چرا خدا دیگر هیچ واکنشی نشان نمی دهد ؟؟

تب‌های اولیه

246 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام و عرض ادب بر بینام گرامی
دوست عزیز
دوست عزیز
درست است که دریافت ما از واقعیت ما را به تمام حقیقت واقعیت رهنمون نمیکند
ولی ما به فراتر از این دریافت هیچ دسترسی نداریم نه در گذشته و نه در آینده
در گذشته دریافت ما در دوران غار نشینی سراسر ترس و وهم و وحشت حداکثر یک کوه و چند بیشه و یک مرداب
در تمدن بابل سراسر خرافات که تنها راه بر تسلای وحشتمان از نیرو های طبیعی هدیه و نذر و نیاز و قربانی به درگاه اله های بیشمار و دمدمی مزاج
با شروع دوران ادیان که نیاز بشر بود برای پایان دادن به خودکامگی کاهنان که رای و میلشان سرکش تر از بلایای طبیعی بود دریافتهای ما رو به سامان آورد که لذایذ بسیار و مصایب بزرگی اخلاق با پشتوانه محکم ولی اخلاقیاتی به همراه آورد که برای نمونه منجر به جنگهای صلیبی برادر کشی های درون دینی شد و......
و در دنیای رنسانس و مدرنیت هم به همین نحو آسایشهای بسیار از بهداشت و علوم وصنعت گرفته تا هنرهای انتزاعی و مصایبی که برای همیشه از اذهان بشر نمیرود فاشیست و کمونیست و امپریالیسم جنگهای جهانی
و حال .؟!
و در آینده !؟....
این دریافتهای بشر است بر این دریافتها زندگی میکند دریافت من و شما هم خارج از این دایره نیست
دریافت های ما قوانین را تغییر نمی دهند (به عنوان مثال جاذبه همیشه هست چه نیوتون آنرا بر کاغذ و فرمول بیاورد چه نیاورد)
دریافتهای ما بر پایه قوانین است(چه چهان بر لاک لاکپشت چه خورشید بر گرد زمین چه گم و مهجور همراه منظومه ای کوچک در بیکرانه کیهان)
دریافتهای ما منجر به ذهنیاتمان و ذهنیتمان منجر به دریافتهایی دیگر
ولی دریافت هایمان باعث شده که استفاده موثرتری از قوانین در زندگیمان داشته باشیم
بر پایه این دریافت ها تاثیرات اذهان و اراده مان بر محیط بیرون اثر گذارتر شده است

تقاضایی دارم میتوانی ما را به فضا یا مدیایی رهنمون کنی که آن مدیا حقیقی باشد و خارچ از این واسطه مغزی باشد تا بتوانیم در آن نه زندگی بلکه حتی گقتگو کنیم

چه شاهدی میتوانید بیاورید که ما را به دریافت واقعیت بلا واسطه ارجاع دهد بی آنکه واسطه مغز و قوانین فیزیک مستقیم یا غیر مستقیم در آن دخیل نباشد

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

دوست عزیز، لطفاً صراحتاً اعلام کنید این دو بند را می پذیرید یا خیر:

1- مشاهدات انسان در مغزش شکل می گیرد، و تغییر در ساختار مغز، مشاهدات او را تغییر می دهد.
2- مشاهدات انسان به ساختار شئ مورد مشاهده بستگی دارد و تغییر در شئ مورد مشاهده، مشاهده انسان را تغییر می دهد.


و اگر اشکالی به آنها وارد است، این اشکال را مطرح بفرمایید.

نقل قول:
ولی ما به فراتر از این دریافت هیچ دسترسی نداریم نه در گذشته و نه در آینده


این قسمت نیاز به اثبات دارد. لطفاً دلایل خودتان را مبنی بر عدم دسترسی بشر به لایه های عمیقتر هستی ارائه بفرمایید.

نقل قول:
دریافت های ما قوانین را تغییر نمی دهند (به عنوان مثال جاذبه همیشه هست چه نیوتون آنرا بر کاغذ و فرمول بیاورد چه نیاورد)


چطور اثبات می کنید که جاذبه به همان شکلی که ما با آن آشنایی داریم در حقیقتِ ورای مغز ما موجود است؟ جز این است که جاذبه رخدادی است که ما همه روزه با آن در عالم مجازی خروجی مغز خود سر کار داریم؟

نقل قول:
ولی دریافت هایمان باعث شده که استفاده موثرتری از قوانین در زندگیمان داشته باشیم
بر پایه این دریافت ها تاثیرات اذهان و اراده مان بر محیط بیرون اثر گذارتر شده است


استفاده ای که از دریافتهایمان داریم بی ربط است. اینجا بحث احتمال رسیدن به حقیقت عالم مطرح است، و پر واضح است که دریافتهای مغزی قادر نیستند ما را به این هدف برسانند. به همین دلیل قوانینی هم که حاصل دریافتهای مغزی هستند را نمی توان قوانین واقعی و حقیقی عالم یا همان قوانین الهی دانست.

نقل قول:
تقاضایی دارم میتوانی ما را به فضا یا مدیایی رهنمون کنی که آن مدیا حقیقی باشد و خارچ از این واسطه مغزی باشد تا بتوانیم در آن نه زندگی بلکه حتی گقتگو کنیم


بله. موجبات مرگ خودتان را فراهم کنید! :Cheshmak:

مغز که نباشد، واقعیت را هم فیلتر نمی کند. البته قبلاً مثالی از ادراک غیر مغزی زدم:

http://www.askdin.com/showpost.php?p=69752&postcount=127

بنا به دلایل ارائه شده، حس استقلال وجودی نمی تواند صرفاً زائیده مغز باشد.

نقل قول:
چه شاهدی میتوانید بیاورید که ما را به دریافت واقعیت بلا واسطه ارجاع دهد بی آنکه واسطه مغز و قوانین فیزیک مستقیم یا غیر مستقیم در آن دخیل نباشد


در رابطه با این مطلب قبلاً نکاتی ذکر کردم:

http://www.askdin.com/showpost.php?p=70162&postcount=135

رایحه آن سوی پنجره به هر کسی برسد، یقین می کند. ولی تا لای پنجره باز نشود رایحه ای نمی رسد، اینطور نیست؟ :Sham:

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز
دوست عزیز، لطفاً صراحتاً اعلام کنید این دو بند را می پذیرید یا خیر:

1- مشاهدات انسان در مغزش شکل می گیرد، و تغییر در ساختار مغز، مشاهدات او را تغییر می دهد.
2- مشاهدات انسان به ساختار شئ مورد مشاهده بستگی دارد و تغییر در شئ مورد مشاهده، مشاهده انسان را تغییر می دهد.

بله میپذیرم

چطور اثبات می کنید که جاذبه به همان شکلی که ما با آن آشنایی داریم در حقیقتِ ورای مغز ما موجود است؟ جز این است که جاذبه رخدادی است که ما همه روزه با آن در عالم مجازی خروجی مغز خود سر کار داریم؟

بینام گرامی به صراحت گفته ام که دریافت ما تغییری در واقعیت بیرون ندارد ولی دریافت ما بر زندگی ما موثر است و زندگی ما بر تعاملاتمان موثر
مثال هم زده ام دریافت ما
جهان آوردگاه خدایان در ازمنه قدیم که اجدادمان با دادن قربانی آنها را خشنود میکردند

جهان بر نظام بطلمیوسی که اندیشمندان ما استرلاب ساخته اند عدهای به رمالی و فال بینی مشغول بساط طلسم و سحر پر رونق

جهان با مکانیک نیوتون که نیوتون بر این اساس چندی با شدت و حدت مسئول خزانه داری شد

جهان با نسبیت انشتین جهان متوحش جنگهای جهانی و جنگ سرد و...

جهان با بیگ بنگ تجربه جالبی است مثل خود بیگ بنگ انفجار اطلاعات دغلکاریها سریع رو میشوند مثل ویکی لیکس (خانه های بی سقف)و ...

این قسمت نیاز به اثبات دارد. لطفاً دلایل خودتان را مبنی بر عدم دسترسی بشر به لایه های عمیقتر هستی ارائه بفرمایید

اکر ما به بالاتر از ادراکاتمان دسترسی داشتیم که اینهمه هرج و مرج نبود

استفاده ای که از دریافتهایمان داریم بی ربط است. اینجا بحث احتمال رسیدن به حقیقت عالم مطرح است، و پر واضح است که دریافتهای مغزی قادر نیستند ما را به این هدف برسانند. به همین دلیل قوانینی هم که حاصل دریافتهای مغزی هستند را نمی توان قوانین واقعی و حقیقی عالم یا همان قوانین الهی دانست.

دوست عزیزم چه ربط و چه بی ربط ما با این ادراکاتمان زندگی میکنیم
نکند شما در مدیایی دیگر و فراتر زندگی میکنید
من که از شما تقاضا کردم اگر مفری پیدا کرده اید آنرا به شهادت بیاورید
حظ از عبادات هم غلیان احساسات به سبب تخیلاتی است که ما برای خود فراهم میکنیکم و با تغییر اندورفین های مغزی سبب سر خوش یمان میشود و احساس مفرحی به ما دست می دهد
اگر غیر از این است نشانه و مدرکی لطفا!
و اینکه میگویید مرگ جالب است! آنرا بدین معنی میگیرم که شاهدی بر تجربه مشترک ندارید چون مرگ تجربه ای بی بازگشت است

رایحه آن سوی پنجره به هر کسی برسد، یقین می کند. ولی تا لای پنجره باز نشود رایحه ای نمی رسد، اینطور نیست؟

دوست عزیزم هر آنکس که چنین ادعایی دارد هنوز با این بدن با ما ارتباط دارد چگونه میخواهید ثابت کنید او رابطه ای بلا واسطه داشته و چطور او میتواند بلا واسطه دریافتهای خود را به ما القا کند

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
بینام گرامی به صراحت گفته ام که دریافت ما تغییری در واقعیت بیرون ندارد ولی دریافت ما بر زندگی ما موثر است و زندگی ما بر تعاملاتمان موثر


بنده هم می پذیرم، دریافت ما تغییری در واقعیت بیرون ایجاد نمی کند. ولی سؤال چیز دیگری است:

شما چگونه اثبات می کنید که قانون جاذبه متعلق به واقعیت بیرون است؟ جز این است که ما مصداق آن را در عالم مجازی خروجی مغز خود مشاهده می کنیم؟

نکته همین جاست. لطفاً دقت بفرمایید.

نقل قول:
اکر ما به بالاتر از ادراکاتمان دسترسی داشتیم که اینهمه هرج و مرج نبود


این دلیل قانع کننده ای نیست. خب شاید عده بسیار زیادی چنین ادراکی ندارند. از کجا معلوم وسط میلیاردها انسان، یک نفر چنین ادراکی نداشته باشد؟

در ثانی، حقیر به حس استقلال وجودی به عنوان مثالی از ادراک فرا مغزی اشاره کردم. اگر معتقدید حس استقلال وجودی ریشه در ادراکات فرا مغزی ندارد، پست مربوطه همراه با استدلالات مربوطه را با دلایل منطقی نقد بفرمایید.

نقل قول:
دوست عزیزم چه ربط و چه بی ربط ما با این ادراکاتمان زندگی میکنیم


لطفاً صراحتاً اعلام کنید با این عبارت موافقید یا خیر:

قوانین فیزیکی که بشر برای شناخت محیط اطرافش به کار می برد، ساخته و پرداخته مغز اوست و از این رو به توضیح عالم مجازی خروجی مغز او می پردازد، و نه واقعیت بیرون از مغز او.

نقل قول:
نکند شما در مدیایی دیگر و فراتر زندگی میکنید
من که از شما تقاضا کردم اگر مفری پیدا کرده اید آنرا به شهادت بیاورید
حظ از عبادات هم غلیان احساسات به سبب تخیلاتی است که ما برای خود فراهم میکنیکم و با تغییر اندورفین های مغزی سبب سر خوش یمان میشود و احساس مفرحی به ما دست می دهد
اگر غیر از این است نشانه و مدرکی لطفا!


من که اشاره کردم. ادراکات درونی یک فرد مرز و حیطه ای است که فقط او درک می کند. چطور انتظار دارید برای چنین ادراکاتی مدرکی ارائه شود؟ البته در بعضی موارد در خلال چنین ادراکاتی مسائلی پیش می آید که موجبات یقین افراد را فراهم می کند. مثلاً ممکن است فرد در خلال تجربه خاصی که دارد، از مطلبی مطلع شود که از نظر مادی امکان نداشته از آن مطلع شود. مثل آگاه شدن از نیات مردم، یا رویدادهای پشت صحنه برخی مسائل، که از اینها به عنوان کرامات یاد می شود.

نقل قول:
و اینکه میگویید مرگ جالب است! آنرا بدین معنی میگیرم که شاهدی بر تجربه مشترک ندارید چون مرگ تجربه ای بی بازگشت است


خواستم یک مثال عملی و کاربردی ارائه کرده باشم. :Cheshmak:

وگرنه هرکس به تذهیب نفس بپردازد و به امر خداوند مشغول شود، بعد از مدتی ممکن است به دریافتهای خاصی دست پیدا کند.

نقل قول:
دوست عزیزم هر آنکس که چنین ادعایی دارد هنوز با این بدن با ما ارتباط دارد چگونه میخواهید ثابت کنید او رابطه ای بلا واسطه داشته و چطور او میتواند بلا واسطه دریافتهای خود را به ما القا کند


قرار نیست چنین اتفاقی بیافتد. ما داریم صرفاً بحثی منطقی می کنیم. بنده به عنوان مقدمه ادراکات فرامغزی حس استقلال وجودی را پیش کشیدم. اگر یک مثال از ادراک فرامغزی ثابت شود، خود به خود احتمال ادراکات اینچنینی دیگر به اثبات می رسد.

با تشکر فراوان
یا حق

بینام;76256 نوشت:
حقیر به حس استقلال وجودی به عنوان مثالی از ادراک فرا مغزی اشاره کردم. اگر معتقدید حس استقلال وجودی ریشه در ادراکات فرا مغزی ندارد، پست مربوطه همراه با استدلالات مربوطه را با دلایل منطقی نقد بفرمایید.

سلام و درود
دوستان یک سوال:!!
همگی ما از دوران کودکی خود خاطراتی را در ذهن خود داریم. اما همانطور که میدانید سلول های مغزی دوران میانسالی با سلول های مغزی دوران کودکی کاملا فرق میکند. یعنی هیچ یک از سلولهای مغز یک کودک در میانسالی او وجود خارجی ندارد.حال چه پیش می آید که ما میتوانیم خاطرات کودکی را به یاد آوریم؟؟
آیا خاطرات نیز جزء" ادراکات فرامغزی" محسوب میشود؟؟
اگر اینگونه است چرا عده ای پس از صدمه دیدن مغز خاطرات خود را از دست میدهند؟؟
آیا نمیتوان این مواردی که موسوم به"ادراکات فرا مغزی" هستند را به فرآیندهای پیچیده مغزی که هنوز برای ما ناشناخته مانده اند وابسته دانست؟؟
سپاس

سلام و عرض ادب خدمت abcdefgعزیز
همگی ما از دوران کودکی خود خاطراتی را در ذهن خود داریم. اما همانطور که میدانید سلول های مغزی دوران میانسالی با سلول های مغزی دوران کودکی کاملا فرق میکند. یعنی هیچ یک از سلولهای مغز یک کودک در میانسالی او وجود خارجی ندارد.حال چه پیش می آید که ما میتوانیم خاطرات کودکی را به یاد آوریم؟؟
در بدن بعضی از سلولها قابل تجدید و احیاء نیستند
سلولهای عصبی و ماهیچه مخطط هم از این نوع هستند
پس سلولهای مغزی ما در طول زندگیمان تجدید نمیشوند
چنانچه در اثر حادثه یا بیماری از بین بروند جایگزین نمی شوند ولی چنانچه مقدور باشد سلولهای دیگر جبران میکنند
به طور خلاصه در سکته مغزی و یا حوادث جرح به مغز یا نخاع معمولا که بافت مغزی یا طناب نخاعی از بین برود فرد دچار معلولیت یا نقص در حرکات و یا تغییر خلق و خو میشود
متشکرم

سلام و عرض ادب بر بینام گرامی
شما چگونه اثبات می کنید که قانون جاذبه متعلق به واقعیت بیرون است؟ جز این است که ما مصداق آن را در عالم مجازی خروجی مغز خود مشاهده می کنیم؟

دوست عزیز منظورتان را درک نمیکنم وقتی از کلمه مصداق جاذبه در درک مغزی صحبت میکنید
منظور شما این است؟
1-ما به جاذبه پی مبریم چون مشابهی از آن در مغز ما قبلا وجود داشته اگر مشابه آن در مغز ما قبلا موجود نبوده ما به جاذبه پی نمیبریم
جواب شما هم بله است هم نه
در مغز جانوران بعضی رفتارها به طور سخت افزاری (غریزی)نهادینه شده کما اینکه بعضی جانوران از بدو تولد بدون آموزش و مراقبت پدر و مادر با مهارت به دنبال زندگی راه می افتند
ولی با پیچیدگی مغزی جانوران نیاز به آموزش و مراقبت و تجربه اندوزی و مهارت ظریف در به کار بردن اندام نیاز به زمان دارد
راجع به صرفا خود جاذبه مسلما ما به طور سخت افزاری قدری مغزمان آماده پذیرایی و درک جاذبه را دارد بعضی از رفلکسها هم درست در هنگام تولد بدن نوزاد از خود نشان میدهد که از آن برای آزمایش صحت دستگاه عصبی استفاده میکنند
راجع به ادراکات و ذهنیات و توهمات و خیالپردازی و حواس ما محیط بیرون تجربه مهارت و آموزش و یادگیری به نظر من باید شما دقیقا مشخص فرمایید منظورتان چیست شاید اینکه بنده تا بحال منظور شما را درک نکرده ام همین تعبیر از مفاهیم بوده است
لطفا این مفاهیم را توضیح دهید و اگر احساس میکنید مفاهیم دیگری را باید بیافزاید افاضه فرمایید
متشکرم

در ثانی، حقیر به حس استقلال وجودی به عنوان مثالی از ادراک فرا مغزی اشاره کردم. اگر معتقدید حس استقلال وجودی ریشه در ادراکات فرا مغزی ندارد، پست مربوطه همراه با استدلالات مربوطه را با دلایل منطقی نقد بفرمایید.

دوست عزیز حس استقلال وجودی برای من نامفهوم است
همانطور که خودتان در ابتدای بحث از متغیر بودن ادراکات در صورت بروز ناهنجاری یا معلولیت بین افراد صحبت کردید
صحبت شما را با بسط بیشتر شاهد می آورم
در حوادث مغزی اگر حادثه دیده یا بیمار زنده بماند گاها قسمتی از مغز به طور برگشت ناپذیر آسیب میبیند که با گذر زمان قسمتهای باقیمانده قادر به جبران قسمت مصدوم نمیباشند
این فرد اگر در قسمت حافظه یا شخصیت آسیب جدی دیده باشد دیگر به هیچ وجه فرد سابق نیست
آیا این فرد همان فرد قبلی است این استقلال وجودی شما چگونه برای این شخص متحول میشود
اکر ما به بالاتر از ادراکاتمان دسترسی داشتیم که اینهمه هرج و مرج نبود

اگر ما به بالاتر از ادراکاتمان دسترسی داشتیم که اینهمه هرج و مرج نبود
این دلیل قانع کننده ای نیست. خب شاید عده بسیار زیادی چنین ادراکی ندارند. از کجا معلوم وسط میلیاردها انسان، یک نفر چنین ادراکی نداشته باشد؟


بینام گرامی اگر واقعا در این دنیا روزنه ای باشد برای درک کنه بی پرده و حجاب آفریدگار بی شک این جهان به واسطه همان تجلی از هم میگسلد
و این استثناء برای من قابل تصور نیست چنانچه شاهد یا نمونه ای دارید لطفا ابراز کنید

قوانین فیزیکی که بشر برای شناخت محیط اطرافش به کار می برد، ساخته و پرداخته مغز اوست و از این رو به توضیح عالم مجازی خروجی مغز او می پردازد، و نه واقعیت بیرون از مغز او.

دوست عزیز بشر بر مبنای مشاهداتش از محیط بیرون گاها به مشابهت هایی در اتفاقات پیرامونش پی میبرد این مشابهت ها را چنانچه منظم ببیند به جهت پیش بینی حوادث مشابه حدسیاتی میزند و به تجزیه و تحلیل و تجربه می پردازد به ارائه نظریات میپردازد تا آنجاکه نظریه اش مورد نقض نیابد آن را تسری می دهد و به صورت قانون از آن یاد میکند و برای تبیین بهتر جهان و توسعه رفاه زندگیش از آن استفاده می کند
و تا زمانی که موارد استثناء یا نقضش را پیدا نکند آن جهان جهان واقعی اوست و در زندگی او جنبه مجاز ندارد
با پیشرفت بشر و به کار بردن روشهای علمی رفته رفته آن جهانی که بشر برای خود ترسیم کرده واضحتر و شفافتر و دقیقتر شده ولی اینکه بگوییم مشابه و عین واقعیت است کامی به گزاف گفته ایم
ولی بشر بر مبنای همین دانسته ها زندگی میکند و در برابر رویداها به قضاوت مینشیند در پست قبل خدمت شما گفتم بر مبنای همین علمها و اعتقادات چه بسیار کسان را عزیز داشتند و چه بسیار کسان را هلاک کردند

من که اشاره کردم. ادراکات درونی یک فرد مرز و حیطه ای است که فقط او درک می کند. چطور انتظار دارید برای چنین ادراکاتی مدرکی ارائه شود؟ البته در بعضی موارد در خلال چنین ادراکاتی مسائلی پیش می آید که موجبات یقین افراد را فراهم می کند. مثلاً ممکن است فرد در خلال تجربه خاصی که دارد، از مطلبی مطلع شود که از نظر مادی امکان نداشته از آن مطلع شود. مثل آگاه شدن از نیات مردم، یا رویدادهای پشت صحنه برخی مسائل، که از اینها به عنوان کرامات یاد می شود.

دوست عزیز در زندگی عادی شما دو نوع رفتار و واکنش از خودتان نشان میدهید رفتار خصوصی و اجتماعی اگر ادراک شما از واقعیتی که مشترک با دیگران نیست بر رفتار شما اثر بگذارد با واکنش افراد و محیط روبرو میشوید و حتی امکان دارد مخاطرات جانی برای خود ودگران داشته باشد
به فرض فردی با استفاده ازمواد توهم زا خیابان را یک باغ فرض کند تصادق میکند نهر بزرگی را جوی کوچکی ببیند غرق خواهد شد و از این قبیل
دوستی به ظنز(یا از سر واقع ) گفت میدانی چرا مرتاضان میتوانند قطار را متوقف کنند
گفت اگر راننده قطار متوجه مرتاض نشود که از روی او میگذرد و کسی هم متوجه نمیشود ولی اگر متوجه شود که قطار می ایستد و مرتاض به خواسته خود میرسد
لطیف دیگری میگفت میدانی چرا نیمی از رمالان همیشه موفقند زیرا وقوع یک ام بر دو حالت بیشتر نیست یا هست با نیست پس هر رمال 50 درصد شانس راستگویی دارد

دوست عزیز بینام گرامی باز هم تقاضای نمونه و مدرک دارم و باز میگویم هیچ ادراکی فراتر از این جهان موجود ممکن نیست.
و هر نوع ادراکی هم جهت مبادله اطلاعاتش باید از قوانین این جهان استفاده کند و ما هم فعلا به جز مغز وسیله ای برای درک از محیط بیرون نداریم
پیروز و پاینده باشید
متشکرم
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

همانطور که جناب متحیر بیان فرمودند، برخی از سلولها تجدید و احیا نمی شوند. ولی با توجه به ماجرای فراموشی، شاید بتوان نتیجه گرفت که مسئله ذخیره و یادآوری خاطرات در مغز یک امر فرامغزی (یا کاملاً فرامغزی) نیست.

البته این مطلب منافاتی هم با یاد آوری اعمال توسط روح انسان در عالم پس از مرگ ندارد. چرا که حاصل اعمال ما در لوح وجودمان ذخیره می شود، و ما پس از مرگ با صورت عینی اعمال خود مواجه می شویم، و نه خاطره ای از آن. در حقیقت دیدن نتیجه اعمال پس از مرگ از جنسی دیگر است و به همین دلیل شاید بتوان نتیجه گرفت که ربطی به شیوه ذخیره اطلاعات در مغز نداشته باشد.

نقل قول:
آیا نمیتوان این مواردی که موسوم به"ادراکات فرا مغزی" هستند را به فرآیندهای پیچیده مغزی که هنوز برای ما ناشناخته مانده اند وابسته دانست؟؟


در رابطه با خاطرات شاید بتوان چنین کاری کرد. ولی در ارتباط با حس استقلال وجودی و ادراک خود نمی توان چنین نظریه ای داد. چرا که اصلاً متصور نیست که مشتی واکنشهای شیمیایی پدیده ای را ایجاد کنند که حاصل آن مطلع شدن از وجود خود باشد.

در واقع اصل وجود ما خودش پدیده ای فرامادی (و در نتیجه فرامغزی است). وجود ما با واقعیت بیرون در ارتباط است و در آن ریشه دارد، وگرنه اصلاً وجود نداشتیم. همین وجه واقعی وجود ماست که رو به پروردگار دارد و حاصل خروجی مغز ما نیست. این وجه است که محل دریافت نور الهی است، و وجود خودش را از پروردگار می گیرد. هر کس که نسبت به این وجه معرفت پیدا کند، نسبت به پروردگار معرفت می یابد، و شاید این باشد راز آن سخن که به خودشناسی برسی به خداشناسی می رسی.

شاید بتوان گفت که تنها چیزی که می توانیم نسبت به آن معرفت حقیقی کسب کنیم، اصل وجود خودمان است. چرا که برای درک خود، نیازی نیست چیزی وارد مغز شده خروجی تولید شود. بلکه ما در هر لحظه ای به وجود خودمان احاطه داریم... بدون نیاز به مشاهده چیزی...

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز منظورتان را درک نمیکنم وقتی از کلمه مصداق جاذبه در درک مغزی صحبت میکنید
منظور شما این است؟
1-ما به جاذبه پی مبریم چون مشابهی از آن در مغز ما قبلا وجود داشته اگر مشابه آن در مغز ما قبلا موجود نبوده ما به جاذبه پی نمیبریم
جواب شما هم بله است هم نه
در مغز جانوران بعضی رفتارها به طور سخت افزاری (غریزی)نهادینه شده کما اینکه بعضی جانوران از بدو تولد بدون آموزش و مراقبت پدر و مادر با مهارت به دنبال زندگی راه می افتند
ولی با پیچیدگی مغزی جانوران نیاز به آموزش و مراقبت و تجربه اندوزی و مهارت ظریف در به کار بردن اندام نیاز به زمان دارد
راجع به صرفا خود جاذبه مسلما ما به طور سخت افزاری قدری مغزمان آماده پذیرایی و درک جاذبه را دارد بعضی از رفلکسها هم درست در هنگام تولد بدن نوزاد از خود نشان میدهد که از آن برای آزمایش صحت دستگاه عصبی استفاده میکنند
راجع به ادراکات و ذهنیات و توهمات و خیالپردازی و حواس ما محیط بیرون تجربه مهارت و آموزش و یادگیری به نظر من باید شما دقیقا مشخص فرمایید منظورتان چیست شاید اینکه بنده تا بحال منظور شما را درک نکرده ام همین تعبیر از مفاهیم بوده است
لطفا این مفاهیم را توضیح دهید و اگر احساس میکنید مفاهیم دیگری را باید بیافزاید افاضه فرمایید


دوست عزیز. روند درک ما چنین است:

1 - واقعیت وارد مغز می شود.
2 - مغز خروجی مربوطه را بر اساس واقعیت وارد شده و ساختار خودش صادر می کند.

آنچه ما درک می کنیم خروجی مغز است، و نه خود واقعیت. حال من از شما می پرسم، در عالم واقعی بیرون مغز ماست که جاذبه وجود دارد، یا این عالم مجازی خروجی مغز ماست که دارای پدیده ای به نام جاذبه است؟

طبیعی است که هیچ کس نمی تواند جاذبه یا هر کدام از دیگر مشاهدات ما را مستقیماً به واقعیت بیرون نسبت دهد، چرا که هر آنچه ما مشاهده می کنیم، از جمله جاذبه خروجی مغز است.

من از شما می پرسم، آیا این امکان وجود ندارد که در واقعیت بیرون ورای مغز ما تحولی خاص رخ دهد که معمولاً رخ نمی دهد، و به خاطر این حادثه، در عالم مجازی خروجی مغز ما سیبها به جای افتادن به هوا بروند؟ جز این است که چون سیبها همیشه افتاده اند، ما به قانونی به نام معجزه پی برده ایم؟ از کجا معلوم که جهان واقعی ورای مغز ما این قابلیت را نداشته باشد که ناگهان دچار تغییراتی شود که در اثر آن در عالم خروجی مغز ما سیبها به جای سقوط، سعود کنند؟

امیدوارم منظورم روشن شده باشد.

نقل قول:
دوست عزیز حس استقلال وجودی برای من نامفهوم است
همانطور که خودتان در ابتدای بحث از متغیر بودن ادراکات در صورت بروز ناهنجاری یا معلولیت بین افراد صحبت کردید
صحبت شما را با بسط بیشتر شاهد می آورم
در حوادث مغزی اگر حادثه دیده یا بیمار زنده بماند گاها قسمتی از مغز به طور برگشت ناپذیر آسیب میبیند که با گذر زمان قسمتهای باقیمانده قادر به جبران قسمت مصدوم نمیباشند
این فرد اگر در قسمت حافظه یا شخصیت آسیب جدی دیده باشد دیگر به هیچ وجه فرد سابق نیست
آیا این فرد همان فرد قبلی است این استقلال وجودی شما چگونه برای این شخص متحول میشود


حس استقلال وجودی، همان درکی است که ما از وجود خود داریم. یعنی اینکه کسی در هر لحظه به موجود بودن خودش واقف باشد. و البته این مطلب ارتباطی به شخصیت افراد، مثل مهربان بودن یا نبودن ندارد. پس آسیبهای مغزی که موجبات تغییرات شخصیت افراد را فراهم می کند در این باب مصداق ندارد.

اینکه ما چه شخصیتی داریم در درک ما نسبت به جمله «من هستم» تغییری ایجاد نمی کند. آن ادراکی که فرامغزی می دانم، همین جمله «من هستم» می باشد.

نقل قول:
بینام گرامی اگر واقعا در این دنیا روزنه ای باشد برای درک کنه بی پرده و حجاب آفریدگار بی شک این جهان به واسطه همان تجلی از هم میگسلد
و این استثناء برای من قابل تصور نیست چنانچه شاهد یا نمونه ای دارید لطفا ابراز کنید


البته بنده مدعی درک بی پرده آفریدگار نشدم، بلکه مدعی درک بی پرده مخلوقات شدم. جهان واقعی ورای مغز ما هم آفریده است، و نه آفریدگار.

مثال بارز درک بی پرده و فرامغزی همان درک جمله «من هستم» می باشد.

نقل قول:
دوست عزیز بشر بر مبنای مشاهداتش از محیط بیرون گاها به مشابهت هایی در اتفاقات پیرامونش پی میبرد این مشابهت ها را چنانچه منظم ببیند به جهت پیش بینی حوادث مشابه حدسیاتی میزند و به تجزیه و تحلیل و تجربه می پردازد به ارائه نظریات میپردازد تا آنجاکه نظریه اش مورد نقض نیابد آن را تسری می دهد و به صورت قانون از آن یاد میکند و برای تبیین بهتر جهان و توسعه رفاه زندگیش از آن استفاده می کند


کاملاً درست است.

نقل قول:
و تا زمانی که موارد استثناء یا نقضش را پیدا نکند آن جهان جهان واقعی اوست و در زندگی او جنبه مجاز ندارد


با این قسمت مخالفم. اینکه او این جهان را واقعی انگارد چیزی را عوض نمی کند. بنا بر دلایل ارائه شده، خروجی مغز همیشه مجازی است.

نقل قول:
با پیشرفت بشر و به کار بردن روشهای علمی رفته رفته آن جهانی که بشر برای خود ترسیم کرده واضحتر و شفافتر و دقیقتر شده ولی اینکه بگوییم مشابه و عین واقعیت است کامی به گزاف گفته ایم


البته، چرا که مشاهدات بشر همواره بر ساختار محدود مغزش استوار است، پس هیچگاه استنتاجات مغزی او عین واقعیت نمی شود.

نقل قول:
ولی بشر بر مبنای همین دانسته ها زندگی میکند و در برابر رویداها به قضاوت مینشیند در پست قبل خدمت شما گفتم بر مبنای همین علمها و اعتقادات چه بسیار کسان را عزیز داشتند و چه بسیار کسان را هلاک کردند


همانطور که گفتم مبنای قضاوت بشر موجب واقعی شدن عالم مجازی او نمی شود. بحث در این تاپیک سر واقعیت معجزه، و احتمال رسیدن به واقعیت عالم است.

و البته از همین کلام خود شما عقلانی بودن هر نوع معجزه ای استنتاج می شود. چرا که همانطور که خودتان هم اشاره فرمودید، بشر بر اساس مشاهداتش قانون سازی می کند. هیچ دلیلی ندارد واقعیت ورای مغز بشر رفتاری هنجارشکنانه از خودش نشان ندهد. به این ترتیب، احتمال وقوع هر نوع معجزه ای خود به خود توجیه می شود، و جایی برای قانون شکنی یا دخالت دفعی خداوند دانستن معجزه باقی نمی ماند. اینطور نیست؟

نقل قول:
دوست عزیز بینام گرامی باز هم تقاضای نمونه و مدرک دارم و باز میگویم هیچ ادراکی فراتر از این جهان موجود ممکن نیست.


حس استقلال وجودی، یا همان حس من بودن مصداق بارز ادراک فرامغزی است. مشتی واکنشهای شیمیایی نمی تواند چنین چیزی را ایجاد کند. مغز یک کامپیوتر پیشرفته بیش نیست، چطور ممکن است یک سیستم مادی به وجود خودش پی ببرد؟

و البته با توجه به مادی گرای صرف نبودن شما، در این باب می توان از یک منظر دیگر هم بحث کرد.

همانطور که از مدل جهانبینی که ارائه فرمودید استنتاج می شود، نور الهی باید به جهان بتابد تا جهان موجود شود و موجود بماند. یعنی وجود ما در هر لحظه مدیون وجود خداوند است. همانطور که پیشتر اشاره شد، آن چیزی که مغز به ما ارائه می کند عالمی است مجازی، و عین واقعیت نیست. به این ترتیب آنچه که ما از وجود خود مشاهده می کنیم (مثلاً در آینه) متعلق به خروجی مغز ماست، و من حقیقی ما نمی باشد.

ولی کسی نمی تواند منکر وجود یک من واقعی و حقیقی شود، چرا که در این صورت ما در عالم مجازی خروجی مغز خود مصداقی نداشتیم. در واقع می توان گفت که اصلاً نبودیم.

پس در عین حال که آنچه مغز از وجود ما به تصویر می کشد یک من مجازی است، ولی یک من حقیقی هم باید موجود باشد تا مغز بر اساس آن یک تصویر مجازی ارائه کند.

این من حقیقی، همان وجهی از وجود ماست که وجودش متکی بر وجود پروردگار است. این من همان جنبه حقیقی و واقعی وجود ماست، که اصلش ورای مغز قرار دارد. طبیعی است که درک جمله «من هستم» متعلق به این جنبه از هستی ما باشد. این وجه از وجود ما همان محل دریافت نور الهی است.

شاید بتوان این وجه از وجود انسان را ریشه او در واقعیت دانست.

حال من از شما می پرسم، آیا این ادعای گزافی است که مدعی شویم انسان، به عنوان موجودی که وجهی در عالم واقعی داشته، عمق وجودش متکی بر وجود پروردگار بوده، و نور الهی را دریافت می کند (که اگر نمی کرد اصلاً موجود نبود)، بتواند از طریق ریشه خودش در واقعیت، به درکی مستقیم از برخی واقعیات دست پیدا کند؟

و البته کافی است که به درک وجود خودش نائل شود، چرا که معصوم (ع) می فرماید:

من عرف نفسه عرف ربه (هر كس خود را شناخت خداي خود را شناخته است). :Sham:

نقل قول:
و هر نوع ادراکی هم جهت مبادله اطلاعاتش باید از قوانین این جهان استفاده کند و ما هم فعلا به جز مغز وسیله ای برای درک از محیط بیرون نداریم


قوانین کدام جهان؟ جهان واقعی ورای مغز که ما هرگز به وسیله مغز از آن درکی فیلتر نشده کسب نمی کنیم؟ یا جهان مجازی خروجی مغز ما؟

برای من خیلی جالب است که شما خودتان اعلام می کنید که بشر بر اساس مشاهداتش (که خروجی مغزش و در نتیجه مجازی است) قانون سازی می کند، بعد درباره این قوانین مجازی طوری صحبت می کنید که گویا سنتهای الهی هستند. :Gig:

سؤال کلیدی خودم را تکرار می کنم. چطور اثبات می کنید که جاذبه نیتون متعلق به عالم واقعی ورای مغز است و نه عالم مجازی تولید شده توسط مغز؟

آیا می توان هیچ تضمین عاقلانه ای ارائه کرد که از فردا جاذبه برعکس عمل نکند؟ و اگر چنین تضمینی ارائه می کنید، این تضمین بر چه اساس استوار است؟ درک ما از عالم بیرون که متکی بر ساختار مغز است، پس چطور می توان حکمی نهایی و قانونی قطعی درباره آن صادر کرد؟

به این ترتیب، قوانینی که بشر برای توضیح عالم مجازی خروجی مغزش ارائه می کند، فاقد اصالت بوده، چیزی از واقعیت عالم را آنگونه که حقیقتاً هست نشان نمی دهند.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز. روند درک ما چنین است:

1 - واقعیت وارد مغز می شود.
2 - مغز خروجی مربوطه را بر اساس واقعیت وارد شده و ساختار خودش صادر می کند.

اگر این را مشاهده بگیریم بهتر است
در درک واستنتاج ما مراحل مختلفی از مواجهه ما با واقعیت بیرون اتفاق می افتد
که منجر به فرایند پیچیده ای به نام شناخت میشود که توضیح علمی گویا و کاملی تا به حال مقدور نبوده و علم عصب شناسی تازه در ابتدای راه است و اینکه شما با این صراحت و سادگی بیان می فرمایید ظرایفی را نادیده میگیرید البته بنده هم مانند شما با شرح این فرایند نا آشنایم که اگر شرحی را هم اینجانب با شما در آن به توافق یا تخالف برسیم هیچ موجه و دارای اعتبار نیست
شاید به صورت کلی گفته شما قابل درک باشد ولی اینکه از لحاظ علمی صحیح باشد جای بحث دارد
به همین خاطر در پست قبل گفتم به تفکیک تعریف خود را از هر فرایندی که منجر به شناخت ما از محیط بیرون میشود را تفکیک بفرمایید و شرح مناسبی برای آن افاضه فرمایید
تا با این سواد ابتدایی قلیل و اندک و ناقصی که اینجانب دارم و با جستجو در کتابها و یا فضای اینترنت به شرح مناسبی برای ادامه بحثمان برسیم
و اما محیط بیرون واقعیت کنه ذات آفریدگار و حقیقت و راه های وصول به آنها هم اینطور که از روند پستهای متبادل بین ما بر می آید مراد یکسانی نداریم
لطفا راه حلی ارائه بفرمایید

آنچه ما درک می کنیم خروجی مغز است، و نه خود واقعیت. حال من از شما می پرسم، در عالم واقعی بیرون مغز ماست که جاذبه وجود دارد، یا این عالم مجازی خروجی مغز ماست که دارای پدیده ای به نام جاذبه است؟
طبیعی است که هیچ کس نمی تواند جاذبه یا هر کدام از دیگر مشاهدات ما را مستقیماً به واقعیت بیرون نسبت دهد، چرا که هر آنچه ما مشاهده می کنیم، از جمله جاذبه خروجی مغز است.

شما با نیروهایی (مثل جاذبه )که در زندگیمان موثر است و چه با شناخت ما و چه بدون شناخت ما بر پیدایش و تکوین زندگی ما رابطه تنگاتنگ دارد چالش دارید واین تسری چالش شما جا را بر هر نوع هیولا در جهان اطرافمان باز میکند این نوع نگرش را بعد از کودکی تجربه ندارم و الآن چند سالی را که بر کنه ادیان شک کرده ام اصلا برایم قابل توجیه نیست
من از شما می پرسم، آیا این امکان وجود ندارد که در واقعیت بیرون ورای مغز ما تحولی خاص رخ دهد که معمولاً رخ نمی دهد، و به خاطر این حادثه، در عالم مجازی خروجی مغز ما سیبها به جای افتادن به هوا بروند؟ جز این است که چون سیبها همیشه افتاده اند، ما به قانونی به نام معجزه پی برده ایم؟ از کجا معلوم که جهان واقعی ورای مغز ما این قابلیت را نداشته باشد که ناگهان دچار تغییراتی شود که در اثر آن در عالم خروجی مغز ما سیبها به جای سقوط، سعود کنند؟
من به این فانتزی توهم و تفکر انتزاعی میگویم
امیدوارم منظورم روشن شده باشد
نه متاسفانه چون واقعیت و خیال و فرض در هم تنیده شدند
حس استقلال وجودی، همان درکی است که ما از وجود خود داریم. یعنی اینکه کسی در هر لحظه به موجود بودن خودش واقف باشد. و البته این مطلب ارتباطی به شخصیت افراد، مثل مهربان بودن یا نبودن ندارد. پس آسیبهای مغزی که موجبات تغییرات شخصیت افراد را فراهم می کند در این باب مصداق ندارد.

اینکه ما چه شخصیتی داریم در درک ما نسبت به جمله «من هستم» تغییری ایجاد نمی کند. آن ادراکی که فرامغزی می دانم، همین جمله «من هستم» می باشد.

این فرایند ادراک فرا مغزی من هستم چون بر پایه فعل و انفعالات مغزی است و کاملا متغیر سیال و فرار است تصور امر ثابت از آن برایم نا مفهوم است حتی در برهان حرکت جوهری جوهر ثابت نیست چطور این هویت را ثابت میدانید؟

با این قسمت مخالفم. اینکه او این جهان را واقعی انگارد چیزی را عوض نمی کند. بنا بر دلایل ارائه شده، خروجی مغز همیشه مجازی است.

دوست من چه مجاز چه غیر مجاز این مبنای زندگی ماست باز هم از شما تقاضا دارم چنانچه خود یا شخص دیگری را سراغ دارید که بر مبنایی غیر از این زندگی کتد و لحظه ای حیاتش ادامه یافته باشد
شاهد بیاورید
و به نظرمن همان مرگ را مثال خوبی زدید ولی متاسفانه این تجربه بی بازگشت است و هر تجربه از آن برای باقی ماندگان قابل دست یابی نیست
و البته از همین کلام خود شما عقلانی بودن هر نوع معجزه ای استنتاج می شود. چرا که همانطور که خودتان هم اشاره فرمودید، بشر بر اساس مشاهداتش قانون سازی می کند. هیچ دلیلی ندارد واقعیت ورای مغز بشر رفتاری هنجارشکنانه از خودش نشان ندهد. به این ترتیب، احتمال وقوع هر نوع معجزه ای خود به خود توجیه می شود، و جایی برای قانون شکنی یا دخالت دفعی خداوند دانستن معجزه باقی نمی ماند. اینطور نیست؟

دوست عزیز بحث از آنجا آغاز شد که در مدیای جهانی که زندگی میکنیم هر چیزی که در این مدیا متصور شویم که واقعیت بیرونی داشته باشد باید بر مبنای همین مدیا باشد خارج از این ممکن نیست جاذبه بر هر ذره یا انرژی دارای جرم اثر میکند قانون عمل و عکس العمل در سراسر این جهان جاری و ساری است اگر چیزی میخواهد بر این جهان اثر بگذارد باید از جنس این جهان باشد والا بی اثر است
و باز میگویم از کوزه همان تراود که دراوست

کبوتر با کبوتر باز با باز

کند هم جنس با همجنس پرواز

حس استقلال وجودی، یا همان حس من بودن مصداق بارز ادراک فرامغزی است. مشتی واکنشهای شیمیایی نمی تواند چنین چیزی را ایجاد کند. مغز یک کامپیوتر پیشرفته بیش نیست، چطور ممکن است یک سیستم مادی به وجود خودش پی ببرد؟
این سوال بسیار بزرگی است تحقیقات نو پا و بسیار گسترده ای در مورد هوش مصنوعی شروع شده نتیجه آن به کجا بیانجامد نمی دانم
ولی در جهان بینی من که محور آفرینش انسان نیست وجود چنین امری نه برای دست ساز بشر چه برای دیگر موجودات هوشمند احتمالی هم ممکن است و تاثیری در به چالش گرفتن قدرت آفریدگار به حساب نمی آید

همانطور که از مدل جهانبینی که ارائه فرمودید استنتاج می شود، نور الهی باید به جهان بتابد تا جهان موجود شود و موجود بماند. یعنی وجود ما در هر لحظه مدیون وجود خداوند است. همانطور که پیشتر اشاره شد، آن چیزی که مغز به ما ارائه می کند عالمی است مجازی، و عین واقعیت نیست

دوست عزیز بینام گرامی اگر دقت فرموده باشید نور الهی از ورای حجابی بر این جهان میتابد این حجاب همه چیز را بر مدیای این جهان فیلتر میکند و این جهان هیچ روزنی به خارج ندارد
این من حقیقی، همان وجهی از وجود ماست که وجودش متکی بر وجود پروردگار است. این من همان جنبه حقیقی و واقعی وجود ماست،

دوست عزیز بر مبنای جهان بینی من آنکه موافق رای الهی که میتوان آنرا از نگرش بر روند حیات بدست آورد زندگی کند توانایی ماندگاری پس از این جهان را دارد و الا سر نوشت مختوم مشابه دیگر موجودات برایش متصور نیست

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
اگر این را مشاهده بگیریم بهتر است
.......
لطفا راه حلی ارائه بفرمایید


دوست عزیز، مشکل شما این است که موضوع را خیلی پیچیده می کنید، و آن را پیچیده می بینید. آن روندی که در جریان درک اتفاق می افتد، و اشاره فرمودید که من آن را نادیده گرفته ام، همه و همه در مرحله دوم اتفاق می افتد. و اگر من هیچ اشاره ای به آن نمی کنم علتش این است که هیچ تأثیری در موضوع بحث ما ندارد. ببینید:

یک واقعیتی وجود دارد. مغز ما اطلاعاتی را از این واقعیت دریافت می کند، و بر اساس این اطلاعات، و ساختار خودش، یک خروجی خاص تنظیم می کند. اینکه در روند تنظیم این خروجی چه روی می دهد تغییری در نتیجه مورد نظر بحث بنده ایجاد نمی کند. به هر حال این خروجی همیشه با واقعیت ورودی متفاوت است.

و از این مطلب استنتاج می شود که هر کدام از ما در عالم مجازی تولید شده توسط مغز خودش زندگی می کند. همانطور که خودتان اشاره فرمودید، قوانینی که ما برای تعریف عالم به کار می بریم، بر اساس مشاهدات ما استوارند، حال آنکه عقلاً به اثبات رسید مشاهدات ما عین واقعیت نیست. از این رو قوانین مربوطه هم قوانینی مجازی هستند، و نه دقیقاً همان قوانینی که حقیقتاً بر عالم حکمفرماست.

وقتی می بینیم که سیبها دارند سقوط می کنند، این سقوط کجا اتفاق می افتد؟ در عالم واقعی ورای مغز ما؟ طبیعتاً خیر. آنچه ما به عنوان سقوط سیبها می بینیم و درک می کنیم، بخشی از خروجی مغز، و در نتیجه مجازی است. ما از کجا بدانیم چه چیزی حقیقتاً رخ داده است که منجر به سقوط سیب در عالم مجازی مغز ما شده است؟

مطلب کاملاً بدیهی است، عدم التفات شما بنده را به تحیر می اندازد...

نقل قول:
شما با نیروهایی (مثل جاذبه )که در زندگیمان موثر است و چه با شناخت ما و چه بدون شناخت ما بر پیدایش و تکوین زندگی ما رابطه تنگاتنگ دارد چالش دارید واین تسری چالش شما جا را بر هر نوع هیولا در جهان اطرافمان باز میکند این نوع نگرش را بعد از کودکی تجربه ندارم و الآن چند سالی را که بر کنه ادیان شک کرده ام اصلا برایم قابل توجیه نیست


دوست عزیز، این چالش چالشی است به حق. مگر نه آنکه مشاهدات ما زاییده مغز ما، و وابسته به ساختار مغز ماست؟ به این ترتیب خود به خود اصالت تمامی مشاهدات ما، از جمله نیرویی مثل جاذبه زیر سؤال می رود.

نقل قول:
من به این فانتزی توهم و تفکر انتزاعی میگویم


تغییری در حقیقت امر ندارد. لطفاً ثابت بفرمایید که مشاهده ما از نیروی جاذبه ورای ادراکات مغز ماست. از آنجا که چنین نیست، پس خود به خود اصالت اصل مطلب زیر سؤال می رود. مگر آنکه حقیقتاً اثباتی بر این مطلب داشته باشید که خیلی بعید است.

نقل قول:
نه متاسفانه چون واقعیت و خیال و فرض در هم تنیده شدند


چنین تنیدگی از کلام من استنتاج نمی شود. لطفاً دقت بفرمایید.

من فقط ثابت کردم هر آن خروجی که مغز صادر کند، مجازی است، و عین حقیقت نیست. به این ترتیب خود به خود تمامی قوانینی که ساخته و پرداخته مغز هستند و بر مشاهدات آن استوارند زیر سؤال می روند. جز این است؟

نقل قول:
این فرایند ادراک فرا مغزی من هستم چون بر پایه فعل و انفعالات مغزی است و کاملا متغیر سیال و فرار است تصور امر ثابت از آن برایم نا مفهوم است حتی در برهان حرکت جوهری جوهر ثابت نیست چطور این هویت را ثابت میدانید؟


قبلاً در این باب مفصلاً صحبت کرده ام. اثبات این ثبات حس من هستم این است که من هیچگاه تبدیل به گربه همسایه نمی شوم. اگر من هستم فقط وهمی زائیده مغز بود، دلیلی وجود نداشت که مرزی نامرئی مرا وابسته به این مغز نگاه دارد. چه دلیلی دارد که من وهمِ من هستم این مغز باشم، و نه مغزی دیگر؟ چه عامل باعث می شود که من ناگهان من هستم گربه همسایه را درک نکنم؟

حال آنکه مغز تنها کامپیوتری است بسیار پیشرفته، و از نظر علمی توجیهی وجود ندارد که یک سیستم مادی ناگهان درک کند که «من هستم».

طبیعی است که هر ادراکی که ما داریم، به فرایندهای مغز وابسته باشد. ولی من درباره آجر اولیه حس من هستم صحبت می کنم. بحثم سر من هستم است، و نه من مهربان هستم، من ناراحت هستم، و غیره.

نقل قول:
دوست من چه مجاز چه غیر مجاز این مبنای زندگی ماست باز هم از شما تقاضا دارم چنانچه خود یا شخص دیگری را سراغ دارید که بر مبنایی غیر از این زندگی کتد و لحظه ای حیاتش ادامه یافته باشد
شاهد بیاورید
و به نظرمن همان مرگ را مثال خوبی زدید ولی متاسفانه این تجربه بی بازگشت است و هر تجربه از آن برای باقی ماندگان قابل دست یابی نیست


بنده هم عرض کردم که مبنای زندگی ما بودن مشاهداتمان چیزی را عوض نمی کند. به هر حال بنا بر دلایل عقلی ارائه شده، این مشاهدات مغزی فاقد اصالت هستند و ما را به حقیقت عالم نمی رسانند.

در رابطه با ادراک فرا مغزی، شاهدی که می آورم همان حس من هستم است. نیازی به ارائه چیز دیگری نیست. همین که ثابت شود این حس فرا مغزی است، خود به خود راه برای دیگر ادراکات فرا مغزی باز می شود.

نقل قول:
دوست عزیز بحث از آنجا آغاز شد که در مدیای جهانی که زندگی میکنیم هر چیزی که در این مدیا متصور شویم که واقعیت بیرونی داشته باشد باید بر مبنای همین مدیا باشد خارج از این ممکن نیست جاذبه بر هر ذره یا انرژی دارای جرم اثر میکند قانون عمل و عکس العمل در سراسر این جهان جاری و ساری است اگر چیزی میخواهد بر این جهان اثر بگذارد باید از جنس این جهان باشد والا بی اثر است
و باز میگویم از کوزه همان تراود که دراوست


دقیقاً اصل مطلب همین جاست. حقیر با دلایل عقلی ثابت کردم که مغز قادر نیست بفهمد که در کوزه عالم واقعاً چه چیزی است.

پس اگر شما مدعی هستید که آنچه به عنوان عالم می شناسید، دقیقاً همان چیز و همه آن چیزی است که در کوزه عالم است، باید این ادعا را اثبات کنید. بار اثبات به دوش مدعی است، حال آنکه بنا بر دلایل ارائه شده، هیچ مغزی قادر نیست به محتویات داخل کوزه عالم پی ببرد. :Sham:

شما از کجا می دانید که عالمی که ورای مغز ما قرار دارد، ماهیتاً امکان وقوع چه رویدادهایی را فراهم می کند؟ چه چیزی باعث می شود فکر کنید سعود ناگهانی و به ظاهر بی دلیل سیبها قانون شکنی و متضاد طبیعت عالم است؟

بنده هم می پذیرم که تا چیزی از سنخ این عالم نباشد در آن اثر نمی گذارد. ولی شما از کجا می دانید که حیطه این عالم چه قدر است؟ شاید عالم ماهیتاً طوری است که در آن هر معجزه ای بتواند رخ دهد؟

نقل قول:
این سوال بسیار بزرگی است تحقیقات نو پا و بسیار گسترده ای در مورد هوش مصنوعی شروع شده نتیجه آن به کجا بیانجامد نمی دانم
ولی در جهان بینی من که محور آفرینش انسان نیست وجود چنین امری نه برای دست ساز بشر چه برای دیگر موجودات هوشمند احتمالی هم ممکن است و تاثیری در به چالش گرفتن قدرت آفریدگار به حساب نمی آید


به هر حال من ادعا می کنم که حس من هستم فرا مغزی است، چرا که هیچ سیستم مادی نمی تواند چنین حسی را برای خودش شبیه سازی کند. و البته کاملاً مطمئنم که احدی نمی تواند خلاف ادعای مرا ثابت کند. چرا که در حال حاضر، علم روز دنیا نمی تواند سیستمی مادی ایجاد کند که حس من هستم را در آن شبیه سازی کند. و البته بخشی هم در مغز یافت نشده است که چنین مسئولیتی را بر عهده داشته باشد.

ولی من جلو جلو خیالم راحت است که علم هرگز به چنین چیزی دست پیدا نمی کند. چرا که سیستمهای مادی ساخته دست بشر از یک وجه وجودی مهم تهی هستند. و آن روح الهی است که خداوند در انسان دمیده است.

مگر آنکه بشر شروع به ترکیب سیستمهای زیستی (مثلاً مغز موجودات) با سیستمهای الکترونیکی کند که بحث آن جداست. به هر حال در چنین حالتی، بشر خودش اقدام به ساخت چیزی نکرده، بلکه از موجودات زنده که دارای روح هستند برای مقاصدش بهره برده است. به این ترتیب در چنین حالتی باز هم به مسئله روح خدشه ای وارد نمی شود.

نقل قول:
دوست عزیز بینام گرامی اگر دقت فرموده باشید نور الهی از ورای حجابی بر این جهان میتابد این حجاب همه چیز را بر مدیای این جهان فیلتر میکند و این جهان هیچ روزنی به خارج ندارد


اول اینکه عدم وجود هیچ روزنی به خارج ادعایی است که باید ثابت شود. مادامی که ثابت نشود، فقط یک نظریه است.

با این حال این مطلب چیزی را عوض نمی کند. بالاخره این نور الهی در جایی از وجود ما در حال جوشیدن است، و البته پر واضح است که این چشمه مادی نیست و از اتم ساخته نشده است که اگر اینطور بود مشاهده می شد. بگذریم از اینکه کاملاً واضح است که نور الهی مادی نیست.

به این ترتیب، باز هم وجود وجهی غیر مادی، که به پنجره مورد نظر شما وصل است اثبات می شود. طبیعی است که عقل احتمال دستیابی و ادراک این چشمه نور الهی که در کنه وجود ما قرار دارد را استنتاج کند.

و اینگونه باز هم دری به سوی ادراک فرامادی باز می شود.

نقل قول:
دوست عزیز بر مبنای جهان بینی من آنکه موافق رای الهی که میتوان آنرا از نگرش بر روند حیات بدست آورد زندگی کند توانایی ماندگاری پس از این جهان را دارد و الا سر نوشت مختوم مشابه دیگر موجودات برایش متصور نیست


این جملات چه ربطی به آنچه حقیر عرض کردم دارد؟ بالاخره شما وجهی در وجود ما را که به چشمه نور الهی متصل است می پذیرید یا خیر؟ و اگر نمی پذیرید، بر اساس کدام استدلال عدم اتصال ما به چشمه نور الهی (پنجره مربوطه) را استنتاج می فرمایید؟

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی

وقتی می بینیم که سیبها دارند سقوط می کنند، این سقوط کجا اتفاق می افتد؟ در عالم واقعی ورای مغز ما؟ طبیعتاً خیر. آنچه ما به عنوان سقوط سیبها می بینیم و درک می کنیم، بخشی از خروجی مغز، و در نتیجه مجازی است. ما از کجا بدانیم چه چیزی حقیقتاً رخ داده است که منجر به سقوط سیب در عالم مجازی مغز ما شده است؟

دوست عزیز یک الگوی تکرار شونده که تا بحال موردی خلاف از آن استنباط نشده مرجع است؟ یا فرضیه شما که در ذهنتان به صورت انتزاعی نقش بسته؟
جاذبه زمین به عنوان نمودی از واقعیات محیط اطرافمان را اگر شما منکر هستید چه محملی برای بحث بین ما باقی میماند؟

دوست عزیز، این چالش چالشی است به حق. مگر نه آنکه مشاهدات ما زاییده مغز ما، و وابسته به ساختار مغز ماست؟ به این ترتیب خود به خود اصالت تمامی مشاهدات ما، از جمله نیرویی مثل جاذبه زیر سؤال می رود.

دوست من مولانا داستانی نقل میکند برای بیان جبر و اختیار از دزدی از باغ و ادب کردن باغبان دزد را
بر همان سیاق که میگویید آنچه اتفاق می افتد نه تقلیل واقعیت بلکه تغییر یافته واقعیت است را چنانچه خدای ناکرده کسی به شما دشنام دهد و یا تعرض به وجودتان کند و یا جان شما را به مخاطره اندازد بنابر فرض شما شما بینام گرامی تا کجا این اتفاقها را تغییر یافته میدانید
دوست عزیزم با شما موافقم آنچه را ما می یابیم عین واقع نیست ولی با اشل مغزمان تقلیل یافته است بر مبنای الگوی بیرون و شاهد آن هم همانندی دریافتهایمان با هموندانمان در آن محیط است
ولی شما میگویید تغییر یافته این تغیر برای هر کسی میتواند سمت وسویی داشته باشد و اصلا مخالف با واقع باشد نمونه دارد شبیه افراد اسکیزوفرن و توهم زدگان با سوء مصرف مواد ولی ای نها استثناء است و آن جنان واقعیت در ذهن اینان دگرگون شده که بدون کمک دیگران ادمه زندگی برایشان ملال آور و یا غیر ممکن است
تفاوت اصلی ما از درک مغری از دنیای بیرون بین من و شما همین تغییر یا تقلیل است
فکر میکنم همین برای ادامه بحث کافی است
همانطور که ما از کودکی به بزرگی قدم میگذاریم استنباط های ما از روابط بین فرد و محیط و روابط بین افراد نظام می یابد و رو به واقع میرود استنباط بشر هم از جهان اطرافش رفته رفته روشنتر میشود

ما از کجا بدانیم چه چیزی حقیقتاً رخ داده است که منجر به سقوط سیب در عالم مجازی مغز ما شده است؟

روند مشاهدات یکنواخت ما و تکرار همین الگو که مشترک ما وتمامی ابناء بشر است بر پدیده جاذبه معترف است و چرایی و چگونگی آن هم مورد بحث علم فیزیک است که شرح آن روز بروز دقیقتر شده


لطفاً ثابت بفرمایید که مشاهده ما از نیروی جاذبه ورای ادراکات مغز ماست

از اواسط بحث روشن شد که ما در شک و انکار واقع نیستیم و چون آلیس در سرزمین عجایب گرفتار نیستیم

من فقط ثابت کردم هر آن خروجی که مغز صادر کند، مجازی است، و عین حقیقت نیست

دوست عزیزم شما درصدد اثبات این هستید که جهان متبلور در مغز بشر تغییر یافته جهان واقع است
ولی اینجانب به جد معتقدم که جهان متبلور در اذهان بشر تقلیل یافته جهان واقع است

قبلاً در این باب مفصلاً صحبت کرده ام. اثبات این ثبات حس من هستم این است که من هیچگاه تبدیل به گربه همسایه نمی شوم. اگر من هستم فقط وهمی زائیده مغز بود، دلیلی وجود نداشت که مرزی نامرئی مرا وابسته به این مغز نگاه دارد. چه دلیلی دارد که من وهمِ من هستم این مغز باشم، و نه مغزی دیگر؟ چه عامل باعث می شود که من ناگهان من هستم گربه همسایه را درک نکنم؟

این من هستم را که ابتدا کانت آغاز کرد در جهت آن بود که سره را از ناسره در ذهنیات خود باز شناسد
و این من هستم شروعی است برای اینکه در وقوع عالم و جهان واقع شک نکند و آنرا توهم نداند

بنده هم عرض کردم که مبنای زندگی ما بودن مشاهداتمان چیزی را عوض نمی کند. به هر حال بنا بر دلایل عقلی ارائه شده، این مشاهدات مغزی فاقد اصالت هستند و ما را به حقیقت عالم نمی رسانند.

دوست عزیز باز هم تکرار میکنم مطابق اصل نبودن ادراکات بشر، دلیل بر کج و معوج بودن و خالی از حقیقت بودن نیست

پس اگر شما مدعی هستید که آنچه به عنوان عالم می شناسید، دقیقاً همان چیز و همه آن چیزی است که در کوزه عالم است، باید این ادعا را اثبات کنید. بار اثبات به دوش مدعی است، حال آنکه بنا بر دلایل ارائه شده، هیچ مغزی قادر نیست به محتویات داخل کوزه عالم پی ببرد.

بینام گرامی من ادعا نکردم ادراک بشر از جهان واقع عین جهان واقع است ولی ادراک بشر را خالی از حقیقت نمیدانم
ولی شما چون ادراک بشر را به حق برابر جهان واقع نمی دانید پس آنر ا خالی از حقیقت میدانید این ادعا را شما باید ثابت کنید در مثال قبل با مدد از داستان مولانا احساس خود شما را در مواجهه با حقیقتی متعرض به جان و مالتان شاهد گرفتم که تا چه مقدار آنرا خالی از حقیقت میدانید

بنده هم می پذیرم که تا چیزی از سنخ این عالم نباشد در آن اثر نمی گذارد. ولی شما از کجا می دانید که حیطه این عالم چه قدر است؟ شاید عالم ماهیتاً طوری است که در آن هر معجزه ای بتواند رخ دهد؟

دوست عزیز اگر معجزه یا هر مسبب علتی، بی آنکه نظام جهان را تبعیت کند واقع شود و نظام طبیعت از هم نگسلد امکان عقلی ندارد

به هر حال من ادعا می کنم که حس من هستم فرا مغزی است، چرا که هیچ سیستم مادی نمی تواند چنین حسی را برای خودش شبیه سازی کند. و البته کاملاً مطمئنم که احدی نمی تواند خلاف ادعای مرا ثابت کند. چرا که در حال حاضر، علم روز دنیا نمی تواند سیستمی مادی ایجاد کند که حس من هستم را در آن شبیه سازی کند. و البته بخشی هم در مغز یافت نشده است که چنین مسئولیتی را بر عهده داشته باشد.

متاسفانه این احساس من هستم سخت وابسته به سلامت مغز است شما کافی است از بیمارانی که سطح هوشیاری پایین دارند و مدتها در حالت رقت بار ضایعات مغزی گرفتار آمده اند را عیادت کنید (مراد من نه مرگ مغزی است بلکه آنان که هوشیاریشان چهار تا پنج رتبه از پانزده طبیعی کمتر هستند)
و یا معلولین ذهنی و یا آنانکه دچار بیماری های روانی شده اند و یا اسکیزوفرنی های مزمن و همینطور در سالخوردگان بیماران آلزایمر

ولی من جلو جلو خیالم راحت است که علم هرگز به چنین چیزی دست پیدا نمی کند. چرا که سیستمهای مادی ساخته دست بشر از یک وجه وجودی مهم تهی هستند. و آن روح الهی است که خداوند در انسان دمیده است.

در زمینه شروع تجربه بشر در زمینه هوش مصنوعی با سرانجام آن در آینده مانند ابتدای اختراع چرخ نسبت به اتومبیل فراری است پس پیش داوری زیاد اعتبار ندارد

مگر آنکه بشر شروع به ترکیب سیستمهای زیستی (مثلاً مغز موجودات) با سیستمهای الکترونیکی کند که بحث آن جداست. به هر حال در چنین حالتی، بشر خودش اقدام به ساخت چیزی نکرده، بلکه از موجودات زنده که دارای روح هستند برای مقاصدش بهره برده است. به این ترتیب در چنین حالتی باز هم به مسئله روح خدشه ای وارد نمی شود.

به هر حال با شما موافقم که هر نوع پیشرفت در این زمینه که فعلا برای ما ناممکن و یا محیرالعقول است چالشی برای قدرت و عظمت آفرینش پروردگار نیست

اول اینکه عدم وجود هیچ روزنی به خارج ادعایی است که باید ثابت شود. مادامی که ثابت نشود، فقط یک نظریه است.

همانطور که خود ادعا میکنید و به استعاره آمده است بر تمنای موسی مبنی بر رویت بی حجاب پروردگار شرط تاب آوردن کوه بر جمال الهی گذاشته شد که با منهدم شدن کوه ، این نامحقق شد. دوست عزیز نه شخص، نه ذره ای از این عالم و نه کل عالم تحمل ذات پروردگار را ندارد.

با این حال این مطلب چیزی را عوض نمی کند. بالاخره این نور الهی در جایی از وجود ما در حال جوشیدن است، و البته پر واضح است که این چشمه مادی نیست و از اتم ساخته نشده است که اگر اینطور بود مشاهده می شد. بگذریم از اینکه کاملاً واضح است که نور الهی مادی نیست.

نه دوست عزیز این جهان تحمل نور الهی راندارد .شاید به ما انسانها فرصت داده شده که با توانایی هایمان ظرفیتی را برای خود فراهم بیاوریم که محملی برای روح الهی باشد .

به این ترتیب، باز هم وجود وجهی غیر مادی، که به پنجره مورد نظر شما وصل است اثبات می شود. طبیعی است که عقل احتمال دستیابی و ادراک این چشمه نور الهی که در کنه وجود ما قرار دارد را استنتاج کند.
و اینگونه باز هم دری به سوی ادراک فرامادی باز می شود.

شاید ولی تا زمان گذر از این جهان مادی قضاوت بسیار زود است.

این جملات چه ربطی به آنچه حقیر عرض کردم دارد؟ بالاخره شما وجهی در وجود ما را که به چشمه نور الهی متصل است می پذیرید یا خیر؟ و اگر نمی پذیرید، بر اساس کدام استدلال عدم اتصال ما به چشمه نور الهی (پنجره مربوطه) را استنتاج می فرمایید؟

خیر
تا اماده نبودن محمل نه
ما حیات یافته ایم ولی از حیات تا حیات بسیار فاصله است

نـه هــركـه چهــره بـر افـروخت دلبري دانـــد

نـه هـركه آيـنـه ســازد سـكــنـــدري دانــد

نـه هـركه كـله كـج نـهاد و تـند نشـــســت
كــلاهــداري و آيـيـن ســــروري دانــــد

تو بـندگي چـو گدايان به شـرط مزد مكن
كه دوسـت خـود روش بنـده پروري داند

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

فکر کنم گره بحث یافت شد (خودتان آن را یافتید). قصور از بنده بود.

نقل قول:
دوست عزیز یک الگوی تکرار شونده که تا بحال موردی خلاف از آن استنباط نشده مرجع است؟ یا فرضیه شما که در ذهنتان به صورت انتزاعی نقش بسته؟
جاذبه زمین به عنوان نمودی از واقعیات محیط اطرافمان را اگر شما منکر هستید چه محملی برای بحث بین ما باقی میماند؟


ببینید، بحث من سر رسیدن به واقعیت عالم، آنگونه که هست، بی هیچ خدشه و تغییر و تقلیل است. من راجع به عین واقعیت صحبت می کنم. من هرگز منکر جاذبه نشدم، حرفم فقط و فقط این است که آنچه ما به عنوان جاذبه می شناسیم، عین واقعیت نیست. بلکه خروجی مغز و در نتیجه مجازی است. کسی منکر سقوط سیبها نشده است.

نقل قول:
دوست عزیزم با شما موافقم آنچه را ما می یابیم عین واقع نیست ولی با اشل مغزمان تقلیل یافته است بر مبنای الگوی بیرون و شاهد آن هم همانندی دریافتهایمان با هموندانمان در آن محیط است


دقیقاً همینطور است. منظور من هم همین بود. البته با واژه تقلیل یافته خیلی موافق نیستم، ولی مفهومی که مد نظر ماست یکی است. بنده هم اشاره کردم، خروجی مغز بر اساس ساختارش، و واقعیت بیرون تنظیم می شود. پس کسی منکر ارتباط تنگاتنگ عالم مجازی مغز ما و واقعیت بیرون نیست. فقط بحث این است که خروجی مغز عین واقعیت نیست، که شما هم آن را پذیرفته اید.

نقل قول:
ولی شما میگویید تغییر یافته این تغیر برای هر کسی میتواند سمت وسویی داشته باشد و اصلا مخالف با واقع باشد نمونه دارد شبیه افراد اسکیزوفرن و توهم زدگان با سوء مصرف مواد ولی ای نها استثناء است و آن جنان واقعیت در ذهن اینان دگرگون شده که بدون کمک دیگران ادمه زندگی برایشان ملال آور و یا غیر ممکن است
تفاوت اصلی ما از درک مغری از دنیای بیرون بین من و شما همین تغییر یا تقلیل است
فکر میکنم همین برای ادامه بحث کافی است


دقیقاً قصور بنده این بود که این مرز را مشخص نکردم. تجربیات یک بیمار اسکیزوفرن متکی بر واقعیت بیرون نیست. بلکه اختلال مغزش باعث می شود خروجی هایی ایجاد شود که ریشه در واقعیت ندارد. مثل زمانی که یک دستگاه نویز تولید می کند. پس حساب توهمات اینچنینی با خروجی های متکی بر واقعیت جداست.

اینکه شما خروجی مغز را تقلیل یافته بدانید، خیلی واژه مناسبی نیست. چرا که هیچ ملاکی در دست نیست که بر اساس آن درصد این تقلیل محاسبه شود. اینکه کسی ادعا کند خروجی مغزش 10% با واقعیت هماهنگ است، فقط یک ادعاست که هیچ جور نمی توان آن را راستی آزمایی کرد. این مطلب درباره هر رقم دیگری (به غیر از 100%) صادق است. مغز ما بر اساس ساختارش خروجی می دهد، و اینکه این خروجی تا چه حد جامع و کامل است چیزی است که نمی توان درباره آن تحقیق کرد. چرا که به هر حال این خروجی عین واقعیت نیست، و وقتی عین واقعیت را ندانیم، بر چه اساس می توانیم درصد هماهنگی خروجی مغز با آن را بسنجیم؟

بله، حق با شماست، و من هم هرگز منظورم این نبود که جاذبه (و کلاً خروجی مغز ما) خالی از واقعیت است. بلکه قصدم این بود که ما هرگز نمی توانیم به کنه واقعیت آن پی ببریم. ما هرگز بر اساس خروجی مغز نمی فهمیم عین واقعیت چیست. در نتیجه در مواردی که بحث سر عین واقعیت باشد، خروجی مغز از درجه اعتبار ساقط می شود. :Sham:

چه تغییر یافته، چه تقلیل یافته، وقتی چیزی عین واقعیت نباشد، دیگر عین واقعیت نیست. از این رو نمی توان درباره قوانینی که بر اساس مشاهدات مغزی استوارند طوری صحبت کرد که گویا سنتهای خدشه ناپذیر الهی هستند.

بله، تجربه نشان می دهد که سیبها سقوط می کنند. ولی بر اساس اینکه 99% اهالی یک روستا قدکوتاه هستند نمی توان نتیجه گرفت که یک درصد باقی مانده هم حتماً قدکوتاه باشد. این یک اصل منطقی است. و از آنجا که خروجی مغز عین واقعیت نیست، پس احتمال هر رویدادی کاملاً منطقی و عقلانی است. اگر سیبی ناگهان به جای سقوط سعود کند، کسی نمی تواند اعتراضی بکند. چرا که احدی (بر اساس خروجی مغز) نمی داند عین واقعیت چیست. پس مادامی که ما به چنین جهلی در رابطه با واقعیت عالم گرفتاریم، هر نوع ادعا مبنی بر خدشه ناپذیر بودن قانونی که بخشی از خروجی مغز است ادعایی واهی و پوچ و به دور از خرد و منطق است.

البته این یک مسیر دو طرفه است. همانطور که انکار احتمال شکسته شدن قوانینی که زائیده مغز هستند غیر منطقی و پوچ است، از طرف دیگر برنامه ریزی روی احتمالی که تا به حال روی نداده هم همانقدر احمقانه است.

تا به حال سیبها سعود نکرده اند. بله، به خاطر جهل ما نسبت به عین واقعیت عالم، نمی توان منکر شد که شاید در زمانی سیبی سعود کند. ولی حساب باز کردن روی سعود سیبها هم کاری است غیر منطقی.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
روند مشاهدات یکنواخت ما و تکرار همین الگو که مشترک ما وتمامی ابناء بشر است بر پدیده جاذبه معترف است و چرایی و چگونگی آن هم مورد بحث علم فیزیک است که شرح آن روز بروز دقیقتر شده


علم فیزیک بر اساس خروجی مغز استوار است، پس نمی توان از آن برای رسیدن به عین واقعیت عالم استفاده کرد. آیا منکر این مطلب هستید؟

نقل قول:
دوست عزیزم شما درصدد اثبات این هستید که جهان متبلور در مغز بشر تغییر یافته جهان واقع است
ولی اینجانب به جد معتقدم که جهان متبلور در اذهان بشر تقلیل یافته جهان واقع است


همانطور که پیشتر اشاره کردم، چه تغییر یافته چه تقلیل یافته. آنچه عین حقیقت نیست، کسی را به عین حقیقت راهنمایی نمی کند. پس چه عالم مجازی مغز تغییر یافته باشد، چه تقلیل یافته، چیزی عوض نمی شود. به هر حال واقعیت عالم خارج از حیطه مغز و قوانین زائیده آن است. به نظرم کاملاً بدیهی است.

نقل قول:
این من هستم را که ابتدا کانت آغاز کرد در جهت آن بود که سره را از ناسره در ذهنیات خود باز شناسد
و این من هستم شروعی است برای اینکه در وقوع عالم و جهان واقع شک نکند و آنرا توهم نداند


هر کسی از جملات و مفاهیم استفاده خودش را می برد. :Cheshmak:

به هر حال من نگفتم که عالم وهم است. من اثبات کردم خروجی مغز عین واقعیت نیست.

نقل قول:
دوست عزیز باز هم تکرار میکنم مطابق اصل نبودن ادراکات بشر، دلیل بر کج و معوج بودن و خالی از حقیقت بودن نیست


فکر کنم توضیحاتی که پیشتر ارائه کردم این اختلاف را حل کرده باشد.

نقل قول:
بینام گرامی من ادعا نکردم ادراک بشر از جهان واقع عین جهان واقع است ولی ادراک بشر را خالی از حقیقت نمیدانم
ولی شما چون ادراک بشر را به حق برابر جهان واقع نمی دانید پس آنر ا خالی از حقیقت میدانید این ادعا را شما باید ثابت کنید در مثال قبل با مدد از داستان مولانا احساس خود شما را در مواجهه با حقیقتی متعرض به جان و مالتان شاهد گرفتم که تا چه مقدار آنرا خالی از حقیقت میدانید


همانطور که عرض کردم بحث سر رسیدن به عین واقعیت است. ادراکات مغزی بشر هرچه که باشد عین واقعیت نیست، از این رو در بحث درباره عین واقعیت کلاً از درجه اعتبار ساقط می شوند. به نظرم کاملاً بدیهی است.

نقل قول:
دوست عزیز اگر معجزه یا هر مسبب علتی، بی آنکه نظام جهان را تبعیت کند واقع شود و نظام طبیعت از هم نگسلد امکان عقلی ندارد


بنا بر دلایل عقلی ارائه شده، هیچ مغزی نیست که بداند نظام جهان حقیقتاً چیست. از این رو هیچ ملاکی در دست نیست که بر اساس آن دسته ای از رویدادها را مغایر با نظام جهان بدانیم یا ندانیم. بنا بر دلایل دینی و حکیم بودن آفریدگار، هر رویدادی که رخ دهد با نظام عالم سازگار است، و خداوند سنت شکنی نمی کند. ولی اگر کسی ادعا کند که نیروی جاذبه، آنگونه که ما آن را می شناسیم، سنتی الهی و خدشه ناپذیر است ادعایی پوچ کرده که به هیچ عنوان آن را نمی تواند ثابت کند. لطفاً دقت بفرمایید. اصل مخالفت بنده با شما در اینجاست. :Sham:

نقل قول:
متاسفانه این احساس من هستم سخت وابسته به سلامت مغز است شما کافی است از بیمارانی که سطح هوشیاری پایین دارند و مدتها در حالت رقت بار ضایعات مغزی گرفتار آمده اند را عیادت کنید (مراد من نه مرگ مغزی است بلکه آنان که هوشیاریشان چهار تا پنج رتبه از پانزده طبیعی کمتر هستند)
و یا معلولین ذهنی و یا آنانکه دچار بیماری های روانی شده اند و یا اسکیزوفرنی های مزمن و همینطور در سالخوردگان بیماران آلزایمر


اول اینکه کسی نمی داند در دل این بیماران چه می گذرد. اینکه شما از کسی بپرسید: آیا تو هستی؟ و او جوابی ندهد دلیل بر عدم التفات او به هستی خودش نمی شود. اگر کسی از نظر هوشیاری در مرتبه ای باشد که نفهمد موجود است، طبعاً او را نمی توان هوشیار دانست.

نقل قول:
همانطور که خود ادعا میکنید و به استعاره آمده است بر تمنای موسی مبنی بر رویت بی حجاب پروردگار شرط تاب آوردن کوه بر جمال الهی گذاشته شد که با منهدم شدن کوه ، این نامحقق شد. دوست عزیز نه شخص، نه ذره ای از این عالم و نه کل عالم تحمل ذات پروردگار را ندارد.


مشکل شما این است که فکر می کنید درست بعد از عالم متکثر ماده، ذات خداوند قرار دارد. حال آنکه چنین نیست. حالا حالاها باید در عالم روزنه ایجاد کرد و از عالمی به عالمی دیگر و از لایه ای از هستی به لایه ای دیگر رفت تا به آخرین حجاب سوراخ نشدنی بین خالق و مخلوق رسید.

نقل قول:
نه دوست عزیز این جهان تحمل نور الهی راندارد .شاید به ما انسانها فرصت داده شده که با توانایی هایمان ظرفیتی را برای خود فراهم بیاوریم که محملی برای روح الهی باشد .


معلوم می شود منظور شما از نور الهی چیز دیگری است. مطلب را طور دیگری مطرح می کنم:

وجود ما متکی بر وجود پروردگار است. بالاخره در جایی از وجود ما، وجودمان متصل به وجود پروردگار است، که اگر چنین نبود اصلاً موجود نبودیم. این را می پذیرید؟

در صورت پذیرش عبارت فوق، لطفاً نحوه اتصال وجود ما به وجود خداوند، و رابطه بین خالق و مخلوق را بیان بفرمایید.

نقل قول:
خیر
تا اماده نبودن محمل نه
ما حیات یافته ایم ولی از حیات تا حیات بسیار فاصله است


لطفاً بفرمایید این محمل چگونه آماده می شود.

نقل قول:
شاید ولی تا زمان گذر از این جهان مادی قضاوت بسیار زود است.


برای برخی قضاوت زود نیست. چه زیبا می فرمایند حضرت آیت الله بهجت (ره):

خدا می داند که صاحبان مقامات معنوی در اوقات خلوت و مناجات چه حالی دارند، و خاموشی فکر چگونه آن ها را در اثر مشاهده انوار الهی می سوزاند و لو در مدت کوتاه.
در محضر بهجت ج1 ص 11


با تشکر فراوان


یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی

متشکرم که توافق کردید که ادراکات بشر خالی از حقیقت نیست
ولی با این توافق جدل ما تمام نیست
اینجانب میگویم متوسط مجموعه ادراکات بشر تقلیل یافته واقعیت بیرون است و با پیشرفت بشر حد آن به واقع نزدیک میشود
استنباط من بر آنچه شما میگوییدو احیانا در آینده خواهید گفت این است:
علاوه بر اینکه فعلآ ادراکات ما عین واقع نیست درآینده هم حد این ادراکات با ( [=Arial Black]X- )برابر وافع است و این [=Arial Black]X را در بردارنده محدوده های میدانید شامل علم غیب کشف و علم شهود معصوم و این [=Arial Black]X را آنقدر ارزشمند میدانید که بدون دانستن آن گذران و سعادت زندگی را ناممکن میدانید

توجه شما را به دو استعاره شاید متناقض از دین جلب کنم:
یکی در خود قرآن آمده که به نظرمن ارجح تر است
1-اینکه میفرماید و علم الآدم اسماء کلها که اصلا دینداران آن را جدی نمیگیرند (اینجانب دوست داشتم که همه به این معترف باشند که این برای همه ممکن است نه اینکه با شرط و شروط مثل انسان کامل بپذیرند)
2-و یکی که به نظرمن عوام و خواص آن را بسیار جدی گرفته اند که به نظر من ریشه در باورهای باستانی دارد

البته شبیه به این مضمون است ولی بازی با کلماتش متفاوت است:
خداوند هزار و یک اسم دارد و هزارش بر بندگان مکشوف میشود ولی اسم اعظم مخصوص خود اوست و آنانکه به او تقرب یافته اند
(در آخر الزمان بشر تنها به دو حرف از بیست و هفت (چرا 28 حرف نه؟!) حرف علم دست پیدا کرده(یک حرف را هم هنوز برای روز مبادای اسم اعظم در حدیث نمی آورند) که باظهور منجی و تکمیل نبوت بیست و پنچ حرف آن مکشوف میشود)
این مضمون
دونکته اساسی دارد با این کار ذهن افراد به بازی گرفته میشود
نسبت یک به 1001 که بسیار قلیل است را آنچنان غلو میکنند و بر سرش می کوبند! که بدون آن ای انسان ! همواره ابتر و ناقصی
و طوری رفتار میکنند شبیه به آنکه هم اکنون شما به هزار اسم از هزار و یک دست یافته اید و هنوز ای انسان این همه ناتوان هستی
درست مانند استعاره شیطان برای فریفتن آدم که اگر میوه ممنوعه را بخوری علوم بر تو روشن میشود تو ای انسان اگر با ما همراه شوی به شروطی آن اسم اعظم را بر تو روشن میکنیم که بی حساب وارد بهشت میشوی

مرا ببخشید که این تشابهات را استفاده کردم ولی برای ملموس بودن لازم بود

این [=Arial Black]X شما که همواره بر مبنای آن بار نبوت و سپس معجزه و هزار نوع علوم خفیه را میخواهید بر بشر حمل کنید
با ذات خدا و با توحید سازگار نیست
زیرا این [=Arial Black]X اگر آنقدر اهمیت داشت که هدایت بشر به آن معطل بود باید به تدبیر و حکمت الهی در آفریدن انسان و مزین ساختن او به عقل در انتخاب اعمال با اختیار شک کرد چرا که او با متوقف کردن عقول بشر تا بزنگاه های تاریخ سعادت او را متوقف کرده و تا آن زما آفرینش خود را عبث نگاه داشته
و اگر این [=Arial Black]X آنقدر اهمیت دارد چرا آن را چون چراغ محفوظ نگاه نداشته منظورم قرآن نیست زیر پیروان قرآن در این 1400 ساله هر کدام به راهی رفتند و هزار شقه شدند و هر کدام به تناسب منافعشان برای تاویل و تفسیر قرآن و اهمیت آیاتی نسبت به آیات دیگرش بر روی هم شمشیر میکشند و نه منظورم روایات و احادیث است که آنها در زیر خروارها خرافات مدفون شدند و نه منظورم امام غائب شیعیان است که او آنچنان که از واقعیات تاریخ بر میآید بیشتر چراغ مخفی است از ترس انسانها گه ناگاه او را خاموش نکنند
منظورم چراغ روشنی که مبنای علوم بشر باشد و بر آن به سعادت قدم زند نه در انتهای ناپیدای علوم فرار دهد
ولیاو بنابر حکمت عالیه خود آن را عقل قرار داد که در دل همه بندگان بی هیچ اغماضی قرار داده تا آفرینش بی انباز و همتای او مخدوش نباشد
لطفا پیش از آنکه بر آشوبید دوباره توحید را برای خود بشکافید:

خدا .......
خدا آن ذات بی همتاست که کسی همتای او نیست
او از کسی هراس ندارد
حکمت و رحمت و لطف او گسترده است
صفات او از هم جدا نیست
صفات او عین یکدیگرند
او برتر از هر نوع وصفی است
و او از هر خطایی بری است
هر چه هست از اوست
غیر او نیست
از او آشکارتر نیست
او ....................................

اگر همراه شما بپذیرم که در آخر با همه تواناییها که او بر همه بندگانش ارزانی داشته آخر هدایت وسعادت ما منتهی به تنگناهایی میشود که فقط با پیام نبوت تکمیل میشود و تازه در کیش و فرقه شما این پذیرش هم پذیرفته نیست یاید به امامت و ولایت هم راه یابم تا سعادت من قطعی شود
این ظلم آشکار خدا بر بندگان خود در هزاره های قبل نیست؟ که شقی رفته اند ! این ظلم آشکار نیست ؟بر مردمی که دور از تعاملات انسانی تا همین سده اخیر غافل از نبوت بود ه اند تا حال که فرصتی فراهم آمده نام اسلام را بشنوند و تازه بر مبنای عقیده شما و یا دیگر فرف اسلامی فقط شیعه یا فقط وهابیون اهل سعادتند و ما بقی مهره های سوخته !!
شاید بگویید صحبت ما درباره ناقص بودن علم بشری است ولی برادر من با پذیرفتن این اندیشه شما چنین تبعاتی را باید پذیرفت تازه من به انشقاق های سیاسی هم وارد نشدم والا جز معدود افراد همه جز تباهی حاصل شان نیست.

ولی من میگویم عقل بشر برای دریافت راه های سعادت بشر کافی است
و خداوند این موهبت را به همه ارزانی داشته و هیچگاه آنرا دریغ نکرده
و سعادت هم منوط به انسان بودن نیست هر موجود که توان داشتن عقل داشته باشد در هر زمان و مکان و با هر هیبت در سراسر پهنه سپهر از این نعمت الهی (عقل) محروم نباشد. با بکارگیری عقل خدای مهربان دستگیرش خواهد شد . بدین ترتیب هدایت بندگان هیچ گاه معطل نمی ماند.

او از چیزی هراس ندارد که علمی را از بندگان خود مخفی کند.
او راه هایی را مخفی نگاه نمیدارد که با آن راه ها فقط خواصی را از آن به سعادت پیش خود برد.
او محتاج اثبات خود نیست که با هر هیاهویی بر زمین بغرد یا بخندد .و آثاری از خود نشان دهد آنهم در یک محدوده کوچک جغرافیایی و یا دریک هنگامه تنگ زمانی آثار قدرت خود را نشان دهد.

او همیشه با ابهت و با عزت هست

زیاده و به یکباره نوشتم شاید شبیه word salad باشد
ولی همه شرح حیرانی های من است
امیدوارم نوشته مرا پاره پاره نکنید
یا اینکه ابتدا پیام کلی متن را گرفته باشید سپس آنرا پاره پاره کنید.

بینام عزیز و گرامی از بردباری شما بر این انشاء ناهمگون سپاسگزارم

چنانچه ادامه بحث بر سیاق قبل را مایل بودید اشاره کنید تا باز دو پست قبلی را آنطور که شیوه شماست پاره پاره کنیم

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

از آنجا که تا چند روز سرم شلوغ خواهد بود، گفتم با ارسال پستی این مطلب را اعلام کنم تا غیبتم ترک بحث تلقی نشود.

انشاءالله به محض یافتن فراغت کافی اقدام به ارسال پاسخ خواهم کرد.

با تشکر فراوان
یا حق

متحیر;77645 نوشت:
ولی من میگویم عقل بشر برای دریافت راه های سعادت بشر کافی است و خداوند این موهبت را به همه ارزانی داشته و هیچگاه آنرا دریغ نکرده و سعادت هم منوط به انسان بودن نیست هر موجود که توان داشتن عقل داشته باشد در هر زمان و مکان و با هر هیبت در سراسر پهنه سپهر از این نعمت الهی (عقل) محروم نباشد. با بکارگیری عقل خدای مهربان دستگیرش خواهد شد . بدین ترتیب هدایت بندگان هیچ گاه معطل نمی ماند.

سخن شما کاملا صحیح ؛ ولی به نظر شما عقل چه اموری را درک میکند؟ مگر نه این استکه عقل فقط مدرک کلیات است و از پرداختن به امور کلی عاجز است . در حالی که انسان در زندگی روزمره اش دائما با امور جزیی سرو کار دارد پس تکلیفش چیست؟

ثانیا آیا تمام انسانها میتوانند از طریق براهین عقلی و استدلالهای فلسفی سوالات کلی ذهنشان را حل کنند ؟ آیا کار شاقی برای همه نیست. واگر چنین باشد ایا بحث هدایت انها چه میشود؟ ایا باید رها شود و از خیر هدایت بگذرند؟

به نظر شما در طول تاریخ چند نفر از عقلا عالم توانستند فقط با تکیه بر عقل سعادتمند در دنیا و آخرت شوند.

به نظر شما چرا فلاسفه غربی خصوصا پس از رنسانس این قدر تزلزل در آراء و اقوال خود دارند ؟ به طوری که نظرات شان حتی 180 درجه با هم تفاوت است .آیا به منبع عقلانی آنها برمیگردد؟ یا خیر تناقض در آراء به منبع شناختی دیگری برمیگردد؟اصول و قواعد عقلی که استثنا پذیر نیست و در همه به طور یکسان است.

پرواضح است که عقل به تنهایی در رساندن همای سعادت به آدمی ناکارامد است و نیازمند یک منبع دیگر نیز میباشد .

در اینجا به همین مقدار بسنده میکنم در صورت نیاز در خدمتم.

با سلام و عرض ادب :Gol:

خوشحالم که فرصتی پیش آمد تا به ادامه بحث بپردازیم.

نقل قول:
امیدوارم نوشته مرا پاره پاره نکنید
یا اینکه ابتدا پیام کلی متن را گرفته باشید سپس آنرا پاره پاره کنید.


دوست عزیز، این شیوه منطقی بحث مکاتبه ای است. در تمام انجمنهای خارجی که عضو بودم، همه کاربران از این شیوه برای بحث استفاده می کردند. چرا که پست طرف مقابل از محورهای مختلفی تشکیل شده است، و حتی اگر قسمتهای مختلف آن مثل حلقه های زنجیر به هم وصل باشند، باز هم برای نقد آن باید به صورت مجزا به هر کدام از این حلقه ها پرداخت. اگر من مشخص نکنم که کدام قسمت از پستم مربوط به کدام قسم از فرمایشات شماست، در آن صورت چیزی جز سردرگمی طرفین بحث و مخاطبین، و انحراف مسیر بحث حاصل نمی شود.

وقتی کسی بگوید A پس B پس C پس D، برای نقد این عبارت می توان A را به تنهایی زیر سؤال برد، و به این ترتیب B و C و D هم زیر سؤال می روند. کاملاً منطقی است.

نقل قول:
متشکرم که توافق کردید که ادراکات بشر خالی از حقیقت نیست
ولی با این توافق جدل ما تمام نیست

اینجانب میگویم متوسط مجموعه ادراکات بشر تقلیل یافته واقعیت بیرون است و با پیشرفت بشر حد آن به واقع نزدیک میشود
استنباط من بر آنچه شما میگوییدو احیانا در آینده خواهید گفت این است:
علاوه بر اینکه فعلآ ادراکات ما عین واقع نیست درآینده هم حد این ادراکات با ( [=Arial Black]X- )برابر وافع است و این [=Arial Black]X را در بردارنده محدوده های میدانید شامل علم غیب کشف و علم شهود معصوم


اثبات این امر که ادراک مغزی بشر هیچگاه عین واقعیت نمی شود این است که مغز همواره دارای ساختاری است که بر اساس آن خروجی صادر می کند. فرقی نمی کند چند میلیون سال بگذرد، به هر حال ادارک بشر همواره بر ساختار مغزش استوار است. به این ترتیب وجود دائمی این به قول شما X ثابت می شود.

نقل قول:
و این [=Arial Black]X را آنقدر ارزشمند میدانید که بدون دانستن آن گذران و سعادت زندگی را ناممکن میدانید


لطفاً گذران و سعادت زندگی را تعریف بفرمایید.

نقل قول:
توجه شما را به دو استعاره شاید متناقض از دین جلب کنم:


گلایه ای به فرمایشات شما وارد است. اول اینکه چرا عنوان پست خود را سعی در اتمام بحث انتخاب کرده اید؟؟؟ مگر خودتان نفرمودید:

مطمئن هستم همچون من به دنبال کور سویی از عقلانیت و جذبه هایی از اهالی این سایت هستند تا شاید راهی به دین گذشته پیدا کند شاید در پیدا کردن عقیده جدید راه اشتباه رفته و باز بر دین بازگردد تا حال که ایشان چون من بر این یافتن ناکام بوده
ولی در این مقال گاها بعضی از کاربران ناخودآگاه وارد مباحث میشوند که کمتر انسان خونسرد و با منطقی را بر صراط پرسشگری باقی میگذارند و به همین خاطر گاها بحثها از سیر منطقی خود دور میشوند و لجاجتها و عنادها بالا میگیرد
لازمه آن صبر وشکیبایی است


پس چرا تلاش دارید بحث تمام شود؟ اگر حقیقتاً به دنبال یافتن حقیقت و راهی به دین گذشته هستید، دلیلی ندارد که از بحث کردن ناراحت شوید. مگر آنکه عرایض بنده کاملاً فاقد کور سویی از عقلانیت بوده باشد که در آن صورت تقاضا دارم استدلال خودتان در رد وجود دائمی به قول خودتان X را ارائه بفرمایید. و اگر چنین استدلالی ندارید، پس چه دلیل عاقلانه ای باقی می ماند که استدلال ارائه شده را نپذیرید؟

بنده که به شخصه از هر کسی که به اعتقاداتم حمله کند و آنها را به صورت مستدل به کلی متلاشی کند استقبال می کنم، چرا که در این صورت معلوم می شود راهی که در آن بودم اشتباه بوده است. درست است که ممکن است تا مدتی به خاطر نداشتن راهی مشخص دچار تشویش شده، رنج بکشم، ولی این حالت بهتر از حرکت در راهی اشتباه است. به نظر شما این عرض بنده غیر منطقی است؟

نکته دیگری که در رابطه با فرمایشات شما و به اصطلاح این استعاره های شاید متناقض از دین مطرح است این است که شما بر اساس یک سری پیش فرضهای ذهنی غلط عقاید خودتان را در رابطه با دین برپا کرده اید که در ادامه به آنها اشاره می کنم.

نقل قول:
کی در خود قرآن آمده که به نظرمن ارجح تر است
1-اینکه میفرماید و علم الآدم اسماء کلها که اصلا دینداران آن را جدی نمیگیرند (اینجانب دوست داشتم که همه به این معترف باشند که این برای همه ممکن است نه اینکه با شرط و شروط مثل انسان کامل بپذیرند)


کی گفته که رسیدن به کمال برای همه ممکن نیست؟ اصلاً هدف هر موجودی رسیدن به کمال خودش است. روایات متعددی موجود است که به همراهی فلان دسته از افراد با حضرت رسول الله (ص) در روز قیامت اشاره می کند. مگر می شود کسی در بهشت در یک وجبی شخص رسول الله (ص) باشد و از معارف او بی بهره بماند؟ حال آنکه ما معتقدیم رشد روحی مؤمن بعد از مرگ هم ادامه خواهد داشت.

خودتان می گویید برای همه ممکن است. طبیعی است که این امکان برای برخی محقق نشود.

البته گاهی هم اعتراض می شود که چرا معصومین (ع) از بقیه مردم برترند. پاسخ این شبهه کاملاً واضح است: به همان علتی که یک گربه انسان نیست، هر انسانی هم امام نیست. اگر اعتراض گربه به درگاه خداوند و خواست او برای انسان شدن وارد است، پس اعتراض انسانهای غیر امام هم وارد است. اگر امام بودن یک انسان و امام نبودن بقیه را تناقض با عدالت الهی بدانیم و بر اساس این مطلب مسئله برتری امام را رد کنیم، در این صورت انسان نبودن گربه هم اثباتی است بر بی عدالتی در درگاه الهی! به نظرم موضوع کاملاً واضح و منطقی است.

بگذریم از اینکه ملحق شدن به نور واحد خداوند، معصومین (ع)، امکانی است که در اختیار همه هست.

نقل قول:

2-و یکی که به نظرمن عوام و خواص آن را بسیار جدی گرفته اند که به نظر من ریشه در باورهای باستانی دارد

البته شبیه به این مضمون است ولی بازی با کلماتش متفاوت است:
خداوند هزار و یک اسم دارد و هزارش بر بندگان مکشوف میشود ولی اسم اعظم مخصوص خود اوست و آنانکه به او تقرب یافته اند
(در آخر الزمان بشر تنها به دو حرف از بیست و هفت (چرا 28 حرف نه؟!) حرف علم دست پیدا کرده(یک حرف را هم هنوز برای روز مبادای اسم اعظم در حدیث نمی آورند) که باظهور منجی و تکمیل نبوت بیست و پنچ حرف آن مکشوف میشود)
این مضمون
دونکته اساسی دارد با این کار ذهن افراد به بازی گرفته میشود
نسبت یک به 1001 که بسیار قلیل است را آنچنان غلو میکنند و بر سرش می کوبند! که بدون آن ای انسان ! همواره ابتر و ناقصی
و طوری رفتار میکنند شبیه به آنکه هم اکنون شما به هزار اسم از هزار و یک دست یافته اید و هنوز ای انسان این همه ناتوان هستی



از آنجا که عین متن روایت را نمی دانم نمی توانم قضاوت دقیقی داشته باشم. ولی نکاتی لازم به ذکر است:

1 - شما از کجا به این نتیجه رسیدید که حروف علم همان حروف اسم اعظم است؟ علمی که بشر به صورت تجربی به آن دست می یابد ارتباطی به معرفت اسم اعظم ندارد. پس ادعای رسیدن بشر (به صورت تجربی) به حروف اسم اعظم ادعایی غیر قابل قبول است. مگر آنکه منظور از علم در روایت چیز دیگری بوده باشد. والله اعلم

2 - شما از کجا به این نتیجه رسیدید که تقرب یافتن به درگاه الهی به صورت جبری در انحصار عده ای خاص است؟ هر کسی می تواند مقرب شود. راه باز است. طبیعی است کسی که تقرب نجوید، مقرب نشود. اگر بنده لیوان آب را بر ندارم، لیوان آبی در دست نخواهم داشت.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:

درست مانند استعاره شیطان برای فریفتن آدم که اگر میوه ممنوعه را بخوری علوم بر تو روشن میشود تو ای انسان اگر با ما همراه شوی به شروطی آن اسم اعظم را بر تو روشن میکنیم که بی حساب وارد بهشت میشوی

مرا ببخشید که این تشابهات را استفاده کردم ولی برای ملموس بودن لازم بود



اجازه دهید تا من هم مثالی بزنم تا موضوع روشن تر شود:

نقل قول:
بذار یه داستان بگم (قابل توجه دوستان، این داستانو خودم مخصوصاً برای این پست ساختم، و هیچ معنای عرفانی پنهانی در اون نیست):

یه دهی بود مردمی توش زندگی می کردن. یه روز یه پیرمرد رهگذری مردم ده رو خبر کرد و بهشون گفت اگر هفتاد بار پشتک بزنید، قادر می شید راهی رو ببینید که در حالت عادی وجود داره، ولی کسی نمی بینتش. وقتی این راه رو دیدید و رفتید توش، اول یه بیابونه که توش یه گلهای زردی هست با ساقه های قرمز و برگهای نارنجی. اون طرفش یه تپه هست. از تپه که بالا برید، یه رودخونه تو افق می بینید. به رودخونه که برسید، یه نفر شما رو پیش یه قایق می بره که از جنس طلاست. بعد با قایق که میرید به یه جنگل می رسید. وسط جنگل یه اژدهای هفت سر هست. اونو که بکشی یه قالیچه پرنده میاد می برتت رو ابرا. بعد اونجا هر آرزویی کنی برآورده می شه.

همه مردم ده خندیدن و رفتن. فقط یه نفر حاضر شد آزمایش کنه. هفتاد بار پشتک زد، دید واقعاً یه راهی ظاهر شد. رفت توش، دید همون بیابونه و گلها و تپه هستن. رفت بالای تپه، دید رودخونم واقعاً هست.

حالا شما بگو، منطقی است که این آدم در وجود قایق و جنگل و اژدها و ... شک کنه؟ بعد بگه «این حرفا پشتوانه علمی نداره، همش توهمه». بعدشم از همون راهی که اومده بود برگرده. منطقیه؟

حیطه دین حیطه بیا و ببینه.



منبع: http://www.askdin.com/showpost.php?p=40314&postcount=61

این مطلب را قبلاً در تاپیک دیگری ارسال کرده بودم. علت اینکه لحنش اینطور خودمانی است این است که طرف مقابل با این لحن صحبت می کرد.

هرکس حقیقتاً دین را دنبال کند، به یقین رسیده، وعده های دین را به عینه می بیند. پس لطفاً طوری رفتار نکنید که گویا تحقق وعده های دین انحصاراً و اختصاصاً به دوره بعد از مرگ مربوط می شود. چنین نظری درباره تحقق وعده های دین چیزی جز همان پیش فرضهای ذهنی غلط نیست. بهتر نیست این پیش فرضها را رها کنید و عقاید خودتان را مورد بازنگری قرار دهید؟ :Sham:

نقل قول:
این [=Arial Black]X شما که همواره بر مبنای آن بار نبوت و سپس معجزه و هزار نوع علوم خفیه را میخواهید بر بشر حمل کنید
با ذات خدا و با توحید سازگار نیست


دوست عزیز، اگر می توانید این X را با استدلال منطقی انکار کنید، بسم الله. در غیر این صورت عدم پذیرش آن فاقد هر نوع پشتوانه منطقی خواهد بود.

نقل قول:
زیرا این [=Arial Black]X اگر آنقدر اهمیت داشت که هدایت بشر به آن معطل بود باید به تدبیر و حکمت الهی در آفریدن انسان و مزین ساختن او به عقل در انتخاب اعمال با اختیار شک کرد چرا که او با متوقف کردن عقول بشر تا بزنگاه های تاریخ سعادت او را متوقف کرده و تا آن زمان آفرینش خود را عبث نگاه داشته

استدلال ارائه شده فقط مربوط به رد نبوت می شود. حال آنکه تا به اینجای کار تمرکز حقیر صرفاً روی خود X و مسئله معجزه بوده است. از آنجا که صحبت در این باب فعلاً با بحث ارتباطی ندارد پاسخی نمی دهم. در واقع من اصلاً نمی دانم شما در فکر خودتان X را چطور به نبوت مرتبط کرده اید.

نقل قول:
و اگر این [=Arial Black]X آنقدر اهمیت دارد چرا آن را چون چراغ محفوظ نگاه نداشته منظورم قرآن نیست زیر پیروان قرآن در این 1400 ساله هر کدام به راهی رفتند و هزار شقه شدند و هر کدام به تناسب منافعشان برای تاویل و تفسیر قرآن و اهمیت آیاتی نسبت به آیات دیگرش بر روی هم شمشیر میکشند و نه منظورم روایات و احادیث است که آنها در زیر خروارها خرافات مدفون شدند و نه منظورم امام غائب شیعیان است که او آنچنان که از واقعیات تاریخ بر میآید بیشتر چراغ مخفی است از ترس انسانها گه ناگاه او را خاموش نکنند


بالاخره ما نفهمیدیم شما وجود دائمی این X را پذیرفته اید یا خیر؟ از کلامتان اینطور برداشت می شود که ناچاراً وجود آن را پذیرفته اید، و قصد دارید با کم اهمیت جلوه دادن آن، آن را به حاشیه برانید. لطفاً موضع رسمی خودتان در قبال X را صریحاً اعلام بفرمایید! :Cheshmak:

نقل قول:
منظورم چراغ روشنی که مبنای علوم بشر باشد و بر آن به سعادت قدم زند نه در انتهای ناپیدای علوم فرار دهد


از آنجا که تعریف شما از سعادت را نمی دانم، قادر به درک کلامتان نیستم.

نقل قول:
ولی او بنا بر حکمت عالیه خود آن را عقل قرار داد که در دل همه بندگان بی هیچ اغماضی قرار داده تا آفرینش بی انباز و همتای او مخدوش نباشد


لطفاً عقل را تعریف بفرمایید. اگر منظورتان از عقل، قوه درک و استنتاج مغز است که بنا بر استدلالات ارائه شده، مغز هرگز به عین حقیقت دست پیدا نمی کند. نتیجه اینکه حاشیه های زائیده آن، از جمله عقل مغزی هم فاقد قدرت رسیدن به عین حقیقت عالم است. ولی اگر منظورتان از عقل چیز دیگری است، منتظر توضیحات شما هستم.

در ضمن عقل انسانها با هم برابر نیست. مگر قدرت درک شما با قدرت درک یک عقب مانده ذهنی یکسان است؟ در چنین حالتی طبیعی است که کسانی که از عقل کمتری برخوردارند در برخی موارد دنباله روی کسانی شوند که از عقل بیشتری بهره مند هستند، و بعضاً دستورات ایشان را به صورت تقلیدی دنبال کنند. این عین منطق است. دقت بفرمایید. :Sham:

نقل قول:
اگر همراه شما بپذیرم که در آخر با همه تواناییها که او بر همه بندگانش ارزانی داشته آخر هدایت وسعادت ما منتهی به تنگناهایی میشود که فقط با پیام نبوت تکمیل میشود و تازه در کیش و فرقه شما این پذیرش هم پذیرفته نیست یاید به امامت و ولایت هم راه یابم تا سعادت من قطعی شود


همانطور که پیشتر اشاره شد، بحث سر نبوت نیست. ولی نکته ای لازم به ذکر است، و آن این است که پذیرش نبوت و ولایت یک چیز است، معرفت به نبوت و ولایت یک چیز دیگر. اینکه کسی بپذیرد خدا هست، ولی از خدا هیچ نداند و حتی در وجود او شک داشته باشد به چه دردی می خورد؟ آیا می توان نام این را ایمان نهاد؟

نقل قول:
این ظلم آشکار خدا بر بندگان خود در هزاره های قبل نیست؟ که شقی رفته اند ! این ظلم آشکار نیست ؟بر مردمی که دور از تعاملات انسانی تا همین سده اخیر غافل از نبوت بود ه اند تا حال که فرصتی فراهم آمده نام اسلام را بشنوند و تازه بر مبنای عقیده شما و یا دیگر فرف اسلامی فقط شیعه یا فقط وهابیون اهل سعادتند و ما بقی مهره های سوخته !!


خیر. کسی که از پیام نبوت بی بهره بوده باشد شقی محسوب نمی شود. همانطور که اگر من حکمی از دین را ندانم (و ابزار دانستن آن را هم نداشته باشم) و آن حکم را اجرا نکنم گناهی بر من نیست. همانطور که عرض کردم مشکل اصلی شما این است که عقاید خودتان را بر پایه یک سری پیش فرض های ذهنی نادرست بنا کرده اید که اصلاً معلوم نیست از کجا آمده اند. :Gig:

نقل قول:
شاید بگویید صحبت ما درباره ناقص بودن علم بشری است


این دقیقاً همان چیزی است که می خواستم بگویم. :Cheshmak:

نقل قول:
ولی برادر من با پذیرفتن این اندیشه شما چنین تبعاتی را باید پذیرفت تازه من به انشقاق های سیاسی هم وارد نشدم والا جز معدود افراد همه جز تباهی حاصل شان نیست.


خیر. چنین بایدی وجود ندارد. والا بنده که در حیرتم چطور مسئله وجود دائمی نبوت و امامت و وحی بودن قرآن و غیره را اثبات می کند که شما اینطور برآشفته اید... بله، آنها را به نوعی محتمل می کند، که همین هم کافی است تا عقاید برخی افراد در انکار این مسائل زیر سؤال رود. انکار موضوعی که صحتش محتمل است از عقل به دور است.

بنده در ذهن داشتم که موضوع X را به برخی از معارف دینی ارتباط دهم. ولی این ارتباطی که شما برقرار کرده اید فاقد زیربنای منطقی است.

تا به اینجای کار تنها چیزی که به آن اشاره کردم موضوع معجزه بود. بله اگر X را بپذیریم (که چاره ای هم جز پذیرش آن نیست!!! اگر هست استدلال منطقی خود در رد آن را ارائه بفرمایید!!!)، ناچاراً مجبوریم بپذیریم که احتمال هر رویدادی هست. به این ترتیب مسئله دخالت دفعی خداوند بودن معجزه منتفی می شود. که البته دین هم معجزه را دخالت دفعی خداوند نمی داند. به این ترتیب نظر شما درباره ماهیت معجزه زیر سؤال می رود.

نقل قول:
ولی من میگویم عقل بشر برای دریافت راه های سعادت بشر کافی است
و خداوند این موهبت را به همه ارزانی داشته و هیچگاه آنرا دریغ نکرده


دوست عزیز. همانطور که پیشتر اشاره شد میزان عقل افراد یکسان نیست. چطور ادعا می کنید که خداوند این موهبت را به همه ارزانی داشته و هیچ نوع دریغ کردنی در این ارزانی داشتن نبوده است؟ پس تکلیف عقب مانده های ذهنی چه می شود؟ اگر قرار باشد برای هرکس عقل شخصی خودش ملاک یافتن راه سعادت باشد، یک عقب مانده ذهنی چطور می تواند راه سعادت را بیابد؟

مگر آنکه تعریف خاصی از عقل داشته باشید که در آن صورت منتظر توضیحات شما هستم.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
و سعادت هم منوط به انسان بودن نیست هر موجود که توان داشتن عقل داشته باشد در هر زمان و مکان و با هر هیبت در سراسر پهنه سپهر از این نعمت الهی (عقل) محروم نباشد. با بکارگیری عقل خدای مهربان دستگیرش خواهد شد . بدین ترتیب هدایت بندگان هیچ گاه معطل نمی ماند.


پس این مطلب منحصر به هر موجودی است که توان داشتن عقل را داشته باشد... به این ترتیب باز هم دسته هایی از مخلوقات از گردونه سعادت خارج می شوند.

در ثانی، هدایت بشر باز هم معطل می ماند. چرا که بشر در طول تاریخ رشد کرده است، و به این رشد ادامه می دهد. تکلیف انسانهای دوران باستان چه می شود که از دستاوردهای جامعه امروز بی بهره بوده اند؟

مگر آنکه بخواهید ادعا کنید عقل هرکس و یافته های او که حاصل این عقل است کاملاً شخصی است، و هیچ کسی از یافته های عقل دیگران بهره مند نمی شود، و یافته های دیگران هیچ فایده ای در هدایت ما ندارد. خلاصه اینکه دستاوردهای بشر ارتباطی به یافتن راه های سعادت ندارد؛ که در این صورت باید از شما تقاضا کنم به غیر از عبارت سعادت بشر و واژه عقل، واژه هدایت را هم معنا بفرمایید...

نقل قول:
او از چیزی هراس ندارد که علمی را از بندگان خود مخفی کند.

دین هم چنین چیزی نمی گوید. اگر علمی بر کسی مخفی است، فقط و فقط علتش این است که خود او از نظر وجودی و سطح عقل قادر به درک آن علم نیست.

نقل قول:
او راه هایی را مخفی نگاه نمیدارد که با آن راه ها فقط خواصی را از آن به سعادت پیش خود برد.


باز هم پیش فرضهای غلط... دوست عزیز. بله فقط خواص به درجات بالای تقرب الهی می رسند. ولی موضوع این است که کسی ادعا نکرده خاص بودن جبری است! بفرمایید خاص شوید! این سجاده، این قرآن، این دل شب، این هزاران موقعیت برای فداکاری و از خود گذشتگی و ایثار... بسم الله. به ازای هر وسوسه شیطانی که کم هم نیستند، یک موقعیت گناه، و یک موقعیت ترقی وجود دارد. برخی به وسوسه می گویند بله و سقوط می کنند، برخی هم می گویند نه و عروج می کنند. مگر کسی جلوی ما را گرفته که به درگاه الهی تقرب بجوییم؟

نقل قول:
او محتاج اثبات خود نیست که با هر هیاهویی بر زمین بغرد یا بخندد .و آثاری از خود نشان دهد آنهم در یک محدوده کوچک جغرافیایی و یا دریک هنگامه تنگ زمانی آثار قدرت خود را نشان دهد.


این مطلب باز می گردد به بحث معجزه، و مثل همیشه بر یک پیش فرض غلط استوار است: دخالت دفعی خداوند بودن معجزات.

دوست عزیز، خداوند برتر از آن است که مستقیماً در عوالم متکثر کاری انجام دهد. فعل مستقیم او فعلی است واحد که ورای زمان قرار دارد. دقت بفرمایید. :Sham:

نقل قول:
او همیشه با ابهت و با عزت هست


البته. خداوند که محدود به زمان نیست تا در طول آن دچار تحول شود.

نقل قول:
بینام عزیز و گرامی از بردباری شما بر این انشاء ناهمگون سپاسگزارم


انشاء شما ناهمگون نبود. ولی برخی از موضوعات مطرح شده تا حدودی با موضوع بحث ناهمگون بود. :Cheshmak:

نقل قول:
چنانچه ادامه بحث بر سیاق قبل را مایل بودید اشاره کنید تا باز دو پست قبلی را آنطور که شیوه شماست پاره پاره کنیم


البته که تمایلم همین است. مخصوصاً که سؤالاتی هم پرسیده ام و هنوز منتظر پاسخ آنها هستم. لطفاً مطالب ارائه شده در خود این سه پست هم فراموش نشود.

به خاطر تأخیر در پاسخگویی ببخشید. :hamdel:

با تشکر فراوان
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز از ورای این فضای مجازی آرزوی صحت و سلامتی و بهروزی شما را دارم
و اشاره به مشغله کردید که اینشاء الله خیر است

احتمالا به دو توافق رسیده ایم که احتمالا از اول بحث هم واضح بوده ولی برای یکدیگر نتوانسته بودیم تبیین کنیم
1-ادراکات بشر بر گرفته از واقعیات است
2-ادراکات بشر عین واقعیت نیست
ولی اختلاف بحث ما این استکه
بنده میگویم ادراکات ما با یک روند تصاعدی یا هندسی با میل به حد واقع دارد که این اختلاف با عین واقعیت حدش به صفر میرسد هر چند صفر نیست
بنده میگویم همواره سعادت بشر و کامیابی او از حیات بر این دنیا بر پایه انتگرال ادراکات او کافی است(هر چند اختلاف بین ادراکات بشر و جهان واقع بسیار زیاد باشد) ولی شدت این کامیابی با توسعه انتگرال ادراکاتش بیشتر است
درست است که شناخت ما از جهان تمام نیست
ولی پهنه واقعیات جهان به طور تصادفی همگن است
پس یافته های بشر هم تا بحال هر چند تقلیل یافته تر و کمرنگ تر از واقعیت بیرون است ولی فراوانی داده هایش مشابه جهان واقع است
برای پی بردن به کیفیت آب دریا
محتاج بررسی نمونه گیری و مساحی آن هستید
ظرف نمونه گیری شما از آب دریا تمامی آب دریا نیست
ولی با افزایش تعداد نمونه گیری و وسعت محل های نمونه گیری و دقت بیشتر در انجام مشاهدات امید هست که حد مشاهدات و ادراکات شما شبیه به کلیت آب دریا باشد

بینام;77045 نوشت:
ببینید، بحث من سر رسیدن به واقعیت عالم، آنگونه که هست، بی هیچ خدشه و تغییر و تقلیل است. من راجع به عین واقعیت صحبت می کنم. من هرگز منکر جاذبه نشدم، حرفم فقط و فقط این است که آنچه ما به عنوان جاذبه می شناسیم، عین واقعیت نیست. بلکه خروجی مغز و در نتیجه مجازی است. کسی منکر سقوط سیبها نشده است.

حال بینام گرامی
اگر آنچه که ما به عنوان جاذبه زمین از آن یاد میکنیم:
عدم انکار سقوط سیبها !
جاذبه زمین مجاز است ؟
جاذبه زمین واقعیت است؟

اینکه در انتظار باشیم زمانی جاذبه عمل نکند یا بر قانونی دیگر عمل کند
می توانیم بر قانون جاذبه زندگی نکنیم
چون ما عینا بر جاذبه واقف نیستیم

استنباط ما تا چه زمان باید متوقف باشد

اگر اینگونه بود که بدون شناخت کامل و عینی از هر چیز
به دلیل اعتباری بودن شناختمان زندگی متوقف بود
پذیرفتن چنین ایده ای بنابر تجربیات و شواهدمان از زندگی نا ممکن است

من و شما بدون شناخت کامل از یکدیگر وارد محاوره شدیم
من و شما بدون شناخت دقیق از کامپیوتر با استفاده از آن و میلیاردها ابزار و قانون پیدا و ناپیدا با هم در ارتباطیم
هیچ توقف و منعی بر زندگی و تجربه ما وجود ندارد

اگر قصه های شاه پریان سحر وافسونگری به واقع وجود داشتند زمانی آشکار و زمانی پنهان نبودند
همیشه بودند و منتظر کشف بودند
راهنمایی ما، از اجزاء حکمت های بی وقفه ،آفرینش است.
گرچه که هیچ جزئی از جهان آفرینش و هیچ حکمتی از حکمت آفرینش کاملا مجزا نیست و هیچکدام فضیلتی بر یکدیگر ندارند
به خصوص در ارتباط با اعجاز چون امکانشان موجب راهنمایی ماست

هیچ پدیده ای به مانند معجزه نمیتواند هادی مردم باشد

چنین کارکردی از اعجاز انتظار میرود که موجب هدایت و یقین میشوند
والا اعجاز عبث است

ادعا میشود اعجاز راهی از موارد موثر براین دنیاست!
با کارکرد شگرف اعجاز!
نباید انتظار داشت آثار پایدار و ماندگار از معجزه وجود داشته باشد؟

متشکرم

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

بینام;77045 نوشت:
و وقتی عین واقعیت را ندانیم، بر چه اساس می توانیم درصد هماهنگی خروجی مغز با آن را بسنجیم؟

بینام;77045 نوشت:
ما هرگز بر اساس خروجی مغز نمی فهمیم عین واقعیت چیست. در نتیجه در مواردی که بحث سر عین واقعیت باشد، خروجی مغز از درجه اعتبار ساقط می شود.

مگر ما مابقی واقعیت را میدانیم؟
یا این مابقی برای همه مشهود است؟
یا دانستن مابقی واقعیت به غیر از مغز عنصر دیگری در فهم و ادراک و انتقال مفاهیم نقش دارد؟
هرچه مربوط به ادراک واحساس ماست به طریقی بر مغز ما مرتبط است.
اصل توحید و پی بردن به خدا که از همه مهم تر است با این ادراکات مغزی ممکن است
ولی مراحل دیگر شناخت که زیر مجموعه آن است به احساس فرا مغزی احتیاج دارد؟
طریقه رسیدن به احساس فرا مغزی بدون مغز چگونه امکان دارد؟
بینام;77045 نوشت:
ما هرگز بر اساس خروجی مغز نمی فهمیم عین واقعیت چیست. در نتیجه در مواردی که بحث سر عین واقعیت باشد، خروجی مغز از درجه اعتبار ساقط می شود.

بارها تکرار کرده م اگر ذره ای از واقعیت به کار هدایت ما می آمد که با مخفی بودنش موجب گمراهی ما بود قطعا این آفرینش نقص داشت ولی از آنجا که آفریدگار را کامل و مبرا از هر عیبی میدانیم چنین نهان کاریها شایسته نیست
بینام;77045 نوشت:
چه تغییر یافته، چه تقلیل یافته، وقتی چیزی عین واقعیت نباشد، دیگر عین واقعیت نیست. از این رو نمی توان درباره قوانینی که بر اساس مشاهدات مغزی استوارند طوری صحبت کرد که گویا سنتهای خدشه ناپذیر الهی هستند.

آفرینش او ساده و روشن است( تقریر اعداد ثابت جهانی) و آنچنان دقیق طراحی شده که احتیاج به چنین تبصر ه هایی ندارد آن هم این تبصره ها(معجزه) که مسئله مرگ و زندگی( هدایت و گمراهی ) است
بینام;77045 نوشت:
ولی بر اساس اینکه 99% اهالی یک روستا قدکوتاه هستند نمی توان نتیجه گرفت که یک درصد باقی مانده هم حتماً قدکوتاه باشد.

دوست عزیز این بسته به پراکندگی آمار و مجموعه نمونه شما و تعریف شما از کوتاهی قد و تلرانسی که تعریف کردید دارد
اگر جمعیت روستا 500 نفر و همه اهالی روستا از یک طایفه باشند و تفاوت میانگین حداقل و حد اکثر قد شما زیاد نباشد وتعریف بلند قدی شما هم با میانگین قد جمعیت روستا زیاد باشد آن یک در صد باقی مانده هم کوتاه قد است
از اینکه بگذریم بارمعنایی خطیری شما بر دوش معجزه قرار دادید این بار خطیر و قدرت نافذ معجزه بر قوانین طبیعی دارد فارغ از قیاس یک درصد به 99 درصد است
بینام;79694 نوشت:
گلایه ای به فرمایشات شما وارد است. اول اینکه چرا عنوان پست خود را سعی در اتمام بحث انتخاب کرده اید؟؟؟ مگر خودتان نفرمودید

بینام;79694 نوشت:
پس چرا تلاش دارید بحث تمام شود؟ اگر حقیقتاً به دنبال یافتن حقیقت و راهی به دین گذشته هستید، دلیلی ندارد که از بحث کردن ناراحت شوید. مگر آنکه عرایض بنده کاملاً فاقد کور سویی از عقلانیت بوده باشد

نه دوست عزیز اینکه پاسخ دادن شما به مباحث اینجانب باعث رنج شما شود سعی در اتمام بحث دارم
و همینکه همانطور که قبل از شروع بحث خدمتتان گفتم بسیار بعید است در این مباحثات که کسی موضع خود را تغییر دهد
پس این ستم بزرگی از جانب من بر شماست که با وجود تکلیفهای زندگی اینگونه خواستار تداوم بحثی باشم که امکان نتیجه از آن بسیار کم باشد
باز هم از همراهی شما سپاسگزارم
وهم صحبتی شما برای اینجانب کمال افتخار است
متشکرم

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی

بینام;77045 نوشت:
لبته این یک مسیر دو طرفه است. همانطور که انکار احتمال شکسته شدن قوانینی که زائیده مغز هستند غیر منطقی و پوچ است، از طرف دیگر برنامه ریزی روی احتمالی که تا به حال روی نداده هم همانقدر احمقانه است. تا به حال سیبها سعود نکرده اند. بله، به خاطر جهل ما نسبت به عین واقعیت عالم، نمی توان منکر شد که شاید در زمانی سیبی سعود کند. ولی حساب باز کردن روی سعود سیبها هم کاری است غیر منطقی.

متشکرم
کار مرا راحت کردید به این تکه از فرمایشتان دقیق نشده بودم

بینام;77047 نوشت:
علم فیزیک بر اساس خروجی مغز استوار است، پس نمی توان از آن برای رسیدن به عین واقعیت عالم استفاده کرد. آیا منکر این مطلب هستید؟

دقیقا هیچگاه مدعی رسیدن به عین واقعیت نیستم فی الحال یا حتی در آینده دور
ولی بر این عقیده هستم هدایت انسان یا هر موجود عاقلی معطل چنین کشف حقیقتی نیست

بینام;77047 نوشت:
من اثبات کردم خروجی مغز عین واقعیت نیست.

با این صحبت شما هیچگاه مخالفت نکردم
ولی همواره گفته ام خروجی مغز بر پایه واقعیت است

بینام;77047 نوشت:
از این رو هیچ ملاکی در دست نیست که بر اساس آن دسته ای از رویدادها را مغایر با نظام جهان بدانیم یا ندانیم. بنا بر دلایل دینی و حکیم بودن آفریدگار، هر رویدادی که رخ دهد با نظام عالم سازگار است، و خداوند سنت شکنی نمی کند. ولی اگر کسی ادعا کند که نیروی جاذبه، آنگونه که ما آن را می شناسیم، سنتی الهی و خدشه ناپذیر است ادعایی پوچ کرده که به هیچ عنوان آن را نمی تواند ثابت کند. لطفاً دقت بفرمایید. اصل مخالفت بنده با شما در اینجاست.

دوست عزیزم تا بحال با همین دانسته ها و در گذشته نه چندان دور با بسیار قلیل تر از این اطلاعات انسانهایی گوی سعادت را از پهنه زندگی از این جهان برد ه اند بی آنکه به اعجاز یا ادیان یا هر عقیده مکتوبی معتقد باشند
این سنت الهی است که راه رسیدن به آفریدگار محدود و معدود نباشد
باز هم تکرار میکنم این بار هدایتی و تنبه که بر اعجاز میگذارید آنچنان متحول کننده است که اگر سنت الهی باشد نباید این چنین مخفی باشد
خداوند بر همه مخلوقاتش محبت بی دریغ دارد
سراسر آفرینش او اعجاز است
دخالتهای دفعی او اگر آن کارکردی را که شما از آن تعریف میکنید لازم بود هر دم شاهد این ماجراها باشیم

بینام;77047 نوشت:
ول اینکه کسی نمی داند در دل این بیماران چه می گذرد. اینکه شما از کسی بپرسید: آیا تو هستی؟ و او جوابی ندهد دلیل بر عدم التفات او به هستی خودش نمی شود. اگر کسی از نظر هوشیاری در مرتبه ای باشد که نفهمد موجود است، طبعاً او را نمی توان هوشیار دانست.

حق با شماست تا بحال راه ارتباط با افرادی که بدلیل آسیب یا بیماری وسیله ای برای ابراز وجود واحساسات ندارند یافت نشده
نمیدانید چه رنج و سختی و برآشفتگی بر من حادث میشود وقتی به عیادت این بیماران میروم با آرزوی شفای عاجل بر اینگونه افراد از این قسمت میگذریم
بینام;77047 نوشت:
مشکل شما این است که فکر می کنید درست بعد از عالم متکثر ماده، ذات خداوند قرار دارد. حال آنکه چنین نیست. حالا حالاها باید در عالم روزنه ایجاد کرد و از عالمی به عالمی دیگر و از لایه ای از هستی به لایه ای دیگر رفت تا به آخرین حجاب سوراخ نشدنی بین خالق و مخلوق رسید.

این مورد هم حق با شماست

بینام;77047 نوشت:
وجود ما متکی بر وجود پروردگار است. بالاخره در جایی از وجود ما، وجودمان متصل به وجود پروردگار است، که اگر چنین نبود اصلاً موجود نبودیم. این را می پذیرید؟ در صورت پذیرش عبارت فوق، لطفاً نحوه اتصال وجود ما به وجود خداوند، و رابطه بین خالق و مخلوق را بیان بفرمایید.

وجود ما متکی بر قوانین الهی است
ما به این جهان متصلیم
من به هبوط انسان نمی اندیشم و اعتقاد ندارم
در نظر من انسان عروج میکند اگر :
بر وفق نظام حیات (پویایی متوازن) زندگی کند و محملی برای اتصال به ذات پروردگار فراهم کند
والا سرنوشت مختومی دارد مانند دیگر جانداران
به قول شهید بهشتی بهشت را به بها بدهند نه به بهانه
البته بهشت در منظر من مامنی برای ماندن پس از این جهان است( بقا)

بینام;77047 نوشت:
برای برخی قضاوت زود نیست. چه زیبا می فرمایند حضرت آیت الله بهجت (ره): خدا می داند که صاحبان مقامات معنوی در اوقات خلوت و مناجات چه حالی دارند، و خاموشی فکر چگونه آن ها را در اثر مشاهده انوار الهی می سوزاند و لو در مدت کوتاه.

شاید اینگونه باشد که شما میفرمایید ولی برای بقا تلاش بسیار لازم است

این هم از پاره پاره کردن دو پست فبلی (164و 165)
امیدوارم رضایت شما فراهم باشد و گلایه ای دیگر باقی نماند
اگر فرصتی بود ادامه میدهیم

متشکرم

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

نقل قول:
=بینام;79694]لطفاً گذران و سعادت زندگی را تعریف بفرمایید
دوست عزیزم
سعادت انسان یک امر نسبی است
ولی این دین است که مدعی است تنها با مقید شدن به دین شما سعادت مند میشوید
و دینداران سعادتمند تر هستند
ادعای من تعقل وتدبر است بر نظام آفرینش که موجب شود در زندگی انسان تصمیم های خردمندانه بگیرد که درآینده کمتر موجب حرمان و پشیمانی شود

بینام;79694 نوشت:
کی گفته که رسیدن به کمال برای همه ممکن نیست؟

این ادعا که کمال آفرینش در 14 معصوم خلاصه میشود و شریفتر از آنها خلقتی نیست

بینام;79694 نوشت:
مگر می شود کسی در بهشت در یک وجبی شخص رسول الله (ص) باشد و از معارف او بی بهره بماند؟ حال آنکه ما معتقدیم رشد روحی مؤمن بعد از مرگ هم ادامه خواهد داشت.

یک وجبی با مشابه و حتی سرتر شدن تفاوت دارد
بینام;79694 نوشت:
پاسخ این شبهه کاملاً واضح است: به همان علتی که یک گربه انسان نیست،

از همین دین میترسم!
که مرا از دین رمانده
اشیاء وافراد مقدسی هستند که الگو هستند که با تو در انسان بودن شریکند ولی یکسان نیستند
به یاد قلعه حیوانات می افتم از جرج ارول انسان شریفی که هر چند ادعا داشت به خدا بی اعتقاد است ولی شرافت او را کمتر انسانی داشت
حبوانات با هم برابرند ولی بعضی برابرترند

دوست من گوهر انسانها در خلقت یکسان است
اگر قرار است مسابقه ای باشد اگر قرار است عدالت و قضاوتی باشد باید شرایط از ابتدا تا انتها یکسان باشد نه اینکه کسانی از قبل برگزیده باشند این بر میگردد به سوال انکاری شما در دو سطر قبل :

بینام;79694 نوشت:
کی گفته که رسیدن به کمال برای همه ممکن نیست؟

باز صد رحمت به عیسویان که از همان اول تکلیف عیسی را مشخص کردند و او را خدا کردند

بینام;79694 نوشت:
بگذریم از اینکه ملحق شدن به نور واحد خداوند، معصومین (ع)، امکانی است که در اختیار همه هست.

این با یکی دو سطر قبل شما مغایر است بنده هم با این گفته شما موافقم

بینام;79694 نوشت:
شما از کجا به این نتیجه رسیدید که حروف علم همان حروف اسم اعظم است؟ علمی که بشر به صورت تجربی به آن دست می یابد ارتباطی به معرفت اسم اعظم ندارد. پس ادعای رسیدن بشر (به صورت تجربی) به حروف اسم اعظم ادعایی غیر قابل قبول است. مگر آنکه منظور از علم در روایت چیز دیگری بوده باشد. والله اعلم

در ابتدا گفتم نقل به مضمون است برای رسیدن به نتیجهای که چند سطر بعد عنوان کردم
در ثانی همه علم بشر علم تجربی نیست
هنر ها از موسیقی شعر و نفاشی و مجسمه سازی و ادبیات و .... حکمتها و آراء فلسفی و حتی عقایدی که در قالب دین مطرح میشوند و فنون بشر هم جزو دانایی و گنجینه بشر هستند

بینام;79694 نوشت:
شما از کجا به این نتیجه رسیدید که تقرب یافتن به درگاه الهی به صورت جبری در انحصار عده ای خاص است؟ هر کسی می تواند مقرب شود. راه باز است. طبیعی است کسی که تقرب نجوید، مقرب نشود. اگر بنده لیوان آب را بر ندارم، لیوان آبی در دست نخواهم داشت.

دوست عزیز این صحبت شما با عقیده شما دو استنباط متفاوت است
اگر شما از آن دسته متدینینی هستید که آغاز آفرینش را با نور معصومین یا پیامبر میدانید
یا آنکه آنها را استعاره میدانید
ولی باور عموم این است این عزیزان را ویژه آفریدند و مسلم خلقت ویژه تقرب ویژه هم دارد

بینام;79695 نوشت:
هرکس حقیقتاً دین را دنبال کند، به یقین رسیده، وعده های دین را به عینه می بیند. پس لطفاً طوری رفتار نکنید که گویا تحقق وعده های دین انحصاراً و اختصاصاً به دوره بعد از مرگ مربوط می شود. چنین نظری درباره تحقق وعده های دین چیزی جز همان پیش فرضهای ذهنی غلط نیست. بهتر نیست این پیش فرضها را رها کنید و عقاید خودتان را مورد بازنگری قرار دهید؟

دوست عزیز بنده که به جای معاد عقیده به عمل وعکس العمل دارم یعنی اگر شما با پندار یا گفتار یا کرداری به انسانیت خود صدمه بزنید در جا خود را از انسانیت محروم کرد ه اید
و اینکه انسان اگر شرافت خود را بر مبنای خبر عظیمی که در همه جهان پراکنده است موزون نسازد هیچ ادامه ای ندارد

متشکرم

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

بینام;79695 نوشت:
دوست عزیز، اگر می توانید این x را با استدلال منطقی انکار کنید، بسم الله. در غیر این صورت عدم پذیرش آن فاقد هر نوع پشتوانه منطقی خواهد بود.

بارها گفته ام منکر این x نیستم

بینام;79695 نوشت:
مرکز حقیر صرفاً روی خود x و مسئله معجزه بوده است.

همانطور که قبل هم خدمت شما عرض کردم مسئله بار بزرگی است که بر دوش اعجاز میگذارید که با آفرینش صریح و ساده ای که خداوند تدبیر کرده بعید است چیزی که بتواند اینقدر راهگشا و کارساز باشد چرا همیشگی نیست و چرا در محدوده ای قرار دارد که بیشتر مخفی است
و جهت یادآوری بر طبق تعالیم دینی اعجاز از جمله شروط نبوت است
هر چند بنابر ظاهر قرآن پیامبر از این خصیصه مستثنی هستند

بینام;79695 نوشت:
الاخره ما نفهمیدیم شما وجود دائمی این x را پذیرفته اید یا خیر؟ از کلامتان اینطور برداشت می شود که ناچاراً وجود آن را پذیرفته اید، و قصد دارید با کم اهمیت جلوه دادن آن، آن را به حاشیه برانید. لطفاً موضع رسمی خودتان در قبال x را صریحاً اعلام بفرمایید!

از همان ابتدا به اختلاف بین علوم و جهان واقع معترف بوده ام

بینام;79695 نوشت:
تعریف شما از سعادت را نمی دانم، قادر به درک کلامتان نیستم.

آنکه بر مبنای نظم موزون آفرینش زندگی کند و عقل که از مواهب الهی است را به کار بندد تا موجب بقایش شود سعادتمند است

بینام;79695 نوشت:
لطفاً عقل را تعریف بفرمایید.

تابحال هیچ عاقلی عقل را تعریف نکرده که بنده بخواهم آن را خدمت شما نقل کنم
ولی شاید انتخاب از سر دانایی و وجدان باشد
شاید مجموعه ای از خرد آگاهی شعور معرفت حکمت صداقت شرافت دانایی به طور کاربردی باشد که منجر به بهترین انتخاب شود حتی انتخاب خود انتخاب

تعریف دقیق و مستدلی از عقل ندارم
شاید آن بصیرتی باشد که انسان از مشاهده آفرینش بدست آورد
شاید عقل بصیرتی منجر به انتخاب یا قضاوت باشد که در آینده به کمترین حرمان و پشیمانی منجر شود

نایابترین و کمترین درخواستهای ما از خدا همواره عقل بوده است چون همیشه به زیادی آن مفتخریم

از تعریف معذورم بدارید
:farar:

بینام;79695 نوشت:
در ضمن عقل انسانها با هم برابر نیست. مگر قدرت درک شما با قدرت درک یک عقب مانده ذهنی یکسان است؟ در چنین حالتی طبیعی است که کسانی که از عقل کمتری برخوردارند در برخی موارد دنباله روی کسانی شوند که از عقل بیشتری بهره مند هستند، و بعضاً دستورات ایشان را به صورت تقلیدی دنبال کنند. این عین منطق است. دقت بفرمایید.

با شما موافقم و به همین خاطر است که همیشه از تعادل موزون ودینامیک آفرینش و نسبی بودن امور یاد میکنم
در کل با شما موافقم

بینام;79695 نوشت:
همانطور که پیشتر اشاره شد، بحث سر نبوت نیست. ولی نکته ای لازم به ذکر است، و آن این است که پذیرش نبوت و ولایت یک چیز است، معرفت به نبوت و ولایت یک چیز دیگر. اینکه کسی بپذیرد خدا هست، ولی از خدا هیچ نداند و حتی در وجود او شک داشته باشد به چه دردی می خورد؟ آیا می توان نام این را ایمان نهاد؟

مسئله ایمان نیست خداوند به ایمان احتیاج ندارد مسئله حیاتی تر و مهم تر است
مسئله بقاست بر این جهان ناپایدار و عروج از این جهان فانی
بله مسئله معرفت به نباء است نه معرفت به نبوت

بینام;79695 نوشت:
خیر. کسی که از پیام نبوت بی بهره بوده باشد شقی محسوب نمی شود.

اگر این باشد که شما میگویید مشکلی نیست
مشکل تبعات پذیرش دین است که جز خود را بر نمی تابد و چنانچه قدرت یابد هر پدیده نا هماهنگ با دین را گردن میزند
به سیر تعامل آیات از ابتدای رسالت تا انجام نبوت در مورد کافران دقت فرمایید
از هرکس دین خودش
تا هر کافر را که یافتید ....
بر سیره عملی حاکمان دینی از یهودی و مسیحی مسلمان شیعی سنی یا حتی ادیان غیر سامی ساسانیان زرتشتی
بت پرستان رومی بوداییان هندوان وشمن های مغول و خلاصه هر کس که عقیده اش را تقدس آسمانی داده بنگرید
چه جنگها و خونریزیها بر پا کرده که مانند کاتالیزور برای خشونت ذاتی انسان عمل کرده

بینام;79695 نوشت:
خیر. چنین بایدی وجود ندارد. والا بنده که در حیرتم چطور مسئله وجود دائمی x، نبوت و امامت و وحی بودن قرآن و غیره را اثبات می کند که شما اینطور برآشفته اید... بله، آنها را به نوعی محتمل می کند، که همین هم کافی است تا عقاید برخی افراد در انکار این مسائل زیر سؤال رود. انکار موضوعی که صحتش محتمل است از عقل به دور است. بنده در ذهن داشتم که موضوع x را به برخی از معارف دینی ارتباط دهم. ولی این ارتباطی که شما برقرار کرده اید فاقد زیربنای منطقی است.

حق باشماست زیر بنای منطقی ندارد چون هیچگاه خشونت منطقی نبوده ولی نتیجه عملی هر اعتقاد آسمانی و مقدس همین است زیرا اگر در پی دلیل باشی ترا به آن x کذایی حواله میدهند

بینام;79695 نوشت:
همانطور که پیشتر اشاره شد میزان عقل افراد یکسان نیست. چطور ادعا می کنید که خداوند این موهبت را به همه ارزانی داشته و هیچ نوع دریغ کردنی در این ارزانی داشتن نبوده است؟ پس تکلیف عقب مانده های ذهنی چه می شود؟ اگر قرار باشد برای هرکس عقل شخصی خودش ملاک یافتن راه سعادت باشد، یک عقب مانده ذهنی چطور می تواند راه سعادت را بیابد؟

دوست عزیز هر کس در یک جامعه زندگی میکند و بالتبع تابع نظر جمعی
هر انسانی هم استعدادهای ذاتی خاصی دارد که موجب برتری اوست
از تعامل انسانها با یکدیگر اجتماع و عقل جمعی حاصل میشود
بی شک در هدایت و راهبردهای اجتماعی عقل جمعی موثر است
اینکه استثناء ها را مطرح میکنید جمعیت کلی معلولین 10 درصد است که در صد بسیار کمی از آنان معلول ذهنی هستند
و نظام آفرینش هر چند مولد استثناء ها و معلولین و همینطور نوابغ ست
ولی قاطبه امور بر اکثریت جمعیت یک جامعه میگذرد
به خاطر استثناء ها نباید عقل جمعی را کنار گذاشت

بینام;79696 نوشت:
س این مطلب منحصر به هر موجودی است که توان داشتن عقل را داشته باشد... به این ترتیب باز هم دسته هایی از مخلوقات از گردونه سعادت خارج می شوند. در ثانی، هدایت بشر باز هم معطل می ماند. چرا که بشر در طول تاریخ رشد کرده است، و به این رشد ادامه می دهد. تکلیف انسانهای دوران باستان چه می شود که از دستاوردهای جامعه امروز بی بهره بوده اند؟

این را گفتم که فردا روزی ادعا شود فلان جاندار عقل دارد پس هدایت او چه میشود پاسخی در خور داشته باشیم
باز هم تکرار میکنم فرصت حیات برای همه فراهم است تا از این موهبت حیات بقایی برای خود فراهم کنند
ولی قضاوت بقا با ما نیست
ما فقط بر مبنای حکمت جاریه خداوند بر نظام آفرینش چنین نتیجه ای گرفتیم
اگر نتیجه عقلانی تر و حکیمانه تری ارائه شود سمعا و طاعتا
انسان باستان به اندازه خود عقل داشته و همچنان که گفتم راه سعادت بر حداقل دریافت استوار است نه بر تمام دریافت

بینام گرامی فرموده بودید پیش فرض غلط از دین
ولی اینجانب فرضهای خود را بر نتایج عملی حکومتهای دینی استوار کردم نه انتزاعها و ایده آلهای دینی که در ابتدای دعوت به دین از آنها گفته میشود

بینام;79696 نوشت:
لبته که تمایلم همین است. مخصوصاً که سؤالاتی هم پرسیده ام و هنوز منتظر پاسخ آنها هستم. لطفاً مطالب ارائه شده در خود این سه پست هم فراموش نشود

امیدوارم این جوابها کفایت کند
و باز هم فرصت باشد تا از هم صحبتی با شما استفاده کنم

با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون شما

اردتمند متحیر

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی :Gol:

نقل قول:
دوست عزیز از ورای این فضای مجازی آرزوی صحت و سلامتی و بهروزی شما را دارم
و اشاره به مشغله کردید که اینشاء الله خیر است


ممنون از لطفتان. :hamdel: مشغله خاصی نیست، ولی به خاطر عمق بحث برای تنظیم پاسخ نیاز به یک حالت روحی خاص دارم، و در این مورد هر نوع روزمرگی به معنای مشغله خواهد بود.

نقل قول:
نه دوست عزیز اینکه پاسخ دادن شما به مباحث اینجانب باعث رنج شما شود سعی در اتمام بحث دارم
و همینکه همانطور که قبل از شروع بحث خدمتتان گفتم بسیار بعید است در این مباحثات که کسی موضع خود را تغییر دهد


خیر به هیچ عنوان موجبات رنجش حقیر را فراهم نمی کند. در حقیقت اینکه کاری پیش آید که حالت روحی مورد نظرم را از بین ببرد و مانع ادامه بحث شود باعث رنجشم می شود.

در رابطه با هدف بحث، متقاعد کردن طرف مقابل تنها یکی از اهداف است. همانطور که پیشتر اشاره کردم تاپیک خوانندگان متعددی می تواند داشته باشد و این احتمال وجود دارد که مباحث مطرح شده برای برخی افراد مفید واقع شود. البته اینطور نیست که نظرات ارائه شده روی جهانبینی طرفین هیچ تأثیری نداشته باشد، اینطور نیست دوست عزیز؟ :Cheshmak:

و البته جدای از همه اینها، انجام چنین بحثی باعث مرتب شدن اعتقادات و استدلالات در ذهن حقیر می شود، و بعضاً در حین تنظیم پست ارسالی، به نکات جدیدی پی می برم و شیوه های جدید استدلال کردن را می آموزم. گاهی هم به اشتباه بودن برخی از جنبه های اعتقاداتم پی می برم. طبعاً شما هم از اثراتی مشابه بهره مند می شوید.

نقل قول:
پس این ستم بزرگی از جانب من بر شماست که با وجود تکلیفهای زندگی اینگونه خواستار تداوم بحثی باشم که امکان نتیجه از آن بسیار کم باشد


تا همین جای کار نتایج بسیاری عایدم شده است. امیدوارم برای شما هم همینطور باشد.

نقل قول:
باز هم از همراهی شما سپاسگزارم
وهم صحبتی شما برای اینجانب کمال افتخار است


به همچنین. :Gol:

به قصد ارسال پاسخ به سایت آمده بودم. با توجه به ارسال سه پاسخ جدیدتان نیاز به تفکر و زمان بیشتری دارم.

باز هم سپاسگذارم
یا حق

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
ولی اختلاف بحث ما این استکه
بنده میگویم ادراکات ما با یک روند تصاعدی یا هندسی با میل به حد واقع دارد که این اختلاف با عین واقعیت حدش به صفر میرسد هر چند صفر نیست

بالاخره صفر هست یا نیست؟ کوچکترین اختلاف با واقعیت برابر است با عدم اصالت دانسته های ما در مقایسه با عین واقعیت.

نقل قول:
بنده میگویم همواره سعادت بشر و کامیابی او از حیات بر این دنیا بر پایه انتگرال ادراکات او کافی است(هر چند اختلاف بین ادراکات بشر و جهان واقع بسیار زیاد باشد) ولی شدت این کامیابی با توسعه انتگرال ادراکاتش بیشتر است
درست است که شناخت ما از جهان تمام نیست
ولی پهنه واقعیات جهان به طور تصادفی همگن است
پس یافته های بشر هم تا بحال هر چند تقلیل یافته تر و کمرنگ تر از واقعیت بیرون است ولی فراوانی داده هایش مشابه جهان واقع است
برای پی بردن به کیفیت آب دریا
محتاج بررسی نمونه گیری و مساحی آن هستید
ظرف نمونه گیری شما از آب دریا تمامی آب دریا نیست
ولی با افزایش تعداد نمونه گیری و وسعت محل های نمونه گیری و دقت بیشتر در انجام مشاهدات امید هست که حد مشاهدات و ادراکات شما شبیه به کلیت آب دریا باشد

نکته دقیقاً همین جاست. خودتان اشاره فرمودید، امید هست یعنی این احتمال هم هست که اینطور نشود. شبیه به کلیت آب دریا هم که برابر با خود کلیت آب دریا نیست. از این کلام شما اینطور استنباط می کنم که شما وجود دائمی X را هم پذیرفته اید. درست است؟

در رابطه با مثال آب دریا، ذکر چند نکته لازم است. اول اینکه خروجی مغز لیوانی از اقیانوس واقعیت نیست، بلکه تصویری است از لیوان مربوطه؛ فراموش نشود که خروجی مغز با ساختار خودش هم مرتبط است. فرقی نمی کند چند میلیارد سال بگذرد، به هر حال بشر همواره صاحب مغز است، و این مغز همواره صاحب ساختار خاص خودش است.

جدای از این مسئله، احتمالات دیگری هم مطرح هستند. مثلاً شاید برخی از قسمتهای اقیانوس واقعیت ماهیتاً طوری باشد که کسی نتواند به آنها نفوذ کند و نمونه برداری کند. به این ترتیب این احتمال مطرح می شود که دست بشر برای همیشه از ایجاد تصویری جامع از واقعیت کوتاه باشد.

نکته دیگر این است که به هیچ عنوان معلوم نیست عین واقعیت کاملاً همگون باشد، بلکه این احتمال وجود دارد قسمتی از اقیانوس واقعیت به دلایلی به کلی با قسمتهای دیگر متفاوت باشد.

یک مسئله دیگر این است که با توجه به نامحدود بودن خالق، این مطلب استنباط می شود که خلقتش هم نامحدود است؛ به این ترتیب معلوم می شود که اقیانوس واقعیت اقیانوسی بیکران است... پس روند نمونه برداری بشر هیچگاه تمام نمی شود.

بنا به دلایل فوق، نه تنها بشر هیچگاه به عین واقعیت دست پیدا نمی کند، بلکه چه بسا فاصله او با دستیابی به عین واقعیت فاصله ای نامحدود باشد. :Sham:

پس همانطور که می بینید، در این حیطه ما با مجموعه ای از احتمالات مواجهیم، و بر اساس احتمالات نمی توان عقیده راسخ استوار کرد.

به این ترتیب نظر شما مبنی بر اینکه اختلاف ادراکات بشر با عین واقعیت سرانجام به حد صفر می رسد یک فرضیه است که با توجه به نامحدود بودن اقیانوس واقعیت صحت این فرضیه بسیار غیر محتمل به نظر می رسد.

نقل قول:
حال بینام گرامی

اگر آنچه که ما به عنوان جاذبه زمین از آن یاد میکنیم:
عدم انکار سقوط سیبها !
جاذبه زمین مجاز است ؟
جاذبه زمین واقعیت است؟



[=Times New Roman]

نقل قول:

اینکه در انتظار باشیم زمانی جاذبه عمل نکند یا بر قانونی دیگر عمل کند


می توانیم بر قانون جاذبه زندگی نکنیم
چون ما عینا بر جاذبه واقف نیستیم



استنباط ما تا چه زمان باید متوقف باشد

اگر اینگونه بود که بدون شناخت کامل و عینی از هر چیز
به دلیل اعتباری بودن شناختمان زندگی متوقف بود
پذیرفتن چنین ایده ای بنابر تجربیات و شواهدمان از زندگی نا ممکن است

من و شما بدون شناخت کامل از یکدیگر وارد محاوره شدیم

من و شما بدون شناخت دقیق از کامپیوتر با استفاده از آن و میلیاردها ابزار و قانون پیدا و ناپیدا با هم در ارتباطیم
هیچ توقف و منعی بر زندگی و تجربه ما وجود ندارد


اگر قصه های شاه پریان سحر وافسونگری به واقع وجود داشتند زمانی آشکار و زمانی پنهان نبودند

همیشه بودند و منتظر کشف بودند


از آنجا که چنین چیزی را پیش بینی می کردم، جلو جلو پاسخش را دادم. به نظر می رسد در حین ارسال این قسمت از پستتان متوجه عرض بنده نشده بودید:

«البته این یک مسیر دو طرفه است. همانطور که انکار احتمال شکسته شدن قوانینی که زائیده مغز هستند غیر منطقی و پوچ است، از طرف دیگر برنامه ریزی روی احتمالی که تا به حال روی نداده هم همانقدر احمقانه است. تا به حال سیبها سعود نکرده اند. بله، به خاطر جهل ما نسبت به عین واقعیت عالم، نمی توان منکر شد که شاید در زمانی سیبی سعود کند. ولی حساب باز کردن روی سعود سیبها هم کاری است غیر منطقی.»

ظاهراً بعداً متوجه این عرض بنده شدید:

نقل قول:
متشکرم
کار مرا راحت کردید به این تکه از فرمایشتان دقیق نشده بودم

اگر در این باب هنوز نکته گنگی هست اعلام بفرمایید تا توضیحات بیشتر را ارائه کنم.

نقل قول:
راهنمایی ما، از اجزاء حکمت های بی وقفه ،آفرینش است.
گرچه که هیچ جزئی از جهان آفرینش و هیچ حکمتی از حکمت آفرینش کاملا مجزا نیست و هیچکدام فضیلتی بر یکدیگر ندارند
به خصوص در ارتباط با اعجاز چون امکانشان موجب راهنمایی ماست

هیچ پدیده ای به مانند معجزه نمیتواند هادی مردم باشد

چنین کارکردی از اعجاز انتظار میرود که موجب هدایت و یقین میشوند
والا اعجاز عبث است

ادعا میشود اعجاز راهی از موارد موثر براین دنیاست!
با کارکرد شگرف اعجاز!
نباید انتظار داشت آثار پایدار و ماندگار از معجزه وجود داشته باشد؟

دوست عزیز، من هنوز هیچ تلاشی برای اثبات معجزه به معنای دینی کلمه نکرده ام. فقط با استناد به X ثابت کردم چنین چیزی محتمل است. مثال:

فرض کنیم بشر این توانایی را داشته باشد که با جنبه ای مجزا از جسم مادی خود به عین واقعیت متصل شود، آن را درک کند، و با استفاده از این قابلیت تغییراتی در عالم ایجاد کند. با توجه به موضوع X کسی نمی تواند منکر این فرض شود.

در این میان، کسی پیدا می شود و ادعا می کند که به عین واقعیت دسترسی دارد، و برای اثبات ادعای خود کاری می کند که سیبها به جای سقوط، سعود کنند. با توجه به موضوع X باز هم کسی نمی تواند منکر این سناریوی فرضی شود. و اگر این اتفاق واقعاً رخ دهد که صحت آن به اثبات می رسد.

کل تمرکز حقیر روی رد کردن ادعای شما مبنی بر دخالت دفعی خداوند بودن معجزه بوده است. اینکه اعجاز به چه دردی می خورد، چه تأثیری دارد و غیره موضوع بحث بنده نیست. با توجه به موضوع X، اگر معجزه ای رخ دهد، این اتفاق به هیچ عنوان سنت شکنی خداوند یا دخالت دفعی او نبوده است، بلکه معجزه هم قوانین خود را دارد. دین هم نمی گوید معجزه فعل خداوند است؛ بلکه بر اساس دین، معجزه فعل بنده مقرب خداوند به اذن اوست.

به این ترتیب دخالت دفعی خداوند بودن معجزه منتفی است. اینکه شما معجزه را عبث بدانید و با استناد به این مطلب آن را رد کنید فاقد زیربنای منطقی است. چرا که بر اساس موضوع X، هر آن ممکن است هر چیزی رخ دهد، و انکار هر احتمالی به دور از عقل است.

پس عاقلانه این است که موضع خودتان در قبال معجزه را از انکار آن، به نمی دانم تغییر دهید. اینطور نیست دوست عزیز؟

نقل قول:
مگر ما مابقی واقعیت را میدانیم؟
یا این مابقی برای همه مشهود است؟

ارتباط این دو سؤال با عرضم را نمی فهمم.

نقل قول:
یا دانستن مابقی واقعیت به غیر از مغز عنصر دیگری در فهم و ادراک و انتقال مفاهیم نقش دارد؟
هرچه مربوط به ادراک واحساس ماست به طریقی بر مغز ما مرتبط است.

ممکن است ادراکات فرامغزی با مغز مرتبط باشند، ولی این دلیل نمی شود که به وسیله مغز انجام شوند.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
اصل توحید و پی بردن به خدا که از همه مهم تر است با این ادراکات مغزی ممکن است


شناخت خداوند در تئوری یک چیز است، در عمل چیزی دیگر. ممکن است کسی بتواند ساعتها درباره اول و آخر و ظاهر و باطن بودن خداوند سخنرانی کند. ولی این دلیل نمی شود که این اسماء در وجود او متجلی شده باشند. :Sham:

نقل قول:
ولی مراحل دیگر شناخت که زیر مجموعه آن است به احساس فرا مغزی احتیاج دارد؟


شناخت لایه لایه است. عمق شناخت یک نفر از توحید با کس دیگر می تواند متفاوت باشد.

نقل قول:
طریقه رسیدن به احساس فرا مغزی بدون مغز چگونه امکان دارد؟


پاسخ حقیر به این پرسش تزکیه نفس در مسیر دین است. البته این ادعا را نمی توانم اثبات کنم.

در واقع مرتبط کردن موضوع X با ادراک فرامغزی مربوط می شود به بحث ارتباط بین خالق و مخلوق که انشاءالله در روند بحث به آن خواهیم پرداخت.

نقل قول:
بارها تکرار کرده م اگر ذره ای از واقعیت به کار هدایت ما می آمد که با مخفی بودنش موجب گمراهی ما بود قطعا این آفرینش نقص داشت ولی از آنجا که آفریدگار را کامل و مبرا از هر عیبی میدانیم چنین نهان کاریها شایسته نیست


دوست عزیز، پوشیده بودن واقعیت بر ما به خاطر نقص خود ماست. وگرنه واقعیت در همه جا و همه زمانها با ماست. در ثانی هدایت لایه لایه است. دانستن بهتر از ندانستن است. طبیعی است بنده ای که از حقایق و اسرار متعددی آگاه باشد، هدایت یافته تر از بنده ای باشد که این مسائل را نمی داند. ولی برخی از ندانستنها مانع سعادت فرد نمی شود.

هدایت یک طیف است. هدایت حداقلی هم برای عاقبت به خیر شدن کافی است. طبعاً هدایت در حد اعلا خیلی بهتر است.

پس پوشیده بودن برخی مسائل دلیل بر نقص آفریدگار یا پنهان کاری او نمی شود. اگر عدم آگاهی من از مسائل پشت دیوار خانه همسایه دلیل بر پنهان کاری آفریدگار باشد، پس عدم آگاهی من از X هم پنهان کاری آفریدگار است. پر واضح است که چنین نیست.

گذشته از آن، گاهی برای فردی ندانستن موضوعاتی بهتر است. چه بهتر که این موضوعات از او پوشیده باشند... پس همانطور که می بینید همه پنهان کاری ها به معنای عیب نیستند.

در ثانی، در طول تاریخ واقعیات بسیاری که برای هدایت هم خیلی مهم هستند از بشر پوشیده بوده است و امروزه فاش شده اند. می شود بفرمایید این پنهان کاری آفریدگار را چگونه توجیه می کنید؟

مطلب اینجاست که اصلاً پدیده ای به نام پنهان کاری آفریدگار وجود خارجی ندارد. اگر چیزی بر ما پنهان است، فقط به خاطر نقص در وجود خودمان است و بس. وگرنه خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر است ولی ما قادر به درک او نیستیم. لطفاً دقت بفرمایید. :Sham:

نقل قول:
آفرینش او ساده و روشن است( تقریر اعداد ثابت جهانی) و آنچنان دقیق طراحی شده که احتیاج به چنین تبصر ه هایی ندارد آن هم این تبصره ها(معجزه) که مسئله مرگ و زندگی( هدایت و گمراهی ) است


مسئله معجزه در مثالی که پیشتر زدم روشن می شود. به همین دلیل در این قسمت چیزی نمی نویسم. منظورم از این مطلب:

چه تغییر یافته، چه تقلیل یافته، وقتی چیزی عین واقعیت نباشد، دیگر عین واقعیت نیست. از این رو نمی توان درباره قوانینی که بر اساس مشاهدات مغزی استوارند طوری صحبت کرد که گویا سنتهای خدشه ناپذیر الهی هستند.

فقط و فقط نقد مدل جهان بینی شما بود که در آن واقعیت را هر چیز متصاعد از بیگ بنگ و قوانین مربوط به فیزیک دانستید، حال آنکه با توجه به موضوع X احدی نمی تواند ادعا کند که فلان قانون فیزیک به صورت قطع و یقین همیشه جاری است. همانطور که خودتان هم پذیرفتید، در هر لحظه ای ممکن است سیبها شروع به سعود کنند.

به این ترتیب همان اعداد ثابت جهانی هم فاقد اصالت هستند، و به خاطر عدم آگاهی کامل ما از X در هر لحظه ای ممکن است این اعداد ثابت تغییر کنند و معلوم شود که اینقدرها هم ثابت نبوده اند! :Cheshmak:

همانطور که می بینید احتمالات غیر قابل انکاری وجود دارند که جلوی سنت الهی دانستن قوانین مادی کشف شده توسط بشر را می گیرند. بعید می دانم با این عرایض بنده مخالفتی داشته باشید.

نقل قول:
دوست عزیز این بسته به پراکندگی آمار و مجموعه نمونه شما و تعریف شما از کوتاهی قد و تلرانسی که تعریف کردید دارد
اگر جمعیت روستا 500 نفر و همه اهالی روستا از یک طایفه باشند و تفاوت میانگین حداقل و حد اکثر قد شما زیاد نباشد وتعریف بلند قدی شما هم با میانگین قد جمعیت روستا زیاد باشد آن یک در صد باقی مانده هم کوتاه قد است


از کجا معلوم این اگر محقق شده باشد؟ شاید یک خانواده در این روستا مهاجرانی از یک منطقه دیگر باشند.

نقل قول:
از اینکه بگذریم بارمعنایی خطیری شما بر دوش معجزه قرار دادید این بار خطیر و قدرت نافذ معجزه بر قوانین طبیعی دارد فارغ از قیاس یک درصد به 99 درصد است


منظورتان از بار معنایی خطیر را نمی فهمم. من فقط ثابت کردم که معجزه محتمل است، و اگر رخ دهد جدای از قوانین حقیقی طبیعت (عین واقعیت) نیست. :Sham:

نقل قول:
دقیقا هیچگاه مدعی رسیدن به عین واقعیت نیستم فی الحال یا حتی در آینده دور
ولی بر این عقیده هستم هدایت انسان یا هر موجود عاقلی معطل چنین کشف حقیقتی نیست


اگر در روند هدایت، این کشف حقیقت خود به خود اتفاق افتد چه؟

نقل قول:
با این صحبت شما هیچگاه مخالفت نکردم
ولی همواره گفته ام خروجی مغز بر پایه واقعیت است


نظر بنده هم همین است.

نقل قول:
دوست عزیزم تا بحال با همین دانسته ها و در گذشته نه چندان دور با بسیار قلیل تر از این اطلاعات انسانهایی گوی سعادت را از پهنه زندگی از این جهان برد ه اند بی آنکه به اعجاز یا ادیان یا هر عقیده مکتوبی معتقد باشند


منظورتان چه کسی است؟

نقل قول:
این سنت الهی است که راه رسیدن به آفریدگار محدود و معدود نباشد


اعتقاد ما هم همین است.

نقل قول:
باز هم تکرار میکنم این بار هدایتی و تنبه که بر اعجاز میگذارید آنچنان متحول کننده است که اگر سنت الهی باشد نباید این چنین مخفی باشد


دوست عزیز، به خاطر نمی آورم باری بر دوش معجزه گذاشته باشم. فقط ثابت کردم روی دادن آن محتمل است. پر واضح است که انکار احتمال از خرد به دور است.

در ضمن معجزه اینقدرها هم مخفی نیست. نسخ متعددی از آن در کتابخانه ها و کتابفروشی ها موجود است. چه معجزه ای از این بالاتر است که یک جلد کتاب فردی را از فرش به عرش برساند؟

البته عمق این مطلب را فقط کسی درک می کند که شبهای متعددی را با قرآن خلوت کرده باشد. :Sham:

نقل قول:
خداوند بر همه مخلوقاتش محبت بی دریغ دارد


ما هم به همین معتقدیم. درد اینجاست که کاسه برخی گنجایش محبت الهی را ندارد.

نقل قول:
سراسر آفرینش او اعجاز است


ما هم همین را می گوییم. دقیقاً به همین دلیل است که معجزه دخالت دفعی خداوند نیست.

نقل قول:
دخالتهای دفعی او اگر آن کارکردی را که شما از آن تعریف میکنید لازم بود هر دم شاهد این ماجراها باشیم


و جالب این است که شما باز هم معجزه را دخالت دفعی خداوند می خوانید. بار اثبات به دوش مدعی است. لطفاً ثابت بفرمایید معجزه دخالت دفعی خداوند است، و اگر قادر به اثبات این امر نیستید، باقی ماندن بر این اعتقاد پس از دلایل متعدد ارائه شده چندان عاقلانه به نظر نمی رسد.

نقل قول:
وجود ما متکی بر قوانین الهی است
ما به این جهان متصلیم


لطفاً قوانین الهی را توضیح دهید. این قوانین چیستند؟

نقل قول:
من به هبوط انسان نمی اندیشم و اعتقاد ندارم
در نظر من انسان عروج میکند اگر :
بر وفق نظام حیات (پویایی متوازن) زندگی کند و محملی برای اتصال به ذات پروردگار فراهم کند
والا سرنوشت مختومی دارد مانند دیگر جانداران
به قول شهید بهشتی بهشت را به بها بدهند نه به بهانه
البته بهشت در منظر من مامنی برای ماندن پس از این جهان است (بقا)


لطفاً پویایی متوازن را تعریف بفرمایید.

در رابطه با قسمت قرمز رنگ، یعنی شما معتقدید که موجودات عالم به ذات پروردگار متصل نیستند؟

اگر متصل نیستند، پس وجود خودشان را از کجا کسب می کنند؟ اگر اینطور باشد، یعنی موجوداتی مجزای از آفریدگار هستند؟

دوست عزیز، هر موجودی، چه عقل داشته باشد چه نداشته باشد، چه خوب باشد و چه بد باشد، حداقل موجود است. همین موجود بودن اثبات اتصال آن موجود به ذات خداوند است.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
سعادت انسان یک امر نسبی است
ولی این دین است که مدعی است تنها با مقید شدن به دین شما سعادت مند میشوید
و دینداران سعادتمند تر هستند
ادعای من تعقل وتدبر است بر نظام آفرینش که موجب شود در زندگی انسان تصمیم های خردمندانه بگیرد که درآینده کمتر موجب حرمان و پشیمانی شود

این تعریف سعادت نیست. پیشتر به مسئله بقا اشاره کردید. لطفاً بفرمایید یک انسان چگونه به سعادت می رسد؟ مصادیق سعادت از نظر شما چیست؟

نقل قول:
این ادعا که کمال آفرینش در 14 معصوم خلاصه میشود و شریفتر از آنها خلقتی نیست

دوست عزیز. منظور از 14 معصوم (ع) چهارده جسم مادی که روی زمین راه می روند نیست. بلکه منظور وجود ملکوتی (روح) آن بزرگواران است.

کاملاً طبیعی و منطقی است که در یک سر طیف خلقت کمال آفرینش قرار داشته باشد.

نقل قول:
یک وجبی با مشابه و حتی سرتر شدن تفاوت دارد

معصومین (ع) خود را نوری واحد معرفی فرموده اند. کسی که به معصومین (ع) ملحق شود، وارد حیطه ای از هستی شده است که کثرت را در آن راهی نیست. به این ترتیب دیگر من و تویی باقی نمی ماند که بخواهند سر بالاتر یا پایین تر بودن مقام با هم جر و بحث کنند.

نه اینکه اگر کسی به این نور واحد ملحق شود، چیزی به این نور اضافه شود. بلکه ملحق شدن به این نور به معنای فنای بخش متکثر وجود مخلوق است. :Sham:

در ضمن کسی نمی تواند از کمال خلقت سرتر شود. :Cheshmak:

نقل قول:
از همین دین میترسم!
که مرا از دین رمانده

هراس شما از چیزی موجبات بطلان آن را ایجاد نمی کند.

نقل قول:
اشیاء وافراد مقدسی هستند که الگو هستند که با تو در انسان بودن شریکند ولی یکسان نیستند

پس مسئله ملحق شدن به نور واحد خداوند، معصومین (ع) چه می شود؟

نقل قول:
به یاد قلعه حیوانات می افتم از جرج ارول انسان شریفی که هر چند ادعا داشت به خدا بی اعتقاد است ولی شرافت او را کمتر انسانی داشت
حبوانات با هم برابرند ولی بعضی برابرترند

دوست عزیز، ادعای برابری انسانها یک ادعای پوچ است که با هیچ یک از مشاهدات نمی خواند. کدام دو انسانی برابرند؟ برخی قدکوتاهند، برخی قدبلند. برخی عاقل ترند، برخی اینطور نیستند. برخی در خانواده ثروتمند به دنیا می آیند، برخی در خانواده فقیر. برخی در همان بدو تولد از دنیا می روند، برخی 120 سال عمر می کنند، و غیره...

برابری انسانها فقط و فقط به این صورت معنا می یابد که قانون و جامعه با انسانها به صورت برابر برخورد کند.

نقل قول:
دوست من گوهر انسانها در خلقت یکسان است

ما هم به همین معتقدیم. ولی اینطور نیست که همه به یک اندازه به این گوهر دسترسی داشته باشند. رسیدن به این گوهر تلاش می خواهد. وقتی کسی تلاشی نکند، طبعاً به هدف هم نمی رسد.

و البته به همان علتی که برخی از عقل کمتری برخوردارند، و برخی عقل بسیار بیشتری دارند، میزان دسترسی افراد به این گوهر هم می تواند متفاوت باشد.

نقل قول:
اگر قرار است مسابقه ای باشد

مسابقه ای در کار نیست. هر کس برای خودش سلوک می کند.

نقل قول:
اگر قرار است عدالت و قضاوتی باشد باید شرایط از ابتدا تا انتها یکسان باشد

مثال گربه و انسان مثال بسیار محکم و مستدلی است. اگر انسان نبودن گربه بی عدالتی در درگاه خداوند باشد، امام نبودن همه انسانها هم بی عدالتی است. لطفاً این استدلال را به صورت مستدل رد کنید.

در ضمن در روایات متعددی اشاره شده است که قضاوت درباره افراد در روز قیامت بر اساس میزان عقل آنهاست. پس بی عدالتی مربوطه که از آن نگرانید اصلاً پیش نمی آید.

نقل قول:
نه اینکه کسانی از قبل برگزیده باشند

برای من خیلی جالب است که شما وجود استثنا در خلقت را می پذیرید، ولی برتر بودن معصومین (ع) را بی عدالتی می خوانید:

نقل قول:
اینکه استثناء ها را مطرح میکنید جمعیت کلی معلولین 10 درصد است که در صد بسیار کمی از آنان معلول ذهنی هستند
و نظام آفرینش هر چند مولد استثناء ها و معلولین و همینطور نوابغ است

دوست عزیز. اگر استدلال شما بر رد برتری مقربین وارد باشد، از همان استدلال می توان استفاده کرد و وجود نوابغ را زیر سؤال برد. حال آنکه همه ما خوب می دانیم میزان عقل افراد با هم فرق دارد. پس یا واقعاً نظام خلقت بر اساس بی عدالتی استوار است، یا اینکه شما تعریف اشتباهی از واژه عدالت در ذهن دارید. :Sham:

نقل قول:
این با یکی دو سطر قبل شما مغایر است بنده هم با این گفته شما موافقم

تناقضی وجود ندارد. همه می توانند به کمال برسند. ولی میزان کمال افراد در بدو تولدشان با هم متفاوت است، همانطور که اکثر خصوصیات دیگرشان هم با هم متفاوت است.

البته ما در دین معتقدیم که اراده الهی پشت اتفاقات است، و این تفاوت میزان استعدادها را تصادفی نمی دانیم. ولی حتی اگر این موضوع را به مسئله شانس نسبت دهیم، باز هم اعتراض شما به برتری معصومین (ع) بی مورد و فاقد زیربنای منطقی خواهد بود.

نقل قول:
در ابتدا گفتم نقل به مضمون است برای رسیدن به نتیجهای که چند سطر بعد عنوان کردم
در ثانی همه علم بشر علم تجربی نیست
هنر ها از موسیقی شعر و نفاشی و مجسمه سازی و ادبیات و .... حکمتها و آراء فلسفی و حتی عقایدی که در قالب دین مطرح میشوند و فنون بشر هم جزو دانایی و گنجینه بشر هستند

منظورم از علوم تجربی، علوم و فنونی بود که بر پایه تجربه بشر استوار است. به این ترتیب هنرها و غیره هم زیرمجموعه آن قرار می گیرند.

ولی در رابطه با دین موضوع کمی متفاوت است. بله برخی از مسائل دین وابسته به تفکر و استدلال است، و شاید بتوان اینها را به نوعی تجربی خواند. ولی جنبه های دیگری هم در دین هستند، مثل معرفت الهی، که قابل آموزش به غیر، و کسب با تفکر و استدلال نمی باشد. این معارف را نمی توان تجربی خواند، چرا که به طور آنی به کسی داده می شوند.

نقل قول:
دوست عزیز این صحبت شما با عقیده شما دو استنباط متفاوت است
اگر شما از آن دسته متدینینی هستید که آغاز آفرینش را با نور معصومین یا پیامبر میدانید
یا آنکه آنها را استعاره میدانید
ولی باور عموم این است این عزیزان را ویژه آفریدند و مسلم خلقت ویژه تقرب ویژه هم دارد

دوست عزیز، طبیعی است که خلقت خداوند باید از جایی آغاز شود. کجای خلقت خداوند همگون است که شما تقرب ویژه برخی را بی عدالتی می دانید؟ همان مثال گربه و انسان محکمترین پاسخ به این موضوع است. وجود این همه تفاوت بین انسانها بهترین پاسخ است.

اگر خلقت ویژه معصومین (ع) بی عدالتی باشد، خلقت ویژه نژاد بشر هم بی عدالتی است. لطفاً در اثبات بی عدالتی بودن خلقت ویژه برخی از موجودات استدلالی محکم ارائه بفرمایید.

به هر حال هر انسانی قادر است به نور واحد خداوند (معصومین (ع)) ملحق شود، و بین این عقاید هیچ تناقضی نیست.

نقل قول:
دوست عزیز بنده که به جای معاد عقیده به عمل وعکس العمل دارم یعنی اگر شما با پندار یا گفتار یا کرداری به انسانیت خود صدمه بزنید در جا خود را از انسانیت محروم کرد ه اید
و اینکه انسان اگر شرافت خود را بر مبنای خبر عظیمی که در همه جهان پراکنده است موزون نسازد هیچ ادامه ای ندارد

از نظر شما این خبر عظیم چیست؟

نقل قول:
همانطور که قبل هم خدمت شما عرض کردم مسئله بار بزرگی است که بر دوش اعجاز میگذارید که با آفرینش صریح و ساده ای که خداوند تدبیر کرده بعید است چیزی که بتواند اینقدر راهگشا و کارساز باشد چرا همیشگی نیست و چرا در محدوده ای قرار دارد که بیشتر مخفی است

همانطور که پیشتر اشاره کردم، یادم نمی آید باری بر دوش معجزه گذاشته باشم. با معجزه دانستن قرآن هم معلوم می شود معجزه اینقدرها هم پنهان نیست.

همچنین مخفی بودن جنبه هایی از خلقت بر ما فقط به خاطر نقص در وجود خودمان است.

نقل قول:
و جهت یادآوری بر طبق تعالیم دینی اعجاز از جمله شروط نبوت است
هر چند بنابر ظاهر قرآن پیامبر از این خصیصه مستثنی هستند

قرآن خودش معجزه است. ولی این مطلب را فقط کسی درک می کند که شبهای متعددی با آن خلوت کند.

نقل قول:
از همان ابتدا به اختلاف بین علوم و جهان واقع معترف بوده ام

الحمدالله. پس قبول دارید که قانون جاذبه نیتون سنت الهی نیست؟

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
آنکه بر مبنای نظم موزون آفرینش زندگی کند و عقل که از مواهب الهی است را به کار بندد تا موجب بقایش شود سعادتمند است


دوست عزیز، اینکه یک جمله کلی است. این نظام موزون آفرینش چیست؟ عقل چه چیزی حکم می کند؟ لطفاً چند دلیل عقلی ارائه بفرمایید که چرا من نباید پولی را که در خیابان پیدا می کنم در جیب خودم بگذارم؟ این عمل چه ناهماهنگی با نظام آفرینش دارد؟

نقل قول:
تابحال هیچ عاقلی عقل را تعریف نکرده که بنده بخواهم آن را خدمت شما نقل کنم
ولی شاید انتخاب از سر دانایی و وجدان باشد
شاید مجموعه ای از خرد آگاهی شعور معرفت حکمت صداقت شرافت دانایی به طور کاربردی باشد که منجر به بهترین انتخاب شود حتی انتخاب خود انتخاب

تعریف دقیق و مستدلی از عقل ندارم
شاید آن بصیرتی باشد که انسان از مشاهده آفرینش بدست آورد
شاید عقل بصیرتی منجر به انتخاب یا قضاوت باشد که در آینده به کمترین حرمان و پشیمانی منجر شود

نایابترین و کمترین درخواستهای ما از خدا همواره عقل بوده است چون همیشه به زیادی آن مفتخریم

از تعریف معذورم بدارید
:farar:



دوست عزیز. یعنی شما هیچ تعریفی از عقل ندارید؟؟؟ :Gig:

نقل قول:
با شما موافقم و به همین خاطر است که همیشه از تعادل موزون ودینامیک آفرینش و نسبی بودن امور یاد میکنم
در کل با شما موافقم


وقتی عقل نسبی باشد، چرا نباید تقرب به خداوند نسبی باشد؟ بگذریم از اینکه بین میزان عقل و میزان تقرب به خداوند ارتباط ویژه ای وجود دارد. لطفاً دقت بفرمایید. :Sham:

نقل قول:
مسئله ایمان نیست خداوند به ایمان احتیاج ندارد


دوست عزیز. چرا هر چیزی را که می خواهید بی اهمیت یا رد کنید، به خداوند نسبت می دهید؟ این سخن شما مثل این است که من بگویم: «برای رفع تشنگی نیاز به آب هست» و شما در پاسخ بگویید: «خداوند نیازی به آب ندارد!».

چه ربطی به خداوند دارد؟ این مخلوق است که برای رسیدن به اهدافش نیاز به ابزار دارد.

نقل قول:
مسئله حیاتی تر و مهم تر است
مسئله بقاست بر این جهان ناپایدار و عروج از این جهان فانی
بله مسئله معرفت به نباء است نه معرفت به نبوت


اگر نبوت هم بخشی از نباء باشد چه؟

نقل قول:
مشکل تبعات پذیرش دین است که جز خود را بر نمی تابد و چنانچه قدرت یابد هر پدیده نا هماهنگ با دین را گردن میزند
به سیر تعامل آیات از ابتدای رسالت تا انجام نبوت در مورد کافران دقت فرمایید
از هرکس دین خودش
تا هر کافر را که یافتید ....


اول اینکه من آیه ای را به خاطر ندارم که بگوید هرکس دین خودش... دوم اینکه هر آیه ای شأن نزولی دارد. مثلاً آن آیه ای که می گوید کافر را یافتید بکشید، ممکن است مربوط به حادثه ای خاص باشد. قرآن بسته ای کامل است، و کسی نمی تواند از روی یک آیه تنها حکم استخراج کند.

علما هم شیوه رفتار با کافران را بر اساس آیات و روایت مفصلاً ذکر کرده اند. چه بسیار کافرانی که به محضر معصومین (ع) آمدند تا مناظره و مباحثه کنند. آیا معصومین (ع) گردن آنها را زدند؟ متأسفانه شما باز هم درگیر پیش فرضهای ذهنی شده اید.

نقل قول:
بر سیره عملی حاکمان دینی از یهودی و مسیحی مسلمان شیعی سنی یا حتی ادیان غیر سامی ساسانیان زرتشتی
بت پرستان رومی بوداییان هندوان وشمن های مغول و خلاصه هر کس که عقیده اش را تقدس آسمانی داده بنگرید
چه جنگها و خونریزیها بر پا کرده که مانند کاتالیزور برای خشونت ذاتی انسان عمل کرده


از کی تا حالا ملاک قضاوت درباره دین، رفتار دینداران شده است؟ خود قرآن شیوه کسب معرفت نسبت به دین را بیان کرده است (سوره 75):

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمع‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن (۱۸)

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست (۱۹)

کسی که از قرآن پیروی نکند معنای آیات را هم نمی یابد.

نقل قول:
حق باشماست زیر بنای منطقی ندارد چون هیچگاه خشونت منطقی نبوده ولی نتیجه عملی هر اعتقاد آسمانی و مقدس همین است زیرا اگر در پی دلیل باشی ترا به آن x کذایی حواله میدهند


قرار نشد احساساتی شوید. :Cheshmak: بنده ارتباطی که شما بین موضوع X و نبوت برقرار کرده اید را فاقد زیربنای منطقی خواندم. در برخی موارد خشونت عاقلانه ترین گزینه است.

در ضمن به X که از ماهیتش بی خبرید بی حرمتی نکنید. ممکن است موجبات پشیمانی را حاصل کند. :Sham:

نقل قول:
دوست عزیز هر کس در یک جامعه زندگی میکند و بالتبع تابع نظر جمعی
هر انسانی هم استعدادهای ذاتی خاصی دارد که موجب برتری اوست
از تعامل انسانها با یکدیگر اجتماع و عقل جمعی حاصل میشود
بی شک در هدایت و راهبردهای اجتماعی عقل جمعی موثر است
اینکه استثناء ها را مطرح میکنید جمعیت کلی معلولین 10 درصد است که در صد بسیار کمی از آنان معلول ذهنی هستند
و نظام آفرینش هر چند مولد استثناء ها و معلولین و همینطور نوابغ است
ولی قاطبه امور بر اکثریت جمعیت یک جامعه میگذرد
به خاطر استثناء ها نباید عقل جمعی را کنار گذاشت


مانده ام چطور این سخنان با بی عدالتی خواندن برتری معصومین (ع) جمع می شود. بالاخره یا هر انسانی استعدادهای ذاتی خاص خودش را دارد یا ندارد. اگر دارد، چطور برخی از این استعدادها غیر قابل پذیرش می شوند؟!

بله عقل جمعی مهم است، ولی عقل فردی هم اهمیت بسیار زیادی دارد. در ثانی اگر هدایت فقط وابسته به عقل جمعی باشد، پس انسانهای دوران باستان از هدایتی که ما امروز از آن برخورداریم بی بهره بوده اند، و به این ترتیب به قول شما هدایت انسانها معطل مانده است... اعتراضاتی که بعضاً به استدلالات حقیر وارد می کنید به برخی از استدلالات خودتان هم وارد است.

نقل قول:
این را گفتم که فردا روزی ادعا شود فلان جاندار عقل دارد پس هدایت او چه میشود پاسخی در خور داشته باشیم
باز هم تکرار میکنم فرصت حیات برای همه فراهم است تا از این موهبت حیات بقایی برای خود فراهم کنند
ولی قضاوت بقا با ما نیست
ما فقط بر مبنای حکمت جاریه خداوند بر نظام آفرینش چنین نتیجه ای گرفتیم
اگر نتیجه عقلانی تر و حکیمانه تری ارائه شود سمعا و طاعتا
انسان باستان به اندازه خود عقل داشته و همچنان که گفتم راه سعادت بر حداقل دریافت استوار است نه بر تمام دریافت


این موضوع چیزی را عوض نمی کند. انسان باستان از نظر جسمی و مغزی تفاوت چندانی با ما نداشته، ولی از نظر عقلی چرا. پر واضح است که هدایت او از نظر کیفی خیلی معطل مانده است. همانطور که گفتم اعتراضاتی که ارائه می کنید، بر عقاید خودتان هم وارد است.

نقل قول:
بینام گرامی فرموده بودید پیش فرض غلط از دین
ولی اینجانب فرضهای خود را بر نتایج عملی حکومتهای دینی استوار کردم نه انتزاعها و ایده آلهای دینی که در ابتدای دعوت به دین از آنها گفته میشود


وقتی دین خودش راهی را نشان دهد، فقط کسی توانایی قضاوت را می یابد که از همان راه وارد شود. اگر من به شما بگویم که برای فهم چیزی باید پنج بار دور خودتان بچرخید، و شما به جای اینکار هشت بار بپرید، طبیعی است که مطلب مرا درک نکنید و به پیش فرضهای غلط برسید.

ممنون از همراهی شما
با آرزوی توفیق روزافزون
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی

دوست عزیز

بینام;80655 نوشت:
ممکن است ادراکات فرامغزی با مغز مرتبط باشند، ولی این دلیل نمی شود که به وسیله مغز انجام شوند.

بینام;80656 نوشت:
چه تغییر یافته، چه تقلیل یافته، وقتی چیزی عین واقعیت نباشد، دیگر عین واقعیت نیست. از این رو نمی توان درباره قوانینی که بر اساس مشاهدات مغزی استوارند طوری صحبت کرد که گویا سنتهای خدشه ناپذیر الهی هستند.

بینام;80655 نوشت:
فرض کنیم بشر این توانایی را داشته باشد که با جنبه ای مجزا از جسم مادی خود به عین واقعیت متصل شود، آن را درک کند، و با استفاده از این قابلیت تغییراتی در عالم ایجاد کند. با توجه به موضوع x کسی نمی تواند منکر این فرض شود.

بینام;77045 نوشت:
بحث من سر رسیدن به واقعیت عالم، آنگونه که هست، بی هیچ خدشه و تغییر و تقلیل است. من راجع به عین واقعیت صحبت می کنم.

بینام;76809 نوشت:
لطفاً ثابت بفرمایید که مشاهده ما از نیروی جاذبه ورای ادراکات مغز ماست. از آنجا که چنین نیست، پس خود به خود اصالت اصل مطلب زیر سؤال می رود.

بینام;76809 نوشت:
هیچ مغزی قادر نیست به محتویات داخل کوزه عالم پی ببرد.

بینام;76809 نوشت:
در رابطه با ادراک فرا مغزی، شاهدی که می آورم همان حس من هستم است. نیازی به ارائه چیز دیگری نیست. همین که ثابت شود این حس فرا مغزی است، خود به خود راه برای دیگر ادراکات فرا مغزی باز می شود.

وقتی میگویید یافته های بشر اصالت ندارند جون عین واقعیت نیستند
شما به چه وسیله ای(ساختاری) به این عدم اصالت رسیده اید

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
وقتی میگویید یافته های بشر اصالت ندارند جون عین واقعیت نیستند
شما به چه وسیله ای(ساختاری) به این عدم اصالت رسیده اید


دوست عزیز. این نظر بر اساس استدلالات ارائه شده که خودتان هم آنها را پذیرفتید استوار است. مگر نپذیرفتید که هر لحظه ممکن است سیبها به جای سقوط، سعود کنند؟ مگر این احتمال را نپذیرفتید؟

پس قانون جاذبه که معلوم نیست همیشه عمل کند اصالت ندارد. «اصالت ندارد» یعنی نمی توان از آن به عنوان سنت الهی یا عین واقعیت یاد کرد. منظور اصلاً این نیست که جاذبه ای در کار نیست، یا اینکه جاذبه وهم است و غیره.

موضوع کاملاً روشن است. خودتان هم آن را پذیرفتید:

نقل قول:
از همان ابتدا به اختلاف بین علوم و جهان واقع معترف بوده ام


به این ترتیب، جاذبه و هر کدام از دیگر کشفیات بشر که عین واقعیت نیستند، صلاحیت ندارند که سنت الهی خطاب شوند. بر این اساس واقعیت را هم نمی توان هر چیز متصاعد از بیگ بنگ نامید، چرا که اصلاً معلوم نیست آنچه ما به عنوان بیگ بنگ درک کرده ایم در واقعیت چه چیزی بوده باشد. چه بسا جرقه ای بوده در میان انبوهی از دیگر جرقه ها. شاید هم اصلاً جرقه ای در کار نبوده باشد...

کل عرض بنده در این باب همین است؛ مخالفتهای شما با این مطلب را درک نمی کنم. به نظرم موضوع کاملاً واضح، روشن، منطقی، و عاقلانه است. :Gig:

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی

دوست عزیز

بینام;80982 نوشت:
دوست عزیز. این نظر بر اساس استدلالات ارائه شده که خودتان هم آنها را پذیرفتید استوار است. مگر نپذیرفتید که هر لحظه ممکن است سیبها به جای سقوط، سعود کنند؟ مگر این احتمال را نپذیرفتید؟

خیر

بینام;80982 نوشت:
پس قانون جاذبه که معلوم نیست همیشه عمل کند اصالت ندارد. «اصالت ندارد» یعنی نمی توان از آن به عنوان سنت الهی یا عین واقعیت یاد کرد. منظور اصلاً این نیست که جاذبه ای در کار نیست، یا اینکه جاذبه وهم است و غیره.

این

یعنی

و

مرج

هرج

بینام;80982 نوشت:
به این ترتیب، جاذبه و هر کدام از دیگر کشفیات بشر که عین واقعیت نیستند، صلاحیت ندارند که سنت الهی خطاب شوند. بر این اساس واقعیت را هم نمی توان هر چیز متصاعد از بیگ بنگ نامید، چرا که اصلاً معلوم نیست آنچه ما به عنوان بیگ بنگ درک کرده ایم در واقعیت چه چیزی بوده باشد. چه بسا جرقه ای بوده در میان انبوهی از دیگر جرقه ها. شاید هم اصلاً جرقه ای در کار نبوده باشد...

این یعنی وهم( کابوس)

بینام ;80731 نوشت:
ممکن است ادراکات فرامغزی با مغز مرتبط باشند، ولی این دلیل نمی شود که به وسیله مغز انجام شوند.

وقتی میگویید: یافته های بشر اصالت ندارند !جون عین واقعیت نیستند. شما با چه ساختار اصیلی به این استنباط عدم اصالت رسیده اید ؟

متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
خیر

حال که احتمال سعود سیبها را رد می فرمایید، لطفاً بفرمایید بر چه اساس اینقدر مطمئن هستید که جاذبه همواره عمل خواهد کرد؟ بر چه اساس اینقدر مطمئن هستید که در واقعیت ورای مغز شما هیچ امکان پنهانی برای سعود سیبها وجود ندارد؟

چگونه اینطور از عین واقعیت مطلع شده اید که می توانید حکم قطعی صادر کنید که سیبها برای همیشه فقط سقوط می کنند؟ ادعای خود را اثبات بفرمایید.

نقل قول:
این

نقل قول:

یعنی

هرج

و

مرج



خیر. به واقعیت چه ربطی دارد که ما نمی توانیم آن را درک کنیم؟ واقعیت مسیر خودش را طی می کند. اگر در آن میان سیبی سعود کند، همه چیز بر اساس سنت الهی پیش رفته است. این شمایید که به خاطر عدم دسترسی به عین واقعیت دچار این وهم می شوید که هرج و مرجی رخ داده است.

هرج و مرج به معنای به هم ریختگی و عدم وجود نظم در یک سیستم است. حال آنکه بر اساس استدلال حقیر، اگر سیبی سعود کند، هرج و مرجی رخ نداده، بلکه جنبه ای از واقعیت عمل کرده است که تا آن لحظه بر ما پوشیده بوده. نام این هرج و مرج نیست.

نقل قول:
این یعنی وهم( کابوس)

چنین جوابهایی را از شما انتظار نداشتم. لطفاً اثبات بفرمایید که بیگ بنگ همانگونه که بشر تا این لحظه درک کرده اتفاق افتاده است، و اثبات بفرمایید هیچ بیگ بنگ دیگری در کار نبوده و اثبات بفرمایید کل عالم همان چیزی است که ما درک کرده ایم.

در صورتی که نتوانید اینها را اثبات کنید (که هرگز نخواهید توانست)، تنها راه منطقی پذیرش هر احتمالی است. حال چه آن را کابوس بنامید چه چیزی دیگر.

در ثانی، جدای از این قبیل استدلالات، با توجه به کامل و بی نقص بودن خداوند، خود به خود این مطلب استنباط می شود که خلقی بیکران داشته باشد. پس واقعیت بیکران است.

بر چه اساسی معتقدید که سیبها همیشه سقوط می کنند، حال آنکه واقعیت ورای مغز شما واقعیتی بیکران است؟ چطور اثبات می فرمایید که در جنبه ای از این واقعیت بیکران، نظامی قرار نداشته باشد که بتواند موجبات سعود سیبها در حالاتی خاص را فراهم کند؟

البته به خلق بیکران خداوند در پستهای ارسالی اشاره کرده بودم، ولی به نظر می رسد شما خیلی تمایل نداشته باشید که مستقیماً به استدلالات ارائه شده بپردازید.

نقل قول:
وقتی میگویید: یافته های بشر اصالت ندارند !جون عین واقعیت نیستند. شما با چه ساختار اصیلی به این استنباط عدم اصالت رسیده اید ؟

این مطلب کاملاً روشن است. خروجی مغز بر اساس ساختارش تنظیم می شود. این را مشاهدات تأیید می کنند. به این ترتیب، آنچه از مغز بیرون می آید عین واقعیت نیست. از این رو اصالت ندارد. برای اثبات عدم اصالت خروجی مغز، نیازی به دسترسی به عین واقعیت نیست.

دوست عزیز. بار اثبات به دوش مدعی است. حقیر ثابت کردم که حقیقتاً این احتمال وجود دارد که سیبها به جای سقوط سعود کنند. تا وقتی عین واقعیت را ندانیم، هر احتمالی ممکن است. نه اینکه مجبوریم بر اساس هر احتمال عجیب و غریبی برنامه ریزی کنیم. عاقلانه این است که بر اساس احتمالاتی که مدام رخ می دهند عمل کنیم. ولی این مطلب مجوزی بر انکار احتمالات عجیب و غریب نمی شود. مثال:

ما بیرون از اتاقی قرار داریم و نمی دانیم داخل آن چیست. در چنین حالتی، وجود هر چیزی در اتاق محتمل است. از یک اژدهای هفت سر گرفته تا یک توپ فوتبال. انکار هر کدام از این احتمالات حماقت است. چرا که چنین انکاری هیچ نوع پایه منطقی نخواهد داشت. ولی برنامه ریزی روی احتمال وجود اژدهای هفت سر هم عاقلانه نیست. چرا که تجربه نشان داده چنین احتمالی نادر است.

به این ترتیب، با توجه به اثبات وجود X که خودتان هم آن را پذیرفتید، ناچاراً باید احتمال سعود سیبها، و حتی احتمال ظاهر شدن ناگهانی یک اژدهای هفت سر در حیاط خانه را پذیرفت! طبیعی است که نرفتن به حیاط از ترس این احتمال نادر منطقی نباشد. ولی انکار این احتمال هم از عقل و منطق به دور است.

به نظرم مطلب کاملاً روشن است. باز هم تکرار می کنم، بار اثبات به دوش مدعی است. اگر بنده ادعا کنم که فردا در میدان آزادی یک اژدهای هفت سر ظاهر می شود، باید این ادعا را اثبات کنم. اگر شما مدعی شوید که فردا در محل مربوطه اژدهای هفت سری ظاهر نخواهد شد، شما هم باید این ادعای خودتان را ثابت بفرمایید.

با توجه به عدم دسترسی مغز به عین واقعیت، احتمال روی دادن اتفاقات نادر و بعضاً غیر قابل توجیه با علم بشر اثبات می شود. حقیر ادعای خودم را اثبات کردم. بله دوست عزیز. حقیقتاً ممکن است سیبها ناگهان شروع به سعود کنند. و کسی نمی تواند این احتمال را رد کند. چرا که درب اتاق عین واقعیت به روی ما (مغز ما) بسته است. طبیعی است که نتوانیم با دقت کامل پیش بینی کنیم که چه چیزی از پنجره این اتاق خارج شود. تا این لحظه که سیبهای سقوط کننده از آن خارج شده است. ولی از کجا معلوم که سیب بعدی سقوط کند؟ :Sham:

اگر احتمال سعود سیبها را انکار کنید، آنگاه باید استدلالی محکم ارائه بفرمایید که سیبها هیچگاه سعود نخواهند کرد. طبعاً این که شما تا به حال سیبی را ندیده اید که سعود کند دلیل و اثبات سقوط دائمی سیبها نمی شود.

پر واضح است که به خاطر وجود دائمی X، چنین ادعایی (انکار احتمال سعود سیبها) هیچگاه اثبات نخواهد شد (اگر می توانید آن را اثبات بفرمایید، بسم الله). از این رو ناچارید احتمال سعود سیبها، و هر احتمال دیگری را بپذیرید. به این ترتیب، دیگر هیچ جایی برای انکار وقوع معجزات، یا دخالت دفعی خداوند دانستن آنها باقی نمی ماند. چرا که اگر معجزه ای رخ دهد، مربوط می شود به جنبه های پنهان واقعیت که همگی مثل جنبه های آشکار آن قانونمندند، چرا که خداوند حکیم است. :Sham:

اینکه استدلال بنده منجر شود که شما عالم را هرج و مرج تلقی کنید، دلیل بر رد آن نمی شود. اگر حرکتی هرج و مرج گونه رخ دهد، به هیچ عنوان هرج و مرج نیست، بلکه عادت نداشتن ما به آن منجر می شود که آن را هرج و مرج گونه ببینیم.

در ثانی حتی اگر بپذیریم که چنین چیزی به معنای هرج و مرج باشد (که نیست)، باز هم دلیل بر رد استدلال حقیر نمی شود. گاهی اوقات حقیقت تلخ است! :Cheshmak:

استدلال ارائه شده در باب اثبات احتمال وقوع هر رویداد هنجار شکنی کامل و بی نقص است. منتظر استدلالها و دلایل مخالف شما در رد آن هستم.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

دوست عزیز
شما به یک نتیجه منطقی رسیده اید (مثلا فرمایشهای پست بالا)
با چه ساختاری به این نتیجه رسیدید؟
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
شما به یک نتیجه منطقی رسیده اید (مثلا فرمایشهای پست بالا)
با چه ساختاری به این نتیجه رسیدید؟


پاسخ این سؤال را دادم:

«این مطلب کاملاً روشن است. خروجی مغز بر اساس ساختارش تنظیم می شود. این را مشاهدات تأیید می کنند. به این ترتیب، آنچه از مغز بیرون می آید عین واقعیت نیست. از این رو اصالت ندارد. برای اثبات عدم اصالت خروجی مغز، نیازی به دسترسی به عین واقعیت نیست

عبارت فوق به این معناست که نتیجه گیری فوق بر مشاهدات مغزی استوار است.

حقیر کاملاً واقفم چه نوع استدلالی می خواهید ارائه کنید، به همین علت جلو جلو پاسخ آن را می دهم. از دو حال خارج نیست:

1 - فرض می کنیم مشاهدات مغز عین واقعیت باشند. با توجه به این مشاهدات معلوم می شود خروجی مغز به ساختارش مرتبط است. به این ترتیب ثابت می شود که مشاهدات مغز عین واقعیت نیستند.

2 - فرض می کنیم مشاهدات مغز عین واقعیت نیستند (و کلاً خالی از واقعیتند). به این ترتیب معلوم نیست این مشاهده ما مبنی بر وابسته بودن خروجی مغز به ساختارش صحیح باشد. پس معلوم نیست هیچ کدام از استنتاجات مغزی حقیقت داشته باشند. در این حالت اصولاً هیچ چیزی معلوم نیست!

اگر فرض یک را بپذیریم، عدم اصالت خروجی مغز ثابت می شود. اگر فرض دو را بپذیریم، خود به خود عدم اصالت خروجی مغز را پذیرفته ایم. البته در حالت دوم به طور ضمنی خالی بودن خروجی مغز از هرگونه واقعیت را هم پذیرفته ایم.

در هر دو حالت نتیجه مورد نظر اینجانب فراهم می شود! به هر حال هیچ جایی برای انکار احتمال سعود سیبها باقی نمی ماند! :Cheshmak:

البته با توجه به اینکه خروجی مغز فقط وابسته به ساختار خودش نیست، بلکه وابسته به خود واقعیت هم هست، معلوم می شود اینطور نیست که خروجی آن به کلی فاقد واقعیت باشد. به قول خودتان خروجی مغز تقلیل یافته واقعیت است.

از این رو کاملاً منطقی است که با استناد به مشاهداتی که عین واقعیت نیستند، نتایجی مثل عدم اصالت خروجی مغز بگیریم. به این ترتیب گزینه دوم باطل است، مگر آنکه بخواهید تغییر عقیده دهید و این نظر را بپذیرید که خروجی مغز به کلی خالی از واقعیت است...

منظور از عدم اصالت این است که خروجی مغز عین واقعیت نیست. بر اساس مشاهداتی که عین واقعیت نیستند و ناقص بودن آنها عیان است نمی توان احکام قطعی، مثل سقوط دائمی سیبها و یا نبود احتمال ظاهر شدن اژدهاهای هفت سر را صادر کرد. لطفاً دقت بفرمایید. :Sham:

با تشکر فراوان
یا حق

بینام;81462 نوشت:
در هر دو حالت نتیجه مورد نظر اینجانب فراهم می شود! به هر حال هیچ جایی برای انکار احتمال سعود سیبها باقی نمی ماند!


با سلام خدمت دوستان گرامی:hamdel:
باز هم از اینکه پا برهنه وارد می شوم شدیدا پوزش میطلبم!:Nishkhand:
نمیدانم چرا هر وقت سراغ این تاپیک میام ناخودآگاه مذاکرات هسته ای کشورمان با گروه 5+1 در ذهنم تداعی می شود!! شاید دلیل ، شباهت سرانجام هر دو باشد!
به هر حال...
جناب بینام شما هم کمی انصاف را رعایت کنید!! پذیرفتن این ادعای شما " احتمال صعود سیبها" کمی سخت است.هر چند که نتوانیم خلافش را ثابت کنیم. نتایج غیر قابل پذیرشی می دهد. این یعنی اینکه بپذیریم2+2 برای همیشه برابر با 4 نمیشود و احتمال دارد روزی برایر 1 شود!! این یعنی اینکه روزی احتمال دارد که دور و تسلسل چیز بدی نباشد!!
احتمالا منظورجناب متحیراین باشد : شاخه ای که شما در حال قطع کردنش هستید، شاخه ایست که خودتان نیز بر روی آن ایستاده اید.

در آخر یک پیشنهاد کوچک: اگر امکانش وجود دارد، از استدلال هایی استفاده شود که مغز امثال حقیر نیز یارای پذیرفتنش را داشته باشد. :Moteajeb!:هدف تنها به گوشه رینگ بردن رقیب و ضربه آخر زدن نباشد. البته که ان شاءالله چنین نیست!:ok: یکی دیگر اینکه فکر کنم یه خورده تاپیک کش اومده!! امروز، فردا است که مدیر اجرایی محترم با قیچی بیاد سراغتون!:Gol:

مجددا از به هم ریختن محفل دوستانه شما عزیزان پوزش میطلبم!:Kaf:

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
باز هم از اینکه پا برهنه وارد می شوم شدیدا پوزش میطلبم! :Nishkhand:

این چه صحبتی است. خوش آمدید! :hamdel:

نقل قول:
نمیدانم چرا هر وقت سراغ این تاپیک میام ناخودآگاه مذاکرات هسته ای کشورمان با گروه 5+1 در ذهنم تداعی می شود!! شاید دلیل ، شباهت سرانجام هر دو باشد!

:khandeh!:

نقل قول:
جناب بینام شما هم کمی انصاف را رعایت کنید!! پذیرفتن این ادعای شما " احتمال صعود سیبها" کمی سخت است. هر چند که نتوانیم خلافش را ثابت کنیم.

موضوع این است که حقیر این ادعا را اثبات کرده ام. نه اینکه ادعایی پوچ کرده باشم و انتظار داشته باشم کسی خلافش را ثابت کند.

اگر مطلبی اثبات شود، و کسی نتواند با استدلالات معتبر این اثبات را رد کند، مطلب مربوطه خود به خود تثبیت می شود. بله اگر من همینطوری بر اساس باد هوا بگویم فلان، و بعد به عنوان حجت از مخاطبین بخواهم خلافش را ثابت کنند، این به هیچ عنوان اثبات ادعای من محسوب نمی شود.

شکل گیری خروجی مغز بر اساس ساختارش ادعای حقیر را اثبات می کند.

نقل قول:
این یعنی اینکه بپذیریم2+2 برای همیشه برابر با 4 نمیشود و احتمال دارد روزی برایر 1 شود!! این یعنی اینکه روزی احتمال دارد که دور و تسلسل چیز بدی نباشد!!

نه دوست عزیز. چنین نتیجه ای نمی دهد. دو با دو همیشه برابر با چهار می شود. محال عقلی هیچگاه رخ نمی دهد. برای سعود سیبها نیازی نیست که دو با دو برابر با چیزی غیر از چهار بشود.

نکته اینجاست که ما از عین واقعیت بی خبریم. به همین دلیل این امکان وجود دارد در عالم واقع چیزی باشد که بر ما پوشیده است، ولی بتواند کاری کند که سیبها سعود کنند. مثال:

فرض می کنیم در کنار عالم ما، عالم دیگری هم هست. این عوالم در حال حرکت هستند، و بنا به دلایلی که ما نمی دانیم، وقتی این دو عالم به هم نزدیک می شوند نیروی جاذبه برعکس عمل می کند!

همانطور که می بینید، در سناریوی فوق هیچ نوع محال عقلی رخ نداده است. فقط و فقط عدم اطلاع ما از عین واقعیت است که باعث می شود این قبیل چیزها محتمل محسوب شوند. جناب متحیر به هرج و مرج اشاره کردند، همانطور که عرض کردم در صورت بروز این قبیل احتمالات نادر، هیچ هرج و مرجی روی نمی دهد. بلکه این عدم عادت ما به این نوع رویدادهاست که باعث می شود فکر کنیم هرج و مرج رخ داده است.

پر واضح است که کسی نمی تواند این احتمالات را انکار کند، ولی همانطور که گفتم کسی هم نمی تواند روی آنها حساب باز کند. اختلاف حقیر با جناب متحیر در این باب در همین جاست که ایشان احتمال سعود سیبها را انکار می کنند. حال آنکه چنین انکاری فاقد هر نوع زیر بنای منطقی است.

نقل قول:
احتمالا منظورجناب متحیراین باشد : شاخه ای که شما در حال قطع کردنش هستید، شاخه ایست که خودتان نیز بر روی آن ایستاده اید.

هنگام تلاش برای یافتن پاسخ درست، کسی نمی تواند بر اساس این قبیل ملاحظات حقیقت را سانسور کند. فرقی نمی کند چه کسی روی این شاخه ایستاده است. شاخه فوق کاملاً خشک شده است و باید قطع شود. :Cheshmak:

اگر خشک نشده، لطفاً این ادعا را اثبات بفرمایید. تا به اینجای کار اینجانب دلایل کافی مبنی بر خشک بودن این شاخه ارائه کرده ام.

اینکه کسی از نتیجه یک استدلال بترسد، یا حاصل آن را هرج و مرج بداند، یا آن را نپسندد یا هر دلیل شخصی دیگر، به هیچ عنوان دلیل نمی شود که استدلال مربوطه غلط باشد. غلط بودن یک استدلال با ارائه اسناد و مدارک و شواهد متضاد با آن اثبات می شود.

نقل قول:
در آخر یک پیشنهاد کوچک: اگر امکانش وجود دارد، از استدلال هایی استفاده شود که مغز امثال حقیر نیز یارای پذیرفتنش را داشته باشد. :Moteajeb!:

اگر نکته ای گنگ است بفرمایید تا توضیحات بیشتر را ارائه کنیم. :hamdel:

نقل قول:
یکی دیگر اینکه فکر کنم یه خورده تاپیک کش اومده!! امروز، فردا است که مدیر اجرایی محترم با قیچی بیاد سراغتون!:Gol:

توکل بر خدا. :Cheshmak:

نقل قول:
مجددا از به هم ریختن محفل دوستانه شما عزیزان پوزش میطلبم!:Kaf:

خواهش می کنم. باعث خوشحالی ماست که افراد بیشتری در این بحث شرکت کنند.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
و ضمن تشکر از دوست گرامی جناب abcdefg
بینام عزیز

بینام;81518 نوشت:
نه دوست عزیز. چنین نتیجه ای نمی دهد. دو با دو همیشه برابر با چهار می شود. محال عقلی هیچگاه رخ نمی دهد. برای سعود سیبها نیازی نیست که دو با دو برابر با چیزی غیر از چهار بشود.

با چه ساختاری این استنباط را دارید خلاف 2+2=4 محال عقلی و صعود سیب امکان عقلی دارد؟
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
با چه ساختاری این استنباط را دارید خلاف 2+2=4 محال عقلی و صعود سیب امکان عقلی دارد؟

دوست عزیز. بالاخره موضع خود را مشخص کنید. شما یا ادراک مغز را تقلیل یافته واقعیت می دانید، یا خالی از واقعیت. کدام یکی؟

عبارت 2+2=4 زیر سؤال می رود اگر و فقط اگر ادراک مغز به کلی خالی از واقعیت فرض شود.

که البته این یک فرض باطل است، چرا که ادراک مغز وابسته به واقعیت است، و اگر واقعیتی نباشد، ادراکی هم نیست.

اگر سیبی سعود کند و ما نتوانیم آن را با قوانینی که خود اختراع کرده ایم توجیه کنیم، تنها دلیل آن ضعف قوانین اختراعی ماست، نه هرج و مرج در طبیعت. البته عین واقعیت نبودن خروجی مغز باعث می شود چنین ضعفی از قوانین اختراعی ما پیش بینی شود.

عدم اصالت خروجی مغز عبارت 2+2=4 را زیر سؤال نمی برد. وقتی سیستمی را تعریف کنیم، و به کل آن سیستم اشراف کامل داشته باشیم، هیچ رخداد غیر منتظره ای نمی تواند در آن سیستم رخ دهد. خود ما قوانین اعداد را اینطور ابداع کرده ایم که دو با دو چهار بشود. چه تحولی در عالم می تواند این قرارداد ما را باطل کند؟ چه مثالی می توانید ارائه کنید؟ حقیر برای سعود سیبها مثالی ارائه کردم:

فرض می کنیم در کنار عالم ما، عالم دیگری هم هست. این عوالم در حال حرکت هستند، و بنا به دلایلی که ما نمی دانیم، وقتی این دو عالم به هم نزدیک می شوند نیروی جاذبه برعکس عمل می کند!

کجای این مثال محال عقلی است؟

ریاضیات اختراع خود ماست و ما به آن اشراف کامل داریم. هیچ جنبه پنهانی در آن وجود ندارد که موجبات بروز اتفاقات عجیب و غریب را فراهم کند. ولی عالم اختراع ما نیست و ما به آن اشراف کامل نداریم، به همین دلیل نمی توانیم تحولات آن را به صورت قطعی پیش بینی کنیم.

به نظرم مطلب روشن است.

با تشکر فراوان
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟

بینام;81527 نوشت:
دوست عزیز. بالاخره موضع خود را مشخص کنید. شما یا ادراک مغز را تقلیل یافته واقعیت می دانید، یا خالی از واقعیت. کدام یکی؟

منظور مخاطب سؤال شما: من هستم ؟ یا شما؟

2سیب بعلاوه 2سیب برابر 4 سیب با 2 بعلاوه 2 برابر چهار چه تفاوتی دارد ؟
کدام عبارت بر عبارت دیگر متقدم است؟
حساب ساده 2+2 ! در مکشوف شدن 2+2
چه چیز اول وجود داشته؟
حساب! سیب! من! نیازمن! تعامل من! مغز من! یا ؟

مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟
انگیزه طرح پاسخ شما از کجا نشأت گرفته؟
تجزیه و تحلیل پاسخ شما در کجا انجام شده؟
پاسخ شما چگونه به کیبورد انتقال یافته؟
با چه اطمینان و اصالتی این مراحل صورت گرفته؟

قانون جاذبه نیوتون بر چه حسابی وضع شده؟
مخترع حساب دبفرانسیل کیست؟

در فرهنگ یشر علم حساب و اعداد با چه مکانیزمی تولید شده؟

مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟

بگذریم
آیا علم خالص داریم مثلا فلسفه خالص ریاضی خالص نوشتن خالص نقاش موسیقی فیزیک عرفان دعا راز ونیاز محبت ترس شجاعت ایمان دین؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
آیا پدیده یا دریافت خالص داریم؟ (کاملا ایزوله)
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟

بینام;81527 نوشت:
فرض می کنیم در کنار عالم ما، عالم دیگری هم هست. این عوالم در حال حرکت هستند، و بنا به دلایلی که ما نمی دانیم، وقتی این دو عالم به هم نزدیک می شوند نیروی جاذبه برعکس عمل می کند!

این عالم! چه عالمی است ؟(مادی؟ ذهنی؟ یا ......)؟
ارتباط این عالم با عالم ما !
متقاطع ؟ با چه معادله ای (سینوسی خطی درجه2 درجه 3 با چند تقاطع )؟موازی ؟محاط؟ در عالم ؟ از عالم؟ بر عالم؟ باعالم؟یا ازجنس عالم ما؟ این عالم منظم فرض شده؟ این برخورد با یک منطقه است دریک زمان است آن منطقه ایزوله است این برخورد مربوط به فقط یک قانون میشود بر امواج الکترومغناطیس هم اثر میگذارد نیروهای هسته ای ضعیف و قوی را می شناسد قوانبن ترمودینامیک مستثنی هستند در این برخورد موسیقی و نقاشی رویا ریاضی احساس ترس خشم یا انگیزه مهربانی و کنجکاوی ما چه میشود؟
تقدم تعامل این عالم فرضی با عالم ما بر چه پایه ایست؟
در ضمن منظورتان از عالم ما چیست؟
ده ما؟شهر ما؟ کشورجمهوری اسلامی؟هلال خصیب ؟منطقه خاورمیانه؟ جهان سوم؟قاره آسیا؟ کره زمین؟ (مسطح یا کره؟ زمین در مرکز عالم یا یک سیاره رها بر گرد مدار خود و اسیر در حرکتهای متعدد! (بر گردخود خورشید سیال در کهکشان بر گرد مرکز کهکشان ؟)) منظومه شمسی کهکشان راه شیری خوشه های کهکشانی یا کل عالم مادی؟
این برخورد در چه زمانی صورت میگیرد؟
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟
خلاصه سؤالهای بالا:
در زمانی که قرار است جاذبه عمل نکند! یا مختل عمل کند !یا برعکس عمل کند !مابقی قوانین و اجرام چگونه رفتار میکنند ؟ما چگونه رفتار میکنیم؟
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

دوست عزیز. با عرض معذرت. قصد جسارت ندارم. ولی پست ارسالی شما به نوعی ماستمالی استدلالات ارائه شده است.

نقل قول:
منظور مخاطب سؤال شما: من هستم ؟ یا شما؟

سؤال را از شما پرسیدم.

نقل قول:
2سیب بعلاوه 2سیب برابر 4 سیب با 2 بعلاوه 2 برابر چهار چه تفاوتی دارد ؟
کدام عبارت بر عبارت دیگر متقدم است؟
حساب ساده 2+2 ! در مکشوف شدن 2+2
چه چیز اول وجود داشته؟
حساب! سیب! من! نیازمن! تعامل من! مغز من! یا ؟

دوست عزیز. اگر دو سیب را در سبد بگذاریم، بعد دو سیب دیگر هم در سبد بگذاریم، چهار سیب باقی می ماند. چنین حالتی به هیچ عنوان محتمل نیست که دو سیب با دو سیب چهار سیب نشود، مگر آنکه در بین راه بلایی سر سیبها بیاید.

محال عقلی پدیده ایست که ما با عقل محدود خود به نبود احتمال روی دادن آن پی برده ایم. همانطور که خودتان فرمودید، خروجی مغز تقلیل یافته واقعیت است. پس آنچه که عقل حکم می کند که هیچگاه روی نمی دهد، هیچگاه روی نخواهد داد.

این مطلب کاملاً قابل اثبات است که دو با دو چهار می شود. حالت دیگری اصلاً متصور نیست.

ولی این مطلب که سیبها هیچگاه سعود نخواهند کرد به هیچ عنوان قابل اثبات نیست. در هر لحظه ممکن است عاملی ورای ادراکات ما جهان را زیر و رو کند. انکار این احتمال هیچ نوع زیربنای منطقی ندارد. :Sham:

نقل قول:
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟
انگیزه طرح پاسخ شما از کجا نشأت گرفته؟
تجزیه و تحلیل پاسخ شما در کجا انجام شده؟
پاسخ شما چگونه به کیبورد انتقال یافته؟
با چه اطمینان و اصالتی این مراحل صورت گرفته؟

دوست عزیز. همانطور که پیشتر اشاره کردم، کسی منکر سقوط سیبها نشده است. کسی نگفته خروجی مغز سراسر وهم و خالی از واقعیت است. این پرسشهای شما فقط و فقط زمانی استدلال حقیر را زیر سؤال می برد که خروجی مغز را خالی از هر نوع تقلیل واقعیت بدانیم.

مراحل مربوطه حقیقتاً صورت گرفته است. هرکس مدعی شود این مراحل به هیچ عنوان رخ نداده، فقط دارد سفسطه می کند.

فرق عمده ای بین اصالت قوانین فیزیک و اصالت عمل انجام گرفته توسط من وجود دارد. ما نمی دانیم ورای بیگ بنگ چه بوده و چه هست. ما نمی دانیم که آیا بیگ بنگ های دیگری هم هستند یا نه. ما نمی دانیم عالم چه وسعتی دارد. ما نمی دانیم چه عوالم دیگری ممکن است باشند. ما حتی یقین نداریم بیگ بنگی بوده باشد! و غیره...

هر آنچه در این باب می دانیم، تنها فرضیات است و بس. معادلاتی می نویسیم تا مشاهداتمان را توضیح دهیم و درک کنیم. هر از چند گاهی این معادلات متحول می شوند، چرا که مشاهدات ما دقیق تر می شود، و یا به جنبه های جدیدی از عالم دست پیدا می کنیم.

وقتی من با کیبورد خودم پستی را ارسال می کنم، این پست حقیقتاً ارسال شده است. این که من پست ارسال کرده ام فرضیه نیست. عملی است که من واقعاً انجام داده ام. بله، آن برداشتی که من از روند کار دارم عین واقعیت نیست، ولی هرچه که هست چیزی است که واقعاً رخ داده. تغییری است که من حقیقتاً در عالم ایجاد کرده ام.

نقل قول:
قانون جاذبه نیوتون بر چه حسابی وضع شده؟
مخترع حساب دبفرانسیل کیست؟

قانون جاذبه نیوتون با استفاده از ریاضیات بر اساس مشاهدات وضع شده است. ریاضیات استنتاجات عقلی است.

نقل قول:
در فرهنگ یشر علم حساب و اعداد با چه مکانیزمی تولید شده؟

منظورتان مغز است؟

نقل قول:
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟

خب معلوم است. از یک دیدگاه مادی محض، مغز آن را تولید کرده (بنده فعلاً تمرکزم روی همان دیدگاه مادی است).

نقل قول:
آیا علم خالص داریم مثلا فلسفه خالص ریاضی خالص نوشتن خالص نقاش موسیقی فیزیک عرفان دعا راز ونیاز محبت ترس شجاعت ایمان دین؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
آیا پدیده یا دریافت خالص داریم؟ (کاملا ایزوله)

هنوز بحث به جایی نرسیده است که وارد مقوله ادراک فرامغزی شویم. از یک دیدگاه مادی محض، اگر ثابت شود که انسان فقط و فقط همان جسم مادی است و بس، خیر چنین دریافت خالصی نداریم و نمی توانیم داشته باشیم.

نقل قول:
مطالب بالا و استنتاجهای شما با چه ساختاری تولید شده؟


منظورتان از تکرار این سؤال این است که به این نتیجه برسید که خروجی مغز اصیل است؟

خیر خروجی مغز اصیل نیست، چرا که خروجی آن بر اساس ساختارش تنظیم می شود. این مطلب همانقدر واقعیت دارد که عمل ارسال پست ما واقعیت دارد.

مادامی که ثابت نفرمایید خروجی مغز بر اساس ساختارش تنظیم نمی شود، استدلال مربوطه پابرجاست.

نقل قول:
این عالم! چه عالمی است ؟(مادی؟ ذهنی؟ یا ......)؟
ارتباط این عالم با عالم ما !
متقاطع ؟ با چه معادله ای (سینوسی خطی درجه2 درجه 3 با چند تقاطع )؟موازی ؟محاط؟ در عالم ؟ از عالم؟ بر عالم؟ باعالم؟یا ازجنس عالم ما؟ این عالم منظم فرض شده؟ این برخورد با یک منطقه است دریک زمان است آن منطقه ایزوله است این برخورد مربوط به فقط یک قانون میشود بر امواج الکترومغناطیس هم اثر میگذارد نیروهای هسته ای ضعیف و قوی را می شناسد قوانبن ترمودینامیک مستثنی هستند در این برخورد موسیقی و نقاشی رویا ریاضی احساس ترس خشم یا انگیزه مهربانی و کنجکاوی ما چه میشود؟
تقدم تعامل این عالم فرضی با عالم ما بر چه پایه ایست؟
در ضمن منظورتان از عالم ما چیست؟
ده ما؟شهر ما؟ کشورجمهوری اسلامی؟هلال خصیب ؟منطقه خاورمیانه؟ جهان سوم؟قاره آسیا؟ کره زمین؟ (مسطح یا کره؟ زمین در مرکز عالم یا یک سیاره رها بر گرد مدار خود و اسیر در حرکتهای متعدد! (بر گردخود خورشید سیال در کهکشان بر گرد مرکز کهکشان ؟)) منظومه شمسی کهکشان راه شیری خوشه های کهکشانی یا کل عالم مادی؟
این برخورد در چه زمانی صورت میگیرد؟

دوست عزیز. این شکل استدلال کردن شما بنده را ناامید می کند. اینجانب فقط احتمالی را مطرح کردم. پاسخ سؤالات فوق را فقط و فقط زمانی در خواهید یافت که عالم فرضی مطرح شده دسترسی کامل پیدا کنید و آن را با دقت مورد بررسی قرار دهید.

اینجانب ادعا نکردم که حتماً چنین چیزی رخ خواهد داد. به این ترتیب هیچ بار اثباتی به دوش حقیر نیست و هیچ لزومی ندارد پاسخهای مربوطه را ارائه کنم. ولی وقتی شما ادعا کنید که چنین چیزی هیچگاه رخ نخواهد داد، آنگاه بار اثبات به دوش شما خواهد بود.

اینجانب عرض کردم شاید چنین عالم فرضی ورای عالم ما در حال حرکت باشد. شاید هم نباشد!!! شما از کجا به این نتیجه رسیده اید که حتماً نیست؟ ادعای خود را اثبات بفرمایید.

نقل قول:
در زمانی که قرار است جاذبه عمل نکند! یا مختل عمل کند !یا برعکس عمل کند !مابقی قوانین و اجرام چگونه رفتار میکنند ؟ما چگونه رفتار میکنیم؟

دوست عزیز، آنچه ذکر شد مثال بود. فقط خواستم نشان دهم که می تواند اتفاقی رخ دهد که موجبات وقوع احتمالات عجیب و غریب را فراهم کند. چرا از موضوع اصلی فاصله می گیرید؟

به هر حال نیروی جاذبه مربوط به ذره ای به نام گراویتون است، پس این مطلب کاملاً قابل تصور است عالم فرضی مربوطه ذره ای از خودش ساطع کند که عملکرد گراویتون را وارونه کند.

در ضمن طبق نظریه ریسمانها، ما در یک اَبَر عالم متشکل از عوالم متعدد زندگی می کنیم، و جالب آنکه طبق این نظریه ذره گراویتون قابلیت ترک عالم ما و ورود به عوالم دیگر را دارد (علت ضعف قدرت آن در برابر نیروی الکترومغناطیس).

ولی اینها همه مطالب انحرافی است و هیچ ربطی به استدلال حقیر ندارد. اینکه پست حقیر با استفاده از مغزم طراحی و ارسال شود، به هیچ عنوان به معنای عین واقعیت بودن خروجی مغز نیست.

امیدوارم در آینده از ارسال سؤالات بیمورد و مطالب انحرافی خوددرای بفرمایید. از شما انتظار این نوع پاسخگویی را ندارم.

همچنان منتظر ارائه دلایل مستند شما مبنی بر سقوط دائمی سیبها هستم. از کجا به این نتیجه رسیده اید که در X، هیچ زمینه ای وجود ندارد که گاهی سیبی سعود کند؟ مگر شما به X دسترسی کامل دارید؟

وقتی به کل سیستمی اشراف کامل نباشد، چطور امکان دارد که تحولات آن را با دقت 100% پیش بینی کنیم؟

چطور می شود با وجود X و اختلاف واضح و آشکار بین خروجی مغز و واقعیت، قوانین وضع شده توسط بشر (مثل جاذبه نیوتون) را سنت الهی دانست؟

جالب آنکه همین جاذبه نیوتون که اینقدر سنگش را به سینه می زنید مدتی است که منسوخ شده و جاذبه نسبیت جایگزین آن شده است!!! از کجا معلوم دو روز دیگر تئوری جدیدی مطرح نشود و دیدگاه ما را نسبت به نیروی جذبه متحول نکند، همانطور که نسبیت این کار را کرد؟

لیست برخی از سؤالات بی پاسخ مانده:

1 - عرض شد: «یک مسئله دیگر این است که با توجه به نامحدود بودن خالق، این مطلب استنباط می شود که خلقتش هم نامحدود است؛ به این ترتیب معلوم می شود که اقیانوس واقعیت اقیانوسی بیکران است... پس روند نمونه برداری بشر هیچگاه تمام نمی شود.»

آیا با بیکران بودن اقیانوس واقعیت موافق هستید؟

2 - فرمودید: «وجود ما متکی بر قوانین الهی است»

لطفاً بفرمایید قوانین الهی چیستند.

3 - لطفاً پویایی متوازن را تعریف بفرمایید.

4 - آیا شما معتقدید که موجودات عالم به ذات پروردگار متصل نیستند؟

اگر متصل نیستند، پس وجود خودشان را از کجا کسب می کنند؟ اگر اینطور باشد، یعنی موجوداتی مجزای از آفریدگار هستند؟

هر موجودی، چه عقل داشته باشد چه نداشته باشد، چه خوب باشد و چه بد باشد، حداقل موجود است. همین موجود بودن اثبات اتصال آن موجود به ذات خداوند است.

5 - پیشتر به مسئله بقا اشاره کردید. منظورتان از بقا چیست؟ لطفاً بفرمایید یک انسان چگونه به سعادت می رسد؟ مصادیق سعادت از نظر شما چیست؟

6 - فرمودید: «اگر قرار است عدالت و قضاوتی باشد باید شرایط از ابتدا تا انتها یکسان باشد»

مثال گربه و انسان مثال بسیار محکم و مستدلی است. اگر انسان نبودن گربه بی عدالتی در درگاه خداوند باشد، امام نبودن همه انسانها هم بی عدالتی است. لطفاً این استدلال را به صورت مستدل رد کنید.

در ضمن در روایات متعددی اشاره شده است که قضاوت درباره افراد در روز قیامت بر اساس میزان عقل آنهاست. پس بی عدالتی مربوطه که از آن نگرانید اصلاً پیش نمی آید.

بر چه اساسی معتقدید که شرایط باید از ابتدا تا انتها یکسان باشد، حال آنکه مشاهدات نشان می دهد هیچ دو انسانی شرایط مشابه ندارند؟

7 - به خبر عظیم اشاره فرمودید. از نظر شما این خبر عظیم چیست؟

8 - بالاخره قانون جاذبه را سنت الهی می دانید یا خیر؟

9 - فرمودید: «آنکه بر مبنای نظم موزون آفرینش زندگی کند و عقل که از مواهب الهی است را به کار بندد تا موجب بقایش شود سعادتمند است»

دوست عزیز، اینکه یک جمله کلی است. این نظام موزون آفرینش چیست؟ عقل چه چیزی حکم می کند؟ لطفاً چند دلیل عقلی ارائه بفرمایید که چرا من نباید پولی را که در خیابان پیدا می کنم در جیب خودم بگذارم؟ این عمل چه ناهماهنگی با نظام آفرینش دارد؟

10 - وقتی عقل نسبی باشد، چرا نباید تقرب به خداوند نسبی باشد؟ بگذریم از اینکه بین میزان عقل و میزان تقرب به خداوند ارتباط ویژه ای وجود دارد. :Sham:

نقل قول:
همه مسافر یک کشتی هستیم کشتی را غرق نکنید

اینجانب مسافر کشتی شما نیستم. دقیقاً قصد دارم کشتی شما را غرق کنم تا مجبور شوید دنبال کشتی جدیدی بگردید. :Cheshmak:

با تشکر فراوان :hamdel:
یا حق

سلام و عرض ادب خدمت بینام گرامی
دوست عزیز
همانطور که در پست 177 فرموده بودید

بینام;81692 نوشت:
طبعاً شما هم از اثراتی مشابه بهره مند می شوید.

بله تحمل و آرامش و دانش بسیار فراتری نصیبم شده که بی شک از ثمرات گفتگو با شماست متشکرم

بینام;81692 نوشت:
دوست عزیز. با عرض معذرت. قصد جسارت ندارم. ولی پست ارسالی شما به نوعی استدلالات ارائه شده است.

دوست عزیز همانطور که شما سعی دارید به پایه های تفکر مقابل اشاره کنید و آنرا به راست آزمایی فرا بخوانید
اینجانب هم در پی عدم توفیق در تبیین بحث
با طرح سوالهایی خواستم به در هم تنیده بودن جهان اشاره کنم
جهان در هم تنیده است ولی مشوش نیست
هر چند نمیدانم علم حساب از کجا آغاز شد
ولی با طرح سوالهایی :
شمردن سیب و انتزاع ریاضی و اشاره به من داشتم (که محمل بستر طرح نیاز و ابداع و تعالی ریاضی است) و مغز

و باز اشاره به قانون جاذبه و حساب دیفرانسیل داشتم
که چه چیز موجب تبیین دیگری شده
نیرویی به نام جاذبه با ، یا بدون ما هست .
عملکرد دقیق و منظم و بدون اغماض جاذبه معطل کشف و تایید معرفت ما نیست
ولی معرفت ما به این نیرو معطل بلوغ و نبوغ بشر بوده
اشاره به حساب دیفرانسیل کردم که ابداع این ریاضی مرهون نبوغ نیوتون بوده و هالی هم برای پیشگویی زمان سیر ستاره دنباله دار منسوب به خودش از روش ابداعی نیوتون استفاده کرد
این علم حساب با شمردن سیبها آغاز شده ؟ریاضی بوده؟ و بعد ما این را برای شمردن سیب به کار بردیم؟ اگر مغز ما محمل سخت افزاری برای حساب نداشت !
در پی تمرین ریاضی و یا هر ممارست دیگر از جمله دعا خوانی :samt: بخشهایی در مغز فربه تر و شاخص تر می شدند !
اول کدام بوده ؟چه پاسخی برای طرح موضوع داریم؟

و اینکه دائم از جاذبه میگویم به خاطر ربط تنگاتنگ آن با ادعای اعجاز شق القمر است تا اتفاق افتادن معجزه را بدون درگیری با محیط و اطرافش ردکنم

بگذریم همه پست قبلی من بر سر این بود که درجهان هیچ چیز خالص و انتزاعی وجود ندارد
اگر هم موجود باشد
به خاطر ذات متکثر خودمان
ما بدان معرفت پیدا نمیکنیم
من هستمی که شما اشاره میکنید
به طور انتزاعی و خالص وجود ندارد
هیچ چیز اصیلی در این جهان نیست
شئ آنطور که درفلسفه و کلام به طور انتزاعی از آن یاد میکنند وجود ندارد چه حتی یاد ما شئ را از انتزاع در می آورد
شبیه به مکانیک کوانتوم
هر چه قدر بخواهی با دقت از زمان ومکان ذرات بگویی از اصل موقعیت ذره دورتر میشوی

ربط این مرقومه ها با

متحیر;81534 نوشت:
همه مسافر یک کشتی هستیم کشتی را غرق نکنید

بخاطر این استکه شما معرفت بشر را فاقد اصالت میدانید
ایا این نظر شما جزو معرفت بشر هست
پس نظر شما هم فاقد اصالت است
از آنجا که بر این معارف زندگی میکنیم وبر بسیار قلیلتر از اینها هم زندگی کرده ایم و حتی دریافتهایی داشتیم خلاف واقع پس این اصالتی که شما به دنبالش هستید نه کارآمد و کاربردی هست و نه دست یافتنی
تقریبا رسیدن به این اصالت یک امر محال و غیر عقلانی است

وصحبت دیگر
معرفت بشر شامل همه دریافتهای بشر است(احساس هنر علوم حکمت ادبیات و هرچه که به نام فرهنگ و دست آورد بشر است دین هم زیر مجموعه کوچک با ادعای بسیار بزرگ و نامتناهی از این معرفت است)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

از این اگربگذریم به سوالهای شما میرسیم که اغلبش را نمیدانم هر چند....
دوست عزیز و بردبارم
بازهم از همصحبتی شما ابراز خرسندی میکنم
متشکرم

با سلام و عرض ادب :Gol:

پس از مطالعه پست جدید شما، متوجه شدم از سؤالات پست قبلی تعبیر نادرستی داشته ام. به همین دلیل به خاطر استفاده از واژه ماستمالی پوزش می طلبم.

البته اگر مطلب را به همین صورتی که در پست ارسالی اخیر مطرح شده است بیان می فرمودید، اینجانب درک بهتری از سؤالاتتان کسب می کردم. به همین دلیل تقاضا دارم منظور خودتان را تنها در قالب سؤال، و یا به صورت دو پهلو بیان نفرمایید تا شرمنده شما نشوم.

به منظور بررسی و تفکر بیشتر در این باب، از ارسال پاسخ در این لحظه خودداری می کنم.

با تشکر فراوان :hamdel:
یا حق

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
بله تحمل و آرامش و دانش بسیار فراتری نصیبم شده که بی شک از ثمرات گفتگو با شماست متشکرم

بنده هم از شما متشکرم. :hamdel:

نقل قول:
دوست عزیز همانطور که شما سعی دارید به پایه های تفکر مقابل اشاره کنید و آنرا به راست آزمایی فرا بخوانید
اینجانب هم در پی عدم توفیق در تبیین بحث
با طرح سوالهایی خواستم به در هم تنیده بودن جهان اشاره کنم
جهان در هم تنیده است ولی مشوش نیست
هر چند نمیدانم علم حساب از کجا آغاز شد
ولی با طرح سوالهایی :
شمردن سیب و انتزاع ریاضی و اشاره به من داشتم (که محمل بستر طرح نیاز و ابداع و تعالی ریاضی است) و مغز

و باز اشاره به قانون جاذبه و حساب دیفرانسیل داشتم
که چه چیز موجب تبیین دیگری شده

حال متوجه منظور شما شدم. باز هم به خاطر پیش داوری انجام شده پوزش می طلبم.

نقل قول:
نیرویی به نام جاذبه با ، یا بدون ما هست .
عملکرد دقیق و منظم و بدون اغماض جاذبه معطل کشف و تایید معرفت ما نیست
ولی معرفت ما به این نیرو معطل بلوغ و نبوغ بشر بوده

دقیقاً نکته همین جاست. بله، چه ما با مغز خود عالم را مشاهده بکنیم و چه نکنیم، سیبها سقوط می کنند. ولی آنچه ما به عنوان جاذبه می شناسیم، اختراع ماست. یعنی علم ما بدون ما بی معناست.

سیبها با ما یا بی ما سقوط می کنند، ولی اصلاً معلوم نیست حقیقت سقوط سیبها همان فرمولهایی باشد که ما طراحی کرده ایم.

پس اگر سیبی سقوط کند و مدعی شویم سقوط این سیب خاص بر اساس سنت الهی بوده است، بنده موافقم.

ولی اگر مدعی شویم که فرمولهای ریاضی اختراع شده توسط بشر که سعی در توضیح سقوط سیبها دارند، سنت الهی هستند، آنگاه حقیر به شدت مخالفت می کنم. چرا که این فرمولها فقط در مشاهدات مغزی ما معنا می یابند. و از آنجا که مغز ما از عین واقعیت بی خبر است، پس اصلاً معلوم نیست که این فرمولها واقعیت را منعکس کنند.

در اینکه تا به حال سیبها سقوط کرده اند شکی نیست، ولی در اینکه سیبها به همان شکلی که ما در ذهن خود تعریف می کنیم سقوط کرده باشند شک هست. :Sham:

و در اینکه رویدادهای رخ داده بر اساس سنت الهی بوده اند نیز شکی نیست. ولی در اینکه سنت الهی محدود باشد به روند جاری رویدادها به شدت شک هست. :Sham:

فقط کسی می تواند حد و حدود سنت الهی را بیان کند که از کل عین واقعیت با خبر باشد.

نقل قول:
اشاره به حساب دیفرانسیل کردم که ابداع این ریاضی مرهون نبوغ نیوتون بوده و هالی هم برای پیشگویی زمان سیر ستاره دنباله دار منسوب به خودش از روش ابداعی نیوتون استفاده کرد
این علم حساب با شمردن سیبها آغاز شده ؟ریاضی بوده؟ و بعد ما این را برای شمردن سیب به کار بردیم؟ اگر مغز ما محمل سخت افزاری برای حساب نداشت !

مطمئن نیستم معنای این قسمت فرمایشتان را درک کرده باشم. ولی فکر کنم توضیحاتی که بالاتر ارائه کردم اختلاف را حل کرده باشد.

نقل قول:
در پی تمرین ریاضی و یا هر ممارست دیگر از جمله دعا خوانی :samt: بخشهایی در مغز فربه تر و شاخص تر می شدند !

طبیعی است که هر عملی تأثیرات خودش را در جسم بگذارد. مخصوصاً که ما معتقدیم جسم و وجود ملکوتی انسان به موازات هم هستند. یعنی هر تغییری که در یکی صورت پذیرد، بی درنگ خودش را در دیگری نشان می دهد.

نقل قول:
اول کدام بوده ؟چه پاسخی برای طرح موضوع داریم؟

هیچکدام اول نبوده، تحولات روحی و جسمی به موازات هم حرکت می کنند. (شاید بتوان گفت جسم تجلی روح است... والله اعلم)

نقل قول:
و اینکه دائم از جاذبه میگویم به خاطر ربط تنگاتنگ آن با ادعای اعجاز شق القمر است تا اتفاق افتادن معجزه را بدون درگیری با محیط و اطرافش ردکنم

اینجانب قصدم دفاع از موارد خاصی از معجزه نیست. بلکه سعی دارم محتمل بودن موضوع را در کلیت خودش نشان دهم.

البته با توجه به مسئله X، شما قادر نخواهید بود ادعای خودتان را اثبات بفرمایید. چرا که در X می تواند زمینه ای وجود داشته باشد تا شئی بدون درگیری آنچنانی با محیط اطرافش دچار تحولی خاص شود.

منظور این است که به هر حال مطلب محتمل است، و احتمال را نمی توان انکار کرد.

نقل قول:
بگذریم همه پست قبلی من بر سر این بود که درجهان هیچ چیز خالص و انتزاعی وجود ندارد
اگر هم موجود باشد
به خاطر ذات متکثر خودمان

احتمالاً منظورتان از جهان، همان عالم ذهنی خروجی مغز است. چرا که آنچه ورای مغز قرار دارد (عین واقعیت) همان چیز خالصی است که به آن اشاره فرمودید.

نقل قول:
ما بدان معرفت پیدا نمیکنیم

اگر تنها ابزار انسان برای ادراک، مغز و مشاهده موارد بیرونی باشد، این جمله صحیح است.

نقل قول:
من هستمی که شما اشاره میکنید
به طور انتزاعی و خالص وجود ندارد

بنده هم متوجه شدم این موضوع راه مناسبی برای ورود به بحث ادارک خالص نیست، به همین دلیل آن را پیگیری نکردم.

نقل قول:
هیچ چیز اصیلی در این جهان نیست

به نظر می رسد اصیل نبودن ادارکات (مغزی) بشر را پذیرفته باشید. :ok:

نقل قول:
شئ آنطور که درفلسفه و کلام به طور انتزاعی از آن یاد میکنند وجود ندارد چه حتی یاد ما شئ را از انتزاع در می آورد
شبیه به مکانیک کوانتوم
هر چه قدر بخواهی با دقت از زمان ومکان ذرات بگویی از اصل موقعیت ذره دورتر میشوی

شئ به آن شکلی که مد نظر شماست در مشاهدات مغزی ما وجود ندارد. نه اینکه اصلاً وجود نداشته باشد...

بله ما قادر نیستیم با دقت از زمان و مکان ذرات سخن بگوییم، و هرچه بیشتر تلاش کنیم از اصل موقعیت ذره دورتر می شویم. این جمله صحیح است. ولی اصل موقعیت ذره یک واقعیت وجودی است که بنا به دلایلی خارج از دسترس ما قرار دارد.

پس واقعیت وجودی به صورت اصیل واقعاً هست، ولی وقتی از فیلتر مغز ما عبور کند، آنچه مغز ارائه می کند تصویری از آن است، پس آنچه مغز ارائه می کند اصیل و انتزاعی نیست.

اگر اشیاء واقعیت وجودی نداشته باشند که اصلاً چیزی نباید موجود باشد. :Sham:

البته فکر می کنم منظور شما هم همین است. اگر منظورتان چیز دیگری است لطفاً اعلام بفرمایید.

نقل قول:
بخاطر این استکه شما معرفت بشر را فاقد اصالت میدانید
ایا این نظر شما جزو معرفت بشر هست
پس نظر شما هم فاقد اصالت است

حقیر ادراکات مغزی بشر را فاقد اصالت می دانم و اصلاً نام معرفت را روی آن نمی گذارم. معرفت، علم یقینی درباره عین واقعیت است.

اینجانب پیشتر فاقد اصالت بودن را تعریف کرده ام. فاقد اصالت، یعنی عین واقعیت نیست. یعنی وابسته به X است، به همین دلیل معلوم نیست دقیقاً به چه شکل جاری است، و اصلاً معلوم نیست همیشه جاری بماند. پس اصیل نیست.

بله با این تعریف خود نظر بنده هم فاقد اصالت است، چرا که عین واقعیت نیست. ولی تنظیم خروجی مغز بر اساس ساختارش همانقدر حقیقت دارد که سقوط سیبها حقیقت دارد. پس این حقیقت که اصیل نبودن ادراکات مغزی بشر شامل حال خود نظر بنده هم می شود آن را از اعتبار ساقط نمی کند. همانطور که سقوط سیبها از اعتبار ساقط نمی شود.

نقل قول:
از آنجا که بر این معارف زندگی میکنیم وبر بسیار قلیلتر از اینها هم زندگی کرده ایم و حتی دریافتهایی داشتیم خلاف واقع پس این اصالتی که شما به دنبالش هستید نه کارآمد و کاربردی هست و نه دست یافتنی
تقریبا رسیدن به این اصالت یک امر محال و غیر عقلانی است

اینکه این مطلب کاربردی هست یا نه تأثیری در اصل قضیه ندارد. البته در روند ادامه بحث کاربردی خواهد شد! :Cheshmak:

و البته اینکه رسیدن به این اصالت شدنی است یا خیر مربوط به ادامه بحث بوده، به شدت وابسته به ارتباط وجودی بین خالق و مخلوق است. منتهی تا بحث X و سنت الهی نبودن قوانین اختراع شده توسط بشر به سرانجام مشخص نرسد ورود کامل و تمام عیار به آن بحث بیهوده است.

نقل قول:
وصحبت دیگر
معرفت بشر شامل همه دریافتهای بشر است(احساس هنر علوم حکمت ادبیات و هرچه که به نام فرهنگ و دست آورد بشر است دین هم زیر مجموعه کوچک با ادعای بسیار بزرگ و نامتناهی از این معرفت است)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

وقتی با توجه به رابطه وجودی بین خالق و مخلوق ادراک اصیل اثبات (یا محتمل) شود، این جمله از اعتبار ساقط خواهد شد. فعلاً از پاسخ به آن خودداری می کنم تا شرایط بحث به حد مورد نظر برسد.

نقل قول:
از این اگربگذریم به سوالهای شما میرسیم که اغلبش را نمیدانم هر چند....

منتظر پاسخهای شما هستم. :hamdel:

با تشکر مجدد
یا حق

سلام وعرض ادب خدمت بینام گرامی

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه​اش دراز کنید

گره این بحث را پیدا کنید و تحیر بزرگ من را رفع کنید
عجیب است که با خواندن پستهای شما( مطالبتان را )میفهمم قبول دارم ولی نمیفهمم و قبول ندارم
این مشکل شخصی من است تا کلیت و هدف موضوعی برایم تبیین نشود انگیزه ای برای پی گیری موضوع برایم حاصل نمیشود
هر چند بعضی با جمع آوری جزییات پازل موضوع را سرهم میکنند

وقتی پست خودم را دوباره خوانی میکنم با مجموعه منقولات خودم که در پست شما نقد شده قیاس میکنم حس و حال دیگری دارد
تهی شده ؟ دگرگون شده ؟ برعکس شده ؟ نمیدانم ولی منقلب شده
حرف همان است ولی آن حرف نیست
با اینکه یک حرف است، مکتوب دیجیتال شده است !
چه بر سر مفاهیم آن آمده؟
اصیل نیست
در عین بودن نیست

خدا نگهت دارد بینام من رابه غوری انداختی که خودت هم خبر نداری مرا به چه وادی کشاندی
به هرحال بر حیرتم افزودی کامم را دوختی
میخواهم ادامه دهم که بگویم کاملا مخالفم
فعلا در این غوری که هستم نظر شما فضایی را برایم تنگ نمی کند که معترض شما باشم
هیچ اعتراضی به گفته های شما ندارم
از کشتی بیرونم کردی ولی سوار بر کشتی شما هم نمیشوم

بینام عزیز مغرور نشو گرهی باز نکردی گره بر گره زدی گره های من هست هنوز بر سر حرفم هستم که تنها عقل ......

اگر گره باز کردی خبرم کن ادامه میدهیم

خدا خیرت بدهد

به هر حال هر چه شما بگویید
این طور که شما هم میگویید میشود

بابت زیاده گویی هایم عذر میخواهم

متشکرم

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی :Gol:

نقل قول:
گره این بحث را پیدا کنید و تحیر بزرگ من را رفع کنید
عجیب است که با خواندن پستهای شما( مطالبتان را )میفهمم قبول دارم ولی نمیفهمم و قبول ندارم
این مشکل شخصی من است تا کلیت و هدف موضوعی برایم تبیین نشود انگیزه ای برای پی گیری موضوع برایم حاصل نمیشود
هر چند بعضی با جمع آوری جزییات پازل موضوع را سرهم میکنند

گِرِهی در بحث نیست. مشکل بحث این است که ناقص است. همانطور که اشاره فرمودید هدف استدلال ارائه شده پوشیده است. چرا که هنوز به آن اشاره ای نشده. اینها تازه مقدمه چینی برای بحث اصلی است.

قصد حقیر این بوده که ابتدا ثابت کنم خروجی مغز اصالت ندارد. در نتیجه معلوم می شود که عالمی که به عنوان عالم می شناسیم هم اصالت ندارد. در نتیجه علوم مادی بشر هم از اصالت می افتند. در آخر عقیده ماده گرایی و اصیل دانستن ماده متلاشی می شود.

طبیعی است که بعد از این استنتاجات، خلاء بزرگی پیش می آید و مخاطب به این نتیجه می رسد که دستش برای همیشه از عین واقعیت کوتاه شده است...

ولی موضوع این است که همه این حرفها مقدمه اثبات وجود ادراک اصیل و فرا مغزی است. یعنی قرار است بعد از ایجاد این خلاء، چیزی جای آن را پر کند. منتهی ناچاراً بحث باید قدم به قدم پیش رود. تا آجرهای اول محکم نشوند، نمی توان آجرهای جدید را قرار داد.

نقل قول:
وقتی پست خودم را دوباره خوانی میکنم با مجموعه منقولات خودم که در پست شما نقد شده قیاس میکنم حس و حال دیگری دارد
تهی شده ؟ دگرگون شده ؟ برعکس شده ؟ نمیدانم ولی منقلب شده
حرف همان است ولی آن حرف نیست
با اینکه یک حرف است، مکتوب دیجیتال شده است !
چه بر سر مفاهیم آن آمده؟
اصیل نیست
در عین بودن نیست

اینجانب هم با خیلی از مسائلی که مطرح می فرمایید موافقم، ولی زیربنای اعتقادی ما یکی نیست. علت بروز این حس و حال و تفاوت در اینجاست. شما به مسائل جور دیگری نگاه می فرمایید، و به نتایج خاصی می رسید. حقیر جور دیگری نگاه می کنم و بعضاً (و گاهی صرفاً به ظاهر) به همان نتایج می رسم. ولی همانقدر که نتیجه مهم است، روند رسیدن به نتیجه هم اهمیت دارد. :Sham:

نقل قول:
خدا نگهت دارد بینام من رابه غوری انداختی که خودت هم خبر نداری مرا به چه وادی کشاندی

خواهش می کنم. :hamdel:

نقل قول:
به هرحال بر حیرتم افزودی کامم را دوختی
میخواهم ادامه دهم که بگویم کاملا مخالفم
فعلا در این غوری که هستم نظر شما فضایی را برایم تنگ نمی کند که معترض شما باشم
هیچ اعتراضی به گفته های شما ندارم
از کشتی بیرونم کردی ولی سوار بر کشتی شما هم نمیشوم

آیا با یقین کامل می دانید آن کشتی که حقیر سوارش شده ام چیست و به کجا می رود؟ :Cheshmak:

قصد مقدماتی انیجانب هم همین بود که شما از کشتی خودتان بیرون بیایید که به نظر می رسد این هدف محقق شده باشد. :Kaf:

نقل قول:
بینام عزیز مغرور نشو گرهی باز نکردی گره بر گره زدی گره های من هست هنوز بر سر حرفم هستم که تنها عقل ......

انشاءالله عمری باشد، در ادامه بحث به تعریف عقل که برسیم متوجه خواهید شد که حقیر هم موضع (تقریباً) مشابهی دارم.

نقل قول:
اگر گره باز کردی خبرم کن ادامه میدهیم

همانطور که عرض کردم بحث گره ندارد، بلکه ناقص است.

نقل قول:

خدا خیرت بدهد

خواهش می کنم. به همچنین. خدا می داند این بحث چه برکاتی برای اینجانب داشته است. :hamdel:

نقل قول:
به هر حال هر چه شما بگویید
نقل قول:

این طور که شما هم میگویید میشود

به نظر می رسد بحث خروجی مغز به پایان منطقی خودش رسیده باشد. برای جمع کردن این مبحث، توافقات انجام شده را لیست می کنم تا اگر در موردی از این موارد همچنان مخالفتی هست، روی آن بحث کرده، به نتیجه برسیم تا انشاءالله وارد فاز دوم بحث شویم:

1 - خروجی مغز وابسته به واقعیت است.

2 - خروجی مغز وابسته به ساختار خودش هم هست.

3 - بنا به بند 2، خروجی مغز عین واقعیت نیست و هیچگاه نمی تواند عین واقعیت شود (چرا که همواره ساختار خواهد داشت).

4 - با توجه به بند 3، ما هیچگاه نمی توانیم رویدادهای پیش رو را با دقت 100% پیش بینی کنیم، چرا که از عین واقعیت بی خبریم. در نتیجه در هر لحظه ای این احتمال وجود دارد عاملی که تا به حال پنهان بوده تحولی خاص و پیش بینی نشده در عالم ایجاد کند (این فقط یک احتمال است. این احتمال به قدری کم اهمیت می باشد که هیچ انسان عاقلی زندگی و سعادت خودش را در گرو وقوع آن نمی داند، و برای سعادت خودش با استفاده از این احتمالات نادر برنامه ریزی نمی کند. همانگونه که ما بر اساس احتمال وجود اژدها در حیاط منزل برنامه ریزی نمی کنیم).

5 - ما هیچگاه نمی توانیم (با استفاده از مغز) به ماهیت حقیقی رویدادها پی ببریم. ممکن است فرمولهایی طراحی کنیم که ظاهراً مسئله را توضیح دهند، ولی آنچه این فرمولها و مدلها ارائه می کنند به هیچ عنوان عین واقعیت نیست. چرا که بنیانشان روی خروجی مغز قرار دارد. خروجی مغز هم که عین واقعیت نیست.

6 - بنا به بندهای فوق، خروجی مغز اصولاً فاقد اصالت است. فاقد اصالت یعنی: ما را به عین واقعیت نمی رساند.

اگر موافق باشید از این پس بندهای فوق را به اختصار «قضیه X» بنامیم. البته X ابتکار جالب و به جای خودتان است.

در راستای به پایان رساندن قضیه X تقاضا دارم اگر با هر کدام از 6 بند مربوطه مخالفتی دارید و یا بندی (در رابطه با قضیه X) از قلم افتاده است، آن را ارائه فرمایید تا در صورت لزوم بحث نهایی روی آن صورت گیرد.

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام خدمت دوستان عزیز
با توجه به مثال "وجود اژدها در حیاط" که توسط بینام عزیز مطرح شد و برنامه ریزی در مورد وجود آن،
و همچنین اذعان به این مسئله که هیچ انسانی به دلیل داشتن مغز نمیتواند به عین واقعیت دست پیدا کند و بنابراین کسی نمیتواند ادعا کند که x وجود دارد(x را درک کرده است)،بلکه تنها ما نمیتوانیم وجود آن را انکار کنیم. شاید باشد شاید نباشد،
و همچنین با عنایت به این مسئله که هنوز عقل و ادراکات عقلی در این تاپیک به طور کامل ناک اوت نشده است،
با توجه به این موارد به نظر حقیر بند 4 را به صورت زیر تغییر دهیم بهتر است:

4 - با توجه به بند 3، ما هیچگاه نمی توانیم رویدادهای پیش رو را با دقت 100% پیش بینی کنیم، چرا که از عین واقعیت بی خبریم. در نتیجه در هر لحظه ای این احتمال وجود دارد عاملی که تا به حال پنهان بوده تحولی خاص و پیش بینی نشده در عالم ایجاد کند (این فقط یک احتمال است). این احتمال به قدری کم اهمیت می باشد که هیچ انسان عاقلی زندگی و سعادت خودش را در گرو وقوع آن نمیداند، و برای سعادت خودش با استفاده از این احتمالات برنامه ریزی نمیکند. ( همانگونه که ما برای وجود اژدها در حیاط منزل برنامه ریزی نمیکنیم)
تشکر

ساکت باشید و به کار خدا نگاه کنید:Ghamgin:

با سلام و عرض ادب :Gol:

و تشکر فراوان به خاطر نکته ای که مطرح فرمودید. :hamdel:

در رابطه با قسمتهایی از فرمایشاتتان نکاتی لازم به ذکر است:

نقل قول:
و همچنین اذعان به این مسئله که هیچ انسانی به دلیل داشتن مغز نمیتواند به عین واقعیت دست پیدا کند

اصلاح می کنم:

و همچنین اذعان به این مسئله که هیچ انسانی نمی تواند با مغزش به عین واقعیت دست پیدا کند

نقل قول:
و بنابراین کسی نمیتواند ادعا کند که x وجود دارد(x را درک کرده است)،بلکه تنها ما نمیتوانیم وجود آن را انکار کنیم. شاید باشد شاید نباشد،

در وجود خود X شکی نیست. اختلاف بین خروجی مغز و عین واقعیت خود به خود وجود X را اثبات می کند. چیزی که در آن شک هست محتویات و ماهیت X است.

لطفاً در صورتی که قسمتهای آبی فوق را گنگ می دانید، یا معتقدید که نتیجه بحث چنین چیزی نبوده اعلام بفرمایید تا در رابطه با آن توضیحاتی ارائه شود. ادامه بحث به شدت وابسته به درک صحیح قضیه X است.

نقل قول:
با توجه به این موارد به نظر حقیر بند 4 را به صورت زیر تغییر دهیم بهتر است:

4 - با توجه به بند 3، ما هیچگاه نمی توانیم رویدادهای پیش رو را با دقت 100% پیش بینی کنیم، چرا که از عین واقعیت بی خبریم. در نتیجه در هر لحظه ای این احتمال وجود دارد عاملی که تا به حال پنهان بوده تحولی خاص و پیش بینی نشده در عالم ایجاد کند (این فقط یک احتمال است). این احتمال به قدری کم اهمیت می باشد که هیچ انسان عاقلی زندگی و سعادت خودش را در گرو وقوع آن نمیداند، و برای سعادت خودش با استفاده از این احتمالات نادر برنامه ریزی نمیکند. ( همانگونه که ما برای وجود اژدها در حیاط منزل برنامه ریزی نمیکنیم)

حق با شماست. به این صورت خیلی بهتر است. فقط واژه نادر را به آن اضافه کردم تا نوع احتمالات مورد بحث مشخص تر شود و دلیل عدم برنامه ریزی روی این احتمالات خودش را بیشتر نشان دهد.

پست مربوطه را ویرایش کردم.

با تشکر مجدد و فراوان به خاطر همراهی شما. :hamdel:

نقل قول:
ساکت باشید و به کار خدا نگاه کنید:Ghamgin:

:Gig:

یا حق

موضوع قفل شده است