سوال؛

می توان مردم را در مواجهه با ایمان به خدا به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1.کسانی که دغدغه این کار را ندارند و در عین حالی که توان جستجوی حق را دارند، دنبال آن نمی روند. تکلیف این گروه که روشن است، چه دانشمند باشند و چه بی سواد.

2.کسانی که دغدغه این را دارند که بالاخره این عالم مبدئی دارد یا نه؟ این گروه نیز به دو دسته تقسیم می شوند؛ کسانی که با تلاش به مقصد می رسند و کسانی که علی رغم تلاش، به نتیجه نمی رسند. دسته اول به سعادت می رسند و دسته دوم نیز که سعادت را درک نکرده اند، عذاب هم نمی شوند و ممکن است با عفو الهی مواجه شوند.

بنابراین دانشمند و عامی بر اساس داشته های خود و تلاشی که کرده اند، مورد بازخواست قرار می گیرند. در این میان ممکن است یک عامی تلاش خود را کرده باشد و معذور باشد اما یک دانشمند آن کاری که لازم بوده را انجام نداده باشد یا بالعکس. در هر حال قضاوت افراد موکول به آخرت و برملا شدن درونیات است و در این دنیا نمی توان کسی را متهم کرد یا به نفع او قضاوت نمود.

این یک اجمالی از بحث بود که البته با پی گیری و پشت کار شما زوایای بحث هم در ادامه روشن تر خواهد شد...


باسلام و تشکر.من دقیق متوجه نشدم، دقیقا کافران که جاودانه در جهنم خواهند بود، الان در کدام دسته قرار می گیرند؟؟
می توانید به این سوال پاسخ بدید، آیا یک کافر،خدایی الله برایش اثبات شده هست، ولی آن را انکار می کند؟؟ یا خدا برای او اثبات کردنی هست و دم دست هست ولی او آن را انکار می کند و دنبال اثبات و پذیرش آن قدم بر نمی دارد و تلاش نمی کند؟؟؟اگر آری، پس آن شخصی که از نظر شما، می رود تلاش هم می کند، تحقیق هم می کند، چطور ممکن هست از نظر شما تلاشش بی فایده باشد و نتیجه نرسد؟؟و جز دسته کافران قرار نگیرد؟؟بازم آن سوال را تکرار می کنم به شکلی دیگر.این شخص که رفته تلاش کرده و به حقیقت نرسیده و به خدا باور ندارد، یعنی هوش و علم و دانش و دقتش ازآن کافران دیگر کمتر هست که او تلاشش به نتیجه نرسیده و خدا هم با اینکه او الله را باور نمی کند، کافر نمی خواندش ولی آن کافران، برایشان الله اثباتش دم دست است، یا اثبات شده هست؟؟؟ خلاصه من نفهمیدم واقعا منطق الله چیه؟؟داستان چیه؟؟چطور می شود یک عده تلاش کنند و تلاششان بی ثمر خواهد بود؟؟اینها آی کیو و هوش پایینی دارند؟؟
بعد اینکه، شما میتوانید یک ایه روشن و صریح بیاورید شاهد بر اینکه، ممکن هست کسی تلاش بکنند ولی نتواند خدا را باور و اثبات کند؟؟

عامل;1021726 نوشت:
[=Book Antiqua]
در پاسخ به بخش اول؛

خدا از ما انتظار زیادی ندارد! فقط می خواهد بر اساس عقل و فطرت خود راه درست را انتخاب کنیم. در این مسیر اگر تلاش کردیم و به نتیجه رسیدیم، که خدا را شکر و اگر تلاش کردیم و به نتیجه نرسیدیم، عذر ما پذیرفته است. البته کسی که تلاش نکند و در این زندگی مادی غرق شود هم تکلیفش روشن است.

حالا خدا برای پیدا کردن راه درست برای انسان وسیله هایی قرار داده است. به عنوان مثال(بنده قصد ورود به دلایل اثبات خدا را ندارم که هر کدام چندین تاپیک مستقل می خواهد) شمایی که در تمام زندگی دنیایی خود هرگاه پدیده ای را دیدید، سریع به دنبال دلیل آن رفتید، اگر در آخرت عذر بیاورید که من بر اساس اشکالات هیوم بر اصل علیت، خدا را قبول نکردم! و در عین حال که برای تمام امور مادی و دنیوی خود علت و دلیل مطالبه کرده و هیچ استثنائی قائل نبودم، اما در مورد خدا یقین پیدا نکردم. البته منظور از ایمان به خدا و دین با یقین منطقی تفاوت دارد به عبارت دیگر ایمان شامل یقین منطقی و یقین روانشناسی می شود. در هر حال یکی از راه ها برای رسیدن به حقیقت، عقل است که ممکن است در مورد برخی که شبهات متعدد آنها را احاطه نکرده است، با یک دلیل ساده، یقین ایجاد شود و در مورد دیگری، حتی دلایل پیچیده نیز کارایی نداشته باشد.

گذشته از راه عقل، فطرت نیز برای راه یابی در درون انسان قرار داده شده است. همین که انسان در شرایط خاصی قرار می گیرد و دست خود را از تمام دنیا کوتاه می بیند، در این حال تنها به یک جهت متوجه می شود. ممکن است انسان از راه عقل به جایی نرسد ولی چنین شرایطی باعث شود تمام وجود او به خدای عالم متوجه شود.

دو راه مذکور برای کسانی است که اراده کرده اند راه را پیدا کنند، البته در این بین ممکن است کسانی راه را اشتباه بروند و مسلما کسانی هم هستند که اصلا دنبال پیدا کردن راه نیستند و همین زندگی دنیا آنها را به خود مشغول کرده است.

نکته مهمی که در اعتقاد به دین و خدای متعال وجود دارد، این است که عمل به تکالیف دینی تاثیر زیادی در تحکیم اعتقادات دارد. به عبارت دیگر عقل و فطرت استارت اولیه را می زند و اینطور نیست در همان ابتدای امر انسان اعتقاد بسیار بالایی به خدا و دین داشته باشد، بلکه عقل و فطرت یک نهال ایمان را در دل انسان ایجاد می کند و در ادامه این عمل است که سبب تشدید و تثبیت ایمان می شود. بنابراین عمل تاثیر زیادی در ایمان دارد.


مورد اول:
خوب شما در کنار عقل یک فطرت رو ذکر کردید.حالا دقیق تر بشیم.اگر اشکالی نداره.این فطرت چی هست.من شخصا چند تا تایک درمورد فطرت ایجاد کردم، در هر مورد تعاریف نسبتا متفاوتی طرح شد برای فطرت.منظور از فطرت چیه؟؟این رو خواهشن روشن کنید.اگر منظورتون اینه، که فطرت صرفا جاذبه ی انسان به سمت خداست.نه اثبات کننده خدا.یک تحریک کننده هست در واقعا، که به کار ما نمی آید.اگر فطرت یک جور راه اثبات خداست.حالا اینجا تکلیف ما رو روشن کنید.آیا می شود کسی باشد که فطرت او درست از کار در نیاید؟؟ممکن هست کسی معذور باشد که من با فطرتم به جایی
نرسیدم؟؟این دانشمندان که من مثال زدم، ممکن هست که معذور باشند که ما که با فطرتمون خدا رو ندیدیم؟؟این ممکن هست؟؟

مورد دوم:
شما عقل رو به تنهایی کافی می بینید یا نه؟اینو من فکر کنم به صراحت نگفتید.اگر می دانید؟؟ایا عموم مردم، با عقل به خدا رسیدن یا با فطرت؟اگربا عقل، باز اون سوال نسبتا تکراری جای طرح شدن دارد؟؟چرا کسی مثل این عموم مردم، نمی تواند با عقلش به خدا برسد؟؟اون عموم مردم، عاقل تر و باهوش تر هستند؟؟درک مطلبشون بالاست؟؟؟اون مردم دوران پیامبر، با عقلشون به خدا رسیدند؟پس سوالم اینه، عموم مردم، اکثریت مردم، به خصوص مردم دوران پیامبر با عقل رسیدن به خدا یا با فطرت، یا از روی جهالت و ترس و تقلید؟؟بعد چرا یک عده نمی تونن، اینها عقل وهوش و ای کیوشون از اون اکثریت مردم کمتره؟؟ :-s

مورد سوم:
استاد من واقعا گیج می شم.اینکه برای یکی یقین ایجاد میشود.برایدیگری یقین ایجاد نمی شود.یعنی چی؟/مگر ما ده جور عقل داریم.ما صد جور عقل داریم؟؟دو به اضافه دو برای همه چهار هست.برای هه ی عقل ها چهار هست.حالا یعنی چی، برای یکی دو به اضافه دو یقینا چهار هست برای دیگری چهارنیست؟؟چرا و چگونه؟؟
اگر برای کسی با یک دلیل ساده یقین حاصل شود، ولی برای دیگری نه.این جا ما دو نفر داریم.به نظر من یکی از اینها جاهل هست!!نمی شود هر دو عاقل باشند.یا یکی از این دو در فهم موضوع نادان بوده اند.یعنی چه، دلیل باید برای همه قانع کننده باشد.یعنی چه؟

استاد گرامی، درکل من گیج هستم در باب این موضوع.اینکه خدا یک سری انسان ها رو کافر می داند و وعده جاودانه شدن در جهنم می دهد به صرف انکار خدا؟؟درست هست؟؟اونوقت اگر ما هم نتوانستیم به خدا برسیم چی؟تکلیف ما چیه؟تکلیف یک سری آدم ها از عوام تا نوابغ در یک سری علوم که خدا رو انکار می کردند چی میشه؟؟؟آخه الله قربونش برم، یکم گنگ و غیر شفاف سخن نگفته است؟؟شما فکر کن من یک آدمی هستم، اومدن انذار بدم به شما.می گم، ای مثلا ملت ایران، ده درصد شما، قراره برید جاودانه در آتش بمانید.اون جمعیتی که چاغ هستند و اضافه وزن دارند در جهنم بروند.بعد یک عالمه چاغ می گن.یعنی ما هم توی اون دسته هستیم؟؟ما هم جاودانه در جهنمیم؟؟بعد دقیق مشخص نشده باشه.آیا منظور اون آدم هایی هست که با مال حرام شکم رو گنده کردن یا هر چاغی منظوره.این عجیب نیست؟؟فکر نمی کنید یک همچین اشفتگی ای در قرآن هست.آخر تکلیف چیه؟؟مساله عقله؟؟؟ یا مساله فطرته؟؟یا چی آخه؟؟:-?:-?

ببخشید یکم اگر پستم آشفته هست.من کمی تند و تیز می نویسم.متاسفانه!

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

پارسا مهر;1022462 نوشت:
من دقیق متوجه نشدم، دقیقا کافران که جاودانه در جهنم خواهند بود، الان در کدام دسته قرار می گیرند؟؟

در حقيقت بخشي از افراد آن تقسيم بندي جزو كافران محسوب مي شوند و آن كساني هستند كه يا دنبال حقيقت نمي روند و يا با حقيقت عناد دارند.

پارسا مهر;1022462 نوشت:
آیا یک کافر،خدایی الله برایش اثبات شده هست، ولی آن را انکار می کند؟

ممكن است!
كسي كه عناد داشته باشد، حتي با روشن شدن حق نيز با آن مخالفت مي كند. شما تا به حال كسي را نديديد كه مثلا از روي لجبازي با حقيقتي مخالفت كند؟
در اين زمينه رواياتي هم داريم، به عنوان مثال:«روزی ابوجهل با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ملاقات کرد، در این دیدار، او با حضرت مصافحه کرد، شخصی به او اعتراض کرد که چرا با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصافحه کردی؟ گفت: به خدا سوگند می‌دانم که او راستگو و پیامبر خداست؛ ولی ما چه زمانی تابع عبدمناف بودیم؟»(سیوطی، جلال‌الدین، (1404)، الدر‌المنثور، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ج۳، ص۹-۱۰)

پارسا مهر;1022462 نوشت:
چطور می شود یک عده تلاش کنند و تلاششان بی ثمر خواهد بود؟؟اینها آی کیو و هوش پایینی دارند؟؟

همه چيز كه هوش و اي كيو نيست!
مثلا مكان زندگي انسان موثر است، دست يابي انسان به منابع موثر است، كساني كه انسان با آنها مشورت مي كند تاثير دارند و ... ممكن است هزار و يك عامل در هدايت انسان تاثير مستقيم و غير مستقيم داشته باشد كه حتي اگر يكي از اينها كار خود را به خوبي انجام ندهد، هدايت محقق نشود...
عدالت خدا به اين است كه تمام اين موارد را در نتيجه گيري دخيل كند، مثلا ممكن است دانشمند بي خدايي در غرب وجود داشته باشد كه تنها با مسيحيت سروكار داشته و اين دين را حق نديده است يا حتي اسلام را با خوانش يك غربي يا وهابي شناخته و به آن اعتماد نكرده است. بايد تمام اين موارد در نتيجه گيري دخالت داده شوند تا عدالت محقق شود.

پارسا مهر;1022462 نوشت:
شما میتوانید یک ایه روشن و صریح بیاورید شاهد بر اینکه، ممکن هست کسی تلاش بکنند ولی نتواند خدا را باور و اثبات کند؟؟

براي اين مطلب نيازي به آيه نيست، همين كه عقل انسان وجود چنين احتمالي را بدهد، بايد براي آن حكمي هم وجود داشته باشد كه از اين دو آيه شريفه حكم آن بر مي ايد:

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها(بقره: 286)
لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها(طلاق: 7)


علاوه بر اينكه عقل انسان حكم مي كند بيشتر از توان فردي از او تكليف نخواهيم.

[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

پارسا مهر;1022495 نوشت:
من شخصا چند تا تایک درمورد فطرت ایجاد کردم، در هر مورد تعاریف نسبتا متفاوتی طرح شد برای فطرت.منظور از فطرت چیه؟

شما با چندتا تاپيك به نتيجه نرسيديد حالا انتظار داريد با يك نصفه تاپيك به نتيجه برسيم؟!!!
منظور ار فطرت يك نوع آفرينش ويژه است؛ به طوري كه انسان يك نوع ميل دروني به خدا دارد و به عبارت ديگر نسبت به توحيد لااقتضا و بي تفاوت نيست.
البته اين ميل ممكن است بر اثز موانعي عمل نكند كه برخي شرايط مانند همان جريان كشتي و احتمال غرق شدن باعث رو شدن اين موهبت مي شود.
در اين مورد:
پارسا مهر;1022495 نوشت:
آیا می شود کسی باشد که فطرت او درست از کار در نیاید؟

هم بايد گفت؛ اگر موانعي وجود داشته باشد، جلوي عمل كردن فطرت را مي گيرد، حالا گاهي اين موانع خود ساخته است و گاهي هم محصول محيط، در صورت اول انسان مسول خواهد بود، برخلاف مورد دوم.
[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام مجدد

پارسا مهر;1022495 نوشت:
شما عقل رو به تنهایی کافی می بینید یا نه؟

عقل و فطرت دو راه مستقل براي رسيدن به خدا هستند، به اين معنا كه براي برخي ممكن است هر دو كارايي داشته باشد، براي بعضي ديگر يكي از آنها سبب هدايت شود.
اما اينكه چرا برخي از اين عقل استفاده مي كنند و به نتيجه نمي رسند را قبلا هم عرض كردم كه همين عقل آفاتي دارد، گاهي موانعي باعث ناكارامد شدن آن مي شود ولي اين ناكارامدي حداقلي است و بالاخره در عالم واقع ممكن است كسي تلاش كند ولي به دلايلي نتواند حق را پيدا كند و اين نقدي به عموميت اين راه وارد نمي كند.
شايد در بين كساني كه خدا را قبول ندارند، عده كمي واقعا تلاش كرده باشند و به نبود خدا رسيده باشند. بالاخره تمايلات نفساني و ميل انسان به بي قيدي و يا غرق در ماديات شدن كارايي عقل را در اين زمينه محدود مي كند. منظور از عقل در اينجا با تفكر يا محاسبه متفاوت است.
به همين دليل ميل انسان به دنيا و ماديات يا راحتي مطلق، منافاتي با حل كردن معادلات رياضياتي و ... ندارد. اما همين ميل ممكن است نداي عقل به علت داشتن پديده ها را تحت تاثير قرار دهد، چرا كه حل معادله تكليفي براي انسان نمي آورد، اما اعتقاد به خالق انسان را در قبال او و معاد مسئول مي كند.
بنابراين ممكن است يك دانشمند با هوش بالا تحت تاثير تمايلات، خدا را قبول نكند اما يك عامي كه چنين تمايلاتي ندارد، وجود خدا را معقول بداند. پس بايد بين تعقل و ميزان آي كيو تفاوت گذاشت.[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]اما در اين مورد:

پارسا مهر;1022495 نوشت:
دلیل باید برای همه قانع کننده باشد

دليل بايد في نفسه قانع كننده باشد نه اينكه در عالم خارج همه انسان ها قانع شوند!
بين اين دو تفاوت هست. به عبارت ديگر دليل بايد قوه و توان قانع كردن را داشته باشد، اما در مقام فعليت و واقع ممكن است برخي قانع نشوند مثل كسي كه اصلا معاند است و با لجاجت قبول نمي كند، در اين حالت نقدي به دليل وارد نيست.

پارسا مهر;1022495 نوشت:
خدا یک سری انسان ها رو کافر می داند و وعده جاودانه شدن در جهنم می دهد به صرف انکار خدا؟؟درست هست؟؟

عذاب و خلود در جهنم مال كسي است كه از روي عناد خدا را قبول نكند نه كسي كه با روشهاي خدايي(عقل و فطرت) تلاش خود را كرده و به نتيجه نرسيده است. بارها گفته شد كه اين خلاف عدالت است كه خدا كسي را كه واقعا دنبال حق بوده و به نتيجه نرسيده است را عذاب كند.[/]

با سلام.

عامل;1022812 نوشت:
براي اين مطلب نيازي به آيه نيست، همين كه عقل انسان وجود چنين احتمالي را بدهد، بايد براي آن حكمي هم وجود داشته باشد كه از اين دو آيه شريفه حكم آن بر مي ايد:

نکته ی بعدی و مهم که باید توجه بشه این هست که بر فرض این دیدگاه شما درست باشه.عقلا منطقی باشه، سوالی هست اینه که آیا در دنیا واقعی ممکنه که با این دیدگاه مواجه بشیم.یعنی مصداقی برای این دیدگاه و اظهار نظر شما داشته باشیم؟؟اینکه می فرمایید اگر کسی تلاش کرد و نتیجه رسید، مشکلی نیست و جهنمی هم براش نیست.قبول و منطقی.اما سوال اصلی اینه، که در دنیای واقعی ما می تونیم کسی را داشته باشیم که تلاش کرده باشه ولی به نتیجه نرسیده باشد؟؟این مهم هست؟؟اینجاست که من با شدت بیشتری می گویم، که شما دارید همه چیز را گل و بل بل و ایده آل نشان می دهید. ما توی کاغذ زندگی نمی کنیم.توی این دنیای واقعی زندگی می کنیم.واقعا در این دنیای واقعی می شود کسی تلاش بکند ولی تلاشش به نتیجه نرسیده؟؟؟؟شما تضمین می کنید و مهر و امضا می کنید این را؟؟؟
...
بنده عرض کردم میتوانید یک ایه روشن و صریح بیاورید شاهد بر اینکه، ممکن هست کسی تلاش بکنند ولی نتواند خدا را باور و اثبات کند؟؟
که شما این آیه را آوردید: لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها(طلاق: 7)


راستش این دست آیات بسیار کلی هستند و اشاره ی مستقیم به باور به الله ندارند.معمولا این دست آیات که شما یا دیگر کارشناسان میآوردند، به نظر من برای بعد از مسلمان شدن یا معتقد شدن به الله هست.
مثلا همین آیه که آوردید رو، آیه ی قبلش را بخوانیم:[INDENT=2]مرد دارا به وسعت و فراوانی نفقه زن شیرده دهد، و آن که نادار و تنگ معیشت است از آنچه خدا به او داده انفاق کند. که خدا هیچ کس را جز به مقدار آنچه (توانایی) داده تکلیف نمی‌کند، و خدا به زودی بعدِ هر سختی آسانی قرار دهد.[/INDENT]

.
استاد گرامی، بحث سر مسائل زناشوییه به نظر میرسه که خدا می گه، در حد توانایی و اینا نفقه بدید.و خدا بیش از آنچه توانایی داده تکلیف نمی کند.مثلا سر مسائل زناشویی و نفقه هست.اون زن و شوهری که در دایره اسلام هستند احتمالا.
آیا آیه ای مشخص و واضح و مستقیم وجود ندارد در این رابطه که بنده سوالم هست؟؟
بزارید مثال بزنم.فکر کنید نیروی انتظاری، ده ها نفر نیرو جذب کرده.سرباز و سرهنگ و اینها....فرمانده ی کل، میآد می گه، هیچ کس در اینجا به بیش از مقدار آنچه توانایی داره تکلیف نمی شه..حالا منظور از اون فرمانده ی کل این نیست که، اگر تواناییشون ندارید، بشینید اینجا لحاف تشک بندازید تا لنگ ظهر بخوابید.حداقل از همه انتظار می ره که در حد یک سرباز صفر صبح به موقع بیدار بشن، به موقع لباساشون رو بپوشونن.
حالا این دست آیات هم که خدا می گه، هیچ کس را جز به مقدار آنچه توانایی داده تکلیف نمی کند، پاسخ سوال ما نیست.خدا نمی خواد با این آیه بگه، خیلی خوب، حالا به الله هم باور نداشتید نداشتید.دیگه تواناییشون نداشتید!!!!!!!ماجرای همون لحاف تشک انداختن و تا لنگ ظهر خوابیدن!!! الله در جایی هم می گه، یا بنی آدم مگر با شما عهد نکردم، که جز الله را نپرستید؟؟ ایا یک همچین ایه ای گفته نشده؟؟؟
خوب استاد گرامی، جسارتا من احساس می کنم شما همه چیز رو خیلی خوب و خوش و خرم، همه چی آرومه من چقدر خوشبختم، معرفی می کنید.یک حالت ایده آل.یعنی جسارتا آدم یاد این شکل می افته؟؟؟
[SPOILER]:ask5:
[/SPOILER]واقعا انقدر ایده ال و خوب خوش؟در عمل.در دنیای واقعی؟کسی تلاش هم کرد، باز خدا رو انکار کرد، خیلی خوب و خوش و ساده بگیم، مشکلی نیست، خدا کسی رو جز به قدر توانایی هاش، تکلیف نمی کنه و جهنم جاودانه برای تو ساخته نشده؟؟
اگر یک آیه ی روشن و صریح و مستقیم در این باره وجود داشت، فکر می کنم خیلی بحث می تونست جمع و جورتر بشه و به نتیجه برسه.چون، اصل بحث سر ادعاها و یا اظهارات قرآن که کافر قراره در جهنم جاودانه بشه.ما در مورد یک مساله صرف عقلی بحث نمی کنیم.خوب چی بهتر از این که یک آیه مستقیما جواب شبهه ی ما را بده؟؟؟؟

سلام
ممنونم از پارسامهر گرامی که این بحث مفید را آغاز کردند و متشکرم از کارشناس محترم بحث.

به نظر من باید اول ببینیم که اعتقاد به خدا به چه معناست؟
مثلاً دو نفر رو در نظر بگیرید:
- اولی به موجودی با صفات خدایی اعتقاد داره، اما نامی متفاوت با نامهای دینی براش قائله.
- دومی، به موجودی به نام الله معتقده و بر وجود الله شهادت میده، اما توصیف خاص خودش را از خدا داره که ممکنه با صفات خدایی متفاوت باشه.
به نظر می رسه حداقل از نظر عامه مردم، به نام خدا بیش از صفات خدا اهمیت داره. موضوع وقتی پیچیده میشه که حتی بین افراد دارای مطالعه، دیدگاه واحدی در مورد توصیف خدا وجود نداره. از نظر دینی ما نمی تونیم ذات خدا رو درک کنیم، پس چطور می تونیم نام مشخصی برای خدا در نظر بگیریم و روی نام بحث کنیم؟

ممکنه توصیف یک مسلمان در مورد الله با توصیف فردی که پیرو مذهب دیگری است از خدای مذهب خودش، تفاوت چندانی با هم نداشته باشند و عملاً اختلاف عقایدشون در مورد نام خدا باشه. اما این دو ممکنه بر سر همین اختلاف نام با هم بجنگند. ولی ممکنه دو مسلمان توصیف متفاوتی در مورد خدا داشته باشند اما این باعث اختلاف جدی بینشون نشه.

تکلیف افرادی که در شک و تردیدند چیست؟ یعنی نه دلیل کافی بر رد دارند و نه اثبات. آیا از نظر اسلام کافر دانسته میشن؟ حکمشون به چه صورته؟

استدلالهایی که خیل از فیلسوفان مطرح کرده اند، می تونه وجود علت العلل رو اثبات کنه، اما در اثبات صفات علت العلل باید بیشتر روشون کار بشه.
تصور خودم اینه که یک استدلال قوی، ممکنه صرفاً قوی تر از مخاطب باشه در حالی که برای یک مخاطب قوی تر کاربرد نداشته باشه. در خیلی از مناظرات ائمه (ع) هم می بینیم که استدلال طوری بیان شده که برای مخاطب قانع کننده باشه در حالی که شاید برای مخاطب امروزی نیاز به استدلال قوی تری داشته باشیم. مثلاً مناظره امام صادق (ع) با یک مرد مصری رو می تونید در سایت زیر ببینید:
https://article.tebyan.net/136264/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9%D9%84%D9%8A%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%8A%D9%82-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%8A

نقل قول:
گوش كن كه با تو چه مى گويم! آيا نمى بينى كه آفتاب, ماه, شب و روزبه افق درآيند؟ اما يكى بر ديگرى سبقت نمى گيرد. آن ها مى روند و بر مى گردند , و در اين رفت و آمد مجبور و مضطر هستند; زيرا جايى جز جاى خودشان ندارند . آن ها اگر مى توانستند كه برنگردند چرا بر مى گردند؟ اگر مضطر نبودند چرا شب, روز نمى گردد و روز, شب نمى شود؟

به خدا سوگند ! اى برادر مصرى! آنچه را كه شما به آن عقيده داريد و دهر مى ناميد اگر آن ها را مى برد پس چرا بر مى گرداند و اگر آن ها بر مى گرداند پس چرا آن ها را مى برد؟!

آيا نمى بينى كه آسمان برافراشته شده و زمين نهاده شده است , به گونه اى كه نه آسمان به زمين مى افتد و نه زمين بر روى كرات زيرين خود سرازير مى شود؟ به خدا سوگند, خالق و مدبر آن ها خداست.

زنديق مصرى تحت تإثير استدلال هاى امام صادق(عليه السلام) قرار گرفت و مسلمان شد. امام صادق (عليه السلام) به هشام دستور داد تا تعاليم اسلام را به او بياموزد.


برای یک فرد امروزی، دلیل سبقت نگرفتن روز از خورشید مشخصه. روز و شب هم با سرعت یکسانی می چرخند که برابر با سرعت گردش زمینه. ماه و خورشید مدار متفاوتی دارند. دلیل اینکه زمین به پایین نمی افته هم مشخص شده. همچنین دلیل اینکه خورشید و ماه می روند و بر میگردند ... اما این استدلال برای متقاعد کردن آن مرد مصری کافی بوده.

شخصاً یک استدلال رو می شناسم که منو در مورد وجود یک علت العلل هوشیار متقاعد می کنه. ولی اون هم حالت احتمالی داره ... یزاس تکمیلش باید ثابت بشه که هوشیاری نمی تونه به صورت فیزیکی به وجود بیاد. شخصاً ترجیح داده ام که این فرض رو بپذیرم. چیزی شبیه به شرطبندی پاسکال که میگه به نفع ماست وجود خدا رو بپذیریم. اگر خدای هوشیار وجود داشته باشه، کلی چیز برای تحقیق و کشف کردن هست. میشه روی خودشناسی و خداشناسی و عرفان و ... کلی کار کرد اما ماده گرایی این زمینه های جذاب رو نداره.

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

پارسا مهر;1022992 نوشت:
آیا آیه ای مشخص و واضح و مستقیم وجود ندارد در این رابطه که بنده سوالم هست؟؟

در مورد دو آيه مطرح شده در سوره هاي بقره و طلاق، قسمت مطرح شده يك حكم كلي است، اگر چه در سوره طلاق بعد از بحث نفقه مطرح شده است. هرچند در سوره بقره هيچ قيدي مطرح نيست. مويد كلي بودن اين دو جمله كليدي قرآن نيز استفاده علماي اسلام از اين آيات است كه در ديگر موارد فقه و كلام به آنها استناد كرده اند. تا جايي كه بحث تكليف بما لايطاق يك بحث كلامي ريشه دار بين شيعه و اشاعره شده است.

در هر حال اين دو آيه گوياي يك حكم عقلي هستند كه حتي اگر بيان هم نمي شدند، عقل ما به اين مطلب مي رسيد كه خداوند متعال از انسان به اندازه توانش درخواست مي كند. انسان عاقل از ديگري فراتر از توانش نمي خواهد، چه رسد به خداي متعال كه حكيم علي الاطلاق است. فرض كنيد شما كارگري را براي تعمير خانه خود آورده ايد و از او بخواهيد در عرض نيم ساعت يك طبقه براي شما بسازد! آبا اين خواسته و تكليف شما معقول و حكيمانه است؟ حالا چطور ما انتظار داشته باشيم خداي حكيم چنين خواسته اي داشته باشد؟!

پارسا مهر;1022992 نوشت:
سوال اصلی اینه، که در دنیای واقعی ما می تونیم کسی را داشته باشیم که تلاش کرده باشه ولی به نتیجه نرسیده باشد؟

اين سوال هم مهم است...
ما در اين بحث دو مقام داريم:
يكي مقام اثبات و ديگري مقام ثبوت.
در مقام اثبات وظيفه ما اين است چنين فرضي را از نظر عقلي ثابت كنيم. در اين مقام حتي اگر فرض چنين حالتي هم مطرح شود، براي پاسخ عقلي كافي است، حتي اگر در خارج مصداقي نداشته باشد.
اما در مقام ثبوت بايد بررسي كرد كه آيا چنين فرضي تحقق خارجي هم دارد يا نه؟
در بحث اعتقاد ما با درونيات سروكار داريم و حتي نمي توان در اين بحث به گفته ها نيز استناد كرد، چرا كه ممكن است كسي بر خلاف اعتقاد خود، چيري بگويد، مثلا در مقام تقيه باشد.
بنابراين اينكه آيا شخصي مانند هيوم و امثال او كه اعتقادي به خدا نداشتند، واقعا تلاش خود را كرده اند يا نه؟ آيا از روي عناد مخالف دين شده اند يا نه؟ و ... در اين دنيا روشن نمي شود و ما نيز نمي توانيم در اين رابطه قضاوت كنيم.
اما اينكه آيا ممكن است كسي تلاش حقيقي بكند و واقعا خدا را طلب كند، اما در عين حال به بيراهه رود و مقصود را نيابد، بحثي است كه از نظر عقلي مي توان جواب مثبت داد اما در عالم واقع و با توجه به اسم هادي خداوند نمي توان به راحتي تحقق خارجي آن را ثابت كرد.
علاوه بر اينكه آياتي مانند: إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏ (ليل: 12) اين مطلب را جدي تر مي كنند. چرا كه خداوند هدايت خلق را بر خود واجب كرده است. همچنين در موارد ديگري كه قومي گمراه شده اند اين گمراهي را به انتخاب آنها منتسب كرده است: إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (انسان: 3) يا در مورد قوم ثمود مي فرمايد: وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (فصلت: 17) در اين آيه ترجيح گمراهي بر هدايت به خود قوم نسبت داده شده است.
بنابراين خداوند هركس را كه به دنبال هدايت باشد هدايت مي كند اما در اين بين ممكن است عده كمي وجود داشته باشند كه يا تعقل آنها ضعيف بوده و رسولي هم برايشان فرستاده نشده و يا آنقدر شبهات متعددي وجود آنها را پر كرده باشد كه نتوانند حق را تشخيص دهند. بر فرض وجود چنين افرادي معامله خدا با آنها بر مبناي عدالت، عدم عذاب است.

[/]

[="Book Antiqua"][="Black"]سلام

فروردین;1023168 نوشت:
شخصاً ترجیح داده ام که این فرض رو بپذیرم. چیزی شبیه به شرطبندی پاسکال که میگه به نفع ماست وجود خدا رو بپذیریم. اگر خدای هوشیار وجود داشته باشه، کلی چیز برای تحقیق و کشف کردن هست. میشه روی خودشناسی و خداشناسی و عرفان و ... کلی کار کرد اما ماده گرایی این زمینه های جذاب رو نداره.

در اين مورد كه استدلال هاي ائمه عليهم السلام در حد فهم مخاطب بوده تا حدودي صحيح است اما در برخي موارد مانند برهان فرجه و امثال آنهم استدلالهاي كاملا عقلي داريم كه الان هم كاربرد دارند.

اما در مورد اين نوع اعتقادي كه شما هم اكنون داريد، يك نوع اعتقاد كاربردي است، شايد اين نوع اعتقاد انسان را از شك خارج كند و براي شروع خوب باشد اما اعتقادي كه مد نظر اسلام است، چيزي فراتر از اين است! اعتقادي كه حداقل اطمينان قلبي را در پي داشته باشد، اعتقادي كه انسان بتواند مثلا جان و مال خود را فداي آن كند. اعتقاد كاربردي يا پركتيكال اين خصوصيت را ندارد و تنها انسان را دلخوش نگه مي دارد. ان شا الله با تحقيق و تفكر بيشتر به ايمان فردِ اعلا برسيد@};-[/]

عامل;1023186 نوشت:
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام
در اين مورد كه استدلال هاي ائمه عليهم السلام در حد فهم مخاطب بوده تا حدودي صحيح است اما در برخي موارد مانند برهان فرجه و امثال آنهم استدلالهاي كاملا عقلي داريم كه الان هم كاربرد دارند.
@};-
[/]

سلام عامل گرامی
ما در مورد وجود وجود و یکتایی واجب الوجود یا علت العلل استدلالهای خوبی داریم. برهان فرجه هم به یکتایی واجب الوجود می پردازه.

اما مسئله ای که باید روش کار بشه اثبات صفات علت العلل هست. یعنی ثابت کنیم که علت العلل یک موجود هوشیاره نه یک موجود فیزیکی خشک و خالی.

[=Book Antiqua]
پرسش:
ایمان انسان به خداوند متعال چگونه باید باشد تا خدا از ما راضی باشد؟

پاسخ:
خدا از ما می خواهد بر اساس عقل و فطرت خود راه درست را انتخاب کنیم. در این مسیر اگر تلاش کرده و به نتیجه رسیدیم، مقصود حاصل شده و اگر تلاش کرده و به نتیجه نرسیدیم، عذر ما پذیرفته است. البته کسی که تلاش نکرده و در این زندگی مادی غرق شود نیز تکلیفش روشن است. خدا برای پیدا کردن راه درست برای انسان وسیله هایی قرار داده است. به عنوان مثال انسانی که در تمام زندگی دنیایی خود هرگاه پدیده ای را دیده، سریع به دنبال دلیل آن رفته است، اگر همین شخص در آخرت عذر بیاورد که من بر اساس برخی اشکالات بر اصل علیت، خدا را قبول نکردم! و در عین حال برای تمام امور مادی و دنیوی خود علت و دلیل مطالبه کرده و هیچ استثنائی قائل نبودم، چنین ادعایی قابل پذیرش نخواهد بود. در هر حال یکی از راه ها برای رسیدن به حقیقت، عقل است که ممکن است در مورد برخی که شبهات متعدد آنها را احاطه نکرده است، با یک دلیل ساده، یقین ایجاد شود و در مورد دیگری، حتی دلایل پیچیده نیز کارایی نداشته باشد.

گذشته از راه عقل، فطرت نیز برای راه یابی در درون انسان قرار داده شده است. همین که انسان در شرایط خاصی قرار می گیرد و دست خود را از تمام دنیا کوتاه می بیند، در این حال تنها به یک جهت متوجه می شود و آن همان خالق عالم است. بنابراین ممکن است انسان از راه عقل به یقین نرسد ولی چنین شرایطی باعث شود تمام وجود او به خدای عالم متوجه شود.

اما مواجهه انسان ها در قبال کسب ایمان را می توان به دو صورت ترسیم کرد: گروه اول کسانی هستند که دغدغه این کار را ندارند و در عین حالی که توان جستجوی حق را دارند، دنبال آن نمی روند و یا حتی حق را یافته و با آن مقابله می کنند؛ در روایتی چنین وارد شده است:«روزی ابوجهل با پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملاقات کرد، در این دیدار، او با حضرت مصافحه کرد، شخصی به او اعتراض کرد که چرا با پیامبر(صلی الله علیه و آله) مصافحه کردی؟ گفت: به خدا سوگند می‌دانم که او راستگو و پیامبر خداست؛ ولی ما چه زمانی تابع عبدمناف بودیم؟»(1) تکلیف این گروه که روشن است، چه دانشمند باشند و چه بی سواد.

دسته دوم نیز کسانی هستند که دغدغه این را دارند که بالاخره این عالم مبدئی دارد یا نه؟ البته این گروه نیز به دو دسته تقسیم می شوند؛ کسانی که با تلاش به مقصد می رسند و کسانی که علی رغم تلاش، به نتیجه نمی رسند. دسته اول به سعادت می رسند و دسته دوم نیز که سعادت را درک نکرده اند، عذاب هم نمی شوند و ممکن است با عفو الهی مواجه شوند. برای اثبات مطلب اخیر استناد به آیاتی مانند: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(2) و همچنین: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»(3) که تکلیف انسان را مبتنی بر توان او کرده اند، کفایت می کند. در این زمینه ممكن است هزار و يك عامل در هدايت انسان تاثير مستقيم و غير مستقيم داشته باشد كه حتي اگر يكي از اينها كار خود را به خوبي انجام ندهد، هدايت محقق نشود. بر همین اساس، عدالت خدا به اين است كه تمام اين موارد را در نتيجه گيري دخيل كند، مثلا ممكن است دانشمند بي خدايي در غرب وجود داشته باشد كه تنها با مسيحيت سروكار داشته و اين دين را حق نديده است يا حتي اسلام را با خوانش يك غربي يا وهابي شناخته و به آن اعتماد نكرده است. عدالت حکم می کند که بین چنین شخصی با کسی که شرایط مساعدتری داشته، در قضاوت تفاوت وجود داشته باشد.

اما آیا در دنیای واقعی می توانیم کسی را سراغ داشته باشیم که تلاش کرده ولی به نتیجه نرسیده باشد؟ اينكه آيا ممكن است كسي تلاش حقيقي بكند و واقعا خدا را طلب كند، اما در عين حال به بيراهه رود و مقصود را نيابد، بحثي است كه از نظر عقلي مي توان جواب مثبت داد و چنین فرضی را ممکن دانست، اما در عالم واقع و با توجه به اسم هادي خداوند نمي توان به راحتي تحقق خارجي آن را ثابت كرد. علاوه بر اينكه آياتي مانند: «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏»؛ هدایت بر ما ضروری است(4) اين مطلب را جدي تر مي كنند. چرا كه خداوند هدايت خلق را بر خود واجب كرده است. همچنين در موارد ديگري كه قومي گمراه شده اند اين گمراهي را به انتخاب آنها منتسب كرده است: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!(5) يا در مورد قوم ثمود مي فرمايد: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ»؛ امّا ثمود را هدايت كرديم، ولى آنها نابينايى را بر هدايت ترجيح دادند به همين جهت صاعقه- آن عذاب خواركننده- به خاطر اعمالى كه انجام مى‏دادند آنها را فروگرفت!(6) در اين آيه نیز ترجيح گمراهي بر هدايت به خود قوم نسبت داده شده است.

بنابراين خداوند هركس را كه به دنبال هدايت باشد هدايت مي كند اما در اين بين ممكن است عده كمي وجود داشته باشند كه يا تعقل آنها ضعيف بوده و رسولي هم برايشان فرستاده نشده و يا آنقدر شبهات متعددي وجود آنها را پر كرده باشد كه نتوانند حق را تشخيص دهند. بر فرض وجود چنين افرادي معامله خدا با آنها بر مبناي عدالت، عدم عذاب است.

پی نوشت ها:
1. سیوطی، جلال‌الدین، (1404)، الدر‌المنثور، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ج۳، ص۹-۱۰.
2. بقره: 286.
3. طلاق: 7.
4. ليل: 12.
5. انسان: 3.
6. فصلت: 17.

موضوع قفل شده است