جمع بندی چند سؤال در مورد مادی گرایی

تب‌های اولیه

172 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[FONT=microsoft sans serif]

آیا مجردات در زمان حرکت می کنند؟

باسلام
زمان وعاء حرکت مادیات است. برای مجردات و ارتباط آنها با دیگر موجودات دو وعاء دهر و سرمد وجود دارد.
ارتباط موجودات مجرد با مادیات در وعاء دهر صورت میگیرد و ارتباط موجودات مجرد با یکدیگر در وعاء سرمد است.
در این مورد گفته شده،
موجودات بر دو دسته‌اند:
1. یا در زمان هستند که این دسته دارای حرکت هستند.(اینها موجودات متغیر و بالطبع، مادی هستند)
2. یا نه حرکت دارند و نه خودشان حرکتند. در نتیجه در زمان نیز نیستند. این دسته از موجودات دو نحوه تعامل دارند:
2.1: یا تعامل با امور متغیر (امور مادی و در زمان) دارند که این همراهی و معیت در وعای دهر صورت میگیرد.
2.2: یا تعامل و نسبت با امور ثابت دیگر دارند(امور غیر مادی و غیر زمانی) که این همراهی در وعای سرمد صورت میگیرد.(1)

بنابراین، مجردات در زمان حرکت نمیکنند بلکه اصولا حرکت ندارند، بلکه اگر تعاملی نیز با موجودات زمانی دارند، در وعای دیگری صورت میگیرد به نام دهر.

یا حوادث زمانمند مثل حوادث مضارع برای ما، می بینند؟

این موجودات از آنجا که زمان مند نیستند، بنابراین قاعدتا میتوانند قادر باشند امور گذشته و آینده را نیز ببینند، مگر اینکه تجردشان تام نباشد که در آن صورت به خاطر ضعف وجودی ای که دارند برخی امور از دیدشان مخفی است، نه به خاطر اینکه در گذشته یا آینده است، بلکه به جهت ضعف اشرافشان به حوادث عالم.
اما خداوند به خاطر مرتبه فوق تجردی که دارد، همه چیز برایش علی السویه است و زمان محدودیتی برای او به هیچ وجه ایجاد نمیکند.

بعلاوه آیا موجود مجرد می تواند در حوادث گذشته دست ببرد، و حال و آینده را دگرگون کند؟

گذشته برای او بی معناست اما یک طرف این ارتباط، موجودی مادی است که زمان برایش بی معنا نیست، بنابراین، همانطور که در بالا گفته شد، همراهی و تاثیر موجود ثابت(مجرد) و موجود متغیر(مادی) در وعای دهر صورت میگیرد و این همراهی چون قاعدتا یک طرفش موجودی زمان مند است، در ظرف حال صورت میگیرد. گذشته توان بازگشت ندارد پس مجرد نیز نمیتواند در زمان حال(نسبت به موجود مادی و طرف دیگر ارتباط) برود و در امری که گذشته تاثیر بگذارد.
اما نسبت به آینده، مجرد میتواند در آن تاثیر بگذارد اما تاثیر او زمانی مشخص میشود که زمان حال برای طرف دیگر این ارتباط برسد.

ـــــــــــــــــ
1. موسوعه مصطلحات فلسفه عندالعرب، بیروت، مکتبة لبنان، ، ج1، ص338.

[FONT=microsoft sans serif]
گذشته توان بازگشت ندارد پس مجرد نیز نمیتواند در زمان حال(نسبت به موجود مادی و طرف دیگر ارتباط) برود و در امری که گذشته تاثیر بگذارد.

با سلام. بر اساس فرمایش شما، تغییر در گذشته، امری ذاتاً محال است. لطفاً دلیل محال بودن این امر را بفرمایید.

[FONT=microsoft sans serif]

با سلام. بر اساس فرمایش شما، تغییر در گذشته، امری ذاتاً محال است. لطفاً دلیل محال بودن این امر را بفرمایید.

چون گذشته، گذشته و اتفاقی که در آن افتاده است، مربوط به همان زمان و همراه با قید همان زمان است.

مثلا فرض کنید شما دیروز ساعت 10 شیشه ای را شکستید، حالا امروز تصمیم میگیرید که آن کار را اصلاح کنید.
دو حالت بیشتر ندارد.
یا میخواهید برگردید به همان زمان دیروز ساعت 10 و شیشه را نشکنید.
یا میخواهید از همین امروز و در همین ساعتی که در آن حضور دارید، شیشه شکستن دیروز را انجام ندهید.
حالت اول، مستلزم این است که اجزای زمان دیروز در امروز برگردد و این امر محال است زیرا اجزای زمان متصرم الوجود و گذرا هستند و قابل برگشت نیستند. به این دلیل که زمان یک واحد متصل است که اجزای فرض اش، آن به آن میگذرند. آن حال، آن گذشته رفته و آن آینده هنوز نیامده. بنابراین، امروز ساعت 10، دیگر اجزای فرضی و اعتباری ساعت 10 دیروز قابل بازگشت نیست.
حالت دوم نیز مستلزم این است که امروز جلوی کار دیروز را بگیریم که در این صورت چون کار دیروز در یک زمان خاصی و همراه با بعد زمانی اش انجام شده است، قابل اصلاح(به معنای عدم انجام) در زمان بعد نیست، آنچه در ظرف زمان انجام میشود، به خاطر تحقق علت تامه اش، محقق میشود و وقتی علت تامه کاری صورت گرفت، معلولش نیز محقق میشود خصوصا در اینجا که معلول اصلا محقق شده است.
به عبارت دیگر، اگر امروز بخواهیم کار انجام شده دیروز را به حالت عدم انجامش برگردانیم، این بدان معناست که علتی که دیروز باعث تحقق معلول(شکستن) شده بود، در همان دیروز تامه نبوده باشد. حال آنکه اگر دیروز تامه نبود، اصلا معلولش محقق نمیشد و این خلف فرض تامه بودن علت شکستن در دیروز است.

موفق باشید.

[FONT=microsoft sans serif]
آن حال، آن گذشته رفته و آن آینده هنوز نیامده.

با سلام. به توجه به اینکه آینده هنوز نیامده است، یعنی هنوز موجود نشده که در محضر خدا باشد و خدا به آن علم حضوری داشته باشد، چگونه خدا از آینده مطلع است؟

با سلام. به توجه به اینکه آینده هنوز نیامده است، یعنی هنوز موجود نشده که در محضر خدا باشد و خدا به آن علم حضوری داشته باشد، چگونه خدا از آینده مطلع است؟

باسلام
این مسئله دو بحث دارد.
یکی اینکه خداوند چگونه از مسئله زمان مند اگاه میشود.
دیگر اینکه این علم آیا باعث تغییر در ذات او میشود یا نه.
در موردمسئله اول، فلاسفه ایده ظرف "دهر" را مطرح کرده اند.
به این معنا که چون خداوند موجودی ثابت و غیر متغیر و فرازمانی است، اگر بخواهد ارتباط با موجود زمان مند پیدا کند، در ظرفی با او ارتباط مییابد که به نام دهر معروف است.
در این ظرف تمام واقعیتهای زمان مند از ابتدا تا انتها به صورت یک واقعیت کش دار در محضر خداوند حاضر است و او احاطه بر آن دارد.

اگر بخواهیم تشبیه معقول به محسوس داشته باشیم، مانند یک فیلم ده دقیقه ای که
گاهی انسان در آنرا در دستگاهی قرار میدهد و دستگاه یک فریم یک فریم شروع به نمایش آن میکند
و گاهی تمام آن نگاتیوهای به هم پیوسته را باز میکند و به صورت یک نوار باز شده آنرا از بالا نگاه میکند.
در حالت اول، هر فریم که در دستگاه نمایش داده میشود، تنها همان فریم نمایش داده می شود. در این حالت، فریم قبلی رفته و فریم بعدی هنوز نیامده است.
اما در حالت دوم، تمام فریم ها در یک نگاه موجود است، به همراه تمام جزئیاتی که در آن فریم ها اتفاق می افتد.

حوادث زمانی نیز همین دو لحاظ را دارد.
یک وقت موجودی که به آن حوادث نگاه میکند خودش زمان مند است، بنابراین این موجود تنها میتواند این حوادث را از دریچه ای نگاه کند که دستگاه عالم برایش به نمایش در می آورد: فریم به فریم، آن به آن.
اما گاهی نیز موجودی به آن حوادث نگاه میکند خودش درون زمان و مقید به زمان نیست و به همین جهت، همه آن حوادث را به صورت حضوری مانند یک نوار به هم پیوسته و ثابت(ثبات در عین تغییر) حاضر دارد.
حالت اول را رویت حوادث زمانی در ظرف زمان میگویند.
و حالت دوم را رویت حوادث زمانی در ظرف دهر گفته میشود.

این نحوه حضور بود.
اما اثبات چنین علمی بدین صورت است که
خداوند علت تمام موجودات عالم است.
علت به معلولش، علم حضوری دارد.
پس خداوند به تمام موجودات عالم، علم حضوری دارد.

[FONT=microsoft sans serif]

اگر بخواهیم تشبیه معقول به محسوس داشته باشیم، مانند یک فیلم ده دقیقه ای که
گاهی انسان در آنرا در دستگاهی قرار میدهد و دستگاه یک فریم یک فریم شروع به نمایش آن میکند
و گاهی تمام آن نگاتیوهای به هم پیوسته را باز میکند و به صورت یک نوار باز شده آنرا از بالا نگاه میکند.
در حالت اول، هر فریم که در دستگاه نمایش داده میشود، تنها همان فریم نمایش داده می شود. در این حالت، فریم قبلی رفته و فریم بعدی هنوز نیامده است.
اما در حالت دوم، تمام فریم ها در یک نگاه موجود است، به همراه تمام جزئیاتی که در آن فریم ها اتفاق می افتد.

حوادث زمانی نیز همین دو لحاظ را دارد.
یک وقت موجودی که به آن حوادث نگاه میکند خودش زمان مند است، بنابراین این موجود تنها میتواند این حوادث را از دریچه ای نگاه کند که دستگاه عالم برایش به نمایش در می آورد: فریم به فریم، آن به آن.
اما گاهی نیز موجودی به آن حوادث نگاه میکند خودش درون زمان و مقید به زمان نیست و به همین جهت، همه آن حوادث را به صورت حضوری مانند یک نوار به هم پیوسته و ثابت(ثبات در عین تغییر) حاضر دارد.
حالت اول را رویت حوادث زمانی در ظرف زمان میگویند.
و حالت دوم را رویت حوادث زمانی در ظرف دهر گفته میشود.

با سلام.

گرامی ابتدا در مورد تمثیلی که ذکر فرمودید، قدری با صورت مسئله فرق دارد. فیلم روی نگاتیوهای پیوسته، هر چند دیده نشده اند، ولی موجود هستند، در واقع اینکه در حالت اول دیده نمی شوند، به دلیل نوع بررسی است، ولی حوادث آینده هنوز رخ نداده اند که وجود داشته باشند و بتوانند در حالت دوم دیده بشوند، مثل تصاویری که قرار است فردا بر روی نگاتیوها ثبت بشوند، در حالت دوم قابل رؤیت نیستند زیرا اصلاً ثبت نشده اند.

آیا حادثه ای که صد سال بعد رخ خواهد دهد یا مخلوقی که در آن زمان خلق خواهد شد، الان هم وجود دارند که بخواهند در ظرف دهر وجود داشته باشند و در محضر خدا باشند؟ اگر وجود ندارند، چگونه در ظرف دهر و در محضر خدا حاضرند؟ اگر وجود دارند آیا با فرض وقوع در صد سال بعد، در تناقض نخواهد بود؟

سپاسگذارم.

با سلام.

گرامی ابتدا در مورد تمثیلی که ذکر فرمودید، قدری با صورت مسئله فرق دارد. فیلم روی نگاتیوهای پیوسته، هر چند دیده نشده اند، ولی موجود هستند، در واقع اینکه در حالت اول دیده نمی شوند، به دلیل نوع بررسی است، ولی حوادث آینده هنوز رخ نداده اند که وجود داشته باشند و بتوانند در حالت دوم دیده بشوند، مثل تصاویری که قرار است فردا بر روی نگاتیوها ثبت بشوند، در حالت دوم قابل رؤیت نیستند زیرا اصلاً ثبت نشده اند.

آیا حادثه ای که صد سال بعد رخ خواهد دهد یا مخلوقی که در آن زمان خلق خواهد شد، الان هم وجود دارند که بخواهند در ظرف دهر وجود داشته باشند و در محضر خدا باشند؟ اگر وجود ندارند، چگونه در ظرف دهر و در محضر خدا حاضرند؟ اگر وجود دارند آیا با فرض وقوع در صد سال بعد، در تناقض نخواهد بود؟

سپاسگذارم.

بسمه العلیم

با سلام و ادب و تشکر از توضیح استاد صدیق گرامی

علم خداوند به دوقسم ذاتی و فعلی تقسیم می شود، به جهت تفاوتی که در نظام فکری-فلسفی،فلاسفه وجود دارد

در این مورد نمی توانیم به طور کلّی یک نظر واحد را به فلاسفه نسبت دهیم،کمااینکه فلاسفه ی مشاء با فلاسفه ی اشراق

و نظر آنها با حکمت متعالیه ی ملا صدرا در این خصوص تفاوتهای بسیاری دارد.

امّا برای تقریب به ذهن شما مثالی را که شهید مطهری در این باب دارند نقل می کنم که مطابق با نظر ملا صدرا

و توضیح علم ذاتی و فعلی حق تعالی است:

استاد مطهری علم ذاتی حق به اشیاء را(همان علم حضوری که فرمودید)به طرح و نقشه ای در ذهن یک مهندس

تشبیه می کنند و وقتی این طرح از عالم ذهن به عالم واقع منتقل می شود این علم فعلی مهندس مذکور به نقشه ی

ذهنی اوست.

ملا صدرا علم حق تعالی به اشیاء، بعد از خلق را اینگونه تبیین می فرماید:

1-معلول عین الربط و اشعه و پرتویی از علت هستی بخش خویش است.

2-علت هستی بخش احاطه ی کامل بر معلول خویش دارد

3-لازمه ی احاطه ی کامل بر معلول،علم به آن است.

4-بنابراین خداوند علم حضوری به همه ی مخلوقات بعد از آفرینش آنها دارد.

برای فهم این برهان روی دو مورد اول باید تأمل بیشتری داشت.

نظر ملاصدرا در مورد علم خداوند علم اجمالی با کشف تفصیلیه. با نگرش صدرایی علم چیزی جز وجود شیء نیست. پس معنی علم خداوند وجود اشیاء به نحو انتزاعیه. چیزی مثل صور افلاطونی. اما ما دلیلی برای این نحو وجود اشیا نداریم.

کشف تفصیلی چیزی جز بودن شی به صورت متشخص نیست. یعنی همون اعتباری که ما از وجود اشیاء داریم. پس گفتن خداوند به چیزی علم داره، چیزی جز گفتن این که شیءی وجود داره نیست.

نظر ملاصدرا در مورد علم خداوند علم اجمالی با کشف تفصیلیه. با نگرش صدرایی علم چیزی جز وجود شیء نیست. پس معنی علم خداوند وجود اشیاء به نحو انتزاعیه. چیزی مثل صور افلاطونی. اما ما دلیلی برای این نحو وجود اشیا نداریم.

کشف تفصیلی چیزی جز بودن شی به صورت متشخص نیست. یعنی همون اعتباری که ما از وجود اشیاء داریم. پس گفتن خداوند به چیزی علم داره، چیزی جز گفتن این که شیءی وجود داره نیست.

بسمه العلیم

در نظام فلسفی ملا صدرا علم اجمالی منشا ظهور و صدور اشیاء است،نکته ای که در علم فعلی حق به اشیاء

در این رأی برجسته است و آن را از سایر نحله های فلسفی از جمله مثل افلاطونی متمایز می سازد نظریه ی

فاعل بالتجلی است،درست است که در نزد ملا صدرا تشخص به وجود تعلق می گیرد نه به عوارض و صفات

امّا نباید این نکته را هم فراموش بفرمائید که ملا صدرا اشیاء را تجلیّات و پرتوهایی از وجود حق تعالی می بیند

بنابراین با وجود اعتباری که بعضی از عرفاء به آن قائلند متفاوت است،اگر اعتبار را به معنای خطای چشم احول

بگیرید!

بسمه العلیم

در نظام فلسفی ملا صدرا علم اجمالی منشا ظهور و صدور اشیاء است،نکته ای که در علم فعلی حق به اشیاء

در این رأی برجسته است و آن را از سایر نحله های فلسفی از جمله مثل افلاطونی متمایز می سازد نظریه ی

فاعل بالتجلی است،درست است که در نزد ملا صدرا تشخص به وجود تعلق می گیرد نه به عوارض و صفات

امّا نباید این نکته را هم فراموش بفرمائید که ملا صدرا اشیاء را تجلیّات و پرتوهایی از وجود حق تعالی می بیند

بنابراین با وجود اعتباری که بعضی از عرفاء به آن قائلند متفاوت است،اگر اعتبار را به معنای خطای چشم احول

بگیرید!

این نکته که علم به علت منشا علم به معلوله نکته قابل توجهیه. اما این که بگیم علم فاعل بالتجلی به خود، همون علم فاعل بالتجلی به مفعوله -در حالی که مفعول غیر از فاعله- از نظر من معنای روشنی نداره. در صورتی که نکته اول مد نظر باشه من برداشتی جز اون چیزی که تو پست قبل نوشتم ندارم. در صورتی که نکته دوم مد نظر باشه من برداشتی از این گفته ندارم!

این نکته که علم به علت منشا علم به معلوله نکته قابل توجهیه. اما این که بگیم علم فاعل بالتجلی به خود، همون علم فاعل بالتجلی به مفعوله -در حالی که مفعول غیر از فاعله- از نظر من معنای روشنی نداره. در صورتی که نکته اول مد نظر باشه من برداشتی جز اون چیزی که تو پست قبل نوشتم ندارم. در صورتی که نکته دوم مد نظر باشه من برداشتی از این گفته ندارم!

بسمه العلیم

این نوع علم که شما می فرمائید علم به اشیاء عین علم به ذات است علم خدا به اشیاء قبل از ایجاد است.

بحث فعلی علم بعد از ایجاد است امّا اشکالی ندارد می شود راجع به آن بحث نمود.

علم اجمالی که در فاعل بالتجلی گفته می شود در مقابل علم تفصیلی نیست بلکه از آن کامل تر است

و ناظر به وحدت و بساطت بوده و عین علم به ذات است،یعنی معلومات به تمام ذات نزد عالم منکشف هستند

منتهی معلومات از هم متمایز و جدا نیستند،و در علم تفصیلی بعد از پیدایش مخلوقات از یکدیگر جدایند.

بسمه العلیم

این نوع علم که شما می فرمائید علم به اشیاء عین علم به ذات است علم خدا به اشیاء قبل از ایجاد است.

بحث فعلی علم بعد از ایجاد است امّا اشکالی ندارد می شود راجع به آن بحث نمود.

علم اجمالی که در فاعل بالتجلی گفته می شود در مقابل علم تفصیلی نیست بلکه از آن کامل تر است

و ناظر به وحدت و بساطت بوده و عین علم به ذات است،یعنی معلومات به تمام ذات نزد عالم منکشف هستند

منتهی معلومات از هم متمایز و جدا نیستند،و در علم تفصیلی بعد از پیدایش مخلوقات از یکدیگر جدایند.

علم یعنی حضور مجرد نزد مجرد. دوست دارم به این قضیه تحلیلی تر نگاه بشه.

وقتی می فرمایید علم به شیء قبل از ایجاد شیئه یعنی شیء وجود نداره، اما حضور داره. در حالی که شیء اول باید وجود داشته باشه تا بعد حضور داشته باشه، چون حضور برای معدوم موضوعیت نداره. ثانیا اگر علم به ذات هست که علم به شیء نیست. در غیر این صورت باید بپذیریم که ذات عالم همون شیء معلوم هست. پس علم به چیزی قبل از وجود نداریم.

ثانیا من معتقد نیستم که وقتی داریم در مورد شیئی گزاره ای رو مطرح می کنیم حق داریم در این بین میان نگاه اعتباری و نگاه اصیل جابه جا بشیم. چون وقتی می گیم علم خدا به شیء قبل از ایجاد شیء است، راجع به دو موضوع (شیء) که صحبت نمی کنیم. یا شیء از نگاه ما مد نظره، یا شیء به عنوان چیزی که هست. وقتی می بینیم چیزی به یک لحظه نیست و لحظه بعد به وجود اومده، یعنی این شیء نبوده و هست شده؛ پس چرا خودمون رو بندازیم تو دوراهی که: این شیء بوده اما در عین حال نبوده! حالا نگاه اعتباری باشه یا اصیل، نمی شه یک مساله رو به صورت نیمی از یک نگاه و نیمی از نگاه دیگه ببینیم.

علم یعنی حضور مجرد نزد مجرد. دوست دارم به این قضیه تحلیلی تر نگاه بشه.

وقتی می فرمایید علم به شیء قبل از ایجاد شیئه یعنی شیء وجود نداره، اما حضور داره. در حالی که شیء اول باید وجود داشته باشه تا بعد حضور داشته باشه، چون حضور برای معدوم موضوعیت نداره. ثانیا اگر علم به ذات هست که علم به شیء نیست. در غیر این صورت باید بپذیریم که ذات عالم همون شیء معلوم هست. پس علم به چیزی قبل از وجود نداریم.

ثانیا من معتقد نیستم که وقتی داریم در مورد شیئی گزاره ای رو مطرح می کنیم حق داریم در این بین میان نگاه اعتباری و نگاه اصیل جابه جا بشیم. چون وقتی می گیم علم خدا به شیء قبل از ایجاد شیء است، راجع به دو موضوع (شیء) که صحبت نمی کنیم. یا شیء از نگاه ما مد نظره، یا شیء به عنوان چیزی که هست. وقتی می بینیم چیزی به یک لحظه نیست و لحظه بعد به وجود اومده، یعنی این شیء نبوده و هست شده؛ پس چرا خودمون رو بندازیم تو دوراهی که: این شیء بوده اما در عین حال نبوده! حالا نگاه اعتباری باشه یا اصیل، نمی شه یک مساله رو به صورت نیمی از یک نگاه و نیمی از نگاه دیگه ببینیم.

حضور عین وجود و وجود عین حضور است،اینکه می فرمائید شیئی وجود ندارد اما حضور دارد به دلیل جابجایی دو موطن وحدت

و کثرت در ذهن شماست،اینکه در حکمت متعالیه می فرمایند معلوم قبل از ایجاد نزد عالم حاضر است در موطن وحدت است و عرض

کردم که وجود علمی اشیاء در آن موطن از یکدیگر تمایز ندارند،یک نکته ی دیگر اینکه بین حضور و ظهور تفاوت قائل شوید،بنابراین

لفظ شیء وقتی مصداق می یابد که در موطن خلق تحقق یافته باشد و علم تفضیلی حق به آن تعلق می گیرد،در علم اجمالی

پیش از خلق شیء نیست بلکه معلوم است و عرض کردیم این علم عین علم به ذات است.

حضور عین وجود و وجود عین حضور است،اینکه می فرمائید شیئی وجود ندارد اما حضور دارد به دلیل جابجایی دو موطن وحدت

و کثرت در ذهن شماست،اینکه در حکمت متعالیه می فرمایند معلوم قبل از ایجاد نزد عالم حاضر است در موطن وحدت است و عرض

کردم که وجود علمی اشیاء در آن موطن از یکدیگر تمایز ندارند،یک نکته ی دیگر اینکه بین حضور و ظهور تفاوت قائل شوید،بنابراین

لفظ شیء وقتی مصداق می یابد که در موطن خلق تحقق یافته باشد و علم تفضیلی حق به آن تعلق می گیرد،در علم اجمالی

پیش از خلق شیء نیست بلکه معلوم است و عرض کردیم این علم عین علم به ذات است.

این صحبتهای پیشین هست که من نظرم رو قبلا راجع بهش گفتم. با این حال یه توضیح اضافه فکر نمی کنم خالی از فایده باشه.

شما در تحلیل مساله از دو ترازوی مختلف استفاده می کنین. در صورتی که صورت مساله یکی هست. شما یکبار معلوم رو یک شیء بسیطی در نظر می گیرید که عالم به خودش شده، و یک بار شیء متشخصی که نزد خدا حضور داره. مثل این که نیمی از فاصله تهران تا کرج رو با کیلومتر شمار اندازه بگیریم و نیمی از اون رو با مایل شمار و بعد هم این دو عدد رو جمع کنیم و نتیجه بگیریم این فاصله حساب شد. نتیجه ش میشه این تناقض که:

اولا «علم خدا به اشیاء قبل از ایجاد است» و ثانیا «حضور عین وجود و وجود عین حضور است» پس یا «خدا به شیء علم دارد اما شیء حاضر نیست! (ناممکن)» یا «شیء ایجاد نشده است اما وجود دارد! (ناممکن)»

البته هر دوی این دیدگاهها به صورت مجزا قابل تحلیل هستن. در دیدگاه اول شما یک حقیقت بسیطه رو در نظر می گیرید؛ اصلا مساله علم مطرح نمی شه. علم جاییه که دو شیء باشن. من و شما باشیم و خدا هم باشه و علم خدا به ما تعلق بگیره، نه این که بگیم تنها یک چیز هست و غیر از اون نیست و اون شیء عالمه. در دیدگاه دوم وجود شیء چیزی جز علم به شیء نیست، پس شیء بدون این که وجود داشته باشه معلوم نیست. اما این که بخوایم هر دو دیدگاه رو درهم مخلوط کنیم نتیجه ش می شه این مجموعه متناقض یا بی معنی.

دوستان عزیز، لطفاً اجازه بدهید کارشناس به بحث بپردازند.

[FONT=microsoft sans serif]

گرامی ابتدا در مورد تمثیلی که ذکر فرمودید، قدری با صورت مسئله فرق دارد. فیلم روی نگاتیوهای پیوسته، هر چند دیده نشده اند، ولی موجود هستند، در واقع اینکه در حالت اول دیده نمی شوند، به دلیل نوع بررسی است، ولی حوادث آینده هنوز رخ نداده اند که وجود داشته باشند و بتوانند در حالت دوم دیده بشوند، مثل تصاویری که قرار است فردا بر روی نگاتیوها ثبت بشوند، در حالت دوم قابل رؤیت نیستند زیرا اصلاً ثبت نشده اند.

آیا حادثه ای که صد سال بعد رخ خواهد دهد یا مخلوقی که در آن زمان خلق خواهد شد، الان هم وجود دارند که بخواهند در ظرف دهر وجود داشته باشند و در محضر خدا باشند؟ اگر وجود ندارند، چگونه در ظرف دهر و در محضر خدا حاضرند؟ اگر وجود دارند آیا با فرض وقوع در صد سال بعد، در تناقض نخواهد بود؟
سلام
تشبیهی که به کار رفت، کاملا مشابهت با صورت مسئله بحث ما دارد.
همانطور که شما نیز بیان کردید، در مورد نگاه تک تک و از طریق دستگاه پخش کننده، گرچه تمام نگاتیوها موجود است ولی به خاطر محدودیتی که از جانب این دستگاه ایجاد شده، نگاتیوها یکی یکی به نمایش در می آید.
در مورد مخلوقات و ارتباط آنها با خداوند نیز دقیقا همین فرایند برقرار است. در این مورد نیز، تمام موجودات گذشته و آینده نزد خداوند حاضرند، گرچه به خاطر محدودیتی که عالم مادی برای آنها ایجاد کرده، برای ناظر محدود، تنها موجوداتی که در زمان حال، حاضرند قابل دیدن است و آینده نیامده و گذشته گذشته. اما برای موجودی که در فیلتر زمان قرار نمیگیرد و فرازمانی است، تمام این موجودات زمان مند، در محضر او حاضرند و او کاملا بر انها اشراف دارد. او همانند کسی است که توانایی آنرا دارد از بالا به تمام مثلا 10 هزار قطعه فیلم نگاه کند. محدویتی که دستگاه پخش برای دیگران ایجاد میکند قاعدتا برای او ایجاد نمیشود. زیرا او برای دیدن نیازی به این دستگاه ندارد.
مشکل این است که ما نمیتوانیم موجود فرازمانی را تصور کنیم چون خودمان در محدوده زمان هستیم و همیشه باید در فیلتر زمان به موجودات نگاه کنیم.

اگر بخواهیم قدری نگاهمان واضح تر شود، خوب است به مسئله آگاهی نفس، زمانی که از اسارت بدن-ولو لحظاتی- خلاص میشود اشاره کنیم.
کسی که قدرت آنرا دارد نفس خود را از بدنش جدا کند یا حتی در خواب، نفس ما از بدنمان جدا میشود. به همین جهت است که میتواند با موجودات گذشته یا حتی آینده روبرو شود. از کسانی که درگذشته اند سوالاتی را بپرسد و حقایقی برایش روشن شود که قبلا نمیدانسته است.
توانایی هایی از این دست، نشان دهنده آن است که اگر موجودی فرازمانی باشد(یعنی مجرد) دیگر گذشته و آینده برایش معنا ندارد.

[FONT=microsoft sans serif]
سلام
تشبیهی که به کار رفت، کاملا مشابهت با صورت مسئله بحث ما دارد.
همانطور که شما نیز بیان کردید، در مورد نگاه تک تک و از طریق دستگاه پخش کننده، گرچه تمام نگاتیوها موجود است ولی به خاطر محدودیتی که از جانب این دستگاه ایجاد شده، نگاتیوها یکی یکی به نمایش در می آید.
در مورد مخلوقات و ارتباط آنها با خداوند نیز دقیقا همین فرایند برقرار است. در این مورد نیز، تمام موجودات گذشته و آینده نزد خداوند حاضرند، گرچه به خاطر محدودیتی که عالم مادی برای آنها ایجاد کرده، برای ناظر محدود، تنها موجوداتی که در زمان حال، حاضرند قابل دیدن است و آینده نیامده و گذشته گذشته. اما برای موجودی که در فیلتر زمان قرار نمیگیرد و فرازمانی است، تمام این موجودات زمان مند، در محضر او حاضرند و او کاملا بر انها اشراف دارد. او همانند کسی است که توانایی آنرا دارد از بالا به تمام مثلا 10 هزار قطعه فیلم نگاه کند. محدویتی که دستگاه پخش برای دیگران ایجاد میکند قاعدتا برای او ایجاد نمیشود. زیرا او برای دیدن نیازی به این دستگاه ندارد.
مشکل این است که ما نمیتوانیم موجود فرازمانی را تصور کنیم چون خودمان در محدوده زمان هستیم و همیشه باید در فیلتر زمان به موجودات نگاه کنیم.

اگر بخواهیم قدری نگاهمان واضح تر شود، خوب است به مسئله آگاهی نفس، زمانی که از اسارت بدن-ولو لحظاتی- خلاص میشود اشاره کنیم.
کسی که قدرت آنرا دارد نفس خود را از بدنش جدا کند یا حتی در خواب، نفس ما از بدنمان جدا میشود. به همین جهت است که میتواند با موجودات گذشته یا حتی آینده روبرو شود. از کسانی که درگذشته اند سوالاتی را بپرسد و حقایقی برایش روشن شود که قبلا نمیدانسته است.
توانایی هایی از این دست، نشان دهنده آن است که اگر موجودی فرازمانی باشد(یعنی مجرد) دیگر گذشته و آینده برایش معنا ندارد.

سلام. همانطور که شما فرمودید خدا یک موجود فرازمانی است، ولی در عوض مخلوقات مادی نیز زمان مند هستند، وقتی خدا امروز از موجودی مادی خبر می دهد که هزار سال بعد هستی پیدا می کند، یعنی آن موجود مادی الان در محضر خداست. متوجه مشکل بنده می شوید؟ از یک طرف این شیء مادی هزار سال بعد هست می شود، امروز در محضر خدا حاضر است، و از طرف دیگر، نمی شود چیزی که الان نیست در محضر خدا باشد.

سؤال پیرامون آن موجود مادی است، نه پیرامون خدا. اگر امروز نیست، چگونه در محضر خدا حاضر است و خدا امروز به او علم دارد؟ در تمثیل نگاتیو، آن عکسی که در قسمتهای بعدی نگاتیو هست، واقعاً هست ولی محدودیت ما باعث می شود آن را نبینیم، ولی آیا آن موجود مادیی که هزار سال بعد می آید نیز، امروز واقعاً هست که در محضر خدا باشد؟ اگر بفرمایید آری، به نظر می رسد که به تناقض می رسیم زیرا این شیء مادی و زمانمند هم در زمان حاضر وجود ندارد، زیرا هزار سال بعد ایجاد می شود و هم در زمان حاضر وجود دارد که در محضر خدا حاضر است.

[FONT=microsoft sans serif]

سلام. همانطور که شما فرمودید خدا یک موجود فرازمانی است، ولی در عوض مخلوقات مادی نیز زمان مند هستند، وقتی خدا امروز از موجودی مادی خبر می دهد که هزار سال بعد هستی پیدا می کند، یعنی آن موجود مادی الان در محضر خداست. متوجه مشکل بنده می شوید؟ از یک طرف این شیء مادی هزار سال بعد هست می شود، امروز در محضر خدا حاضر است، و از طرف دیگر، نمی شود چیزی که الان نیست در محضر خدا باشد.

سلام
[FONT=microsoft sans serif]دوست عزیز
امروز، برای ماست نه برای خدا یا هر موجود مجرد دیگری.
اگر به مثال نگاتیو با دقت و بدون پیش داوری نگاه کنید مسئله برایتان روشن میشود.
از یک طرف موجودات مادی وزمان مند(نگاتیو)، باید از فیلتر زمان(دستگاه پخش) بگذرد.
از طرف دیگر، موجودی که از بالا میتواند به این موجودات نگاه کند، خودش از این فیلتر نگاه نمیکند(وگرنه خودش نیز تنها یک قطعه حاضر را میدید نه کل مجموعه را)
خداوند در درون زمان نیست. همین نکته اصلی این بحث است.
او از ورای مجموعه زمان مند به کل ان نگاه میکند.
همانطور که در مثال نگاتیو، نگاه از بالا به مجموعه منافاتی با این ندارد که هر قطعه این فیلم یکی یکی از دستگاه پخش میشود، در مثال ما نیز نگاه خداوند از ورای زمان به تمام موجودات، با اینکه موجودات یکی یکی در زمان موجود و معدوم میشوند منافاتی ندارد.
علم خدا به موجودات زمان مند نیز علم و اگاهی او است به این موجودات و کارهایی که انجام میدهند. کارهایی که یکی از قیود و حدود آن، بودن در زمان است.

سؤال پیرامون آن موجود مادی است، نه پیرامون خدا. اگر امروز نیست، چگونه در محضر خدا حاضر است و خدا امروز به او علم دارد؟ در تمثیل نگاتیو، آن عکسی که در قسمتهای بعدی نگاتیو هست، واقعاً هست ولی محدودیت ما باعث می شود آن را نبینیم، ولی آیا آن موجود مادیی که هزار سال بعد می آید نیز، امروز واقعاً هست که در محضر خدا باشد؟

بله در مثال ما نیز دقیقا نبودن نیست بلکه نبودن در این زمان است نه نبودن مطلق.
این موجودی که قرار است سال اینده بیاید، در زمان حاضر نیست ولی در ظرفی که ثابت و متغیر با هم مرتبطند، حاضر است.

[FONT=microsoft sans serif]
این شیء مادی و زمانمند هم در زمان حاضر وجود ندارد، زیرا هزار سال بعد ایجاد می شود و هم در زمان حاضر وجود دارد که در محضر خدا حاضر است.

تناقضی نیست؛ چون وحدتی برقرار نیست.
یعنی: در ظرف زمان موجود نیست ولی در ظرف دهر موجود است.
موفق باشید.

[FONT=microsoft sans serif]پرسش: چند سوال در مورد مادیگرائی دارم:
1. با توجه به اصل پایستگی مادّه(1) و اینکه موجودات مادّی وجود دارند، ممکن نیست ماده وجود نداشته باشد، نمی توان گفت که مادّه ازلی و واجب الوجود است؟

پاسخ:
باسلام
سوالی که مطرح شد، به صورت خلاصه بیان میکند، ماده، ازلی و ابدی و موجودی است واجب الوجود که نیازی به علت ندارد.
در این مدعا، بیان شده که ماده، ازلی و بی نیاز از افرینده است.
نقدهایی بر این اصل وارد شده است که مهمترین آنها عبارت است از :
ایراد اول: اینکه ماده ازلی یا ابدی است، از چه طریقی به اثبات رسیده است. یا از راه تجربه است یا غیر تجربه.
از راه تجربه این ادعا قابل اثبات نیست؛ زیرا تجربه محدود است و هیچ تجربه ای نمیتواند بی نهایت بودن جهان زمانی یا مکانی جهان را اثبات کند.
از راه غیر تجربی(نقل یا عقل) نیز حتی اگر این ادعای مادی گرایان اثبات شود، به درد این افراد نمیخورد، زیرا طرفداران ماده گرایی راه شناخت را منحصر در تجربه میدانند.

ایراد دوم: برفرض ماده ازلی باشد، اما اینکه ماده ازلی باشد مستلزم آن نیست که نیازی به افریننده ندارد. زیرا همانطور که فلاسفه بیان کرده اند، عالم طبیعت ازلی و قدیم زمانی است ولی با این حال نیاز به علت دارد. از راه تجربه نیز نمیتوان اثبات کرد که نیازی به تجربه ندارد.

ایراد سوم: اگر ماده اولی، بدون علت باشد، پس واجب الوجود است، در حالیکه بر اساس ادله توحید واجب الوجود و خصوصیات واجب الوجود، محال است که ماده بتواند واجب الوجود باشد، چرا که ماده با محدودیتهایی احاطه شده است و واجب الوجود محدود نیست.(2)
بنابراین بر اساس این ایرادها، مشخص میشود که نه این اصل قابل اثبات است و نه آنچه از آن دنبال میشود درست است.

ــــــــــ
1. بر اساس این قانون، در یک فضای بسته[که اینجا می توانیم کلّ هستی را فضای بسته بگیریم] مادّه نه به وجود می آید و نه از بین می رود.
2.
ر.ک: آموزش عقائد، مصباح یزدی، درس 14، ص115

پرسش2: آیا با توجه اینکه که اصل عليت در مورد دگرگوني ماده مشاهده شده، نمی توان به حکم استقرا نتیجه گرفت که علّت بیگ بنگ هم باید امری مادی باشد؟ یعنی بگوییم وقتی تمام موارد تأثیر علت در معلول را در مادیات دیده ایم، به حکم استقرای ناقص معلل، بگوییم علت بیگ بنگ نیز علتی مادی دارد.

پاسخ:
اولا: اصل علیت یک اصل عقلی و بدیهی است و شناخت آن به واسطه علم حضوری به رابطه علیت بین نفس و افعال آن ایجاد میشود. پس نه اصل آن و نه شناخت آن، هیچ یک تجربی نیست.(1)

ثانیا:از آنجا که علیت، منحصر در پدیده های مادی نیست، استدلالی که به دنبال آن هستید گرفتار دور است؛ زیرا
معلل بودن استقرای شما وابسته به این است که قبلا اثبات کنید که علیت فقط در مادیات است ولی شما همین قضیه را از طریق استقراء میخواهید به دست بیاورید. پس این استدلال شما مبتلا به دور است.
معلل بودن استقرای مذکور ـــــــــــــ انحصار علیت در مادیات ـــــــــــــــــــ استقرای مذکور

ثالثا: در مورد بینگ بنگ نیز میتوان این نکات را بیان کرد:
قبل از انفجار بزرگ، این ماده اولیه جهان در کجا قرار داشت؟
مادی بود یا فراماده؟
اگر مادی بوده، پس نیاز به مکانی داشته است تا در آن قرار بگیرد ولو خیلی کوچک.
اگر فرامادی بوده است، پس چطور موجودات مادی از انفجار آن ایجاد شده اند. آیا همان کشیده شده و تبدیل به اینها شده یا نه؟ این قضیه شبیه دیدگاه جزء لایتجزی است که بطلانش در فلسفه اثبات شده.

در ضمن، وقتی میگوییم "پس از آن، زمان و مکان وجود پیدا میکند" یعنی قبل از آن زمان، آن ماده اولی بوده است. خب قبل از آن زمان، زمان بوده و این ماده اولیه در آن قرار داشته است یا زمان نبوده ولی قبلیت بوده است. این مسئله نیز کاملا به همان اشکال حدوث عالم مبتلاست که مورد نظر متکلمان بوده ولی فلاسفه آنرا به حق خودمتناقض میدانند.
قبل از انفجار | بعد از انفجار
قبل زمانی | بعد زمانی
جزئی از زمان | جزیی از زمان

پس در نتیجه این قضیه خود متناقض است:
قبل از ایجاد بینگ بنگ، زمان نبوده است. چون این قضیه مانند این است که بگوییم.
در قطعه ای از زمان(که قبل از بینگ بنگ است)، زمان نبوده است.

ـــــــــــــ
1. آموزش فلسفه،مصباح یزدی، ج2، درس34 ،ص48

سوال3.
آیا فلاسفه ای داریم که معتقد باشند که فقط ماده می تواند بر ماده اثر بگذارد؟و آیا می توانیم برای کسی که به خدا اعتقاد ندارد، مثالی از تأثیر چیزی غیرمادّی، و اینکه لو انتزاعی باشد، بر ماده بزنیم یا برایش امکان وقوع آنرا ثابت کنیم؟

پاسخ:
باسلام
[FONT=&quot]باسلام
[FONT=&quot]بله فلاسفه ای که به وجود عالم ماوراء اعتقادی ندارند و موجودات ماوراء طبیعی (چه واجب الوجود، چه عقول و چه مثالهای منفصل) را قبول ندارند و علیت را منحصر در امور تجربی و بین این امور میدانند، هم علت را مادی میدانند و هم معلول را. مثلا کانت، در این مورد میگوید:هیچ معنا و معیاری، برای انطباق اصل علیت جز در عالم محسوس وجود ندارد.(1 )
چنین افرادی، علی القاعده، علیت را در بین مادیات وموجودات مادی میدانند و هم علت را مادی میدانند و هم معلول را.

در مورد بخش دوم سوال شما، باز هم پاسخ مثبت است؛ زیرا [FONT=&quot]رابطه نفس و بدن(یکی مادی و دیگری غیر مادی) از این قبیل است، البته برای کسی که به وجود نفس و تجرد آن معتقد است.
[FONT=&quot]توضیح اینکه:
[FONT=&quot]نفس موجودی فرامادی است و بدن، مادی است.
[FONT=&quot]بدن مادی تاثیراتی در نفس ما میگذارد و تاثیراتی نیز میپذیرد. مثلا وقتی دست ما لای در گیر میکند، این حس از طریق حواس به مغز مخابره میشود و نفس به واسطه احاطه ای که بر بدن دارد، از این وضعیت آگاه میشود. در این فرایند، نفس، درد دست را متوجه میشود و دستور لازم را از طریق مغز به دست میفرستد. یک تاثیر از بدن بر روی نفس صورت میگیرد و یک تاثیر از طریق نفس بر بدن.(2)ــــــــــــ
1.
براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپرز، حمیدرضا شاکرین، ص۲۰۳(تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1386ش، چ دوم)
2. شفا، طبیعیات، ابن سینا، کتاب نفس، ص97

موضوع قفل شده است