جمع بندی منظور از «امرنا مترفیها ففسقوا» چیست؟
تبهای اولیه
منظور از «امرنا مترفیها ففسقوا» چیست؟
سلام. قرآن در آیه 16 سورۀ اسراء، در مورد مقدمات عذاب اقوام می فرماید: «فأمرنا مترفیها ففسقوا فیها»
منظور از اینکه "به پولدارانشان امر می کنیم پس در آن فساد می کنند" چیست؟ آیا منظور این است که العیاذ بالله خدا دستور به فسق می دهد؟
سلام. قرآن در آیه 16 سورۀ اسراء، در مورد مقدمات عذاب اقوام می فرماید: «فأمرنا مترفیها ففسقوا فیها»منظور از اینکه "به پولدارانشان امر می کنیم پس در آن فساد می کنند" چیست؟ آیا منظور این است که العیاذ بالله خدا دستور به فسق می دهد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم و طلب توفیق الهی
ابتدا مناسب است آیه شریفه و ترجمه آن بیان و سپس توضیح کوتاهی ارائه شود.
خدای متعال فرمود:
"وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميرا"(1)
و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى "مترفين" (و ثروت مندان مست شهوت) آن جا، بيان مىداريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند،آن ها را به شدّت درهم مىكوبيم.
این توضیح لازم است برابر با مفاد آیات الهی و نیز آن چه از شرع به ما رسیده، خدای متعال هیچ گاه امر نمی کند که انسان در مسیر خلاف و گناه گام بر دارد. یا بدون هشدار قبلی تهدید به مجازات نمی کند. تا سپس افراد معصیت کار را به دلیل گناهی که انجام دادند، مجازات کند.این نه از نظر امر شرعی جایز است و نه از نظر تکوینی به گونه ای که نتوان از الزامش خارج شد.
در نتیجه خدای متعال هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دستورات خود مجازات نمىكند. بلکه مىگويد:
هنگامى كه ما تصميم بر هلاكت قومى بگيريم، نخست اوامر خود را براى" مترفين" و سردمداران آن ها بيان مىكنيم، سپس هنگامى كه آن ها به مخالفت و خروج از اطاعت برخيزند و استحقاق مجازات پيدا كنند، ما آن ها را شديدا درهم مىكوبيم و هلاك مىكنيم.
و اما برای تایید این ادعا به چند نمونه بیان از تفاسیر معتبر توجه می کنیم.
الف-اگر چه بسيارى از مفسران احتمالات متعددى در تفسير اين آيه دادهاند، ولى به اعتقاد ما آيه طبق ظاهر آن، يك تفسير روشن بيشتر ندارد، و آن اين كه:
خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستورهایش كسى را مؤاخذه و مجازات نمىكند، بلكه نخست به بيان فرمان هايش مىپردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرت شان در آن است، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند، اينجا است كه فرمان عذاب در باره آن ها تحقق مىپذيرد و به دنبال آن هلاكت است.
اگر درست در آيه دقت كنيم، چهار مرحله مشخص براى اين برنامه بيان شده است:
1-مرحله اوامر (و نواهى)
2-مرحله فسق و مخالفت
3-مرحله استحقاق مجازات
4-مرحله هلاكت
و همه اين مراحل با فاء تفريع به يكديگر عطف شدهاند.
در اين جا اين سؤال پيش مىآيد كه چرا امر شدگان تنها مترفين هستند؟
مترفين از ماده" ترفه" به معنى نعمت فراوان يعنى متنعمين و ثروتمندان از خدا بى خبر)
در پاسخ اين سؤال توجه به يك نكته راه گشا است و آن اين كه در بسيارى از جوامع (منظور جامعه هاى ناسالم است) مترفين، سردمداران اجتماع اند و ديگران تابع و پيرو آن ها.
به علاوه در اين تعبير اشاره به نكته ديگرى نيز هست، و آن اينكه سرچشمه غالب مفاسد اجتماعى نيز ثروت مندان از خدا بى خبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرق اند، و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش آن ها ناهنجار است، به همين دليل هميشه در صف اول در مقابل پيامبران ايستاده بودند، و دعوت آن ها را كه به نفع عدل و داد و حمايت از مستضعفان بوده هميشه بر ضد خود مىديدند.
روى اين جهات از آن ها بالخصوص ياد شده است چرا كه ريشه اصلى فساد همين گروه اند.ضمنا" دمرنا" و" تدمير" از ماده" دمار" به معنى هلاكت است.
به هر حال آيه فوق، هشدارى است به همه مردم با ايمان كه مراقب باشند، حكومت خويش را به دست مترفين و ثروت مندان مست شهوت ندهند و از آن ها دنباله روى نكنند كه جامعه آنان را سرانجام به هلاكت و نابودى مى كشانند.(2)
ب-از آن جا كه عقلا جايز نيست خداوند پيش از ارتكاب معصيت، اراده عذاب كند، زيرا عذاب عقوبت است و عقوبت، نتيجه گناه و هر گاه گناهى انجام نگرفته باشد، دادن كيفر روا نيست و هر گاه دادن كيفر روا نباشد، اراده آن هم روا نيست، از اين رو در تأويل و تقدير اين آيه، اختلاف كرده و وجوهى گفته اند:
1-يعنى: هر گاه پس از اتمام حجت و فرستادن پيامبران، بخواهيم اهل قريه اى را هلاك كنيم، رؤساى قريه را به طاعت و پيروى پيامبران امر مى كنيم و اين امر را همواره تكرار مىكنيم و دلايل بىشمارى براى آن ها آماده مىسازيم، تا بر معصيت- كاران اتمام حجت شود و ترسانيده شوند، ولى آن ها هم چنان در معصيت ها غوطه ور مىشوند و از فرمان بردارى ما امتناع مىكنند. در اين وقت، واجب مىشود كه به تهديد خود جامه عمل بپوشانيم و آنها را هلاك کنیم.
علت اين كه: فقط "مترفين" يعنى طبقه متنعم و مرفه را ذكر مىكند، اين است كه: ديگران تابع آن ها هستند و هر امرى كه به آن طبقه شود، براى همه مردم است....
از ابن عباس و سعيد بن جبير، روايت شده- كه مقصود اين است كه آن ها را امر به طاعت مىكنيم و آن ها معصيت مى كنند...
شاهد درستى اين معنى، آيه هاى پيش است: "مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ ... وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا
2-أَمَرْنا مُتْرَفِيها صفت "قريه" است. يعنى: هر گاه بخواهيم قريه اى را- كه طبقه مرفه آن را امر كرده ايم و آنها نافرمانى كرده اند، هلاك كنيم- ... بنا بر اين جواب "اذا" محذوف است و نيازى هم به آن نيست، زيرا ظاهر است
3-در اين آيه، تقديم و تأخير است. يعنى: هنگامى كه افراد متنعم قريه اى را امر به طاعت كنيم و آن ها نا فرمانى كنند، اراده هلاك شان مى كنيم. ممكن است شاهد اين وجه، اين آيه باشد.(3)
ج-ترف: به معنى تنعّم به نعمت هاى دنيوى است و إتراف وسعت دادن در عيش و نعمت هاى دنيوى باشد كه از نعمت هاى معنوى غفلت شود.و تدمير: به معنى هلاك كردن باشد.
مىفرمايد: ما چون بخواهيم كه مجتمعى را از ميان برداشته و هلاك كنيم: أمر مىكنيم كه افرادي كه در نعمت و خوشى و وسعت هستند، از حدود دينى و از وظايف إلهى بيرون رفته و مشغول فسق و عصيان گردند.
پس دستور شديد خداوند متعال در حقّ آنان صادر شده، و آن ها را به هلاكت مىرسانيم.
و أمّا أمر به فسق و تجاوز مترفين: منظور آشكار كردن و اظهار فسق و تنعّم مادّى و عيش دنيوى است كه از طرف آن ها عملى شده، و بدون رعايت عمل بوظايف دينى و إلهى، غرق در شهوات و هوس رانى گشته، و از عصيان و خلاف هيچ گونه خوددارى نكنند.
و در اين صورت است كه: مورد قهر و غضب پروردگار متعال واقع شده، و دستور هلاكت آن ها صادر خواهد شد.
پس أمر پروردگار متعال در مقابل مترفين است كه غرق تنعّم و شهوت رانى بوده اند، نه آن كه امر به ترف و شهوت رانى باشد.
و ادامه تنعّم و شهوت رانى در حقيقت ادامه مترف بودن خواهد بود.(4)
علاوه بر این مطالب، علامه طباطبایی در تفسیر این آیه، نظرات مختلفی را بیان کردند که می توان به ترجمه تفسیر ایشان جلد 13،ص 81
مراجعه کرد.
پی نوشت ها:
1-سوره اسراء، آیه 16
2-آیت الله مکارم شیرازی ناصر، تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج12، ص 60
3-شیخ طبرسی،ترجمه تفسیر مجمع البیان،گروه مترجمان،تهران،انتشارات فراهانی،سال 1360 خورشیدی، چاپ اول،ج14، ص 111
4-مصطفوی حسن، تفسير روشن،تهران،انتشارات مرکز نشر کتاب،سال 1380 خورشیدی،چاپ اول، ج13، ص 169