ماسونيسم چیست؟

تب‌های اولیه

110 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=Arial Black] رضا جان عزيز
[=Arial Black]واقعاً دست گلت درد نكنه
[=Arial Black]خير ببيني انشاءالله
[=Arial Black]با تمام اشتياقم موضوعات و مطالب اين تاپيك ارزشمندت وهمۀ تاپيكهات رو دارم دنبال مي كنم
[=Arial Black]بنظر من اين تاپيك استحقاق ثبت شدن بعنوان موضوع مهم رو داره
[=Arial Black]و واقعاً متأسفم واسه بعضي از دوستان كه اهميت اين موضوع رو به مسخره گرفتن و
[=Arial Black]سعي در منحرف كردنش دارن
[=Arial Black]رضا جان من واسۀ تو آرزوي موفقيت و سربلندي رو دارم
[=Arial Black]به كارت ادامه بده كه ما بيصبرانه اون رو دنبال ميكنيم.
[=Arial Black]موفق باشي:Kaf: موفق باشي :Gol:موفق باشي:ok:

البته دستگاه شيطاني فراماسونري که از پيشگويي هاي نوستراداموس در جهت منافع خويش بهره برداري مي کند، بر آن شد تا اين اشتباه واضح را به نحوي توجيه کند؛ بدين ترتيب که بعد از مشخص شدن اشتباه مذکور، حاميان پيشگويي هاي نوستراداموس اعلام کردند که منظور از (45) درجه در سانتوري نوستراداموس، 40 و 0.05 (40.05) درجه و يا 40 و 0.5 (40.5) مي باشد و اين عدد نيز تقريباً مختصات نيويورک است!(280) عده اي ديگر نيز اعلام کردند که منظور نوستراداموس از (45) درجه، منطقه اي بين (40) و (45) درجه بوده است!(281) همان طور که ملاحظه مي فرماييد، اين توجيهات کاملاً غير منطقي بوده و به راحتي رد مي شوند. بعضي از دلايل رد اين توجيهات عبارتند از:

1) نيويورک يک شهر بزرگ است و مختصات يک شهر بزرگ به هيچ عنوان درمحدوده ي صدم (0.01) و دهم (0.1) نمي گنجد؛ زيرا اين شهرها محدوده ي وسيعي دارند. براي مثال، محدوده ي شهر نيويورک بين (40.48) درجه تا (40.88) درجه ي شمالي عرض جغرافيايي واقع شده است و محدوده ي اين شهر در مقياس صدم، فقط يک نقطه نيست. نکته ي جالب تر اين که، حتي محل ساختمان سازمان تجارت جهاني در نيويورک (که در حادثه ي 11 سپتامبر ويران شد) نيز در مدار (40.70) درجه ي شمالي قرار دارد و با اعداد (40.5) درجه و (40.05) درجه مطابقت ندارد. بدين ترتيب ادعاي کساني که مي گويند منظور از (45) درجه در سانتوري نوستراداموس، 40 و 0.05 (40.05) درجه و يا 40 و 0.5 (40.5) مي باشد، غلط است؛ چرا که محدوده ي شهر ها (به خصوص شهر هاي بزرگي همچون نيويورک)، در مقياس صدم (0.01) و دهم (0.1) درجه نمي گنجد.

2) در پيشگويي هاي نوستراداموس، مدار شهرهاي ديگري نيز ذکر شده اند که هيچکدام از آن ها اعداد اعشاري ندارند. بنابراين در اينجا نيز انتظار نمي رود که درجه ي ذکر شده براي « شهر جديد »، عددي اعشاري باشد. بدين ترتيب ادعاي کساني که مي گويند منظور از (45) درجه در سانتوري نوستراداموس، 40 و 0.05 (40.05) درجه و يا 40 و 0.5 (40.5) مي باشد، غلط است.

3) نحوه ي ذکر عدد (45) در اين قطعه ي سانتوري مذکور، به قدري واضح است که جاي هيچ شک و شبهه اي باقي نمي گذارد و به هيچ عنوان عدد ياد شده، عدد (40.05) يا (40.5) را به ذهن متبادر نمي سازد.(282) از سوي ديگر نحوه ي بيان عدد (45) در اين سانتوري به قدري گويا است که هيچ گاه نمي توان از آن، عبارت منطقه اي بين مدار (40) و (45) درجه را استنباط کرد. بدين ترتيب، هم ادعاي کساني که مي گويند منظور از (45) درجه در سانتوري نوستراداموس، 40 و 0.05 (40.05) درجه و يا 40 و 0.5 (40.5) مي باشد، و هم ادعاي افرادي که مي گويند منظور نوستراداموس از (45) درجه، منطقه اي بين (40) و (45) درجه است، اشتباه مي باشد.

ذکر يک نکته: ذکر اين نکته حائز اهميت است که اختلاف بين (41) درجه و (45) درجه ي عرض جغرافيايي کم نيست و در حدود 480 کيلومتر مي باشد. بدين ترتيب نمي توان شهر جديد ذکر شده در قطعه ي 97 سانتوري 6 نوستراداموس را که در مدار (45) درجه واقع شده است، همان شهر نيويورک دانست؛ زيرا نيويورک که در مدار 41 درجه واقع شده است، حدود 480 کيلومتر با مدار (45) درجه فاصله دارد.

b) مطلب مهم ديگري که نشان مي دهد قطعه ي 97 سانتوري 6 نوستراداموس شباهتي به واقعه ي 11 سپتامبر ندارد، اين است که شهر جديدي که نوستراداموس از آن نام مي برد، نيويورک نيست؛ بلکه احتمالاً منظور او از « شهر جديد » يا « شهر نوين »، شهر (Villeneuve-sur-Lot) در فرانسه و يا شهر (Villanova d'Asti) در ايتاليا مي باشد. زيرا شهر (Villeneuve-sur-Lot) در مدار (44.5) درجه، و شهر (Villanova d'Asti) دقيقاً در مدار (45) درجه واقع شده است.(283) البته شهر هاي مذکور به نسبت شهر هاي کوچکي هستند و مي توان آن ها را در محدوده ي کوچکي از عرض جغرافيايي جاي داد و مانند نيويورک محدوده ي وسيعي ندارند. به همين دليل است که در مورد آن ها محدوده ي وسيعي از عرض جغرافيايي را ذکر نکرديم. نکته ي مهم اين که اين شهر ها در زمان نوستراداموس نيز وجود داشتند و با محل زندگي وي که کشور فرانسه بوده است، فاصله ي چنداني نداشتند. بنابراين احتمالاً منظور نوستراداموس از شهر جديد، يکي از اين دو شهر بوده است.

همچنين بسيار جالب است که بدانيم عبارت (Ville neuve) در زبان فرانسوي به معناي شهر جديد، و (Villa nova) نيز به همين معنا مي باشد که اين مطلب نيز احتمال اشاره ي نوستراداموس به اين دو شهر را بالا مي برد.(284)

در تصوير ماهواره اي زير که از برنامه ي Google earth گرفته شده است، شما مي توانيد تصاوير دو شهر مذکور و موقعيت جغرافيايي آن ها را مشاهده کنيد: (تصوير اول مربوط به شهر (Villeneuve-sur-Lot) در کشور فرانسه، و تصوير دوم مربوط به شهر (Villanova d'Asti) در کشور ايتاليا مي باشد.)



تصوير ماهواره اي شهر (Villeneuve-sur-lot) در مدار (44.5) درجه ي عرض جغرافيايي شمالي



تصوير ماهواره اي شهر (Villanova d'Asti) در مدار (45) درجه ي عرض جغرافيايي شمالي

ادامه دارد ..............

c) سومين نکته اي که ارتباط قطعه ي 97 سانتوري 6 را با واقعه ي 11 سپتامبر رد مي کند، اين است که در اين قطعه ي نوستراداموس، گفته شده که « آتش به شهر جديد نزديک مي شود »، اما در واقعه ي 11 سپتامبر، آتش به برج هاي دوقلو نزديک نشد، بلکه دو هواپيما به برج هاي مذکور نزديک شدند و باعث آتش گرفتن برج ها شدند. اين مطلب نيز، تاييدي بر عدم ارتباط اين قطعه ي سانتوري مذکور با پيشگويي هاي نوستراداموس است.

بدين ترتيب همان طور که ديديم، حادثه ي ساختگي و دروغين 11 سپتامبر به هيچ عنوان قابل انطباق با پيشگويي نوستراداموس نيست. در واقع اين تعبير و تفسير غلط از (سانتوري 6 – قطعه ي 97) به صورت عمدي ارايه شده و هدف از ترويج آن در کتب و سايت هاي مختلف، اين است که نوستراداموس را پيشگوي بزرگي معرفي کنند و از اين حربه بهره گيرند تا بقيه ي پيشگويي هاي نوستراداموس را که در آن ها مسلمانان به عنوان انسان هاي جنگ طلب و خونخوار معرفي گرديده اند، واقعي جلوه دهند.

Dirol از جمله گزافه گويي هاي ديگر در مورد حادثه ي ساختگي 11 سپتامبر، ترجمه و تفسير غلط قطعه ي زير است که عمدي مي باشد:(285)


دستگاه شيطاني فراماسونري و طرفداران نوستراداموس، براي پيشبرد اهداف شيطاني خود ادعا کرده اند که اين پيشگويي نوستراداموس مربوط به واقعه ي 11 سپتامبر است! حتي آنان گفته اند که منظور از کلمه ي (Tour) در قطعه ي مذکور، همان (Tower) يا (برج) در زبان انگليسي است. بنا به ادعاي آنان، اين قطعه بيان مي کند که برج در طي حمله اي آتش مي گيرد و منظور از اين برج، همان برج سازمان تجارت جهاني نيويورک است!

اين ادعاي سفيهانه به سهولت رد مي شود. زيرا دو ساختماني که در اين قطعه از آن ها نام برده شده است (Tour D’Aigues و Ansouis)، قلعه هايي کاملاً قديمي و شناخته شده هستند که در نزديکي شهر (Pertuis) در کشور فرانسه واقع شده اند و از يکديگر 8 کيلومتر فاصله دارند. پيشگويي نوستراداموس نيز پيرامون همين قلعه ها است. نکته ي جالب اين که پيشگويي نوستراداموس در مورد اين قلعه ها نيز هنوز که هنوز است، به حقيقت نپيوسته است. بنابراين پيشگويي قطعه ي مذکور نه تنها به حادثه ي 11 سپتامبر ربطي ندارد، بلکه در مورد قلعه هاي فرانسوي نيز به حقيقت نپيوسته است!(286) تصوير دو قلعه ي مذکور را در زير مي بينيد:



عکس راست: قلعه ي Tour D'Aigues
عکس چپ: قلعه ي Ansouis



موقعيت قلعه هاي Tour D'aigues , Ansouis و شهر Pertius

ذکر يک نکته ي مهم: پيشگويي فوق، در سانتوري هاي دهگانه ي نوستراداموس وجود ندارد؛ بلکه در دوبيتي هاي ضميمه ي نوستراداموس يافت مي شود. بعضي از کتب و سايت ها، دوبيتي هاي فوق را سانتوري هاي 11 و 12 مي نامند.

C) پيشگويي ديگر نوستراداموس که به 11 سپتامبر ارتباط داده مي شود، پيشگويي زير است:(287)


در سايت هاي اينترنتي فراواني، قطعه ي فوق را به عنوان يکي از پيشگويي هاي 11 سپتامبر معرفي کرده اند. نکته ي جالب اين که در سايت هاي مذکور، مصرع دوم قطعه ي فوق، عمداً غلط ترجمه شده است. بدين ترتيب که در اين سايت ها عبارت فرانسوي (.Fera trembler autour de Cité neufue) را به صورت عبارت انگليسي (.Will cause the towers around the New City to shake) ترجمه کرده اند که معني فارسي آن چنين است: ( (لرزش زمين) سبب خواهد شد تا برج هاي اطراف شهر جديد بلرزند.). اما همان طور که در بالا ديديم، عبارت فرانسوي (.Fera trembler autour de Cité neufue) به صورت عبارت انگليسي (Will cause tremors around the New City. ( ترجمه مي گردد که معني فارسي آن چنين است: ( (لرزش زمين) سبب لرزش در اطراف شهر جديد خواهد شد.). نکته ي جالب اين که در قطعه ي سانتوري نوستراداموس و ترجمه ي صحيح آن، اصلاً کلمه ي برج (Tower) وجود ندارد و به نظر مي رسد که سايت ها ي اينترنتي تحت اختيار ماسون ها به صورت عمدي و مغرضانه کلمه ي برج را در ترجمه ي خود به کار برده اند.(288)

نکته ي ديگر اين که منظور از شهر جديد در قطعه ي مذکور سانتوري هاي نوستراداموس، شهر نيويورک نيست؛ بلکه منظور از آن، يکي از دو شهر (Villeneuve-sur-Lot) در فرانسه و يا شهر (Villanova d'Asti) در ايتاليا مي باشد.(289)

از سوي ديگر در مصراع اول اين قطعه، ذکر شده است که آتش از مرکز زمين، سبب لرزش شهر جديد مي شود؛ حال آن که در 11 سپتامبر، هواپيما ها از آسمان باعث خرابي برج هاي سازمان تجارت جهاني شدند که اين مسأله نيز دروغ بودن ادعاهاي سايت هاي مذکور را نشان مي دهد.

D) در مورد 11 سپتامبر، پيشگويي هاي جعلي نيز وجود دارند که اصلاً نوستراداموس در کتاب هاي خود به آن ها کوچکترين اشاره اي هم نکرده است. نمونه اي از اين پيشگويي ها را در زير مي بينيد: (290)


پيشگويي فوق، کاملاً جعلي بوده و نوستراداموس حتي کوچکترين اشاره اي به آن نکرده است. پيشگويي مذکور در E-Mail ها و سايت هاي بسياري آمده است، اما نه در سانتوري ها وجود دارد و نه در ساير کتب نوستراداموس. جالب تر اين که سال سرودن اين قطعه، سال 1645 ذکر شده است؛ اين در حالي است که نوستراداموس در يک قرن پيش از آن تاريخ زندگي مي کرده و در سال 1654 در حدود 150 سال سن داشته است!(291)

ادامه دارد ..............

) يکي ديگر از پيشگويي هاي جعلي منتسب به نوستراداموس را نيز در زير مي بينيد:(292)


اين پيشگويي نيز کاملاً جعلي بوده و حتي مشابه آن نيز در پيشگويي هاي نوستراداموس وجود ندارد!(293)

F) بجز پيشگويي هاي فوق که به حادثه ي 11 سپتامبر ارتباط داده شده اند، پيشگويي هاي ديگري نيز وجود دارند که معروف مي باشند. از جمله ي اين پيشگويي ها مي توان به پيشگويي اشاره کرد که بنا به ادعاي طرفداران و حاميان نوستراداموس، خبر از آمدن هيتلر مي دهد. ابتدا بهتر است که نگاهي به اين پيشگويي بيندازيم:(294)


قطعه ي فوق يکي از مهمترين قطعاتي است که توسط حاميان و طرفداران نوستراداموس تبليغ مي شود، و دليل آنان بر صحت پيشگويي نوستراداموس، اين است که در اين قطعه هم کلمه ي (Hister) وجود دارد که مشابه هيتلر است و هم به آلمان اشاره شده است!

اما در رد اين ادعاها دلايل محکمي وجود دارند:

a) اين سانتوري عاقبت (Hister) را زنداني شدن در قفس آهنين دانسته است، حال آن که همه مي دانيم که هيتلر و معشوقه اش اوا براون، در روز پيروزي متفقين خودکشي کرده اند؛(295) بنابراين اين پيشگويي ارتباطي به هيتلر ندارد.

b) در مورد کلمه ي ((Hister بايد گفت که اين کلمه در نسخه هاي مختلفي که از پيشگويي هاي نوستراداموس وجود دارند، به اشکال مختلفي ذکر شده است. براي مثال در کتاب (The Complete Prophecies of Nostradamus by Henry C. Roberts) لغت (Ister) ذکر شده است که نام لاتين رودخانه ي دانوب مي باشد(296) و اتفاقاً بخش ابتدايي اين رودخانه در آلمان واقع شده است.(297) از سوي ديگر در بعضي از کتب، از جمله در کتاب (The Prophecies of Nostradamus by Erika Cheetham) در قطعه ي مذکور سانتوري هاي نوستراداموس، کلمه ي (Hister) ذکر شده است.(298) نکته ي ديگر اين که در ابتداي کتاب دوم، مولف ادعا کرده است که خود نوستراداموس به احتمال زياد از کلمه ي (Hitler) استفاده کرده است! به همين دليل در اين کتاب، در کنار لغت (Hister)، کلمه ي (Hitler) نيز به کار رفته است.(299) از اين توضيحات مي توان نتيجه گرفت که کتاب پيشگويي هاي نوستراداموس، در طول تاريخ مورد دستکاري واقع شده و کشورهاي اروپايي و آمريکا هر جا که لازم بوده، با توجه به منافعشان متن آن را تغيير داده و بنا به ميل خود تفسير کرده اند. براي مثال، مولف کتاب دوم (Erika Cheetham) که انگليسي است، بي شک به نفع انگليسي ها و به ضرر آلماني ها قلم زده و به جاي (Hister)، (Hitler) نوشته است.

البته در مورد هيتلر پيشگويي هاي زيادي وجود دارند که با توجه به حجم مطالب، از ذکر آنان خودداري مي کنيم؛ اما تقريباً همه ي آنان نيز به نحو مشابه رد مي شوند.

G) آخرين پيشگويي که در اين جا بررسي مي کنيم، پيشگويي بسيار معروفي است که طرفداران نوستراداموس و حاميان او ادعا مي کنند در آن به حضرت امام خميني (ره) و انقلاب ايران اشاره شده است.

اين پيشگويي، بارها از سوي رسانه هاي غربي مطرح شده است و اين رسانه ها به وسيله ي آن، رشد ايران را براي غرب، خطرناک جلوه داده و بدين وسيله اهداف استعماري خود را توجيه مي کنند. اين خبرگزاري ها با ادعايشان مبني بر اين که پيشگويي مزبور يکي از چندين پيشگويي صحيح! نوستراداموس درباره ي ايران و اسلام است، تلاش مي کنند تا بقيه ي پيشگويي هاي نوستراموس درباره ي ايران و اسلام را به خورد مخاطبان غربي خود بدهند تا بدين وسيله از حمايت آنان در مبارزه با اسلام و ايران برخوردار شوند.

متأسفانه در داخل سرزمين هاي اسلامي و حتي کشور عزيزمان ايران، عده اي از برادران عزيز مسلمان، فريب خورده و با نيت خير اما با روش اشتباه، سعي مي کنند که اين پيشگويي را دليل بر حقانيت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي ايران بدانند؛ حال آن که صحه گذاشتن بر اين پيشگويي نادرست، تنها به سود دشمنان غربي است، نه انقلاب اسلامي؛ زيرا با درست دانستن اين پيشگويي ها، در واقع به اهداف فراماسون ها مشروعيت مي بخشيم و نادانسته راه آنان را براي رسيدن به هدف پليدشان (که همانا ترساندن مردم جهان از اسلام و ايران است)، هموار مي کنيم.

بعد از توضيحات مقدماتي، بهتر است به پيشگويي مذکور بپردازيم. متن اين پيشگويي به صورت زير است:(300)


عليرغم ظاهر فريبنده اي که قطعه ي فوق از آن برخوردار است، تفاوت بسيار زيادي بين توصيفات آن و واقعيات انقلاب اسلامي ايران وجود دارد:

a) در قطعه ي فوق از پيشگويي هاي نوستراداموس، ذکر شده است که رسوايي شاه به وسيله ي پاياني انجام مي شود که آغاز آن از فرانسه بوده است. اين مطلب مسلماً اشتباه مي باشد؛ زيرا حرکت انقلابي و اسلامي ملت ايران که در بهمن ماه سال 1357 هجري شمسي به پيروزي رسيد، آغازش از شهر قم و سال 1342 هجري شمسي بوده است.(301) در واقع حرکت انقلابي – اسلامي مردم ايران، به دنبال سخنراني هاي روشنگرانه ي امام خميني (ره) در شهر قم و سپس دستگيري ايشان در سال 1342 همان سال آغاز شد. ملت غيور ايران به نشانه ي اعتراض به دستگيري حضرت امام (ره)، در 15 خرداد همان سال (1342 شمسي) قيام کردند که اين قيام، توسط رژيم سفاک سابق به خاک و خون کشيده شد.(302)

بنابر نظر اکثر مورخين، وقايع سال 1342، به خصوص سخنراني هاي امام (ره) در سال 1342 و قيام 15 خرداد همان سال، آغاز حرکت انقلاب اسلامي ايران بوده است؛(303) زيرا که قبل از آن سال، حرکت هايي که بر ضد نظام ستمشاهي انجام مي شدند يا جنبه ي صرفاً ملي داشتند و يا همچون توده اي ها در اختيار عوامل بيگانگان بودند. بنابراين حرکت ملت ايران در سال 1342 شمسي به دنبال سخنراني هاي امام (ره)، که بيشتر جنبه ي مذهبي و کمتر جنبه ي ملي داشت را به جرأت مي توان سرآغاز انقلاب اسلامي ايران دانست. بدين ترتيب آغاز انقلاب ايران از قم بوده است، نه فرانسه؛ و اين پيشگويي نوستراداموس را نمي توان به امام خميني (ره) و انقلاب ايران ارتباط داد.

البته بعضي از عزيزان و بزرگواران مسلمان، اشتباه کرده و قطعه ي مذکور سانتوري نوستراداموس را به صورت غلط ترجمه کرده اند. در زير يکي از اين ترجمه ها را مشاهده مي کنيد که اين ترجمه، از کتاب فارسي « تحليلي بر پيشگويي نوستراداموس » اقتباس شده است:(304)


ادامه دارد ..............

همان طور که مشاهده مي کنيد، مصراع سوم قطعه ي فوق، به صورت عبارت (پايان آن در فرانسه آغاز مي شود.) ترجمه شده است. اين اشتباه در ترجمه باعث اشتباه بيشتر مترجم و نويسنده ي کتاب مذکور و خوانندگان شده است. هر چند که اين ترجمه ي اشتباه نيز به سهولت رد مي شود. زيرا:

1) عبارت (پايان آن در فرانسه آغاز مي شود)، از نظر دستور زبان صحيح نيست؛ زيرا پايان هر کاري در يک لحظه اتفاق مي افتد و چنين نيست که پايان کارها طول بکشد. به همين دليل در زبان انگليسي، فعل (پايان دادن : Finish)، هيچ گاه (ing) نمي گيرد و نمي توان اين فعل را به صورت ممتد (Finishing) به کار برد. زيرا (Finish) به معناي پايان دادن است و پايان دادن در يک لحظه بوده و نمي تواند امتداد داشته باشد. بدين ترتيب عبارت (پايان آن در فرانسه آغاز مي شود) که در ترجمه ي کتاب مذکور آمده است، صحيح نمي باشد.

1) حتي اگر قوانين دستور زبان را ناديده بگيريم، باز اين مطلب که بگوييم پايان حرکت انقلابي ايران از فرانسه آغاز شده است، صحيح نمي باشد. زيرا امام خميني (ره) در مهر ماه سال 1357 به پاريس هجرت کردند، اما قيام هاي پي در پي مردم ايران در سال 1357، از قبل از مهر ماه آغاز شده بود. براي مثال قيام خونين 17 شهريور 1357، در شهريور ماه که امام خميني (ره) هنوز در عراق بودند، شکل گرفت و به عنوان نقطه ي شروعي براي قيام هاي پياپي سال 1357 بود که سرانجام اين قيام ها به پيروزي انقلاب اسلامي ايران انجاميد.(305) بنابراين آغاز آخرين قيام هاي منجر به انقلاب، نيز در سال 1357 در زماني شکل گرفت که امام خميني هنوز در عراق بودند. بدين ترتيب فرانسه در اين مورد نيز سهمي ندارد.

از سوي ديگر اگر به صورت دقيق تر به رويداد هاي انقلاب بنگريم، حرکت نهايي انقلاب اسلامي ايران، از سال 1356 آغاز شد که در دي ماه اين سال، مردم سراسر ايران به صورت يکپارچه و به منظور اعتراض به مقاله ي توهين آميز روزنامه ي اطلاعات، قيام کردند که اين قيام در قم به خاک و خون کشيده شد. قيام مذکور، سرآغاز يک سري قيام هاي زنجيره اي در کشور بود که هر کدام از اين قيام ها به مناسبت بزرگداشت چهلم شهداي قيام قبلي انجام مي شدند. دامنه ي اين قيام ها بدين ترتيب به سال 1357 نيز کشيده شد که در اين سال، انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد.(306) بدين ترتيب اگر از اين زاويه نيز به انقلاب اسلامي نگاه کنيم، باز هم خواهيم ديد که حرکت نهايي انقلاب اسلامي، از قم و در زمان حضور امام در عراق (نجف) شروع شده است، نه فرانسه.

با توجه به توضيحات بالا درمي يابيم که حرکت هاي پاياني انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، قبل از مهر ماه 57 و در زماني شکل گرفت که امام خميني (ره) هنوز در نجف بودند؛ ايشان بعد از اين وقايع و در مهرماه به فرانسه هجرت کردند؛ بنابراين فرانسه حتي آغازگر حرکت هاي پاياني انقلاب نيز نبوده است. بدين ترتيب مي توان گفت که قطعه ي 70 سانتوري 1 نوستراداموس با واقعيات انقلاب اسلامي ايران، تفاوت زيادي دارد و نمي توان آن را به انقلاب ارتباط داد.

b) در کتاب فارسي « تحليلي بر پيشگويي نوستراداموس »، ترجمه ي مصراع چهارم (و از سوي يک کاهن است که در جاي دوري نشسته است)، نيز کاملاً غلط مي باشد. زيرا کلمه ي (Augure) که در پيشگويي نوستراداموس به زبان فرانسه آورده شده است، معاني متعددي دارد که از جمله ي آن ها مي توان به کاهن، پيشگو، فال، نشانه و ... اشاره کرد. متاسفانه مترجم کتاب فارسي « تحليلي بر پيشگويي نوستراداموس »، (Augure) را به معناي کاهن گرفته است،(307) حال آن که اين تصور کاملاً اشتباه است؛ زيرا معناي عبارت (Secret Augure) که در متن اصلي سانتوري آمده است، (نشانه ي مخفي) است نه چيز ديگر. در واقع اگر آن را به صورت (کاهن مخفي) ترجمه کنيم، عبارت نامأنوسي خواهد شد و در ضمن، هيچ شباهتي با امام خميني (ره) که رهبري ملت ايران را آشکارا بر عهده داشتند، نخواهد داشت. نکته ي جالبي که وجود دارد اين است که مترجم محترم کتاب فارسي مذکور، در ترجمه ي مصراع چهارم قطعه ي 70 سانتوري 1، کلمه ي (secret) را جا انداخته و فراموش کرده است. اين در حالي است که ترجمه ي درست مصراع مورد نظر، به صورت ( (اين مسأله) نشانه اي مخفي براي کسي است که مي خواهد (در جان و مال خود) صرفه جويي کند (خود را محافظت کند) )، مي باشد که اين ترجمه، در ترجمه هاي صورت گرفته به زبان انگليسي نيز وجود دارد و در همه ي آن ها به کلمه ي (secret) توجه شده است.

در زير، چند ترجمه ي انگليسي از قطعه ي 70 سانتوري 1 و ترجمه ي فارسي صحيح آن آورده شده است تا اشتباه ترجمه اي کتاب فارسي « تحليلي بر پيشگويي نوستراداموس »، و ترجمه هاي مشابه آن، آشکار شود:(308)







ترجمه ي اشتباه کتاب فارسي «تحليلي بر پيشگويي هاي نوستراداموس» . (کلمه ي «secret: مخفي » بدون هيچ قرينه اي در ترجمه حذف شده است.)

بنابراين همان طور که ملاحظه فرموديد، قطعه ي 70 سانتوري 1 نوستراداموس، با خصوصيات حضرت امام خميني (ره) و واقعيت هاي انقلاب اسلامي ايران، تفاوت هاي بنياديني دارد.

متأسفانه يکي از دلايل رواج پيشگويي هاي نوستراداموس در بين مسلمانان، اين است که تعدادي از برادران مسلمان قصد دارند تا از پيشگويي هاي نوستراداموس در جهت اثبات حقانيت انقلاب و حضرت امام خميني (ره) استفاده کنند. گر چه نيت اين برادران خير است، اما راهي که اينان رفته اند اشتباه مي باشد؛ زيرا اين پيشگويي ها را يک کاباليست معروف انجام داده است و همان طور که مي دانيم، کابالا مملو از تعاليم الحادي بوده و سرآغاز تشکيل فراماسونري مي باشد. حال با اين اوصاف چگونه مي توان به پيشگويي يک کاباليست اعتماد کرد؟

از ديگر نکاتي که نشان مي دهد پيشگويي هاي نوستراداموس يک توطئه است، اين است که بسياري از دول غربي و دشمنان اسلام، از اين پيشگويي ها به منظور تخريب چهره ي اسلام و ايران استفاده مي کنند و همواره اسلام و ايران را بزرگترين خطر براي جهان عصر حاضر جلوه مي دهند. بنابراين صحه گذاشتن بر اين پيشگويي ها به ضرر خود ما است.

گرچه بسياري از پيشگويي هاي نوستراداموس، به خودي خود غلط يا مبهم بوده و به سهولت باطل مي شوند. اما با اين اوصاف جاي تعجب است که چرا بعضي از برادران مسلمان، به هر نحوي که شده پيشگويي هاي نوستراداموس را به وقايع جهان اسلام پيوند مي زنند و حتي در مواردي اشتباهات نوستراداموس را توجيه مي کنند!

ادامه دارد ..............

نقل قول:
متأسفانه يکي از دلايل رواج پيشگويي هاي نوستراداموس در بين مسلمانان، اين است که تعدادي از برادران مسلمان قصد دارند تا از پيشگويي هاي نوستراداموس در جهت اثبات حقانيت انقلاب و حضرت امام خميني (ره) استفاده کنند. گر چه نيت اين برادران خير است، اما راهي که اينان رفته اند اشتباه مي باشد؛ زيرا اين پيشگويي ها را يک کاباليست معروف انجام داده است و همان طور که مي دانيم، کابالا مملو از تعاليم الحادي بوده و سرآغاز تشکيل فراماسونري مي باشد. حال با اين اوصاف چگونه مي توان به پيشگويي يک کاباليست اعتماد کرد؟

تو زمان صفویه جادو جنبل و پیشگویی و صوفی بازی زیاد بوده، اینا رو از پیشگویی های مسلمونا یا صوفی ها گرفته،مثلا حجامت میکرده تا بیماراشو درمان کنه ، با مسلمونا هم در ارتباط بوده و اینا رو از اونا یاد گرفته، جایی خوندم صوفی ها هم بعضیاشون شیطان پرست هستن یعنی اعمال شیطانی مخفی دارن، این فرقه ها هم ازون موقع ایجاد شد شاید کار یهودیا باشه

نکته ي بسيار مهمي که بايد به آن اشاره کرد، اين است که احاديث معتبر بسياري از معصومين (ع) نقل شده است که در طي آن ها اين بزرگواران، وقايع آخرالزمان را پيشگويي کرده اند که بسياري از اين وقايع نيز به صورت بسيار دقيق به حقيقت پيوسته اند؛ اما با اين حال، کماکان بسياري از برادران مسلمان به جاي بهره بردن از احاديث معصومين (ع)، براي بررسي وقايع آخرالزمان به پيشگويي هاي دروغين و توطئه آميز نوستراداموس مي پردازند.
نکته ي بسيار مهمي که بايد به آن اشاره کرد، اين است که احاديث معتبر بسياري از معصومين (ع) نقل شده است که در طي آن ها اين بزرگواران، وقايع آخرالزمان را پيشگويي کرده اند که بسياري از اين وقايع نيز به صورت بسيار دقيق به حقيقت پيوسته اند؛ اما با اين حال، کماکان بسياري از برادران مسلمان به جاي بهره بردن از احاديث معصومين (ع)، براي بررسي وقايع آخرالزمان به پيشگويي هاي دروغين و توطئه آميز نوستراداموس مي پردازند.

به منظور بررسي دقت و صحت احاديث معصومين (ع) در رابطه با حوادث آخرالزمان، يک نمونه از اين احاديث را ذکر مي کنيم: (شگفت اين که در اين حديث، اوضاع شهرهاي قم و کوفه در آخرالزمان، به دقت بيان شده اند.)

در اين حديث، حضرت امام صادق (ع) گوشه اي از اوضاع آخرالزمان را ترسيم مي کنند:

و روي بأسانيد عن الصادق (ع) أنه ذكر كوفة و قال:

« ستخلو كوفة من المؤمنين و يأزر عنها العلم كما تأزر الحية في جحرها، ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم، و تصير معدناً للعلم و الفضل حتى لايبقى في الارض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال، و ذلك عند قرب ظهور قائمنا، فيجعل الله قم و أهله قائمين مقام الحجة، و لولا ذلك نساخت الارض بأهلها و لم يبق في الارض حجة، فيفيض العلم منه إلى سائر البلاد في المشرق و المغرب، فيتم حجة الله على الخلق حتى لايبقى أحد على الارض لم يبلغ إليه الدين و العلم، ثم يظهر القائم عليه السلام و يسير سبباً لنقمة الله و سخطه على العباد، لان الله لاينتقم من العباد إلا بعد إنكارهم حجة. »(309)

و با اسناد بسيار از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است که کوفه را ياد کردند و گفتند:

« بزودى شهر كوفه از مؤ منان خالى مى گردد و به گونه اي كه مار در جايگاه خود فرو مى رود ،علم نيز اين چنين از كوفه رخت برمى بندد؛ سپس از شهرى بنام قم آشكار مى شود و آن سامان معدن فضل و دانش مى گردد. به نحوي كه در زمين كسى در استضعاف فكرى بسر نمى برد؛ حتى نوعروسان در حجله گاه خويش؛ و اين قضايا نزديك ظهور قائم ما به وقوع مى پيوندد. خداوند سبحان، قم و اهلش را براى رساندن پيام اسلام، قائم مقام حضرت حجت مى گرداند. اگر چنين نشود، زمين اهل خودش را فرو مى برد و در زمين حجتى باقى نمى ماند، دانش از اين شهر به شرق و غرب جهان منتشر مى گردد، بدينسان بر مردم اتمام حجت مى شود و يكى باقى نمى ماند كه دين و دانش به وى نرسيده باشد؛ آنگاه قائم (عليه السلام) ظهور مى كند و ظهور وى باعث خشم و غضب خداوند بر بندگان مى شود؛ زيرا خداوند از بندگانش انتقام نمى گيرد مگر بعد از آن كه وجود مقدس حضرت حجت را انكار نمايند. »(310)

همان طورکه ملاحظه فرموديد، حضرت امام صادق (ع) در حديث فوق، پيشگويي هاي اعجاب آوري را در مورد وقايع آخرالزمان انجام داده اند که با وجود فاصله ي 1300 ساله، بسيار دقيق و صحيح مي باشند. در اين حديث، امام صادق (ع) فرمودند که در آخرالزمان، علم (علوم ديني) از کوفه خارج مي شود و کوفه از مومنين (علماي دين) خالي مي گردد و همزمان علوم ديني به شهري وارد مي شود که قم نام دارد؛ و اين شهر (قم) به قدري در نشر علوم ديني اهتمام مي ورزد که دسترسي به علوم ديني را از تمامي نقاط جهان ممکن مي سازد که اين امر حجت را بر همه ي مردم جهان، تمام مي نمايد. به فرموده ي امام صادق (ع)، تمامي اين وقايع در نزديکي ظهور حضرت قائم (عج) اتفاق مي افتند.

با دقت در حديث مذکور و مقايسه ي آن با اوضاع امروزه ي جهان، به عظمت علم الهي که در نزد معصومين (ع) بوده است، پي خواهيم برد. در اين قسمت جا دارد تا به جزييات پيشگويي فوق بپردازيم:

1) در اين حديث، پيشگويي شده است که در آخرالزمان، علوم ديني از کوفه خارج مي شود. اما اين مطلب چه مصداقي دارد؟

کوفه شهري بسيار قديمي است که از قرون اوليه ي هجري وجود داشته است. اين شهر، از بخش هاي مختلفي تشکيل شده است که مهمترين آن ها نجف مي باشد. در مورد نجف بايد به اين نکته اشاره کرد که نجف، شهري جدا از کوفه نيست.(311) در واقع در بسياري از موارد، به منطقه ي نجف، (نجف کوفه) مي گويند. زيرا منطقه ي نجف در منطقه ي مرتفع کوفه واقع شده است و (نجف کوفه) به معناي (منطقه ي مرتفع کوفه) است. بنابراين همان طور که ذکر کرديم، منطقه ي نجف بخشي از کوفه است.

حديثي از امام حسين (ع) ذکر شده است که مطلب فوق را درباره ي منطقه ي نجف تأييد مي نمايد:

امام حسين (ع) درباره ي حضرت مهدي (عج) فرمودند:
« كأني أنظر إلى القائم عليه السلام و أصحابه في نجف الكوفة كأن على رؤسهم الطير قد فنيت أزوادهم وخلقت ثيابهم، قد أثر السجود بجباههم ليوث بالنهار، رهبان بالليل كأن قلوبهم زبر الحديد، يعطى الرجل منهم قوة أربعين رجلاً لا يقتل أحداً منهم إلا كافر أو منافق و قد وصفهم الله تعالى بالتوسم في كتابه العزيز بقوله "إن ذلك لآيات للمتوسمين". »(312)

« گويا قائم (عج) و ياران او را مي بينم که در نجف کوفه اجتماع کرده و پرندگاني بر سر آنها پرواز مي کنند. توشه هاي آنها کاستي گرفته و جامه هاي آنان کهنه شده و نشان سجده بر پيشاني آنها نقش بسته است. آنها شيران روز و زاهدان شب هستند. دل هايشان مانند پاره هاي آهن (محکم و استوار) است؛ و هرکدام توان چهل مرد را دارا هستند. هيچ يک کشته نمي شود مگر به دست کافر يا منافق. خداوند متعال از آنها با عنوان اهل بصيرت و تيزبيني ياد کرده است؛ آنجا که مي فرمايد: "در اين (عذاب) براي اهل بصيرت نشانه هايي نهفته است". »(313)

بدين ترتيب همان گونه که ملاحظه فرموديد، امام حسين (ع) نيز نجف را بخشي از کوفه دانسته اند.

در تصوير ماهواره اي زير نيز که از برنامه ي(Google Earth) اقتباس شده است، ملاحظه مي گردد که نجف بخشي از کوفه مي باشد:



موقعيت کوفه و نجف اشرف. همان طور که ملاحظه مي فرماييد, نجف بخشي از کوفه مي باشد. به همين دليل گهگاه از آن به عنوان (نجف کوفه) ياد مي شود.

ادامه دارد ..............

همانگونه که ملاحظه فرموديد، فاصله ي بين کوفه ي امروزي و نجف نيز بسيار کوتاه و در حد 2.45 کيلومتر مي باشد.

بعد از بررسي موقعيت جغرافيايي کوفه و نجف، به موقعيت مذهبي شهر نجف در طول تاريخ مي پردازيم:

همان طور که مي دانيم، حوزه ي علميه ي نجف اشرف با قدمت چند صد ساله ي خود، همواره به عنوان مهمترين قطب علوم ديني، و بالاخص علوم شيعي مطرح بوده و در طول تاريخ، همواره جايگاه مهمي داشته است.(314) اما با قدرت گيري صدام ملعون در سال هاي آخر دهه ي 50 هجري شمسي (دهه ي 70 ميلادي)، کم کم حوزه ي علميه ي نجف از علماي دين خالي شد. بدين ترتيب که در سال 1357 هجري شمسي که صدام رييس شوراي انقلاب عراق بود، دستور به اخراج حضرت امام خميني (ره) داد.(315) امام خميني (ره) نيز که از طرف رژيم پهلوي در تبعيد به سر مي بردند و در آن وقت در نجف حضور داشتند، مجبور شدند تا راهي فرانسه شوند. بعد از اين قضايا نيز با کسب مقام رياست جمهوري عراق توسط صدام، شيعيان و به خصوص علماي شيعه ي عراق، تحت فشار قرار گرفتند. نتيجه ي اين فشارها، شهادت آيت الله سيد محمد باقر صدر و خواهرشان در سال 1359 هجري شمسي،(316) شهادت تعداد ديگري از علماي شيعه ي نجف، و محبوس شدن تنها مرجع بزرگ زنده ي عراق يعني آيت الله سيستاني در خانه شان(317) بوده است. در اين بين، تعداد زيادي از علماي نجف از جمله شهيد سيد محمد باقر حکيم، و همچنين تعداد زيادي از مومنين شيعه ي عراقي مجبور به مهاجرت به کشورهاي ديگر، به خصوص جمهوري اسلامي ايران شدند.(318) بدين ترتيب کم کم علوم ديني در نجف به علت فعاليت هاي صدام ملعون، کم رونق گشت. اين مسأله در تمام مدت حکومت ظالمانه ي صدام در جريان بود.

بعد از اشغال عراق توسط کشورهاي غربي، با وجود آزادي آيت الله العظمي سيستاني از حبس خانگي و بازگشت آيت الله سيد محمد باقر حکيم به عراق، اوضاع عراق و به خصوص حوزه ي علميه ي نجف چندان بهبود نيافت. زيرا شهادت تعدادي از علماي اسلام از جمله شهيد سيد محمد باقر حکيم توسط کشورهاي غربي و ايادي آنان از يک سو، و کارشکني هاي مکرر اشغالگران از سوي ديگر، باعث شده است تا کماکان حوزه ي علميه ي نجف نتواند به موقعيت ممتازي که در طي قرون به آن دست يافته بود، بازگردد.(319) در واقع مي توان گفت که کوفه و نجف از علما خالي شده و اين مطلب چيزي است که حضرت امام صادق (ع) به آن اشاره کرده اند.

2) در حديث حضرت امام صادق (ع) ذکر شده است که علم (علوم ديني) به شهري به نام قم منتقل مي شود و مردم قم به نحوي در جهت اشاعه ي علوم ديني فعاليت مي کنند که هيچ انساني در جهان باقي نمي ماند که نتواند به علوم ديني دست يابد. اين پيشگويي امام صادق (ع) نيز به حقيقت پيوسته است. زيرا حوزه ي علميه ي قم که در حدود 80 سال پيش تأسيس شد، از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران دچار تحولات شگرفي شده است.(320) به نحوي که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اين حوزه در سايه ي حکومتي اسلامي واقع گرديده و از آن حمايت فراواني شده است. همچنين به دليل ايجاد جو خفقان و وحشت در عراق توسط رژيم بعثي، تعداد زيادي از علما و طلاب شهر نجف به ايران هجرت کرده و به تحصيل و تدريس در حوزه ي علميه ي قم پرداخته اند که اين مسأله نيز به پيشرفت حوزه ي علميه ي قم کمک شاياني نموده است. پيشرفت حوزه ي علميه ي قم تا بدانجا بوده که امروزه تبديل به مهمترين پايگاه تشيع در جهان شده است. بنابراين همان طور که ملاحظه فرموديد، پيشگويي امام صادق (ع) در مورد شهر قم نيز به حقيقت پيوسته است.

3) نکته ي مهم ديگري که امام صادق (ع) به آن اشاره کرده اند، اين است که اهل قم حجت را بر مردم دنيا تمام مي کنند و به نحوي در جهت اشاعه ي علوم ديني فعاليت مي کنند که هيچ انساني در جهان باقي نمي ماند که نتواند به علوم ديني دست يابد. اين پيشگويي امام صادق (ع) نيز به حقيقت پيوسته است؛ زيرا امروزه کتب و مجلات بسياري در حوزه ي علميه ي قم و ساير مراکز ديني شهر قم چاپ مي شوند و بسياري از اين کتب به صورت رايگان و يا به بهايي بسيار اندک در اختيار تشنگان حقيقت در سراسر جهان قرار مي گيرند. علاوه بر اين، با پيدايش اينترنت و ايجاد سايت هاي اينترنتي متعدد توسط حوزه ي علميه و ساير مراکز ديني شهر قم، علوم ديني به سهولت و به زبان هاي مختلف در اختيار تمامي مردم دنيا قرار گرفته است. براي مثال کسي که در کشور دور دست آرژانتين زندگي مي کند نيز مي تواند با نشستن در برابر کامپيوتر و اتصال به اينترنت، وارد سايت هاي مذهبي شهر قم شده و به تمامي منابع علوم ديني دست پيدا کند. حتي اين گستردگي تا بدانجا است که کتاب عظيم و گرانقدر بحارالانوار نيز به صورت آنلاين در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.

بنابراين همان طور که ملاحظه فرموديد، امروزه اهالي قم بر تمامي مردم جهان، حجت را تمام کرده اند و اين پيشگويي حضرت امام صادق (ع) نيز به حقيقت پيوسته است. نکته ي ديگر اين که حضرت امام صادق (ع)، زمان تحقق اين پيشگويي را در نزديکي ظهور حضرت قائم (عج) بيان نموده اند و اين مسأله ما را اميدوار مي کند که ان شا الله عصر حاضر، عصر ظهور بوده و ما مي توانيم با تلاش هاي خود در نشر اسلام و عمل به دستورات اين دين الهي، هر چه زودتر شاهد ظهور آقا امام زمان (عج) باشيم. (ان شا الله)

4) نکته ي مهم ديگري که در حديث امام صادق (ع) به چشم مي خورد و اعجاب آور است، تحقق پي در پي پيشگويي هاي امام صادق (ع) در مورد کوفه و قم مي باشد. زيرا در حديث مذکور، پس از عبارت (بزودى شهر كوفه از مؤمنان خالى مى گردد و به گونه اي كه مار در جايگاه خود فرو مى رود، علم نيز اين چنين از كوفه رخت برمى بندد)، امام (ع) کلمه ي (ثم : سپس) را به کار برده اند و فرموده اند: (سپس از شهرى بنام قم آشكار مى شود). اين مسأله که امام صادق (ع) کلمه ي (ثم : سپس) را در مورد توالي اتفاقات مذکور به کار برده اند نيز يکي ديگر از جنبه هاي معجزه گونه ي پيشگويي ايشان مي باشد. زيرا کلمه ي (ثم) در زبان عربي به معناي (بلافاصله پس از آن) مي باشد و امام (ع) با استفاده از اين کلمه، فرموده اند که بين دو واقعه ي مذکور (رخت بربستن علم از کوفه و ظهور آن در شهر قم)، فاصله ي کمي وجود دارد. همان طور که قبلاً مشاهده فرموديد، بين کم رونق شدن حوزه ي علميه ي نجف (کوفه) و پر رونق شدن حوزه ي علميه ي قم، فاصله ي بسيار اندکي وجود داشته است و حوادث مذکور، به صورت پياپي در عصر حاضر اتفاق افتاده اند. بدين ترتيب همان طور که ملاحظه فرموديد، در اين جا نيز پيشگويي امام صادق (ع) به صورت کاملاً دقيق به حقيقت پيوسته است.

با دقت در حديث فوق که پيرامون وضعيت شهر هاي کوفه و قم در آخرالزمان بيان شده است، به سهولت مي توان دريافت که پيشگويي هاي معصومين (ع) در باب حوادث آخرالزمان، بسيار دقيق مي باشند. اين دقت تا بدان حد است که حتي در انتخاب تک تک کلمات نيز بسيار محتاطانه رفتار شده است. بنابراين با تکيه بر احاديث معصومين (ع) مي توان به صورت کامل از اوضاع آخرالزمان با خبر گشت و با توجه به اين احاديث، مي توان با وقايع سخت آخرالزمان به خوبي مواجه شد.

البته حديثي که در بالا ذکر شد، يک نمونه از صدها حديث معتبري است که از طرف معصومين (ع) در باب حوادث آخرالزمان ذکر شده است و ما براي احتراز از اطاله ي کلام، از ذکر بقيه ي موارد اين احاديث خودداري مي کنيم.

لازم به ذکر است که هدف از ذکر اين حديث امام صادق (ع)، يادآوري اين نکته است که ما مسلمانان براي کسب مشروعيت انقلاب اسلامي خود و نيز به منظور پرداختن به نشانه هاي ظهور حضرت مهدي (عج)، به هيچ عنوان نياز به پيشگويي هاي دروغين و مغرضانه ي کاباليست هايي چون نوستراداموس نداريم؛ بلکه بهترين کار در اين زمينه، مراجعه به احاديث پيامبر (ص) و امامان (ع) مي باشد؛ زيرا اين بزرگواران، پيشگويي هاي دقيق و صحيحي پيرامون انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) و نيز انقلاب اسلامي ايران دارند که با مراجعه به احاديث ايشان، مي توانيم از درياي بي پايان علم الهي که نزد اين بزرگواران بوده است، استفاده کنيم.
ادامه دارد ..............

4 – تعداد اندکي از پيشگويي هاي نوستراداموس نيز، تا حدودي صحيح هستند و يا به عبارت بهتر نمي توان آن ها را رد کرد.

تعدادي از پيشگويي هاي نوستراداموس، به ظاهر صحيح به نظر مي رسند. اين پيشگويي ها عمدتاً در دو مقوله ي زير هستند:

A) بخشي از اين پيشگويي ها در مورد وقايع فرانسه، بالاخص انقلاب کبير فرانسه مي باشند.

يکي از مهمترين دلايلي که باعث شده است تا پيشگويي هاي نوستراداموس در مورد انقلاب کبير فرانسه، تا حدودي به واقعيت نزديک باشند، اين است که در اصل اين پيشگويي ها، پيشگويي نيستند؛ بلکه نوستراداموس در پيشگويي هايش به برنامه هايي اشاره کرده است که قرار بوده توسط تشکيلات کابالايي و ماسوني فرانسه انجام شود. بدين ترتيب که کاباليست هاي اروپا در زمان نوستراداموس، به دليل افول باورهاي مذهبي مردم اروپا در آن زمان، کم کم خود را آماده مي کردند تا تشکيلات منسجم تري تشکيل دهتد و به عرصه ي فعاليت هاي سياسي وارد شوند. البته اين روياي کاباليست ها در طي يکي دو قرن بعد، محقق شد و فراماسونر ها که جانشينان خلف کاباليست ها بودند، توانستند به جاي گروه هاي کابالايي، تشکيلات قدرتمند فراماسونري را بنيان نهند. تشکيلات قدرتمند فراماسونري فرانسه، انقلاب کبير فرانسه را راه اندازي کرد و با شعار (آزادي–برابري–برادري!) توانست عامه ي مردم را فريب داده و حکومتي به ظاهر دموکراتيک را بنيان نهد؛(321) اما در عمل تنها به اهداف شوم خود جامه ي عمل پوشاند.

با تمام اين اوصاف، تشکيلات فراماسونري فرانسه هيچ گاه نتوانست همانند آمريکا و اسراييل نفوذ همه جانبه اي بر حکومت داشته باشد؛ اما در هر حال، قويترين گروهي بود که باعث ايجاد انقلاب کبير فرانسه شد. در حال حاضر نيز تشکيلات فراماسونري فرانسه، نفوذ زيادي در ساختار حکومتي فرانسه دارد،(322) اما اين نفوذ، همانند نفوذ فراماسون ها در حکومت آمريکا و اسراييل نيست. پس همان طور که ديديم، فراماسون ها که وارث کاباليست ها بودند، انقلاب کبير فرانسه را بنيان نهادند و آن را رهبري کردند.

با توجه به مطالب گفته شده درمي يابيم که نوستراداموس نيز براي پيشبرد اهداف تشکيلات کابالايي فرانسه، بخشي از برنامه هاي اين تشکيلات براي در دست گرفتن حکومت فرانسه را در غالب پيشگويي هاي خود بيان کرد، تا مردم آينده ي فرانسه بتوانند خيلي آسان تر با انقلاب کبير فرانسه کنار آيند و اين انقلاب را به عنوان واقعيت محتومي که يک پيشگوي معروف آن را پيشگويي کرده، بپذيرند. با اين ترفند و زمينه سازي توسط نوستراداموس، فراماسون ها (که وارثٍ خلف کاباليست ها بودند)، توانستند با استناد به اين پيشگويي ها مردم عادي را با خود همراه کنند و بدين ترتيب به آرزوي نوستراداموس، کاباليست ها و فراماسون ها جامه ي عمل بپوشانند. بنابراين بهتر است بگوييم که فراماسون هاي فرانسوي، برنامه هاي تشکيلات کابالايي–ماسوني را که نوستراداموس کاباليست نيز در پيشگويي هاي خود آورده بود اجرا کرده اند، نه اينکه نوستراداموس کارهاي آن ها را حدس زده باشد.

Dirol بخش ديگري از پيشگويي هاي درست نوستراداموس، در رابطه با اوضاع سرزمين هاي اسلامي در آخرالزمان و حرکت جهاني حضرت مهدي (عج) مي باشد. البته علت اين که اين پيشگويي ها درست مي باشند، اين است که اين مطالب در اصل پيشگويي نيستند؛ بلکه مطالبي هستند که در کتب حديث اسلامي و از زبان معصومين (ع) بيان شده اند و نوستراداموس که يهودي بوده و به بسياري از کتب مشرق زمين دسترسي داشته است، از اين احاديث استفاده کرده و بخش هايي از سانتوري هاي خود را سروده و به دروغ آن ها را پيشگويي ناميده است.

کتاب هاي فراواني به زبان عربي، و در مورد حوادث آينده ي جهان اسلام و حوادث آخرالزمان وجود دارند که از مهمترين آن ها مي توان به کتاب هاي الغيبة نعماني، الملاحم و الفتن و... اشاره کرد که به احتمال زياد مورد استفاده ي نوستراداموس واقع شده اند. زيرا بسياري از پيشگويي هاي نوستراداموس به قدري به روايات کتب مذکور شبيه اند که به نظر مي رسد از روايات مذکور کپي برداري شده اند. براي بيان بهتر مطلب، مثالي را در اين جا ذکر مي کنيم:

عن عبدالله بن مسعود قال:

« أتينا رسول الله (ص) فخرج إلينا مستبشراً يعرف السرور في وجهه، فما سألناه عن شئ إلا أخبرنا به، و لا سكتنا إلا ابتدأنا، حتى مرت فتية من بني هاشم فيهم الحسن و الحسين، فلما رآهم التزمهم وانهملت عيناه! فقلنا يا رسول الله، ما نزال نرى في وجهك شيئاً نكرهه!

فقال:

إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة على الدنيا، و إنه سيلقى أهل بيتي من بعدي تطريداً و تشريداً في البلاد، حتى ترتفع رايات سود في المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه، ثم يسألونه فلا يعطونه، فيقاتلون فينصرون! فمن أدركه منكم و من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي و لو حبوا على الثلج، فإنها رايات هدى يدفعونها إلى رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي و اسم أبيه اسم أبي، فيملك الأرض، فيملؤها قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً. »(323)

از عبدالله بن مسعود نقل شده است كه گفت :

« حضور پيامبر (ص ) رسيديم؛ حضرت با رويى گشاده و غرق سرور و شادى با ما روبرو شد. آنچه را كه از حضرت سئوال كرديم، پاسخ دادند؛ اگر ما ساكت مى شديم، آن حضرت شروع به سخن مى نمود؛ تا اينكه گروهى از جوانان بنى هاشم گذارشان از آنجا افتاد و امام حسن و امام حسين (ع) در بين آنان بودند؛ تا چشم حضرت به آنها افتاد، در پى آنان افتاد و دو چشمان آن حضرت پر از اشك گرديد ... عرض كرديم : اى رسول خدا، همواره چيزى در چهره ات مى بينم كه ما را ناراحت مى سازد.

حضرت فرمود:

ما خانواده اى هستيم كه خداى سبحان آخرت را بر دنيا، براى ما اختيار فرموده است؛ بزودى بعد از من، اهل بيتم در شهرها و سرزمين ها پراكنده و آواره خواهند شد؛ تا اينكه درفش هائى سياه از مشرق زمين به اهتزاز در آيند كه حق را مى طلبند، اما حقوقشان را اداء نمى كنند؛ آنان دست از حق برنمى دارند، اما اجابت نمى شود؛ ديگر بار درخواست مى كنند، به آنان اعتناء نمى شود؛ در اين صورت، دست به مبارزه زده و به پيروزى دست مى يابند. هرگاه كسى از شما و يا ذريه ي شما آن زمان را درك كرد، بايد به پيشوايى از اهل بيت من بپيوندد؛ اگر چه با دشوارى، بر روى برف سينه خيز برود؛ آنها درفش هاى هدايتند كه آنها را بدست مردى از اهل بيت من مى سپارند، كه نام وى مانند نام من و نام پدرش نام پدرم مى باشد؛ او مالك زمين مي گردد و آن را پر از عدل و داد مى كند؛ آنگونه كه از جور و ستم پر شده است. »(324)

البته حديث فوق که عمدتاَ در منابع اهل سنت از آن ياد مي شود، در مورد نام پدر حضرت مهدي (عج) مطلب نادرستي را ذکر کرده است که در احاديث فراوان ديگري که از معصومين (ع) در دست است، صورت صحيح آن موجود مي باشد. بدين ترتيب که در حديث فوق، پيامبر (ص) نام پدر حضرت مهدي (عج) را همنام با نام پدر خود (عبدالله) دانسته اند؛ اما در احاديث فراواني از مصادر شيعي و اهل سنت، حضرت مهدي (عج)، به عنوان نهمين امام از سلاله ي پاک امام حسين (ع) و فرزند امام يازدهم (امام حسن عسکري (ع)) دانسته شده و به عنوان اولاد پيامبر (ص) معرفي شده اند.(325) به همين دليل، بايد گفت که نام پدر حضرت مهدي (عج) در حديث فوق، قطعاً اشتباه مي باشد که اين اشتباه مي تواند به دليل اشتباه راوي باشد. اما در هر حال به نظر مي رسد که اين حديث معروف اهل سنت، توسط نوستراداموس کپي برداري شده است. براي بررسي اين مطلب، به قطعه ي زير از سانتوري هاي نوستراداموس توجه فرماييد:(326)


همان گونه که مشاهده فرموديد، در اين قطعه از پيشگويي هاي نوستراداموس، وي کپي برداري دقيقي از حديث مذکور اهل سنت انجام داده است. اين کپي برداري تا بدانجا بوده است که نوستراداموس دقيقاً کلمات مشرق (خاور)، برف (برف) و درفش (پرچم) را از حديث مذکور اقتباس نموده و بدين ترتيب حرکتي را که از مشرق زمين (ايران) شروع مي شود، حرکتي خطرناک براي اروپا توصيف کرده است. حرکتي که مجاهدان آن، از برف و يخ نمي هراسند. اين حرکت چنان مقدس است که هيچ کس نبايد در رفتن به آن ترديد کند، حتي اگر به قيمت راه رفتن بر روي برف و يخ باشد؛ چرا که سرانجام آن به ظهور مهدي موعود (عج) ختم خواهد شد.

نوستراداموس ملعون نيز اين توصيفات را که در حديث مذکور آمده است، عيناً کپي کرده و در قطعه ي 29 سانتوري 2 گنجانده است و با خطرناک جلوه دادن قيام رهبر اهل مشرق (و همه را با ميله ي پرچمش مي زند)، تلاش کرده است تا مردم اروپا و آمريکا را بسيج نموده و از آن ها براي مقابله با اسلام در آينده، مدد جويد.

در نمونه ي ديگري از کپي برداري هاي نوستراداموس، وي ناشيانه از احاديث اهل سنت استفاده کرده و مانند آن ها، منجي مسلمانان را شخصي معرفي کرده است که در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد.(327) اين پيشگويي نوستراداموس را نيز در قطعه ي زير ملاحظه مي فرماييد:(328)


همانگونه که ملاحظه فرموديد، در قطعه ي 55 سانتوري 5، نوستراداموس منجي مسلمانان را شخصي مي داند که در آخرالزمان زاده مي شود. اين مطلب، مشابه نظر اهل سنت درباره ي حضرت مهدي (عج) است؛ حال آن که مي دانيم مطابق نص صريح احاديث پيامبر (ص) و ائمه ي معصومين (ع)، حضرت ولي عصر (عج) فرزند امام حسن عسکري (ع) مي باشند که در زمان پدرشان زاده شده و در سن 5 سالگي وارد غيبت صغري گشته و از سن 74 سالگي وارد غيبت کبري شده اند و از آن زمان تا زمان ظهور، از نظر ها غايب مي باشند. لازم به ذکر است که نظر شيعيان نيز درباره ي حضرت مهدي (عج) اين گونه مي باشد.(329)

ادامه دارد ..............

بنابراين برادران شيعه اي که از پيشگويي هاي نوستراداموس طرفداري مي کنند، بايد بدانند که نظر نوستراداموس درباره ي حضرت مهدي (عج) اشتباه بوده و او معتقد به تولد آن حضرت در آخرالزمان است. در واقع اين نظر نيز، به دليل تبعيت کورکورانه ي او از بعضي روايات اهل سنت مي باشد که به طرز فريبکارانه اي مضمون آن ها را در پيشگويي هايش آورده و به خود منتسب کرده است.

نمونه هاي فوق، بخش هايي از ده ها نمونه اي هستند که نوستراداموس در آن ها از روايات اسلامي استفاده کرده، و پيشگويي هاي صحيح معصومين (ع) را دزديده و آن ها را به نام خود در پيشگويي هايش عرضه کرده است. واي بر او باد!

همان طور که گفته شد، نمونه هاي فراواني از پيشگويي هاي نوستراداموس وجود دارند که در آن ها از پيشگويي معصومين (ع) استفاده شده است؛ اما به دليل حجم مطالب، از ذکر آنان خودداري مي کنيم.

در مورد وقايع آخرالزمان در سرزمين هاي اسلامي، به نظر مي رسد که نوستراداموس علاوه بر روايات معصومين (ع)، از کتب مخفي که در نزد سردمداران يهود وجود دارند نيز استفاده کرده است.

در بين سردمداران يهود، کتب مخفي بسياري وجود دارند که وقايع آخرالزمان در آن ها به صورت دقيق پيشگويي شده اند. اين کتب مخفي، به مثابه آخرين اتمام حجت هاي خداوند با قوم يهود مي باشند که در طي آن ها خداوند بخشي از سيماي آينده ي جهان را ترسيم کرده و بدين وسيله عاقبت نافرماني يهود را به آنان گوشزد کرده است. اما سران يهود به جاي پند گرفتن از اين اتمام حجت ها، در عين حال که مردم عادي را از خواندن آن ها محروم کرده اند، از پيشگويي هاي صحيح کتب مذکور استفاده کرده و به خيال خام خود خواسته اند تا براي اين وقايع وعده داده شده، چاره اي بينديشند و با خواست خداي متعال مبارزه کنند.

نکته ي مهم اين جا است که حتي در کتاب تورات اصلي که از طرف خداوند متعال نازل گشته، پيشگويي هاي بسياري درباره ي حوادث بعد از حضرت موسي (ع) و بالاخص وقايع آخرالزمان، شده است. البته منظور از تورات اصلي، توراتي نيست که در دست اکثر يهوديان مي باشد، زيرا توراتي که در دست عامه ي يهوديان است، تحريف شده مي باشد و در آن حتي مطالبي از زمان بعد از حضرت موسي (ع) نيز نقل شده است!(330) (اين در حالي است که کتاب تورات بر حضرت موسي (ع) نازل شده است و قاعدتاً نمي بايست مطالب بعد از ايشان را در خود داشته باشد!) منظور از تورات اصلي، توراتي است که مستقيماً از جانب خدا بر حضرت موسي (ع) نازل شده است و مطالب آن کاملاً صحيح مي باشد؛ زيرا سخن خدا هيچ گاه اشتباه نخواهد بود. تورات اصلي در حال حاضر در دست عوام يهود قرار ندارد، بلکه ممکن است، در دست سران يهود باشد. (البته با قيام حضرت مهدي (عج)، ايشان تورات اصلي را از غاري در انطاکيه بيرون مي آورند و بر اساس آن با يهوديان مباحثه مي کنند.)(331)

همان طور که ذکر شد، کتاب تورات اصلي در اختيار عوام يهود قرار ندارد، اما ممکن است بخش هايي از تورات اصلي، در اختيار سازمان هاي مخفي و قدرتمند يهود (از جمله گروه هاي کابالايي و ماسوني) باشد. يقيناً در تورات اصلي، مطالب فراواني پيرامون وقايع آينده ي جهان، به خصوص وقايع آخرالزمان وجود دارد که به احتمال زياد، اين گروه هاي مخفي يهود (از جمله گروه هاي کابالايي و ماسوني)، از پيشگويي هاي مذکور استفاده کرده و برنامه هاي خود را بر طبق اين پيشگويي ها مي ريزند تا به خيال خام خود با اراده ي خداوند متعال مبارزه کنند. در مورد نوستراداموس نيز که يک يهودي کاباليست بوده است، بايد گفت که وي ممکن است به تورات اصلي دسترسي داشته و بخشي از پيشگويي هايش را در مورد حرکت جهاني حضرت مهدي (عج)، از تورات اصلي اقتباس کرده باشد.

نکته ي جالب اينجا است که حتي بخش هايي از تورات تحريف شده ي فعلي نيز، به خواست خدا از دستبرد و تحريف مصون مانده است و در آن مي توان بخش هايي از پيشگويي هاي راستين خداوند را در رابطه با اسلام، مشاهده کرد. در واقع مي توان گفت که با تمام فريبکاري يهوديان و تلاش آنان براي پنهان کردن پيشگويي هاي راستين خداوند درباره ي اسلام، خداوند متعال مکر آنان را باطل کرده و بخش هايي از تورات فعلي را از دستکاري آنان دور نگهداشته است. براي روشن شدن موضوع، مثالي را در اين زمينه ذکر مي کنيم:

از جمله پيشگويي هاي خداوند متعال در تورات درباره ي اسلام ، ذکر اين نکته است که سرزمين مکه، محل نزول آخرين دين الهي است. به اين پيشگويي که از تورات اقتباس شده است، توجه فرماييد:(332)



همان طور که در پيشگويي فوق ملاحظه کرديد، تورات از سه کوه مقدس نام مي برد که خداوند متعال از آن ها جلوه گر شده است:

1) کوه مقدس اول، کوه سينا (کوه طور) است که خداوند در آن کوه، براي اولين مرتبه با حضرت موسي (ع) سخن گفت و او را به نبوت برگزيد.

2) کوه مقدس دوم، کوه سعير (ساعير) است که حضرت عيسي (ع) در اين کوه، با خداوند سخن مي گفت و وحي الهي را دريافت مي کرد.

3) کوه مقدس سوم، کوه فاران يا پاران (کوه حرا) است که خداوند متعال در اين کوه، براي اولين مرتبه با حضرت محمد (ص) سخن گفته و ايشان را به پيامبري برگزيد.

با توجه به مطالب گفته شده، متوجه مي شويم که در اين آيات از کتاب تورات کنوني، خداوند از زبان حضرت موسي (ع)، محل بعثت پيامبران بعدي (حضرت عيسي (ع) و حضرت محمد (ص)) را ذکر کرده است و اين پيشگويي ها نيز در سال هاي بعد به حقيقت پيوسته اند. البته اين بخش از آيات تورات، جزء معدود بخش هايي است که به خواست خدا از دستکاري و تحريف در امان مانده است و بدين ترتيب به عنوان سندي بر حقانيت پيامبران بعد از حضرت موسي (ع) مي باشد.

اما نکته ي مهم اين جا است که کوه فاران يا پاران، همان کوه مقدس حراء است. براي اين ادعا، اسناد فراواني وجود دارند که برخي از آن ها در زير مي آيند:

A) اولين سند اين است که در تورات به سرزمين مکه، سرزمين فاران يا پاران اطلاق شده است. براي مثال درباره ي حضور حضرت هاجر و حضرت اسماعيل (ع) در سرزمين مکه، در تورات آمده است:(333)



ادامه دارد ..............

همان طور که ملاحظه مي فرماييد، تورات نيز محل زندگي حضرت اسماعيل (ع) و مادر بزرگوارشان حضرت هاجر را بيابان فاران (پاران) مي داند. از سوي ديگر، همه ي مورخين و کتب ديني يهودي و اسلامي نيز محل زندگي حضرت اسماعيل (ع) را بيابان مکه مي دانند.(334) (پيامبر (ص) و ساير افراد قبيله ي قريش که ساکن مکه بودند، همگي فرزندان حضرت اسماعيل (ع) مي باشند.) از اين مسأله نتيجه مي شود که بيابان فاران (پاران)، همان بيابان مکه است.

بدين ترتيب مشخص مي گردد که منظور از کوه مقدس فاران در تورات، کوه مقدس حراء در سرزمين مکه (فاران يا پاران) مي باشد.

A) دومين سند، اين است که در دعاي سمات، از قول معصومين (ع) نيز محل بعثت پيامبر (ص)، جبل فاران (کوه فاران) دانسته شده است و معصومين (ع) در اين دعاي مبارک، کوه فاران را همان کوه حراء دانسته اند. در دعاي سمات، پيرامون اين مسأله چنين بيان شده است:(335)


بنابراين همان طور که مشاهده کرديد، از ديدگاه معصومين (ع) نيز کوه فاران، همان کوه مقدس حراء است.

مطالبي که در بالا نقل شد، يک نمونه ي کوچک از ميان صدها پيشگويي خداوند در تورات است. متاسفانه به دليل تحريف تورات و دستکاري در آن، تعداد زيادي از سخنان بر حق خداوند متعال، از تورات هاي موجود حذف شده اند؛ اما با اين حال، خداوند بزرگ بخشي از مطالب تورات را از تحريف مصون داشته است تا با توجه به آن بتوان به حقانيت انبياي الهي بالاخص پيامبر گرامي اسلام پي برد.

با توجه به مطالبي که گفته شد، به نظر مي رسد که نوستراداموس کاباليست و يهودي الاصل، ممکن است از پيشگويي هاي تورات استفاده کرده و در مورد آينده ي اسلام، مطالب تورات را به نام خود عرضه کرده باشد. حتي اين امکان وجود دارد که به دليل عضويت وي در تشکيلات مخفي و سري کابالا، به تورات اصلي دسترسي داشته باشد. زيرا همان طور که ذکر کرديم، ممکن است بخش هايي از تورات اصلي در نزد سران گروه هاي مخفي يهود موجود باشد. در صورت دسترسي نوستراداموس به بخش هايي از تورات اصلي، وي مي توانسته است از اين پيشگويي ها بهره بگيرد و بدين ترتيب اين پيشگويي ها را که عمدتاً در مورد آينده ي جهان اسلام بوده است، به نام خود در کتاب هايش ثبت کند.

البته لازم به ذکر است که کتاب تورات، تنها کتاب يهودي نيست که در آن در رابطه با اسلام پيشگويي شده است, بلکه کتاب هاي مخفي و سري ديگري نيز وجود دارند که در دست سران گروه هاي مخفي يهود وجود داشته و از دسترس عامه ي مردم دور نگه داشته شده اند. يکي از اين کتاب ها، « نبوئت هيلد : وحي کودک » مي باشد.

کتاب مذکور، يکي از کتب مخفي يهود مي باشد که به خواست خداوند متعال، از پس پرده بيرون آمده و در اختيار مسلمانان قرار گرفته است. نحوه ي دسترسي مسلمانان به اين کتاب، بدين ترتيب بوده است که نور الهي به دل يکي از علماي بزرگ يهود تابيده، و اين عالم بزرگ يهودي پس از سال هاي سال، به دين اسلام گرويده است. با اسلام آوردن اين عالم بزرگ، وي توانسته يکي از کتب مخفي يهود را که جزء کتب ممنوعه بوده و در دسترس عامه ي مردم قرار نداشته است، از دل صندوقچه هاي مخفيانه ي گروه هاي مخفي يهود خارج کرده، و اين کتاب ارزشمند را در اختيار مسلمانان قرار دهد. اين کتاب که « Nevuat Hayeled » يا « نبوئت هيلد : وحي کودک » نام دارد، کتاب بسيار ارزشمندي است که در حال حاضر به زبان فارسي نيز ترجمه شده و با عنوان « کتاب مخفي يهود : نبوئت هيلد » و به قلم برادر ارجمند جناب آقاي «سيد علي موسوي مطلق» در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.(336)

« نبوئت هيلد »، شامل مجموعه ي سخنان کودکي يهودي است که در حدود 70 سال قبل از تولد پيامبر گرامي اسلام، در دامن خانواده ي يک عالم پرهيزگار بني اسراييل به دنيا آمد.(337)

کودک مذکور بلافاصله پس از تولد به سجده افتاده و سخنان رمزآلودي بيان کرده است؛ وي در آن حال مورد سرزنش واقع شده و لب از سخن فرو بسته است. کودک مجدداً به اذن خدا از 12 سالگي سخن گفته و مطالب شگفت آوري را در رابطه با آينده ي جهان بيان کرده است که اين سخنان از جانب خداوند بر لبان اين کودک جاري گشته است.(338) اين سخنان پيشگويانه به قدري دقيق بوده که حتي به نام پيامبر (ص)، واقعه ي عاشورا با تمام جزيياتش، انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) و ... اشارات دقيقي نموده است. براي مطالعه ي بيشتر و بهره مندي از اين کتاب، پيشنهاد مي کنيم که اين مطالب را حتماً در کتاب « کتاب مخفي يهود : نبوئت هيلد » مطالعه بفرماييد.

کتاب مذکور، نمونه اي کوچک از کتب بي شماري است که علماي گروه هاي مخفي يهود، آن ها را از ديد عامه ي مردم پنهان کرده اند. چه بسا پيشگويي هايي بسيار دقيق تر از « نبوئت هيلد » در ساير کتب مخفي يهود وجود داشته باشد که در آن ها از وقايع آخرالزمان و انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) سخن به ميان آمده باشد. در واقع خداوند بارها از طريق وحي به انبياي الهي و بندگان برگزيده اش (مانند کودک مذکور)، با بني اسراييل اتمام حجت کرده است؛ اما علماي بني اسراييل به جاي بازگشت به سوي خدا، از وحي ها و پيشگويي ها سوء استفاده کرده و به خيال خام خود تلاش کرده اند تا بر عليه آن ها برنامه ريزي کنند! لعنت بر آنان باد!

اما در مورد نوستراداموس، بايد گفت که به احتمال زياد نوستراداموس کاباليست نيز به اين کتاب هاي مخفي دسترسي داشته است. زيرا وي عضو برجسته ي گروه هاي کاباليستي زمان خود بوده و با بسياري از علماي بزرگ يهود زمان خويش، ارتباط داشته است. بنابراين ممکن است که وي از پيشگويي هاي صحيح اين کتب گرانقدر در رابطه با حرکت مقدس حضرت مهدي (عج) استفاده کرده، و مطالب آن ها را به اسم خود منشر کرده باشد.

در کل در مورد پيشگويي هاي نوستراداموس بايد گفت که عمده ي پيشگويي هاي وي، مبهم، غلط يا دروغ بوده است. تعداد اندکي از پيشگويي هاي نوستراداموس نيز در رابطه با انقلاب کبير فرانسه و انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) تا حدي درست مي باشند. البته اين مطالب نسبتاً (نه کاملاً) درست نيز پيشگويي نبوده اند؛ بلکه پيشگويي هاي انقلاب کبير فرانسه، در واقع برنامه هايي بودند که قرار بود توسط سازمان هاي کاباليستي فرانسه اجرا شود، اما در نهايت توسط فرزندان خلف آن ها (ماسون ها) به حقيقت پيوست. در مورد انقلاب جهاني حضرت مهدي (عج) نيز، نوستراداموس از پيشگويي هاي معصومين (ع)، کتاب تورات و کتاب هاي مخفي يهود استفاده کرده و آن ها را عيناً در اشعار خود آورده است. اين کپي برداري به قدري ناشيانه بوده که گهگاه کلمات اشعار نوستراداموس نيز عيناً از کتب مذکور برداشته شده اند. (براي مثال، مي توانيد به سطور فوق مراجعه کرده و کپي برداري دقيق نوستراداموس از حديث پيامبر (ص) را مشاهده فرماييد.)

در نهايت بايد ذکر کرد که پيشگويي هاي نوستراداموس، بخشي از يک توطئه ي شيطاني است که توسط گروه هاي کابالايي و فراماسونري سازماندهي شده است؛ به طوري که امروزه کشور هاي غربي به اين پيشگويي ها استناد کرده و مسلمانان و ايرانيان را خشن و خونريز معرفي مي کنند تا بدين وسيله بتوانند به اهداف پليد خود جامه ي عمل بپوشانند. متاسفانه در کشور هاي اسلامي نيز برداشت هاي اشتباهي از پيشگويي هاي نوستراداموس انجام شده و سبب شده است تا پيشگويي هاي وي ترويج گردد. هر چند هدف برادران مسلمان خير است و تلاش آن ها بر اين است تا آينده ي روشن جهان اسلام را ترسيم کنند، اما راه رفته شده اشتباه مي باشد؛ زيرا ترويج پيشگويي هاي دروغين و هدفمند نوستراداموس، به نقشه ي شيطاني کشور هاي غربي مشروعيت بخشيده و آن ها را در دستيابي به اهدافشان ياري مي نمايد.

بنابراين بهتر است که ما مسلمانان به جاي مطالعه ي پيشگويي هاي نوستراداموس و به جاي استناد به سخنان اين دروغگو و شياد بزرگ تاريخ، به احاديث صحيح و گرانقدر معصومين (ع) بپردازيم و در ترويج سخنان گرانسنگ اين بزرگواران، بيش از پيش بکوشيم.

ادامه دارد ..............

میگیم که گفته باشیم.شاید هم توهم باشه نمیدونم. شماهم بخونید.اینا رو از خودم میگم:

جریان از اونجا شروع شد که بعد از شنیدن سخنرانی های جناب رائفی پور ، به فکر فرو رفتم در مورد عدد 11 و مضارب مهمش که اعداد 22 و 33 را تشکیل میدهند.
وقتی دیدم انقلاب ایران در تاریخ 22/11/1357 رسمی شده ، با خودم فکر کردم که این از اون تودهنی ها بوده که خدا زده یا نه برعکس اونا وقتی دیدن دارن شکست می خورن عمدا برنامه ریختن که حداقل توی این تاریخ ثبت بشه.که از همان اول این نمادشون رو تو این انقلاب جا کنند.من بررسی نکردم شما بررسی کن ببین کدوم بوده.
ولی نکته مهم اینه که 22/11/1390 ، دقیقا 33 سال از انقلاب میگذره و به نظرم رسید اگه من فراماسون بودم ، حتما از 11 ، 22 و 33 باهم و یکجا نمیگذشتم و یه طرحی براش می ریختم.
شما شک داری که 2012 یه ربطی به ایران داره ، ولی نمی فهمی چرا!
من برات بگم که 22/11/90 که 33 سال میگذره معادله با 11/2/2012 میلادی و 19/03/1433 قمری.به شما گفتن 21/12/2012 جهان تموم میشه ، تعجب داره که تو همین تاریخ 11/2/2012 هم عدد 21 هم عدد 12 توشه: 2012211 .
حالا این مهم نیست که 22بهمن یعنی 22/11 یعنی 22+11 هم میشه 33.
مهم نیست که 1390 را منهای 11 و منهای 22 کنیم هم میشه 1357.
چیزای مهمتری هست که من رو خیلی مطمئن کرده!!! .
میدونید که نوستراداموس یعنی برنامه ریزی برای آینده.منم شک کردم و اینو جستجو کردم: Nostradamus 2012/2/11 و پیداش کردم.حتما شما هم می تونید پیدا کنید.یه تکه مستند 12 دقیقه ای که فکر کنم بخشی از مستندی بزرگتر هست ولی جداست تحت عنوان Nostradamus 2012,2-11.
من اینجوری برداشت کردم که مستندی است به اسم Nostradamus 2012 که اینی که من پیدا کردم قسمتی از اونه که تحت عنوان 11-2 هست.
حالا اینکه چرا باید به این اسم بذارن تو اینترنت ، شک نکنید که تاریخ رو می رسونه.وگرنه این پارت دوم از قسمت 11 نیست.و هیچ چیزی پیدا نکردم که چرا اسمش 11-2 هست!
نکات Nostradamus 2012,2-11:
1- ثانیه 0 یعنی وقتی هنوز play نشده ، عکس شیر و خورشید هست. ثانیه 1 با یه مقبره ای از mayaها شروع میشه که برای من که تو شیراز زندگی می کنم قبر کوروش رو تداعی کرد.چون خیلی شبیه به اونه.
2- در ثانیه 00:32 ، چیزی شبیه چرخ و صورت زن تحت نقاشی.که دیگه خیلی معروفه که تو تخت جمشید یه چرخ هست که تنها نقش زن توی تخت جمشید وسط اون چرخ هست. من نفهمیدم تو این نقاشی ها چرا عقرب هم هست یا چرا درخت هم زیاد دیده میشه. نمیگم درخت شبیه پایه های تخت جمشیده ، چون مثل اونا واضح نیست.یا اینکه چرا پادشاهی دیده میشه که جز سرش بقیه جاهاش کلا مو هست!
ولی یه چیزی خیلی برام تعجب داره. اینکه چندین عکس پشت سر هم همشون این چرخ رو بالای صفحه دارن تا اینکه دقیقه 00:33 ، به طور عجیبی یه عکس هست که چرخ بالای نقاشی هست ولی چرخه فرق کرده .،فقط شده دایره توخالی.قبلی ها 8تا پره داشت ولی حالا یه ستاره 6پر خیلی ریز فقط توش مونده. مثل حالت اینکه سوراخ شده ، نمی دونم و شرمسارم که بگم شاید ربطی به باکرگی زن داره.
3- در دقیقه 01:09 ، نماد شیر و خورشید به وضوح نمایش میده که من تو google که سرچ کردم هیچ چیزی جز عکس های ایران و پرچم قدیم ایران رو برام نیاورد.هیچ معنی دیگه ای نمیده. من که شک کردم کارتون lion king هم که معروف ترین عکسش شیریه که یه میمون جلو خورشید گرفتتش ، یه ربطی به ایران داشته!
4- در دقیقه 01:14 ، دقیقا خورشید میره و از بین چندین نماد حیوان که تو اسمان رد میشن ، وسط شکم شیر قرار می گیره! البته چند ثانیه بعد وسط شکم یه حیوون دیگه هم هست که من تشخیص ندادم چیه. حتی کسی که داره صحبت می کنه واضح میگه sun&lion.که دیگه اگه اینو تو قسمت image سرچ کنید فقط و فقط منظور ایرانه.
5- دقیقه 08:00 برای یه لحظه کوتاه ابالیسکی نشون می ده!
6- دقیقه 08:22 برای یه لحظه خیلی خیلی کوتاه هم عکس نقاشی یه مرد که من نفهمیدم کیه.
ممنون از توجهی که کردید . این لینک تکه مستند:
http://www.news2012.info/nostradamus-2012/2-11-history-channel-hq-video_9ffbc14bc.html
http://www.rockinfrnz.com/archive/2010/11/25/nostradamus-2012-2-11-history-channel-hq/
http://www.lunitechinfo.com/apps/videos/videos/view/next?channel_id=1135776&from_id=5701230

حسین ثمردار – 22/02/1390

samardar;110290 نوشت:

چیزای مهمتری هست که من رو خیلی مطمئن کرده!!! .
میدونید که نوستراداموس یعنی برنامه ریزی برای آینده.
منم شک کردم و اینو جستجو کردم: Nostradamus 2012/2/11 و پیداش کردم.حتما شما هم می تونید پیدا کنید.یه تکه مستند 12 دقیقه ای که فکر کنم بخشی از مستندی بزرگتر هست ولی جداست تحت عنوان Nostradamus 2012,2-11.
من اینجوری برداشت کردم که مستندی است به اسم Nostradamus 2012 که اینی که من پیدا کردم قسمتی از اونه که تحت عنوان 11-2 هست.
حالا اینکه چرا باید به این اسم بذارن تو اینترنت ، شک نکنید که تاریخ رو می رسونه.وگرنه این پارت دوم از قسمت 11 نیست.و هیچ چیزی پیدا نکردم که چرا اسمش 11-2 هست!
نکات Nostradamus 2012,2-11:

حسین ثمردار – 22/02/1390


[=Verdana]

با سلام

[=Georgia]ميشل نوسترآداموس: پيشگو, کاباليستو پزشک معروف يهودي الاصل فرانسوي.
[=Century Gothic]معني لغوي كابالا كهنه وقديمي است امابطورخاص كابالانامی است که به نوعي عرفان و تصوف خودساخته قوم یهود اطلاق میشود.[=Century Gothic]همان تصوف يهودي آئيني است كه به نوع خاصي از رياضت هاي شيطاني يهوديت دلالت دارد

[=Verdana] دوست گرامی اگر به این تاپیک نگاهی بیاندازید متوجه [=Verdana]نمونه هاي که نوستراداموس در آن ها از روايات اسلامي استفاده کرده، و پيشگويي هاي صحيح معصومين (ع) را دزديده و آن ها را به نام خود در پيشگويي هايش عرضه کرده است.[=Verdana]پ[=Verdana]ی خواهید برد [=Verdana] ,واي بر او باد!

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8443&page=6
http://www.askdin.com/showthread.php?t=8443&page=7

[=Verdana]استفاده ي مکرر از پيشگويي هاي نوستراداموس عليه ايران و کشورهاي اسلامي:
نگاه به پست ۵۰ بیاندازید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8443&page=5
.

شما مثل اینکه خیلی جوگیر شدین!

هشت هشت هشتاد و هشت هم خیلی حرفا می زدن!

در مورد برجهای دو قلوی نیویورک هم از این حرفا خیلی زده شد که بله برجهای دوقلو کنار هم شکل عدد یازده بودند و تاریخ واقعه یازده سپتامبر بود و حروف "اسامه بن لادن" هم یازده تاست و از این حرفا!

با همین حرفا سر من و تو رو گرم می کنن عزیزم

نباید اینقدر زود باور باشیم و در ظواهر توقف کنیم!


ادامه ي تمهيدات فراماسونري براي تشکيل حکومت جهاني شيطاني

20 – معرفي مسجد قبة الصخرة به جاي مسجد الاقصي در رسانه ها به منظور تخريب آسان تر مسجد الاقصي:

مجموعه ي حرم قدسي شهر بيت المقدس، يکي از مبارک ترين و مقدس ترين مکان هاي دنيا مي باشد و از نظر تقدس، در بين اديان الهي (اسلام، مسيحيت و يهوديت) مقام والايي دارد. اين مجموعه ي مبارک، از بخش هاي مختلفي تشکيل شده است که شناخت آن ها ما را در ادامه ي بحث، ياري مي کند:

339) اين مسجد مبارک، از ارزش بسيار والايي در دين اسلام برخوردار است و بسياري از وقايع آخرالزمان، از جمله قضيه ي فتح قدس در زمان ظهور حضرت مهدي (عج)، به اين مسجد مبارک مربوط مي شود.(340) گنبد اين مسجد، سبز رنگ است.

341) بدين ترتيب اين مسجد نيز از ديدگاه مسلمانان بسيار مقدس است. گنبد اين مسجد، طلايي رنگ مي باشد.

تصاوير دو بناي مقدس مسجد الاقصي و مسجد قبة الصخرة را مي توانيد در تصوير زير ملاحظه نماييد:
A) مسجد الاقصي مسجد مبارکي است که قبله ي اول مسلمين مي باشد.( Dirol مسجد قبة الصخرة نيز از اهميت فراواني در دين اسلام برخوردار است؛ زيرا مرحله ي دوم سفر پيامبر گرامي اسلام (ص) در شب معراج و عروج ملکوتي ايشان از زمين به آسمان، از اين مسجد مبارک آغاز شده است.(



عکس راست: مسجد الاقصي.(گنبد اين مسجد مبارک, سبز رنگ است.)
عکس چپ: مسجد قبه الصخره(گنبد اين مسجد مبارک, طلايي رنگ است.)

البته علاوه بر اين دو مسجد مبارک، قسمت هاي مقدس بسياري در حرم قدسي وجود دارند که شامل سقاخانه ها، گلدسته ها و ... مي شوند، اما هيچ کدام از آن ها، در نظر مسلمانان همانند دو مسجد ياد شده نيستند و اين دو مسجد، ارزش بسيار بالاتري دارند.

در هر حال، مسجد اصلي منطقه ي حرم قدسي، مسجدالاقصي است و اين مسجد است که قبله گاه اوليه ي مسلمين بوده و در آخرالزمان نيز توسط حضرت مهدي موعود (عج) و يارانش، آزاد مي گردد.

از ديدگاه اسلام، مسجدالاقصي توسط حضرت آدم (ع) بنا نهاده شد. سپس حضرت ابراهيم (ع) و نيز حضرت سليمان (ع) اين معبد را بازسازي کردند.(342) (در واقع بناي مقدسي که در اورشليم (بيت المقدس) به دست حضرت سليمان (ع) ساخته شد، مسجد الاقصي بود، نه معبد دروغين و کذايي سليمان.)

بعد از فتح بيت المقدس به دست مسلمانان، مسجدالاقصي به دفعات توسط مسلمانان بازسازي، و مسجد مقدس قبة الصخرة نيز به مجموعه بناهاي حرم قدسي اضافه شد.(343) اکنون در مجموعه ي حرم قدسي شهر بيت المقدس، دو مسجد مبارک قبة الصخره و مسجدالاقصي با فاصله ي بسيار کمي از يکديگر واقع شده اند.

اما مجموعه ي حرم قدسي نيز، از تعرض فرهنگي فراماسونري و صهيونيسم در امان نمانده است. يکي از ترفند هاي بسيار کثيف سران فراماسونري در جهت تعرض فرهنگي به مجموعه ي حرم قدسي و انجام اهداف آخرالزماني خود، معرفي مسجد قبة الصخرة به جاي مسجدالاقصي است. مسجدي که امروزه تمام مسلمانان به عنوان مسجد الاقصي مي شناسند، در واقع مسجد قبة الصخرة است که مسجدي با گنبد طلايي مي باشد. حتي همه ي شبکه هاي تلويزيوني هم همين اشتباه را مرتکب شده و تصوير مسجد قبة الصخره را به جاي مسجد الاقصي نشان مي دهند. البته راديو و تلويزيون کشور هاي اسلامي تا حد زيادي در اين زمينه بي تقصيرند؛ زيرا رژيم صهيونيستي که کنترل شهر مقدس بيت المقدس را در دست دارد، به فيلمبرداران و عکاسان، تنها اجازه ي تصوير برداري از مسجد قبة الصخرة را مي دهد و از فيلم برداري و عکس برداري از مسجد الاقصي ممانعت مي کند؛ به همين دليل، عکس هاي کمي از مسجد الاقصي در دست مي باشد.

حال سوال اصلي اين است که هدف واقعي ماسون ها و صهيونيست ها از معرفي مسجد قبة الصخره به جاي مسجد الاقصي چيست؟

همان طور که در سطور بالا ذکر شد، بناي مقدسي که در اورشليم (بيت المقدس) به دست حضرت سليمان (ع) ساخته شد، مسجد الاقصي بود، نه معبد دروغين و کذايي سليمان. حضرت سليمان (ع) که بنا به گفته ي قرآن پيامبر خدا بودند، مسجدي که توسط پيامبران پيشين ساخته شده بود (مسجدالاقصي) را بازسازي نمودند. اين ديدگاه مسلمانان دقيقاً بر خلاف ديدگاه يهوديان و مسيحياني است که معتقدند حضرت سليمان (ع)، معبد سليمان (نه مسجد الاقصي) را ساخته اند. (مطمئناً اين ادعاي يهوديان و مسيحيان را که حضرت سليمان (ع) معبد ساخته اند نمي توان پذيرفت؛ زيرا اجداد بزرگوار پيامبر خدا حضرت سليمان (ع) از جمله حضرت آدم (ع) و حضرت ابراهيم (ع) و ... که آن ها نيز پيامبر بودند، مسجد ساخته اند. حال چگونه مي توان پذيرفت که حضرت سليمان (ع) بر خلاف اجداد مبارکشان معبد ساخته اند؟ البته لازم به ذکر است که ما در اينجا قصد نداريم تا صرفاً بين لفظ مسجد و معبد تفاوت قايل شويم، بلکه تلاش مي کنيم تا بين مفاهيمي که اين نامگذاري ها به دنبال خود دارند، افتراق بگذاريم.)

همان طور که ذکر کرديم، بر خلاف ديدگاه مسلمانان درباره ي حضرت سليمان (ع)، يهوديان و فراماسون ها که به حضرت سليمان (ع) تهمت کفر زده و او را جادوگر و بت پرست مي دانند، ادعا مي کنند که ايشان در شهر اورشليم (بيت المقدس) يک معبد ساخته اند. به همين دليل در ديدگاه آخرالزماني ماسون ها و يهوديان و اوانجليکال ها، تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد سليمان، يک عنصر کليدي مي باشد.(344)

ادامه دارد .............

در مورد ديدگاه ماسون ها درباره ي معبد سليمان، بايد گفت که ديدگاه آنان، به راحتي قابل پيش بيني است. از ديدگاه آنان، سليمان يک جادوگر و بت پرست و ماسون اعظم بوده(345) و معبد اورشليم را براي بت ها ساخته است. آن ها که به شيطان پرستي (Satanism) و عقايد جاهلي (Paganism) اعتقاد دارند، تلاش مي کنند تا مسجد الاقصي را به عنوان يک پايگاه خداپرستي نابود نمايند، و معبد کذايي سليمان را به عنوان نماد جهاني الحاد و کفر برپا کنند تا به خيال خام خود، مرگ اديان را بدين وسيله جشن بگيرند.

اما ديدگاه سران يهوديان و اوانجليکال ها درباره ي معبد سليمان يک ديدگاه موذيانه است؛ آن ها ادعا مي کنند که قبل از بازگشت مسيح (ع) بايد مسجد الاقصي تخريب، و معبد سليمان ساخته شود.(346) طبق ادعاي آنان، معبد دروغين سليمان در نزد خدا بسيار مقدس است؛ اما اين سخنان آنان ادعايي بيش نيست؛ زيرا خود يهوديان و نيز حاميان سرسخت آنان (اوانجليکال ها)، به حضرت سليمان نبي (ع) تهمت کفر و الحاد مي زنند و وي را جادوگر و بت پرست مي دانند. مويد اين سخن، مطالبي است که در تورات تحريف شده درباره ي حضرت سليمان (ع) گفته شده است.

در تورات تحريف شده در باره ي حضرت سليمان (ع) سخنان ناروايي ذکر شده است که قسمت هايي از آن را در تصوير زير ملاحظه مي فرماييد:(347)



با اين اوصاف، آنان که حضرت سليمان (ع) را جادوگر و بت پرست مي دانند، چگونه مي توانند معبدي را که يک فرد بت پرست (البته از ديد آنان) ساخته است، مقدس بدانند؟ چگونه ممکن است بنايي را که به دست يک کافر (البته از ديد آنان) ساخته شده است، زمينه ساز ظهور منجي آخرالزمان بدانند؟

اين مساله نشان مي دهد که ادعاي سران يهود و اوانجليکال مبني بر ساخت معبد سليمان براي تسريع بازگشت حضرت مسيح (ع)، ادعايي بيش نبوده و آن ها قصد دارند تا معبد شيطاني و الحادي که قرن ها قبل، کاهنان و اشراف يهودي ساخته بودند و آن را به حضرت سليمان (ع) نسبت مي دادند، از نو برپا کنند. در واقع بايد گفت که هدف آنان نيز با هدف ماسون ها مشابهت داشته و به صورت موذيانه تلاش مي کنند تا کفر و الحاد را جانشين اديان الهي نمايند.

ادامه دارد .............

همان طور که ملاحظه فرموديد، فراماسون ها، سران يهوديان و سران اوانجليکال ها تلاش مي کنند تا هرچه سريع تر مسجدالاقصي را تخريب نموده، و معبد دروغين سليمان را به جاي آن بازسازي کنند تا بدين وسيله بتوانند تحقق نيات پليدشان را جشن بگيرند.

آن ها به منظور تسريع در امر تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد سليمان، تلاش کرده اند تا توجه جهانيان و بالاخص مسلمانان را از مسجد الاقصي دور کنند و دور از چشم جهانيان، به اعمال شيطاني شان بپردازند که متاسفانه در اين امر بسيار موفق بوده اند.

معرفي مسجد قبة الصخره به جاي مسجد الاقصي نيز به اين منظور صورت گرفته است تا نسل جوان مسلمان، مسجد الاقصي را به درستي نشناسند و فراماسون ها و صهيونيست ها بتوانند بدون هيچ گونه مزاحمي و به دور از هر گونه هياهو، به تخريب مسجدالاقصي بپردازند.

يک مثال مهم در اين رابطه، حفاري هاي اخير صهيونيست ها در محدوده ي حرم قدسي مي باشد:(348)

با آغاز سال 2007، فراماسون ها و صهيونيست ها که خود را در نزديکي تحقق اهداف آخرالزمانيشان مي ديدند، شروع به تخريب باب المغاربة نمودند تا با دستکاري اين بخش از حرم قدسي، مسجدالاقصي را که در مجاورت آن واقع شده است تخريب نمايند که متاسفانه اين کار آنان در حال حاضر نيز ادامه دارد. معرفي مسجد قبةالصخرة به جاي مسجدالاقصي، کمک شاياني به صهيونيست ها در جهت اهداف پليدشان نموده است؛ به نحوي که باعث شده است تا عده اي از جوانان مسلمان، ندانند که دستکاري باب المغاربة چه ارتباطي به مسجد الاقصي دارد.

براي بررسي بهتر اين مساله، به تصوير ماهواره اي زير که توسط برنامه ي (Google Earth) از محدوده ي حرم قدسي تهيه شده است، توجه فرماييد:



موقعيت مسجد الاقصي, مسجد قبه الصخره و باب المغاربه در محدوده ي حرم قدسي شهر بيت المقدس.

اگر در تصوير فوق دقت نماييد، حتماً ملاحظه خواهيد کرد که باب المغاربة دقيقاً در مجاورت مسجد الاقصي بوده و حتي به آن متصل است، اما مسجد قبة الصخرة با باب المغاربة کم و بيش فاصله دارد.

اما جوانان مسلماني که در رسانه هاي جمعي همواره تصوير مسجد قبة الصخرة را به جاي مسجد الاقصي ملاحظه مي کنند، احتمالاً دچار اشتباه مي شوند. بدين ترتيب که، جوانان مسلمان ممکن است با خود فکر کنند که دستکاري باب المغاربة، تاثيري در مسجد الاقصي ندارد؛ زيرا از ديد آنان مسجدي که در وسط تصوير فوق است، مسجد الاقصي بوده و با باب المغاربة فاصله ي زيادي دارد! حال آن که اين جوانان به دليل مکر صهيونيست ها، اشتباهاً مسجد قبة الصخرة را به جاي مسجدالاقصي مي پندارند.

متاسفانه حيله ي صهيونيست ها تا حدودي موفق بوده و آنان توانسته اند توجه مسلمانان را از مسجد الاقصي دور کنند و بدين ترتيب، در سال 2007 به بهانه ي اکتشافات باستان شناسي در محدوده ي باب المغاربة، سعي در تخريب پايه هاي مسجد الاقصي نمودند.(349) ان شا الله که با مجاهدت مسلمانان آزاده، خداوند دست آنان را از اين مسجد مبارک کوتاه کند.

بنابراين همان طور که ملاحظه فرموديد، معرفي مسجد قبةالصخرة به جاي مسجدالاقصي، توطئه ي فراماسون ها و صهيونيست ها بوده و آن ها از اين حربه به منظور تخريب آسان تر مسجد الاقصي و اجراي اهداف پليدشان در آخرالزمان بهره برده اند. پس وظيفه ي ما است که به اطلاع رساني پرداخته و نقشه هاي پليدشان را ناتمام بگذاريم.

ادامه دارد .............

فراماسونی و بهاییت
شواهد فراوانی وجود دارند که از ارتباط بین بهائیت و فراماسونری پرده برمی دارند. بعضی از این شواهد عبارتند از:
1 – مرکز فرقه ی بهائیت و اماکن به اصطلاح زیارتی آن در اسرائیل و به خصوص شهر های عکا و حیفا واقع شده است. سالها پیش، بابیان بهایی (بهائیان) جسد علی محمد شیرازی، اولین خدا و پیامبر خویش؟! را به اسرائیل و شهر عکا منتقل نمودند و با همکاری کشور ماسونی اسرائیل، بارگاه باشکوهی برای او بنا کردند.
2 - سران بهائیت و کشور ماسونی اسرائیل از ابتدا روابط علنی نزدیکی با یکدیگر داشته اند. به عنوان مثال: جمله ای از روحیه ماکسول همسر آمریکائی شوقی افندی از رهبران بهائیت که گفته است: « سرنوشت و آینده ی اسرائیل و بهائیگری چون حلقه های یک زنجیر به هم پیوسته است. »
این مطلب تنها مربوط به گذشته نمی شود، بلکه امروزه نیز ارتباط نزدیکی بین سران بهاییت و سردمداران اسراییل وجود دارد. برای مثال اخیراً اولمرت (نخست وزیر اسراییل) در جمع سران بهایی در بیت العدل (مرکز تصمیم گیری برای بهاییان جهان) واقع در شهر حیفای اسراییل، حضور یافته و با آنان صمیمانه دیدار کرده است.

3 – چه در غرب و چه در ایران، درصد قابل توجهی از بدنه ی بهائیت را یهودیانی تشکیل می دهند که به فرقه ی بهائیت گرویده اند. به عنوان نمونه می توان به گروش دسته جمعی یهودیان همدان به این فرقه، و نقش « ملا الیاهو » و « ملا لاله زار » دو نفر از بزرگان یهود در تقویت جنبش معروف « طاهره ی قرة العین» در تبلیغ بابیگری اشاره کرد.
4 – گزارش ساواک از محفل شماره ی 4 بهائیان به تاریخ 7/3/1347:
« ... عباس اقدسی ( از افراد برجسته ی بهائیت) گفت: دولت اسرائیل در جنگ 46 و 47، قهرمان جهان شناخته شد و ما جامعه ی بهائیت، فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش می کنیم ... »!
حمایت بهاییان از رژیم ماسونی اسراییل در زمانی که هیچ فرقه ی مذهبی دیگری در خاورمیانه از اسراییل حمایت نمی کرد، نشان دهنده ی ارتباط قوی بهاییان با این دولت ماسونی است.

يكي از مبلغان بهائيت درباره تاثير متقابل بهائيت بر شاه و خاندان پهلوي گفته بود:
« كارهايي كه اكنون به دست اعلي حضرت شاهنشاه صورت مي گيرد ، هيچ كدامشان روي اصول دين اسلام نيست، زيرا شاه به تمام دستورهاي بهائي آشنايي دارد و حتي ايشان با اشرف پهلوي در دوران كودكي در مدرسه بهائيان ... درس خوانده اند... حالا مردم ... مي گويند بهائي است. چه كاري مي توانند بكنند! ... »
در نمونه ای دیگر از این سخنان، به صراحت از بهایی بودن محمدرضا پهلوی پرده برداشته شده است:
يكي از افراد نظامي به نام سرهنگ اقدسيه در جلسه بهائيان شيراز مورخ 18/4/1347، ضمن بهائي خواندن شاه، درباره نحوه برخورد خود با افراد مسلمانان اظهار داشت :

« ... افتخار ما بر ديانت بهائي است . من زماني كه در ارتش بودم، سربازان و درجه داران و افسران بهائي را احترام مي گذاشتم. ولي اگر يك فرد مسلمان از ديگري شكايت مي كرد، دستور شلاق زدنش را مي دادم ... ما اطلاع داريم كه شاهنشاه آريامهر بهائي مي باشند. ما بهائيان همه پولدار هستيم و ترقي بيشتري خواهيم كرد. »

5 – اصولاً در میان نخبگان فراماسونری ایران، نسبت بالائی از بهائیان وجود دارد که افرادی همچون « علیقلی نبیل الدوله » ، « میرزا آقا خان کرمانی » ، « ابراهیم حکیمی » ، « سید جمال واعظ » ، « ذبیح اله قربانی » ، « احسان یارشاطر» ، « امیرعباس هویدا » ، « پری اباصلتی » و ... از این دسته اند. امیر عباس هویدا که طولانی ترین دوره ی نخست وزیری را در زمان محمد رضا پهلوی داشته و به چاپلوسی هم معروف بوده است، و احسان یارشاطر که تحقیقات بسیاری را در زمینه ی ادبیات فارسی انجام داده است، هر دو هم بهائی و هم فراماسونر بوده اند.

6 – روابط قوی عباس افندی (از رهبران بهاییت) با گروه های ماسونی و Theosophical Society در این رابطه، دکتر عبدالله شهبازی (از تاریخ نویسان معاصر) در کتاب « نظریه ی توطئه » و نیز در مقاله ی « جستارهایی از تاریخ بهاییت»، چنین نوشته است:
"سفر سال‌هاي 1911 – 1913 عباس افندي به اروپا و آمريکا، سفري کاملاً ‏برنامه‌ريزي شده بود. بررسي جريان اين سفر، و مجامعي که عباس افندي در آن ‏حضور يافت، نشان مي‌دهد که کانون‌هاي مقتدري در پشت اين ماجرا حضور ‏داشتند و مي‌کوشيدند تا اين "‎پيغمبر"‎‏ نوظهور شرقي را به عنوان نماد پيدايش "مذهب جديد انساني"، و آرمان « ماسوني – تئوسوفيستي » معرفي کنند. اين بررسي ‏ثابت مي‌کند که کارگردان اصلي اين نمايش، انجمن جهاني تئوسوفي (يکي از ‏محافل عالي ماسوني غرب) بود

در اين سفر، تبليغات وسيعي درباره ی عباس ‏افندي، به عنوان يکي از رهبران تئوسوفيسم، صورت گرفت؛ در حدي که ملکه ‏ی روماني و دخترش ژوليا وي را به عنوان « رهبر تئوسوفيسم » مي‌شناختند و به اين ‏عنوان با او مکاتبه داشتند. عباس افندي در اين سفر با برخي رجال سياسي و ‏فرهنگي ايران‌ چون جلال‌الدوله پسر ظل‌السلطان، دوستمحمدخان معيرالممالک ‏داماد ناصرالدين‌شاه، سيد حسن تقي‌زاده، ميرزا محمد خان قزويني، عليقلي خان ‏سردار اسعد بختياري و ... ملاقات کرد. اين ماجرا، که حمايت کانون‌هاي ‏عالي قدرت جهان معاصر را از بهائي‌گري نشان مي‌داد، بر محافل سياسي عثماني ‏و مصر نيز تأثير نهاد و عباس افندي پس از بازگشت از اين سفر، وزن و اهميتي ‏تازه يافت. "

21 – توليد و پرورش گوساله ي سرخ موي (Red Heifer).

صهونيست ها که برادران و همراهان هميشگي فراماسون ها مي باشند، همزمان با آخرين تلاش ها براي تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد سليمان، تلاش هايي نيز در جهت فراهم ساختن ابزار و ملزومات ساخت معبد، انجام داده اند. در اين راستا، حرکت هايي در جهت توليد و پرورش يکي از مهمترين ملزومات ساخت معبد که همانا گوساله ي سرخ موي (Red Heifer) است، انجام شده است.

در عقيده ي خرافي يهوديان و مسيحيان صهيونيست، قبل از ساخت معبد سوم سليمان، بايد مراسم قرباني گوساله ي سرخ موي (Red Heifer) با تشريفات خاصي انجام شود و به دنبال آن، ساخت معبد سوم سليمان آغاز گردد. براي آشنايي بهتر با اين مراسم، به توضيحات زير توجه فرماييد:

« قبل از شروع عمليات ساخت معبد، بايد مراسم تطهير انجام شود و براى انجام آن مى‏بايست گوساله ي ماده ي سرخ مويى‏ قربانى گردد.

بر اساس تعليمات يهود، اين گوساله مى‏بايست سرخ موى و بدون هيچ عيب و نقصى باشد؛ به گونه اي که بيش از 3 تار موي سفيد يا سياه در بين موهايش وجود نداشته باشد؛ هيچ گاه يوغى بر آن بسته نشده باشد و گوساله‏اى‏ نزاده باشد. گوساله در هنگام قربانى بايد حتماً 3 ساله باشد.

در روز مراسم، گوساله بايد در مكانى خارج از اردوگاه محل اقامت خاخام ها در محوطه ي معبد، قربانى گردد. پس از آن مقدارى از خون او برداشته ‏شده و در جلوى خيمه ي اجتماع پاشيده مى‏شود.

سپس گوساله به همراه پوست، گوشت، چرم، فضولات و خونش تماماً به همراه چوب سرو (سدر؟)، زوفاى مصرى (نوعي گياه) و پارچه ي مخملي به وسط آتش انداخته شده و آتش تا خاكستر شدن گوساله روشن نگاه داشته مي شود. محل قربانى و سوزاندن گوساله در كنار كوه زيتون قرار دارد. پس از سوزاندن گوساله، شخصى پاك‏ (کسي که به جنازه يا خون گوساله دست نزده است) مى‏بايست خاكسترها را جمع‏آورى كرده و به بالاى كوه زيتون ببرد. پس از آن، توده ي عظيم خاكستر به جاى مانده را با آب مخلوط كرده و آب تطهير را از آن تهيه مى‏كنند.

يهوديان معتقدند كه قبل از شروع عمليات ساخت معبد سليمان، كل محوطه معبد كه بنا بر بعضى روايات، كل اورشليم قديم را شامل مى‏شود بايد با آب تطهير، پاک و مطهر گردد. »(350)

البته علاوه بر مطالب فوق، تعدادي از صهيونيست هاي افراطي، شروط ديگري را نيز براي گوساله ي سرخ موي قرباني، ذکر کرده اند که از جمله ي اين شروط، مي توان به اين موارد اشاره کرد که اولاً گوساله بايد حتماً در اسراييل به دنيا آمده باشد و ثانياً حتي 1 يا 2 تار موي سفيد يا سياه، در بين موهاي گوساله موجود نباشد.(351)

گروه هاي صهيونيستي که بعد از تشکيل دولت ماسوني و غاصب اسراييل، ادعا مي کنند که شرايط را براي بازگشت منجي بني اسراييل آماده کرده اند، در سال هاي اخير، تلاش هاي فراواني را براي فراهم کردن اسباب و ملزومات مراسم قرباني گوساله ي سرخ موي انجام داده اند و در اين راه به نتايجي نيز دست يافته اند.

براي مثال، در طى چند دهه ي اخير يهوديان نقاط مختلف جهان، با استفاده از دانش ژنتيك اقدام به اصلاح نژادى گاوها براى توليد گوساله ي سرخ موى كرده‏اند که گزارش هاى متعددى در اين زمينه از سوئد، سوئيس، تگزاس، مى.سى.سى.‏پى و اسراييل منتشر شده است؛ اما اکثر اين تلاش ها به نتيجه نرسيده اند.(352)

با اين حال، در سال هاي اخير، خبر هاي تازه اي مبني بر اين که گوساله ي مورد نظر پرورش يافته است، از سوي رسانه هاي صهيونيستي مطرح شده است که مهمترين آن ها به شرح زيرند:

353) اين خبر، بازتاب وسيعي در رسانه هاي صهيونيستي داشته است، اما در هر حال به دليل اين که طبق نظر صهيونيست هاي افراطي، گوساله ي سرخ موي مي بايست در اسراييل متولد شود، استقبال چنداني از آن نشد.

354)

355) اين گوساله مورد حمايت فراوان گروه هاي صهيونيست قرار گرفت و پيرامون آن، تبليغات فراواني انجام شد؛ اما با گذشت 3 سال از آن ماجرا، در سال 2005 نيز ساخت معبد آغاز نشد. زيرا به دليل دفاع جانانه ي مسلمانان از مسجد الاقصي، صهيونيست ها شرايط را براي تخريب اين مسجد و ساخت معبد دروغين سليمان مهيا نديدند.
1) اولين خبر در اين رابطه مربوط به سال 1997 است که در 14 ژوئن اين سال، « Clyde Lott » از ايالت مي.سي.سي.پي آمريکا اعلام کرد که يک گوساله ي سرخ موي خالص پرورش داده است.( 2) به فاصله ي کوتاهي پس از خبر اول، در 15 آوريل سال 1997، رسانه هاي صهيونيستي اعلام کردند که يک گوساله ي سرخ موي خالص، در يک مزرعه ي وابسته به امور مذهبي، واقع در شهر حيفاي اسراييل متولد شده است. اين گوساله که در اثر لقاح مصنوعي متولد شده بود، به دليل تولد يافتن در اسراييل، مورد استقبال فراوان قرار گرفت؛ اما در سال 1998 اعلام شد که گوساله ي مذکور به دليل پيدا شدن يک لکه ي کوچک سفيد رنگ بر روي بدنش، ديگر قابل استفاده نيست. بدين ترتيب صلاحيت اين گوساله نيز براي مراسم قرباني رد شد.( 3) در سال 2002، رسانه هاي صهيونيستي اعلام کردند که يک گوساله ي سرخ موي خالص در اسراييل زاده شد. در 5 آوريل همان سال، دو خاخام به نام هاي « مناخيم مک اوور » و « چايم ريچمن » از اعضاي « موسسه ي معبد»، براي ديدن اين گوساله، به نزد صاحب آن رفتند و بعد از معاينات بسيار، صلاحيت آن را براي قرباني شدن تأييد کردند.(



گوساله ي سرخ موي (Red Heifer). يهوديان و مسيحيان صهيونيست, قرباني کردن اين گوساله و تطهير به وسيله ي خاکستر آن را يکي از شروط لازم براي ساخت معبد سليمان و ظهور منجي مي دانند

ادامه دارد .............

با توجه به پرورش چند گوساله ي سرخ موي از جانب صهيونيست ها، به نظر مي رسد که آنان به صورت جدي در پي اجراي اهداف شوم خود هستند. گرچه صهيونيست ها با وجود گوساله ي مذکور در سال 2005، نتوانستند معبد سليمان را در آن سال برپا کنند، اما آن ها به صورت جدي پروژه ي پرورش گوساله هاي سرخ موي قرباني را پي گيري مي کنند تا در وقت مناسب، يکي از آن ها را قرباني کرده و ساخت معبد سليمان را آغاز نمايند.

صهيونيست ها علاوه بر پرورش گوساله ي سرخ موي، تلاش هاي زيادي را نيز براي فراهم کردن ساير ملزومات مراسم قرباني انجام داده اند. براي مثال، از آن جا که محل ذبح و سوزاندن قرباني در نزديکي کوه زيتون قرار دارد و اين کوه در حال حاضر در محدوده ي حکومت خودگردان فلسطين واقع شده است، گروه هاي صهيونيستي تلاش هاي وسيعي را براي بيرون راندن ساکنان عرب و غير يهودي اين مناطق انجام داده اند. اين گروه ها بي شرمي را تا بدانجا رسانده اند که ادعا مي کنند به دليل حضور اعراب در نزديکي کوه زيتون، اين کوه و محل قرباني نزديک آن نجس بوده و بايد اين محل نيز قبل از انجام قرباني تطهير شود!(356) براي تطهير اين محل نيز گروه هاي صهيونيستي به دنبال بقاياي خاکستر گوساله ي سرخ مويي هستند که قرن ها پيش براي آخرين بار در اورشليم قرباني شد و براي اين تفحص نيز گروه هاي ويژه اي را تدارک ديده اند. جالب اين که بعضي از اين گروه ها نيز ادعا کرده اند که خاکسترهاي مذکور را يافته اند!(357)

با توجه به مطالبي که ذکر شد، به نظر مي رسد که صهيونيست ها براي رسيدن به هدف آخرالزمانيشان که همانا تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد سليمان است، در حال فراهم کردن همه ي تمهيدات هستند و اين کار را با وسواس زيادي انجام مي دهند. اين مسأله نشان مي دهد که توطئه ي آن ها براي تخريب مسجد الاقصي، روز به روز به مراحل خطرناکي نزديک مي شود و اين مسأله خود ضرورت آمادگي هر چه بيشتر مسلمانان را نشان مي دهد.

در نهايت بايد اين نکته را متذکر شويم که فراماسون ها و دوستان و زير دستان آن ها شامل صهيونيست ها، سران اوانجليکال و سران افراطي يهود، تلاش فراواني براي تخريب هر چه سريعتر مسجد الاقصي و ساخت معبد سليمان انجام مي دهند و در اين راه از همه ي ابزار و امکانات موجود، استفاده مي نمايند.

فراماسون ها و رهبران فاسد فرقه هاي مذکور، براي اين که اعمال خويش را توجيه کنند و فعاليت هاي خود را مستند نمايند، از تورات تحريف شده بهره برده و ادوات و ابزاري مشابه با آنچه در اين کتاب آمده است، فراهم نموده اند. لازم به ذکر است که فراماسون ها و صهيونيست ها و اکثر رهبران افراطي يهود و اوانجليکال، خود از ماهيت ضد ديني معبد دروغين سليمان خبر دارند، اما به منظور همراه کردن پيروان اوانجليکال و عامه ي يهوديان، ژست مذهبي به خود گرفته و تمهيداتي چون گوساله ي سرخ موي قرباني و ... را نيز در نظر گرفته اند تا مردم عادي يهود و اوانجليکال را بفريبند و با شعار زمينه سازي براي ظهور منجي، از آن ها در جهت تحقق اهداف آخرالزماني خود استفاده کنند. (البته لازم به ذکر است که درباره ي ظهور منجي، اختلاف کوچکي بين يهوديان صهيونيست و مسيحيان صهيونيست وجود دارد. بدين ترتيب که مسيحيان صهيونيست معتقد به بازگشت حضرت عيسي (ع) پس از ساختن معبد سليمان هستند، اما يهوديان حضرت عيسي (ع) را (نعوذ بالله) دروغگو مي پندارند و معتقدند مسيح واقعي کسي است که در آخرالزمان و پس از ساخت معبد سليمان ظاهر مي شود.(358) اما با اين حال بجز اختلاف مذکور، همه ي ديدگاه هاي مسيحيان و يهوديان صهيونيست درباره ي تخريب مسجد الاقصي، ساخت معبد سليمان و ظهور منجي يکسان است و فراماسون ها و رهبران صهيونيسم نيز عمدتاً از همين ديدگاه مشترک براي فريب اوانجليکال ها و يهوديان صهيونيست بهره مي جويند.)

بنابراين ما مسلمانان بايد هوشيار باشيم و علاوه بر اطلاع رساني به ساير برادران مسلمان و ساير انسان هاي آزاده، لازم است تا خود را براي مقابله با نقشه ي شومي که فراماسون ها، صهيونيست ها و يارانشان تدارک ديده اند، آماده کنيم.

ادامه دارد .............

22 – تلاش براي ارايه ي تصوير مادي از آينده ي دنيا و نفي وجود منجي آسماني.

همان طور که در بخش هاي قبل ملاحظه فرموديد، فراماسون ها براي رسيدن به اهداف آخرالزمانيشان، به روش هاي متفاوتي متوسل مي شوند؛ به طوري که در برابر ملل مختلف، سياست هاي متفاوتي را به کار مي بندند.

به عنوان مثال، فراماسونر ها براي سوء استفاده از نيروي مسيحيان (که پرجمعيت ترين پيروان دين هاي آسماني در دنيا هستند)، آن ها را فريب داده و با ادعاي تلاش براي بازگشت مسيح (ع)، از حمايت آنان برخوردار شده و نقشه هاي آخرالزمانيشان را تا حد زيادي اجرا کرده اند. اين حربه ي آنان باعث شده است تا مردم عادي آمريکا (به خصوص اوانجليکال ها) از دولت آمريکا و دولت اسراييل حمايت کرده و به شدت براي بقاي اسراييل تلاش کنند. در واقع ادعاي تلاش براي بازگشت مسيح (ع)، ترفندي است که ماسون ها از آن براي کسب حمايت مردم کشورشان استفاده مي نمايند.

اما فراماسون ها براي بخش ديگري از مردم جهان، برنامه ي متفاوتي را تدارک ديده اند. بدين ترتيب که به واسطه ي حمايت از نظريه هايي همچون نظريه ي « پايان تاريخ » فوکوياما، نظريه ي « موج سوم » آلوين تافلر و ...، کمال مطلوب را براي کشور هاي جهان سوم، همان شرايط کنوني کشور هاي غربي دانسته و نظام ليبرال–دموکراسي امروزه ي کشور هاي غربي و موج علمي و اطلاعاتي اين کشور ها را منجي کشور هاي جهان سوم مي دانند.(359)

آنان با تبليغ اين نکته که نظام کنوني کشور هاي غربي، منجي کشور هاي جهان سوم و منجي کل جهان است، تلاش مي کنند تا اعتقاد به منجي آسماني را در پيروان اديان الهي از بين ببرند و آن ها را سرگرم منجيان دروغين زميني نمايند.

علاوه بر اين ها نظريه هايي همچون نظريه ي « پايان تاريخ » فوکوياما، نظريه ي « موج سوم » آلوين تافلر و ... که شرايط کنوني جهان غرب را آرمان بشري و کمال مطلوب مي دانند، وجود هر گونه آينده ي اميدبخش را رد کرده و انسان ها را از پويايي و حرکت به سوي آرمان هاي بزرگ اخلاقي و اجتماعي منع مي کنند.

با توجه در مطالب ذکر شده، در مي يابيم که در صورت موفقيت ماسون ها در نقشه ي فوق، آنان با اين ترفند مي توانند حرکت هاي اميد بخش و نجات بخش منجي گرايانه ي پيروان اديان الهي را متوقف کنند و نظام طاغوتي خود را به عنوان منجي کشور هاي جهان سوم معرفي نمايند.

متأسفانه امروزه بسياري از کشور هاي مسلمان تحت تأثير ديدگاه مذکور قرار گرفته و تنها براي رسيدن به شرايط مادي جهان غرب تلاش مي کنند و از هرگونه حرکت منجي گرايانه اجتناب مي ورزند و در اين زمينه در رکود و سکوت مرگباري معلقند. با کمال تأسف، بسياري از کشور هاي اسلامي از جمله عربستان، امارات متحده ي عربي، کويت، مالزي و ... در اين وضعيت به سر مي برند.

بدين ترتيب به نظر مي رسد که ما مسلمانان وظيفه داريم تا اين نقشه ي پليد جهان غرب را افشا نماييم و در جهت مقابله با اين پديده ي شوم، از همه ي ابزار هاي مشروع استفاده کنيم. ان شا الله اين تلاش ما مي تواند علاوه بر بيداري و تحرک ساير برادران مسلمانمان، زمينه ي بيداري و هوشياري پيروان ساير اديان الهي را در کشور هاي جهان سوم آماده نمايد.

ادامه دارد .............

23 – تلاش براي معرفي کشور ماسوني آمريکا به عنوان منجي ملت هاي جهان در فيلم هاي هاليوودي.

فراماسون ها و صهيونيست ها که با ادعاي بازگشت مسيح (ع) و ظهور منجي به فريب مسيحيان اوانجليکال و يهوديان مي پردازند، به صورت کاملاً موذيانه و نامحسوس وجود هرگونه منجي آسماني را نفي مي کنند و خود را به عنوان منجي بشريت معرفي مي نمايند که اين امر توسط فيلم هاي هاليوودي و با تأثير بر ناخودآگاه انسان ها به نحو احسن انجام مي شود.

بسياري از فيلم هاي هاليوودي تا کنون توليد شده اند که در آن ها از خطري بزرگ براي تمدن بشري سخن به ميان آمده است. در اين فيلم ها عموماً عنوان شده است که خطراتي همچون ويروس هاي مرگبار، موجودات وحشي ناشناخته، انسان هاي تغيير حالت يافته در محيط آزمايشگاه، موجودات فضايي، دايناسور ها، شهاب سنگ هاي آسماني، جنگ هاي اتمي و ... همواره جان همه ي انسان ها را تهديد مي کنند. از مهمترين فيلم ها در اين زمينه مي توان به فيلم هاي (Resident Evil)، (Reign of Fire)، (War of The worlds)، (Armageddon) و ... اشاره کرد.(360)

اما نکته ي مشترک در بين همه ي فيلم هاي فوق اين است که در همه ي آن ها دولت ماسوني آمريکا و يا يک قهرمان آمريکايي، مردم دنيا را از خطري که آنان را تهديد مي کند، نجات مي دهد و بقيه ي ملت ها انگشت به دهان، قهرمان آمريکايي را تحسين مي کنند.

جالب اينجا است که در فيلم هاي مذکور، هيچ خبري از منجي آسماني نيست و جهان در حالي که غرق در فلاکت و مصيبت است، بدون منجي الهي با خطر دست و پنجه نرم مي کند. در واقع قهرمانان آمريکايي و يا دولت آمريکا در اين فيلم ها، به جاي منجي آسماني نقش ايفا مي کنند و خود را در نقش يک منجي زميني قدرتمند نشان مي دهند.

براي مثال حتي در فيلم (Armageddon) که نام آن از کتاب مکاشفات يوحنا اقتباس شده است، خبري از درگيري بين دو سپاه خير و شر نيست و منجي فيلم نيز حضرت عيسي (ع) نمي باشد؛ بلکه در اين فيلم، خطر اصلي از جانب شهاب سنگ هاي آسماني بوده و منجي فيلم نيز يک گروه علمي است که مانع برخورد شهاب سنگ ها به زمين مي شود!(361) اين فيلم نشان مي دهد که دولت هاي ماسوني تلاش مي کنند تا مفاهيمي همچون واقعه ي کم و بيش ساختگي آرماگدون را نيز به صورت يک حادثه ي طبيعي تفسير کنند و خود را به عنوان منجي آن معرفي نمايند.

اين حرکت فيلم هاي هاليوودي قطعاً بي دليل نبوده و هدف خاصي را دنبال مي کند. هدف اصلي از ساخت اين فيلم ها، انکار وجود هرگونه منجي آسماني و معرفي دولت هاي قدرتمند ماسوني به عنوان منجي زميني مي باشد. در واقع همانگونه که قدرت هاي ماسوني با حمايت از نظريه هايي چون نظريه ي « پايان تاريخ » فوکوياما، نظريه ي « موج سوم » آلوين تافلر و ... سعي در قبولاندن خود به عنوان منجي به قشر دانشگاهي و تحصيلکرده دارند، فيلم هاي هاليوودي نيز تلاش مي کنند تا در نظر مردم عادي، دولت هاي ماسوني را به عنوان منجي زميني معرفي کنند.

با توجه به مطالب ذکر شده، درمي يابيم که بر خلاف ادعاي دولت هاي ماسوني مبني بر تلاش براي بازگشت مسيح (ع)، اين کشور ها که اساساً بر مبناي تعاليم الحادي شکل گرفته اند، عملاً خود را به عنوان منجي جهان معرفي مي نمايند و وعده هاي شيرين اديان الهي را مبني بر ظهور منجي الهي نفي مي کنند. بنابراين وظيفه ي ما مسلمانان است که با تبليغات، فيلم ها و نظريات توطئه آميز دولت هاي ماسوني مقابله نماييم و حرکت هاي شيطاني آن ها را افشا کنيم. مطمئناً اگر در اين راه کوتاهي کنيم، به دليل تبليغات وسيع فراماسونر ها، نسل جوان مسلمانان در آينده، دولت هاي ماسوني (از جمله آمريکا) را به عنوان منجي و کعبه ي آمال خود خواهند پنداشت. اين مسأله ضرورت اقدام هرچه سريع تر مسلمانان را در جهت مقابله با توطئه هاي ماسون ها نشان مي دهد.

از ديدگاه فراماسون ها، اين جهان خداوندي ندارد؛ بلکه عناصر خلقت به صورت تصادفي اين جهان را خلق کرده اند. بنابر اين نظريه، انسان نيز يک حيوان است و حق دارد مطابق ذات خود، هر کاري را که دوست دارد، انجام دهد. گروه هاي ملحد ماسوني، پيامبران را (نعوذ بالله) دروغگو و خيانتکار مي دانند، زيرا معتقدند که پيامبران مانع لذت جويي انسان ها شده و آنان را از بازگشتن به اصل حيواني؟! خود باز داشته اند!(362)

گروه هاي فراماسون و صهيونيست، در سناريوي جديد خود، تلاش کرده اند تا چهره ي پيامبران الهي را تخريب نمايند. براي مثال، آن ها از سال ها قبل با انتشار کتب و پخش فيلم هاي متعدد، سعي در تخريب چهره ي پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) داشته اند که اين مسأله بر هيچ کس پوشيده نيست. از جمله ي اين اقدامات در سال هاي اخير، مي توان به چاپ کاريکاتور هاي موهن از پيامبر گرامي اسلام (ص) در روزنامه هاي دانمارکي و ديگر روزنامه هاي اروپايي و آمريکايي اشاره کرد.(363)

فراماسون ها که در طول قرون 20 و 21، با شعار بازگشت مسيح (ع) و تبليغ جنگ کذايي آرماگدون، توانسته اند مسيحيان اوانجليکال و عده ي زيادي از يهوديان را با خود همراه کنند و با فريب آنان، حکومت ظاهراً يهودي و باطناً ماسوني اسراييل را بنيان نهند، حال که ساخت معبد سليمان و تشکيل حکومت جهاني شيطاني را در دسترس مي پندارند، ديگر نيازي به استفاده از شعار بازگشت مسيح (ع) نمي بينند و اين حربه را کنار گذاشته اند. اين گروه هاي ملحد که کاملاً تفکر ضد ديني دارند، اکنون و در واپسين گام هاي خود براي تشکيل حکومت جهاني شيطاني، در تلاش هستند تا آرام آرام نقاب مذهبي و منجي گرايانه ي خود را از چهره شان کنار زده و چهره ي واقعي و ضد ديني خود را نشان دهند؛ زيرا اصل تفکر اين گروه ها، چيزي جز مقابله با اديان الهي نيست و در نهايت نيز قصد دارند تا ريشه ي اديان را به خيال خام خود بخشکانند. به همين دليل، در سال هاي اخير شروع به تخريب چهره ي حضرت عيسي (ع) کرده اند تا اميد مسيحيان به ظهور منجي را نيز به يأس تبديل کنند.

يکي از فيلم هايي که در سال هاي اخير، مطابق با اهداف فراماسونري و در جهت تخريب چهره ي حضرت عيسي (ع) ساخته شده است، فيلم « کد داوينچي » يا « Da Vinci Code » مي باشد. فيلم « کد داوينچي » از کتابي به همين نام اقتباس شده است که در سال 2003 منتشر گرديد و در سال 2006، فيلمي از روي آن ساخته شد.(364)

در فيلم « کد داوينچي » موضوع داستان پيرامون تابلوي نقاشي معروف « شام آخر : last supper The » مي باشد.(365) اين تابلو، تابلويي رمز آميز و موذيانه است که « لئوناردو داوينچي» نقاش مشهور ايتاليايي آن را به تصوير کشيده است. اين نقاش معروف ايتاليايي که بنابر قراين بسيار، تحت تأثير تفکرات گروه هاي مخفي و شبه کابالايي قرار داشته،(366) عقايد منحرف خود را در اين تابلوي نقاشي، در معرض نمايش گذاشته است. براي بررسي بهتر اين مطلب، بهتر است ابتدا نگاهي به تابلوي نقاشي مذکور بيندازيم:(367)
24 – ساخت فيلم « کد داوينچي » يا « Da Vinci Code » .



تابلوي اصلي«شام آخر: The Last Supper» اثر «لئوناردو داوينچي » نقاش معروف ايتاليايي.




تابلويي از روي تابلوي اصلي شام آخر رسم شده و وضوح بيشتري دارد.

تابلوي « شام آخر » لئوناردو داوينچي از نظر آفرينش هنري، يکي از زيباترين نقاشي هايي است که در طول تاريخ رسم شده است؛ اما اين نقاشي بسيار زيبا، حاوي نکات مخفي و کفرآلودي است که در بطن آن پنهان شده است. براي درک بهتر اين مسأله، به توضيحات زير توجه فرماييد:

اگر در تابلوي نقاشي « شام آخر » دقت فرماييد، قطعاً متوجه خواهيد شد که شخصي که در سمت راست حضرت عيسي (ع) نشسته است، يک زن مي باشد. (البته از نظر ما در سمت چپ تصوير ديده مي شود؛ اما در نقاشي، در سمت راست ايشان نشسته است.)

بر خلاف تصور عده اي از مسيحيان که اين شخص را سنت جان « Saint John » (يکي از حواريون حضرت مسيح (ع) ) مي پندارند، شخص مذکور، مطمئناً يک زن مي باشد. اگر از نزديک نگاهي به تصوير اين شخص بيندازيم، اين مسأله بهتر مشخص خواهد شد:



در تابلوي اصلي«شام آخر: The Last Supper» اثر «لئوناردو داوينچي », در سمت راست حضرت عيسي (ع) تصوير يک زن به چشم ميخورد.

ادامه دارد ............

به نظر داوينچي، اين زن « مريم مجدليه » بوده و « شام آخر »، ضيافت شامي است که حضرت عيسي (ع)، خبر ازدواجش با مريم مجدليه را به حواريون اعلام مي نمايد!(368) (مريم مجدليه معاصر حضرت عيسي (ع) مي زيسته و شخصيت بسيار برجسته اي در مسيحيت بوده است. در مورد وي اقوال گوناگوني بيان شده است. برخي از منابع او را عضو يک خاندان سلطنتي در زمان حضرت عيسي (ع) مي دانند. بعضي از منابع مسيحي مي گويند که وي زني بدکاره بوده که توسط حضرت عيسي (ع) از سنگسار نجات يافته و سپس ايمان آورده و از پيروان آن حضرت شده است.(369) اما منابع مذکور، اين مطلب را بدون شواهد قوي بيان کرده اند و به همين دليل، احتمال اين که اين داستان صحيح نباشد، بسيار است. لازم به ذکر است که انجيلي منسوب به مريم مجدليه وجود دارد که گفته مي شود اين انجيل، شباهت بسيار زيادي با آنچه که قرآن درباره ي حضرت عيسي (ع) ذکر کرده است، دارد.(370) به نظر نگارنده ممکن است که بدسابقه جلوه دادن مريم مجدليه در منابع مسيحي، و توهين هاي ديگري که به مريم مجدليه شده است (مانند نقاشي هاي فراواني که از او به صورت عريان کشيده شده است)، همگي به دليل شباهت مطالب انجيل منسوب به او با مطالب قرآن در مورد حضرت عيسي (ع) مي باشد؛ زيرا دستگاه واتيکان به هر شکل ممکن، مطالبي را که حقانيت اسلام را تأييد مي کند، تحت سانسور شديد قرار مي دهد. بدين ترتيب به نظر مي رسد به دليل شباهت بعضي از مطالب انجيل منسوب به مريم مجدليه با مطالب قرآن، واتيکان سعي در بدسابقه جلوه دادن وي داشته است.)

از جمله شواهدي که نشان مي دهد داوينچي تلاش کرده است تا در تابلوي « شام آخر »، تفکر منحرف خويش را به نمايش بگذارد، اين است که در اين تابلو حواريون با چهره هايي کاملاً متعجب و عصباني به تصوير کشيده شده اند. حتي چاقويي در دست يکي از حواريون به نام سنت پيتر (Saint Peter)، ديده مي شود که اين چاقو به شکل تهاجمي در دست وي قرار دارد. علاوه بر اين در اين تابلو ديده مي شود که سنت پيتر، دست خود را به حالت تهديد آميز در جلوي گردن مريم مجدليه گرفته و با اين کار او را تهديد به مرگ کرده است. به نظر مي رسد که داوينچي با اين کار قصد داشته است تا به مخاطبان خود القا کند که نه تنها حضرت عيسي (ع) با مريم مجدليه ازدواج کرده است، بلکه حواريون نيز ازدواج و نقض تجرد حضرت عيسي (ع) را عملي خائنانه دانسته و ايشان را سرزنش کرده اند!

در تصوير زير، چهره هاي متعجب و عصباني حواريون را ملاحظه مي فرماييد:



چهره هاي متعجب و خشمگين حواريون در تابلوي شام آخر اثر لئوناردو داوينچي. به نظر ميرسد که داوينچي با اين کار قصد داشته است تا به مخاطبان خود القا کند که نه تنها حضرت عيسي (ع) با مريم مجدليه ازدواج کرده است, بلکه حواريون نيز ازدواج حضرت عيسي (ع) را عملي خائنانه دانسته و ايشان را سرزنش کرده اند.

در تصوير زير چاقويي که در دست سنت پيتر (يکي از حواريون وجود دارد)، و نيز تهديد مريم مجدليه توسط او را ملاحظه مي فرماييد:



شواهدي که نشان مي دهد از نظر داوينچي, حواريون از ازدواج حضرت مسيح(ع) با مريم مجدليه خشمگين شده اند.



عکس راست: چاقو در دست سنت پيتر

عکس چپ:دست تهديد کننده سنت پيتر در جلوي گردن مريم مجدليه

همان گونه که ملاحظه فرموديد، « لئوناردو داوينچي» عقايد منحرف کابالايي خود را به صورت کاملاً رمز آميز در تابلوي « شام آخر » به کار گرفته و بدين وسيله تلاش نموده تا عقايد الحادي خويش را به دور از چشم کليسا، به نسل هاي بعد منتقل کند. در زماني که شواليه هاي معبد (Knights Templar) و ساير افراد شرکت کننده در اجتماعات مخفي به سهولت اعدام مي شدند، نقاشي هاي داوينچي مي توانست بهترين وسيله براي انتقال مفاهيم الحادي و کابالايي باشد که به نظر مي رسد داوينچي توانسته است اين نقش را به نحو احسن انجام دهد. (ادعاي ازدواج حضرت عيسي (ع) و مريم مجدليه براي اولين بار از سوي شواليه هاي معبد (Knights Templar) بيان شد؛ اين گروه ادعا کردند که در ويرانه هاي معبد موسوم به معبد سليمان، شواهد ازدواج حضرت عيسي (ع) و مريم مجدليه را يافته اند!(371) شواليه هاي معبد در انتشار ادعاي خود موفق نشدند؛ زيرا به دليل کفرآميز بودن تعليماتشان، از سوي مردم و کليسا طرد شده بودند. با توجه به اين مسأله مي توان نتيجه گرفت که به احتمال زياد، داوينچي با مشاهده ي اين وضعيت تلاش کرده است تا مطلب مذکور را به صورت پنهاني و از طريق نقاشي بيان کند.)

ادامه دارد ............

اما کتاب و فيلم « کد داوينچي » با هدفي کاملاً مشخص و در زماني حساس به بازارهاي کتاب و سالن هاي سينما عرضه شدند. انتشار کتاب « کد داوينچي » در سال 2003 و پخش فيلم آن در سال 2006، خود نشان دهنده ي وجود يک توطئه ي سازمان يافته در جهت ترويج عقايد انحرافي در مورد حضرت عيسي (ع) مي باشد.

صرف نظر از صورت ظاهري داستان در کتاب و فيلم « کد داوينچي »، نکته ي مهمي که در اين فيلم به چشم مي خورد، ترويج مخفيانه ي تفکري مسموم و شيطاني است که فراماسون ها و صهيونيست ها به آن دامن مي زنند. در اين تفکر، حضرت مسيح (ع) با مريم مجدليه (Mary Magdalene) ازدواج کرده و صاحب فرزند شده و بعد از چند سال زندگي مخفيانه، فوت کرده است! اين تفکر مسموم، براي اولين بار توسط شواليه هاي معبد وارد اروپا شد و آنان با ارايه ي اسناد جعلي، سعي در مستند سازي تفکر شيطانيشان نمودند. اين تفکر سال ها در بين گروه هاي مخفي و کابالايي اروپا رواج داشت تا اين که فراماسونري به عنوان وارث مهم کابالا و تعاليم شواليه هاي معبد، تفکر مذکور را پذيرفت.

فراماسون ها که خود وارث تعاليم کفر آميز کابالا هستند، از نقاشي معروف « شام آخر » سوء استفاده کرده و تلاش کرده اند تا با عنوان کتاب و فيلم داستاني، افکار کابالايي داوينچي را در ذهن مسيحيان تزريق کرده و در آنان ايجاد شبهه نمايند. زيرا از نظر مسيحيان، تجرد يکي از ويژگي هاي قديسين مسيحي است. بدين ترتيب اشاعه ي اين مطلب که حضرت مسيح (ع) ازدواج کرده است، در اعتقاد آنان نسبت به حضرت مسيح (ع) تشکيک ايجاد خواهد کرد. از سوي ديگر، ترويج اين فکر که حواريون از ازدواج حضرت عيسي (ع) خشمگين شده اند، بيش از پيش مسيحيان را نسبت به اين پيامبر بزرگوار بدبين مي نمايد.

البته لازم به ذکر است که در ديدگاه اسلامي، گر چه اشاره اي به ازدواج حضرت عيسي (ع) نشده است، اما پذيرش ازدواج ايشان نيز خدشه اي به شخصيت اين پيامبر بزرگ وارد نمي نمايد؛ زيرا ازدواج از سنت هاي پسنديده ي الهي است. اما اشاره به ازدواج حضرت عيسي (ع) در تابلوي « شام آخر »، با هدف تخريب اين پيامبر خدا انجام شده است، نه به نيت تصديق ايشان. کما اينکه خشم حواريون در تابلوي «شام آخر » نيز بيش از پيش، پرده از نيات پليد داوينچي برمي دارد.

نکته ي مهم اين که فيلم « کد داوينچي » زماني اهميت مي يابد که بدانيم اين فيلم، علاوه بر القاي مستقيم مفاهيم انحرافي پيرامون زندگي حضرت مسيح (ع)، به صورت غير مستقيم نيز زمينه را براي فيلم خطرناک و به ظاهر مستند « مقبره ي گمشده ي عيسي (ع) » يا « The lost tomb of Jesus »، آماده مي نمايد. فيلم اخير، مفاهيمي کاملاً مشابه « کد داوينچي » داشته و در سال 2007 به مخاطبان سينما عرضه شده است که در ادامه به آن نيز خواهيم پرداخت.

بنابراين همان گونه که ملاحظه فرموديد، فراماسون ها که در طول قرون اخير با شعار بازگشت مسيح (ع) و تبليغ جنگ کذايي آرماگدون، توانسته اند عده اي از مسيحيان و يهوديان را با خود همراه کنند و با فريب آنان، حکومت ظاهراً يهودي و باطناً ماسوني اسراييل را بنيان نهند، حال که خود را در آستانه ي تشکيل حکومت جهاني شيطاني مي بينند، ديگر نياز چنداني به استفاده از شعار بازگشت مسيح (ع) احساس نمي کنند. بدين ترتيب در سال هاي اخير شروع به تخريب چهره ي حضرت عيسي (ع) کرده اند تا اميد مسيحيان به ظهور منجي را نيز به يأس تبديل کنند و بدين ترتيب به خيال خود، نابودي اديان الهي را جشن بگيرند.

بدين ترتيب وظيفه ي همه ي مسلمانان و مسيحيان آزاده ي جهان است که با توطئه ي مذکور به مقابله بپردازند و اهداف پنهاني اين حرکت شوم را براي جهانيان تبيين نمايند.

ادامه دارد ..............

فيلم جنجالي «The lost tomb of Jesus » يا « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) »، حاصل همکاري يک کارگردان فراماسونر به نام جيمز کامرون (James Cameron)، و يک باستان شناس و فيلم ساز يهودي صهيونيست به نام سيمشا جاکوبوويچي (Simcha Jacobovici) مي باشد.(374) شواهد فراماسونر بودن جيمز کامرون و سيمشا جاکوبوويچي را در تصاوير زير ملاحظه مي فرماييد:(375)

25 – ادعاي کشف مقبره ي مسيح (ع) و خانواده اش؟!

بعد از اکران فيلم پر سر و صداي « کد داوينچي » در سال 2006، فيلم ظاهراً مستند « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » يا « The lost tomb of Jesus » موجب شوکه شدن جهان مسيحيت در سال 2007 شد؛ اين فيلم توسط يک کارگردان و فراماسونر معروف به نام جيمز کامرون (James Cameron) به دنياي سينما عرضه گرديد.(372)

جيمز کامرون که با ساخت فيلم فاسد « تايتانيک »، برنده ي جايزه ي اسکار شد و شهرت جهاني براي خويش رقم زد، در سال 2007 فيلمي به ظاهر مستند درباره ي پيدا شدن مقبره ي حضرت مسيح (ع) و همسر و فرزندشان! ساخته و روانه ي بازار کرد.(373) اين مسأله که چه چيزي کارگردان يک فيلم غير اخلاقي همچون « تايتانيک » را به سمت ساخت فيلمي درباره ي مذهب سوق مي دهد، قطعاً جاي سوال دارد؟! و همين مطلب مي تواند اهداف شيطاني سازندگان چنين فيلمي را به خوبي نشان دهد.

فيلم جنجالي «The lost tomb of Jesus » يا « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) »، حاصل همکاري يک کارگردان فراماسونر به نام جيمز کامرون (James Cameron)، و يک باستان شناس و فيلم ساز يهودي صهيونيست به نام سيمشا جاکوبوويچي (Simcha Jacobovici) مي باشد.(374) شواهد فراماسونر بودن جيمز کامرون و سيمشا جاکوبوويچي را در تصاوير زير ملاحظه مي فرماييد:(375)




شواهد عضويت کارگردان مشهور, جيمز کامرون (James Kameron) در فراماسونري.




شواهد يهودي بودن و صهيونيست بودنسيمشا جاکوبوويچي(Simcha Jacobovici) , باستان شناس و فيلم ساز معروف.

همان گونه که ملاحظه فرموديد، يک فراماسونر و يک صهيونيست يهودي، فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح » را ساخته اند. حضور اين دو شخص در رأس تهيه کنندگان فيلم مذکور، قطعاً سنديت و حقانيت فيلم را زير سوال مي برد.

بعد از معرفي سازندگان اين فيلم، اکنون به خود فيلم مي پردازيم:

فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » يا « The lost tomb of Jesus » که عنوان فيلم مستند را يدک مي کشد، در سال 2007 به صنعت سينماي جهان معرفي شد. در اين فيلم، کارگردان فيلم و گروهي از باستانشناسان که عمدتاً يهودي هستند، ادعا کرده اند که مقبره ي حضرت مسيح (ع) و خانواده شان، ازجمله مقبره ي همسر و پسرشان! را کشف کرده اند.(376) مطابق اين ادعا، اين مقبره ي خانوادگي در سال 1980، و به دنبال عمليات ساختمان سازي در اطراف بيت المقدس (اورشليم) کشف شده است.(377)


مقبره ي خانوادگي کشف شده در اورشليم(بيت المقدس) که باستان شناسان صهيونيست و فيلم سازان فراماسونر, آن را مقبره ي خانوادگي عيسي (ع) مي دانند و ادعا مي کنند که همسر و پسر؟! حضرت عيسي (ع) نيز به همراه ايشان در همين مکان دفن شده اند!

بنا بر گفته ی تهیه کنندگان این فیلم، در این مقبره ی خانوادگی، 10 قبر وجود دارد، که 6 قبر از 10 قبر، با توجه به نوشته های آرامی (Aramaic) روی آن ها تعیین هویت شده اند. صاحبان این 6 قبر عبارتند از:(378)

1 – (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف.
2 – (Maria) یا مریم (مادر عیسی).
3 – (Yose) یا یوسف (برادر عیسی)؛ (با یوسف سطر اول تفاوت دارد.).
4 – (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی.
5 – (Mariamene e Mara) یا مریم مجدلیه.
6 – (Matya) یا متی؛ (یکی از بستگان مریم مادر عیسی).

ادامه دارد ..............

بنا بر ادعای فیلم سازان، آن ها دو دلیل اصلی دارند که با توجه به آن ها، قبور مذکور را متعلق به خانواده ی حضرت عیسی (ع) می دانند:(379)

1 – محاسبات آماری: فیلم سازان می گویند که به کمک متخصصان آمار، محاسبه نموده اند که احتمال این که یک خانواده ی دیگر، به غیر از خانواده ی حضرت عیسی (ع)، چنین نام هایی داشته باشند، برابر 600/1 (یک ششصدم) است. بنابراین به احتمال زیاد این مقبره، مقبره ی خانوادگی حضرت مسیح (ع) می باشد!(380)

2 – آزمایشات DNA: فیلم سازان می گویند که به کمک متخصصان مهندسی ژنتیک، DNA باقیمانده ی اجساد مقبره های (Yeshua bar Yehosef) یا (عیسی پسر یوسف) و (Mariamene e Mara) یا (مریم مجدلیه) را آنالیز نموده و به نتایج زیر دست یافته اند:

در این آزمایش که برای تعیین توارث مادری، بر روی (mt DNA) یا DNA میتوکندریال اجساد انجام شده است، محققان دریافته اند که (عیسی پسر یوسف)، و (Mariamene e Mara) یا (مریم مجدلیه) مادر یکسانی ندارند؛ بدین ترتیب، سازندگان فیلم چنین نتیجه گیری کرده اند که این دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره های خانوادگی فقط اعضای یک خانواده می توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) باید همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که علیرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ی خانوادگی مذکور جای بگیرد.(381)

همان گونه که ملاحظه فرمودید، سازندگان فراماسونر و صهیونیست فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، با ادعاهای به ظاهر علمی، اقدام به تزریق افکار مسموم خود به دیگران کرده اند. اما در پس این ظواهر فریبنده ی علمی، دروغ ها ی آشکاری نهفته است که این مسأله، صحت و اعتبار فیلم و محتوای آن را به راحتی رد می کند.

برای روشن شدن مسأله، در این قسمت به مسایلی که اعتبار فیلم را زیر سوال می برند، اشاره می کنیم:

1) ساخته شدن فیلم توسط یک گروه فراماسونری–صهیونیستی یهودی، بیش از پیش اعتبار این فیلم را زیر سوال می برد؛ زیرا اعضای این گروه ها دشمنی آشکاری با ادیان الهی دارند که ما این مطلب را در ابتدای مقاله ذکر کردیم.

2) با توجه به سابقه ی برجسته ی گروه های فراماسونری–صهیونیستی یهودی در دشمنی با ادیان الهی و نیز سابقه ی این گروه ها در جعل و تحریف اسناد تاریخی، احتمال هر گونه تحریف و جعل در ساخت این فیلم، قویاً مطرح است.

1)با توجه به این که بنابر ادعای سازندگان فیلم، این مقبره ی خانوادگی در سال 1980 کشف شده است، این سوال مطرح می شود که چگونه فیلم مستند این کشف جنجالی، 25 سال بعد ساخته شده و به همگان عرضه می گردد؟! حال آن که اخبار علمی کم اهمیت تر نیز در همان روز اکتشاف به مخاطبان ارایه می شوند!

البته ممکن است در این جا چنین پاسخ داده شود که در 25 سال قبل، تکنولوژی بررسی DNA همانند امروز به سهولت در دسترس نبوده است؛ اما در پاسخ به این مطلب نیز باید گفت که:

1 – اولاً ادله ی آماری که فیلم سازان به آن نیز استناد کرده اند، در آن موقع در دسترس بوده است.

2 – از حدود سال 1990 میلادی به بعد که تکنولوژی PCR و مطالعه ی DNA به سهولت در دسترس بوده است،(382) مطالعات ژنتیکی امکان پذیر بوده و گروه مطالعاتی این مقبره ی خانوادگی می توانسته است از آن بهره بگیرد که این کار را انجام نداده است.

با توجه به مطالب فوق، تاخیر طولانی اعضای گروه مذکور در ارایه ی نتایج تحقیقاتشان کاملاً مشکوک می باشد.

4) مقبره های خانوادگی، مخصوص خانواده های ثروتمند بنی اسراییل بوده است؛ این در حالی است که حضرت عیسی(ع) انسان ثروتمندی نبوده است.(383) این احتمال که با کمک و پول دیگران، این معبد ساخته شده باشد نیز وجود ندارد؛ زیرا یهودیان با ایشان دشمنی داشتند و قطعاً با پول آنان این مقبره ساخته نشده است؛ مسیحیان نیز یقیناً به ساخت این مقبره کمکی نکرده اند، زیرا حتی مسیحیانی که اعتقاد دارند حضرت عیسی (ع) به صلیب کشیده شده است، معتقد به عروج حضرت عیسی (ع) بعد از مرگ هستند؛(384) بنابراین اگر آنان نیز جسم حضرت عیسی (ع) را در تابوت می یافتند، از ایمان به ایشان دست می کشیدند و قطعاً اقدام به ساخت مقبره ی خانوادگی برای ایشان نمی کردند.

5) خطوط آرامی (Aramaic) که به وسیله ی آنها اسامی اجساد بر روی تابوت های این مقبره ی خانوادگی نوشته شده اند، بسیار ناشیانه و کودکانه بوده و همانند خطوطی هستند که کودکان بر روی چوب ها رسم می نمایند! این در حالی است که مقبره های خانوادگی بنی اسراییل، متعلق به خانواده های ثروتمند بوده و چنین خانواده هایی قطعاً به اندازه ی کافی ثروت داشتند که بتوانند اسامی اجساد را بر روی تابوت ها حکاکی نمایند. اما همان گونه که ذکر نمودیم، خطوطی که نام اجساد را بر روی تابوت ها نشان می دادند، بسیار ناشیانه بوده اند. این مسأله نشان می دهد که احتمالاً اسامی نوشته شده بر روی تابوت ها، جعلی بوده و توسط جاعلان (احتمالاً عوامل تهیه کننده ی فیلم) ابداع شده است.

برای بررسی بهتر این مطلب، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(385)

براي بررسي بهتر اين مطلب، به تصاوير زير توجه فرماييد:(385)



تابلويي که محققان و فيلم سازان ادعا مي کنند متعلق به حضرت عيسي (ع) است.



نوشته ي آرامي (Aramaic) که بر روي يکي از تابوت هاي مقبره ي خانوادگي کشف شده وجود دارد, و اين تابوت را متعلق به (Yeshua Bar Yehosef) يا عيسي پسر يوسف مي داند. به ناشيانه بودن نوشته ي روي تابوت توجه فرماييد.(احتمال جعلي بودن نوشته ي مذکور, بسيار بالاست)



بخش هايي از دو لوح آرامي(Aramaic). به نظم و ترتيب حروف و نحوه ي قرار گرفتن آنها در کنار يکديگر توجه فرماييد. (اين تصوير را با تصاويري که از نوشته هاي آرامي روي تابوت هاي مقبره ي خانوادگي منسوب به خانواده يحضرت عيسي (ع) برداشته شده است, مقايسه نماييد.)

ادامه دارد ...........

همان گونه که ملاحظه فرموديد، خطوط آرامي تابوت هاي مقبره ي خانوادگي، بي نظم و ناشيانه است. اين مسأله فرضيه ي جعلي بودن نوشته هاي آرامي روي تابوت ها را تقويت مي نمايد؛ زيرا خانواده ي ثروتمندي که يک مقبره ي خانوادگي براي خود ساخته است، قطعاً توانايي پرداخت پول حکاکي روي تابوت ها را نيز داشته، و نيازي به نوشتن اسامي اجساد با دستخط ناشيانه و بي نظم نداشته است!

386) اما عبارت مذکور به هيچ عنوان نمي توانست صحيح باشد؛ زيرا اين عبارت، نوعي توهين به حضرت عيسي (ع) تلقي مي شده و هيچ گروهي حضرت عيسي (ع) را با اين عنوان خطاب نمي کرده است است.

حضرت عيسي (ع) در خانواده ي خود با عنوان عيسي پيامبر خدا و عيسي پسر مريم خطاب مي شده است؛ زيرا اعضاي خانواده، او را به عنوان انساني که بدون وجود پدر و به خواست خداوند متعال متولد شده است، مي شناختند. بنابراين در خانواده ي حضرت عيسي (ع)، کسي ايشان را با نام عيسي پسر يوسف خطاب نمي کرده است.

در بين مسيحيان و نيز طرفداران ايشان در زمان نبوت آن حضرت، عبارت عيسي پيامبر خدا و يا عيسي پسر مريم رواج داشته است. البته بعد از عروج حضرت عيسي (ع) تا عصر حاضر، بسياري از مسيحيان از عبارت انحرافي عيسي پسر خدا (نعوذ بالله) استفاده مي نمايند(387) که اين انحراف، عمدتاً ناشي از تحريف انجيل ها مي باشد؛ اما در هر صورت هيچ گروه مسيحي ايشان را عيسي پسر يوسف نمي داند.

در بين مسلمانان نيز ايشان همواره با عنوان عيسي پيامبر خدا و عيسي بن مريم شناخته شده اند و هيچ مسلماني ايشان را عيسي پسر يوسف نمي داند.

تنها گروهي که ممکن است به ايشان توهين کرده و اين پيامبر بزرگ الهي را عيسي پسر يوسف دانسته باشند، يهوديان مخالف ايشان مي باشند؛ اما قطعاً يهوديان معاند که از حضرت عيسي متنفر بوده اند، به هيچ وجه پول خود را به منظور ساخت مقبره ي خانوادگي گرانقيمت براي دشمن خود (حضرت عيسي (ع))، هدر نمي دادند. (مگر اين که اين مسأله را بپذيريم که يهوديان کلاً مقبره اي دروغين ساخته و آن را به حضرت عيسي (ع) نسبت داده اند.) بنابراين ساخت مقبره ي خانوادگي گرانقيمت، توسط يهوديان انجام نشده است و به همين دليل نمي توان انتظار داشت که آن ها مقبره اي واقعي را ساخته، و بدين ترتيب اسم دشمن خود را بر روي تابوت حک کرده باشند.

بدين ترتيب همان گونه که ملاحظه فرموديد، عبارت عيسي پسر يوسف به هيچ عنوان توسط طرفداران حضرت عيسي (ع) استفاده نمي شده است و حضور اين عبارت بر روي تابوت، شاهد ديگري بر دروغ بودن فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح » مي باشد.

388) اين مسأله نشان مي دهد که حتي اگر خطوط آرامي نوشته شده بر روي تابوت ها جعلي نباشند، باز هم تفسير سازندگان فيلم، انحرافي بوده و آن ها مسايل را تنها مطابق با اهدافشان تفسير مي نمايند.

389)

عليرغم ظاهر فريبنده ي اين ادعا، نقايص آشکاري در اين فرضيه ديده مي شود. يکي از اين نقايص، اين است که گر چه 600/1 احتمال کمي است، اما در طول چندين سال و در جامعه ي پرجمعيت اورشليم باستان، عدد کمي نمي باشد.

براي مثال اگر اورشليم باستان 36000 نفر جمعيت، و 6000 خانوار داشته باشد، و در مورد اين شهر يک بازه ي زماني 100 ساله را در نظر بگيريم، خواهيم ديد که در هر سال (10=600/1 * 6000) يا 10 خانواده با نام هاي مشابه در اورشليم وجود خواهد داشت. بدين ترتيب در 100 سال که 3 نسل پي در پي در اورشليم به دنيا مي آيد، حتي اگر جمعيت را ثابت در نظر بگيريم و افزايش جمعيت را در نظر نداشته باشيم، خواهيم ديد که در اورشليم (30=3*10) يا 30 خانوار در طي 100 سال وجود خواهند داشت که اسامي مشابهي داشته باشند! اين عدد براي 100 سال عدد کمي نيست؛ گر چه بازه هاي زماني طولاني تري را نيز مي توان در نظر گرفت.

اين محاسبه نشان مي دهد که حتي در صورت در نظر گرفتن احتمال 600/1 براي وجود خانواده اي با نام هاي مشابه مقبره ي کشف شده، کماکان در يک دوره ي زماني 100 ساله در اورشليم باستان، 30 خانواده با نام هاي مشابه مقبره ي مکشوف وجود داشته اند. بنابراين از کجا معلوم که مقبره ي کشف شده، مربوط به يکي از اين خانواده ها نباشد؟

اين مطلب نشان مي دهد که برخلاف ادعاي فيلم سازان، امکان اين که مقبره ي کشف شده، مربوط به خانواده اي بجز خانواده ي حضرت عيسي (ع) باشد، زياد است.

البته لازم به ذکر است که محاسبات بالا را با فرض زاد و ولد هاي تصادفي در نظر گرفته ايم؛ حال آن که ازدواج در بين انسان ها امر تصادفي نيست. چرا که افراد با عقايد مشترک با يکديگر ازدواج کرده و براي فرزندانشان اسامي منطبق با عقايد خود، انتخاب مي نمايند. براي مثال در ايران و کشور هاي شيعي، شيعيان معتقد عمدتاً با يکديگر ازدواج مي نمايند و نام فرزندان خويش را از نام معصومين (ع) اقتباس مي نمايند. به همين دليل است که در ايران خانواده هاي زيادي وجود دارند که دو انسان مومن با نام هاي علي و فاطمه ازدواج کرده و نام فرزندان خويش را حسن و حسين برمي گزينند. بدين ترتيب در ايران آمار خانواده هايي که اسامي فوق را دارند، بالاتر از حدودي است که صرفاً از طريق آمار و احتمالات به دست مي آيد. چرا که خانواده هاي مومن، اسامي مشابه با خانواده هاي معصومين (ع) را براي خويش برمي گزينند.

مشابه همين مسأله را مي توان براي مسيحيان معتقد نيز در نظر گرفت. بدين ترتيب که آن ها نيز ممکن است با تأسي به خانواده ي حضرت عيسي (ع)، نام اعضاي خانواده ي ايشان را براي خود برگزيده باشند. بنابراين ممکن است مقبره ي کشف شده در اورشليم (اگر واقعي باشد!)، مربوط به يکي از خانواده هاي مومن مسيحي باشد، نه خانواده ي حضرت عيسي (ع).

390)

ادامه دارد ...........

نتيجه اي که گروه تحقيق گرفته اند، کاملاً ساده لوحانه مي باشد؛ زيرا آن ها DNA اجساد ديگر را بررسي نکرده اند؛ شايد اگر DNAاجساد مردان ديگري که در آرامگاه وجود داشتند، از جمله « (Yose) يا يوسف (برادر عيسي) » و يا « (Matya) يا متي (يکي از بستگان مريم مادر عيسي) » را بررسي مي کردند، DNA آن ها را نيز متفاوت با DNA جسد منسوب به « مريم مجدليه » مي يافتند. بدين ترتيب اين فرضيه مطرح مي شد که شايد « يوسف » و يا « متي » همسر جسد منسوب به « مريم مجدليه » بوده اند.(391) بنابراين تحقيق آن ها در اين زمينه بسيار ناقص مي باشد. (البته ممکن است فيلم سازان، عمداً از بررسي بيشتر DNA خودداري کرده باشند.)

بدين ترتيب ممکن است که اجساد مذکور (جسد منسوب به « حضرت عيسي (ع) » و جسد منسوب به « مريم مجدليه »)، خواهر و برادر ناتني بوده و پدر يکسان و مادران متفاوتي داشته باشند؛ بنابراين ديگر نيازي به اين فرضيه که اجساد مذکور زن و شوهر بوده اند، نخواهد بود.(392)

در واقع، محققان مي توانستند DNA ميتوکندريال جسد منسوب به « يهودا پسر عيسي يا (Yehuda bar Yeshua) » را بررسي نموده و آن را با DNA ميتوکندريال جسد منسوب به « مريم مجدليه » مقايسه نمايند. اگر در اين مقايسه، DNA ميتوکندريال جسد منسوب به « (Yehuda bar Yeshua) يا يهودا پسر عيسي » با DNA ميتوکندريال جسد منسوب به « مريم مجدليه » شباهت داشته باشد، آنگاه مي توان تا حدي نتيجه گرفت که ممکن است اين دو شخص مادر و پسر باشند؛ (هر چند در اين حالت نيز ممکن است دو نفر مذکور، خواهر و برادر نيز باشند.).(393)

اگر چنين نتيجه اي (احتمال مادر و پسر بودن) به دست مي آمد، از آن جا که بر روي تابوت پسر، عبارت « (Yehuda bar Yeshua) يا يهودا پسر عيسي » ذکر شده است، مي توان نتيجه گرفت که پدر اين پسر، جسد منسوب به « (Yeshua bar Yehosef) يا عيسي پسر يوسف » بوده و مادرش، جسد منسوب به « مريم مجدليه » بوده است. با اين نتيجه مي توان به صورت غير مستقيم، به ازدواج جسد منسوب به « عيسي پسر يوسف يا (Yeshua bar Yehosef) » و جسد منسوب به « مريم مجدليه » پي برد.(394)

اما نکته ي جالب اين جاست که با وجود در دسترس بودن تست مذکور، اين تست با ارزش انجام نشده است که اين مسأله مي تواند ما را به جعلي و دروغين بودن ادعاهاي فيلم سازان واقف نمايد.

395)

براي شناخت دقيق اشخاص، بايد حتماً هويت يک نفر از آن ها به کمک شواهد ديگر به طور دقيق مشخص شود. اگر چنين کاري انجام شود، مي توان هويت ديگر افراد را با توجه به DNAشان و با مقايسه ي DNA آنان با فردي که قبلاً هويتش مشخص شده است، به دست آورد. اما همان گونه که ديديم، هيچ فردي در مقبره ي خانوادگي يافت شده وجود ندارد که هويت او به صورت قطعي مشخص شده باشد؛ بنابراين به هيچ وجه نمي توان هويت هيچ يک از افراد را تشخيص داد.

بدين ترتيب همان گونه که ملاحظه فرموديد، صحت فيلم و محتواي آن و صداقت دست اندرکاران تهيه ي فيلم، کاملاً زير سوال مي رود و به هيچ عنوان نمي توان به اين فيلم اعتنا نمود.

فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » يا « The lost tomb of Jesus »، جنجال بسياري را در کشور هاي غربي و به خصوص آمريکا ايجاد نمود؛ تا جايي که شبکه هاي خبري گسترده اي نيز به پوشش خبري اين فيلم مبادرت ورزيدند. بسياري از اين شبکه هاي خبري که تحت نفوذ صهيونيست ها و فراماسونر ها قرار دارند، به ظاهر سعي کردند تا به نقد فيلم بپردازند؛ اما اين شبکه هاي خبري، ادله ي ضعيفي در رد فيلم ارايه نمودند. براي مثال در خبر (Fox NEWS)، بحث فقير بودن خانواده ي حضرت عيسي (ع) و نيز فراوان بودن اسامي همچون مريم، عيسي و ... به عنوان دلايل مشکوک بودن صحت محتواي فيلم ارايه شدند(396) و دلايل اصلي رد فيلم (همانند 12 دليلي که در بالا ذکر کرديم)، ذکر نشدند. در واقع شبکه ي خبري صهيونيستي (Fox NEWS)، با اين نقد ضعيف و سطحي، بيشتر به تبليغ فيلم کمک کرد و به دليل ضعيف بودن دلايل ارايه شده براي رد فيلم، بيننده را به اين سمت سوق داد که احتمالاً محتواي فيلم درست بوده است!

براي مشاهده ي کليپ ويديويي نقد فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » يا « The lost tomb of Jesus » در شبکه ي خبري صهيونيستي (Fox NEWS)، بر روي لينک زير کليک کنيد:(397)
6) نکته ي ديگري که صحت ادعاي فيلم سازان را رد مي کند، اين است که بر روي تابوت منسوب به حضرت عيسي (ع)، عبارت (Yeshua bar Yehosef) يا عيسي پسر يوسف ذکر شده است،( 7) مسأله ي ديگري که ادعاي فيلم سازان را زير سوال مي برد، اين است که يکي از باستانشناسان بي طرف که از تابوت ها بازديد کرده است، اعتقاد دارد کلمه ي نوشته شده بر روي تابوت منسوب به حضرت عيسي (ع)، بيشتر شبيه کلمه ي (Hanun) مي باشد و شباهت کمي با کلمه ي (Yeshua) يا عيسي دارد!( Dirol يکي از دلايل مهمي که گروه فيلم ساز به آن استناد کرده اند، بررسي آماري مي باشد. بنا به ادعاي آنان، احتمال اين که خانواده ي ديگري در اورشليم وجود داشته باشد و اعضاي آن، نام هاي مشابه با خانواده ي کشف شده در مقبره ي خانوادگي مذکور داشته باشند، برابر 600/1 (يک ششصدم) مي باشد. آن ها چنين نتيجه گرفته اند که با توجه به پايين بودن احتمال محاسبه شده، خانواده ي کشف شده بايد خانواده ي حضرت عيسي (ع) باشد، نه خانواده اي ديگر.( 9) آزمايش DNA اي که توسط گروه تحقيق انجام شده است، نيز خالي از اشکال نيست؛ از اشکالات اين آزمايش DNA، اين است که فقط DNA دو نفر (جسد منسوب به « حضرت عيسي (ع) » و جسد منسوب به « مريم مجدليه ») مورد آزمايش واقع شده و DNA ديگران بررسي نشده است. بنابر ادعاي فيلم سازان، در طي آزمايش مذکور نيز تنها ثابت شده است که دو جسد مذکور، با يکديگر رابطه ي ژنتيکي و خوني ندارند؛ به همين دليل نيز گروه تحقيق نتيجه گرفته است که اين دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره هاي خانوادگي فقط اعضاي يک خانواده مي توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) بايد همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که عليرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ي خانوادگي مذکور جاي بگيرد!( 10) از ديگر نکاتي که در مورد آزمايش DNA و رد ادعاي فيلم سازان مي توان ذکر کرد، اين است که حتي اگر بپذيريم که DNA جسد منسوب به « حضرت عيسي (ع) » و جسد منسوب به « مريم مجدليه »، با يکديگر تفاوت دارند، باز هم نمي توانيم خواهر و برادر بودن آن ها را رد نماييم؛ زيرا همان گونه که قبلاً ذکر شد، DNA ، تنها توارث مادري را بررسي مي نمايد و تنها مي تواند اين مطلب را نشان دهد که آيا اجساد مورد مطالعه، مادر يکساني داشته اند يا خير. بنابراين چيزي را در مورد پدر اجساد نشان نمي دهد. 11) نکته ي عجيب و مشکوکي که در تحقيق DNA ميتوکندريال ديده مي شود، اين است که محققان، مهمترين جسدي را که مي بايست از نظر DNA بررسي مي کرده اند، تحت بررسي قرار نداده اند. به عبارت ديگر، بررسي جسدي که منسوب به « (Yehuda bar Yeshua) يا يهودا پسر عيسي » بوده است، مي توانست تا حدودي کليد اين معما را پيدا کند؛ اما در کمال ناباوري، هيچ بررسي DNA اي بر روي جسد مذکور انجام نشده است! 12) آخرين نکته اي که بايد به آن اشاره کرد، اين است که حتي اگر تمام اجساد آزمايش شوند و ثابت شود که با يکديگر رابطه ي ژنتيکي فاميلي داشته اند، باز هم مشخص نخواهد شد که آيا اين خانواده ي کشف شده، خانواده ي واقعي حضرت عيسي (ع) هستند يا خير؟ زيرا آزمايش DNA، تنها رابطه ي فاميلي و ژنتيکي اجساد را با يکديگر نشان مي دهد، اما مطلبي درباره ي اين که اين اشخاص دقيقاً چه کساني هستند، ارايه نمي کند.(

برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید


در پايان خاطرنشان مي شويم که اين فيلم به ظاهر مستند و باطناً جعلي، يکي از آخرين حربه هاي فراماسونري براي تشکيل حکومت جهاني شيطاني مي باشد. بدين ترتيب که فراماسون ها در طي قرون اخير تلاش کرده اند تا با بسط تفکر اوانجليکالي و سو استفاده از بازگشت حضرت مسيح (ع)، افکار عمومي مردم کشور هايشان را با خود همراه کنند؛ اما در طي دهه ي اخير با توجه به اين که خودشان را در يک قدمي تشکيل حکومت جهاني شيطاني پنداشته اند، کم کم شروع به تخريب چهره ي حضرت مسيح (ع) کرده اند، تا بعد از سو استفاده از نيروي مسيحيان اوانجليکال و تشکيل حکومت شيطاني خود، بتوانند به راحتي از پوسته ي خود بيرون بيايند و اديان الهي را به خيال خود نابود نمايند. به بيان بهتر، فراماسون ها که در طول قرون 20 و 21، با شعار بازگشت مسيح (ع) و تبليغ جنگ کذايي آرماگدون، توانسته اند عده اي از مسيحيان و يهوديان را با خود همراه کنند و با فريب آنان، حکومت ظاهراً يهودي و باطناً ماسوني اسراييل را بنيان نهند، حال که ساخت معبد سليمان و تشکيل حکومت جهاني شيطاني را در دسترس مي پندارند، ديگر نيازي به استفاده از شعار بازگشت مسيح (ع) نمي بينند و اين حربه را کنار گذاشته اند.

شايد بتوان گفت که سناريوي ذکر شده، بخشي از سناريوي اصلي است که اين سناريوي اصلي شامل فيلم هايي همچون « کد داوينچي » که مضموني مشابه دارد نيز مي شود. همچنين فيلم ضد ايراني 300 که آن نيز در سال 2007 توليد شده و در جهت خدمت به فراماسونري عرضه شده است، نيز احتمالاً بخشي از سناريوي اصلي مي باشد. فاصله ي زماني کوتاه فيلم هاي « کد داوينچي » اکران شده در سال 2006، « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » اکران شده در سال 2007 و فيلم ضد ايراني « 300 » اکران شده در سال 2007، خود مويد اين مدعا است و نشان دهنده ي پيوستگي اين فيلم ها در جهت خدمت به اهداف آخرالزماني فراماسونري مي باشد.

ادامه دارد ..............

ادامه ي تمهيدات فراماسونري براي تشکيل حکومت جهاني شيطاني

26 – ساخت فيلم ضد ايراني 300.

در ماه مارس سال 2007 ميلادي (اسفند سال 1385 شمسي) و دقيقاً همزمان با اعمال فشار شديد غرب بر پرونده ي هسته اي ايران، فيلم ضد ايراني 300 به کارگرداني زک اسنايدر (Zack Snyder) بر روي پرده سينما رفت. اين فيلم جنجالي و سراسر دروغ، از کتاب کمدي و بي پايه و اساس (300) نوشته ي فرانک ميلر (Frank Miller) اقتباس شده است.(398)

اين فيلم، فيلمي سراسر دروغ و مملو از تحريف ها، مجعولات و دستکاري ها مي باشد. در اين فيلم، حقايق تاريخي بسياري وارونه جلوه داده شده است که از آن جمله مي توان به چهره ي خشايارشاه پادشاه ايران، چهره هاي سربازان ايراني، رفتار و منش ايرانيان و ... اشاره کرد. دروغ هاي تاريخي فيلم مذکور به قدري فراوان مي باشند که براي بررسي آن ها مقاله اي کامل مورد نياز است و ما به دليل پرهيز از اطاله ي کلام، در اين مقاله به آن ها نمي پردازيم.

اما اين فيلم، در پس ظواهر هنري و تاريخي خود، حاوي پيام ها و اهداف سياسي خطرناکي است. در اين قسمت از مقاله، تلاش داريم تا به بررسي جنبه هاي سياسي و نيز اهداف شيطاني فيلم 300 بپردازيم تا لايه هاي پنهان اين فيلم، بيش از پيش بر خوانندگان عزيز هويدا گردد.

مسايلي که سبب شده است فيلم 300 به عنوان يک فيلم سياسي و آلت دست کشور هاي ماسوني مطرح شود، عبارتند از:

1) در حال حاضر (سال 2007 ميلادي) که جهان غرب، به بهانه ي پرونده ي هسته اي، ايران را آماج شديد ترين حملات تبليغاتي قرار داده است(399) و با اهرم شوراي امنيت سعي در تضعيف ايران دارد، ساخت فيلم 300 بزرگترين کمکي بود که صنعت سينماي ماسوني و صهيونيستي هاليوود مي توانست به دولت هاي غربي نمايد. زيرا اين فيلم با ارايه ي چهره اي خشن و جنگ طلب از ايرانيان، زمينه را براي تنفر اروپاييان و آمريکاييان از ايران آماده کرده و اين تنفر سبب مي گردد تا اجماعي در داخل کشورهاي غربي بر عليه ايران تشکيل شود. بدين ترتيب زمينه براي هر گونه تحريم سياسي و اقتصادي ايران آماده تر مي شود و حتي در صورت اقدام نظامي غرب بر عليه ايران، مردم اين کشورها حمايت بيشتري از جنگ مي نمايند؛ زيرا آن ها با استناد به فيلم 300، ايرانيان را ذاتاً انسان هاي جنگ طلب مي دانند. اين خدمت بزرگ فيلم 300 به سياستمداران ماسوني غرب از يک سو، و توليد اين فيلم توسط يک کمپاني کاملاً ماسوني(400) وابسته به هاليوود از سوي ديگر، اين فرضيه را که فيلم مذکور تنها در جهت خدمت به اهداف فراماسونري ساخته شده است، قوياً تأييد مي نمايد. (لازم به ذکر است که تعدادي از « برادران وارنر » که صاحب کمپاني سازنده ي فيلم 300 هستند، به صورت قطعي و اثبات شده فراماسون هستند.)(401)

2) فيلم 300 پر از صحنه ها و ديالوگ هايي است که مستقيم يا غير مستقيم، به مناقشات سياسي امروز ايران (و حتي اسلام) با غرب مي پردازد و در اين بين حق را به جهان غرب مي دهد. از مهمترين صحنه ها و ديالوگ هايي که در اين زمينه مي توان به آن ها اشاره کرد، صحنه ها و ديالوگ هاي زير مي باشند:

A) در اکثر صحنه هاي فيلم، ايرانيان با لباس هايي مشابه لباس هاي عربي و با چهره هايي مشابه اعراب ديده مي شوند. اين مسأله قطعاً عمدي بوده است؛ زيرا پس از واقعه ي ساختگي 11 سپتامبر، تبليغات شديدي عليه اسلام و به خصوص اعراب انجام شد. مخصوصاً به دليل معرفي گروه تکفيري القاعده به عنوان مسبب اصلي اين واقعه، حملات تبليغاتي زيادي عليه اعراب شکل گرفت.(402)

فيلم 300 با توجه به اين تبليغات، به همسان سازي چهره ي ايرانيان و اعراب پرداخته تا بدين وسيله چهره ي افراد عربستاني که توسط رسانه ها به عنوان مسببين حادثه ي ساختگي 11 سپتامبر معرفي شده اند، مجدداً در اذهان مردم آمريکا زنده نمايد. با اين ترفند و به دليل ذهنيتي که آمريکايي ها از حادثه ي 11 سپتامبر دارند، ايرانيان را خطرناک فرض کرده و هراس از ايران را در دل خود جاي مي دهند. بدين ترتيب مردم آمريکا از سياست هاي خصمانه ي آمريکا در قبال ايران، حمايت بيشتري خواهند کرد.

Dirol در فيلم 300، ملکه ي اسپارت در بخش هاي زيادي از فيلم، حضور موثري دارد. مطمئناً حضور ملکه ي اسپارت در اين بخش ها تصادفي نيست؛ به خصوص اين که در صحنه هاي ابتدايي فيلم، ديالوگ هايي از زبان اولين فرستاده ي خشايارشاه بيان مي گردد که در آن، به حضور زنان در جلسات سياسي اعتراض مي شود.(403)


اعتراض اولين فرستاده ي خشايارشاه به حضور زنان در جلسات سياسي

ادامه دارد ..............

رضا;116616 نوشت:
جيمز کامرون که با ساخت فيلم فاسد « تايتانيک »، برنده ي جايزه ي اسکار شد و شهرت جهاني براي خويش رقم زد، در سال 2007 فيلمي به ظاهر مستند درباره ي پيدا شدن مقبره ي حضرت مسيح (ع) و همسر و فرزندشان! ساخته و روانه ي بازار کرد.

سلام
و این چنین خدای متعال عقوبت بدکاران را به آنچه دوست داشته و پذیرفته اند می دهد
وقتی دنیای مسیحیت تایتانیک را به فیلم اول در فروش مبدل می کند در حالیکه ناموس قوانین الهی در آن فیلم هتک می شوند
خداوند کارگردان همان فیلم را برای زدن ریشه عقاید این دنیاپرستان می فرستد تا پاسخ گمراهی خواهی آنها را داده باشد
موفق باشید

پناه بر خدا
اول فقط میخواستم معنی ماسونیسم رو بدونم. ولی انقدر شیرین توضیح دادین که بیشتر مطالبتون رو خوندم. تا حالا انقدر جزئی به این علامت ها توجه نکرده بودم. موفق باشین :Gol:

به نظر مي رسد که حضور بي شمار ملکه ي اسپارت در صحنه هاي مختلف فيلم، و بي حرمتي سفير ايران نسبت به زنان، حرکتي شيطنت آميز از سوي تهيه کنندگان فيلم است که با استفاده از آن قصد دارند تا ايرانيان را به نقض حقوق بشر و محدود نمودن زنان، متهم نمايند. به ويژه اين که در سال هاي اخير، کشورهاي استعمارگر غربي، با ابزارهايي همچون دموکراسي غربي، آزادي زنان و ... سعي کرده اند تا ايران را تحت فشار قرار دهند.(404)

البته لازم به ذکر است که در کتاب مصور 300 اثر فرانک ميلر که فيلم 300 از مطالب آن اقتباس شده است، به هيچ عنوان ملکه ي اسپارت در صحنه ي گفتگو بين اولين نماينده ي خشايارشاه و لئونيداس (پادشاه اسپارت) حضور ندارد و اين کتاب سراسر دروغ نيز به اين مسأله اشاره اي نکرده است. بدين ترتيب به نظر مي رسد که سازندگان فيلم 300، به عمد و براي اجراي مقاصد سياسي، ملکه ي اسپارت را در صحنه ي مذکور، شرکت داده اند.(405)

علاوه بر آن، نقش ملکه در کتاب 300 اثر فرانک ميلر، بسيار کمرنگ تر از نقشي او در فيلم 300 است که اين مسأله نيز خود تأييدي بر دسيسه آميز بودن حضور فعال ملکه ي اسپارت در صحنه هاي تأثير گذار فيلم 300 مي باشد.

بنابراين همان گونه که ملاحظه فرموديد، حضور ملکه ي اسپارت در قسمت هاي مختلف فيلم نيز، حاوي نکات ظريف سياسي است و هدف از آن، بيان ادعاهاي تکراري کشورهاي غربي درباره ي آزادي زنان در غرب! و محدوديت فعاليت زنان! در کشور هاي اسلامي است.

C) کشته شدن اولين فرستاده ي خشايارشاه به دست لئونيداس، از جمله قسمت هايي است که حاوي پيام هاي سياسي مهمي است. در صحنه ي مذکور، اولين فرستاده ي خشايارشاه و همراهانش به دست لئونيداس در چاه بزرگي افتاده و کشته مي شوند.

در اين صحنه، ديالوگ جالب و تأمل برانگيزي بين اولين فرستاده ي خشايارشاه و لئونيداس برقرار مي شود؛ بدين صورت که فرستاده ي خشايارشاه مي گويد: « رسم بر اين نيست که فرستاده ي پادشاهان را بکشند. » اما لئونيداس در پاسخ مي گويد: « تو به ملکه ي من توهين و مردم کشورم را به مرگ تهديد کردي و ... . »

و بدين ترتيب لئونيداس، اولين فرستاده ي خشايارشاه و همراهانش را به درون چاه مي افکند.(406)



لئونيداس(پادشاه اسپارت), اولين فرستاده ي خشايارشاه و همراهانش را به درون چاه افکند.

نکته ي جالب اين که در کتاب مصور 300 اثر فرانک ميلر، در صحنه ي مذکور، به هيچ عنوان لئونيداس علت کشتن فرستاده ي خشايارشاه را توهين به ملکه نمي داند و دليل اين کار خود را تهديد خشايارشاه به جنگ با يونان ذکر مي کند که اين مسأله نيز دستکاري عوامل سازنده ي فيلم را در مطالب کتاب 300 نشان مي دهد و پرده از توطئه هاي آنان برمي دارد.(407)

همان گونه که ملاحظه فرموديد، لئونيداس به عنوان سمبل يک پادشاه و حاکم غربي، برخلاف اصول ديپلماتيک، فرستاده ي خشايارشاه را به قتل مي رساند. اين صحنه، خود تبليغي براي خودکامگي رهبران کشورهاي غربي است؛ چرا که مطابق فيلم، آنان مجاز به انجام هر کاري هستند.

در واقع مي توان گفت که اين بخش از فيلم، بر جنايت ها و اعمال يکجانبه ي کشور هاي ماسوني اسراييل و آمريکا از جمله دستگيري ديپلمات هاي ايراني در عراق و لبنان،(408) اشغال خودسرانه ي عراق و افغانستان و ... که مخالف اصول ديپلماتيک هستند، سرپوش مي گذارد و اين کشور ها را مجاز به انجام هر نوع برخوردي با مخالفانشان مي داند.

بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که صحنه ي کشته شدن اولين فرستاده ي خشايارشاه و همراهانش به دست لئونيداس نيز کاملاً سياسي و هدفمند بوده و اعمال غير ديپلماتيک کشور هاي ماسوني را در برخورد با مخالفانشان توجيه مي کند.

D) چهره ي دومين نماينده اي که خشايارشاه به نزد يونانيان فرستاد تا آن ها را وادار به تسليم نمايد، بسيار شبيه به چهره ي جعلي « بن لادن » است که دولت آمريکا پس از واقعه ي ساختگي 11 سپتامبر، در رسانه ها به نمايش گذاشته بود. البته منظور از جعلي اين نيست که ما فعاليت گروه تکفيري و تروريست القاعده را تأييد مي نماييم، بلکه منظور اين است که دولت آمريکا در راستاي جعل اسناد واقعه ي 11 سپتامبر، فيلمي منسوب به « بن لادن » را در رسانه ها منتشر نموده بود که در آن، شخصي شبيه به « اسامه بن لادن »، آمريکا را تهديد مي نمود.

براي مقايسه ي تصوير « بن لادن » واقعي و « بن لادن » جعلي، به تصاوير زير توجه فرماييد:(409)


چهره ي بن لادن واقعي(در سمت راست) و چهره ي بن لادن جعلي(در سمت چپ). (به تفاوت موجود در چهره ها توجه فرماييد.) دولت آمريکا در راستاي جعل اسناد واقعه ي 11 سپتامبر, فيلمي منسوب به بن لادن را در رسانه ها منتشر نموده بود که در آن شخصي شبيه به اسامه بن لادن, آمريکا را تهديد مي کرد. تصوير (سمت چپ), همان تصويري است که در فيلم پخش شده از سوي دولت آمريکا, به عنوان بن لادن معرفي شده بود و مردم آمريکا را تهديد مي نمود. (البته اين سخن به معناي تأييد فعاليت هاي گروه تکفيري و تروريستي القاعده نيست.)

در فيلم 300 نيز چهره ي دومين فرستاده ي خشايارشاه،(410) که به منظور تهديد مجدد سپاه اسپارت و دعوت آنان به تسليم، به سوي آنان رهسپار مي گردد، بسيار شبيه به «بن لادن » جعلي فيلم منتشر شده از سوي دولت آمريکا مي باشد. براي مقايسه ي بهتر، به تصاوير زير توجه فرماييد:


عکس راست: تصوير «بن لادن» جعلي در فيلم دولت آمريکا درباره 11 سپتامبر
عکس چپ: تصوير دومين فرستاده ي خشايارشاه در فيلم ضد ايراني 300.
به شباهت تصاوير فوق, توجه فرماييد.

ادامه دارد ..............

همانگونه که ملاحظه فرموديد، شباهت عجيبي بين چهره ي دومين فرستاده ي خشايارشاه در فيلم 300 و « بن لادن » جعلي فيلم پخش شده از رسانه هاي آمريکايي وجود دارد؛ به نحوي که حتي جزييات چهره هاي مذکور از جمله فرم بيني، رنگ پوست، حالت گونه ها و ... نيز بسيار شبيه به يکديگر مي باشند.

به نظر مي رسد که شباهت مذکور بي دليل نبوده و احتمالاً هدف از اين اقدام، تداعي حادثه ي ساختگي 11 سپتامبر در ذهن بينندگان آمريکايي بوده است تا بدين وسيله، بينندگان بين القاعده و ايران ارتباط برقرار نمايند و القاعده را سفير و نماينده ي ايران بدانند! (کما اينکه در سال هاي قبل، ادعاهايي مبني بر اين که ايران به القاعده پناه داده است نيز از سوي رسانه هاي غربي مطرح مي شد.)(411)

قطعاً اگر اين هدف فيلم سازان و حاميان آن ها به نتيجه برسد، تماشاگران آمريکايي تنفر زيادي از ايران پيدا خواهند نمود و از اقدامات دولت آمريکا عليه ايران، حمايت بيشتري خواهند کرد.

بدين ترتيب به احتمال زياد، اين بخش از فيلم نيز در جهت اهداف شيطاني سردمداران دولت ماسوني آمريکا ساخته شده است و هدف از آن، برقراري ارتباط بين ايران و القاعده مي باشد تا با اين ترفند، افکار عمومي مردم آمريکا و کشور هاي غربي از ايران متنفر گشته و زمينه براي مقابله ي اقتصادي، سياسي يا نظامي با ايران آماده شود.

E) مناظره و ديدار خشايارشاه و لئونيداس (پادشاه اسپارت)، از جمله بخش هاي کاملاً سياسي و هدفمند فيلم 300 است که با هدف تمسخر مذاکرات و گفتگوهاي صلح آميز با ايران ساخته شده است.

در اين قسمت از فيلم، خشايارشاه در حالي که ژستي مغرورانه به خود گرفته و مي کوشد تا از موضع قدرت به پادشاه اسپارت بنگرد، ضمن دعوت لئونيداس به تسليم و دادن وعده ي حکومت يونان به وي، مي گويد: « ما مي توانيم با هم تبادلات فرهنگي داشته باشيم. »(412)

اما لئونيداس اين حرف خشايارشاه را به تمسخر مي گيرد و گفته ي او را رد مي کند.

اين بخش از فيلم به شکلي کاملاً موذيانه، بحث « گفتگوي تمدن ها » را که از طرف ايران در مجامع بين المللي مطرح شده است،(413) به تمسخر مي گيرد و « گفتگوي تمدن ها » را مردود دانسته و تنها راه برخورد با ايران را جنگ مي داند. در واقع اين قسمت از فيلم، دقيقاً مطابق با تمايلات جنگ طلبانه ي تشکيلات فراماسونري است و تلاش دارد تا اذهان مخاطبان را براي پذيرش جنگ با ايران آماده کند.

نکته ي جالب اين که در کتاب مصور فرانک ميلر (که فيلم بر اساس مطالب آن ساخته شده است)، ديالوگ مذکور وجود ندارد و هيچ بحثي در رابطه با تبادلات فرهنگي و مسايلي از اين قبيل انجام نشده است؛ اين مسأله نيز فرضيه ي توطئه آميز بودن اين بخش از فيلم را بيش از پيش تأييد مي نمايد. بدين ترتيب به نظر مي رسد که عوامل دست اندرکار فيلم، اين ديالوگ را در بين ديالوگ هاي خشايارشاه و لئونيداس گنجانده اند تا از آن براي مقاصد سياسي و خدمت به منافع تشکيلات جهاني فراماسونري استفاده کنند.(414)


مناظره ي خشايارشاه با لئونيداس. اين بخش از فيلم, حاوي پيام هاي آشکار سياسي در جهت خدمت به منافع آمريکا و تشکيلات شيطاني فراماسونري است.

بنابراين با توجه به مطالب فوق، مي توان اين قطعه از فيلم را يکي از آشکارترين قطعات سياسي فيلم دانست که تلاش مي کند مذاکره با ايران را بي فايده نشان دهد و جنگ را تنها گزينه براي مقابله با ايران بداند.

F) در فيلم 300 علاوه بر اشخاص، از نماد ها نيز در جهت خدمت به اهداف آخرالزماني فراماسونري و مقابله با ايران و اسلام استفاده شده است.

در بخش هاي قبلي اين مقاله از جمله در قسمت پيشگويي هاي نوستراداموس، ذکر کرديم که دشمنان اسلام و به خصوص صهيونيست ها و کشور هاي غربي، مطالعات بسياري در رابطه با اسلام و تشيع دارند. به طوري که به عنوان مثال در چند سال قبل، کنفرانسي در ارتباط با شناخت تشيع در تل آويو برگزار شد و در آن، انقلاب هاي شيعي و ارتباطشان با مهدويت و عاشورا تحت بررسي قرار گرفتند.(415)

با توجه به مطالعاتي که دشمنان اسلام در مورد تاريخ و احاديث اسلامي دارند، تلاش مي نمايند تا از احاديث و روايات استفاده کرده و عليه آن ها برنامه ريزي کنند.

در فيلم 300 نيز مشاهده مي شود که از مطالب موجود در احاديث و روايات، استفاده شده و عليه آن ها موضع گيري شده است. براي مثال، در اين فيلم، پرچم لشکر خشايارشاه که نماد شر مي باشد، به رنگ سياه است و عجيب اين که کارگردان و گروه فيلمبرداري، علاقه ي شديدي به نمايش اين پرچم ها داشته و در صحنه هاي حساس و کليدي، آن ها را به نمايش گذاشته اند.

به عنوان نمونه در صحنه هاي زير، پرچم هاي سياه لشکر منسوب به خشايارشاه، به شکل مغرضانه به نمايش در آمده اند:(416)



نمايش مکرر پرچم سياه به عنوان پرچم لشکر ايران در فيلم 300.


با توجه در تصاوير فوق، به نظر مي رسد که استفاده از نماد پرچم سياه به عنوان پرچم لشکر خشايارشاه، حرکتي کاملاً هدفمند بوده است. بدين ترتيب که با توجه به روايات فراواني که در مورد خروج پرچم هاي سياه از خراسان، براي ياري حضرت مهدي (عج) وجود دارد،(417) عوامل تهيه کننده ي فيلم 300 تلاش کرده اند تا بين پرچم هاي خشايارشاه (که احتمالاً در اصل نيز سياه نبوده است!) و پرچم سياه خراسان در روايات اسلامي، ارتباطي برقرار نمايند و با اين ترفند، مردم کشور هاي غربي را از هر گونه پرچم سياه ايراني–اسلامي بترسانند. در واقع مي توان گفت که صحنه هاي مذکور در فيلم 300، تنها به منظور بدنام کردن پرچم هاي سياه خراسان طراحي شده اند، چرا که در بعضي روايات از صاحبان پرچم هاي سياه، به عنوان ياران مهدي (عج) نام برده شده است.(418)

سرانجام مي توان گفت که جهان غرب که از گروه هاي مطالعاتي متعددي در موضوع اسلام شناسي بهره مي برد، تلاش کرده است تا با ساخت فيلم 300، مردم کشور هاي غربي را در مقابل خطر احتمالي پرچم هاي سياه خراسان (ايران) بسيج نمايد و براي تحقق اين امر، تمام کوشش خود را به کار بسته است تا پرچم هاي سياه ايراني را پرچمي مخرب و ترسناک نشان دهد.

ادامه دارد ..............

) از ديگر صحنه هايي که فيلم 300 را با مفاهيم آخرالزماني پيوند مي دهد و دسيسه هاي حاميان فراماسونر اين فيلم را برملا مي کند، صحنه اي است که در آن يک فرد سوار بر اسب سفيد، از ميان مه به سمت لشکر اسپارت تاخته و سر يکي از سربازان اسپارتي را به صورت رقت باري از تن جدا مي کند.
براي مشاهده ي اين صحنه، به تصاوير زير توجه فرماييد:(419)


صحنه اي که در آن يک فرد سوار بر اسب سفيد, از ميان مه به سمت لشکر اسپارت تاخته و سر يکي از سربازان اسپارتي را از تن جدا مي کند.

نکته ي جالب اين که دوربين، چهره ي سوار را نشان نمي دهد و به او حالتي رمز آلود مي دهد. همچنين اسب سوار مذکور، تنها در همان صحنه به ايفاي نقش مي پردازد و ديگر در فيلم مشاهده نمي گردد. اين مسايل نشان مي دهد که از نظر عوامل سازنده ي اين فيلم، اين شخص، يک انسان معمولي نبوده است؛ بلکه احتمالاً منظور فيلم سازان از اين شخص، منجي مسلمانان، يعني حضرت مهدي (عج) بوده است.(420)

لازم به ذکر است که اين بخش از فيلم، حتي در کتاب مصور 300 اثر فرانک ميلر نيز وجود ندارد و عوامل دست اندرکار ساخت فيلم، اين صحنه را به داستان افزوده اند. اين مسأله خود مي تواند دسيسه آميز بودن اين قسمت از فيلم را نشان دهد.(421)

بدين ترتيب به نظر مي رسد که عوامل صهيونيستي و ماسوني تهيه کننده ي اين فيلم، تلاش کرده اند تا در اين صحنه، از منجي مقدس مسلمانان و ايرانيان، چهره اي خشن ارايه نمايند تا بدين وسيله، مخاطبان فيلم را نسبت به حضرت مهدي (عج) بدبين نمايند. خداوند مسببين اين فتنه را لعنت نمايد.

H) يکي ديگر از صحنه هاي فيلم که تلاش دارد تا مفاهيم آخرالزماني را به مخاطبان القا کند، صحنه اي است که به صورت عمودي و از بالا، جسد تير خورده ي لئونيداس و يارانش را نشان مي دهد. در اين صحنه، جسد لئونيداس، به شکل صليب به نمايش در آمده است.

براي مشاهده ي اين صحنه، به تصاوير زير توجه فرماييد:(422)


صحنه اي که در آن جسد لئونيداس به شکل صليب به نمايش در آمده است.

با توجه در تصوير فوق، به نظر مي رسد که عوامل سازنده ي فيلم، تلاش کرده اند تا بين لئونيداس و حضرت مسيح (ع) همسان سازي نموده و وي را تا حد حضرت مسيح (ع) تقديس نمايند. از سوي ديگر با توجه به اين که در فيلم 300، لشکر ايران نيز به عنوان نماد لشکر اسلام در آخرالزمان، معرفي شده است، تلاش شده است تا جنگ ايران و اسپارت، به عنوان نماد جنگ اسلام و ايران با لشکر مسيح (ع) در نبرد کذايي آرماگدون معرفي شود؛ نبرد آرماگدوني که ساخته ي دست صهيونيست ها و فراماسون ها بوده و اين گروه ها با تبليغ آن، سعي دارند تا از نيروي مسيحيان صهيونيست و يهوديان صهيونيست، به منظور رسيدن به اهداف آخرالزمانيشان بهره برداري نمايند.

بدين ترتيب مي توان چنين نتيجه گرفت که صحنه ي مذکور، به منظور تطبيق جنگ ايران و اسپارت با نبرد دروغين آرماگدون ساخته شده و هدف از آن، القاي اين مفهوم به مخاطبان است که در جنگ آرماگدون، ايران و اسلام به جنگ حضرت مسيح (ع) خواهند رفت! لعنت خدا بر دروغگويان باد.

I) مقايسه ي آتن و اسپارت (نام دو شهر بزرگ يونان قديم) در بخش هاي مختلف فيلم، گوشه اي ديگر از کنايه هاي سياسي فيلم است؛ به نحوي که لئونيداس (پادشاه اسپارت) در قسمت هاي مختلف فيلم، آتني ها را فيلسوف هاي بي خاصيت و اسپارتي ها را انسان هايي شريف و شجاع معرفي مي نمايد.(423)

با کمي دقت مي توان دريافت که در فيلم 300، آتن نماد کشور هاي اروپايي و اسپارت نماد آمريکا مي باشد؛ زيرا اتحاديه ي اروپا و کشور هاي فرانسه، آلمان و انگلستان، در تقابل با ايران و کشور هاي اسلامي از ابزار مذاکره استفاده مي نمايند (هر چند که مذاکرات آنان نيز زهرآلود است)، اما آمريکا با ابزار نظاميگري و ميليتاريسم، به مقابله با ايران و کشور هاي اسلامي مي پردازد.(424)

فيلم 300 با استفاده از نماد آتن و اسپارت، اين تفکر را به بينندگان آمريکايي تزريق مي نمايد که از بين راه حل هاي مذاکره و برخورد نظامي، حملات نظامي ابزار بهتري براي مقابله با ايران و کشور هاي اسلامي است؛ چنانکه در فيلم 300 نيز مرگ آتني ها توام با خفت و خواري نشان داده شده، اما مرگ لئونيداس و يارانش توأم با عزت و سربلندي به نمايش درآمده است؛

در نهايت نيز لشکر 30000 نفري اسپارتي ها، در حالي که ياد و خاطره ي لئونيداس و يارانش را گرامي داشته و مصمم و استوار به سوي ايرانيان گام برمي دارند، به تصوير کشيده شده اند(425) که اين صحنه نيز به صورت تلويحي از مواضع اسپارتي ها (که نماد آمريکايي هاي امروز هستند)، حمايت مي نمايد و از آن ها تمجيد مي کند.


حرکت مصمم و استوار لشکر 30000 نفري اسپارت به سمت لشکر ايران, در پايان فيلم 300.

ادامه دارد ..............

بدين ترتيب به نظر مي رسد که تهيه کنندگان فيلم، تلاش کرده اند تا با استفاده ي نمادين از اسپارت و آتن، به تبليغ ميليتاريسم و نظامي گري آمريکايي بپردازند و بدين وسيله ضمن جلب حمايت افکار عمومي آمريکا، راه را براي برخورد نظامي آمريکا با ايران و کشور هاي اسلامي باز کنند.

همان گونه که ملاحظه فرموديد، فيلم به ظاهر تاريخي 300 تلاش کرده است تا با نماد سازي، به بيان کنايات سياسي پرداخته و اهداف ماسوني را بسط و توسعه دهد. در اين فيلم، ايران زمان خشايارشاه، به عنوان نماد ايران امروز و حتي نماد جهان اسلام معرفي گشته، و اسپارت نيز به عنوان نماد غرب به ظاهر مسيحي در آخرالزمان، معرفي شده است. تطبيق ايران بر جهان اسلام را مي توان به سهولت، در فيلم 300 مشاهده کرد؛ به نحوي که تعداد زيادي از سربازان ايراني و حتي نمايندگان خشايارشاه، با لباس ها و چهره هاي عربي نشان داده شده اند. در واقع مي توان گفت که فيلم 300، فيلمي است که به تقابل اسلام و ايران با جهان غرب مي پردازد و به طور کامل از جهان غرب جانبداري مي نمايد.

اما نکته ي پاياني که در مورد فيلم 300 بايد به آن اشاره کنيم، اين است که ساخت « فيلم 300 »، همانند فيلم « مقبره ي گمشده ي مسيح (ع) » و فيلم « کد داوينچي » نشان مي دهد که احتمالاً فراماسون ها در حال اجراي آخرين برنامه هاي آخرالزمانيشان هستند؛ زيرا در فيلم 300 نيز همانند دو فيلم ديگر، شاهد هستيم که ماسون ها بعضي از ابزار هاي قديمي خود را دور انداخته و ديگر نيازي به استفاده از آن ها نمي بينند. از جمله ي اين ابزار ها، ادعاي پيوند قوي ايرانيان باستان و يهوديان مي باشد.

در اين حربه، صهيونيست ها تلاش مي کردند تا به ظاهر خود را دوست قديمي ايران نشان دهند؛(426) بدين ترتيب که وقايعي همچون آزاد شدن اسيران يهودي گرفتار در بابل به دست کوروش هخامنشي،(427) ازدواج استر يهودي و خشايارشاه هخامنشي و وزارت مردخاي (عموي استر) را در دربار خشايارشاه،(428) به عنوان نماد پيوند ايرانيان باستان و يهوديان معرفي نموده و بدين وسيله تلاش مي کردند تا از ايران قبل از انقلاب، به عنوان يک شريک و همکار در منطقه استفاده نمايند.

براي انجام اين امر، در دوران قبل از انقلاب اسلامي، تفکرات ملي گرا و غير مذهبي در ايران تقويت شده و تلاش مي شد تا ايران باستان، به عنوان تنها هويت ايرانيان معرفي گردد و هويت اسلامي ايرانيان، به بوته ي فراموشي سپرده شود. (برگزاري مراسم 2500 ساله ي شاهنشاهي بخشي از اين برنامه ها بود.)(429)

در کنار اين جريانات، تفکرات ديگري از جمله بحث دوستي ايرانيان باستان و يهوديان نيز به صورت افراطي توسط صهيونيست ها تبليغ شده و چنين القا مي شد که ايرانيان باستان و يهوديان، نزديک ترين دوستان يکديگر بوده اند و دين اسلام بين اين دوستان شفيق! فاصله انداخته است.(430)

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز سياست صهيونيستي ذکر شده، از طرف دولت هاي ماسوني آمريکا و اسراييل ادامه يافته و در برنامه هاي ماهواره اي و ... تفکر مذکور تبليغ مي شد.

اما نکته ي جالب اين که در فيلم 300 حتي به ايران باستان نيز رحم نشده است و ايرانيان باستان نيز به عنوان موجوداتي وحشي معرفي شده اند! جالب تر اين که پادشاه ايراني مورد بحث در اين فيلم (خشايارشاه)، همان کسي است که يهوديان قبلاً به ازدواج وي با استر افتخار مي کردند(431) و او را شاهي مقتدر و نيکو سرشت معرفي مي نمودند!

اين تغيير جهت صهيونيست ها در فيلم 300 نشان مي دهد که آنان ديگر خود را در نزديکي رسيدن به اهداف آخرالزماني خود پنداشته و ديگر نيازي به استفاده از ابزار مذکور نمي بينند.

البته در پايان بايد يادآور شويم که منظور ما از عبارات فوق، دشمني با هموطنان يهوديمان و نيز ساير يهوديان آزاده نيست؛ بلکه روي سخن ما با دستگاه هاي فراماسوني و صهيونيستي يهودي و مسيحي مي باشد که از بحث هاي فوق، استفاده ي ابزاري مي نمايند. به عبارت ديگر، مردم مسلمان ايران، با تکيه بر فرهنگ اصيل اسلامي–ايراني خود، دوستي با همه ي اديان آسماني را وظيفه ي خود مي دانند و بعد از انقلاب اسلامي نيز روابط حسنه ي خود را با هموطنان کليمي، زرتشتي و مسيحي، بيش از پيش ادامه مي دهند.

ادامه دارد ..............

27 – برگزاري فستيوال جهاني همجنس بازان در شهر مقدس بيت المقدس.

گروه هاي همجنس باز، گروه هاي منحرفي هستند که اعضاي آن ها به هيچ ديني پايبند نبوده و تنها به فکر ارضاي اميال جنسي و حيواني خود مي باشند. تعداد بسيار زيادي از اعضاي اين گروه ها، در گروه هاي شيطان پرست نيز عضويت دارند.(432) در کشور هاي غربي، اعضاي گروه هاي همجنس باز در هر شهر، يک روز در سال را به جشن و پايکوبي دسته جمعي و رژه در خيابان هاي شهرشان مي پردازند. علاوه بر جشن مذکور، يک جشن بزرگ نيز در هر سال برگزار مي شود که در اين جشن، همه ي همجنس بازان جهان، در يک شهر بزرگ به دور يکديگر جمع مي شوند و به جشن و پايکوبي و رژه مي پردازند تا بدين وسيله به همجنس باز بودن خود افتخار کنند و بي پروا اين مسأله را به ديگران اعلام نمايند!(433)

يک انجمن بين المللي به نام « افتخار بين المللي » يا « Inter Pride »، مسئول سازماندهي جشن سالانه ي همجنس بازان است.(434) اين مجمع در اقدامي عجيب و بي سابقه تصميم گرفت تا يکي از مهمترين شعب بين المللي خود را با عنوان « افتخار جهان » يا « World Pride » در شهر مقدس و مبارک بيت المقدس تأسيس کند(435) و جشن سالانه ي سال 2006 را در اين شهر عزيز برگزار نمايد.(436) اين اقدام به قدري بي شرمانه و وقيحانه بود که علاوه بر مسلمانان بيت المقدس، يهوديان سنتي و فوق ارتدوکس نيز به برگزاري اين فستيوال شيطاني اعتراض کردند؛ در نتيجه ي اين اعتراض ها، درگيري بسيار شديدي بين پليس اسراييل و مسلمانان و يهوديان رخ داد.(437)

البته اعتراض هاي مذکور، سبب شد تا همجنس بازان از ترس جان خود، از رژه رفتن خودداري کنند و جشن فاسد خود را در يک استاديوم ورزشي برگزار نمايند.(438)

در تصاوير زير، صحنه هايي از گردهمايي مذکور را ملاحظه مي فرماييد:(439)



تصاوير جشن بين المللي سالانه ي همجنس بازان, که در سال 2006 و در شهر اورشليم(بيت المقدس) برگزار شده است.



حضور پررنگ يهوديان اصلاح طلب و غير ارتدوکس(تصوير سمت راست), طرفداران دولت اسراييل (تصوير وسط) و حتي سربازان اسراييلي! (تصوير سمت چپ) در جشن بين المللي سالانه ي همجنس بازان در اورشليم(بيت المقدس), نشان دهنده ي روابط حسنه ي دولت ماسوني اسراييل با گروه هاي فاسد است.


دستگيري يهوديان فوق ارتدوکس معترض به جشن بين المللي همجنس بازان در اورشليم(بيت المقدس).

گروه هاي فاسد همجنس باز که حمايت همه جانبه ي دولت اسراييل را در جشن سال 2006 تجربه کرده بودند، تصميم گرفتند تا جشن بين المللي خود را در سال 2007، مجدداً در بيت المقدس برگزار نمايند؛ با اين تفاوت که در سال 2007، گروه هاي مذکور در خيابان هاي شهر و حتي در نزديکي ديوار هاي مسجدالاقصي رژه رفتند تا هتک حرمت اديان را به اوج خود رسانند.(440)

اين حرکت بي شرمانه ي همجنس بازان در سال 2007، منجر به اعتراض مجدد مسلمانان و يهوديان فوق ارتدوکس شد، اما نه تنها اين اعتراضات به برخورد شديد پليس با معترضين منجر گشت،(441) بلکه « Israeli Supreme Court » يا دادگاه عالي اسراييل (که قبلاً به ساختار ماسوني آن اشاره کرديم)، نيز دادخواست حقوقي معترضين را رد کرده و راي خود را به نفع همجنس بازان صادر کرد.(442)

بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که جشن فاسد همجنس بازان، با تلاش و همکاري دولت ماسوني اسراييل شکل گرفت و هدف از آن، توهين به اديان الهي و ترويج تعاليم ضد ديني ماسوني و شيطان پرستي بود.

اما سوالي که مطرح مي شود، اين است که چرا بيت المقدس براي برگزاري جشنواره ي بين المللي همجنس بازان انتخاب شد؟

قبل از پاسخ به اين سوال، بايد يک مطلب مهم را يادآوري کنيم و آن، اين است که علاوه بر بيت المقدس (اورشليم) شهر هاي بزرگ ديگري نيز در اسراييل وجود دارند؛ اين مسأله که چرا با وجود قرار داشتن شهرهاي بزرگ و توريستي در اسراييل، چنين جشن فاسدي در بيت المقدس برپا شد، دسيسه هاي پنهاني موجود در اين ماجرا را نشان مي دهد.
ادامه دارد ..............

ماسونیسم یه چیزی تو مایه های شیطان پرستی درسته؟

اما دلايلي که سبب شدند تا همجنس بازان، جشنواره ي بين المللي فاسد خود را در بيت المقدس برگزار کنند، به قرار زيرند:

1) به گزارش خبرگزاري مهر و سايت موعود، يکي از شعبات انجمن جهاني همجنس بازان با عنوان « افتخار جهان » يا « World Pride » واقع در شهر بيت المقدس، در بيانيه ي خود ذکر کرده است: « هدف از برگزاري اين جشنواره در بيت المقدس، عرق و اصالت دين در اين شهر است. »(443)

با کمي دقت درمي يابيم که منظور از اين سخن، اين است که همجنس بازان جهان، به منظور تمسخر اديان، يکي از مهمترين شهرهاي مذهبي دنيا را براي برگزاري جشنواره ي بين المللي خود برگزيده اند تا جسارت و جرأت؟! خود را در مقابله با هر سه دين بزرگ آسماني (اسلام، مسيحيت و يهوديت) نشان دهند؟! زيرا همان گونه که مي دانيم، شهر بيت المقدس، از نظر هر سه دين بزرگ آسماني مقدس است. چرا که معراج حضرت محمد (ص) به آسمان و فعاليت هاي تبليغي حضرت عيسي (ع) در اين شهر اتفاق افتاده و قبله ي حضرت موسي (ع) و محراب بسياري از پيامبران بني اسراييل نيز در اين شهر مي باشد.(444)

بدين ترتيب مي توان گفت که يکي از اهداف برگزاري چنين جشنواره اي در شهر مقدس بيت المقدس، تمسخر همزمان سه دين بزرگ الهي است. مطلبي که در بيانيه ي انجمن جهاني همجنس بازان نيز به آن اشاره شده است.

2) از ديگر دلايل مهمي که احتمالاً سبب شده است تا انجمن جهاني همجنس بازان جشنواره ي خود را در بيت المقدس برگزار نمايد، نزديکي محل زندگي قوم لوط (شهر سدوم : Sodom)، به شهر اورشليم (بيت المقدس) است.

قوم فاسد و گناهکار لوط، در شهر سدوم در نزديکي بحرالميت (Dead Sea) و رود اردن زندگي مي کردند. قوم لوط، اولين قومي بودند که عمل شنيع همجنس بازي را رواج دادند و خداوند متعال نيز به کيفر اين گناه بزرگ، آن ها را عذاب داده و نابود کرد.(445)

در عصر حاضر، قوم لوط به عنوان نماد گناه و به خصوص بي بند و باري جنسي شناخته مي شود؛ اين نماد به قدري شناخته شده است که حتي در زبان انگليسي کلماتي همچون (عمل مرتبط با همجنس بازي : Sodomitic)، (همجنس بازي : Sodomy) و ... وجود دارند.(446) علاوه بر اين، بعضي از گروه هاي شيطاني، از جمله يک گروه موسيقي شيطاني Metal در آلمان، نام خود را (سدوم : Sodom) نهاده اند.(447)

در تصاوير زير، تبليغات اين گروه را ملاحظه مي فرماييد:(448)



تصاوير تبليغاتي آلبوم هاي موسيقي يک گروه شيطاني (Metal) با عنوان (سدوم: Sadom)

همان گونه که ملاحظه فرموديد، گروه هاي شيطان پرست و همجنس باز، شهر سدوم را به عنوان شهر آرماني خود مي دانند. اين شهر فاسد، در مجاورت درياچه ي بحرالميت (Dead Sea) قرار داشته است که اين درياچه، فاصله ي بسيار کمي با بيت المقدس (اورشليم) دارد.(449) بدين ترتيب، فاصله ي شهر سدوم با بيت المقدس، حداکثر در حدود 75 کيلومتر بوده است.

علاوه بر اين، در قرآن و تورات نيز درباره ي فرشتگاني که براي عذاب قوم لوط آمده بودند، گفته شده است که آنان قبل از عزيمت به شهر سدوم، با حضرت ابراهيم (ع) نيز ديدار داشته اند.(450) اين مطلب نيز نشان مي دهد که فاصله ي شهر سدوم با بيت المقدس (محل زندگي حضرت ابراهيم در آن هنگام) کم بوده است.

در تصاوير زير، موقعيت تقريبي شهر سدوم را ملاحظه مي فرماييد:(451)



موقعيت احتمالي شهر سدوم(Sadom) در نزديکي بحرالميت(Dead Sea)



فاصله ي بسيار کم (حدود 17.5 کيلومتر) بيت المقدس از بحر الميت (Dead Sea), (به مقياس ارايه شده در گوشه ي تصوير, توجه فرماييد.)

با دقت در تصاوير فوق، درمي يابيم که شهر سدوم با شهر مقدس بيت المقدس فاصله ي کمي دارد.

بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که نزديکي بيت المقدس به محل شهر نابود شده ي سدوم، انگيزه ي ديگري براي همجنس بازان و گروه هاي فراماسونر حامي آنان بود تا جشن بين المللي سالانه ي همجنس بازان را در شهر بيت المقدس برگزار نمايند و به وسيله ي آن، علاوه بر اهانت به اديان الهي، زشتکاري هاي قوم لوط را زنده نموده و اعمال کثيف اين قوم را ترويج نمايند.
ادامه دارد ..............

A) علاوه بر انگيزه ها و اهدافي که در بالا پيرامون برگزاري جشن همجنس بازان در بيت المقدس ذکر شدند، به نظر مي رسد که در اين بين انگيزه ي مهم ديگري نيز وجود دارد.

قبلاً ذکر کرديم که تشکيلات جهاني فراماسونري، در حال انجام آخرين تلاش ها براي نابودي مسجدالاقصي و ساخت معبد کذايي سليمان است. اين مسأله تا به آنجا پيش رفته است که در سال 2007، اسراييل علناً شروع به تخريب « باب المغاربة » در مجاورت مسجد الاقصي کرد تا با دستکاري اين قسمت، ديوارهاي مسجد الاقصي نيز خود به خود تخريب شوند.(452)
با توجه به اين که گروه هاي شيطان پرست و به تبع آنان گروه هاي همجنس باز، معبد دروغين سليمان را به عنوان نماد کفر، الحاد و گناه مي دانند، به نظر مي رسد که اين گروه ها از شروع برنامه ي ساخت اين معبد، خوشحالند.

برگزاري جشن بين المللي سال 2007 همجنس بازان در شهر بيت المقدس و به خصوص رژه ي همجنس بازان در نزديکي مسجد الاقصي، آن هم در زماني که آخرين تلاش ها براي تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد دروغين سليمان صورت مي گيرد، نشان دهنده ي ارتباط اين مراسم، با ساخت معبد سليمان است.

در واقع مي توان چنين نتيجه گرفت که يک از انگيزه هاي جشن بين المللي سال 2007 همجنس بازان، اهانت آشکار به مسجدالاقصي و جشن شروع ساخت معبد دروغين سليمان بوده است. چرا که از يک سو مسجد الاقصي به عنوان نماد خداپرستي بوده و در ذهن دشمنان دين، نابودي آن به معناي نابودي اديان الهي است و از سوي ديگر، گروه هاي فراماسونر، صهيونيست، شيطان پرست و همجنس باز که حضرت سليمان (ع) را به دروغ، کافر و مشرک مي دانند،(453) ساخت معبد دروغين سليمان را به معناي آغاز دوران گناهکاري و هوسراني بي حد و حصر مي پندارند.

بدين ترتيب به نظر مي رسد که جشن بين المللي همجنس بازان در بيت المقدس و رژه ي آنان در نزديکي مسجد الاقصي، جشن تخريب مسجد الاقصي و ساخت معبد سلمان نيز بوده است.

با توجه به مطالب ذکر شده، مي توان نتيجه گرفت که جشن بين المللي سال 2006 و 2007 همجنس بازان در بيت المقدس، توطئه اي سازمان يافته از جانب ماسون ها بوده که به دست سربازان خط مقدمشان يعني همجنس بازان و شيطان پرستان به انجام رسيده است؛ توطئه اي که هدف آن اهانت به اديان الهي و بزرگداشت آداب و سنن کفرآميز و شرک آلود بود.

همان گونه که ملاحظه فرموديد، فراماسونري در طول تاريخ از تمهيدات مختلفي براي تشکيل حکومت حهاني شيطاني استفاده کرده است که ما به بعضي از آن ها اشاره کرديم. مسلماً اين تشکيلات شيطاني در آينده نيز براي رسيدن به اهداف پليد خود از تمهيدات متفاوتي استفاده خواهد کرد. پس بر ما واجب است تا اين ابزارها را بشناسيم و عليه آن ها برنامه ريزي کنيم و در اين راه از خداوند منان مدد جوييم .

ذکر يک نکته ي مهم: در پايان مبحث « تمهيدات فراماسونري براي تشکيل حکومت جهاني شيطاني »، به اين نکته ي مهم اشاره مي کنيم که سردمداران تشکيلات شيطاني فراماسونري، براي مقابله با اسرار لو رفته ي اين سازمان، بسياري از شواهدي را که حاکي از اعمال خرابکارانه ي اين گروه هاست، بدون هيچ گونه دليل معتبري رد مي کنند و محققاني که به افشاي اسرار اين سازمان مي پردازند را افرادي بدبين و متوهم مي نامند.

اين ترفند ماسون ها تا جايي پيش رفته است که سردمداران آن ها، اصطلاحاتي همچون (Conspiracy Hallucination : توهم توطئه)، (Conspiracy Delusion : هذيان توطئه)، (Conspiracy Theory : تئوري توطئه) و ... را وارد گويش سياسي و فرهنگي کرده اند(454) تا بدين وسيله، شواهد ارايه شده از سوي محققان درباره ي شيطنت هاي فراماسونري را به تمسخر گرفته و اين محققان را انسان هايي بدبين، هذياني و متوهم جلوه داده و سخنان آن ها را صرفاً تئوري (نه واقعيت) معرفي نمايند.

بديهي است که اگر ما مسلمانان بخواهيم ساده انگار و خوش خيال باشيم و وقايع حادث شده توسط ماسون ها را بر اساس تصادف و شانس تفسير کنيم و مطابق ضرب المثل معروف، « سرمان را چون کبک در برف فرو نماييم »، دير زماني نخواهد گذشت که ماسون ها و دوستان صهيونيستشان بر دنيا غلبه کرده و امپراطوري جهاني شيطاني خود را در اورشليم (بيت المقدس) پي ريزي خواهند نمود.

بنابراين به برادران و خواهران مسلمان توصيه مي کنيم که به سخنان بي پايه و اساس فراماسونر ها توجه ننمايند و در کشف و افشاي توطئه هاي آنان، دودلي به خود راه ندهند و مطمئن باشند که تمامي فتنه هاي انجام شده از سوي فراماسونرها، يک واقعيت خطرناک و پيچيده مي باشد؛ زيرا وقايع تلخ و فعاليت هاي خطرناکي که از سوي ماسون ها انجام مي شوند، به قدري فراوانند که به هيچ عنوان نمي توان آن ها را تصادفي دانست و به سادگي از آن ها رد شد.

يک سوال

با دقت در مطالبي که تاکنون پيرامون فراماسونري مطرح گرديد، مسلماً يک سوال بسيار مهم در ذهن خوانندگان مجترم به وجود مي آيد:

چرا گروه هاي ماسوني که تلاش دارند تا حکومت ضد مسيح = AntiChrist) دجال( را برپا کنند،(455) به جاي مخالفت با واتيکان و ساير نهادها و کشورهاي مسيحي، به مبارزه با مسلمانان و به خصوص ايرانيان پرداخته اند؟

در پاسخ بايد گفت که تنها دين آسماني که در حال حاضر در جهان وجود دارد و با قدرت تمام در مقابل فراماسونري و ساير تفکرات الحادي ايستاده است، دين مبين اسلام مي باشد. زيرا مسيحيت تحريف شده ي کنوني (نه شريعت واقعي حضرت مسيح (ع)) و يهوديت تحريف شده ي کنوني (نه شريعت واقعي حضرت موسي (ع))، تنها به صورت ظاهري و سطحي به انجام آيين عبادي مي پردازند.

از سوي ديگر، به دليل ضعف تعليمات جهادي در مسيحيت و يهوديت تحريف شده، اين اديان توانايي مقابله با دشمنان دين را ندارند و به راحتي شکست مي خورند.

علاوه بر اين ها تشکيلات مذهبي مسيحيت و يهوديت و سران آن ها، غرق در فساد و بي کفايتي هستند که نمونه ي آن را در واتيکان کنوني و کنيسه هاي اسراييل نيز مي بينيم؛ اين فساد و بي کفايتي تشکيلات مذهبي مسيحيت و يهوديت تحريف شده، سبب مي شود که اين دو دين در عصر حاضر نتوانند به مقابله با فعاليت هاي شيطاني فراماسونري و تشکيلات مشابه بپردازند.

اما نکته ي مهم ديگري که مي توان در پاسخ به سوال مذکور اشاره کرد، اين است که حتي اگر دشمني فراماسونري را صرفاً با حضرت مسيح (ع) بدانيم و تلاش براي تشکيل حکومت (AntiChrist) را نيز در اين راستا توجيه کنيم، باز اين مطلب که بيشترين دشمني فراماسونري با اسلام و ملتهاي مسلمان است، نشان مي دهد که فراماسون ها آيين حضرت عيسي (ع) را بيشتر شبيه به آيين مقدس اسلام مي بينند تا آيين مسيحيت منحرف شده ي کنوني. بدين ترتيب فراماسون ها که اخلافشان (کاباليست ها)، کتب مقدس از جمله انجيل را تحريف کرده اند، براي مبارزه با حضرت مسيح (ع)، بيشتر با اسلام مبارزه مي کنند؛ چرا که اين دين عزيز را بيش از هر دين ديگري شبيه به آيين اصلي و تحريف نشده ي آن پيامبر بزرگوار مي بينند.

از سوي ديگر، فراماسون ها احتمالاً با مطالعه در کتب اسلامي دريافته اند که اگر روزي حضرت مسيح (ع) قيام کند، قيام وي زير مجموعه اي از قيام اصلي منجي مسلمانان يعني حضرت مهدي (عج) خواهد بود و بدين ترتيب حضرت مسيح (ع)، خود يکي از ياران امام زمان (عج) خواهد بود. بنابراين ماسون ها مي دانند که براي مبارزه با حضرت مسيح (ع)، قبل از هر چيز بايد با فرمانده ايشان يعني حضرت مهدي (عج) مقابله کنند. به همين دليل بيش از همه به مبارزه با اسلام پرداخته اند. (البته لازم به ذکر است که ماسون ها، به خدا، پيامبر و ماوراءالطبيعه اعتقادي ندارند.(456) منظور ما از اين که ماسون ها براي مقابله با حضرات مهدي (عج) و عيسي (ع) آماده مي شوند، اين است که اين گروه ها فکر مي کنند که در آخرالزمان ممکن است اشخاصي معمولي با استفاده از روايات اسلامي، خود را حضرت مهدي (عج) و حضرت عيسي (ع) معرفي نمايند و بدين ترتيب با استفاده از حمايت مردمي، بر ماسون ها و همپيمانانشان بتازند! بدين ترتيب تفکر آن ها در مورد حضرت مهدي (عج) و حضرت عيسي (ع) نيز باطل بوده و آنان را انسان هايي معمولي که در آخرالزمان زندگي مي کنند، مي دانند و با اين تفکر باطل، خود را براي مقابله با اشخاصي معمولي (نه اعجازگر) آماده مي کنند. ان شا الله خداوند مکرشان را باطل نمايد.)

ادامه دارد ..............

اللهم إني أسئلك الأمن و الإيمان بك و التصديق بنبيك
والعافية من جميع البلاء و الشكر علی العافيه و الغناء
عن شرار الناس

تمهيدات اسلام براي مقابله با فراماسونري

دين مبين اسلام که کاملترين برنامه براي زندگي انسان ها است، همواره راهکار ها و رهنمود هايي براي مقابله با دشمنان دين و حفاظت از اعتقادات ارايه کرده است. حتي در بسياري از موارد، پيشگويي ها و رهنمود هايي در قالب آيات قرآن و روايات معصومين (ع) ارايه شده است تا با تأسي و تکيه بر آن ها بتوان بر شرايط دشوار زمان (به خصوص زمان غيبت صاحب الامر (عج)) غلبه کرد.

از نکات شگفت انگيزي که در اين ميان وجود دارد، اين است که خداوند دانا و قادر متعال که علم او بر همه چيز احاطه دارد، پيشگويي ها و رهنمود هايي را به صورت مستقيم در آيات قرآن و به صورت غير مستقيم از زبان معصومين (ع) بيان فرموده است، تا به کمک آن ها بتوان با بزرگترين دشمن دين در طول تاريخ يعني فراماسونري مقابله کرد. به خصوص اگر از دريچه ي بحث دجال به فراماسونري نگاه کنيم، اين مسأله خود را بيشتر نشان مي دهد. (البته لازم به ذکر است که فراماسونري يک اسم است و نامي است که به يک تشکيلات گسترده اطلاق مي شود. بنابراين هنگامي که از فراماسونري نام مي بريم، منظورمان تنها لژ هايي که در کشور هاي مختلف وجود دارند نيست؛ بلکه مقصودمان کشور هاي ماسوني همچون آمريکا و اسراييل و نيز فرقه هايي همچون اوانجليسم و ... نيز مي باشد. بنابراين اصطلاح فراماسونري، يک اصطلاح گسترده است.)

اسلام تمهيدات فراواني براي مقابله با جريان بسيار مخرب فراماسونري به کار گرفته است تا مسلمانان به کمک آن ها با اين دجال احتمالي آخرالزمان مقابله کنند. در اين بخش به مهمترين تمهيدات به کار گرفته شده توسط اسلام اشاره مي کنيم:

1 – معرفي مکرر فرعون به عنوان يکي از بزرگترين طاغوت ها.

همان گونه که در قسمت هاي مختلف مقاله ملاحظه کرديد، تعاليم الحادي و شيطاني کابالا و فراماسونري، مباني خود را از فرهنگ و تمدن طاغوتي فراعنه ي مصر باستان کسب کرده است.(457) اين مباني مصري از چنان اهميتي در فراماسونري برخوردار است که حتي گروه هاي فراماسونري مانند طيف (Shriner) که به آداب و رسوم الحادي اعراب جاهلي علاقه نشان مي دهند، کماکان از مباني مصري نيز تبعيت مي نمايند. در واقع مي توان گفت که شالوده ي کابالا و فراماسونري نيز از تعاليم و نمادهاي مصر باستان تشکيل شده است. در تصاوير زير نيز بخشي از اين نماد ها را ملاحظه مي فرماييد:




تعدادي از نماد هاي مشابه فراماسونري و مصر باستان




تعدادي از نماد هاي مشابه فراماسونري و مصر باستان

همان گونه که ملاحظه فرموديد، تعداد زيادي از نمادهاي فراماسونري، مشابه نمادهاي مصر باستان هستند و اين مطلب نيز اقتباس فراماسونري را از فرهنگ الحادي مصر باستان، تاييد مي نمايد.(458)

خداوند متعال که داناي همه ي امور است، در قرآن کريم مطالب فراواني در مذمت و نکوهش فرعون و وزيرش هامان بيان داشته است؛ به طوري که نام فرعون، بيش از نام هر طاغوت ديگري در قرآن ذکر شده و مورد نکوهش واقع شده است. در زير بخشي از اين آيات را ملاحظه مي فرماييد:(459)





بخش هايي از آيات قرآن مجيد که به نکوهش بني اسراييل پرداخته اند

ادامه دارد ..............

اين مسأله که با وجود زيستن حکام ظالم ديگري همچون آشوربانيپال و بخت النصر دوم در طول تاريخ،(460) خداوند به آن ها اشاره نمي کند، اما بارها به فرعون اشاره مي نمايد، نشان مي دهد که از نظر خداوند متعال، فرعون و فرعونيان خطرناکترين دشمن براي اديان الهي بوده و شناخت آنان بيش از همه براي مسلمانان ضروري است.

قطعاً خداوند متعال که داناي گذشته و حال و آينده است، با توجه به اين که طاغوت هاي آينده ي جهان را ادامه دهنده ي راه فرعون مي دانسته است، به معرفي مکرر فرعون در قرآن پرداخته تا مسلمانان را از خطر فرعون و فرعونيان آگاه نموده و آنان را از افتادن در چنگال فرعونيان زمان (فراماسون ها) برحذر دارد.

اين اشاره ي شگفت انگيز و اعجاز گونه ي قرآن به فرعون و فرعونيان و برشمردن خطرات آن ها، نشان مي دهد که خداوند متعال، مسلمانان را از خطري که در آخرالزمان به وسيله ي فرعونيان (فراماسون ها) ايجاد مي شود، آگاه نموده و بدين ترتيب آنان را در مقابله با اين گروه ملحد، تشويق کرده است.

2 – بيان خباثت هاي مکرر يهود و بني اسرائيل در قرآن و نکوهش آنان.

قوم بني اسراييل، يکي از خيانتکارترين و پيمان شکن ترين اقوامي است که مي توان در طول تاريخ يافت. در دسيسه ها و توطئه هاي مهمي که در طول تاريخ اتفاق افتاده است، عمدتاً مي توان ردپاي بني اسراييل را مشاهده کرد. به همين دليل، پس از پراکنده شدن بني اسراييل در بين اقوام ديگر، همواره ساير اقوام تلاش مي کردند تا خود را از دسايس اين قوم دور بدارند.

قوم بني اسراييل، نقش بسيار مهمي در انتقال مفاهيم ماسوني مصر باستان به اروپا و آمريکاي امروز داشته است و در اين راه با ايجاد تعاليم کابالا، تعاليم پراکنده ي مصري را منسجم تر کرده است. براي دريافت بهتر اين مسأله، بهتر است نگاهي دوباره به جريان انتقال مفاهيم ماسوني از مصر باستان به اروپا بيندازيم:(461)

قوم بني اسراييل که توسط حضرت موسي (ع) و به دستور خداوند از چنگال فرعون و فرعونيان رهايي يافته بودند، پس از رفع خطر فرعونيان، به ناسپاسي نعمت هاي خدا پرداختند و گوساله پرستي اختيار کردند. اما مجدداً لطف خدا شامل حال آنان شده و به شريعت حضرت موسي (ع) بازگشتند. پس از فوت حضرت موسي (ع)، بني اسراييل به جاي پيروي از دين آسماني، شروع به ترويج تعاليم انحرافي مصري کردند که قبلاً اين تعاليم را در مصر آموخته بودند. آنان تعاليم الحادي مصري و تعاليم الحادي ملل مجاور را به هم آميختند و از امتزاج آنان تعاليم منحرف و الحادي کابالا را پايه گذاري کردند و با وقاحت تمام، اين تعاليم منحرف را عرفان يهودي! ناميدند. آن ها حتي به پيامبران الهي نيز رحم نکرده و حضرت سليمان (ع) را (نعوذ بالله) کافر و مشرک ناميدند تا براي خود شريک جرم بيافرينند.

در ادامه، کاهنان بني اسراييل تعاليم الحادي کابالا را به عده اي از جنگجويان صليبي به نام شواليه هاي معبد آموزش دادند و از طريق آنان اين تعاليم را در سراسر اروپا و سپس آمريکا منتشر نمودند. سرانجام در قرون اخير، تعاليم کابالا به فراماسون ها منتقل شده و آنان نيز انتشار اين تعاليم را بر عهده گرفته اند. بدين ترتيب مي توان گفت که بني اسراييل، پل ارتباطي اصلي بين مصر باستان و عصر حاضر بودند و به وسيله ي آنان تعاليم ماسوني کابالا در دست فراماسون ها قرار گرفت. البته لازم به ذکر است که رابطه ي بني اسراييل با فراماسونري دو طرفه بوده و فراماسونري نيز از آرمان هاي بني اسراييل حمايت مي کند.

از جمله گروه ها و دشمناني که خداوند در قرآن مکرراً به آن ها اشاره کرده است، بني اسراييل مي باشد. بني اسراييل در قرآن بارها به عنوان قومي پيمان شکن، حسود، بهانه گير، ناسپاس و تنبل معرفي شده است؛ به نحوي که حتي مردم اين قوم، عنايات خداوند را ناديده گرفته و به جيفه هاي پست مادي مشغول بوده اند.

خداوند در آيات بسياري از قرآن، به بيان کارشکني ها و نافرماني هاي قوم بني اسراييل پرداخته و مسلمانان را از پرداختن به اعمال و رفتار آن ها باز داشته است. همچنين خداوند متعال، در آيات بسياري، به نکوهش بني اسراييل پرداخته و مسلمانان را از خطر بني اسراييل آگاه کرده است.

در زير، بخش هايي از آيات قرآن مجيد را که به نکوهش بني اسراييل پرداخته اند، ملاحظه مي فرماييد:


بخش هايي از آيات قرآن مجيد که به نکوهش بني اسراييل پرداخته اند

ادامه دارد ..............

نکوهش مکرر بني اسراييل در قرآن مجيد، آن هم در زماني که در ظاهر، مشرکين مکه دشمن اصلي مسلمانان بودند، نشان مي دهد که خداوند دانا و حکيم در قرآن، مسلمانان را از خطر بزرگتري آگاه نموده است که همانا بني اسراييل مي باشد. در واقع خداوند حکيم با اشارات مکرر به بني اسراييل در قرآن، به مسلمانان هشدار داده اند که بزرگترين دشمن اسلام در طول تاريخ و بالاخص در آخرالزمان، بني اسراييل مي باشد.

اين پيشگويي خداوند در قرآن نيز معجزه اي آشکار مي باشد؛ چرا که امروزه مشاهده مي کنيم که دجال احتمالي آخرالزمان يعني فراماسونري، حاصل تعاليم منحرف کابالايي بني اسراييل است و از سوي ديگر نيز فراماسونري با تمام قوا از آرمان هاي منحرف بني اسراييل حمايت مي کند.

بدين ترتيب، اشارات مکرر خداوند متعال به خباثت بني اسراييل در قرآن براي پند گرفتن مسلمانان را مي توان يکي از تمهيدات اسلام براي مقابله با دجال احتمالي آخرالزمان يعني فراماسونري دانست.

3 – بيان معجزات دقيق علمي در قرآن به منظور مقابله با ادعاهاي علم گرايانه ي فراماسونري.

در بخش هاي مختلف اين مقاله، ذکر شد که تشکيلات جهاني فراماسونري، ادعاهاي علم گرايانه ي فراواني دارد؛ به طوري که بسياري از افتخارات و ادعاهاي خود را بر پايه ي علوم و به خصوص علوم تجربي قرارداده است.

عضويت تعداد زيادي از برندگان جوايز صلح نوبل در فراماسونري،(462) تکيه ي فراوان فراماسونر ها بر نظريه ي انتخاب طبيعي داروين،(463) استفاده ي فراوان کاباليست ها و فراماسونر ها از هندسه و رياضيات، استفاده از علامت پرگار و گونيا به عنوان يک نماد مهم فراماسونري،(464) مدارک علمي بالاي اعضاي لژها(465) و ... همه از مواردي هستند که فراماسونر ها سعي مي کنند به وسيله ي آن ها خود را متولي و صاحب علم معرفي نمايند و از سوي ديگر، اديان را به تمسخر بگيرند و دينداران را انسان هايي جاهل، بي سواد، دور ازعلم، و خيالپرداز معرفي نمايند. شايد به جرأت بتوان گفت که يکي از ابزارهايي که فراماسونري به شکل بسيار موثري از آن استفاده مي کند و به وسيله ي آن، دانشمندان و دانشجويان را به لژها جذب مي نمايد، همين ادعاي علم گرايانه ي فراماسونري است.

اما بر خلاف ادعاهاي پوچ فراماسونري، اديان الهي و به خصوص دين مقدس اسلام، سرشار از مطالب دقيق علمي بوده و حتي مومنان را به علم آموزي تشويق کرده اند. در اين ميان، کتاب مقدس قرآن که بدون کم و کاست، سخنان خداوند متعال را در خود جاي داده است، در اولين دقايق و اولين شب نزول وحي به حضرت محمد (ص)، از قلم و خواندن و تعليم سخن مي گويد:



حضور کلمات قلم, بخوان و تعليم در اولين آيات نازل شده بر پيامبر گرامي اسلام.(آيات 1-5 سوره ي علق)

کتاب عزيز قرآن، علاوه بر اين که بارها مومنين را به علم آموزي تشويق کرده است، خود نيز حاوي نکات علمي بسيار دقيقي است که خصوصاً در حيطه ي علوم تجربي، اعجاب آور مي باشد.

براي بيان روشن تر اين مطلب، يک نمونه از اين نکات علمي را که جنبه هاي اعجاز قرآن را نشان مي دهد، بيان مي نماييم:

در آيات ابتدايي سوره ي روم، خداوند حکيم دو نمونه از معجزات گرانقدر خود را جاي داده است. يکي از اين معجزات، مربوط به پيشگويي تاريخي بوده و معجزه ي ديگر، مربوط به علوم زمين شناسي مي باشد. قبل از توضيح بيشتر، بهتر است که نگاهي به اين آيات بيندازيم:



آيات 1-4 سوره ي روم و اعجاز آنها.

ادامه دارد ..............

در اکثر سوره هايي که با حروف مقطعه آغاز مي شوند، خداوند بلافاصله از عظمت قرآن سخن مي گويد؛(466) اما در سوره ي روم، خداوند بلافاصله به جنگ ايران و روم مي پردازد؛ اين مطلب مي تواند ما را به اين نکته راهنمايي کند که احتمالاً در داستان جنگ ايران و روم، معجزات و نکاتي وجود دارد که عظمت قرآن و خالق آن را نشان مي دهد؛(467) بنابراين با اين مقدمه، با پشتوانه ي بيشتري مي توانيم به بررسي معجزات قرآن در اين آيات بپردازيم.

در آيات 1 تا 4 سوره ي مبارکه ي روم، دو معجزه ي بزرگ خداوند ديده مي شود:

1) اولين معجزه، مربوط به پيشگويي خداوند درباره ي يک حادثه ي تاريخي است. بدين ترتيب که خداوند در اين آيات، خبر از پيروزي روم در جنگ با ايرانيان مي دهد.

آيات ابتدايي سوره ي روم، در زمان حضور پيامبر گرامي اسلام در مکه و در حدود سال 620 ميلادي (6 سال بعد از اولين جنگ بزرگ ايران و روم شرقي در منطقه ي اورشليم (بيت المقدس)) نازل شد. جنگ مذکور بين ايران و روم شرقي (بيزانس) در سال 614 ميلادي به وقوع پيوست که در اثر آن، شهر اورشليم (بيت المقدس) و سرزمين هاي زيادي از منطقه ي شامات و فلسطين به دست دولت ايراني ساساني افتاد.(468) جنگ سال 614 ميلادي، از جنگ هاي مشهور تاريخ است؛ زيرا به دنبال فتح اورشليم به دست ايرانيان، صليب مقدس نيز به دست ايرانيان افتاد و آن ها اين صليب را به عنوان غنيمت جنگي با خود به ايران بردند.(469) (صليب مقدس، صليبي است که بنابر اعتقاد مسيحيان، حضرت عيسي (ع) بر روي آن به صليب کشيده شدند و پس از مرگ به آسمان عروج کردند.(470) البته مسلمانان به اين صليب و مرگ حضرت عيسي (ع) اعتقاد ندارند، بلکه اعتقاد دارند که خداوند حضرت عيسي (ع) را به صورت زنده عروج داده اند.)

بعد از جنگ سال 614 ميلادي، اکثر کشورها نابودي حکومت روم شرقي (بيزانس) را که يکي از ابرقدرت هاي آن زمان بود، حتمي مي دانستند؛ زيرا قبل از فتح اورشليم نيز روميان بيزانسي، شکست هاي متوالي و متعددي از ايرانيان خورده بودند و سرزمين هاي زيادي از روم، به دست ايرانيان افتاده بود.(471)

اما خداوند متعال، براي اميدواري دادن به مسلمانان که در آن هنگام، دوران سختي را پشت سر مي گذاشتند، پيشگويي انجام داد تا مسلمانان را بيشتر به آينده اميدوار کند.

خداوند قادر متعال در اواخر حضور پيامبر در مکه (مصادف با 620 ميلادي)، آيات ابتدايي سوره ي روم را بر پيامبر گرامي اسلام نازل کرد(472) و در آن وعده داد که روم، عليرغم شکستي که از ايران خورده بود، در کمتر از 10 سال (3 تا 9 سال) بر ايران پيروز خواهد شد.(473) خداوند متعال در ادامه نيز مي فرمايد که مومنين با تحقق اين وعده و پيشگويي خوشحال خواهند شد و به آينده اي روشن براي اسلام، اميدوار خواهند گشت.

بعد از نزول آيات مذکور، مشرکين مکه، پيامبر و مسلمانان را مسخره نموده و (نعوذ بالله) پيشگويي قرآن را دروغ دانستند. اما تاريخ بعد از گذشت 7 سال نشان داد که پيشگويي قرآن کاملاً صحيح بوده و خداوند دانا خود بهتر از هرکس ديگري از آينده خبر دارد.

بدين صورت که در سال 627 ميلادي (7 سال بعد از نزول آيات ابتدايي سوره ي روم)، روميان شکست سختي را در منطقه ي نينوا بر ايرانيان تحميل نمودند. به نحوي که ايرانيان از ترس شکست هاي بيشتر، صلحي را با روم شرقي منعقد نمودند که بنابر مفاد آن، ايرانيان مجبور شدند از متصرفات قبلي خود عقب نشيني نموده و صليب مقدس را به اورشليم بازگردانند.(474) بدين ترتيب با تحقق وعده ي خداوند، مومنين شاد گشته و به وعده هاي ديگر خداوند متعال از جمله پيروزي اسلام در آينده نيز اميدوار شدند.

2) دومين معجزه اي که در آيات ابتدايي سوره ي روم وجود دارد، بعد از گذشت 14 قرن از نزول قرآن، و به دنبال اختراع وسايل پيشرفته اي همچون ماهواره، کشف شد.

اين معجزه، يک معجزه ي مربوط به علوم طبيعي است که در حوزه ي علم زمين شناسي بيان شده و خداوند در آن، از يک واقعيت علمي مهم پرده برداشته است؛ واقعيتي که 14 قرن از ديد مسلمانان و ساير انسان ها پنهان مانده بود، اما خداوند آن را در کتاب مقدس قرآن، به بنده ي بزرگوارش حضرت محمد (ص) در سرزمين خشک و بي آب و علف عربستان اعلام کرده بود.

براي شناختن بهتر اين معجزه، بهتر است قبل از هر چيز به آيات 1 تا 3 سوره ي روم و ترجمه ي آن، نگاه مجددي بيندازيم:

خداوند در آيات 2 و 3 سوره ي مبارکه ي روم مي فرمايند:

« غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فى أَدْنى الأرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سيَغْلِبُونَ (3) »(475)

در اکثر ترجمه هايي که از آيات فوق وجود دارند، چنين مي بينيم:

« روميان شكست خوردند (2) در نزديكترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد (3) »(476)

همان گونه که ملاحظه فرموديد، در اکثر ترجمه هايي که از قرآن موجود است، عبارت أَدنى الأرض به صورت نزديكترين سرزمين ترجمه شده است. يعني معناي فرعي و غير رايج کلمه ي أَدنى در ترجمه ها به کار گرفته شده است.(477) اين در حالي است که اگر معناي دوم و فرعي کلمه ي أَدنى يا نزديكترين را به کار بريم، ممکن است با ابهاماتي مواجه شويم.

براي درک بهتر اين موضوع، به تصوير زير توجه فرماييد:

در تصوير فوق، ملاحظه مي فرماييد که تمام مناطق موجود بر روي دايره ي قرمز بزرگ، فاصله ي يکساني از مکه (دايره ي آبي کوچک) دارند.يکي از اين مناطق که با فلش زرد رنگ نشان داده شده است، محل جنگ ايران و روم در سال 614 ميلادي مي باشد.

با توجه در تصوير فوق، نتيجه مي شود که عبارت أَدنى الأرض که در آيات ابتدايي سوره ي روم آمده است، به احتمال زياد به معناي نزديكترين سرزمين نيست؛ زيرا سرزمين هاي بسياري از جمله جنوب عراق، شمال مصر و... نيز روي دايره ي قرمز بزرگ قرار دارند و فاصله ي آن ها از مکه نيز مساوي فاصله ي محل جنگ ايران و روم، از مکه است. بنابراين، نمي توان به محل جنگ ايران و روم، لفظ « نزديک ترين سرزمين به مکه » را اطلاق کرد، چرا که نقاط فراوان ديگري هستند که فاصله شان از مکه، مساوي فاصله ي مکه با محل نبرد ايران و روم است.

علاوه بر اين، سرزمين هاي ديگري مانند يمن نيز که محل مناقشات ديگري بين ايران و روم بودند، نسبت به اورشليم و فلسطين (محل جنگ سال 614 ميلادي) به مکه نزديکترند. بنابراين عبارت نزديكترين سرزمين بيشتر بر (يمن) انطباق دارد تا اورشليم.

ادامه دارد ............

بنا بر دلايل فوق، به نظر نمي رسد که منظور از أَدنى الأرض، نزديكترين سرزمين باشد.

حال با اين اوصاف، معناي أَدنى الأرض چه مي تواند باشد؟

اصلي ترين و رايج ترين معناي کلمه ي أَدنى، عبارت پست ترين مي باشد؛ همان گونه که کلماتي مانند دنيء نيز به معناي پست، و دنائت نيز به معناي پستي مي باشند. نکته ي جالب اين که اين کلمات در زبان فارسي نيز به همين معاني استفاده مي شوند.

بدين ترتيب مي توان عبارت أَدنى الأرض را به صورت پست ترين سرزمين معنا کرد.

نکته ي مهم اين که کلمه ي أدني در فرهنگ لغات و مترجم هاي کامپيوتري و اينترنتي نيز عمدتاً به معناي کمترين، پست تر، و به خصوص پست ترين ترجمه مي شود که اين مسأله نيز نشان مي دهد از نظر اين فرهنگ لغات نيز معناي اصلي کلمه ي أدني، عبارت پست ترين مي باشد.

اما جالب تر اين که هنگامي که در مترجم هاي آنلاين و اينترنتي عربي–انگليسي عبارت أَدنى الأرض را وارد مي کنيم، ترجمه ي آن به صورت Lower Land يا Lowest Land ظاهر مي شود که معناي آن در فارسي، سرزمين پست تر يا پست ترين سرزمين مي باشد. بنابراين اين مترجم ها نيز درباره ي کلمه ي أدني، معناي پست تر يا پست ترين را صحيح مي دانند.(478) (لازم به ذکر است که کلمه ي أدني يک اسم تفضيل(479) در زبان عربي است که بنا به موقعيت آن در جمله، مي تواند به صورت پست تر يا پست ترين معنا شود. در مورد آيه ي 3 سوره ي روم، به دليل نقش أدني در جمله، معناي درست آن پست ترين مي باشد.)

براي درک بهتر مطالب گفته شده، به تصاوير زير توجه فرماييد:

بدين ترتيب همانگونه که ملاحظه فرموديد، از نظر مترجم هاي معتبري همچون « Google Translate » نيز أدني الأرض به معناي پست ترين سرزمين مي باشد.

اما آيا پست ترين سرزمين، در آيه ي 3 سوره ي روم، معناي خاصي دارد؟

قبل از اختراع ماهواره ها و استفاده از آن ها در علوم زمين شناسي و جغرافيا، اندازه گيري ارتفاع نقاط مختلف سطح زمين و مقايسه ي آن ها با يکديگر، کار بسيار سخت و غيردقيقي بود؛ اما با اختراع ماهواره ها و استفاده از آن ها در علوم زمين شناسي و جغرافيا، مقايسه ي ارتفاع مناطق مختلف کره ي زمين آسان شد. در طي اين مطالعات، مشخص شد که پست ترين منطقه ي روي خشکي هاي زمين، بحرالميت (Dead Sea) بوده و سرزمين هاي اطراف بحرالميت شامل کرانه هاي غربي و شرقي رود اردن، پست ترين سرزمين هاي کره ي زمين مي باشند.(480)

براي درک بهتر اين مطلب، به تصاوير زير که از سايت هاي معتبر برداشته شده اند، توجه فرماييد:(481)



مقالاتي درباره ي پست ترين نقطه ي زمين در بحرالميت(Dead Sea)



پست ترين نقطه ي عالم در مرز بين کشور اردن و کرانه ي باختري رود اردن در فلسطين اشغالي.)

بدين ترتيب همانگونه که ملاحظه فرموديد، بحر الميت (Dead Sea) پست ترين نقطه ي روي زمين است.

حال اگر به نقشه هاي جغرافيايي دقت نماييم، متوجه خواهيم شد که يکي از نزديک ترين شهرهاي بزرگ تاريخي به بحرالميت، شهر اورشليم يا بيت المقدس (Jerusalem) است. به نحوي که حداقل فاصله ي بيت المقدس از بحرالميت، 40/17 کيلومتر و حداکثر فاصله ي بيت المقدس از بحرالميت، 47/21 کيلومتر مي باشد.

در تصاوير زير، موقعيت شهر بيت المقدس را نسبت به بحرالميت مشاهده مي فرماييد:



فاصله ي بسيار کم بيت المقدس (بيضي کوچک) از بحر الميت (بيضي بزرگ).


فاصله ي بسيار کم بيت المقدس (Jerusalem) از بحر الميت (Dead Sea) در تصوير ماهواره اي سايت Google. دقت کنيد که خطوط زرد, فاصله ي شهر را از بحر الميت و خطوط آبي , فاصله ي مسجدالاقصي را از بحر الميت نشان مي دهد. 10/80 مايل يا 17/38 کيلومتر است. به مقياس موجود در گوشه ي پايين چپ تصوير توجه فرماييد.

ادامه دارد ............

موضوع قفل شده است