بی عفتی

آیا این زندگی قابل بازسازی است یا ...؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:


با سلام
چند وقت پیش مادرم متوجه شد که دختر یکی از مشتریاش با دو تا بچه می خواد جدا بشه، به خاطر سختی هایی که همه روزه خودمون داریم تحمل می کنیم تصمیم گرفت یه کمکی به این بنده خدا ها بکنه تا شاید زندگی شون درست بشه

خانومه طلاق می خواد،
وضع مالیشون هم خوبه، یه ماشین سنگین 400 میلیونی دارن و کلی پول در میارن،
بچه هاشون 3 و 8 ساله
خانواده پسره می گن معلوم نیست این دختره ساعت 10 شب با ماشین کجا میره و .... :Motehayer:،
دختره می گه تو عقدمون دیدم با دوست دخترشه ولی کوتاه اومدم ، گفتم درس می شه... اما الان خونه مجردی کرایه کرده و برا رفیقاش ساقی شده!!!

در مورد این دو خط خودم یاد این توصیه میوفتم که وقتی مرد خراب باشه... باعث می شه زنشم... بعله آقا جان شتر سواری دولا دولا نمی شه...

زنه چند تا عمل زیبایی انجام داده... مادر شوهرش می گه این افسردس و یکی از عوارض این عملا افسردگیه... دختره چندبار می خواسته خود کشی کنه

7 سال اول طبقه پایین خونه پدر دختره زندگی کردن... الان دوساله خونشون رو عوض کردن تا شاید وضع بهتر بشه..

الان دختره حرف حسابش اینه: بیاد یه مهمونی بگیره و جلو همه بابت تهمتایی که بهم زده ازم عذرخواهی کنه و طلاهامو که به خاطر ماشین فروختم برام بخره و خونه بخره سه دنگ به نامم بزنه....،
اونا هم که خیلی این حرفا رو تحویل نمی گیرن و می گن این افسردس و باید بستری بشه....

مامان دختره دیشب زنگ زده بود به مادرم و گریه می کرد.... می گفت حداقل یه تیکه طلای کوچیک با یه جعبه شیرینی پاشن بیان ... شاید راضی شد....

الان مامانم زنگ زده به پسره و راضیش کرده که گل و شیرینی بگیر بریم خونه دختره...

حالا هر نکته و توصیه ای برای مدریت این اوضاع نابسامون دارید... بفرمایید.. آهان راستی الان دادخواست طلاق هم داده....


تشکر از همه، مخصوصا کارشناس محترم

:hamdel:از کاربرانی که با مطرح نکردن بحثای بی ارتباط با موضوع، از به حاشیه رفتن صحبت جلوگیری می کنند، بی نهایت سپاسگذارم:hamdel:


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

✔✔✔ عفاف ، چرا و چگونه؟ ✔✔✔

سرآغاز

روز به دیدار یکی از دوستان ارجمندم که مشاور و روانشناس و کارشناس امور تربیتی است و در جوار حرم مطهر رضوی مسوولیتی به عهده دارد رفتم.
به هنگام بازگشت زنگ تلفن به صدا در آمد. دوستم گوشی را برداشت و صحبتهایی میان آنان رد و بدل شد. تماس گیرنده برای جوانی 17 ساله وقت مشاوره می خواست!

مشکل جوان طغیان غریزه جنسی بود که برای کنترل و رهایی از شر آن، خود را زخمی کرده بود.
دوستم پیشنهاد داد این مشاوره را بنده بپذیرم و من نیز با کمال میل پذیرفتم. شماره تلفنم را دادم و قرار شد آن جوان که نامش مصطفی بود با من تماس بگیرد.
بعد از ظهر تماس گرفت ، آدرس منزل را به دادم . پس از ساعتی آمد. سلام و احوالپرسی کردیم. تیپش همانند برخی از جوانان امروزی بود. به علاوه که چشمان آبی و موهای بورش، بیش از دیگران قیافه اش را شبیه غربی ها و اونور آبها کرده بود.
به خانه دعوتش کردم. به راحتی پذیرفت و با چایی و شکلات مهمان بنده شد.
از خانواده اش پرسیدم. پاسخ داد که فرهنگی و از اقشار متوسط به بالای جامعه هستند.

سرانجام پای درد دل ها و غمهای جانکاهش نشستم و به دقت گوش جان فرادادم. از خودش بسیار ناامید بود، می گفت: « خلافهای بسیاری مرتکب شده ام . . . از شر شهوت و غریزه جنسی به ستوه آمده ام و راهی برای نجات نمی بینم و . . . »

کمی امید و دلداریش دادم و به روشهای « کنترل غریزه جنسی از منظر آموزه های دینی » اشاره ای کردم و در پایان بسیاری از مطالب این نوشتار را که در قالب یک کتاب قطور 450 صفحه ای بود در اختیارش گذاشتم و با دعای خیر بدرقه اش نمودم.

یک ماه بعد: تماس گرفت و به خانه آمد و با همان چایی و شکلات میهمان ما شد و گفت: کتاب را خواندم
گفتم: نتیجه؟
گفتم به این نتیجه رسیدم که با جنس مخالف تماس برقرار نکنم، تلفن نزنم، پیامک ندهم، چت نکنم، قرار ملاقات نگذارم و . . . . الان نیز یک هفته است که در این ایام تابستان مشغول به کار مناسبی شده ام و خوشبختانه محیط کار به گونه ای است که با نامحرمان در ارتباط نمی باشم. و از این جهت حال و روزم بسیار بهتر از قبل شده است.

و این آخرین دیدار من با مصطفی بود. چرا که تا دیدار بعدی 5 سال طول کشید.