خسته ام

به این زندگی ادامه بدهم یا خیر؟ (احساس خوشبختی ندارم)

سلام خانمی هستم ۲۸ سالمه شوهرم ۳۵ حدود ۴ ساله ازدواج کردم، من انتخاب شوهرم بودم اون خیلی منو دوست داشت الانم نمیگم نداره ولی دیگه من احساس خوشبختی ندارم، اون اوایل نامزدی عالی بود و بهترین مرد و من خوشبختترین دختر دنیا، ولی بعد از اولین رابطه جنسی، خود واقعیش رو نشون داد، اوایل بهم میگفت میخواد نماز بخونه و روزه بگیره ولی تو این مدت اینکارو نکرد، با اصرارهای من شاید دو سه بار نماز و دو سه تا روزه گرفت، اخلاق بدشو دیدم که با اینکه فرد احساساتی بود ولی‌بدخلقی های خیلی زیادی داشت و چشم های من همیشه اشکبار ، بدخلقیش تا حدی بود که دو سه بار با خانوادمم دعوا داشت ولی الان جدیدا اونم با پافشاری های من سعی میکنه احترام بزاره،وقتی بیرون میریم تو ماشین همش به این و اون فحش میده، تلویزیون اخبار اینا نشون میده فحش میده، همیشه انرژی منفی میده، منم از این رفتاراش متنفرم، تو رابطه جنسی همش من پیشقدم میشم، چندبارم بخاطر خانوادش دلمو شکسته ازشون دفاع کرده، کلا دیگه انگیزه ای برای این زندگی ندارم ، یه پسر ۷ ماهه دارم، بهم بگین چیکار کنم، به صلاحه ازش جدا بشم یا نه؟ خوبیاش اینه که وفاداره ، اهل مسافرت و گردشه ، از لحاظ خورد و خوراک و پوشاک بهم بد نمیگذره، میدونم دوسم داره ولی این رفتارهاش باعث شده زندگیمون سرد بشه، منم دارم کم کم کاهل میشم در نماز خوندن و ایمانم خیلی ضعیف شده، اخلاقمم کم کم داره بد میشه، چیکار کنم کمکم کنید، همش به این فکر میکنم چرا به خواستگارای دیگم که به پسرای با اخلاقی بودن اردواج نکردم و چرا با عجله تصمیم گرفتم

✿ღ✿ "آن مرد می آید " اگر ... ✿ღ✿

تصور کنید همین الان به شما خبر ظهور امام زمان رو دادن چه احساسی دارین؟
لطف کنید تو یک جمله احساستون رو بیان کنید.