چرا خدا دیگر هیچ واکنشی نشان نمی دهد ؟؟

تب‌های اولیه

246 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

متحیر;68620 نوشت:
سلام
بر zahra گرامی و عزیز
در این جهانی که ما زندگی میکنیم بر پایه مشاهدات و قرائن تجربیات واستدلالاتمان به وجود مکانهایی دور دست در زمان و مکان پی مبریم پی بردن ما واستنتاجهای ما بر اساس قوانین فیزیک است و چون قوانین فیزیک بر گرفته ازمشاهدات ما ازجهان اطرافمان است این قوانین فیزیک مسلما ما را به موضوعی دیگر خارج از محدوده خود رهنمون نمیکند
یک نکته به عنوان توضیح( قوانین فیزیک که توسط ما (منظورم نوع بشر است)کشف شده اند و بر مبنای آن نظریه پردازی های جدیدابراز میشوند اکثرا در حد نظریه هستند تا مورد خلاف آنها مشاهده نشوند نمیتوان از این نظریات به عنوان قانون یاد کرد هر چند بعضی از نظریات مثل نظریه نسبیت از بسیاری از آزمایشهای ممکن سر بلند بیرون آمده ولی هنوز نظریه اند وشما اگر مدعی این باشید که نظریه نسبیت کامل نیست باید آزمایش یا مشاهده ای علمی را تدارک ببینی که نقض یا استثناء آنرا مشخص کند به فرض نقض نظریه نسبیت نظریه جدید یا مکمل نظریه قبل است یا محتوای موضوعی آنرا تغییر میدهد ولی آن نظریه هم چون بر مبنای اصول علمی و منطقی همین جهان است باز شما درمحدوده این جهان باقی میمانید)
سرکار خانم zahra ی عزیز
وقتی صحبت از جهان میشود تمامی پدیده ها مد نظر است حتی آن کهکشانهای دور یا ماده و انرژی تاریک که اکثر جهان را پر کرده اند ولی با مشاهده مستقیم اثری بر حواس و ابزار علمی ندارند ولی در محاسبات ریاضی نظریه های موجود فیزیکی به حساب می آیند آن کهکشانها بی شک همانند ما طبق قوانین فیزیکی رفتار میکنند و همانند ما محصور در این جهان هستند کشف سیارات موجودات و هر کشفی که انسان به کمک عقل و ابزار و حواس میکند چون تمامی داشته های او از این جهان است او را به چیزی فراتر از این جهان نمی رساند خلاصه کنم از کوزه همان تراود که دروست
از حوصله شما سپاسگزارم


به کلام شما نکاتی اضافه میکنم
همه ما روزانه در معرض رویدادهای ریز و درشت هستیم که گاها برخی از انها ظاهرا بی اهمیت هستند.. ولی از انجایی که دنیا مادی و معنوی است لاجرم هر روخدادی چه کوچک چه بزرگ هم علت مادی دارد و هم معنوی.
کشف علل مادی گاه اسان است و گاه دشوار .
کشف علل معنوی یا به عبارتی درجاتی از شهود هم آسان نیست و
نیاز به سلاحی دارد به نام قلب صاف . یعنی هر چه صاف تر باشیم ادراکمان زیادتر میشود . و قلب صاف با ایمان حاصل میشود و کسب درجات متفاوت ایمان در حد و توان همه ما هست......... درجات متفاوت ایمان درجات متفاوت ادراک معنوی ماست ( از کوزه همان تراود که دراوست )...... کاش فرصتی بود و چندین تجربه خود را می نوشتم .قطعا شما هم اینگونه تجارب را داشته اید...
یک تجربه :
حدیثی هست از بحار الانوار ج 11 ص 256 ( حسنات الابرار سییات المقربین ) شاید بیش از 15 سال ذهنم درگیر این حدیث بود ( نیکی ! ابرار گناه مقربین است ! )

بحث و بررسی و سوال جوابهای کسی مرا قانع نمیکرد و از خدا میخواستم با یک مثال این حدیث را درک کنم..... تا اینکه بعد از حدود 10 الی 15 سال تفکر برای دانستن این حدیث یکروز یک خاطره و رویداد ساده این حدیث را به من شناساند....
با عرض پوزش چون الان کار دارم ادامه خاطره برای بعد...
ضمنا میدانم که سخنان من پرانتزی است میان مباحث شما و جناب بینام ،، لذا به بزرگواری خود این پرانتزها را به عنوان زنگ تفریح مباحث داشته باشید....

با سلام و ادب خدمت zahra گرامی
بی شک و بدون اغراق فرموده شما از پاکی طینت شماست
و این حسن ظن شما بر اینجانب مایه افتخار، ولی حقیر کمترین نزدیکی به ذات باریتعالی را در خود نمی یابم .
ولی او بسیار نزدیک مراقب ماست
امضای یکی از کاربران بسیار برایم مطبوع بود و خود را به آن نزدیک :
آنچه که ما را به حقیقت نزدیک می کند شاید خود عاری از آن باشد
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
ضمنا میدانم که سخنان من پرانتزی است میان مباحث شما و جناب بینام ،، لذا به بزرگواری خود این پرانتزها را به عنوان زنگ تفریح مباحث داشته باشید....

خواهش می کنم. این چه صحبتی است. خیلی هم مشتاق شنیدن مطالب شما بزرگواران هستیم. :hamdel:

نقل قول:
بینام گرامی این عدم اصالت ادراک هم بر هر مخاطبی از جمله خود شما هم وارد است

منظور من هم دقیقاً همین بود.

نقل قول:
در این استدلال شما تناقض یا تضادی مشاهده نمیشود؟

خیر. اگر وجود دارد، لطفاً به پراگرافهای متناقض اشاره کنید و این تناقض را نشان دهید.

نقل قول:
شما تنها ادراک مرا باطل نمیسازید ادراک هر ذی وجودی را در این دنیا باطل میسازید

دقیقاً منظورم همین بود. من ادراک هر ذی وجود مادی را به حق و بر مبنای منطق و علم زیر سؤال بردم. برای هر نوع ادراک مادی، ساختاری نیاز است، و خروجی این ساختار بر اساس خود این ساختار تنظیم می شود.

لطفاً فراموش نکنید که عرایض بنده بر اساس دیدگاه ماتریالیستی محض استوار است. و البته استدلال مربوطه نشان می دهد که حتی در چنین دیدگاهی، اصالت ماده و علوم تجربی زیر سؤال رفته، وجود ملکوت عالم اثبات شده، جا برای هر نوع رخداد معجزه آسایی باز می شود.

به این ترتیب این فرمایش شما حتی در یک دیدگاه کاملاً ماتریالیستی منتفی است:

نقل قول:
بنده میگویم همین قوانین الهی که از ابتدای خلقت بر این جهان مستولی است خداوند را بی نیاز از دخالتهای دفعی در امور بندگان میکند

چرا که بر اساس استدلال ارائه شده، علوم تجربی فاقد اصالت بوده، محدود به خروجی مغز هستند، و دستشان از حقیقت عالم کوتاه است. به این ترتیب نه شما و نه هیچکس دیگر نمی تواند ادعای شناخت قوانین الهی بر اساس علوم تجربی را بکند. از این رو، در صورت وقوع معجزه ای، نمی توان آن را دخالت دفعی خداوند خواند، بلکه خود این معجزه هم زیر مجموعه قوانینی است. ولی قوانین ذکر شده مربوط به حقیقت عالم بوده، ورای خروجی مغز ما (و هر ادراک کننده مادی) هستند. از این رو ما قادر به درک حقیقت آنها نیستیم.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام بر عزاداران حسینی

متحیر;68632 نوشت:
فکر نمیکنم با توجه به تنوع پرسشها و تنوع سلایق و تنوع انگیزه انسانها پاسخی واحد و در خور پیدا شود

حقیر شما رو ارجاع میدم به گفته های خودتون تمام حرف شما اینه که عقل نوع بشر توان درک واقعیتی به نام دنیای مادی که دور و ور خودشه رو حتی نداره و قبول دارید که این دنیا نهایت 100 نهایت 120 سال کمتر یا بیشتره اگه خدایی که اونو حکیم میدونیید به طریقی متقن (عقل یا وحی ویا هردو ،فرقی نداره) به ما هدف خلقت رو نفهمونه چطور می شه یه همچین خدایی رو حکیم دونست ؟؟؟!!!اگه خودش خودشو به ما معرفی نکنه چطور میتونیم از این دنیای نامحدود با خالق نامحدود اشنا بشیم؟؟؟!!!و اگر وحی که نتیجش نبوته نباشه با این همه تنوع سلایق به قول شما به کدوم نظریه میشه اطمینان کرد و راه رو از بیراهه انتخاب کرد و مگر ما چند بار زنده میشیم که اگر اشتباه کردیم دوباره برگردیم و جبران کنیم؟؟؟؟
ایضا از سپاس گزاری شما هم متشکرم

متحیر;68620 نوشت:
سلام
[ آن کهکشانها بی شک همانند ما طبق قوانین فیزیکی رفتار میکنند و همانند ما محصور در این جهان هستند کشف سیارات موجودات و هر کشفی که انسان به کمک عقل و ابزار و حواس میکند چون تمامی داشته های او از این جهان است او را به چیزی فراتر از این جهان نمی رساند خلاصه کنم از کوزه همان تراود که دروست
از حوصله شما سپاسگزارم

یا ستار..

سلام..

جناب متحیر ..

اصلا جهان مادی بدون تدبیر گری ؛غیر مادی ؛ویا به تعبیر برخی اقایان فیزیک ذهنی قوام ندارد ؛اصلا وحدت شخصی ندارد..

قوام و وحدت شخصی همین بدن شما بدون تدبیر روح که یک امر غیر مادی و اشراف بر ان است اصلا نشدنی است به عبارتی تمام فعل وانفعالات و وحدت شخصی شما را از ابتدای بچگی تا پایان عمر همین روح به عهده دارد ؛یعنی جرم بدنی شما ان وحدتی که شما را بعد از هشتاد سال همان متحیر نگه بدارد ؛نیست ؛بلکه روح و یک امر غیر مادی و مشرف به بدن شما ست که این مورد را به عهده دارد؛والبته بعد از خروج روح از بدن دیگر قوام و شخصیت فرد نیز از بین می رود ؛وبه مرور زمان پوسیده می شود...

نتیجتا غیر از یک امر غیر مادی نمی تواند وحدت شخصی این عالم را این طور ؛به صورت منظم نگه دارد ؛نتیجتا روح این عالم ؛است که باعث چنین وحدتی شده است؛که همه علل جهان را به یکدیگر ربط می دهد وانرا را مانند پیکر یک شخص منظم نگاه داشته است؛اگر ان روح از بین برود دیگر این نظم مستولی بر عالم نیز ؛از بین خواهد رفت ؛وان را قران قیامت توصیف کرده است....

پس اینکه قوام و وحدت شخصی و سیر حرکت منظم ؛اجرام مادی به دست تدبیر گر غیر مادی است ؛بسیار واضح و مبرهن است ؛واصلا در ان شکی نیست....

حتی در فیزیک زیر اتمی و کوانتوم ؛که الکترونها حرکتشان با علم فیزیک قابل بررسی نیست ؛دانشمندان را به فکر نیروی ذهن خارج از ان انداخته است ؛در حالی که قران در 1400 سال پیش این مورد را گوش زد نموده است...

تدابیر کهکشانها و کرات اسمانی با این حرکات و نظم وقوام و وحدت شخصی که به کل عالم سرایت دارد غیر از یک امر غیر مادی اصلا نشدنی است...

کمی تعقل نمایید..
موفق باشید.[/]

سلام جناب erfan_alavi عزیز
در پاسخ شما را به پستهای 72 و 74 و 100 ارجاع میدهم بحث ما اثبات خدا و یا حکیم بودن آن نیست
از توجه شما سپاسگزارم

بشارت;68816 نوشت:
قبول دارید که این دنیا نهایت 100 نهایت 120 سال کمتر یا بیشتره اگه خدایی که اونو حکیم میدونیید به طریقی متقن (عقل یا وحی ویا هردو ،فرقی نداره) به ما هدف خلقت رو نفهمونه چطور می شه یه همچین خدایی رو حکیم دونست ؟؟؟!!!اگه خودش خودشو به ما معرفی نکنه چطور میتونیم از این دنیای نامحدود با خالق نامحدود اشنا بشیم؟؟؟!!!و اگر وحی که نتیجش نبوته نباشه با این همه تنوع سلایق به قول شما به کدوم نظریه میشه اطمینان کرد و راه رو از بیراهه انتخاب کرد و مگر ما چند بار زنده میشیم که اگر اشتباه کردیم دوباره برگردیم و جبران کنیم؟؟؟؟

سلام دوست گرامی جناب بشارت
شما میفرمایید انبیاء برای معرفی خدا به ما مبعوث شدند و علتش را هم کوتاهی عمر انسان دانستید
دوست عزیز با دلایل برون دینی برای من دلیل باستان شناسانه و مدارک تاریخی بیاورید که تمامی فرهنگها مردم و اقوام در تمام نقاط جغرافیای زمین که آثاری از تمدنهای بشری کشف شده که در گذشته پیامبر داشته اند و این پیامبر آنها را به توحید دعوت کرده
متشکرم

متحیر;68841 نوشت:
دوست عزیز با دلایل برون دینی برای من دلیل باستان شناسانه و مدارک تاریخی بیاورید که تمامی فرهنگها مردم و اقوام در تمام نقاط جغرافیای زمین که آثاری از تمدنهای بشری کشف شده که در گذشته پیامبر داشته اند و این پیامبر آنها را به توحید دعوت کرده

سلام بر عزاداران حسینی
دلیل واضحتر از این میخوایی؟ هم برون دینیه هم عقلی
شما خدا رو یا حکیم میدونی یا نمیدونی؟ اگه حکیم باشه باید وحی داشته باشه تا در بلا تکلیفی نمونیم
و اگر حکیم نمیدونی خدایی که حکیم نباشه چه خیری داره؟دنبال یه خدای تازه باش

سپاس از توجه شما

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
سلام جناب erfan_alavi عزیز
در پاسخ شما را به پستهای 72 و 74 و 100 ارجاع میدهم بحث ما اثبات خدا و یا حکیم بودن آن نیست
از توجه شما سپاسگزارم

فرمایشات جناب عرفان علوی چه ارتباطی به اثبات خدا و یا حکیم بودن او دارد؟ :Gig: ایشان لزوم وجود روح، و عنصر غیر مادی را اثبات کردند.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام
بنابر احترام به عقیده و حفظ حرمت ایام محرم
موقتا از ارسال پاسخهای احتمالیم عذر خواهی میکنم
باتشکر

متحیر;68733 نوشت:
با سلام و ادب خدمت zahra گرامی
بی شک و بدون اغراق فرموده شما از پاکی طینت شماست
و این حسن ظن شما بر اینجانب مایه افتخار، ولی حقیر کمترین نزدیکی به ذات باریتعالی را در خود نمی یابم .
ولی او بسیار نزدیک مراقب ماست
امضای یکی از کاربران بسیار برایم مطبوع بود و خود را به آن نزدیک :
آنچه که ما را به حقیقت نزدیک می کند شاید خود عاری از آن باشد
متشکرم

شاید الان ذکر خاطره ام مناسب نباشد انشاء الله بماند برای بعد یا برای تاپیکی که سوالی در مورد همین حدیث پرسیده بودم
صمیمانه می گویم که پاسخ شما مرا بسیار خوشحال کرد ان قسمتی که اشاره به امضاء یکی از دوستان نموده اید.... من از ذکر خاطره ام،،جمله امضا منظورم بود.... این درک متقابل و زود هنگام شما مرا خوشحال کرد.....
ممکن است کتابهای زیادی بخوانیم....با افراد بزرگ و صاحب نظر گفتگو کنیم ....بهترین و بزرگترین حرفها را از زبان بهترین افراد و بزرگان بخوانیم یا بشنوییم...... ولی هیچ چیزی ما را قانع نکند و مجاب نشوییم.....
به ناگاه یکروز از دهان کودکی یا مغازه داری ویا ..... جمله یا کلمه ای خارج شود که مانند استارت حرکت ماشین عمل نماید و تمام محفوظات ذهن ما را به ادراک تبدیل کند..........
باید صبور باشیم به این معنا که حوصله داشته باشیم و تلاش کنیم و معلومات خود را بالا ببریم ولی زده شدن استارت ( به دست کودکی کوچک !! ) دست ما نیست
دست خداست که هدایت را به عهده خود گرفته است !!
من عبودیت در سطوح مختلف ،، و حتی کمش ( در حد یاری خواستن ) را سوویچ ِاستارت ادراک می دانم و آن را مانند سیکل تقویتی ادمه عمل نیز می دانم........

بشارت;68843 نوشت:
سلام بر عزاداران حسینی دلیل واضحتر از این میخوایی؟ هم برون دینیه هم عقلی شما خدا رو یا حکیم میدونی یا نمیدونی؟ اگه حکیم باشه باید وحی داشته باشه تا در بلا تکلیفی نمونیم و اگر حکیم نمیدونی خدایی که حکیم نباشه چه خیری داره؟دنبال یه خدای تازه باش سپاس از توجه شما

سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز انتخاب من تاثیری بر خدا ندارد
ولی استباط من از خدا بسته به ذهنیات محقرم دارد.
همانطور که او را بسیار بهتر و رساتر از من توصیف میکنید.
وجود حضور حکمت قدرت عزت راهنمایی همه چیز او عین هم است هیچکدام نه مقدم بر یکدیگر نه موخر بریکدیگر.
خدا، خداست .
ثابت و لایتغیر همه چیز از او تاثیر میگیرد و هیچ چیز او را تحت تاثیر قرار نمیدهد.

حضور او را در هر جا همه خیر و برکت میبینم واین همان بشارتی است که شما به مبارکی نام بشارت برگزیدید. تبریک.
و هر جا که حضور ندارد نیست که نیست.
حضور بی اغماض او موجب دستگیری و راهنمایی هر ذی وجود صاحب حیاتی است از ویروس و باکتری به عنوان کوچکترین موجودی که می شناسیم تا به گمان ما برترین آنها انسان که صاحب شعور است .
این راهنمایی او به حکمت باید برای تمامی موجودات جاری و ساری باشد برای انسان که صاحب اندیشه است تا هر فرم برخوردای از هوش برای هر ذی وجودی .
و این راهنمایی را برای انسان در هر جای زمین و هر زمان از گذشته تاریخ تا آینده ای که ما ازحوادث آن بی اطلاعیم به عنوان عقل به نبوت در وجودمان به ودیعه گذاشته است.
دوست گرامی اگر برای راهنمایی آفریدگانش او را به فرستادن انبیاء در میان آفربینشش ملزم ببینم آفرینشش دارای نقص نیست؟ . چون بری از هر نقصی است پس نبوت خاص را نمپذیرم
دنیا سرتاسر خبر است و هر موجود و جانداری بنابر ظرفیت خود نبی این نباء هست.
با این فرضیه نیاز به نبی خاص و هر دخالت دفعی که به نظر اینجانب نشانگر ضعف در حکمت و آفرینش اوست را رد میکنم.
امیدوارم این پست هر چند خلاصه بتواند ذهنیات اینجانب را روشن کرده باشد.
متشکرم


با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز انتخاب من تاثیری بر خدا ندارد

به نظرم عرض مطلبی بد نباشد. وقتی فردی از نظر معرفت خداشناسی ارتقاء پیدا می کند، خطری بزرگ سر راه او قرار می گیرد، و باید خیلی مواظب بود تا منحرف نشویم. باید همیشه این را در نظر داشته باشیم؛ درست است که اعمال ما تأثیری بر خداوند ندارد، ولی بر خود ما دارد. نباید مسائل را نعوذبالله از دید خداوند بررسی کرد... بی تأثیر بودن اعمال ما بر ذات خداوند به معنی بی تأثیر بودن آنها بر ما نیست. ما خداوند نیستیم، و دارای انواع محدودیت ها می باشیم. به همین دلیل آنچه که از ما سر می زند برای ما مهم است.

نقل قول:
حضور بی اغماض او موجب دستگیری و راهنمایی هر ذی وجود صاحب حیاتی است از ویروس و باکتری به عنوان کوچکترین موجودی که می شناسیم تا به گمان ما برترین آنها انسان که صاحب شعور است .

این هم حالتی است از راهنمایی.

نقل قول:
این راهنمایی او به حکمت باید برای تمامی موجودات جاری و ساری باشد برای انسان که صاحب اندیشه است تا هر فرم برخوردای از هوش برای هر ذی وجودی .
[=arial]و این راهنمایی را برای انسان در هر جای زمین و هر زمان از گذشته تاریخ تا آینده ای که ما ازحوادث آن بی اطلاعیم به عنوان عقل به نبوت در وجودمان به ودیعه گذاشته است[=arial].

این تنها حالت متصور نیست.

نقل قول:
دوست گرامی اگر برای راهنمایی آفریدگانش او را به فرستادن انبیاء در میان آفربینشش ملزم ببینم آفرینشش دارای نقص نیست؟

اشتباه شما همین جاست. خداوند ملزم نیست رسول بفرستد، ولی حکمتش بر این قرار گرفته است که بفرستد.

نقل قول:
چون بری از هر نقصی است پس نبوت خاص را نمپذیرم

مگر وقتی من آب می خورم، و به وسیله آب سیراب می شوم، ملزم بودن من به نوشیدن آب دلالت بر نقص خداوند دارد؟ هر چیزی در عالم راه و شیوه ای دارد. خداوند سنتهایی دارد، و عالم بر اساس این سنتها پیش می رود.

نقل قول:
دنیا سرتاسر خبر است و هر موجود و جانداری بنابر ظرفیت خود نبی این نباء هست.

قبلاً هم اشاره کردم، چنین چیزی در اسلام وجود دارد. بله دنیا سراسر خبر است. حالتی از این اخبار هم به صورت رسالت متجلی می شود. مگر صحبت ما با هم و مطلع ساختن یکدیگر از مسائل، نقصی بر خداوند وارد می کند؟

نقل قول:
با این فرضیه نیاز به نبی خاص و هر دخالت دفعی که به نظر اینجانب نشانگر ضعف در حکمت و آفرینش اوست را رد میکنم.

این طور نمی شود دوست عزیز. در رابطه با دخالت دفعی مطالب بسیاری ارائه کردم، و کماکان منتظر پاسخ جنابعالی به آخرین پست خودم هستم:

http://www.askdin.com/showpost.php?p=68740&postcount=104

دلیلی ندارد مسئله نبوت خاص را نیازی برای خداوند در نظر بگیریم. ایرادی که شما به این موضوع وارد می سازید، به هر موضوعی می توان وارد کرد:

چرا خداوند نیاز دارد مرا با آب سیراب کند؟ چرا خداوند باید با آب دخالت دفعی کند و تشنگی مرا برطرف سازد؟ این مطلب دلالت بر نقص در خلقت دارد. خداوند نیازی به آب ندارد تا مخلوقاتش را سیراب کند. بنا به این فرضیه، وجود آب نشانگر ضعف در حکمت و آفرینش خداوند است، و به همین دلیل بنده وجود آن را انکار می کنم!

همانطور که می بینید استدلال ارائه شده منطقی نیست. نبوت خاص هم مثل هر بخش دیگری از خلقت سر جای خودش قرار دارد، و کاملاً منطبق با حکمت و سنت خداوند است. خداوند اینطور خواسته، شما بر چه اساس آن را دخالت دفعی یا نقصی در آفرینش می بینید؟

با تشکر فراوان
یا حق

متحیر;69316 نوشت:
این راهنمایی را برای انسان در هر جای زمین و هر زمان از گذشته تاریخ تا آینده ای که ما ازحوادث آن بی اطلاعیم به عنوان عقل به نبوت در وجودمان به ودیعه گذاشته است.

سلام بر عزاداران حسینی
از این که قشنگ حرف میزنی متشکرم ولی احساس نمیکنی یه خورده زدونقیضه؟؟؟
بگو چرا تا بگم؟؟
احسنت
بخاطر اینکه این عقلی که نبوتش رو شما کاملا قبول داری اولین دست اوردش اینه که باید خداوند هدفی از خلقت داشته باشه و این هدف برای رسیدنش صد در صد یه راه یا بلکه شاهراه داشته باشه و اگر این راه رو به ما نشون نده تمام این دم و دستگاه و هدفش بی فایده میشه و باز هم همین عقلی که شما نبوتش رو قبول داری به ما میگه که باید قیامتی وجود داشته باشه تا عدالت خدا اونجا به تمام وکمال ظهور کنه
مشکل همین جاست که ما حرف این نبی رو هم قبول نمیکنیم و خودمون رو میزنیم به خواب البته جسارت نباشه منظورم خود حقیرم بود

بینام;68740 نوشت:
بینام گرامی این عدم اصالت ادراک هم بر هر مخاطبی از جمله خود شما هم وارد است
منظور من هم دقیقاً همین بود.
نقل در این استدلال شما تناقض یا تضادی مشاهده نمیشود؟
خیر. اگر وجود دارد، لطفاً به پراگرافهای متناقض اشاره کنید و این تناقض را نشان دهید.
نقل شما تنها ادراک مرا باطل نمیسازید ادراک هر ذی وجودی را در این دنیا باطل میسازید
دقیقاً منظورم همین بود. من ادراک هر ذی وجود مادی را به حق و بر مبنای منطق و علم زیر سؤال بردم. برای هر نوع ادراک مادی، ساختاری نیاز است، و خروجی این ساختار بر اساس خود این ساختار تنظیم می شود.

با سلام و عرض ادب بر بینام گرامی
دوست عزیز
شما می فرمایید ادراک من از این جهان بر پایه ذهنیات من است و ادراک من تقلیل یافته جهان بیرون است و چون برابر کل جهان نیست پس باطل است
از طرفی شما ادعای ادراک صحیح عقل سلیم از ادراک جهان دارید و آن ادراک را سالم میدانید
اگر این استنباط من از فرموده شما صحیح است
شما با چه ادراکی به درک از عقل سلیم راه یافته اید و بر مبنای همین سوال خدمتتان عرض کردم شما علاوه بر باطل ساختن رای مخاطب رای خود را هم باطل میسازید
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
شما می فرمایید ادراک من از این جهان بر پایه ذهنیات من است و ادراک من تقلیل یافته جهان بیرون است و چون برابر کل جهان نیست پس باطل است

نه فقط ادراک شما، بلکه ادراک هر نوع سیستم مادی.

نقل قول:
از طرفی شما ادعای ادراک صحیح عقل سلیم از ادراک جهان دارید و آن ادراک را سالم میدانید

اصطلاح عقل سلیم را در پیامهای خصوصی آوردم، اینطور نیست؟ در استدلالی که در این تاپیک کردم، بحثی از چگونگی دستیابی به ادراک صحیح از عالم مطرح نشده است. پس این بخش از فرمایشات شما ربطی به استدلال ارائه شده ندارد.

نقل قول:
شما با چه ادراکی به درک از عقل سلیم راه یافته اید و بر مبنای همین سوال خدمتتان عرض کردم شما علاوه بر باطل ساختن رای مخاطب رای خود را هم باطل میسازید

اول اینکه بنده چنین ادعایی نکردم، هر چند که هرکسی در حد خودش از این عقل بهره مند است. دوم اینکه هیچ نوع رأی هم صادر نکردم. صرفاً استدلالی کردم و رأی شما را باطل ساختم.

البته منظور من این نبوده که چون خروجی مغز شما همان حقیقت عالم نیست، پس سخن شما باطل است. اگر دقت بفرمایید متوجه می شوید که من عدم اصالت ماده، وجود عالم برتر، و منطقی بودن احتمال وقوع هر نوع معجزه ای را ثابت کردم. با اثبات این مسائل، نظر شما درباره معجزات خود به خود باطل می شود.

لطفاً توجه داشته باشید که استدلال بنده بر یک دیدگاه مادی محض استوار است. یعنی اگر ما جهان را از منظری کاملاً مادی بررسی کنیم، باز هم نظر شما درباره دخالت دفعی خداوند و ماهیت معجزات باطل می شود. من چیزی جایگزین نظر شما نکردم که آن را به باطل شدن متهم کنید.

در ضمن بنده هیچگاه نگفتم که چون ادراک مغز غلط است، پس حرف شما اشتباه است و حرف من درست. فقط استدلالی ارائه کردم و نتایج و استنباطات منطقی حاصل از آن را بررسی و بیان کردم.

در رابطه با عقل سلیم، همین قدر می توانم بگویم که عقل سلیم، همان عقلی است که به حقیقت عالم دسترسی دارد، و در واقع شعاعی است از وجود مبارک اولین مخلوق خداوند، که از آن به عقل هم تعبیر می شود. این مخلوق، تجلی اعظم خداوند بوده، نوری واحد است، و معصومین (ع) خود را همین نور معرفی فرموده اند. برخی از نامهای دیگر آن در عرفان اسلامی، صادر اول، حقیقت محمدی، خلیفة الله، و انسان کامل می باشد.

بحث درباره این موضوع در این تاپیک نمی گنجد، و البته من اصولاً تا بحثی به نتیجه نرسد سراغ بحث دیگری نمی روم.

پس لطف کنید استدلال ارائه شده را مستقیماً مورد نقد قرار دهید؛ این حرف که بر اساس همین استدلال سخن خود من هم باطل می شود نامربوط است، چرا که من هیچ سخنی ارائه نکرده ام تا باطل شود. استدلال مربوطه توسط علوم مربوط به مغز و اعصاب پشتیبانی می شود، و نتایجی که از آن گرفتم، صرفاً نتایج منطقی حاصل از آن بود. اگر قادر به رد کردن این نتایج منطقی نیستید، پس چه توجیهی برای عدم پذیرش آن باقی می ماند؟:Sham:

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز همیشه به نکات جالبی اشاره میکنید
1-هدف آفرینش
2-عدالت خدا
3-سرانجام بندگان
راجع به هدف آفرینش خدمتتان عرض کردم بالشخصه نمیدانم و توجیهات عقاید گوناگون از هر فرقه ای (شیعه و سنی مسیحی یهودی زرتشتی بودایی هندو عرفان معتزله اشاعره ) با آن دسترسی محدودی که به ترجمه از عقایدشان در دسترس داشتم تا بحال دلنشین اینجانب نبوده
2-عدالت خدا با توجه به اصل جاری و ساری عمل و عکس العمل شما جایی را نشان بده که عدالت خدا اجرا نشده
هر کس عفل خود را فریفته و بر گرده مردم سوار شده در جا خود را از عقل و انسانیت محروم کرده و چون انسانیتی به یادگار بر خود نگذاشته شایسته ماندن نیست مرگ او چون مرگ ددان و میکروبهاست
هر کس بر مسیل سیل خانه بنیاد کرده خانه خراب است
خداوند با کسی عقد اخوت نبسته که شقاوت او موجب آزردگی خدا شود
3- سرانجام بندگان آنکه با عقل همنشین شود و از این عقل بهره گیرد سرانجامی دارد والا از سرانجام معاندان عقل خبری نیست که نیست
جناب بشارت از هم صحبتی شما بسیار خدارا سپاسگزارم

متحیر;68841 نوشت:

متحیر;68841 نوشت:
سلام دوست گرامی جناب بشارت
شما میفرمایید انبیاء برای معرفی خدا به ما مبعوث شدند و علتش را هم کوتاهی عمر انسان دانستید
دوست عزیز با دلایل برون دینی برای من دلیل باستان شناسانه و مدارک تاریخی بیاورید که تمامی فرهنگها مردم و اقوام در تمام نقاط جغرافیای زمین که آثاری از تمدنهای بشری کشف شده که در گذشته پیامبر داشته اند و این پیامبر آنها را به توحید دعوت کرده
متشکرم

با سلام و خسته نباشی و تشکر از همۀ دوستان:Gol:

ببینید دوست عزیز جناب متحیر:Gol:

آیا حقیقتاً بدنبال دلیل برای ضرورت بعثت انبیاء هستید؟ خوب الحمدلله ...

دلایل برون دینی؟ عقلی؟ تاریخی؟ باستانشناسانه و ...؟

آیا عقل، این موهبت خدادادی را قبول دارید؟ انشاءالله

آیا دلیل عقلی، شما را اقناع نمی کند؟

آیا ارزش و اعتبار دلایل متقن عقلی و آنهمه گواهی های متعدد منابع تاریخی، از قول مورخان در طول تاریخ، از دلایل تجربی باستان شناسانه و امثالهم که شما بدنبال آن هستید کمتر است؟

آیا شما شناخت های تجربی که بسیار محدود و ناقص اند را بر شناخت های عقلی و تاریخی ترجیح می دهید؟

این اندازه گمان نمی کردم؟؟؟ اصلاً انتظار نداشتم

بپردازیم به بحث دلایل:

پر واضح است، انسان مانند ساير موجودات كمال طلب است؛ امّا كمال حقيقي او از سنخ كمالات مادي و طبيعي نيست؛ بلكه تكامل انساني او در حقيقت تكامل روح است كه با فعاليّت اختياري خويش حاصل مي‌شود. راه وصول به اين كمال ارتباط با كمال مطلق؛ يعني خداوند متعال مي‌باشد كه در سايه اين ارتباط به «مقام قرب الهي» نايل مي‌شود كه آثار آن بهره‌وري از نعمت‌هاي الهي و رضوان الهي است كه حد كامل آن در آخرت ظاهر مي‌گردد، راه كلي رسيدن به اين مقام خداپرستي و تقوا است كه همة شئون زندگي انسان را در برمي‌گيرد.

انشاءالله تا اینجای مطلب را که قبول دارید؟ امیدوارم ...:Kaf:

حال اين پرسش مطرح می شود كه انسان چگونه به اين هدف متعالي دست يابد؟

آيا خود به تنهايي حركت كند؟ يا از انسان‌هاي همسان خود كمك گيرد؟

آيا حكمت الهي ايجاب نمي‌كند، خداوند با فرستادن پيامبران، سير حركت او را در اين مسير معنوي برايش تعيين كند؟

آیا عقل آدمی حكم نمي‌كند خداوندي كه آفريدگار انسان است و از نيازهاي گوناگون او اطلاع دارد برنامه اين حركت را برايش تعيين كند؟

براي تبيين اين ضرورت، یعنی فلسفۀ بعثت انبیاء الهی، ادله عقلي فراواني اقامه شده كه در این مجال (فعلاً در این پست) و جهت رعايت اختصار به ذكر یک دليل آن، بسنده مي‌كنيم: (انشاءالله در پست های بعدی دلایل دیگر آن را متذکر می شویم.)

الف) بعثت انبياء براي تكامل بشر ضروري است:

1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام افعال اختياري سير تكاملي خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد؛ به ديگر سخن، انسان براي اين آفريده شده كه با عبادت و اطاعت از خداي متعال شايستگي دريافت مقام‌هايي را پيدا كند كه ويژه انسان كامل است.

2. وقتي انسان مي‌تواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه طي كند كه هم هدف و هم راه رسيدن به آن را بشناسد، پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم را براي تحصيل چنين شناخت‌هايي در اختيار بشر قرار دهد. وگرنه مانند كسي خواهد بود كه مهماني را به خانه‌اش دعوت كند؛ ولي: محل خانه و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد. بديهي است چنين رفتاري خلاف حكمت است و مي‌دانيم خداوند حكيم است و كار خلاف حكمت انجام نمي‌دهد.

3. شناخت‌هاي عادي و متعارف كه از راه حس و عقل به دست مي‌آيند هر چند نقش مهمي را در تأمين نيازمندي‌هاي زندگي ايفا مي‌كند؛ امّا براي شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در ابعاد مختلف دنيوي و اخروي كافي نيست (نارسايي دانش بشر در ناكامي مكتب‌هاي انساني كاملاً آشكار است).

و اگر راه ديگري براي رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد هدف خداوند از آفرينش انسان تحقق نخواهد يافت.

با توجّه به مقدمات فوق به اين نتيجه مي‌رسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه راه ديگري بجز عقل و حس براي شناختن مسير تكامل همه جانبه در اختيار بشر قرار دهد و آن همان راه وحي است كه در اختيار پيامبران قرار گرفته است تا انسان‌ها را در مسير كمال و سعادت رهنمون باشند.(1)

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی________________________________________________________
1) مصباح يزدي، محمد تقي، راهنماشناسي، قم، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه، چاپ اوّل، 1367، فصل اوّل ضرورت نبوت؛ آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ نهم، 1372، ج2، درس بيست و دوّم، با دخل و تصرف.

با سلام و ادب به همۀ دوستان:Gol:

با کمال احترام برای جناب متحیر عزیز:Gol:

دوستان عزیزم توجه کنند و با اصول اعتقادی و مرامنامۀ جناب متحیر آشنا شوید:

متحیر;69376 نوشت:
[=arial]
[=arial]1-هدف آفرینش؛[=arial] راجع به هدف آفرینش خدمتتان عرض کردم بالشخصه نمیدانم و توجیهات عقاید گوناگون از هر فرقه ای (شیعه و سنی مسیحی یهودی زرتشتی بودایی هندو عرفان معتزله اشاعره ) با آن دسترسی محدودی که به ترجمه از عقایدشان در دسترس داشتم تا بحال دلنشین اینجانب نبوده
[=arial]2-عدالت خدا؛ با توجه به اصل جاری و ساری عمل و عکس العمل شما جایی را نشان بده که عدالت خدا اجرا نشده
[=arial]هر کس عفل خود را فریفته و بر گرده مردم سوار شده در جا خود را از عقل و انسانیت محروم کرده و چون انسانیتی به یادگار بر خود نگذاشته شایسته ماندن نیست مرگ او چون مرگ ددان و میکروبهاست
[=arial]هر کس بر مسیل سیل خانه بنیاد کرده خانه خراب است
[=arial]خداوند با کسی عقد اخوت نبسته که شقاوت او موجب آزردگی خدا شود
[=arial]3- سرانجام بندگان؛ آنکه با عقل همنشین شود و از این عقل بهره گیرد سرانجامی دارد والا از سرانجام معاندان عقل خبری نیست که نیست
[=arial]جناب بشارت از هم صحبتی شما بسیار خدارا سپاسگزارم

خواستم بگویم بدون شرح ...

اما حیفم امد کوتاه گریزی بر این بلند معارف نزنم.؟؟؟:Sokhan:

البته با کسب اجازه و عرض پوزش از جناب متحیر

اصل اول؛ هدف آفرینش: خودم اطلاع چندانی ندارم، چه عرض کنم خدمت تون، و البته آنچه در منابع ادیان و مذاهب هم آمده دلچسب من نبوده، ندانسته همه شان را رد می کنم. به شما هم توصیه نمی کنم.

اصل دوم؛ عدالت خدا: به اصل عمل و عکس العمل معتقدم، عدالت خدا در همین دنیا با توجه به اصل مذکور محقق شده و همگان اعم از ظالم و مظلوم، در همین دنیا و بواسطۀ همین اصل، به حق مسلم شان رسیده اند. و دیگر طلبی از یکدیگر ندارند.

مثلاً اگر کسی به حقوق صدها نفر بیگناه تجاوز کرده، با یکبار اعدام و یا حکم زندانی ابد، به حکم اصل عمل و عکس العمل، به سزای اعمالش رسیده و دیگر حسابی ندارد.

اصولاً خداوند برنامه ای برای عدالت واقعی و حقیقی ندارد. هر چه هست در همین دنیا و دیگر هیچ ...؟؟؟

اصل سوم؛ سرانجام بندگان: با لحنی تردید آمیز، "هر کس با عقل همنشین شود سرانجامی دارد" حالا چه سر انجامی خدا عالم است؟؟؟ و گرنه حکایت دشمنان و معاندان عقل که از هیچ ظلم و جور و ستمی بر حق مداران و عقل پیشگان دریغ نکردند، اصلاً معلوم نیست، کی رفته کی خبر آورده؟؟؟


با این همه اطلاعات دقیق و عمیق و معارف بلند و استغنای بی حدی که از راه عقل و تجربه کسب کرده اند، که راه را برای رسیدن به کمال و سعادت هموار کرده، دیگر چه نیازی به ارسال پیامبران و انزال کتب است؟؟؟

جناب متحیر ؟؟؟ واقعاً چه نیازی؟؟؟ با این اصول کامل و مترقی ؟؟؟

موفق باشید ...:Gol:

متحیر;69350 نوشت:
1-هدف آفرینش 2-عدالت خدا 3-سرانجام بندگان

سلام بر عزاداران ناب حسینی
حقیر هم از هم صحبتی با شما خوشحالم و میدونم باقی دوستان هم نظرشون خیره البته میشه بهتر گفت من از طرف دوستام عذر می خوام
در عین اینکه می فرمایید من به خداوند حکیم اعتقاد دارم و بس ولی در صحبت ها دقیقا از تمام شاخه های اصول بهره برداری مفید داری و این جای شکر داره بر خلاف اونی که حقیر میشناسم و خودش که هیچ مرام و مسلکی نداره بگذریم
سوال حقیر اینه شما که هنوز به هدف افرینش به تمام و کمال پی نبردید چطور میتونید در مورد چیزهای دیگه قضاوت کنید؟ این یه سوال
دوم اینکه گفتی تو همین دنیا هر عملی عکس العملی داره احسنت ما هم همین رو میگیم ولی نکته اینجاست اگه خدای که حکیمه به ما از عکس العمل ها بوسیله وحی به طور خاص خبر نده ما چطور از عکسالعملها خبردار بشیم؟
سوم اگه قرار بود ما بعد از این 100 سال به قول شما بمیریم و خلاص شیم (چه خوب چه بعد )به نظرت این همه دم و دستگاه لازم بود؟ بنظرت این همه کهکشان و مه کشان لازم بود؟
بنظرت این با حکمت جور در میاد؟این که حماقت محضه
البته حقیر از صحبت های شما اینو فهمیدم که شما نه با نبوت مشکل داری نه با امامت و عدل و نه غیره مشکل شما محدودیت هاییه که التزام به این اصول دست و پای شما رو میبنده و این مشکل قابل حله اگه درست گفتم و دوست داری حل مشکلت رو بدونی و ما رو هم قابل بدونی در خدمتم دین برای هر مشکلی راه حلی داره منطقی
البته باید یاد اوری کنم در قبول دین اجباری نیست چرا که راه از چاه مشخص شده هر کس دوست داره بیفته تو چاه ازاده هر کس هم بخواد تو راه باشه و لذت با خدا بودن رو بچشه راه برای اونهم مشخصه التماس دعا
یه چیز دیگه شاید فردا که تو میدونی کدوم فردا رو میگم به شما و امثال شما بگن بفرما ولی به حقیر و امثال حقیر گیر بدن بگن شما که میدونستی چرا...!!!

با سلام و عرض ادب :Gol:

دوست عزیز، جناب بشارت، نقل قول متعلق به جناب متحیر است، ولی نام بنده را ذکر کرده اید. :Cheshmak:

با تشکر فراوان
یا حق

متحیر;69316 نوشت:
سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
.......................
حضور بی اغماض او موجب دستگیری و راهنمایی هر ذی وجود صاحب حیاتی است از ویروس و باکتری به عنوان کوچکترین موجودی که می شناسیم تا به گمان ما برترین آنها انسان که صاحب شعور است .
این راهنمایی او به حکمت باید برای تمامی موجودات جاری و ساری باشد برای انسان که صاحب اندیشه است تا هر فرم برخوردای از هوش برای هر ذی وجودی .
و این راهنمایی را برای انسان در هر جای زمین و هر زمان از گذشته تاریخ تا آینده ای که ما ازحوادث آن بی اطلاعیم به عنوان عقل به نبوت در وجودمان به ودیعه گذاشته است.
دوست گرامی اگر برای راهنمایی آفریدگانش او را به فرستادن انبیاء در میان آفربینشش ملزم ببینم آفرینشش دارای نقص نیست؟ . چون بری از هر نقصی است پس نبوت خاص را نمپذیرم
دنیا سرتاسر خبر است و هر موجود و جانداری بنابر ظرفیت خود نبی این نباء هست.
با این فرضیه نیاز به نبی خاص و هر دخالت دفعی که به نظر اینجانب نشانگر ضعف در حکمت و آفرینش اوست را رد میکنم.
امیدوارم این پست هر چند خلاصه بتواند ذهنیات اینجانب را روشن کرده باشد.
متشکرم

با سلام و درود:Gol:

چنانکه ملاحظه می کنید، جناب متحیر در پست های متعدد و با عبارات و مطالب مختلفی ضرورت بعثت انبیاء الهی را بعنوان حجت های ظاهری رد می کند و صرفاً به عقل، بعنوان حجت و رسول باطنی اکتفا می کند.

اگر چه کارشناسان و کاربران محترم و فرهیخته سایت، بارها پاسخ های درخوری به نقطه نظرات ایشان (منویات) داده اند اما ...

از انجائیکه وعده داده بودم دلایل ضرورت بعثت انبیاء را در چند پست تقدیم تان کنم، که البته یکی از دلایل را از نظر شما بزرگان گذراندم.

انشاءالله در این پست، یکی دیگر از دلایل عقلی ضرورت بعثت انبیاء الهی را تقدیم حضور شما و جناب متحیر می کنم:

ب) انسان، به تنهائی و با عقل محدودش، قادر بر قانون‌گذاري دقيق و جامع نيست.

قانون‌گذار كامل بايد شرايط زير را داشته باشد تا بتواند شايسته‌ترين قانون را وضع كند:

1. بايد انسان‌شناسي كامل باشد، به تمام اسرار جسم و جان، عواطف، غرايز و ادراكات عقلي او آگاه باشد و به اصول حاكم بر روابط انسان‌ها احاطه داشته باشد تا بتواند قوانيني هماهنگ با همه اين‌ نیازها وضع كند.

2. بايد از گذشته و آينده اطلاع كامل داشته باشد تا آثار قوانين امروز را در آينده زندگي بشر ارزيابي كند تنها مفيد بودن قانون براي زمان حال كافي نيست.

3. قانون‌گذار بايد داراي «علم كامل» باشد تا بتواند با وضع قوانين خود تمام استعدادها و شايستگي‌هايي را كه در فرد و اجتماع نهفته است به فعليت برساند.

4. قوانين بايد جنبة عملي داشته باشد نه خيالي، و از ضمانت اجرائي كافي برخوردار باشند نه بدون پشتوانه و نیز درك آن هم براي همگان ممكن بوده نه اینکه پيچيده و دور از فهم و درك افراد باشد.

5. قانون‌گذار حقيقي بايد از خطا و لغزش مصون بوده و نسبت به افرادي كه مي‌خواهد براي آن‌ها قانون وضع كند مهربان و در عين حال داراي اراده‌اي قوي باشد و از هيچ قدرتي نهراسد.

6. قانون‌گذار شايسته كسي است كه بی نیاز مطلق باشد، خودش منافعي در آن جامعه نداشته باشد، چرا كه منافع شخصي و گروهی، فكر قانون‌گذار را به سوي خود مي‌كشاند و تأثيرات آگاهانه و ناآگاهانه اين منافع در قانون‌گذاري غيرقابل انكار است.

آيا اين جهات شش‌گانه در كسي جز ذات پاك خداوند پيدا مي‌شود، كسي كه خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، كسي كه عالم به حال و آينده و نتايج هر حكمي است، بدون خطا و لغزش و بي‌نياز از هر كس و هر چيز؟

با توجّه به مقدمات فوق نتيجه مي‌گيريم كه هر قانوني غير از قانون خدا ناقص و بي‌فرجام است و اتفاقاً تمام بدبختي‌ها و مشكلات بشر از آنجا سرچشمه مي‌گيرد كه خودش مي‌خواهد با آن علم محدود و با آن همه انگيزه‌هاي دنيايي براي خويش قانون وضع كند و اين يكي از دلايل عقلي لزوم بعثت انبياء است.[1]

زیرا ابلاغ این مجموعه قوانین کامل و جامع الهی برای هدایت بشر به مسیر کمال و سعادت ابدی، مِن غیر طریق ارسال رسل و انزال کتب، ممکن نیست.

موفق باشید ...:Gol:

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی_____________________________________________________
1. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، مدرسة امام علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ چاپ سوم، 1375، ج 7، ص41 ـ 44.

به نقل از بینام گرامی در پست 104
{چرا که بر اساس استدلال ارائه شده، علوم تجربی فاقد اصالت بوده، محدود به خروجی مغز هستند، و دستشان از حقیقت عالم کوتاه است. به این ترتیب نه شما و نه هیچکس دیگر نمی تواند ادعای شناخت قوانین الهی بر اساس علوم تجربی را بکند. از این رو، در صورت وقوع معجزه ای، نمی توان آن را دخالت دفعی خداوند خواند، بلکه خود این معجزه هم زیر مجموعه قوانینی است. ولی قوانین ذکر شده مربوط به حقیقت عالم بوده، ورای خروجی مغز ما (و هر ادراک کننده مادی) هستند. از این رو ما قادر به درک حقیقت آنها نیستیم.}
سلام و عرض ادب بر بینام گرامی
دوست عزیز همانطور که میفرمایید ما بر کل قوانین الهی واقف نمی شویم و نیازی هم نیست که بر تمامی قوانین الهی که مربوط به این دنیا نمی شود فائق شویم گر چه که کنجکاویهای انسان حدودی برای خود نمیشناسد. چرا که هستی فعلی ما در این جهان است و سلاح ما در این جهانی که در آن زندگی میکنیم همین ادراکات ما از جهان هستی است و عقلی است که ، از تجربیاتمان علومی را استنتاج میکنیم، تا با استفاده از آن جایگاهمان را در جهان دریابیم و با تعامل با مردمان زندگی کنیم
دوست عزیز خدمت مبارکتان عرض کردم چون در این جهانیم ادراکات ما با هر نام، فراتر از این دنیا نیست و مسلم که قول شما هم صحیح است ادراکات ما بر حسب حواس و علم و تجربه مان تقلیل یافته و تغییر یافته است (ولی منحرف و مغشوش نیست اگر قلیل است یا تبدیل یافته همیشه یک نسبت دارد مثلا نور بیرون از اتاق سفید و گسترده است ولی نور راه یافته به اتاق چون از پنچره آبی رد میشو آبی است ولی هر دم ضخامت پنجره و رنگ شیشه تغییر پیدا نمیکند منظورم از این تغییر در پنجره همان دخالتهای دفعی است)
از طرفی دیگر شما به درکی فراتر از ادراک انسانی اشاره دارید دوست عزیز گوینده راوی و هر چیز که واسطه این ادراک است او هم انسان است او هم مانند ما همین نقایص را که بر می شمارید دارد و تفوقی بر دیگر ادراکات ندارد مگر اینکه عقلانی تر باشد.
متشکرم
و از زیاده گویی عذر میخواهم


سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز باز از بردباری شما بر ادامه بحث تشکر میکنم
وهمچنین نکته سنجی های جنابعالی
[=Calibri]1- باز سوال از هدف آفرینش را مطرح کردید که از همان ابتدا گفتم نمیدانم
ولی توجه شما را جلب میکنم به تاریخ ادیان اگراین سوال اصلی است توجیه هدف آفرینش چرا در شرق و غرب عالم متغیر است و در طول تاریخ هم از مکاتبی که به عنوان دین یاد میکنیم بر حسب تعاملات فرهنگی تغییر پیدا میکنند
گذشته از ادیان شرق در ادیان اقوام سامی اگر به تورات دقت کنید امر ثابتی را درنمی یابید در مسیحیت هم الهیات مسیحی متغیر است در اسلام هم بسته به مذهب پاسخ ثابتی نمی یابید و توجیهات رقبا را حمل بر تاویل می کنند

[=Calibri]2- دوست عزیز از عمل و عکس العمل که خدمتتان عرض کردم در پدیده های مادی که به عینه شاهد آنیم و بدون این اصل هیچ امری از امور جهان ادامه نمی یابد
در امور انسانی عاطفه اندیشه و تمامیتی از وجودمان که از آن به عنوان روح وجدان یا نفس در مراوداتمان از آن یاد میکنیم که بسیار سیالتر و فرّارتر از ماده و انرژی است وعکس العملها بر آن مهیب تر و کو بنده تر است یک حرف تند از یک نفر چگونه تا مدتها شما را آزار می دهد
[=Calibri]3- این نظر بطلمیوسی که همه چیز گرد زمین میگردد نه تنها نظر علمی بود که هنوز که هنوز است بر بیشتر تفکرات دینی ابراهیمی جا خوش کرده است شاید یکی از مدخلهایی که باعث حیرت من میشد و رفته رفته پیوند واندر والسی بین من و مذهب را کمتر ساخت همین بود
زمین با همه دم و دستگاهی که ما بر روی آن راه انداختیم ذره ای بسیار ریز در پهنه جهان و عمر بشر هم لحظه ای بسیار کوتاه در طول حیات این جهان است
بود و نبود زمین یا منظومه شمسی و یا کل کهکشان راه شیری تاثیری بر این جهان ندارد نه از خلقت خدا نه کم میکند نه بر آن می افزاید
اگر خلقت جهان تنها یک الکترون بود او خدا نبود؟
اگر خدا این جهان را خلق نمیکرد او از خدایی می افتاد؟
همانطور که بهتر میدانید ما در مقام قضاوت الهی نیستیم اگر خدا جهان را بدون انسان می آفرید چه تاثیری داشت ؟
همانطور که این جهان مرکز ندارد سلسله خلقت او هم مرکز ندارد که ما مدعی انسان محوری آفرینش هستیم
[=Calibri]4- او حکیم است اگر خواستار آن هستید که از تبدیلهای جهان مادی در امان بمانید به حکم عقل چاره ای جز حکیمانه رفتار کردن نیست والا در این پهنه تبدیلها و در این فرصت بسیار کم جز نیستی نصیبمان نیست شاید که بر در او بمانیم
[=Calibri] کبوتر با کبوتر، باز با باز

[=Calibri] کند همجنس با همجنس پرواز

[=Calibri]7- و باز مثل همیشه نکته جالبی را اشاره کردید که با باقی اصول دین مشکل ندارید ولی به خاطر بار محدودیتهای دین از پذیرفتن آن طفره میروید. دوست عزیز همانطور که خدمتتان عرض کردم دین یک بسته است شما محتویات بسته را تعیین نمکنید و اگر محتویات بسته را خود بر گزینید که با معیارهایتان جور بیاید این دین دیگر دین نیست از نوع همین ملقمه هایی است که من برای خودم میگویم! شما با پذیرش دین اختیار را از خود سلب میکنید همان چیزی که آنرا دلیل انسان بودن خود میدانید به پاسخ 5 در تاپیک آیا مذهب ایراد و نقص دارد توجه فرمایید http://www.askdin.com/showpost.php?p=68122&postcount=5
[=Calibri]8- تنها را ه برگشت به فطرت آمیخته با عقل است هر چند سخت ولی تنها راه است
[=Calibri]9- فردا زودتر از آنکه فکرش را کنیم سراغ همه ما می آید تنها آنان می مانند که در این فرصت بسیار کم ،حکمت وبصیرت و شرافتی را توشه برداشته اند
از طولانی شدن گفتار عذر میخواهم
متشکرم

بشارت;69495 نوشت:
سوال حقیر اینه شما که هنوز به هدف افرینش به تمام و کمال پی نبردید چطور میتونید در مورد چیزهای دیگه قضاوت کنید؟
بشارت;69495 نوشت:
ولی نکته اینجاست اگه خدای که حکیمه به ما از عکس العمل ها بوسیله وحی به طور خاص خبر نده ما چطور از عکسالعملها خبردار بشیم؟
بشارت;69495 نوشت:
سوم اگه قرار بود ما بعد از این 100 سال به قول شما بمیریم و خلاص شیم (چه خوب چه بعد )به نظرت این همه دم و دستگاه لازم بود؟

سلام بر عزاداران حسینی
فرمایشات شما متین اما جواب سوالات حقیر این نبود لطفا با دقت مرور کن
در رابطه با
متحیر;69741 نوشت:
شما با پذیرش دین اختیار را از خود سلب میکنید

تعجب میکنم واقعا هم از این حرف شما تعجب میکنم دین مانند نقشه راه میمونه اگه کسی بخواهد به مقصد برسد باید راه رو انتخاب کند و این یعنی نجات از بی راهه پس اگر کسی خودش خودش را برای مصالحی والاترو برتر چند روزی محدود کند این سلب اختیار است؟؟!!!
اگر یک دانشجو برای رسیدن به درجات بالاتر علمی به اختیار خودش چند سالی خود را با ایین نامه دانشگاهی محدود کند ایا از خود سلب اختیار کرده؟اتفاقا این عین اختیار است تاکید میکنم تدین دقیقا عین اختیار است و جالب اینجاست مقید نبودن به دین اسارت اور است و البته خود شما بالوجدان موید این نظر هستید

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز همانطور که میفرمایید ما بر کل قوانین الهی واقف نمی شویم


البته بر اساس استدلال مادی ارائه شده...

نقل قول:
و نیازی هم نیست که بر تمامی قوانین الهی که مربوط به این دنیا نمی شود فائق شویم


این قسمت نیاز به اثبات دارد. دلیل ارائه شده کافی نیست:

نقل قول:
چرا که هستی فعلی ما در این جهان است و سلاح ما در این جهانی که در آن زندگی میکنیم همین ادراکات ما از جهان هستی است و عقلی است که ، از تجربیاتمان علومی را استنتاج میکنیم، تا با استفاده از آن جایگاهمان را در جهان دریابیم و با تعامل با مردمان زندگی کنیم


این عبارت فقط و فقط زمانی قابل قبول خواهد بود که ثابت شود هستی ما در این جهان محدود می شود به جسم مادی ما و نه هیچ چیز دیگر. البته جناب عرفان علوی به نکته ای اشاره فرمودند که آن را تفصیل می دهم:

احساس استقلال وجودی، اثبات وجود جنبه غیر مادی انسان:

زمانی که با فردی صحبت می کنید، هیچ ملاکی در اختیار ندارید تا بفهمید موجودی که مقابل شماست، یک روبات است یا او هم مثل شما واقعاً از حس استقلال وجودی برخوردار است. آیا او هم واقعاً مثل شما تجربیاتش را حقیقتاً درک می کند، یا اینکه صرفاً کامپیوتری است که داده ها را پردازش می کند و خروجی متناسب با آن ارائه می دهد؟ ماده گرایان می گویند انسان فقط مغز است و بس، و این مغز چیزی جز یک کامپیوتر بسیار پیشرفته نیست! به این ترتیب، نه تنها موجودی که مقابل شماست، بلکه خود شما هم فاقد حس استقلال وجودی هستید، و اصلاً چیزی به نام «مفهوم من» وجود خارجی ندارد، شما هم در وهم هستید! نه تنها طرف مقابل روباتی بیش نیست، بلکه شما هم روباتی بیش نیستید! پس بیشتر از این خود را گول نزنید!

احساس استقلال وجودی از کجا می آید؟ اگر بپذیریم که این حس هم بخشی از توهمات و زائیده مغز است، سؤالاتی منطقی پیش می آید:

اگر احساس استقلال وجودی، یا همان «من بودن» ما زائیده مغز بوده، وهمی بیش نیست، پس چرا «من» باید وهم این مغز باشم و نه مغزی دیگر؟ چه چیزی بین وهم «من بودن» متعلق به من، و وهم «من بودن» فردی دیگر مرز می کشد؟ چه اتفاقی افتاده که «من» محدود شده ام به «این من» و نه «منی دیگر»؟ چه عاملی باعث می شود که «من» ناگهان تبدیل نشوم به توهمات زائیده مغز یک ماهی در اعماق اقیانوس؟ چه چیزی این استقلال وجودی را حفظ می کند؟

و البته ممکن است در پاسخ بگویند، خود مغز... طبیعت اینطور رقم زده است که «من» این مغز باشم و نه مغزی دیگر... (مثال حقیقی است، پاسخی است که در بحث با یک ماده گرای غربی دریافت کردم)

و پر واضح است که پاسخ ارائه شده بسیار احمقانه است. اگر حس استقلال وجودی وهم مغز باشد، و وجود خارجی نداشته باشد (هر چیزی که از ماده ساخته نشده است، وجود ندارد!) پس باید در هر لحظه ای بتوان آن را از بین برد، یا تبدیل کرد به وهمی دیگر... حال آنکه چنین نیست. فکر نکنم کسی اینجا باشد که تا به حال موفق شده باشد «منیت» خودش را موقتاً تبدیل به «منیت» گربه همسایه کند!

تا زمانی که نظریه ای، پاسخی روشن به حقیقت حس استقلال وجودی ارائه ندهد، ناکامل است. و اگر پاسخ غلط بدهد که آنوقت به معنی اشتباه بودن نظریه مربوطه است...

اگر به مغز از یک جنبه مادی نگاه شود، چیزی جز مشتی انفعالات شیمیایی و جریانات الکتریکی دیده نمی شود، حال آنکه این اتفاقات مادی، برای صاحب مغز معانی بسیاری دارند که برای ناظر مادی بیرونی مفهوم نیست. احساسات متعدد، مثل عشق، نفرت، خشم، و خیلی چیزهای دیگر، به غیر از ما به ازای عینی خود در مغز (همان انفعالات مادی)، برای صاحب مغز به صورت مفاهیمی عمیق بروز پیدا می کنند. و اگر کسی ادعا کند خود صاحب مغز هم حاصل همین انفعالات است، حرفی بس بی معنا زده. زیرا سؤالاتی که پیشتر مطرح شد پیش می آیند، و از آنجا که در یک دیدگاه کاملاً مادی، هیچ پاسخی به این سؤالات نمی توان داد، مجبوریم بپذیریم در پشت صحنه وجود انسان، حقیقتی موجود است که با چیزهایی که در آزمایشگاه بررسی می کنیم ماهیتاً متفاوت است... به نظر می رسد هیچ نوع ما به ازای عینی مادی برای آن وجود نداشته باشد. :Sham:

اگر با استدلال ارائه شده درباره اثبات وجود جنبه غیر مادی انسان مشکلی دارید، لطفاً مفصلاً به آن بپردازید.

البته فراموش نشود که در پستهای قبلی نشان داده شد حتی در یک دیدگاه کاملاً مادی، اصالت ماده خود به خود منتفی می شود. منظورم این است که بحث مربوط به جنبه غیر مادی وجود انسان ادامه بحث پیشین است، پس لطفاً با در نظر گرفتن استدلالات قبلی و ضربات وارد شده بر پیکره دیدگاه مادی، پاسخ دهید.

نقل قول:
دوست عزیز خدمت مبارکتان عرض کردم چون در این جهانیم ادراکات ما با هر نام، فراتر از این دنیا نیست و مسلم که قول شما هم صحیح است


البته این مطلب فقط درباره ادراکاتی که از طریق سیستمهای مادی، یا همان مغز به دست آید صحیح است.

نقل قول:
ادراکات ما بر حسب حواس و علم و تجربه مان تقلیل یافته و تغییر یافته است (ولی منحرف و مغشوش نیست اگر قلیل است یا تبدیل یافته همیشه یک نسبت دارد مثلا نور بیرون از اتاق سفید و گسترده است ولی نور راه یافته به اتاق چون از پنچره آبی رد میشو آبی است ولی هر دم ضخامت پنجره و رنگ شیشه تغییر پیدا نمیکند منظورم از این تغییر در پنجره همان دخالتهای دفعی است)


فرمایش شما صحیح است. ولی فراموش نکنید که ما به خاطر وجود این پنجره نمی توانیم بفهمیم آن سوی پنجره حقیقتاً چیست، و به همین دلیل، نمی توانیم پیش بینی کنیم که برای آن سوی پنجره چه اتفاقی می افتد. پس این احتمال وجود دارد که نور آن سوی پنجره تغییر رنگ دهد، و مثلاً قرمز شود، بدون اینکه ما بفهمیم حقیقتاً چه اتفاقی روی داده است. در این تمثیل، مسئله معجزات ارتباطی با تغییر ضخامت پنجره و رنگ شیشه ندارد، بلکه مربوط به حوادثی است که آن سوی پنجره رخ می دهند.

به این ترتیب، عقلانیت احتمال وجود هر نوع معجزه، همچنان به قوت خود باقی است.

نقل قول:
از طرفی دیگر شما به درکی فراتر از ادراک انسانی اشاره دارید دوست عزیز گوینده راوی و هر چیز که واسطه این ادراک است او هم انسان است او هم مانند ما همین نقایص را که بر می شمارید دارد و تفوقی بر دیگر ادراکات ندارد مگر اینکه عقلانی تر باشد.


این عبارت فقط زمانی صحیح است که ادراکات فراتر، از طریق پنجره ای که به آن اشاره فرمودید انجام شود، حال آنکه چنین نیست. مسئله وحی و الهام و شهود و غیره، ورای محسوسات مادی است.

اگر کسی پنجره را باز کند و مستقیماً به آن سوی آن نگاهی بیاندازد چه؟ :Sham:

نقل قول:
و از زیاده گویی عذر میخواهم


کدام زیاده گویی؟ آنچه فرمودید ادامه منطقی بحث بود.

با تشکر فراوان :hamdel:
یا حق

غلامعلی نوری;67136 نوشت:
با درود بر راستپذیران

امروز رویدادای های بیشماری در روی کره ی زمین اتفاق می افتد که طبق آموزه های قرآنی مستوجب عذاب قطعی
دنیوی است ولی انگار خدا بی خیال شده و از واکنش نشان دادن و خشگمین شدنهای خدا و عذابهای او
که در قرآن آورده شده است خبری نیست که نیست !!!

چند نمونه می آورم

در طی چند دهه ی گذشته موج اسلام ستیزی در دنیاروز افزون شده است بطوری که هر از چند گاهی می شنویم که در فلان کشور قرآن مورد هتک حرمت قرار گرفته و با اوراق آن کار های شرم آوری انجام می دهند و یا اوراق آن را در ملا عام تیکه پاره و می سوزانند !!!!

خوب حالا سوال اینجاست

چرا خدا در مورد بی احترامی به قرآن هیچ واکنشی نشان نمی دهد ؟؟؟

چرامی گذارد به کلامش بی احترامی شود و آن رازیر پا اندازند ؟؟؟

چرا نشان نمی دهد که از این کار آنها مانند آنچه که در قرآن آمده خشگمین و غضبناک است ؟؟؟


مورد بعد

در قرآن داریم وقتی که ابراهیم را در آتش افکندند آتش بر او سرد شد !!!!!!!!!!!!!!

خوب خدا برای اثبات حقانیت قرآن حالا چرا معجزه خود را نشان نمی دهد که وقتی کفار قرآن را در برابر چشم پیروان قرآن در آتش می اندازند به آتش دستور نمی دهد که

یا نار کونی بردا و سلاما علی القرآن

ای آتش برای قرآن سرد شو

که هم وجود خودش اثبات شود و هم حقانیت قرآن و هم دل مو منین شاد شود !!!!!

مگر کلام خود خدا و نام خودش که در آن اوراق آمده است کم ارزشتر از بشری مردنی مانند ابراهیم است که

از ابراهیم در برابر آتش دفاع کرد ولی از قرآن در برابر آتش زدن کفار دفاع نمی کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مورد بعد

در قرآن سوره ی فیل آمده که وقتی سپاه ابرهه خواستند کعبه ی پر از بتان سنگی را ویران کند

خدا عذاب آسمانی را بلافاصله برآنها نازل کرد و آنها چون کاه جویده شده شدند!!!!!!!!!

خوب پرسش اینجاست مگر قرآنی که امروز این چنین مورد توهین قرار می گیرد

چرا خدا در دفاع از آن هیچ واکنشی نشان نمی دهد ؟؟؟؟؟/

مگر این قرآن که کلام او و نام او در آن ثبت است ارزش آن کمتر از آن کعبه ی پر از بتان سنگی است که از آن دفاع نمود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در قرآن داریم هرگاه قومی مخالف دستورات خدا عمل می کردند عذاب آسمانی ، صاعقه و زلزله و خشکسالی و غیره برآنها نازل گشته و یا خانه هایشان بر سرشان ویران می شد!!!!!!!!!

خوب حالا پرسش اینجاست

چرا خدا در برابر این همه جنایاتی که اسراییل ، آمریکا فرانسه و انگلیش بر مومنین به قرآن روا می دارند ساکت و بی خیال دارد فقط نگاه می کند و از عذابهای قرآنی اش هیچ خبری نیست که نیست ؟؟؟؟؟

مورد بعد

در مورد قوم لوط در قرآن آمده که بخاطر آچه که آن قوم نابکار انجام می دادند عذاب آسمانی عجیبی برآن نازل شد و همگی غیر از لوط و چند نفر دیگر به هلاکت رسیدند !!!!

خوب حالا پرسش اینجاست

چرا خدا در مورد همجنس بازی علنی در بسیاری از کشور های دنیا که حتی وزیرشان هم علنا گفته من همجنس بازم و و با مردی هم ازدواج کرده هیچ واکنشی مثل واکنش قوم لوط انجام نمی دهد ؟؟؟؟؟

چرا چرا و چرا؟؟؟؟؟

عجب صبری خدا دارد !

متحیر;68163 نوشت:
سلام
خدمت مبارکتان عرض کردم
اینجانب با اصل توحید که با دلایل برون دینی برای من به اثبات رسیده مشکلی ندارم
ولی هنوز هیچ دلیل برون دینی مبنی بر قبول نبوت برایم به اثبات نرسیده
و همانطور که حضور شما دوست عزیز عرض کردم بحث اعجاز هم که به عنوان دلیلی برای اثبات نبوت است از پایه لزومی برای آن درنمی یابم که دلیلی برای برانگیختگی و بعثت انبیاء و پیامبران باشد

با سلام به جناب متحیر و همۀ دوستان بزرگوار:Gol:

این هم همانطوری که وعده داده بودم دلیل سوم بر اثبات ضرورت بعثت انبیاء الهی:

ج: هماهنگي تكوين و تشريع بعثت انبياء را ضروري مي‌كند:

با نگاهي ژرف به جهان آفرينش در مي‌يابيم كه آفريدگار جهان براي رساندن هر موجودي به كمال ممكن خود، هرگونه وسايل لازم و مفيد را در اختيار او گذاشته است. حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا آفريدگاري كه در عالم تكوين (آفرينش) اين اندازه وسايل پيش‌رفت و تكامل را در اختيار هر موجودي نهاده است چگونه ممكن است، موضوع فرستادن انبيا كه مهم‌ترين نقش را در تكامل انسان در جنبه‌هاي مادي و معنوي دارد، ناديده گرفته باشد و جامعة انساني را از اين موهبت بزرگ محروم سازد!

ابوعلي سينا در كتاب «شفاء» با عباراتي كوتاه و تشبيهي جالب به اين حقيقت اشاره مي‌كند: «احتياج به بعثت پيامبران براي بقاي نوع انسان و تحصيل كمالات وجودي او از روييدن موهاي مژه، ابرو، و فرورفتگي كف پا (كه راه رفتن و ايستادن را براي انسان آسان مي‌سازد) و امثال اين منافع بيش‌تر است؛ بنابراين ممكن نيست عنايت ازلي الهي آن منافع را ايجاب كرده باشد و بعثت پيامبران را كه اساس زندگي انسان است ايجاب نكند.»[1]

مشابه اين استدلال را «هشام بن حكم» شاگرد معروف امام صادق ـ عليه السّلام ـ براي «عمرو بن عبيد» دانشمند معروف اهل سنّت بيان كرده است.[2]

علاوه بر دلايل فوق و دلايل عقلي ديگر كه به جهت اختصار ذكر نشد لازم به تذكر است، تمسك به آيات قرآن و روايات پيشوايان دين در اين موضوع و ديگر موضوعات از باب تعبد و استدلال به دلايل نقلي نيست؛ بلكه گاه مي‌توان از اين آيات و روايات براهين عقلي استخراج كرد؛ به عبارت ديگر با نگاه بيرون ديني به قرآن نيازمندي به پيامبر را به صورت عقلي مي‌پذيريم، قرآن از زواياي گوناگوني، بعثت انبيا را ضروري شمرده است و مسائلي چون تثبيت و تكميل توحيد، اميدواري به قيامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراي عدالت در جامعة بشري، اتمام حجت، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت را به عنوان فلسفة بعثت پيامبران بيان نموده است.[3]

در نتيجه بعثت انبيا براي هدايت انسان‌ها امري است كه هم عقل و هم شرع و هم فطرت سليم آن را لازم و ضروري مي‌داند.

انشاءالله این مجموعه 3 دلیلی که از نظر عالی تان گذشت و نکات و مطالبی که دیگر کارشناسان و کاربران محترم و فرهیختۀ سایت، چه با لحن دوستانه، انتقادی، کنایه ای و ... بیان شد، در شناخت و درک شما نسبت به حقیقت نبوت و ضرورت آن و تحکیم و تقویت اعتقاد دوستان مفید فایده افتد.

در پایان حیفم آمد این نکتۀ اخلاقی را اگر چه همۀ دوستان بدان واقفند، از باب تذکر به خود و همۀ دوستان و جناب متحیر و کسانی که بر این اندیشه با وی همراهند هدیه نکنم که به قول خدای تبارک و تعالی: "فذکر ان الذکری تنفع المؤمنین".

و آن نکته عبارت از این است که: عبارت آیۀ شریفۀ "من الجنة و الناس" به ما هشدار می دهد که وسواس خناس تنها در میان یک گروه و جماعت و در یک قشر و لباس و تنها در خارج وجود آدمی نیست، همه جا پراکنده است.

باید به شدت مراقب آن بود، باید لحظه لحظه و در گاه گاه اندیشیدن، نگاشتن، گفتن، رفتن و آمدن و ...باید از شر آن به خدا پناه برد.

دوستان ناباب، همنشین های منحرف، پیشوایان گمراه و ظالم، کارگزاران جبار و طاغوت، نویسندگان و گویندگان فاسد، مکاتب الحادی و التقاطی ظاهر فریب، وسائل ارتباط جمعی وسوسه گر، همه و همۀ اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده وسواس خناس اند.

از همه مهم تر و آنچه قصد اصلی من از ذکر این نکتۀ اخلاقی بود این فراز است: واقعاً باید پناه برد از وسواس خناسی که کارهای خود را با مخفی کاری حیرت آوری می آمیزد.

و گاه چنان در گوش جان انسان می دمد که خود انسان گمان و باور می کند که این فکر و اندیشه، فکر و اندیشۀ خود اوست و این پرسش و تردید که در واقع، شبهه و تردید فکنی وسواس خناس است، پرسشی است که از درون جانش جوشیده، غافل از اینکه در دام فریب و فتنۀ وسواس خناس افتاده و همین شک و تردید و شبهات و توقف و لجاجت و اصرار بی مورد و حق ناپذیری اش، در این مقطع، موجب اِغوا و گمراهی و هلاکت وی می گردد.

اینجاست که حقیقت این آیۀ شریفه روشن می شود که: الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور ... خداوند ایمان آورندگان و تسلیم شوندگان در برابر حقایق و معارف حقۀ عالم دوست دارد، از هدایتهای خاص برخوردارشان نموده، از تاریکی ها و ظلمات خارج شان ساخته و به وادی نور واردشان می سازد.

اما در مقابلِ لجاجت و اصرار بی مورد حق گریزان، با وجود اینهمه دلیل و برهان آشکار بر حقانیت راه و صراط مستقیم الهی و حقیقت بعثت انبیاء الهی و اوصیاء و برگزیدگان و انزال کتب الهی و وجود ملائکه "آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله لا نفرق بین احد من رسله"،[4] عاقبت کفرپیشه گان، دین ستیزان و مخالفان حقیقت انبیاء الهی با این همه وضوح و روشنی جز این نیست که: "... والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون".[5]

خدایا به حق انبیاء و اوصیاء عظامت، ما را از نور هدایت خاصه ات محروم مفرما

آمین یا رب العالمین ... التماس دعا ...:Gol:

احیاناً اگر دوستان و همراهان، و جناب متحیر از لحن برخی مباحث ما، اگر چه گاهاً اقتضای بحث بوده دلخور شده و باعث کدورت شان گردیده است خالصانه عذرخواهم و از درگاه الهی الهی طلب استغفار می کنم.

استغفرک اللهم و اتوب الیک من کل الذنوب والخطایا، انک غفور رحیم، برأفتک و رحمتک یا ارحم الراحمین. آمین ...:Gol:

پاورقی________________________________________________
[1] . ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج7، ص 46، به نقل از: ابن سينا، حسين، شفاء، الهيات، مقاله دهم، فصل دوم.
[2] . کليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، كتاب الحجة، باب الاضطرار الي الحجة، ج 1، حديث 3.
[3] . خسروپناه، عبدالحسين، قلمرو دين، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اوّل، 1381.
[4] . بقره، آیه 255.
[5] . بقره، آیه 285.

..یا ستار..

با سلام..

استاد بزرگوار جناب صدیق..

دلایلی که ذکر نمودید ؛دلایل بسیار خوب و لازمه تشریع دین می باشند ؛ولی کافی نیستند ؛و تمام جهات را نمی پوشانند ؛برای همین به نظر در برخی از جهات به اشکالاتی مواجه می شویم؟!

با تشکر

erfan_alavi;69890 نوشت:
..یا ستار..
با سلام..
استاد بزرگوار جناب صدیق..
دلایلی که ذکر نمودید ؛دلایل بسیار خوب و لازمه تشریع دین می باشند ؛ولی کافی نیستند ؛و تمام جهات را نمی پوشانند ؛

با سلام و تشکر از عرفان علوی عزیز :Gol:

فرمایش شما صحیح است البته ما هم ادعا نکردیم که دلایلی که اورده ایم تمام و کمال و برای اثبات ضرورت بعثت انبیاء کافی است.

بی شک، همۀ دوستان می دانند که در این خصوص دلایل بسیاری اقامه شده که اگر انشاءالله مجالی باشد بعون الله و توفیقه در ادامه به قدر توان بخشی از انها را گرداوری و در این فضا اشاره خواهیم نمود.

علاوه بر آنکه هر کدام از دوستان فرهیخته سایت و خود حضرتعالی با کمی تأمل و اندیشه در این موضوع، به دلایل دیگری پی خواهید برد، پس راه اقامۀ دلایل متقن و محکم دیگری در این باب بسته نیست.

دست تک تک دوستان را در تداوم بخشیدن و تکمیل بحث دلایل ضرورت بعثت انبیاء الهی می فشاریم.:Kaf:

erfan_alavi;69890 نوشت:
برای همین به نظر در برخی از جهات به اشکالاتی مواجه می شویم؟!با تشکر

خیلی ممنون از توجه حضرتعالی به بحث و دلایل ارائه شده، از اشکالاتی که احیاناً به نظر مبارکتان می رسد استقبال می کنیم، باشد که با کمک یکدیگر و دیگر کارشناسان و کاربران اشکالات احتمالی را نقد و بررسی نموده، بدان امید که به دلایل این بحث مهم و حیاتی اتقان و استحکام بیشتری ببخشیم.

با تشکر و سپاس ... التماس دعا ...:Gol:

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز خوشحالم از آشنایی با شما که روند بحث خسته تان نمیکند اگر گاهاً تأخیری در پاسخهای این جانب هست بنده را به سبب غم معاش و پرسه زدن در زندگی و چند باره خوانی های مطالب تان ببخشید و همینطور ایضاً این تشکر و عذرخواهی خدمت جناب بشارت گرامی
دوست عزیز
الف:
در پاسخی که مرقوم فرموده بودید چند مورد هم به آن افزودم
چند چیز استنباط کردم
1-همه ادراکات ما موهوم است از جمله مخاطبین من ولی چون من به خودم واقفم پس من مرز دارم پس ورای مرز من حقایقی دیگر هست پس همه چیز موهوم نیست
2-همه ادراکات موهوم است (اگر باور کسی اینگونه است معضل بزرگی است ؟!)(جهت تسلای خاطر چنین اعتقاد صد درصدی جز در بعضی از بیماران روانی بعید میدانم در انسان سالمی باشد)(انسان خواب را میتوان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده هرگز)(جز آرزوی موفقیت و صبر چیز دیگری برای تحمل و حل این ادراک ندارم)
3-همه ادراکات اشتباه است چون قید همه دارد پس خودبخود باطل است
4-همه ادراکات نسبی هستند
5-به همه ادراکات باید شک کرد
6-ادراکات من منحصر به فرد است و هیچ وجه مشترکی با سایر ادراکات ندارد و همینطور ادراکات مخاطبین
7-ادراکات من محور همه ادراکات است
8- همه ادراکات ثابت است
9-همه ادراکات دینامیک است

لطفاً منظور خود را مشخص کنید و همینطور بفرمایید که استنباط شما از عرایض بنده در مورد ادراکات کدام است و یا بیشتر به کدام نظر نزدیکتر است
ب: جنبه غیر مادی انسان همانطور گه خود توضیح دادید ادراکات احساسات شعور معرفت حواس شخصیت وجدان بسته به منظر شخص تعریفهای گوناگون دارد و چون تعریف ثابتی نیست من راجع به هر تعریف شما میتوانم توضیحات دیگری ضمیمه کنم
برای وارد شدن به این موضوع استراتژی شما پاره پاره کردن سوال شاید به کار آید
ج: منظور من از اتاق و پنجره و نور به دو چیز نظر داشت
1-همین جهانی که ما در آن زندگی میکنیم نشئه ای از نور الهی از طریق همان پنجره بر اتاقی که در گوشه بسیار ریز بر غباری سیال در فضای اتاق به نام زمین که ما انسانها بر آن گرد آمده ایم و همین ماجراهای زندگی
2- واقعیت بیرون نور ،پنجره حواس ما، و داخل اتاق ادراکات ما بوسیله عقل
که البته بیشتر مرادم قسمت اول است و با این شرح کسی از ما انسانها نه به واقعیت نور بیرون میتواند دست یابد و نه نیازی به این دستیابی است
د: دوست عزیز راجع به شهود وحی الهام اینها یک تجربه و ادعای شخصی است راجع به قضاوت در مورد آن چون تجارب گسترده و مشترکی نداریم نسبت به کذب و صدق آن چه مرجع قابل دسترسی دارید؟ جز اعتماد چه راهی به باور آن است؟ که باز هم باید اعتماد را به روش شما کالبد شکافی کنیم و هرچه این ادعا و تجربه بزرگتر و فربه تر وا کاوی آن هم بالتبع بیشتر و گسترده تر و زیرکانه تر و شکّاکانه تر
باز هم از حوصله شما سپاسگزارم

سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز به هدف آفرینش پی نبرده ام ولی بر آفریده های او با کمک علم بشری و تجارب شخصی تا حد امکان و ادراکم قدری آشنا گشته ام وقتی به ساختار موجودات از کوچک و بزرگ نظر میکنی میبینی که همه برای زنده ماندن تجهیز شده اند و چه جنگنده و جسور و خستگی ناپذیر تا دم مرگ برای زندگی آمده اند و شگفت آنکه از بدو شکل گیری و تولدشان با سرعت تمام رو به مرگ میروند وقتی ساختار اجزای شان را می بینی و تعاملات پیچیده و بی شمارشان را در می یابی که هر لحظه زندگی بی مدد لطف او امتداد ندارد او که لحظه ای حیات موجودات خود را رها نمیکند چگونه خدا هدایت بندگانش را رها ساخته محدود به دفعات معدود بعثت پیامبران کند این است که باید پیامبری بنام عقل هر لحظه در زندگی هر موجود حضور داشته باشد
دوست عزیز این دم و دستگاه آفرینش که از خدا انرژی نگرفته و آفرینش این دنیا مثل ساخت و ساز ما نیست که از قبل بنا بر نیاز یا طرح و الگو با استفاده از ابزار و توانمان وسیله ای را بسازیم و بعد به کارکرد و کاربرد و نگهداری آن اندیشه کنیم. هر وسیله ای که ما در زندگی داریم از روز نبود آن و احساس نیازمان تا بدست آوردن و نگاهداری و تعمیر و دفع آن برایمان هزینه و اندوه داشته است.
در خاتمه تکرار میکنم دید بطلمیوسی به این جهان داشتن به نظر بنده حقیر صحیح نیست و چنانچه این دید را انتخاب کنیم علاوه بر آنکه در بعضی لطایف زندگی در می ماند برای پیدا کردن مدار حرکات و تعاملات زندگی انرژی بسیاری را تلف میکند.
دوست عزیز دین و شریعت یک بسته است. اختیاری بر محتویات این بسته ندارید دین محدود به عبادت روش ذکر و نماز و روزه و خمس و زکات نیست دین محدود به اصول اخلاقی فردی نیست دین حاکم بر تعاملات شما بر جهان و روابط شما با دیگر انسانها ست. دین امر شخصی نیست .قوانین دین ثابت و مقدسند دین در زندگی شما تعطیل بر دار نیست اگر فرصت دارید به پاسخ 5 تاپیک آیا مذهب ایراد و نقص دارد التفات بفرمایید دوست عزیز حتی اگر یک دستور از دستورات دین را شما بنا بر نظر خود تعدیل کنید. مثلا درنگ در کشتن یک بهایی
(که بر دین خود اصرار دارد وتبلیغ دین خود میکند) خون و جان و ناموسش مباح است.آنوقت دین شما دین تعدیل یافته ای است . و شما هم مثل من دین ندارید .(غرض بی احترامی نیست مرا ببخشید انشاء الکن اینجانب است)اگر جز این بگویید یا شما به دین واقف نیستید یا اینکه جهت جذب من به دین حقایقی را پنهان میکنید.
از بردباری شما سپاسگزارم

متحیر;70114 نوشت:
دوست عزیز به هدف آفرینش پی نبرده ام
متحیر;70114 نوشت:
همه برای زنده ماندن تجهیز شده اند
متحیر;70114 نوشت:
لحظه ای حیات موجودات خود را رها نمیکند چگونه خدا هدایت بندگانش را رها ساخته محدود به دفعات معدود بعثت پیامبران کند این است که باید پیامبری بنام عقل هر لحظه در زندگی هر موجود حضور داشته باشد
متحیر;70114 نوشت:
دوست عزیز دین و شریعت یک بسته است. اختیاری بر محتویات این بسته ندارید

سلام بر عزاداران حسینی
احسنت دوست عزیز یبار گفتم دو باره میگم قشنگ حرف می زنی ولی متناقض دقت کنن تو همین فرمایشات پست قبلیت و یا شاید متوجه عرایض بنده نمیشی
از طرفی میفرمایی عقل پیامبری است که هر لجظه جواب سوالاتت رو میده اما تو مهمترین و ابتدایی ترین سوال چی جواب میده؟
متحیر;70114 نوشت:
دوست عزیز به هدف آفرینش پی نبرده ام

از طرف دیگه میفرمایی
متحیر;70114 نوشت:
دوست عزیز دین و شریعت یک بسته است. اختیاری بر محتویات این بسته ندارید
مگه اختیاری به فتوا های عقلت داری؟ خوب عقل هم دائما راه ها رو نشون میده و تو فقط وظیفه انتخاب راه هها رو داری دقیقا همون کاری که پیامبر میکنه البته یه مسئله اساسی رو یادت می یارم دوست عزیز این که ما اینطور به مقصد برسیم هم نظر همون خدای حکیمه
پسندم انچه حانان پسندد مال کیه؟؟؟!!!

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز خوشحالم از آشنایی با شما که روند بحث خسته تان نمیکند اگر گاهاً تأخیری در پاسخهای این جانب هست بنده را به سبب غم معاش و پرسه زدن در زندگی و چند باره خوانی های مطالب تان ببخشید


خواهش می کنم. بنده هم به همچنین.

نقل قول:
در پاسخی که مرقوم فرموده بودید چند مورد هم به آن افزودم
چند چیز استنباط کردم

[=arial]1-همه ادراکات ما موهوم است از جمله مخاطبین من ولی چون من به خودم واقفم پس من مرز دارم پس ورای مرز من حقایقی دیگر هست پس همه چیز موهوم نیست
[=arial]...
[=arial]لطفاً منظور خود را مشخص کنید و همینطور بفرمایید که استنباط شما از عرایض بنده در مورد ادراکات کدام است و یا بیشتر به کدام نظر نزدیکتر است


نمی توانم دقیقاً بگویم کدام گزینه نزدیک ترین مورد به استدلال ارائه شده است. شاید بهتر باشد که نظرم را به صورت گزینه ای مجزا مطرح کنم:

همه ادراکاتی که زائیده مغز یا هر نوع سیستم مادی هستند، فاقد اصالت می باشند، چرا که سیستمهای مادی، خروجی خودشان را بر اساس ساختارشان تنظیم می کنند. فاقد اصالت بودن این ادراکات به این معناست که قادر نیستند ما را به حقیقت عالم (آنگونه که حقیقتاً هست) برسانند.

نقل قول:
1-همه ادراکات ما موهوم است از جمله مخاطبین من ولی چون من به خودم واقفم پس من مرز دارم پس ورای مرز من حقایقی دیگر هست پس همه چیز موهوم نیست


برای اثبات وجود حقایقی ورای ادراکات نیازی به استناد به مرز مربوطه نیست. همین که ادراکاتی وجود داشته باشد، خود به خود وجود حقیقتی برتر از ادراکات مربوطه به اثبات می رسد.

آنچه درباره مرز مربوطه و حس استقلال وجودی ذکر کردم اشاره به این حقیقت بود که یک سیستم مادی خالی قادر نیست چنین حسی ایجاد کند؛ پس انسان دارای جنبه ای غیر مادی هم هست که واقعیت دارد، ولی از آنجا که از ماده ساخته نشده قابل بررسی زیر تجهیزات آزمایشگاهی نیست.

نقل قول:
ب: جنبه غیر مادی انسان همانطور گه خود توضیح دادید ادراکات احساسات شعور معرفت حواس شخصیت وجدان بسته به منظر شخص تعریفهای گوناگون دارد و چون تعریف ثابتی نیست من راجع به هر تعریف شما میتوانم توضیحات دیگری ضمیمه کنم


در حال حاضر نیازی به تعریف خاصی نیست. همین که شما وجود جنبه غیر مادی انسان را که ورای مغز اوست بپذیرید، فعلاً کافی است. منظورم از مطرح کردن این جنبه غیر مادی که می توان آن را صاحب مغز نامید، نشان دادن رد پای عمق وجود انسان بود. عمق وجودی که متعلق به آن سوی ادراکات مغز است.

نقل قول:
ج: منظور من از اتاق و پنجره و نور به دو چیز نظر داشت
1-همین جهانی که ما در آن زندگی میکنیم نشئه ای از نور الهی از طریق همان پنجره بر اتاقی که در گوشه بسیار ریز بر غباری سیال در فضای اتاق به نام زمین که ما انسانها بر آن گرد آمده ایم و همین ماجراهای زندگی

[=arial]2- واقعیت بیرون نور ،پنجره حواس ما، و داخل اتاق ادراکات ما بوسیله عقل


کلام شما را به معنای دوم آن گرفتم. معنای دوم با استدلالی که کردم سازگارتر است. البته سؤالی پیش می آید: منظورتان از عقل همان مغز است؟

نقل قول:
که البته بیشتر مرادم قسمت اول است و با این شرح کسی از ما انسانها نه به واقعیت نور بیرون میتواند دست یابد و نه نیازی به این دستیابی است


این قسمت نیاز به اثبات دارد. همانطور که اشاره شد، آنچه ما به عنوان عالم می شناسیم آن چیزی نیست که حقیقتاً موجود است. در عین حال، با استناد به حس استقلال وجودی، و مرزی که بین ادراکات انسانهای مجزا موجود است، ارتباط انسان با حقیقت برتر و غیر مادی به اثبات رسید. در واقع به نوعی رد پای روح در وجود انسان نشان داده شد.

حال که بخشی در انسان موجود است که ورای ادراکات مغز اوست، پس خود به خود معلوم می شود که ادراک عالم از طریقی غیر مغزی هم محتمل است. اولین مثال از این ادراک غیر مغزی، خود حس استقلال وجودی و منیت افراد است. مغز چیزی جز یک رایانه بسیار پیشرفته نیست که دریافتهایی دارد و بر اساس آن خروجی صادر می کند. چطور مشتی واکنشهای شیمیایی و جریانات الکتریکی می تواند به موجود بودن خودش پی برده، آن را درک کند؟

پس می بینیم که ما همه روزه در حال ادراکی غیر مغزی هستیم. آیا هیچ دلیلی می توان یافت که احتمال رسیدن به ادراکاتی دیگر از نوع فرا مغزی را رد کنیم؟ بر چه اساس چنین انکاری با عقل جور در می آید؟

در رابطه با بی نیاز بودن انسان نسبت به دستیابی به حقیقت عالم، دلیلی ارائه نشده است. لطفاً دلایل این بی نیازی را مطرح بفرمایید.

نقل قول:
د: دوست عزیز راجع به شهود وحی الهام اینها یک تجربه و ادعای شخصی است راجع به قضاوت در مورد آن چون تجارب گسترده و مشترکی نداریم نسبت به کذب و صدق آن چه مرجع قابل دسترسی دارید؟ جز اعتماد چه راهی به باور آن است؟ که باز هم باید اعتماد را به روش شما کالبد شکافی کنیم و هرچه این ادعا و تجربه بزرگتر و فربه تر وا کاوی آن هم بالتبع بیشتر و گسترده تر و زیرکانه تر و شکّاکانه تر


سؤال خوبی است. کسی که به او وحی می شود مطالبی عنوان می کند که در ظاهر نمی توان آنها را به اثبات رسانید. چرا که مخاطبین متعلق به فضای داخل اتاق هستند، حال آنکه مطالب ارائه شده متعلق به آن سوی پنجره است. خداوند در قرآن مجید می فرماید (سوره 75):

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمع‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن (۱۸)

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست (۱۹)

قدم اول اعتماد است. قدم دوم عمل به دستورات. در قدم سوم، خداوند در حدی که صلاح بداند به وسیله ای که صلاح بداند آیاتی را که صلاح بداند برای فردی که صلاح بداند بیان می کند. و البته من عمداً لفظ «صلاح بداند» را چهار مرتبه تکرار کردم.

مادامی که کسی خودش را به اتاقی که به آن اشاره فرمودید محدود کرده باشد، قادر نخواهد بود به درک حقیقت آن سوی پنجره برسد. بلکه ابتدا باید پنجره را باز کرد. وقتی پنجره باز شود، خود به خود صحت ادعاهای کسی که مردم را به باز کردن پنجره دعوت کرده به اثبات می رسد. امام صادق (ع) می فرمایند:

علم به خواندن و فراگرفتن نمى‏باشد بلکه نورى است که مى‏تابد در قلب هر کس که خداوند بخواهد او را هدایت نماید.
قسمتی از حدیث عنوان بصری (بحار الانوار 1/244)

این فرمایش معصوم (ع) حاوی نکات بسیار عمیقی است.

البته روند باز شدن پنجره روندی تدریجی است. ابتدای امر، این باز شدن خیلی محسوس نیست. همین که کسی اعتقاد قلبی نسبت به برخی معارف پیدا کند نشان می دهد که به آن سوی پنجره متصل شده است. ممکن است خودش هم نداند که به چه دلیل ایمان دارد، ولی خوب می داند که ایمان دارد. به طوری که قادر نیست حقیقتی را که به آن دست یافته حتی برای یک لحظه انکار کند، هر چند که در ظاهر نتواند هیچ استدلالی در اثبات مطلب مورد نظر ارائه دهد.

فیضی که کسی از نماز می برد، خودش می تواند نوعی اثبات حقانیت اعتقادات برای خود آن فرد باشد. چگونه این مطلب را می توان برای دیگران اثبات کرد؟ اثبات زمانی حاصل می شود که به دنبال آن فرد به حقیقت کلام مربوطه یقین کند. در بحث راجع به مسائل گوناگون، این اثبات به صورت استدلال متجلی می شود، به طوری که مخاطبین به دلیل عقلانی و غیر قابل انکار بودن استدلال مربوطه به حقیقت آن یقین می کنند.

ولی اثبات مسئله ای مثل فیض نماز، یا چیزهایی از این جنس، فقط زمانی حاصل می شود که خود مخاطب هم آن را بچشد.

رایحه آن سوی پنجره به هر کسی برسد، یقین می کند. ولی تا لای پنجره باز نشود رایحه ای نمی رسد، اینطور نیست؟ :Sham:

به همین دلیل، من همیشه تمرکز خودم را روی اثبات این امر می گذارم که:

1- ادراکات مادی ما از عالم فاقد اصالت است، و کسی را به حقیقت عالم نمی رساند.
2- انسان دارای جنبه ای غیر مادی است.
3- امکان ادراک غیر مغزی حقیقت عالم وجود دارد.

همین که این سه امر به اثبات برسند، هیچ دلیل عاقلانه ای برای عدم تلاش برای باز کردن هر چه بیشتر پنجره باقی نمی ماند.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز متاسفانه با کند ذهنی که از خودم سراغ دارم نه متوجه عرایض جنابعالی شدم و بالتبع با گیجی همیشگی متوجه جملات متناقض خودم لطفاً محبت کنید و این دو را برایم روشن کنید
دوست عزیز بنده خدمت شما گفتم هدف آفرینش را نمی دانم ولی در حد بضاعت فکریم استنباط هایی از ساختار موجودات زنده خدمت شما عرضه کردم
1- حیات هیچ موجود زنده ای بی مدد لطف الهی امتداد ندارد
2- بدون مرگ زندگی معنا ندارد(موتور حیات مرگ است)(اگر موجود زنده ای نا میرا باشد در نهایت این موجود از فعالیت و حرکت که از مشخصات حیات است تهی میشود)
3- از این سیستمها تکامل موجودات هم به عنوان یادگاری از راز بقا در تاریخ حیات برای موجودات از حالتهای ابتدایی تا حیات تک سلولی ها و فرمهای پیچیده موجودات نقش اصلی را دارد
4- بر مبنای قوانین الهی تلاش زندگی هر موجودی جهت حفظ موجودیت خود است و در این تلاش مجهز به انواع سیستمهای دفاعی می شود(دیواره سلول دیواره هسته آنزیمها سیستم گلژی فاگوسیتوز دفع مواد زاید از اکسیداسیون و... سیستمهای شیمیایی بیوشیمی داخل سلولی تکامل سیستم هورمونی تکامل اعصاب خودکار و ارادی رفتار غریزی اجتماعی و احساسی (ترحم عشق محبت) و غیره
5-هر موجودی به فراخور ظرفیت خود ادراکی از موجودیت خود دارد بسته به پیچیده بودن این ادراک تا مرحله ای که ما به عنوان عقل شعور معرفت روح و یا هر نام دیگر حد بالای آن می شناسیم
6- عقل مانند دیگر سیستمها به جهت دفاع از حیات پدید آمده عقل در یافته که نامیرایی در این پهنه ناممکن است برای امتداد حیات خود در این دنیا هیچ روزنه ای نمی یابد ولی عقل که ثمره پیچیدگی انسان است و زاییده زندگی است این پاسخ را که همه چیز به مرگ ختم میشود را پذیرا نیست .چون عقل از زندگی و حیات است عقل برای رهایی از این تألم بی پایان راهکارهایی را ارائه میدهد عقل درکنکاش خود برای بهتر زیستن به چیستی و چرایی درون و بیرون می پردازد و در طول تاریخ پاسخهایی را به ارمغان آورده مکاتب فکری فلسفی اخلاقی و دینی
حال بنده سوال شما را به خودتان عودت میدهم پاسخی را بدهید بی آنکه اصل توحید زیر سوال برود هدف آفرینش چیست؟
دوست عزیزم جناب بشارت گرامی
شما فتاوای عقل را با فتاوای دین اگر یکی میدانید که مشکلی با هم نداریم
دوست عزیزم شما(فرد یا گروه مسلک یا فرقه و مذهب )از شریعت دین بسته به منویات درونتان نتیجه می گیرید و چون با پسوند یا پیشوند دین است و آنرا منتج از اوامر الهی میدانید مقدس و خدشه ناپذیر و مخالف با آن را مسلم معاند و محارب با خدا تشخیص میدهید نمونه و مصادیق آن از گذشته تاریخ تا امروز هم بسیار گسترده است البته نه اینکه کشتارهای جوامع انسانی فقط به جنگهای مذهبی بر میگردد ولی مکاتب انسانی که جوامع انسانی را به دیکتاتوری سوق میدهد رفته رفته با پیشرفت بشریت عقب نشسته خود را تعدیل میکنند و یا رنگ می بازند و محو میشوند ولی مکاتب دینی که داعیه حکومت دارند بسیار کم و نادر تحمل نعدیل رادارند
از تحمل شما سپاسگزارم

سلام بر دوستداران حسینی
متحیر جان اگر فقط توحید باشد هیچ وقت و به هیچ کدوم از این سوالات نمیرسیم والبته نرسیدن بواسطه نتوانستن است نه نخواستن.و دقیقا به همین دلیل ما به نبوت ضرورتا نیاز داریم و اگر نبی نبود به امام یا جانشین امام که ما شیعیان قائل به ولایت فقیه هستیم ضرورتا نیازمندیم همه این مراتب کاملا عقلی بوده و هیچ گونه اجباری هم تا اینجا وارد نیست
لازم به ذکر است بحث عدالت و معاد هم از همین مناط استفاده کرده به ضرورت انها میرسیم و این تازه دروازه ورود به دین است تا به اینجا ضرورت وجود نبی ثابت شد که شامل همه انبیاء الهی میشود اما این نبی در حال حاظر کی و کجاست بحث دیگریست

صدیق;69481 نوشت:
[=tahoma]

الف) بعثت انبياء براي تكامل بشر ضروري است:

1. هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام افعال اختياري سير تكاملي خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد؛ به ديگر سخن، انسان براي اين آفريده شده كه با عبادت و اطاعت از خداي متعال شايستگي دريافت مقام‌هايي را پيدا كند كه ويژه انسان كامل است.

.یا ستار..

با سلام خدمت جناب صدیق عزیز..

علی الظاهر برای نیل به اصل ضرورت بعثت انبیا باید ؛عقل وتجربه بشری را ملاک قرار داد ؛واز طریق ان به مسئله پرداخت؛مثلا باید زمانی را در نظر گرفت که فقط بشر است و اصلا خبری از وحی و پیامبر و مفاهیم و مصادیق و متعلقات ان نباشد؛...

بعد از این مسئله تازه نوبت به این می رسد که مناط اینکه بشر نیاز مند تکامل است چیست ؛مثلا ایا ارسال اشخاصی از طرف خداست یا راه و روش دیگری نیز هست ؛این مباحث را باید در نظر گرفت...

البته تکامل معنوی بشر را اگر از طریق عبادت بخواهیم اثبات کنیم ؛تمسک به یکی از متعلقات شرع شده ایم که خود باعث دور است ؛یعنی متسمک به یک مصداق درون دینی شده ایم؛و از طریق ان می خواهیم اصلش را اثبات کنیم ؛در حالی که بندگی از طرق دیگر نیز قابل رشد است ؛از طرفی رشد معنوی انسان به تنهایی ضرورت بعثت انبیا را نمی رساند؛چون این امر مربوط به غایت می گردد؛وهمانطور که مشخص است علت غایی یا فعلی است یا فاعلی ؛در علت فعلی که اصلا حرفی نیست چون تعلقات ان خارج از بحث است ؛می ماند علت فاعلی که ؛غایت در فاعلیت خود ذات فاعل است نه فعل ؛به عبارتی غرض در این علت ذات فاعل؛ می باشد نه چیزی دیگر...

با این حساب اصل این موضوع که خود کمال معنوی نشانه ضرورت بعثت باشد ؛تمام نیست ؛البته حکمت نیز چیزی جز غایت و ایصال به انرا را مد نظر ندارد ؛....

خلاصه اینکه ما الان در بطن شریعت ودین هستیم و استدلا ل هایمان نیز ؛از همین موضع و موقف نشات می گیرد و رنگ وبوی انرا دارد ؛باید تمام لغات واصطلاحات و مبانی دینی و متعلقات انرا کنار گذاشت ؛ومانند کسی که اصلا نمی داند دین و پیامبر چیست شروع به برهان چیدن نمود....نتیجتا اصل اینکه بشر برای تکامل معنویات خود در موقف مربوطه ارسال رسل را یکه راه ان بداند ؛ضرورت چونین فعلی را نمی رساند بلکه ضرورت درک را می رساند ؛و فایده وحسن ان....این در حالی است که رشد معنویات به طرق دیگری نیز در ابتدای اندیشه بشر می تواند باشد....

الله یعلم..

سلام و عر ض ادب بر بینام گرامی
دوست عزیز اینکه میفرمایید همه ادراکاتی که زائیده مغز یا هر نوع سیستم مادی هستند، فاقد اصالت می باشند، چرا که سیستمهای مادی، خروجی خودشان را بر اساس ساختارشان تنظیم می کنند. فاقد اصالت بودن این ادراکات به این معناست که قادر نیستند ما را به حقیقت عالم (آنگونه که حقیقتاً هست) برسانند
با اجازه صحبت شما را تکه تکه میکنیم و مقدمات و استدلال و نتایج شما را واکاوی میکنیم لطفآ نظر خود را اعلام بفرمایید
همه ادراکاتی که زاییده مغز یا سیستم مادی هستند
یعنی دو نوع ادراک در دسترس است
1- وجود ادراک مغزی که در تجارب روزمره باآن آشنایی داریم
2- وجود ادراک فرا مغزی یا فرا سیستم مادی لطفا به موارد ذیل توجه فرمایید
a- شما با واسطه سیستمهای مادی به این ادراک از جانب دیگران نائل شده اید
b- شما بی واسطه به این ادراک نائل شدید
1- این ادراک استثنایی است چگونه این ادراک را به دیگران اثبات میکنید در این ادراک چگونه مغز و سیستم مادی را از ادراکاتتان جدا ساخته اید
2- این ادراک برای همه امکان دارد تجربه ای همگانی است اگر همگانی است با سایر ادراکات چه تفاوتی دارد


فاقد اصالت می باشند
این نتیجه گیری است
چرا که سیستمهای مادی، خروجی خودشان را بر اساس ساختارشان تنظیم می کنند.
این یک گزاره است هرسیستمی یک ورودی وخروجی دارد خروجی بر اساس آن سیستم تغییر یافته ورودی است
اگر قرار است خروجی برابر ورودی باشد بود و نبود این سیتم چه تفاوتی دارد
هر سیستم با یک مقدار ورودی همواره با یک تلرانس معقول یک خروجی میدهد اگر خروجی متغیر باشد و قابل پیش بینی نباشد این سیستم نیست یک آنارشی است پس این سیستم هم بود و نبودش سوال بر انگیز است
پس هر سیستم مادام که یک خروجی قابل پیش بینی دارد قابل اطمینان است
فاقد اصالت بودن این ادراکات به این معناست که قادر نیستند ما را به حقیقت عالم (آنگونه که حقیقتاً هست) برسانند
دوست عزیز فاقد اصالت را دو بار تکرار کردید پس اهمیت دارد
ابتدا اصالت را تعریف کنید
چون همه ما در این جهانیم و محدودیتهای یکسان و سیستم مشابهی در ادراکات داریم . ما به هر ادراکی برسیم شما با این فرض همه را رد میکنید .پس با استفاده از فرض شما چه بوسیله شما و چه بوسیله ما هر نوع ادراکی مردود است و رد هر ادراکی هیچ مسئله ای را حل نمی کند و در اساس هم خود این ادراک خودش را باطل می سازد
دوست عزیز ادراکات مغزی ما از این جهان باعث پیشرفت مان در طول زندگی فردی اجتماعی فرهنگی و تاریخی ما شده حال هر چقدر این ادراکات تقلیل یافته باشد
ادراک تقلیل یافته با ادراک کج ومعوج تفاوت دارد
آن ادراک اصیل از جهان برای ساکنین جهان ناممکن و دست نیافتنی است
اگر کسی ادعایی دارد چون از جنس ماست ادراکاتش مانند ماست فقط نامش را تغییر داده
اگر از جنس ما نیست ارتباط با او برقرار کردن نا ممکن است پس چگونه بدون ارتباط با او به منویاتش پی برده ایم
اگر با او ارتباط داشتیم پس او از جنس ماست
دوست عزیز از این جهان ادراک به جهان دیگری که بر ما محیط است نا ممکن است اگر آن جهان هیچ ارتباطی با ما نداشته باشد و اگر ارتباط داشته باشد آن جهان هم از آن ماست و باز دور و تسلسل

باقی پاسخ بماند تا رفع این ابهام
از بردباری شما متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
یعنی دو نوع ادراک در دسترس است
1-
وجود ادراک مغزی که در تجارب روزمره باآن آشنایی داریم
2- وجود ادراک فرا مغزی یا فرا سیستم مادی


بله، منظورم همین بود.

نقل قول:

a- شما با واسطه سیستمهای مادی به این ادراک از جانب دیگران نائل شده اید
b- شما بی واسطه به این ادراک نائل شدید
1- این ادراک استثنایی است چگونه این ادراک را به دیگران اثبات میکنید در این ادراک چگونه مغز و سیستم مادی را از ادراکاتتان جدا ساخته اید
2- این ادراک برای همه امکان دارد تجربه ای همگانی است اگر همگانی است با سایر ادراکات چه تفاوتی دارد



پاسخ را به صورت رنگبندی شده می دهم. قسمتهای همرنگ به هم مربوط هستند:

زندگی روزمره و تفکر ما ارتباط مستقیمی با ادراکات مغز دارد. با استناد به همین تفکر نتایجی منطقی می گیریم. مثلاً استدلال ارائه شده در رد اصالت ماده حتی در یک دیدگاه مادی محض، حاصل تفکر است و نه الهام. یعنی کسی با تفکر می تواند به این نتیجه برسد که مغز قادر نیست به حقیقت عالم پی ببرد. طبیعی است که وقتی به عدم اصالت ادراکات مادی پی ببریم، خود به خود نظریه هایی درباره احتمال ادراکات غیر مادی از عالم مطرح می شوند، مخصوصاً که در ادیان گوناگون هم به آن اشاره شده باشد.

همه امور عالم با واسطه انجام می شود.

در رابطه با اثبات این نوع ادراکات به دیگران در پست قبلی خودم اشاراتی داشتم. خلاصه آن:

رایحه آن سوی پنجره به هر کسی برسد، یقین می کند. ولی تا لای پنجره باز نشود رایحه ای نمی رسد، اینطور نیست؟

البته که امکان چنین ادراکاتی برای همگان وجود دارد، ولی اینطور نیست که همه به اندازه هم از این ادراکات برخوردار باشند. بلکه بین چنین ادراکاتی و تزکیه نفس و پیرو حق بودن رابطه مستقیمی است که اثبات این ادعا فعلاً در این بحث نمی گنجد.

لطفاً فراموش نفرمایید که مثالی از ادراک غیر مغزی ارائه شد. بنا به دلایل ارائه شده، حس استقلال وجودی و «منیت» افراد نمی تواند زاییده مغز باشد.

نقل قول:
فاقد اصالت می باشند
این نتیجه گیری است


دلیل این نتیجه گیری در قسمت بعدی جمله که خودتان هم به آن اشاره فرمودید مطرح شده است:

نقل قول:
چرا که سیستمهای مادی، خروجی خودشان را بر اساس ساختارشان تنظیم می کنند.
این یک گزاره است هرسیستمی یک ورودی وخروجی دارد خروجی بر اساس آن سیستم تغییر یافته ورودی است
اگر قرار است خروجی برابر ورودی باشد بود و نبود این سیتم چه تفاوتی دارد


قرار نیست در چنین سیستمهایی ورودی برابر با خروجی باشد. البته این قانون فقط شامل سیستمهای مادی می شود.

نقل قول:
هر سیستم با یک مقدار ورودی همواره با یک تلرانس معقول یک خروجی میدهد اگر خروجی متغیر باشد و قابل پیش بینی نباشد این سیستم نیست یک آنارشی است پس این سیستم هم بود و نبودش سوال بر انگیز است


بحث ما سر خروجی متغیر سیستم نیست، بلکه عدم دسترسی این سیستم به حقیقت آنچه ورای آن است باعث می شود تا امکان پیش آمدن هر نوع خروجی عجیب در این سیستم منطقی محسوب شود. فقط سیستم نیست که خروجی را تعیین می کند، بلکه خود حقیقت ورای سیستم هم نقش تعیین کننده ای در این خروجی دارد، پس متغیر بودن خروجی سیستم مربوطه را می توان به تحولات حقیقت ورای آن نسبت داد، و نه آنارشی بودن خود سیستم. همانطور که می بینید، هیچ تضمین و قانونی وجود ندارد که بگوید ادراکات مغز همیشه باید ثابت و قابل پیش بینی باشند. از این رو، وقوع هر نوع معجزه ای منطقی است.

نقل قول:
پس هر سیستم مادام که یک خروجی قابل پیش بینی دارد قابل اطمینان است


خیر. وقتی بحث سر حقیقت عالم باشد، خروجی این سیستم اصلاً قابل اطمینان نیست.

نقل قول:
فاقد اصالت بودن این ادراکات به این معناست که قادرنیستند ما را به حقیقت عالم (آنگونه که حقیقتاً هست) برسانند
دوست عزیز فاقد اصالت را دو بار تکرار کردید پس اهمیت دارد
ابتدا اصالت را تعریف کنید


در جمله مربوطه اصالت تعریف شده است... :Gig:

ادراک اصیل ادراکی است که حقیقت عالم را آنگونه که هست نشان دهد.

نقل قول:
چون همه ما در این جهانیم و محدودیتهای یکسان و سیستم مشابهی در ادراکات داریم . ما به هر ادراکی برسیم شما با این فرض همه را رد میکنید .پس با استفاده از فرض شما چه بوسیله شما و چه بوسیله ما هر نوع ادراکی مردود است و رد هر ادراکی هیچ مسئله ای را حل نمی کند و در اساس هم خود این ادراک خودش را باطل می سازد


من فقط گفتم ادراکات مادی کسی را به حقیقت عالم نمی رساند. (روی مادی تأکید کردم، چرا که در گزاره های شما هیچ اشاره ای به مادی بودن ادراکات مربوطه نشده است.) من نگفتم اگر ببینیم از آسمان سنگ می بارد، نباید پناه بگیریم. :Cheshmak:

نقل قول:
دوست عزیز ادراکات مغزی ما از این جهان باعث پیشرفت مان در طول زندگی فردی اجتماعی فرهنگی و تاریخی ما شده حال هر چقدر این ادراکات تقلیل یافته باشد
ادراک تقلیل یافته با ادراک کج ومعوج تفاوت دارد


البته. ولی بر اساس همین ادراکات مغزی استدلال می کنیم که مغز قادر نیست به حقیقت عالم دست پیدا کند.

نقل قول:
آن ادراک اصیل از جهان برای ساکنین جهان ناممکن و دست نیافتنی است


این ادعایی است که شما مدام از اول بحث تا به حال تکرار می کنید، حال آنکه برای اثبات آن چیزی ارائه نداده اید. لطفاً دلایل خودتان را مطرح بفرمایید.

بگذریم از اینکه مثال نقض هم در مقابل این ادعا مطرح شده است: حس استقلال وجودی و منیت افراد.

بر اساس دلایل ارائه شده، حس استقلال وجودی نمی تواند زاییده مغز باشد، چرا که وقتی مغز از نظر مادی مورد بررسی قرار گیرد، چیزی جز یک رایانه پیشرفته نیست، و هیچ دلیل وجود ندارد که مشتی تحولات شیمیایی و جریانات الکتریکی باعث ایجاد چنین حسی شوند... و البته اگر این حس را زاییده مغز بدانیم، سؤالاتی که پیشتر مطرح کردم پیش می آیند. مثلاً اینکه چه چیزی باعث می شود من حس استقلال وجودی این مغز باشم، و نه مغزی دیگر...

نقل قول:
اگر کسی ادعایی دارد چون از جنس ماست ادراکاتش مانند ماست فقط نامش را تغییر داده


اگر و فقط اگر بشر محدود باشد به ادراکات مغزی.

نقل قول:
اگر از جنس ما نیست ارتباط با او برقرار کردن نا ممکن است پس چگونه بدون ارتباط با او به منویاتش پی برده ایم


در پست قبلی در قسمت مربوط به وحی و شهود به این مسئله پرداختم.

نقل قول:
اگر با او ارتباط داشتیم پس او از جنس ماست


بر اساس مطالب ارائه شده ثابت می شود که ما محدود به جسم خاکی نیستیم. اصل مطلب اینجاست. مطمئن نیستم منظورتان از همجنس بودن با او را فهمیده باشم.

نقل قول:
دوست عزیز از این جهان ادراک به جهان دیگری که بر ما محیط است نا ممکن است اگر آن جهان هیچ ارتباطی با ما نداشته باشد


من نگفتم ما با عالم ورای ادراکات مغزی ارتباطی نداریم. در حقیقت، وجود این ارتباط خود به خود به اثبات می رسد: چطور می شود با چیزی مرتبط نبود و از آن ادراکاتی داشت؟

بحث سر این است که آیا ما محدود به ادراکات مغزی هستیم یا خیر.

نقل قول:
و اگر ارتباط داشته باشد آن جهان هم از آن ماست و باز دور و تسلسل


چنین دوری ایجاد نمی شود.

فراموش نفرمایید که استدلالات ارائه شده بر اساس ساختار مغز و تجربه ما از آن استوار است. کسی نمی تواند منکر این شود که تغییر در ساختار مغز، خروجی آن را تغییر می دهد. این حقیقت خود به خود منجر به نتایج گرفته شده می شود، حتی در یک دیدگاه کاملاً مادی.

لطفاً اگر عدم توانایی مغز در دستیابی به حقیقت عالم را پذیرفته اید، این مطلب را صراحتاً اعلام بفرمایید. چون اگر این استدلال را پذیرفته باشید، دیگر بحث درباره آن بی حاصل است و بهتر است روی مسئله ادراکات غیر مغزی تمرکز شود.

با تشکر فراوان
یا حق

بشارت;70739 نوشت:
سلام بر دوستداران حسینی
متحیر جان اگر فقط توحید باشد هیچ وقت و به هیچ کدوم از این سوالات نمیرسیم والبته نرسیدن بواسطه نتوانستن است نه نخواستن.و دقیقا به همین دلیل ما به نبوت ضرورتا نیاز داریم و اگر نبی نبود به امام یا جانشین امام که ما شیعیان قائل به ولایت فقیه هستیم ضرورتا نیازمندیم همه این مراتب کاملا عقلی بوده و هیچ گونه اجباری هم تا اینجا وارد نیست
لازم به ذکر است بحث عدالت و معاد هم از همین مناط استفاده کرده به ضرورت انها میرسیم و این تازه دروازه ورود به دین است تا به اینجا ضرورت وجود نبی ثابت شد که شامل همه انبیاء الهی میشود اما این نبی در حال حاظر کی و کجاست بحث دیگریست

سلام و عرض ادب بر بشارت گرامی
دوست عزیز مسیحیان به تثلیث عقیده دارند و زمانی که از این تثلیث سوال میکنی و رابطه آن با توحید
پاسخ میدهند این سه همان یک است ما صورتها و ظواهر الهی را میگوییم این سه اقنوم است و ما اظهار نظری درباره وحدانیت خدا نکردیم و کسی از ذات الهی خبر ندارد ولی در عملکرد و در گفتار در مباحث الهیات مسیحی از دید ناظرین چیز دیگری استنباط میشود
شاید شما این قیاس را قیاس مع الفارق بدانید
ولی بنده احساس خود را از فرمایشات شما بیان میکنم:
شما میفرمایید با بحث توحید تنها راه به جایی نمی بریم و تبیین دنیا ابتر می ماند
در عوض چهار اقنوم را با زبان بی زبانی در قالب توحید القاء میفرمایید توحید نبوت امامت و ولایت
از اینکه بگذریم با جابجایی در مفاهیم مسئله اختیار را هم که لازمه اش عقل است را منقلب میکنید و به جای جبر از نظر الهی به لطافت نام میبرید
بدین ترتیب فضای مشترکی برای بحث بین ما باقی نمی ماند هر چند برای منظورمان از اسامی با هجاهای مشابه استفاده میکنیم
امیدوارم هر چند خلاصه منظورم را خدمتتان تبیین کرده باشم
زیاده عرضی نیست جز آرزوی سلامت و بهروزی و توفیق عمل
متشکرم

سلام :Gol:
:Sham:برای سنتهای الهی معیارهایی است که ما از تفصیل آن بی خبریم . خیلی از این مواردی هم که فرمودید در قرآن مستندی ندارد و با قیاس هم نمی توان وضعیت را تعیین کرد .
:Sham:دیگر اینکه اسباب هدایت به اندازه کافی در این عصر و دوره موجود است و نیازی به اتفاقات خارق العاده نیست
:Sham:و اما رحمت الهی گسترده است و خدا با بندگانش سر جنگ و کینه ندارد الا اینکه عمل بعضی افراد اقتضای عقوبت فوری دارد و بعضی نه .
:Sham:در فرهنگ ارزشها هیچ عقوبتی بالاتر از مبارزه با حق و حقیقت نیست لذا اگر ما و شما چشم باطن بینی داشتیم آن بیان قرآنی که فرمود : و ان جهنم لمحیطه بالکافرین را می دیدیم که اعظم عقوبتهاست
:Sham:خلاصه کار خدا را به خدا بسپار ای جان که او دانای حکیم رحیم منتقم است و چه زود باشد که عقوبت ظاهری هم فرا برسد !!!!

موفق باشی

سلام :Sham:
پاسخ قبلی ما مربوط به اصل بحث و سوال اولیه بود
اما در بحث تثلیث . باید مسیحیان عزیز تکلیف خودشان را روشن کنند که پدر و پسر و روح القدس خدای واجب الوجودند یا شونات ذاتی یا صفاتی او .
اگر مدعی خدا بودن آنها هستند این با وجوب وجود و وحدت خدای تعالی سازگار نیست به بداهت عقل .
اگر بگویند نه خدا نیستند از شوونات ذات اویند که شوونات در ذات مستهلک است باز هم جایی برای اظهار عبودیت به درگاه این سه نیست .
آنچه قرآن در باب تثلیث بر آن اصرار دارد جدا ندیدن مخلوقات از حقیقت هستی است . اگر به حقایق هستی به نگاه مخلوق نگاه کردی که این مخلوق را خالقی است که او شایسته پرستش است اگر به چهره حقی اش نگاه کردی که دیگر نه پدر است و نه پدر و نه ...... بلکه هو هو ولا غیر که فرمود : هوالاول والاخر والظاهر والباطن .
موفق در پناه حق

سلام و عرض ادب جناب بینام گرامی
دوست عزیز تصویر پیوست نشانگر ذهنیت من از آفرینش الهی و نسبت آن با جهان و همینطور ادراکات ماست
امیدوارم تا حدی این تحیر خود را القاء کرده باشم
خداوند همان صفحه سفید است که هیچ ادراکی به آن نداریم
و تنها جهانی که ما میشناسیم و محیط مشترک ماست به واسطه پنجره ای است که ذره ای از نور الهی در آن متجلی شده
بیش از آن نمیدانیم و نه برایمان متصور است
و همینطور این نادانی ما بر دیگرجهانها اگر به خواست خدا در مدیایی دیگر افریده شده باشند

لطفا به آیه 35 سوره نور مراجعه فرمایید که پیامبر اسلام که درود خدا بر او باد چه گونه خدا را متصور شده
چنانچه مقبول بود به ادامه بحث که از طرف شما باشد بپردازیم
متشکرم
و همینطور تشکر ویژه ازمحبت جنابعالی در راهنمایی اینجانب

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز تصویر پیوست نشانگر ذهنیت من از آفرینش الهی و نسبت آن با جهان و همینطور ادراکات ماست
امیدوارم تا حدی این تحیر خود را القاء کرده باشم


سؤالاتی در رابطه با الگوی ارائه شده مطرح می شود:

1 - شما چگونه بین جهان واقعی (آنطور که آن را توصیف فرمودید) و ادراکات ما مرز می کشید؟

توضیح: جز این است که آنچه ما به عنوان جهان وصف می کنیم (از جمله خود نظریه انفجار بزرگ و غیره) همگی حاصل خروجی مغز هستند و نه آنچه حقیقتاً موجود است؟

2 - به نظر می رسد معتقد باشید که مخلوقات جهان واقعی مستقیماً با خداوند در ارتباط نباشند، بلکه پنجره واسطه ای است بین خالق و مخلوق. همینطور است؟

3 - با فرض اینکه پنجره واسطه بین خالق و مخلوق باشد، لطفاً درباره ماهیت این پنجره توضیح دهید.

4 - فرمودید: پنجره محیط بر جهان که نور الهی از این مجرا بر جهان جاری می شود.

آیا نور الهی جاری شده از پنجره تنها اثری بر جهان دارد، یا اینکه خود وجود جهان حاصل این نور است؟

5 - از کجا به این نتیجه رسیدید که تنها حاصل نور جاری شده از این مجرا همان جهانی است که ما با آن سر و کار داریم (هر چیز متصاعد از بیگ بنگ)، و چطور امکان وجود مراتب بالاتر عالم و ارتباط بشر با آنها را نفی می کنید (اگر نفی می کنید)؟

منتظر پاسخ سؤالات فوق هستم.

نقل قول:
و همینطور تشکر ویژه ازمحبت جنابعالی در راهنمایی اینجانب


خواهش می کنم، بنده هم از شرکت شما در بحث نهایت سپاس را دارم. :hamdel:

با تشکر مجدد
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز اگر دقت فرمایید در سایه ای از جهان واقعی ادراکات مغزی ما قرار دارد
ولی همانطور که حکیم بزرگ بوذرجمهر فرموده همه چیز را همگان دانند به یمن مشارکت تمامی بشریت ما به شناختی از جهان اطراف مان دست یافته ایم که فعلا متصاعد از بیگ بنگ است و در گذشته دور بر پشت یک سنگ پشت روی شاخ گاو بر پشت ماهی شناور در جهان و در آینده شاید که جهان را طور دیگر توجیه کنیم ولی هر چه که باشد باز در این حجاب مستور است
2-و 3 -این جهان نمیتواند بی حجاب باشد همانطور که همه چیز این جهان محجوب است و مرز دارد حجاب کلی بر جهان مستولی است حجاب همان پنجره است که از آن نام بردم
و هیچ جهانی و هیچ آفرید ه ای تحمل ذات بی حجاب آفریدگار را ندارد
این حجاب یا پنجره مجموعه قوانین الهی است که باعث شکل گرفتن جهان از آن نقطه بسیار متراکم و بسیار داغ اولیه شده که شرایط را برای بیگ بنگ آغاز کرده و جهان بر بستر همین حجاب جاری و ساری است

چون خارج از این جهان تصوری وجود ندارد صفحه یا فضای سفید است

نهایت این جهان یا آن چه را که شما جهان واقعی مینامید همین محدوده جهان است نام و تعریفش را تغییر دهید معناهای مختلف بر آن بگیرید همین است نه کم و نه زیاد
و اینکه این حجاب را یک رنگ گرفتم و جهان هم که منتج از آن است همان رنگ زیرا آنچه که در این جهان است در اطاعت و تقید همان فرامین لایزال الهی است و این یکرنگی پنجره و جامع الا طراف بودن بر این جهان این است که نور الهی به یکسان و تحت یک قانون و بی اغماض بر سراسر جهان جاری است .( حجاب در تمامی جهات بدون روزن)
ادعای ارتباط بشر با جهان بیرون را ندارم فکر میکنم اگر قواعد جهان را رعایت کند اجازه بیرون رفتن از این اتاق را دارد والا چیز بیشتری نصیبش نیست چون به تجربه از حیات و تکامل آموخته ایم موجوداتی بر این پهنه میمانند که از تمام و توان شان استفاده کنند از بزرگترین توانهای ما عقل است که امر به محبت میکند و استفاده از تمامی امکانتمان تا متعالی تر شویم حکیمانه زندگی کنیم چون این جهان حکیمانه است همه چیز حجاب دارد بکوشیم تا حجابها را دریابیم نه اینکه پرده دری کنیم
شاید پاسخهای شما نباشد ولی بیش از این نمیدانم
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

در ابتدا به خاطر پاسخ دیرم پوزش می طلبم. سرما خوردگی است دیگر... :Cheshmak:

نقل قول:
دوست عزیز اگر دقت فرمایید در سایه ای از جهان واقعی ادراکات مغزی ما قرار دارد
ولی همانطور که حکیم بزرگ بوذرجمهر فرموده همه چیز را همگان دانند به یمن مشارکت تمامی بشریت ما به شناختی از جهان اطراف مان دست یافته ایم که فعلا متصاعد از بیگ بنگ است و در گذشته دور بر پشت یک سنگ پشت روی شاخ گاو بر پشت ماهی شناور در جهان و در آینده شاید که جهان را طور دیگر توجیه کنیم ولی هر چه که باشد باز در این حجاب مستور است


این پاسخ سؤال یک بنده نیست. شما در الگویی که ارائه فرمودید جهان واقعی را دقیقاً همان خروجی مغز در نظر گرفتید. مگر جز این است که بیگ بنگ و غیره نظریاتی هستند که بر اساس مشاهدات مغز محدود ما استوراند؟ چطور به آنها لباس واقعیت می پوشانید و اوهام و استنتاجهای ما را متکی بر آنها می دانید؟ چطور بین استنتاجهای ما و بیگ بنگ مرز کشیده، اولی را اوهام دانسته، دومی را که حاصل همان استنتاجهاست واقعیت می دانید؟

نقل قول:
این حجاب یا پنجره مجموعه قوانین الهی است که باعث شکل گرفتن جهان از آن نقطه بسیار متراکم و بسیار داغ اولیه شده که شرایط را برای بیگ بنگ آغاز کرده و جهان بر بستر همین حجاب جاری و ساری است

چون خارج از این جهان تصوری وجود ندارد صفحه یا فضای سفید است


بر چه اساسی اینقدر مطمئنید که ورای بیگ بنگ هیچ چیز دیگری (که در دسترس ما باشد) موجود نیست؟

نقل قول:
نهایت این جهان یا آن چه را که شما جهان واقعی مینامید همین محدوده جهان است نام و تعریفش را تغییر دهید معناهای مختلف بر آن بگیرید همین است نه کم و نه زیاد


خب اینکه یک ادعاست که متأسفانه هیچ استدلالی هم برای پشتیبانی از آن ارائه نفرموده اید... :Gig:

نقل قول:
ادعای ارتباط بشر با جهان بیرون را ندارم


سؤال بنده هم دقیقاً همین بود. بر چه اساس احتمال وقوع چنین ارتباطی را نفی می کنید؟

مگر نه آنکه نور الهی مدام در حال تابیدن است، و اگر لحظه ای این فیض الهی قطع شود، عالم مخلوقات ناپدید می شود؟ مگر نه آنکه موجود بودن وجود ما وابسته به همین نور الهی است، و همین فیض الهی است که لحظه به لحظه موجبات ادامه یافتن وجود ما را فراهم می سازد؟

با توجه به اینکه معلوم شد ادراکات مغزی و به دنبال آن عالم ماده فاقد اصالت است، و البته مثالی ملموس از ادراکات غیر مغزی هم ارائه شد (حس استقلال وجودی)، آیا انتظار بیجایی است که احتمال کسب ادراکات غیر مغزی بیشتر را بدهیم؟

آیا ادعای گزاف و به دور از عقلی است که مدعی شویم بشر توان رسیدن به مبداء فیض الهی، کنه وجود خودش، اصل وجود خودش را دارد؟

اگر کسی مدعی است بشر چنین امکانی ندارد، باید به این سؤال پاسخی قطعی و قانع کننده دهد که چه چیزی مانع اوست؟ چه چیزی جلوی رسیدن به ادراکات غیر مغزی بیشتر را می گیرد؟

آنچه گفته شد متکی بر مطالب ارائه شده در باب عدم اصالت خروجی مغز و حس استقلال وجودی و غیر مغزی بودن آن است. طبیعی است برای نقد مطالب فوق ابتدا باید استدلالهای ارائه شده در آن مسائل را رد بفرمایید.

باز هم به خاطر تأخیرم پوزش می طلبم.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی
با آرزوی سلامت پایدار و بهروزی برای شما دوست عزیز

این ابرام و اصرار ما بر پایه های اول بحث که تقریبا حالت دور به خود گرفته شاید ملال آور وخسته کننده به نظر آید
امیدوارم که این موجب رنجیدگی شما نشود
برای رهایی از این مخمصه چند راه به نظر حقیر میرسد
1- نهایت نتیجه صحبتهایمان را مطرح کنیم و ببینیم آن نتیجه ای که در آخر میخواهیم دریابیم و به آن به عنوان یک جهان بینی استفاده کنیم چه کار بردهایی دارد
2- همین را ادامه دهیم
3- بینابین
به نظرم میرسد همان راه یک برایم ساده تر است تا پیشنهاد شما چه باشد

فرموده بودید:

« این پاسخ سؤال یک بنده نیست. شما در الگویی که ارائه فرمودید جهان واقعی را دقیقاً همان خروجی مغز در نظر گرفتید. مگر جز این است که بیگ بنگ و غیره نظریاتی هستند که بر اساس مشاهدات مغز محدود ما استوراند؟ چطور به آنها لباس واقعیت می پوشانید و اوهام و استنتاجهای ما را متکی بر آنها می دانید؟ چطور بین استنتاجهای ما و بیگ بنگ مرز کشیده، اولی را اوهام دانسته، دومی را که حاصل همان استنتاجهاست واقعیت می دانید؟»


که سوال یک شما هم این بود:
«1- شما چگونه بین جهان واقعی (آنطور که آن را توصیف فرمودید) و ادراکات ما مرز می کشید؟

توضیح: جز این است که آنچه ما به عنوان جهان وصف می کنیم (از جمله خود نظریه انفجار بزرگ و غیره) همگی حاصل خروجی مغز هستند و نه آنچه حقیقتاً موجود است؟»

دوست عزیز
مقدمه:
من و شما هر چند در یک فضای مجازی ولی واقعی وجود داریم و به درک یکدیگر نائل آمده ایم و در حال گفتگو هستیم
من وشما در حال یک مراوده هستیم
من ذهنیتی از پستهای شما دارم
شما هم ذهنیتی از پستهای من
اگر بین ذهنیت من و شما مشترکی وجود نداشت
این بحث را امکانی برای آغاز و مجال و انجام بود؟
چه چیز این را ممکن ساخته؟


نتیجه:
پاسخ من :
مشترکات مورد توافق ما از درک از واقعیت بیرون


خدا نگهدار و با آرزوی سلامتی و تندرستی

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

و تشکر فراوان خدمت شما دوست عزیز :hamdel:

نقل قول:
این ابرام و اصرار ما بر پایه های اول بحث که تقریبا حالت دور به خود گرفته شاید ملال آور وخسته کننده به نظر آید
امیدوارم که این موجب رنجیدگی شما نشود
برای رهایی از این مخمصه چند راه به نظر حقیر میرسد
1- نهایت نتیجه صحبتهایمان را مطرح کنیم و ببینیم آن نتیجه ای که در آخر میخواهیم دریابیم و به آن به عنوان یک جهان بینی استفاده کنیم چه کار بردهایی دارد
2- همین را ادامه دهیم
3- بینابین
به نظرم میرسد همان راه یک برایم ساده تر است تا پیشنهاد شما چه باشد

به نظرم بهتر است ابتدا روی پایه ها به نتیجه برسیم بعد به نهایت بحث بپردازیم. اگر شما پایه اول استدلال بنده را نپذیرید، چطور این احتمال می رود که پایه آخر آن مورد پذیرش شما قرار گیرد؟

البته اگر عدم تفاهم سر این پایه ها بدون ارائه دلایل منطقی و استدلالهای محکم باشد بحث بی نتیجه و عبث خواهد بود.

نقل قول:
دوست عزیز
مقدمه:
من و شما هر چند در یک فضای مجازی ولی واقعی وجود داریم و به درک یکدیگر نائل آمده ایم و در حال گفتگو هستیم
من وشما در حال یک مراوده هستیم
من ذهنیتی از پستهای شما دارم
شما هم ذهنیتی از پستهای من
اگر بین ذهنیت من و شما مشترکی وجود نداشت
این بحث را امکانی برای آغاز و مجال و انجام بود؟
چه چیز این را ممکن ساخته؟

شباهت بسیار زیاد این مغزها باعث می شود خروجی نسبتاً مشابهی ارائه کنند، چرا که حقیقت ورای آنها حقیقتی است واحد.

نقل قول:
نتیجه:
پاسخ من :
مشترکات مورد توافق ما از درک از واقعیت بیرون

ولی این مشترکات هم بخشی از خروجی مغز هستند. بحث اصلی من عدم دسترسی مغز به حقیقت عالم است. اینکه ما مشترکات داشته باشیم یا نه که چیزی را تغییر نمی دهد. اگر هزار نفر دچار یک وهم باشند که آن وهم حقیقت نمی شود. به هر حال خروجی مغز وابسته به ساختارش است، و همین امر اصالت آن را زیر سؤال می برد و ثابت می کند که دستش از حقیقت عالم کوتاه است. در نتیجه قوانینی که خروجی مغز را توضیح می دهند، حقیقت عالم را توضیح نمی دهند، بلکه محدودند به همان عالم مجازی خروجی مغز، چرا که خودشان زائیده مغز هستند.

به این ترتیب ثابت می شود قوانین فیزیک ارتباطی با عالم واقعی ندارند، بلکه در حیطه مرز عالم مجازی مغز قرار دارند. اگر بین ما مشترکند، علتش شباهت بسیار زیاد ساختارهای مغزهای ماست.

چه تضمینی وجود دارد که مغزی بسیار متفاوت مجموعه قوانینی به کلی متفاوت ارائه ندهد؟ قوانینی متفاوت که به خوبی جهان خروجی آن مغز را توضیح می دهد.

به این ترتیب، ایرادی که به الگوی ارائه شده توسط شما می گیرم این است که شما ظاهراً قوانین فیزیک را متعلق به عالم واقعی (آنچه ورای مغز موجود است) می دانید، حال آنکه این ادعا با استناد به مطالب فوق رد می شود.

با تشکر مجدد
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

دوست عزیز
الف :
استنباط کلی من از پاسخ قبلتان این است که من و شما در فضایی از وهم و خالی از حقیقت واقعی بحث میکنیم
که این وهم یا تنها در خیال من است یا اینکه هر دو مشترکا دچار این توهم شده ایم
حال که بنابر فرمایش شما گفتگوی ما بر حقیقت واقعی استوار نیست چرا شما علاقه مند به بحث و رسیدن به نتیجه هستید؟
زیرا نتیجه بحث از دو مورد خارج نیست
متقاعد کردن طرفین
ابتر ماندن بحث و یا ادامه تا ابدیت

جال هر نتیجه ای
وقتی شما از قبل تصمیم بر غیر واقعی بودن بحث و نتایج آن دارید . چه ارزشی این بحث دارد؟

ب:
این فضایی که به ما فرصت گفتگو را فراهم کرده منتج چیست؟
خلاصه: منتج تمامی تلاشهای بشریت بر پایه آنچه شما اصلا آنرا به رسمیت نمی شناسید
مختصری از میلیاردها تعامل ذهن بشر و کنکاش بشر با محیط بیرون و جوامع اطرافش:
1- برق
2- مخابرات
3- بهداشت و سلامت پرسنلی که این محیط وبسایت را فراهم کردند
4- تلاش مستمر و منظم سراسر جامعه و مردم جهان تا هر کدام با فعالیت خود قسمتی از مایحتاج من وشما و افرادی که این محیط را فراهم کرده اند را با فعالیت خود آماده سازند
5- تمامی جنگها و سلطه طلبی ها و رنجها و حرمانها و آرزوهای بشری که با تعاملشان تاریخ را به این مقطع رسانده اند تا برای من و شما گوشه ای فراهم بیاید تا بر این دکمه های کیبورد فشار دهیم و بر صفحه مانیتور خیره شویم

حال بنابر فرض شما این مختصر که در بالا یادآور شدم همه وهم و غیر واقعی اند؟ و خالی از واقعیت هستند؟

ج:
اینجانب میگویم جهان بنابر اراده لایتغیر الهی که اصول آفرینش و اعداد بنیادین شکل گرفته و دوام دارد .
(که این قوانین بسیار دقیق برنانه ریزی تدبیر شده بر بستر حکمت الهی نظام یافته و ادامه دارد ) (بی آنکه کارکرد و فرایند این مجموعه جهان نه بر خدا بیفزاید یا از خدا بکاهد) اگر خداوند ذره ای بر خلاف این تدابیر و این نظم اراده به غیر کند.
مسلم این جهان یا نیست یا جهان دیگری است.

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز
الف :
استنباط کلی من از پاسخ قبلتان این است که من و شما در فضایی از وهم و خالی از حقیقت واقعی بحث میکنیم
که این وهم یا تنها در خیال من است یا اینکه هر دو مشترکا دچار این توهم شده ایم


دوست عزیز. اگر پستهای بنده را با دقت مطالعه بفرمایید متوجه می شوید که بنده چنین چیزی نمی گویم. در اولین پستهای خودم به دو اصل منطقی اشاره کردم:

1- مشاهدات انسان در مغزش شکل می گیرد، و تغییر در ساختار مغز، مشاهدات او را تغییر می دهد.
2- مشاهدات انسان به ساختار شئ مورد مشاهده بستگی دارد و تغییر در شئ مورد مشاهده، مشاهده انسان را تغییر می دهد.


پر واضح است که مشاهدات ما به خود حقیقت عالم هم وابسته است، وگرنه اصلاً مشاهده ای پیش نمی آمد (بنده تا به حال بارها به این مطلب اشاره کرده ام). ولی بنا بر دلایل ارائه شده، مشاهدات مغزی ما فاقد اصالت بوده، هرگز ما را به حقیقت عالم، آنگونه که هست، نمی رساند.

به همین دلیل، قوانین فیزیک و غیره قوانین الهی حاکم بر عالم واقعی نبوده، بلکه قوانین حاکم بر عالم مجازی خروجی مغز ماست. شاید بتوان به آنها قوانین دسته دوم گفت.

نقل قول:
حال که بنابر فرمایش شما گفتگوی ما بر حقیقت واقعی استوار نیست چرا شما علاقه مند به بحث و رسیدن به نتیجه هستید؟


کی گفته گفتگوی ما حقیقت ندارد؟ شما مسائل را با هم قاطی می کنید. بحث سر این است که مغز ما را به حقیقت عالم نمی رساند. چه کسی ادعا کرده هرچه غیر از حقیقت عالم بود باید ریخت دور؟؟؟

نقل قول:
زیرا نتیجه بحث از دو مورد خارج نیست
متقاعد کردن طرفین
ابتر ماندن بحث و یا ادامه تا ابدیت


طرفین فقط من و شما نیستیم. بلکه عده کثیری در حال حاضر و در آینده این تاپیک را خواهند خواند.

نقل قول:
جال هر نتیجه ای
وقتی شما از قبل تصمیم بر غیر واقعی بودن بحث و نتایج آن دارید . چه ارزشی این بحث دارد؟


این بحث و نتایج آن خیلی هم واقعی است. وقتی عقلاً ثابت شود مغز ما را به حقیقت عالم نمی رساند، و آن عالمی که ما عالم واقعی می دانیم، تنها سایه ای از حقیقت است، و حقیقت ورای آن است، خود به خود دیدگاههای ماده گرایانه، انکار معجزات، وحی، غیره حل می شوند.

نقل قول:

این فضایی که به ما فرصت گفتگو را فراهم کرده منتج چیست؟
خلاصه: منتج تمامی تلاشهای بشریت بر پایه آنچه شما اصلا آنرا به رسمیت نمی شناسید
مختصری از میلیاردها تعامل ذهن بشر و کنکاش بشر با محیط بیرون و جوامع اطرافش:
1- برق
2- مخابرات
3- بهداشت و سلامت پرسنلی که این محیط وبسایت را فراهم کردند
4- تلاش مستمر و منظم سراسر جامعه و مردم جهان تا هر کدام با فعالیت خود قسمتی از مایحتاج من وشما و افرادی که این محیط را فراهم کرده اند را با فعالیت خود آماده سازند
5- تمامی جنگها و سلطه طلبی ها و رنجها و حرمانها و آرزوهای بشری که با تعاملشان تاریخ را به این مقطع رسانده اند تا برای من و شما گوشه ای فراهم بیاید تا بر این دکمه های کیبورد فشار دهیم و بر صفحه مانیتور خیره شویم

حال بنابر فرض شما این مختصر که در بالا یادآور شدم همه وهم و غیر واقعی اند؟ و خالی از واقعیت هستند؟




اول اینکه من کی گفتم خروجی مغز را به رسمیت نمی شناسم؟ آن هم در حد خودش رسمیت دارد. ولی وقتی درباره حقیقت عالم و قوانین الهی صحبت می شود، مغز حکم به عدم اصالت خودش می دهد.

هیچکدام از مواردی که به آن اشاره فرمودید موجبات رد استدلال بنده را فراهم نمی کند. اگر قصد انکار حقیقتی که به آن اشاره کردم را دارید، ابتدا از قدم اول استدلال آغاز کنید:

1- مشاهدات انسان در مغزش شکل می گیرد، و تغییر در ساختار مغز، مشاهدات او را تغییر می دهد.
2- مشاهدات انسان به ساختار شئ مورد مشاهده بستگی دارد و تغییر در شئ مورد مشاهده، مشاهده انسان را تغییر می دهد.


آیا این دو گزینه اشتباه هستند؟ اگر هستند، کجای آنها و به چه دلیل اشتباه است.

نقل قول:
اینجانب میگویم جهان بنابر اراده لایتغیر الهی که اصول آفرینش و اعداد بنیادین شکل گرفته و دوام دارد .
(که این قوانین بسیار دقیق برنانه ریزی تدبیر شده بر بستر حکمت الهی نظام یافته و ادامه دارد ) (بی آنکه کارکرد و فرایند این مجموعه جهان نه بر خدا بیفزاید یا از خدا بکاهد) اگر خداوند ذره ای بر خلاف این تدابیر و این نظم اراده به غیر کند.
مسلم این جهان یا نیست یا جهان دیگری است.


این جانب هم تا به حال بارها استدلال خودم را تکرار کرده ام، و ثابت کرده ام که قوانین مادی فاقد اصالت بوده، ربطی به حقیقت عالم ندارند، از این رو نمی توان آنها را قوانین الهی خطاب کرد.

لطفاً از نظر خودتان مستدل دفاع کرده، و در حین این دفاع مستقیماً استدلالهای حقیر را رد بفرمایید.

با تشکر فراوان
یا حق

موضوع قفل شده است