پست

آدم های کثیف !

درود
یک موضوع شاید مهم برام پیش اومده ، با توجه به حساسیت پدرم در مورد داشتن دوست و این قبیل موارد متاسفانه در حال حاظر دوستان زیادی ندارم فقط تعدادی از دوره دبیرستان . (3 نفر)
مسلماً آدمیزاد یک موجود اجتماعی هست و نمیتونه با این محدودیت ها کنار بیاد ولی خب پدر هستند و نگران،توی این جامعه کثیف هر آن یک خیالی به سراغشون میاد شاید درکش نکنم ولی چون میدونم اگر خدا بخواد یک روزی پدر میشم ، سعی میکنم رعایت کنم.
گفتم این مهم رو به نحوی بهتر ارضا کنم ، رفاقت با دایی خودم کسی که خیلی باحاله و از هر نظر تایید میشه ، حداقل خیال پدرم از این بابت راحته پسرش به بیراهه نمیره و یکی حواسش بهش هست !
شاید با سن 33 ایشون یکمی اختلاف نظر داشتیم ولی در کلیات با هم مشکلی نداشتیم ، اوج دوستی ما دو نفر شاید از تابستون یا بهار پارسال شروع شد ، توی این مدت چیزای زیادی ازش فهمیدم ؛ فهمیدم اون آدمی که نشون میده نیست . تا الان که مجرد بوده روابط متعددی با دختر و خانوم های زیادی تجربه کرده ، اهل دخانیات هم هست ( خب پدرم من رو برای چی از داشتن دوست منع کرده ؟ ) و موارد زیاد دیگه که بگذریم .
با دایی خودمون یک مسافرت رفتیم که خیلی جالب بود نه من تونستم با ایشون کنار بیام نه ایشون با من ، باور کنید ثبات شخصیتی نداره اون موقع چسبیده بود به زیارت عاشورا و نماز و ....
جدیداً در یک مرکزی مشغول به کار هستد که زوار های امام رضا (ع) رو پذیرش میکنن ، فهمیدم که با دختر های زوار ها رابطه داره به همه شماره میده و ... دیشب تا صبح با دخترا بیرون بوده.
( با افتخار میاد و میگه از هر شهر یکی زدم برای روز مبادا که رفتم اون شهر دیگه بساطمون جور باشه تو مخاطبینش قشنگ نوشته بود ، مثلاً : سارا بوشهر ، رویا تهران ، نگار لرستان و .... )
خب !؟ به نظر شما ایشون آیا ثبات داره ؟
منم تشویق میکنه بیا اینجا برو شماره بده ، خودم برات اتاق خالی میکنم همه کار برات میکنم. قرص ترامادول بهت میدم که موقع ...... عجب !!!
خب من الان توی این سن توی اوج فشار جنسی و شهوت هستم حرفای ایشون هم میشه مزید بر علت که برم و تجربه کنم.
ولی خب میگم حیفه قبح این گناه بریزه ، درسته نماز نمیخونم درسته آدم مذهبی نیستم ولی سعیم بر اینه که تا جایی که میتونم خودم رو کنترل کنم.
امروز صبح هم که اومد ساعت های 6 صبح (قرار بود ساعت نهایت 12 شب برگرده ولی تا صبح من منتظر موندم) موقعی که اومد خیلی سرد باهاش برخورد کردم ، شاید کار درستی نبوده باشه ولی خب از دستش ناراحت بودم .میترسم فکر کنه چون دیشب با 2 تا دختر رفتن بیرون و من اینجا تنها موندم فکر کنه ناراحت شدم ولی اینطور نیست.
جالبتر این که یک پسر 20 ساله هم هست همراهش که اونم باهاش میره این ور اون ور و دیشب هم با ایشون رفتن بیرون تا صبح. ( این فرد از روز اولی که دیدمش به شدت موج منفی میفرستاد ، شاید اون باعث شده دایی ما بره دنبال دخترهای زوارها )
خب شما بگید این جوری که مشخصه نمیشه به هیچ کس اعتماد کرد ، من با دایی خودم یک ماه برم و نیام خونه پدرم نگران نمیشه ولی پدرم نمیدونه در پس پرده چه خبره ؟ یا مادرم !
از یک طرف به خاطر پدر با اکثر دوستانم قطع رابطه کردم اون هایی هم که موندند از آقاییشونه. و رابطه دوستی ما زیاد صمیمی نیست !
به نظر شما با این افراد کثیف چه کنم ؟
اگر سبک نگارش و اینا هم مشکل داره به بزرگی خودتون ببخشید ، دیشب تا صبح نخوابیدم ! و ذهنم خوب کار نمیکنه.