عالم

"برهانی جدید" در اثبات خالق هستی

سلام
(لطفا قبل از سوال و اشکال ، متن برهان را به دقت مطالعه فرموده و جواب اشکالات فرضی را نیز در پستهای بعدی مطالعه نمایید )
در جواب به ریسرچر گرامی در خصوص برهان عقلی در اثبات خدای متعال برهانی را مطرح کردیم که به جهت اهمیت اینجا مطرح می کنیم تا مورد نقد و بررسی صاحبان نظر قرار گیرد .
امید است که هدیه ای شایسته به اهل اندیشه در میلاد با سعادت امام باقر ع شکافنده دانشها باشد .
برهان مذکور که از این به بعد ما آنرا برهان اندیشه می نامیم این است :

عالم اندیشه است
هر اندیشه ای اندیشه گری دارد
نتیجه : عالم اندیشه گری دارد

و آن اندیشه گر همان خالق جهان یا همان خداست
برای اثبات صحت یک برهان باید مقدمات آن به قضایای بدیهی منتهی شود . از نظر ما کبرای قیاس بدیهی است و نیاز به اثبات ندارد اما صغرای قیاس نیازمند به اثبات است . برای اثبات این قضیه می گوییم :
اندیشه و تفکر یعنی ترتیب مقدمات برای ظهور نتیجه
عالم هم ترتیب و تنظیم پدیده ها برای ظهور پدیده های دیگر است
پس عالم خود نوعی اندیشه است

برای اثبات یگانگی خدای متعال هم باز می توان برهان را بدین صورت ادامه داد :
عالم حقیقت واحده است
عالم اندیشه واحده است
اندیشه واحده اندیشه گر واحد دارد
عالم اندیشه گر واحد دارد
عالم خالق واحد دارد

نتایج برهان اندیشه :
1- عالم مقدمه و نتیجه است به این معنا که هر پدیده ای هم نتیجه پدیده های قبلی و هم مقدمه پدیده های دیگر است پس عالم پایان ندارد چون هر مقصدی خود مقدمه مقصد بعدی است
2- عالم ظهور حقیقت خود است چه اینکه نتیجه در تفکر ظهور علم اجمالی بسیط به نحو تفصیل می باشد پس عالم نیز ظهور علم اجمالی حقیقت اندیشه گر خود می باشد به عبارت دیگر عالم تفصیل حقیقت اجمالی ( بسیط) خود است
3- اندیشه گر عالم در متن و حقیقت آن است نه جدا از آن چون عالم ظهور آن حقیقت است

ارتباط بین برهان حرکت و برهان اندیشه
در برهان حرکت که شاهکار فکری ملاصدرای بزرگ است می گوییم : حرکت اعراض ناشی از حرکت جوهر است پس جوهر عالم ماده متحرک است پس عالم ماده حرکت است . اما با بیانی که در برهان اندیشه وجود دارد یک علت مشخص برای حرکت عالم ماده یافت می شود و آن اینستکه :
علت حرکت در عالم ماده اندیشه بودن آن است چه اینکه اندیشه یعنی ترتیب مقدمات برای ظهور نتایج و این یعنی حرکت به عبارت دیگر با برهان اندیشه برای حرکت عالم ماده دلیلی واضح مشخص می گردد .
دوستان نظرات خود را بیان بفرمایند
موفق در پناه حق

فقیه یا عالم ؟؟؟

انجمن: 

حق

با نگاهی به آثار و آرای بعضی از متفکرین و روشنفکران اسلامی سده ی اخیر به نکته ای بغایت مهم می رسیم که از دیدگاه آنها فقیه و فقه اصولا توانایی و پتانسیل لازم و کافی را برای پوشش کامل تمامی مسائل ندارد و باقی ماندن در سطح فقه ، باعث می شود که بخش عظیمی از مفاهیم و حوزه های نظری اسلام بلا استفاده و بی مصرف بماند و در نتیجه ما نه تنها به سمت برداشتی جامع و کامل و مطابق نیازهای روزمان و نزدیک شدن به جوهره ی اصلی و غنی اسلام حرکت نمی کنیم بلکه در همان کوچه ی اول فقه می مانیم.

عواقب این مسئله را در حال حاضر به وضوح می توانیم در اطراف حوزه های فکری مان لمس کنیم وقتی در جواب به شبهه ها ناگزیر و ناچار وارد دیدگاه فقه می شویم و به تبع آن وارد علم رجال و حدیث شناسی و.....

بطور مثال در پاسخ به ادعای متفکری چون سروش ، حکم ارتداد می دهیم یا هنرمندمان از روی جهل به چطور پاسخ گفتن و سکوت معنادار مدعیان دین ، نامه ی آتشین می نویسد و در پایان نیز جوابی از طرف فقیهان جز همان ارتداد و دعوت به راه صواب ( راهی که آقایان انطور ادراک می کنند ) نمی بینیم .

دلیل و استدلال آقایان این است که این پاسخ فقه ( بخوانید پاسخ اسلام ) است و حکمی است لایتغیر که حتی نباید در راههای استدلالی دیگری قدم گذاشت و فقه مارا بس است !!!

اگر ایت الله سبحانی پیدا می شود که پاسخی عقلی و درخور فارغ از اینکه صحیح باشد یا نباشد ، می دهد و اگر عبدالعلی بازرگان بی ادعا و با شرفی یافت می شود که در آن سر دنیا دلش برای جوانان بخت برگشته ی طالب حقیقت بیشتر از آقایان می سوزد و از دیدگاه متفاوتی نسبت به ایت الله سبحانی جواب درخور دیگری می دهد . به این دلیل است که هر دوی آنها پای فراتر از فقه و کوچه ی اول قرائت دینی – اسلامی گذاشتند. که اگر جز این بودند آنها هم مانند آقایان با چند خطی حکم ارتداد و نصیحت ، رفع مسئولیت !!! می کردند.

و باعث می شدند اطمینان حاصل کنیم که بزرگان و مدعیان دینی مان آنقدر از نظر بنیان های فکری و استدلالی ضعیف هستند که برای حفظ آبرو و از سر بی جوابی ، در زیر احکام ارتداد و نصیحت پنهان می شوند.

که جای شکرش باقی است هنوز آنقدر از عالمان و بزرگان مسئول خالی نشده ایم.

نارسایی ها را که لمس می کنیم حسی کنجکاوانه مارا به سرچشمه ی زلال اسلام ناب محمدی می رساند (همواره وقتی به اصل باز می گردیم بسیاری از ابهامات حل می شوند و کم کاری ها نمایان !!! ) و در آنجا باز می بینیم که آنچه حضور دارد نه فقیه و ملا و آخوند که " عالم " است.

عالمی که در اصول و فروع دین رابطه اش با مردم عادی رابطه ی مرید و مرادی است و در فروع فروع دین رابطه ی منطقی مقلد و مرجعیت تقلیدی.

و عالم اسلامی نه فقیه است ، نه فیلسوف ، نه عارف و نه .... که مجموعه ای است از تمامی آنها و اصلا اینطور نیست که به یکی بپردازد و بس.

اصل و هدف " عالم " شدن است . نه فقیه شدن و در آن ماندن و آن را کامل و کافی و لازم دانستن.


می بینیم که از دل همین حوزه با دیدگاه منحط مخصوص بخود ( لازم و کافی دانستن فقه ) عالمانی همچون امام خمینی ، سید جمال ، محمد تقی جعفری ، علامه طباطبایی و .... بیرون آمده اند ولی هیچگاه این تک ستاره پروری به سیستم بدل نشده است و این همان جان کلام است.

یکی از حلقه های گمشده ی اسلام منسجم و یکپارچه و یکی از موانع طرح تجدید بنای اسلامی اقبال لاهوری ، " کمبود عالم " است.


وگرنه فقیه که بحد وفور داریم ، الحمدلله

منبع : وبلاگ شخصی ( محراب )

برچسب: