دوستی برای ازدواج

ارتباط با جنس مخالف و عذاب وجدان

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام خسته نباشید دوست عزیز
ضمن عرض تبریک سال نو و تسیلت بابت فرارسیدن ایام فاطمیه (س)

راستش من دو سالی هست با دختر خانمی اشنا هستم(توی دانشگاه به طوری که رایجه اشنا شدیم) و نه من نه ایشون از اون ادمایی نبودیم که واسه دوستی و این چیزا بریم و بیایم و پساز مدتی من با خانوادم مطرح کردم و یه سری شرایط گذاشتن مثل درس و کار و این چیزا(خانواده ی خودم) و یه سری توصیه های معمول(لازم به ذکر ما خانواده ی مذهبی هستیم)تا یه 6 ماهی گدشت و کم کم دعواهای من و این دختر خانم سر چیزای الکی شروع شد, سر خیلی جیزای بچه گانه دعوامون میشد و گاها بدون گدشت و مغرور بودیم هر دو و این دعواها کش پیدا میکرد و خب بالاخره اشتی میکردیم, سر خیلی چیزا مشکل داشتیم مثلا اصلی ترینش واسه من حجابشون بود که میگفتن مثلا چون با پسر عموم بزرگ شدم مثل دادشمه یا پسر داییم که ازم کوچیک تره طوری نیس و واقعا با مشکلات بسیاری تا اونجا که شد با حرف و جنگ و دعوا اینم تا حدودی حل شد گدشت و 1 سال شد و گفتن من بابام حرف زدم و پدرم میخواد تو رو ببینه, از قبل گفته بودن پدر من ببینه پسر جنم داره و اهل کاره مشکلی به وجود نمیاره و این چیزا که خودت و خونوادت مهمی... مام رفتیم و واقعا عکس اینو دیدیم, از متراژ خونه و حیاط دار بودنش پرسیدن تا شغل پدر و وقتی دیدن من( یه دانشجوی ترم 6 آه در بساط ندارم) با اینکه کار میکردم و حداقل پول تو جیبیم مال خودم بود بسیار بد و شاید تحقیر آمیز رفتار کردن و گفتن من تو خونه حرف میزنم و یه چندتا کیس مناسب هست و خبر میدیم و حتی اخر کار بر خلاف اولش با من حتی دست هم ندان موقع خدافظی!!!
خب معلوم بود نتیجه چیه و اعلام مخالفت کردن و عصر دختر خانم با چشم گریون به من زنگ زدن و گفتن پدرم مخالفت کردن و من که از رفتار پدرشون ناراحت بودم که حتی تو اولین برخورد یه کلمه از خودم و خونوادم نپرسیدن بد با این خانم رفتار کردم و شاید از اینجا اغاز مشکلات ما بود.... جنگ و دعوا و توهین و بی احترامی تا جایی که حرمت ها شکسته شد... ولی رابطه از روی عادت وابستگی یا دوس داشتن قطع نشد. و کج دار مریز ادامه داشت, ولی دعواها خیلی بد بود و واقعا بی حرمتی میشد, خب در کل من ادم خوش اخلاقی نیستم زیاد ولی این خانم هم بسیار حق به جانب بود و شاید لوس!!!
پس از همین محرمی که گشدت من واقعا تو دینم محکم تر شدم(مذهبی بودم) ولی بیشتر شدم و عهد کردم و خب دیگه این خانم به چشم من نامحرم بود و من نمیتونسم مث قبل باهاش رابطه داشته باشم که هی زنگ بزنم و برم بیرون و ناراضی و هی گلایه و غر زدناش ادامه داشت...خلاص سرتون رو درد نیارم تا همین امروز تقریبا خیلی خوب بودیم که با هم 2 هفته یبار دعوا رو اشتیم(از خیلی مسایا جانبی گدشتم بخاطر طولانی شدن) و الان بجایی رسیدم که مطمینم با این خانم ازدواج کنم میشم مث اکثر کسایی که بعد 6 ماه طلاق میگیرن ما هیچ کدوم اونی نیسیم که دیگری میخواد, به خودش که میگم میگه ازم خسه شدی و کس دیگه رو دوس داری که واقعا اشتباه میکنه و خلاصه کلی ناله نفرین...منم خودم عذاب وجدان دارم که دوسال عمر این خانمو حروم کردم و بخاطر وجود من از خیلی خواستگارا گذشت و نمیتونم به طور کامل این رابطه رو قطع کنم... کاملا احساسی به قضیه نگاه میکنه, منم میترسم حق الناس باشه و بعدا تقاصشو پس بدم ولی هم از اینده با این خانم میترسم هم از اینکه عمرشو دوسال تلف کردم(البته همه اینا واسه خودمم هست منم دوسال وقت گذاشتم ولی میگم من پسرم طوری نیس)...واقعا نه راه پس دارم نه راه پیش...خواهشا کمکم کنید...
حتی بهش گفتم بیا از هم جدا بشیم فعلا تا من یکم شرایطی که پدرت گفت به دست بیارم توام اگر خواستگار بهتر من پیدا کردی جواب بده که برخورد غیر منطقی و احساسی کرد و این تلاشمم بی نتیجه موند و فکر کرد میخوام دورش بزنم...
خلاصه بگم الان بیشترین حسم عذاب وجدانه و ناراحتی... شاید دوسش داشته باشم ولی این کافی نیست... مشکلاتمون اساسیه...خواهشا کمکم کنید... خیلی خسته م..واقعا خسته م... خیلی چیزا رو بخاطر طولانی شدن نگفتم و کلیاتو گفتم...عذاب وجدان اینکه بعد من ازدواج نکنه یا ضربه بخوره داره دیوونم میکنه اخه ما بی هیچ شناختی از هم پا پیش گذاشتیم و اگه شناخت الانم رو ازش داشتم اصلا پا پیش نمیذاشتم...
خواهشا کمک کنید..ممنون
اجرتون با حضرت زهرا(س)
جهت تعجیل در ظهور اقا امام زمان (عج) صلوات

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:


رابطه قبل از ازدواج

رابطه قبل از ازدواج باید چگونهباشد