پدر خشن

کجاست این عدالتی که ازش حرف می زنید (پدر تقصیر کار)

انجمن: 

سلام به همه شما عزیزان
تازه عضو شدم امیدوارم بی مقدمه رفتن من سر اصل مطلب باعث ناراحتی اراشد انجمن نشه از همینجا اعلام می کنم که مخلص همتون هستم

همونطور که از نام عنوان هم پیداست مشکلی دارم که همینجا خدمت شما هم عرض می کنم چون دیگه تو این سن بیست و چهار دیگه به اخر خط رسیدم و حتی دین و ایمان هم تو این مورد واسم تاثیری نداره
هر چقد بدونید در مورد احادیث می دونم تقریبا و عواقب خود کشتن

امیدوارم که از این حرفای تکراری نزنید که خودکشی گناهه نمی دونم چیه و از این حرفا چندین سال به خاطر این حرفا صبر کردم حالا دیگه به نکته ای رسیدم که کاملا نا امید در لبه پرتگاه قرار گرفته ام همین الان هم که شما می بینید پست میدم چون عصبی بودم از خوردن دارو امتناع کردم و گفتم اینجا تاپیک بزنم تا در مورد اون عدالتی که خدا دارد در موردش بدونم
پس لطفا توجه کنید که من نیومدم بگم که می خوام خودکشی کنم یا نه حتی از این جمله بدم میاد ولی بعضی وقتا کنترل خودمو از دست میدم اون چیزی که تو این تاپیک دنبالشم عدالت خداوندی و امتحان یا سرنوشت یک انسان است که هم باعث نابودی دنیای مادی و هم دنیای اخرویش می شود

همانطور که می بینید من این تاپیک رو توی موضع افسردگی مطرح کردم ولی تنها مشکل افسردگی نیست با افسردگی شاید بتونه ادم یه جورایی کنار بیاد ولی در کنار افسردگی یه سری مشکلات دیگه ای هم هست که مطرح خواهم کرد نمونش هم اگر این افسردگی با کم رویی هم همراه بشه ببینید دیگه چی میشه یعنی نور الا نور میشه

اول بهتره بدونید از بچگی تا الان تو چه جوی بزرگ شدم و بعد توضیحات رو میدم
اولا که من اون روز تولدم رو همیشه لعنت می کنم که چشم به جهان گشودم
از همون اوایل گیر خانواده ای بسیار بد اخلاق افتاده بودم که یکسری خصوصیات زمین گیر دیگری در این خوانواده بود که باعث خورد شدن شخصیت من می شد
پدری که سالها مورد تحریم از هر لحاظ که فکرشو بکنی قرار می داد
تو خونه حبس شده بودیم جرئت بیرون رفتن نداشتیم و اگر هم می رفتیم تلفن بلافاصله زنگ می خورد و با بدترین لحن به خانه بازگردانده می شدیم
تحریم مالی تحریم فعالیت اجتماعی تحریم های عاطفی و علاوه بر این ها بدرفتاری با ما ، ما را توی همون خونه گوششه گیر کرده بود
همیشه اضطراب داشتیم یعنی روزی نبود که بتونیم بدون اضطراب سرمون رو راحت رو زمین بزاریم
گیر مردی خسیس و بد اخلاق و بی شعوری افتاده بودم که تنها از دید من خوی حیوانیت درش وجود داشت و هیچ جنبه مثبتی که به نفع فرزندانش باشد واقعا درش وجود نداشت
این تحریم ها باعث می شد که من از اجتماع فاصله بگیرم حتی زمانی که توی اجتماع حاضر می شدم مورد تسخیر و تمسخر سایرین به دلیل داشتن چنین پدری قرار می گرفتم همه دنبال عشق و حال بودند و من عین میخ که کوبیده باشن پیش پدر جرئت تکون خوردن نداشتم نمونش هم توی مهمونی ها توی مساجد و ... جالبش ینکه اگر از طرف یکی از فماویل مورد ضرب و شتم قرار می گرفتم ایشون هم عوض اینکه ببینه چی شده خودش بی دلیل بهش ملحق می شد و ادامه ماجرا...
از بچگی نه تفریح کردیم نه جرئت نه گفتن را داشتیم چون زور که باشد در بیشتر موارد زور کارساز می شود
در مقابل مادری داشتم که چه عرض کنم ، در واقع بسیار مظلوم
جو خانه طوری شده بود که مادر نه با پدر مخالفت می کرد نه چیزی می گفت با اینکه کتک زیاد می خورد و علاوه بر اون موقعی که سر کله همین که اسمش پدر است پیدا می شد می گفت حرف نزنید اومد
یعنی پدر یه جوری بود که ترجیح می دادیم پیشش حرف نزنیم
از هر جنبه که فکرشو بکنید ضرر کردیم هم درس خوندن هم روابط اجتماعی هم روابط اقتصادی که خبره هم باشی اگر این روابط اجتماعی درست نباشد به هیچ جایی نمی تونی برسی!
من بیشعور تا اینجا با این پدر خوی حیوانی که زندگیمان را فلج کرده بود کنار آمده بودم و تا اینکه شش ماه پیش کلا قطع رابطه کردم و حتی دیگه نمی خوام اسمشون رو بشنوم
اما توی قرآن گفته که حرفی بر پدر مادر خودتون نزنید... درست ولی من الان به خاطر نوع تربیت این فرد ... که اسمش پدر هست روزایی میشه که صد بار آرزوی مرگ می کنم
تکلیف ما چیست رفتن پیش این روانپزشک رفتن پیش اون روانشناس دیگه ابرویی برامون نذاشته
اما مشکل من چیست با توجه به اینکه همیشه در محیطی پر از اضطراب و استرس بزرگ شدم الان که از بند این موجودات رهانیده شدم از چندین سال پیش همین اضطراب و استرس همیشه با من بوده و هست و حتی این قضیه هم به محیط کارم هم کشیده شده و تقریبا همه چی دست به دست هم داده که من از همینجا یک ، به امتحان الهی شک کنم دو ، به عدالت الهی

موقعی که یه نفر ناشناخته به گوشیم زنگ میزنه می دونید به چه حالی دست پیدا می کنم ، تا خودمو راضی کنم جواب تلفن و بدم اگر قبلش قرص نخورده باشم باید قرص بخورم یکم اون اظطراب کم بشه بعد... حالا این بعد اون همه قرص خوردن هست که باز جرئتش رو ندارم البته جرئت که نه خودتون می دونید ادم به یه حالتی مثل تپش قلب و اظطراب دچار میشه که بعضی وقتا به حدیه که کلا ادم فلج میشه بعضی وقتا این اظطراب کمه ولی بعضی وقتا مخصوصا زمانی که یه ذره حالم بهتر میشه مثلا آدم میره گردش و ... بعدش به قدری حالم بد میشه که ساعتها در گیر این حال خودمم و باهاش به هیچ عنوان کنار نمیام و علاج کار را تنها در پایان دادن زندگی خودم میدانم
و همچنین توی قرآن گفته جایگاه پدر و مادر بالاست درست ولی هر کسی به اون جایگاه نمی رسه
چقد من ابروم بره سر این قضایا که فلانی ادم به درد بخوری نیست فلانی دیوانه هست فلانی عرضه نداره و ...
تکلیف من چیه؟
عدالتی که ازش حرف میزنید که خداوند با عدالت هست کجاست من نمی بینم
این حالات من تا آخر عمر با من هست در واقع عین ویروس ایدز که تا بیمار رو از بین نبره خودشم از بین نمیره بیماری روحی روانی بیماری اعصاب و روان به مراتب خیلی بدتر از ایناست
تا الانم که الانه بنده روابط اجتماعی خودم رو یکم بهتر کردم از خارج ایران رفتن و تا جاهایی که پر از اجتماع مردمی هست که لزوم بودن در آنجا نیاز به داشتن روابط اجتماعی بالایی هست رفتم ولی فایده نداشت که نداشت
در واقع به قول امام علی من از چیزی که ترسیدم خودم رو انداختم داخلش ولی درست نشدم در واقع ویروس از بچگی بوده تا آخر هم هست

کلا روابطم با با خواهر و برادر هم به هم ریخته خیلی چیزا رو علنی کردم حتی اونا هم می دونن که خودم در خطر هستم...
و اینکه بیشترین اسیب خورده خود منم
بدبختی اینه که یکمم خجالتی بودم
چه گناهی کردیم که اینجوری شدیم
حالا این مشکل که هست
نه می تونه آدم تو کارش پیشرفت کنه
نه می تونه ادامه تحصیل بده که به خاطر همین مشکل کلا قید ادامه تحصیل رو زدم
و نه تو خانواده نه تو فک و فامیل هم واسه ادم آبرو میمونه
و نه آدم می تونه ازدواج کنه و هدفی برا آیندش داشته باشه...
و...
از روانشاناس و روانپزشک صحبت نکنید که تنها پولمو هدر دادم و به جز چن داروی مضخرف چیزی عایدم نشد...
از عدالت خداوندی صحبت کنید
که انقدر دیگر التماسش کردم که اگر سنگ بود و به حرف می امد دلش به حالم شاید می سوخت...
و در مورد همچین پدر و مادرایی هم صحبت کنید که به همه خدمت کردند جز به فرزندانشون که انگار واسشون غریبه بودند که ت. قرآن در مورد پدر و مادر صحبت کرده و گفته احترام بگذارید
من الان دیگه با این همه رنجی که کشیدم سر اعتقادات هم شک دارم چه رسد به احترام این نوع گونه از پدر مادرها
و همینطور در مورد امتحان الهی که الان فک می کنم از وال تولد تا لحظه مرگ باید امتحان پس بدم خوب معلومه ادم خودشو از بین میبره این چه نوع عدالتی هست
خوب وقتی یه عده نفهمن این شرایط رو بوجود میارن تکلیف ما چیست چرا خدا راهی برای خروج از این حالت برامون نذاشته؟
تا کی باید مقاومت کنیم خوب مقاومت می کنیم ولی اخرش دیگه باز که خودمون رو از بین می بریم
کجاست عدالت خداوندی
به نظرم چنین افرادی مثل من بمیرن بهتر از وجودشون تو همین دنیایی هست که باهاش نمی تونن کنار بیان چون واقعا همه راهها بسته میشه
تازه از عدالت جهانی هم حرف میزنن
عدالت آن است که گردن همچین پدرایی رو بزنن
و من بیشتر گردن زده شده ام ، عذابی بدتر از این...

از اینکه وقت گذاشتین و خوندین هم واقعا ممنونم

کتک خوردن از پدرم

انجمن: 

سلام
پدرم با من خیلی بد رفتارمیکنه
اصلا درکم نمیکنه به شدت کتک میزنه سیلی و مشت لگد کمربند واسه اینکه خوب درس نمیخونم نمره هام کم میشه یا میگه خواهرم رو اذیت میکنم
خواهرم یه دختر خودخواه جیغ جیغو که فقط بلده جیغ بزنه وقتی توی اتاقش میری:-&
از خونه بدم میاد همینطور از خانوادم .
وقتی پدرم میاد اگه حتی غذا میخورم از پشت میز پامیشم میرم توی اتاق چون نمیخوام گیر بده یا دعوا بشه
چون خیلی با من بد رفتارمیکنه مثل وحشی ها اگه خیلی عصبانی باشه به در و دیوار میکوبونتم sad
اگه بخوامم درس بخونم ذهنمو نمیتونم تمرکز بدم همش یاد رفتارها و حرفای خانوادم میفتادم.شبها خوابهای بد میبینم که دعواشده و دارم کتک میخورم از خوابیدن شب هم بدم میاد دیگه.چکارکنم؟:-