فقیه یا عالم ؟؟؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
فقیه یا عالم ؟؟؟

حق

با نگاهی به آثار و آرای بعضی از متفکرین و روشنفکران اسلامی سده ی اخیر به نکته ای بغایت مهم می رسیم که از دیدگاه آنها فقیه و فقه اصولا توانایی و پتانسیل لازم و کافی را برای پوشش کامل تمامی مسائل ندارد و باقی ماندن در سطح فقه ، باعث می شود که بخش عظیمی از مفاهیم و حوزه های نظری اسلام بلا استفاده و بی مصرف بماند و در نتیجه ما نه تنها به سمت برداشتی جامع و کامل و مطابق نیازهای روزمان و نزدیک شدن به جوهره ی اصلی و غنی اسلام حرکت نمی کنیم بلکه در همان کوچه ی اول فقه می مانیم.

عواقب این مسئله را در حال حاضر به وضوح می توانیم در اطراف حوزه های فکری مان لمس کنیم وقتی در جواب به شبهه ها ناگزیر و ناچار وارد دیدگاه فقه می شویم و به تبع آن وارد علم رجال و حدیث شناسی و.....

بطور مثال در پاسخ به ادعای متفکری چون سروش ، حکم ارتداد می دهیم یا هنرمندمان از روی جهل به چطور پاسخ گفتن و سکوت معنادار مدعیان دین ، نامه ی آتشین می نویسد و در پایان نیز جوابی از طرف فقیهان جز همان ارتداد و دعوت به راه صواب ( راهی که آقایان انطور ادراک می کنند ) نمی بینیم .

دلیل و استدلال آقایان این است که این پاسخ فقه ( بخوانید پاسخ اسلام ) است و حکمی است لایتغیر که حتی نباید در راههای استدلالی دیگری قدم گذاشت و فقه مارا بس است !!!

اگر ایت الله سبحانی پیدا می شود که پاسخی عقلی و درخور فارغ از اینکه صحیح باشد یا نباشد ، می دهد و اگر عبدالعلی بازرگان بی ادعا و با شرفی یافت می شود که در آن سر دنیا دلش برای جوانان بخت برگشته ی طالب حقیقت بیشتر از آقایان می سوزد و از دیدگاه متفاوتی نسبت به ایت الله سبحانی جواب درخور دیگری می دهد . به این دلیل است که هر دوی آنها پای فراتر از فقه و کوچه ی اول قرائت دینی – اسلامی گذاشتند. که اگر جز این بودند آنها هم مانند آقایان با چند خطی حکم ارتداد و نصیحت ، رفع مسئولیت !!! می کردند.

و باعث می شدند اطمینان حاصل کنیم که بزرگان و مدعیان دینی مان آنقدر از نظر بنیان های فکری و استدلالی ضعیف هستند که برای حفظ آبرو و از سر بی جوابی ، در زیر احکام ارتداد و نصیحت پنهان می شوند.

که جای شکرش باقی است هنوز آنقدر از عالمان و بزرگان مسئول خالی نشده ایم.

نارسایی ها را که لمس می کنیم حسی کنجکاوانه مارا به سرچشمه ی زلال اسلام ناب محمدی می رساند (همواره وقتی به اصل باز می گردیم بسیاری از ابهامات حل می شوند و کم کاری ها نمایان !!! ) و در آنجا باز می بینیم که آنچه حضور دارد نه فقیه و ملا و آخوند که " عالم " است.

عالمی که در اصول و فروع دین رابطه اش با مردم عادی رابطه ی مرید و مرادی است و در فروع فروع دین رابطه ی منطقی مقلد و مرجعیت تقلیدی.

و عالم اسلامی نه فقیه است ، نه فیلسوف ، نه عارف و نه .... که مجموعه ای است از تمامی آنها و اصلا اینطور نیست که به یکی بپردازد و بس.

اصل و هدف " عالم " شدن است . نه فقیه شدن و در آن ماندن و آن را کامل و کافی و لازم دانستن.


می بینیم که از دل همین حوزه با دیدگاه منحط مخصوص بخود ( لازم و کافی دانستن فقه ) عالمانی همچون امام خمینی ، سید جمال ، محمد تقی جعفری ، علامه طباطبایی و .... بیرون آمده اند ولی هیچگاه این تک ستاره پروری به سیستم بدل نشده است و این همان جان کلام است.

یکی از حلقه های گمشده ی اسلام منسجم و یکپارچه و یکی از موانع طرح تجدید بنای اسلامی اقبال لاهوری ، " کمبود عالم " است.


وگرنه فقیه که بحد وفور داریم ، الحمدلله

منبع : وبلاگ شخصی ( محراب )

برچسب: