**** کلاس نهج البلاغه = خطبه قاصعه *****

تب‌های اولیه

1254 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

✅ خطبه صد و چهاردهم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و پانزدهم نهج البلاغه

در نصیحت یاران

او را فرستاد كه مردم را به راه حق دعوت كند و بر خلق گواه باشد.

او رسالت پروردگارش به جاى آورد. نه در آن سستى كرد و نه كوتاهى .

در راه خدا با دشمنان خدا جهاد كرد، بى آنكه ناتوانى نشان دهد يا عذر و بهانه اى بياورد.

پيشواى هر كسى است كه پرهيزگارى گزيند و ديده بيناى هر كسى است كه هدايت يابد.

و از اين خطبه :

اگر مى دانستيد چيزى را كه من مى دانم و غيب آن بر شما پوشيده است ،

سر به صحرا مى گذاشتيد

و بر اعمال خود مى گريستيد،

و بر سر و سينه خود مى زديد

و اموالتان را رها مى كرديد و مى رفتيد،

بى آنكه ، نگهبانى يا كسى از سوى خود بر آن بگماريد

و هر كس در انديشه خويش مى بود و به ديگرى نمى پرداخت .

ولى هر اندرز كه شما را داده بودند از ياد برديد

و از هر چه شما را بر حذر داشته بودند، خود را ايمن يافتيد.

پس ، فكرتان سرگشته و كارتان پريشان گرديد.

دوست دارم ، كه خدا ميان من و شما جدايى افكند

و مرا به كسانى ملحق سازد كه از شما به من سزاوارترند.

به خدا سوگند، كه مردمى بودند با انديشه هايى خجسته و نيكو و بردبارى بسيار كه سخن حق مى گفتند و از ستمگرى گريزان بودند.

در راه راست پيش مى رفتند و طريق روشن را بشتاب مى سپردند.

پس به جهان جاويد و نعمت گواراى خداوندى دست يافتند.

☝️ آگاه باشيد، به خدا سوگند، پسر قبيله ثقيف بر شما چيره خواهد شد.

مردى متكبر است كه دامن كشان مى رود و از حق روي گردان است .

همه دارايي تان را چون حيوانى كه سبزه را بچرد خواهد خورد و پيه تنتان را خواهد گداخت .

☝️ بس كن اى ابووذحه .


✅ خطبه صد و شانزدهم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و هیجدهم نهج البلاغه

درباره ی تحریض مردم به جهاد و سکوت آنها

حضرت (ع ) در حاليكه مردم را گرد آورده بود و به جهاد تحريض مى كرد و آنان، همچنان ، مهر سكوت بر لب ، پاسخى نمى دادند به آنها فرمود:

☝️ آيا لال شده ايد؟

قومى گفتند:

يا اميرالمؤ منين اگر شما به راه افتيد ما هم با شما حركت مى كنيم .

☝️على (ع ) در خطاب به آن جماعت چنين گفت :

☝️ چه مى شود شما را كه به حق راه نيافته ايد و به راه راست عدالت هدايت نشده ايد.

☝️ آيا شايسته است كه در چنين هنگامى من به نبرد با دشمن بيرون آيم ؟

رسم اين است ، كه يكى از سلحشوران و جنگجويانتان كه من مى پسندم رهسپار نبرد گردد.

شايسته نيست كه من لشكر و شهر و بيت المال و گردآورى خراج و داورى مسلمانان و نظر در حقوق شاكيان و طلبكاران را واگذارم و با فوجى از لشكر بيرون آيم

و در پى فوجى ديگر شتابم و از اين سو به آن سو افتم ، چونان تيرى بى پيكان و بى سوفار در تركشى خالى .

☝️ من به منزله محور اين آسيابم كه در جاى خود ثابت است و آسياب به گرد آن مى چرخد

☝️ و، اگر از جاى كنده شود، گردش چرخ زبرين آشفته شود و سنگ زيرين از جاى بشود.

خدا داند كه اين راءى ، راءيى بر خطاست .

☝️ به خدا سوگند، اگر اميد نمى داشتم كه روزى به هنگام رويارويى با دشمن به شهادت مى رسم

☝️و اى كاش چنين شهادتى برايم مقدّر مى شد مركب خويش پيش ‍ مى كشيدم و بر آن مى نشستم و از ميان شما مى رفتم و، تا باد شمال و جنوب مى وزيد، از شما ياد نمى كردم .

☝️ فراوان طعن زنندگان ، عيبجويان ، روى گردانان از حق و حيله گرانيد چه سود كه در شمار افزون هستيد، در حالى كه ، ميانه دلهايتان اتفاق اندك است .

☝️ شما را به راه روشن هدايت ، راه نمودم ، راهى كه روندگانش هلاك نشوند، جز آنها كه خود خواستار هلاكت باشند.

☝️ هر كه ايستادگى كند، رهسپار بهشت است و هر كه بلغزد طعمه آتش دوزخ .


کلام امير (ع), [۳۱.۰۷.۱۶ ۰۹:۳۲]
[In reply to کلام امير (ع)]
✅ خطبه صد و بیستم نهج البلاغه

[h=5]حكمت 206ره آورد حلم و بردبارى(اخلاقى، اجتماعى)[/h] وَ قَالَ [عليه السلام] أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : نخستين پاداش بردبار از بردبارى اش آن كه مردم در برابر نادان ، پشتيبان او خواهند بود.

سخنى از آن حضرت (ع ) اين سخن خطاب به خوارج است ، هنگامى كه به لشكرگاهشان رفته بود و آنان ، همچنان ، در مورد حكميت خرده مى گرفتند.

على (ع ) از آنان پرسيد: آيا همه شما با ما در صفين بوده ايد؟

گفتند: برخى بوده اند و برخى نبوده اند.

على (ع ) گفت : اين دو دسته از هم جدا شوند تا با هر دسته جداگانه سخن گويم .

پس مردم را ندا در داد و گفت :

☝️خاموش شويد و به سخن گوش فرا دهيد و دلهايتان را متوجه من سازيد

☝️و از هر كه شهادت خواستم بايد از روى علم و آگاهى شهادت دهد.

آنگاه سخن آغاز كرد و سخن به دراز كشانيد و از جمله چنين گفت :

☝️ آيا آن گاه كه از روى حيله گرى و فريب و مكر و نيرنگ قرآنها را برافراشتند، شما نگفتيد، كه اينان برادران و همكيشان ما هستند كه به كتاب خدا پناه برده اند!

☝️ و از ما مى خواهند كه خطاهاى گذشته آنها را ببخشاييم و مصلحت آن است كه از آنان بپذيريم و اندوه از دلشان بزداييم

☝️من به شما گفتم ، كه اين كارى است كه بيرونش ايمان است و درونش تجاوز و ستم .

☝️ آغازش رحمت و مهربانى است و پايانش ‍ پشيمانى .

☝️ شما در كار خود ثابت بمانيد و از همين راه ، كه تاكنون مى رفته ايد، برويد.

☝️ دندان به هم بفشاريد، به ميدان جهاد بتازيد

☝️ و به آن آواز التفات مكنيد كه اگر پاسخش گويند گمراه كند و اگر نگويند سبب حقارتش شود.

☝️ (ولى آن كار كار حكميت انجام پذيرفت و شما خود از كوشندگان آن بوديد.

☝️به خدا سوگند، اگر من از آن سر برمى تافتم ، واجبى از من فوت نشده بود و خدا مرا به ترك آن بازخواست نمى فرمود.

و اگر آن را مى پذيرفتم ، سزاوار بودم كه از من پيروى كنند،

زيرا كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن بوده ام ، از آن جدا نشده ام .)

هر آينه ما با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بوديم

و جنگ ، هر آينه ، بين پدران و فرزندان و برادران و خويشاوندان دور مى زد.

هر مصيبت و رنجى كه پيش مى آمد، جز بر ايمان ما و پاى فشردن ما در راه حق و تسليم بودن به فرمان او نمى افزود و، بر سوزش جراحات ، شكيبايى مى ورزيديم .

ولى اكنون با برادران مسلمان خود مى جنگيم زيرا تمايل به كفر و كژى در اسلامشان راه يافته ، گاه دستخوش شبهه مى شوند و گاه تسليم تاءويل .

اگر وسيله اى باشد، كه خداوند به سبب آن پراكندگى ما را به اتحاد بدل كند و ما با آنچه باقى مى ماند كنار آييم و به يكديگر نزديك شويم ، بدان وسيله رغبت كنيم و جز آن را فرو گذاريم .


سخنى از آن حضرت (ع ) اين سخن خطاب به خوارج است ، هنگامى كه به لشكرگاهشان رفته بود و آنان ، همچنان ، در مورد حكميت خرده مى گرفتند.

على (ع ) از آنان پرسيد: آيا همه شما با ما در صفين بوده ايد؟

گفتند: برخى بوده اند و برخى نبوده اند.

على (ع ) گفت : اين دو دسته از هم جدا شوند تا با هر دسته جداگانه سخن گويم .

پس مردم را ندا در داد و گفت :

☝️خاموش شويد و به سخن گوش فرا دهيد و دلهايتان را متوجه من سازيد

☝️و از هر كه شهادت خواستم بايد از روى علم و آگاهى شهادت دهد.

آنگاه سخن آغاز كرد و سخن به دراز كشانيد و از جمله چنين گفت :

☝️ آيا آن گاه كه از روى حيله گرى و فريب و مكر و نيرنگ قرآنها را برافراشتند، شما نگفتيد، كه اينان برادران و همكيشان ما هستند كه به كتاب خدا پناه برده اند!

☝️ و از ما مى خواهند كه خطاهاى گذشته آنها را ببخشاييم و مصلحت آن است كه از آنان بپذيريم و اندوه از دلشان بزداييم

☝️من به شما گفتم ، كه اين كارى است كه بيرونش ايمان است و درونش تجاوز و ستم .

☝️ آغازش رحمت و مهربانى است و پايانش ‍ پشيمانى .

☝️ شما در كار خود ثابت بمانيد و از همين راه ، كه تاكنون مى رفته ايد، برويد.

☝️ دندان به هم بفشاريد، به ميدان جهاد بتازيد

☝️ و به آن آواز التفات مكنيد كه اگر پاسخش گويند گمراه كند و اگر نگويند سبب حقارتش شود.

☝️ (ولى آن كار كار حكميت انجام پذيرفت و شما خود از كوشندگان آن بوديد.

☝️به خدا سوگند، اگر من از آن سر برمى تافتم ، واجبى از من فوت نشده بود و خدا مرا به ترك آن بازخواست نمى فرمود.

و اگر آن را مى پذيرفتم ، سزاوار بودم كه از من پيروى كنند،

زيرا كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن بوده ام ، از آن جدا نشده ام .)

هر آينه ما با رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) بوديم

و جنگ ، هر آينه ، بين پدران و فرزندان و برادران و خويشاوندان دور مى زد.

هر مصيبت و رنجى كه پيش مى آمد، جز بر ايمان ما و پاى فشردن ما در راه حق و تسليم بودن به فرمان او نمى افزود و، بر سوزش جراحات ، شكيبايى مى ورزيديم .

ولى اكنون با برادران مسلمان خود مى جنگيم زيرا تمايل به كفر و كژى در اسلامشان راه يافته ، گاه دستخوش شبهه مى شوند و گاه تسليم تاءويل .

اگر وسيله اى باشد، كه خداوند به سبب آن پراكندگى ما را به اتحاد بدل كند و ما با آنچه باقى مى ماند كنار آييم و به يكديگر نزديك شويم ، بدان وسيله رغبت كنيم و جز آن را فرو گذاريم .


گويى مى بينمتان كه از جنگ مى گريزيد و هياهو مى كنيد.

☝️ همانند سوسماران كه در كنار هم مى روند و از برخورد پوستهايشان به يكديگر آوازى چنين بر مى خيزد.

☝️ نه در صدد گرفتن حقى هستيد و نه در خيال دفع ستمى .

☝️ راهتان باز است .

☝️ رهايى ، از آن كسى است كه خود را در كارهاى دشوار افكند

☝️ و هلاكت نصيب كسى ، كه در كار درنگ نمايد.


✅ خطبه صد و بیستم و چهارم نهج البلاغه

امام علی‏ - علیه السلام - فرمود:

✅ خطبه صد و بیستم و پنجم نهج البلاغه

درباره خوارج

هنگامى كه حكميت مردان را منكر شدند. اينك اصحابش رانكوهش مى كند.

ما مردان را حكم قرار نداديم ، بلكه قرآن را حكم قرار داديم .

و اين قرآن خطى است نوشته شده ، كه در ميان دو جلد جاى دارد.

به زبان سخن نمى گويد. نيازمند ترجمانى است و مردان ترجمانى كنند.

هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن را حكم قرار دهيم ، از آن گونه مردم نبوديم كه از كتاب خدا رويگردان شويم .

كه خداى تعالى گفته است ((اگر در چيزى خصومت كرديد آن را به خدا و پيامبرش بازگردانيد.))

بازگردانيدن به خدا اين است ، كه بر طبق كتاب او داورى كنيم

و بازگردانيدن به رسول خدا اين است ، كه سنّت او را بگيريم .

پس ، اگر از روى حقيقت به كتاب خدا داورى شود، ما از ديگر مردم بدان سزاوارتريم ،

و اگر به سنّت رسول خدا داورى شود، ما از ايشان اولاتريم .

اما اينكه مى گويند، كه چرا در اين داورى مدت معين كردى از اين رو چنين كردم تا در اين مدت آنكه جاهل است حقيقت را دريابد

و آنكه داناست در اعتقاد خود ثابت قدم شود و شايد خداوند، در اين مدت دست بازداشتن از جنگ ، كار امّت را به صلاح آورد.

و او مثل كسى نباشد كه گلويش را مى فشارند تا پيش از شناخت حق بدان شتاب ورزد و نخستين بار كه باطل چهره نمايد از پى آن رود.

برترين مردم در نزد خدا كسى است ، كه حق ، هر چند با كاستى و رنج تواءم باشد، در نظر او محبوبتر از باطل باشد، هر چند، كه باطل براى او فوايد بسيار در پى داشته باشد.

چنين حيرت زده به كجا مى برندتان ، شما را از كجا آورده اند؟

مهياى حركت به سوى قومى شويد كه در شناخت حق حيران اند و آن را نتوانند ديد و گرفتار ستم شده اند و از آن رخ برنمى تابند.

از كتاب خدا دورند و از راه راست منحرف گشته اند.

اما شما دستگيره محكمى نيستيد كه در آن چنگ توان زد و نه يارانى در خور اعتماد، كه به هنگام سختى از آنان يارى توان خواست .

براى افروختن لهيب جنگ چه بد آتش زنه اى هستيد.

اف بر شما، از شما جز بدى و رنج نديده ام ، چه در آن روز كه شما را به آواز بلند خواندم يا در آن روز كه آهسته در گوشتان سخن گفتم .

نه آن گاه ، كه آوازتان دادم ، مردمى آزاده و صادق بوديد و نه آنگاه ، كه با شما آهسته سخن گفتم ، درخور اعتماد.


✅ خطبه صد و بیستم و پنجم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و بیستم و ششم نهج البلاغه

درس هایی از نهج البلاغه
امیرالمومنین علی ( ع ) فرمودند :
خطبه 86
1.علم الهى
خدا به تمام اسرار نهان آگاه و از باطن همه با خبر است، به همه چيز احاطه دارد، و بر همه چيز غالب و پيروز، و بر همه چيز تواناست.
2.پندهاى ارزشمند
هر كس از شما در روزگارانى كه مهلت دارد به اعمال نيكو بپردازد پيش از آن كه مرگ فرا رسد، و در ايّام فراغت پاك باشد، پيش از آن كه گرفتار شود، و در ايّام رهايى نيكوكار باشد، پيش از آن كه مرگ گلوگاه او را بفشارد، پس براى خود و جايى كه مى رود آماده باشد، و در اين دنيا كه محل كوچ كردن است براى منزلگاه ابدى، توشه اى بردارد
پس اى مردم خدا را پروا كنيد، براى حفظ قرآن، كه از شما خواسته، و حقوقى كه نزد شما سپرده است، پس همانا خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و به حال خود وا نگذاشت، و در گمراهى و كورى رها نساخته است، كردارتان را بيان فرموده، و از اعمال شما با خبر است و سر آمد زندگى شما را مشخّص كرد و «كتابى بر شما نازل كرد كه روشنگر همه چيز است» پيامبرش را مدّتى در ميان شما قرار داد تا براى او و شما، دين را به اكمال رساند، و آنچه در قرآن نازل شد و مايه رضاى الهى است تحقّق بخشد. و با زبان پيامبرش، كارهاى خوشايند و ناخوشايند، بايدها و نبايدها را ابلاغ كرد، و اوامر و نواهى را آموزش داد، و راه عذر را بر شما بست و حجّت را تمام كرد. پيش از كيفر، شما را تهديد كرد، و از عذاب هاى سختى كه در پيش روى داريد ترساند. پس باز مانده ايّام خويش را دريابيد، و صبر و بردبارى در برابر ناروايى ها پيشه كنيد، چرا كه عمر باقى مانده برابر روزهاى زيادى كه به غفلت گذرانديد و روى گردان از پندها بوديد، بسيار كم است. به خودش بيش از اندازه آزادى ندهيد، كه شما را به ستمگرى مى كشاند، و با نفس سازشكارى و سستى روا مداريد كه ناگهان در درون گناه سقوط مى كنيد.

[h=2]سرگذشت بسیاری از انسان ها نشان می دهد که محبت های جنسی و آمیخته به هوس،که بر اساس هیچ معرفتی شکل نگرفته است،نخستین خطر آن، پرده افكنى بر عیب ها، نقص ها و زشتى ها است.[/h]

[h=2]آیا عشق هدیه الهی است؟![/h] عشق، چیزی است مافوق محبت. محبت در حد عادی، در هر زمینه نیز در انسان وجود دارد، زمینه چیزی که آن را معمولا "عشق" می نامند. در زبان عربی می گویند کلمه "عشق" در اصل از ماده "عشقه" است و "عشقه" نام گیاهی است که در فارسی به آن "پیچک" می گویند که به هر چیز برسد دور آن می پیچد، مثلا وقتی به یک گیاه دیگر می رسد دور آن چنان می پیچد که آن را تقریبا محدود و محصور می کند و در اختیار خودش قرار می دهد.
یک چنین حالتی در انسان پیدا می شود و اثرش این است که بر خلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج می کند، خواب و خوراک را از او می گیرد، توجه را منحصر به همان معشوق می کند، یعنی یک نوع توحد و تأحد و یگانگی در او به وجود می آورد، یعنی او را از همه چیز می برد و تنها به یک چیز متوجه می کند به طوری که همه چیزش او می شود، یک چنین محبت شدیدی. چون نام انسان از واژه ''انس'' گرفته شده و در انسان غریزه ى دوست یابى وجود دارد می توان گفت انسان از روزهای آغاز بلوغ در فکر یافتن همراه و همدل است، واین مسأله با عناوین دوست یابی و عشق در "روانکاوی" تحلیل می شود که واقعا ماهیت این حالت در انسان ها چیست؟
[h=2]عشقی که کور می کند![/h] سرگذشت بسیاری از انسان ها نشان می دهد که محبت های جنسی و آمیخته به هوس،که بر اساس هیچ معرفتی شکل نگرفته است،نخستین خطر آن، پرده افكنى بر عیب ها، نقص ها و زشتى ها است. بسیارى از جدایى ها، فرارها، و انتحارها، ناشى از عدم انطباق تخیّلات عاشقانه، با زندگى واقعى انسان ها است. محیط های جنسی نه قادرند عشق باصطلاح شاعرانه و رمانتیک به وجود آورند و نه می توانند در میان دونفر آن چنان صفا و صمیمیت و وحدتی به وجود آورند! در نهج البلاغه از عشق به همین معنای منفی آن سخن گفته شده است .
آن چه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد.
حضرت آن را کور کننده چشم عقل و کر کننده گوش عقل و دل دانسته و فرموده است:
«وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحِیحَة، وَ یَسْمَعُ بِأُذُن غَیْرِ سَمِیعَة...»«هر کس به چیزی عشق ناروا ورزد نابینایش می کند و قلبش را بیمار کرده با چشمی بیمار می نگرد و با گوشی بیمار می شنود . خواهش های نفس پرده عقلش را دریده ، دوستی دنیا دلش را میرانده است، شیفته بی اختیار دنیا و برده آن است و برده کسانی است که چیزی از دنیا در دست دارند. دنیا به هر طرف برگردد او نیز بر می گردد ، و هر چه هشدارش دهند از خدا نمی ترسد.»
امام على علیه السلام در توصیف دیگری از محبت آلوده به هوس هشدار می دهد :إنَّكَ إن أطَعتَ هَواكَ أصَمَّكَ و أعماكَ ، و أفسَدَ مُنقَلَبَكَ و أرداكَ .
اگر از هوس خویش فرمان برى، تو را كر و كور گرداند و بازگشتگاه (آینده و فرداى قیامت) تو را تباه سازد و به هلاكتت افكند. و همچنین فرمودند :الهَوى شَریكُ العَمى . هوا و هوس، شریك كورى [چشم و دل] است.
[h=2]به چه چیز عشق بورزیم؟![/h] انسان ها باید جایگاه عشق را بشناسند و بدانند به چه چیزهایى مى توان عشق ورزید؟! از دیدگاه نهج البلاغه محبت و عشق ورزى باید در چهارچوب حلال الهى تعدیل شود و از محدوده ى حرام فاصله گیرد. امام على علیه السلام فرمود: ان الجنه حفت بالمكاره، و ان النار حفت بالشهوات ؛ همانا بهشت در انجام اعمال دشوار، و آتش جهنم در پرتو شهوات است.
«هر کس به چیزی عشق ناروا ورزد نابینایش می کند و قلبش را بیمار کرده با چشمی بیمار می نگرد و با گوشی بیمار می شنود.»
در حدیثی آمده است : "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است! آن چه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال ، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.


[/HR] منابع:
- نهج البلاغه، خطبه ١٠٩و ١٧٦
- بحارالانوار، ج ٦٧، ص ٢٥٤
- میزان الحکمه، جلد هفتم
- مرتضی مطهری، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، صفحه ٦٤-٦٦
- راه مقابله با مشکلات جوانی از دیدگاه نهج البلاغه، محمد دشتی،ص

[h=1]آیا رابطه مسئولین با خدا مهم است؟[/h]

[h=2]مدیر الهی که بر قلب ها حکم می کند برای جذب دیگران به ریا و ظاهر سازی، فریب و دروغ و تطمیع و تحمیق نیازی ندارد و به تهدید و تجبر و استبداد هم توسل نمی جوید. حقیقت این است که توانایی اداره قلب ها به میزان توانایی مدیریت انسان بر خودش است و میزان پذیرش مدیر و نفوذ قدرت وی از خدا ترسی او منشأ می گیرد.[/h]

[h=2]اصلاح رابطه مدیران با خداوند[/h] سنت الهی این گونه است که هر اندازه رابطه میان انسان و خدا اصلاح شود به همان اندازه رابطه انسان با جهان پیرامونش اصلاح می شود و انسان به هر مرتبه ای که در اصلاح رابطه خود دست یابد به تناسب همان مرتبه به توان اداره عالم می رسد و به اندازه تقوای الهیش توان اداره می یابد. این توان تابع مراتب قرب الهی و بندگی حق است.
[h=2]انسان از بندگی به مقام ربوبی دست می یابد[/h] خداوند در آیات ٥ تا ١٠ سوره مزمل می فرماید: «ما به تو سخنی دشوار را القا خواهیم کرد، البته نماز شب بهترین شاهد اخلاص (و صفای قلب) قلب و دعوی صدق ایمان است. که کارهای تو در روز بسیار است. و نام پروردگارت را یاد کن و از همه ببر و به او بپیوند. پروردگار مشرق و مغرب، هیچ خدایی جز او نیست. او را کارساز خویش برگزین و آنچه می گویند صبر کن و به وجهی پسندیده از ایشان دوری جوی»
امیرمومنان می فرماید: «کسی که خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویش بپردازد و باید تأدیب کردنش پیش از آن که به زبان باشد به رفتار و عمل باشد.با اصلاح رابطه خود و خدا،مدیریت بر قلب به دست می آید».
اهل تفسیر ذیل این آیات شریفه نکاتی را آورده اند که همگی دال بر همین معنای مذکور است.
خداوند رسالت و پیامدهای آن را بر دوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذاشت که لازمه بر داشتن چنین مسئولیت خطیری عبادت شبانه، جهاد با نفس و ترک آسایش و راحتی است، زیرا شب هنگام از خواب برخاستن هماهنگی دل و زبان را بیشتر و بیان را محکم و استوار می سازد. این سنت الهی است که انسان از بندگی به مقام ربوبی دست یابد. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «هر کس رابطه میان خود و خدا را اصلاح کند خدا رابطه میان او و مردم را اصلاح فرماید و هر کس کار آن جهان را به صلاح آورد خدا کار این جهان را اصلاح کند.» امام علی(علیه السلام) همین طور می فرماید: «تقوا کلید صلاح است».
[h=2]مدیر الهی بر قلب ها حکم می کند[/h] مدیر الهی که بر قلب ها حکم می کند، برای جذب دیگران به ریا و ظاهر سازی، فریب و دروغ و تطمیع و تحمیق نیازی ندارد و به تهدید و استبداد هم توسل نمی جوید.
حقیقت این است که توانایی اداره قلب ها به میزان توانایی مدیریت انسان بر خودش است و میزان پذیرش مدیر و نفوذ قدرت وی از خدا ترسی او منشأ می گیرد.
امام خمینی(ره) در بیان این آیات می فرماید: «اگر برای هر دولتی برنامه ای هست، می شود گفت که برنامه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) همان سوره ای است که در اول نازل شده است... برنامه را هم که آیه شریفه به حسب اعتبار و به حسب احتمال تعیین می فرماید، به خود رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) خطاب است لکن خطابات قرآن، آن هم که به خود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است غالبا علم است. از اول که قرائت شروع می شود تعیین می فرماید که قرائت چه جور باشد، به اسم رب باید باشد، تمام قرائت ها،... همه چیز با اسم رب چیز است. همه آغازها از خداست و عالم با اسم رب شروع شده است و با اسم رب ختم می شود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید و با اسم رب ختم کنید.»
حضرت علی (علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر ابتدا او را به تقوا و ترس از خداوند، ایثار و فداکاری در راه طاعتش و پیروی از آنچه که خدا در قرآن به آن امر نموده است، فرمان می دهد و به او می فرماید که دین خدا را با قلب و دست و زبان یاری کند زیرا خداوند یاری کسی دین که او را یاری کند، تکفل کرده است و کسی که او را عزیز بدارد عزیز می دارد و نیز به او می فرماید که خواسته های نابجا نداشته باشد و هنگام وسوسه های نفسانی خویشتنداری کند زیرا نفس اماره همواره انسان را به بدی وا می دارد مگر این که رحمت الهی شامل او شود.
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «هر کس رابطه میان خود و خدا را اصلاح کند خدا رابطه میان او و مردم را اصلاح فرماید و هر کس کار آن جهان را به صلاح آورد خدا کار این جهان را اصلاح کند.» امام علی(علیه السلام) همین طور می فرماید:«تقوا کلید صلاح است».
امیرمومنان می فرماید: «کسی که خود را در مقام پیشوایی مردم قرار دهد باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد به تعلیم خویش بپردازد و باید تأدیب کردنش پیش از آن که به زبان باشد به رفتار و عمل باشد. با اصلاح رابطه خود و خدا، مدیریت بر قلب به دست می آید».
[h=2]سخن آخر[/h] امام خمینی می فرماید: «بکوشید پیش از آن که وارد جامعه گردید خود را اصلاح کنید، مهذب سازید... آن روز که اجتماع به شما روی آورد دیگر نمی توانید خود را اصلاح کنید... خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می بازد و خود را گم می کند... اگر در کارها نیت خالص نباشد انسان را از درگاه ربوبی دور می کند.»


[/HR] منابع:
- نهج البلاغه، نامه ٥٣، حکمت ٨٩ و ٧٠
- غرر الحکم،ج ١،ص ٤٦
- نامه ای از امام موسوی کاشف الغطاء (ولایت فقیه)، امام خمینی رضوان الله علیه
- جهاد اکبر، امام خمینی رضوان الله علیه، صص ٢٤٤-245

✅ خطبه صد و بیستم و هفتم نهج البلاغه

امام حسین(ع):

همانا مردمان بنده دنيايند و دين لقلقه زبان آنهاست و هرجا منافعشان بيشتر تأمين شود زبان مى چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دين داران اندكند.

(تحف العقول/ 245)

✅ خطبه صد و بیستم و هشتم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و بیستم و نهم نهج البلاغه

[h=1]چگونه هزینه هایمان را سبک کنیم؟!![/h]

[h=2]امام علی علیه السلام مقتصد بودن را به عقل پیوند می زند و می فرماید: «العقل انک تقصد فلا تسرف»؛ خرد آن است که میانه رو باشی (صرفه جویی کنی) و از اسراف بپرهیزی.[/h]
[h=2]اقتصاد یعنی میانه روی![/h] اقتصاد در لغت به دو معنی است، یکی از آن دو معنی، پسندیده است که حد وسط و میانه افراط و تفریط است مانند جود که حد وسط اسراف و بخل محسوب می شود، یا شجاعت که حد وسط تهور و ترس است، و به همین معنی در قرآن به کار رفته است: «واقصد فی مشیک»(لقمان: ١٩) در رفتارت میانه را برگزین . ومعنی دوم به امری اطلاق می گردد که بین پسندیده و ناپسند در نوسان است، مانند آن چه که بین عدل و جور، قریب و بعید فرض می شود، «فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد»(فاطر: ٣٢) بعضی از آنان بر خود ستم کردند و بعضی راه میانه را برگزیدند. «اقتصاد» حالت میانه و اعتدال بین زیاده روی و خست ورزی است. خداوند در قرآن می فرماید:
«و الذین اذا انفقوا لم یسرفوا لم یقتروا و کان بین ذلک قواما»(فرقان:٦٧) و آنان که چون هزینه کنند، اسراف نمی کنند و خست نمی ورزند بلکه میان این دو راه، اعتدال را در پیش می گیرند.
[h=2]اقتصاد در نهج البلاغه[/h] مفهوم میانه روی در کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه نیز به لفظ اقتصاد تعبیر شده است.
امام علیه السلام می فرماید:
مفهوم «حد وسط» بین افراط و تفریط در هر چیز است و شامل اخلاق و تفکر و همچنین اقتصاد به معنی اصطلاحی نیز می شود.
«ما عال من اقتصد»؛
هر کس میانه روی پیشه کند (صرفه جویی کند) نیازمند نگردد، در نامه حضرت به زیاد آمده است: «و دع الاسراف مقتصدا»؛ زیاده روی بگذار و میانه رو باش.
بنابراین روشن می شود که «قصد» روش معقول و راه استوار بین افراط و تفریط است و بر اساس همین معنی، کلمه قصد و مشتقات آن در جای جای نهج البلاغه به کار رفته است.
امام علیه السلام می فرماید: «لن یهلک من اقتصد»؛ آن کس که میانه روی در پیش گیرد هرگز هلاک نگردد. و یا «من اقتصد خفت علیه الموون»؛ هرکس میانه رو باشد (صرفه جویی کند) هزینه اش سبک گردد.
[h=2]ارتباط اخلاق و تفکر و اقتصاد![/h] امام علی علیه السلام مقتصد بودن را به عقل پیوند می زند و می فرماید: «العقل انک تقصد فلا تسرف»؛ خرد آن است که میانه رو باشی (صرفه جویی کنی) و از اسراف بپرهیزی.
یا می فرماید:
امام علیه السلام اصطلاح اقتصاد را به مفهوم گسترده تری به کار می برد و آن را به همه ابعاد زندگی انسان تسری می دهد.
«خذ القصد فی الامور فمن اخذ القصد خفت علیه الموون»؛
در کارها میانه رو باش هر کس میانه روی در پیش گیرد، مخارجش کم و سبک گردد. و این مفهوم حد وسط بین افراط و تفریط در هر چیز است و شامل اخلاق و تفکر و همچنین اقتصاد به معنی اصطلاحی نیز می شود.
«علیکم بالقصد فی المطاعم»؛ در خوردن میانه رو باشید.
«من اراد السلامة فعلیه بالقصد»؛ هر کس بخواهد سلامت باشد بر او است که میانه رو باشد. و لفظ اقتصاد به این مفهوم متداول و رایج در نهج البلاغه بسیار به کار رفته است تا بیانگر مفهوم امروزی این اصطلاح باشد.
و همچنین از فرمایشات او است: الاقتصاد نصف الموونة؛ میانه روی (صرفه جویی) نیمی از هزینه است.
[h=2]اقتصاد همه برنامه های زندگی را در بر می گیرد![/h] امام علیه السلام مفهوم اقتصاد را تا آن جا گسترده میکند که برنامه های زندگی فردی و اجتماعی را در بر می گیرد. آن جا که می فرماید:
«اذا اراد الله بعبد خیر الهمه الاقتصاد»؛ اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، میانه روی را در دل او می اندازد. آن گاه نتیجه عمل نکردن به اقتصاد را تبیین می کند، و می فرماید:
«من لم یحسن الاقتصاد اهلکه الاسراف»؛ هر کس میانه رو نباشد اسراف او را از پای در می آورد. سپس امام علیه السلام اصطلاح اقتصاد را به مفهوم گسترده تری به کار می برد و آن را به همه ابعاد زندگی انسان تسری می دهد:
«اذا رغبت فی صلاح نفسک فعلیک بالاقتصاد و القنوع و التقلل»؛ اگر می خواهی در اصلاح نفس خود بکوشی، میانه روی، قناعت و کم خرجی را پیشه کن.
[h=2]حرف آخر[/h] اصول تفکرات اقتصادی امام علی علیه السلام را میتوان در شش اصل مطرح نمود:
١- رعایت عدالت در تمام شئون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی،
٢- فقرزدایی در جامعه اسلامی،
٣- سیاستهای مالی
٤- مقابله با مفاسد اقتصادی،
٥- وظایف اقتصادی دولت اسلامی
٦- رعایت قناعت و ساده زیستی در زندگی فردی و اجتماعی.


[/HR] منابع:
- نهج البلاغه؛ حکمت ١٤٠، نامه ٢٠

امام علی(ع) بین انسان و تقوا تعهدی متقابل در نظر گرفته و فرموده‌اند: «خواب خویش را به وسیلة تقوا به بیداری تبدیل کنید ... از تقوا صیانت کنید و خود را به وسیلة تقوا محفوظ بدارید».
( نهج البلاغه، خطبة 231.)

✅ خطبه صد و سی و یکم نهج البلاغه

یک مومن خوب چه ویژگی هایی دارد ?

شرح و بیان همه ویژگی های مؤمن نیازمند کتابی قطور است . می توانید پاسخ کامل این سؤال را از کتاب "المؤمنون فی القرآن والحدیث " چاپ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که تحت عنوان "ویژگی های مؤمنان در قرآن و حدیث" به فارسی ترجمه شده، دریافت کنید.
چنان که می توانید با استفاده از" المعجم المفهرس لالفاظ القرآن"واژه "ایمان " و سایر مشتقات آن مثل امن ،امنوا ،مؤمن ،مؤمنون و...را استخراج کنید، سپس با مراجعه به" تفسیر نمونه"ویژگی های مؤمن را در قرآن جستجو نمایید .
در ذیل به برخی از ویژگی مومنان در قرآن اشاره می شود .این ویژگی ها را در می توان در دو ساحت فردی و اجتماعی شمارش کرد :
1-فردی :
1-1- توکل بر خدا ( انفال / 2 )
2-1- هنگام یاد خدا قلبشان ترسان ولرزان ( انفال / 2، توبه / 51 )
3-1- محافظت بر ادا فرایض خصوصا" نماز ( مومنون / 9 )
4-1- عفت و پاکدامنی ( مومنون / 5 )
5-1- خشوع در نماز ( مومنون / 2 )
6-1- رویگردانی از امور لغو و بیهوده ( مومنون / 3 )
7-1-افزایش ایمان هنگام شنیدن آیات الهی ( انفال / 2 )
2- اجتماعی:
1-2- امر به معروف و نهی از منکر ( توبه / 71، آل عمران / 114 )
2-2- تامین نیازهای مادی دیگران ( توبه / 71، انفال / 3 )
3-2- تعاون و همیاری با برادران ایمانی ( توبه / 71 )
4-2- تواضع با مردم ( فرقان / 63 )
5-2- پیشی گرفتن در انجام امور خیر ( مومنون / 59 )
6-2- عدم طرح دوستی با کافران ( مجادله / 22 )
7-2- کوشش در امانتداری ( مومنون / 8 )
8-2- وفای به تعهدها و قراردادها ( مومنون / 8 )
9-2- اطاعت از رسول خدا ( انفال / 1 )
ویژگی های مؤمنان در روایات
شمارش همه ویژگی های خوب مؤمنان مقدور نیست. فقط به ذکر پاره ای از نگاه دو حدیث اشاره می شود:
الف - امام صادق ( ع ) دریک روایت 8 ویژگی برای مومنان ذکر فرموده اند :
1- به هنگام شداید وسختی ها سنگین و آرامند ،
2- در برابر گرفتاری ها و آزمون های ناخوش آینده دنیا بردبارند،
3- به هنگام وسعت روزی و آسایش سپاسگذار و شاکرند،
4- به همان اندازه از روزی که خداوند متعال به آنان ارزانی داشته ،قانع و راضی اند ،
5- به دشمنان ستم و تجاوز ننمانید،
6- بارش را به دوش دوستان نیفکنند و یا آن که به خاطر دوستی بار گناه آنان را به دوش نکشند،
7- بدن شان در طاعت ازخداوند و خدمت به خلق ، در رنج و سختی است ،
8- مردم از ناحیه آنان درآسایش و آرامش خاطرند،
در پایان فرمودند : مؤمن کسی است که :
- علم یار و همدم اوست ،
- حلم وبردباری وزیر و راهبر و مشاور اوست،
- عقل و خرد فرمانروای اعمال اوست،
-. رفق ومدارا برادر و بازوی اوست،
- احسان و نیکوکاری پدر دلسوز و مهربان اوست . (1)
ب- پیامبر اکرم (ص) فرمود: ایمان شخص کامل نمی شود تا آن که صد و سه صفت را دارا باشد، امیر مؤمنان علی (ع) عرض کرد: این صفات چیست؟ حضرت در جواب تمام صفات را ذکر کردند، در ذیل به برخی از آن اشاره می شود :
1- فکر او جولان داشته باشد،
2- همیشه به یاد خدا باشد،
3- برای کسب علم ومعرفت فراوان تلاش کند،
4- صبور و برد بار باشد،
5- اگر با کسی درگیر شد ،با روی خوش آن را پایان دهد،
6- اگر به او مراجعه شد ،با کرامت بر خورد کند،
7- از نظر سعه صدر و حوصله برترین مردم باشد،
8- از متواضع ترین باشد،
9- خنده او تبسم باشد،
10- همنشینی با او به منزله مجلس درس باشد،
11و12- غافلان را یاد آوری و جاهلان را تعلیم دهد،
13- هر که او را آزرد او تلافی به آزردن نمی کند،
14- در کارها و اموری که به درد او نمی خورد ،وارد نمی شود،
15- افراد را در گرفتاری ها شماتت نمی کند،
16- اهل غیبت نیست و پشت سر مردم حرف نمی زند،
17- از گناه اجتناب می کند و از کارهای حرام دور است،
18- هر جا شبهه باشد، احتیاط می کند،
19و20- بخشش او فراوان و آزار او کم است،
21و22- کمک کار شخص غریب و پدر یتیم است،
23و24- شادابی او در چهره اوست. حزن و اندوه را در دل نگه می دارد،
25- عبادت او بسیار است،
26- دارای وقاری نیکوست،
27و28- نرمخو و کم حرف است،
29- برخوردش با نادانان مدارا وصبورانه است،
30 - هیچ گاه از دهانش فحش بیرون نمی آید،
31- سخن چینی نمی کند،
32- دروغ نمی گوید،
33- غیبت نمی کند،
34 و35- حسود و بخیل نیست(2)
برای آشنایی بیشتر با صفات و ویژگی های عملی مومنان خطبه همام در نهج البلاغه را مطالعه فرمایید.
پی نوشت ها:
1. سفینه البحار، ج 1، ص 37 .
2 . شیخ صدوق، خصال، باب 50، صفات مؤمن .

[h=1]آیا روحمان فاسد شده است؟![/h]

[h=2]یکی از مباحث مهم نهج البلاغه، اعتدال و میانه روی در همه ی امورات زندگی است. حضرت علی علیه السلام افراط و تفریط را در هیچ امری نمی پذیرد و گرایش به هر کدام را مایه ی انحراف از حق و حقیقت می داند.[/h]

[h=2]آیا افراط و تفریط نکوهیده است؟![/h] همان گونه که قرآن مجید مى گوید: (وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً)( بقره، آیه ١٤٣) امت اسلامى، امتى است معتدل و پیروان راستین اسلام و قرآن از افراطها و تفریطها دورند; ولى متأسّفانه بعضى از افراد نادان به سراغ افراط و تفریطها مى روند، گاهی به عنوان اینکه اسلام استفاده از طیبات را مباح شمرده، به زندگى تجمّلى روى مى آورند و به زندگى سلیمان و حشمت او که در قرآن آمده استدلال مى کنند.
گروه دیگر راه تفریط را پیش گرفته، درها را به روى خود بسته، به گوشه گیرى و انزوا و تحریم حلال خدا بر خود روى مى آورند. اما هر دو گروه از صراط مستقیم اسلام دورند; قرآن مجید مى گوید که عالمان بنى اسرائیل به قارون چنین گفته اند: «(وَابْتَغِ فِیمَآ آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَآ أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاْرْضِ); بر آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش».( قصص، آیه ٧٧)
[h=2]نهج البلاغه و دعوت به اعتدال[/h] یکی از مباحث مهم نهج البلاغه، اعتدال و میانه روی در همه ی امورات زندگی است. حضرت علی علیه السلام افراط و تفریط را در هیچ امری نمی پذیرد و گرایش به هر کدام را مایه ی انحراف از حق و حقیقت می داند.
امام علی علیه السلام ثنا گویی و ستایش را نیز معتدلانه سفارش می کند و می فرماید: «ستودن بیش از آنچه که سزاوار است نوعی چاپلوسی است و کمتر از آن،درماندگی یا حسادت است.»
از اقتصاد و امور تجارت گرفته تا جنگ و دشمنی و دوستی و از مدیریت و برخورد با زیر دستان گرفته تا ثناگویی جانب اعتدال را توصیه می نماید. آن حضرت حتی اعتدال در طبیعت و آفرینش را هم از خاطر نمی برد و نظم افرینش را نتیجه ی اعتدال می داند.
[h=2]زیان های افراط و تفریط[/h] امام علی علیه السلام در حکمت ١٠٨ به زیان های افراط و تفریط برای روح انسانی اشاره می کند، و می فرماید: «فَکلُّ تقصیر ٍ بِهِ مُضرٌّ وَ کلُّ إفراط ٍ لَهُ مُفسدٌ». پس هر گونه کند روی برای آن (روح) زیانبار است و هر گونه تندروی برای آن فساد آفرین است.
در حکمت ١٨١ نیز می فرماید: «ثمرة التفریط ِ النّدامةُ و ثَمَرَةُ الحَزم ِ السّلامةُ». یعنی، حاصل کوتاهی، پشیمانی است و حاصل دوراندیشی، سلامت است.
[h=2]افراط و تفریط در دوستی و دشمنی جایز نیست![/h] حضرت علی علیه السلام حد دوستی و دشمنی را همان حد اعتدال توصیه می کند و می فرماید: «أحبب حبیبک هوناً ما، عسی أن یکون بغیضک یوماً ما، وَ أبغض بغیضک هوناً ما، عسی أن یکونَ حبیبک یوماً ما». در دوستی با دوست مدارا کن، شاید روزی دشمن تو گردد و در دشمنی با دشمن مدارا کن، شاید روزی دوست تو گردد.
روزی حضرت علی علیه السلام شخصی را دید که چنان اغراق آمیز بر ضد دشمنش می کوشید که به خود هم زیان می رساند! حضرت به آن شخص فرمود: «إنّما أنتَ کالطّاعن نفسَهُ لیقتُل ردفَهُ». تو مانند کسی هستی که نیزه در بدن خود فرو می برد تا دیگری را که در کنار اوست بکشد.
و باز هم درباره ی دوری از زیاده روی در دشمنی ، می فرماید: «مَن بالغَ فی الخصومة ِ أثمَ وَ من قَصّرَ فیها ظَلمَ و لا یستطیعُ أن یَتّقی الله مَن خاصَمَ». کسیکه در دشمنی زیاده روی کند، گناهکار است، و آنکس که در دشمنی کوتاهی کند ستمکار است، هر کس که بی دلیل دشمنی کند، نمی تواند با تقوا باشد.
امام علی علیه السلام به زیان های افراط و تفریط برای روح انسانی اشاره می کند، و می فرماید: «پس هر گونه کند روی برای آن (روح) زیانبار است و هر گونه تند روی برای آن فساد آفرین است.»
امام علی علیه السلام ثنا گویی و ستایش را نیز معتدلانه سفارش می کند و می فرماید: «الثّناءُ بأکثر من الإستحقاق ِ مَلَقٌ و التّقصیرُ عَن الإستحقاق ِ عیٌّ أو حَسَدٌ». ستودن بیش از آنچه که سزاوار است نوعی چاپلوسی است و کمتر از آن،درماندگی یا حسادت است.
[h=2]سخن آخر: عدل یعنی دوری از افراط و تفریط![/h] فقها هنگام مطرح کردن مبحث امام جماعت، سخن از عدالت امام جماعت می گویند. در تعریف آنها عادل کسی است که دچار افراط و تفریط نیست. امام خمینی ره فرموده اند: «عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط». مفهومی که در ذهن بیشتر مسلمانان و غیرمسلمانان با نام علی ابن ابی طالب گره خورده است عدالت حضرت علی علیه السلام است و ایشان به عنوان سمبل عدالت برای بشریت شناخته می شود. فاصله زیادی بین علاقمند و محب حضرت علی علیه السلام با کسی که بتواند عدالت حضرت علی علیه السلام را داشته باشد و حد وسط را حفظ کرده و دچار افراطی گری نشود وجود دارد!


[/HR] منابع:
- قرآن کریم
- نهج البلاغه، حکمت ٣٤٧ ؛ ٢٩٨؛ ٢٩٦؛ ٢٦٨؛ ١٠٨؛ ١٨١
- شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینی رحمه الله، ص ١٤٧
- پیام امام علیه السلام، مکارم شیرازی، ج ٨ ذیل خطبه209

[h=1]تنها معیار میانه رو بودن[/h]


[/HR] اعتدال و میانه وری معیار دارد و ملاک. و این ملاک و معیار برادر و خواهر تو و دوست و رفیق من نیست. ملاک و معیار اعتدال امام بر حق است.
[/HR]
میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط دستوری است که دین مبین اسلام در همه زمینه ها برآن تأکید دارد ، مسأله اینجاست که اعتدال نسبت به که و چه ؟ اسلام دین اعتدال است « و جعلناکم قوما وسطا» اما اعتدال با کدام معیار؟ آیا اعتدال نسبت به حق و باطل؟ برخی اعتدال را ایستادن در میان حق و باطل و اندکی از حق و باطل را مخلوط کردن گرفته اند! اما عدل هر چیز را در جای خویش قرار دادن و اعتدال از مایه عدل است برای این که خویش را در جای خود قرار دهی و اعتدال را نسبتی با باطل نیست.
اعتدال معیار دارد و ملاک. و این ملاک و معیار برادر و خواهر تو و دوست و رفیق من نیست. ملاک و معیار اعتدال امام بر حق است.
اعتدال در رابطه با امام تعریف می شود و معتدل شخصی است که رابطه ی خویش را امام زمان خویش رابطه ملازم بودن تعریف می کند که اگر از امام عقب بیافتی از زاهقین هستی و اگر از امام جلو بیافتی از مارقین هستی و تنها ملازمین حضرتش هستند که از اهل نجاتند.
اعتدال نه پای بر حق نهادن و میانه روی در میان حق و باطل است بلکه دقیقا در راه حق حرکت کردن و در رکاب آقا و مولای خویش بودن است. و معتدل کسی نیست جز آن که سر در فرمان ولی و صاحب خویش نهاده است و بر نفس خویش لگام زده است و مصلحت سنجی را نه به نفع نفس خویش بلکه به امر ولی خویش انجام می دهد.
اگر ما خواهان قرار گرفتن در جرگه پیروان و تابعین و شیعیان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طیبین و طاهرین آن حضرت باشیم می بایست با تأسی به ایشان راه و سیره خود در زندگی را راه تعادل و میانه روی در تمامی ابعاد زندگی اعم از ابعاد جسمی - روحی و فردی - اجتماعی قرار داده و از افراط و تفریط در هر شکل و جلوه ای از آن اجتناب ورزیم

[h=2]معیار اعتدال[/h] «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا یلْحَقُ التَّالِی وَ إِلَیهَا یرْجِعُ الْغَالِی» [1] ؛ «ما تکیه‏گاهى هستیم در میانه، آن که عقب ماند خود را به آن برساند و آن که پیشى گرفته به سوى آن بازگشت نماید»[2]

[h=2]شرح:[/h] در این حکمت امیرالمؤمنین خود و ائمه معصومین (علیهم السلام) را معیار اعتدال و میانه قرار داده اند تا هرکس خود را با آنها بسنجد. اگر افراط کرده به عقب برگردد و اگر تفریط کرده خود را به آنها برساند. اصولا شیوه اصلی قانون اسلام (قرآن کریم و اهل بیت) اعتدال و میانه روی است و تحصیل روش اعتدال در تمام ابعاد زندگی، از بزرگترین توصیه، و دستورهای دین مبین اسلام است، این ارزش و مقام تا به حدی است که رعایت آن، موفقیت انسان ها را در زندگی دنیوی و اخروی تضمین می کند.
از آنجایی که اولا، ائمه اطهار (علیهم السلام) خود، انسان هایی میانه رو و معتدل بوده و این روش و مسلک را مطابق با دستورات الهی می دانستند و ثانیا، به جهت الگو بودن حضرات معصومین برای امت اسلام و تابعین خویش، همواره توصیه و سفارش اکید می فرمودند که ما اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله)، امتی معتدل و میانه رو هستیم و اگر شما در ادعای تبعیت و پیروی از ما راستین می باشید می بایست همچو ما امتی معتدل و میانه رو باشید. امام هشتم، حضرت رضا (علیه السلام) در این خصوص می فرمایند: ما اهل بیت محمد امتی میانه هستیم که درک نمی کنند ما را و به ما نمی رسند افرادی که غلو و افراط و زیاده روی می کنند و افرادی هم که دنبال رو ما هستند از ما جلو نمی افتند و سبقت نمی گیرند. [3]
این شیوه معتدل زیستن به حدی مورد توجه است که حضرات معصومین(علیهم السلام)از افتخاراتشان این بوده و هست که متصف به این رویه و این مسلک باشند و در این باره امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:ما امت وسط و میانه هستیم. [4]
نتیجه آنکه اگر ما خواهان قرار گرفتن در جرگه پیروان و تابعین و شیعیان حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طیبین و طاهرین آن حضرت باشیم می بایست با تأسی به ایشان راه و سیره خود در زندگی را راه تعادل و میانه روی در تمامی ابعاد زندگی اعم از ابعاد جسمی - روحی و فردی - اجتماعی قرار داده و از افراط و تفریط در هر شکل و جلوه ای از آن اجتناب ورزیم.

پی نوشت ها :
[1]. نهج البلاغه فیض الاسلام ص 1137.
[2]. ترجمه ‏شرح ‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج 5 ، ص 504.
[3]. کافی، ج 1، ص 100.
[4]. بحار الانوار، ج 22، ص 441.


[h=1]جاهلیت تاریک!![/h]

[h=2]مردم عربستان به معنای واقعی شرور و گرفتار جهالت بودند. قرآن كریم نیز نه تنها اطلاق عنوان جاهلیت بر این دوره را نفی نمی كند بلكه با ارائه تعابیری این عنوان را مورد تاكید قرار می دهد.[/h]

[h=2]دوران قبل از اسلام دوران جهالت محض![/h] عربستان بزرگ ترین شبه جزیره دنیاست که در جنوب غربى آسیا واقع است. همزمان با ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، مردم این منطقه از نظر سیاسى، تابع نظم و فرمانبرى از قدرت خاصى نبوده، بلکه تنها به قدرت قبیله خویش مى اندیشیدند. قبیله، تشکیلاتى مستقل و متکى به خود بود و از نظر افراد قبیله، تمام قبایل دیگر بیگانه به شمار مى رفتند و هیچ گونه حقوق و احترامى نداشتند. از این رو، غارت اموال، کشتن افراد و ربودن زنان قبایل دیگر هیچ منعى نداشت. مردم عربستان به معنای واقعی شرور و گرفتار جهالت بودند.
قرآن كریم نیز نه تنها اطلاق عنوان جاهلیت بر این دوره را نفی نمی كند بلكه با ارائه تعابیری این عنوان را مورد تاكید قرار می دهد. از جمله آنجا كه می فرماید: «یظنون بالله غیر الحق ظنّ الجاهلیة؛ درباره خداوند گمان های نادرستی همچون دوران جاهلیت داشتند.» (آل عمران، ١٥٤)
گذشته از قرآن در تعابیر نهج البلاغه به اوصاف دوران جاهلیت در موارد بسیاری پرداخته شده است.
[h=2]فرزندان خود را زنده به گور می کردند![/h] علی علیه السلام اوضاع مردم در زمان بعثت را چنین توصیف می نماید:
«خداوند متعال، محمد صلی الله علیه و آله را تبلیغ کننده بر عالمیان و امین برای فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود. در آن حال شما گروه عرب دارای بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگی می کردید.
در میان سنگهای سخت و مارهای ناشنوا سکنا داشتید.آبهای تیره می آشامیدید، و غذای خشن می خوردید، و خونهای یکدیگر را می ریختید و از خویشاوندان خود قطع رابطه می نمودید. بتها در میان شما برای پرستش نصب شده و گناهان و انحرافها سخت به شما بسته بود.»
جهل در آن زمان به طور مطلق حاكم بوده است و قبل از اسلام نشانه ای از علوم را در میان مردمان عصر جاهلیت مشاهده نمی كنیم و تنها جهل و حیرت و گمراهی در آنجا به چشم می خورد.
عرب نه تنها از تکامل و تعالی به دور بود بلکه زندگی در میان حیوانات خطرناک و زهرآگین آنان را به حیوانی درنده تبدیل کرده بود و به طوری که حاضر بودند اولاد خود را زنده به گور نمایند.
استفاده از غذاهای خشن آنان را خشن نموده بود. یکی از حکمتهای تحریم گوشت حیوانات درنده و خزنده و گزنده و گوشتخوار این است که خوردن این قبیل حیوانات آدمی را به سوی صفات آنها سوق می دهد. از این رو تنها گوشت حیوانات اهلی و آرام حلال شده است تا انسان نرم تر و آرام تر باشد.
[h=2]جاهلیت تاریک همه جا را فراگرفته بود![/h] یکی از مختصات دیگر اوضاع عربستان در زمان ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، جاهلیت تاریک است. مردم در جهل مرکب به سر می بردند: نه تنها جاهل بودند حتی بر جاهلیت خود نیز جاهل بودند. از این رو در این گونه جوامع، فتنه و جنگ و خشونت و بی عاطفگی بسیار شدید خواهد بود.
امام علی علیه السلام حیرانی ناشی از جهل روزگار قبل از پیامبر را اینگونه وصف می کند:
«بعثه و الناس ضلال فی حیره و حاطبون فی فتنه قد استهوتهم الاهواه و استزلتهم الکبریاء و استخفتهم الجاهلیه الجهلاء حیاری فی الزال من الامره و بلا من الجهل»؛
عرب نه تنها از تکامل و تعالی به دور بود بلکه زندگی در میان حیوانات خطرناک و زهرآگین آنان را به حیوانی درنده تبدیل کرده بود و به طوری که حاضر بودند اولاد خود را زنده به گور نمایند.
خداوند سبحان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در حالی فرستاد که مردم در وادی حیرت گمراه و در آشوب مشوش و منحرف بودند. هواهای نفسانی آنان را در خود غوطه ور ساخته و کبر و نخوت در لغزشگاهشان انداخته بود. جاهلیت تاریک آنان را سبک سر و سبک روح و بی شخصیت نموده بود.آنان در تزلزل و اضطراب عمر را در حیرت می گذراندند و در گرفتاری ناشی از جهل به سر می بردند.
[h=2]کلام پایانی[/h] در پایان به آن عده كه مردمان دوره جاهلی را می خواهند اهل علم و دانش و تمدن معرفی كنند باید گفت: جهل در آن زمان به طور مطلق حاكم بوده است و قبل از اسلام نشانه ای از علوم را در میان مردمان عصر جاهلیت مشاهده نمی كنیم و تنها جهل و حیرت و گمراهی در آنجا به چشم می خورد و آنچه كه مورد استشهاد برای وجود علم و دانش قرار گرفته یا مربوط به عصر جاهلیت نمی باشند یا اقدامات ناچیزی است كه مقارن ظهور اسلام رخ داده است و یا مربوط به مجموعه فعالیت هایی است كه اسلام برای محو جهل و بی سوادی انجام داده است.


[/HR] منابع:
- صادق لاریجانی- معرفت دینی- جلد ١٣
- نهج البلاغه خطبه ٢٦، ٩٥
- تاریخ تحقیقی اسلام، ج١، ص٦٩ و

[h=2]تاریخ جایگاهى است كه هر نوع سرمشق و الگو را از آن طلب كنیم در اختیار ما مى گذارد، گواینكه آزمایشگاهى است كه آدمیت به انحاء گوناگون در آن آزمایش گزیده است ولى در آن میان پرچم نجات انسان را كسانى به دوش كشیده اند كه مرتبط با مبدا آفرینش بوده وجودشان سیره و الگو براى تاریخ گشته است.[/h]

[h=2]تاریخ آزمایشگاه است[/h] همانگونه كه انسان در بدو زندگانى خویش از والدین خویش الگو گرفته و شخصیت خویش را بر اساس آن تنظیم كرده و رشد مى دهد، همواره آیندگان چشم به گذشتگان دوخته و اسوه هاى خویش را در میان آنان (آگاهانه یا ناخودآگاه ) انتخاب و در پرتو سیماى گذشتگان شخصیت فردى و اجتماعى خویش را مى سازند. این تاثیرات در تجزیه و تحلیل شخصیت هاى بزرگ بخوبى مشهود و ملموس است، بگونه اى كه شخصیت هاى گذشته در حیات آنان نمود عینى دارد. در زندگى روزمره ى مردم نیز اسوه ها، سیرت ها، خاطرات گذشته بطور مستمر عمل مى كند، بطورى كه مى توان ادعا نمود در اكثر گزینش ها و موضع گیری هاى فردى و اجتماعى نقش دارند. مسلم است كه هر چه این الگوها و اساطیر متعالى تر و صالح تر بوده باشند، تاثیرات سازنده ترى در فرد و جامعه دارند.
مقوله قضاوت تاریخی باید در پیشاپیش عملكرد زمامداران مدیران قرار گیرد. تا آنها سعى نمایند بگونه اى اعمال و حركات خود را جلوه دهند كه مورد ملامت قضاوت بد آیندگان قرار نگیرند.

تاریخ جایگاهى است كه هر نوع سرمشق و الگو را از آن طلب كنیم در اختیار ما مى گذارد، گو اینكه آزمایشگاهى است كه آدمیت به انحاء گوناگون در آن آزمایش گزیده است ولى در آن میان پرچم نجات انسان را كسانى به دوش كشیده اند كه مرتبط با مبدا آفرینش بوده وجودشان سیره و الگو براى تاریخ گشته است . اعمال گذشته مدیران هرجامعه نیز آئینه ى تمام نماى شخصیت آنان و جامعه آنان است. بنابراین آیندگان به مدیران امروز توجه خواهند نمود . تاریخ تنها وسیله ى ارزیابى در دست آیندگان است.
[h=2]امام علی علیه السلام به گذشته استناد می کند[/h] بر همین اساس، امام علی علیه السلام در گفتارهاى متعدد به سوابق خود در قبال اسلام و نقاط ضعف گذشته ى مخالفین خود اشاره مى نمایند. آن حضرت صحت راه خودش را مستند به گذشته خویش و غلط بودن مسیر دشمنان خود را به خاطر تدوام راه گذشته ى ایشان مى شمارد. در نامه اى به معاویه مى نویسند:
«اى معاویه! كى لیاقت سیاستمدارى مردم و زمامدارى مسلمین را داشته اى؟ بدون داشتن سابقه نیك و بدون داشتن فضیلت و شرف روشنى؟! به خدا پناه مى برم از ملازمت پیشینه هاى شقاوت بار و ترا بر حذر مى دارم كه ادامه دهنده آمال گمراه كننده قبل باشى و شیوه اى دو چهره را در پیش گیرى»
در این نامه ضمن روشن شدن این نكته كه سیاستمداران اجتماع باید از میان صاحبان فضیلت و شرافت انتخاب شوند، این ابهام را كه فضیلت هر كس را از كجا مى توان درك كرد؟ روشن مى نمایند كه راه سنجش آن همان ارزیابى سابقه و گذشته ى افراد است كه باید ملاك و میزان قضاوت قرار گیرد.
تاریخ جایگاهى است كه هر نوع سرمشق و الگو را از آن طلب كنیم در اختیار ما مى گذارد، گو اینكه آزمایشگاهى است كه آدمیت به انحاء گوناگون در آن آزمایش گزیده است.
طبق این بینش عوض كردن چهره در شرائط مختلف نباید معیار انتخاب سیاستمداران و به سادگى مورد قبول واقع شود، زیرا شخصیت آنها ملازم اعمال شقاوت بار گذشته ى آنان است و دوران حیات هر كس (یا هر جامعه) به منزله شكل بندى شخصیت اوست.
[h=2]سخن پایانی[/h] مقوله قضاوت تاریخی باید در پیشاپیش عملكرد زمامداران مدیران قرار گیرد. تا آنها سعى نمایند بگونه اى اعمال و حركات خود را جلوه دهند كه مورد ملامت قضاوت بد آیندگان قرار نگیرند. اگر چه این قضاوتها در آینده انجام مى گیرد ولى ارزش فطرى و اخلاقى آن آنچنان زیاد است كه به عنوان یك انگیزه در مواضع امروزى سیاستمداران اثر مى كند. على علیه السلام این مقوله را ارزشمند دانسته تا جائیكه قضاوت عمومى بر عملكرد یك حكومت را قضاوت الهى دانسته كه بر زبان مردم جارى مى گردد.
«اى مالك! بدان كه تو را به سرزمینى روانه مى كنم كه قبل از تو حكومتهاى عدل و ستم بر آن سرزمین حكومت كرده اند. مردم آن سرزمین نیز با همان نگاه كه تو به حكومتهاى گذشته مى نگرى به دولت تو مى نگرند. راجع به تو همان مى گویند كه تو راجع به حكومتهاى قبل مى گوئى، پس به سخنان و قضاوتیكه خداوند بزبان بندگانش جارى مى فرماید، مى توان به نیكوكاران پى برده آنان را شناخت. پس باید بهترین اندوخته تو عملكرد شایسته تو باشد.»
از این گفتار بر مى آید كه:
- قضاوت عمومى را نباید ناچیز شمرد و باید آن را یك اصل دانست.
- قضاوت عمومى (و تاریخى) بر حكومتها از ناحیه خداست كه بر زبان مردم جارى مى گردد.
و بالاخره قضاوت بر اعمال دولتها بدون وقفه در میان امتها و جوامع وجود دارد. بنابراین باید حاکم و رهبر جامعه با اعمال شایسته به جرگه حكومتهاى عادل پیوسته تا موجبات قضاوت مثبت و خوب آیندگان را فراهم سازد.


[/HR] منابع:
- نهج البلاغه؛ نامه 53 و 10
- ارزش تاریخ در نهج البلاغه، عباس نصر

[h=2]علی علیه السلام در نامه ای راجع به نگرانی نسبت به بیت المال، می نویسد: «همانا، من، برای ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، امیدوارم، لکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکارانِ این امت، حکومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دست بگردانند.»[/h]

در اسلام، مسأله حفظ بیت المال و دقت در مصرف آن، اهمیت ویژه ای دارد. احتیاط رهبران اسلام در هزینه کردن بیت المال، از عبرت انگیزترین و عجیبترین امور در زندگی آنان به شمار می آید. تاریخ، نمونه های زیادی از این رویدادهای شگفت انگیز را در زندگی علی علیه السلام در ثبت کرده است که به چند نمونه از آن اشاره می شود:
[h=2]١.هماهنگی با زندگی طبقه ضعیف[/h] ایشان خطاب به شخصی که گوشه گیری را انتخاب کرده و مدعی پیروی از امیرالمومنین علیه السلام بود فرمود: «خداوند متعال، بر پیشوایان عدل و حق، واجب کرده است که بر خود سخت گیرند و شیوه زندگی را، هماهنگ با وضع زندگی طبقه ضعیف مردم قرار دهند تا ناداری و فقر، فقیر را از جا به در نبرد.»
[h=2]٢.احتیاط امام علی علیه السلام در بیت المال[/h] روزی عثمان بن حنیف، استاندار بصره، دعوت مهمانی رنگین فرد پولداری را پذیرفت. حضرت علی علیه السلام، ناراحت شد و ضمن نامه اعتراض آمیزی فرمود:
«به من گزارش داده اند که مردی از سرمایه داران بصره،تو را به میهمانی خویش فراخوانده و تو به سرعت، به سوی آن شتافته ای، خوردنیهای رنگارنگ، برای تو آورده اند و کاسه های پر از غذا، پی در پی، جلوی تو می نهادند! گمان نمی کردم میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم، محروم شده و ثروتمندان آنان، بر سر سفره، دعوت شده اند. امام شما، از دنیای خود، به دو جامه فرسوده و دو قرص نان، رضایت داده است ... دنیای شما، در چشم من، از دانه تلخ بلوط ناچیزتر است ...
«همانا، من، برای ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، امیدوارم، لکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکارانِ این امت، حکومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دست بگردانند.»
من، اگر می خواستم، می توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته های ابریشم، برای خود، غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هوای نفس، بر من چیره گردد و حرص و طمع، مرا وا دارد که طعامهای لذیذ برگزینم در حالی که در حجاز یا یمامه، کسی باشد که به قرص نانی نرسد و یا هرگز، شکمی، سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم، شکمهایی که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهای سوخته، وجود داشته باشد!»
آیت الله حسن زاده، در باره عثمان بن حنیف، می نویسد:
«وی، تربیت شده دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و به درجات عالیه از کمال، رسیده بود و اینکه امام علی علیه السلام به مجرد یک خطا، او را توبیخ کرده، دلیل بر مقام و منزلت اوست.»
امام علی علیه السلام در حالی، این گونه زندگی می کرد که خلفا و رهبران حکومتهای دیگر آن عصر، زندگی های افسانه ای که قابل پذیرشِ کمتر کسی می تواند باشد داشته اند.
ابن ابی الحدید، می نویسد: روایت شده که علی علیه السلام به جز روزهای قربان (اعیاد) غیر از نان، خورشت دیگری نداشت.
[h=2]٣.سوء استفاده نکردن از مقام[/h] اشعث بن قیس که از سردمداران منافقان و از دشمنان سرسخت حضرت علی علیه السلام بود. حلوایی را به درب منزل علی علیه السلام می رساند. حضرت از او می پرسد: «آیا بخشش است یا زکات و یا صدقه؟ زکات و صدقه، بر ما اهل بیت، حرام است.» او، در پاسخ می گوید: «هدیه است.»
«خداوند متعال، بر پیشوایان عدل و حق، واجب کرده است که بر خود سخت گیرند و شیوه زندگی را، هماهنگ با وضع زندگی طبقه ضعیف مردم قرار دهند تا ناداری و فقر، فقیر را از جا به در نبرد.»
امام علی علیه السلام در پاسخ می گوید: «زنان بچه مرده، بر تو بگریند! آیا از راه دین، وارد شدی که مرا بفریبی یا عقلت آشفته شده و یا جن زده شدی آیا هذیان می گویی؟ ... همانا دنیای آلوده شما، نزد من، از برگ جویده شده دهان ملخ، پست تر است! علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای ناپایدار چه کار؟»
[h=2]٤.نگرانی امام علی نسبت به بیت المال[/h] امام علی علیه السلام به اهالی مصر، در باره اهتمام و نگرانی نسبت به بیت المال، می نویسد: «همانا، من، برای ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش او، امیدوارم، لکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکاران این امت، حکومت را به دست آورند، آنگاه، مال خدا را دست به دست بگردانند.»
[h=2]سخن پایانی[/h] سیره امام علی علیه السلام نگرانی نسبت به بیت المال است. حتی در مورد احتیاط در مصرف قلم و کاغذ بیت المال می فرمود:
«نوک قلمهای خود را تیز کنید و بین سطرهای نوشته، زیاد فاصله نیندازید، حرفهای زیادی را حذف کنید و روی کاغذ نیاورید و به بیان اصل معنی بپردازید و لفّاظی نکنید و از زیاده روی در مصرف بپرهیزید! زیرا، بیت المال مسلمانان، تحمل این گونه ضررها را ندارد.»


[/HR] منابع:
- نهج البلاغه، خطبه 209، 224، 62؛ نامه 45
- شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص 279؛ ج15 16، ص207
- بحارالانوار، ج 41، ص 105 و 136.

✅ خطبه صد و سی و ششم نهج البلاغه

✅ نامه ها در نهج البلاغه

✅ خطبه صد و سی و پنجم نهج البلاغه

در نکوهش مغیره

روزى ميان او و عثمان مشاجره اى در گرفت . مغيرة بن اخنس ، كه درآنجا بود، به عثمان گفت من تو را در برابر او بسنده ام و اميرالمؤ منين مغيره را فرمود:

☝️اى فرزند آن ملعون ابتر و درخت بى ريشه و شاخ ، تو مرا بسنده اى

☝️به خدا سوگند، كسى كه تو ياورش باشى ، هرگز، روى پيروزى نخواهد ديد

☝️ و كسى كه تو بر پايش دارى ، هرگز، بر پاى نخواهد ماند.

☝️از نزد ما بيرون شو.

☝️خداوند خير و صلاح را از تو دور گرداند.

☝️هر چه توانى بكوش ، خدا بر تو رحمت نياورد اگر بر من رحمت آورى .


✅ خطبه صد و سی و پنجم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و سی و ششم نهج البلاغه

درباره ی بیعت

بيعت شما با من كارى نبود كه به تصادف يا بدون انديشه صورت پذيرفته باشد.

☝️و كار من با شما يكى نيست .

☝️ من شما را براى كارهاى خدايى مى خواهم

☝️و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد.

☝️ اى مردم ، مرا يارى كنيد، هر چند، خلاف ميلتان باشد،

☝️سوگند به خدا، حق ستمديده را از ستمگر مى ستانم

☝️ و مهار در بينى ستمگر كرده ، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم ،

☝️ اگر چه ، رفتن به آنجا را ناخوش دارد.


✅ خطبه صد و سی و ششم نهج البلاغه

امیرالمۆمنین علی بن ابیطالب سلام الله علیه در یکی از خطب نهج البلاغه شریف خصوصیات اهل نفاق را بر می شمرد که این خصوصیات به حق با منافقین و فتنه گران عصر ما نیز قابل تطبیق است :
" و یعمدونكم بكل عماد و یرصدونكم بكل مرصاد "‌ :منافقین به هر وسیله ای شما را در نظر گرفته و در همه جا در كمین شما هستند.
" حسدة الرخاء و موكد و البلاء و مقنطوا الرجاء " : نسبت به رفاه مردم حسادت می ورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده امید مردم را نا امید می کنند.
نهج البلاغه ( صبحی صالح ) خطبه 194 و در سایر نسخ خطبه 185، نامه 27

✅ خطبه صد و چهل و یکم نهج البلاغه

✅ خطبه صد و چهل و سوم نهج البلاغه

✅ نامه ها در نهج البلاغه

آموختن خوهای نیکو و روشهای پسندیده

نامه 69_ نامه ی آن حضرت به حارث همدانی قسمت 2⃣

✏️✏️✏️✏️❁﷽❁

آبروى خود را هدف تيرهاى سخن مردم قرار مده .

هر چه شنيدى به ديگران مگوى كه همين بس كه تو را دروغگو شمرند و هر چه شنيدى ، انكارش مكن كه همين بس كه تو را نادان شمرند .

خشم خود فرو خور و به هنگام قدرت ، گذشت نماى و در وقت غضب بردبار باش و چون توانايى يافتى گناه ديگران را عفو كن تا عاقبت نيك از آن تو بود و سپاس هر نعمتى را كه خدا به تو داده به جاى آر تا نعمتت پايدار ماند .

هيچ يك از نعمت هايى را كه خدا به تو عنايت كرده ، تباه منماى و بايد كه نشان نعمت خداوندى بر تو آشكار بود .

بدان كه بهترين مؤمنان كسى است كه جان خود و خويشاوندان و دارايى خود را پيش از ديگران در راه خدا تقديم دارد .

زيرا هر خير كه پيشاپيش فرستى ، اندوخته شده ، براى تو بماند و هر چه واپس نهى ، خيرش به ديگرى رسد .

بپرهيز از مصاحبت هر كس كه عملش ناپسند باشد ، كه هر كس را به دوستش شناسند .

در شهرهاى بزرگ سكونت گير كه محل اجتماع مسلمانان است و از جايى كه منزلگاه غفلت و ستم است و طاعت خداوند را ياران اندك است ، بپرهيز .

✏️✏️✏️✏️✏️✏️
@kalameamir

کلام امير (ع), [۲۷.۰۸.۱۶ ۰۹:۵۴]
[In reply to کلام امير (ع)]
✅ خطبه صد و چهل و سوم نهج البلاغه

در طلب باران

قسمت 1⃣

کلام امير (ع), [۲۷.۰۸.۱۶ ۰۹:۵۵]

بدانيد، زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى كند

و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است ، فرمانبردار پروردگار شما هستند

و اگر بركات خود را بر شما ارزانى مى دارند،

بدان سبب نيست كه بر شما دل مى سوزانند يا مى خواهند به شما تقرب جويند يا از شما اميد خيرى دارند،

بلكه ، خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت كرده اند.

خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آن دو نيز برپاى ايستاده اند.

ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند،

به كاسته شدن ميوه هاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فرو بستن خزاين خيرات به روى آنان مى آزمايد.

تا توبه كنندگان توبه كنند

و گناهكاران از گناه كردن باز ايستند و پندگيرندگان پند گيرند.

و آن كه اراده گناه كرده و منزجر گردد.

خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده ، كه فرمايد:

(( از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است . تا از آسمان برايتان پى در پى باران فرستد. و شما به اموال و فرزندان مدد كند.))

پس ، خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد

و از خطاهاى خود بخشش طلبد و بر مرگ خود پيشى گيرد و تدارك امر آخرت كند.