کم آوردن

کم آوردن و حس بد پشیمانی بعد از 9 روز زندگی

سلام
بنده 2 الی 3 سال دنبال ازدواج بودم و بلاخره شب تولد امام رضا عروسی کردم
ولی یه سری مسایل بعضی اوقات اذیتم می کنه
اولا باید بگم که من 26 سالمه و خانمم 17 سالشه و تفاوت سنی ما خیلی زیاده و من هم چندین بار به این مسئله فکر کرده بودم ولی دیگران توضیحاتی می دادند که بعضا درست بود
و تمام مشکلات بنده از همین تفاوت سنی زیاد هست البته مواردی رو با توکل به خدا و سعی و تلاش حل شده ولی باز هم مواقعی انرژیمو از دست میدم بعضی اوقات احساس می کنم که فقط من دارم با خانمم همراهی می کنم در مسایل و مشکلاتش از طرفی تلاش خانمم برای خودم رو می بینم ولی نسبت به تلاشش حس خوبی ندارم و حس ناپختگی و وابستگی زیاد می کنم بعضی اوقات فکر می کنم برای خانمم زود بود که ازدواج کنه یا حداقل باید با یه فرد 22 ساله ازدواج می کرد و من هم با یه فرد 20 ساله الی 22 ازدواج می کردم

البته یه سری توضیحات هم بدم که من قبل از ازدواجم چندین بار خواستگاری رفتم و همه رو با احتیاط زیادی بررسی می کردم ولی دفعه آخر نمی دونم چی شد که همه چی خیلی سریع پیش رفت حتی من یک سری از صحبت هامو نتونستم بزنم و اصلا ان قدر سریع پیشرفت که من خودم جا خوردم تو جلسه دوم خواستگاری صیغه کردیم البته من هیچ اصراری نداشتم بلکه یه تصمیم جمعی بود و من هم در اون لحظه چاره ای نداشتم همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد

حالا هم نمی دونم چه طور این تفاوت سنی و رفتارهای ناشی از تفاوت سنی خانمم رو حل کنم واقعا این چند وقته تحت فشار زیادی بودم و سعی دارم این زندگی رو درستش کنم