جمع بندی شرح یک حدیث از امام علی علیه السلام در تفسیر  آیه سجده خورشید

تب‌های اولیه

42 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شرح یک حدیث از امام علی علیه السلام در تفسیر  آیه سجده خورشید
با سلام به یک حدیث از علی علیه السلام در مورد تفسیر  آیه سجده خورشید  مواجه شدم که معنی آنرا نمی فهمم لطفا در صورت امکان شرح بفرمایید با تشکر از شما اساتید محترم: محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و عده ای از یاران ما، از سهل بن زیاد و همگی از محمد بن عیسی، از یونس، از ابی صباح کنانی، از اصبغ بن نباته روایت نموده که امام علی علیه السلام فرمود: خورشید، سیصد و شصت برج دارد که هر برج از آن برج‌ها مانند جزیره ای از جزایر عرب است و هر روز بر یکی از آن برج‌ها فرود می‌آید و چون غروب کند، به نزدیک عرش می‌رود و تا فردا همچنان در سجده است. سپس به جایگاهی که از آن طلوع می‌کند، باز گردانده می‌شود و دو فرشته همراه آن هستند که صدا می‌زنند. روی خورشید به طرف اهل آسمان و پشت آن به سوی اهل زمین است که اگر روی آن به سوی اهل زمین باشد، زمین و هر آن کس که بر روی زمین است، از شدت گرمای آن می‌سوزد و معنای سجده کردن آن هم همان است که خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ» ---------- کافی، ج ۸، ص ۱۵۷، ح ۱۴۸.
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد میقات
با سلام و درود روایت مورد نظرتان این است:   قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)‏ إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً كُلُّ بُرْجٍ مِنْهَا مِثْلُ جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْعَرَبِ فَتَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ عَلَى بُرْجٍ مِنْهَا فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا وَ مَعَهَا مَلَكَانِ يَهْتِفَانِ مَعَهَا وَ إِنَّ وَجْهَهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَفَاهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ كَانَ وَجْهُهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا وَ مَعْنَى سُجُودِهَا مَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ‏ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ» امير المؤمنین (عليه السلام) فرمودند: همانا براى خورشيد سيصد و شصت برج است كه هر برجى از آن مانند جزيره‌ اى است از جزيره‌ هاى عرب، و هر روز در برجى فرود آيد، و چون غروب كند، به سر حد وسط‍‌ عرش رسد و هم چنان تا فردا در حال سجده باشد؛ سپس به برآمدنگاه خود (جایگاه خود که از آن طلوع می کند) باز گردد و همراهش دو فرشته باشد كه آواز دهند. و همانا رويش به سوى اهل آسمان است و پشتش به طرف ساكنين زمين است و اگر رويش به طرف زمينيان بود از شدت حرارتى كه داشت زمين و هر چه در آن است همه را يكباره می سوزاند، و معناى سجده خورشيد همان است كه خداى سبحانه و تعالى فرمايد: «مگر ندانى كه سجده كند براى خدا هر كه در آسمان ها است و هر كه در زمين است، با خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و بسيارى از مردم...»(الكافي، ج ‏8، ص 157، ح 148)   علامه مجلسى (ره) در شرح این حدیث می گويد: ممكن است مقصود از «برج» درجه ‌هایى باشد كه خورشيد با حركت خاص خود بدان ها منتقل می گردد، يا مقصود مدار آن است كه در هر روز از سال، به يكى از آن ها منتقل گردد. و مقصود از سجده خورشيد همان خضوع و انقياد اوست و همان جريان او است به فرمان خداى تعالى.(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج ‏26، ص 15)  
خضوع و فرمانبرداری تکوینی همه موجودات   «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ‏ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ» آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان ها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى ‏كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم.(حج: 22/ 18)   بیان تفسیری موجودات عالم داراى دو گونه سجودند: سجود تكوينى و سجود تشريعى. خضوع و تسليم بى قيد و شرط آن ها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان، همان سجود تكوينى آن ها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى ‏شود؛  اما سجود تشريعى، همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى ‏يابد. سجده در مورد خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ ها و درختان و جنبندگان، فرد تكوينيش منظور است، اما در مورد انسان ها تشريعى است‏.(تفسير نمونه، ج‏14، ص 49 و 50)   و اين كه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ‏ها نسبت داده، خود دليل بر اين است كه مراد از آن، سجده تكوينى است، نه سجده تشريعى و تكليفى. و سجده تكوينى عبارت است از تذلل و اظهار كوچكى در مقابل عزت و كبريايى خداى عز و جل، و در تحت قهر و سلطنت او.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏14، ص 507)   هر يک از موجودات (خوشید و ماه و...) با نهايت انقياد و اطاعت، فرمان آفريدگار را به موقع اجراء می گذارند. مثلا خورشيد پيوسته مأمور افشاندن نور و حرات بر جهان و جهانيان است و هرگز لحظه اى از مأموريت خود دريغ و يا تخطى ننموده و هرگز نمی تواند تمرد و گردن كشى كند و لحظه ‏اى از افشاندن نور حرارت و يا از سير در مدار مخصوص به خود، خوددارى نمايد؛ به همين قياس همه كرات و موجودات‏، مذلت ذاتى و انقياد وجودى خود را نسبت به فرمان آفريدگار اظهار می نمايند و هر يک به آن چه بر حسب نظام محكوم هستند لحظه‏ اى در مقام تمرد بر نمی آيند و نمی توانند بر آيند.(انوار درخشان در تفسير قرآن، ج ‏11، ص 147)   بنابر این: مراد از سجده خورشید، نهایت خضوع و تسلیم و فرمانبرداری او در برابر خداوند متعال و پیروی او از قوانین نظام هستی است.   در ادامه در باره روایت مورد نظر، توضیحاتی خدمتتان عرض می شود.  
لطفا در مورد : و همانا رويش به سوى اهل آسمان است و پشتش به طرف ساكنين زمين است و اگر رويش به طرف زمينيان بود از شدت حرارتى كه داشت زمين و هر چه در آن است همه را يكباره می سوزاند هم توضیح دهید
با سلام چرا در حدیث گفته شده که خورشید از زمان غروب تا طلوع مجدد به سجده می رود؟ آیا فعالیت خورشید شب ها متفاوت است؟
آیا این روایت معتبره؟
میقات said in خضوع و فرمانبرداری تکوینی همه
در ادامه در باره روایت مورد نظر، توضیحاتی خدمتتان عرض می شود.
إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً
  در تفسیر «القمی» از قول امام باقر (علیه السلام) آمده: «فَالْبُرُوجُ الْكَوَاكِبُ- وَ الْبُرُوجُ‏ الَّتِي‏ لِلرَّبِيعِ‏ وَ الصَّيْفِ‏ الْحَمَلُ وَ الثَّوْرُ وَ الْجَوْزَاءُ وَ السَّرَطَانُ وَ الْأَسَدُ وَ السُّنْبُلَةُ وَ بُرُوجُ الْخَرِيفِ وَ الشِّتَاءِ الْمِيزَانُ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْقَوْسُ وَ الْجَدْيُ وَ الدَّلْوُ وَ الْحُوتُ وَ هِيَ اثْنَا عَشَرَ بُرْجاً»(تفسير القمي، ج ‏2، ص 115 و 116) یعنی بروج، به معنای کواکب است و برج هایی که برای فصل بهار و تابستان است عبارتند از برج حمل، برج ثور، برج جوزاء، برج سرطان، برج اسد، و برج سنبله؛ و برج های پاییز و زمیتان عبارتند از برج میزان، برج عقرب، برج قوس، برج جدی، برج دلو و برج حوت؛ آن برج ها دوازده تا هستند.   فیض کاشانی(ره) ذیل این روایت و در توضیح 360 برج، می گوید: «و ذلك لأنّ سير الشمس إنّما يكون في كلّ برج من البروج الإِثني عشرَ ثلاثين يوماً تقريباً فبهذا الإِعتبار ينقسم كل منها إلى ثلاثين برجاً فيصير ثلاثمائة و ستّين‏» این به خاطر آن است که حرکت خورشید در هر یک از برج های دوازده گانه، تقریبا 30 روز است، لذا هر کدام از آن ها به 30 برج، تقسیم می شوند؛ پس مجموع آن ها 360 برج می شود. (360 = 30 * 12)(تفسير الصافي، ج ‏3، ص 103)  
چند نکته: 1. ابتدا باید از صحت و صدور این احادیث از معصوم (علیه السلام) اطمینان حاصل شود؛ برخی این اطمینان را ندارند و در سند این روایت، اشکال کرده اند. 2. حضرات معصومین (علیهم السلام) براى نزديک ساختن اين گونه مطالب علمى و اطلاع از وضع آسمان ها به ذهن مردم عامى آن زمان، حقایقى را در قالب اين گونه الفاظ و عبارات ريخته و از باب تشبيه معقول به محسوس، براى هر يک از افلاک و عوالم نام هایی قرار داده و اگر مى خواستند حقائق مربوط به نظام و ساختمان آسمان ها را صريح بگويند، آن ها باور نمى كردند و به ساحت قدسی حضرات، نسبت دروغ و ... مى دادند. 3. راويان آگاهی و اطلاع صحیحی از وضع آسمان ها مطابق هيئت جديد نداشتند، بلكه بسيارى از آن ها از هيئت بطلميوسى هم بى خبر بودند، از اينرو معلوم نيست آن ها توانسته باشند تمام الفاظ و عباراتى را كه معصوم املاء مى فرمود، با تمام خصوصيات و ريزه كاری هايش ضبط كرده و نقل كرده باشند.  
hosain.nor said in لطفا در مورد :
لطفا در مورد : و همانا رويش به سوى اهل آسمان است و پشتش به طرف ساكنين زمين است و اگر رويش به طرف زمينيان بود از شدت حرارتى كه داشت زمين و هر چه در آن است همه را يكباره می سوزاند هم توضیح دهید
  با سلام و درود فیض کاشانی(ره) در شرح این فقره از روایت، چنین می گوید: «و لعل وجهها كناية عن روحانيتها، و قفاها عن جرمها، أو كون وجهها إلى السماء توجهها بالذات إلى ما فوقها في عبادتها لتكميل ذاتها و لو كانت متوجهة بروحانيتها إلى أهل الأرض بتلك العبادة العظيمة المجهدة التي لا يطيقها الأجرام لكانت محرقة لها مفنية إياها من شدة حرها فإن الروحانيات إذا تجلت للجسمانيات على ما هي عليها لاحترقت الجسمانيات من سبحات نورها.»(الوافي، ج ‏26، ص 484) یعنی شاید رو و صورت خورشید، کنایه است از بُعد روحانیت خورشید؛ و پشت آن، کنایه است از جرم خورشید و جسمانیت آن. و اگر خورشید با آن بُعد روحانی (که با آن در عباداتش و برای تکامل ذاتش، به آسمان و مافوقش توجه ذاتی دارد) به زمین توجه کند، اهل زمین از شدت حرارت، نابود می شوند زیرا روحانیات اگر با آن حقیقت روحانی شان بر مادیات و اجسام تجلی کنند، آن اجسام از شدت حرارت نور آن ها، می سوزند.   علامه شعرانی(ره) با نقد تفسیر و تاویل های وارده بر این روایت، از جمله نقد تاویل های مرحوم مازندرانی و علامه مجلسی، می گوید: «و الحقّ التوقّف في هذه الروايات التي لا نطمئنّ بصدورها؛ إذ لم نعرف لها معنى صحيحاً من غير تكلّف، و لا أدري كيف يتكلّف لتأويل الأخبار الواردة في الطبيعيّات من يتحرّز عن تأويل ما يتعلّق بالامور المعنويّة حتّى في أبده المسائل».(شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج ‏12، ص 166) یعنی حق این است که در این روایات که نسبت به صدورش از معصوم اطمینان نداریم، توقف کنیم [علمش را به اهلش واگذار کنیم] زیرا ما فهم صحیح و روشنی از این روایات نداریم. نمی دانم چرا وقتی ما فهم صریح و روشنی از تاویل برخی امور معنوی نداریم حتی در مسائل بدیهی، چگونه در تاویل اخبار وارده در مادیات و طبیعیات، باید خودمان را به زحمت و تکلف بیندازیم.  
فروردین said in با سلام
با سلام چرا در حدیث گفته شده که خورشید از زمان غروب تا طلوع مجدد به سجده می رود؟ آیا فعالیت خورشید شب ها متفاوت است؟
  با سلام و درود «فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا» و چون غروب كند، به سر حد وسط‍‌ عرش رسد و هم چنان تا فردا در حال سجده باشد؛ سپس به برآمدنگاه خود (جایگاه خود که از آن طلوع می کند) باز گردد.   در این عبارت، تفاوتی بین فعالیت خورشید در روز و شب نیست و عبارت «فلم تزل» معنایش دائمی و همیشگی بودن است یعنی تا موقعی که در عرش است، در حال سجده است؛ این معنایش این نیست که در حالات دیگر چنین نیست. خصوصا وقتی تعبیر به سجده کردن خورشید، کنایه از فرمانبرداری و خضوع و تبعیت محض است؛ تبعیت و فرمانبرداری ای مه خورشید هم در حال طلوع دارد و هم در حال غروب و هیچ گاه از آن تخطی نمی کند.  
فروردین said in آیا این روایت معتبره؟
آیا این روایت معتبره؟
  با سلام و درود اکثرا این روایت را از نظر سندی صحیح و مسند می دانند، البته علامه مجلسى (ره) در ذيل اين حديث می گويد: حسن است ولى در آن شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد چون روايت «كنانى» از «اصبغ»، بدون واسطه بعيد است.(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج ‏26، ص 14 و 15)   برخی هم گفته اند: سند روایت در صورتی حسن است که «محمد بن عیسی» توثیق شده باشد؛ در غیر این صورت، روایت ضعیف است. هم چنین در روایت «ابی الصباح» (کنانی) از «اصبغ»، شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد.(البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافي لابن قارياغدي)، ج ‏2، ص 465)   علامه شعرانی(ره) نیز نسبت به صدور این روایت از معصوم، تردید دارد لذا در حاشیه بر «شرح مازندرانی بر کافی» می گوید: «لا نطمئنّ بحفظ الرواة و ضبطهم على فرض صدور الحديث من المعصوم عليه السلام؛ إذا لم يكن الرواة معصومين من الخطأ»؛ بر فرض صدور این روایت از معصوم، ما به حفظ و ثبت و ضبط راویان، اطمینان نداریم زیرا راویان از خطا و اشتباه مصون نیستند.(شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، ج ‏12، ص 166)  
میقات said in با سلام
با سلام و درود «فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا» و چون غروب كند، به سر حد وسط‍‌ عرش رسد و هم چنان تا فردا در حال سجده باشد؛ سپس به برآمدنگاه خود (جایگاه خود که از آن طلوع می کند) باز گردد.   در این عبارت، تفاوتی بین فعالیت خورشید در روز و شب نیست و عبارت «فلم تزل» معنایش دائمی و همیشگی بودن است یعنی تا موقعی که در عرش است، در حال سجده است؛ این معنایش این نیست که در حالات دیگر چنین نیست. خصوصا وقتی تعبیر به سجده کردن خورشید، کنایه از فرمانبرداری و خضوع و تبعیت محض است؛ تبعیت و فرمانبرداری ای مه خورشید هم در حال طلوع دارد و هم در حال غروب و هیچ گاه از آن تخطی نمی کند.
از ترجمه حدیث بر میاد که خورشید از زمان غروب تا طلوع در عرش قرار میگیرد و در هنگام طلوع به برآمدنگاه خود بر می گردد.  عرش کجاست که خورشید در زمان غروب به آنجا می رود؟
میقات said in در ادامه در باره روایت مورد
میقات said in خضوع و فرمانبرداری تکوینی همه
در ادامه در باره روایت مورد نظر، توضیحاتی خدمتتان عرض می شود.
إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً
  در تفسیر «القمی» از قول امام باقر (علیه السلام) آمده: «فَالْبُرُوجُ الْكَوَاكِبُ- وَ الْبُرُوجُ‏ الَّتِي‏ لِلرَّبِيعِ‏ وَ الصَّيْفِ‏ الْحَمَلُ وَ الثَّوْرُ وَ الْجَوْزَاءُ وَ السَّرَطَانُ وَ الْأَسَدُ وَ السُّنْبُلَةُ وَ بُرُوجُ الْخَرِيفِ وَ الشِّتَاءِ الْمِيزَانُ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْقَوْسُ وَ الْجَدْيُ وَ الدَّلْوُ وَ الْحُوتُ وَ هِيَ اثْنَا عَشَرَ بُرْجاً»(تفسير القمي، ج ‏2، ص 115 و 116) یعنی بروج، به معنای کواکب است و برج هایی که برای فصل بهار و تابستان است عبارتند از برج حمل، برج ثور، برج جوزاء، برج سرطان، برج اسد، و برج سنبله؛ و برج های پاییز و زمیتان عبارتند از برج میزان، برج عقرب، برج قوس، برج جدی، برج دلو و برج حوت؛ آن برج ها دوازده تا هستند.   فیض کاشانی(ره) ذیل این روایت و در توضیح 360 برج، می گوید: «و ذلك لأنّ سير الشمس إنّما يكون في كلّ برج من البروج الإِثني عشرَ ثلاثين يوماً تقريباً فبهذا الإِعتبار ينقسم كل منها إلى ثلاثين برجاً فيصير ثلاثمائة و ستّين‏» این به خاطر آن است که حرکت خورشید در هر یک از برج های دوازده گانه، تقریبا 30 روز است، لذا هر کدام از آن ها به 30 برج، تقسیم می شوند؛ پس مجموع آن ها 360 برج می شود. (360 = 30 * 12)(تفسير الصافي، ج ‏3، ص 103)
این کواکب از چه نظر شبیه جزایر عرب اند؟
اصلا یک سوال اساسی پیش میاد که آیا ائمه اطهار علیهم السلام علم به این مطلب داشتند که خورشید در مجموعه شمسی ثابت است و حرکت نمی کند وشب و روز از حرکت زمین به دور خودش پدید می آید نه از حرکت خورشید به دور زمین؟لطفا مستدل و با ارائه حدیث جواب بدهید. اگر بگوییم که اطلاع داشتند پس این سوال و سوالات دیگر را چرا جوری جواب داده اند که آیندگان که متوجه سکون خورشید میشوند به این جواب به دیده تردید نگاه کنند ؟ درضمن فقط همین یک حدیث در مورد خورشید نیست که بگوییم ممکن است معتبر نباشد احادیث دیگر هم هست منجمله: شیخ مفید در کتاب اختصاص، از محمد بن احمد علوی، از احمد بن زیاد، از علی بن ابراهیم، از محمد بن عیسی بن عبید، از یونس بن عبد الرحمن، از ابی صباح کنانی روایت کرده است که او گفت: از امام صادق علیه السلام در باره این آیه پرسیدم: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ» حضرت فرمود: خورشید در هر شبانه روز چهار بار سجده می‌کند. اولین سجده زمانی است که در طرف افق قرار می‌گیرد. هنگامی که فلک از زمین خارج می‌شود و آن همان زمانی است که سفیدی را قبل از طلوع فجر در آسمان می‌بینی. گفتم: آری، جانم به قربانت. فرمود: آن فجر کاذب است. زیرا خورشید در حالی که در گوشه افق است و در حال سجده است، خارج می‌شود و چون از سجده خود برخیزد، آن وقت، فجر طلوع کرده و وقت نماز صبح می‌شود. اما سجده دوم، زمانی است که خورشید در وسط آسمان قرار می‌گیرد و روز بالا می‌آید و در این زمان، خورشید قبل از این که از وسط آسمان کنار رود و هنگامی که در برابر عرش قرار می‌گیرد به سجده می‌افتد و هنگامی که از سجده خود برمی خیزد، از وسط آسمان کنار می‌رود و وقت نماز عصر فرا می‌رسد. اما سجده سوم: زمانی است که خورشید از افق ناپدید می‌شود و به سجده می‌افتد و هنگامی که از سجده بر می‌خیزد، شب به پایان می‌رسد؛ همان طور که وقتی آن از وسط آسمان به کنار می‌رود، وقت عصر فرا می‌رسد که پایان روز می‌باشد. اختصاص، ص ۲۱۳.  
hosain.nor said in شرح یک حدیث از امام علی علیه السلام در تفسیر  آیه سجده خورشید
با سلام به یک حدیث از علی علیه السلام در مورد تفسیر  آیه سجده خورشید  مواجه شدم که معنی آنرا نمی فهمم لطفا در صورت امکان شرح بفرمایید با تشکر از شما اساتید محترم: محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم و عده ای از یاران ما، از سهل بن زیاد و همگی از محمد بن عیسی، از یونس، از ابی صباح کنانی، از اصبغ بن نباته روایت نموده که امام علی علیه السلام فرمود: خورشید، سیصد و شصت برج دارد که هر برج از آن برج‌ها مانند جزیره ای از جزایر عرب است و هر روز بر یکی از آن برج‌ها فرود می‌آید و چون غروب کند، به نزدیک عرش می‌رود و تا فردا همچنان در سجده است. سپس به جایگاهی که از آن طلوع می‌کند، باز گردانده می‌شود و دو فرشته همراه آن هستند که صدا می‌زنند. روی خورشید به طرف اهل آسمان و پشت آن به سوی اهل زمین است که اگر روی آن به سوی اهل زمین باشد، زمین و هر آن کس که بر روی زمین است، از شدت گرمای آن می‌سوزد و معنای سجده کردن آن هم همان است که خداوند فرمود: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الأرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ» ---------- کافی، ج ۸، ص ۱۵۷، ح ۱۴۸.
سلام اینگونه روایات چه درست و چه نادرست نباید به زبان علوم تجربی، معنا شوند اگر چه گاهی اوقات کمک می کند.‌‌‌.. برلی فهم زبان و کلمات آن زمان باید به حال و روز آن دوران و زبان شریعت و قرآن آشنایی داشت. بعلاوه باید دید این توصیف از نگاه خورشید است یا ناظر زمینی؟ مثلا این تبیین را بنگرید : برج به جای مرتفع گفته میشود که البته برای زمان و صور فلکی هم استفاده میشود. جزیره به جای مرتفع گویند که آب به آنجا راه نمی یابد... این دو تعبیر می تواند کنایه از حرارت و بی آبی آنجا باشد... تقسیم کردن به ۳۶۰ برج در واقع می تواند تقسیم کردن خود خورشید به ۳۶۰ قسمت باشد و هر قسمت نیاز به زمان دارد تا یک دور کامل بزند.... مثلا خورشید برای اینکه در خط استوایش یک دور کامل بزند تقریبا ۲۵ روز زمان می برد یا در قطب ها تقریبا ۴۰ روز یا ۴۵ روز زمان می برد... رو و پشت هم می تواند کنایه از حرارت سطح و درون خورشید باشد.... و عرش هم می تواند نور و ابعاد دیگر خورشید باشد که تا عرش می رود و در واقع نور و انرژی خورشید جذب عرش می شود. برای اینکه متوجه زبان دینی باشید : ما هفت اسمان و زمین داریم که عرش در اسمان هفتم قرار دارد... و حتی گفته شده در تفاسیر و روایات که هر اسمان زمینی دارد و اسمانی... بهشت در اسمان هفتم است و جهنم در تحت الثری... و اینها یک قوس صعود و نزول دارند... لذا خورشید از درون یا ابعاد دیگر و یا نسبت به عرش که در اسمان هفتم است، جذب میشود... تمام موجودات از حیث بعد روحانی خود جذب عرش می شوند و عرش در قوس صعود است...    
به همین جهت میفرماید هر قسمت خورشید مثل جزیره عرب است یعنی گرم و بی اب و انرژی سطح خورشید به زمین می رسد و اصل انرژی خورشید به سمت عرش است و الا زمین از شدت حرارت نابود میشد...
رو و پشت لزوما یک تصویر دو بعدی یا سه بعدی نیست... رو و پشت در وهله اول در این کلام به معنای شوق و جذب است.. روی خورشید به سمت عرش است یعنی خورشید به آن سمت جذب می شود... این جذب میتواند یک بعد معنوی داشته باشد یا بعد ظاهری... خود بعد مادی معلوم نیست از ابعاد سه گانه باشد...  بله ما ظاهر خورشید را نگاه کنیم، انفجارهای عظیمی رخ می دهد و به علت جاذبه شدید اینها دوباره به داخل خورشید کشیده می شوند... اینجا ما عرشی نمی بینیم.. اما اگر با زبان دینی اشنا بشویم معنا قابل درک است و میتوان برایش نمود خارجی پیدا کرد...هر جیزی یک ظاهری دارد و یک باطنی...
سلام بیت العمور گرامی در حدیث گفته شده که خورشید به هنگام غروب به عرش می رود و در هنگام طلوع به برآمدنگاه خود بر می گردد ...  طبق دیدگاه شما، رفتن خورشید به عرش و بازگشت آن به چه معناست؟ و چرا این اتفاق در زمان غروب می افتد؟ 
فروردین said in سلام بیت العمور گرامی
سلام بیت العمور گرامی در حدیث گفته شده که خورشید به هنگام غروب به عرش می رود و در هنگام طلوع به برآمدنگاه خود بر می گردد ...  طبق دیدگاه شما، رفتن خورشید به عرش و بازگشت آن به چه معناست؟ و چرا این اتفاق در زمان غروب می افتد؟ 
سلام احتمال میدهم که آنچه ما می بینیم قفا و پشت شمس است. اما رویش کجاست؟  خودشید یک ظاهر دارد و یک باطن... ظاهرش که جایی نمی رود، آنچه جایی می رود باطنش است.... عرض کردم اگر بخواهید خورشید را در چهارچوب نظام سه بعدی تعریف کنید خوب مسلم است که خورشید ابعاد و جرم مشخصی دارد و جایی هم نمی رود.... اما اگر خورشید را فراتر از جهان سه بعدی تعریف کنید، قطعا میتوان برایش فرض صحیحی متصور شد.... این سیر صعود به عرش معلوم نیست چگونه سیری است.... آیا سیری در بعدی غیر زمانی است؟ روحانی و ملکوتی است؟ مثل نظریه ریسمان است؟ یا هر فرض دیگری.... به هر حال عرضم این بود برای فهم اینگونه روایات باید از دید گوینده به مسئله نگاه کرد و نه لزوما دید علوم تجربی...  
عرش کجاست که خورشید در زمان غروب به آنجا می رود؟
  با سلام و درود مراد از عرش، مکان فیزیکی نیست، کما این که مراد از سجده خورشید، خم و راست شدن فیزیکی ای که ما انسان ها انجام می دهیم نیست. لذا نگاهمان به این تعابیر و این گونه روایات را باید تغییر دهیم و نمی توان از این تعابیر برداشت مادی و فیزیکی داشت. مثلا وقتی کسی برای نماز می رود می گوییم به پیشگاه الهی رفته است؛ روشن است که این رفتن به معنای حرکت و منتقل شدن حسی و مکانی نیست، کما این که در قرآن کریم هم می فرماید: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ‏»؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوى پروردگارم مى ‏روم، او مرا هدايت خواهد كرد.(صافات: 37/ 99) نویسنده «قاموس قرآن» می گوید: با استفاده از قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليهم السلام) می توان گفت عرش موجود خارجى است و از عالم غيب است و مركز دستورات عالم است و رشته تدبير امور جهان بآن منتهى می شود.(قاموس قرآن، ج 4، ص 317) لذا این تعابیر، حقایقی غیبی و ملکوتی هستند.    
این کواکب از چه نظر شبیه جزایر عرب اند؟
  فیض کاشانی(ره) می گوید: «و التمثيل بجزيرة العرب لتبيان السعة»( الوافي، ج ‏26، ص 484) یعنی تشبیه کردن به جزایر عرب، به خاطر گستردگی و وسعت آن ها است.  
سلام مجدد خدمت شما می فرمائید ممکنه روح خورشید بعد از غروب به محضر خدا بره یا چیز دیگری مد نظر باشه ... اما چرا این اتفاق موقع غروب می افته؟ آیا زمان غروب، زمان خاصی برای خورشیده؟   ستاره ها خیلی بزرگتر از زمین اند و البته بزرگتر از عربستان. از نظر دما هم خیلی داغتر از عربستان اند.  
اصلا یک سوال اساسی پیش میاد که آیا ائمه اطهار علیهم السلام علم به این مطلب داشتند که خورشید در مجموعه شمسی ثابت است و حرکت نمی کند وشب و روز از حرکت زمین به دور خودش پدید می آید نه از حرکت خورشید به دور زمین؟لطفا مستدل و با ارائه حدیث جواب بدهید. اگر بگوییم که اطلاع داشتند پس این سوال و سوالات دیگر را چرا جوری جواب داده اند که آیندگان که متوجه سکون خورشید میشوند به این جواب به دیده تردید نگاه کنند ؟
  با سلام و درود ائمه اطهار (علیهم السلام) علاوه بر عالِم بودن بر حقایق، معصوم هم هستند. این دو موضوع در جای خودش ثابت شده است. لذا هم علم و آگاهی لازم را دارند و هم خطا و اشتباهی مرتکب نمی شوند.   مرتبط با موضوع تاپیک هم باید عرض کنم تعبیر به حرکت برای خورشید، سخن گفتن طبق شیوه فهم مخاطب است، کما این که در آیاتی از قرآن کریم هم آمده است، مثل: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است‏.(یس: 36/ 38)   در «تفسیر نمونه» آمده: منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن به حسب حس ماست، جالب اين كه اين تعبير حتى بعد از آن كه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود ساكن و زمين در مدت يک سال يک بار به دور آن مى ‏گردد نيز به كار مى ‏رود، مثلا امروز مى ‏گويند تحويل خورشيد به برج حمل و يا رسيدن خورشيد به دايره نصف النهار، و يا رسيدن به ميل كلى؛ اين تعبيرات همگى نشان مى ‏دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى‏ رود چرا كه از نظر حسى چنين به نظر مى‏ آيد كه خورشيد در حركت است، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى‏ شود.(تفسیر نمونه، ج 18، ص 386)   بنابر این: این گونه روایات ـ بر فرض اثبات صدور از معصوم ـ با علم روز منافاتی ندارند و با توجه به مقام عصمتی که آن حضرات دارا هستند، بایستی به دنبال فهم صحیح و مراد واقعی امام باشیم. تا موقعی که بتوان وجه صحیح و منطقی ای برای این روایات ارائه نمود، باید همان را مطرح کرد و اگر به فهم صحیح و مراد معصوم نرسیدیم، باید توقف کرد و علم آن را به اهلش سپرد.  
با سلام از سیره ائمه (ع) بر می آید که ایشان در مواردی بر اساس علم عادی کسب شده رفتار می نموده اند و نه بر اساس علم غیب. حتی در موارد مهمی مثل قضاوت یا اداره حکومت. در این خصوص دیدگاههای مختلفی مطرح شده. مثلا یک دیدگاه این است که امام فقط در زمانی که بخواهد به علم غیب دسترسی پیدا می کند. یا اینکه در احادیث گفته شده علم امام منقبض و منبسط می شود.  آیا ممکن است این احادیث با توجه به این دلایل بر اساس علوم بشری صادر شده باشند؟ ممنون
فروردین said in با سلام
با سلام از سیره ائمه (ع) بر می آید که ایشان در مواردی بر اساس علم عادی کسب شده رفتار می نموده اند و نه بر اساس علم غیب. حتی در موارد مهمی مثل قضاوت یا اداره حکومت. در این خصوص دیدگاههای مختلفی مطرح شده. مثلا یک دیدگاه این است که امام فقط در زمانی که بخواهد به علم غیب دسترسی پیدا می کند. یا اینکه در احادیث گفته شده علم امام منقبض و منبسط می شود.  آیا ممکن است این احادیث با توجه به این دلایل بر اساس علوم بشری صادر شده باشند؟ ممنون
سلام در روایتی داریم که امام شخصی را در ملکوت سیر می دهند و از خانه ای کوچک او را به پهنای آسمانها به پرواز در می آورند نه صعود و پرواز جسمی... اگر جستجو کنید و بپرسید شاید کارشناسان بتوانند آن را پیدا کنند. یا در قرآن خداوند به آسمانها و زمین فرمان میدهد و برخی از این آیه و آیات دیگر به شعور آنها رسیدند... به نظرم غیب دو معنا دارد : علم به آینده علم به اکنون به نظرم امامان میتوانشتند به غیب های کنونی آگاه شوند و اینطور نبوده که همه علوم را داشته باشند. گاهی اوقات از علم روز و یا جدل به عنوان وسیله جهت هدایت استفاده می کردند و گاهی اوقات هم زبانشان زبان تمثیل بوده.... حتی زبان قرآن، زبان علوم تجربی نیست بلکه با زبان عرفی سخن می گوید چون اصولا قصد قرآن یا معصومین، انتقال علوم تجربی نیست...آنها قصدشان هدایت است... به همین جهت بوده که برخی علما گفته اند ائمه در علم دین و شریعت اعلم و آگاه ترین زمان خویش بودند و نه در سایر علوم... و همین مقدار را قدر متیقن برای علم و عصمت امام می دانند و اعتقاد به زاید بر این مقدار را لازم نمی دانند و فرد را شیعه می دانند.. در واقع همین مقدار اعتقاد، جزو ضروریات مذهب تشیع است و بیش از این جزو ضروریات مذهب نیست...  
فروردین said in با سلام
با سلام از سیره ائمه (ع) بر می آید که ایشان در مواردی بر اساس علم عادی کسب شده رفتار می نموده اند و نه بر اساس علم غیب. حتی در موارد مهمی مثل قضاوت یا اداره حکومت. در این خصوص دیدگاههای مختلفی مطرح شده. مثلا یک دیدگاه این است که امام فقط در زمانی که بخواهد به علم غیب دسترسی پیدا می کند. یا اینکه در احادیث گفته شده علم امام منقبض و منبسط می شود.  آیا ممکن است این احادیث با توجه به این دلایل بر اساس علوم بشری صادر شده باشند؟ ممنون
  با سلام و درود رفتار معصوم بر اساس علم عادی، معنایش وجود احتمال خطا و اشتباه نیست؛ یعنی معصوم ولو به علم عادی هم عمل کند، باز هم خطا و اشتباه ندارد. بله می توان گفت معصوم با توجه به سطح علمی و دانش مخاطبین و برای فهم مخاطب، حقایق غیبی یا ملکوتی و یا مسائل فراتر از فهم مخاطب را به گونه ای بیان فرموده که برای مخاطب، قابل فهم و درک باشد. لذا عمل معصوم ـ اعم از این که بر اساس علم الهی باشد یا علم بشری ـ مصون از خطا و اشتباه است.  
سلام میقات گرامی تفاوت علم عادی با علم غیب در همین احتمال وجود خطاست. اصلا این بحث در خصوص علم امام به خاطر وجود مثالهایی در زندگی ایشان است که نمی توان آنها را ناشی از علم غیب دانست. به طور مثال می توان به نامه 71 نهج البلاغه اشاره داشت:
از نامه آن حضرت (ع) به منذر بن الجارود العبدى كه در پاره اى از آنچه او را بر آن ولايت داده بود، خيانت كرد: اما بعد، درستكارى پدرت مرا در انتصاب تو بفريفت و پنداشتم كه تو از روش او پيروى مى كنى و به راه او مى روى. ولى، آنسان كه به من خبر رسيده تو فرمانبردارى از نفس خود را فرو نمى هلى و براى آخرتت اندوخته اى نمى نهى و با ويران ساختن آخرتت مى خواهى دنيايت را آبادان سازى و به بهاى بريدن از دينت به عشيره خود مى پيوندى. اگر آنچه مرا خبر داده اند، درست باشد، پس اشتر قبيله ات و بند كفشت از تو بهتر توانند بود. كسانى همانند تو هيچ مرزى را استوار نتوانند داشت و لايق آن نيستند كه بر رتبه و مقامشان افزوده شود يا در امانتى شريكشان سازند يا از خيانتشان در امان تواند بود. اين نامه من كه به تو رسيد بر فور به نزد من در حركت آى. ان شاء الله. (سید رضی گوید:) اين منذر همان است كه امير المؤمنين در باره او فرمود: از روى خودپسندى پيوسته به چپ و راست خود مى نگرد و در دو برد گرانبهاى خود مى خرامد و كفشهاى خود را فوت مى كند كه گرد از آنها بزدايد.  
بنابراین ائمه (ع) در مسئله مهمی مثل انتخاب کارگزاران حکومت از روشهای عادی استفاده فرموده اند، مثل بررسی خانواده فرد، بررسی گزارشهای رسیده و ... هر چند روشهای عادی امکان خطا دارند. حال چه استبعادی دارد که در امری مثل کیهان شناسی نیز از روشهای عادی شناخت جهان، مثل مطالعه کتابهای موجود، مشاهده آسمان و ... استفاده شده باشد؟  
فروردین said in سلام میقات گرامی
سلام میقات گرامی تفاوت علم عادی با علم غیب در همین احتمال وجود خطاست. اصلا این بحث در خصوص علم امام به خاطر وجود مثالهایی در زندگی ایشان است که نمی توان آنها را ناشی از علم غیب دانست. به طور مثال می توان به نامه 71 نهج البلاغه اشاره داشت:
از نامه آن حضرت (ع) به منذر بن الجارود العبدى كه در پاره اى از آنچه او را بر آن ولايت داده بود، خيانت كرد: اما بعد، درستكارى پدرت مرا در انتصاب تو بفريفت و پنداشتم كه تو از روش او پيروى مى كنى .....  
بنابراین ائمه (ع) در مسئله مهمی مثل انتخاب کارگزاران حکومت از روشهای عادی استفاده فرموده اند، مثل بررسی خانواده فرد، بررسی گزارشهای رسیده و ... هر چند روشهای عادی امکان خطا دارند. حال چه استبعادی دارد که در امری مثل کیهان شناسی نیز از روشهای عادی شناخت جهان، مثل مطالعه کتابهای موجود، مشاهده آسمان و ... استفاده شده باشد؟
  با سلام و درود دو نکته خدمتتان عرض می شود:   نکته اول: نسبت به آن حاکمی که امام ابتدا نصب و سپس عزلش کردند باید گفت موقع نصب، امام بر اساس شواهد و ادله عمل کرده اند، مثل قاضی که بر اساس شهادت دو شاهد، حکم می دهد و بعد معلوم می شود این دو شاهد دروغ گفته اند؛ این جا قاضی اشتباه نکرده است زیرا موظف بوده بر اساس ضوابط و با توجه به بینه و شاهد، حکم بدهد و چنین هم کرده است. نسبت به امام معصوم نیز می توان گفت اولا ممکن است آن شخص، موقع نصب، فرد صالحی بوده ولی بعدا به خطا رفته است لذا امام در انتخاب اشتباه نکرده اند؛ در ثانی و مهم تر این که امام بر اساس ادله و قرائن و شواهد، عمل کرده اند؛ لذا امام اشتباه نکرده چون ایشان موظف بوده بر اساس ادله و شواهد عمل کند و عمل کرده است. این با عصمت و مصون بودن امام از خطا و اشتباه، منافات ندارد.   نکته دوم: بله، معصومین (علیهم السلام) در امور عادی مثلا امور مربوط به زندگی، مأمور به ظاهر هستند زیرا قرار نیست در همه امور از علم الهی و علم غیب و...  استفاده کنند؛ ولی این معنایش این نیست که در مواردی که در مقام آموزش و هدایت و تعلیم هستند نیز از علم عادی استفاده کنند. به بیان دیگر؛ در امور عادی زندگی، عمل معصوم بر اساس علم بشری، موضوع صحیحی است ولی این جا (روایت موضوع تاپیک) از امور عادی و مربوط به زندگی معمولی نیست، بلکه مقام تعلیم و آموزش و هدایت است و جای استفاده از علم عادی نیست.  
سلام مجدد خدمت شما چه دلیلی داریم که عمل نمودن بر اساس شواهد و قرائن در بیان مسائل کیهان شناسی مجاز نباشد؟ در حالی که در قضاوت و اداره حکومت مجاز است؟
فروردین said in سلام مجدد خدمت شما
سلام مجدد خدمت شما چه دلیلی داریم که عمل نمودن بر اساس شواهد و قرائن در بیان مسائل کیهان شناسی مجاز نباشد؟ در حالی که در قضاوت و اداره حکومت مجاز است؟
  با سلام و درود در کیهان شناسی هم اگر قرائن و شواهد معتبر و ثابت شده ای داشته باشیم، کسی نگفته عمل به آن ها ایراد دارد. به قضاوت مثال زدم زیرا معیارهای آن را دین مشخص کرده و استناد به قول دو شاهد عادل، از اصول ثابت شده در قضاوت است. البته همه این ها هم بر اساس تعالیم قرآن و روایات وارده از معصومین (علیهم السلام) است. در کیهان شناسی، اصولش هنوز ترسیم نشده و قرار است علم و دانش، بر اساس واقعیات و حقایق عالم، توسط معصومین (علیهم السلام) تعلیم و آموزش داده شود، خصوصا که قابل دسترس نبوده و امکانات بسیار کمی در اختیار اندیشمندان بوده است. لذا در این گونه روایات، معصوم (علیه السلام) حقایقی از عالَم و هستی را به گونه ای متناسب با فهم و ذهن مخاطب، به او تعلیم و آموزش داده و او را به آن حقایق، هدایت و راهنمایی می کنند.  
میقات said in سلام مجدد خدمت شما
لذا در این گونه روایات، معصوم (علیه السلام) حقایقی از عالَم و هستی را به گونه ای متناسب با فهم و ذهن مخاطب، به او تعلیم و آموزش داده و او را به آن حقایق، هدایت و راهنمایی می کنند.
با تشکر از مطالب خوب شما مردم قدیم هم توانایی ذهنی جهت درک این مطالب رو داشته اند، اما علمش رو نداشتند که این نبود علم می تونه با آموزش رفع بشه. ما هم قبل از رفتن به دبستان علم نداشتیم و با آموزش یاد گرفتیم.   پس بیان مطالب به این صورت بایستی حکمت دیگری داشته باشه.  
در همان زمانهای قدیم هم اعتقاد به گرد بودن زمین وجود داشته و ارسطو دلایلی بر  این موضوع بیان کرده. اولین اندازه گیری شعاع زمین هم توسط اراتوستن در 200 سال پیش از میلاد انجام شده. هیئت بطلمیوسی هم زمین گرد را در نظر میگیره اما اشکالش این است که آن را مرکز جهان در نظر گرفته است.   از سوی دیگر، احادیث مشابه با سند محکم هم وجود دارند، مثل حدیث "الحوت" که به قرار گیری زمین بر پشت ماهی اشاره دارد: https://www.islamquest.net/fa/archive/question/tr21594   در همین آدرس بالا هم اشاره شده که این دیدگاه در بین مردم آن زمان مطرح نبوده.   پس باید دید چه حکمتی در بیان این مطالب وجود داشته  ...  
مردم قدیم هم توانایی ذهنی جهت درک این مطالب رو داشته اند، اما علمش رو نداشتند که این نبود علم می تونه با آموزش رفع بشه. ما هم قبل از رفتن به دبستان علم نداشتیم و با آموزش یاد گرفتیم.
  با سلام و درود سخن روی اصل علم و دانش نیست. بله مردم آن زمان به سهم خود، علم و دانش داشته اند؛ ولی این معنایش این نیست که پس هر علمی و در هر سطحی را می توانستند دریافت کنند. درست است که با رفتن به دبستان، علم می آموزیم و نسبت به قبل، باسواد هستیم؛ ولی این معنایش این نیست که پس می توانیم مطالب دانشگاهی را هم بفهمیم. لذا وقتی صحبت از سطح فهم مردم آن زمان می شود، منظور این نیست که آن ها هیچ علم و دانشی نداشته اند، بلکه منظور این است که سطوح بالاتر علمی را درک نمی کردند، علومی که امروزه برای ما روشن و قابل فهم است ولی برای مردم آن زمان، باور نکردنی بوده و قابل درک نبوده است.    
پس بیان مطالب به این صورت بایستی حکمت دیگری داشته باشه.
  بله حرف صحیحی است و نباید راه را برای طرح احتمالات جدید، بست؛ ولی این معنایش مردود بودن احتمالات موجود و مطرح نیست.   برخی احتمالات مطرح شده: ـ سند این روایات ضعیف است لذا قابل اعتنا نیستند. در مقابل باید گفت ولو روایت ضعیف باشد ولی چون تعدادشان قابل توجه است، نمی توان از آن ها چشم پوشید. ـ علم امام ناقص بوده لذا مطالبی بیان کرده اند که با علم سازگار نیست و اشتباه است. این نظر مردود است زیرا معصومین دارای مقام عصمت بوده و نیز مؤید به علم الهی هستند. ـ امام به غیب و ملکوت موجودات این عالم اشاره داشته اند لذا در قالب معیارهای عالم طبیعت و ماده نباید معنا شوند. ـ این ها اشاره به امور غیبی و ملکوتی است که امام برای تعلیم و آموزش به مخاطب، متناسب با درک و فهم مخاطبین، از اصطلاحات و تعابیر مأنوس با ذهن آن ها استفاده کرده اند. ـ و...   راه احتمالات دیگر، باز است و نباید فهم روایات را به همین احتمالات فوق، منحصر و مقید کرد.  
میقات said in مردم قدیم هم توانایی ذهنی جهت
با سلام و درود سخن روی اصل علم و دانش نیست. بله مردم آن زمان به سهم خود، علم و دانش داشته اند؛ ولی این معنایش این نیست که پس هر علمی و در هر سطحی را می توانستند دریافت کنند. درست است که با رفتن به دبستان، علم می آموزیم و نسبت به قبل، باسواد هستیم؛ ولی این معنایش این نیست که پس می توانیم مطالب دانشگاهی را هم بفهمیم. لذا وقتی صحبت از سطح فهم مردم آن زمان می شود، منظور این نیست که آن ها هیچ علم و دانشی نداشته اند، بلکه منظور این است که سطوح بالاتر علمی را درک نمی کردند، علومی که امروزه برای ما روشن و قابل فهم است ولی برای مردم آن زمان، باور نکردنی بوده و قابل درک نبوده است.
با سلام و درود بر شما مغز انسان در سنین بالاتر کاملتر میشه و میتونه مطالب بیشتری یاد بگیره. اما همان رشد مغزی و توانایی ذهنی که یک فرد بالغ امروزی داره رو یک فرد بالغ قدیمی هم داشته، فقط آموزش ندیده. 
شناخت ارتباط بین ظاهر روایات و علم، زمانی اهمیت بیشتر پیدا می کنه که بخواهیم یک علم کاربردی از روایات استخراج کنیم.   به طور مثال آیت الله تبریزیان، از روایات نتیجه گرفته اند که یکی از دلایل بیماری ام اس، برخورد جن به انسان است. بر این اساس هم بخور دفع جن را برای درمان این بیماری توصیه فرموده اند: http://www.eslamteb.com/3058/ در اینجا بایستی بررسی بشه که آیا روایات پزشکی هم حالت تمثیلی دارند یا اینکه به طور مستقیم قابل اتکا هستند
مغز انسان در سنین بالاتر کاملتر میشه و میتونه مطالب بیشتری یاد بگیره. اما همان رشد مغزی و توانایی ذهنی که یک فرد بالغ امروزی داره رو یک فرد بالغ قدیمی هم داشته، فقط آموزش ندیده. 
  با سلام و درود در این زمینه باید صاحب نظران نظر بدهند. تا جایی که من اطلاع دارم صاحب نظران می گویند مغز انسان و بطور کلی انسان در حال رشد و تکامل است یعنی انسان امروزی نسبت به انسان های قبلی، رشد و تکامل داشته؛ همین طور انسان های آینده نسبت به انسان های امروزی. البته پرداختن به این موضوع در حیطه تاپیک نیست و بهتر است آن را در جای خودش پیگیری کرد.   نکته: انسان های امروزی نیز قابلیت و رشد فکری و مغزی شان با هم یکسان نیست، چه برسد به مقایسه انسان امروزی با انسان چهارده قرن پیش.    
مردم قدیم هم توانایی ذهنی جهت درک این مطالب رو داشته اند، اما علمش رو نداشتند که این نبود علم می تونه با آموزش رفع بشه. ما هم قبل از رفتن به دبستان علم نداشتیم و با آموزش یاد گرفتیم.
  منظور حضرتعالی این است که لزومی نداشته با این تعابیر در باره ملکوت و عالم غیب، سخن گفته شود و اگر امام (علیه السلام) مطالب علمی ای که اندیشمندان در سالیان بعد به آن رسیده اند را برای مردم آن زمان می گفتند و آموزش می دادند، آن ها می فهمیدند و مشکلی در فهم آن نداشته اند؟! یعنی مشکل فقط در تعلیم و آموزش ندادن بوده است؟ چگونه چنین موضوعی را انسان امروزی می فهمد ولی پیامبر خدا و اولیای الهی که انسان کامل هستند، به آن پی نبرده اند؟!   به این روایت توجه فرمایید: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏» امام صادق (علیه السلام) فرمود: هيچ گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با كنه خرد و عمق ادراک خود با بندگان خدا سخن نگفت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و خرد آن ها سخن بگویيم.(الكافي، ج ‏1، ص 23، ح 15؛ ج 8، ص 268، ح 394)   قطعا اگر پیامبری امروزه برای مردم مبعوث شود، مانند پیامبران سابق نیست و متناسب با فهم و درک انسان امروزی با او سخن می گوید.    
سلام مجدد امروزه برای یک دانش آموز کلاس دوم دبستان، گرد بودن زمین شناخته شده است. پس آیا مغز یک فرد بالغ قدیمی، به اندازه یک کودک امروزی رشد یافته نبود؟ و مثلا میبینیم که حدیث "الحوت" در پاسخ یکی از علمای هم عصر امام صادق (ع ) بیان میشه در حالی که گرد بودن زمین در کیهان شناسی یونانی شناخته شده بوده. پس این موضوع نمی تواند تنها دلیل برای بیان این مطالب باشد.
چگونه چنین موضوعی را انسان امروزی می فهمد ولی پیامبر خدا و اولیای الهی که انسان کامل هستند، به آن پی نبرده اند؟!
حرف من این هست که باید بیشتر روی شناخت حکمت بیان این احادیث فکر بشه.  بله حدیثی که فرمودید بیان می کند که خرد انسانها محدود است، اما دامنه این محدودیت را بیان نفرموده. از این حدیث نمیشه نتیجه گرفت که بیان خاص مسائل کیهان شناسی هم به دلیل این محدودیت بوده.   تاکنون احتمالات مختلفی در مورد دلیل این شیوه بیان احادیث مطرح شد و شاید احتمالات دیگری را نیز بتوان متصور بود. این احتمالات را بایستی یکی یکی بررسی نمود. با تشکر از شما بابت پاسخهای ارزشمندتان    
   
تاکنون احتمالات مختلفی در مورد دلیل این شیوه بیان احادیث مطرح شد و شاید احتمالات دیگری را نیز بتوان متصور بود. این احتمالات را بایستی یکی یکی بررسی نمود. با تشکر از شما بابت پاسخهای ارزشمندتان
  با سلام و درود بله فرمایش حضرتعالی صحیح است و بنده هم با آن موافقم، کما این که قبلا خدمتتان عرض کردم: راه احتمالات دیگر، باز است و نباید فهم روایات را به همین احتمالات فوق، منحصر و مقید کرد.  همراهی شما باعث خرسندی و افتخار است. بابت این همراهی و همفکری متشکرم.  
جمع بندی   پرسش: به یک حدیث از علی (علیه السلام) در مورد تفسیر آیه سجده خورشید، مواجه شدم که معنای آن را نمی فهمم؛ ابتدای روایت این است: «خورشید، سیصد و شصت برج دارد که هر برج از آن برج ‌ها مانند جزیره ای از جزایر عرب است ...». لطفا در صورت امکان شرح بفرمایید. پاسخ: روایت مورد نظرتان این است: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)‏ إِنَّ لِلشَّمْسِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ بُرْجاً كُلُّ بُرْجٍ مِنْهَا مِثْلُ جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْعَرَبِ فَتَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ عَلَى بُرْجٍ مِنْهَا فَإِذَا غَابَتِ انْتَهَتْ إِلَى حَدِّ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَلَمْ تَزَلْ سَاجِدَةً إِلَى الْغَدِ ثُمَّ تُرَدُّ إِلَى مَوْضِعِ مَطْلَعِهَا وَ مَعَهَا مَلَكَانِ يَهْتِفَانِ مَعَهَا وَ إِنَّ وَجْهَهَا لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ قَفَاهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ لَوْ كَانَ وَجْهُهَا لِأَهْلِ الْأَرْضِ لَاحْتَرَقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا مِنْ شِدَّةِ حَرِّهَا وَ مَعْنَى سُجُودِهَا مَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى "أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ‏ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ"»؛ امير المؤمنین (عليه السلام) فرمودند: همانا براى خورشيد سيصد و شصت برج است كه هر برجى از آن مانند جزيره‌ اى است از جزيره‌ هاى عرب، و هر روز در برجى فرود آيد، و چون غروب كند، به سر حد وسط‍‌ عرش رسد و هم چنان تا فردا در حال سجده باشد؛ سپس به برآمدنگاه خود (جایگاه خود که از آن طلوع می کند) باز گردد و همراهش دو فرشته باشد كه آواز دهند. و همانا رويش به سوى اهل آسمان است و پشتش به طرف ساكنين زمين است و اگر رويش به طرف زمينيان بود از شدت حرارتى كه داشت زمين و هر چه در آن است همه را يكباره می سوزاند، و معناى سجده خورشيد همان است كه خداى سبحانه و تعالى فرمايد: «مگر ندانى كه سجده كند براى خدا هر كه در آسمان ها است و هر كه در زمين است، با خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و بسيارى از مردم...»(1) خضوع و فرمانبرداری تکوینی همه موجودات «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُ‏ وَ كَثيرٌ مِنَ النَّاسِ»؛ آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان ها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى ‏كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم.(2) بیان تفسیری موجودات عالم داراى دو گونه سجودند: سجود تكوينى و سجود تشريعى. خضوع و تسليم بى قيد و شرط آن ها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان، همان سجود تكوينى آن ها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى ‏شود؛  اما سجود تشريعى، همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى ‏يابد. سجده در مورد خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ ها و درختان و جنبندگان، فرد تكوينيش منظور است، اما در مورد انسان ها تشريعى است‏.(3) و اين كه در آيه مورد بحث سجده را به غير عقلا از قبيل خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ‏ها نسبت داده، خود دليل بر اين است كه مراد از آن، سجده تكوينى است، نه سجده تشريعى و تكليفى. و سجده تكوينى عبارت است از تذلل و اظهار كوچكى در مقابل عزت و كبريايى خداى عز و جل، و در تحت قهر و سلطنت او.(4) هر يک از موجودات (خوشید و ماه و...) با نهايت انقياد و اطاعت، فرمان آفريدگار را به موقع اجراء می گذارند. مثلا خورشيد پيوسته مأمور افشاندن نور و حرات بر جهان و جهانيان است و هرگز لحظه اى از مأموريت خود دريغ و يا تخطى ننموده و هرگز نمی تواند تمرد و گردن كشى كند و لحظه ‏اى از افشاندن نور حرارت و يا از سير در مدار مخصوص به خود، خوددارى نمايد؛ به همين قياس همه كرات و موجودات‏، مذلت ذاتى و انقياد وجودى خود را نسبت به فرمان آفريدگار اظهار می نمايند و هر يک به آن چه بر حسب نظام محكوم هستند لحظه‏ اى در مقام تمرد بر نمی آيند و نمی توانند بر آيند.(5) بنابر این: مراد از سجده خورشید، نهایت خضوع و تسلیم و فرمانبرداری او در برابر خداوند متعال و پیروی او از قوانین نظام هستی است.   اعتبار این روایت اکثرا این روایت را از نظر سندی صحیح و مسند می دانند، البته علامه مجلسى (ره) در ذيل اين حديث می گويد: حسن است ولى در آن شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد چون روايت «كنانى» از «اصبغ»، بدون واسطه بعيد است.(6) برخی هم گفته اند: سند روایت در صورتی حسن است که «محمد بن عیسی» توثیق شده باشد؛ در غیر این صورت، روایت ضعیف است. هم چنین در روایت «ابی الصباح» (کنانی) از «اصبغ»، شائبه ارسال (مرسل بودن) وجود دارد.(7) علامه شعرانی(ره) نیز نسبت به صدور این روایت از معصوم، تردید دارد لذا در حاشیه بر «شرح مازندرانی بر کافی» می گوید: «لا نطمئنّ بحفظ الرواة و ضبطهم على فرض صدور الحديث من المعصوم عليه السلام؛ إذا لم يكن الرواة معصومين من الخطأ»؛ بر فرض صدور این روایت از معصوم، ما به حفظ و ثبت و ضبط راویان، اطمینان نداریم زیرا راویان از خطا و اشتباه مصون نیستند.(8)   بررسی و شرح حدیث علامه مجلسى (ره) در شرح این حدیث می گويد: ممكن است مقصود از «برج» درجه ‌هایى باشد كه خورشيد با حركت خاص خود بدان ها منتقل می گردد، يا مقصود مدار آن است كه در هر روز از سال، به يكى از آن ها منتقل گردد. و مقصود از سجده خورشيد همان خضوع و انقياد اوست و همان جريان او است به فرمان خداى تعالى.(9) تعداد برج ها در تفسیر «القمی» از قول امام باقر (علیه السلام) آمده: «فَالْبُرُوجُ الْكَوَاكِبُ- وَ الْبُرُوجُ‏ الَّتِي‏ لِلرَّبِيعِ‏ وَ الصَّيْفِ‏ الْحَمَلُ وَ الثَّوْرُ وَ الْجَوْزَاءُ وَ السَّرَطَانُ وَ الْأَسَدُ وَ السُّنْبُلَةُ وَ بُرُوجُ الْخَرِيفِ وَ الشِّتَاءِ الْمِيزَانُ وَ الْعَقْرَبُ وَ الْقَوْسُ وَ الْجَدْيُ وَ الدَّلْوُ وَ الْحُوتُ وَ هِيَ اثْنَا عَشَرَ بُرْجاً»؛ یعنی بروج، به معنای کواکب است و برج هایی که برای فصل بهار و تابستان است عبارتند از برج حمل، برج ثور، برج جوزاء، برج سرطان، برج اسد، و برج سنبله؛ و برج های پاییز و زمیتان عبارتند از برج میزان، برج عقرب، برج قوس، برج جدی، برج دلو و برج حوت؛ آن برج ها دوازده تا هستند.(10) فیض کاشانی(ره) ذیل این روایت و در توضیح 360 برج، می گوید: «و ذلك لأنّ سير الشمس إنّما يكون في كلّ برج من البروج الإِثني عشرَ ثلاثين يوماً تقريباً فبهذا الإِعتبار ينقسم كل منها إلى ثلاثين برجاً فيصير ثلاثمائة و ستّين‏»؛ این به خاطر آن است که حرکت خورشید در هر یک از برج های دوازده گانه، تقریبا 30 روز است، لذا هر کدام از آن ها به 30 برج، تقسیم می شوند؛ پس مجموع آن ها 360 برج می شود. (360 = 30 * 12)(11) رو و پشت خورشید فیض کاشانی(ره) در شرح این فقره از روایت، چنین می گوید: «و لعل وجهها كناية عن روحانيتها، و قفاها عن جرمها، أو كون وجهها إلى السماء توجهها بالذات إلى ما فوقها في عبادتها لتكميل ذاتها و لو كانت متوجهة بروحانيتها إلى أهل الأرض بتلك العبادة العظيمة المجهدة التي لا يطيقها الأجرام لكانت محرقة لها مفنية إياها من شدة حرها فإن الروحانيات إذا تجلت للجسمانيات على ما هي عليها لاحترقت الجسمانيات من سبحات نورها»؛ یعنی شاید رو و صورت خورشید، کنایه است از بُعد روحانیت خورشید؛ و پشت آن، کنایه است از جرم خورشید و جسمانیت آن. و اگر خورشید با آن بُعد روحانی (که با آن در عباداتش و برای تکامل ذاتش، به آسمان و مافوقش توجه ذاتی دارد) به زمین توجه کند، اهل زمین از شدت حرارت، نابود می شوند زیرا روحانیات اگر با آن حقیقت روحانی شان بر مادیات و اجسام تجلی کنند، آن اجسام از شدت حرارت نور آن ها، می سوزند.(12) علامه شعرانی(ره) با نقد تفسیر و تاویل های وارده بر این روایت، از جمله نقد تاویل های مرحوم مازندرانی و علامه مجلسی، می گوید: «و الحقّ التوقّف في هذه الروايات التي لا نطمئنّ بصدورها؛ إذ لم نعرف لها معنى صحيحاً من غير تكلّف، و لا أدري كيف يتكلّف لتأويل الأخبار الواردة في الطبيعيّات من يتحرّز عن تأويل ما يتعلّق بالامور المعنويّة حتّى في أبده المسائل»؛ یعنی حق این است که در این روایات که نسبت به صدورش از معصوم اطمینان نداریم، توقف کنیم [علمش را به اهلش واگذار کنیم] زیرا ما فهم صحیح و روشنی از این روایات نداریم. نمی دانم چرا وقتی ما فهم صریح و روشنی از تاویل برخی امور معنوی نداریم حتی در مسائل بدیهی، چگونه در تاویل اخبار وارده در مادیات و طبیعیات، باید خودمان را به زحمت و تکلف بیندازیم. (13) رفتن خورشید به عرش مراد از عرش، مکان فیزیکی نیست، کما این که مراد از سجده خورشید، خم و راست شدن فیزیکی ای که ما انسان ها انجام می دهیم نیست. لذا نگاهمان به این تعابیر و این گونه روایات را باید تغییر دهیم و نمی توان از این تعابیر برداشت مادی و فیزیکی داشت. مثلا وقتی کسی برای نماز می رود می گوییم به پیشگاه الهی رفته است؛ روشن است که این رفتن به معنای حرکت و منتقل شدن حسی و مکانی نیست، کما این که در قرآن کریم هم می فرماید: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ‏»؛ و [ابراهیم] گفت: من به سوى پروردگارم مى ‏روم، او مرا هدايت خواهد كرد.(14) نویسنده «قاموس قرآن» می گوید: با استفاده از قرآن مجيد و روايات اهل بيت (عليهم السلام) می توان گفت عرش موجود خارجى است و از عالم غيب است و مركز دستورات عالم است و رشته تدبير امور جهان بآن منتهى می شود.(15) لذا این تعابیر، حقایقی غیبی و ملکوتی هستند. کواکب شبیه جزایر عرب فیض کاشانی(ره) می گوید: «و التمثيل بجزيرة العرب لتبيان السعة»(16) یعنی تشبیه کردن به جزایر عرب، به خاطر گستردگی و وسعت آن ها است.   نتیجه گیری: 1. ابتدا باید از صحت و صدور این احادیث از معصوم (علیه السلام) اطمینان حاصل شود؛ برخی این اطمینان را ندارند و در سند این روایت، اشکال کرده اند. 2. راويان آگاهی و اطلاع صحیحی از وضع آسمان ها مطابق هيئت جديد نداشتند، بلكه بسيارى از آن ها از هيئت بطلميوسى هم بى خبر بودند، از اينرو معلوم نيست آن ها توانسته باشند تمام الفاظ و عباراتى را كه معصوم املاء مى فرمود، با تمام خصوصيات و ريزه كاری هايش ضبط كرده و نقل كرده باشند. 3. حضرات معصومین (علیهم السلام) براى نزديک ساختن اين گونه مطالب علمى و اطلاع از وضع آسمان ها به ذهن مردم عامى آن زمان، حقایقى را در قالب اين گونه الفاظ و عبارات ريخته و از باب تشبيه معقول به محسوس، براى هر يک از افلاک و عوالم نام هایی قرار داده و اگر مى خواستند حقائق مربوط به نظام و ساختمان آسمان ها را صريح بگويند، آن ها باور نمى كردند و به ساحت قدسی حضرات، نسبت دروغ و ... مى دادند. به این روایت توجه فرمایید: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: هيچ گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با كنه خرد و عمق ادراک خود با بندگان خدا سخن نگفت، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و خرد آن ها سخن بگویيم.(17) 4. تعبیر به حرکت برای خورشید، سخن گفتن طبق شیوه فهم مخاطب است، کما این که در آیاتی از قرآن کریم هم آمده است، مثل: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها»؛ و خورشيد (نيز براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است‏.(18) در «تفسیر نمونه» آمده: منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن به حسب حس ماست، جالب اين كه اين تعبير حتى بعد از آن كه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود ساكن و زمين در مدت يک سال يک بار به دور آن مى ‏گردد نيز به كار مى ‏رود، مثلا امروز مى ‏گويند تحويل خورشيد به برج حمل و يا رسيدن خورشيد به دايره نصف النهار، و يا رسيدن به ميل كلى؛ اين تعبيرات همگى نشان مى ‏دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى‏ رود چرا كه از نظر حسى چنين به نظر مى‏ آيد كه خورشيد در حركت است، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى‏ شود.(19) بنا بر این: این گونه روایات ـ بر فرض اثبات صدور از معصوم ـ با علم روز منافاتی ندارند و با توجه به مقام عصمتی که آن حضرات دارا هستند، بایستی به دنبال فهم صحیح و مراد واقعی امام باشیم زیرا معصومین، بر اساس سطح فکر و فهم مخاطبین، حقایق و مطالب علمی را بیان می فرموده اند. لذا تا موقعی که بتوان وجه صحیح و منطقی ای برای این روایات ارائه نمود، باید همان را مطرح کرد و اگر به فهم صحیح و مراد معصوم نرسیدیم، باید توقف کرد و علم آن را به اهلش سپرد.   پی نوشت ها: 1. کلینی، الكافي، محقق/مصحح: غفاری و آخوندی، انتشارات دارالکتب اسلامیه ـ تهران، 1407ق، چاپ چهارم، ج ‏8، ص 157، ح 148. 2. حج: 22/ 18. 3. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج ‏14، ص 49 و 50. 4. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج ‏14، ص 507. 5. حسينى همدانى، انوار درخشان در تفسير قرآن‏، محقق: بهبودى، ناشر: لطفى‏- تهران‏، 1404 ه.ق، چاپ اول، ج ‏11، ص 147. 6. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‏، محقق/مصحح: رسولى محلاتى، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران‏، 1404ق‏، چاپ دوم‏، ج ‏26، ص 14 و 15. 7. ابن قارياغدى، محمد حسين، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافي)، محقق/مصحح: احمدى جلفائى، ناشر: دار الحديث‏ ـ قم‏، 1429ق- 1387ش‏، چاپ اول‏، ج ‏2، ص 465. 8. مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الكافي- الأصول و الروضة، محقق/مصحح: شعرانى، ابوالحسن‏، ناشر: المكتبة الإسلامية ـ تهران‏، 1382ق‏، چاپ اول‏، ج ‏12، ص 166. 9. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، پیشین، ج ‏26، ص 15. 10. قمى، على بن ابراهيم‏، تفسير القمي‏، محقق: موسوى جزايرى، ناشر: دار الكتاب‏- قم‏، ج ‏2، ص 115 و 116. 11. فيض كاشانى، تفسير الصافي‏، مقدمه و تصحيح: اعلمى، ناشر: مكتبة الصدر- تهران‏، 1415 ه. ق‏، چاپ دوم، ج ‏3، ص 103. 12. فيض كاشانى، الوافي‏، ناشر: كتابخانه امام أمير المؤمنين على عليه السلام‏ ـ اصفهان‏، 1406 ق‏، چاپ اول‏، ج ‏26، ص 484. 13. شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)، پیشین، ج ‏12، ص 166. 14. صافات: 37/ 99. 15. قرشی، قاموس قرآن، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 4، ص 317. 16. الوافي، پیشین، ج ‏26، ص 484. 17. الكافي، پیشین، ج ‏1، ص 23، ح 15؛ ج 8، ص 268، ح 394. 18. یس: 36/ 38. 19. تفسیر نمونه، پیشین، ج 18، ص 386.
موضوع قفل شده است