عطر سور فلق و ناس در اشعار حافظ
تبهای اولیه
ب:سوره ناس
چه بگویم «اعوذ برب الناس.» سخن از پناه بردن به درگاه خداوند است:
جزآستان توام در جهـان پناهی نیست
سرمــرابه جزایـن در حواله گاهی نیست
چنین که از همـه سـو دام راه میبینم
به جز حمایت راهش مرا پناهی نیست
واگر «اعوذ» را به معنای واگذاری کار به خداوند و نیز به معنی کلمه هم ریشه اش حفظ بگیریم:
کارخـود گر به خـدا بازگـذاری،حافـظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
سالک ازنور هدایت ببرد راه به دوست
که به جـایی نـرود گر به ضلالت برود
حافظ در آیینه آیه «ملک الناس»،پناه بردن به آن حاکم حقیقی را از شر حکّام جور،به زیبایی تمام به تصویر کشیده است.
و «اله الناس» که اول و آخر و ظاهر و باطن همه سوز و گدازهای عاشقانه حافظ است:
رازی که بـر غیـر نگفتیـم و نگـوییـم
بــا دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خـم جانـان
کـوتـه نتـوان کردکـه ایـن قـصـه دراز است
بر دوخته ام دیده چوبـاز ازهمه عـالم
تــادیــده مــن بــرزخ زیـبـای تـو بـاز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز وگـداز است
با خواندن آیات «من شرّ الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس*من الجنه و الناس» به یاد زمانی میافتیم که حافظ برسر آن است که خلوت دل را از صحبت اغیار خالی کند و گوش دل به پیام سروش سپارد:
بــرســرآنـــم کــه گرزدســــت بـــرآیــد
دست به کاری زنم که غصـه سر آید
خلـوت دل نیست جای صحبت اغیار
دیــو چو بیـــرون رود فـرشـتـه درآیـد
یا:
در راه دوست وسوسه اهرمن بسی است
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
حافظ شیرین سخن،درجای دیگر،هنرمندانه مفهوم «قل» و «وسواس خنّاس»را در هم میآمیزد:
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
اگر از وسوسه نفس و هوی دور شوی
بی شکی ره ببـری درحـرم دیـدارش
armandaily.ir