غصه

تلخي هاي زندگي ام براي شيريني زندگي ات




[=&amp]به نام خدایی که در هر حال فقط اوست که یاور بنده هاست [/]


وقتی ما او رو به بوته فراموشی ذهنمون می سپریم باز هم هوامون رو داره

خدایا چقدر دلتنگتم
خدایا خودت از حالم خبر داری و بس

خودت از تنهاییم خبر داری و بس

من رو ،تو تنهایی هام دریاب[=&amp]

[/]

[=&amp]سلام به همه[/]

[=&amp]مدتی هست که بدون اینکه وارد هیچ تاپیکی بشم مشکلات افراد مختلف از دخترا و پسرا ، از متاهلا و مجردا ، از شوق دارا و بی نشاطا....خلاصه همه رو خوندم[/]

[=&amp]باهاشون گریه کردم[/]
[=&amp]غصه خوردم[/]
[=&amp]دلتنگ شدم [/]
[=&amp]اصلا مثل اینکه دارم باهاشون زندگی می کنم[/]
[=&amp]تو خیلی از موارد راه حل هایی که اساتید دادند با آنچه در ذهنم بوده یکی شده ....شاید بگید عجب از خود راضیه(البته می دونم حسن ظن باید داشت)[/]
[=&amp]قصدم خدای نکرده توهین نیست[/]
[=&amp]وقتی براتون بنویسم حتما متوجه منظورم می شید[/]





[=&amp]عذر می خوام از اینکه شاید به روده درازی بکشه ولی خب بعضی وقتا روده درازی یه فایده هایی هم داره[/]

[=&amp]خوب سرتون رو در نیارم برم سر اصل موضوع[/]
[=&amp]هرچی می نویسم تجربه هایی هست که در طول این مدت زندگی که خدا نصیبم کرده ،بدست آوردم و قریب به یقینش رو خودم حس کردم[/]

[=&amp]دیدم دختر خانومها یا آقا پسرها از دیر شدن ازدواجشون صحبت می کنن[/]
[=&amp]از اینکه به خواسته هاشون نرسیدن[/]
[=&amp]یا خانم و یا آقایون متاهلی که بعد سالها احساس سردی و انزجار از همسرشون دارند یا بعد از عقد

[/]


[=&amp]خلاصه بسم الله [/]


[=&amp]
[/]
[=&amp]بگذریم[/]

[=&amp]اول کمی از خودم و موقعیتم رو براتون می گم (البته منظورم یک ذهنیتی که تا حدودی بیشتر درکم کنید)[/]

[=&amp]من دختری از یک خانواده مذهبی هستم و بر اساس مشاوره های مختلف با اساتید متعهد روانشناس و اخلاق و... کاملا واضح هست که دیگر در سن ازدواج نیستم و موقعیت سنی مناسب رو ندارم .الانم به نوعی شدم حامی افردی که با من زندگی می کنند.[/]
و البته با مشکلات فراوانی که از ناحیه سنی و بیماری دارند که خیلی وقتها دیگر تاب نمی آورم.

خدای نگرده گمان نکنید خواستگاری رو رد کردم

[=&amp]حقیقتش موقعیت ازدواج برام بوجود نیومده و این مساله همه جوره برای من تاثیر نا مناسبی داشته هم روحم در گیره هم جسمم . خوب جسمم برای اینکه نزدیک سن یاس شدم و مثل اینکه تمام خواسته هام با این موقعیت کلا مدفون میشه[/]

[=&amp]البته نمی گم آخره راهم چون عمر دست خداست .منظورم اینکه وقتی آدم جوون هست به این وقتش فکر نمی کنه و الان که نگاه می کنه می بینه [/]واقعا چقدر دشواره [=&amp]که [/][=&amp]در این [/][=&amp]سن [/][=&amp]تنها باشی[/][=&amp] و نه پدر و نه همسر و نه برادری ازت حمایت و پشتیبانی کنه. و خودتی و یه اجتماع بی درو پیکر که پر از حوادثی هست که خیلی وقتا می مونی چکار کنی تا حل بشه و فقط به خدا باید پناه برد

[/]

[=&amp]دارم می نویسم ولی اشکام رهام نمی کنن. امیدوارم با دید بهتری چه پدر و مادرا و چه جوونا به این مساله نگاه کنند و گاهی یک تلنگری و جرقه ای که می بینند نادیده انگاری نکنند، که یا پدرو مادر به بچه ها راه پرواز کردن رو یاد ندند و یا بچه ها فقط سرکشی رو رویه خودشون نکنند[/][=&amp].[/]

[=&amp]در بسیاری از موارد یک مدارای خیلی کوچیک به قول مادرم نیم من شدن مشکلات رو براحتی برطرف می کنه

والبته و صد البته که نباید با اصل اعتقادات دینی ما تضاد پیدا کنه.

ادامه دارد....
[/]


قصه غصه‌های مردم شیمیایی روستای "زرده دالاهو" + تصاویر

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

به گزارش خبرگزاری تسنیم از دالاهو، هشت سال دفاع مقدس نقطه عطفی در تاریخ استان کرمانشاه است، تاریخی که در آن دلیر مردان و زنان این استان جانانه پای ذره ذره خاک مقدس کشورشان ایستادند و شهادت پدران، مادران، همسران و فرزندان خود را به نظاره نشستند اما اندکی شک بر دل خود راه ندادند و بر راهشان در دفاع از کیان اسلامی ثابت قدم ماندند و از نخستین گلوله جنگ تا آخرین آن را با پوست، گوشت و خون خود حس کردند و چه خوش فرمودند رهبر معظم انقلاب که "کرمانشاه سینه ستبر ایران زمین است".
هر چند زوایای پنهان جنگ در کرمانشاه همچنان ناگفته باقی است، اما در هشت سال دفاع مقدس بمباران شیمیایی زرده، دیره، نودشه و بیمارستان سومار غصه فاجعه باری را برای مردم این سرزمین رغم زده که همچنان و پس از گذشت 26 سال از جنگ عواقبش پیدا است و مردمانش از خس خس سینه، دردهای آبله و سوزش پوست و تولد فرزندانی با مشکلات جسمی رنج می‌برند و دریغ از تلاشی برای شناساندن این دلیر مردمان به دیگر مردم سرزمینمان ایران.
در جریان هشت سال دفاع مقدس، کرمانشاه 9800 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده و پنج بار از سوی رژیم بعث عراق مورد حملات شیمیایی قرار گرفته که برجای ماندن سه هزار و 500 مصدوم شیمیایی یادگار حملات نامیمون رژیم ستمکار بعثی بوده است.


زرده، دهکده شیمیایی‌ها



در فاصله 10 کیلومتری شهرستان سرپل‌ذهاب در غررب استان کرمانشاه، جاده‌ای فرعی در سمت راست به طول هشت کیلومتر وجود دارد که به منطقه خوش آب و هوای ریجاب ختم می‌شود.
ریجاب، مرکز دهستانی به همین نام است که مجموعه روستاهایی در فاصله چند کیلومتر در شهرستان دالاهو را در بر می‌گیرد. این منطقه در میان کوه‌های نزدیک به دالاهو محصور و در زیر درختان انبوه بلوط، انجیر، گردو و انگور پنهان شده است.
روستای زرده معروف به دهکده شیمیایی‌ها در منتهای منطقه ریجاب و در دامنه ارتفاعات دالاهو قرار دارد و مردم این روستا و چند روستای اطراف براساس برخی روایات تاریخی برای حفظ آئین زرتشتی از اورامان به این شبه پناهگاه‌های کوه دالاهو کوچ کرده اند.



ماه من ؛ غصه چرا ؟

انجمن: 

[=arial,helvetica,sans-serif]آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد...

یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه نگرفت

[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]بلکه از عاطفه لبریز شد و[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]نفسی از سر امید کشید[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]زیر پاهامان ریخت...

[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
[/]