آغاز امامت نور ╫❀ اشعار و متون ادبی ❀╫
تبهای اولیه
[="Green"]آه، اي بهار گُمشده...!
با چتر آبيات به خيابان كه آمدي
حتماً بگو به ابر، به باران، كه آمدي
نمنم بيا به سمت قراري كه در من است
از امتداد خيس درختان كه آمدي
فوارههاي يخزده يكباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان كه آمدي
شب مانده بود و هيبتي از آن نگاه تو
مانند ماه تا لب ايوان كه آمدي
زيبايي رها شده در شعرهاي من!
شعرم رسيده بود به پايان كه آمدي
پيش از شما خلاصه بگويم ادامهام،
نه احتمال داشت، نه امكان، كه آمدي
گنجشكها ورود تو را جار ميزنند
آه اي بهار گُمشده... اي آنكه آمدي!
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:[/]
[=Microsoft Sans Serif]
خداوند، سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
در این ثانیه های تازه، در این شکوه دیرین سال رحمت که امروز این گونه
سرشار است، پای هر دریچه ستاره ای می درخشد و هیاهویی است آغاز روزی
این چنین را؛ آغاز امامت نور، آغاز امامت آخرین ستاره بیدار.
شایسته ایستاده ای و چراغ های راه، در سرانگشتان اشارتت روشن شده است.
شایسته ایستاده ای و خورشید، بر پلک های آفتابی ات سجده برده است.
شایسته ایستاده ای و این آغاز روزهای انتظار است.
این روز فرو خفته را برانگیخته ای در صبحی روشن؛ آخرین وعده
الهی محقق شده است.
شایسته ایستاده ای و بر شانه های استوارت، بهار بوسه داده است؛
حضور روشنت امید این روزهاست.
شایسته ایستاده ای و اشتیاق امامتت، این فرودست را به فرادست
پیوند زده است.
زمین در پوست خود نمی گنجد و چراغ های هدایت،
در دست های مهربانت روشن است.
تو آن سایه مهربانی که وعده حتمی خداوندی برای این روزهای مکرر و مکدر.
وعده نور، جذبه فلق است و کرانه های آسمان، خلاصه شده در چشم هایت.
جذبه فلق است و اولین روزی که ردای امامت به تن کرده ای.
جذبه فلق است و روزی سرشار از آینه.
نجوای گداخته ام را به شور، در جای جای خاک رها کرده ام.
جهانی در مقابل شکوهت خم شده است. نعمت، بر ما تمام و شب چون روحی سرگردان، در بیابان های پیکر خویش فرو ریخته است و روز با برقی از دیدگان سرشارت آغاز شده است. بوی بابونه فضا را آکنده است؛
اولین روز امامتت، اولین روزی است که جهان،
با شوق در جذبه نورت ته نشین شده است.
امروز اولین روزی است که خداوند سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
[=Microsoft Sans Serif]حمیده رضایی
تشنه باران
امروز، خورشید مهربان تر از همیشه بیدار می شود.
روز از شانه های تو آغاز می شود تا جهان، بزرگی ات را ببیند؛
چون بزرگی ابراهیم خلیل علیه السلام در برابر بتانی که فرو ریختند.
ملکوت را در دست هایت به تماشا می گذارند تا رسولان بی رسالت دنیازده،
بهشت را پیچیده در قنوتت به تماشا بنشینند.
جهان، خلاصه ای از لبخند توست که امامتت را تمام آبشارها قیام می کنند
و جنگل ها قامت می بندند.
شمشیر سرْ شکافته پدر بزرگوارت علی علیه السلام ،
در دست هایت مشق عشق می کند.
چشم هایت بوی مهربانی زهرا علیهاالسلام می دهد.
امروز، روز بزرگی توست؛ بزرگی تو بزرگ تر از تمام پیامبران است.
بزرگی تو سال ها خواهد بود؛ بزرگی تو از ازل آغاز شده و با ابدیت
به پایان می رسد.
خدا از امروز، تو را بزرگ تر از هر کسی می خواهد.
امروز از آن توست؛ مثل تمام فرداهای نیامده، مثل تمام دیروزها، مثل تمام روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها.
تمام فصل های سال، نامت را از بر کرده اند؛
مثل تمام درخت ها و آب ها.
امروز، روز آغاز مهربانی خداوند با دنیاست،
روز مهربانی تو با جان های تشنه ما.
امروز، روز آشنایی و آشتی لبخند و آینه هاست؛ روز شکوفا شدن گل های
محمدی در دامنه نام شکوهمند تو.
امروز، عطر گل های محمدی فراگیر می شود و باغ های عصمت،
در شکوه امامتت شکوفه خواهند کرد، با نفس های معطرت.
امروز، فروردین ها از لبخند تو شکوفه خواهند داد و اردیبهشت ها با
نفس هایت بهشتی می شوند.
ابدیت در تو خلاصه می شود و شادی، با لبخندت به نهایت کمال می رسد.
بعد از امروز، جهان آغاز می شود؛
جهان از امروز، دوباره متولد خواهد شد.
پیش از این، نمرودها، رودهای آتش را گرداگرد زمین شعله کشیده بود؛
اما امروز با تو دنیا سربلند بیرون می آید از این همه آتش طغیان.
مانند ابراهیم خلیل، آتش ها را گلستان کرده ای. امروز، نوح، کشتی نجاتش
را به دست تو می سپارد تا سینه سخت ترین توفان ها را به سمت ساحل های
امن بشکافی.
ای منجی، ای یگانه منجی! از امروز، سکان هدایت بشر به دست توست.
از امروز، شادی های ما آغاز خواهد شد؛ مثل غم های طولانی تو.
بر ما ببار، ای رحمت بی کران خداوند!
بر ما ببار که سال هاست کویر سینه هامان، تشنه باریدن زلال توست.
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]عباس محمدی
[=Microsoft Sans Serif]
تو را همه گواهی داده اند
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif] در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی.
همه نشانه هایی که پدر داد، با تو بود. نام گرامی ات را از زمان پیامبر
صلی الله علیه و آله دهان به دهان و سینه به سینه، معطر نقل کرده اند.
همه پدرانت، آرزوی دیدنت را داشتند؛
چنان که ما حسرت بوییدنت را.
از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای.
تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی داده اند؛ که روزی امام خواهد آمد.
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]عباس محمدی
تمام شد غم تاریخی بشر
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]
جهان با هزار دهان تو را به ستایش نشسته است.
دنیا از هزار دریچه آمدنت را کل می کشد.
آمدنت، بشارت صبح است برای شب های تاریک بشر؛
بشارت رهایی است برای پرندگان دل مرده؛ مژده باران است برای دشت های
حسرت به دل. زمین در خود مچاله شده است؛
جهان از ستم خسته، چشم ها به در سپید و فریادها در گلو خفه شده است.
مبارک باد پادشاهی ات بر عالم!
دنیا از امروز نفس راحتی می کشد. هستی، در سایه سار ولایت تو آرام می گیرد.
پادشاهی ات، امان نامه آسمان ها و زمین است! مژده آمدنت،
بادها را این چنین عاشق و آواره کرده است.
به اشتیاق توست که درختان، ایستاده اند.
به احترام توست که کوه ها قیام کرده اند.
روز پادشاهی توست؛
روز تاج گذاری دوباره عدالت، روز بر تخت نشستن عزت، روز پایان اندوه،
روز لبخندهای فراگیر، روز شادی همگانی، روز خوش بختی خاکیان، روز تحیت و سلام مدام فرشتگان، روز روزهای خوش آینده، روز لحظه های مبارک و شیرین، روز چشم انتظاری جهان.
تمام شد غم تاریخی بشر امشب و روزگار یقین در خودش نمی گنجد
روز توست؛ روز ولایت باشکوه تو، روز امامت تو و چشم روشنی دین،
روز امامت تو و احیای قرآن، روز امامت تو و شکوفایی «معروف»،
روز امامت تو و براندازی «منکر»، روز امامت تو و تحقق آرزوها.
تو حسن ختام یازده آغاز تا ابد؛ آخرین بازمانده خاندان کرامتی،
آخرین باقی مانده خداوندی در زمین. ای ذخیره همیشه خدا برای روزهای مبادا، برای روزهای سخت انسان، رؤیای دیرسال عدالت در جهان.
سرنوشت محتوم عالم...!
جهان در پوست خود نمی گنجد؛
از این همه شادی فراگیر. از این همه خوش بختی... .
سلام بر تو و بر سجده های افلاکی ات!
سلام، ای وعده بی دروغ الهی! وقت آن است که از پشت پرده غیبت
بیرون آیی؛ که زخم فدک، دیری است لب به شکایت گشوده است.
بیا تا زمین را از خواب غفلت بیدار کنی؛
تا مرهمی باشی بر دردهای زینب علیهاالسلام .
هنوز سر بریده حسین علیه السلام ، در انتظار انتقام توست!
آتش سینه فاطمه علیهاالسلام ، خنکای ظهور تو را می طلبد!
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif]خدیجه پنجی
آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او
فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک
مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا
شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل
عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرق? باب و بهاست
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور
ای نعمت باطنی عالم مهدی
وی نور دل نبی خاتم، مهدی
تکمیل نموده رب به تو نعمت ها
ای نعمت جاری دمادم ، مهدی
// سالروز آغاز امامت و ولایت گل سرسبد عالم هستی، تبریک و تهنیت //
خیز و خـود را بکن آماده که او می آید
بشـنو از دور صدای قدمش را حس کن
نظـر افکن همه بر جـــاده که او می آید
منتـــظر باش که گلبــانگ ندایش شـنوی
مـــرد میدان شـو و آزاده که او می آید
عطـــــر پیـراهن او میرسدم از هر جا
مــژده ای عاشـق دلـداده که او می آید
می رسد از همه جا رایحه ناب ظــهور
دور گـردون خبــرم داده که او مـی آید
دل گواهی بدهد رؤیت او نزدیک اسـت
زانکه ایــن بر دلم افـتاده که او می آید
باید آمـاده شـــوی تا که کنی اســـتقبال
باید آغــــوش تـو بگـشاده که او می آید
[=palatino linotype][=palatino linotype]شاعر : احمدی فر [=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
شد آغاز، انجام یک انقلاب
که اصلاح گردد از آن شیخ وشاب
می و می پرستان شوند شاد کام
وعالم شود جمله یاقوت خام