╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="DarkSlateGray"]خب ادم باید سرشو گرم کنه...

کلاس اسم بنویسید...قران بخونید...کمک به مادروپدر بکنید....[/]

انوار فیوضات الهی ؟

در ابتدا باید اشاره شود که واژگان یاد شده اصطلاح عرفانی است و مراد از اشراق قلبی نوعی از معرفت شهودی و قلبی است که گاهی از آن به افاضه انوار الهی و مانند آن نیز تعبیر می شود.(1) و از آنجا که تعبرات عرفانی است برای درک مسله در یک نگاه عارفانه باید گفت:
آگاهی و شناخت انسان از حقایق پیرامونی دوگونه است:
آگاهی‌هایی که به واسطة پاره‌ای تحلیل‌های عقلی یا تجربه‌های عملی به دست می‌آید، مثل علوم ریاضی، زیستی و فلسفی. ولی برخی معرفت‌ها را انسان بدون واسطه در درون خویش دریافت می‌کند و آن را با همة وجود خویش احساس می‌نماید، که از آن به علم یا معرفت حضوری تعبیر می‌شود. علم حضوی، علم بی واسطه و علم حصولی، علم باواسطه است.
علم حضوری دو قسم است:
یک قسم آن فطری است و از محدودة اختیار و ارادة انسان خارج است، یعنی انسان در پیداش مقدمات آن هیچ نقشی ندارد،‌ مثل گرایش فطری به معبود، احساس گرسنگی و تشنگی و خستگی.
قسم دیگر،‌ معرفتی است که انسان با تلاش و کسب لیاقت لازم، به آن رتبه نایل می‌گردد.
در این رتبه، خداوند به صاحبان کمال و فعالان عرصة تزکیة روح و تهذیب نفس، معرفتی قلبی و درونی می‌بخشد.
روشن است که حکمت خداوندی اقتضا دارد افاضه‌اش دارای درجات و مراتب باشد. میزان برخورداری صاحبان کمال از این «شراب طهور» (2) به اندازة تلاش و صداقت و خلوص‌شان برای «کشف» و رفع موانع و حجاب‌ها و سیر و سلوک از عالم طبیعت به عالم معنا و کسب کمال و لیاقتی آنان است.
خواجه عبدالله انصاری در منازل السایرین می‌فرماید:
«برای سیر و سلوک از عالم طبیعت به عالم معنا ـ‌که مقدمه‌ای جهت دریافت شهودی است ـ‌باید منازل و مراتبی را سیر نمود.
وقتی سالک معارفی را کسب کرد و به منزل «جذبة ارادت» از طبیعت سفلی رسید و از آن جا به منزل «علیین» قدم نهاد و از طریق ریاضت مشروع، باطن خویش را از غبار و آلودگی‌های گناه صاف و تخلیه نمود، دیدگان «عقل و فکر» او باز می‌گردد. و به اندازة دوری‌اش از گناه، صافی و جلا در آن پدید می‌آید. این مرحله را «کشف نظری» گویند.
اما این آغاز راه است. کسانی که تشنة وصال خدا و دریافت معرفت شهودی هستند، باید رفع موانع و حجاب‌ها و کسب کمالات را با عمل محقق سازد و به تزکیة نفس همت گمارند و کار «دل» را فزونی بخشند، تا پس از «نورانیت عقل» و «کشف نظری» به «نورانیت دل» برسند و این گام دوم است.
عارفان می‌گویند این دو کشف و معرفت شهودی را از قران نیز می‌توان فهمید. مثلا فرمود: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا؛(3) اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد.
گام سوم،‌تداوم سیر و سلوک است تا به مرحله کشف اسرار عالم آفرینش و حکمت وجود و پیدایش آنها برسد (مرحله کشف الهی).
گام چهارم «کشف روحانی» است: در این مرحله سالک پس از طی مراحل و پشت سر گذاشتن امتحانات الهی،‌به مرحله‌ای می‌رسد که «چشم باطن» وی باز می‌شود و بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان و فرشتگان را «شهود» می‌کند.
پس از سیر از این منزل و رفع موانع و حجاب‌های آن (که بی‌زحمت و ریاضت محقق نمی‌شود) به «منزل ولایت» که منزل دوستان خاص خداوند است، وارد می‌شود.
دریافت معرفت شهودی از این منزلگه به بعد، جلوة خاصی دارد، و «شراب طهور» آن لذتی دارد که درک آن تنها با «وصال» حاصل است، نه با توصیف.
سالک به منزل ولایت که رسید و حجاب‌های این منزل را کنار زد، احساس شرمندگی و عقب‌ماندگی ویژه‌ای در انجام وظایف بندگی در خود می‌یابد و مصمم می‌گردد که سیری دیگر آغاز کند: سیری درونی و مخفی از دیگران و با اخلاصی برتر از منازل پیشین.
از اینجا به بعد، مکاشفات خفی، و اخفی آغاز می‌شود. و این آغاز راهی دشوار اما لذت‌بخش است. منازل و مراتب بسیاری پس از آن می‌باشد که از ظرفیت پاسخ بیرون است.
جهت آگاهی بیشتر به کتاب «صد میدان»ـ و منازل السایرین خواجه عبدالله انصاری رجوع شود.
گفتنی است که این کشف شهودی و احساس باطنی نیز مراتبی دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین»است و هر یک از آن دو را نیز درجاتی است بی شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعی رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمی‏دهد؛ بلکه با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزی جز فعل او و در عین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله(ع) در دعای عرفه به محضرحق عرضه داشت:
«... کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا (4)؛ چگونه بر تو به چیزی استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟!آیا غیر تو ظهوری افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستی کی پنهان گشته‏ای تا نیازمند دلیل برای راهنمایی به سویت باشی؟ و کی دورگشتی تا آثار و نشانه‏ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمی که تو را مراقب خود نبیند!». در باره نشانه های نور قلبی باید گفت : برای آن فیض الهی ممکن است که علایم ونشانه های بسیاری باشد ولی یکی از آن ها این است که انسانی که به در یافت این فیض نایل شده به اطمنان قلبی بار می یابد لذا فرمود: "الا بذکر اللّه تطمئن‌ّ القلوب؛ آگاه باشید! تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد".(5)

پی نوشت ها:
1. صادقی ، آموزه های عرفانی از منظر امام علی(ع)، نشر بوستان کتاب، قم،1384ش ص77.
2. دهر (76) آیه 12.
3. انفال (8) آیه 29.
4. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر دفتر فرهنگ اسلامی تهران، ص496.
5. رعد(13) آیه 13.

باخیش;589992 نوشت:
سلام آخه مشکل همینجاست که من اصلا هیچ حوصله ای واسه خوندن هیچ کتابی ندارم , وگرنه می نشستم ارشد میخوندم و هر روز اونهمه که بهم غر میزنن رو نمیشنیدم , ولی اونا هم هیچ انگیزه ای برام نمیده:(

اینها به مراتب باید شروع بشه شما یه روز یه صفحه از کتاب طنز بخونید بعد روز بعد یه صفحه از ارشد بخونین
اینجوری زیاد کنین
وگرنه منم که الان کنکوری ام روزی که مدرسه میرم با 5 ساعت که شروع نکردم با 2 ساعت شروع کردم
روزی که خونم نیومدم 10 ساعت بخونم که با روزی 6 تا 7 شروع کردم
در پناه حق
یا علی

السلام علیکم و رحمة الله
----------------------

صد مُرده زنده می شود از ذکر "یا حسین"
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است

عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت
قنداقه ی حسین، شرف عرش اعظم است

با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت
او شاه مصر باشد و این شاه عالم است
-------------

جان فدای لب های تشنه اش

کلّ یومٍ عاشورا» چرا هر روز عاشورا است؟

کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلا و کلّ شهرٍ محرّم؛ هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلا و هر ماهی محرم است» به عنوان یک روایت سند ندارد و در کتب حدیثی به عنوان سخن امام معصوم ثبت نشده است، گرچه در بعضی کتاب‌ها آن را به امام صادق(ع) نسبت داده‌اند اما ظاهراً شعاری است که در مقاطعی توسط گروه‌های مبارز علیه ظلم و ستم مطرح شده، بدان روحیه گرفته‌اند.
البته صرف نظر از سند این سخن، می‌توان معنای معقول و صحیح برای این جمله پیدا کرد که به توضیح آن می‌پردازیم:
در تاریخ بعضی روزها و بعضی صحنه‌ها، صحنه رویارویی کامل و روشن حق و باطل است. در مورد صحنة مبارزه امام علی(ع) و عمرو بن عبدود در جنگ احزاب (خیبر) از پیامبر نقل شده که فرمود:
«برز الإیمان کلّه إلی الشرک کلّه؛(1) همة ایمان در مقابل همه شرک صف کشیده است».
در روز عاشورا هم در طول تاریخ، الگو و نمونه چنین تقابلی است. روز عاشورا و زمین کربلا، زمان و مکان مقابله حق و باطل بود. در این روز که حاضران در آن مکان جایگاه وصف خود انتخاب و روشن کردند: یا در صف یاران ابا عبدالله و در صف حق قرار گرفتند، یا در صف عبیدالله و یزید و باطل.
روز عاشورا و زمین کربلا روز و زمانی بود که ندای «آیا یاوری هست که مرا یاری کند» از امام (ع) برخاست و به همه مردم اعلام شد. روز عاشورا روزی بود که همه افرادی که در آن صحنه بودند، در میدان انتخاب دنیا و آخرت قرار گرفتند و...
این جمله که از حقیقت خالی نیست،‌به همه انسان‌ها می‌گوید: گرچه روز عاشورا او در زمین کربلا نبودید، ولی در هر جا و هر زمان باشید،‌بدانید که آن زمان مثل روز عاشورا و آن مکان مثل زمین کربلا است؛ یعنی در هر زمان در صحنه انتخاب میدان حق یا باطل هستید.
درست است که در روز عاشورا و در زمین کربلا نبودید، ولی شما هم مثل آنان مخاطب همان فریاد هستید و در میدان انتخابید. سعی کنید در صف امام حسین و امام زمان و حق‌جویان و مبارزان راه حق باشید، نه در صف یزیدیان.
امید است به این معنای صحیح توجه داشته باشیم و بدانیم که هر لحظه و هر روز و در هر جا باشیم، در معرض امتحان و در حال انتخاب میان حق و باطل یا دنیاپرستی و آخرت هستیم: یا زندگی عزتمندانه و یا مرگ شرافتمندانه، نه زندگی ذلیلانه و مرگ کافرانه.
پی‌نوشت‌ها:
1. شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 285.

[=Times New Roman]

[=Times New Roman][=Times New Roman][b]content[/b]
شعر زیبای سیدحمیدرضا برقعی در وصف حضرت علی اکبر علیه السلام
برای کاهش حجم کیفیت صوت کمی پایین اومده ولی در عوض کیفیت خود شعر بالاست ...
التماس دعا


فایل: 

باخیش;589938 نوشت:
سلام واقعا هیچوقت دلم نمی خواست وایبر و لاین و تانگو نصب کنم اما واقعا دیگه حوصله ام سر میره , میترسم نصبشون کنم اونقدر مشغولم کنه از خدا دور شم واقعا نمیدونم چیکار کنم

السلام علیکم و رحمة الله

علت بسیاری از گناهان، همین "بی برنامگی" است.
فاذا فرغت فانصب - و الی ربک فارغب

توصیه می کنم...
برنامه ی مطالعه ی تدریجی برای خود تنظیم کنید.
اگر حوصله ی کتاب را ندارید خب کم کم بخونید. اول روزی یک صفحه...بعدش روزی دوصفحه و ....

می توانید به سخنرانی های مفید گوش کنید
حتما هم کتابها و سخنرانی ها را خلاصه نویسی و مرور کنید تا یادآوری شود و انگیزه ی بیشتری به شما بدهد.

مطالعه ی کتب استاد شهید مرتضی مطهری
تفسیرقرآن به ویژه تفسیر نمونه را توصیه می کنم.
بسیار مفید است و یاری می کند که نگاه بسیار وسیع تر و عمیق تر و بهتری نسبت به آیات نورانی قرآن کریم پیدا کنیم.
شما که به قول خودتان وقت آزاد زیادی دارید به حفظ قرآن هم فکر کنید.

کتاب هایی درمورد ازدواج موفق و زندگی مشترک و تربیت فرزند و امثال آن هم حتما مطالعه بفرمایید زیرا اطلاع از این اصول برای هرکسی، لازم و ضروری است و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که همه ی این مسائل را می داند!!!!
کتاب "جوشکاری" بسیار مفید است.
از همین سایت می توانید دانلودش کنید!

اگر مجرد هستید این فرصت ها را غنیمت بشمارید زیرا بعد از ازدواج، کمتر از این فرصت ها نصیبتان می گردد.
---------------
پی نوشت:
انصافاً تو یکی از سایت های مشاوره(درواقع تو همون کتاب جوشکاری) دیدم یکی سوالی شبیه سوال شما کرده بود
من هم جوابی شبیه جواب اونو نوشتم!
-------------------------------
و اما در مورد وایبر و لاین و تانگو و واتسپ و غیره:

بدی این شبکه ها این است که ...
- پر از مطالب انحرافی و مزخرف و چرند است. به علت آنکه ... وقتی این شبکه ها می آیند مؤمنان ظاهری، هرگز واردش نمی شوند و همه اش میگن "حرومه حرومه حرومه!!!" اما در عوض، افراد بی ایمان، آن را اشغال کرده و به ترویج عقاید خود و نهی از معروف می پردازند که همانا هدف از ارسال مجانی این برنامه ها به ایران هم همین است.
- وقت گیر است و ممکن است ما را از کارهای عادی و برنامه هایمان غافل کند.

خوبی این شبکه ها در این است که...
- تریبون بسیار مناسبی برای امربه معروف و نهی ازمنکر است. مؤمنان، مسلماً این فرصت را غنیمت می شمرند. زیرا امربه معروف، جزء مهم ترین معروف هاست.

برخی از مؤمنان با تشکیل گروه های مذهبی و اخلاقی در وایبر و غیره به ترویج و تبلیغ احادیث و احکام دین مبین اسلام عزیز می پردازند و اینگونه موجب بیداری و رفع غفلت جامعه می شوند.

موفق و سلامت باشید...التماس دعا

شبِ نهم محرم . . .

کلمات امشب

همه خیسِ اشک و خون ست . . .

" سقای آب و ادب "

غرق خون ست . . .

.
.
.

چه شد

کنار نهر

علقمه

.

.

علمدار بی دست شد

سقا بی آب

ح س ی ن بی عباس . . .

.
.
.

.
.
.

پ.ن:

زِ جا خیز ای علمدار

ببین من بی کَس و کار

در این صحرا گرفتار . . .


از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود

عروسک و قمقمه اش را محکم زیربغل میگیرد

شمر باهیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید

دختر با قدم های کوچکش از پله های سکوی تعزیه بالا می رود

از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند

قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او می گیرد

شمشیر از دست شمر می افــتــــد و رجزخوانی اش قطع میشود

دخترک می گوید: "بخور برای تو آوردم" و بر میگردد روبروی شمر می ایستد

مردمک های دخترک زیر لایه براق اشک میلرزد

توی چشم های شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: بـــابـــای بــــــد..!

چرخید شمر تعزيه، شاعر دلش شکست
یک قطره اشک آمدو پای غزل نشست

مردم گریستند و "لب تشنه" روی خاک...
دور امام نعره زد و خنجری به دست

ین بار کاش حرف روایت عوض شود
این بار کاش... کاش ببینیم آب هست

باران برای تشنگی عشق گل کند
یا کاش بشنویم کسی آب را نبست

چرخید شمر، مردم محزون گریستند
انگار بند از دل یک طفل میگسست

دیدند دختری که به غم گریه میکند
دارد برای اهل حرم گریه میکند

در دست قمقمه ودر آغوش عروسکی
از پله ها قدم به قدم... گریه میکند

مولای من نبود پدر این چنین! ببخش
آقا ببخش تاج سرم... گریه میکند

آورده ام برای شما آب را، بنوش
یکباره مشک ودست و علم گریه میکند

پس روبروی شمر چنین داد میزند:
"بابای بد!"...نگاه قلم گریه میکند

این بار جمعیت همه بر سینه میزنند
این بار شمر تعزیه هم گریه میکند...

شاعر :صغری سلمانی نژاد مهرآباد ی

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]دوباره...باز باران ..[/h]

[SPOILER]

باز باران با ترانه /می خورد بر بام خانه /یادم آید کربلا را /دشت پر شور و نوا را /گردش یک روز غمگین /گرم و خونین /لرزش طفلان نالان /زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران با صدای گریه های کودکانه /از فراز گونه های زرد و عطشان /با گهرهای فراوان /می چکد از چشم طفلان پریشان /پشت نخلستان نشسته /رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی /چشم در چشمان هم آرام و سنگین /می چکد آهسته از چشمان سقا /بر لب این رود پیچان /باز باران /
باز باران با ترانه /آید از چشمان مردی خسته جان /هیهات بر لب /از عطش در تاب و در تب /نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب /شش ماهه طفلی/رو به پایان/مرد محزون /دست پر خون می فشاند /از گلوی نازک شش ماهه /بر لب های خشک آسمان با چشم گریان /باز باران
باز هم اینجا عطش /آتش شراره جسمها /افتاده بی سر پاره پاره /می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره /شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان /دستها آماده شلاق و سیلی /چهره ها از بارش شلاق‌ها گردیده نیلی /دراین صحرای سوزان /می دود طفلی سه ساله /پر زناله /پای خسته/دلشکسته /روبرو بر نیزه ها خورشید تابان /می چکد از نوک سرخ نیزه ها /بر خاک سوزان /باز باران باز باران
قطره قطره می چکد از چوب محمل /خاک‌های چادر زینب به آرامی شود گل /می رود این کاروان منزل به منزل/می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران/آری آری/
باز سنگ و باز باران /آری آری /تا نگیرد شعله ها در دل زبانه /تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه /تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی /بر فراز خیمه برگونه ها /بر مشک ساقی /کاش می بارید باران. /علی اصغر کوهکن

[/SPOILER][/]

[="Times New Roman"][="Navy"]


[/]

"عاشورا"
بزرگترین و واقعی ترین
"عید"
شیعیان است
!!!!


زیرا.....

"عاشورا"
عید قربان واقعی است.

روزی که حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
فرزندان و برادران و خانواده ی خود را و حتی خودش را در راه خداوند متعال، قربانی کرد.




روزی که حضرت ابراهیم نبی علیه السلام
می خواست فرزندش را قربانی کند
چاقو گردن اسماعیل را نبُرید!
ولی
تیر سه شعبه برگلوی علی اصغر، کارگر شد.

غلام پیرمُغانم، ز من مرنج ای شیخ!
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
------

"عاشورا"
عید غدیر واقعی است.

غدیر، عاشورای عوام بود.
و عاشورا غدیر خواص!

در غدیر با اینکه بیعت گرفته شد، جفا شد.
اما


در عاشورا با این که بیعت برداشته شد، وفا شد.

در غدیر، دست مولانا امیرالمؤمنین به بالا رفت
و کمتر از نیم قرن بعد...


سر مولانا اباعبدالله بر فراز نیزه ها به بالا رفت


بدون شک،
عاشورا عزای نادیده گرفتن غدیر است.

------------


"عاشورا"
عید فطر واقعی است.

زیرا زمین تشنه ی کربلا
از خون شهدا سیرآب شد.

----------


عاشورا
عید مبعث واقعی است.

در روز مبعث،
رسول الله-صلی الله علیه و آله و سلم- برای هدایت مردم به پیامبری برانگیخته شد.
و از مشقت های رسول الله در راه هدایت بشریت، این بود که
شخص حقیری، به تمسخر، خاکستر بر سرمبارک پیامبر می ریخت.

در عاشورا،


سر از تن مولانا حسین جدا کردند
آن ملعون پلید، سر مولا را دزدید و به خانه اش در کوفه برد و در میان خاکستر تنور پنهان کرد!

چه تفاوتی است میان سَر اباعبدالله و سَر رسول الله؟
چرا که برسر رسول الله، خاکستر تنور ریختند و سَر اباعبدالله را در خاکستر تنور، پنهان کردند.


-------------


عاشورا
عید جمعه ی واقعی است.

در روز جمعه


خطبه های نمازجمعه برپا می شود.
و در عاشورا

خطبه های حضرت اباعبدالله الحسین برپا شد


در روز جمعه
نماز با شکوه جمعه را می خوانند
و در ظهر عاشورا

نماز باشکوه امام و یارانش در هجوم تیرهای دشمن عهدشکن، برپا شد.
---------------


عاشورا
عید نوروز واقعی است.


در نوروز
به میهمانی خویشاوندان می رویم و از میهمانان پذیرایی می کنیم!
در عاشورا
کوفیان، به بهترین شکل، با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر و سم اسبان، از اهل بیت پیامبر، پذیرایی کردند.



کشتن مهمان، با لب عطشان
کوفیان را رسم مهمانی ست

کشته و تشنه درکنار فرات
بهترین طریق قربانی ست


در نوروز
به کودکان، عیدی می دهند.
در عاشورا
عیدی کودکان با تیر سه شعبه و کتک و تازیانه داده شد.


------------
عاشورا
عید واقعی است.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:


"هر روزی که در آن فرمان خدا اطاعت شود عید است."


آیا روزی را می شناسید که در آن به اندازه ی "عاشورا" در راه خدا فداکاری خالصانه شده باشد؟!




چه تفاوتی است میان حضرت اباعبدالله و حضرت امیرالمؤمنین؟!
وقتی که

بر درب خانه ی امیرالمؤمنین، آتش زدند
و خیمه های اباعبدالله را هم سوزاندند؟



بدون شک
آتشی که در مدینه، خانه ی زهرا(س) بسوخت
تا خیام آل پیغمبر، فروزان می رود!



----------------


این عید بی نظیر را خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام
تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.


التماس دعا

[="Arial"][="Black"]بخونید خیلی قشنگه:
یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم تهویه ای حرم آقا امام رضا(ع)؛وقتی داشت داخل صحن رو بازدید میکرد چشمش خورد به پنجره فولاد آقا.
رو کرد به مترجمش چرا اینقدر اینجا شلوغه و این دستمالها چیه که مردم به اون میبندن؟؟
مترجمش گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم میایم اینجا و این دستمالا رو میبندیم تا مشکلمون زودتر حل بشه.
که دیدن مهندس کرواتشو از گردنش در اورد و بست به پنجره فولاد اقا.
یه چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم میگه دیدم مهندس حالش دگرگون شد نمیتونست حرف بزنه بعد از اون که حالش بهتر شد گفتم اتفاقی افتاده؟
دستاش میلرزید گفت خانمم بود؛ما تو خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده میگه کجایی؟
بهش گفتم چرا گفت یه شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون ببینم برای چند لحظه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد یه دستی رو سرش کشید و گفت به آقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت؛بعد ازین که برگشم اتاق بچه دیدم ایستاده رو جفت پاهاش داره راه میره این آقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ..
[/]

ای‌ حسین‌ جان‌

ای‌ خون‌ یزدان‌!

واژگان‌ در چکامه‌ شور تو ناتوان‌، شعر گویان‌ در ستایش‌

صبر تو حیران‌، و ادیبان‌ دربیان‌ ایثار تو سرگردان‌.

عاشورای حسینی را تسلیت میگویم...

:Graphic (61)::Graphic (61)::Graphic (61):



[=droid]


[=droid]شوریده سری که شرح ایمان می کرد / هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
[=droid]با نای بریده نیز بر منبر نی / تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد . . .
[=droid]شهادت امام حسین(ع) تسلیت باد

سر قافله شام بلایى زینب تو شیر زن کرب و بلایى زینب
در عصر به خون نشسته عاشورا سرچشمه اى از صبر خدایى زینب




شب شام غریبان حسین است تمام عرش در دامان حسین است


دگر این شب سحر از پی ندارد که خورشید جهان بی سر حسین است


دل شعله عاشورا جان تاب و تبي دارد در کرب و بلا زينب امشب چه شبي دارد

امشب شب هجران است يا شام غريبان است؟

می‌توان مانند کوهی درد بود

شام با یک قافله شب‌گرد بود


می‌‌توان چون شیر دشت کربلا


نام زینب داشت، اما مرد بود


کارهای بزرگ را مردان آغاز و زنان تمام می کنند کربلا، دلیل روشن این ادعاست

[=IranNastaliq]امشب بصحرا بی کفن جسم شهیدان است
[=IranNastaliq]شام غریبان[=IranNastaliq] است[=IranNastaliq]
[=IranNastaliq]امشب نوای کودکان بر بام کیوان است
[=IranNastaliq]شام غریبان[=IranNastaliq] است
[=IranNastaliq]آل علی ویران نشین، اندر بیابان است
شام غریبان است

[="Tahoma"][="Blue"][h=2]امان از دل زینب...[/h]


[/]

از انسان بودنم شرم میکنم..! گاهی میخواهم انسان نباشم،گوسفندی باشم پا روی یونجه ها بگذارم! اما دلی را دفن نکنم.. گرگی باشم گوسفند ها رو بدرم..اما بدانم کارم از روی ذات است نه هوس!! خفاش باشم که شبها گردش کنم با چشمهای کور اما خوابی را پر پر نکنم..! کلاغی باشم که قارقار کنم..اما پرهايم را رنگ نکنم و دلی را با دروغ بدست نیاورم..روزی میرسد حیوانات به قصد توهین ، همدیگر را "انسان" خطاب می کنند...!

[="Arial"][="Black"]لئوناردو باف يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست

در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دالايى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسيدم: عالى جناب، بهترين دين کدام است؟
...خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايى» يا «اديان شرقى که خيلى قديمى‌تر از مسيحيت هستند.»
دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و آنگاه گفت:
«بهترين دين، آن است که از شما آدم بهترى بسازد.»
من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسيدم:
آنچه انسان بهترى مى‌سازد چيست؟
او پاسخ داد:
«هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقى‌تر سازد. دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است»

به نظر من پيامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است:
دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلاً به هيچ دينى اعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد. آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو در خانه، خانواده ودرکل جهان است.بیاد داشته باش،عالم هستی بازتاب اعمال و افکار ماست!!!![/]

با یا خدا

.

السلام علیک یا زینب کبری ( س)

شیر زن دشت کربلا ...

.

این همه اندوه و غم و مصیبت دنیوی ....

.

پاسخ خانم زینب س : ما رایت الا جمیلا : چیزی به جز صاحب جمال ندیدم ...

.

[=#000000][=12][=#000000][=+0][=+0]عشق بر دلها شهامت می دهد / [/][/][/][/][=12][=#000033][=#0000cc][=+0]عشق بر غمها حلاوت می دهد[/][/][/][/][/]
[=12][=#000000][=#0000cc][=+0]عشق بر دلداده فرمان می دهد / [/][/][/][/][=12][=#000033][=+0][=+0]عاشق جان داده را جان می دهد
.

ای کسایی که با یه مشکل اندک از زمین و زمان گلایه میکنید ؟ شما اصلا نمیدونید زندگی یعنی چه ؟

.

اگر در زندگی عاشق باشی اصلا چیزی به اسم مشکل نداریم ... همه چی یعنی زیبایی...

.
.
.
.[/][/][/][/]

[="Arial"][="Black"].واقعا این متن تنمو لرزوند...
??آیا میدانید
بعد از فوت شخص رشد موها تا چندین ماه متوقف نمیشود؟.

آيا ميدانيد
بعد از فوت تنها قسمت چپ مغز تا هفت دقیقه زنده میماند و تمام گذشته خود را بصورت یک خواب مرور میکند!
..لا حول ولا قوة إلا بالله.

ایا میدانید پس از مرگ
تنها عضوی ک تا ۳ روز زنده است گوش هست ب همین علت هنگام مرگ تلقیین خوانده میشود
سبحان الله

ایا میدانید
ملک الموت حضرت عزرائیل؛در شبانه روز 360بار ب تو نگاه میکند؛
و منتظر امر خداوند است برای قبض روحت؛پس سعی کن هنگامی که تو را تحت نظر دارد مرتکب معصیت نشوی؛در غیر این صورت چگونه با خداوند متعال تقابل خواهی کرد!
حالا اگر سه بار استغفار کرده و این پیام رو به دیگران بفرستی عرض چند دقیقه میلیونها شخص استغفار میکنند ؛که مسبب خیرش تو هستی؛و این عمل باعث خشنودی خداوند میباشد![/]

خوب دقت کنید :

شمر نمازش را می خواند...
مردی بود که 16 بار پیاده به حج رفت ..
روزه اش را هم می گرفت...
آشکارا هم فسق و فجور نمی کرد...
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابن زیاد و عمر سعد هم همین طور...
یادمان باشد...
زیارت عاشورا که می خوانیم...
وقتی که رسیدیم به "لعن الله..." هایش...
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این "لعن الله..." شامل حال ما هم بشود؟؟؟
مایی که گاه خودمان را
ارزانتر از شمر و عمر و ابن زیاد می فروشیم....

[="Tahoma"][="Blue"]


تصویر زیر، سردار حاج قاسم سلیمانی را در کنار هادی عامری رئیس سازمان بدر عراق نشان می‌دهد.
کد خبر: ۷۵۸۰۵
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۷



منبع:فردا نیوز[/]

[=arial]

سِر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود


[h=2]اسیر[/h]
چشمت که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد ، آقا را می بیند ،

خلاصه نگو آقا غایب است ....

تو نمی بینی ...



مرحوم حاج اسماعیل دولابی



ابوالفضل;591453 نوشت:
شمر نمازش را می خواند...
مردی بود که 16 بار پیاده به حج رفت ..
روزه اش را هم می گرفت...
آشکارا هم فسق و فجور نمی کرد...
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابن زیاد و عمر سعد هم همین طور...

تمام مشکل اینها و سر منشاء آن این بود که از ولایت جدا شدند انشاءالله کسانی که پیرو واقعی ولایت هستند مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد.

قهرمانه بی بدیل :

حضرت زینب در کوفه و در جمع مردم عزادار و قبل از ورود به کاخ شام خطبه خوانده است که ترجمه سخنان ایشان به شرح زیر است:
ستايش سزاوار خداست و درود حق تعالى بر پدرم رسول خدا. اما بعد :
اى اهل كوفه ،اى حيله گران ،اى مكاران،
اى پيمان شكنان! آيا گريه مى‏كنيد؟ گريه هاتان نيارامد و ناله‏هاتان فرو ننشيند! همانا مثل شما مثل آن زنى است كه تافته‏هاى خود را وا مى‏تابد. شما پيمان خويش را وسيله دغل بازى ساختيد. آيا چيزى جز لاف، خودبينى، گزاف، دروغ، تملق گويى كنيزان، و گوشه‏چشم نگرى متكبرانه دشمنان، در شما هست؟
مَثَل شما مانند سبزه مزبله (کثافتگاه) است يا نقره و زيورى كه برگور نهند! هان! چه بد براى خود پيش آورديد! خدا بر شما خشم كرد و درعذاب ابد گرفتار شديد. بر كشته هاى ما گريه مى‏كنيد و زارى مى‏نماييد؟! آرى به خدا! بايد گريه كنيد كه همان گريه سزاوار شماست.
بسيار بگرييد و كم بخنديد كه چنان آلوده و گرفتار ننگى عظيم هستيد كه هرگز نتوانيد آن را از خود دور كنيد و بشوييد! چگونه خون فرزند خاتم نبوت و معدن رسالت را از خود بزداييد كه آقاى جوانان بهشت و پايگاه و پناهگاه جمع شما بود؟ دردِ شما را درمان مى‏كرد و حافظ شما از پيشامدهاى بد و مرجع شما در اختلافات بود. چه بد بارى براى قيامت خود به دوش گرفتيد. نابودى بر شما باد. تلاش تان بى نتيجه ماند و دست هاتان از كار افتاد و سرمايه را در معامله از دست داديد. قرين خشم خدا شديد و مُهرخوارى و پستى بر جبين شما زده شد. واى بر شما اى اهل كوفه! مى دانيد كدام جگرى از رسول خد را شكافتيد؟ كدام پرده نشينانى را از پرده بيرون كشيديد!؟ چه پرده حرمتى از او دريديد؟! چه خونى از او را ريختيد؟! جنايتى كرديد كه چه بسا آسمان‏ها از (عظمت اين مصيبت) فرو ريزد و زمين از هم بپاشد و كوه‏ها باخاك يكسان شود.
رنج و تيرگى و سرگردانى و بى‏خودى و زشتى‏اى به ظرفيت زمين و آسمان به جا آورديد. آيا از اينكه آسمان خون ببارد تعجب مى‏كنيد؟ هر آينه عذاب و شكنجه آخرت ، خوار كننده تر و شكننده تر است و شما را ياورى نخواهد بود. مهلت الهى شما را خيره‏سر نكند، زيرا كه سرعت و سبقت شما، او را به عجله وانمى‏دارد و ترس از دست رفتن فرصت ندارد و بى شك در كمين ستمگران است.(1)
ایشان در وردو به کاخ مکالمه کوتاه و کوبنده ای با عبید الله داشته که به شرح زیر است:
پس از ورود اهل بيت به مجلس ابن زياد، حضرت زينب عليها السلام با جامه‏اى كهنه و به‏ طور ناشناس، با وقار و عظمت، بدون اعتنا به حاكم و اطرافيان در گوشه‏اى از مجلس نشست. ابن زياد پرسيد: «كيستى؟» ولى جوابى نشنيد. ابن زياد سه بار سؤال خود را تكرار كرد، اما حضرت زينب عليها السلام به منظور تحقير او جواب نداد. سرانجام يكى از اطرافيان گفت:"او زينب، دختر على ابن ابى طالب است."
ابن زياد كه از بى اعتنايى اين بانو خشمگين شده بود، گفت: «سپاس خدا را كه شما را رسوا نمود و اخبارتان را دروغ گردانيد.»
حضرت زينب جواب داد: «سپاس خدا را كه ما را به واسطه پيامبرش گرامى داشت . از آلودگى و پليدى، پاك ساخت. همانا گناهكار رسوا مى گردد و بدكار دروغ مى گويد، و او ما نيستيم.»
ابن زياد گفت: «كار خدا را با خاندان خويش چگونه ديدى؟»
حضرت زينب فرمود: «جز نيكويى و خوبى نديدم. خداوند بر آن ها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند. خداوند به زودى آن ها و تو را جمع خواهد كرد تا در پيشگاه او محاكمه شويد. پس خواهى ديد در آن روز، رستگارى از آن كيست؟ اى پسر مرجانه مادرت به عزايت بنشيند!»
ابن زياد خشمگين شد و گويا قصد كشتن آن بانو را داشت كه با وساطت عمرو بن حُرَيث از قصد خود برگشت و گفت:
خداوند دل مرا با كشته شدن برادر سركش و ديگر شورشيان و هواخواهان خاندانت آرامش بخشيد.
حضرت زينب فرمود: «به خدا قسم كه بزرگ مرا كشتى . فرع و شاخه مرا قطع كردى . اصل و ريشه ام را از بن كندى. اگر شفاى دل تو در اين ها بود، پس شفا يافته‏اى.»
ابن زياد گفت: «او نيز چون پدرش قافيه پرداز است و مثل او به سجع سخن مى‏گويد.»
حضرت پاسخ داد: «زن را با قافيه پردازى چه كار؟»(2)

شام غربت زینب وتنهایش
جلوه ی زیبای از زهرایش
زن مگو زینب بود فوق فَلک
زن مگو زینب بود رشک مَلک
زن مگو نقش آفرین روزگار
زن مگو بود جانشینی کردگار

پی نوشت ها:
1. امالی مفید، ص322.
2. نفس المهموم، ترجمه کمره ای،ص184.

ای تمـام آفـرینش تشنـة اشک شبت
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت
ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت
سینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبت
باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین
قـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زین‌العابدین


شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد

[="Tahoma"]


امام سجاد (ع)فرمودند اگر همه مردم عالم بمیرند و من تنها باشم ،اگر قرآن با من باشد، هرگز نمی ترسم. منظور این بوده که قرآن در جایی که ایشان قرار دارند باشد یا خدا با ایشان هست ترس ندارند (مثلا اگر ما قرآن در خانه داشته باشیم، آیا ما از گزند جن و انس در امان هستیم ؟
ترسی که امام (ع) خود را از آن در امان می داند، ترس از گزند جن و انس و حوادث زمان و مکان و ...نیست ، زیرا که امام به هیچ وجه از این حوادث ترس نداشت. همه چیز را به اراده خدا و تقدیر خدا می دانست که جز خیر اراده نمی کند . برای امتحان و پرورش انسان ها است . فرد در مواجهه با حوادث باید وظیفه خود را انجام دهد تا پیش خدا سربلند باشد.
منظور امام این است که اگر هیچ کسی برای انس گرفتن و هم صحبتی نباشد و تنهای تنها شوم و فقط مونسم قرآن باشد ، چنان بدان انس دارم که اصلا احساس تنهایی نکرده و نیاز انس به غیر قرآن را اصلا احساس نمی کنم تا از نبود مونسی دیگر احساس تنهایی کرده و وحشت مرا بگیرد.
علامه مجلسی در شرح حدیث گوید:
مشابه کلام امام سجاد است کلام آن راهب عابد که از او پرسیدند :چگونه از خلوت و تنهایی احساس وحشت نمی کنی؟
عرض کرد: زیرا اگر بخواهم با کسی صحبت کنم، کتاب خدا را تلاوت می کنم . اگر بخواهم با کسی صحبت کنم ، با خدا مناجات می کنم. (1)
در شرح مولی صالح مازندرانی بر اصول کافی آمده :
منظور امام این است که هر کس به تلاوت آیات قرآن و تدبر و تفکر در اسرار و معانی و احکام و قصص آیات انس داشته باشد، از تنهایی به وحشت نمی افتد . بریدن از خلایق و مرگ آنها و تنها ماندن بر او سنگین نیست. (2)
برای در امان ماندن از گزند جن و انس باید خود را در پناه خدا قرار دهیم . او بهترین حافظ است . برای احساس تنهایی نکردن در خلوت ها، باید با قرآن انس بگیریم.

پی نوشت ها:
1. مرآة العقول ، ج‏9 ،ص293 .
2. شرح كافي ، ج 11، ص 21.

[="Arial"][="Black"]فقط 2 دقیقه وقتتو واسه این متن بزار ، خیلی چیزارو بهت میرسونه!!
استادی ازشاگردانش پرسید:چرا وقتی عصبانی هستیم داد میزنیم؟
یکی ازشاگردان گفت:چون دران لحظه خونسردیمان را ازدست میدهیم،
استادگفت:این درست،
اما چرا با وجودی که طرف مقابل کنارمان است داد میزنیم؟
بعدازبحثهای فراوان سرانجام استاد چنین توضیح داد:
هنگامیکه دونفرازیکدیگرعصبانی هستند قلبهایشان ازیکدیگرفاصله میگیرد
وبرای جبران این فاصله مجبورند دادبزنند،،هرچه عصبانیت بیشتر،فاصله بیشتراست
وانها باید صدایشان را بلندترکنند
سپس استاد پرسید:
هنگامیکه دونفرعاشق همدیگرباشند چه اتفاقی می افتد؟
انها به ارامی باهم صحبت میکنند،
چرا؟
چون قلبهایشان خیلی بهم نزدیک است وهنگامی که عشقشان به یکدیگربیشترشد
حتی حرف معمولی هم باهم نمیزنندوفقط درگوش هم نجوا میکنندوعشقشان همچنان بیشترمیشود
سرانجام حتی نجواهم نمیکنندوفقط یکدیگررا نگاه میکنند.
این همان عشق خدا به انسان وانسان به خداست که خدا حرف نمیزند اما همیشه صدایش را درهمه وجودت حس میکنی
اینجاست که بین انسان وخدا هیچ فاصله ای نیست ومیتوانی دراوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن بازکنی با اوحرف بزنی.
[/]

قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد *****شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
*********************************************************
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش

هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش

شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش

گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش

پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش

راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش

رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش

از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش

سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش

بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیه اش

دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش

دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش

حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش

تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش

قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش

[h=4][=cursive]اگه مخاطب خاصت کسیه که: [/h][h=4][=cursive]دیوونشی♡[/h][h=4][=cursive]روانیشی♥[/h][h=4][=cursive]نفسته♡[/h][h=4][=cursive]میمیری براش♥[/h][h=4][=cursive]عشقته♡[/h][h=4][=cursive]زندگیته♥[/h][h=4][=cursive]له شی♡[/h][h=4][=cursive]خلاصه اسیرشی خفن!![/h][h=4][=cursive]پس⇩[/h][h=4][=cursive]یه جای کارت⇜می لنگه⇝[/h][h=4][=cursive]چرا؟؟[/h][h=4][=cursive]چون: [/h][h=4][=cursive] وَالَّــذِیــنَ آمَــنُــواْأَشَــدُّحُــبًّــالِّلّهِ [/h][h=4][=cursive]مومنین شدیدترین علاقه شان به خداست!
[/h][h=4][=cursive]بقره۱۶۵[/h]

مادر که برود نظم خانه بهم میریزد...

نگاه کن
علی نجف.....
حسن بقیع.....
حسین کربلا....
زینب دمشق.....

:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

چندروز پیش سوار اتوبوس بودم.
دریکی از ایستگاهها که نگه داشت، یکی از مسافرها بدون اینکه کرایه بدهد پیاده شد و بدوبدو رفت!
راننده داد زد: آقا کرایه!!!
اما او بدون توجه به راه خود ادامه داد و رفت!
راننده فریاد زد و فرد موردنظر را با انواع فحش ها و توهین ها و الفاظ رکیک، بدرقه فرمود!
-----------
بزرگترین درس زندگی را از همان مسافری که کرایه نداد باید یادبگیریم!!!
طرف با اینکه تصمیم غلطی گرفته بود و کارش دزدی و ضایع کردن حق الناس و وارد کردن مال حرام به زندگی بود، اما دیدیم که چقدر در تصمیمش استقامت داشت و ثابت قدم بود!!!
به خاطر اینکه پونصد تومن نده، حاضر شد این همه فحش و تحقیرو تحمل کنه اما از تصمیمی که گرفته بود -هرچند غلط- برنگشت!
آیا ما برای تصمیم های درست خودمون این همه استقامت و تحمل داریم؟!
آیا اونقدر که اون شخص برای گناه کردن، ثابت قدم بود ما برای اطاعت کردن، ثابت قدم هستیم؟!

اگر به خاطر نماز یا حجاب یا هرواجب دیگه ای مسخره مون کنن و بهمون توهین کنن، بازهم حاضریم انجام بدیم یا اینکه کلا منصرف میشیم؟!
آیا امربه معروف و نهی از منکر می کنیم یا اینکه می ترسیم بهمون فحش بدن یا مسخره بشیم؟!
امام حسین در راه اطاعت امر خدا و امر به معروف، جان داد! ما حاضر نیستیم یه توهین بشنویم؟!

اللهم ارزقنا طاعتک!

منزلگه عشاقِ دل آگاه، "حسین(ع)" است
بیراهه نرو ساده ترین راه، "حسین(ع)" است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیک ترین راه به الله، "حسین(ع)" است . . .

[h=4][=cursive]استاد فاطمی نیا:[/h][h=4][=cursive]حتما داستان کنیزی کـه پـولـش را گم کرده بود[/h][h=4][=cursive]و از ترس مولایـش گریـه میکرد[/h][h=4][=cursive]و سرانجام بـه برکت ضمانت پیامبر(ص) آزاد شد را شنیده اید . . .[/h][h=4][=cursive]بـه خودم گفتم[/h][h=4][=cursive]این کنیز گوشـه ای را پیدا کرد[/h][h=4][=cursive]و بـه حال خودش گریـه کرد[/h][h=4][=cursive] ای بیـچاره ![/h][h=4][=cursive]اگر تو هم یـه گوشـه پیدا کنی ،[/h][h=4][=cursive]یک قدری بـه حال خودت گریـه کنی[/h][h=4][=cursive]این صدا به گوش پیغمبر برسد ،[/h][h=4][=cursive]تو هم آزاد می شوی[/h]

یاحسین جان :

دوباره مثل همیشه خجالتم دادی...
برای عرض ارادت لیاقتم دادی...
تعجبم توکجا این حقیرساده کجا...
همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی...
همین که خط نکشیدی به نام من ممنون...
چه شد که این همه شوق ارادتم دادی ...
وفا ندیده ای ازمن قبول اما ...
خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی...


السلام علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

سنایی غزنوی :
دین حسین توست آزو آرزو خوک وسگ است
تشنه این را می کشی آن دو را می پروری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر ویزید دیگری ؟

[="Arial"]

[=arial]نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع شعروآغاز غزل شایدهمان دم بود
نخستین اتفاق تلخ تر ازتلخ درتاریخ
که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرم بود

شاعر: آزاده نامداری


نتایجی قیام امام حسين (ع) ؟

1 ـ یکی از بزرگ ترین نتایج قیام سیدالشهداء علیه السلام , ثمرات قرب و ارتقاء درجة آن حضرت در نزد خداوند متعال است.
2- نجات اسلام:
مهم ترین نتیجة قیام حسین, نجات اسلام از چنگال نقشه های بنی امیّه است، برای اینکه تأثیر نهضت حسینی معلوم شود و بدانیم که چگونه حیات اسلام و بقای شریعت و قرآن رهین فداکاری حسین است، توجه به خطراتی که از ناحیه بنی امیّه, اسلام را صریحاً تهدید میکرد و مطالعة اجمالی سوابق پروندة بنی امیّه لازم است. بنی امیه پس از شهادت حسین علیه السلام , از اینکه بتوانند از پشت به اسلام خنجر بزنند و اسلام را از پا درآوردند محروم شدند و در نظر جامعة مسلمین و در افکار عموم، گروهی ستمگر و مستبد معرفی شدند که به زور سر نیزه و شمشیر بر مردم مسلّط شده و غاصب حقوق ملّت وخائن به اسلام هستند. مظلومیت حسین آن چنان احساسات را بر ضدّ آن ها به هیجان آورد که مردم, علی رغم سیاست آن ها, التزامشان به سنن و احکام اسلام بیشتر شد, لذا هیچ گزاف نیست که ما او را دومین بنا کنندة کاخ اسلام، بعد از جدش و مجدد بنای توحید بخوانیم.
3 ـ بیداری شعور دینی،
در اثر تبلیغات معاویه و همدستانش و دوری مردم از عهد رسالت و تعطیل اجرای برنامه های اسلام و توسعة ممالک اسلامی و ممنوع شدن تبلیغات صحیح دینی و خانه نشین شدن شایستگان و دانشوران، شعور دینی مردم ضعیف شد و افکار آنها انحطاط بافت. اکثر مردم در برابر وضع موجود خود باخته و شکسته خاطر و سرد شده بودند. شهادت امام و یارانش احساسات را بیدار و خصال انسانی را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگی و استقامت داد که هر چه در شورش هایی که علیه بنی امیه می کردند، آنها را سرکوب می نمودند و شکست می دادند و کشته می شدند روحیة‌ آنان شکست نمی خورد و کشته شدن در راه هدف و مقصد را افتخار می شمردند.
4 ـ محبوبیّت اهل بیت و عزت بازماندگان
«اِنَّ الَذَّینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً؛ (1)
همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و اعمال شایسته بجا آوردند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می گرداند».
محبت و دوستی اهل بیت جزء مزاج ایمانی و اسلامی هر مسلمان است واحدی نیست که مسلمان باشد و پیامبر را دوست بدارد و با این حال،‌فاطمة الزهرا و دو ریحانه اش حسن و حسین، و برادر و پسر عمش علی ـ علیهم السلام ـ را دوست نداشته باشد. همانطور که امام سجاد در خطبة مسجد شام فرمود: یکی از خصائص این خاندان محبّتی است که خداوند از آنها در دلهای مؤمنین قرار داده است. یکی از آثار شهادت حسین این بود که این محبت, در دلها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.
5 ـ تأسیس مکتب عالی و همگانی تعلیم و تربیت
نتیجه دیگر شهادت امام، برنامه هایی است که به عنوان عزاداری و سوگواری و ذکر مصائب آن حضرت در عرض سال اجرا می شود. شاید کسانی باشند که اهتمام شیعه را به برگزاری این مراسم و صرف میلیون ها اموال را همه ساله بی فائده و اسراف بشمارند ولی اگر فوائد معنوی این مراسم و تأثیر آن را در تربیت جامعه و تهذیب اخلاق در نظر بگیرند, تأیید می کنند که این برنامه ها از بهترین وسایل اصلاح مکتب های تربیت است.
مجالس ذکر مصیبت آن حضرت بهترین مجالس تبلیغی و دعوت به اسلام است، در این مجالس، معارف قرآن، اصول و فروع دین، تفسیر و حدیث، تاریخ و سیرة پیامبر و ائمه ـ علیهم السلام ـ و صحابه، نصایح و راهنمائی های اخلاقی و اجتماعی و آئین زندگی, از خانه داری تا کشورداری به مردم آموخته می شود و جاذبة نام حسین، مردم را ساده و بی ریا در این مجالس تعلیم و هدایت و تربیت، حاضر می سازد.
6 ـ محکومیت بنی امیّه در افکار مسلمین و سایر ملل
بنی امیّه با کشتن حسین علیه السلام گور خود را کندند و پرده از روی شنایع اعمال و مقاصد شوم خود برداشته و خشم و غضب ملل اسلام را خریداری کردند.
همه, عمل بنی امّیه را تقبیح کردند، همه, آن ها را سرزنش نمودند و خطاکارشان شناختند. مستشرق آلمانی «ماربین» می گوید: بزرگ ترین غلط های سیاسی امویین که اسم و رسم آن ها را از صفحة عالم محو ساخت, کشتن حسین بود. این حقیقی است که هر مورخ و هر کس تاریخ اسلام را مطالعه کند، به آن اعتراف می نماید. محکومیت بنی امیّه در افکار مسلمین برای آیندة اسلام بسیار مفید شد؛ زیرا بنی امیّه از این که بتواند منافقانه و زیر پردة اسلام ضربت بزنند مأیوس شدند و مردم آن ها را شناختند و قتل حسین علیه السلام و اسیر کردن خاندان پیامبر بنی امیّه را رسوا ساخت.
7 ـ گرفتاری بنی امیّه به شورش و انقلاب
یکی از عکس العمل ها و نتایج شهادت و مظلومیت حسین علیه السلام، شورش ها و انقلاباتی بود که برای برانداختن حکومت امویین در جهان اسلام برپا شد. در این شورش ها عاملی که بیش از هر چیز مردم را تهییج و تحریک می کرد, شهادت حسین و دعوت به قیام برای خونخواهی آن حضرت و گرفتن انتقام از بنی امیّه بود.
8 ـ تحوّل فکری
یکی از بیماری های خطرناک فکری که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد, این بود که بسیاری از مردم در برابر عمل انجام شده، هر چند موافق با خیر و مصلحت و نظامات و تعالیم شرعیه نبود تسلیم می شدند و هر حکومتی را که روی کار می آمد, واجب الاطاعه و بیعت با آن را لازم الوفا می دانستند. حسین, با این فکر غلط و خطرناک نیز مبارزه کرد و مردم را از این اشتباه که حکومت هایی مانند حکومت بنی امیّه و یزید، واجب الاطاعه هستند، بیرون آورد و فهماند که نه فقط اطاعت از آن ها واجب نیست؛ بلکه کوشش برای برانداختن آن ها و تأسیس حکومت تمام اسلامی, لازم و واجب است.
9 ـ عکس العمل جاودان و پایدار
اثر جهاد حسین علیه السلام در صفحة تاریخ جاویدان ماند و همواره نیروبخش اصلاح طلبان و مجاهدان راه حق و حامیان خیر و عدالت است. قیام آن حضرت، مبارزه با ظلم و کفر و باطل بود که در آن زمان از گریبان یزید سر بیرون کرده بود. مبارزه با افکار و نقشه ها و آراء و مفاسدی که از جانب او حیات اسلام را تهدید می کرد. از جمله درس های عالی و سودمند که هر شیعه و آزادیخواه حق پرست و هر آرزومند تحقق رسالت جهانی اسلام، از واقعة کربلا باید بیاموزد, این است که بداند: نبردی که میان حسین و یزیدیان واقع شد هنوز پایان نیافته و تا هنگامی که از شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد و استعباد و غصب حقوق انسان ها اثری باقی است، این نبرد, با مظاهر و نمایش های گوناگون ادامه خواهد داشت.
پي نوشت:
1. مریم/ 96.


سلام به همهء دوستان
ماجرایی برای من پیش اومد که دو دل بودم برا بقیه تعریف کنم یا نه. تا دیشب داشتم فکر میکردم بگم یا نه و آخرش بیخیال شدم از گفتنش. اما امروز دیدم یه پیام برام اومده از طرف جناب زین الدین که بنده رو به لینک زیر دعوت کرده بودن که اگر اتفاق قشنگ و آموزنده ای تو زندگیتون افتاده بیاین و برای بقیه تعریف کنید!!! (خدایا قربون حکمتت...)

اینم لینک تاپیکی که بهش دعوت شدم:
http://www.askdin.com/thread44207.html#post587726

واقعاً تعجب کردم از این پیام و تناسبش با اونچه که توی دل من بود. در نتیجه تصمیم گرفتم ماجرا رو برا بقیه تعریف کنم ، اما چون اون تاپیک بسته شده ، تصمیم گرفتم تو این تاپیک براتون بگم

مدتها پیش (حدود یک سال پیش) بخاطر مشکلات فراوانی که داشتم و از اونجا که حس میکردم تو این سایت گوش شنوا هست ، تاپیکی باز کردم و درد دلم رو با بچه های اینجا گفتم. توی لینک زیر:

لطفاً قبل از خوندن بقیهء حرفام یه سر به این لینک بزنید و حرفهای اون روزِ من رو ببینید
http://www.askdin.com/thread33529.html

اون روز دوستای خوبی اومدن و راهنمایی و همدردی کردن که ازشون ممنونم. ولی بعد از اون همچنان مشکلات من ادامه داشت. با این حال یه تصمیم گرفتم. گفتم خدایا ، هر چی میخواد بشه بشه. من حروم نمیخورم ، من به مشتری دروغ نمیگم و سرش کلاه نمیذارم. خدایا توکل به خودت ، هر چی خودت بخوای نوکرتم هستم

گذشت و گذشت. همسرم باردار بود و من حتی پول برا زایمان ایشون نداشتم ، ولی باز حاضر نشدم نون حروم بخورم. مسخرم میکردن که تو عرضه نداری! منم به خدا میگفتم: خدایا من جواب ندادم چون منتظرم تو جوابشونو بدی....
گاهی وقتا هم که به تنگ میومدم و مینالیدم ، همسرم بهم میگفت: رضا من ترجیح میدم شب گرسنه بخوابم ولی حرام وارد سفرمون نشه. خلاصه
پول قرض کردم و زایمان همسرم با کمک خدا انجام شد و خدا یه پسر بهم داد ، اما از طرفی سختی ها هم مدام بیشتر میشد. بدهی های من شده بود 3 میلیون تومن!!! بعضی شبا غذا برا خوردن نداشتیم! ولی همچنان سر قولم با خدا موندم (با کمک همسرم)

تا اینکه سه ماه پیش یه روز صبح گوشیم زنگ خورد. جواب دادم دیدم یکی از بزرگای اقوامه. بعد از احوال پرسی گفت که: رضا چند وقت بود تو فکرت بودم چون متاهلی ولی شغل مناسبی نداری. چند تا شرکت برات سراغ گرفتم. چند روز پیش فهمیدم یه شرکت خیلی بزرگ استخدامی داره که دوست منم اونجا کار میکنه. رفتم و تو رو بهش معرفی کردم و ایشون هم گفت بهش بگو فردا با مدارکش بیاد شرکت....

باورم نمیشد...! یعنی من میرم سر یه کار خوب؟! فرداش رفتم شرکت و مدارک رو دادم و گفتگویی هم باهاشون داشتم. چند روز بعد بهم زنگ زدن و گفتن بیا سر کار...! انگار خواب میدیدم.....

الان سه ماهه که سر کارم
دو میلیون از بدهیام رو دادم و شرایطم خیلی بهتر شده
پسر گلم 6 ماهش شده الان کنارمه داره میخنده :Nishkhand:

چند روز پیش رفته بودم محل کار قبلیم
. یکی از همون همکارا که بهم میگفت تو عرضه نداری (بخاطر کلک نزدن!) ، بهم گفت:
رضا اگه تونستی یه صحبتی هم برا من بکن بیام شرکتتون!!! :Moteajeb!:

تو دلم گفتم: خدایا حالا من گفتم جوابشونو بده ، نه دیگه اینطوری گناه دارن آخه....! :khaneh: :Khandidan!: :ok:

[=arial]آقا...
اشک من رو درآوردین..
واقعا میگم!
الان دارم اشک می‌ریزم. نمیدونم چرا.. هم از اتفاق خوبی که واستون افتاده، یعنی خوشحال شدم که زندگیتون رو به راه شده، هم به خاطر بزرگی خدا که واسم به تصویر کشیدین!
منم بزرگی خدا و رحمتش رو از نزدیک.. حس کردم و لمسش کردم. واسه همین الان اشکم در اومد..
درکتون می‌کنم. هرکس متناسب با موقعیتش ممکنه از این نوع اتفاقات توی زندگیش بیافته.. منم یه مدل دیگه اش رو تجربه کردم.
به هرحال.. خیلی خیلی خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و خوشحال شدم.. این رو از ته قلبم میگم.
واقعا براتون خوشحالم و بهتون به خاطر این ارداه قوی و مردانگی‌تون تبریک میگم!
پایدار باشید.. در پناه آقا امام زمان(عج)...
التماس دعا!

لطف دارید خواهرم. خیلی خیلی ممنونم
إن شا الله مشکل همه حل بشه و هیچ گرفتاری تو دنیا نباشه

[="Arial"][="Purple"]سلام دوستان.
خسته نباشید واقعا محفل زیبایی درست کردید.
یکی از اقوام نزدیک ما مریض احوالند براشون دعا کنید . دخترشون امسال کنکور داره.دعا کنید زودتر خوب بشن تا هم ما از اضطراب در بیایم هم دختر اون بنده خدا زحمتاش به هدر نره. رابطه دختر و پدر را خیلی هاتون خوب میدونین و واسه این رابطه تازه کلی اشک ریختین.دعا کنید اهل بیت خودشون عنایت کنند .ممنون
[/]

موضوع قفل شده است