آغاز امامت نور ╫❀ اشعار و متون ادبی ❀╫
تبهای اولیه
آه، اي بهار گُمشده...!
با چتر آبيات به خيابان كه آمدي
حتماً بگو به ابر، به باران، كه آمدي
نمنم بيا به سمت قراري كه در من است
از امتداد خيس درختان كه آمدي
فوارههاي يخزده يكباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان كه آمدي
شب مانده بود و هيبتي از آن نگاه تو
مانند ماه تا لب ايوان كه آمدي
زيبايي رها شده در شعرهاي من!
شعرم رسيده بود به پايان كه آمدي
پيش از شما خلاصه بگويم ادامهام،
نه احتمال داشت، نه امكان، كه آمدي
گنجشكها ورود تو را جار ميزنند
آه اي بهار گُمشده... اي آنكه آمدي!
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او
فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک
مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا
شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل
عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرق? باب و بهاست
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور
شد آغاز، انجام یک انقلاب
که اصلاح گردد از آن شیخ وشاب
می و می پرستان شوند شاد کام
وعالم شود جمله یاقوت خام