شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

تب‌های اولیه

10177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامی;505261 نوشت:
مشكل اين كه او طلبه ها تعدادشون از اون دختران كم زيادتره
اینجوری هم میشه مسئله رو حل کرد ،اگه این طلبه های محترم فقط یه کوچولو توی مسیر پیامبر قدم بردارن مشکل حل میشه،چه جوری؟ کدومشون حاضره با دختر بزرگتر از خودش ازدواج کنه!؟ نگفتیم 20 سال،فقط دو سه سال بزرگتر باشه،باور کنید استاد اینجوری تعداد این دخترا سربه فلک میکشه

مهجبین;505830 نوشت:
اکثر قریب به اتفاق کودکانی که به مهد کودکها سپرده میشوند در حال حاضر کودکانی هستند که مادران آنها خانه دار هستن!!

با عرض سلام
این نکته ای که فرمودید به این معناست که خانم های شاغل کودکانشون رو به مهدا نمیسپارند؟؟؟؟آیا اینطور نیست که بگوییم خانم های شاغل همگی اینکاروانجام میدن ولی چون نسبتشون به خان های خانه دار کمتره اینطور به نظرمیاد که خانه دارها تمایل بیشتر دارن؟درهر حال خانم شاغلی که شوهرشاغل هم داره اگه سراغ مهد نمی ره پس تکلیف فرزندش چی می شه؟؟

احمدمنتظرالمهدی;506285 نوشت:
اکثر قریب به اتفاق کودکانی که به مهد کودکها سپرده میشوند در حال حاضر کودکانی هستند که مادران آنها خانه دار هستن!!
با عرض سلام
این نکته ای که فرمودید به این معناست که خانم های شاغل کودکانشون رو به مهدا نمیسپارند؟؟؟؟آیا اینطور نیست که بگوییم خانم های شاغل همگی اینکاروانجام میدن ولی چون نسبتشون به خان های خانه دار کمتره اینطور به نظرمیاد که خانه دارها تمایل بیشتر دارن؟درهر حال خانم شاغلی که شوهرشاغل هم داره اگه سراغ مهد نمی ره پس تکلیف فرزندش چی می شه؟؟

جناب منتظر بحث خلا عاطفی بود و اینکه مادران شاغل ممکنه دچار این خلا بین خود و کودکانشون بشن،به دلیل سپردن کودکانشون به مهدها!!
بحث درصد و تعداد نیست..

مسئله اینه که در حال حاضر قریب به اتفاق مادران ما دچار خلا روابط عاطفی شدن و کودکان خودشون رو به مهد میفرستن تا از اونها دور باشن!!‍

align: center

مردى كه مزار حاج شيخ را تميز مى كرد

align: center



قسمتي از كتاب
[=&quot]داستان هايى از مردان خدا، على مير خلف زاده


من نمى خواستم اين داستان را بنويسم چون فوق العاده خارق العاده است و ممكن است موجب استغراب خوانندگان گردد ولى چون ناقل آن معتبر بود و من خواستم آنچه درباره حاج شيخ شنيده ام تمامى آنها را نوشته باشم بذكر آن مبادرت مى نمايم . برادر بزرگتر من ((مرحوم حاج ابوالقاسم تولائى )) مى گفت :
من غالباً وقتى براى خواندن فاتحه سر قبر مرحوم حاج شيخ مى رفتم مردى را مى ديدم كه با عشق و علاقه بر مزار حاج شيخ نشسته و بوسيله اسيد، اشك شمعهائى كه روى قبر ريخته پاك مى كند و سنگ قبر را مى شويد و مدتها همانجا مى نشيند مثل اينكه با روح حاج شيخ راز و نياز مى كند. حس ‍ تجسس مرا وا داشت روزى از او بپرسم شما با اين مرحوم چه آشنائى داشته ايد و آيا او را ديده ايد؟
گفت اى برادر مپرس ؛ من با او داستانى دور و دراز دارم اين مردم او را نشناخته اند. او گفت : من راننده اتوبوس بودم . روزى از تهران مى آمدم نزديك قدمگاه دو نفر شيخ پيرمرد از من خواستند كه آنها را سوار كنم . من گفتم آخوند سوار نمى كنم چون ممكن است ماشينم خراب شود.
مسافرين به من گفتند: اين حرفها چيست ، دو نفر پيرمرد در بيابان مانده اند آنها را سوار كن . من با اكراه بى ادبانه گفتم خوب برويد آن عقب ماشين بنشينيد. سوار شدند. نزديكيهاى خواجه اباصلت ماشين خاموش شد. من به خيال آنكه گازوئيل نمى كشد ساعتى ماشين را دستكارى كردم درست نشد، اوقاتم تلخ شد كه چرا آخوند سوار كردم .
دفعةً به ذهنم رسيد كه شايد گازوئيل تمام شده است مخزن بنزين را بررسى كردم ديدم ابداً گازوئيل ندارد، خيلى ناراحت شدم .
يكى از آن دو شيخ پيرمرد از من پرسيد: چرا حركت نمى كنيد؟ گفتم مگر شما مكانيك هستيد كه سؤ ال مى كنيد؟
با تغيّر به من گفت از تو مى پرسم كه چرا معطل شده اى ؟ گفتم : آشيخ گازوئيل ندارم . گفت : گازوئيل را كجا مى ريزيد، من باك ماشين را به او نشان دادم .
كنار ماشين ايستاد مثل اينكه دعائى خواند و در باك دميد و به من گفت ماشين را روشن كنيد!
من با تعجّب پشت ماشين نشستم ، روشن شد و آمديم شهر و آن دو نفر رفتند. من فراموش كردم كه ماشين گازوئيل ندارد، به مسافرت رفتم وقتى متوجّه شدم با خود گفتم تا ماشين خاموش نشود گازوئيل نمى زنم . حدود شش ماه با آن ماشين به مسافرت مى رفتم و احتياج به گازوئيل نداشتم . در نتيجه استفاده فراوان كردم و اين راز را به كسى نگفتم . زن گرفتم خانه ساختم ولى يك روز با خود گفتم باك ماشين را بررسى كنم ببينم آن شيخ چه كرده است . در باك را باز كردم ديدم گازوئيل ندارد و افسوس كه از آن ساعت طبق معمول گازوئيل زدم .
چند سالى از ازدواج من گذشته بود ولى اولاد نداشتم . به من گفتند: شخصى در سمرقند هست به نام حاج شيخ حسنعلى دعاى اولاد مى دهد. من رفتم ((سمرقند)) ناگاه ديدم اين همان كسى است كه در بيابان سوار ماشين من شد و موضوع بنزين را بوجود آورد. دعاى اولاد به من داد و مهربانى ها كرد و من امروز چند فرزند به دعاى او دارم و نذر كرده ام تا زنذه هستم همه روزه بر مزار او بيايم و خدمت كنم و اين عمل براى من خيرات و بركاتى در بر داشته است . والله اعلم
بى مناسبت نيست عرض كنم آن دو نفر يكى حاج شيخ و ديگرى ((آخوند ملاحسين يزدى )) بوده اند.
آخوند ((ملاحسين يزدى )) هم مردى وارسته و صاحب دم و نفس و رفيق حاج شيخ بود هر وقت از يزد مى آمد يا در منزل ما بود و يا منزل حاج شيخ ، مردى نورانى و دوست داشتنى بود و تخصص او در شناخت گياهان طبيعى كه از آنها براى معالجات استفاده مى كنند بود.
شخص ثالثى نقل مى كرد كه حاج شيخ با آخوند ملاحسين به كوههاى خلج براى تهيّه گياهان دوائى مى رفتند و او از حاج شيخ بيشتر اطلاعات داشت . من هم به همراه آنها براى كسب معلومات مى رفتم . كوههاى خلج كپچه مار كه مانند افعى است زياد دارد.
اين شخص گفت : مارها قد راست تا كمر ايستاده بودند و دهان باز كرده كه پرنده هاى كوچك را شكار كنند. مرحوم حاج شيخ يك نگاه به آن مارها مى كرد خشك مى شدند و مى افتادند و به من امر مى فرمود كه لاشه بعضى از آنها را كه براى تهيّه برخى دواها لازم بود در كيسه اى مى كردم و با خود به شهر مى آورديم و به خانه حاج شيخ مى بردم .

خیلی خوب بود یعنی کلا ماجرای عالی بود:Gol:
دست شما درد نکنه حرف نداشت .

مورد داشتیم پسره با آرایش رفته بیرون !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خواهرش غیرتی شده، زدتش !


کدوم سوال بیشتر تو خونتون رایجه ؟؟؟
۱ : این تلویزیونِ بی صاحاب واسه کی روشنه ؟
۲ : چی از جونِ این یخچال بدبخت میخوای ؟
۳ : کی لامپ دستشویی رو روشن گذاشته ؟
۴ : کی دمپایی دستشویی رو خیس کرده ؟
۵ : این موقع شب با کی حرف میزنی ؟
۶ : چشمات درنیومد پای این کامپیوترِ کوفتی ؟
۷ : کی غذای منو خورده ؟
۸ : کی جورابای منو ورداشته ؟
۹ : تا این موقع شب کدوم گوری بودی ؟
۱۰ : تو اونجا چه غلطی میکردی ؟
۱۱ : باز چه مرگته تو ؟

[=arial]بابام داشت با عصبانیت نصیحتم می کرد منم داشتم چایی میخوردم
یه دفعه گفت تو چیکاره ای ؟ منم با جدیت تمام چاییو بهش نشون دادم گفت : من یک کاپیتان هستم
هیچی دیگه 4 روزه به لطف مادرم تو راهرو میخوابم

[=arial]مورد داشتیم پسره به خاطر فوت اقوامش

تا ۴۰روز به ابروهاش دست نزده …

مورد داشتیم پسره رفته خرید

دست رو هرچی گذاشته فروشنده گفته جنسش خیلی عالیه

خودم از همین جنس برای خواهرم برداشتم خیلی هم راضیه !
مورد داشتیم دختره عاشق پسره شده

پسره گفته بیخیال من شو ، من جای خواهرتم !

مورد داشتیم یه کلیپس سرشو از پنجره اتوبوس بیرون آورده

کلا مرکز ثقل رو تغییر داده اتوبوس چپ کرده !

مورد داشتیم پسره با باباش رفته بیرون

پلیس پدره رو گرفته گفته خانم کی باشن ؟
مورد داشتیم دخترِ از بی خواستگاری رفته جلوی کوه داد زده : با من ازدواج میکنی ؟

از کوه انعکاس صدا اومده : با من ازدواج میکنی ؟

دختره هم جواب مثبت داده

[=arial]يه نفر با چشما و گوشهاي کاملا بسته در اداره هاي دولتي فقط از روي بو و رايحه موجود در فضا ميتونه ساعت رو حدس بزنه!!
بوي دهن : 8 الي 9 صبح
بوي نون و خيار : 9 تا 10
بوي عرق: 10 تا 12
بوي جوراب : 12 تا 1
بوي ميکس عرق ، جوراب ، گلاب : نماز ظهر
بوي نهار :1 تا 2
بوي آروغ: 2 الي 3 بعدازظهر


تن‌درست‌نامه
پزشكي سنتي

گياهان دارويي

پديدآورنده:

نويسنده:مصطفي نيك‌اقبال

نويسنده:نجمه جولايي

ناشر:
شفابخش

معرفي مختصر كتاب:
خداوند، جهان مادّي را با چهار عنصر خلق کرده است که به آنها عناصر اربعه مي‌گويند. اين عناصر عبارت‌اند از: آب، خاک، باد و آتش. اين عناصر، آيات حق‌تعالي هستند و کسي که اين عناصر را بشناسد رمز خلقت را مي‌فهمد. مزاج‌شناسي مهم‌ترين بخش در فهم طبّ سنّتي است. هر انسان بر طبق اينکه عنصر غالبش کدام است، مزاج خاصي پيدا مي‌کند و چون چهار عنصر داريم چهار مزاج نيز خواهيم داشت. هر يک از مزاج‌هاي اربعه با يکي از عناصر اربعه معادل است که عبارت‌ است از: صفراوي مزاج با آتش (گرم و خشک)؛ دموي مزاج با هوا (گرم و مرطوب)؛ بلغمي مزاج با آب (سرد و مرطوب)؛ سودا و بي‌مزاج با خاک (سرد و خشک). کتاب حاضر به شفابخشي براساس طبّ سنّتي و با استناد به عناصر و مزاج‌هاي اربعه اختصاص دارد که به شناخت مواد غذايي و خواص آنها و همچنين فشار درماني، انرژي درماني، ورزش، يوگا و تنفّس و کاهش وزن مي‌پردازد.
[/TD]

[HL]نفر ششم كنكور 73= و روحاني[/HL]

مهمان شبكه دو
در برنامه زنده باد زندگي ساعت يك شب(8 ارديبهشت)

بهترین زن: حجه الاسلام دکتر مصطفی نیک اقبال


به سند صحیح ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت می‌کند: «بهترین زن آن است که آسان‌گیر و نرم‌خو باشد، میلش به نزدیکی فزون باشد، اگر شوهر بر او غضب کند به جلب رضایت او برآید و در این راه به جدّ بکوشد، اگر شوهرش از او غایب شود در حفظ آبرو و مالش بکوشد و از او غیبت نکند. چنین زنی خدایی(الهی) است و آن که خدایی باشد هرگز خوار نگردد.» (الفروع، ۲، ۳)

توضیحی راجع به فقره اول در روایت یعنی ( آسان‌گیری) :

متاسفانه آنچه در میان زنان ما بخصوص زنان مدعی دین و ایمان شایع است بجز این است که امام صادق(ع) فرموده. کسی که مسائل ساده زندگی را بزرگ می‌کند و بر سر آنچه در واقع امر و نزد خدا، بی‌ارزش است بلوا براه می‌اندازد و محیط خانه را پر از تنش و اضطراب می‌کند تا به خواسته‌های کوچک و حقیرش که به نادرست آنها را مهم می‌داند برسد، چنین کسی از راه و روش امام صادق(ع) فرسنگها فاصله دارد. از مرحوم آقای بهجت شنیده شد که ایشان می‌فرمودند مردم چیزهای جدی را شوخی گرفته‌اند و چیزهای شوخی را جدی. وقتی چیزهای بی‌ارزش برای ما بزرگ می‌شود برای بدست آوردن آنها نیرو و قوای بسیاری صرف می‌کنیم این است که برای انجام مسائلی که براستی جدی و ارزشمند است دیگر نیرو و قوایی نداریم. حاصل اینکه یک عمر زندگی کرده‌ایم اما توشه‌ای نیاندوخته و دست خالی از دنیا می‌رویم. پس آدمی باید از مسائل کوچک و ساده زندگی به راحتی و سادگی بگذرد تا بتواند مسائل اصلی و اساسی زندگی را که خدا در آنها نظر دارد بدرستی حل و فصل کند و در آنها جدی باشد. حال سوال اینجاست که مسائل اصلی و اساسی زندگی کدام است تا نیرو و قوای خود را برای درست انجام دادن آنها ذخیره کنیم؟ برای پاسخ به این سوال یک راه حل ساده وجود دارد و آن اینکه وقتی با مسئله‌ای برخورد می‌کنیم از خود بپرسیم اگر پیامبر اکرم(ص) که قرآن اخلاق و رفتارش را برای ما الگو قرار داده، در زندگی‌اش به این مسئله برمی‌خورد چه برخوردی می‌کرد؟ آیا این مسئله برایش مهم بود یا نه؟ فطرت انسان نمی‌تواند تصور کند که پیامبر اکرم(ص) بر سر مسائل پیش پا افتاده زندگی و زیور و زینت آن پافشاری بیش از حد کند و یا به دنبال حرف خودش باشد و بخواهد خودش را اثبات کند بلکه پیامبر اکرم(ص) در نهایت بی‌اعتنایی به زیور و زینت زندگی و بی‌التفاتی به آنچیزهایی زندگی می‌کرد که در تحصیل رضای پروردگار بی‌حاصل بود. پیامبر اکرم(ص) هیچ‌گاه بدنبال این نبود که منافع خودش را تأمین کند و به اصطلاح زندگی را به طرف خودش بکشد و چیزهای خوب را جلوی سفره خودش بچیند. پیامبر اکرم(ص) پر از ایثار و عشق‌ورزی نسبت به دیگران بود و پیوسته آنها را بر خود مقدم می‌داشت. روایت است مسیح(ع) به حواریون خدمت می‌کرد و چون می‌خواستند مانع شوند و می‌گفتند یا روح الله ما سزاست که تو را خدمت کنیم؛ مسیح به ایشان می‌گفت: مبعوث شدم تا به خلق خدمت کنم نه اینکه خلق به من خدمت کنند.

با عرض احترام و ارادت فراوان خدمت جناب حامی عزیز

حامی;505261 نوشت:
مشكل اين كه او طلبه ها تعدادشون از اون دختران كم زيادتره:Nishkhand:

اما بنده با محمد 313

mohamad313;505190 نوشت:
به اون طلبه های نازنین سلام بنده رو برسونید و بگید هر وقت شما مثل پیامبر(ص) بنده خدا بودین دختران متدین چهارتا،چهارتا زیر بال و پرتونو می گیرند، برای اسلام!
:khandeh!:

و گل طاها :

گل طاها;506168 نوشت:
اینجوری هم میشه مسئله رو حل کرد ،اگه این طلبه های محترم فقط یه کوچولو توی مسیر پیامبر قدم بردارن مشکل حل میشه،چه جوری؟ کدومشون حاضره با دختر بزرگتر از خودش ازدواج کنه!؟ نگفتیم 20 سال،فقط دو سه سال بزرگتر باشه،باور کنید استاد اینجوری تعداد این دخترا سربه فلک میکشه

کاملا موافقم. تعداد این دخترا کم نیست و فقط این آقایون باید کمی توقعاتشون رو پایین تر بیارن و تلاششون رو بیشتر کنن! :ok:

اصلا میخواید یه کل بندازیم شما پسراتونو معرفی کنید ما دخترامونو ؟! تازه این طوری هم واسطه خیر میشیم و کلی شیرینی این وسط نوش جان می کنیم و هم می بینیم کی کم میاره!!! :Nishkhand::Gol:

باخیش;507653 نوشت:
بابام داشت با عصبانیت نصیحتم می کرد منم داشتم چایی میخوردم
یه دفعه گفت تو چیکاره ای ؟ منم با جدیت تمام چاییو بهش نشون دادم گفت : من یک کاپیتان هستم

من بازم نفهمیدم

kobram;507780 نوشت:
من بازم نفهمیدم

تبلیغات چای کاپیتان رو تو تلویزیون نگاه کنید متوجه می شین

[=arial]خدایم...

من برای تو تیپ زده ام...!

بگذار نپسندنم...!

همین که بنده خوش تیپ توام...

من را بس است...!



[=arial black]مهندس کیست؟

[=arial black] [=arial black]در واقع “مهندس” به کسی میگن:
[=arial black] [=arial black]که تو کاری تخصص داره و کاری رو به خوبی انجام میده.
[=arial black] [=arial black]همین کلمه ی “مهندس” با حفظ سِمت,

[=arial black] [=arial black]به کسایی که تو یه کاری گند میزنه هم گفته میشه.
[=arial black] [=arial black]بعد در جای دیگه ممکنه “مهندس” در قالب یک اسم اشاره,
[=arial black] [=arial black]به کسی که اسمشو نمی دونیم هم استفاده بشه.
[=arial black] [=arial black]همچنین اگه همین کلمه ی “مهندس” خوب ادا شه,
[=arial black]میتونه در حکم فحش هم باش

[=arial]عکس العمل مردم بعد از تاخیر مترو

ژاپن 10ثانیه تاخیر: شکایت از واحد حمل و نقل

ایتالیا 1 دقیقه تاخیر: مسئولین بی کفایت

اوکراین 3 دقیقه تاخیر: تعجب

ایران بعد 20 دقیقه: ایول یه قطار اومد !!

شب امتحان در خوابگاه دختران و پسران !

خوابـگاه دخــتـران ( شب )

سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد... نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)

خوابــگاه پســران (شـب)

سکــانـس دوم: (در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی... شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره... منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه 10 دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری...

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون... اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: پرسپولیس همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود.توپ تانک فشفشه..... .!!! استقلال قهرمان میشه خدا می دونه که حقشه...............

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند

ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش آديداس پاشون ميکنن. هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' نميرن! اون بوق و کرنای اسرافيل هم گم شده... يکی ازش قرض گرفت و رفت ديگه خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن. چند تاشون کوپون جعلی بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن. چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت ميکنن. يک سری شون حوری های بهشت را با تهديد آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شيتيلي ميگيرن. بقيه حوری ها هم مرتب ميگن مارو از ليست جيره ايرانيها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شديم و از ريخت افتاديم.

اتحاديه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايرانی برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپری مو سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهای ايرونی از غلمانها مهريه ميخوان.
هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابی ايرانيها مسموم شدن و دوباره مردن. چند پزشک ايرونی به حوری ها بند کردن که الا و بلا بياييد دماغتونو عمل کنيم.

خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت!
برو يک زنگی به شيطون بزن تا بفهمی درد سر واقعی يعنی چی!!!

جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟

جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟

شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم.
شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن!
تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
يک عده شون بازار سياه مواد سوختی بخصوص بنزين براه انداختن.
چند تا پزشک ايرونی در جهنم بيمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ويزای مهاجرت به بهشت باز کردن و ارواح مردمو خر ميکنن. بليت جعلی يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
يک سری شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجديد نظر بدن.
چند تاشون که روی زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ ميزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمريکا رو ميپرسن چون ميخوان مهاجرت کنن.
هرروز هزاران ايرونی زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی جهنم رو ميخوان
الان مراجع داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه اپوزيسيون بيرون بديم.

ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم... چند تا ايرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و يخچال ميفروشن... برم يه چماقی بچرخونم

ﻗﺪﯾﻤﺘﺮﻫﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ :

ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﻣﮑﻦ ﺯﻥ !!! غذا ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ... (o_O)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻣـــــــــﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ :

جیجلم ﻇﺮﻓﺎ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻨﻪ ﯾﺎ ﺗﻮ (^_^)

[=arial]به شیطون میگن چیکار می کنی؟
میگه: سه روز در هفته تو آمریکا و اروپا درس میدم
میگن: خب بقیه روزا کوجایی؟
میگه: میام ایران! کلاس دارم، دارم ادامه تحصیل میدم!!!

ریشه یابی؛؛؛میگم امتحان چی کار کردی؟
میگه جام بد بود خوب نشد.
میگم یعنی یعنی چی جام بد بود؟
میگه یعنی شاگرد زرنگ دور و برم نبود!

استاد اومده سر کلاس میگه
:
بچه ها این درسه سختیه و عمقش زیاده...
بد از اونور کلاس یکی شروع کرد به دست و پا زدن...
استاد پرسید چی شد؟
دوستش گفت: غرق شد دیگه استاد

بعضی از درس هایی که در خانواده یاد گرفتیم:

بهداشت: اگه میخواید همدیگه رو بکشید برید بیرون؛ الان اینجا رو تمیز کردم

منطق: به خاطر اینکه من میگم

آینده نگری: اگه از تاب بیفتی، محاله ببرمت خرید

آداب اجتماعی: وقت غذا، دهنت رو ببند

اصلاح رفتار: مثل بچه آدم رفتار کن

انتظار: بذار برسیم خونه

کنایه: گریه می کنی؟ الان یه کاری می کنم واقعا اشکت در بیاد

ژنتیک: چهار تا اخلاق خوبتم به من رفته

دانش و خرد: وقتی به سن من برسی، میفهمی

عدالت: یه روزی بچه دار میشی، امیدوارم بچههات مثه خودت باشن

سلام بر شما
لطف كنيد در پست هاي تان دقت كنيد از لطيفه ها و حكايات طلبگي خارج نشود
وگرنه مجبور ميشم از قيچي اصلاحات كمك بگيرم:Nishkhand:

حامی;509400 نوشت:
سلام بر شما
لطف كنيد در پست هاي تان دقت كنيد از لطيفه ها و حكايات طلبگي خارج نشود
وگرنه مجبور ميشم از قيچي اصلاحات كمك بگيرم:Nishkhand:

سلام اجازه ما اصلا تا حالا تو عمرم طلبه ندیدم چه برسه به اینکه هنوز حکایات طلبگی و لطیفه هم بدونم
سعی میکنم مطلب نذارم دیگه:khandeh!:

باخیش;509959 نوشت:
سلام اجازه ما اصلا تا حالا تو عمرم طلبه ندیدم چه برسه به اینکه هنوز حکایات طلبگی و لطیفه هم بدونم
سعی میکنم مطلب نذارم دیگه

سلام واجب شد نرم افزار شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي را دانلود كنيد هم بخونيد هم بخنديد و هم با طلاب و زندگي اونا در ضمنش آشنا بشيد و هم تاپيك ما را به خاكي نفرستيد:Nishkhand:

قابل توجه [HL]برخي[/HL] معلمان
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا با دستان سنگين و بزرگشون جلوي جمع تو سرو مغز كودكان نمي زدند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا براي كلاس خصوصي رشوه نمي گرفتند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا براي حقوق كم تحصن نمي كردند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا عدالت را براي فقير و ثروتمند بيمار و سالم رعايت مي كردند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه اگر انبيا را اذيت مي كردند همه را تنبيه نمي كردند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه حكم و حدود شرعي خدا را رعايت مي كردند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا كم كاري نمي كردند.
معلمي شغل انبيا است با اين تفاوت كه انبيا سطح بندي نمي كردند و بالا و شهر براشون فرقي نداشت.
و....

موقعي كه دبيرستان بوديم دبيري بود كه همه كلاس را در زيست شناسي مي انداخت و مي گفت ضعيف هستيد بايد بياييد منزل مان جبراني
وقتي بچه ها مي رفتند يكي يكي مي پرسيد پدر تو شغلش چيه؟ بعد مي گفت زندگي خرج داره هركسي را به توان مالي باباش مي گفت پول بده بعد هم مي گفت برويد همگي قبول شديد.
يكي مي گفت نمي دونم الان زنده است بروم دستش را روز معلمي ببوسم
اما
اما
هنوز هم بنده خوابي دبيراني را مي بينم كه درسشان بيشتر اخلاق بود و درس زندگي
خدا به توفيقات اين گروه بيفزايد و مشكل داران را به راه راست كج فرمايد.

دختر بچه اي مي گفت امروز موهاي خانم مللم:Nishkhand:بيرون نبود بهش گفتيم خانم تيپ زديد؟!
گفت امروز با خدا شده ام
نمي خواستم اوقاتمون تلخ بشه اين ايام اما حتما معلمان خوب هم اين نگراني را دارند
در كشوري كه اساسش شكنجه انقلابيون و بي شوهر شدن زنان و يتيم شدن فرزندان زيادي است و خون زير كشتي انقلاب است. اگر بخواهي فرزندت تربيت ديني و مذهبي داشته باشد با سرويس و هزينه مدرسه دو ميليون هزينه اش است.
اگر بخواهيد فرزندتان با قرآن آشنا شود به دليل هزينه نداشتن جامعه القرآن و دارالقرآن ها و...بايد شهريه بدهي ( جامعه القرآن هاي زيادي در سال چند بار به دليل اجازه اي بودن جا عوض مي كنند و..)
و متأسفانه به جاي استقبال از اعتكاف جوانان كشور بايد براي اعتكاف جوانان هزينه بدهند.

[HL]به نظرم يه جوان مثبت بايد حقوق هم از دولت دريافت كند. [/HL]
ورزشكاري بود مربي بود و باشگاه داشت كل شهريه اي كه مي گرفت مي داد براي هزينه اجاره باشگاه و خودش پيك موتوري است براي افراد چاق و توپل موپل يتزا مي بره در خونه:Nishkhand:

[HL]
هزينه هاي لات و لوتها براي كشور[/HL]

خب يه جوان لات و شر
هر روز دعوا در منزل درست مي كند
با همسايه و ديگران جر و بحث مي كند
گاهي چاقو و چاقو كشي، دزدي، و.. مي كند و خدماتي مانند پخش مشروب و انواع مواد مخدر( گرد، قرص، استنشاقي، كشيدني، تزريقي و....) ارائه مي دهند( يك معتاد نياز به كمك يك لشكر براي جمع و جور كردنش داره)
برخي روانه بيماراستان ها و تيمارستان ها مي شوند
پليس بايد مراقب اين ها باشد( كنار خونه قبلي ما يه چايخانه بود يك خط در ميان توقيف مي شد و درش را مي بستند هر شب پليس يك سر آنجا مي آمد ( برخي براي انجام و ظيفه و برخي هم براي خودسازي:khandeh!::Cheshmak:)
گاهي لازم است زندان بروند ( هزينه محل و غذا و نيروي انساني و غيرانساني براي نگهداري)
بعد هم دادگاه ها ( هزينه قاضي و سرباز محافظ و ساختمان و...)

[="RoyalBlue"]

حامی;510120 نوشت:
[HL]به نظرم يه جوان مثبت بايد حقوق هم از دولت دريافت كند. [/HL]
ورزشكاري بود مربي بود و باشگاه داشت كل شهريه اي كه مي گرفت مي داد براي هزينه اجاره باشگاه و خودش پيك موتوري است براي افراد چاق و توپل موپل يتزا مي بره در خونه:Nishkhand:

[HL]
هزينه هاي لات و لوتها براي كشور[/HL]

خب يه جوان لات و شر
هر روز دعوا در منزل درست مي كند
با همسايه و ديگران جر و بحث مي كند
گاهي چاقو و چاقو كشي، دزدي، و.. مي كند و خدماتي مانند پخش مشروب و انواع مواد مخدر( گرد، قرص، استنشاقي، كشيدني، تزريقي و....) ارائه مي دهند( يك معتاد نياز به كمك يك لشكر براي جمع و جور كردنش داره)
برخي روانه بيماراستان ها و تيمارستان ها مي شوند
پليس بايد مراقب اين ها باشد( كنار خونه قبلي ما يه چايخانه بود يك خط در ميان توقيف مي شد و درش را مي بستند هر شب پليس يك سر آنجا مي آمد ( برخي براي انجام و ظيفه و برخي هم براي خودسازي:khandeh!::Cheshmak:)
گاهي لازم است زندان بروند ( هزينه محل و غذا و نيروي انساني و غيرانساني براي نگهداري)
بعد هم دادگاه ها ( هزينه قاضي و سرباز محافظ و ساختمان و...)

ای بابا این که خلاف حرف شما شد که!
ببینید یه جوان لات چقدر شغل ایجاد می کنه و چند نفرو میفرسته سر کار!!![/]

حامی;510106 نوشت:
سلام واجب شد نرم افزار شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي را دانلود كنيد هم بخونيد هم بخنديد و هم با طلاب و زندگي اونا در ضمنش آشنا بشيد و هم تاپيك ما را به خاكي نفرستيد:Nishkhand:

سلام حتما بعد از امتحانام دانلودش می کنم و میخونم
سه تا درس خیلی سخت و سنگین اندیشه سیاسی امام
فرهنگ و تمدن
تفسیر موضوعی قرآن دارم .
رفتم دانشگاه دیدم سه تاشون رو هم امتحان میانترم
گرفتن من خبر دار نشدم .
حالا باید خودم بخونمشون . ای کاش می شد یه نفر بجای
من بره امتحان

باخیش;510602 نوشت:
سلام حتما بعد از امتحانام دانلودش می کنم و میخونم
سه تا درس خیلی سخت و سنگین اندیشه سیاسی امام
فرهنگ و تمدن
تفسیر موضوعی قرآن دارم .
رفتم دانشگاه دیدم سه تاشون رو هم امتحان میانترم
گرفتن من خبر دار نشدم .
حالا باید خودم بخونمشون . ای کاش می شد یه نفر بجای
من بره امتحان

سلام
بنويسيد من از بر و بچه هاي اسك دين هستم نمره قبولي را گرفتيد:Nishkhand:

ان‌الصلوه تنها....

نه اينكه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلكه گاهي همينطوري به قول خودش براي خنده، ويرش مي‌گرفت و بعضي از بچه‌هاي ناآشنا را دست به سر مي‌كرد،
ظاهراً يك بار همين كار را با يكي از دوستان طلبه كرد، وقتي صداي اذان بلند شد آن طلبه به او گفت:نمي‌آيي برويم نماز؟پاسخ مي‌دهد:"نه، همينجا مي‌خوانم"
آن بنده خدا هم از فضايل نماز جماعت و مسجد برايش گفت او هم جواب داد:"خود خدا هم در قرآن گفته:"ان‌الصلوه تنهاء..." تنهي، حتي نگفته دوتايي، سه‌تايي.
و او كه فكر نمي‌كرد قضيه شوخي باشد يك مكثي كرد به جاي اينكه ترجمه صحيح را به او بگويد، گفت:"گفته، "تن‌ها" يعني چند نفري، نه تنها و يك نفري و بعد هردو با خنده براي اقامه نماز به حسينيه رفتند.

وقتی اخلاص حرف اول را می‌زند
موج تقدیرهای جهانی از طلبه فداکار


[/HR]
هم اکنون چندین موسسه بشردوستانه اروپایی و آمریکایی، پیشنهاد مبالغ هنگفتی به این طلبه را داده اند، ولی حجت الاسلام کمیل نظافتی، هیچ کدام را نپذیرفته است.

[/HR]
اختصاصی/ حجت الاسلام و المسلمین پوراکبر، مدیر حوزه علمیه بابل در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه، با اشاره به اقدام انسان دوستانه و فداکارانه، حجت الاسلام کمیل نظافتی، طلبه فداکار بابلی در اهدا کلیه خود به یک کودک بیمار اظهارداشت: این اقدام بازتاب های بسیاری در داخل و خارج کشور داشت . وی با بیان این مطلب که این اقدام سراسر اخلاص، آنطور که باید توسط رسانه های کشور مخصوصاً صدا و سیما پوش داده نشد ، افزود: وقتی خبر تراشیدن موهای سر یک معلم مریوانی را به خاطر دلداری از شاگرد سرطانی اش شنیدیم خوشحال شدیم و خوشحالی مضاعف ما وقتی بود که صداو سیما به این مسئله پرداخت.
http://nasimemarefat.parsiblog.com/Posts/1774/%D8%AD%D8%AC%D8%AA+%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85+%DA%A9%D9%85%D9%8A%D9%84+%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%8A++%D8%B7%D9%84%D8%A8%D9%87+%D9%81%D8%AF%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D8%B1+%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84%D9%8A/

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قبل از این که طلبه بشم, با توجه به مخالفتای شدید خانواده و مشکلات بسیار, همش دو دل میشدم, اما وقتی چندتا از مطالب این نرم افزار رو خوندم انقدر به شوق اومده بود که دیگه دل تو دلم نبود که حوزه شروع بشه و برم حوزه..
الان بعد دو سال میگم حوزه بهترین جای روی زمینه..
گاهی تو محوطه حوزه یه پولی پیدا میشه, گاهی مبلغش کمه , گاهی زیاد.. بچه ها پول رو با چسب به شیشه نماز خونه میچسبونن, این پول انقدر همونجا میمونه که بالاخره یا صاحبش پیدا بشه یا ریاست یه فکری به حالش بکنه..با اینکه خیلی از بچه ها از نظر مالی وضع ضعیفی دارن اما کسی به فکرش خطور نمیکنه به اون پول فکر کنه..
به قول استادمون, البته بلانسبت من, بهترین و بی شیله پیله ترین آدما توی حوزه هستن..
بازم به قول استادمون , در و دیوار حوزه بوسیدنیه..

تنهاترین سردار;513693 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
قبل از این که طلبه بشم, با توجه به مخالفتای شدید خانواده و مشکلات بسیار, همش دو دل میشدم, اما وقتی چندتا از مطالب این نرم افزار رو خوندم انقدر به شوق اومده بود که دیگه دل تو دلم نبود که حوزه شروع بشه و برم حوزه..
الان بعد دو سال میگم حوزه بهترین جای روی زمینه..
گاهی تو محوطه حوزه یه پولی پیدا میشه, گاهی مبلغش کمه , گاهی زیاد.. بچه ها پول رو با چسب به شیشه نماز خونه میچسبونن, این پول انقدر همونجا میمونه که بالاخره یا صاحبش پیدا بشه یا ریاست یه فکری به حالش بکنه..با اینکه خیلی از بچه ها از نظر مالی وضع ضعیفی دارن اما کسی به فکرش خطور نمیکنه به اون پول فکر کنه..
به قول استادمون, البته بلانسبت من, بهترین و بی شیله پیله ترین آدما توی حوزه هستن..
بازم به قول استادمون , در و دیوار حوزه بوسیدنیه..

سلام
خيلي خوشحالم كردي
پس اثر داره گزارش ها....
رفتيد از اونا پرسيديد كه شنيده ها را ديدند
:Gol::Gol:

حياة امير المؤمنين علي عليه السلام

الشيخ الدكتور أحمد الوائلي

الحمدالله الذي جعلنا من المتمسكين بولايه علي بن بي طالب

ميلاد حيدر كرار، شير خدا ،يعسوب الدين، امير المؤمنين و وصي النبي و........بر شما مبارك

اي علي كه جمله عقل و ديده اي
شمه اي واگو از آنچه ديده اي
:Gol::Gol::Gol:


[="Arial"][="Black"]سلام خدمت همه دوستان
وای آقای حامی خیلی خیلی ازتون متشکرم بخاطر این تاپیک زیبا
هم مردیم از خنده و هم اینکه یه ذره با طلبه ها آشنا شدیم
[/]

[="Arial"][="Black"]سیمکارت حاج آقا
الان که فکر می کنم می بینم که نه انگار منم اگه فکرکنم می تونم از جاج آقا خاطره تعریف کنم . :khandeh!:
خب برم سر موضوع ، اینو تازه دیروز یادم افتاده بنویسم براتون ، تازه فهمیدم که ماه رمضان ایام تبلیغ هستش خب پارسال اینموقع من توی دفتر پیشخوان کار می کردم ، فکر کنم عصر بود چون سرمون خلوت بود دقیقا یادم نمیاد ها یک حاج آقایی اومد دفتر و خواست سیمکارتش رو که مشکل داشت رو عوض کنیم ، ولی سیمکارتش مثل سیمکارت های معمولی نبود ، خلاصه ما نگاه کردیم به لاشه های مخصوص ولی نبودش اونجوری که به درد حاج اقا نمیخورد ، ما گفتیم شرمنده ما اینجا نداریم و باید به دفتر های دیگه سر بزنید ، حاج آقا سرش رو یه جوری تکون داد ، الان که حکایات طلبگی رو خوندم با خودم میگم نکنه پیش خودش فکر کرده ما الکی کارشو انجام ندادیم و مشکل سیمکارتش رو حل نکردیم . :Ghamgin:
( پی نوشت : اصلا جالب نبود خودمم فهمیدم ولی دیگه حیفه که پاکش کنم . چه کنیم آقای حامی نمیاد اینجا حکایات بنویسه )
[/]

چند روز پيش ي جفت لاستيك انداختم روي ماشين راست لاستيك هاي قبلي مثل قلب شما صاف صاف شده بود
هنوز 150 كيلومتر نرفته بودم كه لاستيك جلو با 5 سرنشين دوتا بچه تو اتوبان تركيد و خدا خواست من در خدمت شما باشم و همچنان برايتان حكايت بنويسم:Nishkhand:
رفتم نمايندگي از همه چيز ايراد گرفت مگر لاستيك. گفتم كاري نكنيد كارتون را به سايت ها و خبرگزاري ها بكشم
گفت صاحبان اين شركت آن قدر گردن كلفت هستند كه ...هنوز حرفش تمام نشده بود گفتم خب همين كه اين قدر محكم حرف مي زنيد آن قدر گردن كلفت هست كه صداي امثال ماها به جايي نمي رسه
........
خب وقتي برخي از مردم از اين نوع برخوردها در جامعه مي بينند به نظام و روحانيون ناسزا مي گويند
خب الان من به كي ناسزا بگم عقده شده:khaneh:

اين كه چيزي نيست بردار يكي از افراد انقلاب جلو جمعيت چشم جمعيت زيادي حداقل 300 نفر كشته شد و قاضي با مدارك جعلي حكم تبرئه داد ولي او هنوز ارادتش به امام و نظام باقي است.
در زمان معصوم نيز جامعه اسلامي از افراد منافق خالي نبوده گاهي معصومين مجبور مي شدند همين افراد كه بين مردم محبوبيتي ريايي درست كرده بودند و طرفداري براي خود جلب كنند را به كار بگيرند با اين كه از باطن امر خبر داشتند
الان هم در سيستم نظام خيلي ها هستند كه اعتقادي به نظام ندارند ولي مسؤوليتي گرفته اند و متأسفانه از دورن تيشه به ريشه مي زنند
به همين دليل است كه مراجع مي فرمايند در انتخاب شوراي شهر و نمايندگان مجلس و....وظيفه شرعي داريد شركت كنيد و در برابر رأي اي كه مي دهيد فرداي قيامت بايد جوابگو باشيد.
البته همان گونه كه ممكن است فرد جنون ادواري داشته باشد ممكن است يك جامعه يا سازمان گرفتار جنون ادواري شود يك بار حمله مي كنند اراذل را مي گيرند و ماه ها رها مي كنند يا يك بار حمله مي كنند به آنتن ماهواره ها و دوباره رها مي كنند
يك بار حمله مي كنند به بدحجاب ها و......
يك بار يك نفر مجرم را مي گيرند و بعد داستان مختومه مي شود...
در صورتي كه اسلام دين اعتدال است آهسته و پيوسته

سلامتی...

به سلامتی مادر که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه.
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه.
به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد.
به سلامتی میخرم میخرم اون بابایی که نمیتونه بخره.
به سلامتی همه مامان ها که موقع جارو زدن فکر میکنن هر چی آشغال تو خونه هست زیر پای ما جمع شده.
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند.
به سلامتی دوست خوبی که مثل خط سفید وسط جاده است
تکه تکه میشه ولی بازم پابه پات میاد.

به سلامتی اونایی که روزقیامت فقط زمین ازشون شاکیه اونم بخاطرسنگینی معرفتشون.
به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه.
به سلامتی هر چی نامرده … چون اگه نبودن، مردا شناخته نمیشدن.
به سلامتی اونایی که بی کسن ولی ناکس نیستن.
امروز تو خیابون دست یه نفر یه قناری دیدم پرسیدم : فروشیه؟ گفت: نه رفیقمه …
به سلامتی همه اونایی که رفیقشونونمیفروشن.
به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه.
به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم.....

به سلامتی مداد رنگی‏ ! که اگه یه مدت سراغشونو نگیری مثل ماژیک و آبرنگ خشک و بی‌مصرف نمیشن
به سلامتی در نوشابه که هر چی می‌پیچه رفاقتش با بطری نوشابه سفت‌تر میشه.
به سلامتی همه اونایی که حالشون خوب نیست ، اما می خندن که حال بقیه گرفته نشه.
به سلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه.
به سلامتی اون پیر مردی که وقتی‌ ازش پرسیدن عشق چیست گفت همونی که منو پیر کرد.
به سلامتی قدیما که به جای شماره به هم دل می دادن.
به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن.
حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم می کند وای به وقتی که دل تنگ باشد...
به سلامتی همه دلتنگااین روزها به جای" شرافت" از بیشتر انسان ها ،
فقط" شر" و" آفت" می بینی ... !

به سلامتی همه آدمای با شرف.

[="RoyalBlue"]

حامی;536495 نوشت:
به سلامتی مهره های تخته نرد که تا وقتی رفیقشون تو حبس حریفه به احترامش بازی نمی کنن.

ببحشید جناب حامی تخته نرد چیه؟!!:Gig:[/]

سلام
خب شد تذكر داديد من ديشب ديدم ولي يادم رفته حذف كنم تخته نرد از آلات قمار است و به اعتقاد برخي مراجع مانند نوري همداني تا زماني كه از آلات قمار خارج نشده بازي با آن حرام است

سلام
میگم که الان که ایام امتحانات تو حوزه کی هست:Gig:؟
میشه یه پست هم بذارید در مورد اینکه شب امتحان طلاب چطوریه؟؟تو حجره ها چه اتفاق هایی میفته؟؟؟؟آیا تقلب هم میکنن اگه بله تقلب شون چجوریه؟( اصلا مگه میشه تو حوزه هم تقلب کرد ؟)
این شکلک رو که آقای حامی میذاره هر دفعه میبینم میخوام بگم یاد چی میفتم بعد میگم به شیطون لعنت :Nishkhand:

سلام
شب امتحان در حوزه بنفش است نه شايد هم بستگي به ماده درسي داره
برخي امتحانات براي برخي آبي
براي برخي خاكستري متمايل به سياه
و براي برخي فيروزه اي است
تقلب؟
استغفرالله
مگر طلبه ها فرشته اند كه تقلب نكنن
برخي از طلاب شيطون (خيلي كم) تقلب نمي كنند ولي ممتحنان و بازرسان را امتحان مي كنند ببينند چقدر زرنگ هستند
البته تا دوربين هست تقلب نميشه؛ دوربين مدار باز فرشتگان خدا:Sham::Gol:

اگر اين روزها تو خيابون ديديد كسي چيزي مي خورد يا مي كشد خداي نكرده فكر بد نكنيد ها مثبت انديش باشيد

بگيد شايد از اقليت ها مذهبي يهودي است
بگيد شايد از اقليت ها مذهبي زرتشتي است
بگيد شايد از اقليت ها مذهبي ارامنه كاتوليك است
بگيد شايد از اقليت ها مذهبي ارامنه ارتودوكس است
بگيد شايد به وقت آمريكا روزه مي گيرد و الان به افق آنجا وقت افطار است
بگيد پير است و فرتون
بگيد بار دار است و روزه براش ضرر داره
بگيد زخم معده داره
بگيد بيماري استسقا داره
بگيد اصلا اين فرد در كما به سر مي برد و بي هوش است ( راه رفتنش تو خيابان هم شايد مثل گريل انگوري در خواب راه مي رود)
بگيد شايد در ايام پريودي است
بگيد شايد دائم الپريود است
بگيد شايد دائم السفري است كه براساس فتواي مرجعش نبايد روزه بگيريد
بگيد شايد بچه شير مي دهد
بگيد شايد دارو مصرف مي كند

اگر هم ديديد كسي روزه گرفته بگيد شايد غذا گيرش نيامده است
شايد رژيم لاغري دارد
شايد به دولت لج كرده و در اعتصاب غذا به ته ببخشيد به سر مي برد.
شايد

شايد هم واقعا كارش خدايي باشد و دستور خدا را انجام مي دهد ما كه نمي دونيم پس چرا پشت سر خلق الله حرف بزنيم

موضوع قفل شده است