جمع بندی کمک کنید به زندگی برگردم (نقص عضو و ازدواج موقت با مرد متاهل)

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

زهیر ابن قین;689597 نوشت:
شروع کننده موضوع ، فقط صحبت از " صیغه محرمیت" کردند. نمیدانم چرا اسم تاپیک را گذاشتید "ازدواج موقت"؟ صیغه محرمیت که ازدواج موقت نیست!
ازدواج (هر نوعی) بدون مهریه صحیح نیست. اما صیغه محرمیت ،بحث مهریه توش نیست.

سلام
کلا یک صیغه محرمیت بیشتر نداریم که همون ازدواج موقت است

نقل قول:
شما همه رو مثل خودتون نبینین.شما خوبی همه که اینجوری نیستن.از در پارکینگ دانشگامون که رد میشم پسر دختره همینجور تو بغل هم نشستن.تو پارک راحت همدیگه را... یعنی اونا دختر نیستن!گربه ها محله ما از اینا حیاشون بیشتره...

آخ آخ گفتی...
من همین نزدیک خونه م یه کافه ای هستش شده محل فساد...صدبار زنگ با در و همسایه زنگ زدیم اومدن ریختن کافه رو بستن ولی صاب مغازه پارتی ش کلفته...بعد یه مدت دوباره باز میشه
نقل قول:

یه سری از کاربرا گفته بودن اگه هنوز دوشیزه هستی بیخیال شو و سعی کن به روال عادی زندگی برگردی Fool

اصلا مگه میشه؟؟؟

من یه وقتایی موقع پول دادن به مغازه دار که اتفاقی دستم به دستش میخوره دوس دارم زودتر برسم به آب چند بار دستمو بشورم تا اثر نامحرم از روش پاک شه

فکر میکنم همه ی دخترا همینجورین انگار که خدا فطری این روحیه رو توی ماها کار گذاشته

بعد واقعن چجوری میشه این خانم بنده خدا یه همچین رابطه ای رو حتی اگه دوشیزه هم باشه فراموش کنه؟؟؟

منظورم اینه که اصلا واسه دخترا بخث دوشیزگی و اینا نیس

کوچکترین تماس

حتی در حد گرفتن دست غیر قابل فراموشیه Fool

چه برسه به....


خانوم اولا که پاکدامنی شما قابل ستایشه،دوما به نظرم بهتره اون خواهر هرچه زودتر اون مردو از زندگی ش بیرون کنه تا خیلی توی فکرش نباشه و آزارش نده

نمیشه یه طوری آدرس و مشخصات این به اصطلاح مشاور رو گیر آورد؟؟
اگه کسی گیر آورد بی زحمت پ.خ بده من یکار کوچکی باهاش دارم

اون استاده چقدرررررررر آب زیر کاه بوده O.o
به نظر من بهترین راه اینه که خودتو مشغول کارای دیگه کنی و سعی کنی وقت آزاد نداشته باشی تا فکرت بخواد بره به اون سمت.چون خوده اون اتفاق یه درده،فکر کردن و پر و بال دادن بهش،هزار تا درد
خودتو سرگرم کن خلاصه تا کم کم فراموشش کنی

سلام
دوست من خانوم خوب 25 ساله زیبا. اولا که مشکلات به سراغ همه به میزان یکسان میاد چونکه این وعده خداست و خدا راستگوست. دوما که جوون اشتباه میکنه مثل من مثل بقیه و هیچکی نمی تونه بگه من اشتباه نمی کنم، تنها شکل گناه متفاوته. دنیا یک ویژگی ممتاز و آرامش بخش داره و اونم اینه که هرچیزی عوض داره. مطمئن باش اون آقا طعم این گناه رو چشیده و لیوان آب شور رو سرکشیده و زندگی آرام ازش سلب شده.
کینه بردار و کینه ای شو. آره کینه بردار نسبت به شیطان و نفست که گولمون می زنن و بگو از این به بعد خودتون رو هم بکشید به احادیث و خدا و مشورت بزرگترها گوش میکنم.
در ضمن رو حرف دیگران حساس نباش یکی میگه من پاکم و یکی میگه تو گول خوردی و یکی دیگه می گه من فلان پسرو سرکیسه کردم و ... فقط بدون کسی که مخالف جریان آب زندگی میکنه خسته میشه. خدا دنیا رو ساخته خودش طرز استفاده ازشو بلده. ظاهر زندگی خیلی ها زیباست اما باطن پرآشوبی دارن خودمونو با ظاهر زندگی کسی مقایسه نکنیم.

با سلام

لطفا احساسی با موضوع بر خورد نکنید.

این داستان ارتباطی با زن دوم ندارد. بسیاری از مردان با همین ترفند ها یا احساسات کاذب، به دختران ابراز علاقه می کنند و بعد از مدتی، با بهانه های واهی دختر را دست به سر می کنند.

این شیوه ی همه دوستی ها و ازدواج های کاذب و احساسی است.

و یک چیزی که در بیشتر این آشنایی ها و وعده و وعید ها دیده میشود، ترس و دلهره مردها برای آشکار کردن این موضوع برای خانواده ی خود و دختر است.

و بسیاری از دختران از همین جا بیشترین ضربه ها را می خورند. در صورتی که باید از همان ابتدا خانواده های دو طرف در جریان قرار بگیرد.

مخصوصا اگر دختر دوشیزه باشد.

و الا باید منتظر عواقب این چنینی در جامعه باشد.

این داستان را با حذف چند سطر دوباره بخوانید :

من دختری 25 ساله زیبا و اهل درس و کار و تلاش بودم.
سه سال پیش دچار نقص عضو شدم و یکی از پاهای خودم رو برای همیشه از دست دادم.
مدت زیادی افسرده بودم و راستش نتونستم کامل باشرایطم کناربیام.
درس رو تقریبا رها کردم ولی بعد از مدتی به سفارش یکی از دوستانم در کلاس های یک استاد ظاهرا متدین شرکت کردم.
خیلی از ایشون برام تعریف می کردند بعدها فهمیدم گاهی به افراد مشاوره هم میدن.
خلاصه من بهشون مراجعه کردم و سرصحبت را باز کردم با ایشون
ایشونم به من پیشنهاد محرمیت دادند. بهشون گفتم من دوشیزه هستم وباید از ولی اجازه بگیرم
ولی ایشون گفتند که میشه حتی بی اذن ولی، چون شما به سن قانونی رسیدی
اصلا چون پدرت درقیدحیات نیست می تونی.
گفتم خب مادرم چی پس؟ گفت مادرتو کم کم راضی می کنیم.
من گفتم نه استاد اول باید با مادرم صحبت کنید گفت باشه
اومد و صحبت کرد و مادرم به شدت مخالفت کرد و گفت دختر من مگه دستمال کاغذیه که یه مدت با شما باشه؟
استاد گفت نه بخدا تا آخر عمر نوکرشم، رهاش نمی کنم
من به مادرم گفتم با این پای معیوب بعید میدونم بتونم ازدواج کنم ، نگذار به گناه بیفتم ولی مادرم قبول نکرد.
خلاصه من به استاد جواب منفی دادم ولی مگه ایشون بس می کرد؟
میگفت تو مثل دخترمی، تو همه کسمی ،من بخاطر شهوت نمیخوامت
اصلا عشق من به تو معنویه، حتی دست بهت نمی زنم
اگرخدای ناکرده مادرت طوریش شد ، تا پیربشی هم مواظبتم.
تا می گفتم نه؛ اشک می ریخت و به هیچ عنوان دست بردار نبود
منم فکر کردم مرد به این بزرگی با این معلولیت عاشقم شده پس واقعا عاشقه!
تا اینکه بالاخره قبول کردم
اینم بگم که دایما از شهدا حرف میزد و موقعیت اجتماعی خیلی بالایی داشت.
من گفتم قبول می کنم چون واقعا داشتم به گناه می افتادم
به شرط اینکه بعد از یک هفته از محرمیتمون بیاد با مادرم صحبت کنه و منو دوباره خواستگاری کنه.
بعدازیک هفته محرمیت یکبار زنگ زد و گفت ....
تا چند روز از استاد خبری نشد و من مثل بید به خودم می لرزیدم
تا اینکه به دوستم گفتم بهش زنگ بزنه ببینه که قضیه از چه قراره.
اونم یک مشت دروغ به دوستم گفت و تمومش کرد.
من چند روز بعد بهش زنگ زدم
گریه کردم ضجه زدم
گفت من خانمم برام خیلی مهمه، من و تو نمی تونیم کنار هم راحت باشیم.
گفتم همین؟به همین راحتی؟
گفت تو اونی نیستی که من عاشقش بودم.
خلاصه با رفتنش له شدم ، تحقیرشدم
غیر از دوستم هیچکس نمیدونه.
حتی آبروشو پیش مادرم نبردم.
به نظر شما چکار کنم؟
آیا خدا انتقام من رو از ایشون می گیره؟
اون از معلولیت من سوء استفاده کرد.
آیا راهی هست که از افسردگی نجات پیدا کنم؟
وجودم پر از کینه شده
هیچ کاری هم نمی تونم بکنم
فقط گفتم اون مدتی که بامن حرف میزنه نامحرم نباشیم
پس چر این کاروکرد؟

این داستان همان اشتباه است تنها تفاوت در اینجاست که با مردی مواجهیم که خودش همسر دارد.

به نظرم اگر این دختر خانم و آن استاد واقعا قصد ازدواج دارند باید فکر آبرو و ... را از سر خودشان به در کنند.

اگر واقعا می توانند با واقعیت کنار بیایند و ازدواج با یکدیگر را علنی کنند و پایش بایستند، این کار را بکنند و الا بهتر است این دختر خانم فکر زندگی با آن استاد را از سرش بیرون کند.

البته شیوه ی اشتباهی را از ابتدا در پیش گرفتند.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]جمع بندي
پرسش
نقص عضو و ازدواج موقت با مرد متاهل سلام
من دختری 25 ساله زیبا و اهل درس و کار و تلاش بودم. سه سال پیش دچار نقص عضو شدم و یکی از پاهای خودم رو برای همیشه از دست دادم. مدت زیادی افسرده بودم و راستش نتونستم کامل با شرایطم کنار بیام. درس رو تقریبا رها کردم ولی بعد از مدتی به سفارش یکی از دوستانم در کلاس های یک استاد ظاهرا متدین شرکت کردم. خیلی از ایشون برام تعریف می‌کردند بعدها فهمیدم گاهی به افراد مشاوره هم میدن. خلاصه من بهشون مراجعه کردم و سرصحبت را باز کردم با ایشون ایشونم به من پیشنهاد محرمیت دادند. بهشون گفتم من دوشیزه هستم و باید از ولی اجازه بگیرم ولی ایشون گفتند که میشه حتی بی اذن ولی، چون شما به سن قانونی رسیدی اصلا چون پدرت درقید حیات نیست می تونی. گفتم خب مادرم چی پس؟ گفت مادرتو کم کم راضی می کنیم. من گفتم نه استاد اول باید با مادرم صحبت کنید گفت باشه. اومد و صحبت کرد و مادرم به شدت مخالفت کرد و گفت دختر من مگه دستمال کاغذیه که یه مدت با شما باشه؟ استاد گفت: نه بخدا تا آخر عمر نوکرشم، رهاش نمی کنم. من به مادرم گفتم با این پای معیوب بعید میدونم بتونم ازدواج کنم، نگذار به گناه بیفتم ولی مادرم قبول نکرد. خلاصه من به استاد جواب منفی دادم ولی مگه ایشون بس می‌کرد؟ می‌گفت تو مثل دخترمی، تو همه کسمی، من به خاطر شهوت نمی‌خوامت، مرد درآن واحد می تونه عاشق دوتا زن باشه اصلا خانمم رو راضی می‌کنم که قبول کنه تو همسر دایم من بشی. گفت اصلا خانمم خودش گفته برو ازدواج مجدد کن چون من خواسته هاتو برآورده نمی‌کنم. اصلا عشق من به تو معنویه، حتی دست بهت نمی زنم اگر خدای ناکرده مادرت طوریش شد، تا پیر بشی هم مواظبتم. تا می گفتم نه؛ اشک می ریخت و به هیچ عنوان دست بردار نبود. منم فکر کردم مرد به این بزرگی با این معلولیت عاشقم شده پس واقعا عاشقه! تا اینکه بالاخره قبول کردم اینم بگم که دایما از شهدا حرف می‌زد و موقعیت اجتماعی خیلی بالایی داشت. من گفتم قبول می‌کنم چون واقعا داشتم به گناه می‌افتادم به شرط اینکه بعد از یک هفته از محرمیتمون بیاد با مادرم صحبت کنه و منو دوباره خواستگاری کنه. بعد از یک هفته محرمیت یکبار زنگ زد و گفت خانمم پیامهامون رو خونده و می خواد بره شکایت و آبروریزی. من داشتم از ترس سکته می‌کردم. یکی از دوستام که از قضیه باخبر بود رو درجریان گذاشتم گفتم نکنه خانمش بیاد آبرومو ببره. تا چند روز از استاد خبری نشد و من مثل بید به خودم می لرزیدم. تا اینکه به دوستم گفتم بهش زنگ بزنه ببینه که قضیه از چه قراره. اونم یک مشت دروغ به دوستم گفت و تمومش کرد. من چند روز بعد بهش زنگ زدم. گریه کردم ضجه زدم. گفت من خانمم برام خیلی مهمه، من و تو نمی‌تونیم کنار هم راحت باشیم. گفتم همین؟ به همین راحتی؟ گفت تو اونی نیستی که من عاشقش بودم. خلاصه با رفتنش له شدم، تحقیرشدم. غیر از دوستم هیچکس نمیدونه. حتی آبروشو پیش مادرم نبردم. به نظر شما چکار کنم؟ آیا خدا انتقام من رو از ایشون می گیره؟ اون از معلولیت من سوء استفاده کرد.آیا راهی هست که از افسردگی نجات پیدا کنم؟ وجودم پر از کینه شده. هیچ کاری هم نمی تونم بکنم شما رو به حضرت زهرا کمکم کنید. من حتی از همسر خودش هم زیباتر بودم و چیزی کم نداشتم. خدا شاهده که نمی‌خواستم زندگیش خراب شه. فقط گفتم اون مدتی که بامن حرف میزنه نامحرم نباشیم. پس چر این کاروکرد؟ از طرفی دچار حس اعتماد به نفس پایین شده ام و فکر می‌کنم دیگر هیچ شرایط ازدواجی ندارم و خدا راههای موفقیت را بر روی من بسته و بر روی افرادی چون همسر این فرد که واقعا شخص متکبر و در عین حال بسیارخوشبخت است باز کرده. این خانم دایما از همسرخودش ایراد می‌گیرد در صورتی که توانایی همسرداری و اخلاق و تواضع من بسیار بیشتر از اوست. حس حسادتم زیاد شده و اعتماد به نفس و حتی اعتماد به خدا و ایمان به عدالت خدا را از دست داده ام. فکر می کنم چرا من نباید مثل آن زن که لایق نعمتها نیست و دایما ناشکری می‌کند نعمت داشته باشم؟ لطفا کمکم کنید.
پاسخ با سلام خدمت شما پرسشگر محترم
از اين كه مشكل و نگراني خودتان را با اين مركز در ميان گذاشتيد و اعتماد داريد صميمانه تشكر مي كنم. شرايط و موقعيت هاي تلخي را پشت سر گذاشته ايد با خواندن داستان زندگي شما واقعا متأثر شدم.


ازدواج موقت دختر
اگر مطابق نظر مرجع تقليدتان عمل كرده باشيد از نظر شرع گناهي مرتكب نشده ايد. ولي گناه مرتكب نشدن يك چيز است و اين كه آيا تشويق هم به اين كار شده ايم چيز ديگر.

قصد شما از ازدواج
قصد شما از اين ازدواج چه بوده؟
اگر بخواهيد با اين ازدواج موقت عطش احساس خود را فرو بنشايند آن هم با ارتباط قايم قايمكي و با اين همه اضطراب. اين ره كه مي روي به تركستان است. يعني اگر الان يك مشكل داريد بعد از مدتي مشكل شما دوتا مي شود و قوز بالا قوز.
سعي كنيد بر هيجان خود مديريت داشته باشيد. آدم تشنه سراب را آب مي پندارد و دوان دوان در پي آن است. معلوليت شما و نيازهاي عاطفي شما، وابستگي عاطفي شما تشديد كرده است. طوري كه گمان مي‌كنيد فقط اين آقا است كه مي تواند شما را درك كند.
مولوي در ضمن اشعار تمثيلي خود به داستاني اشاره مي كند كه از نظر اخلاقي و روان شناختي بسيار درس آموز است.
مي‌گويد مارگيري از كوه و بيابان مار مي گرفت. نمايش مي داد و زندگي مي گذراند. روزي در كوهستان اژدهايي ديد بسيار بزرگ ولي اژده‌ها از شدت سرما سِر شده بود و بي حال. او هم از فرصت استفاده كرد و آن را كشان كشان به شهر برد تا از قدرت و مهارت و شجاعت خود براي مردم بگويد. خلاصه در هنگام نمايش به تدريج بدن اژده ها زير تابش خورشيد گرم شد و به او و مردم حمله كرد.

نفس اژدرهاست او كي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است

نفس ما انسان ها هم مثل همين اژدها است. گاهي هوس ها و غرض هاي نفس جلوي «بينش صحيح» و «انصاف» ما را مي گيرد و شهوت ( جنسي يا خودخواهي و...) ما را مست و كر و كور مي كند. صحبت كردن از گذشته فقط از يك جهت مهم است و آن اين كه در آينه عبرتش بنگريد و زندگي شيريني براي خود بسازيد و حتي از تجربه تلخ گذشته به ديگران درس زندگي بدهيد.
واقعيت را قبول كنيد كه اين آقا خواستار شما و كمالات شما نيست هوس و شهوت او سبب شد در شما انتظاراتي ايجاد شود.
خطاي هاله اي
يكي از خطاهاي شناختي ما اين است كه گاهي گرفتار تعميم بيش از حد مي شويم يعني اگر مثلا از هنرمندي خوشمان آمد فكر مي كنيم او در همه زمينه ها موفق است و عالي. در حالي كه انسان ها به حكم انسان بودن ممكن الخطا و ناقص هستند. شما به دليل برخي از صفات خوب اين آقا او را گمشده خود تصور كرديد و گمان كرديد با اتصال و جوش خوردن به ايشان ناكامي هاي روحي و نقص جسمي شما جبران مي شود. بايد الان اين فكر اشتباه را غربال بزنيد و براي اين فرد بيش از يك انسان با برخي صفات خاص حساب باز نكنيد.
ستاره سينما
هركسي به برخي از هنرمندان و ستارگان سينما متناسب با شخصيت و ارزش هاي خود علاقه دارد و يا دوست دارد سرنوشت زندگي افراد موفق را بخواند و با قهرمان داستان همانند سازي كند. شهيد رجايي سخني دارند كه بايد الگوي عملي زندگي ما در مشكلات زندگي شود بايد قاب بگيريم و در منازل و سر در قلب مان بزنيم:
«چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که: رجایی! همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.»

تنظيم انتظارات
دين و روان شناسي به ما مي‌گويد براي رسيدن به شادكامي بايد هنرمندان انتظاراتمان را با امكاناتمان تنظيم كنيم. هميشه در مسير زندگي ما چيزهايي مي بينم كه دلمان مي خواهد ولي بايد اين دلخواهي را با توجه به واقعيات زندگي، محدوديت ها، ارزش ها، قوانين حقوقي و شرعي تنظيم كنيم و گرنه هيچ گاه از زندگي رضايت نخواهيم داشت. افراد زيادي هستند كه مشكل معلوليت دارند ولي با توجه به شرايط خود زندگي را در بن بست نديده اند و به موفقيت هايي رسيده اند كه براي افرادي كه نقصي نداشته اند درس بوده است. بنابراين آنچه در درجه اول در زندگي شما بايد با آن آشتي كنيد امكانات و استعدادهاي تان است. رودكي شاعر نامي ايران از كودكي نابينا بود و در همان كودكي حافظ قرآن بود. در مسابقات پاراالمپيك افرادي شركت مي كنند كه واقعا به ما براي جنگ با مشكلات انرژي مي دهند.
توصيه هاي روان شناختي

1- بر داشته‌هاي خود تأكيد و تمركز كنيد. اين امر سبب افزايش احساس ارزشمندي مي شود و در نتيجه اعتماد به نفس تان بالا مي رود. احساس ارزشمندي را نبايد قرض بگيريم يا گدايي كنيم. توانايي ها، استعدادها و امكانات و فطرت خداجوي ما سرمايه ما است با اينها ارتباط برقرار كنيد. با مطالعه و مشورت با مشاور همجنس خود راهي به معدن استعدادهاي مخفي خود پيدا كنيد.
2- به دنبال ازدواج يا دلجويي هاي «ترحمي» نباشيد كه ممكن است ابتداي اين ارتباط ها شيرين باشد ولي به تدريج احساس ناخوشايندي نسبت به خودتان و طرف مقابل خواهي داشت و در نتيجه اعتماد به نفس تان پايين مي آيد.
3- يكي از عوامل جدايي ازدواج با انگيزه ترحم است. بعيد نيست همين احساس ترحم اين آقا را به سمت شما كشانده و فكر كرده است كه مي تواند كار خيري كند بدون اين كه شرايط را لحاظ كند و با وارد شدن در گود زندگي جديد با شما مشكلات زندگي اش رو شده است. اگر اين زندگي زناشويي با شما ادامه مي داشت خيلي پر استرس و ناآرام مي بود.
3- فعاليت هاي بدني و علمي، كار، ورزش، ارتباط با دوستان قديمي‌ و معنوي، حضور درسايت هاي ديني و هنري براي شما فرصت خوبي براي فراموش كردن گذشته است.
4- با فرار از تنهايي و خلوت، حفظ كردن قرآن، ذكر خدا، نيشگون گرفتن ملايم از خود، گفتن بس است به افكار منفي، مانع شيطنت هاي افكار منفي شويد.
5- در ذهن يك ايستگاه و بازرسي تجسم كنيد تابلوي ايستاد بالا ببرييد اجازه ندهيد فكر منفي وارد شود در برابر بزنيد ورود براي افكار و تجارب و خاطرات خوشايند آزاد.
6- خداوند در قرآن فرموده با نماز و صبر و ياد مصيبت هايي كه بر انبيا وارد شد، ياد معاد و ياد خدا در برابر مشكلات و سختي ها بايستيد.
8- سه دي وي دي زير را از دكتر مجد ببينيد اين دو را مي توانيد در آپارات هم بيابيد:
الف) اعتماد به نفس، ب) دوست داشتن و عشق ورزیدن، ج) شکست و ناکامی

[/]

پرسش:
من دختری 25 ساله بودم. سه سال یکی از پاهای خودم رو برای همیشه از دست دادم. درس رو تقریبا رها کردم ولی بعد از مدتی به سفارش یکی از دوستانم در کلاس های یک استاد ظاهرا متدین شرکت کردم. ایشون ایشونم به من پیشنهاد محرمیت دادند. بعد از یک هفته محرمیت گفت من خانمم برام خیلی مهمه، من و تو نمی‌تونیم کنار هم راحت باشیم. گفتم همین؟ به همین راحتی؟

پاسخ
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم
از اين كه مشكل و نگراني خودتان را با اين مركز در ميان گذاشتيد و اعتماد داريد صميمانه تشكر مي كنم. شرايط و موقعيت هاي تلخي را پشت سر گذاشته ايد با خواندن داستان زندگي شما واقعا متأثر شدم.


ازدواج موقت دختر
اگر مطابق نظر مرجع تقليدتان عمل كرده باشيد از نظر شرع گناهي مرتكب نشده ايد. ولي گناه مرتكب نشدن يك چيز است و اين كه آيا تشويق هم به اين كار شده ايم چيز ديگر.

قصد شما از ازدواج
قصد شما از اين ازدواج چه بوده؟
اگر بخواهيد با اين ازدواج موقت عطش احساس خود را فرو بنشايند آن هم با ارتباط قايم قايمكي و با اين همه اضطراب. اين ره كه مي روي به تركستان است. يعني اگر الان يك مشكل داريد بعد از مدتي مشكل شما دوتا مي شود و قوز بالا قوز.
سعي كنيد بر هيجان خود مديريت داشته باشيد. آدم تشنه سراب را آب مي پندارد و دوان دوان در پي آن است. معلوليت شما و نيازهاي عاطفي شما، وابستگي عاطفي شما تشديد كرده است. طوري كه گمان مي‌كنيد فقط اين آقا است كه مي تواند شما را درك كند.
مولوي در ضمن اشعار تمثيلي خود به داستاني اشاره مي كند كه از نظر اخلاقي و روان شناختي بسيار درس آموز است.
مي‌گويد مارگيري از كوه و بيابان مار مي گرفت. نمايش مي داد و زندگي مي گذراند. روزي در كوهستان اژدهايي ديد بسيار بزرگ ولي اژده‌ها از شدت سرما سِر شده بود و بي حال. او هم از فرصت استفاده كرد و آن را كشان كشان به شهر برد تا از قدرت و مهارت و شجاعت خود براي مردم بگويد. خلاصه در هنگام نمايش به تدريج بدن اژده ها زير تابش خورشيد گرم شد و به او و مردم حمله كرد.

نفس اژدرهاست او كي مرده است
از غم بي آلتي افسرده است

نفس ما انسان ها هم مثل همين اژدها است. گاهي هوس ها و غرض هاي نفس جلوي «بينش صحيح» و «انصاف» ما را مي گيرد و شهوت ( جنسي يا خودخواهي و...) ما را مست و كر و كور مي كند.صحبت كردن از گذشته فقط از يك جهت مهم است و آن اين كه در آينه عبرتش بنگريد و زندگي شيريني براي خود بسازيد و حتي از تجربه تلخ گذشته به ديگران درس زندگي بدهيد.
واقعيت را قبول كنيد كه اين آقا خواستار شما و كمالات شما نيست هوس و شهوت يا حس ترحم او سبب شد در شما انتظاراتي ايجاد شود.

خطاي هاله اي

یکی از خطاهاي شناختي ما اين است كه گاهي گرفتار تعميم بيش از حد مي شويم يعني اگر مثلا از هنرمندي خوشمان آمد فكر مي كنيم او در همه زمينه ها موفق است و عالي. در حالي كه انسان ها به حكم انسان بودن ممكن الخطا و ناقص هستند. شما به دليل برخي از صفات خوب اين آقا او را گمشده خود تصور كرديد و گمان كرديد با اتصال و جوش خوردن به ايشان ناكامي هاي روحي و نقص جسمي شما جبران مي شود. بايد الان اين فكر اشتباه را غربال بزنيد و براي اين فرد بيش از يك انسان با برخي صفات خاص حساب باز نكنيد.

ستاره سينما
هركسي به برخي از هنرمندان و ستارگان سينما متناسب با شخصيت و ارزش هاي خود علاقه دارد و يا دوست دارد سرنوشت زندگي افراد موفق را بخواند و با قهرمان داستان همانند سازي كند. شهيد رجايي سخني دارند كه بايد الگوي عملي زندگي ما در مشكلات زندگي شود بايد قاب بگيريم و در منازل و سر در قلب مان بزنيم:
«چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که: رجایی! همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.»

تنظيم انتظارات
دين و روان شناسي به ما مي‌گويد براي رسيدن به شادكامي بايد هنرمندان انتظاراتمان را با امكاناتمان تنظيم كنيم. هميشه در مسير زندگي ما چيزهايي مي بينم كه دلمان مي خواهد ولي بايد اين دلخواهي را با توجه به واقعيات زندگي، محدوديت ها، ارزش ها، قوانين حقوقي و شرعي تنظيم كنيم و گرنه هيچ گاه از زندگي رضايت نخواهيم داشت.افراد زيادي هستند كه مشكل معلوليت دارند ولي با توجه به شرايط خود زندگي را در بن بست نديده اند و به موفقيت هايي رسيده اند كه براي افرادي كه نقصي نداشته اند درس بوده است. بنابراين آنچه در درجه اول در زندگي شما بايد با آن آشتي كنيد امكانات و استعدادهاي تان است. رودكي شاعر نامي ايران از كودكي نابينا بود و در همان كودكي حافظ قرآن بود. در مسابقات پاراالمپيك افرادي شركت مي كنند كه واقعا به ما براي جنگ با مشكلات انرژي مي دهند.
توصيه هاي روان شناختي

1- بر داشته‌هاي خود تأكيد و تمركز كنيد. اين امر سبب افزايش احساس ارزشمندي مي شود و در نتيجه اعتماد به نفس تان بالا مي رود. احساس ارزشمندي را نبايد قرض بگيريم يا گدايي كنيم. توانايي ها، استعدادها و امكانات و فطرت خداجوي ما سرمايه ما است با اينها ارتباط برقرار كنيد. با مطالعه و مشورت با مشاور همجنس خود راهي به معدن استعدادهاي مخفي خود پيدا كنيد.
2- به دنبال ازدواج يا دلجويي هاي «ترحمي» نباشيد كه ممكن است ابتداي اين ارتباط ها شيرين باشد ولي به تدريج احساس ناخوشايندي نسبت به خودتان و طرف مقابل خواهي داشت و در نتيجه اعتماد به نفس تان پايين مي آيد.
3- يكي از عوامل جدايي ازدواج با انگيزه ترحم است. بعيد نيست همين احساس ترحم اين آقا را به سمت شما كشانده و فكر كرده است كه مي تواند كار خيري كند بدون اين كه شرايط را لحاظ كند و با وارد شدن در گود زندگي جديد با شما مشكلات زندگي اش رو شده است. اگر اين زندگي زناشويي با شما ادامه مي داشت خيلي پر استرس و ناآرام مي بود.
3- فعاليت هاي بدني و علمي، كار، ورزش، ارتباط با دوستان قديمي‌ و معنوي، حضور درسايت هاي ديني و هنري براي شما فرصت خوبي براي فراموش كردن گذشته است.
4- با فرار از تنهايي و خلوت، حفظ كردن قرآن، ذكر خدا، نيشگون گرفتن ملايم از خود، گفتن بس است به افكار منفي، مانع شيطنت هاي افكار منفي شويد.
5- در ذهن يك ايستگاه و بازرسي تجسم كنيد تابلوي ايستاد بالا ببرييد اجازه ندهيد فكر منفي وارد شود در برابر بزنيد ورود براي افكار و تجارب و خاطرات خوشايند آزاد.
6- خداوند در قرآن فرموده با نماز و صبر و ياد مصيبت هايي كه بر انبيا وارد شد، ياد معاد و ياد خدا در برابر مشكلات و سختي ها بايستيد.
8- سه دي وي دي زير را از دكتر مجد ببينيد اين دو را مي توانيد در آپارات هم بيابيد:
الف) اعتماد به نفس، ب) دوست داشتن و عشق ورزیدن، ج) شکست و ناکامی

موضوع قفل شده است