چرا مسیحی نیستم؟؟؟

تب‌های اولیه

262 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام سینا خان خسته نباشید 2 سوال هم برای من پیش آمده در صورتی که امکانش بود خوشحال میشوم پاسخ دهید ...

1- من الان انجیلم رو به کسی دادم ... یادمه یه جایی داشت تو انجیل که عیسی مسیح میفرمایند : پس از من ادیان دروغین بسیاری میآیند و شروع میکنند نشانه هایی از آن ادیان دروغین رو گفتن ... تا آنجا که میگوید این ادیان به مانند درختانی هستند که هیچ وقت به بار نمیشینند ... دو سوال در اینجا برای من پیش می آید : اولا چرا حضرت عیسی مسیح یک ابزاری به دست مسیحیان میدهد تا ادیان حقیقی را از ادیان دروغین تشخیص دهند ... مثلا چرا در هیچ جای انجیل یافت نمیشود که بگوید پس از من کسی نمی آید و حتی یک ابزار هم به مسیحیان میدهد تا ادیان دروعین را از ادیان حقیقی تشخیص دهند ... ثانیا : آیا دین حضرت محمد میوه نداد ...

2- آنچنانکه من میدانم ( 2 یا 3 دوست مسیحی داشتم و از روی گفته های آنان برداشت میکنم ) شما بر این باور هستید که خداوند یکی است ولی انسانها از ابعاد مختلف یک چیز واحد را مینگرند !!! از این رو قایل به پدر پسر و روحالقدس هستید و به قول فرموده خودتان هر که مرا دیده پدر را دیده است ... سوالی که برای من پیش می آید این است که چگونه است که مخلوق ( شیطان ) خالق خود ( پسر ) را در آزمایش های 4 گانه می آزماید ... و حتی یادم هست که در همان قسمت ( آزمایش نخست ) شیطان به عیسی مسیح میگوید اگر تو خودت را از اینجا به پایین افکنی پدر تو را دوست دارد و نمیگذارد صدمه ببینی ( یا یه همچین چیزی) ... این گفته شیطان یعنی چی !!! و حضرت عیسی مسیح هم میفرمایند : پسر . پدر خویش را نمیآزماید (این یعنی چی ).

لطفا استدلالهایی که میکنید ساده باشن و قابل درک ... چون فکر نمیکنم تو اون دنیا فقط از دانشمندا در مورد ایمانشون سوال کنن .

ممنون که خوندین

sina178s;194707 نوشت:
هر کتابمقدسی که در اختیار دارید چند صفحه در انتهای عهد عتیق یا عهد جدید ضمیمه نقشه دارد حتی انجیل ( عهد جدید ) فاخری که اخیرا در ایران و توسط انتشارات نی توسط پیروز بهرام و تائید ارشاد اسلامی ترجمه و چاپ شده است این نقشه ها را دارد - نسخه های انگلیسی کتابمقدس نیز این نقشه ها را دارند اگر شما حال مراجعه به کتابمقدس را ندارید چرا بهانه تراشی میکنید امکان اپلود نقشه هم برایم مقدور نیست والا رو سایت می اوردم - موضوع تحقیق دروغین است که فعلا به بهانه رسیده است

اتفاقا من هم این کتاب را دارم که توسط پیروز سیار ترجمه شده و نه پیروز بهرام!

و در آن فقط 4 نقشه است:

1- فلسطین در زمان عهد جدید
2- اورشلیم در زمان عهد جدید
3- سفرهای تبلیغی پولس
4- سفر اسارت پولس

که در هیچکدام آنها « جبل فاران » به چشم نمی خورد

اگر شما نقشه ای دارید که گفته جبل فاران کجاست بفرمایید بگویید

سلام

sina178s;194707 نوشت:
هر کتابمقدسی که در اختیار دارید چند صفحه در انتهای عهد عتیق یا عهد جدید ضمیمه نقشه دارد حتی انجیل ( عهد جدید ) فاخری که اخیرا در ایران و توسط انتشارات نی توسط پیروز بهرام و تائید ارشاد اسلامی ترجمه و چاپ شده است این نقشه ها را دارد - نسخه های انگلیسی کتابمقدس نیز این نقشه ها را دارند اگر شما حال مراجعه به کتابمقدس را ندارید چرا بهانه تراشی میکنید امکان اپلود نقشه هم برایم مقدور نیست والا رو سایت می اوردم - موضوع تحقیق دروغین است که فعلا به بهانه رسیده است

بهانه نیست خواستیم ادرس دقیق بدهید تا متوجه شویم

ولی بنده نقشه های موجود در انجیل ها + عهد عتیق را قرار می دهم

دو تای ان در ابتدا و دو تای ان در انتها است

sina178s;194707 نوشت:
اگر شما به انجیل و تورات تحریف نشده ایمان دارید لطفا اسم یا ادرس ان را به من مسیحی که سالهاست الهیات میخوانم بگوئید تا بنده هم انجیل واقعی را مطالعه کنم - به نظر ادعای واهی چون نه نیاز به بنزین دارد و نه روغن موتور - پیش کشیدنش خرجی ندارد - اگر انجیل ادعایی خود را معرفی نکنید ایمان شما هم به همان سبک باطل اشت و همینطور ادعای قران در باره انجیل و تورات باطل است

سلام

بله دارد

یه مقدار کفش اهنی می خواهد!!! و دل منصف و تفکر

که ان شاء الله شما با این ها موفق خواهید شد

اما در ابتدا به سوالات پست های قبل جواب دهید تا بعد!!:Gol:

با سلام
جناب حاج علی
در مورد نقشه ها حق با شماست - چون من ترجمه انگلیس کتابمقدس نسخه اورشلیم را دارم در انتهای عهد عتیق نقشه های مربوط به ان و در انتهای عهد جدید نقشه های مربوط به عهد جدید امده است و اقای فیروز سیار هم فقط عهد جدید را ترجمه کرده اند اگر نسخه اصلی را دارید به ان مراجعه کنید انجیل ترجمه تفسیری ( بایبل سوسایتی ) و ترجمه قدیم که از کینگ میمز به فارسی و توسط انجمن کتاب مقدس ایران و در حکومت سابق منتشر شده است این نقشه ها دارد
این سه کوه در منطقه شمال شرقی مصر واقع هستند و نظیر سه راس مثلث میباشند جنوبی ترین این کوه ها یعنی سینا می باشد و فاران در شرق می باشد - اساسا در اطراف مکه کوه بلندی موجود نیست که نسبت به سایر کوه های منطقه متمایز باشد - و در عهد باستان این منطقه قبایلی و خالی از جمعیت یا حکومت بوده است و به صورت قبایل بدوی داری ساکنان محدودی بوده است معمولا قبایل و افراد متواری برای فرار از دست دشمنانشان به این مناطق پناه میبردند - از سوی دیگر در گذر ایام و به لحاظ زندگی بدوی خدایان و انبیا و بت های فراوان در این منطقه ظهور کرده بودند چه دلیلی بر اینکه فرد مورد ادعای در تورات همان محمد باشد
جناب محمدی
پاسخ های شما
1 - مسیح سخن از دین های جدید نکرد بلکه فرمود انبیا کذبه ظهور خواهند کرد - و پولس به صراحت گفته است هر روحی که به عیسای مسیح قیام کرده را پرستش نکند از شیطان است نبی دروغین خداوند بودن عیسای مسیح را تکذیب میکند لذا معیار کاملا مشخص است
2 - تثلیث به معنی دیدن یک چیز واحد از سه بعد متفاوت نیست - تثلیث یعنی سه شخصیت از خدای واحد - تمایزی در یکتا بودن ذات خدا نیست - بلکه کارکرد این سه شخصیت است که انها را متمایز میکند - در بحث تثلیث مفصل این موضوع را تشریح کرده ام - اما در باره ازمایش مسیح توسط ابلیس و نه شیطان - همان ابتدا نوشته شده است که روحالقدس مسیح را به بیابان برد تا توسط ابلیس ازموده شود - از انجا که از محتوای این ازمون سه گانه و دعا و روزه چهل روزه مسیح بر می اید - در واقع بیان راه پاک زیستن برای دوری از وسوسه های شیطان است - یعنی سه وسوسه اصلی ادمی - گرسنگی و تنگدستی - قدرت و ثروت - و شک در تسلط خدا بر امور جهان است و راه رهایی از ان افزایش ایمان از راه روزه و دعا می باشد
در واقع این شخصیت دوم الهی که از ذات خدا جدا شده و در ضعف بین بندگان خدا زندگی میکند علی رغم دشواری نظیر نسانها تجربه میشود اما با قدرت دعا و روزه و ایمان بر ان پیروز میشود - برای گذر از عهد عتیق یعنی عهد شریعت و رسیدن به عهد جدید یعنی عهد ایمان و فیض باید کسی می امد و عهد موسی را خاتمه و به کمال می رساند اما عهد جدید در صلیب مسیح به کمال میرسد و قیام مسیح از میان مردگان مهری است بر ماموریت نجات
حال عصر روح القدس است که در کلیسا و در میان مومنان به مسیح کار میکند یعنی روح القدس توسط انبیا سخن میگوید میزان تشخیص همان است که در پاسخ سوال اول شما عرض کردم - پس علی رغم ادعای مسلمانان نبوت خاتمه نیافته و در زمانهای اخر پسران و دختران خداوند یعنی مومنان و مسیحیان واقعی نبوت نموده و مردم را به ایمان نجات بخش بشارت خواهند داد

sina178s;195059 نوشت:
این سه کوه در منطقه شمال شرقی مصر واقع هستند و نظیر سه راس مثلث میباشند جنوبی ترین این کوه ها یعنی سینا می باشد و فاران در شرق می باشد - اساسا در اطراف مکه کوه بلندی موجود نیست که نسبت به سایر کوه های منطقه متمایز باشد - و در عهد باستان این منطقه قبایلی و خالی از جمعیت یا حکومت بوده است و به صورت قبایل بدوی داری ساکنان محدودی بوده است معمولا قبایل و افراد متواری برای فرار از دست دشمنانشان به این مناطق پناه میبردند - از سوی دیگر در گذر ایام و به لحاظ زندگی بدوی خدایان و انبیا و بت های فراوان در این منطقه ظهور کرده بودند چه دلیلی بر اینکه فرد مورد ادعای در تورات همان محمد باشد

سلام

دوست عزیز اشتباه می کنید

کوه حرا (اگر اشتباه نکنم جبل الرحمه ارتفاع زیادی دارد

این عکس را بنده در تابستان گرفتم ارتفاع را نگاه کنید

سلام جناب سینا!

ممنون از شما

اگر امکان دارد از تصاویر و نقشه های ان کتاب با موبایل عکس بگیرید و بر روی سایت آپلود کنید

اما در این مورد:

sina178s;195059 نوشت:
تثلیث یعنی سه شخصیت از خدای واحد - تمایزی در یکتا بودن ذات خدا نیست - بلکه کارکرد این سه شخصیت است که انها را متمایز میکند

خودتان همان جمله را دوباره بخوانید:

سه شخصیت از خدای واحد

تمایزی در یکتا بودن ذات خدا نیست

کارکرد این سه شخصیت است که انها را متمایز میکند

به نظرتان اینها همدیگر را نقض نمی کنند؟

خدای واحد!!!

تمایز؟؟؟

سه شخصیت؟؟؟

سلام:Gol:

از وقفه ای که در سیر بحث پیش آمد از همه بزرگواران معذرت می خواهم و از این به بعد به بحث اصلی خودمان بر می گردیم.

حاج علی;186593 نوشت:

ما در اینجا در 5 قسمت به بحث می پردازیم:

1- خداوند در تورات و انجیل

2- انبیاء از دیدگاه تورات و انجیل

3- آیا عیسی خداوند است؟

4-عباراتی از کتاب مقدس!

5- حقایقی از کتاب مقدس

قسمت اول و دوم به پایان رسید و اکنون به قسمت سوم رسیدیم که یکی از مباحث مهم و سنگین و پیچیده هست.

بنابراین از این به بعد سعی میکنم که پست ها را کوتاه و مختصر و ساده و بی تکلف بنویسم

و خواهشمندم از دوستان عزیز که با صبر و حوصله و دقت به ادامه بحث و مطالعه پستها بپردازند.

استعمال واژه « خدا » در دین مبین اسلام اهمیت و محدودیتی دارد که در ادیان دیگر و آنچه امروز به نام دین عرضه می کنند از آن خبری نیست.

لقب تشریفی « پسر خدا » در ادیان گوناگون به انبیاء و مؤمنین اطلاق شده است اما اسلام با وجود پذیرفتن القاب تشریفی مانند

« یدالله » و « بیت الله » ؛ استعمال عنوان « پسر خدا » را تحریم کرده است زیرا این عنوان موجب گمراهی برخی از اهل کتاب گردیده است.

( منبع: آشنایی با ادیان بزرگ ؛ حسین توفیقی ؛ ص 173 )

در عهد جدید ، عبارت صریحی که دال بر تثلیث باشد یافت نمی شود و عباراتی نظیر « پدر ، پسر و روح القدس » برای

کسی که با ذهن خالی با این عبارات برخورد می کند ؛ چنین مفهومی را نمی آفریند و نمی تواند هزاران شاهد دیگر

عهد عتیق و عهد جدید را در تأکید بر توحید مخدوش سازد.

یافت نشدن عبارت صریحی بر تثلیث در عهد جدید ، برخی جاهلان را تحریک کرد تا آن کتاب بشر ساخته را تحریف کنند و تثلیث را در آن جا دهند.

آنان نتوانستند برای این خیانت به اناجیل که محتویات معروفی داشتند، دستبرد بزنند ؛ از اینرو به سراغ رساله اول یوحنا رفتند و

متنی را بر وحدت پدر و کلمه و روح القدس به آنجا افزودند:

« زانرو که در آسمان سه هستند که شهادت می دهند پدر و کلمه و روح القدس و این هر سه یک هستند و سه هستند که در زمین شهادت می دهند روح و آب و خون و این هر سه در یک هستند »

رساله اول یوحنا ، باب 5 شماره های 7-8

علاوه بر این، محققان غربی با بررسی نسخه های خطی واجد و فاقد این عبارت اثات کرده اند که عبارت مذکور تنها در نسخه های خطی

متاخر یافت می شود.


مثلا در ترجمه « بروس » که مطابق نسخه های خطی قدیمی عهد جدید است همان فقره بالا به اینصورت آمده است:

« زیرا سه هستند که شهادت می دهند یعنی روح و آب و خون و این سه یک هستند »

بدون اینکه از پدر و کلمه و روح القدس نامی به میان بیاورد.

و آنچه که در ترجمه « هنری مرتن » آمده است که در نسخه های خطی متأخر عهد جدید یافت می شود که تثلیث را به متن عهد جدید

افزوده است:

« زانرو که در آسمان سه هستند که شهادت می دهند پدر و کلمه و روح القدس و این هر سه یک هستند و سه هستند که در

زمین شهادت می دهند روح و آب و خون و این هر سه در یک هستند »

کلمه « تثلیث » هرگز در کتاب مقدس مسیحیان وارد نشده است.

این کلمه از واژه « Trinite» که برگرفته از « trias » یونانی می باشد.

این کلمه برای اولین بار در اواخر سده دوم میلادی و در سال 180 از سوی تئوفیل انطاکی به کار رفت.

سلام جناب سینا خان ... من اسمم فاطمه هست ... دخترم هستم ... ( بهم نگید جناب :Khandidan!:)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم خوب و سلامت باشید ... مطلالبتون رو خوندم ... راستش یکم پردازش کردنش برای من سخت هست ... من خیلی روی مفهوم تثلیث وقت گذاشتم و دیدم نمیتونم حذمش کنم ... میدونید ... در مورد دین من تکلیفم رو با خدا روشن کردم ... میرم جلو ... تحقیق میکنم ... ولی حرفی رو قبول میکنم که بعدا اگر در موردش ازم سوال شد بتونم ثابتش کنم ... بتونم براش دلیل بیارم ... اگر هم راه اشتباهی رفته بودم رو میکنم به خدا و میگم خدایا مغزمو تو دادی ... منم باهاش خیلی فکر کردم ولی مثلا به این نتیجه رسیدم ...

جناب سینا خان مطالبتون رو خوندم ... راستش ما مسلمونا به این اعتقاد هستیم که قسمتی از خدا تو وجود همه ماها هست که بهش روح میگیم ... این روح به وجود انسان دمیده میشه و ....

ما بر این باوریم ( انالله وانا علیه راجعون ) ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم ... اگر بر این اساس بخواهیم صحبت کنیم همه ما به نوعی خدا هستیم ... در تاریخ اسلامی یک عارف بزرگی نیز ما داشتیم که فریاد ( اناالحق) میزد . این شخص را نیز به مانند عیسی مسیح به صلیب کشیده وتکه تکه کردند ... شرح حالش را از یکی از سایت ها کپی کرده ام :

{
حسين بن منصور حلا ج از عارفان قرن سوم هجري را مي توان نام آورترين عارف ايراني - اسلا مي دانست. سخنان او بالا خص «اناالحق» گفتنش و نحوه مرگش، او را چنان متمايز کرده که در طول تاريخ ادبيات و عرفان ايراني، هيچ کس به اندازه او مورد توجه قرار نگرفته است. از سوي ديگر اختلا ف نظر درباره او نيز مثال زدني است. بعضي به او «قتيل الله في سبيل الله» لقب داده اند و بعضي «مردي محتال و شعبده باز»! با اين حال نظر اکثر عارفان و صاحب نظران مسلمان درباره او مثبت بوده و از مرتبه بلند و شهادت او در راه حق سخن گفته اند.
راز «اناالحق» گفتن حلا ج که به نظر مي رسد مهمترين دليل قتل فجيح او به دست عمال خليفه عباسي (المقتدر) بود، چيست؟
اين پرسشي است که پاسخگويي به آن مي تواند حلا ج واقعي را به ما بشناساند و نويسنده اين نوشته سعي دارد با توجه به نظرات مطرح شده توسط بزرگان و اهل فن، تا حدي پاسخ آن را بازگو کند، اما پيش از آن، بد نيست کيفيت شهادت اين عارف را به نقل از عطار نيشابوري مرور کنيم:
«... پس دستش جدا کردند. خنده بزد. گفتند: خنده چيست؟ گفت: دست از آدمي بسته باز کردن آسان است. مرد آن است که دست صفات که کلا ه همت از تارک عرش را مي کشد، قطع کند. پس پاهايش ببريدند. تبسمي کرد. گفت: بدين پاي خاکي مي کردم. قدمي ديگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند، اگر توانيد آن قدم را ببريد! پس دو دست بريده خون آلود بر روي درماليد تا هر دو ساعد و روي خون آلود کرد. گفتند: اين چرا کردي؟ گفت: خون بسيار از من برفت و دانم که رويم زرد شده باشد، شما پنداريد که زردي من از ترس است. خون در روي در ماليدم تا در چشم شما سرخ روي باشم که گلگونه مردان خون ايشان است... پس چشمانش را بر کندند. قيامتي از خلق برآمد. بعضي مي گريستند و بعضي سنگ مي انداختند. پس خواستند زبانش ببرند، گفت: چندان صبر کنيد که سخني بگويم. روي سوي آسمان کرد و گفت: الهي! بدين رنج که براي تو بر من مي برند، محرومشان مگردان و از اين دولتشان بي نصيب مکن ... پس گوش و بيني ببريدند و سنگ روان کردند... پس زبانش ببريدند و نماز شام بود که سرش ببريدند و در ميان سربريدن تبسمي کرد و جان بداد» اين کيفيت به قتل رسيدن، معما را کمي پيچيده تر مي کند. دليل اين همه دشمني و رفتار ددمنشانه با حلاج چه بود؟!
نظريه اول - حلاج ملحدي بود که دعوي خدايي مي کرد
اين نظريه براساس ديدگاهي است که «اناالحق» گفتن حلاج را به «من حق هستم - من خدا هستم» معنا مي کند. چنين برداشتي از سخن معروف حلاج اما بسيار عوامانه و ساده انگارانه است و اتفاقا به نظر مي رسد که گسترش چنين نظري بيشتر در ميان عامه مردم بوده يا بر اثر تبليغات، چنين برداشتي در ميان مردم معروف شده است.
اينکه المقتدر - خليفه عباسي - به سبب چنين ادعايي، حلاج را دچار آن عقوبت دردناک کرده باشد، با توجه به شواهد بسيار دور از ذهن است:
امروز همه ما مي دانيم که خليفه عباسي - برخلاف تبليغات زمان خود - نه تنها جانشين واقعي پيامبر(ص) و خليفه بر حق مسلمين نبوده، بلکه هيچ نسبتي با مسلماني هم نداشته است. نويسنده تاريخ «تجارب السلف» درباره اين خليفه مي نويسد: «چون بر سرير خلافت نشست، سيزده ساله بود. گويند در سراي مقتدر يازده هزار خادم خصي (خواجه حرمسرا) بودند...»
وارث هارون الرشيد که فقط يازده هزار خادم حرمسرا داشته، آيا چنان درد خداپرستي داشته که اناالحق گويي حلاج را به چنين شيوه اي پاسخ دهد؟ اين امر وقتي عجيب تر مي نمايد که بدانيم آنکه در مقام اين دعوي خدايي، موضع گرفته و به خاموش کردنش همت گماشته، خليفه عباسي و عمالش بوده اند، نه مردم. در حالي که اگر اناالحق گفتن حلاج چنين معنايي داشت، به طور منطقي بايد عامه مردم - در همان زمان - به مقابله و برخورد با حلاج مي پرداختند اما چنين نبوده است.
بنا بر نوشته عطار، اگرچه به سبب «اناالحق» گويي، قضات و عمال خليفه، بر قتل او نظر دادند، اما در ابتداي کار خليفه گفت تا او را به زندان بيندازند و در يکسالي که او در زندان بوده، مردم مي آمدند و مسائل خود را از او مي پرسيدند، به نحوي که او به اصطلاح امروز، ممنوع الملاقات مي شود. بعد از آن خليفه کسي را نزد او مي فرستد تا از گفته خويش عذرخواهي کند تا خلاص شود، اما حلاج پيغام مي دهد که خليفه بايد عذرخواهي کند! جواب حلاج به خليفه سنگين مي آيد و دستور قتلش را مي دهد. در ساير نوشته ها هم بر اقبال مردم به حلا ج سخن گفته شده و از لا يه هاي زيرين نوشته هاي تاريخي مي توان به اين نتيجه رسيد که در حقيقت رويکرد مردم به حلا ج دليل اصلي قتل او بوده است!
هندوشاه در تجارب السلف مي نويسد: «چون مقتدر را از احوال ميل عوام به حلا ج معلوم شد... وزير خود حامد عباس را فرمود که علما و فقها را بخوانند و حلا ج را حاضر کنند و با هم بحث کنند و آن چه حکم و فتواي شرع باشد، اعلا م دهند تا با او آن کنيم»
نظريه دوم- حلا ج، اسرار الهي را به نامحرمان مي گفت
راه و روش عارفان همواره مخالفان بسياري در ميان ساير متشرعان چون فقيهان، فيلسوفان و مقلدان آنها داشته است. عارفان خود اعتقاد داشته اند که بسياري از عقايد و مکاشفات خود را جز به خواص- يا حتي خواص خواص- نبايد بگويند، چرا که قدرت درک آن وجود ندارد و نه تنها فهميده نمي شود، بلکه بد فهميده مي شود.
ابن سينا مي گويد: «اسرار تصوف و عرفان مورد انکار ناآشنايان و مورد اعتراف و تعظيم آشنايان مي باشد» و در جاي ديگري مي گويد: «محتواي اين فن (عرفان) براي غافلا ن مايه تمسخر و خنده است و براي آگاهان سرمايه عبرت».
«انا الحق» گويي حلا ج در ميان عارفان، شاعران و علماي بسياري به معناي اتصال او به خدا، وصال در عشق الهي رسيدن به وحدت وجود تفسير شده است اما اين چيزي نبود که در ميان کوچه و بازار گفته شود.
سنايي غزنوي در اين باره در حديقه الحقيقه سروده است:
پس زباني که راز مطلق گفت
بود حلا ج کاو انا الحق گفت
راز خود چون ز روي داد به پشت
راز جلا د گشت و او را کشت
راز او کرد ناگهاني فاش
بي اجازت ميانه اوباش
حافظ نيز همين سخن را در ميان غزل معروف خود بيان داشته است:
گفت آن يار کزو گشت سردار بلند
جرمش اين بود که اسرار هويدا مي کرد
شيخ محمود شبستري در مثنوي گلشن راز، اين انا الحق گويي را شرح کم نظيري گفته است:
انا الحق کشف اسرار است مطلق
به جز حق کيست تا گويد انا الحق
همه ذرات عالم همچو منصور
تو خواهي مست گير و خواه مخمور
چو کردي خويشتن را پنبه کاري
تو هم حلا ج وار اين دم برآري
برآور پنبه پندارت از گوش
نداي واحد القهار بنيوش
در آ در وادي ايمن که ناگاه
درختي گويدت اني اناالله
با اين حال دکتر علي شريعتي که به واسطه تحقيق مثال زدني استاد فرانسوي اش لويي ماسينيون، آشنايي با حلا ج داشته، به واسطه اين که همين نظر را درباره حلا ج دارد، بر او خرده مي گيرد که چنين مردني، ارزشي ندارد. او در کتاب بزرگ خود، نيايش در توصيف مرگ انسان هاي برتر مي نويسد:
«مرگ; نه حلا ج وار: مرگي پاک در راهي پوک، که علي وار: براي خشنودي خدا يعني در خدمت به خلق» با اين حال اگر به اين نظريه معتقد باشيم، باز هم اين سوال پيش مي آيد که چرا مردم به حلا ج اقبال نشان مي دادند و چرا خليفه عباسي چنان با او دشمني ورزيد؟!
نظريه سوم - حلا ج، يک انقلا بي تمام عيار
اگر همراهي مردم با حلا ج و رويارويي او با خليفه عباسي (که از خلا ل پاسخ او در زندان به فرستاده خليفه مشهود است) را در نظر بگيريم و همچنين بدانيم که او را به دعوي «مهدويت» هم متهم کرده اند، اين نتيجه را مي توانيم بگيريم که مقصود حلا ج از ذکر «انا الحق» بيان حق بودن او در برابر «خليفه باطل» است. در واقع حلا ج مخالفت خود با نظام باطل خلا فت عباسي را با زبان عرفاني خويش بيان کرده است و از ظهور حق و مژده افول باطل در کوچه و بازار دم زده است.

}

و اما برداشت من ... شاید واقعا عیسی مسیح در مورد خدا بودنش صحبت کرده باشد ... شاید واقعا هم ادعای خدایی کرده باشد ... ولی به نظر من فرق هستش بین ذات خداوند ... با روحی که از خدا جدا شده و در بدن انسانها قرار گرفته است ... بر این اساس حضرت عیسی مسیح را هم میتوان خدا دانست ( چون قسمتی از روح خداست ) و هم پیامبری بزرگ ....

نظر شما چی هست ؟؟؟

فقدان نص بر تثلیث و محدودیت و اجمال عبارات مربوط به الوهیت عیسی، مسیحیان را بر آن داشت که اصطلاح « پسر خدا » را
در مورد آن حضرت توسعه دهند و آن را از معنای تشریفی به معنای حقیقی متحول کنند.

البته آنان تا سه قرن در باب الوهیت عیسی اختلاف داشتند.

هنگامی که اوایل قرن چهارم اسقفی برجسته به نام آریوس بر ضد اعتقاد به الوهیت عیسی قیام کرد و مجادلات بالا گرفت؛

قریب 300 اسقف به دعوت قسطنطین ، نخستین قیصر مسیحی، در شهر نیقیه آسیای صغیر به سال 325 میلادی

شورایی تشکیل دادند.

در این شورا قول به الوهیت عیسی را با اکثریت قاطع پذیرفته شد و نظر آریوس را مردود اعلام کرد.

در قطعنامه آن شورا که به نام « قانون نیقاوی » معروف است در مورد حضرت عیسی (ع) چنین می خوانیم:

« عیسی مسیح پسر خدا، مولود از از پدر ، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خذای حقیقی از خدای

حقیقی، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر . . . »

تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، نوشته میلر ، ترجمه علی نخستین ، انتشارات حیات ابدی 1981

برای توضیح بیشتر مراجعه کنید به : آشنایی با ادیان بزرگ ؛ نوشته حسین توفیقی

FTMH_Mohammadi;195441 نوشت:
جناب سینا خان مطالبتون رو خوندم ... راستش ما مسلمونا به این اعتقاد هستیم که قسمتی از خدا تو وجود همه ماها هست که بهش روح میگیم ... این روح به وجود انسان دمیده میشه و .... ما بر این باوریم ( انالله وانا علیه راجعون ) ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم ... اگر بر این اساس بخواهیم صحبت کنیم همه ما به نوعی خدا هستیم ... در تاریخ اسلامی یک عارف بزرگی نیز ما داشتیم که فریاد ( اناالحق) میزد . این شخص را نیز به مانند عیسی مسیح به صلیب کشیده وتکه تکه کردند ... شرح حالش را از یکی از سایت ها کپی کرده ام :

سلام

وقتی در مورد مسلمانان صحبت می کنید جمع نبندید

چون از نظر ما خدا یکی است

بلکه به ما فطرت داده است و توانایی خلیفه الله شدن و اان روح به معنای تکه شدن خدا نیست!!!!

لطفا تحقیق کنید

FTMH_Mohammadi;195441 نوشت:
شاید واقعا عیسی مسیح در مورد خدا بودنش صحبت کرده باشد ... شاید واقعا هم ادعای خدایی کرده باشد ... ولی به نظر من فرق هستش بین ذات خداوند ... با روحی که از خدا جدا شده و در بدن انسانها قرار گرفته است ... بر این اساس حضرت عیسی مسیح را هم میتوان خدا دانست ( چون قسمتی از روح خداست ) و هم پیامبری بزرگ ....

دوست عزیز در مورد جملات بیشتر فکر کنید

از نظر ما مقام انبیا و اولیا را بالا بردن از غلوات است

خدا واحد است و هیچ وقت نه می میرد و نه زاده می شود!!!
:Gol:

ftmh_mohammadi;195441 نوشت:
در مورد دین من تکلیفم رو با خدا روشن کردم ... میرم جلو ... تحقیق میکنم ... ولی حرفی رو قبول میکنم که بعدا اگر در موردش ازم سوال شد بتونم ثابتش کنم ... بتونم براش دلیل بیارم ... اگر هم راه اشتباهی رفته بودم رو میکنم به خدا و میگم خدایا مغزمو تو دادی ... منم باهاش خیلی فکر کردم ولی مثلا به این نتیجه رسیدم ...

سرکار فاطمه!

در مورد اعتقادات دینی فقط با عقل تنها نمیشه جلو بریم

فقط عقل تنها کافی نیست

در اثبات کلیات میشه به اون اکتفا کرد اما جزئیات رو نمیشه با عقل تنها بفهمیم و درک کنیم

مثلا در مورد معاد و قیامت در اسلام

اثبات کلیت معاد و اینکه قطعا هست با عقل می باشد

اما در جزئیاتش اینکه کیفیتش چطوریه و جسمانی هست یا روحانی و از این جزئیات عقل ساکته

یعنی نمی تونه جوابی بده

بنابراین این نکته را مد نظر داشته باشید

در ورد تثلیث هم اگر پا به پای ما جلو بیایید به نتایج خوبی می رسیم و می فهمیم که مرادشان از تثلیث توحید است یا چیز دیگری

ftmh_mohammadi;195441 نوشت:
ما بر این باوریم ( انالله وانا علیه راجعون ) ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم ... اگر بر این اساس بخواهیم صحبت کنیم همه ما به نوعی خدا هستیم ... در تاریخ اسلامی یک عارف بزرگی نیز ما داشتیم که فریاد ( اناالحق) میزد . این شخص را نیز به مانند عیسی مسیح به صلیب کشیده وتکه تکه کردند ... شرح حالش را از یکی از سایت ها کپی کرده ام :

به نظرم بحث داره خیلی خیلی عرفانی میشه!

اینکه همه ما به نوعی خدا هستیم یعنی چی؟

خودتون متوجه هستید چی میگین؟

میشه واضحتر بگین؟

در ضمن این نظر همه مسلمانها نیست و این جناب منصور حلاج از بزرگترین عارفان مسلمان هم نیست

حداقل من جایی ندیدم که از ایشون به عنوان یکی از عارفان بزرگ مسلمان یاد کنه

این آیه هم که شما نوشتید صحیحش اینه:

انا لله و انا الیه راجعون

کجای آیه گفته که ما همه مون خداییم؟

لطفا برای استناد به آیات به کتب تفسیری مراجعه کنیم و با ترجمه تحت اللفظی به یک آیه استناد نکنیم

FTMH_Mohammadi;195441 نوشت:
سلام جناب سینا خان ... من اسمم فاطمه هست ... دخترم هستم ... ( بهم نگید جناب :Khandidan!:)
---------------------------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم خوب و سلامت باشید ... مطلالبتون رو خوندم ... راستش یکم پردازش کردنش برای من سخت هست ... من خیلی روی مفهوم تثلیث وقت گذاشتم و دیدم نمیتونم حذمش کنم ... میدونید ... در مورد دین من تکلیفم رو با خدا روشن کردم ... میرم جلو ... تحقیق میکنم ... ولی حرفی رو قبول میکنم که بعدا اگر در موردش ازم سوال شد بتونم ثابتش کنم ... بتونم براش دلیل بیارم ... اگر هم راه اشتباهی رفته بودم رو میکنم به خدا و میگم خدایا مغزمو تو دادی ... منم باهاش خیلی فکر کردم ولی مثلا به این نتیجه رسیدم ...

جناب سینا خان مطالبتون رو خوندم ... راستش ما مسلمونا به این اعتقاد هستیم که قسمتی از خدا تو وجود همه ماها هست که بهش روح میگیم ... این روح به وجود انسان دمیده میشه و ....
....
و اما برداشت من ... شاید واقعا عیسی مسیح در مورد خدا بودنش صحبت کرده باشد ... شاید واقعا هم ادعای خدایی کرده باشد ... ولی به نظر من فرق هستش بین ذات خداوند ... با روحی که از خدا جدا شده و در بدن انسانها قرار گرفته است ... بر این اساس حضرت عیسی مسیح را هم میتوان خدا دانست ( چون قسمتی از روح خداست ) و هم پیامبری بزرگ ....

نظر شما چی هست ؟؟؟

سلام به سرکار FTMH_Mohammadi


اگر واقعا دنبال مطلب فهمی هستید، دکتر علی الشیخ رو به شما معرفی می کنم که ایشون قبلا کشیش مسیحی بودند و با دلیل و اسناد به شیعه گرایش پیدا کردند و در حال حاضر یکی از قوی ترین و مسلط ترین افراد هستند که امثال شما بزرگواران می توانید به آنها اعتماد کنید و حق را بشنوید.

عرفان;195507 نوشت:
دکتر علی الشیخ


سلام

می شه معرفیشون کنید؟
چه طوری می شه کلاقاتشون کرد؟

mkk1369;195510 نوشت:
می شه معرفیشون کنید؟

دکتر علی الشیخ: در سال 1964 میلادی در خانواده ای مسیحی از شاخۀ کاتولیک، در بغداد متولد شد و سالها بعد در اثر تحقیق و تتبع در اسلام به تشیع گروید.

وی هم اکنون دانشجوی رشتۀ دکترای فلسفه در قم است و در کنار آن به تدریس دررشته های مسیحیت، تاریخ ادیان، فلسفه و روش تحقیق در دانشگاه های متعددی مانند: مدرسه امام خمینی و جامعه آل البیت مشغول می باشد.

علی الشیخ سخنرانی های فراوانی در دانشگاه ها مانند دانشگاه تهران و اصفهان و مساجد و حسنینیه ها و مصاحبه های زندۀ تلویزیونی داشته است وهبه السماء که به فارسی نیز ترجمه و به نام هدیۀ آسمانی منتشر شده لاهوت المسیح فی المسیحیه و الاسلام، الصحیح من انجیل المسیح، تاریخ فلسفه غرب از قرون وسطی به بعد از جمله آثار وی است.

این استاد رهیافته ادامه می دهد:

در سال1374 به حوزه آمدم هم اکنون در مدرسه امام خمینی (ره ) مشغول تدریس تاریخ فلسفه ی غرب ، ادیان و فلسفه می باشم

دیگرتالیفم « الصحیح فی انجیل المسیح» است که امسال چاپ گردید. کتاب بزرگی به نام « المسیحیه فی المیزان » دارم که ان شاء الله پس از پایان نامه به اتمام می رسانم .پایان نامه ام نیز در رشته ی فلسفه و کلام است و « حقیقه المسیح (ع) » نام دارد. این مجموعه شامل بحث مقارنه می باشد که تقریبا تمام شده است .

برای آشنایی بیشتر با ایشان می توانید بر روی اینجا کلیک کنید

سلام جناب حاج علی ...
از اینکه جمله منو اصلاح کردید ممنونم ( انا لله و انا الیه راجعون ) و باز هم ممنون که گفتین این نظر شخصی خودم هست ... برداشتم شاید اشتباه بوده ... بهم بگید چجوری فکر کنم

الف) ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم ( یعنی من از خدام ... حاج علی شما از خدایی و آقای کارشناس از خداست و .... )

ب) خداوند موجودی بسیط است و نه مرکب ... چون اگر مرکب بود به اجزایش نیازمند میشد و موجود نیازمند شایسته خدایی نیست ...

تنها برداشتی که من از کنار هم قرار دادن ایندو میکنم این است که ما نیز خدا هستیم ...
یه مثال با اینکه مثالی غلط است ( به علت بسیط بودن خدا )

فرض کنید رفتیم کنار اقیانوس ... تنها چیری که میبینیم اقیانوس هست ... بعد حاج علی شما یه لیوان بر میداری و اون لیوان رو میکنی تو اقیانوس و یه لیوان آب بر میداری ... تا قبل از برداشتن اون لیوان آب ... اون آبه اقیانوس بوده ولی همین که اونو برداشتی دیگه اون یه لیوان آب هست و نه اقیانوس ...

فکر میکنم منظور حلاج هم همین باشه ... ولی چون خداوند بسیط است من فکر میکنم روح خداوند از خداوند جدا نشده است ... و همه ما به نوعی خدا هستیم ... نمیدونم شایدم دارم چرت و پرت میگم !!!! لطفا راهنماییم کنید ...

من مطمین هستم که حضرت محمد پیامبر خداست ... فقط نمیدونستم که حضرت مخمد پیامبره بزرگتری هستند یا عیسی مسیح ... ( بعدش دیدم این که بدرد من نمیخوره کی بزرگتره ... من باید ببینم دینه کی کامل تره ) و بعد چون فهمیدم حضرت محمد به مسیحی ها هم میگفت شما هم بیاین مسلمون بشین ... مطمین شدم که باید مسلمون باشم )

ftmh_mohammadi;195543 نوشت:
الف) ما از خداییم و به سوی خدا باز میگردیم ( یعنی من از خدام ... حاج علی شما از خدایی و آقای کارشناس از خداست و .... )

سرکار محمدی!

به نظرم ترجمه صحیح آیه اینگونه باشد:

ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم

و در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است:

توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش و اينكه اين جهان گذرگاهى بيش نيست

عامل ديگرى براى پيروزى محسوب كه در جمله انا لله و انا اليه راجعون (ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا باز مى گرديم ) آمده است .

اصولا اين جمله كه از آن به عنوان كلمه استرجاع ياد مى شود، عصارهاى است از عاليترين درسهاى توحيد

و انقطاع الى الله و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر زمان ، و اگر مى بينيم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت

اين جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجيد تكرار مى كردند براى اين بوده است كه شدت مصيبت آنها را تكان ندهد

و در پرتو ايمان به مالكيت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او، اين حوادث را در خود هضم كنند.

امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين جمله مى فرمايد:

ان قولنا انا لله اقرار على انفسنا بالملك و قولنا و انا اليه راجعون اقرار على انفسنا بالهلك :

اينكه ما مى گوئيم انا لله اعتراف به اين حقيقت است كه ما مملوك اوئيم و

اينكه مى گوئيم و انا اليه راجعون اقرار به اين است كه ما از اين جهان خواهيم رفت و جايگاه ما جاى دگر است .

...منطقی بود ...
ممنون .............

سلام:Gol:

گفتیم که درخود اناجیل اربعه هیچ نصی یا تصریحی بر تثلیث نشده است

فقط یک مورد است که ادعا شده دال بر تثلیث است و آن این فقره در انجیل متّی می باشد؛

آنجا که عیسی به شاگردانش توصیه می کند:

« پس بروید و از همه امتها شاگردانی بیرون آورید و ایشان را به نام پدر و پسر و روح القدس تعمید دهید »

انجیل متی ؛ باب 28 ؛ شماره 19

به نظر شما کجای این عبارت دال بر این است که حضرت عیسی بر تثلیث تصریح کرده است؟

آیا صرف در کنار هم آمدن « پدر و پسر و روح القدس » در یک جمله دال بر این است که هر سه یکی هستند؟

اگر اینگونه است پس ما مسلمانها هم باید قائل به تثلیث باشیم. به این آیه دقت کنید:

« انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون ازکاة و هم راکعون »

ولی و سرپرست شما مومنان، خدا و رسولش و اولی الامر است.

خدا ، رسول و اولی الامر!

کنار هم آمدن اینها دال بر تثلیث است؟

پدر گالتیه (Galtier) ، ملخّصی از آموزه ی کلیسا را در کتاب خود که منحصرا در موضوع تثلیث نگاشته آورده است.

او چنین می نویسد:

« مسیح اصل تثلیث را به مریدان خود آموخت، هم به گونه کلی . . . و هم به نحو خاص، آنجا که به آنان فرمان داد تا به نام پدر ، پسر و روح القدس، (غسل ) تعمید دهید. نص انجیل به صراحت از عیسی نقل می کند که به حواریون خود گفت: پس رفته همه امتها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعمید دهید. »

آیا واقعا اینگونه است؟

آیا واقعا این توصیه حضرت عیسی دال بر تثلیث است؟

منبع:
1- قرآن و کتاب مقدس نوشته دنیز ماسون؛ تهران 1385 نشر سهروردی
2- De SS. Trinitate in se et in nobis. ( نوشته پدر گالتیه چاپ پاریس 1933)

حاج علی;186556 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سالروز ولادت حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت امام صادق علیه السلام مبارکباد!

مدتی قبل جزوه کم حجمی به دستم رسید که بر روی جلد آن نوشته شده بود: « اسم او عجیب خواهد بود»
این جزوه که در 16 صفحه تهیه شده بود، خواننده را تشویق می کرد در مورد حضرت عیسی مسیح بیشتر تحقیق کرده و به مسیحیان بپیوندد.
البته من حضرت عیسی را پیامبر بزرگ خدا می دانم و برای ایشان احترام زیادی قائلم و بارها و بارها سخنان زیبایش را که در کتابهای مذهبی خودمان آمده مطالعه نموده و برای دیگران هم نقل کرده ام. اما برایم عجیب بود که نویسنده جزوه سعی کرده بود با استفاده ار الفاظ خاص، خواننده را وادار کند که با رها کردن دین و عقیده فعلی اش، به قول خودش، حیات تازه ای پیدا کند و به مسیحیت بپیوندد!!!
مثلا در این جزوه آمده بود : « آیا به غیر از حضرت عیسی مسیح، شخص دیگری را می شناسید که به این طرز عجیب وارد دنیا شده باشد؟ »
آری نویسنده توقع داشت با طرح این سوال، خواننده بگوید: «نه من نمی شناسم و لذا من هم مسیحی می شوم».
اما من با خودم گفتم: بله که می شناسم؛ مگر خلقت حضرت آدم بدون پدر و مادر عجیب تر نیست؟ و مگر ورود پیامبر اسلام به این دنیا عجیب نیست که در شب ولادت ایشان، طاق ایوان کسری شکافت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده فارس خاموش شد، بتهای بت خانه مکه سرنگون شد، نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها راه را روشن کرد، انوشیروان و موبدان ، خواب وحشتناکی دیدند و . . . . ( تاریخ یعقوبی )
اما اینها هیچکدام دلیل بر نبوت نیست و انسان خردمند بدون دلیل، دین یا مذهبی را برای خود انتخاب نمی کند و پس از رسیدن به یک عقیده، بی دلیل از آن دست بر نمی دارد.
در عین حال با خود گفتم خوب است تحقیق بیشتری در مورد تورات ، انجیل و کتب مقدس مسیحیان داشته باشم و از نزدیک با منابع آنها آشنا شوم؛ لذا با یکی دو تن از اساتید معظم و گرانقدر مسأله را مطرح کردم و بنا بر این شد که مهمترین منابع یهودیان و مسیحیان را با دقت مطالعه نمائیم.
در پایان مطالعات به این نتیجه رسیدیم که « واقعا عجیب بود »؛ آنقدر عجیب که حیف بود دیگران از آن بی بهره باشند. آنچه که در این سطور می آید، بخشی از دستاورد این مطالعه و تحقیق است.

البته از آنجا که ما با گفتگوی ادیان و مذاهب و تحقیق در جهت روشن شدن حقیقت کاملا موافق و بلکه مشتاق هستیم؛ تلاش کردم علاوه بر پرهیز جدی از هرگونه تعصب ورزی و جسارت، حتی المقدور از طرح مطالبی که می توان پاسخی برای آنها یافت خودداری کنم و تنها به طرح سوالاتی پرداخته شود که برای آنها پاسخی یافت نشد.
در جمع آوری این مطالب علاوه بر کتاب مقدس از دو کتاب دیگر مسیحیان و یهودیان به نام های « قاموس کتاب مقدس» و « گنجینه ای از تلمود » نیز استفاده شده است.
باشد که مورد قبول آستان حق قرار گیرد.

سلام علیکم ببخشیدامکانش هست بفرماییداین جزوه چاپ شده یانه؟چه جوری میشه پیداش کردتوبازارهست؟

تلاش;195798 نوشت:
سلام علیکم ببخشیدامکانش هست بفرماییداین جزوه چاپ شده یانه؟چه جوری میشه پیداش کردتوبازارهست؟

سلام!

این جزوه به صورت فتوکپی و زیراکس به دست من رسید

و چاپ نشده و غیر قانونی هم هست

من از بچه های دانشکده گرفتم

جایی ندیدم که داشته باشند

با سلام
خانم محمدی
اولا در باره حلاج باید عرض کنم که وی یک عارف است و معمولا عرفا و صوفیان وابستگی خاصی به دینی مشخص را ندارند حتی اگر خود را به ان دین بنامند یا از ذکر های رایج دینی استفاده کنند چرا که انها به وحدت عالم وجود معتقدند و در واقع هر مخلوقی را صورت خدا می دانند که از ذات خدا صادر گردیده است - عموما عرفا و صوفیان چه غربی و چه شرقی با توجه به مکاشفات و رویا ها و تجارب روحانی یک خط سیر را دارند - بنابراین جای تعجب نیست که در اثر همان مکاشفه فردی افکار خاص خود را هم داشته باشند - در مسیحیت ما اغتقاد داریم که انسان فطرتا توان شناخت خدا را دارد حتی بدون نبی یا دین - لذا حلاج وقتی سخن از انالحق میکند در واقع شهادت میدهد که به شناخت و معرفتی رسیده است که خود و عالم هستی را در خدا میبیند و به جز خدا نمی بیند و چون شخص او نیز هست پس وی نیز خداست یعنی من هستم و خدا هم هست و چون غیر خدا چیزی نیست بلکه من هم صورتی از خدا هستم و با او یک هستم
واقع امر این است که این اندیشه غیر عقلانی نیست اما پاسخ همه سوالات را در بر ندارد مثلا دستورات اخلاقی که ادیان به ان شارع هستند در همه حال قابل توجیه هستند اگر در باره تجارب مولوی مطالعه کنید و یا شاهد بازی صوفیان را بررسی کنید منظور مرا خواهید فهمید
طبق تعلیم تورات انسان به شباهت خدا افریده شده است طبق تعلیم کتابمقدس این شباهت را فقط در دو عرصه میتوان باز یافت اول تعقل و عقل منتهی به سوال و دوم منیت و توان تشخیص استقلال از هستی علیرغم وابستگی به ان یعنی همان شخصیت و وجود درونی انسان
در مسیحیت بعد دیگری به این دو اضافه شده است که عشق و محبت است - اولی و دومی که به ناچار شریعت را در خود دارد موجب جدایی انسان از هستی و خدا و همنوع میشود اما در عهد جدید یعنی عهد عشق که در صلیب به اوج میرسد خدا را در عشق تصویر میکند یعنی همان دلیل بزرگ و شگقت انگیز راز خلقت انسان
پس هر کسی میتواند به این اقیانوس عظیم یعنی عشق و ذات اقدس خدا نزدیک شود و به قدر توان از ان بچشد اما در مسیحیت مسیح خود واسط و پل رسیدن به این معرفت است و خود بهای ان است و خود عشق است پس وقتی شما همان لیوان اب اقیانوس را دوباره به اقیانوس برگردانید همان اب لیوان که در دست شما بود خود اقیانوس است
اما در باره تثلیث و عدم وچود کلمه تثلیث در انجیل و استفاده از این موضوع برای رد تثلیث مثل ان است که بگوئیم چون کامه امامت و تسلسل و وراثت فرزندان زهرا در قران نیست پس مدعیان امامت به قول جناب حاج علی همه جاهل یا سو استفاده کننده هستند و .....
کسی مدعی نشده که کلمه تثلیث چون در کتابمقدس است ما به ان ایمان داریم - بلکه محتوای ان که شما هم از متی 28:19 بیان کردید پدر و پسر و روح القدس موجود است سوای ان همانطور که عرض کردم ما به کتاب اسمانی ایمان نداریم بلکه به مسیحی ایمان داریم که در تاریخ وارد شده و به شهادت شاگردان صدیق او که خود حامل عطایای روحانی بودند و در صداقت تعلیم انها شکی نیست و جان خود را در راه همان گواهی بر مسیح داده اند و همینطور روح القدس که حضور او در زندگی ما بر خداوندی مسیح شهادت میدهد و همه اینها در کلیسای جامع خداوند محقق میشود پایه و ارکان ایمان ما هستند و کتابمقس نیز شهادت و گواه همین ابای کلیسا ست
حال اگر شما به واسطه نافرمانی و لجاجت و یا نااگاهی و نافرمانی روح القدس از خود رانده اید بدیهی است چنین شناختی را نخواهید پذیرفت اما عدم توان شما در شناخت دلیل بطلان مسیحیت یا حقانیت اسلام نیست
چه ما مسیحیت را دین نمیدانیم بلکه مسیحیت خود عیسای مسیح است و کسی که مسیح را در بر دارد و روحالقدس راهبر اوست به واسطه تعلیم کلیسا به تثلیث ایمان دارد

در نهایت دوست عزیز حاج علی - ترجمه قرانی شما معرف دین دیگری است که به زبان عربی دیگری غیر از اسلام قرانی و عربی معروف در میان اعراب دارد - یکی از این مقولات را شنیدم که میگفت منظور از قطع دست دزد در قران - قطع کردن دست از ارنج یا مچ نیست بلکه این است او را مثلا زندانی کنید یا بر اموال خود قفل بزنید تا او نتواند بدرد و دستش از دزدی کوتاه شود - حالا این ترجمه همه ما متعلق به خداییم را نمی دانم چگونه از انا لله میتوان استخراج کرد - دوست عزیز عربی - عربی است از خود معنی اختراع نکنید - به مثابه همان اختراعی که در اول سوره فتح از لذنبک کردید
اما اگر سخن از دین برگشتگان باشد که شیعه بازنده اصلی است - با امکاناتی که امروز به امثال علی شیخ میدهند و او را در عین بی سوادی دکتر می نامند باید هم کتاب بنویسد - از کسی نام ببرید که به خاطر ترک دین حورد جفا و شکنجه و زندان و حتی مرگ و شهادت واقع شود چند تا نام میخواهید اسم ببرم که مومن به مسیح شدند که نه دکترا و شغل و پول و مال و منال - بلکه حتی جان و مال و خانواده خود را برای مسیح دادند

سلام ... خوب و سلامت باشید :
حاج علی یه مطیب خوندم با این عنوان :
خداوند در سوره صاد آیه 72 میفرماید :
"پس چون ساخت کالبد او را کامل نمودم و از روح خود در آن دمیدم پس همگی سجده کنان در برابر او درافتبد"
و خداوند از عبارت " نفخت فیه من روحی " استفاده کرده است یعنی من از روح خودم در انسان دمیدم ... از طرفی طبق بحثی که قبلا کرده بودیم خداوند بسیط است یعنی ذات خداوند عین روح آن است و نمیتوان گفت روح خدا چیزی است و ذات خداوند چیز دیگر ...

همچنین داریم :
در نفسیر (حضرت آية اللة حاج سيد محمد محسن حسيني طهراني ) آمده است

معنای روحی در آیه شریفه : فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ ، همان حقیقت ذات احدیت است بدون تنزّل از مقام ذات به مراتب اسماء و صفات

پس این که میشه همون حرقه من ... هممون یه جور خدا هستیم دیگه ....

FTMH_Mohammadi;195888 نوشت:
" نفخت فیه من روحی " استفاده کرده است یعنی من از روح خودم در انسان دمیدم ... از طرفی طبق بحثی که قبلا کرده بودیم خداوند بسیط است یعنی ذات خداوند عین روح آن است و نمیتوان گفت روح خدا چیزی است و ذات خداوند چیز دیگر ...

سلام

دوست عزیز

هر روحی که این معنای ظاهری را ندارد

مثلا ما به عربی بخواهیم بگوییم کتابم
می شه کتابی

یدی
و...

لزوما نباید از وجود خودمون باشد بلکه از دارایی ها است

ما بنده خدا هستیم پس همه ما متعلق به خدا هستیم

لغات در زبان های مختلف ممکنه چندین معنی داشته باشد

و کسی که این را در نظر نگیرد آیا خبر از بی خبری و جهالت خود نمی دهد؟

FTMH_Mohammadi;195888 نوشت:
پس این که میشه همون حرقه من ... هممون یه جور خدا هستیم دیگه ....

داشتن صفات ربانی و توانایی کسب ان با خدا بودن فرق دارد

مثلا یکی از صفات خدا حلیم است
ما می توانیم با احساء ان اینه تجلی خداوند شویم(یعنی تلاش کنیم تا بردبار شویم)

یک نور هنگامی که به اینه می تابد بازتابش گرچه شبیه نور است و می گوییم نور خورشید بازتاب کرد


اما در حقیقت تجلی نور خورشید است


و ما می توانیم همچو ایننه باشیم که با تعالیم الهی به این درجه می رسیم

که رسول خدا بالا ترین درجه تجلی خداوند است!!

و با خداوند فرق دارد

اگر ما بگوییم پیامبر خدا است کفر گفته ایم
و غلو کرده ایم و خداوند به صراحت به مسیحیان گفته است که نگویید خدا سه است!!!

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَمْ ينْتَهُوا عَمَّا يقُولُونَ لَيمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(المائدة/73)
آنها که گفتند: «خداوند، يکي از سه خداست» (نيز) بيقين کافر شدند؛ معبودي جز معبود يگانه نيست؛ و اگر از آنچه مي‌گويند دست بر ندارند، عذاب دردناکي به کافران آنها (که روي اين عقيده ايستادگي کنند،) خواهد رسيد.
أَفَلَا يتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ(المائدة/74)
يا به سوي خدا بازنمي‌گردند، و از او طلب آمرزش نمي‌کنند؟ (در حالي که) خداوند آمرزنده مهربان است.

وقتی خداوند سبحان در قران این چنین انها را نهی می کند

بعد در مورد این فکر چه بگوید؟:Gol:

سلام

FTMH_Mohammadi;195888 نوشت:
سلام ... خوب و سلامت باشید : حاج علی یه مطیب خوندم با این عنوان : خداوند در سوره صاد آیه 72 میفرماید : "پس چون ساخت کالبد او را کامل نمودم و از روح خود در آن دمیدم پس همگی سجده کنان در برابر او درافتبد" و خداوند از عبارت " نفخت فیه من روحی " استفاده کرده است یعنی من از روح خودم در انسان دمیدم ... از طرفی طبق بحثی که قبلا کرده بودیم خداوند بسیط است یعنی ذات خداوند عین روح آن است و نمیتوان گفت روح خدا چیزی است و ذات خداوند چیز دیگر ... همچنین داریم : در نفسیر (حضرت آية اللة حاج سيد محمد محسن حسيني طهراني ) آمده است معنای روحی در آیه شریفه : فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ ، همان حقیقت ذات احدیت است بدون تنزّل از مقام ذات به مراتب اسماء و صفات پس این که میشه همون حرقه من ... هممون یه جور خدا هستیم دیگه ....

درباره این مطلب که شما فرمودید لازم هست که به عرض شما برسونم

که خدا نه جسم دارد و نه روح، واضافه روح به خدا در آيه "و نفخت فيه من روحي" اضافه تشريفي است و دليل بر اين است كه روحي بسيار با عظمت در كالبد انسان دميده شده، همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بيت الله" مي‏خوانند، و ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهرالله" (ماه خدا) مي‏نامند.

در حالي كه خداوند مكان ندارد تا خانه داشته باشد، نيز همه زمان‏ها نسبت به خداوند يكي است و او برتر از زمان و مكان است.

بنابراين مراد از دميده شدن روح خدا در آدم اين است كه روح با عظمتي در انسان دميده شده كه از طرف خداوند است، همان گونه كه همه چيزها از طرف خدا است و اين روح استعداد رسيدن به اوج عظمت را دارد و انسان مي‏تواند با حُسن اختيار خود از استعداد فوق العاده ‏اي كه در وجودش نهفته است، بهره گرفته تا تجلي گاه انوار خدا باشد. همان گونه مي‏تواند با سوء اختيار خود به پايين تر از حيوانات تنزل نمايد. قرآن مي‏فرمايد: "ما راه را به او (انسان) نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس".

در مورد گروندگان از حق‏ مي‏فرمايد: "آنان همچون چهارپايانند، بلكه گمراه‏تر. اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند".(3)

پس با توجه به اين كه مقصود از روح خدا در آيه "و نفخت فيه من روحي" روحي است با عظمت، نه اين كه واقعاً خدا روح داشته باشد

(با کمک از سایت اسک قرآن )

نقل قول:
یک نور هنگامی که به اینه می تابد بازتابش گرچه شبیه نور است و می گوییم نور خورشید بازتاب کرد

اما در حقیقت تجلی نور خورشید است

بابا خدا داره میگه از روح خودم ... از این واضحتر میخوای ...

sina178s;195873 نوشت:
با سلام
اولا در باره حلاج باید عرض کنم که وی یک عارف است و معمولا عرفا و صوفیان وابستگی خاصی به دینی مشخص را ندارند حتی اگر خود را به ان دین بنامند یا از ذکر های رایج دینی استفاده کنند چرا که انها به وحدت عالم وجود معتقدند و در واقع هر مخلوقی را صورت خدا می دانند که از ذات خدا صادر گردیده است - عموما عرفا و صوفیان چه غربی و چه شرقی با توجه به مکاشفات و رویا ها و تجارب روحانی یک خط سیر را دارند - بنابراین جای تعجب نیست که در اثر همان مکاشفه فردی افکار خاص خود را هم داشته باشند - در مسیحیت ما اغتقاد داریم که انسان فطرتا توان شناخت خدا را دارد حتی بدون نبی یا دین - لذا حلاج وقتی سخن از انالحق میکند در واقع شهادت میدهد که به شناخت و معرفتی رسیده است که خود و عالم هستی را در خدا میبیند و به جز خدا نمی بیند و چون شخص او نیز هست پس وی نیز خداست یعنی من هستم و خدا هم هست و چون غیر خدا چیزی نیست بلکه من هم صورتی از خدا هستم و با او یک هستم
واقع امر این است که این اندیشه غیر عقلانی نیست اما پاسخ همه سوالات را در بر ندارد مثلا دستورات اخلاقی که ادیان به ان شارع هستند در همه حال قابل توجیه هستند اگر در باره تجارب مولوی مطالعه کنید و یا شاهد بازی صوفیان را بررسی کنید منظور مرا خواهید فهمید


جناب سینا خودتان اعتراف دارید که این اندیشه عقلائی نیست

اگر واقعا این طرز فکر صحیح می بود چرا هیچ پیامبری تا کنون با این روش دینش را تبلیغ نکرده است؟

اگر صحیح می بود قطعا خدا باید این راه را به ما نشان می داد نه اینکه با تشریع احکام و دینش ما را به انجام فرائض و دوری از محرمات دستور دهد.

قطعا در اینگونه طرز فکر مسائل و مشکلاتی هست و لذا مورد تایید دین نمی باشد.

چون از محل بحث خارج است به توضیح بیشتر نمی پردازم.

اما اینکه گفته اید: در مسیحیت انسان می تواند خدا را بدون دین یا نبی بشناسد

خب بفرمایید از کجا می توان به صحت این شناخت پی برد؟

از کجا می توانم بفهمم که خدا واقعا همینگونه است که من شناختم

و مولوی چه خوب با زبان طنز به این مطلب اشاره می کند.

در مثنوی نقل می کند که یک فیل را شبانه به یک روستایی بردند و در طویله ای قرار دادند.

مردم هم که تا آن زمان فیل را ندیده بودند و کنجکاو بودند هر بار یکی از آنها برای اینکه بداند فیل چیست و چه شکلی است وارد آن طویله می شدند و در تاریکی هر یک به قسمتی از فیل دست می زدند و موقع بیرون آمدن برای سایرین تعریف می کردند.

یکی از خرطوم درازش می گفت ( چون فقط آنجا را لمس کرده بود )

و آن دیگری از پاهایش که مثل ستون مستحکم بود و . . .

خب این داستان در اینجا هم دقیقا جا دارد

از کجا بفهمیم ما واقعا خدا را شناخته ایم؟؟؟

شما که حتی عصمت انبیاء را قبول نداری چه برسده به سایر انسانها!!!


عجب!!!

پس من با خدا یکی هستم؟؟؟

اگر خدا در روز قیامت مرا به جهنم ببرد ( البته خدا نکنه ) پس در واقع خودش را عذاب کرده است؟؟؟؟

کمی فکر و تأمل هم خوب است!

نقل قول:
که خدا نه جسم دارد و نه روح، واضافه روح به خدا در آيه "و نفخت فيه من روحي" اضافه تشريفي است و دليل بر اين است كه روحي بسيار با عظمت در كالبد انسان دميده شده، همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بيت الله" مي‏خوانند، و ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهرالله" (ماه خدا) مي‏نامند.

در حالي كه خداوند مكان ندارد تا خانه داشته باشد، نيز همه زمان‏ها نسبت به خداوند يكي است و او برتر از زمان و مكان است.

بنابراين مراد از دميده شدن روح خدا در آدم اين است كه روح با عظمتي در انسان دميده شده كه از طرف خداوند است، همان گونه كه همه چيزها از طرف خدا است و اين روح استعداد رسيدن به اوج عظمت را دارد و انسان مي‏تواند با حُسن اختيار خود از استعداد فوق العاده ‏اي كه در وجودش نهفته است، بهره گرفته تا تجلي گاه انوار خدا باشد. همان گونه مي‏تواند با سوء اختيار خود به پايين تر از حيوانات تنزل نمايد. قرآن مي‏فرمايد: "ما راه را به او (انسان) نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس".

در مورد گروندگان از حق‏ مي‏فرمايد: "آنان همچون چهارپايانند، بلكه گمراه‏تر. اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند".(3)

پس با توجه به اين كه مقصود از روح خدا در آيه "و نفخت فيه من روحي" روحي است با عظمت، نه اين كه واقعاً خدا روح داشته باشد

سلام ... خسته نباشید ...
حاج علی ببین ... من روز اول گفنم دیگه ... مباحث دیتی به این جا میرسه ... من دیگه دلایل خودم رو دارم ... شما دلایل خودت ... دلایل شما هم درسته دلایل من هم درسته ...

اگر اون قسمتی از ذات خداوند نبود ... چه بود ... که باید بود و نبود در جلویش سجده میکردند ...

چه چیزی در وجود انسان وجود دارد که انسان قادر به درک کل اسما الهی است ... مثلا من میدونم حاچ علی شما گرسنه ات میشه چه حسی داری ... چون تو انسانی و من هم انسان ... چه چیزی انسان دارد که کل اسما الهی را درک میکند ...

ftmh_mohammadi;195941 نوشت:
اگر انسان کوچکترین فرقی با خداوند داشت نمیتوانست اسما الهی را درک کند ...

این یعنی چی؟؟؟؟

شما جواب منو ندادین؟

FTMH_Mohammadi;195941 نوشت:
... اگر انسان کوچکترین فرقی با خداوند داشت نمیتوانست کل اسما الهی را درک کند ...

با سلام و عرض ادب

«تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا» این چه سخنی است که نوشته اید؟

اگر هیچ تفاوتی بین خالق و مخلوق نیست باید گفت:خدا یکی نیست بلکه در عددی محصور نخواهد شد، اسناد خدایی به انسانها صحیح باشد و انسانها هر کدام خود خدایی باشند؛ چه اینکه فرقی میان آنها و خدا نیست، خدا دارای جسم و ابعاد باشد و مرکب از اجزا و جا و محل اشغال نماید، خدا محدود به حد و قیود باشد جایی باشد و جای دیگری نباشد، خدا محتاج باشد چون وجود محدود چگونه بی نیاز از غیر خواهد بود، تغییر و تبدل در ذات او جاری باشدو محل حالات و احوالات باشد، هر روز به رنگی و اعتقادی باشد چه اینکه علم او مطلق نخواهد بود و بدا در علم او رخ می دهد، جاهل به غیر خود باشد زیرا محدود به حد و قیود خویش است، قدرتش محدود باشد و مقهور غیر خود باشد، حیاتش ازلی و ابدی نباشد چه اینکه وجودش از آن خود او نیست پس او محدود به زمان است و در زمان است و...و فساد در عالم رخ دهد چه اینکه ارباب متعدد چگونه با هم سازگاری نموده اند.

«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ؛ لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون،آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه (خلق مى‏كنند و) منتشر مى‏سازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند! انبیاء/22.

اما چه زیباست سخن امیر کلام حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که فرمودند:
«سپاس پروردگارى را سزاست كه گويندگان از اداى سپاس او ناتوانند و شمارندگان از شمارش نعمتهاى او درمانده‏اند و كوشندگان از اداى حقّ او عاجزند، پروردگارى كه صاحبان همّت بلند به حقيقت او نمى‏رسند و افراد ژرف‏نگر به كنه ذاتش پى نمى‏برند، خداوندى كه صفاتش به حد و اندازه درنمى‏آيند و صفتى زايد بر ذات ندارد وقت و زمان بر وجودش احاطه ندارد و در زمان نمى‏گنجد و به قدرت كامله خود مردم را آفريده و به رحمت و عطوفت خود بادها را پراكنده است و زمين را با صخره‏هاى سخت و كوههاى محكم ميخكوب كرده است.
اساس دين شناخت خداست، و نهايت شناخت، تصديق اوست و كمال تصديق وى يگانه دانستن او، و نهايت يگانه دانستن او خالص شدن براى اوست و نهايت خالص شدن براى او نفى صفات از ذات او مى‏باشد، زيرا هر صفتى گواهى مى‏دهد كه غير از موصوف است و هر موصوفى گواهى مى‏دهد كه سواى صفت است، پس هر كس خداوند سبحان را به صفتى (زايد بر ذات) توصيف كند او را مقرون به چيزى دانسته است، و هر كه خدا را مقرون به چيزى بداند او را دو تا دانسته و كسى كه خداوند را دوگانه بداند ذات حق را تجزيه كرده است و آن كه ذات خدا را تجزيه كند در باره خدا به نادانى افتاده است و آن كه در باره خدا نادان باشد خدا را قابل اشاره مى‏داند و كسى كه خدا را قابل اشاره بداند وى را محدود دانسته و آن كه خدا را محدود بداند او را قابل شمارش دانسته است.
كسى كه بگويد خدا كجاست؟ او را ضميمه چيزى دانسته و كسى كه بگويد خدا بر چه چيزى قرار دارد؟ جاهايى را از خدا خالى دانسته است.
خدا هست، ولى نه اين كه تازه به وجود آمده باشد، خدا وجود دارد ولى نه اين كه از عدم به وجود آمده باشد، خدا با هر چيزى هست ولى نه به معناى نزديك بودن با آن، و غير از هر چيزى است نه به اين معنا كه با آن فاصله گرفته باشد، كارها را انجام مى‏دهد ولى نه با ابزار و حركات، بيناست قبل از آنكه چيزى براى ديدن وجود داشته باشد او يگانه‏اى است كه وجود همدم باعث آرامش او نمى‏شود و نبودن همدم وى را به وحشت نمى‏اندازد».[1]

[1].نهج البلاغة،خطبۀ اول: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ- وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ- وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ- الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ- وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ- الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ- وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ- وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ- فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ- وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ- وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ: أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ- وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ- وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ- وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ- لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ- وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ- فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ- وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ- وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ- وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ- وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ- وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ- مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ- فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ- بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ- مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِه‏...».

سلام ... مرسی که نوشتید جناب کارشناس ...
من اگر ادعای خدایی هم بخوام بکنم ... ( من که نه از ما بهترون ) منظورم خدایی هست که در طول خداوند باشد نه در عرض آن ....

نقل قول:
اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند

ولی به قول شما برم اینا رو پاک میکنم ... چرت و پرتن ... گناه داره

sina178s;195873 نوشت:
در باره تثلیث و عدم وچود کلمه تثلیث در انجیل و استفاده از این موضوع برای رد تثلیث مثل ان است که بگوئیم چون کامه امامت و تسلسل و وراثت فرزندان زهرا در قران نیست پس مدعیان امامت به قول جناب حاج علی همه جاهل یا سو استفاده کننده هستند و .....

جناب سینا!

این تشبیه شما قیاس مع الفارق است

اولا کلمه امامت در قرآن بارها آمده و تکرار شده است.

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بقره-124

يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلًا - اسراء - 71

ثانیا مگر تثلیث از اصول اعتقادات شما نیست؟

خب حداقل نباید یکبار، فقط یکبار در کتاب مقدس بیاید و به آن تصریح شود؟

مثلا در مورد اصول اعتقادی ما مثل توحید نبوت و . . . باره و بارها در قرآن به آنها تصریح شده است.

از باب مثال کلمه توحید و واحد چندین و چندبار در قرآن آمده است.

حتی یک سوره به نام توحید داریم

تعابیری همچون: « ان الهکم لواحد» بارها و بارها در قرآن تکرار شده است.

این نیامدن کلمه تثلیث یا مشتقات آن در کتاب مقدس خود بهترین قرینه بر این است که از اعتقادات راستین این دین نبوده و بعدها به آن افزوده شده است و گرنه نباید حداقل در کتاب مقدس می آمد؟

جناب حاج علی
همانطور که گفتم شما یا مطلب مرا نمی خوانید یا اگر میخوانید انطور که دوست دارید میخوانید
همانطور که در نقل قول از مطلب من هم زدید من عرض کردم
واقع امر این است که این اندیشه غیر عقلانی نیست
شما نتیجه گرفتید:
جناب سینا خودتان اعتراف دارید که این اندیشه عقلائی نیست
میبینید که اختلاف فهم شما از مطلبی که من نوشتم چقدر زیاد است حال اگر عکس ان را مینوشتم با سابقه ای که از شما دارم عکس مطلب مرا می نوشتید این یعنی لجبازی به هر قیمت - ولو اینکه حق با من باشد به روشنی خورشید

دوست من قبل از اینکه به قول شما انبیا مبعوث شوند مردم به وجود او ایمان داشتند و صد البته همه بت پرست و مشرک نبودند و افراد موحد هم بین انان بود نظیر ایوب
سر منشا ما خداست پس دلیلی ندارد که نتوانیم دوباره به او وصل شویم مگر انکه اسیر خرافات و جهل و تنگنظری و زندگی سراسر مادی باشیم
تقدم اخلاق بر دین دلیل انکارناپذیر بر این گرایش است انبیا هم به لحاظ ضرورت نیاز انسان پیدا شده اند و نه احساس نیاز خدا برای هدایت مردم
نوشتید:
از کجا می توانم بفهمم که خدا واقعا همینگونه است که من شناختم
خوب - الان از کجا می فهمید که خدا همینگونه است و واقعا خدا چگونه است ؟؟؟؟؟؟ - از کجا مطمئن هستید ایمان کنونی شما کاملا درست است ؟؟ دلایل عقلانی شما چیست؟؟؟ شاید بگوئید که قران که معجزه !!!!!! حضرت محمد است اینگونه میگوید شما حتی ترجمه ان را یا نمیدانید و یا انطور که دوست دارید ترجمه میکنید مثل همین ترجمه انا لله - بگذریم از اینکه خود قران محل مناقشه جدی است
فرمودید:
مولوی چه خوب با زبان طنز به این مطلب اشاره می کند.

....................
خب این داستان در اینجا هم دقیقا جا دارد

از کجا بفهمیم ما واقعا خدا را شناخته ایم؟؟؟

شما که حتی عصمت انبیاء را قبول نداری چه برسده به سایر انسانها!!!

عجب!!!

پس من با خدا یکی هستم؟؟؟

اگر خدا در روز قیامت مرا به جهنم ببرد ( البته خدا نکنه ) پس در واقع خودش را عذاب کرده است؟؟؟؟

کمی فکر و تأمل هم خوب است!

دوست عزیز
داستان مولوی در اینجا اصلا جا ندارد در ضمن پای فیل اگر چه کل فیل نیست ولی بخشی از فیل که هست ولو انکه ان را ستوان بپنداری - وای به حال کسی که ستون میسازد و ان را فیل می خواند - با دست خود چاه جمکران حفر میکند و در ان نامه به امام زمان پست میکند
من نگفتم با خدا یکی هستیم عرض کردم ما وقتی پرده پندار را دریدیم کسی و چیزی جز خدا نمی بینیم حتی خودمان را -
خدا در همه جا هست حتی در جهنم - همه جا محضر خداست - اصلا میدانید جهنم چگونه جایی است؟؟ ایا کسی از انجا امده است ؟ چه کسی؟؟ چه گفته است؟؟؟
در خاتمه باید همان مطلب پست های اولیه خودم را تکرار کنم شما هنوز در شناخت خدا اول خط هستید - اگر شناخت درستی از خدا داشتید نه اینگونه مطلق گرا بودید و نه اینگونه بر درک و شناخت دیگران می تاختید - شما که اهل مطالعه هستید و خود را محقق مینامید داستان موسی و شبان را یک بار دیگر مطالعه کنید
طوری سخن نگوئید که گویا همین دیشب با خدا شام خوردید یا با او به سونا رفتید - خدا خود را هر طور که خود تشخیص میدهد بر او اشکار میکند و هر کس را به طریقی هدایت میکند که توان فهم ان را دارد
اگر بودن کلمه امام در قران اصل امامت شیعه را ثابت میکند دیگر حرفی نمی ماند - در منطق بی منطقی استدلال کاری بیهوده است - مثل این است که کسی بگوید در داخا انجیل کلمه انجیل نیست پس همین کافی است که انجیل را رد کنیم اما اکر کلمه پارکلتوس یونانی یا فراقلیط عربی در ان است پس محمد فرستاده خداست - خوب از پدر و پسر و روح القدس نمی شود به تثلیث رسید اما از پارکلتوس میشود به محمد رسید - منطق بی منطقی هم که جواب ندارد

sina178s;197053 نوشت:
جناب حاج علی همانطور که گفتم شما یا مطلب مرا نمی خوانید یا اگر میخوانید انطور که دوست دارید میخوانید همانطور که در نقل قول از مطلب من هم زدید من عرض کردم واقع امر این است که این اندیشه غیر عقلانی نیست شما نتیجه گرفتید: جناب سینا خودتان اعتراف دارید که این اندیشه عقلائی نیست میبینید که اختلاف فهم شما از مطلبی که من نوشتم چقدر زیاد است حال اگر عکس ان را مینوشتم با سابقه ای که از شما دارم عکس مطلب مرا می نوشتید این یعنی لجبازی به هر قیمت - ولو اینکه حق با من باشد به روشنی خورشید

جناب سینا!
اگر ادامه حرفتان را در آن پست بخوانید متوجه می شوید که چرا غیر عقلائی نیست:

sina178s;195873 نوشت:
واقع امر این است که این اندیشه غیر عقلانی نیست اما پاسخ همه سوالات را در بر ندارد مثلا دستورات اخلاقی که ادیان به ان شارع هستند در همه حال قابل توجیه هستند

خب چیزی که نمی تواند پاسخگوی سوالات ما باشد عقلائی است؟؟؟؟

نمی دانم چرا بحث را منحرف می کنید

خب اگر جوابی به اصل مطلب دارید بفرمایید بیان کنید

من هم به ادامه بحث خودم می پردازم

از این طفره رفتن شما از جواب خیلی چیزها دستگیرم شد

ممنون از شما جناب sina178s :Gol:

sina178s;195873 نوشت:
کسی مدعی نشده که کلمه تثلیث چون در کتابمقدس است ما به ان ایمان داریم - بلکه محتوای ان که شما هم از متی 28:19 بیان کردید پدر و پسر و روح القدس موجود است سوای ان همانطور که عرض کردم ما به کتاب اسمانی ایمان نداریم بلکه به مسیحی ایمان داریم که در تاریخ وارد شده و به شهادت شاگردان صدیق او که خود حامل عطایای روحانی بودند و در صداقت تعلیم انها شکی نیست و جان خود را در راه همان گواهی بر مسیح داده اند و همینطور روح القدس که حضور او در زندگی ما بر خداوندی مسیح شهادت میدهد و همه اینها در کلیسای جامع خداوند محقق میشود پایه و ارکان ایمان ما هستند و کتابمقس نیز شهادت و گواه همین ابای کلیسا ست

جناب سینا
شما ادعا نموده ای که تثلیث از تعالیم کتاب مقدس شماست

خب بفرمایید بگویید کجای آن دال بر تثلیث است؟

اگر آن فقراتی بود که من بیان نمودم

همانجا عرض کردم این عبارات و کلمات برای یک فرد خالی الذهن هیچ بار معنایی خاصی ندارد.

و از آن نمی توان تثلیث را استنباط نمود.

اگر عبارات دیگری بیان کنید

من منتظرم

با سلام
دوست عزیز شما نظرات بنده را چه در این تاپیک و چه در تاپیک های دیگر خوانده اید - قبلا هم عرض کردم که کتابمقدس در واقع شهادت ابا کلیسا بر مسیحی است که دیدند و لمس کردند و با او زندگی کردند و شاهد معجزات و تعالیم و مرگ او بر صلیب و قیام مسیح از مردگان بودند - تثلیث برای انان در خاتمه یعنی هنگام صعود مسیح به اسمان و نزول روح القدس چنان ملموس و عینی بود که در ان کوچکترین شکی نداشتند همه تعمید مسیحیان به نام پدر و پسر و روح القدس صورت میگرفت و توضیح کامل ان را در تاپیک تثلیث مفصل توضیح داده ام اگر ابهامی در تثلیث دارید در همان تاپیک بیان کنید
در این تاپیک شما مدعی تحقیق و کپی پست یک مقاله هستید و در واقع این شما هستید که باید مدافع نظر خود یا نویسنده اصلی تاپیک باشید و نقد با مخالف شماست و نه شما
شما هر ادعایی کردید بنده با استدلال پاسخ دادم - قضاوت هم با خوانندگان - بنده قصد قانع کردن شما یا تبشیر مسیحیت را ندارم - بلکه در برابر ادعای شما - نظر خود را بیان میکنم - قرار نیست پاسخگوی شما باشم - چرا که متن نوشته و عنوان تاپیک نشان میدهد که شما بی طرف به موضوع نیستید بلکه موضع شما بر مردود بودن مسیحیت است حال شما متن ادعایی خود را بنویسید و بنده و سایرین نظر خود را مینویسیم چه قانع کننده و مستدل باشد و چه نباشد

sina178s;197730 نوشت:
در این تاپیک شما مدعی تحقیق و کپی پست یک مقاله هستید و در واقع این شما هستید که باید مدافع نظر خود یا نویسنده اصلی تاپیک باشید و نقد با مخالف شماست و نه شما شما هر ادعایی کردید بنده با استدلال پاسخ دادم - قضاوت هم با خوانندگان

جناب sina178s

آنچه که شما آن را جواب همراه با استدلا می خوانید در واقع تکرار ادعاهای شماست بدون ذکر دلیل و یا استدلالی و یا بیان مسائل و موارد اختلاف بین شیعه و اهل تسنن می باشد

متاسفانه من که جواب همراه با اسندلال از جنابعالی ندیدم

بسیاذی از سوالات من هنوز بی پاسخ مانده اند

شما اگر به پست های همین تاپیک مراجعه کنید متوجه خواهید شد کدام سوالها را می گویم

مثلا پست 212 و اختلاف بین نسخ قدیم و جدید کناب مقدس

یا در مورد اینکه چرا حضرت یحیی از نوشیدن شراب محروم بود در حالی که طبق ادعای شما شراب مظهر و سمبل شادیست و اولین معجزه حضرت عیسی (ع) تبدیل آب به شراب بوده!!!

که در موارد فوق اصلا جوابی نداده اید تا چه رسد به اینکه استدلالی هم بیان شده باشد یا نه

بله جناب سینا

من همه مطالبم را با ذکر منبع و دلیل و استدلال و سند ذکر کرده ام

قصدم هم اقناع دیگران نیست

فقط بیان یک تحقیق شخصی است

کسی که مخاطب است خود قضاوت می کند که حق با کیست؟

در مورد عنوان تاپیک هم بنده در تحقیقات خودم به این نتیجه رسیدم که مسیحی نشوم

خب کجای این مخالف با روحیه تحقیق است؟

اگر شما یک نظریه علمی بدهی یا یک مقاله علمی بنویسی که در آن یک مطلب جدید نوشته باشی اسمش را چه می گذاری؟

عنوان همان نظرات قبلی را بر آن می گذاری یا اینکه نامش را یک نظریه جدید یا یک مطلب جدید می گذاری ولی در آن با دلیل و استدلال مطلب و نظریه و فرضیه خودتان را اثبات می کنید؟؟؟!!!

کسی که صرفا به خاطر یک عنوان به یک دین روی بیاورد یا از یک دین روی گردان شود همان بهتر که اصلا دین نداشته باشد

لطفا در مورد عنوان تاپیک خرده نگیرید

اگر درباره مطالب آن مطلبی هست با دلیل و سند بیان بفرمایید

اگر هم که پاسخی ندارید ایتگونه از جواب دادن شانه خالی نکنید:

sina178s;197730 نوشت:
در این تاپیک شما مدعی تحقیق و کپی پست یک مقاله هستید و در واقع این شما هستید که باید مدافع نظر خود یا نویسنده اصلی تاپیک باشید و نقد با مخالف شماست و نه شما شما هر ادعایی کردید بنده با استدلال پاسخ دادم - قضاوت هم با خوانندگان - بنده قصد قانع کردن شما یا تبشیر مسیحیت را ندارم - بلکه در برابر ادعای شما - نظر خود را بیان میکنم - قرار نیست پاسخگوی شما باشم - چرا که متن نوشته و عنوان تاپیک نشان میدهد که شما بی طرف به موضوع نیستید بلکه موضع شما بر مردود بودن مسیحیت است حال شما متن ادعایی خود را بنویسید و بنده و سایرین نظر خود را مینویسیم چه قانع کننده و مستدل باشد و چه نباشد

این هم یک راه برای طفره دادن از جواب است

اگر شما جوابی داشتید می نوشتید نه اینکه اینگونه صحبت نمایید.

همین هم بهترین دلیل بر این است که مطلب مستدلی ندارین

با سلام
گمان میکنم همه سوالات شما را پاسخ داده ام اما در مورد این دو سوال اخیر
1 - اختلاف نسخ
کتابمقدس پس از بازگشت قئم یهود از اسارت بابل از نسخه یونانی - که قبل از اسارت از ارامی به یونانی ترجمه شده بود - به عکس این بار از یونانی به ارای ترجمه شد - اختلاف الهیاتی در این دو ترجمه با ترجمه های موجود وجود ندارد - در ضمن کتب مقدس منحصر به کتب عهد عتیق نیست بلکه تلمود نیز در زمره این کتب است - و همینطور کتب تاریخی و غیر رسمی - حال نمیدانم منظور شما از اختلاف بین این کتب چیست - قبول یا رد هر کتاب یا متن با شورای سنهدرین بوده است
تغییر در کتب و ارزش گذاری انها اهمیت الهیاتی ندارد چرا که مرکز ثقل این کتب خمسه موسی می باشد که در همه ادوار و ترجمه ها یکسان بوده است
از انجا که گمان شما بر اسمانی بودن کتب عهد عتیق است و با تصوری که از قران دارید - گمان شما این است که اینگونه تغییرات به معنی تحریف است - این کتب همه نوشته دست انسانهاست - کتابمقدس محل ملاقات و تلاقی خدا با انسان است که تازه حالت پیش رونده هم دارد - یعنی شناخت قوم از خدا تا دورن اشعیا حالت پیش روند داشته است که نویدگر ظهور مسیح است
کل کتاب تورات با تحقق پیشگویی های ان در باره مسیح - با ظهور مسیح به کمال رسیده و جای خود را به عهد جدید میدهد و ارزش الهیاتی و تاریخی ان در خدمت عهد جدید است
2 - شراب نخوردن یحیی
طبق فرهنگ دینی یهود افرادی که توسط پدر و مادرشان نذیره میشدند - علائم و شاخصه هایی می یافتند که نشان وقف انها برای خدمت به خدا بود نظیر مو های بلند و نتراشیدن سر برای شمشون - یا سامسون - و نخوردن و یا بعضی تحریم های خاص نظیر نخوردن شراب و مسکرات برای یحیی و خدمت معبد برای مریم و نظایر ان
حال این نذیره بودن یحیی ارتباطی به خوردن شراب در مسیحیت و یا تحریم ان ندارد - ابهام شما همانطور که قبلا عرض کردم - عدم اشنایی شما با فرهنگ دینی و ملی قوم یهود است - شما بن مایه های دین یهود را که با بن مایه های ملی این قوم در هم امیخته - تشخیص نمیدهید چون منابع اطلاعاتی شما هم از پیچیدگی های فرهنگی یهود نااگاه هستند
اگر اندک اطلاعی از افکار و وظایف روحانی و گرایش های دین یحیی داشتید بی گمان چنین موضوعی را طرح نمیکردید - دلیل اصلی من هم بر بی اعتباری انچه شما تحقیق مینامید در همین اصول است
در باره قابل پذیرش بودن نرات من یا شما - جای بحث نیست - بحث در این است که در طرح موضوعی با ادعای تحقیقی بودن بیان همه مطالب و دیدن ان از همه جوانب است - وقتی علایم تعصب چنین هویداست حقی از این تحقیق حاصل نمیشود
انتخاب دین هم سوال چهار گزینه ای نیست که با اثبات غلط بودن سه گزینه - درست بودن گزینه چهارم لاجرم باشد - چه بسار به همین دلایلی که شما با ان مسیحیت را رد میکنید خود اسلام را نیز مردود میسازد

به نام علی اعلی

sina178s;198358 نوشت:
با سلام

سلام

sina178s;198358 نوشت:
گمان میکنم همه سوالات شما را پاسخ داده ام

جالبه!

خیلی جالبه!

متاسفانه اینگونه نیست

sina178s;198358 نوشت:

اختلاف الهیاتی در این دو ترجمه با ترجمه های موجود وجود ندارد
حال نمیدانم منظور شما از اختلاف بین این کتب چیست

پس مشخص شد که جنابعالی پست های قبلی را یا نخوانده اید و یا فراموش کرده اید:

حاج علی;195383 نوشت:
علاوه بر این، محققان غربی با بررسی نسخه های خطی واجد و فاقد این عبارت اثات کرده اند که عبارت مذکور تنها در نسخه های خطی

متاخر یافت می شود.

مثلا در ترجمه « بروس » که مطابق نسخه های خطی قدیمی عهد جدید است همان فقره بالا به اینصورت آمده است:

« زیرا سه هستند که شهادت می دهند یعنی روح و آب و خون و این سه یک هستند »

بدون اینکه از پدر و کلمه و روح القدس نامی به میان بیاورد.

و آنچه که در ترجمه « هنری مرتن » آمده است که در نسخه های خطی متأخر عهد جدید یافت می شود که تثلیث را به متن عهد جدید

افزوده است:

« زانرو که در آسمان سه هستند که شهادت می دهند پدر و کلمه و روح القدس و این هر سه یک هستند و سه هستند که در

زمین شهادت می دهند روح و آب و خون و این هر سه در یک هستند »

آیا اینها باهم اختلاف ندارند؟

کمی دقت کنید

sina178s;198358 نوشت:
حال نمیدانم منظور شما از اختلاف بین این کتب چیست

فکر کنم اکنون متوجه شده باشید که منظور من از اختلاف بین نسخ چیست؟

sina178s;198358 نوشت:
تغییر در کتب و ارزش گذاری انها اهمیت الهیاتی ندارد


یعنی واقعا تغییر در این کتاب مقدس برای شما هیچ اهمیتی ندارد؟؟؟

برای شما هیچ فرقی نمی کند که از کتاب شما چیزی اضافه یا کم شود؟؟؟


sina178s;198358 نوشت:
گمان شما این است که اینگونه تغییرات به معنی تحریف است

خب اگر تحریف نیست پس چیست؟؟؟

شاید شرح انجیل هست!!!

sina178s;198358 نوشت:
کل کتاب تورات با تحقق پیشگویی های ان در باره مسیح - با ظهور مسیح به کمال رسیده و جای خود را به عهد جدید میدهد و ارزش الهیاتی و تاریخی ان در خدمت عهد جدید است

آیا صحیح است که عقیده شخصی خود را به نام عقیده یک دین و مذهب بیان کنید؟

در پستهای قبلی هم گذشت که مسیحیان تمام کتاب مقدس را قبول دارند و میان عهد عتیق (تورات ) و عهد جدید فرق قائل نمی شوند:

حاج علی;191689 نوشت:

اما کلام متون دینی شما بر خلاف این است جناب سینا:

مستر هاکس در قاموس کتاب مقدس، که یکی از منابع دست اول شناخت دین شماست، در مورد ویژگیها و خصوصیات کتاب مقدس چنین می نویسد:

« کتاب مقدس، دارای انواع و اقسام نوشته جات نظم ، نثر و تاریخ و حکایات و حکمت و آداب و تعلیم و تهدید و فلسفه و

امثال آن می باشد و با وجودی که زمان و طور و طرز آن مختلف است باز همچنان دستور العمل واحد و منفردی است که بر

مبنای وحی واحد بنا شده است . . . و اصل و منبع و مصدر ایمان مسیحیان و خالی از خطا و اشتباه بلکه غذای روزانه

شخص مسیحی و هادی راه حیات و ممات است. »

قاموس کتاب مقدس ذیل واژه « کتاب مقدس» ؛ صفحه 718

پس اگر کسی از آن درخواست اطاعت نکرده چرا به آن می گویید: « هادی راه حیات و ممات»؟؟!!!

ظاهرا شما هرجا که به نفع خودتان است کتاب مقدس را وحی می دانید و هرجا که به ضررتان منکر وحیانی بودن آن می شوید.

اضافه بر این:

آقای گوردون لیندسی نیز چنین اظهار نظر می نماید:

« کتاب مقدس را مردانی نوشته اند که روح القدس آنها را راهنمایی و رهبری فرموده است. نویسنده کتاب مقدس فقط یک نفر نبوده بلکه خدا عده زیادی را به کار برده است تا کتاب مقدس نوشته شود ولی با وجود این، تمام قسمتهای آن با یکدیگر مطابقت دارند و مکمل یکدیگر می باشند. »

چرا کتاب مقدس کلام خداست، نوشته: گوردون لیندسی ، ترجمه میکائیلیان ، چاپ 1976 ، مقدمه کتاب

می بینید که گفته شده تمام کتاب مقدس و نه فقط عهد جدید

sina178s;198358 نوشت:
کل کتاب تورات با تحقق پیشگویی های ان در باره مسیح - با ظهور مسیح به کمال رسیده و جای خود را به عهد جدید میدهد و ارزش الهیاتی و تاریخی ان در خدمت عهد جدید است

متاسفانه این مطلب شما با آنچه که از حضرت عیسی (ع) در انجیل متی نقل شده تناقض دارد:

« گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم؛ بلکه تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می گویم: تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود »

انجیل متی ، باب 5 ، شماره های 17 و 18

بر اساس گفته محکم فوق، هم تورات ( عهد عتیق ) و هم دیگر کتابها و صحف انبیاء، همه و همه از نظر حضرت عیسی (ع) مورد قبول بوده و هیچ مسیحی معتقد به حضرت عیسی (ع) را شایسته نیست که درباره نسخ یا بطلان تورات یا دیگر آثار به جا مانده از انبیاء سخنی بگوید.

sina178s;198358 نوشت:
شراب نخوردن یحیی طبق فرهنگ دینی یهود افرادی که توسط پدر و مادرشان نذیره میشدند - علائم و شاخصه هایی می یافتند که نشان وقف انها برای خدمت به خدا بود نظیر مو های بلند و نتراشیدن سر برای شمشون - یا سامسون - و نخوردن و یا بعضی تحریم های خاص نظیر نخوردن شراب و مسکرات برای یحیی و خدمت معبد برای مریم و نظایر ان
حال این نذیره بودن یحیی ارتباطی به خوردن شراب در مسیحیت و یا تحریم ان ندارد - ابهام شما همانطور که قبلا عرض کردم - عدم اشنایی شما با فرهنگ دینی و ملی قوم یهود است - شما بن مایه های دین یهود را که با بن مایه های ملی این قوم در هم امیخته - تشخیص نمیدهید چون منابع اطلاعاتی شما هم از پیچیدگی های فرهنگی یهود نااگاه هستند

جناب سینا!
آیا نوشیدن شراب خوب است یا بد؟

اگر خوب است برای همه خوب است و اگر بد و ناپسند است باز هم برای همه بد است

این دیگر چه توجیهی است که می کنید؟؟؟
این دیگر از آن توجیهات فاقد منطق و پشتوانه عقلائی می باشد.

با سلامدوست گرامیبنده هم فکر میکنم شما پست های قبلی بنده را مطالعه نفرمودید - در مورد اظهارات مستر هاکس امریکائی قبا توضیح دادم که ایشان به عنوان مسیونر به ایران سفر کرده و کلیسای اونجلیستی خیابان سی تیر نیز توسط ایشان و سایر دوستانشان ایجاد شده است - ایشان وابسته به کلیسای اونجلیست از فرقه های لوتریسم هستند که دید بنیادگرایانه به کتابمقدس دارند - انچه بنده نوشتم بر گرفته از تعالیم کلیسای کاتولیک است که تعلیم رسمی کلیساستانچه مربوط به اظهار ایشان است پاسخگویی هم به عهدیه ایشان است و نه این حقیر - در مورد اعتبار متن هم هیچ اختلافی نیست و در عدم تحریف هم نظر هستیم - اما در باره نسخ عهد عتیق و موضوع کمال عهد عتیق توسط مسیح همان پیمان جدید است که در صلیب مسیح به کمال میرسد - در واقع ده فرمان موسی هیچگاه نسخ نشده است و همان است و اعتبار هم دارد - یعنی وحدت در ذات خدا - و بقیه فرامین ان ... به نظر شما تورات و عهد عتیق را با هم یکی میدانید منظور از تورات در الهیات یهودی و مسیحی همان ده فرمان است که در لوح سنگی به موسی داده شده است این فرامین فرا زمانی و فرامکانی هستند در حالیکه بفیه فرامین که بر گرفته از همین فرامین و یا به موازات ان هستند چنین نیستنددر مورد یحیی هم این جزو فرهنگ دینی یهود است - نمیدانم ایا نذر کردن از نظر شما ایراد دارد ؟ مثلا مو های بلند شمشون در عهد عتیق ایا برتری یا مزیتی برای موی بلند و نتراشیدن مو است؟ شراب جزو افریده های خداست و جزو برنامه غذایی یهود بوده و خصوصا در زمستان و برای خانواده های فقیر یا در مسافرت های برای کاستن از توشه سفر رسم بر این بود که نان را در شراب اغشته کرده و میخوردند و ارزش غذایی و کالری ان بسیا زیاد است و صد البته پر خوری ان که نامتعارف است موجب مستی هم میشود - ذاتا نه فقط بد نیست بلکه خوب هم هست - ممکن است با فرهنگ و اموزه دینی شما مطابقت نکند ولی معیار هر قوم و فرهنگ خاص همان قوم است در مسیحیت شراب و فرهنگ شام فصح یهودی تقدیس شده و امروزه عشا ربانی اوج عبادت کلیسایی است

به نام علی اعلی

سلام:Gol:

sina178s;202149 نوشت:
در باره نسخ عهد عتیق و موضوع کمال عهد عتیق توسط مسیح همان پیمان
جدید است که در صلیب مسیح به کمال میرسد -
در واقع ده فرمان موسی هیچگاه نسخ نشده است و همان است و اعتبار هم دارد - یعنی وحدت در ذات خدا -
و بقیه فرامین ان ... به نظر شما تورات و عهد عتیق را با هم یکی میدانید منظور از تورات در الهیات یهودی و مسیحی همان ده فرمان است که در لوح سنگی به موسی داده شده است
این فرامین فرا زمانی و فرامکانی هستند در حالیکه بفیه فرامین که بر گرفته از همین فرامین و یا به موازات ان هستند چنین نیستند


جناب سینا!

شما معتقد هستید که فقط ده فرمان حضرت موسی (ع) غیر قابل نسخ هستند و سایر فرامین و دستورات تورات و عهد عتیق فاقد این خصوصیت هستند.

صرف اینکه این ادعای شما فاقد دلیل و مستند معتبر می باشد باید بگویم که متاسفانه این اعتقاد شما با نص صریح انجیل خودتان در تناقض است:

در انجیل متی از حضرت عیسی (ع) چنین نقل شده است:( همان پست بالا که مجبورم دوباره تکرار کنم این بار از یک انجیل با ترجمه ای دیگر)

« گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیاء را منسوخ کنم. من آمده ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم. به راستی به شما می گویم که از میان احکام تورات هر آنچه که باید عملی شود، یقینا همه یک به یک عملی خواهند شد.
پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت اسمان از همه کوچکتر خواهد بود »

متی ، باب 5 ، شماره 17 تا 19

حالا این فراز از عهد عتیق را هم مشاهده کنید:

« میگساری و هوسرانی، عقل را از سر قوم من ربوده است؛ آنها از خدای چوبی کسب تکلیف می کنند و از عصای چوبی ( به جهت فالگیری ) راهنمایی می خواهند. . . . »

عهد عتیق ، کتاب هوشیع ، فصل 4

چگونه و به چه دلیل این حکم عهد عتیق را نسخ شده می دانید و بلکه بدتر یکی از معجزات حضرت عیسی (ع) را تبدیل آب به شراب بیان می کنید؟؟؟

sina178s;202149 نوشت:
شراب جزو افریده های خداست و جزو برنامه غذایی یهود بوده و خصوصا در زمستان و برای خانواده های فقیر یا در مسافرت های برای کاستن از توشه سفر رسم بر این بود که نان را در شراب اغشته کرده و میخوردند و ارزش غذایی و کالری ان بسیا زیاد است و صد البته پر خوری ان که نامتعارف است موجب مستی هم میشود - ذاتا نه فقط بد نیست بلکه خوب هم هست - ممکن است با فرهنگ و اموزه دینی شما مطابقت نکند ولی معیار هر قوم و فرهنگ خاص همان قوم است در مسیحیت شراب و فرهنگ شام فصح یهودی تقدیس شده و امروزه عشا ربانی اوج عبادت کلیسایی است

اگر شراب و یا سایر مسکرات ذاتا خوب است چرا رانندگی در حالت مستی را ممنوع می دانید و راننده را مستوجب جرایم شدید می نمایید اما معجزه حضرت عیسی (ع) را همین شراب می دانید؟؟؟

واقعا به حرف خودتان ایمان دارید؟؟؟
موضوع قفل شده است