عاطفه

عشق ، نیاز عاطفی یا نیاز جنسی؟

سلام و درود
یه موضوعی هست که بیشتر از این که جنبه مشکل و به دنبال جواب بودن داشته باشه بیشتر این جوریه که مطرح میکنم تا دوستان اگه نظری داشتنید مطرح کنند و یا اگه تجربه داشتند در احتیار ما بگذارند.
الان داره نزدیک ۲۰ سالم میشه.یه موضوعی هست که شاید از سن ۵ سالگی در من وجود داشته و تا امروز هم تقریبا تو خیلی از دوره های زندگیم وجود داشته.
اونم یه حسیه که از نظر من عشق بوده!حالا اسمش خیلی مهم نیس!یکم توصیفش کنم اینحوری بوده که مثلا توی جمع دوستانم ناگهان حس میکردم که کسی رو بیشتر از بقیه دوس دارم.خیلی بیشتر.خوشحالیش میشد خوشحالیه من.ناراحتیشم میشد ناراحتی ام طبیعتا.خندش میشد کل دنیام و نگاهش ارزوم.معمولا چون همیشه مرزهای رابطه هامو با جنس مونث حفظ کردم اکثر این افراد پسر بودن(منطقیه که شما به دختری نگاه نکنید و یا همیشه ازش فاصله بگیرید هیچ وقت عاشقش هم نمیشید دیگه)اما خوب دخترهم بوده لابلاشون.
بعد این جوریه که بودن با اون فرد میشه بهترینو تنها خواسته تو اون بازه از زمان.احتمالا بغل کردن و گرفتن دستاش ارامش عجیبی به ادم میده
و اما مشکلی که خیلی وقتا بوده بلند شدن الت تناسلیه تو این روابط متاسفانه.به نظرم اگه کسی دچار این موضوع نشده باشه نمیتونه درک کنه.نمیدونم چقدر باید توضیح بدم.اما این جوریه که اصلا با برانگیختگی جنسی همراه نیست.یعنی تقریبا هیچ کششی به برقراری رابطه جنسی وجود نداره.تو اون لحظه که شاید بغل اون فرد نشستم و دستشو گرفتم و شاید اون اتفاق افتاده(همیشه نیست) تنها چیزی که بهش فکر میکنم همون ارامشیه که بهش رسیدم و ناراحتی از بابت اینکه شاید تا چند دقیقه دیگه باید دستشو ول کنم!
در انتها هم بعد چند سال یا حتی چند ماه این حس به اون فرد از بین میره و شاید یک فرد دیگه ای وارد زندگی میشه.
لازم میدونم بگم که همیشه زندگی خوبی داشتم از زندگیم راضی بودم ادم فعالی تو اجتماع بودم و رابطم با همه خوبه و کلا خیلی مشکل حادی ندارم.البته تو این سالها به دلایلی دچار افسردگی هستم.منتها مسیر زندگیم واقعا همیشه خوب بوده.
اینیم که شاید روابط این قدر نزدیک با یه همجنس پسندیده نباشه رو هم به خوبی میدونم.اینم که تنها پروردگار مهربونمون شایسته عشق ورزیدنه رو هم میدونم.منظورم از دونستن این نیس که زیاد شنیدم گوشم پره.نه منورم اینه که کاملا میفهمم.بالاخره پس ۱۰-۱۵ سال تجربه همچین حسی و اومدن و رفتن یکی یکی این ادمها خوب میفهمم که اینا همش رفتنیه و تنها چیزی که میمونه اون مقدار پیشرفتیه که انسان توی زندگیش میکنه.
در مورد فاصله گرفتن از چنین فردی هم باید بگم که تجربه ثابت کرده پیشنهاد مناسبی نیس.چون من توی اجتماع خیلی فعالم.روزانه تایم زیادی رو با مردم میگذرونم.و مطمئنا وقتی چنین نیازی توی من هست حتی اگه الان از یکی فاصله بگیرم مطمئنا یکی دیگه بعد میاد و جای اون رو میگیره و دوباره همون مشکلات پیش میاد.
راستش حتی نمیدونم چرا اینو اینجا مطرح کردم.شاید بیشتر از این که دنبال احکام و راه حل باشم دنبال کسی ام که درکم کنه!!وقتی چیزی اون قدر بد نیست دلیلی نداره از نظر خودم که باهاش مقابله کنه.همین چیزها الان باعث شده من چیزهایی رو داشته باشم که خیلی های دیگه تو این سن و سال نداشته باشن و به نظرم هر سختی ای که ادم میکشه تهش به چیزای بهتری میرسه.شایدم نرسه و به مشکل بخوره.ولی هر چی که هست هیچ علاقه ای ندارم برم دیکتر و اون یه مشت فرص و دارو بده که اسن حس ها رو کاهش بده!اصلا برام جالب نیست!

خیلی نوشتم .از این که خوندین ممنونم.امیدوارم اگه کسی تجربه ای یا نظری داره مطرح کنه.
کسی ام اگه از نظر علمی روانشناسی یا حتی شرعی چیزی میدونه بازم مطرح کنه.
کلا این که جواب ها زیاد بشه هر چند به دردم نخوره (!!) ولی احتمالا ارومم میکنه.
ممنون

در مقابل بدی های مردم چگونه باید رفتار نمائیم؟


سلام
خوب در جامعه ای زندگی می کنم !
که در تعامل با یکدیگر شاهد ی سری رفتارها از سوی مردم خواهیم بود !
که خوشایند ما نباشد
و چه بسا لطمات مالی و روحی و روانی و آبروی و عاطفی به ما وارد کند !
که اثرات آن شاید تا مدتها همراه ما است
و باعث مشکلات جدی برای بشود
طوریکه بدبینی نسبت به تمام افراد جامعه را برای ما دنبال داشته باشه
مثلا مال خوری و ضرر مالی و درو غ و ریا کلک و خیانت و ظلم وووو
تکلیف ما در مقابل چنین افراد ی که به راحتی با مال و زندگی وآبرو و شخصیت و احساسات و عاطفه مردم بازی می کنند
چیست ؟
با تشکر

::::❤::::سرمایه گذاری عاطفی در خانواده::::❤:::: صوتی استاد فقیهی

انجمن: 

[="DarkGreen"]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات خانه خوبان

موضوع: سرمایه گذاری عاطفی در خانواده

چطور اعضای یک خانواده میتوانند عاطفه یکدیگر را جلب کنند و عاطفه خود را به ایشان ابراز کنند.

استاد فقیهی از اساتید موسسه امام خمینی(ره)

امام علی (ع)

بهترین مکارم اخلاقی از خودگذشتگی و ایثار است.


[/]

فایل: 

چهار مرحله مرگ عاطفی در روابط زناشویی

چهار مرحله مرگ عاطفی در روابط زناشویی



زن و شوهری را در نظر بگیرید که برای شما الگوی یک زوج موفقند. آنها با یکدیگر رفتار خوبی دارند و به هم احترام می گذارند و زندگی مالی مستحکمی بنا نهاده اند ؛ به خواسته های هم ارج می نهند و در نهایت زوج موفقی به نظر می رسند. این طرز فکر شما ، یک روز در حالی که مشغول خوردن شام و گفتگوی خانوادگی هستید به یکباره با شنیدن خبر جدایی آن زوج به هم می ریزد. هر چه فکر می کنید نمی توانید علتی منطقی برای این اتفاق بیابید. همه گوشه و زوایای مغزتان را می کاوید تا نشانه ای دال بر مشکلات زناشویی آن زوج بیابید. اما به نتیجه خاصی نمی رسید .
چه اتفاقی می افتد که روابط عاطفی و پیوند های خانوادگی و اجتماعی از بین می روند و جدایی جای آنها را می گیرد ؟ حتما دلیلی هست . ولی ناشناخته تر از آن است که شما به وجودش پی ببرید.

مراحل چهار گانه مرگ عاطفی
زوال و مرگ روابط عاطفی در 4 مرحله اتفاق می افتد :

1- مخالفت
2- رنجش و عصبانیت
3- عدم پذیرش و طرد
4- سرکوبی

1-مخالفت

در هر نوع رابطه ای که میان دو انسان شکل می گیرد همیشه درجه ای از مخالفت وجود دارد و تضادهای فکری و رفتاری جزیی طبیعی از روابط میان فردی ما را تشکیل می دهند.
اما مخالفت می تواند درجات مختلفی داشته باشد. مخالفت پنهان در برابر مخالفت آشکار. صحنه ای را در نظر بگیرید که در یک مهمانی خانوادگی بزرگ نشسته اید و همسر شما در حال تعریف خاطره ای از شما می باشد که اصلا دوست ندارید دیگران چیزی درباره آن بدانند ؛ مضاف بر اینکه این چندمین باری است که همسرتان این داستان را با آب و تاب تعریف می کند. شما شروع به خودخوری می کنید یا طوری به وی نگاه می کنید که بفهمد مایل به تعریف داستان توسط وی نیستید. این درجه خفیفی از مخالفت است در برابر اینکه شما با صدای بلند وی را از گفتن داستان منع کنید. راه دیگری هم وجود دارد ؛ سعی می کنید خود را آدم متمدنی نشان بدهید که این موضوعات کوچک برایش مهم نیست و از مطرح شدن آنها در جمع حتی لذت هم می برد !!
اگر کمی به زندگی روزانه خود دقت کنید متوجه می شوید که در زمینه ابراز مخالفت های بجا و به موقع تا چه حد فعال هستید. آیا حفظ ظاهر می کنید و در درون خود خوری ؟ آیا مستقیما ناراحتی خود را به شخص مقابل انتقال می دهید ؟
بیشتر مردم مخالفت های خود را به بهانه بد جلوه کردن در نظر دیگران ابراز نمی کنند و تظاهر می کنند که چنین احساسی ندارند. آنچه در اینگونه موارد افراد به خود می گویند این است : « این مسأله بزرگی نیست ، اینقدر ایرادگیر نباش ، هیچکس کامل نیست ، فراموش کن چرا دردسر درست می کنی ؟ »
در زمینه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله مخالفت به کرات اتفاق می افتد. زیرا تعداد تعاملات میان فردی زوجین خیلی زیادتر از انواع دیگر روابط است و به همین نسبت احتمال بروز اختلاف میان آنها بیشتر است.
اگر مخالفت های کوچک خود را بیان نکنید و با توجه به تعداد موارد پیش آمده ، از خیر مطرح کردن آنها بگذرید ، این مخالفت های کوچک جمع شده و کم کم به علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت تبدیل می شود. حال کمی به زندگی با شریک عاطفی خود فکر کنید و اتفاقات هفته گذشته را مرور کنید و مواردی را که با همسرتان در زمینه آنها اختلاف داشتید بیاد آورید.
طرز برخورد شما با این اختلافات چگونه بوده است ؟ طرز برخورد شما با این مخالفت ها در وهله اول شاخص خوبی برای سلامتی ازدواج شما می باشد.

2-رنجش و عصبانیت

عصبانیت و رنجش ، نوع شدیدتر مخالفت هایی است که روی هم جمع شده اند و به صورت احساس تنفری موقتی ابراز می شود . در این مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت می کنید و فرد مقابل هم عکس العمل نشان می دهد و شما را مورد حمله قرار می دهد. خیلی مواقع که سر موضوع کوچک و بی ربطی دعوای بزرگی راه می افتد علت آنرا باید در جای دیگر و موضوع دیگری جستجو کنید.
از اثرات رنجش و عصبانیت می توان به جدایی عاطفی موقت بین شرکای عاطفی اشاره کرد. عصبانیت با فشار روحی زیادی همراه است و انرژی زیادی از شما می گیرد.
اگر رنجش و عصبانیت ، مدام تکرار شود شما در مقام جلوگیرنده آن ، با به درون ریختن این عصبانیت و رنجش و انباشت انرژی منفی بسیار در درونتان پا به مرحله سوم می گذارید.

3- عدم پذیرش و طرد

بعد از یک دعوای مفصل ، در را به هم می کوبید و از منزل خارج می شوید در حالیکه احساس یاس و پوچی سراسر وجودتان را فرا گرفته است . این در حالی است که از جار و جنجال و دعوا هم خسته اید و منزل را برای رسیدن به آرامش ترک کرده اید . در حقیقت از همسر خود فرار کرده اید. این مرحله ممکن است به صورت دیگر و در درون منزل اتفاق بیافتد. شما در منزل و زیر یک سقف هستید ولی به یکدیگر بی اعتنایی می کنید و یکدیگر را مورد بی توجهی قرار می دهید. در واقع وی را هم از دیده و هم از دل بیرون می کنید. این مرحله می تواند یک ساعت به طول بیانجامد و لی تا چند روز و چند هفته هم ممکن است طول بکشد. بیشتر جدایی ها و طلاق ها در این مرحله اتفاق می افتد. این دوره بحرانی ترین دوره اختلافات و در حقیقت زمان به زانو در آمدن آخرین تلاش های عاطفی طرفین برای بقای زندگی مشترکشان می باشد.
در طرد و عدم پذیرش ، آنقدر فشار روحی و تنش زیاد می شود که فرد برای خود فضایی تازه و آرام طلب می کند و اینگونه از زندگی زناشویی خود عقب نشینی کرده ، میدان مبارزه را ترک می کند در حالیکه پیوندهای عاطفیش آخرین نفس ها را می کشد.
اما طرد و عدم پذیرش هم می تواند لاینحل باقی بماند و با تکرار و انباشت در طول یک دوره زمانی ، شما را به مرحله نهایی گسست عاطفی تان سوق دهد.

4- سرکوب

گوشه ای از رستوران ، ساکت و تنها و عبوس نشسته اید و زندگی خود را مرور می کنید. به زندگی مشترک با همسرتان و تمام زحماتی که برای این زندگی مشترک متحمل شده اید فکر می کنید. تمام لحظات شیرین زندگی زناشویی خود و نظرات خانواده و فامیل درباره زندگیتان را از خاطر عبور می دهید و به حرف های آنها بعد از جدایی خود فکر می کنید. در این لحظه در یک عکس العمل طبیعی ، شما نمی خواهید در نظر دیگران آدم شکست خورده ای به نظر برسید. پس باید کاری بکنید و همه این زندگی خوب را نجات دهید. به یکباره همه چیز مرتب می شود و کدورت ها از وجودتان رخت می بندند.
اینجاست که شما در دام سرکوبی افتادید و همه احساسات منفی و عصبانیت و رنجش و طردهای مداوم خود را سرکوب کردید تا آبرویتان حفظ شود و خانوادتان پابرجا بماند. در این لحظات شما با خود می گویید : « بیشتر از این ارزش جنگیدن ندارد ؛ بگذار همه چیز را فراموش کنم ؛ خسته تر از آنم که بتوانم با موضوع سر و کله بزنم.»
سرکوبی نوعی احساس کرخی و بی حسی است. شما دیگر احساسات منفی خود را حس نمی کنید. اما در مقابل بهای بزرگی می پردازید و دیگر احساسات مثبت خود را نیز لمس و درک نخواهید کرد. شما از نظر عاطفی فلج شده اید و تا پایان عمر ، یکنواخت و بی احساس به نمایش کسالت آور زندگی خود ادامه می دهید. ماسکی از لبخندها و احترامات ساختگی به چهره می زنید و دیگر شور و نشاط سابق را ندارید. زندگیتان قابل پیش بینی و کسل کننده می شود و خستگی مزمن جسمی به سراغتان می آید.

آنچه این مرحله را فاجعه آمیز می کند نوع رابطه ای است که بین زوجین وجود دارد. به این ترتیب که همه چیز خوب و مرتب به نظر می رسد و طرفین به ظاهر زندگی خوبی در کنار یکدیگر دارند ؛ اما در واقع بسیاری از استعدادها و مهارت های عاطفی خود را فراموش کرده اند و به یک نیمه مرده ماشینی تبدیل شده اند که زندگی محدود و بی طراوتی را دنبال می کند و خبر بد این است که در این مرحله خود فرد هم احساس می کند که خوشبخت است و زندگی خوبی دارد ، غافل از اینکه بسیاری از قسمت های وجودش در حالت نیمه خاموش به سر می برد . هر دو طرف در این مرحله یاد گرفته اند چه انتظاراتی داشته باشند و چه انتظاراتی را نداشته باشند.

در انتهای سخن

عده زیادی از ما در مراحلی یا در همه زندگی خود درگیر این مرگ عاطفی می شویم. اما علاج کار در کجاست ؟
مسلما در روراست بودن با خود و دیگران و بیام مخالفت ها در همان زمان شکل گیری و ابراز ناراحتی و رنجش ها در مرحله بعد. در کنار پرورش این عادت پسندیده ، فراگیری و تمرین مهارت های حل مسأله و گفتگوی معطوف به نتیجه عینی و مؤثر نیز باید در دستور کار قرار گیرد. اگر در حال حاضر در گیر این مرحل هستید ، وضعیت خود را کامل تشریح کنید و با در نظر گرفتن هدف های کوچک و دست یافتنی قدم به قدم از مرگ عاطفی خود فاصله بگیرید. مهمترین قدم ، پذیرش واقعیت وجود اشکال در زندگیتان است. زیرا بزرگی می گوید : « زمانی که آگاهی به وجود می آید ، تغییر آغاز می شود . »

منبع : درمان احساسات ، جان گری ، هاله گنجوی