مداح یعنی مشرک (مدح غیر خدا)

تب‌های اولیه

210 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عماد;269692 نوشت:
1. عدم بیعت یا تاخیر در بیعت با ابابکر ، حضرت علی علیه السلام که اولین بیعت کننده با پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم بود با ابابکر بیعت نکرد(1) وبه گفته بعضی از اهل سنت (2)شش ماه بعد با وی بیعت کرد ،آیا این درست است که شما بگویید

عدم بیعت یا تاخیر شش ماهه در بیعت فقط انتقاد است به نظر شما آیا عدم بیعت یا حداقل تاخیر در بیعت ،گمراهي و ضلالت نیست، هر آينه علي عليه ‏السلام بايد بعد از پيامبر صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله به خاطر ترك امر حقي، گمراه شده باشد، حال آن‏كه امت اجماع دارند بر اين‏كه بعد از پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله هرگز امر ضلالي از علي عليه‏السلام صادر نشده است (يعني هيچ كس نگفته است كه علي گمراه شده است)
البته همین بیعت ادعایی همراه با تاخیر با وساطت عثمان (3)و برای جلوگیری از حمله قبایل رده و از بین رفتن اصل اسلام بوده است یعنی مصلحتی ،خودحضرت می فرمایند:
من چندي از بيعت دست بازداشتم، تا آن‏كه ديدم گروهي از مردم از اسلام برمي‏گردند و مي‏خواهند دين محمد صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله را از بن برافكنند. ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را ياري ندهم در دين رخنه‏ا ي يا ويراني خواهم ديد كه براي من مصيبت بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود... در گيرودار آن حوادث از جاي برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين برجاي خود آرام گرفت و استواري يافت(4)
1.شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد.
2.ابن‏ا ثير، الكامل في التاريخ، ص 21 و نيز ر.ك: مسعودي، همان.
3. بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 587 و شيخ طوسي، تلخيص الشافي، ج 3، ص 77.
4. نهج البلاغه، نامه 62، ص 763.

مویدات دیگری نیز بر عدم رضایت امام علی علیه السلام با خلافت خلفای ثلاثه ارائه خواهد شد


بسم الله
در این مورد شیخ مفید عقاید مختلف را گفته و عقیده امامیه را گفته است که مهم نیست
قال الشيخ أدام الله عزه: قد أجمعت الامة على أن أمير المؤمنين - عليه السلام - تأخر عن بيعة أبي بكر فالمقلل يقول: كان تأخره ثلاثة أيام، ومنهم من يقول: تأخر حتى ماتت فاطمة - عليها السلام - ثم بايع بعد موتها، ومنهم من يقول: تأخر أربعين يوما، ومنهم من يقول: تأخر ستة أشهر والمحققون من أهل الامامة يقولون: لم يبايع ساعة قط فقد حصل الاجماع على تأخره عن البيعة ثم اختلفوا في بيعته بعد ذلك على ما قدمنا به الشرح
جلد چند کامل فی التاریخ می باشد؟
مسعودی نیز که شیعه است وراویان ان باید بررسی شود
این در مورد انساب الاشراف بلاذری :عملکرد دو دیدگاه علمی و بلاذری
وی در زمان خود، در بین رشته های گوناگون علمی و ادبی و تاریخی، به تاریخ نگاری که مراحل تکامل در آن زمان را می گذراند، پرداخت و آثار محدثان و اخباریان قدیم را بطور گسترده گردآوری و به تاریخ نگاری و ثبت و ضبط اخبار عرب، آن هم بر مبنای انساب عرب، اهتمام بسیاری کرد و این موضوع، با توجه اینکه خود، از تبار ایرانی بود، جالب توجه است. اگر چه او در تالیفاتش، دیدگاه مذهبی خاصی را رعایت نکرده ولی بسیاری از اخبار منقول در آثارش مورد توجه علمای بزرگ شیعه است. البته روابط او با متوکل عباسی و اینکه از او با لقب "امیرالمومنین" یاد کرده است و اینکه در بعضی آثارش در شرح حال خلیفه دوم و کیفیت زندگی او را در مرحله اولیاء خدا، از تشیع محض او، جلو گیری می کند. وی در این اثرش، فضل مهمی راجع به زندگی حجاج بن یوسف ثقفی دارد. بلاذری، شخصا اطلاعات خود را از اعضای خاندان عباسی از جمله "هبة الله بن ابراهیم بن مهدی" و "متوکل عباسی" اخذ می کرد. (یعنی علایمی از تشیع در او هست)
- الْمَدَائِنيّ، عَن عبد اللَّه بن جَعْفَر، عَنْ أَبِي عَوْنٍ قَالَ
لِمَا ارتدت العرب، مشى عثمان إلى علىّ. فقال: [يا ابن عم، إنه لا يخرج أحد إلي.] فقال: هَذَا العدو، وأنت لَمْ تبايع. فلم يزل بِهِ حَتَّى مشى إلى أبي بكر. فقام أَبُو بكر إِلَيْهِ، فاعتنقا، وبكى كل واحد إلى صاحبه. فبايعه فسر المسلمون، وجد الناس في القتال، وقطعت البعوث.
خالد بن قاسم مدائنی:خالد بن القاسم المدائني، أبو الهيثم. عن ليث بن سعد وغيره. قال مؤمل بن إهاب: سمعت يحيى بن حسان يقول: خالد المدائني يلزق أحاديث الليث إذا كان عن الزهري عن ابن عمر أدخل سالما، وإذا كان عن الزهري عن عائشة أدخل عروة فقلت له: اتق الله. قال: ويجئ أحد يعرف هذا ؟ وقال مجاهد بن موسى: أتيت خالدا المدائني فقال: أي شئ تريد ؟ قلت: حديث الليث عن يزيد بن أبى حبيب، فأعطانيه، فجعلت أكتب على الولاء، وكنا أربعة، فقالوا لى: انتخب فأبيت فكتبته، ثم أعطيته فجعل يقرأ ويسندلى فأقول: ليس ذا في الكتاب ! فقال: اكتب كما أقول لك. فقلت: جزاك الله خيرا، وظننت أنه تركها عمدا حتى تبينت بعد ذلك.
وقال: عن محمد بن يحيى بن حبان - بالكسر - فقلت: حبان. فقال حبان وحبان واحد. وقال أحمد بن حنبل: لا أروى عن خالد المدائني شيئا. وقال البخاري: تركه [ على و ] (1) الناس. وقال ابن راهويه: كان كذابا. وقال الازدي: أجمعوا على تركه. قال يعقوب ابن شيبة: خالد المدائني صاحب حديث، متقن، متروك الحديث، كل أصحابنا مجمع على تركه سوى ابن المدينى، فإنه كان حسن الرأى فيه. قلت. نقل البخاري عن على أنه تركه أيضا، فقال: تركه على والناس. وقال الدارقطني: ضعيف. (2 [ ابن أبى عاصم في كتاب الرحم له، حدثنا أحمد بن الفرات، حدثنا خالد المدائني، حدثنا الليث، عن يونس، عن الزهري، عن خارجة بن زيد - أن أباه يدعو بدعاء عن رسول الله صلى الله عليه وسلم: اللهم إنى أعوذ بك أن ندعو على رحم قطعتها، ثم قال ابن أبى حاتم: وخالد متروك الحديث ] 2). ابن حبان، حدثنا أحمد بن يحيى بن زهير، حدثنا عيسى بن أبى حرب، حدثنا خالد بن القاسم، عن الليث، عن عقيل، عن الزهري، عن عروة، عن عائشة - مرفوعا: من نام بعد العصر فاختلس عقله فلا يلومن إلا نفسه. أحرق ابن معين ما كان كتبه عن خالد. قيل: توفى سنة إحدى عشرة ومائتين.
الحكم بن سنان. أبو عون البصري القربى، مولى باهلة. عن مالك ابن دينار، وداود بن أبى هند. وعنه البصريون. قال البخاري: ليس له كبير إسناد. وقال ابن حبان: ينفرد عن الثقات بالموضوعات، لا يشتغل برواية. وقال ابن معين: ضعيف.
عبدالله بن المسور بن عون بن جعفر بن أبى طالب، أبو جعفر الهاشمي المدائني. ليس بثقة. قال أحمد وغيره: أحاديثه موضوعة. جرير، عن رقبة - أن عبدالله بن مسور المدائني وضع أحاديث على رسول الله صلى الله عليه وسلم فاحتملها الناس. وروى معاوية بن صالح، عن يحيى، قال أبو جعفر المدائني: هو عبدالله بن محمد بن مسور بن محمد بن جعفر - كذا نسبه. وقال أحمد: روى عنه عمرو بن مرة، وخالد بن أبى كريمة، وعبد الملك بن
أبى بشير . تركت أنا حديثه. وكان ابن مهدى لا يحدثنا عنه. وقال النسائي والدارقطني: متروك
در مورد نهج البلاغه نیز چون ضد ونقیض در ان زیاد است یکجا تعریف کرده وجای دیگر بد گفته احتمال جعل واضافه کردن واحتلاط حق وباطل در ان دیده می شود

تاریخ طبری ج2 ص447
حدثنا عبيد الله ابن سعيد قال أخبرني عمى قال أخبرني سيف عن عبد العزيز بن سياه عن حبيب ابن أبى ثابت قال كان علي في بيته إذ أتى فقيل له قد جلس أبو بكر للبيعة فخرج في قميص ما عليه إزار ولا رداء عجلا كراهية أن يبطئ عنها حتى بايعه ثم جلس إليه وبعث إلى ثوبه فأتاه فتخلله ولزم مجلسه
علی در خانه اش بود وقتی که آمد به او گفتند که ابوبکر برای بیعت نشسته است پس با پیراهن بدون عبا و قبا با عجله تا دیر نشود امد تا بیعت کرد پس کنار او نشست وفرستاد لباسش را بیاورند و ملازم مجلس او بود
حبیب بن ابی ثابت:من ثقات التابعين. قال البخاري: سمع ابن عمر، وابن عباس. تكلم فيه ابن عون. قلت: وثقه يحيى بن معين، وجماعة. واحتج به كل من أفراد الصحاح بلا تردد(میزان الاعتدال ص451)
سيف بن وهب. روى عن أبى الطفيل. قال يحيى بن سعيد: هالك. ، وقد روى شعبة من طريق سهل بن يوسف عنه، عن سيف بن وهب - أو ابن هارون - عن أبى حرب بن أبى الاسود، عن عميرة بن يثربى، عن أبى بن كعب: في التقاء الختانين الغسل. وذكره ابن حبان في الثقات. قال أحمد: ضعيف(میزان الاعتدال ج2 ص259.

asad;269893 نوشت:

پس شما میفرمایید مادر موسی و یا عاصف اگر هم علم غیبی داشتند دلیلش این بوده که برای امور مربوط به پیامبران این علم غیب به آنها داده شده است؟ درست است؟ یعنی طبق گفته بالای شما این علم غیب برای حفظ حیات موسی و ... بوده است!!!!
خب بنده ی خدا ما هم یک ساعته همین رو میگیم دیگه!!!!!
ما هم میگیم ائمه ی ما علم غیب را برای منافع شخصی استفاده نمیکردند و فقط برای امور حفظ دین پیامبر خدا استفاده میکردند! نه برای حفظ آبروی خود و حفظ جان خود!
جالبه! هربار یک تبصره اضافه میکنی و زمانی که میبینی این قیاس کاملا صحیح است دوباره بهانه ای دیگر ردیف میکنید! ابتدا فکر کردید افرادی که در این تاپیک هستند اسکول هستند و فرمودید که علم غیب فقط مخصوص خداست!

بعد که با آیات ما روبه رو شدید فرمودید بله فقط مخصوص خدا و پبامبران است:

دوباره که با آیاتی دیگر مواجه شدید فرمودید که این رویای صادقه بوده و مربوط به مادر پیغمبر بوده

بعد که با هم بحث کردیم و قبول کردید که الهام در بیداری هم اتفاق می افتد و از شما پرسیدیم که چطور ممکن است به غیر از پیامبران هم الهام شود بهانه ای جدید رو کردید و گفتید این غیر پیامبران امورشان مربوط به پیامبران میشده است:

بعد که به شما گفتیم مگر حضرت فاطمه و فرزندانش به پیامبر اکرم مربوط نمیشوند شما فرمودید:

خب الان هم میگوییم علم غیب حضرت زهرا و ائمه نیز برای حفظ حیات دین پیامبر اکرم استفاده میشده است و نه برای منافع شخصی خودشان و خوشحالیم که خودتان جوابتان را گرفتید و دیگر نمیتوانید مانند بعضی وهابیون بگویید اگر امام حسین علم غیب داشت چرا به پیشواز مرگ رفت و اگر امام رضا علم غیب داشت چرا فلان کرد.... خوشحالیم که خودتان جواب این سوالات را گرفتید! خب دیگر چه؟ دیگر چه بهانه ای دارید که به این طومار اضافه کنید؟ منتظریم

پس منم اگر وسط بحث کمی با شما مزاح کردم یا کنایه زدم ایراد نگیرید!

این جواب مطالب بنده نبود برادر! لطفا مطالب را با دقت بخوانید و جواب معقول دهید و مع الفارق مع الفارق نفرمایید! بنده دوباره مطلبم را نقل میکنم امیدوارم دفعه ی بعد جواب را داده باشید! یا لااقل بفرمایید به چه دلیل سخنانم اشتباه است!

جواب دهید! منتظرم!

اولا با نوشته های شما به باد هوا نرفت (گر صبر کنی ....) دوما مستندات من قران است آن روایات برای تایید بود!
بنده از شما سوالی از قران پرسیدم که شما آن را جا انداختید و به روایات چسبیدید! این سوال من بود:

عجب ! پس حرفتان را پس میگیرید؟ این سخن شما بود: (دروغگو فراموشکار است)

"پیامبر اولوالعزم همچین ادعایی ندارد بعد شما بع از 1200 سال می خواهید فضیلت تراشی کنید"
این هم اصل نقل قول شما:

پس چی شد؟ بالاخره این پیامبران اوللعزم ادعایی دارند یا ندارند؟ اگر دارند پس این آیه و این تفسیر شما به چه معنا بود؟ و اگر ندارند پس چطور میگویید:

نکند پیامبر اکرم جزو پیامبران اولعزم محسوب نمیشوند؟

بقیه مطالبتان را هم که راجب حضرت علی و معاویه بود و ... بود جناب کارشناس جواب دادند که شما بدجوری از جواب ایشان فرار کردید! و به جای پرداختن به اصل موضوع بحثشان را پیچاندید !!

ببینید شما مدعی شدید حضرت علی یک سخنی گفته است
جناب کارشناس پاسخ فرمودند حضرت امیر به این دلایل اینگونه سخن گفته است
بعد شما که دیدید حق با ما است به جای ادامه ی بحث آمدید و راجب کتاب کافی و بخاری بحث کردید که هیچ ربطی به موضوع نداشت!
ملاحظه بفرمایید که چه آبروریزی کردید:
ابتدا فرمودید:

بعد که جناب کارشناس کاملا منطقی و معقول جواب شما را به این شکل دادند:

شما سواد خود را اینگونه زیر سوال بردید و جوابی کاملا بی ربط دادید/ ملاحظه بفرمایید:

واقعا شما با سوادید؟ یا مثل ما مطالب را کپی پست میکنید>>>>>(کنایه و شوخی)

والسلام!


بسم الله
نه خیر بنده هیچکس را .... فرض نکردم در مورد سوره قدر وغیره که جوابی نداشتید و اینطور مغالطه می کنید مگر ائمه مثلا حضرت حسین برای دین خدا قیام نکرد پس چرا از علم استفاده نکرد وامام حسن برای چه استفاده نکرد یا حضرت علی که کارگزانی فاسد را نصب می کرد و ان ها نیز یا اختلاس می کردند یا می کشتند و مالک اشتر را فرستاد واو کشته شد اگر می دانست برای چه همچین فردی که برای او اینقدر مهم بود را به سلاخی فرستاد و یا محمد بن ابی بکر و......................
بسیار زیاد است پس مغالطه نفرمایید حتی وقتی در مجلسی در مورد مغولان چیزی گفتند یکی گفت ایا علم غیب دارید خندید وگفت نه از صاحب علم گرفته ام یعنی حضرت پیامبر ص
ایات شما جوابش داده شده
الهام مگر همیشگی است بسیار استثنایی همچین الهامی است یعنی با الهام مادر موسی فهمیده هم باید صندوق را به دریا بیندازد هم پسرش پیامبر می شود وخیلی چیز دیگر این حتما خواب بوده
جالب است
خودتان می دانید از پشت نت کمی گنگ صحبت ها رد وبدل می شود بنده گفتم ان اقای اصف یا سلیمان یا جبرئیل هر کدام که بوده اند توانایی خود را گفتند اگر ایه را بخوانید عفریت گفته من قبل از بلند شدن تو ان را می اورم بعدی گفت قبل از پلک زدن این نمی دانم چطور به علم غیب ربط دارد!!!! پس عفریت هم علم غیب داشته
اگر گفتم ادعایی ندارند در مرد علم غیب بوده است گفتم پشت نت کمی گنگ است
بنده در جواب کل پست ایشان جواب دادم که گفتند متعصبین اهل سنت هر از گاهی می ایند وفلان وبهمان می کنند
والسلام

عماد;269696 نوشت:
چی اشتباه است
اینکه شما کلام علامه را وارونه جلو داده اید
یا اینکه جواب اصل موضوع را نداده و به مثالها پرداخته اید
یا اینکه با این همه دلایل بر اختلاف حضرت علی علیه السلام با ابابکر وعمر و عثمان ومخصوصا با عایشه می خواهید با تمسک به تارهای باریک ، روابط آنان را حسنه جلوه دهید یا
.........
جناب الحمد اینکه حرفی زده اید و ما اشکال گرفته ایم و شما از جواب فرار می کنید ، فرا فکنی است؟؟ اگر این معنای فرافکنی است بله ما شیعیان یعنی پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه واله وسلم همیشه فرافکنی می کنیم

بسم الله
بنده وارونه جلوه ندادم متذکر شدم خلاصه کردم
نه خیر تارهای باریک نیست کم کم بزرگ می شود
فرافکنی در مورد سوره قدر و علم غیب بود که جواب مستدل داده بودم
متاسفانه شما نقاط ضعف کلام را می گیرید و ان را بهانه قرار می دهید
هر کلامی نقاط ضعف واوجی دارد

muhammad-aga;269765 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست عزیز و کارشناسان محترم
من چند تا سوال برام پیش اومد. از شما و کارشناس محترم تقاضا میکنم که پاسخ مرا بدهید. واقعا به پاسخ این سوال ها نیاز دارم.
1- آیا امام حسین علیه السلام شیعه بودند؟
2- اگر شیعه نبودند چرا دعوت شیعیان رو قبول کردند؟ مگر نوه پیامبر نمیدونست شیعیان به قول شما گمراهن؟
3- اگر امام حسین شیعه بودن، جزء کدوم فرقه از فرقه های شیعه بودن؟
4- شیعیانی که به امام حسین کمک نکردند، جزء کدوم فرقه بودن؟

بسم الله
1.شیعه اینطور که الان هست نه ولی پیروی از قرآن وسنت می کردند و پایبند بودند چون قضیه شیعه سنی که رسمی شد متعلق به اواخر قرن دوم واوایل سوم به پیشنهاد مقتدر عباسی بود
2.قبول کردند برای اقامه دین وعلم غیب که نداشتند بدانند ان ها مکار هستند وزیر قول خود می زنند حتی حضرت علی فرموده به یاران خود حاضرم یکی از شما رو به معاویه بدم ده تا بگیرم
3.حضرت جزء مسلمانان بودند و این فرقه بازی ها نبود
4.جزء شیعیان تفضیلیه وسبیه حتی بعد از حضرت مختار هم که بلند شد مذهب درست کرد وادعای وحی کرد
والسلام

بهلول;269787 نوشت:
شما مطلب را وارونه جلوه داده اید حال که مچتان را گرفته اند میفرمایید خلاصه نویسی کرده اید تا بنده مطالب را بخوانم کدام مطلب مستند را قرار داده اید که بنده نخوانده ام عرض کردم اگر حدیثی میاورید سنذ قابل قبول انرا هم بیاورید و داستانسرائی نکنید

ضمناً چرا پاسخ مطالب بنده را نمیدهید ایا اینکه بر مبنای صریح قران علی و فاطمه و ائمه طاهرین تطهیر شده و مسجود ملائکه میباشند و عایشه از قران تمرد کرده و نمیتواند اهل بیت باشد خیلی سخت است !


بسم الله
این بحث مجال دیگر می خواهد بگذارید این بحث بنده تمام بشود به ترتیب پاسخ خواهم داد
مچ گیری وقتیست که یک مطلب را معکوس واشتباه جلوه دهید بنده خلاصه اگر کردم جواب علامه به ان قیل ها را به قول اقای عماد را هم نوشته ام

الحمد;270122 نوشت:
در این مورد شیخ مفید عقاید مختلف را گفته و عقیده امامیه را گفته است که مهم نیست

طبیعی است که چون تویی حرف شیخ مفید را مهم ندانی و حرف طبری را مهم بدانی

الحمد;270122 نوشت:
جلد چند کامل فی التاریخ می باشد؟

زهرى گويد: على و بنى هاشم و زبير شش ماه ماندند كه با ابو بكر بيعت نكردند تا فاطمه رضى الله عنها (عليها السلام) وفات يافت آنگاه بيعت كردند.
روز بعد از بيعت ابى بكر بر منبر رفت و مردم يك بيعت عمومى با او كردند.
او خداوند را سپاس و ستايش كرد و گفت: ايها الناس (اى مردم) من بر شما امارت مى‏كنم‏(1)

1.الكامل/ترجمه،ج‏8،ص:21

الحمد;270122 نوشت:
مسعودی نیز که شیعه است وراویان ان باید بررسی شود

اگر شیعه نبود نیاز به بررسی نبود؟ یادتان هست که شما نه شیعه بودی نه سنی ،مسلمان بودی !!!!!!
الحمد;270122 نوشت:
البته روابط او با متوکل عباسی و اینکه از او با لقب "امیرالمومنین" یاد کرده است و اینکه در بعضی آثارش در شرح حال خلیفه دوم و کیفیت زندگی او را در مرحله اولیاء خدا، از تشیع محض او، جلو گیری می کند. وی در این اثرش، فضل مهمی راجع به زندگی حجاج بن یوسف ثقفی دارد. بلاذری، شخصا اطلاعات خود را از اعضای خاندان عباسی از جمله "هبة الله بن ابراهیم بن مهدی" و "متوکل عباسی" اخذ می کرد. (یعنی علایمی از تشیع در او هست)

خودتان چند علامت بر انحراف وی گفته اید باز می گویید علائمی از شیعه در وی بوده
اینکه شرح حال خلیفه دوم و ..
اینکه به متوکل را امیرالمومنین می گفته
اینکه از حجاج بن یوسف تمجید کرده
علائمی از شیعه بودن در وی بوده ، می ترسم اگر از خود عمر بن خطاب هم مطلبی بیارویم شما بگویید شیعه بوده چون گفته لولا علی لهلک العمر
الحمد;270122 نوشت:
در مورد نهج البلاغه نیز چون ضد ونقیض در ان زیاد است یکجا تعریف کرده وجای دیگر بد گفته احتمال جعل واضافه کردن واحتلاط حق وباطل در ان دیده می شود

عجب نهج البلاغه ضد ونقیض دار و طبری ضد ونقیض ندارد؟!

الحمد;270122 نوشت:
تاریخ طبری ج2 ص447 حدثنا عبيد الله ابن سعيد قال أخبرني عمى قال أخبرني سيف عن عبد العزيز بن سياه عن حبيب ابن أبى ثابت قال كان علي في بيته إذ أتى فقيل له قد جلس أبو بكر للبيعة فخرج في قميص ما عليه إزار ولا رداء عجلا كراهية أن يبطئ عنها حتى بايعه ثم جلس إليه وبعث إلى ثوبه فأتاه فتخلله ولزم مجلسه علی در خانه اش بود وقتی که آمد به او گفتند که ابوبکر برای بیعت نشسته است پس با پیراهن بدون عبا و قبا با عجله تا دیر نشود امد تا بیعت کرد پس کنار او نشست وفرستاد لباسش را بیاورند و ملازم مجلس او بود

اولا : اين روايت آن‏قدر ضعيف و سخيف است كه كمتر مورخي آن را گزارش كرده، حتي بسياري از مورخان سني نيز آن را نپذيرفته‏اند و در مقابل آن موضع‏گيري هم مي‏كنند، چنان‏كه خود ابن‏اثير نيز اين گزارش را نپذيرفته و اين‏چنين به آن پاسخ مي‏دهد:
اين روايت درست و صحيح نيست، بلكه روايت صحيح اين است كه اميرالمؤنينـ علي ـ بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه ـ از وفات پيامبر صلي الله‏ عليه‏ و‏آله (1)
1.ابن‏ اثير، همان، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 13.

ثانیا : طبری که در ضد نقیض گویی گوی سبقت را از همه ربوده اگر چه این را گفته ولی در جای دیگر گفته

قال معمر: فقال رجل للزهري: ا فلم يبايعه على سته اشهر! قال:
لا، و لا احد من بنى هاشم، حتى بايعه على (1)
معمر می گوید :شخصی از زهری پرسید ایا علی علیه السلام شش ماه با ابابکر بیعت نکرد زهری می گویند نه تنها علی بلکه هیچ یک از بنی هاشم بیعت نکرد تا اینکه علی بیعت نمود
اگر شما می خواهی از طبری بگویی چرا انچه خودتان می خواهید گزینش می کنید

الحمد;270122 نوشت:
حبیب بن ابی ثابت:من ثقات التابعين. قال البخاري: سمع ابن عمر، وابن عباس. تكلم فيه ابن عون. قلت: وثقه يحيى بن معين، وجماعة. واحتج به كل من أفراد الصحاح بلا تردد(میزان الاعتدال ص451)

حرف میزان الاعتدال مهم نیست

اما مگر فقط همینها است که شما رد کنید عدم بیعت یا تاخیر در بیعت امام علیه السلام با غاصبین خلافت در مدارک بسیاری آمده که به حد تواتر رسیده است
(عمر سوي علي عليه‏السلام و زبير رفت و آن‏ها را به ناخواه بياورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت مي‏كنيد. و آن‏ها بيعت كردند)
گزارش طبري از جريان سقيفه، چند نكته دارد: نخست، آن‏كه تنها اين نقل، تسريع در بيعت گرفتن در جريان سقيفه را مي‏رساند. دوم، اين اتفاق در هر زماني افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذيرش اين بيعت از سوي علي عليه‏السلام بوده است. بنابراين، بديهي است با توجه به ركن اصلي بيعت كه اختيار است اين نوع بيعت‏ها نه اعتبار و حجيت شرعي براي بيعت كننده دارد و نه براي بيعت شونده جايگاه مشروعي دارد.
1.تاريخ ‏الطبري،ج‏3،ص:208

ابن‏ قتيبه دينوري چنين نقل مي‏كند:
ابوبكر بار ديگر عمر، قنفذ و تني ديگر را فرستاد و به آن‏ها دستور داد تا علي عليه‏السلام را نزد وي ببرند. به علي عليه‏السلام گفتند: بيعت كن. علي عليه‏السلام فرمود: اگر بيعت نكنم چه مي‏كنيد؟ در پاسخ وي گفتند: در اين صورت، سوگند به خدا گردن تو را خواهيم زد. علي عليه‏السلامگفت: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را مي‏كشيد. عمر پاسخ داد: بنده خدا را آري، ولي برادر رسول خدا را هرگز. ابوبكر گفت: تا زماني كه فاطمه در كنار اوست او را مجبور بر اين كار نمي‏كنم. علي عليه‏السلام تا زماني كه فاطمه زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود(1)
در کتاب البدءو التاریخ آمده : علي مدت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» صد روز پس از پيامبر درگذشت. و بعضي سه ماه گفته‏اند. علي عليه‏السلامتا فاطمه«عليهاالسلام» را به خاك نسپرد با ابوبكر بيعت نكرد
ابن‏ سعد در الطبقات الكبري درباره زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام» براي روشن شدن زمان بيعت امام علي عليه‏ السلام مي‏ نويسد:
...پس ابوبكر سرپيچيد از اين‏كه اموال ـ فدك ـ چيزي به فاطمه«عليهاالسلام» دهد. و فاطمه بر او خشم گرفت و نيز تا مرگ خود با او سخن نگفت. و فاطمه پس از پدرش تنها شش ماه زنده بود(3)
معتبر ترین کتاب در اهل سنت و متعصب ترین کتاب در اهل سنت یعنی بخاری می گوید
...فاطمه«عليهاالسلام» با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نمي‏گفت تا آن‏كه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود مردم به علي عليه‏السلام توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و بيعت با او شد. اما علي عليه‏السلام در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد...(4)
مسلم نیز در صحیح به علت متواتر بودن این قضیه هر چه تلاش نموده نتوانسته آن را انکار کند
گفته:علی علیه اسلام بعد از شش ماه یعنی پس از شهادت حضرت زهراسلام الله علیها با ابابکر بیعت کرد(5)
بلاذری که یک سنی است و از عمر بن خطاب و حجاج بن یوسف تمجید کرده و به هیچ وجه نمی تواند شیعه باشد هر چند تلاش شود گفته
...علي با ابوبكر بيعت نكرد تا اين‏كه فاطمه«عليهاالسلام» شش ماه بعد از وفات پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفت، وي در ادامه مي‏افزايد، زماني كه جنگ با مرتدين آغاز شد عثمان نزد امام علي عليه‏السلام آمد و گفت: تا وقتي كه تو بيعت نكني كسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. عثمان پيوسته با وي سخن گفت تا اين‏كه وي را نزد ابوبكر برد و علي با او بيعت كرد و مسلمانان خشنود شده براي جنگ با مرتدين كمر همت بستند(6)
1. دينوري، ابن‏ قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 30: «وان ابابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي ـ كرم اللّه‏ وجهه ـ فبعث اليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا ان يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده، لتخرجن او لأحرقنها علي من فيها...».، ص 29 ـ30
2. مطهر بن طاهر مقدسي، البدء و التاريخ، ج 2، ص 764.
3. ابن‏ سعد، طبقات الکبری . ج 2، ص 257.
4. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84
5.مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.
6.احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.

البته شما فرمایش امام علی علیه السلام در نهج البلاغه (اخ القران که شاعر درباره آن می گوید کلام علی علی الکلام) خطاب به معاویه را که بنده دلیلش را گفتم متذکر نشدید و بدون اظهار نظری از کنارش گذشتید

الحمد;270127 نوشت:
بسم الله 1.شیعه اینطور که الان هست نه ولی پیروی از قرآن وسنت می کردند و پایبند بودند چون قضیه شیعه سنی که رسمی شد متعلق به اواخر قرن دوم واوایل سوم به پیشنهاد مقتدر عباسی بود 2.قبول کردند برای اقامه دین وعلم غیب که نداشتند بدانند ان ها مکار هستند وزیر قول خود می زنند حتی حضرت علی فرموده به یاران خود حاضرم یکی از شما رو به معاویه بدم ده تا بگیرم 3.حضرت جزء مسلمانان بودند و این فرقه بازی ها نبود 4.جزء شیعیان تفضیلیه وسبیه حتی بعد از حضرت مختار هم که بلند شد مذهب درست کرد وادعای وحی کرد والسلام

از استاد عماد بزرگوار که تااینجا خوب جواب این سنی را دادند تقاضا داریم به ادعاهای واهی وی جواب دهند

الحمد;270124 نوشت:
نه خیر بنده هیچکس را .... فرض نکردم

اگر هیچ کس را ... فرض نکردید چرا اول که وارد شدید علم غیب را فقط مخصوص خدا میدانستید؟
پس سه حالت بوجود میاید:
1- یا هنوز باید پای حرفتان باستید و ثابت کنید که علم غیب فقط مخصوص خداست
2-یا خودتان ...هستید
3-ما را ... فرض کردید! که البته این احتمال بنا به گفته ی بالای شما از بین میرود!
(نکنه انتظار داری ما بی خیال بعضی حرفات بشیم؟ بالاخره باید تکلیف هر حرفی که اینجا میزنی رو روشن کنی چون خودت مسئول حرفایی که زدی هستی! و باید یک توجیح منطقی برای گفتنش داشته باشی)
اگر قرار باشد هرکی از راه رسید یک حرفی بزنه و بعد که رسوا شد بی خیالش بشه که اینجا میشه بازار شام.....پس منتظریم!

الحمد;270124 نوشت:
الهام مگر همیشگی است بسیار استثنایی همچین الهامی است یعنی با الهام مادر موسی فهمیده هم باید صندوق را به دریا بیندازد هم پسرش پیامبر می شود وخیلی چیز دیگر این حتما خواب بوده

این حتما خواب بوده را اثبات کن!

ببینید شما خودتان سخنان خودتان را نقض میکنید! شما قبلا قبول کرده بودید که الهام هم در خواب و هم در بیداری اتفاق می افتد! و از طرفی خودتان نیز قبول کرده بودید که وحی به مادر موسی الهام است!

لطف کنید خودتان را به گمراهی نزنید و صریح پاسخ بنده را بدید:
مگر قبول نکردید که به مادر موسی الهام شده است؟
مگر قبول نکردید که الهام هم در بیداری و هم در خواب اتفاق می افتد؟
مگر مادر موسی غیر از پیامبر نیست؟

خب با توجه به سه جمله ی بالا به این نتیجه میرسیم که خداوند متعال به افرادی غیر از انبیا نیز الهام میکند و این الهام هم میتواند در خواب باشد هم در بیداری!

آیا شما نتیجه ای غیر از این میگیرید؟؟؟؟

خب پس اولا به ما اثبات کنید که مادر موسی این قضیه را خواب دیده است
دوما بر فرض هم که خواب دیده باشد اصل قضیه عوض نمیشود!
با توجه به سه جمله ای که قبولش کردید شما ناچارید بپذیرید به افرادی غیر از پیامبران نیز در بیداری الهام میشود! حتی اگر مادر موسی خواب دیده باشد! ما که صرفا بحثمان روی مادر موسی نیست! ما بحثمان روی الهام است! و خودتان قبول کردید الهام در بیداری هم اتفاق می افتد! بنابراین نمیتوانید مدعی شوید چون مادر موسی خواب دیده پس ائمه هم فقط خواب میدیدند!

الحمد;270124 نوشت:
در مورد سوره قدر وغیره که جوابی نداشتید و اینطور مغالطه می کنید

کدوم طور مغالطه میکنیم؟ میشه دقیقا بفرمایید کدوم قسمت از صحبت های بنده مغالطه بود؟ ما جوابی نداشتیم یا شما؟ ما یک سوال ساده از قران از شما کردیم که شما از جواب دادن عاجز مانده اید و مدام از این کلمه (معالطه) استفاده میکنید!
بنده از شما سوال کردم مگر ممکن است فرشتگان و روح نازل شوند اما پای شخصی در میان نباشد؟
شما پاسخ دادید بله ممکن است!
ما سوال کردیم خب آیا در جای دیگر قران نمونه ی مشابهی سراغ دارید که خداوند فرشتگان و روح را نازل کرده باشد اما پای پیامبر یا شخصی در کار نباشد؟؟؟؟؟؟
که شما از اینجای بحث به بعد فرمودید : مغالطه......
این یعنی چه؟
یعنی جوابی ندارم و مجبورم برای خالی نبودن عریضه بگم : ((((مغالطه)))!!!! عمرا اگه معنیه مغالطه رو بدونی....
به راستی که چقدر زیبا ائمه حقیقت را برایمان روشن ساخته اند و گویا آنها خبر داشته اند که دشمنان شیعه از پاسخگویی به این سوال همیشه عاجز میمانند!

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند :عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ دِينِكُمْ إِنَّهَا لَغَايَةُ عِلْمِنَا ) بحارالأنوار ج : 25 ص : 72 ) . بر دشمنان ما به سوره قدر احتجاج کنید پیروز می شوید ، به خدا قسم این سوره دلیل و حجه خداوند بر مردم بعد از رسول خدا میباشد و آن نهایت علم ماست .
چه اینکه در این سوره دارد تنزل الملائکه ...و تنزل فعل مضارع میباشد نه ماضی یعنی فرود میآیند نه فرود آمدند و معنای مضارع یعنی در آینده هم می آیند و نیز فرمود از مخالفین بپرسید حال که فرود می آیند و دست خالی بر می گردند ؟ یا اینکه خدمت کسی می ایند و انجام ماموریت می کنند ؟اگر دست خالی برگردند که کاری لغو است و اگر بر کسی نازل می شوند آن کس جز ولی خدا و خلیفه رسول خدا و امام زمان است؟

الحمد;270124 نوشت:
مگر ائمه مثلا حضرت حسین برای دین خدا قیام نکرد پس چرا از علم استفاده نکرد وامام حسن برای چه استفاده نکرد یا حضرت علی که کارگزانی فاسد را نصب می کرد و ان ها نیز یا اختلاس می کردند یا می کشتند و مالک اشتر را فرستاد واو کشته شد اگر می دانست برای چه همچین فردی که برای او اینقدر مهم بود را به سلاخی فرستاد و یا محمد بن ابی بکر

شما حالت خوبه؟ من با توجه به حرفهای قبلی خودتان به شما اثبات کردم که ائمه برای منافع شخصی از علم غیب استفاده نمیکردند بلکه برای دین خدا از آن استفاده میکردند!
اتفاقا چون امام حسن از آینده این قیام با معاویه خبر داشت با او صلح کرد! چون معاویه ظاهر را حفظ کرده بود و عوام را فریب داده بود و امام حسن در صورت قیام شکست میخوردند و با توجه به ظاهر سازی معاویه ضربه ی شدیدی به اسلام وارد میشد! .
و باز امام حسین چون از سرنوشت صلح با یزید خبر داشت قیام کرد! صلح با یزید یعنی نابود شدن ریشه ی اسلام از بیخ و بن! چون یزید نمونه ی بارز کفر و شرک روی زمین بود
یعنی اگر این صلح صورت میگرفت الان من شیعه نبودم ! بنابراین این قیام خود اثباتی بر مدعای ماست حال دلایل امام حسین از این قیام :

1- پيام رساني:
انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
2- بي اثر سازي تبليغات دشمن: شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏دانستند و نه اسلام را آن‏گونه كه در مدينه رواج داشت، مى‏شناختند. در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى‏دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏هاى بزرگ، تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن سابقه داشت و كسانى بودند كه مى‏پنداشتند آنچه در مدينه عصر پيامبر گذشته، چنين بوده است.(1)
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه‏اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏چون و چرا تسليم شوند.(2)
به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏دانستيم، كه رسول خدا(ص) جز بنى‏اميه خويشاوندى داشت، كه از او ارث ببرند.(3)
بنابراين، جاى شگفتى نيست، اگر در مقاتل مى‏خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏العابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند
«إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛ خداوند مى‏خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد»(4) فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5)
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام و خطبه‏ها و روشنگرى‏هاى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س)، تحريفات چندين دهه بنى‏اميه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - بي اثر شد.
3- افشاى ماهيت ستمگران حاکم:‏
بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام‏آوران، عنصر مظلوميت است.
در همین راستا و بیان حقایق جنایات امویان در روز عاشورا امام سجاد(ع) در شام همين كه خواست دستگاه بنى‏اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين(ع) را با قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده‏اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. امام سجاد فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟».(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
يزيد مى‏خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل‏بيت، همه حركت‏ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏هاى ظلم‏ستيزى را براى خونخواهى امام حسين(ع) و از بين بردن بنى‏اميه در نقاط مختلف سرزمين‏هاى اسلامى به وجود آورد

الحمد;270124 نوشت:
بنده گفتم ان اقای اصف یا سلیمان یا جبرئیل هر کدام که بوده اند توانایی خود را گفتند اگر ایه را بخوانید عفریت گفته من قبل از بلند شدن تو ان را می اورم بعدی گفت قبل از پلک زدن این نمی دانم چطور به علم غیب ربط دارد!!!!

ربطش را بنده به شما گفتم اما شما خود را مدام به کوری و خنگی میزنید تا نفهمید و جواب ندهید!بنده گفتم مگر میشود کسی که چنین توانایی دارد علم غیب نداشته باشد؟؟؟؟/
مثل این است که شما توانایی بلند کردن وزنه صد کیلویی را داشته باشید اما توانایی بلند کردن وزنه ی 10کیلویی را نداشته باشید!!!!!!
دوما اصلا بر فرض به قول شما هیچ ربطی به علم غیب نداشته باشد! طبق این آیه ما میتوانیم مدعی شویم خداوند به افرادی غیر از انبیا همچین توانایی (جا له جا کردن اجسام در یک چشم بر هم زدن) را داده است! آیا این جمله را قبول میکنید؟؟؟؟؟

الحمد;270124 نوشت:
اگر گفتم ادعایی ندارند در مرد علم غیب بوده است

عجب! یعنی رفتن به معراج و مطالبی را از آن طریق دریافت کردن جزو علم غیب محسوب نمیشود؟؟؟؟؟؟؟

الحمد;270124 نوشت:
بنده در جواب کل پست ایشان جواب دادم که گفتند متعصبین اهل سنت هر از گاهی می ایند وفلان وبهمان می کنند

خیر ! شما به جای اینکه در مورد اصل بحث ایشان جواب دهید در مورد مثالی که ایشان زدند بحث کردید و اصل بحث را جواب ندادید!

عماد;270192 نوشت:
طبیعی است که چون تویی حرف شیخ مفید را مهم ندانی و حرف طبری را مهم بدانی

زهرى گويد: على و بنى هاشم و زبير شش ماه ماندند كه با ابو بكر بيعت نكردند تا فاطمه رضى الله عنها (عليها السلام) وفات يافت آنگاه بيعت كردند.
روز بعد از بيعت ابى بكر بر منبر رفت و مردم يك بيعت عمومى با او كردند.
او خداوند را سپاس و ستايش كرد و گفت: ايها الناس (اى مردم) من بر شما امارت مى‏كنم‏(1)

1.الكامل/ترجمه،ج‏8،ص:21

اگر شیعه نبود نیاز به بررسی نبود؟ یادتان هست که شما نه شیعه بودی نه سنی ،مسلمان بودی !!!!!!

خودتان چند علامت بر انحراف وی گفته اید باز می گویید علائمی از شیعه در وی بوده
اینکه شرح حال خلیفه دوم و ..
اینکه به متوکل را امیرالمومنین می گفته
اینکه از حجاج بن یوسف تمجید کرده
علائمی از شیعه بودن در وی بوده ، می ترسم اگر از خود عمر بن خطاب هم مطلبی بیارویم شما بگویید شیعه بوده چون گفته لولا علی لهلک العمر

عجب نهج البلاغه ضد ونقیض دار و طبری ضد ونقیض ندارد؟!
اولا : اين روايت آن‏قدر ضعيف و سخيف است كه كمتر مورخي آن را گزارش كرده، حتي بسياري از مورخان سني نيز آن را نپذيرفته‏اند و در مقابل آن موضع‏گيري هم مي‏كنند، چنان‏كه خود ابن‏اثير نيز اين گزارش را نپذيرفته و اين‏چنين به آن پاسخ مي‏دهد:
اين روايت درست و صحيح نيست، بلكه روايت صحيح اين است كه اميرالمؤنينـ علي ـ بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه ـ از وفات پيامبر صلي الله‏ عليه‏ و‏آله (1)
1.ابن‏ اثير، همان، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 13.

ثانیا : طبری که در ضد نقیض گویی گوی سبقت را از همه ربوده اگر چه این را گفته ولی در جای دیگر گفته

قال معمر: فقال رجل للزهري: ا فلم يبايعه على سته اشهر! قال:
لا، و لا احد من بنى هاشم، حتى بايعه على (1)
معمر می گوید :شخصی از زهری پرسید ایا علی علیه السلام شش ماه با ابابکر بیعت نکرد زهری می گویند نه تنها علی بلکه هیچ یک از بنی هاشم بیعت نکرد تا اینکه علی بیعت نمود
اگر شما می خواهی از طبری بگویی چرا انچه خودتان می خواهید گزینش می کنید

حرف میزان الاعتدال مهم نیست

اما مگر فقط همینها است که شما رد کنید عدم بیعت یا تاخیر در بیعت امام علیه السلام با غاصبین خلافت در مدارک بسیاری آمده که به حد تواتر رسیده است
(عمر سوي علي عليه‏السلام و زبير رفت و آن‏ها را به ناخواه بياورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت مي‏كنيد. و آن‏ها بيعت كردند)
گزارش طبري از جريان سقيفه، چند نكته دارد: نخست، آن‏كه تنها اين نقل، تسريع در بيعت گرفتن در جريان سقيفه را مي‏رساند. دوم، اين اتفاق در هر زماني افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذيرش اين بيعت از سوي علي عليه‏السلام بوده است. بنابراين، بديهي است با توجه به ركن اصلي بيعت كه اختيار است اين نوع بيعت‏ها نه اعتبار و حجيت شرعي براي بيعت كننده دارد و نه براي بيعت شونده جايگاه مشروعي دارد.
1.تاريخ ‏الطبري،ج‏3،ص:208


بسم الله
1.کمی ارام تر ما که باهم دعوا نداریم حرف طبری را مهم نمی دانم او یک مباشر بوده نقل کرده ونوشته ماهم باید سند را بررسی کنیم(شیخ مفید معصوم نیست)

(اگر جواب ها را دیر می دهم چون مشغولیت دارم این عذر خواهی بنده را پذیرا باشید)
2.واما کامل فی التاریخ بنده نسخه عربی ان را دارم ونگاه کردم وسند را معلوم نکرده(چون در ترجمه ها خیلی راحت دستبرد می شود)
اما زهری از او روایات دروغ زیاد نقل شده یکی از آنان عبد الرزاق صنعانی بوده
بر فرض که شش ماه تاخیر شده باشد چه می شود؟مسلمانان به این خاطر از دین خود برگشتند یا اتفاق خاصی افتاد؟
حضرت ع وقتی دیر شد چند دلیل ابراز شده:1.به خاطر وفات حضرت زهرا
2.به خاطر جمع کردن قرآن 3.کراهت 4.مشروع ندانستن بیعت که اکثرا در منابع شیعه امده
این را بدانید در روایات خود شیعه هست که حضرت 75 روز بعد از رسول الله (ص) وفات کردند بعضی 40 وبعضی 6 ماه این اقای ابن اثیر نوشته در زیر این اقوال:والصحيح: أن أمير المؤمنين ما بايع إلا بعد ستة أشهر، والله أعلم.
وقبل از ان اورده:وقيل: لما سمع علي بيعة أبي بكر خرج في قميص ما عليه إزار ولا رداء عجلاً حتى بايعه، ثم استدعى إزاره ورداءه فتجلله.
این موضوع به این ربط دارد که ابن اثیر احتمالا وفات حضرت زهرا را 6 ماه بعد می دانسته به همین خاطر گفته والصحیح الی اخر
مثلا به این روایت شیعه نظر کنید:
بحار ج30 ص256 به بعد
محمد بن العباس، عن جعفر بن محمد بن مالك، عن الحسن بن علي بن مهران، عن سعيد بن عثمان، عن داود الرقي، قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قوله تعالى: * (الشمس والقمر بحسبان) * (2) ؟. قال (3): إن الشمس والقمر آيتان من آيات الله يجريان بأمره، ثم إن الله ضرب ذلك مثلا لمن وثب علينا وهتك حرمتنا وظلمنا حقنا، فقال: هما بحسبان، قال: هما في عذابي
جعفر بن محمد به مالک:جعفر بن محمد بن مالك بن عيسى بن سابور، مولى أسماء بن خارجة بن حصن الفزاري، كوفي، أبو عبد الله، كان ضعيفا في الحديث، قال أحمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا ويروي عن المجاهيل، وسمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب والرواية، ولا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام، وشيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمهما الله، وليس هذا موضع ذكره. له كتاب غرر الاخبار، وكتاب أخبار الائمة ومواليدهم عليهم السلام، و كتاب الفتن والملاحم(رجال نجاشی ص122)
ضعیف -بسیار جعل کننده حدیث-روایت از مجهولان می کند-فاسد المذهب ووالروایه
(ونمی دانم چرا شیخ ما بزرگ ومورد اعتماد ابو علی همام وابو غالب از او روایت کرده)
حال ببینید چه چیزی را اقای ابوعلی همام روایت کرده که نجاشی ان را رد می کند:
بحار ج30 ص287
حدثنا أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى التلعكبري، قال: حدثنا أبي رضي الله عنه، قال: حدثنا أبو علي محمد بن همام، قال: حدثنا جعفر ابن محمد بن مالك الفزاري الكوفي، قال: حدثني عبد الرحمن بن سنان الصيرفي، عن جعفر بن علي الحوار، عن الحسن بن مسكان، عن المفضل بن عمر الجعفي. عن جابر الجعفي، عن سعيد بن المسيب، قال:
لما قتل الحسين بن علي صلوات الله عليهما ورد نعيه إلى المدينة، وورد الاخبار بجز رأسه وحمله إلى يزيد بن معاوية، وقتل ثمانية عشر من أهل بيته، وثلاث وخمسين رجلا من شيعته، وقتل علي ابنه بين يديه وهو طفل بنشابة، وسبي ذراريه أقيمت المآتم عند أزواج النبي صلى الله عليه وآله في منزل أم سلمة رضي الله عنها، وفي دور المهاجرين والانصار، قال: فخرج عبد الله بن عمر بن الخطاب صارخا من داره لاطما وجهه شاقا جيبه يقول: يا معشر بني هاشم وقريش والمهاجرين والانصار ! يستحل هذا من رسول الله في أهله وذريته وأنتم أحياء ترزقون ؟ ! لا قرار دون يزيد، وخرج من المدينة تحت ليله، لا يرد مدينة إلا صرخ فيها واستنفر أهلها على يزيد، وأخباره يكتب بها إلى يزيد، فلم يمر بملا من الناس إلا لعنه وسمع كلامه، وقالوا هذا عبد الله بن عمر ابن خليفة رسول الله وهو ينكر فعل يزيد بأهل بيت رسول الله صلى الله عليه وآله ويستنفر الناس على يزيد، وإن من لم يجبه لا دين له ولا إسلام، واضطرب الشام بمن فيه، وورد دمشق وأتى باب اللعين يزيد في خلق من الناس يتلونه، فدخل إذن يزيد إليه فأخبره بوروده ويده على أم رأسه والناس يهرعون إليه قدامه ووراءه، فقال يزيد: فورة من فورات أبي محمد، وعن قليل يفيق منها، فأذن له وحده فدخل صارها يقول: لا أدخل يا أمير المؤمنين ! وقد فعلت بأهل بيت محمد صلى الله عليه وآله ما لو تمكنت الترك والروم ما استحلوا ما استحللت، ولا فعلوا ما فعلت: قم عن هذا البساط حتى يختار المسلمون من هو أحق به منك، فرحب به يزيد وتطاول له وضمه إليه وقال له: يا أبا محمد ! اسكن من فورتك، واعقل، وانظر بعينك واسمع بأذنك، ما تقول في أبيك عمر بن الخطاب أكان هاديا مهديا خليفة رسول الله (ص) وناصره ومصاهره بأختك حفصة، والذي قال: لا يعبد الله سرا ؟ !. فقال عبد الله: هو كما وصفت، فأي شئ تقول فيه ؟. قال: أبوك قلد أبي أمر الشام أم أبي قلد أباك خلافة رسول الله (ص) ؟. فقال: أبي قلد أباك الشام. قال: يا أبا محمد ! أفترضي به وبعهده إلى أبي أو ما ترضاه ؟. قال: بل أرضى. قال: أفترضي بأبيك ؟. قال: نعم، فضرب يزيد بيده على يد عبد الله بن عمر وقال له: قم - يا أبا محمد - حتى تقرأ، فقام معه حتى ورد خزانة من خزائنه، فدخلها ودعا بصندوق ففتح واستخرج منه تابوتنا مقفلا مختوما فاستخرج منه طومارا لطيفا في خرقة حرير سوداء، فأخذ الطومار بيده ونشره، ثم قال: يا أبا محمد ! هذا خط أبيك ؟. قال: اي والله.. فأخذه من يده فقبله، فقال له: اقرأ، فقرأه ابن عمر، فإذا فيه: بسم الله الرحمن الرحيم إن الذي أكرهنا بالسيف على الاقرار به ...
این هنر این اقا وغیره از قبیل او بوده که این احادیث را جعل می کردند
ادامه دارد....

عماد;270192 نوشت:
طبیعی است که چون تویی حرف شیخ مفید را مهم ندانی و حرف طبری را مهم بدانی

زهرى گويد: على و بنى هاشم و زبير شش ماه ماندند كه با ابو بكر بيعت نكردند تا فاطمه رضى الله عنها (عليها السلام) وفات يافت آنگاه بيعت كردند.
روز بعد از بيعت ابى بكر بر منبر رفت و مردم يك بيعت عمومى با او كردند.
او خداوند را سپاس و ستايش كرد و گفت: ايها الناس (اى مردم) من بر شما امارت مى‏كنم‏(1)

1.الكامل/ترجمه،ج‏8،ص:21

اگر شیعه نبود نیاز به بررسی نبود؟ یادتان هست که شما نه شیعه بودی نه سنی ،مسلمان بودی !!!!!!

خودتان چند علامت بر انحراف وی گفته اید باز می گویید علائمی از شیعه در وی بوده
اینکه شرح حال خلیفه دوم و ..
اینکه به متوکل را امیرالمومنین می گفته
اینکه از حجاج بن یوسف تمجید کرده
علائمی از شیعه بودن در وی بوده ، می ترسم اگر از خود عمر بن خطاب هم مطلبی بیارویم شما بگویید شیعه بوده چون گفته لولا علی لهلک العمر

عجب نهج البلاغه ضد ونقیض دار و طبری ضد ونقیض ندارد؟!
اولا : اين روايت آن‏قدر ضعيف و سخيف است كه كمتر مورخي آن را گزارش كرده، حتي بسياري از مورخان سني نيز آن را نپذيرفته‏اند و در مقابل آن موضع‏گيري هم مي‏كنند، چنان‏كه خود ابن‏اثير نيز اين گزارش را نپذيرفته و اين‏چنين به آن پاسخ مي‏دهد:
اين روايت درست و صحيح نيست، بلكه روايت صحيح اين است كه اميرالمؤنينـ علي ـ بيعت نكرد مگر بعد از شش ماه ـ از وفات پيامبر صلي الله‏ عليه‏ و‏آله (1)
1.ابن‏ اثير، همان، الكامل في التاريخ، ج 8، ص 13.

ثانیا : طبری که در ضد نقیض گویی گوی سبقت را از همه ربوده اگر چه این را گفته ولی در جای دیگر گفته

قال معمر: فقال رجل للزهري: ا فلم يبايعه على سته اشهر! قال:
لا، و لا احد من بنى هاشم، حتى بايعه على (1)
معمر می گوید :شخصی از زهری پرسید ایا علی علیه السلام شش ماه با ابابکر بیعت نکرد زهری می گویند نه تنها علی بلکه هیچ یک از بنی هاشم بیعت نکرد تا اینکه علی بیعت نمود
اگر شما می خواهی از طبری بگویی چرا انچه خودتان می خواهید گزینش می کنید

حرف میزان الاعتدال مهم نیست

اما مگر فقط همینها است که شما رد کنید عدم بیعت یا تاخیر در بیعت امام علیه السلام با غاصبین خلافت در مدارک بسیاری آمده که به حد تواتر رسیده است
(عمر سوي علي عليه‏السلام و زبير رفت و آن‏ها را به ناخواه بياورد و گفت: يا به دلخواه بيعت كنيد و يا به اجبار بيعت مي‏كنيد. و آن‏ها بيعت كردند)
گزارش طبري از جريان سقيفه، چند نكته دارد: نخست، آن‏كه تنها اين نقل، تسريع در بيعت گرفتن در جريان سقيفه را مي‏رساند. دوم، اين اتفاق در هر زماني افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذيرش اين بيعت از سوي علي عليه‏السلام بوده است. بنابراين، بديهي است با توجه به ركن اصلي بيعت كه اختيار است اين نوع بيعت‏ها نه اعتبار و حجيت شرعي براي بيعت كننده دارد و نه براي بيعت شونده جايگاه مشروعي دارد.
1.تاريخ ‏الطبري،ج‏3،ص:208


ادامه:
1.چون شیعیان ید طولایی در دروغگویی در تاریخ دارند بنده دربالا نتذکر شدم البته سوء تفاهم نشود هروقت گروهی در اقلیت قرار می گیرد به چند دلیل به راحتی توانایی دخل وتصرف درمنابع دارد
2.امامان هم به خلفا امیر المومنین می گفتند روایات ان هست الان بنده یادم نیست در کجا بود ولی پیدا کردم به شما نشان می دهم
بله گفتم مهمترین کار این افراد اختلاط حق وباطل بوده
نه خیر عمر در مقام تعریف ودوستی گفته و واقعا علی ع لایق بوده و در خیلی موارد دفاع می کرده مثلا یک نفر به ایشان گفته شکم بزرگ او بلند شده ویقه اش را گرفته گفت او مولی مومنان است(یاور ودوست وخیر خواه)
3.هر دو دارند بنده از تاریخ طبری دفاع نکردم مثلا خطبه شقشقیه از خوارج نقل شده
یا همان چیزی که بالا گفتید ان نامه از الغارات ثقفی نقل شده
جواب این حرف شما را در بالا دادم اصلا ابن اثیر به این متذکر نشده گفته والصحیح ...
نظر هر کس برای خود محترم است در اخر گفته والله اعلم در ادامه تاریخ هم شک دارد
4.بله عبدالزاق بن همام صنعانی از او نقل کرده که شیعه گری در او مشهود بوده اگر خواستید مدرک دارم
5.جالب است حرف میزان مهم نیست!!!
6.بله مهم این نیست بلکه مهم اینست که چرا وچند وقت؟
تواتر معنوی ولفظی که باید بررسی شود
اما ج3 ص208 طبری قال وكتب إلى عمر بالفتح مع رجل من المسلمين فلما أتاه قال له أبشر يا أمير المؤمنين بفتح أعز الله به الاسلام وأهله وأذل به الكفر وأهله قال فحمد الله عزوجل ثم قال النعمان بعثك قال احتسب النعمان يا أمير المؤمنين قال فبكى عمر واسترجع قال ومن ويحك قال فلان وفلان حتى عد له ناسا كثيرا ثم قال وآخرين يا أمير المؤمنين لا تعرفهم فقال عمر وهو يبكي لا يضرهم ألا يعرفهم عمر ولكن الله يعرفهم (وأما سيف) فإنه قال فيما كتب إلي السري يذكر أن شعيبا حدثه عنه وعن محمد والمهلب وطلحة وعمر وسعيد أن الذي هاج أمر نهاوند أن أهل البصرة لما أشجوا الهرمزان وأعجلوا أهل فارس عن مصاب جند العلاء ووطئوا أهل فارس كاتبوا ملكهم وهو يومئذ بمرو فحركوه فكاتب الملك أهل الجبال من بين الباب والسند وخراسان وحلوان فتحركوا وتكاتبوا وركب بعضهم إلى بعض فأجمعوا أن يوافوا نهاوند ويبرموا فيها أمورهم فتوافى إلى نهاوند أوائلهم وبلغ سعدا الخبر عن قباذ صاحب حلوان فكتب إلى عمر بذلك فنزا بسعد أقوام وألبوا عليه فيما بين تراسل القوم واجتماعهم إلى نهاوند ولم يشغلهم ما دهم المسلمين من ذلك وكان ممن نهض الجراح بن سنان الاسدي في نفر فقال عمران الدليل على ما عندكم من الشر نهوضكم في هذا الامر وقد استعد لكم من استعد وأيم الله لا يمنعني ذلك من النظر فيما لديكم وإن نزلوا بكم فبعث عمر محمد بن مسلمة والناس في الاستعداد للاعاجم والاعاجم في الاجتماع وكان محمد بن مسلمة هو صاحب العمال الذي يقتص آثار من شكى زمان عمر فقدم محمد على سعد ليطوف به في أهل الكوفة والبعوث تضرب على أهل الامصار إلى نهاوند فطوف به على مساجد أهل الكوفة لا يتعرض للمسألة عنه في السر وليست المسألة في السر من شأنهم إذ ذاك وكان لا يقف على مسجد فيسألهم عن سعد إلا قالوا لا نعلم إلا خيرا ولا نشتهي به بدلا ولا نقول ولا نعين عليه إلا من مال الجراح بن سنان وأصحابه فإنهم كانوا يسكتون لا يقولون سوءا ولا يسوغ لهم ويتعمدون ترك الثناء حتى انتهوا إلى بني عبس فقال محمد أنشد بالله رجلا يعلم حقا إلا قال قال أسامة بن قتادة اللهم إن نشدتنا فإنه لا يقسم بالسوية ولا يعدل
مربوط به ایرانیان است هیچ ربطی به علی ع ندارد
والسلام

پنج تن;270197 نوشت:
از استاد عماد بزرگوار که تااینجا خوب جواب این سنی را دادند تقاضا داریم به ادعاهای واهی وی جواب دهند

بسم الله
شما شعرت را بگو الشعرا یتبعهم الغاوون

عماد;270195 نوشت:
ابن‏ قتيبه دينوري چنين نقل مي‏كند:
ابوبكر بار ديگر عمر، قنفذ و تني ديگر را فرستاد و به آن‏ها دستور داد تا علي عليه‏السلام را نزد وي ببرند. به علي عليه‏السلام گفتند: بيعت كن. علي عليه‏السلام فرمود: اگر بيعت نكنم چه مي‏كنيد؟ در پاسخ وي گفتند: در اين صورت، سوگند به خدا گردن تو را خواهيم زد. علي عليه‏السلامگفت: در اين صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را مي‏كشيد. عمر پاسخ داد: بنده خدا را آري، ولي برادر رسول خدا را هرگز. ابوبكر گفت: تا زماني كه فاطمه در كنار اوست او را مجبور بر اين كار نمي‏كنم. علي عليه‏السلام تا زماني كه فاطمه زنده بود با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود(1)
در کتاب البدءو التاریخ آمده : علي مدت شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد. فاطمه«عليهاالسلام» صد روز پس از پيامبر درگذشت. و بعضي سه ماه گفته‏اند. علي عليه‏السلامتا فاطمه«عليهاالسلام» را به خاك نسپرد با ابوبكر بيعت نكرد
ابن‏ سعد در الطبقات الكبري درباره زمان وفات فاطمه«عليهاالسلام» براي روشن شدن زمان بيعت امام علي عليه‏ السلام مي‏ نويسد:
...پس ابوبكر سرپيچيد از اين‏كه اموال ـ فدك ـ چيزي به فاطمه«عليهاالسلام» دهد. و فاطمه بر او خشم گرفت و نيز تا مرگ خود با او سخن نگفت. و فاطمه پس از پدرش تنها شش ماه زنده بود(3)
معتبر ترین کتاب در اهل سنت و متعصب ترین کتاب در اهل سنت یعنی بخاری می گوید
...فاطمه«عليهاالسلام» با ابوبكر ـ در اعتراض به وي ـ سخن نمي‏گفت تا آن‏كه از دنيا رفت. وي بعد از وفات پيامبر صلي‏ الله‏ عليه‏ و‏آله شش ماه زندگي كرد... و تا زماني كه فاطمه«عليهاالسلام» زنده بود مردم به علي عليه‏السلام توجه داشتند، اما تمايل مردم به وي بعد از وفات فاطمه«عليهاالسلام»كم شد. پس متمايل به كنار آمدن با ابوبكر و بيعت با او شد. اما علي عليه‏السلام در طول مدت آن شش ماه هرگز بيعت نكرد...(4)
مسلم نیز در صحیح به علت متواتر بودن این قضیه هر چه تلاش نموده نتوانسته آن را انکار کند
گفته:علی علیه اسلام بعد از شش ماه یعنی پس از شهادت حضرت زهراسلام الله علیها با ابابکر بیعت کرد(5)
بلاذری که یک سنی است و از عمر بن خطاب و حجاج بن یوسف تمجید کرده و به هیچ وجه نمی تواند شیعه باشد هر چند تلاش شود گفته
...علي با ابوبكر بيعت نكرد تا اين‏كه فاطمه«عليهاالسلام» شش ماه بعد از وفات پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از دنيا رفت، وي در ادامه مي‏افزايد، زماني كه جنگ با مرتدين آغاز شد عثمان نزد امام علي عليه‏السلام آمد و گفت: تا وقتي كه تو بيعت نكني كسي به جنگ اين افراد نخواهد رفت. عثمان پيوسته با وي سخن گفت تا اين‏كه وي را نزد ابوبكر برد و علي با او بيعت كرد و مسلمانان خشنود شده براي جنگ با مرتدين كمر همت بستند(6)
1. دينوري، ابن‏ قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 30: «وان ابابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي ـ كرم اللّه‏ وجهه ـ فبعث اليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا ان يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده، لتخرجن او لأحرقنها علي من فيها...».، ص 29 ـ30
2. مطهر بن طاهر مقدسي، البدء و التاريخ، ج 2، ص 764.
3. ابن‏ سعد، طبقات الکبری . ج 2، ص 257.
4. محمد بن اسماعيل بخاري، صحيح بخاري، ج 5، ص 82 ـ 84
5.مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 5، ص 153.
6.احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.

البته شما فرمایش امام علی علیه السلام در نهج البلاغه (اخ القران که شاعر درباره آن می گوید کلام علی علی الکلام) خطاب به معاویه را که بنده دلیلش را گفتم متذکر نشدید و بدون اظهار نظری از کنارش گذشتید


بسم الله
1.کتاب الامامة والسیاسه فقط منسوب به ابن قتیبه است و کس دیگری از شیعیان ان را نوشته
دلایل:
1.کتاب ذکر می کند که مولفش در دمشق است ولی ابن قتیبه از بغداد خارج نشد جز به سوی دینور
2.کتاب از ابو لیلی روایت می کند که او قاضی در کوفه بود(148ق) یعنی 65 سال قبل از تولد ابن قتیبه
3.از فتح اسپانیا خبر می دهد از زبان یک زن در صورتی که فتح اندلس 110 سال قبل از تولد او بوده
4.او فتح موسی بن نصیر که مراکش بود را ذکر می کند و در صورتی که ان را یوسف بن تاشفین رییس رابطان راهنمایی کرده سال 455 و ابن قتیبه سال 276 فوت کرده
5.از بزرگان علمای مصر روایت می کند درصورتی که ابن قتیبه در مصر نرفته واز ان دو عالم روایت نکرده
6.خیلی از علما این را تایید کرده اند ه می توانید تحقیق کنید(به دلیل ضیق وقت)
2.اولا کتاب البدء را ندارم ولی در اخبار خوانده ام که او شیعه اسماعیلی بوده و یک خیانت هایی هم کرده(فقط اخبار نبوده
3.در این روایت عروه هست:عروة بن أدية. من رؤساء الخوارج. ضعفه الجوزجانى، وهو أخو مرادس بن أدية(میزان الاعتدال ج3 ص63)
از این روایات در خوارج زیاد هست قبلا هم متذکر شدم
بقسه را انشاء الله پاسخ خواهم داد متاسفانه عجله دارم
والسلام

الحمد;270253 نوشت:
شما شعرت را بگو الشعرا یتبعهم الغاوون

ایا کسی که در بحث کم آورد باید به همه طعنه بزند ؟
آیا امام شافعیتان تبعیت از غاوون کرده ؟ این شعر شافعی است
یا آل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

یکفیکم من عظیم الفخر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاة له

بیشتر صحابه که شما آنان را عادل می دانید ولو اینکه زنا کرده باشند یا شراب خورده باشند ، شعر نیز گفته اند آنان تبعیت از غاوون کرده اند؟
لااقل حرفی بزن که اهانت به بزرگان خودت نباشد
الحمد بترس از خدایت
تهمت تو مزن به مقتدایت
الحمد به شافعی مزن طعن
اشعار وی است از برایت
الحمد اگر عماد شیر است
از چه به من است فحشهایت
الحمد به بحث باش صادق
کمتر بتراش قصه هایت
الحمد جدل مکن که گویم
این ارث عمر بود برایت
بهلول و اسد ، عماد وبنده
آماده به بحث و گفته هایت

asad;270206 نوشت:

اگر هیچ کس را ... فرض نکردید چرا اول که وارد شدید علم غیب را فقط مخصوص خدا میدانستید؟
پس سه حالت بوجود میاید:
1- یا هنوز باید پای حرفتان باستید و ثابت کنید که علم غیب فقط مخصوص خداست
2-یا خودتان ...هستید
3-ما را ... فرض کردید! که البته این احتمال بنا به گفته ی بالای شما از بین میرود!
(نکنه انتظار داری ما بی خیال بعضی حرفات بشیم؟ بالاخره باید تکلیف هر حرفی که اینجا میزنی رو روشن کنی چون خودت مسئول حرفایی که زدی هستی! و باید یک توجیح منطقی برای گفتنش داشته باشی)
اگر قرار باشد هرکی از راه رسید یک حرفی بزنه و بعد که رسوا شد بی خیالش بشه که اینجا میشه بازار شام.....پس منتظریم!

این حتما خواب بوده را اثبات کن!

ببینید شما خودتان سخنان خودتان را نقض میکنید! شما قبلا قبول کرده بودید که الهام هم در خواب و هم در بیداری اتفاق می افتد! و از طرفی خودتان نیز قبول کرده بودید که وحی به مادر موسی الهام است!

لطف کنید خودتان را به گمراهی نزنید و صریح پاسخ بنده را بدید:
مگر قبول نکردید که به مادر موسی الهام شده است؟
مگر قبول نکردید که الهام هم در بیداری و هم در خواب اتفاق می افتد؟
مگر مادر موسی غیر از پیامبر نیست؟

خب با توجه به سه جمله ی بالا به این نتیجه میرسیم که خداوند متعال به افرادی غیر از انبیا نیز الهام میکند و این الهام هم میتواند در خواب باشد هم در بیداری!

آیا شما نتیجه ای غیر از این میگیرید؟؟؟؟

خب پس اولا به ما اثبات کنید که مادر موسی این قضیه را خواب دیده است
دوما بر فرض هم که خواب دیده باشد اصل قضیه عوض نمیشود!
با توجه به سه جمله ای که قبولش کردید شما ناچارید بپذیرید به افرادی غیر از پیامبران نیز در بیداری الهام میشود! حتی اگر مادر موسی خواب دیده باشد! ما که صرفا بحثمان روی مادر موسی نیست! ما بحثمان روی الهام است! و خودتان قبول کردید الهام در بیداری هم اتفاق می افتد! بنابراین نمیتوانید مدعی شوید چون مادر موسی خواب دیده پس ائمه هم فقط خواب میدیدند!

کدوم طور مغالطه میکنیم؟ میشه دقیقا بفرمایید کدوم قسمت از صحبت های بنده مغالطه بود؟ ما جوابی نداشتیم یا شما؟ ما یک سوال ساده از قران از شما کردیم که شما از جواب دادن عاجز مانده اید و مدام از این کلمه (معالطه) استفاده میکنید!
بنده از شما سوال کردم مگر ممکن است فرشتگان و روح نازل شوند اما پای شخصی در میان نباشد؟
شما پاسخ دادید بله ممکن است!
ما سوال کردیم خب آیا در جای دیگر قران نمونه ی مشابهی سراغ دارید که خداوند فرشتگان و روح را نازل کرده باشد اما پای پیامبر یا شخصی در کار نباشد؟؟؟؟؟؟
که شما از اینجای بحث به بعد فرمودید : مغالطه......
این یعنی چه؟
یعنی جوابی ندارم و مجبورم برای خالی نبودن عریضه بگم : ((((مغالطه)))!!!! عمرا اگه معنیه مغالطه رو بدونی....
به راستی که چقدر زیبا ائمه حقیقت را برایمان روشن ساخته اند و گویا آنها خبر داشته اند که دشمنان شیعه از پاسخگویی به این سوال همیشه عاجز میمانند!

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند :عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ دِينِكُمْ إِنَّهَا لَغَايَةُ عِلْمِنَا ) بحارالأنوار ج : 25 ص : 72 ) . بر دشمنان ما به سوره قدر احتجاج کنید پیروز می شوید ، به خدا قسم این سوره دلیل و حجه خداوند بر مردم بعد از رسول خدا میباشد و آن نهایت علم ماست .
چه اینکه در این سوره دارد تنزل الملائکه ...و تنزل فعل مضارع میباشد نه ماضی یعنی فرود میآیند نه فرود آمدند و معنای مضارع یعنی در آینده هم می آیند و نیز فرمود از مخالفین بپرسید حال که فرود می آیند و دست خالی بر می گردند ؟ یا اینکه خدمت کسی می ایند و انجام ماموریت می کنند ؟اگر دست خالی برگردند که کاری لغو است و اگر بر کسی نازل می شوند آن کس جز ولی خدا و خلیفه رسول خدا و امام زمان است؟

شما حالت خوبه؟ من با توجه به حرفهای قبلی خودتان به شما اثبات کردم که ائمه برای منافع شخصی از علم غیب استفاده نمیکردند بلکه برای دین خدا از آن استفاده میکردند!
اتفاقا چون امام حسن از آینده این قیام با معاویه خبر داشت با او صلح کرد! چون معاویه ظاهر را حفظ کرده بود و عوام را فریب داده بود و امام حسن در صورت قیام شکست میخوردند و با توجه به ظاهر سازی معاویه ضربه ی شدیدی به اسلام وارد میشد! .
و باز امام حسین چون از سرنوشت صلح با یزید خبر داشت قیام کرد! صلح با یزید یعنی نابود شدن ریشه ی اسلام از بیخ و بن! چون یزید نمونه ی بارز کفر و شرک روی زمین بود
یعنی اگر این صلح صورت میگرفت الان من شیعه نبودم ! بنابراین این قیام خود اثباتی بر مدعای ماست حال دلایل امام حسین از این قیام :

1- پيام رساني:
انقلاب امام تا عصر عاشورا مظهر خون و شهادت بود. رهبرى و پرچم‏دارى بر عهده ايشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم‏دارى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) آغاز گرديد. آنان با سخنان آتشين خود، پيام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سيدالشهدا و يارانش را به آگاهى افكار عمومى رسانيدند و طبل رسوايى حكومت پليد اموى را به صدا درآوردند.
2- بي اثر سازي تبليغات دشمن: شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سيطره فرمان‏روايانى چون خالد پسر وليد و معاويه پسر ابوسفيان قرار گرفت. مردم اين سرزمين، نه سخن پيامبر را دريافته بودند و نه روش اصحاب او را مى‏دانستند و نه اسلام را آن‏گونه كه در مدينه رواج داشت، مى‏شناختند. در نتيجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقيقى چيزى نمى‏دانستند. شايد در نظر آنان، اسلام هم حكومتى بود مانند حكومت كسانى كه پيش از ورود اسلام بر آن سرزمين فرمان مى‏راندند! تجمّل دربار معاويه، حيف و ميل اموال عمومى، ساختن كاخ‏هاى بزرگ، تبعيد و زندانى كردن و كشتن مخالفان، براى آنان امرى طبيعى بود؛ زيرا چنين نظامى نيم قرن سابقه داشت و كسانى بودند كه مى‏پنداشتند آنچه در مدينه عصر پيامبر گذشته، چنين بوده است.(1)
معاويه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در اين مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه‏اى پرورش داد كه فاقد بصيرت و آگاهى دينى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى‏چون و چرا تسليم شوند.(2)
به طورى كه پس از پيروزى قيام عباسيان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند، كه تا زمان قتل مروان (آخرين خليفه اموى)، نمى‏دانستيم، كه رسول خدا(ص) جز بنى‏اميه خويشاوندى داشت، كه از او ارث ببرند.(3)
بنابراين، جاى شگفتى نيست، اگر در مقاتل مى‏خوانيم: به هنگام آمدن اسيران كربلا به دمشق، مردى در برابر امام زين‏العابدين(ع) ايستاد و گفت: سپاس خدايى را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمى صبر كرد تا شامى هر چه در دل داشت بيرون ريخت؛ سپس با تلاوت آياتى مانند
«إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً؛ خداوند مى‏خواهد هرگونه پليدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك سازد»(4) فرمود: اين آيات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهميد آنچه درباره اين اسيران شنيده، درست نيست. آنان خارجى نيستند؛ بلكه فرزندان پيامبر هستند؛ از آنچه گفته بود، پشيمان شد و توبه كرد.(5)
بنابراين با حركت منزل به منزل خاندان امام و خطبه‏ها و روشنگرى‏هاى امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س)، تحريفات چندين دهه بنى‏اميه - حتى در «شام» به عنوان مركز خلافت دشمنان - بي اثر شد.
3- افشاى ماهيت ستمگران حاکم:‏
بُعد ديگر علت حضور خاندان امام، نشان دادن چهره سفّاك، بى‏رحم و غيرانسانى يزيد و حكومت وى بود. يكى از عوامل مؤثر در پذيرش پيام از سوى مردم و رساتر بودن تبليغات از سوى پيام‏آوران، عنصر مظلوميت است.
در همین راستا و بیان حقایق جنایات امویان در روز عاشورا امام سجاد(ع) در شام همين كه خواست دستگاه بنى‏اميه را رسوا كند، فرمود: پدرم امام حسين(ع) را با قطعه قطعه كردن، شهيد كردند. همچون پرنده‏اى در قفس، پر و بال او را شكستند تا جان داد. امام سجاد فرمود: اگر قصد كشتن داريد، چرا اين گونه كشتيد؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره كرديد؟ چرا كنار نهر آب، او را تشنه كشتيد؟ چرا او را دفن نكرديد؟ چرا به خيمه‏هاى او حمله كرديد؟ چرا كودك او را شهيد كرديد؟».(6) اين كلمات به قدرى نزد افراد غيرقابل خدشه بود كه شام را طوفانى كرد و جنبش فكرى و فرهنگى، عليه رژيم اموى به راه انداخت.
يزيد مى‏خواست با كشتن مردان و به اسارت كشيدن خاندان اهل‏بيت، همه حركت‏ها را در نطفه خفه كند؛ به طورى كه همگان از چنين سرنوشتى ترسان و بيمناك باشند و خود بر اريكه قدرت تكيه بزند. اما قيام با عزت امام و پيام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته‏هاى ظلم‏ستيزى را براى خونخواهى امام حسين(ع) و از بين بردن بنى‏اميه در نقاط مختلف سرزمين‏هاى اسلامى به وجود آورد

ربطش را بنده به شما گفتم اما شما خود را مدام به کوری و خنگی میزنید تا نفهمید و جواب ندهید!بنده گفتم مگر میشود کسی که چنین توانایی دارد علم غیب نداشته باشد؟؟؟؟/
مثل این است که شما توانایی بلند کردن وزنه صد کیلویی را داشته باشید اما توانایی بلند کردن وزنه ی 10کیلویی را نداشته باشید!!!!!!
دوما اصلا بر فرض به قول شما هیچ ربطی به علم غیب نداشته باشد! طبق این آیه ما میتوانیم مدعی شویم خداوند به افرادی غیر از انبیا همچین توانایی (جا له جا کردن اجسام در یک چشم بر هم زدن) را داده است! آیا این جمله را قبول میکنید؟؟؟؟؟

عجب! یعنی رفتن به معراج و مطالبی را از آن طریق دریافت کردن جزو علم غیب محسوب نمیشود؟؟؟؟؟؟؟

خیر ! شما به جای اینکه در مورد اصل بحث ایشان جواب دهید در مورد مثالی که ایشان زدند بحث کردید و اصل بحث را جواب ندادید!


بسم الله
1.بنده دلایل متقن را از زبان علمای خودتان نوشته ام وقت اضافه ندارم
2.بنده گفتم این موضوع را چند بار توضیح دادم(منت بوده از طرف خدا برای حضرت موسی ط 36 به بعد-استثناء بوده-مربوط به پیامبر بود-همیشه نبوده یکبار همچین اثفاقی انهم برای حضرت کلیم الله بوده-و...
3.خوب سند حدیث::Khandidan!:
إبراهيم بن إسحاق أبو إسحاق الاحمري النهاوندي لم (جش) كان ضعيفا في حديثه (غض) في مذهبه ارتفاع، وأظنه مخلطا (ست) ضعيف الحديث متهم في دينه، صنف كتبا قريبة من السداد
ضعیف-غالی-مخلط-متهم-مولف کتب دور از اعتدال(ابن داود ص226)
روى أيضا عن أحمد بن هوذة عن إبراهيم بن إسحاق بإسناده (إبراهيم بن اسحاق عن عبد الله بن حماد عن ابى يحيى الصنعانى عن أبى عبد الله عليه السلام):الخ
احمد بن هوذه: مهمل
عبدالله بن حماد:قال ابن الغضائري: انه يكنى ابا محمد، نزل قم، لم يرو عن احد من الائمة (عليهم السلام)، وحديثه نعرفه تارة وننكره اخرى، ويخرج شاهدا(خلاصه ص201)
در قم بود-از هیچ امامی روایت نکرده-حدیثش خوب وبد دارد(ارزش ندارد)-شاهدی هم اورده
ابی یحیی صنعانی:مهمل ومجهول
4.جواب شما گزینه 1 است
5.بله افرادی دارند همین جنیان نیز دارند و در این ایه احتمال زیاد خود حضرت سلیمان بوده چون بعد گفته من فضل ربی
6.جوابشان را دادم ممنون از تذکر شما
والسلام

پنج تن;270462 نوشت:
ایا کسی که در بحث کم آورد باید به همه طعنه بزند ؟
آیا امام شافعیتان تبعیت از غاوون کرده ؟ این شعر شافعی است
یا آل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

یکفیکم من عظیم الفخر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاة له


بیشتر صحابه که شما آنان را عادل می دانید ولو اینکه زنا کرده باشند یا شراب خورده باشند ، شعر نیز گفته اند آنان تبعیت از غاوون کرده اند؟
لااقل حرفی بزن که اهانت به بزرگان خودت نباشد
الحمد بترس از خدایت
تهمت تو مزن به مقتدایت
الحمد به شافعی مزن طعن
اشعار وی است از برایت
الحمد اگر عماد شیر است
از چه به من است فحشهایت
الحمد به بحث باش صادق
کمتر بتراش قصه هایت
الحمد جدل مکن که گویم
این ارث عمر بود برایت
بهلول و اسد ، عماد وبنده
آماده به بحث و گفته هایت

بسم الله
1.شافعی پیشوای بنده نیست پیشوای بنده قرآن است کلام الله تعالی الرحمان الرحیم مالک یوم الدین یوم لاتنفع شفاعه ولا مال ولا بنون ولا نسب ولا صهر ولا غلو ولا تقصیر ولا ...
کمی ناراحت شدم عذر خواهی می کنم ولی ان ایه در سوره شعرا است
بنده به کسی فحش ندادم فعلا شما فحاشی راه انداخته اید نه شخص شما(مسئله در ودیوار)
وقتی اشتباه بودن کلام شما ثابت می شود اسمون ریسمون می بافید بنده با کلام علمای خودتان به شما ثابت کردم(نه شخص شما)
والسلام

بسم الله
ادامه کلام با جناب عماد عزیز:
1.اما سند بخاری:[=&quot]حدثنا عبد العزيز بن عبد الله: حدثنا إبراهيم بن سعد، عن صالح، عن ابن شهاب قال: أخبرني عروة بن الزبير: أن عائشة [/][=&quot]أخبرته:
عبد العزیز بن عبدالله:[/]عبد العزيز بن عبد الله القرشي البصري أبو وهب الجدعاني روى عن سعيد بن أبي عروبة وخالد الحذاء [=&quot](طبقات المدلسین ص40)
ابراهیم بن سعد:[/]ابن سعد، فجعل كأنه يضعفهما، يقول: عقيل وإبراهيم ! ثم قال أبى: إيش ينفع هذا ! هؤلاء ثقات لم يحضرهما (1) يحيى. وقال أبو داود: سمعت أحمد يسأل عن حديث إبراهيم بن سعد، عن أبيه، عن أنس - مرفوعا: الائمة من قريش. فقال: ليس هذا في كتب إبراهيم بن سعد، لا ينبغى أن يكون له أصلا رواه غير واحد عن إبراهيم. وقال البخاري: حدثنا عبدان، حدثنا إبراهيم بن سعد، عن عبيدة بن أبى رائطة، عن عبدالرحمن بن زياد، عن عبدالله بن مغفل (2)، قال: حدثنا يحيى بن قزعة، وتابعه إبراهيم بن مهدى، قالا: حدثنا إبراهيم بن سعد، حدثنا عبيدة، عن عبدالله ابن عبدالرحمن، عن عبدالله بن مغفل - مرفوعا - قال: من أحب أصحابي فبحبي أحبهم. قال البخاري: وهو إسناد لا يعرف.وقال ابن معين: إبراهيم بن سعد ثقة حجة، وساق له ابن عدى عدة غرائب عن الزهري مما خولف في إسنادها، يبدل تابعيا بآخر. وروى الليث عن ابن الهاد، عن إبراهيم بن سعد نحو عشرة أحاديث[=&quot](میزان ج1 ص34)
ان را تضعیف می کرد-ابوداود می گوید از این حدیث که الائمه من قریش پرسیدم :گفت در کتاب او نیست برای ان اصلی نیست که خبر واحد است-ابن معین او ثقه است ولی ابن عدی غرائبی از زهری نقل کرده که در اسناد ان اختلاف واضطراب است که تابعی دیگر تغییر داده است
صالح مشترک است واکثرا ضعیف یا مجهول هستند
ابن شهاب:احتمالا همان زهری است که ثقه است
در اخر حدیث ارزشی ندارد
اما صحیح مسلم بنده پیدا نکردم اگر می شود اسم باب ان را بگویید
بنده سند این حدیث بلاذری را بررسی کردم:الْمَدَائِنيّ، عَن عبد اللَّه بن جَعْفَر، عَنْ أَبِي عَوْنٍ قَالَ:قبلا اوردم بخوانید
[/]

الحمد;270253 نوشت:
بسم الله شما شعرت را بگو الشعرا یتبعهم الغاوون

جناب الحمد قطعا آیه منظورش هر شاعری نیست ، اگر سفیدی ماست را نپذیرید ، این را دیگر نمی توانید نپذیرید چون بسیاری از کسانی که مورد احترام همه فریقین از مسلمانان هستند شاعر بودند
این اشعار از زبیر است
ثم خرج الزبير من عسكرهم تائبا مما كان منه و هو يقول أبياتا مطلعها:
ترك الأمور التي تخشى عواقبها
للَّه أجمل في الدنيا و في الدين [1]
این شعر از زبیر است
هذا و الله العار الذي لا يغسل، فقال: يا زبير ارجع بالعار قبل أن تجمع العار و النار، فرجع الزبير و هو يقول:
اخترت عاراً على نار مؤجّجَة
ما إن يقوم لها خلق من الطين‏
نادى عليّ بأمر لست أجهله
عار لعمرك في الدنيا و في الدين‏
فقلت: حسبك من عَذل أبا حسن
فبَعْض هذا الذي قد قلت يكفيني‏(2)
این اشعار مال طلحه است
اما طلحه فمقبل على ان يتمثل الاشعار، و يقول:
الا ابلغ بنى بكر رسولا
فليس الى بنى كعب سبيل‏
سيرجع ظلمكم منكم عليكم
طويل الساعدين له فضول‏(3)
1. الفتوح،ج‏2،ص:471
2. مروج ‏الذهب،ج‏2،ص:363
3. تاريخ ‏الطبري،ج‏4،ص:492
قابل توجه جناب الحمد طلحه و زبیر شاعر بوده اند

حسان بن ثابت قبل از اسلام؛ در ایام جاهلیت، شاعر انصار بود.[1] پس از ورود پیامبر اكرم(ص) به مدینه، حسان همانند بسیاری دیگر از انصار به پیامبر ایمان آورد. او پس از این كه اسلام آورد این اشعار را خواند.

«شهدت باذن الله ان محمد رسول الذی فوق السموات من عل...».

«به اذن خداوند شهادت می­دهم كه محمد(ص) فرستاده آسمانی است كه از جانب خداوند آمده است».
پیامبر اكرم(ص) فرمود من هم با تو گواهی می­دهم.[ 2]

در یك مورد از پیامبر(ص) نقل شده است كه در مورد او فرمود: «االلهم ایده بروح القدس لمناضلته عن المسلمین»،[3] خدایا حسان را با روح­القدس مورد حمایت و تایید قرار بده، به خاطر حمایت او از مسلمانان. در نقلی دیگر پیامبر(ص) فرمود:

«إن اللّه یؤید حسان بروح القدس ما نافح عن رسول اللّه»[4]‏«خداوند حسان را مورد حمایت و تایید روح القدس قرار دهد تا زمانی كه از رسول خدا(ص) پشتیبانی كند.»




بعضا پیامبر(ص) از حسان می­خواست كه در برابر دشمنان شعر بگوید.[ 5] به عنوان نمونه زمانی كه قبیله بنی­تمیم نزد رسول­خدا(ص) آمده بودند و قصد مفاخره داشتند، بنی­تمیم گفتند ما با شاعر و خطیبمان نزد تو آمده­ایم تا با شما مفاخره كنیم. پیامبر اكرم(ص) ابتدا در جواب آنها فرمودند: من نه برای شعر گفتن مبعوث شده­ام و نه به فخر فروشی مامور شده­ام؛ ولی حالا كه آمده­اید، بیایید. ابتدا زبرقان بن بدر[6] و به نقلی عطارد بن حاجب[7] سخنانی بیان كرد. ثابت بن قیس بن شماس به امر رسول خدا(ص) به او جواب گفت؛ سپس شاعر ایشان زبرقان بن بدر در برتری قوم خویش اشعاری سرود، پیامبر اكرم(ص) دستور فرمود حسان بن ثابت بیاید و به اشعار او جواب دهد. حسان جواب اشعار او را با اشعاری داد. آنها اقرار كردند كه خطیب رسول­خدا(ص) از خطیب خودشان بهتر و شاعر رسول خدا(ص) از شاعرشان ماهرتر است.[ 8] آن گاه همه فرستادگان تمیم مسلمان شدند و پیامبر(ص) به آنها هدایایی داد.[ 9]

[1]

. ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج2، ص 55 و قال أبو عبیدة: فضل حسان بن ثابت على الشعراء بثلاث: كان شاعر الأنصار فی الجاهلیة، و شاعر النبی صلّى اللَّه علیه و سلّم فی أیام النبوة، و شاعر الیمن كلها فی الإسلام و همان.
[1]
. ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفكر، 1415، ج 12، ص 407.
[3]
. ابن عبدالبر، لاستیعاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول،، ج1، ص 345 و لكنوهی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، اصفهان، كتاب خانه عمومی امام امیر المومنین علی(ع) 1366، دوم، ج9، ص 315.
[4]
. ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دار الفكر، 1409، ج1، ص 482 و میر حامد حسین، پیشین، ج9، ص 317
[5]
. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، دوم، ص745 و ابن سعد، پیشین، ج‏1، ص279.
[6]
. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، قم، كتابچی، 1375، ج2، ص 352 و محمد بن جریر طبری، پیشین، ج‏4، ص1249.
[7]
. ابن سعد، لطبقات الكبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ج‏1، ص281.
[8]
. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375ج‏3، ص1078ـ 1077 و ، ج‏4، ص1249.
[39]
.ابن هشام، پیشین، ج2، ص 352 و محمد بن جریر طبری، پیشین، ج‏4، ص1249.

قابل توجه جناب الحمد ، پیامبر صلی الله و علیه واله وسلم شعرا را دعای خیر می کرده است

[="Teal"]

الحمد;270469 نوشت:
بنده به کسی فحش ندادم فعلا شما فحاشی راه انداخته اید نه شخص شما(مسئله در ودیوار)

چی شد؟ مگه قرار نبود وسط بحث علمی با هم شوخی کنیم؟ میبینم که ناراحت شدید و ناراحتیتون رو سر شاعرمون خالی میکنید!!! یادت که نرفته شوخی و کنایه.......؟؟؟؟؟؟....:khaneh:

با این طرز جواب دادنت میخوای از چی فرار کنی؟ از سوال؟ اینجوری که شما جواب میدی باید نیم ساعت بشینم بگردم ببینم کدوم جواب مال کدوم سواله.....

الحمد;270467 نوشت:
1.بنده دلایل متقن را از زبان علمای خودتان نوشته ام وقت اضافه ندارم

دلایل چی؟ این مربوط به کدوم قسمت از بحثه؟ شما که وقت نداری چرا میای بحث کنی؟ برو به کارت برس هروقت وقت داشتی بیا درست جواب بده!

الحمد;270467 نوشت:
2.بنده گفتم این موضوع را چند بار توضیح دادم(منت بوده از طرف خدا برای حضرت موسی ط 36 به بعد-استثناء بوده-مربوط به پیامبر بود-همیشه نبوده یکبار همچین اثفاقی انهم برای حضرت کلیم الله بوده-و...

آهان ... که این طور !!! حالا که دیگه هیچی نداشتید بگید روی آورید به استثنا و یک بار بودن و منت نهادن و ....
مرد مومن تا کی میخواهی خودت را گول بزنی!!!! این اتفاق هرچه که بوده (منت استنثا ده بار یا یک بار)
بوده!!! ما طبق این آیات متوجه میشویم که علم غیب و الهام کردن مخصوص پیامبران نیست و به افرادی غیر از پیامبران نیز عطا میشود!!!! غیر از این است؟؟؟؟
من نمیفهمم شما چرا دائما دنبال اما و اگر میگردید!!! همه چیز واضح است فقط یک عقل سلیم میخواهد و دو چشم بینا!
1-به مادر موسی الهام شده است! (حالا یک بار یا ده بار) (حالا با منت یا بی منت) (حالا استثنا یا غیر استثنا) مهم این است که الهام شده است!
2-مادر موسی پیامبر نیست!
3-الهام در خواب و بیداری اتفاق می افتد!

جلوی هر بچه ای این 3جمله را قرار دهی متوجه میشود الهام و وحی مختص به پیامبران نیست و خداوند به غیر از پیامبران نیز در ((بیداری)) علم غیب عطا میفرماید!
حالا من نمیفهمم این همه فرافکنی شما برای چیست! خب حرف حق تلخ است درسته! قبول دارم که بعد از یک عمر نمیتوانید به همین راحتی اعتقادات خود را تغییر دهید اما اینها نص صریح آیات هستند و همه چیز روشن است! و اینکه شما خود را به گمراهی آشکار میزنید بسیار عجیب است....

الحمد;270467 نوشت:
3.خوب سند حدیث: إبراهيم بن إسحاق أبو إسحاق الاحمري النهاوندي لم (جش) كان ضعيفا في حديثه (غض) في مذهبه ارتفاع، وأظنه مخلطا (ست) ضعيف الحديث متهم في دينه، صنف كتبا قريبة من السداد ضعیف-غالی-مخلط-متهم-مولف کتب دور از اعتدال(ابن داود ص226) روى أيضا عن أحمد بن هوذة عن إبراهيم بن إسحاق بإسناده (إبراهيم بن اسحاق عن عبد الله بن حماد عن ابى يحيى الصنعانى عن أبى عبد الله عليه السلام):الخ احمد بن هوذه: مهمل عبدالله بن حماد:قال ابن الغضائري: انه يكنى ابا محمد، نزل قم، لم يرو عن احد من الائمة (عليهم السلام)، وحديثه نعرفه تارة وننكره اخرى، ويخرج شاهدا(خلاصه ص201) در قم بود-از هیچ امامی روایت نکرده-حدیثش خوب وبد دارد(ارزش ندارد)-شاهدی هم اورده ابی یحیی صنعانی:مهمل ومجهول

عجبا غریبا!! سبحان الله!! به خدا قسم اگر جواب سوالم را میدادی به این روایت شک میکردم اما این چندمین دفعه است که داری از جواب دادن به این سوال فرار میکنی و به خدا قسم که به صحیح بودن این روایت عملا ایمان آوردم!
شما چرا اصل بحث قرانی را رها میکنید و به روایت میچسبید؟ خوشحالید که با یک نفر که به علم رجال و حدیث تسلط ندارد بحث میکنید؟ نگران نباشید بنده این مطالب و مطالب قبلیتان در ومورد روایات را به کارشناس ارجا میدهم و جوابتان را خواهم گرفت !
اما چیزی که از همه بیشتر برایم جالب است اینکه شما از جواب دادن به این سوال بنده فراری هستید و در این روایت هم گفته دشمنان نمیتوانند جواب آیه را بدهند!
خب بهتر نبود به جای اینکه سند روایت را بررسی کنید جواب آیه را میدادید تا همینجا مشخص شود که روایت دروغ بوده؟؟؟؟؟
سوالم رو دوباره تکرار میکنم! (آخه هر بار که از جوابش فرار میکنی ایمانم بیشتر میشه)

فرشتگان و روح هر سال شب قدر بر چه کسی نازل میشوند؟ مگر میشود فرشتگان و روح نازل شوند اما شخصی در کار نباشد؟ مگر جایی از قران نمونه ی مشابهی سراغ دارید که جبرئیل یا همان روح نازل شود و شخصی در کار نباشد ! ؟ هرجا از قران را که نگاه میکنیم گفته ی مارا تصدیق میکند ! شما بر چه دلیل منطقی مدعی هستید جبرئیل بدون وجود شخص نازل میشود؟
یک دلیل منطقی بیاورید!

الحمد;270467 نوشت:
4.جواب شما گزینه 1 است


این مربوط به کدام سوال بود؟؟؟


الحمد;270467 نوشت:
5.بله افرادی دارند همین جنیان نیز دارند

کدوم جنیان؟ کدام جن یک تخت را در یک چشم بر هم زدن جابه جا میکند اما علم غیب ندارد؟

این چه طرز پاسخ دادن است؟ چرا به قسمت دوم سوالم پاسخ ندادید؟ بنده عرض کردم بر فرض این توانایی هیچ ربطی به علم غیب نداشته باشد! خب بیاید در مورد همین توانایی بحث کنیم (درسته که به علم غیب ربطی ندارد اما توانایی عجیبیست و دست کمی از علم غیب ندارد)
خب آیا شما طبق این آیه قبول میکنید که خداوند این توانایی را در غیر از انبیا قرار میدهد؟ (پاسخ دهید)[/]

بدون شرح!

الحمد;270253 نوشت:
شما شعرت را بگو الشعرا یتبعهم الغاوون

پنج تن;270462 نوشت:

الحمد بترس از خدایت
تهمت تو مزن به مقتدایت
الحمد به شافعی مزن طعن
اشعار وی است از برایت
الحمد اگر عماد شیر است
از چه به من است فحشهایت
الحمد به بحث باش صادق
کمتر بتراش قصه هایت
الحمد جدل مکن که گویم
این ارث عمر بود برایت
بهلول و اسد ، عماد وبنده
آماده به بحث و گفته هایت

الحمد;270469 نوشت:
ان ایه در سوره شعرا است

عماد;270483 نوشت:
جناب الحمد قطعا آیه منظورش هر شاعری نیست ، اگر سفیدی ماست را نپذیرید ، این را دیگر نمی توانید نپذیرید چون بسیاری از کسانی که مورد احترام همه فریقین از مسلمانان هستند شاعر بودند این اشعار از زبیر است

الحمد;270469 نوشت:
... :gig: ...

(شوخی و کنایه)

البته فرمایش جناب الحمد درست است به درباره بعضی از اشعار ، مثلا اگر کسی خلیفه بلافصل پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بود و اهل سنت نیز ایشان را به عنوان خلیفه چهارم قبول داشتند و تنها کسی بود که بعد از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم مورد احترام جمیع مسلمانان و ولی امر آنان از فرق مختلف بود ، حال چنین شخص بزرگواری در محراب عبادت به دست اشقی الاشقیا به شهادت رسیده است ، شاعری از خوشحالی شعری می سراید ،قطعا این شخص یتبعهم الغاوون است اگر چه همسر پیامبر باشد توجه بفرمایید :

ذهب بقتل علي عليه السلام إلى الحجاز سفيان بن أمية بن أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس فبلغ ذلك عائشة فقالت:

فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوى كما قرَّ عيناً بالإيابِ المُسافِرُ

سفيان بن أميه، خبر كشته على عليه السلام را به حجاز برد، وقتى اين خبر به عائشه رسيد گفت:

عصايش را انداخت و سرجاى خودش آرام گرفت

همچنان كه چشم‌ها در هنگام بازگشت مسافر روشن مى‌شود.
1.الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص40، ناشر: دار صادر – بيروت؛

2.الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص159، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

3.الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير

4.ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، طبق برنامه الجامع الكبير.

5.ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص259، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

6.الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى (متوفاى808 هـ)، حياة الحيوان الكبرى، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424 هـ - 2003م.

7.الدمشقي الباعوني الشافعي، أبو البركات شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاى871 هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب ( ع )، ج2 ص104، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلامية ـ قم، الطبعة: الأولي، 1412هـ
جناب الحمد سند روایت یکی از راههای شناخت روایت است راههای دیگری است مثل تواتر یا نقل از اصحاب اجماع که اگر چه از ضفیف نقل کرده باشند روایاتشان معتبر است یا .........
این اشعار با این کثرت روایتی نمی تواند درست باشد
الشعرا یتبعهم الغاوون

الحمد;270248 نوشت:
بر فرض که شش ماه تاخیر شده باشد چه می شود؟مسلمانان به این خاطر از دین خود برگشتند یا اتفاق خاصی افتاد؟ حضرت ع وقتی دیر شد چند دلیل ابراز شده:1.به خاطر وفات حضرت زهرا 2.به خاطر جمع کردن قرآن 3.کراهت 4.مشروع ندانستن بیعت که اکثرا در منابع شیعه امده این را بدانید در روایات خود شیعه هست که حضرت 75 روز بعد از رسول الله (ص) وفات کردند بعضی 40 وبعضی 6 ماه این اقای ابن اثیر نوشته در زیر این اقوال:والصحيح: أن أمير المؤمنين ما بايع إلا بعد ستة أشهر، والله أعلم. وقبل از ان اورده:وقيل: لما سمع علي بيعة أبي بكر خرج في قميص ما عليه إزار ولا رداء عجلاً حتى بايعه، ثم استدعى إزاره ورداءه فتجلله. این موضوع به این ربط دارد که ابن اثیر احتمالا وفات حضرت زهرا را 6 ماه بعد می دانسته به همین خاطر گفته والصحیح الی اخر

شما بگو یک ساعت تاخیر ، برای کسی که می تواند تاخیر نکند همین یک ساعت هم حرام است اگر خلیفه را قبول داشته باشد
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه
چون ممکن است در همان ساعت بمیرد و امام زمانش را نشناسد وبه مرگ جاهلی مرده باشد
ازشما که انسان محقق هستید بعید است داستان عبدالله بن عمر و حجاج بن یوسف واین روایت را نشنیده باشید
با تعبیر واضح تری در مسلم آمده
أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حَدِيثًا سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول من خَلَعَ يَدًا من طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يوم الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً(1)
حال چرا علی مع الحق والحق مع علی در بیعت تاخیر داشته است (بر فرض بیعت همراه با تاخیر)
1.صحيح مسلم ج 3 ص 1478

الحمد;270252 نوشت:
.چون شیعیان ید طولایی در دروغگویی در تاریخ دارند بنده دربالا نتذکر شدم البته سوء تفاهم نشود هروقت گروهی در اقلیت قرار می گیرد به چند دلیل به راحتی توانایی دخل وتصرف درمنابع دارد

داستان جعل حدیث متاسفانه حقیقت دارد اما این مصیبت در زمان معاویه و در مقابل تشیع بود که مروانیان وعباسیان نیز آن را ادامه دادند پس این اهل سنت بودند که در مقابل فضایل حضرت علی علیه اسلام مجبور شدند برای خلفا و معاویه حدیث جعل کنند که داستان فاروق وصدیق و ... از قطره ای از دریای مواج جعل حدیث در اهل سنت است پس شیعه را متهم نکنید البته نمی گویم درشیعه نبوده ولی قابل قیاس با جعل حدیث در اهل سنت نبوده است اگر به نکات زیر توجه کنید و منصف باشید می بینید که اهل سنت چقدر در جعل حدیث ید طولایی داشتند نه شیعه
«ابن حجر عسقلانی» در «فتح البارى» 7: 83 مى‏نویسد: «این خود دلیل آن است که فضایلى که در خصوص معاویه نقل شده و اختلافى است، هیچ اساس و صحتى ندارد. و در فضایل معاویه احادیث فراوانى وارد شده که هیچ یک طریق اسناد درستى ندارد(1)
«ابن تیمیه» در «منهاج» خود 2: 207 مى‏نویسد: «گروهى فضایلى براى معاویه نقل کرده و احادیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در آن باره معاویه روایت نموده‏اند، که همه آنها دروغ است»(2)
با این همه حدیثی که در فضیلت معاویه در کتابهای اهل تسنن آمده ،«شوکانى» در «فوائد المجموعه» مى‏نویسد: «حافظان حدیث، همگى اتفاق دارند، بر اینکه هیچ حدیثى در فضیلت معاویه صحت ندارد»

ابن عساكر و ابن عدي و خطيب بغدادي از ابوهريره نقل نمودند: از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌گفت: «خداوند امانت وحي را به سه كس سپرد، من، جبرئيل و معاويه»!(4)
ابوهریره با این که تنها یک سال و نه ماه با پیامبر (ص) همراه بود ولی بیشتر از دیگر اصحاب از آن حضرت حدیث نقل کرده است.(5)
هیچ یک از اصحاب پیامبر (ص) به اندازه من از آن حضرت حدیث نقل نکرده است مگر عبدالله بن عمرو که او احادیث را می نوشت ولی من نمی نوشتم.»(6)
1.فتح الباری، ج 7، ص 83 [ 7/ 104]
2. منهاج ج 2 ص 207
3.ترجمه الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏21، ص:126 و 127. با استفاده از نرم افزار نور الولایة و نرم افزار المکتبة الشاملة
4.ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 120.
5.محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیة، ص200.
6.بن حجر، فتح الباری، ج2، ص167(او گفته ثابت شده که ابوهریره نه حدیث می نوشته و نه حافظ قرآن بوده است.)

الحمد;270252 نوشت:
نه خیر عمر در مقام تعریف ودوستی گفته و واقعا علی ع لایق بوده و در خیلی موارد دفاع می کرده

ولی حضرت علی علیه اسلام به اعتراف خود عمر ،وی و ابابکر را دروغگو و خائن و گناهکار و حیله گر می دانسته « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً »(1)
(1)صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3
الحمد;270252 نوشت:
بله عبدالزاق بن همام صنعانی از او نقل کرده که شیعه گری در او مشهود بوده اگر خواستید مدرک دارم

پس شیعه گری باعث ضعف است !!!!!!
الحمد;270252 نوشت:
جالب است حرف میزان مهم نیست!!!

بله چون از اهل سنت است
الحمد;270461 نوشت:
کتاب الامامة والسیاسه فقط منسوب به ابن قتیبه است و کس دیگری از شیعیان ان را نوشته

اگرشیعه نوشته باشد ضعیف است؟؟!!
الحمد;270469 نوشت:
پیشوای بنده قرآن است کلام الله تعالی الرحمان الرحیم مالک یوم الدین یوم لاتنفع شفاعه ولا مال ولا بنون ولا نسب ولا صهر ولا غلو ولا تقصیر ولا ...

شما بفرمایید چه چیزی و چه کسانی را قبول دارید تا به آنها احتجاج کنیم
الحمد;270469 نوشت:
کمی ناراحت شدم عذر خواهی می کنم ولی ان ایه در سوره شعرا است

تبت یدی هم در قران است ولی بی دلیل نباید به کس دیگر گفت

الحمد;270480 نوشت:
اما سند بخاری:حدثنا عبد العزيز بن عبد الله: حدثنا إبراهيم بن سعد، عن صالح، عن ابن شهاب قال: أخبرني عروة بن الزبير: أن عائشة أخبرته: عبد العزیز بن عبدالله:عبد العزيز بن عبد الله القرشي البصري أبو وهب الجدعاني روى عن سعيد بن أبي عروبة وخالد الحذاء (طبقات المدلسین ص40) ابراهیم بن سعد:ابن سعد، فجعل كأنه يضعفهما، يقول: عقيل وإبراهيم ! ثم قال أبى: إيش ينفع هذا ! هؤلاء ثقات لم يحضرهما (1) يحيى. وقال أبو داود: سمعت أحمد يسأل عن حديث إبراهيم بن سعد، عن أبيه، عن أنس - مرفوعا: الائمة من قريش. فقال: ليس هذا في كتب إبراهيم بن سعد، لا ينبغى أن يكون له أصلا رواه غير واحد عن إبراهيم. وقال البخاري: حدثنا عبدان، حدثنا إبراهيم بن سعد، عن عبيدة بن أبى رائطة، عن عبدالرحمن بن زياد، عن عبدالله بن مغفل (2)، قال: حدثنا يحيى بن قزعة، وتابعه إبراهيم بن مهدى، قالا: حدثنا إبراهيم بن سعد، حدثنا عبيدة، عن عبدالله ابن عبدالرحمن، عن عبدالله بن مغفل - مرفوعا - قال: من أحب أصحابي فبحبي أحبهم. قال البخاري: وهو إسناد لا يعرف.وقال ابن معين: إبراهيم بن سعد ثقة حجة، وساق له ابن عدى عدة غرائب عن الزهري مما خولف في إسنادها، يبدل تابعيا بآخر. وروى الليث عن ابن الرهاد، عن إبراهيم بن سعد نحو عشرة أحاديث(میزان ج1 ص34)

اشکال شما این است که معیارتان در قبول و رد حدیث فقط اسناد آن است ولی باید بدانید که بجز سند حدیث چیزهای دیگری نیز در قبول و در حدیث دخیل است مثلا درباره بخاری با آنکه احادیث زیادی جعلی و ضعیف در آن است ولی نظر بعضی از محدثان اهل سنت این است که چون بخاری نقل کرده حساب ضعیف و صحیحش را کرده چون (بخاری برای نقل هر حدیث غسل می کرده و دو رکعت نماز می خوانده و اهل تتبع بوده!!!! لذا حدیث اشتباه در کتابش نیست
نبوي از غزالي نقل ميکند و ميگويد « وَ قَد قَالَ إِمَامُ الحَرَمِينِ لَو حَلَفَ إِنسَانٌ بِطَلاَقِ إِمرَئَتِهِ أَنَّمَا فِي کِتَابَيَّ البُخَارِي وَ مُسلِم مِمَّا حَکَمَا بِصِّحَۀِ مِن قَولِ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم لَمَا أَلزَمَت فِي الطَّلاَقِ وَ لاَ حَلَفَت لِإِجمَاعِ العُلَمَاءِ المُسلِمِينَ(1)
به قول معروف می گویند
« کُلُّ مَن رَوَي عَنهُ البُخَارِي جَازَ القِنطَرَۀ » و از این قبیل عبارات مثل جُمهُورُ المتون الصَّحِيحَينِ مُتَّفَقٌ عَلَيهَا بَينَ أَئِمَّۀِ الحَدِيثِ
وَ هُم يَعلَمُونَ عِلماً قَطعِياً أَنَّ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم قَالَهَا
مقدسي در مورد کسيکه در صحيح بخاري از او روايت نقل کرده ميگويد « هَذَا جَازَ القِنطَرَۀ
وَ کُلُّ نَقدٍ وَرَدَ فِي رِجَالِ الحَدِيثِ قَابَلَ بِتَأيِيدِ البُخَارِي صَاحِبِ الصَّحِيحِ وَ مُؤَلِّفِ التاريخ الکبير و الصغير و الأوسط فَلاَ يُلتَفَتُ إِلَي ذَلِکَ النَّقدِ
فِي جَمِيعِ أَقوَالِهِم عَلَي صِحَّۀِ کُلِّ أَحَادِيثِ البُخَارِي
بله جناب در بعضی موارد مجالی برای بررسی سند نیست
1.شرح نبوي بر کتاب صحيح مسلم جلد 1 صفحه 19

الحمد;270127 نوشت:
1.شیعه اینطور که الان هست نه ولی پیروی از قرآن وسنت می کردند و پایبند بودند چون قضیه شیعه سنی که رسمی شد متعلق به اواخر قرن دوم واوایل سوم به پیشنهاد مقتدر عباسی بود

لطفا مدرک ارائه دهید که شیعه در زمان مقتدر عباسی شروع شده است ، اگر منظورتان شیعه اعتقادی است ، پس کیسانیه که از شیعه راستین منشعب شدند و در تا زمان مقتدر دوام نیاورند ، کی بوجود آمدند؟ با این گفته شما شیعه بعد از مقتدر بوجود آمده ، طبیعی است که بعد از بوجود آمدن مشعب شده باشد ، حال جواب دهید کیسانیه چطور بعد از مقتدر بوجود آمدند و بعد از قبل از وی از بین رفتند؟!!! همین طور فطحیه و واقفیه
زیدیه واسماعیلیه چطور؟ اینها بعد از مقتدر بوجود آمدند ، این حرف شما واضح البطلان است مگر اینکه سفیدی ماست را انکار کنید
اگر منظور شما شیعه فقهی است داستان علی بن یقطین و دستور امام به وضو گرفتن بر طبق اهل سنت (برای نجات از خلیفه عباسی ) نشان دهنده این است که لااقل در زمان امام موسی کاظم علیه السلام قضیه شیعه وسنی و مسح پا وشستن آن بوده است
اگر چه ما قائلیم شیعه حتی در زمان پیامبر هم بوده است ابن عباس می گوید: هنگامی که آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة » نازل شد، پیامبراکرم (ص) به علی (ع) فرمود: «هو انت و شیعتک، تاتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین و یاتی عدوک غضبانا مقمحین; تو و شیعیانت در روز قیامت خیرالبریة هستید; هم خدا از شما راضی است و هم شما از خدا راضی هستید; ولی دشمن تو خشمگین و در زحمت (و عذاب) است .» (1)
1.
.شواهد التنزیل، ج 2، ص 357 و صواعق، ص 96 .

muhammad-aga;269765 نوشت:
1- آیا امام حسین علیه السلام شیعه بودند؟ 2- اگر شیعه نبودند چرا دعوت شیعیان رو قبول کردند؟ مگر نوه پیامبر نمیدونست شیعیان به قول شما گمراهن؟
الحمد;270127 نوشت:
قبول کردند برای اقامه دین وعلم غیب که نداشتند بدانند ان ها مکار هستند وزیر قول خود می زنند

کسانی که می گویند حضرت امام حسین علیه السلام نمی دانست عاقبت این سفر شهادت است، بزرگترین اهانت را به ایشان کرده اند چون اگر علم غیب را هم کنار بگذاریم ، اگر کسی اندک اطلاعی از اوضاع کوفه و مردم آن داشت می دانست آنان وفادار نیستند ، لذا عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر ،عبدالله بن زبیر ، عبدالله بن عمر ، محمد بن حنفیه همه و همه از امام خواستند از این سفر منصرف شود ، چون اوضاع زمانه این را می گفت . کسانی که امام حسین علیه السلام را به عدم اطلاع از شهادت متهم می کنند حتی ایشان را در علم عادی از عبدالله بن زبیر ووووو پایین تر می آورند ، با علم عادی هم معلوم بود که آخر این کار شهادت است تا چه رسد به علم غیب

الحمد;270127 نوشت:
اگر امام حسین شیعه بودن، جزء کدوم فرقه از فرقه های شیعه بودن؟

الحمد;270127 نوشت:
حضرت جزء مسلمانان بودند و این فرقه بازی ها نبود

ما جرای سقیفه دروغ بود ؟
ماجرای عدم پذیرش پیشنهاد عبدالرحمن ابن عوف و عمل به سنت شیخین از طرف حضرت علی علیه اسلام دروغ بود؟
ماجرای شیعه عثمان وشیعه علی دروغ بود؟
ماجرای جنگ جمل و خروج علیه حضرت علی علیه السلام توسط ناکثین و عایشه دروغ بود؟
ماجرای جنگ صفین دروغ بود ؟
بله فرقه بازی های مثل زیدیه ، اسماعیلیه ، فطحیه در شیعه و حنبلی مالکی شافعی و حنفی و وهابی وسلفی و تکفیری در اهل سنت هنوز به وجود نیامده بود ولی همه این اختلافاتی که عرض کردم نشان از این بود که چیزی به نام شیعه وسنی بوده است، شیعه به نام ولی اهل سنت هنوز نامی برای گروه خودشان انتخاب نکرده بودند ولی واقعیت خارجی داشتند

الحمد;270127 نوشت:
بسم الله 1.شیعه اینطور که الان هست نه ولی پیروی از قرآن وسنت می کردند و پایبند بودند چون قضیه شیعه سنی که رسمی شد متعلق به اواخر قرن دوم واوایل سوم به پیشنهاد مقتدر عباسی بود 2.قبول کردند برای اقامه دین وعلم غیب که نداشتند بدانند ان ها مکار هستند وزیر قول خود می زنند حتی حضرت علی فرموده به یاران خود حاضرم یکی از شما رو به معاویه بدم ده تا بگیرم 3.حضرت جزء مسلمانان بودند و این فرقه بازی ها نبود 4.جزء شیعیان تفضیلیه وسبیه حتی بعد از حضرت مختار هم که بلند شد مذهب درست کرد وادعای وحی کرد والسلام


با سلام خدمت شما دوست عزیز و کارشناس محترم
شما قبلا گفتید تشیع از سال 35 شروع شد. اگر شیعیان زمان امام حسین شیعیان خوبی بودند و پیرو قرآن و سنت بودند، چرا برخی از صحابه امام علی و امام حسن و امام حسین به خاطر اتهام به تشیع توسط علمای رجال اهل سنت تضعیف شدند؟ درحالیکه به قول شما شیعیان اون موقع پیرو قرآن و سنت بودند؟ شاید این تضعیف فقط به خاطر دشمنی اونها با بنی امیه بوده؟

بر فرض که امام حسین ع علم غیب نداشتند، اما چرا درخواست شیعیان رو پذیرفتند؟ مگر به قول شما شیعیان گمراه نبودند؟ در حالیکه قبول دعوت گمراه و درخواست کمک از او حرام است. و لا ترکنوا الی الذین ظلموا
و اگر اهل کوفه شیعه نبودند، پس چه بودند؟

نظر نهایی بنده این است که:
کسانی که امام حسین ع را دعوت کردند، جمع زیادی از شیعیان و اهل سنت بودند، همانطور که کسانی که با امام علی ع بیعت کردند، همه شان شیعه نبودند بلکه بسیاری از اهل سنت نیز از ظلم عثمان به ستوه آمده بودند.
در زمان امام حسین ع هم بسیاری از اهل سنت نمیتوانستند یزید فاسق را به عنوان اولو الامر بپذیرند، پس آنها هم امام حسین ع را دعوت کردند. اما پس از ورود عبید الله و کشته شدن مسلم بن عقیل، بسیاری از شیعیان و اهل سنت زندانی شدند و بسیاری فرار کردند تا در قتل امام حسین ع شرکت نداشته باشند.
اشخاصی که امام حسین رو کشتند مسلمان هایی بودند که فریب معاویه و یزید رو در خونخواهی عثمان خوردند. و بهتره اسم این دسته رو بگذاریم مسلمان بنی امیه. که یزید رو اولو الامر خودشون می دونستند .

سوال بعدی من این است که مگر تعداد زیادی از صحابه، در جنگ فرار نکردند، در حالیکه معجزه رسول الله رو دیده بودند و به نبوتش یقین داشتند؟ مگر خود عثمان از جنگ فرار نکرد؟ اما بعد از اینکه مردم بهش اعتراض کردند، گفت خدا کسانی رو که فرار کردند بخشید.
پس فرار کردن از جنگی که 72 نفر در مقابل هزاران نفر قرار گرفتند، ممکنه از هر انسانی سر بزنه. همانطور که امام حسین ع هم به خاطر همین مطلب بیعت رو از اصحابشون برداشتند و کسی رو مجبور به حمایت از خودشون نکردند. :geryeh:این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
به خاطر همین امام حسین فرمودند انی لا اعلم اصحابا اوفی و ابر من اصحابی
یعنی حتی برخی از صحابه پیامبر از جنگ فرار می کردند، با اینکه یقین به مرگ نداشتند. اما اصحاب امام حسین صبر کردند با اینکه یقین به مرگ کردند.

عماد;270483 نوشت:
جناب الحمد قطعا آیه منظورش هر شاعری نیست ، اگر سفیدی ماست را نپذیرید ، این را دیگر نمی توانید نپذیرید چون بسیاری از کسانی که مورد احترام همه فریقین از مسلمانان هستند شاعر بودند
این اشعار از زبیر است
ثم خرج الزبير من عسكرهم تائبا مما كان منه و هو يقول أبياتا مطلعها:
ترك الأمور التي تخشى عواقبها
للَّه أجمل في الدنيا و في الدين [1]
این شعر از زبیر است
هذا و الله العار الذي لا يغسل، فقال: يا زبير ارجع بالعار قبل أن تجمع العار و النار، فرجع الزبير و هو يقول:
اخترت عاراً على نار مؤجّجَة
ما إن يقوم لها خلق من الطين‏
نادى عليّ بأمر لست أجهله
عار لعمرك في الدنيا و في الدين‏
فقلت: حسبك من عَذل أبا حسن
فبَعْض هذا الذي قد قلت يكفيني‏(2)
این اشعار مال طلحه است
اما طلحه فمقبل على ان يتمثل الاشعار، و يقول:
الا ابلغ بنى بكر رسولا
فليس الى بنى كعب سبيل‏
سيرجع ظلمكم منكم عليكم
طويل الساعدين له فضول‏(3)
1. الفتوح،ج‏2،ص:471
2. مروج ‏الذهب،ج‏2،ص:363
3. تاريخ ‏الطبري،ج‏4،ص:492
قابل توجه جناب الحمد طلحه و زبیر شاعر بوده اند

اولین منبع که متعلق به ابن اعثم کوفی بوده:شیعه بوده وعلاوه بران نزد اصحاب حدیث ضعیف بوده(لسان المیزان)
مروج الذهب:
سند را ذکر نکرده:فقيل لها: إن علياً حاسر فاطمأنت، واعتنق كل واحد منهما صاحبه، فقال له علي: ويحك يا زبير! ما الذي اخرجك؟ قال: دم عثمان، قال: قتَلَ الله أولانا بدم عثمان، اما تذكر يوم لقيت رسول الله صلى الله عليه وسلم في بني بيَاضة وهو راكب حماره، فضحك إلي رسول الله، وضحكت اليه، وأنت معه، فقلت أنت: يا رسول الله ما يدع عليّ زَهْوه، فقال لك: «ليس به زهو، أتحبه يا زبير» فقلت: إني والله لأحبه، فقال لك «إنك والله ستقاتله وأنت له ظالم» فقال الزبير: أستغفر الله، والله لو ذكرتها ما خرجت، فقال له: يا زبير ارجع، فقال: وكيف أرجع الآن وقد التقت حَلقَتَا البِطان؟ هذا والله العار الذي لا يغسل، فقال: يا زبير ارجع بالعار قبل أن تجمع العار والنار، فرجع الزبير وهو يقول:-
اخترت عاراً على نار مؤجّجَة ... ما إن يقوم لها خلق من الطين
نادى عليّ بأمر لست أجهله ... عار لعمرك في الدنيا وفي الدين
فقلت: حسبك من عَذل أبا حسن ... فبَعْض هذا الذي قد قلت يكفيني
تاریخ طبری:(قال أبو مخنف) فحدثني خليفة بن ورقاء عن الاسود بن جراد الكندى قال قلنا لابن الحنفية إن لنا إليك حاجة قال فسر هي أم علانية قال قلنا لا بل سر قال فرويدا إذا قال فمكث قليلا ثم تنحى جانبا فدعانا فقمنا إليه فبدأ عبد الرحمن بن شريح فتكلم فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أما بعد فانكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة وشرفكم بالنبوة وعظم حقكم على هذه الامة فلا يجهل حقكم إلا مغبون الرأى مخسوس النصيب قد أصبتم بحسين رحمة الله عليه عظمت مصيبة ما قد خصكم بها فقد عم بها المسلمون وقد قدم علينا المختار بن أبى عبيد يزعم لنا أنه قد جاءنا من تلقائكم وقد دعانا إلى كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وسلم والطلب بدماء أهل البيت والدفع عن الضعفاء فبايعناه على ذلك ثم إنا رأينا أن نأتيك فنذكر لك ما دعانا إليه وندبنا له فإن أمرتنا باتباعه اتبعناه وإن نهيتنا عنه اجتنبناه ثم تكلمنا واحدا واحدا بنحو مما تكلم به صاحبنا وهو يسمع حتى إذا فرغنا حمدالله وأثنى عليه وصلى على النبي صلى الله عليه وسلم ثم قال أما بعد فأما ما ذكرتم مما خصصنا الله به من فضل فإن الله يؤتيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم فلله الحمد وأما ما ذكرتم من مصيبتنا بحسين فإن ذلك كان في الذكر الحكيم وهى ملحمة كتبت عليه وكرامة أهداها الله له رفع بما كان منها درجات قوم عنده ووضع بها آخرين وكان أمر الله مفعولا وكان أمر الله قدرا مقدورا وأما ما ذكرتم من دعاء من دعاكم إلى الطلب بدمائنا فوالله لوددت أن الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه أقول قولى هذا وأستغفر الله لى ولكم قال فخرجنا من عنده ونحن نقول قد أذن لنا قد قال لوددت أن الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه ولو كره لقال لا تفعلوا قال فجئنا وأناس من الشيعة ينتظرون لقدومنا ممن كنا قد أعلمناه بمخرجنا وأطلعناه على ذات أنفسنا ممن كان على رأينا من إخواننا وقد كان بلغ المختار مخرجنا فشق ذلك عليه وخشى أن نأتيه بأمر يخذل الشيعة عنه فكان قد أرادهم على أن
در مورد حضرت حسین بن علی(ع) است
(بحث منحرف شده است)
والسلام

asad;270574 نوشت:

چی شد؟ مگه قرار نبود وسط بحث علمی با هم شوخی کنیم؟ میبینم که ناراحت شدید و ناراحتیتون رو سر شاعرمون خالی میکنید!!! یادت که نرفته شوخی و کنایه.......؟؟؟؟؟؟....:khaneh:

با این طرز جواب دادنت میخوای از چی فرار کنی؟ از سوال؟ اینجوری که شما جواب میدی باید نیم ساعت بشینم بگردم ببینم کدوم جواب مال کدوم سواله.....

دلایل چی؟ این مربوط به کدوم قسمت از بحثه؟ شما که وقت نداری چرا میای بحث کنی؟ برو به کارت برس هروقت وقت داشتی بیا درست جواب بده!

آهان ... که این طور !!! حالا که دیگه هیچی نداشتید بگید روی آورید به استثنا و یک بار بودن و منت نهادن و ....
مرد مومن تا کی میخواهی خودت را گول بزنی!!!! این اتفاق هرچه که بوده (منت استنثا ده بار یا یک بار)
بوده!!! ما طبق این آیات متوجه میشویم که علم غیب و الهام کردن مخصوص پیامبران نیست و به افرادی غیر از پیامبران نیز عطا میشود!!!! غیر از این است؟؟؟؟
من نمیفهمم شما چرا دائما دنبال اما و اگر میگردید!!! همه چیز واضح است فقط یک عقل سلیم میخواهد و دو چشم بینا!
1-به مادر موسی الهام شده است! (حالا یک بار یا ده بار) (حالا با منت یا بی منت) (حالا استثنا یا غیر استثنا) مهم این است که الهام شده است!
2-مادر موسی پیامبر نیست!
3-الهام در خواب و بیداری اتفاق می افتد!

جلوی هر بچه ای این 3جمله را قرار دهی متوجه میشود الهام و وحی مختص به پیامبران نیست و خداوند به غیر از پیامبران نیز در ((بیداری)) علم غیب عطا میفرماید!
حالا من نمیفهمم این همه فرافکنی شما برای چیست! خب حرف حق تلخ است درسته! قبول دارم که بعد از یک عمر نمیتوانید به همین راحتی اعتقادات خود را تغییر دهید اما اینها نص صریح آیات هستند و همه چیز روشن است! و اینکه شما خود را به گمراهی آشکار میزنید بسیار عجیب است....

عجبا غریبا!! سبحان الله!! به خدا قسم اگر جواب سوالم را میدادی به این روایت شک میکردم اما این چندمین دفعه است که داری از جواب دادن به این سوال فرار میکنی و به خدا قسم که به صحیح بودن این روایت عملا ایمان آوردم!
شما چرا اصل بحث قرانی را رها میکنید و به روایت میچسبید؟ خوشحالید که با یک نفر که به علم رجال و حدیث تسلط ندارد بحث میکنید؟ نگران نباشید بنده این مطالب و مطالب قبلیتان در ومورد روایات را به کارشناس ارجا میدهم و جوابتان را خواهم گرفت !
اما چیزی که از همه بیشتر برایم جالب است اینکه شما از جواب دادن به این سوال بنده فراری هستید و در این روایت هم گفته دشمنان نمیتوانند جواب آیه را بدهند!
خب بهتر نبود به جای اینکه سند روایت را بررسی کنید جواب آیه را میدادید تا همینجا مشخص شود که روایت دروغ بوده؟؟؟؟؟
سوالم رو دوباره تکرار میکنم! (آخه هر بار که از جوابش فرار میکنی ایمانم بیشتر میشه)

فرشتگان و روح هر سال شب قدر بر چه کسی نازل میشوند؟ مگر میشود فرشتگان و روح نازل شوند اما شخصی در کار نباشد؟ مگر جایی از قران نمونه ی مشابهی سراغ دارید که جبرئیل یا همان روح نازل شود و شخصی در کار نباشد ! ؟ هرجا از قران را که نگاه میکنیم گفته ی مارا تصدیق میکند ! شما بر چه دلیل منطقی مدعی هستید جبرئیل بدون وجود شخص نازل میشود؟
یک دلیل منطقی بیاورید!

این مربوط به کدام سوال بود؟؟؟

کدوم جنیان؟ کدام جن یک تخت را در یک چشم بر هم زدن جابه جا میکند اما علم غیب ندارد؟

این چه طرز پاسخ دادن است؟ چرا به قسمت دوم سوالم پاسخ ندادید؟ بنده عرض کردم بر فرض این توانایی هیچ ربطی به علم غیب نداشته باشد! خب بیاید در مورد همین توانایی بحث کنیم (درسته که به علم غیب ربطی ندارد اما توانایی عجیبیست و دست کمی از علم غیب ندارد)
خب آیا شما طبق این آیه قبول میکنید که خداوند این توانایی را در غیر از انبیا قرار میدهد؟ (پاسخ دهید)


بسم الله
1.شما بحث را بچگانه پیش می برید بنده به کس دیگری شوخی کردم نمی دانم همه دیگه صمیمی شدند
2.برای اینکه بنده می دانم جواب ها چطور می خوانیم مگر مستند شما در مورد نزول فرشتگان احادیث نبود بنده گفتم ان ها جعلی بوده سند هم اوردم روی جعل دیگران وقتمان را تلف کنیم؟
راوی آن اخبار این آقا بوده: الحسن بن عباس بن الحريش، بالحاء المهملة فالراء فالياء المثناة تحت فالشين المعجمة، الرازي أبو علي د (جش) ضعيف جدا(بسیار ضعیف)(ابن داود ص238)الحسن بن العباس بن الحريش الرازي أبو علي روى عن أبي جعفر الثاني عليه السلام، ضعيف جدا. له كتاب: إنا أنزلناه في ...(نجاشی ص60)
3.پاسخ را داده ام
4.بنده حدس می زنم شما بین 20 تا 25 باشید چون بحث را همینطور که بالا گفتم اصولی پیش نمی برید
برو یک روایت که از این آیه ائمه برای خودشون این موضوع را استفاده کردند بیاور!!
این موضوع که خواب صادقه استثنایی باشد یعنی حالت معجز دارد ولی الهام همیشگی یا هفتگی یا... نیازمند ارتباط ملائکه اولی هست مانند جبرئیل که همان وحی می شود شما می خواهید وحی را برای ائمه ثابت کنید که جواب شما را علمای خودتان داده اند قبل اورده ام
5.نه خیر بنده متعصب نیستم از تفسیر برای متنفرم
6.روایتی از حضرت محمد بن علی (ع) اوردم گفته اند که به اسمان دنیا می ایند وسرنوشت را مکتوب می کنند( و کار های دیگر هم می کنند) چه ربطی به امام دارد
7.بر هیچکس-بله-برای عذاب می ایند برای نوشتن سرنوشت می ایند برای نبوت می ایند
در ایه دو سوره نحل هست علی من یشاء من عباده ان انذرو انه لا اله الا انا فاتقون
بر هر کس از بندگان که بخواهد که بترسانید خدایی جز من نیست پس بترسید وبپرهیزید(نبوت ورسالت)
عذاب(قضیه لوط مهمانان او و...
نوشتن سرنوشت(قدر)
امام مگر نبی است؟
البته این گمراهی ها به خاطر بعضی از علمای متعصب وکور باطن است که نبی را پایین تر از امام می دانند ولی بی سوادها نمی دانند که اگر بالا تر هم باشد اول باید نبی باشد بعد امام یک دفعه امام نمی شود
قیاس های باطل در قرآن اشتباه است
8.بالاخره آقای محترم این کار را خدا کرده به قرینه من فضل ربی و خود سلیمان به احتمال زیاد بوده به قرینه شکر می کنم یا کفران می ورزم هیچ ربطی به غیر انبیاء نداشته حال المیزان گفته اصف بوده.

asad;270575 نوشت:
بدون شرح!

(شوخی و کنایه)


البته همان محمد بن ادریس شافعی گفته: دروغگو تر از روافض ندیدم(از لحاظ قسم دروغ)
این نظر او بوده رافضی را او گفته به پای بنده ننویسید
از اون شعر هم چیزی در نمی اید
والسلام

الحمد;269660 نوشت:
اگر از قران دلیل بیاوری یک جور رد می کنید این ایه در سوره شوری 23 امده ومکی است چه ربطی به نزدیکان دارد در ان زمان که مشرکین خود رسول الله(ص) را قبول نداشتند وسر جنگ داشتند چگونه خدا دستور داده خوشان پیامبر را دوست داشته باشید پس این ادعا بسیار متزلزل وبی اساس است بنده روایات اهل سنت را نیز در این مورد بررسی کردم یا از حاکم است که خود علمای اهل سنت گفتند شیعی بوده ومعتدل تر ها گفتند یتشیع یعنی در ظاهر سنی بوده ولی احادیث شیعیان را وارد کرده است بقیه هم اسنادشان باید بررسی شود ویا طبرانی که از ابن فاذشاة اورده واو شیعی و معتزلی بوده یا از ابن ابی الحدید معتزلی یا ... حال بر فرض محال اگر بر این باشد مثلا شما دوست داشته باش می ری بهشت؟ثواب داره؟به علم وفضلت اضافه می شه؟ نهایت مثل این ادمای عوام هی علی علی می کنید در صورتی که راه علی با شما کاملا فرق داشت(مهم پیروی واقعی است وان جز پیروی از قران نیست)) اتفاقا این شیعیان تفضیلیه وسبیه بودند که بعد از قتل عثمان شروع به جعل ودر انزوا هر روز یک چیزی انتشار می دادند حال بعضی از علمای اهل سنت ان ها را در کتب خود اورده اند این دلیل بر حقانیت ان است؟ جالب است بدانید این شیعه وسنی از سال های 35 شروع شد ودر اواخر قرن دوم واوایل سوم رسمی شد مکاتب حنبلی وحنفی و.... چه کسی امام حسن وحسین را تنها گذاشت ؟ چه کسانی حضرت علی را شهید کردند؟ جواب سوال اول:در نخیله لشکر حسن بن علی(ع) شروع به خیانت کردند واو را تنها گذاشتند وباعث شدند که تنها شود بعد همین سلیمان بن صرد خزاعی به او گفت یا مذل المومنین این هنر شیعیان است بعد رفتند تواب شدند وبا ذلت کشته شدند یا حسین بن علی(ع) یزید سفاک را می خواست پایین بکشد (البته به دعوت شیعیان) اسامی نویسندگان نامه معلوم است ایشان امد به جز 72 الی 150 نفر با او نماندند واو به دست قصاب ها وسلاخ ها سپردند تفرین حسین بن علی(ع) و زین العابدین(ع) و زینب بنت علی(ع) بر شیعیان متاسفانه مستجاب شده همانطور که حضرت علی ایشان را نفرین نمود حضرت حسین بن علی(ع):خداوندا!اگر به آنان مهلتی دادی به چندین گروه متفرقشان کن و تا بایکدیگر در آویز باشند و هرگز سردمداران و اولی الامرشان را از انها راضی مگردان و زیرا انان مارا فراخواندند تا کمکمان کنند اما بر ما ظلم روا داشته وما را کشتند(الارشاد مفید ص241) حضرت زین العابدین(ع):ایا می دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و او را فریب دادید با وجودیکه با او عهد وپیمان بسته بودید او را کشتید وخوار کردید به چه رویی به چهره نازنین پیامبر صلی الله علیه واله نگاه خواهید کرد هنگامی که به شما بگوید اهل بیتم را کشتید و حرمت مرا پاس نداشتید پس از امت من نیستید(احتجاج ج2 ص32) حضرت زینب(ع):اما بعد ای اهل کوفه ای اهل مکر وغدر و خذلان!شما مانند زنی هستید که نخی را با زحمت می ریسد سپس با دست خودش خراب می کند آیا در شما جز تکبر و خودخواهی و کینه توزی و دروغ وجود دارد؟شما برای برادرم گریه می کنید؟؟تعجب دارد! پس زیاد تر گریه کنید وکمتر بخندید مگر شما نمی دانید ننگ تلف کردن او را بر پیشانی دارید؟! چگونه به خود اجازه دادید نوه حضرت خاتم الانبیاء(ص) را به شهادت برسانید!!(احتجاج ج2 29-30) آری خذلان و فلاکت بر شیعیان که در ان زمان باعث ریخته شدن خون اهل بیت وابروریزی انان شد و الله عز وجل شیعیان را گرفتار نموده حاضرم قسم بخورم اگر مهدی نیز بیاید همان کار را با او خواهید کرد پس مطمئن باشید زمینه سازان ظهور اگر باشد غیر از شما خواهند بود شما حتما اگر باشد تارومار شده و حتی علیه او برمی خیزید این را مطمئن باشید شما همانهایی بودید که مسلم بن عقیل را تنها گذاشتید و بر صادقین دروغ های شاخدار بستید و ان ها از شیعیان اینطوری بیزار بودند حتی لعن وطعن صادر می کردند امام باقر(ع) :اگر کل زمین از شیعیان ما بشوند سه چهارم انان شکاک خواند بود و بقیه احمق (قریب به مضمون) از این طعن ها زیاد است پس ان ایه برای شمما صدق می کن نه بنده احقر!!! این استجابت دعای حضرت حسین بن علی(ع):مذاهب شيعه را اگر در كتب(مقالات والفرق-فرق الشیغه-ملل ونحل) شمرده اند مانند مذاهب: اسماعيليه، عبديه، اسماعيليه بهره، اسماعيليه آقاخانيه، انباط، تبريه، بزبعيه، نشريه، بيائيه، بيهسيه، جاروديه، جعفريه خلص، جومدينيه، حارثيه، حربيه، حسينيه، حصينه، حمزيه، حوميسيه، خطابيه، رزاميه، راونديه، رياحيه، زيديه، زيدية الاقوياء، زيديه الضعفا- سبائيه، سرحوبيه، سمسيطيه، شراه، شيعه علويه، شيعه عباسيه، صائديه، صباحيه، عجليه، علبائيه، غلاة غيلانيه، فطحيه، قرامطه، قطعيه، كامليه، كربيه، كيسانيه، ناصريه، محدثه، مباركيه، محمديه، مختاريه، مخمسه، مرتكبه، مستعمله، مسلميه، معمريه، مفوضه، ممطوره، منصوريه، مؤلفه، مهديه، ناووسيه، نجديه، نفيسيه، هاشميه، هريريه، يعقوبيه، شيخيه، صوفيه، بابيه، كريم خانيه، اصوليين، اخباريين و غير ايشان كه اكثر شان محرمات الهي را حلال شمردند و مدعي ربوبيت و الوهيت درباره ائمه شدند و صفات خدا را به امامان دادند و ايشان را در احكام شريك قرآن شمردند. والسلام علی من اتبع الهدی وخاف عواقب الردی

یا هو یا من لا هو الا هو
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم

من در زمانی که بخواهم با کسی صحبت کنم سخن او را نقل قول کرده و وی را خطاب می کنم. در پست 133 هم روی کلام با شنوندگان حرف حق است نه کسانی که "صم بکم عمی" هستند و قلب خود را کج کرده اند. بنابراین بی مورد و در حالی که من را نمی شناسی و عقایدم را نمی دانی با من هم کلام نشو و بدان که تا زمانی که مولای من الله است توی فریبکار کسی نیستی که تعیین کنی کدام آیه بر من تعلق می گیرد. اگر هم ادعای زیاد داری با تو مباهله می کنم (ما سر کسی را بی اذن مولایمان طبق رسم امثال تو نمی بریم). بنابراین مولاهایت عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه و حفصه را بیاور و ما هم پنج تن آل عبا را می آوریم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم تا ببینیم چه می شود.

با توجه به موارد درشت شده در متن بالا احوال نویسنده آن معلوم است که در نص صریح قرآن شک وارد می کند و به خود جرات می دهد به کلام الله سخنی اضافه نماید.

"و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"

عماد;270595 نوشت:
البته فرمايش جناب الحمد درست است به درباره بعضي از اشعار ، مثلا اگر کسي خليفه بلافصل پيامبر صلي الله عليه واله وسلم بود و اهل سنت نيز ايشان را به عنوان خليفه چهارم قبول داشتند و تنها کسي بود که بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم مورد احترام جميع مسلمانان و ولي امر آنان از فرق مختلف بود ، حال چنين شخص بزرگواري در محراب عبادت به دست اشقي الاشقيا به شهادت رسيده است ، شاعري از خوشحالي شعري مي سرايد ،قطعا اين شخص يتبعهم الغاوون است اگر چه همسر پيامبر باشد توجه بفرماييد :
ذهب بقتل علي عليه السلام إلى الحجاز سفيان بن أمية بن أبي سفيان بن أمية بن عبد شمس فبلغ ذلك عائشة فقالت:

فأَلقتْ عَصاها واستقرَّ بها النَّوى كما قرَّ عيناً بالإيابِ المُسافِرُ

سفيان بن أميه، خبر كشته على عليه السلام را به حجاز برد، وقتى اين خبر به عائشه رسيد گفت:

عصايش را انداخت و سرجاى خودش آرام گرفت

همچنان كه چشم‌ها در هنگام بازگشت مسافر روشن مى‌شود.
1.الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج3، ص40، ناشر: دار صادر – بيروت؛

2.الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص159، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

3.الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاى356هـ)، مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير

4.ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاى387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، طبق برنامه الجامع الكبير.

5.ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص259، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

6.الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى (متوفاى808 هـ)، حياة الحيوان الكبرى، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1424 هـ - 2003م.

7.الدمشقي الباعوني الشافعي، أبو البركات شمس الدين محمد بن أحمد (متوفاى871 هـ)، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب ( ع )، ج2 ص104، تحقيق: الشيخ محمد باقر المحمودي، ناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلامية ـ قم، الطبعة: الأولي، 1412هـ
جناب الحمد سند روايت يکي از راههاي شناخت روايت است راههاي ديگري است مثل تواتر يا نقل از اصحاب اجماع که اگر چه از ضفيف نقل کرده باشند رواياتشان معتبر است يا .........
اين اشعار با اين کثرت روايتي نمي تواند درست باشد
الشعرا يتبعهم الغاوون


بسم الله
الان شعر در اينجا ديده نمي شود
لازم است توضيحي در مورد تواتر بدهم:
متواتر خبر جماعتي را گويند که تبانيشان بر دروغ محال باشد وچند شرط نيز دارد:
1.عمده روات تباني بر کذب نداشته باشند
2.بطوريکه در اين جمعيت ها اگر شخص واحد يا جمعيتيکه متصف به باين وصف نباشد روايت کنند متواتر نمي گويند
شهيد ثاني:بسياري از اخباريکه روات ان در زمان ما به حد متواتر رسيده اند چون در زمانهاي پيش مخصوصا در ابتدا به اين حد نرسيده بودند متواتر نيستند اشخاصيکه اين را نمي دانستند فکر کردند واقعا متواتر است سپس مي گويد اين انما الاعمال بالنيات عده روات ان در زمان ما بيش از تواتر است ولي چون در زمان اول به تواتر نرسيده بود تواتر نمي گويند(البدايه 16-12)
متواتر دو نوع است لفظي ومعنوي
لفظي انست که همه با يک جمله نقل کنند
معنوي انست که همه با جملات هم معني ومفهوم نزديک نقل کنند
پس احراز تواتر جز در ضروريات دين بسيار دشوار وبلکه محال است
مثلا شهيد مي گويد:تحقق تواتر در وجوب صلاة يوميه ورکعات ان است وزکات وحج واين معنوي هست نه لفظي ولي در احاديث مخصوصيکه به الفاظ مخصوصي نقل شده که با هم هماهنگي ندارند گرچه مدلول ان متواتر است اخبار متضمن شجاعت علي ع وسخاوت حاتم وغيره(البدايه 14)
حسين بن عبد الصمد حارثي همداني در کتاب درايه خود:خبر متواتر به قدري کميابست که محدثين نمي توانند در بين احاديث تشخيص دهند وفقط اينها متواترند:قرآن-ظهور پيامبر اکرم ص-قبله-صلوات و اعداد رکعات ان-حج-مقادير زکات(درايه ص 76)
مثلا قضيه رجعت با اينکه 198 روايت دارد ولي 6 تاي ان حسن است و 79 تاي ان به غلاة منتهي مي شود و 15 تا به فاسد العقيده ها منتهي مي شود و 46 تا مرسل است و 35 تا مجهول است و17 تا مهمل است بقيه هم قسمت عمده غلاة هستند
که سيد مرتضي اين قضيه رجعت را احاد مي خواند(با 198 روايت وبقيه علما هم بعضي گفته اند)
اما روايت اول:قال بن سعد هكذا قال عن عمرو بن الاصم قال أخبرنا أسباط بن محمد عن مطرف عن أبي إسحاق عن عمرو بن الاصم
اسباط بن محمد:قال ابن عمار الموصلي: سمعنا منه ثلاثة آلاف حديث. وثقه ابن معين، ثم قال: والكوفيون يضعفونه، رواها بابن الغلابى ، عن يحيى. وقال النسائي: ليس به بأس. وقال ابن سعد: ثقة فيه بعض الضعف. وقال العقيلى: وربما يهم. وقال الحسن بن عيسى: سألت ابن المبارك عن أسباط وابن فضيل فسكت، فلما كان بعد أيام رأني فقال: يا حسن، صاحباك لا أرى أصحابنا يرضونهما. قال ابن سعد: توفى في أول سنة مائتين
3000 حديث روايت شده-براي بعضي ثقه است وبراي بيشتر ضعيف است
مطرف:مطرف بن مازن الصنعانى. حدث عن معمر، وابن جريج. وعنه الشافعي، وداود بن رشيد. كذبه يحيى بن معين. وقال النسائي: ليس بثقة. وقال آخر: واه. وأما ابن عدى فقال: لم أر له شيئا منكرا. وسمعت عمر بن سنان يقول: سمعت حاجب بن سليمان يقول: كان مطرف بن مازن قاضى صنعاء
ثقه نيست-ابن معين او را تکذيب کرده-قاضي صنعاء بوده-ابن عدي چيز بدي از او نديده(ميزان 4/125)البته افراد ديگر هم هستند که مجهول وضعيف هستند
ابو اسحاق:عمرو بن عبدالله [ ع ]، أبو إسحاق السبيعى، من أئمة التابعين بالكوفة وأثباتهم إلا أنه شاخ ونسى ولم يختلط. وقد سمع منه سفيان بن عيينة، وقد تغير قليلا. وقال أبو حاتم: ثقة، يشبه الزهري في الكثرة. وقال فضيل بن غزوان: كان أبو إسحاق يقرأ القرآن في كل ثلاث. وقال غيره: كان أبو إسحاق صواما قواما. قلت: ولد في أيام عثمان، ورأى عليا وأسامة بن زيد، وفرض له معاوية العطاء ثلاثمائة في الشهر. وروى جرير، عن مغيرة، قال: ما أفسد حديث أهل الكوفة غير أبي إسحاق [ والاعمش ] . وقال الفسوى: قال ابن عيينة: حدثنا أبو إسحاق - في المسجد ليس معنا ثالث. وقال الفسوى: فقال بعض أهل العلم: كان قد اختلط، وإنما تركوه مع ابن عيينة لاختلاطه
فراموش مي کرده-زياد حديث نقل کرده-روزه دار وشب زنده دار بوده-بعضي گفته اند که به خاطر اختلاطش بايد او را ترک کرد
عمرو بن الاصم:مهمل ومجهول
طبري در اين مورد نبود در مورد زمان جنگ با ايران بود
مقاتل الطالبين هم که وضعيتش معلوم است

الحمد;270127 نوشت:
حتی حضرت علی فرموده به یاران خود حاضرم یکی از شما رو به معاویه بدم ده تا بگیرم

muhammad-aga;270765 نوشت:
نظر نهایی بنده این است که: کسانی که امام حسین ع را دعوت کردند، جمع زیادی از شیعیان و اهل سنت بودند، همانطور که کسانی که با امام علی ع بیعت کردند، همه شان شیعه نبودند بلکه بسیاری از اهل سنت نیز از ظلم عثمان به ستوه آمده بودند.

یاران حضرت علی علیه السلام دو گروه بودند
گروهی شیعه اعتقادی بودند مثل مالک بن اشتر و محمد بن حنفیه
گروهی شیعه سیاسی بودند ، که ابابکر وعمر را بر حضرت علی علیه السلام ترجیج می دادند و حضرت علی را بر عثمان ترجیح می دادند ، اینان همان اهل سنت بودند که امام را به عنوان خلیفه قبول داشتند نه امام بلافصل پیامبر صلی الله علیه واله وسلم
دلایل
1.جالست مسيّب بن نجبة الفزارى في هذا المسجد عشرين سنة وناس من الشيعة كثير، فما سمعت أحداً منهم يتكلّم في أحد من أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله إلاّ بخير، وما كان إلاّ في علي عليه السلام وعثمان;1
من بيست سال با مسيّب و شيعيان زيادى در همين مسجد هم نشين بودم و نديدم كه شيعيان كوفه نسبت به صحابه اى از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جز خير سخنى بگويند، مگر درباره على و عثمان.
2.اميرالمؤمنين عليه السلام خواستند در كوفه از نماز تراويح كه يكى از بدعت هاى عمر است ممانعت كنند، سر و صدائى به راه افتاد و نداى «واعمرا، واعمرا، واسنّة عمراه» طنين انداز شد.
اين مطلب از خود اميرالمؤمنين نيز نقل شده است.2
آيا اينان شيعيان راستين بودند؟ هرگز اين طور نيست. اينان شيعه نبودند و اگر به آنان شيعه گفته مى شود،
بنابر همان اصطلاح دوم یعنی شیعه علی درمقابل شیعه عثمان است. وجالب این که این اولین انشقاق بین اهل تسنن است که بوجود می آید اگر چه اصطلاح اهل تسنن آنوقت باب نبوده است ولی اصطلاح شیعه به معانی مختلف باب بوده است
فرمایش امام علی علیه السلام که شما آورده اید (حضرت علی فرموده به یاران خود حاضرم یکی از شما رو به معاویه بدم ده تا بگیرم)نیز ناظر به همین معنا است یعنی کلام حضرت علی علیه السلام در مقابل اهل عثمان را قبول نداشتند نه ابابکر وعمر را ، و قطعا این کلام ناظر به امثال مالک اشتر و محمد بن حنفیه و عمار و... نبوده است
چرا راه دور برویم الان بنده وشما هر دو حضرت علی علیه السلام را قبول داریم شما به عنوان خلیفه چهارم و بنده به عنوان وصی بلافصل رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم ، قدیم اگر کسی مثل شما بود و تنها عثمان را قبول نداشت می گفتن شیعه !! انشاء الله که روشن شد اگر عنادی نباشد

1. تاريخ مدينة دمشق: 58 / 198، شرح حال مسيب بن نجبه، شماره 7440.
2.الاخبار الطوال: 231، سير اعلام النبلاء: 3 / 201.

الحمد;270780 نوشت:
اولین منبع که متعلق به ابن اعثم کوفی بوده:شیعه بوده وعلاوه بران نزد اصحاب حدیث ضعیف بوده(لسان المیزان)

لذا هر کس که کمتر گرایشی به حضرت علی علیه السلام داشته باشد متهم به شیعه گری می شود در این جور موارد باید ببینیم درمورد ابابکر وعمر نظرش چیست؟ اگر آنان را قبول دارد شیعه اعتقادی نیست ابن عثم هم از همین موارد اخبار مربوط به خلافت دو خليفه ي نخست، مطابق همان مطالبي است كه در ساير متون تاريخ آمده و اين قبيل تاريخنگاري با آنچه كه در مآخذ شيعي در اين باره آمده، به لحاظ نگرش، قابل انطباق نيست. معناي اين سخن آن است كه شيعه دانستن ابن اعثم به هيچ روي روا نيست مگر بسان گرايش شيعي كه در كوفه بوده و پيش از آن از آن سخن گفتيم، و حتي خود ابوحنيفه و اعمش و عده اي ديگر نيز همين گونه بودند، مورد نظر باشد.

[="Times New Roman"]

عماد;270822 نوشت:
در این جور موارد باید ببینیم درمورد ابابکر وعمر نظرش چیست؟

اين فرمايش
نكته كليدي اي است

بسم الله الرحمن الرحیم
در جواب آقا عماد گل:
شما بگو يک ساعت تاخير ، براي کسي که مي تواند تاخير نکند همين يک ساعت هم حرام است اگر خليفه را قبول داشته باشد
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه
چون ممکن است در همان ساعت بميرد و امام زمانش را نشناسد وبه مرگ جاهلي مرده باشد
ازشما که انسان محقق هستيد بعيد است داستان عبدالله بن عمر و حجاج بن يوسف واين روايت را نشنيده باشيد
با تعبير واضح تري در مسلم آمده
أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حَدِيثًا سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول من خَلَعَ يَدًا من طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يوم الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً(1)
حال چرا علي مع الحق والحق مع علي در بيعت تاخير داشته است (بر فرض بيعت همراه با تاخير)
1.صحيح مسلم ج 3 ص 1478

بسم الله
1.حرف شما درست
2.لفظ من مات جواب سوال شماست
3.حضرت بالاخره بيعت کرد بعضي مي گويند سريعابيعت کرد بعضي مي گويند تاخير داشت ان شش ماه هم که بررسي کرديم
*****
داستان جعل حديث متاسفانه حقيقت دارد اما اين مصيبت در زمان معاويه و در مقابل تشيع بود که مروانيان وعباسيان نيز آن را ادامه دادند پس اين اهل سنت بودند که در مقابل فضايل حضرت علي عليه اسلام مجبور شدند براي خلفا و معاويه حديث جعل کنند که داستان فاروق وصديق و ... از قطره اي از درياي مواج جعل حديث در اهل سنت است پس شيعه را متهم نکنيد البته نمي گويم درشيعه نبوده ولي قابل قياس با جعل حديث در اهل سنت نبوده است اگر به نکات زير توجه کنيد و منصف باشيد مي بينيد که اهل سنت چقدر در جعل حديث يد طولايي داشتند نه شيعه
«ابن حجر عسقلاني» در «فتح البارى» 7: 83 مى‏نويسد: «اين خود دليل آن است که فضايلى که در خصوص معاويه نقل شده و اختلافى است، هيچ اساس و صحتى ندارد. و در فضايل معاويه احاديث فراوانى وارد شده که هيچ يک طريق اسناد درستى ندارد(1)
«ابن تيميه» در «منهاج» خود 2: 207 مى‏نويسد: «گروهى فضايلى براى معاويه نقل کرده و احاديثى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در آن باره معاويه روايت نموده‏اند، که همه آنها دروغ است»(2)
با اين همه حديثي که در فضيلت معاويه در کتابهاي اهل تسنن آمده ،«شوکانى» در «فوائد المجموعه» مى‏نويسد: «حافظان حديث، همگى اتفاق دارند، بر اينکه هيچ حديثى در فضيلت معاويه صحت ندارد»

ابن عساكر و ابن عدي و خطيب بغدادي از ابوهريره نقل نمودند: از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيدم كه مي‌گفت: «خداوند امانت وحي را به سه كس سپرد، من، جبرئيل و معاويه»!(4)
ابوهريره با اين که تنها يک سال و نه ماه با پيامبر (ص) همراه بود ولي بيشتر از ديگر اصحاب از آن حضرت حديث نقل کرده است.(5)
هيچ يک از اصحاب پيامبر (ص) به اندازه من از آن حضرت حديث نقل نکرده است مگر عبدالله بن عمرو که او احاديث را مي نوشت ولي من نمي نوشتم.»(6)
1.فتح الباري، ج 7، ص 83 [ 7/ 104]
2. منهاج ج 2 ص 207
3.ترجمه الغدير فى الکتاب و السنه و الادب، ج‏21، ص:126 و 127. با استفاده از نرم افزار نور الولاية و نرم افزار المکتبة الشاملة
4.ابن كثير، البدايه و النهايه، ج 8، ص 120.
5.محمود ابوريه، اضواء علي السنة المحمدية، ص200.
6.بن حجر، فتح الباري، ج2، ص167(او گفته ثابت شده که ابوهريره نه حديث مي نوشته و نه حافظ قرآن بوده است.)

بله ان ها همه جور حديث در کتابهايشان هست که بايد بررسي شود ولي چون در شيعيان فرق خطرناکي مثل غلاة ومفوضه بوه اند ان ها بيشتر بايد دقت کرد
این تعاریف که خیلی خیلی بیشتر در تشیع هست تعاریف خداگونه از ائمه را شما نمی دانید قبلا هم گفتم خطبه بیان وطنتجیه را بخوانید ببینید چه چیزهایی هست که هیچ فرقه وگروهی همچین چیزهایی نقل نکرده فکر می کنم همان یهود ونصاری نیز همچین چیز هایی که در این خطبه ها هست را نقل نکرده اند پس شیعه از گروهی رنج برده ومی برد به نام غلات که الان فراوانند حضرت صادق در مورد ان ها گفته:غلات از یهود ونصاری ومجوس ومشرکین بدتر هستند(البته دو گروه اول را الان دقیق یادم نیست کدامیک را گفته اند یا هر دو) ولی الذین اشرکوا را دقیق یادم هست که در حدیث مذکور هست یا حضرت باقر یا صادق فرموده اند:جوانانتان را از غلات نگه دارید که انها بدترین خلق خدایند
والسلام

عماد;270487 نوشت:
حسان بن ثابت قبل از اسلام؛ در ایام جاهلیت، شاعر انصار بود.[1] پس از ورود پیامبر اكرم(ص) به مدینه، حسان همانند بسیاری دیگر از انصار به پیامبر ایمان آورد. او پس از این كه اسلام آورد این اشعار را خواند.

«شهدت باذن الله ان محمد رسول الذی فوق السموات من عل...».

«به اذن خداوند شهادت می­دهم كه محمد(ص) فرستاده آسمانی است كه از جانب خداوند آمده است».
پیامبر اكرم(ص) فرمود من هم با تو گواهی می­دهم.[ 2]

در یك مورد از پیامبر(ص) نقل شده است كه در مورد او فرمود: «االلهم ایده بروح القدس لمناضلته عن المسلمین»،[3] خدایا حسان را با روح­القدس مورد حمایت و تایید قرار بده، به خاطر حمایت او از مسلمانان. در نقلی دیگر پیامبر(ص) فرمود:

«إن اللّه یؤید حسان بروح القدس ما نافح عن رسول اللّه»[4]‏«خداوند حسان را مورد حمایت و تایید روح القدس قرار دهد تا زمانی كه از رسول خدا(ص) پشتیبانی كند.»




بعضا پیامبر(ص) از حسان می­خواست كه در برابر دشمنان شعر بگوید.[ 5] به عنوان نمونه زمانی كه قبیله بنی­تمیم نزد رسول­خدا(ص) آمده بودند و قصد مفاخره داشتند، بنی­تمیم گفتند ما با شاعر و خطیبمان نزد تو آمده­ایم تا با شما مفاخره كنیم. پیامبر اكرم(ص) ابتدا در جواب آنها فرمودند: من نه برای شعر گفتن مبعوث شده­ام و نه به فخر فروشی مامور شده­ام؛ ولی حالا كه آمده­اید، بیایید. ابتدا زبرقان بن بدر[6] و به نقلی عطارد بن حاجب[7] سخنانی بیان كرد. ثابت بن قیس بن شماس به امر رسول خدا(ص) به او جواب گفت؛ سپس شاعر ایشان زبرقان بن بدر در برتری قوم خویش اشعاری سرود، پیامبر اكرم(ص) دستور فرمود حسان بن ثابت بیاید و به اشعار او جواب دهد. حسان جواب اشعار او را با اشعاری داد. آنها اقرار كردند كه خطیب رسول­خدا(ص) از خطیب خودشان بهتر و شاعر رسول خدا(ص) از شاعرشان ماهرتر است.[ 8] آن گاه همه فرستادگان تمیم مسلمان شدند و پیامبر(ص) به آنها هدایایی داد.[ 9]

[1]

. ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج2، ص 55 و قال أبو عبیدة: فضل حسان بن ثابت على الشعراء بثلاث: كان شاعر الأنصار فی الجاهلیة، و شاعر النبی صلّى اللَّه علیه و سلّم فی أیام النبوة، و شاعر الیمن كلها فی الإسلام و همان.
[1]
. ابن عساكر، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفكر، 1415، ج 12، ص 407.
[3]
. ابن عبدالبر، لاستیعاب، بیروت، دار الجیل، 1412، اول،، ج1، ص 345 و لكنوهی، میر حامد حسین، عبقات الانوار، اصفهان، كتاب خانه عمومی امام امیر المومنین علی(ع) 1366، دوم، ج9، ص 315.
[4]
. ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دار الفكر، 1409، ج1، ص 482 و میر حامد حسین، پیشین، ج9، ص 317
[5]
. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر دانشگاهی، 1369، دوم، ص745 و ابن سعد، پیشین، ج‏1، ص279.
[6]
. ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، قم، كتابچی، 1375، ج2، ص 352 و محمد بن جریر طبری، پیشین، ج‏4، ص1249.
[7]
. ابن سعد، لطبقات الكبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، ج‏1، ص281.
[8]
. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375ج‏3، ص1078ـ 1077 و ، ج‏4، ص1249.
[39]
.ابن هشام، پیشین، ج2، ص 352 و محمد بن جریر طبری، پیشین، ج‏4، ص1249.

قابل توجه جناب الحمد ، پیامبر صلی الله و علیه واله وسلم شعرا را دعای خیر می کرده است


بسم الله
حال بنده به اسناد احادیث کاری ندارم ولی جالبه ببینید همین حسان رفتارش با خلفا چه طور بوده(علی ع)
والسلام

عماد;270688 نوشت:
ولی حضرت علی علیه اسلام به اعتراف خود عمر ،وی و ابابکر را دروغگو و خائن و گناهکار و حیله گر می دانسته « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً »(1)
(1)صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3

پس شیعه گری باعث ضعف است !!!!!!

بله چون از اهل سنت است
اگرشیعه نوشته باشد ضعیف است؟؟!!

شما بفرمایید چه چیزی و چه کسانی را قبول دارید تا به آنها احتجاج کنیم
تبت یدی هم در قران است ولی بی دلیل نباید به کس دیگر گفت


بسم الله
این حدیث را یک نگاه بکنید ببینید چه می فهمید:
(1757) وحدثني عبدالله بن محمد بن أسماء الضبعي. حدثنا جويرية عن مالك، عن الزهري؛ أن مالك بن أوس حدثه. قال
أرسل إلي عمر بن الخطاب. فجئته حين تعالى النهار. قال: فوجدته في بيته جالسا على سرير. مفضيا إلى رماله. متكئا على وسادة من أدم. فقال لي: يا مال! إنه قد دف أهل أبيات من قومك. وقد أمرت فيهم برضخ. فخذه فاقسمه بينهم. قال: قلت: لو أمرت بهذا غيري؟ قال: خذه. يا مال! قال: فجاء يرفا. فقال: هل لك، يا أمير المؤمنين! في عثمان وعبدالرحمن بن عوف والزبير وسعد؟ فقال عمر: نعم. فأذن لهم. فدخلوا. ثم جاء فقال: هل لك في عباس وعلي؟ قال: نعم. فأذن لهما. فقال عباس: يا أمير المؤمنين! اقض بيني وبين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن. فقال القوم: أجل. يا أمير المؤمنين! فاقض بينهم وأرحهم. (فقال مالك بن أوس: يخيل إلي أنهم قد كانوا قدموهم لذلك) فقال عمر: اتئدا. أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض! أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال (لا نورث. ما تركنا صدقة) قالوا: نعم. ثم أقبل على العباس وعلي فقال: أنشدكما بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض! أتعلمان أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث. ما تركناه صدقة) قالا: نعم. فقال عمر: إن الله عز وجل كان خص رسولهل صلى الله عليه وسلم بخاصة لم يخصص بها أحدا غيره. قال: ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول [59 /الحشر /7] (ما أدري هل قرأ الآية التي قبلها أم لا) قال: فقسم رسول الله صلى الله عليه وسلم بينكم أموال بني النضير. فوالله! ما استأثر عليكم. ولا أخذها دونكم. حتى بقي هذا المال. فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يأخذ منه نفقة سنة. ثم يجعل ما بقي أسوة المال. ثم قال: أنشدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض! أتعلمون ذلك؟ قالوا: نعم. ثم نشد عباسا وعليا بمثل ما نشد به القوم: أتعلمان ذلك؟ قالا: نعم. قال: فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم. فجتئما، تطلب ميراثك من ابن أخيك، ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها. فقال أبو بكر: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (ما نورث. ما تركنا صدقة) فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق. ثم توفي أبو بكر. وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وولي أبا بكر. فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا. والله يعلم إني بار راشد تابع للحق. فوليتها. ثم جئتني أنت وهذا. وأنتما جميع وأمركما واحد. فقلتما: ادفعها إلينا. فقلت: إن شئتم دفعتها إليكما على أن عليكما عهد الله أن تعملا فيها بالذي كان يعمل رسول الله صلى الله عليه وسلم. فأخذتماها بذلك. قال: أكذلك؟ قالا: نعم. قال: ثم جئتماني لأقضي بينكما. ولا ، والله! لا أقضي بينكما بغير ذلك حتى تقوم الساعة. فإن عجزتما عنها فرداها إلي.

دروغ گويي در اين حد؟واقعا شما خودتان اين را نوشته ايد يا از جايي کپي کرده ايد؟
حديث را ترجمه مي کنم خوانندگان حرف بنده را براي تدليس فراگير در شيعيان تاييد کند:(منظورم شخص شما نیست از جایی که کپی شده که نزد بنده معلوم الحال هستند)
(موضوع تقسیم اموال بوده) مالک بن اوس مي گويد :از اينجا اصل قضيه است:ايا اجازه مي دهي عثمان و ابن عوف وزبير وسعد داخل شوند؟گفت بله بگو بيايند پس امدند سپس گفت عباس وعلي هم؟گفت بله بيايند پس عباس گفت اي امير مومنان بين من واين دروغگوي گناهکار خيانتکار فريبکار قضاوت کن قوم گفتند بين ان ها قضاوت کن پس عمر گفت:بياييد به خدايي که به اذن او اسمان ها وزمين پابرجاست قسمتان مي دهم ايا مي دانيد که پيغمبر ص فرمود ما ارث نمي گذاريم هر چه مي ماند صدقه است گفتند:بله سپس رو به عباس وعلي کرد وگفت:همان قسم را داد و از ان حديث پرسيد گفتند بله پس گفت به درستي که خدا به پيامبرش چيزي را اختصاص داد که به فرد ديگري اختصاص نداده ايه حشر 7 را خواند که فرمود:ما افاء الله فلله وللرسول ...پس پيامبر بين شما اموال بني نضير را پخش کرد پس به خدا به شما سخت نگرفت وبه کس ديگري جز شما نداد تا اينکه اين ماند تا اينکه پيغمبر ص از ان نفقه سالش را برمي داشت پس بقيه را ذخيره مي کرد شما را قسم مي دهم اين را مي دانيد گفتند بله سپس عباس وعلي را قسم داد ان ها هم گفتند بله بعد گفت:وقتي پيغمبر وفات کرد ابوبکر گفت من سرپرست(اموال) بعد از پيغمبر ص هستم پس شما دو نفر امديد تو امدي ميراثت را از پسر عمويت مي خواستي و او ميراث همسرش را از پدر او مي خواست پس وقتي ابوبکر گفت ما ارث نمي گذاريم هر چه مي گذاريم صدقه است شما او را خائن وفريبکار ودروغگو ديديد وخدا مي داند او راستگو ونيکوکار ورشد يافته وتابع حق بود و الان که ابوبکر فوت کرده ومن سرپرست هستم شما مرا دروغگو وخائن و فريبکار مي بينيد وخدا مي داند من نيکو کار وراستگو و... هستم(همان خصوصياتي که براي ابوبکر گفته شد) پس سرپرست شدم تو و اين امده ايد وشما امرتان يکي است پس گفتيد ان را به ما بده پس من گفتم اگر مي خواهيد به شما دو نفر بدهم پس بر شما باد به انچه خدا عهد کرده وپيغمبر عمل مي کرده پس شما دونفر با این شرط گرفتید بعد گفت ایا اینطور نیست؟عباس وعلی گفتند بله عمر گفت سپس شما امدید نزد من تا بین شما قضاوت کنم ومن به خدا قسم تا روز قیامت جز اینگونه بین شما قضاوت نمی کنم پس اگر از آن(منظور اموال برای مصارف مذکور)عاجز شدید پس به من ان ها را رد کنید
می بینید که هر دو مجاب شده اند حضرت علی هم که بی اشکال نبوده مثلا حکم مذی را به مقداد گفته از پیغمبر بپرسد که هم در صحیح هست وهم در وسائل الشیعه وهمینطور می خواسته با دختر ابوجهل ازدواج کند حضرت فاطمه ناراحت شدند به شدت پیغمبر رفت بالای منبر وفرمود سه بار لا اذن لا اذن لا اذن اجازه نمی دهم اگر پسر ابی طالب می خواهد او را بگیرد پس دختر مرا طلاق دهد هر کس دختر مرا ازار دهد مرا ازار داده وهرکه او را غضب ناک کند مرا غضب ناک کرده

(سند: [=&quot] باب: ذب الرجل على ابنته في الغيرة والإنصاف.[/]

[=&quot]4932 - حدثنا قتيبة: حدثنا الليث، عن ابن أبي مليكة، عن المسور بن مخرمة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول وهو على المنبر: (أن بني هشام بن المغيرة استأذنوا في أن ينكحوا ابنتهم علي بن أبي طالب، فلا آذن، ثم لا آذن، ثم لا آذن، إلا أن يريد ابن أبي طالب أن يطلق ابنتي وينكح ابنتهم، فأنما هي بضعة مني، يريبني ما أرابها، ويؤذيني ما أذاها). هكذا قال.[/]
[=&quot](صحیح بخاری)
[/]
در منابع شیعه:علل الشرایع ص185-186 وجلاء العیون

2.دلیل ضعف شیعه گری را نوشتم چون شیعه معتدل و غالی قابل تشخیص نیستند
3.نه خیر چون حرف اکثریت علما را جمع کرده فقط حرف خودش را در مورد شخص ننوشته
ابن معین-ابن حبان-خیثمه-ابن عدی-عقیلی و....
4.بنده قرآن واحادیث و روایات صحیحه وعقلانیت را قبول دارم
5.البته اگر در نشر معارف از ان استفاده می شد بهتر بود
والسلام

muhammad-aga;270765 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست عزیز و کارشناس محترم
شما قبلا گفتید تشیع از سال 35 شروع شد. اگر شیعیان زمان امام حسین شیعیان خوبی بودند و پیرو قرآن و سنت بودند، چرا برخی از صحابه امام علی و امام حسن و امام حسین به خاطر اتهام به تشیع توسط علمای رجال اهل سنت تضعیف شدند؟ درحالیکه به قول شما شیعیان اون موقع پیرو قرآن و سنت بودند؟ شاید این تضعیف فقط به خاطر دشمنی اونها با بنی امیه بوده؟

بر فرض که امام حسین ع علم غیب نداشتند، اما چرا درخواست شیعیان رو پذیرفتند؟ مگر به قول شما شیعیان گمراه نبودند؟ در حالیکه قبول دعوت گمراه و درخواست کمک از او حرام است. و لا ترکنوا الی الذین ظلموا
و اگر اهل کوفه شیعه نبودند، پس چه بودند؟

نظر نهایی بنده این است که:
کسانی که امام حسین ع را دعوت کردند، جمع زیادی از شیعیان و اهل سنت بودند، همانطور که کسانی که با امام علی ع بیعت کردند، همه شان شیعه نبودند بلکه بسیاری از اهل سنت نیز از ظلم عثمان به ستوه آمده بودند.
در زمان امام حسین ع هم بسیاری از اهل سنت نمیتوانستند یزید فاسق را به عنوان اولو الامر بپذیرند، پس آنها هم امام حسین ع را دعوت کردند. اما پس از ورود عبید الله و کشته شدن مسلم بن عقیل، بسیاری از شیعیان و اهل سنت زندانی شدند و بسیاری فرار کردند تا در قتل امام حسین ع شرکت نداشته باشند.
اشخاصی که امام حسین رو کشتند مسلمان هایی بودند که فریب معاویه و یزید رو در خونخواهی عثمان خوردند. و بهتره اسم این دسته رو بگذاریم مسلمان بنی امیه. که یزید رو اولو الامر خودشون می دونستند .

سوال بعدی من این است که مگر تعداد زیادی از صحابه، در جنگ فرار نکردند، در حالیکه معجزه رسول الله رو دیده بودند و به نبوتش یقین داشتند؟ مگر خود عثمان از جنگ فرار نکرد؟ اما بعد از اینکه مردم بهش اعتراض کردند، گفت خدا کسانی رو که فرار کردند بخشید.
پس فرار کردن از جنگی که 72 نفر در مقابل هزاران نفر قرار گرفتند، ممکنه از هر انسانی سر بزنه. همانطور که امام حسین ع هم به خاطر همین مطلب بیعت رو از اصحابشون برداشتند و کسی رو مجبور به حمایت از خودشون نکردند. :geryeh:این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
به خاطر همین امام حسین فرمودند انی لا اعلم اصحابا اوفی و ابر من اصحابی
یعنی حتی برخی از صحابه پیامبر از جنگ فرار می کردند، با اینکه یقین به مرگ نداشتند. اما اصحاب امام حسین صبر کردند با اینکه یقین به مرگ کردند.


بسم الله
بله از زمان عقتل عثمان شیعه عثمان و علی پیدا شد که این ها همه فتنه بود و به دست یک فرد یهودی به نام ابن سبا بوده اصلا همه این بدبختی ها برای امت از دست همین فرد بود چون علی ع را اینقدر بالا برد که به حد خدایی رساند وفرقه سبائیه را درست کرد واز همان موقع این موضوعات شروع شد حال می گویند حضرت علی ع بعضی از اینها را کشت ولی خود ابن سبا را بعضی می گویند کشته وبعضی می گویند به مداین تبعید کرده جنگ جمل هم به خاطر یاران همین ابن سبا که در هر دو طرف بوده اند شروع شده
ان موقع که شما می گویید بیشتر کوفی ها شیعه علی ع بودند نمونه هم گفته ام
بله قاتلان که حرف شما درست ولی این 18000 نفر چه شد؟
مسلم هم وقتی که می خواستند او را به قتل برسانند به ابن سعد یا اشعث الان حضور ذهن ندارم گفت به حسین ع بگو نیاید به کوفه (راهش رو کج کنه بره)
ایشون اعتماد کردند بعضی گفتند نرو بعضی هم می گفتند برو که همه با تو هستند تندتند نامه می فرستادند و پیک و... که بروند
ولی این جماعت دیگر بیش از این از انها توقع نبود وگرنه قبل از اون زندانی و... قابلیت همه کار داشتند چون مسلم هم بود ولی یکی یکی ودوتا دوتا او را تنها گذاشتند
والسلام

الحمد;270873 نوشت:
(موضوع تقسیم اموال بوده) مالک بن اوس مي گويد :از اينجا اصل قضيه است:ايا اجازه مي دهي عثمان و ابن عوف وزبير وسعد داخل شوند؟گفت بله بگو بيايند پس امدند سپس گفت عباس وعلي هم؟گفت بله بيايند پس عباس گفت اي امير مومنان بين من واين دروغگوي گناهکار خيانتکار فريبکار قضاوت کن قوم گفتند بين ان ها قضاوت کن پس عمر گفت:بياييد به خدايي که به اذن او اسمان ها وزمين پابرجاست قسمتان مي دهم ايا مي دانيد که پيغمبر ص فرمود ما ارث نمي گذاريم هر چه مي ماند صدقه است گفتند:بله سپس رو به عباس وعلي کرد وگفت:همان قسم را داد و از ان حديث پرسيد گفتند بله پس گفت به درستي که خدا به پيامبرش چيزي را اختصاص داد که به فرد ديگري اختصاص نداده ايه حشر 7 را خواند که فرمود:ما افاء الله فلله وللرسول ...پس پيامبر بين شما اموال بني نضير را پخش کرد پس به خدا به شما سخت نگرفت وبه کس ديگري جز شما نداد تا اينکه اين ماند تا اينکه پيغمبر ص از ان نفقه سالش را برمي داشت پس بقيه را ذخيره مي کرد شما را قسم مي دهم اين را مي دانيد گفتند بله سپس عباس وعلي را قسم داد ان ها هم گفتند بله بعد گفت:وقتي پيغمبر وفات کرد ابوبکر گفت من سرپرست(اموال) بعد از پيغمبر ص هستم پس شما دو نفر امديد تو امدي ميراثت را از پسر عمويت مي خواستي و او ميراث همسرش را از پدر او مي خواست پس وقتي ابوبکر گفت ما ارث نمي گذاريم هر چه مي گذاريم صدقه است شما او را خائن وفريبکار ودروغگو ديديد وخدا مي داند او راستگو ونيکوکار ورشد يافته وتابع حق بود و الان که ابوبکر فوت کرده ومن سرپرست هستم شما مرا دروغگو وخائن و فريبکار مي بينيد وخدا مي داند من نيکو کار وراستگو و... هستم(همان خصوصياتي که براي ابوبکر گفته شد) پس سرپرست شدم تو و اين امده ايد وشما امرتان يکي است پس گفتيد ان را به ما بده پس من گفتم اگر مي خواهيد به شما دو نفر بدهم پس بر شما باد به انچه خدا عهد کرده وپيغمبر عمل مي کرده پس شما دونفر با این شرط گرفتید بعد گفت ایا اینطور نیست؟عباس وعلی گفتند بله عمر گفت سپس شما امدید نزد من تا بین شما قضاوت کنم ومن به خدا قسم تا روز قیامت جز اینگونه بین شما قضاوت نمی کنم پس اگر از آن(منظور اموال برای مصارف مذکور)عاجز شدید پس به من ان ها را رد کنید می بینید که هر دو مجاب شده اند حضرت علی هم که بی اشکال نبوده مثلا حکم مذی را به مقداد گفته از پیغمبر بپرسد که هم در صحیح هست وهم در وسائل الشیعه وهمینطور می خواسته با دختر ابوجهل ازدواج کند حضرت فاطمه ناراحت شدند به شدت پیغمبر رفت بالای منبر وفرمود سه بار لا اذن لا اذن لا اذن اجازه نمی دهم اگر پسر ابی طالب می خواهد او را بگیرد پس دختر مرا طلاق دهد هر کس دختر مرا ازار دهد مرا ازار داده وهرکه او را غضب ناک کند مرا غضب ناک کرده (سند: باب: ذب الرجل على ابنته في الغيرة والإنصاف.

الحمد;270873 نوشت:
پس وقتي ابوبکر گفت ما ارث نمي گذاريم هر چه مي گذاريم صدقه است شما او را خائن وفريبکار ودروغگو ديديد وخدا مي داند او راستگو ونيکوکار ورشد يافته وتابع حق بود و الان که ابوبکر فوت کرده ومن سرپرست هستم شما مرا دروغگو وخائن و فريبکار مي بينيد وخدا مي داند من نيکو کار وراستگو و... هستم

حکایت بحث ما شما به این مثل می ماند که یک روز بنده در دوران دبیرستان جواب سوالهای درس جبر را ننوشته بودم ، دبیر مربوطه از پرسید چرا ننوشته ای ؟ گفتم شما گفتید که بنوسیم دیروز بنده برای فردا که شما گفته بودید بنوسید و شب گدشته که شما برای پس فردای آن گفته بودید ننوسید بنده آماد کرده بودم که دیروز که شما گفته بودید فردا و من هم که دیروز و ...... بنده خدا یه نگاهی کرد شکه شد و نفمید من چه می گویم و رفت من هم که به هدفم رسیده بودم با بچه ها کلی خندیدیم
برادر شما فکر می کنید اگر آسمان وریسمان را به هم ببافید جواب طرف مقابل را داده اید وقتی جوابهای شما را خواندم یاد این خاطره افتادم بگذریم
هر جا ودر هر حال ،عمر می گوید یا علی تو عباس من و ابابکررا دروغگو کاذب وخائن و حیله گر می دانید ، حال سر تقیسم مال بوده یا هر چیز دیگر چنین حرفی عمر زده است باید این را علاج کنید نه اینکه این دراین جا بوده بعد انجا رفته و بعد ووووو اینکه جواب نشد برادر
از انجا که از جواب طفره می روید در هر پستتان چند شبهه دیگر مطرح می کنید و به قول معروف ما را دنبال نخود سیاه می فرستید تا با پهن شدن بحث خواندگان گرامی متوجه نشوند چی به چی است از این ستون تا آن ستون یا فرج ببینید

الحمد;270873 نوشت:
مثلا حکم مذی را به مقداد گفته از پیغمبر بپرسد که هم در صحیح هست وهم در وسائل الشیعه
الحمد;270873 نوشت:
همینطور می خواسته با دختر ابوجهل ازدواج کند حضرت فاطمه ناراحت شدند به شدت پیغمبر رفت بالای منبر وفرمود سه بار لا اذن لا اذن لا اذن اجازه نمی دهم اگر پسر ابی طالب می خواهد او را بگیرد پس دختر مرا طلاق دهد هر کس دختر مرا ازار دهد مرا ازار داده وهرکه او را غضب ناک کند مرا غضب ناک کرده
الحمد;270873 نوشت:
حدثنا قتيبة: حدثنا الليث، عن ابن أبي مليكة، عن المسور بن مخرمة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول وهو على المنبر: (أن بني هشام بن المغيرة استأذنوا في أن ينكحوا ابنتهم علي بن أبي طالب، فلا آذن، ثم لا آذن، ثم لا آذن، إلا أن يريد ابن أبي طالب أن يطلق ابنتي وينكح ابنتهم، فأنما هي بضعة مني، يريبني ما أرابها، ويؤذيني ما أذاها). هكذا قال. (صحیح بخاری)

بر فرض حکم مذی را درجوانی ندانستن یا قبل از (امامت وعلم غیب ) قابل قیاس است با حکم تیمم را دردوران خلافت نداستن اگر چه حدیث حکم مذی به جعل است برای سر پوش گذاشتن بر ندانستن حکم تیمم توسط خلیفه دوم ، ای کاش جعل کننده کمی تبحر به خرج می داد و آن را به جوانی حضرت علی وصل نمی کرد التبه شاید فکر کرده که به دوران خلافت حضرت نمی شود چنین جعلی چسباند چون باعلم حضرت علی که همگان بدان معترفتند چنین جعلی لایتچسبک است !!!
موضوع ازدواج با دختر ابوجهل هم از این نوع است که بر حدیث پیامبر صلی الله علیه واله وسلم که می فرمایید فاطمه بضعه منی ، غباری انداخته شود ، ولی باز جاعل ناشیگری کرده
به قول مردم گیرم که و به قول علما سلمنا که چنین حدیثی بوده باشد ایا خوب این حدیث دامن چه کسانی را می گیرد الف : العیاذ بالله حضرت علی ، ب: چون حدیث اطلاق دارد می گوید هر کس فاطمه را اذیت کرد خواه علی باشد ، خواه ابابکر ، اگر چه درداستان دختر ابوجهل باشد ولی دامن تمام کسانی که حضرت را اذیت کردند می گیرد ، خوب به قول شما حضرت علی علیه السلام که عقب نشینی کرد و دختر ابوجهل را نگرفت و در حضرت زهرا علیها سلام هم آخر عمری از ایشان راضی بود پس خود خود این من اذاها فقد آذانی ... دامن حضرت علی علیه السلام را نمی گیرد ولی دامن ابابکر وعمر را می گیرد چون آنان حضرت را اذیت کردند ، این حدیث اطلاق دارد ، وحضرت زهرا سلام الله علیها نیز تا آخر عمر از آندو راضی نبودند پس پیامبر صلی الله علیه واله وسلم و خدا را اذیت کردند(1)
ای کاش جاعل این حدیث کمی درایت و زیرکی به خرج می دادو فکر نمی کرد که با بسط اذیت نه تنها عمر وابابکر را از حیطه اذیت خارج نمی کند بلکه علی علیه السلام را خارج و آنان را وارد می کند
ما یک مثلی داریم که می گوید خوشه جمع کن که نبود توبره را هم گم کرد
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ.
فاطمه دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.
1.البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3،‌ ص 1126، ح2926، باب فَرْضِ الْخُمُسِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

الحمد;270876 نوشت:
بله از زمان عقتل عثمان شیعه عثمان و علی پیدا شد که این ها همه فتنه بود و به دست یک فرد یهودی به نام ابن سبا بوده اصلا همه این بدبختی ها برای امت از دست همین فرد بود چون علی ع را اینقدر بالا برد که به حد خدایی رساند وفرقه سبائیه را درست کرد واز همان موقع این موضوعات شروع شد حال می گویند حضرت علی ع بعضی از اینها را کشت ولی خود ابن سبا را بعضی می گویند کشته وبعضی می گویند به مداین تبعید کرده جنگ جمل هم به خاطر یاران همین ابن سبا که در هر دو طرف بوده اند شروع شده

جعلی بودن داستان ابن سبا معلوم شده، حتی چنین شخصی وجود خارجی ندارد شما که اینقدر به رجال و اصحاب حدیث آگاهید نمی توانید بگویید سیف بن عمر و روایت مرسل طبری از وی را نمی شناسید البته اگر نمی شناسید به کتاب افسانه عبدالله بن سبا علامه عسکری مراجعه فرمایید
اما تو را خدا دیگر داستان جنگ جمل را به عبدالله بن سبا نچسبانید ، مگر فیلم اسباط درست می کنید
در یک طرف امیرالمومنین در یک طرف ام المومین و صحابه بزرگ پیامبر صلی الله علیه واله وسلم از جمله طلحه وزبیر آن وقت یک یهودی آمد و اینها را به جنگ کساند ، واقعا خنده دار است
چه کسی طلحه وزبیر را از مدینه به مکه کشاند ؟ این یهودی ؟ مگر آنان بچه بودند؟
چه کسی عایشه را راضی به این قیام کرد و بر شتر سوار کرد؟ این یهودی؟ نمی دانم بخندم یا گریه کنم
چه کسی آنان را روانه بصره کرد ؟ این یهودی؟
گیرم که بر فرض محال آتش جنگ را این شخصیت افسانه ای شعله ور کرد؟ این شعله با آمدن عایشه روشن شد ؟ نمی خواهید بگویید نیز فریب این یهودی را خورد و از خانه بیرون آمد ؟ شاید جسارت به ام المومنین باشد!!!!

الحمد;270876 نوشت:
ان موقع که شما می گویید بیشتر کوفی ها شیعه علی ع بودند نمونه هم گفته ام

چند نفر بودند بقیه همان اهل سنت بودند که نماز تراویح می خواندند

الحمد;270876 نوشت:
بله قاتلان که حرف شما درست ولی این 18000 نفر چه شد؟

نسبت قاتلان و دعوت کنندگان عموم و خصوص من وجه بود یعنی اکثر قاتلان همانهایی بودند که نامه نوشته بودند حتی عمربن سعد البته بله بعضی ها نامه نوشتند و به جنگ نیامدند ولی ترسیدند و به حمایت هم نیامدند یا اینکه دعوتشان برای دنیابود عقب کشیدند بنازم به حبیب بن مظاهر
الحمد;270876 نوشت:
مسلم هم وقتی که می خواستند او را به قتل برسانند به ابن سعد یا اشعث الان حضور ذهن ندارم گفت به حسین ع بگو نیاید به کوفه (راهش رو کج کنه بره)

این سعد بود اشعث که در زمان حکومت امام حسن مجتبی علیه السلام به هلاکت رسیده بود شاید منظورتان محمد بن اشعث باشد ولی ابن سعد بود
خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام جانم به فدای قربتش در منزل زباله به امام رسید اگر می خواستند برگردند می توانستند چون از منزل زباله تا کوفه خیلی راه است ، پس با اطلاع از اینکه به سوی شهادت می روند بر نگشتند
تقاضا دارم کمی مودبانه تر صحبت کنید (راهشو کج کنه بره ) یعنی چه ؟؟ امام قبول ندارید آیه قران را که قبول دارید قل لا اسئلکم علیه اجرا الا موده فی القربی ، ایا مودت اقتضای آنرا ندارد که کمی محترمانه تر بنویسید
راستی چرا عایشه به این آیه عمل نکرد و علیه قربای حضرت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم لشکر کشی کرد خواهش می کنم نگویید کار ابن سبا یهودی بود؟ چون لایتچسبک است!!!
الحمد;270876 نوشت:
قابلیت همه کار داشتند چون مسلم هم بود ولی یکی یکی ودوتا دوتا او را تنها گذاشتند

بله متاسفانه اهل سنت ایشان را تنها گذاشتند

الحمد;270873 نوشت:
بنده قرآن واحادیث و روایات صحیحه وعقلانیت را قبول دارم

بحث به درازا کشیده است و با پراکنده شدن بحث رسیدن به نقطه ای که بتوان به نتبجه گیری مطلوبی رسید بسیار سخت است لذا بهتر است این تاپیک جمع و در تاپیک دیگری همین مواردی که شما قبول دارید شروع بحث باشد
آخرین حرفهایتان را بنوسید که بنده این تاپیک را جمع کنم و تاپیک جدیدی با انسجام بهتری شروع نماییم

الحمد;270785 نوشت:
1.شما بحث را بچگانه پیش می برید بنده به کس دیگری شوخی کردم نمی دانم همه دیگه صمیمی شدند

خب من واقعا بچه ام! شما جواب یک بچه را نمیتونی بدی؟ اگر میتونی چرا جواب سوالم رو نمیدی؟ (1)
در ضمن یادت که نرفته اولین کسی که باب شوخی را باز کرد شما بودید!

الحمد;270785 نوشت:
2.برای اینکه بنده می دانم جواب ها چطور می خوانیم مگر مستند شما در مورد نزول فرشتگان احادیث نبود بنده گفتم ان ها جعلی بوده سند هم اوردم روی جعل دیگران وقتمان را تلف کنیم؟

خیر مستند من قران بوده که شما از آن فراری هستید
یک سوال: ببینم اگر یک روایت برای شما بیاورم که آن روایت یک واقعیت را ارائه داده باشد شما چکار میکنید؟ برای کتمان واقعیت به سند روایت متوسل میشوید یا به خود اون واقعیت؟؟؟؟ تا زمانی که نتوانید این واقعیت را نقض کنید اگر تا صبح هم بر طبل جعلی بودن روایت بکوبید جواب ما نمیشود!
مثلا فرض بفرمایید یک روایت میارم که میگه قران 114 سوره دارد! خب حالا اگر شما مدعی شوید که قران 113 سوره دارد باید این را با خود قران به ما اثبات کنید نه با جعلی بودن روایت!
این چه روایت جعلی است که راست میگوید؟؟؟؟؟؟؟
حرف من هم همین است!
بنده دارم از شما سوال میکنم (1) که مگر ممکن است جبرئیل نازل شود و پای شخصی در کار نباشد؟ آیا نمونه ی مشابهی در قران دارید؟ اگر دارید بفرمایید تا سخن شما را باور کنیم! اما اگر این بار هم از جواب طفره برید تا قیامت هم اسناد روایات را بررسی کنید جواب ما نخواهد شد!
این چه روایت جعلی است که راست میگوید و شما را از جواب دادن عاجز میکند؟؟؟؟
شما عملا با فرارهایتان از قران دارید درست بودن این روایت را اثبات میکنید احتیاجی به بررسی سندی ندارد!

الحمد;270785 نوشت:
برو یک روایت که از این آیه ائمه برای خودشون این موضوع را استفاده کردند بیاور!! این موضوع که خواب صادقه استثنایی باشد یعنی حالت معجز دارد ولی الهام همیشگی یا هفتگی یا... نیازمند ارتباط ملائکه اولی هست مانند جبرئیل که همان وحی می شود شما می خواهید وحی را برای ائمه ثابت کنید که جواب شما را علمای خودتان داده اند قبل اورده ام

بنده فقط جملات خودتان را در جوابتان کپی میکنم! شما در پست شماره 98 فرمودید:

الحمد;268630 نوشت:
در جمله« اذ اوحينا الي امك ما يوحي» مراد از وحي ، الهام است كه نوعي احساس ناخودآگاه است ، كه يا در بيداري و يا در خواب دست مي‏دهد

خب بنده ی خدا! خودت نوشتی منظور الهام است و بعد الهام رو تعریف کردید که در بیداری هم اتفاق میافتد! مادر موسی هم که پیغمبر نبوده! دیگه همه چیز روشن است! در ضمن
شما مدعی هستید که این موضوع در خواب بوده است! از کجای قران میتوانید ادعایتان را اثبات کنید؟؟؟ اگر قبلا گفتید بنده ندیدم! لطف کنید دوباره کپی کنید یا شماره پستش را بنویسید!
تا زمانی که نتوانید اثبات کنید که مادر موسی خواب دیده است بنده این را از شما نمیپذیرم!
کسی که ادعایی میکند باید آن را اثبات کند! ظاهر آیه نشان میدهد که در خواب نبوده است! حال شما از کجای قران به این نتیجه رسیدید که خواب بوده است؟؟؟؟

الحمد;270785 نوشت:
برو یک روایت که از این آیه ائمه برای خودشون این موضوع را استفاده کردند بیاور!!

شما اول از قران بپذیرید که علم غیب مخصوص به غیر از پیامبران هم میشود تا بنده این روایات را برای شما کپی کنم! تا زمانی که قران پیش روی ماست و شما آن را نمیپذیرید چرا دنبال روایت میگریدد؟؟؟

الحمد;270785 نوشت:
حال المیزان گفته اصف بوده.

هرجای المیزان که به نفعتان باشد را قبول میکنید و در بحث با بهلول آن را ارائه میدهید اما هرجا به ضررتان باشد میگوید حال المیزان گفته فلان....
خب بنده فعلا دارم با فرض عاصف بودن روی این موضوع بحث میکنم! پس لطفا شما هم با این فرض پاسخ دهید! اگر به نتیجه رسیدیم راجب به عاصف بودنش هم بحث میکنیم!

الحمد;270876 نوشت:
مسلم هم وقتی که می خواستند او را به قتل برسانند به ابن سعد یا اشعث الان حضور ذهن ندارم گفت به حسین ع بگو نیاید به کوفه (راهش رو کج کنه بره) ایشون اعتماد کردند بعضی گفتند نرو بعضی هم می گفتند برو که همه با تو هستند تندتند نامه می فرستادند و پیک و... که بروند ولی این جماعت دیگر بیش از این از انها توقع نبود وگرنه قبل از اون زندانی و... قابلیت همه کار داشتند چون مسلم هم بود ولی یکی یکی ودوتا دوتا او را تنها گذاشتند

سلام عليكم

الحمد گرامي يك امام را نميتوان با قياس به نفس شناخت و در موردش قضاوت كرد.
لطفا
كمي تامل
وقتي مسلم را به قول شما ترك كردند تا آنكه شهيدش كردند آيا امام نفهميد كه اگر مسلم موفق بود پيكي ميفرستاد كه در اين مدت اين پيك خبر توفيقش را براي او بياورد ؟

واگر پيكي به سوي امام نيامد و يا آمد و گفت به كوفه نيا چرا باز امام رفتند در حاليكه بهتر از عبدالله عمر ميدانستند
پسر معاويه كم از پدرش كه عمار و امام حسن را شهيد كرد نيست ؟
بله
نفس من و شما ميگويد وقتي موضوع عهد شكني كوفيان در ميان است نرو . نميتواني خليفه را شكست دهي و خليفه شوي.
و اين تفاوت ميان من و شما و امام است.

ياحق


سلام مجدد

اما در مورد عبدالله بن سباء

عبدالله بن سباء در اكثر كتب رجالي شيعه شخصيتي مجهول است و در رجال كشي و طوسي شخصيتي از او توصيف شده كه همان را در منابع رجالي اهل سنت در ترجمه عبدالله بن سباء آمده تنها با كمي تغئير كه در رجال اهل سنت او بدست حضرت امير در پوست خر به آتش كشيده شده ولي در منابع شيعه چنين نبوده.

اما تطابق عقيده شيعه و ادعاهاي عبدالله بن سباء
عبدالله بن سباء علي عليه السلام را خدا خطاب ميكرد و خودش را پيامبري از طرف او معرفي ميكرد.

از تطابق عقيده شيعه و اظهارات عبدالله بن سباء بدون نياز به هر مصدر تاريخي و رجالي و روائي به سادگي ميتوان فهميد كه اين دو هيچ نسبتي با هم ندارند.

اما انديشه غلو در تشيع

انديشه غلو در تشيع در اعصار مختلف وجود داشته به شكلي كه در برخي تواريخ اديان و مذاهب اسلامي تعداد فرق غالي شيعه بيش از 150 فرقه معرفي و شناخته شده اند.
به عقيده حقير
آنچه كه از غلو در ميان تشيع باقي مانده ارتباطي با عبدالله سباء ندارد بلكه ريشه آن در تفكر صوفي گرائي بجا مانده از امثال حلاج و ابن عربي است و البته توثيق رواياتي كه مويد اين تفكر بوده اند از طرف معتقدين به آن است.

ياحق

عماد;270599 نوشت:
شما بگو یک ساعت تاخیر ، برای کسی که می تواند تاخیر نکند همین یک ساعت هم حرام است اگر خلیفه را قبول داشته باشد من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه چون ممکن است در همان ساعت بمیرد و امام زمانش را نشناسد وبه مرگ جاهلی مرده باشد ازشما که انسان محقق هستید بعید است داستان عبدالله بن عمر و حجاج بن یوسف واین روایت را نشنیده باشید

الحمد;270869 نوشت:
بسم الله 1.حرف شما درست 2.لفظ من مات جواب سوال شماست 3.حضرت بالاخره بيعت کرد بعضي مي گويند سريعابيعت کرد بعضي مي گويند تاخير داشت ان شش ماه هم که بررسي کرديم

1.لفظ من مات وقتی جواب بنده است که حضرت علی علیه السلام علم غیب داشته باشد که هنوز اجلش فرا نرسیده ولی شما که می گویید علم غیب نداشته است ، پس ممکن بوده یکی از این شبهای تاخیری از دنیا برود آن وقت به مرگ جاهلی مرده بوده است
بنده نمی گویم به مرگ جاهلی از دنیا رفته که شما لفظ من مات را جواب قرار می دهید، بنده می گویم آیا حضرت نمی ترسیده به مرگ جاهلی بمیرد و بیعت را تاخیر انداخته بوده( بر فرض تاخیر ، نه عدم بیعت) چون عبدالله بن عمر ترسید که همان شب بمیرد و با عبدالملک بیعت نکرده باشد و به مرگ جاهلی مرده باشد !!!
پس لفظ من مات جواب نیست
2. شش ماه از نظر شما حل شد ولی نزد ما هنوز به قوت خود باقی است
همین شبهه درباره حضرت زهرا سلام الله علیها هم هست ؟ ایشان که بیعت نکرد ، آیا العیاذبلله به مرگ جاهلی مرد ، بیعت که نکرد هیچ ، از دست شیخین ناراضی هم رفت اسنادش را قبل عرض کردم
راستی چرا اسناد اینکه حضرت علی علیه السلام فورا بیعت کرد را بررسی نمی کنید؟؟؟؟

الحمد;270871 نوشت:
بسم الله حال بنده به اسناد احادیث کاری ندارم ولی جالبه ببینید همین حسان رفتارش با خلفا چه طور بوده(علی ع) والسلام

بنده گفتم حسان شاعر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بوده وپیامبر صلی الله نیز به خاطر شعر وی را تمجید کرده اند، نفرمودند که شعر گفتی؟؟!! مگر نمی دانی الشعرا تبعهم الغاوون ، توبیخش نکردند
ممکن است رابطه اش آخر عمری خلفا خوب بوده باشد ولی این ربطی با بحث ما ندارد از این افراد زیاد بودند نمونه اش زبیر که از حضرت علی علیه السلام دفاع هم کرد ولی بعدا شمشیر کشید، شیطان قوی است و قسم خورده همه را فریب دهد الاالمخلصین
حسان شاعر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم بوده و ایشان نیز از وی تمجید نموده است ، عاقبتش به کجا کشیده بحث ما نیست ، ممکن است آخر عمری با خلفا رابطه خوبی هم داشته باشد ، این ربطی به شعرش در زمان پیامبر ندارد
یاعلی

الحمد;269663 نوشت:
به عنوان مثال یکی از معروفترین انان به صورت مبهم عرض می کنم:در یکی از جلسات مداحی گفته بود نعوذ بالله:لا اله الا الله(الزهرا) زهرا را جایگزین کلمه مبارک الله بکنید با سرطان ریه به درک واصل شد


بعضی از مداحان نیز مثل بقیه اقشار مشکلاتی دارند ولی در مورد این شخص که گفتی، بنده نیز اشکالات فراوانی به ایشان دارم و علمای شیعه نیز درمورد اشعار وی اظهار نظرهایی کردند، اما این باعث نمی شود شما بگویید (به درک واصل شد )هر چه باشد در لعن دشمنان حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها اشعار زیادی خوانده است ، امید داریم که این مشکلاتش ( اگر چه قابل بحث است) به تلافی لعنهایی که به قاتلان حضرت زهرا سلام الله علیها و غاصبین خلافت و فدک فرستاده ، جبران شود
ضمنا اگر ایشان به درک واصل شود ، در درک اسفل مخالفان وی ازجلمه غاصبان خلافت و دشمنان حضرت زهرا سلام الله علیها هستند ، و اینها آبشان توی یک جوی نمی رود و خلاصه اعراضاتی می کنند و خب طبیعی است که قاتلان حضرت زهرا سلام الله علیها و دشمنان حضرت علی علیه اسلام در درک اسفل خالد هستند ، برای حل مناقشه باید ایشان از آنجا تغییر مکان داده شود
ضمنا خود ایشان گفته بود من منظورم این نیست که حضرت زهرا سلام الله علیها خداست، زبان شعر حال وهوای خودش را دارد بینیند
مولوی سنی می گوید
راز بگشا ای‌ علیّ مرتضی‌ ******* ای‌ پس‌ از سوءُ القَضا حُسْنُ القَضا
یا ت
و واگو آنچه‌ عقلت‌ یافته‌ است*** یا بگویم‌ آنچه‌ بر من‌ تافته‌ است‌
از تو بر من‌ تافت‌ چون‌ داری‌ نهان*** می‌فشانی‌ نور چون‌ مه‌ بی‌زبان‌
لیک‌ اگر در گفت‌ آید قرص‌ ماه‌ ***** شبروان‌ را زودتر آرد به‌ راه‌
از غلط‌ ایمن‌ شوند و از ذهول‌ *****بانگ‌ مه‌ غالب‌ شود بر بانگ‌ غول‌
ماه‌ بی‌گفتن‌ چو باشد رهنما *****چون‌ بگوید شد ضیا اندر ضیا
چون‌ تو بابی‌ آن‌ مدینة‌ علم‌ را***** چون‌ شعاعی‌ آفتاب‌ حلم‌ را
باز باش‌ ای‌ باب‌ بر جویای‌ باب***** ‌ تا رسند از تو قُشور اندر لُباب‌
باز باش‌ ای‌ باب‌ رحمت‌ تا ابد *****
بارگاه‌ ما لَهُ کُفْوًا أحَدْ
موضوع قفل شده است