قتلگاه تشنه لبان

هنر مردان خدا ... گذشتن از سیم خار دار نفس


شب عملیات بود.آنقدر حجم آتش سنگین بود

که آسمان مثل روز روشن شده بود…

با ۹۰ نفر نیرو پشت سیم خاردارها گیر کرده بودیم…

دوشکای دشمن هم داشت همه رو درو می کرد…

وقت برای بازکردن سیم خاردارها نبود…

فرمانده از جا بلند شد :

«مگر من فرمانده شما نیستم؟

مگر اطاعت از فرمانده مثل اطاعت از امام واجب نیست؟»

این را گفت و خودش را انداخت روی سیم خاردار…

رو کرد به بچه ها:«این خط باید بشکند

تا نفر آخرتان باید از روی من رد بشود…

فهمیدید؟این یک دستور است.»

معبر باز شد اما فردا صبح

هر چقدر تلاش کردیم

نتوانستیم گوشت و پوستش را از سیم خاردارها جدا کنیم...:Sham:
منبع:hshohada.ir