مصاحبه

♪♪♪ مصاحبه صـوتـی با شاعر شعر "به طه به یس" ♪♪♪

انجمن: 

مصاحبه با آقای مجتبی روشن روان شاعر شعر "به طاها به یاسین"

گوینده: نجم الدین شریعتی

مصاحبه با آقای مجتبی روشن روان شاعر شعر به طاها به یاسین که با صدای آقای علی فانی و به همت رسانه آفتاب آماده شده است.

این مصاحبه به همت رسانه آفتاب و برای آلبوم رادیو جمکران نیمه شعبان امسال (1393) تهیه شده است.

زمان: 7 دقیقه و 39 ثانیه

:roz: دانلود با کیفیت عالی با حجم 7 مگابایت :roz:
:goleroz:
دانلود با کیفیت خوب با حجم 3.5 مگابایت :goleroz:
:roz:
دانلود با کیفیت عادی با حجم 1.77 مگابایت :roz:

[SPOILER]
لطفا خودتان را معرفی بفرمایید

- سلام عرض می کنم خدمت همه ی شنوندگان عزیز و شما و همکارانتان من مجتبی روشن روان هستم ساکن همدان از سال 1373 هم به لطف خداوند متعال و اهل البیت (ع) شروع به سرایش شعر کردم.

آقای روشن روان شنیدیم در کنار شعر آیینی شما مداحی هم می کنید

- خدمت شما عرض کنم که بله البته قبل از شروع به سرایش شعر بنده به کسبت مداحی هم مشغول بودم.مجالس مداحی ما هم شامل مناجات های ماه مبارک رمضان،ایام عزاداری محرم و صفر و فاطمیه و جلسات هفتگی که زیارت جامعه کبیره میخوانیم می شود.

آقای روشن روان فضای شعر گفتن را بیشتر دوست دارید یا مداحی ؟

- من کلا نوکری اهل البیت را دوست دارم به هر شکلی که ممکن باشه.مجلس آماده کردن ، سخنرانی کردن ، شعر گفتن ، نوحه خواندن ، مداحی کردن ، مناجات خواندن ،مبارزه فکری کردن ، مباحث اخلاقی پیگیری کردن هر کاری که در جهت خدمت به اهل البیت باشد من آن را دوست دارم یعنی نمیشه اصلا بگم که آقا من الآن من مداحی دوست دارم یا سرایش شعر را یا کار های دیگر را هر کاری که بوی اهل البیت (ع) را داشته باشد و خدمت شما عرض کنم که به تقرب نزدیک باشه من اونو دوست دارم.

*اما بریم سراغ شعر به طاها به یاسین*


اصلا چی شد که این شعر را گفتید؟

- اولا که این شعر به طاها به یاسین اصل این شعر، شعر نیمه شعبان 1390 که بنده بعد از چند ماه که برای یک سرودن قصیده وقت گذاشته بودم صبح روز 14 نیمه شعبان به ذهن ما خطور کرده بود از دل ما تراوش کرده بود رو نوشتیم.خوب آقای محمود کریمی هم با اون هنر خاص خودشون اونو اجرا کردن بعدا چون دو سه بیت اول تو فضای شب تولد امام زمان بود با به طاها به یاسین شروع کردن این شعر را و به نحو شایسته ای خلاصه اجرا کردن به حمد لله به لطف امام زمان مورد توجه خاص و عام قرار گرفته همه مردم به حمد لله به این شعر توجه دارند و از عنایت اهل البیت و ما سزاوار نبودیم.

البته یه چیزی را هم بگویم یقین داریم شعری که برای اهل البیت (ع) گفته میشه عنایت خودشون بوده اما واقعا فکر می کردید یک همچین استقبالی از این شعر بشود ؟

- اصلا فکرشو نمی کردم که اینقدر مورد توجه عموم مردم قرار بگیرد ولیکن بازخورد هایی که الآن داره خوب بالاخره دعای خیر مردم شامل حال ما میشود و همین که قبلا هم عرض کردم در یک یا دوتا از مصاحبه ، مردم بوسیله شنیدن این شعر توجه به امام زمان پیدا می کنن این برای دنیا و آخرت ما کافی می باشد.

بسیار خوب

من یک نکته رو هم خدمت شنوندگان خوبمان بگویم که نخستین دفتر از مجموعه اشعار فاطمیه جناب مجتبی روشن روان با نام پاره های دل در دسترس علاقه مندان شعر آیینی قرار گرفته.

میخواستم از ایشون بخوام که از پاره های دل که تازه به زیور طبع آراسته شده برامون بگویند

- خدمت شما عرض کنم که چند سال هست که دوستان اصرار داشتن که بنده یک مجموعه مستقلی از اشعار خودم را چاپ کنم که فاطمیه سال 92 اواخر سال 92 بالاخره خدا توفیق داد و اولین مجموعه مستقل اشعارم را به نام پاره های دل ، دفتر اولیه ی فاطمیه به چاپ رساندم که الحمدالله به چاب دوم هم رسید در تیراژ 5000 جلد و خدمت شما عرض کنم که مقدمه اش را هم خود آقای حاج محمد کریمی با اون بزرگواری خودشون بالاخره لطف که به ما دارند همواره مقرون کردند و الحمدالله مورد توجه مردم هم قرار گرفت.

آقای روشن روان میخواستم اولین کلمه یا جمله ای که بعد از شنیدن این کلمات به ذهنتان می آید برای شنونده های ما بگید.

- جمکران : خانه ی دوست

- انتظار : کار سختی است.

- جمعه : روز جمعه فرصتی است که در جمجمه ها دنبال امام زمان گشت.

- به طاها به یاسین : عنایتی که خودم هم نمیدونم از کجا سرچشمه گرفت.

بسیار خوب
حالا خیلی هم وقتتون را نمی گیرم سلام به همه ی دوستان خوب ما در شهر زیبای همدان برسانید.
فقط به عنوان سوال آخر

که در این شعر چه قسمت هایی را خودتان بیشتر دوست دارید.اگه امکانش هست دوست دارم برای ما و شنوندگان خوبمان بخوانید و این هم عیدی ما باشد.

- چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا

یا این جمله که

مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا

یا این جمله که

بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زاری یابی؟

و در نهایت اینکه

امید غریبان تنها کجایی ؟

چراغ سر قبر زهرا کجایی؟



خیلی ممنون و متشکرم جناب آقای روشن روان که وقتتان را در اختیار ما و شنوندگان خوبمان گذاشتید اگر نکته ای به ذهنتان میرسد اگر جمله پایانی هست با دل و جان می شنویم

- خداوند انشاالله همه ی ما رو از یاوران و نوکران واقعی امام زمان و اهل البیت(ع) قرار بدهد

خیلی خوش حال شدم

التماس دعا

بسیار خوب انشاالله خداوند پشت و پناه شما هم باشد
بهترین ها را برای شما آرزو می کنم خیلی خیلی ممنون و مچکرم
عید شما هم مبارک باشد

[/SPOILER]

در كدام عمليات حاج قاسم سليماني تا مرز اسارت پيش رفت؟

انجمن: 



به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، بدون شك اگر از هر رسانه داخلي و خارجي بپرسند كه كدام چهره ايراني را براي گفت و گو انتخاب مي كنيد، نام او در فهرست خواهد بود. البته شايد هم نباشد! چرا كه اهل رسانه خوب مي دانند او اهل مصاحبه نيست. تعجبي هم ندارد، او فرمانده رزمندگاني است كه پوزه استكبار را خيلي جاها به خاك ماليده اند و آن قدر از دست او كلافه اند كه مقاماتشان علني مي گويند بايد او را ترور كرد و او در جواب آن جنجال به جمله اي كوتاه بسنده كرد؛ شهادت برايم افتخار است.

اما سكه سكوت او روي ديگري هم دارد. آخرين دوست نزديك او كه آسماني شد، حاج احمد كاظمي بود. مي گويند آدم ها را به دوستانشان بشناس و حاج احمد هم اهل سكوت بود و هرگز از خود چيزي نگفت. وقتي رفت، دوستش گفت؛ او فاتح خرمشهر بود...

مردان خدا از خود نمي گويند كه جنگ هنر مردان خداست و جنگ با نفس، شريف ترين هنرهاست.
و درست به همين دليل است كه همه مان او را دوست داريم و مي خواهيم از او بدانيم. آنچه
مي خوانيد گفت و گويي است كه در اولين هفته بزرگداشت دفاع مقدس با برادر قاسم سليماني انجام شده است و امروز پس از 23 سال بطور عمومي منتشر مي شود. عنوانش هم مثل آن روزها خاكي و ساده بود؛ مصاحبه با برادر قاسم سليماني فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان که در کیهان منتشر شد.

اين شما و اين ناشنيده هايي از مردي كه يك روز كارمند سازمان آب بود و اينك خار چشم صهيونيسم.

آري برادر! اين است اكسير انقلاب.

***

لطفا ضمن معرفي خودتان، مقداري از زندگي خصوصيتان بگوييد.
- من قاسم سليماني فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان(عج) كرمان هستم. در سال 1337 در روستاي قنات نمك از توابع كرمان به دنيا آمدم. ديپلم هستم و داراي همسر و دو فرزند، يكي پسر و يكي دختر، مي باشم.

قبل از انقلاب در سازمان آب كرمان به استخدام درآمدم، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در اول خرداد سال 1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمدم.

فعاليت اجتماعي شما قبل از جنگ چه بوده و ترتيب ورودتان به جنگ چگونه بوده است؟
- با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه هاي كشور، مدتي از هواپيماهاي مستقر در فرودگاه كرمان محافظت مي كردم. دو يا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولين نيروهاي اعزامي از كرمان كه حدود 300 نفر بودند عازم جبهه هاي سوسنگرد شديم و به عنوان فرمانده دسته مشغول به كار شدم.

در روزهاي اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به انجام هر كاري مي دانستم، اما در اولين حمله اي كه انجام داديم موفق شديم نيروهاي دشمن را از كنار جاده سوسنگرد تا حميديه به عقب برانيم و تلفاتي نيز بر آنها وارد كنيم كه اين امر باعث شد تصور غلطي كه از دشمن در ذهن داشتم از بين برود. يادم مي آيد كه پس از اين حمله، شب ها وارد مواضع عراقي ها مي شديم. دوستي داشتم به نام «محسن چريك» كه بعداً به شهادت رسيد. حتي برخي مواقع با موتور سيكلت خود را به خاكريزهاي عراقي ها مي رساند.

آن موقع كه به جبهه مي آمديد فكر مي كرديد جنگ چند سال طول بكشد؟ آيا مدت هشت سال را انتظار داشتيد؟
- در آن موقع اين حرف ها مطرح نبود، اما هيچ كس هم انتظار نداشت جنگ در همان سال به پايان برسد. اگر كسي هم مي گفت جنگ ممكن است مثلاً شش سال طول بكشد، باور نمي كرديم. ولي در طول جنگ انتظار هشت سال را براي ادامه جنگ داشتيم.

حالت روحيتان را هنگام شركت در عمليات توضيح دهيد.
- شوق و علاقه زيادي به طرح ها و مسائل نظامي داشتم و علاقه مند حضور در جبهه بودم و درست به دليل همين علاقه بود كه با يك ماموريت 15 روزه وارد جبهه شدم و ديگر تا آخر جنگ بازنگشتم.

كدام يك از عمليات ها را به لحاظ شركت خودتان بهتر مي دانيد؟
- بهترين عملياتي كه در آن شركت كردم فتح المبين بود كه آن زمان براي اولين بار به ما ماموريت داده شد كه تيپ تشكيل بدهيم و من كه مجروح هم بودم معاونت فرماندهي محور در جبهه شوش و دشت عباس را به عهده گرفتم. اين عمليات از نظر بازدهي براي من بسيار شيرين و خاطره انگيز است، زيرا با اينكه از نظر سلاح بسيار در مضيقه بوديم اما به همت رزمندگان اسلام توانستيم حدود 3000 عراقي را به اسارت درآوريم.

عمليات والفجر هشت نيز گذشته از پيروزي كه به دنبال داشت، از لحاظ آماده سازي و سختي هايي كه بچه ها متحمل شدند بسيار لذت بخش بود. در اين عمليات نقش اساسي به لشگر ثارالله كرمان داده شده بود.

به عنوان يكي از كارشناسان جنگ وقتي خبر شهادت يكي از همرزمانتان را مي شنيديد، چه احساسي به شما غالب مي شد؟
- سخت ترين لحظه ها براي كساني كه مسئوليتي در جنگ داشتند، لحظه اي بود كه همرزمان يا دوستان آنان به شهادت مي رسيدند و اين امر وقتي شدت بيشتري مي يافت كه آن شهيد سعيد به عنوان پايه و ستوني براي جنگ مطرح بود. هنگامي كه باقري و بقايي به شهادت رسيدند احساس كرديم كه نقصي در جنگ به وجود آمده است. شهيد باقري، بهشتي جبهه بود و كساني امثال او، اهرم هايي در دست فرماندهان جنگ براي حل مشكلات و رفع فشارهاي دشمن بودند.
بعضي مواقع شهادت يكي از فرماندهان به اندازه شهادت يك گردان در من اثر مي گذاشت. شهيد حاج يونس زنگي آبادي از اين گونه افراد بود كه اميد لشگر ثارالله محسوب مي شد. او هميشه مشتاق سخت ترين كارها در جبهه بود.

آيا خاطره اي از اسراي عراقي داريد و تا كنون تا مرز اسارت پيش رفته ايد؟
- در عمليات والفجر هشت وقتي كه هنوز انتهاي راس البيشه سقوط نكرده بود، مطلع شديم كه نيروهاي عراقي از عقب، كنار اسكله قشله پاتك كرده اند. بعد ما متوجه شديم كه يك تيپ عراقي در آنجا در محاصره قرار دارد كه توانستيم همه آنها را به اسارت درآوريم.
در روز دوم عمليات كربلاي يك در منطقه مهران، قرار بود از امام زاده حسن به طرف قلاويزان حركت كرده و مهران را آزاد كنيم. لشگر ثارالله و حضرت رسول(ص) در كنار يكديگر با نيروهاي عراقي مي جنگيدند. به اتفاق معاون لشگر حضرت رسول(ص) براي الحاق نيروها، به طرف خط مقدم حركت كرديم. تقريباً هوا روشن شده بود و گرد و خاك، منطقه عمليات را پوشانده بود. همان طور كه با موتور به جلو مي رفتيم جمعيت زيادي را ديديم كه از مقابل به طرف ما مي آمدند، ابتدا تصور كرديم نيروهاي خودمان هستند اما مقداري كه جلو رفتيم فهميديم عراقي هستند. ديگر به فاصله چند متري آنها رسيده بوديم به طوري كه نمي توانستيم با موتور دور بزنيم، لذا بلافاصله موتور را رها كرديم و به طرف خاكريزهاي خودي شروع به دويدن كرديم و خود را به مواضع نيروهايمان رسانديم. البته بعداً همه آنها را به اسارت درآورديم.

حضرت امام قدس سره در سخنراني هايشان درباره جنگ به دو موضوع اشاره داشتند. تفسير و تعبير شما با توجه به مشاهدات و تجربيات نظاميتان در مورد اين دو موضوع چيست؟
«الف-جنگ يك نعمت است.»
«ب-ما در جنگ ساخته شديم.»

- جبهه تنها جايي بود كه توانست انسان هاي بهشتي صفت تربيت كند. در طول جنگ هنرهاي نهفته جوانان بيدار شد، خلاقيت ها آشكار شد، رزمندگان و فرماندهان خلاق و كارآزموده ساخته شدند و خلاصه وحدت و يكپارچگي در ملت ايجاد شد.

آشنایی که با او بسیار غریبه ایم +عکس

انجمن: 

100ماه در جبهه از 13 سالگي

دستگاه با هر نفس مرطوب او صدايي دارد كه دل را فرو مي‌ريزد. تاپ تاپي غريب كه صداي دلهره دارد و پرده‌هاي گلدار روي پنجره، اتاق ساده و كوچك او را شبيه اتاق سرد بيمارستاني مي‌كند.

او نفس مي‌كشد. دستگاه با هر نفس مرطوب او صدايي دارد كه دل را فرو مي‌ريزد. تاپ تاپي غريب كه صداي دلهره دارد و پرده‌هاي گلدار روي پنجره، اتاق ساده و كوچك او را شبيه اتاق سرد بيمارستاني مي‌كند. با صداي دستگاه‌هايي كه تلاش مي‌كنند بيماري را زنده نگه دارند. اين دردي كه سال‌هاست با آن آشناست. «سعيد ثعلبي» همان رزمنده شجاعي است كه اين روزها به دليل ضايعه شيميايي و خس خس گلويش، به ناچار از كپسول اكسيژن استفاده مي‌كند.
او صاحب همان عكس معروف دفاع مقدس است. رزمنده‌اي كه ايستاده و تفنگ به دست گرفته و پيشبند «يا مهدي ادركني(عج)» بر پيشاني‌اش بسته است. اين عكس، حالا در سطح شهرهاي ايران پخش شده است و اكثر مردم بارها آن را مشاهده كردند. بعضي ديوارهاي شهر، اين عكس را روي خود نقاشي شده مي‌بينند. در همايش‌هاي مختلف‌، اين عكس را روي بنرها و تبليغات مي‌توان يافت و اعتقاد اكثريت اين است كه صاحب اين عكس، در جبهه به شهادت رسيده است. ما هم همينگونه فكر مي‌كرديم تا اينكه در يكي از همايش‌هايي كه اخيراً با حضور جانبازان شيميايي سطح كشور در تهران برگزار شد، با وي آشنا شديم. دانستن اينكه او صاحب اين عكس است، برايمان جالب بود. خودش مي‌گويد كه سال 61 در عمليات والفجر يك در فكه، عكاسي اين عكس را از او گرفته است. ثعلبي، حالا در اهواز زندگي مي‌كند و با مجروحيت شيميايي دست و پنجه نرم مي‌كند. توصيه مي‌كنيم كه مصاحبه زير با اين جانباز 70 درصد شيميايي را بخوانيد تا چيزهايي درباره زندگي‌اش دستتان بيايد.