سرگذشت زندگی حضرت ذوالکفل (ع)

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سرگذشت زندگی حضرت ذوالکفل (ع)

با سلام

ذوالکفل (به معنی صاحب حصار) در قرآن و روایات اسلامی از پیامبران بنی اسرائیل دانسته شده است.

اکثر مورخین لقب ان حضرت را ذو الکفل و نام او را حزقیل نوشته اند.

نام پدروی ادریم نام داشت.

زمان ظهور او ۴۸۳۰ سال بعد از هبوط آدم بوده است.

مدت عمر ایشان را ۷۵ سال نوشته اند.

نسب حضرت ذوالکفل را برخی الیاس بعضی یسع و دسته ای زکریا دانسته اند در هر حال پیغمبری بود، پس از سلیمان که کفالت امور هفتاد پیغمبر را به عهده داشت.

محمد بن جریر طبری ذوالکفل را مرد نیکی دانسته است که پیامبری نداشته است.

بیدوی، ذوالکفل را با حزقیال پیامبر برابر دانسته است.

از عبدالعظیم حسنی روایت شده که امام جواد نام او را عویدیاء دانسته است. از قصص انبیا نقل شده است که ذوالکفل پسر داوود و برادر سلیمان بوده است.

در قرآن او مردی شکیبا و نیک سیرت دانسته شده است.
مقبره منسوب به ذوالکفل در عراق، در نزدیکی نجف در روستایی به نام کفل قرار دارد که یهودیان و مسلمانان آن را زیارت می کنند.

ذوالکفل در قرآن کریم

نام ذوالکفل نیز در دو سوره از سوره هاى قرآن کریم ذکر شده است.
یکى در سوره انبیا آیه 85 و دیگرى سوره ص آیه 48.
خداوند در سوره انبیاء می فرماید: «و إسمعیل و إدریس و ذا الکفل کل من الصبرین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند.
" ذا الکفل" مشهور این است که از پیامبران بوده است.

هر چند بعضى معتقدند که او یکى از صالحان بود، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ مى شمرد نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر مى رسد که او از پیامبران بنى اسرائیل بوده است.

در علت نامگذارى او به این نام با توجه به اینکه" کفل" (بر وزن فکر) هم به معنى نصیب و هم به معنى کفالت و عهده دارى آمده است، احتمالات متعددى داده اند، بعضى گفته اند چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى که انجام مى داد به او مرحمت فرمود ذا الکفل نامیده شد (یعنى صاحب بهره وافى) و بعضى گفته اند چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد،" ذا الکفل" نامیده شد.

بعضى نیز معتقدند که ذا الکفل لقب " الیاس" است، همانگونه که " اسرائیل" لقب " یعقوب"، و " مسیح" لقب " عیسى"، و " ذا النون" لقب " یونس" مى باشد.

همچنین در سوره ص درباره این پیامبر خداوند می فرماید: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار» ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند (ص، 48).
" ذا الکفل" همانطور که گفته شد، مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 بعد از نام اسماعیل و ادریس گواه بر این معنى است.
بعضى معتقدند که او از پیامبران بنى اسرائیل است، وى را فرزند ایوب مى دانند که اسم اصلیش" بشر" یا" بشیر" یا" شرف" بوده است و بعضى او را همان" حزقیل" مى دانند که ذا الکفل به عنوان لقب او انتخاب شده است.

اختلاف در مورد نامگذاری ذوالکفل

درباره آن حضرت و هم چنین سبب نام گذارى او به ذوالکفل، اختلاف زیادى وجود دارد.

طبرسى از ابوموسى، قتاده و مجاهد نقل کرده که گفته اند: ذوالکفل پیغمبر نبود، بلکه مرد صالحى بود که از طرف یکى از پیغمبران مأمور شد که روزها را روزه بدارد و شب ها را به بیدارى و شب زنده دارى بگذراند،
خشم نکند و به حق عمل نماید و چون به وعده خود عمل کرد، از این رو خداى تعالى نامش را در ردیف پیمبران در قرآن کریم ذکر فرمود.

ابن عباس گفته است که او الیاس پیغمبر بود، ولى جبائى گفته که او یکى از پیغمبران الهى بود که چون ثواب اعمال او دوچندان بود، بدین سبب ذوالکفل نامیده شد.

برخى گویند: وى سیع بن اخطوب بوده و این سیع، غیر از آن یسع است که اگر توبه کند، داخل بهشت گردد و در این باره نامه اى هم نوشت و به او داد و همین سبب شد که پادشاه مزبور که نامش کنعان بود، توبه کند.

بیضاوى در تفسیر خود ذوالکفل را الیاس پیغمبر دانسته و از برخى نقل کرده اند که یوشع بوده است و در روایت دیگر هم نقل شده که ذوالکفل زکریاى پیغمبر بوده است.

به هر حال در اینکه چرا او " ذا الکفل" نامیده شده، با توجه به اینکه " کفل" هم به معنى نصیب آمده و هم به معنى کفالت و عهده دارى، احتمالات مختلفى داده اند:
گاه گفته اند: چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود " ذا الکفل" یعنى" صاحب بهره وافى" نامیده شد.

و گاه گفته اند چون تعهد کرده بود که شبها را به عبادت برخیزد، و روزها را روزه دارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد، و بر سر این عهد و پیمان باقیماند این لقب به او داده شد.

و گاه گفته اند چون گروهى از انبیاء بنى اسرائیل را کفالت کرد و جان آنها را در برابر پادشاه جبار زمان حفظ نمود او را به این اسم نامیدند.

به هر حال همین مقدار از زندگى او که امروز در دست ماست دلیلى بر استقامت او در طریق اطاعت و بندگى خدا و مقاومت در برابر جباران است و سرمشقى است براى امروز و فرداى ما، هر چند در باره جزئیات زندگى آنها بر اثر بعد زمان نمى توان قضاوت دقیقى کرد.
ادامه دارد.........

[=century gothic]ذوالکفل در روایات
علامه طباطبایی می فرماید: خداى سبحان نام این بزرگوار را در کلام مجیدش برده، و او را از انبیا شمرده، و بر او ثنا خوانده، و وی را از اخیار معرفى فرموده است.
و ذو الکفل را از صابران شمرده است
در روایات هم نامى از این دو پیغمبر دیده مى شود.

در کتاب بحار الانوار روایتى از رسول خدا (ص) نقل شده که خلاصه اش آن است چون عمر یسع به پایان رسید،
در صدد بر آمد کسى را به جانشینى خود منصوب دارد،
از این رو مردم را جمع کرد و گفت: هر یک از شما که تعهد کند سه کار را انجام دهد من او را جانشین خود گردانم.
روزها را روزه بدارد، شب ها را بیدار باشد و خشم نکند.
جوانى که نامش عوید یابن ادریم بود و در نظر مردم خوار مى آمد،
برخاست و گفت: من این تعهد را مى پذیرم.

یسع آن جوان را باز گرداند و روز دیگر همان سخن را تکرار کرد و همان جوان برخاست و تعهد را پذیرفت و یسع او را به جانشینى خود منصوب داشت تا این که از دنیا رفت و خداى تعالى آن جوان را که همان ذوالکفل بود به نبوت برگزید.

شیطان که از ماجرا مطلع شد، در صدد بر آمد تا ذوالکفل را خشمگین سازد و او را بر خلاف تعهدى که کرده بود به خشم وادارد،
از این رو به پیروانش گفت: کیست که این مأموریت را انجام دهد؟

یکى از آن ها که نامش ابیض بود گفت: من این کار را انجام مى دهم. شیطان بدو گفت: نزدش برو، شاید خشمگینش کنى.
ذوالکفل شب ها نمى خوابید و شب زنده دارى مى کرد و نیمه روز مقدارى مى خوابید.

ابیض صبر کرد تا چون ذوالکفل به خواب رفت بیامد و فریاد زد: به من ستم شده و من مظلوم هستم (حق مرا از کسى که به من ستم کرده بگیر).
ذوالکفل به او گفت: برو و او را نزد من آر.
ابیض گفت: من از این جا نمى روم.
ذوالکفل انگشتر مخصوص خود را به او داد و گفت: این انگشتر را بگیر و به نزد آن شخصى که به تو ستم کرده ببر و او را نزد من آر.
ابیض آن انگشتر را گرفت و چون فردا همان وقت شد بیامد و فریاد زد: من مظلوم هستم و طرف من که به من ظلم کرده، به انگشتر توجهى نکرد و به همراه من نیامد.
دربان ذوالکفل بدو گفت: بگذار بخوابد که او نه دیروز خوابیده و نه دیشب.

ابیض گفت: هرگز نمى گذارم بخوابد، زیرا به من ستم شده و باید حق مرا از ظالم بگیرد.
حاجب وارد خانه شد و ماجرا را به ذوالکفل گفت.
ذوالکفل نامه اى براى او نوشت و تا مهر خود آن را مهر کرد و به ابیض داد.
وى برفت تا چون روز سوم شد، همان وقت یعنى هنگامى که ذوالکفل تازه به خواب رفته بود، بیامد و فریاد زد که شخص ستم کار به هیچ یک از این ها وقعى نگذارد پیوسته فریاد زد تا ذوالکفل از بستر خود برخاست و دست ابیض را گرفت و براى دادخواهى از ستم کار به راه افتاد. گرماى آن ساعت به حدى بود که اگر گوشت را در برابر آفتاب مى گذاشتند، پخته مى شد.

مقدارى راه رفتند ولى ابیض دید به هیچ ترتیب نمى تواند ذوالکفل را به خشم درآورد و در مأموریت خود شکست خورد، پس دست خود را از دست ذوالکفل بیرون کشید و فرار کرد.
خداى تعالى نام او را در قرآ کریم ذکر کرده و داستان او را به پیغمبرش یادآورى مى کند تا در برابر آزار مردم صبر کند، چنان که پیمبران بر بلا صبر کردند.

در حدیث دیگرى از قصص الانبیاء نقل شده که صدوق، از دقاق، از اسدى، از سهل، از حضرت عبدالعظیم حسنى روایت کرده اند که فرمود:
به امام جواد (ع) نامه اى نوشتم و در آن نامه پرسیدم: نام ذوالکفل چه بود؟ و آیا وى از پیامبران مرسل بوده است؟
حضرت در جواب نوشت: خداى تعالى 124 هزار پیغمبر فرستاد که 313 نفر آن ها مرسل بوده اند و ذوالکفل از آن هاست و پس از سلیمان بن داود بوده است.

او مانند داود میان مردم قضاوت مى کرد و جز در راه خدا خشم نمى کرد و نامش عویدیا بود و هم اوست که خداى تعالى نامش را در قرآن ذکر کرده و فرموده است: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار» (ص آیه 48).



1- ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد

2- ترجمه تفسیر المیزان ج۱۷ ص ۳۴۲ و ص 329

3- عاطف الزین، سمیح، داستان پیامبران علیهم السلام در قرآن، ترجمه علی چراغی

4- تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 94

5- دائرة المعارف تشیع، ج 8، ص 65

6- تفسیر نمونه، ج 13، ص: 484، ج 19، ص: 312

8- بحارالانوار، ج 13، ص 404 - 405

9- راوندى، قصص الانبیاء، ص 212 - 213

10- تاریخ انبیاء، رسول محلاتی

11- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان، گرد آوری و تدوین: حسین فعال عراقی

برخى از مفسران، «ذوالکفل» را فردى صالح و مؤمن شمرده اند.
و به نظر برخى دیگر او از انبیاست.
نامهاى مختلفى براى آن حضرت ذکر شده است.
در روایتى از امام جواد (علیه السلام) آمده است: او از مرسلین بوده و پس از سلیمان بن داود (علیهما السلام) به رسالت رسیده و قضاوت مى کرده است، نام وى در روایت مزبور، «عدویا بن ادارین» مى باشد.

اسوه بودن ذوالکفل

خداوند در قرآن ذوالکفل را، اسوه و الگویى براى اهل تقوا معرفی نموده و می فرماید: « واسمـعیل وادریس وذا الکفل کل من الصـبرین»
ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند (انبیاء، 85) هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند
و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى.
و نیز می فرماید: «واذکر... و ذالکفل وکل من الاخیار* هـذا ذکر وان للمتقین لحسن مـاب»
ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند.
[این] یاد کردى است، و قطعا براى پرهیزکاران بازگشتگاهى نیکوست. (ص، 48 و 49).

برداشت یاد شده از آنجاست که آیه شریفه، در صدد بیان سرگذشت شخصیتهاست که براى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و مؤمنان، درس آموز و سازنده است.

هر یک از آن پیامبران الگو و اسوه اى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند به همین دلیل" ذبیح الله" نامیده شد، با پدرش ابراهیم در بناى خانه کعبه و گرم کردن این کانون بزرگ و رسالتهاى دیگر همکارى فراوان داشت، توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام ص و همه مسلمین الهام بخش است، و مطالعه زندگى این چنین مردان بزرگ به زندگى انسانها جهت مى دهد، روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مى کند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مى سازد.

تعبیر به" کل من الأخیار" با توجه به اینکه همین توصیف (الاخیار) عینا در باره " ابراهیم" و " اسحاق" و " یعقوب" به عنوان آخرین صفت آمده بود ممکن است اشاره به این باشد که این سه پیامبر نیز داراى تمام اوصاف سه پیامبر پیشین بودند، چرا که" خیر مطلق" معنى وسیعى دارد که هم " نبوت" را شامل مى شود و هم توجه به سراى آخرت، و هم مقام عبودیت و علم و قدرت را.
ادامه دارد.........

[=Century Gothic]فضایل حضرت ذوالکفل

1. برگزیدگى
قرآن حضرت ذوالکفل را از برگزیدگان خداوند معرفی می نماید: «...وذا الکفل وکل من الاخیار» ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذوالکفل را [که] همه از نیکان بودند. (ص، 48) «اخیار» مى تواند جمع خیر و یا خیر باشد. برداشت یاد شده بنا بر احتمال اول صورت گرفته است.

2. بهره مندى از رحمت خدا
خداوند برخوردارى ذوالکفل از رحمت الهى را اینگونه بیان نموده است: «...وذا الکفل...* وادخلنـهم فى رحمتنا انهم من الصــلحین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند. و آنها را در جوار رحمت خود در آوردیم، همانا آنان از شایستگان بودند. (انبیاء، 85 و 86). در این آیه بهره مندى ذوالکفل از رحمت الهى، پیامد شایستگى و صبر وى معرفی شده است.

3. پیشگامى در خیرات [=Century Gothic]
خداوند پیشگامى ذوالکفل را در کارهاى خیر اینگونه بیان نموده است: «...وذا الکفل...* فاستجبنا له ووهبنا له یحیى واصلحنا له زوجه انهم کانوا یسـرعون فى الخیرت ...» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند. پس دعاى او را اجابت نمودیم و یحیى را بدو بخشیدیم، و همسرش را براى او شایسته [و آماده ى حمل] کردیم همانا آنها در کارهاى نیک پیشقدم بودند و با بیم و امید ما را مى خواندند و در برابر ما خاشع بودند (انبیاء، 85 و 90). برداشت مزبور مبتنى بر این است که ضمیر «إنهم» به همه پیامبران مذکور در آیات پیشین برگردد.

4. تقوا
خداوند ذوالکفل را از تقواپیشگان معرفی می کند: «واذکر...وذا الکفل وکل من الاخیار* هـذا ذکر وان للمتقین لحسن مـاب» ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند. [این] یاد کردى است، و قطعا براى پرهیزکاران بازگشتگاهى نیکوست (ص 48 و 49). در این آیه تقواى ذوالکفل، عامل نیک فرجامى آن حضرت معرفی شده است. «مـاب» به معناى مرجع بازگشت است و منظور از «حسن مـاب» حسن عاقبت و سرانجام نیک است. گفتنى است که این برداشت بر این استوار است که مقصود از «متقین» پیامبرانى باشند که در آیات گذشته از آنان سخن گفته شده است.

5. خشوع
ذوالکفل، از خاشعان درگاه خداوند معرفی شده است: «...وذا الکفل...* ...وکانوا لنا خـشعین» و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند.و در برابر ما خاشع بودند (انبیاء، 85 و 90).

6. دعا
دعاى ذوالکفل، همراه با بیم و امید به درگاه الهى اینگونه بیان شده است: «...وذا الکفل...* ...ویدعوننا رغبـا ورهبـا ...» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند. و با بیم و امید ما را مى خواندند (انبیاء، 85 و 90).

7. صالح بودن
صالح بودن و شایستگى ذوالکفل، عامل بهره مندى وى از رحمت الهى معرفی شده است: «...وذا الکفل...* وادخلنـهم فى رحمتنا انهم من الصــلحین» و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند. و آنها را در جوار رحمت خود در آوردیم، همانا آنان از شایستگان بودند (انبیاء، 85 و 86). جمله «إنهم من الصالحین» تعلیل براى «أدخلناهم فى رحمتنا» است.

8. صبر
خداوند ذوالکفل را در شمار صابران می آورد: «...وذا الکفل کل من الصـبرین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند (انبیاء، 85) همین صبر ذوالکفل، عاملى مؤثر در بهره مندى وی از رحمت الهى بوده است.

9. فرجام نیک
خداوند ذوالکفل را انسانى نیک فرجام و خوش عاقبت معرفی می نماید: «واذکر...وذا الکفل وکل من الاخیار* هـذا ذکر وان للمتقین لحسن مـاب» و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند. [این] یاد کردى است، و قطعا براى پرهیزکاران بازگشتگاهى نیکوست (ص، 48 و 49). در این آیات بیان می دارد که تقواى ذوالکفل موجب نیک فرجامى و خوش عاقبتى وى شده است.

10. نیکوکارى
نیکوکار بودن ذوالکفل از ناحیه خداوند اینگونه معرفی شده است: «واذکر...وذا الکفل وکل من الاخیار» و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند (ص، 48).

پاداش ذوالکفل
خداوند به پاداش ذوالکفل در باغهاى بهشتى تحت عناوین آرامش در بهشت، برخوردارى ذوالکفل از آشامیدنیهاى بهشتى، باغهاى جاویدان بهشتى، میوه هاى فراوان بهشتى، میوه هاى بهشتى، همسران بهشتى، به عنوان پاداش اخروى وى اشاره نموده و می فرماید: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار* هاذا ذکر و إن للمتقین لحسن ماب* جنات عدن مفتحة لهم الأبواب* متکین فیها یدعون فیها بفاکهة کثیرة و شراب* و عندهم قاصرات الطرف أتراب» ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند. [این] یاد کردى است، و قطعا براى پرهیزکاران بازگشتگاهى نیکوست.بهشت هاى جاویدانى که درهاى آنها به رویشان باز است. در آن جا تکیه مى زنند [و] میوه هاى فراوان و نوشیدنى در آن جا طلب مى کنند. و در کنارشان [دلبران] همسالى است که به همسران خود چشم دوزند (ص 48 – 51).

یاد ذوالکفل
توصیه خداوند به پیامبر (صلى الله علیه وآله) به یادآورى سرگذشت ذوالکفل:
خداوند می فرماید: «واذکر اسمـعیل والیسع و ذا الکفل و کل من الاخیار» (ص، 48)
سرگذشت ذوالکفل، سازنده و عبرت آموز براى پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مؤمنان:
در قرآن آمده «...وذا الکفل کل من الصـبرین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند (انبیاء، 85). برداشت یاد شده مبتنى بر این است که نصب «اسماعیل ... وذالکفل» به وسیله عامل مقدرى چون «اذکر» یا «اذکروا» باشد.


1- مجمع البیان، ج 7 - 8 ، ص 94 – 95 و ص 106

2- تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 311

3- فرهنگ قرآن، جلد 14، صفحه 317- 319

موضوع قفل شده است