مشکل خانواده دختر

مشکلات ازدواج با فردی که همسرش را طلاق داده

سلام خواستگاری دارم زن اول و دوم داشته و طلاقشان داده از هر کدام یک فرزند دارد ، با خواهر این آقا دوست هستم. شناختی زیادی از برادرشان ندارم فقط میدانم 11 سال از من بزرگتر هستند شغل مشخصی ندارند با دارایی که دارند در کارهای مختلف سرمایه گذاری می کنند. از دام داری گرفته تا خرید و فروش کالاهای مختلف وضع مالی خوبی دارند.

خواهر این آقا میگه چون هر دو خانم مسائل مربوط به محرم و نامحرم را رعایت نکردند برادرشان طلاق داده.
زن دوم مطلقه بودن که با ایشون ازدواج کردند، الان در مراحل طلاق هستند.

از خواهرشان خواستند که خانم مجرد برای ازدواج سوم پیدا کنند با دوتا بچه و شرایط ایشون مشکل نداشته باشد.
با مادرم در مورد این موضوع صحبت کردم و ایشون مخالف هستند.
با چند نفری هم که درمورد خواستگار که دارم صحبت کردم، گفتند با شرایط خانوادگی که داری و بالا رفتن سن داشتن خواستگار با شرایط ایشون عادی هست.

خیلی فکر کردم تو این مدت اول چند روز ناراحت بودم ،گریه میکردم که چرا اینطور فکر کردند ، اما الان میخوام منطقی به این موضوع نگاه کنم.
لطفا راهنمایی کنید ازدواج من با افراد که به هر نحوی همسرشان را از دست دادند درسته باتوجه به مشکلاتی که داشتم ؟ ممکنه بعد از ازدواج با چنین افرادی چه مشکلاتی داشته باشم؟

وضعیت بد اخلاقی در خانواده ما و ازدواج من

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

من یه دوست دارم که خودش عضو اسک دین نیست و از من خواسته سوالش رو بپرسم:

27 سالشه. فوق لیسانس. مذهبی در همین قدر که چادری هست و آرایش نمی کنه و نماز و روزه سر وقت داره و نماز جمعه هم گاهی اوقات میره . با نامحرم هم اختلاط نداره.
پدرش معتاده بصورتی که یه مقدار تابلو هست اما نه خیلی. در خانواده شان همواره جنگ و دعواست. پدر و مادرش حدود دوسالی هست که با هم حرف نزده اند و حدود ده سال است که همه اعضای خانواده با هم سر یک سفره غذا نخورده اند و تک تک سفره می اندازند. ارتباطشان با فامیل قطع شده است. و بگونه ایی رفتار کرده اند که الان همه فامیل از مشکلات آن ها با خبرند. برادر بزرگتر و پدر نماز و روزه را کاملا ترک کرده اند. البته همواره یه مقدار بی ادبی و بد زبانی و فحاشی چاشنی کلام این دو هست. پدر و برادر بسیار دروغ گو هستند . با وجود این که خانواده وضع مالی خوبی دارد اما مثل گداها زندگی می کنند. در حال حاضر پدر دختر به اکراه به او خرجی می دهد.

الان دوست من دچار چند تا مشکل شده:
1- بسیار به مردها بدبین شده به طوری که فکر میکنه همشون میخوان اذیتش کنن، بهش فحاشی کنن و حقوقش رو زیر پا بذارن.
2- فکر میکنه که اکثر افراد وقتی باهاش حرف میزنن دارن بهش دروغ میگن.
3- بیشتر وقت ها دوست داره تنها باشه و وقتی تنها هست واقعا احساس بهتری داره و شاد تره. و بازدهی کارهاش بالاتره. نمیخواد ازدواج کنه چون بسیار میترسه که زندگی جدیدش هم خراب بشه.
4- خواستگارهای بسیاری داشته که اکثرشون بعد از فهمیدن وضع خانوادگی دختر، با تحقیر اونو پس زدن و رفتن و پشت سرشون رو نگاه نکردن.

البته چندین بار پیش روانشناس مجرب هم رفته اما جلسات به دلیل عدم همکاری خانواده و اصرار مداوم بر دعوا و ناسازگاری عملا پیش نمیره و کنسل شده.

خوب حالا برای این دختر خواستگاری آمده که از نظر ایمان ( البته ظاهرا چون فقط خداست که از دل افراد خبر داره) از دختر خیلی بالاتره. خانواده شان 6 بچه دارند و با هم بسیار خوب هستند و از نظر مذهبی از خانواده دختر بالاترند. از نظر مالی و تحصیلی از دختر بسیار پایین تر هستند. البته هنوز برای خواستگاری حضوری نیامده اند و فقط تماس گرفته اند.

به نظر شما کلا دوست من باید مشکلات خانوادگی رو به این خواستگارش بگه.
کلا این بنده خدا چکار کنه که عاقبت بخیر بشه؟
اینطور که به من گفته خیلی حالش خوب نیست و مغزش داره می پکه و خیلی خسته است چون حدود 15 سال از عمرش رو درگیر دعواهای خانوادگی شدید ( همراه با زد و خورد و آبروریزی) بوده و انرژیش رو از دست داده.

با تشکر


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: