سخني با مدعيان تفسير كتاب خدا

تب‌های اولیه

83 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

هشام;177669 نوشت:
باسمه تعالی، سلام برشما

امام رضا علیه السلام می فرمایند:

من رد متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم.
هر کس متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، راه راست را پیموده است.(عیون اخبارالرضا، ج1، ص290)

حال شما بفرمایید، حضرات معصومین علیهم السلام در این فقرات می خواهند به ما، چه مطلبی بفرمایند.


جناب هشام؛

شما مقام كارشناسي را يدك مي كشيد و حتما بايد تسلط بر روايات نقل شده و رسيده به دست ما داشته باشيد و روايت صحيح را از مجعول و يا حتي مجهول تشخيص بدهيد.

اول اينكه روايت نقل شده از عيون اخبار الرضا به سبب راوي آن كه ابي حيون مولي الرضا عليه السلام است، مجهول و مخدوش مي باشد. (رجوع شود به مستدرك)

از سوي ديگر، بحثي كه در بين علما نيز مشهور است، اينست كه بايستي فهم و متن روايت نيز با اصول و كليات شريعت سازگار باشد، هر چند سلسله رجال آن صحيح و صددرصد ثقه باشد.

متن اين روايت با آنچه كه در روايات متواتر و معتبر ديگر نقل شده است، سازگاري ندارد.

هم روايات نقل شده در نوشته هاي قبلي مويد اين مطلب مي باشد، و هم اينكه رجوع و مطالعه ي روايت متواتر و معتبر «غدير خم» امر ديگري را نشان مي دهد:

پيامبر در آن روايت صريح مي فرمايد:

«اي مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بهفميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن آن را براي شما بيان نمي كند و تفسيرش را برايتان روشن نمي كند مگر اين شخص كه دست او را مي گيرم و ....»


چرا پيامبر نفرمود متشابهات آنرا به محكماتش رجوع دهيد؟!!

چرا فرمود به دنبال متشابهات آن نرويد؟!!!

از سوي ديگر، در حدود 6000 آيه از كتاب خدا، كدام متشابه است و كدام محكم؟

از بين تفاسير نوشته شده، كدام دو تفسير مانند هم نوشته شده است و اختلافي در آن ديده نمي شود؟!!!

اگر به ظن برخي از آقايون به اصطلاح مفسر، اكثر آيات قرآن محكم است و متشابه قابل توجهي در قرآن وجود ندارد، پس چرا در آيات محكم كه از اسم آن كاملا مشخص است كه محكم است و جاي قيل و قال ندارد، اينهمه اختلاف آراء وجود دارد؟!!!!

جوادی;177787 نوشت:
پس با این حساب بنده هم مجبورم مطالب تکراری بگویم چون به زعم جنابعالی لازم است!
عرض شد که این روایات منافاتی با تحقیق انسانهای عادی ندارد.ائمه فرموده اند اصل مطلب پیش ماست .معیار درست وغلط پیش ماست نه اینکه شما دنبالش نرویدیا فکرنکنید!نه اینکه شما اصلا چیزی نمی فهمید.ثانیا حرف ما این است که علما حرفی منافی اصول ارائه شده توسط ائمه نمی گویند.هر که گفته کار خلاف کرده! سوال کننده اول گفته بود که ادعای علامه طباطبایی شدنی نیست که نظر ما این بود که شدنی است.چون حرفی خلاف شان قرآن یا دستور ائمه نیست.کشف یک اعجاز ساده قرآنی است.دوباره تکرار می کنم ائمه همه جزییات قرآن را بیان نکرده اند.نه به این دلیل که بلد نبوده اند یا تفسیر قرآن تمام شده! بلکه به این دلیل که ما خودمان هم تلاش کنیم ودر قرآن تفکر وتحقیق نماییم.از اصول کلی بیان شده توسط آنها هم نباید عدول کنیم.هر جا هم تحقیق وتفکر باشد اشتباه واختلاف نظر هم هست.اما اصول کلی ارائه شده با آن مقایسه شده وخطاها معلوم خواهد شد.اختلاف نظر لازمه آموزش ورشداست.مگر بین دانشجویان یک استاد در فهم مطالب یک استاد اختلاف نظر وجود ندارد؟پس به این دلیل باید تحقیق ومطالعه را تعطیل کرد؟شما نمونه بفرمایید از مفسرین جدید که کجا خلاف نظر ائمه نظر داده اند ؟ اگر چنین کسانی بوده اند قطعا مردودند.


جناب جوادي عزيز؛

من از تكرار سخنان گذشته شما گريزان نيستم. چه بسا نكته اي مغفول مانده و تكرار آن موجب آگاهي بيشتر شود.

از سوي ديگر، بهتر نيست كمي عالمانه و محققانه و نه از روي احساسات و استدلالات خود سخن بگوييم؟!!

من در نوشته هاي گذشته، شما را به روايات معتبر و متواتر در كتب شيعي رجوع دادم. در جواب من صرفا از روي خواسته هاي خودتان سخن مي گوييد كه مگر ائمه گفته اند عقل را تعطيل كنيم؟ مگر و مگر و مگر ....

هيچگاه حرف و سخن ما در اين وادي نبوده است. چرا ائمه عليهم السلام به ما فرموده اند در كنه ذات پروردگار انديشه نكنيد؟ آيا اين نمي تواند مانع تعقل و انديشه باشد؟!!!

براي مثال:

دكتري به شما بگويد فلان غذا را نخور. آيا دكتر مخالف غذا خوردن است؟!!!

امام عليه السلام مي فرمايد چيزي دورتر از عقول و قلوب مردم نسبت به تفسير قرآن وجود ندارد. شما مي فرماييد اين مانع تعقل است؟!!!

چرا در حديث غدير، پيامبر به جاي اينكه بفرمايد «به دنبال متشابه آن [قرآن] نرويد» نفرمود در متشابهات آن نيز نظر كنيد و تدبر و انديشه نماييد. چه بسا به حقايقي نيز برسيد؟!!!!

كمي مستدل سخن بگوييد. مستند بنويسيد. و احساسات شخصي را كنار بگذاريد.

در نوشته هاي قبلي نيز گفتم. برداشت شما به عنوان يك مفسر، و يا هر مفسر ديگري از آيات قرآن، صرفا شخصي و برگرفته از خواندن يك متن عربي بوده است و لاغير. هيچ سنخيتي با آنچه كه از جانب حضرت حق بيان شده است با گفته ها و برداشت هاي مفسرين وجود ندارد.

لذا تفسير قرآن نيست. بياني از يك جمله ي عربيست.

جوادی;177787 نوشت:

در ضمن سوال خودم را به خودم برنگردانید. اول شما نمونه بیاورید که تفسر قرآن از نظر ائمه چه بوده وچه کرده اند. تمام روایات تفسیر قرآن است که نشد حرف! پس بنده هم می گم رساله عملیه تفسر قرآن است!معلوم است که ائمه از روی قرآن حرف می زنند.اما اینها تفسیر قرآن نیست. و اما ما که نظرمان روشن است.همین تفسیر علامه طباطبایی نمونه ای از تفسیر است.

پر از روایات تفسیری هم هست.اگر خواستید می توانید برای جواب سوال بنده به این تفسر مراجعه فرمایید! شما می فرمایید اینها تفسیر نیست ! تفسیرائمه غیر از این است.شما می فرمایید این ها دروغ وخلاف نظر ائمه است.بفرمایید کجایش هست ما بفهمیم. در ضمن علی ع چه چیزی به شاگردان خودشان یاد داده اند؟ ما می گوییم همانها که علامه وامثال ایشان گفته اند! هر چه علامه ها بلدند یا می گویند از ائمه است وخلاف آن نیست.اما ائمه همه جزییات را نگفته اند.راه تحقیق و روش آن را یاد داده اند.اما راه انسانهای عادی را نبسته اند.

من سوال شما را به شما برنگرداندم. شما پرسيد كه روش ائمه در تفسير كتاب خدا چگونه است.

بنا به روايات، آنچه كه از لسان و عمل پيامبر و ائمه عليهم السلام صادر شده است تفسير زباني و عملي آيات كتاب خداست.

در روايت نوشته شده عرض كردم كه امام عليه السلام مي فرمايد هر چيزي كه از ما براي شما حديث شده است، از من بخواهيد تا سندش را از قرآن برايتان بازگو كنم. كه در ادامه ي روايت، راوي سوالي از امام مي پرسد و حضرت از سه آيه جواب وي را مي دهند. اين مي شود تفسير آيات.

شما فكر مي كنيد من از سوي خودم براي شما دليل تراشيده ام؟!!

برويد از تمامي آقايوني كه در دستي بر آتش دين دارند، از علما و مراجع، بپرسيد تفسير آيه ي صلاه چيست؟!! آيا احكامي كه در ذيل آيه صلاه وارد شده است و امروزه به شكل رساله ي عمليه در دست ماست، تفسير پيامبر و ائمه عليهم السلام نيست؟!!!

من از شما سوال كردم و باز هم تكرار مي كنم:

مگر قرآن تبيان لكل شيء نيست؟

مگر امام عليه السلام نفرمود هر آنچه كه از ما براي شما نقل شد، سندش در قرآن هست؟

مگر شما نمي گوييد امامان روش تفسيري را به ما آموزش داده اند؟

خب بسم الله. به من بگوييد از كجاي قرآن تعداد نمازهاي يوميه و شكيات استخراج مي شود؟!!!

اگر شاگردان خوبي هستيد، اينهمه احكام در روايات آمده و امروزه مستحدثات مشكل اساسي جامعه ي اسلاميست. چرا به دنبال فقه مقارن و عقل و اجماع و علوم غربي و شرقي و .... مي روند؟!!!

آيا ائمه روش تفسيريشان اينگونه بوده؟ آيا اجماع مي كردند؟

***************************


ضمنا بد نيست بدانيد كه رساله ي عمليه‌اي كه امروزه متداول شده است، پيشينه‌اي متجاوز از 100 سال ندارد. در گذشته بنا به روايت «فرجعوا الي رواة ...» آنچه كه در روايات رسيده بود، مرجع پاسخگويي علما به مردم مي شد. بر همين اساس كتبي نظير «من لايحضره الفقيه» نگاشته شده است. متن صريح روايت براي پاسخگويي بود.

لذا رساله هاي عمليه ريشه در اصل روايات دارد.

فكر كرديد رساله ي عمليه برداشت شخصي يك روحاني از دين و احكام است؟!!!!

جوادی;177787 نوشت:

خود علی ع فرموده اند: روایات ما را به قرآن عرضه بدارید! اگر دیدید خلاف قرآن است بدانید دروغ است.اگر جایی حدیثی گفت عقلتان را تعطیل کنید این خلا ف صریح آیات قرآن است پس دروغ است!

جناب جوادي عزيز:

ما حكم به العقل حكم به الشرع

من از شما مي پرسم:

كتاب كافي شريف را بگذاريد جلويتان، قرآن را نيز در كنار آن. حال تك تك روايات را به قرآن عرضه كنيد:

به كجاي قرآن و به كدام آيات مي خواهيد عرضه كنيد؟

به ظاهر آن و يا به باطن آن؟

به محكمات آن و يا به متشابهات آن؟


نهج البلاغه را بگذاريد جلويتان و شرح آفرينش ذكر شده را به قرآن عرضه كنيد. آيا مي توانيد شرح اميرمومنان را از قرآن براي من بيان كنيد كه آيا آنچه كه ذكر شده است درست است و يا نادرست؟!!!

آنوقت مرا متهم به اخباري بودن مي كنيد!!!!

جوادی;177818 نوشت:
یک سوال دیگر.اصلا ما حقانیت خود رسول وائمه را از کجا می فهمیم؟ از کجا بدانیم قرآن سخن خداست نه محمد ومحمد هم رسول خداست؟
پا سخ این است که از روی قرآن.یعنی ما ابتدا باید اثبات کنیم که قرآن معجزه است
سپس اثبات می شود که محمد پیامبر خداست که قرآن را آورده وسخن خودش نیست.ودر مرحله بعد حقانیت ائمه که باز هم از روی قرآن وسخنان رسول اثبات می شود.خوب حالا معجزه بودن قرآن از کجا اثبات می شود؟ قرآن باید بتواند اصالتا خودش خودش را به ما اثبات کند وگرنه حقانیت رسولش هم ثابت نخواهد شد! قرآن چگونه می تواند خودش را به ما ثابت کند؟ ما چگونه بفهمیم قرآن معجزه است؟ از کجا بفهمیم از طرف خداست؟


قرآن چگونه معجزه است در حاليكه موجب تمامي اختلافات نيز هست؟!!

قرآن چگونه معجزه است كه هيچ دفاعي از خود نمي تواند بكند؟!

قرآن چگونه معجزه است كه اشكالات متعدد به آن وارد است و جوابي نيز از خود براي آنها ندارد؟!

مثال:

چرا قرآن حدود 6000 آيه است؟

چرا قرآن به زبان عربيست؟ اگر پيامبر فارس مي بود و يا چيني و يا رومي، آيا قرآن امكان نداشت متفاوت از ايني مي بود كه امروز در دست ماست؟

اگر ماجراي زيد اتفاق نمي افتاد، آيا اين آيه در قرآن وجود داشت؟

اگر پيامبر عمويي به اسم ابولهب نمي داشت، آيه «تبت يدي ابي لهب وتب» نازل مي شد؟!!

اگر پيامبر در حجاز نمي بود، توصيفات بهشتي با فرهنگ عربي وصف مي شد؟

و ......

قرآن معجزه است، زماني كه حديث ثقلين را باور داشته باشيم.

قرآن در نزد پيامبر و ائمه عليهم السلام معجزه است. پيامبر است كه با قرآن شق القمر كرد. پيامبر است كه با قرآن بيمار شفا مي بخشد.

قرآن معجزه است به قيّم آن. وگرنه قرآن بي قيّم به راحتي بر سر نيزه نيز مي رود.

زماني به معجزه بودن قرآن پي مي بريم كه علمش را از لسان اهلش بفهميم كه چگونه به توسط همين قرآن به راههاي آسمان آگاه تر از راه هاي زمين مي توان بود.

به توسط همين قرآن است كه اگر در نزد اهلش باشد بر هر غيبي مسلط خواهد شد.


پيامبر از روز اول قرآنش را با قيّمش معرفي كرد.


خيانتي كه 1400 سال در حق دين خدا دارد مي شود همين است كه قرآن را بي قيم معرفي كرده اند و هنوز كه هنوز بر آن پافشاري مي شود.

tuba;177889 نوشت:

از سوي ديگر، بهتر نيست كمي عالمانه و محققانه و نه از روي احساسات و استدلالات خود سخن بگوييم؟!!

من در نوشته هاي گذشته، شما را به روايات معتبر و متواتر در كتب شيعي رجوع دادم. اند در كنه ذات پروردگار انديشه نكنيد؟ آيا اين نمي تواند مانع تعقل و انديشه باشد؟!!!

براي مثال:

دكتري به شما بگويد فلان غذا را نخور. آيا دكتر مخالف غذا خوردن است؟!!!

امام عليه السلام مي فرمايد چيزي دورتر از عقول و قلوب مردم نسبت به تفسير قرآن وجود ندارد. شما مي فرماييد اين مانع تعقل است؟!!!

چرا در حديث غدير، پيامبر به جاي اينكه بفرمايد «به دنبال متشابه آن [قرآن] نرويد» نفرمود در متشابهات آن نيز نظر كنيد و تدبر و انديشه نماييد. چه بسا به حقايقي نيز برسيد؟!!!!

خیلی جالب است.اینهمه استدلالهای عقلانی بنده در کل این گفتگو که هیچکدام از سوی شما پاسخ مستدلی نداشته احساسات ! قلمداد می شود.آنوقت تعدادی حدیث که تفسیر شما از آنها صرفا سوء تفاهم محض است ومرتبا در پاسخ سوالات بنده همانها تکرار می شود استدلال ومنطق!

حدیثی که در متن بالا آمده قطعا خلاف نص صریح آیات قرآن است.
جای جای قرآن دعوت به اندیشه وتعقل در کلام الهی وهمه آیات است.اگر قرار بود قرآن دور از تعقل بشری باشد اصلا برای چه نازل شده؟ برای از ما بهتران؟ شما تمام قرآن را متشابهات کرده اید نه فقط یک دسته از آیات را!!! شما با تمسک به وجود آیات متشابه می فرمایید هیچ یک از آیات قابل درک مردم عادی نیست! در حالیکه همان آیات متشابه هم با توجه به کل قرآن قابل درک است.
من نمی دانم تعطیل کردن عقل دیگر به چه معنایی می تواند باشد وقتی شما برای درک وفهم خودتان واحترامی که پروردگار به شما به عنوان یک انسان گذاشته وبرایتان کتاب نازل کرده ارزشی قایل نیستید؟
خدا می توانست شریعت را به پیامبرش انتقال بدهد بدون اینکه نیازی باشد بقیه مردم بفهمند.شما که می فرمایید از عقل بشر به دور است.پس چه نیازی به این است که اصلا ما این کتاب را در دسترس داشته باشیم؟ چرا پیامبر دستور کتابت ونگهداری آن را داده؟
.

QUOTE=tuba;177894[
بنا به روايات، آنچه كه از لسان و عمل پيامبر و ائمه عليهم السلام صادر شده است تفسير زباني و عملي آيات كتاب خداست.
خب بسم الله. به من بگوييد از كجاي قرآن تعداد نمازهاي يوميه و شكيات استخراج مي شود؟!!!

باز هم تکرار حرفهای گذشته.آنجه از لسان ائمه صادر شده منطبق با قرآن هست اما تفسیر قرآن نیست.
پاسخ سوال دومتان هم این است که خیر.در قرآن جزییات احکام نیامده.این در مورد ائمه هم صادق است! ائمه هم از داخل قرآن جزییات را در نیاورده اند! عرض شد که مفسرین معتبر معتقدند همه جزییات احکام وامور در قرآن نیامده.اما ائمه هم صرفا از قرآن
احکام را اسخراج نکرده اند.چه کسی گفته همه اموری که ائمه گفته اند داخل متن قرآن است؟ البته منطبق بر اصول کلی قرآن هست اما جزییاتی که ذکر کردید را از قرآن در نیاورده اند.
منابع اصول فقهی ائمه اجماع نیست. اما همه اش هم قرآن نیست.

[/

جوادی;177821 نوشت:
دوست عزیز خودتان می گید تفسیر حقیقی(حقیقی درست است نه واقعی).اما بفرمایید این تفسیر حقیقی الان در حال حاضر کجاست؟
وتا این تفسیر حقیقی کاملا روشن نشده ما فقط قرآن را از رو قرائت کنیم یا حق فهمیدن هم داریم؟ و سوال دیگر اینکه آیا روایات رسیده از ائمه تمام سوالات قرآنی ما را پاسخ می دهد وتمام ابهامات جزئی وشبهات را پاسخ داده یا تمام مشکلات در این روایات حل شده وما الان نیازی به هیچ مطلب تفصیلی وجزیی نداریم؟

ببخشيد من وارد بحث نميشم:Cheshmak: بهترين تفسير تفسير الميزانه در حال حاضر. ولي هيچي مثل قران مصور كه امام معصومه نميشه منظورم اين بود:Gol:

tuba;177885 نوشت:

جناب هشام؛

شما مقام كارشناسي را يدك مي كشيد و حتما بايد تسلط بر روايات نقل شده و رسيده به دست ما داشته باشيد و روايت صحيح را از مجعول و يا حتي مجهول تشخيص بدهيد.

اول اينكه روايت نقل شده از عيون اخبار الرضا به سبب راوي آن كه ابي حيون مولي الرضا عليه السلام است، مجهول و مخدوش مي باشد. (رجوع شود به مستدرك)

از سوي ديگر، بحثي كه در بين علما نيز مشهور است، اينست كه بايستي فهم و متن روايت نيز با اصول و كليات شريعت سازگار باشد، هر چند سلسله رجال آن صحيح و صددرصد ثقه باشد.

متن اين روايت با آنچه كه در روايات متواتر و معتبر ديگر نقل شده است، سازگاري ندارد.

هم روايات نقل شده در نوشته هاي قبلي مويد اين مطلب مي باشد، و هم اينكه رجوع و مطالعه ي روايت متواتر و معتبر «غدير خم» امر ديگري را نشان مي دهد:

پيامبر در آن روايت صريح مي فرمايد:

«اي مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بهفميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن آن را براي شما بيان نمي كند و تفسيرش را برايتان روشن نمي كند مگر اين شخص كه دست او را مي گيرم و ....»

چرا پيامبر نفرمود متشابهات آنرا به محكماتش رجوع دهيد؟!!

چرا فرمود به دنبال متشابهات آن نرويد؟!!!

از سوي ديگر، در حدود 6000 آيه از كتاب خدا، كدام متشابه است و كدام محكم؟

از بين تفاسير نوشته شده، كدام دو تفسير مانند هم نوشته شده است و اختلافي در آن ديده نمي شود؟!!!

اگر به ظن برخي از آقايون به اصطلاح مفسر، اكثر آيات قرآن محكم است و متشابه قابل توجهي در قرآن وجود ندارد، پس چرا در آيات محكم كه از اسم آن كاملا مشخص است كه محكم است و جاي قيل و قال ندارد، اينهمه اختلاف آراء وجود دارد؟!!!!


باسمه تعالی، سلام برشما

سرکار طوبی، چند نکته به عرضتان می رسانم، ان شاالله دقت لازم را مبذول بفرمایید که سخنان بی حسابتان کمتر بشود.

اول: (شما گویا مطالب ما را نمی بینید یا نمی خواهید ببینید، یا می بینید اما صلاح نمی بینید، توجهی به آنها بنمایید) بنده در پست های قبلی، چند مطلب به عرضتان رساندم، ، اول اینکه تأکید داشتم، احادیث دیگرهم ببینید و بریده بریده مطالب را نقل نفرمایید، دوم اینکه در خصوص خطاب لکم در حدیث امیرالمومنین، چند سوال مطرح کردم، درپست آخر هم چند حدیث دیگر ضمیمه نمودم که توجهی بنمایید و این احادیث را معنا بفرمایید، در جواب پست قبلی، مطالبی نوشتید که ارتباطی به نوشته های ما نداشت، در این پست هم بدون اینکه بنده نتیجه ای گرفته باشم، گویا شما عجولانه سوالات مقدری که در ذهن خودتان ایجاد می کنید را پاسخ می دهید و دوباره توجهی به نوشته های ما نمی فرمایید، بنده در خصوص محتوای احادیث بحثی داشته و نتیجه ای گرفته ام؟ مگر آن روایتی را که شما مجهول بدانید یا مجعول بدانید(ظاهرا شما این روایت را به اشتباه مجعول می دانید)، لازم است من هم چنین بدانم؟ پس لطفا عجله نفرمایید و به تمام سوالات و احادیث توجه بنمایید.

دوم: یکی از مسایل مهم در خصوص احادیث مسأله فقه الحدیث است که گاهی توجه به متن و محتوای حدیث ما را متوجه حقیقت می کند، حتی اگر سند آن هم ضعیف باشد (البته ما فعلا بحث سندی نداریم که بنده نفیا یا اثباتا مطلبی را در خصوص حدیث مربوطه پذیرفته باشم) و آن درجایی است که مویداتی داشته باشد، گویا(ظاهرا) شما می خواهید بفرمایید، اول باید سند حدیث را ببینیم، بعد اگر سند درست بود توجهی به محتوای حدیث بنماییم، اگر سند صحیح بود تازه باید محتوای احادیث را با مبانی شریعت بسنجیم، بنده می گویم، گاهی یک حدیث هم که سند ضعیفی دارد می شود با ملاحظاتی پذیرفت، با توجه به اینکه حدیثی باشد که در محتوای آن داعی بر جعل وجود نداشته باشد.

سوم: اتفاقا متن این روایت(امام رضا علیه السلام) کاملا با روایتی که شما آورده اید سازگاری دارد و هیچ تنافی بین آنها نیست، بلکه می شود گفت اینها دقیقا محتوایشان یکی است، و حتی محتوای حدیث امام رضا علیه السلام(در خصوص رجوع به محکمات و برگرداندن متشابهات به آن)، توضیح دقیق و روشن حدیث غدیر است، اما توضیح مطلب:
در حدیث آمده است:

مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَى مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَ...مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 61)

با توجه به این حدیث شریف متوجه می شویم که اهل بیت علیهم السلام و قرآن از هم جدایی ندارند.

اما آیه شریفه سوره آل عمران (آیه 7)می فرماید:

"هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا"

با توجه به آیه شریفه متوجه می شویم، که حدیث شریفه می خواهد به ما بگوید شما تدبر کنید و بفهمید آیات قرآن را و نظر به محکمات قرآن کنید و تبعیت از متشابه ننمایید، با توجه به اینکه محکمات ام الکتاب هستند، حال رجوع به متشابه دو نوع است:

الف: رجوع به متشابه بدون برگرداندن به آیات محکم که ولاتتبعوا متشابه در حدیث، ناظر به این قسمت است.

ب: رجوع به آیات متشابه با برگشت و رجوع آن، به آیات محکم(که اصل و ام است)، که این نحوه رجوع با توجه به اصل و معیار بودن محکمات، همان رجوع به محکمات است، پس حدیث امام رضا علیه السلام، بیان همین آیه شریفه است، و به هیچ وجه محتوای آن، ذره ای خدشه ندارد و حدیث غدیر هم دقیقا همین را می خواهد بگوید.(دقت کنید)

چهارم: و اما بقیه نوشته های شما و سوالات ما:

از سوي ديگر، در حدود 6000 آيه از كتاب خدا، كدام متشابه است و كدام محكم؟

این اشکال شما بعد از قبول سخنان معصوم به چه کسی برمی گردد؟ یعنی همین حدیث منصوصی که شما ذکر نمودید که گفته است ای مردم رجوع به محکمات قرآن بنمایید، امر به سردرگمی مردم است؟

از بين تفاسير نوشته شده، كدام دو تفسير مانند هم نوشته شده است واختلافي در آن ديده نمي شود؟!!!
اگر به ظن برخي از آقايون به اصطلاح مفسر،اكثر آيات قرآن محكم است و متشابه قابل توجهي در قرآن وجود ندارد، پس چرا در آياتمحكم كه از اسم آن كاملا مشخص است كه محكم است و جاي قيل و قال ندارد، اينهمهاختلاف آراء وجود دارد؟!!!!

شما بفرمایید راهی پیشنهاد بدهید که هیچ اختلافی در آن نباشد، یعنی اگر فقط رجوع به احادیث بشود، مطمین هستید که (در احادیثی که درباره قرآن وجود دارد) هیچ اختلافی رخ نمی دهید؟ آیا هر اختلافی دلیل بر اشتباه است؟ آیا هر طریقی که به اختلاف بیانجامد دلیل بر بطلان طریق است؟ مثلا اینکه فقهای ما مخطیه هستند و بین آنها اختلاف رخ می دهد، دلیل بر بطلان طریق فقاهت است؟

tuba;177907 نوشت:

قرآن چگونه معجزه است در حاليكه موجب تمامي اختلافات نيز هست؟!!

قرآن چگونه معجزه است كه هيچ دفاعي از خود نمي تواند بكند؟!

قرآن چگونه معجزه است كه اشكالات متعدد به آن وارد است و جوابي نيز از خود براي آنها ندارد؟!

باور کنید اینجا دیگر واقعا جای احساساتی شدن است!
هر که جای من بود به شما برچسب کفر می زد اما من میدام که این عبارات صرفا نتیجه سوء تفاهم است.
1-در باور اصول دین تقلید جایز نیست.حتی از ائمه!!! صرف اینکه فلان انسان خیلی خوب فلان حرف را زده پس من هم باید بپذیرم از نظر اسلام مردود است.انسان باید خودش به حقانیت قرآن واینکه از طرف خدا نازل شده برسد.ازروی خودقرآن.نه بخاطر اینکه محمد که انسان خیلی خوبی هم هست این را گفته!
2-واقعا شما قرآن را اینقدر نعوذبالله عاجز فرض کرده اید که از عهده قانع کردن یک انسان معمولی برنمی آید؟
3-قرآن نه آنقدر رمزآلود ودور از دسترس است که از عهده فهم بشر عادی بر نیاید نه آنقدر پیش پا افتاده که در آن هیچ پیچیدگی نباشد.اصلا بخاطر همین چیزهایش است که معجزه است.قرآن رموزی دارد .من که از اول بحث عرض کردم که گشاینده این رموز ائمه هستند.اما اختلاف من وشما در همین یک جمله است.
(قرآن همه اش رمز نیست) قرآن مال همه ما انسانهاست نه مال یک قشر خاص.البته ابعاد پیچیده هم دارد.درعین سادگی.
5-ائمه مافوق انسان نیستند.انسان مافوق هستند.شاگرد اول هستند.اما شاگرد اول وقتی مفهوم پیدا می کند که شاگردان دیگری هم باشند. اصلا شاگردان ممتاز دیگری هم باشند! اگر بشر عادی فهم وعقل نداشت که بزرگی ائمه ارزش ونمودی نداشت.ائمه انسان هستند نه فرشته.به آنها علم خاص داده شده نه اینکه به دیکران هیچ علمی داده نشده.

tuba;177889 نوشت:

جناب جوادي عزيز؛

من در نوشته هاي گذشته، شما را به روايات معتبر و متواتر در كتب شيعي رجوع دادم. در جواب من صرفا از روي خواسته هاي خودتان سخن مي گوييد كه مگر ائمه گفته اند عقل را تعطيل كنيم؟ مگر و مگر و مگر ....

هيچگاه حرف و سخن ما در اين وادي نبوده است. چرا ائمه عليهم السلام به ما فرموده اند در كنه ذات پروردگار انديشه نكنيد؟ آيا اين نمي تواند مانع تعقل و انديشه باشد؟!!!

براي مثال:
كمي مستدل سخن بگوييد. مستند بنويسيد. و احساسات شخصي را كنار بگذاريد.
لذا تفسير قرآن نيست. بياني از يك جمله ي عربيست.

1-آنچه من از بیانات شما می فهمم این است که برداشت شما از مستدل ودلیل صرفا (احادیث) است وآنچه غیرازحدیث باشد حتی اگر پشتوانه عقلانی هم داشته بباشد ازنظر شما مستدل نیست! پس دوست عزیز شما اصلا کاربرد عقل را در دین به کلی منتفی می دانید! واین خیلی عجیب است.پس خود دین در نظر شما چگونه اثبات می شود؟ جواب این است که ازراه تقلید.یعنی شما ابتدا به ساکن به معصومیت ائمه رسیده اید!
(که صد البته این از مستدل بوده به روایات!) بعد رسیده اید به حقانیت قرآن
2-مگر تمام مفاهیم دینی مثل کنه ذات خداست که غیر قابل درک وحس باشد؟ برچه اساسی وبر مبنای کدام حدیث مستدل
به این معنا رسیده اید که تمام امور دینی مثل کنه ذات خدا ست؟

جوادی;178272 نوشت:
tuba;177889 نوشت:

خیلی جالب است.اینهمه استدلالهای عقلانی بنده در کل این گفتگو که هیچکدام از سوی شما پاسخ مستدلی نداشته احساسات ! قلمداد می شود.آنوقت تعدادی حدیث که تفسیر شما از آنها صرفا سوء تفاهم محض است ومرتبا در پاسخ سوالات بنده همانها تکرار می شود استدلال ومنطق!

حدیثی که در متن بالا آمده قطعا خلاف نص صریح آیات قرآن است.
جای جای قرآن دعوت به اندیشه وتعقل در کلام الهی وهمه آیات است....
.

جناب جوادي؛

درباره ي روايات نقل شده كمي دقت و تامل بهتر از اين همه نوشتن هاي به اصطلاح عقلاني است. اينكه به نظر شما احاديث و روايات نقل شده در نوشته هاي قبلي خلاف قرآن است و جعلي مي باشد، بايد دقيق و عالمانه اثبات شود.

تشريف ببريد در محضر يكي از كساني كه تسلط بر علوم حديث دارد اين روايات را نقل كنيد تا معلوم شود آيا جعلي و خلاف قرآن است و يا اينكه فهم شما از قرآن و روايات مخدوش مي باشد.

پس قرار ما اينجا باشد كه شما نقل يكي از آقايان معتبر بر عدم صحت روايات نقل شده را بياوريد تا كمي به منطقي بودن بحثتان پي ببرم. فكر نمي كنم خواسته ي زيادي باشد....

tuba;177899 نوشت:
جناب جوادي عزيز:

ما حكم به العقل حكم به الشرع

من از شما مي پرسم:

كتاب كافي شريف را بگذاريد جلويتان، قرآن را نيز در كنار آن. حال تك تك روايات را به قرآن عرضه كنيد:

به كجاي قرآن و به كدام آيات مي خواهيد عرضه كنيد؟

به ظاهر آن و يا به باطن آن؟

به محكمات آن و يا به متشابهات آن؟


نهج البلاغه را بگذاريد جلويتان و شرح آفرينش ذكر شده را به قرآن عرضه كنيد. آيا مي توانيد شرح اميرمومنان را از قرآن براي من بيان كنيد كه آيا آنچه كه ذكر شده است درست است و يا نادرست؟!!!

آنوقت مرا متهم به اخباري بودن مي كنيد!!!!

ببخشید.حدیثی که عرض شد از نهج البلاغه بود. شماکه خیلی به احادیث اعتقاد دارید.بنده چه تقصیری دارم که حضرت این را گفته اند!

tuba;178476 نوشت:

من فقط این یک حدیث را گفتم نه تمام احادیث قبلی را !
احساساتی نشوید.

جوادی;178279 نوشت:
quote=tuba;177894[
باز هم تکرار حرفهای گذشته.آنجه از لسان ائمه صادر شده منطبق با قرآن هست اما تفسیر قرآن نیست.
پاسخ سوال دومتان هم این است که خیر.در قرآن جزییات احکام نیامده.این در مورد ائمه هم صادق است! ائمه هم از داخل قرآن جزییات را در نیاورده اند! عرض شد که مفسرین معتبر معتقدند همه جزییات احکام وامور در قرآن نیامده.اما ائمه هم صرفا از قرآن
احکام را اسخراج نکرده اند.چه کسی گفته همه اموری که ائمه گفته اند داخل متن قرآن است؟ البته منطبق بر اصول کلی قرآن هست اما جزییاتی که ذکر کردید را از قرآن در نیاورده اند.
منابع اصول فقهی ائمه اجماع نیست. اما همه اش هم قرآن نیست.
[/


سوال اساسي من از شما اينست كه چگونه به اين همه اشراف بر چگونگي استخراج احكام توسط ائمه از غيرقرآن رسيده ايد؟!!!

آيا توقع بيجايي است كه از شما يك روايت و حديث بخواهم كه نظر خود را مستدل بر آن نماييد؟

و يا اينكه كشف و شهودي و يا شرفيابي براي شما صورت گرفته است كه اينگونه از روي نظرات شخصيتان درباره ي دين و پيامبر و ائمه سخن مي گوييد و از طرف ديگر مرا محدود به احاديث مي كنيد و مي گوييد عقل را تعطيل كرده ام؟!!!

عزيز برادر؛

يك حديث و يا روايت ذيل اين گفته هاي درون ديني‌تان نقل كنيد تا من بدانم از كجا به اين نظرات شاذ رسيده ايد؟

كي به شما گفته است كه جزئيات احكام در قرآن نيامده است؟

آنوقت مي گويم مستدل سخن بگوييد ناراحت مي شويد؟

حوزه‌ي بحث درون ديني با برون ديني را قاطي كرده‌ايد. اگر درباره‌ي دين مي‌خواهيد حرف بزنيد و از موضع كسي كه به اين كتاب و آيين اعتقاد دارد، منابع اصلي كاملا مشخص است. كساني كه منابع 4 گانه را تعيين كردند، وقتي نص صريح را به دست آورده باشند ديگر عقل و اجماع را به كار نمي گيرند مگر در برخي نظرات.

شما درباره ي ائمه اي سخن مي گوييد كه خودشان به صراحت جايگاهشان را تعيين كرده اند.

درباره ي قرآني سخن مي گوييد كه عِدل قرآن (امام) به صراحت گفته است تفسير قرآن از عقول و قلوب بشر دور است.

حال اگر درباره ي روايات بحث داريد، مسئله ي ديگريست. بايد برويد نزد عالمي كه حديث شناس است سوال كنيد كه آيا سند و اعتبار اين روايات را تاييد مي كند و يا خير. نه اينكه از روي خواسته هاي خودتان بدون هيچ سند و مدركي حرف بزنيد و آنوقت نتيجه بگيريد كه من كافر نيز شده ام.

جدا عجيبه. اين چه روش بحث كردن است؟ از كجا اينگونه ياد گرفته ايد؟

اينهمه كتاب نوشته شده است. همه‌ي علميت كتب به اينست كه چه ميزان به كتب اصلي و مرجع در هر رشته‌اي رجوع داده اند و مستند حرف زده اند. نه اينكه روي هوا هر چي خواستيم بگوييم.

اگر در موضع درون دين سخن مي گوييد، بحث بايد توسط ابزار دين باشد. اگر به عنوان و از جايگاه يك غيرمسلمان درباره ي قرآن بحث مي كنيد، مسئله متفاوت است و شيوه ي بحث مجزا.

هشام;178291 نوشت:
باسمه تعالی، سلام برشما

سرکار طوبی، چند نکته به عرضتان می رسانم، ان شاالله دقت لازم را مبذول بفرمایید که سخنان بی حسابتان کمتر بشود.

اول: ....

دوم: ....

سوم: اتفاقا متن این روایت(امام رضا علیه السلام) کاملا با روایتی که شما آورده اید سازگاری دارد و هیچ تنافی بین آنها نیست، بلکه می شود گفت اینها دقیقا محتوایشان یکی است، و حتی محتوای حدیث امام رضا علیه السلام(در خصوص رجوع به محکمات و برگرداندن متشابهات به آن)، توضیح دقیق و روشن حدیث غدیر است، اما توضیح مطلب:
در حدیث آمده است:

مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَى مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَ...مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 61)

با توجه به این حدیث شریف متوجه می شویم که اهل بیت علیهم السلام و قرآن از هم جدایی ندارند.

اما آیه شریفه سوره آل عمران (آیه 7)می فرماید:

"هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا"

با توجه به آیه شریفه متوجه می شویم، که حدیث شریفه می خواهد به ما بگوید شما تدبر کنید و بفهمید آیات قرآن را و نظر به محکمات قرآن کنید و تبعیت از متشابه ننمایید، با توجه به اینکه محکمات ام الکتاب هستند، حال رجوع به متشابه دو نوع است:

الف: رجوع به متشابه بدون برگرداندن به آیات محکم که ولاتتبعوا متشابه در حدیث، ناظر به این قسمت است.

ب: رجوع به آیات متشابه با برگشت و رجوع آن، به آیات محکم(که اصل و ام است)، که این نحوه رجوع با توجه به اصل و معیار بودن محکمات، همان رجوع به محکمات است، پس حدیث امام رضا علیه السلام، بیان همین آیه شریفه است، و به هیچ وجه محتوای آن، ذره ای خدشه ندارد و حدیث غدیر هم دقیقا همین را می خواهد بگوید.(دقت کنید)

جناب هشام؛

فكر مي كنم بي حساب بودن يا با حساب بودن سخن بين دو طرف، توسط سايرين بايد مشخص شود و نه توسط يكي از طرفين كه هم بار بي ادبي را به دنبال دارد و هم دور از شأن عنوان كارشناسي مي باشد. چه بسا اگر باب اينگونه توهين‌ها باز شود، اصل بحث و يافتن حقيقت، اولين چيزيست كه گم خواهد شد.

نكته‌ي اولتان را بي جواب مي گذارم. چرا كه هيچ ارتباطي با مبحث ما ندارد. چه بسا به علت كثرت مباحث در روم‌هاي مختلف، جواب كس ديگري را اينجا نوشته‌ايد.

در نكته‌ي دوم نيز جاي هيچ اشكالي نيست. قبول دارم و همانطور كه در نوشته‌ي قبلي نيز بيان كردم حديث نقل شده از «عيون اخبارالرضا» بنا به همين استدلالات مجهول شناخته مي‌شود.

اما نكته‌ي سوم:

شما براي رسيدن به مقصود مطلوبتان از حديث نقل شده از عيون اخبارالرضا، حديث متواتر غدير را آنگونه كه خواسته‌ايد، تفسير كرده‌ايد. و اين تلاش شما بدين صورت شده است كه بين (الف) و (ب) هيچ تفاوتي ماهوي وجود ندارد.

در قسمت (الف) گفته ايد منظور از گفته ي پيامبر در حديث غدير "رجوع به متشابه بدون برگرداندن به محكم مقصود بوده است" كه و لاتتبعوا را نتيجه داده است.

سوال من از شما اينست:

چرا همين مقصود شما در بيان پيامبر نقل شده است؟

از زمان پيامبر تا امام هشتم فاصله اي حدود 150 سال و يا بيشتر است. چرا پيامبر تكليف مسلمانان را با اين كتاب در همان روز مشخص نكرد و به صراحت نفرمود در محكمات آن نظر كنيد و متشابهات آن را رجوع دهيد به محكمات آن؟!!!!!

آيا اين سردرگمي و بلاتكليفي مردم نيست؟!!!!

هشام;178291 نوشت:

چهارم: و اما بقیه نوشته های شما و سوالات ما:

از سوي ديگر، در حدود 6000 آيه از كتاب خدا، كدام متشابه است و كدام محكم؟

این اشکال شما بعد از قبول سخنان معصوم به چه کسی برمی گردد؟ یعنی همین حدیث منصوصی که شما ذکر نمودید که گفته است ای مردم رجوع به محکمات قرآن بنمایید، امر به سردرگمی مردم است؟

امر به سردرگمي مردم نيست. پيامبر تعداد معتنابهي از آيات قرآن را از لحاظ محكم و متشابه بودن آن براي مردم مشخص كرده بود. از اين رو مردمي كه در روز غدير در برابر پيامبر ايستادند و شنيدند گفته هاي پيامبر را، مي دانستند منظور پيامبر از محكم و متشابه چيست. كما اينكه در برخي از روايات صريحا داريم كه فرمودند اين آيه از محكمات است و يا متشابهات.

اما گذر زمان 1400 ساله، بحث كشتن راويان حديث، سوزاندن احاديث و از بين بردن قرآن هاي مختلف كه توسط كاتبان مختلف نوشته شده بود، اين امر را براي نسل هاي بعدي خاموش ساخته است.


در غير اينصورت مردم براي عدم رجوع به اهل بيت عليهم السلام در موضوع قرآن، تقصيري نداشتند. چرا كه منظور پيامبر از محكم و متشابه را نمي‌دانستند.

هشام;178291 نوشت:

از بين تفاسير نوشته شده، كدام دو تفسير مانند هم نوشته شده است واختلافي در آن ديده نمي شود؟!!!
اگر به ظن برخي از آقايون به اصطلاح مفسر، اكثر آيات قرآن محكم است و متشابه قابل توجهي در قرآن وجود ندارد، پس چرا در آيات محكم كه از اسم آن كاملا مشخص است كه محكم است و جاي قيل و قال ندارد، اينهمه اختلاف آراء وجود دارد؟!!!!

شما بفرمایید راهی پیشنهاد بدهید که هیچ اختلافی در آن نباشد، یعنی اگر فقط رجوع به احادیث بشود، مطمین هستید که (در احادیثی که درباره قرآن وجود دارد) هیچ اختلافی رخ نمی دهید؟ آیا هر اختلافی دلیل بر اشتباه است؟ آیا هر طریقی که به اختلاف بیانجامد دلیل بر بطلان طریق است؟ مثلا اینکه فقهای ما مخطیه هستند و بین آنها اختلاف رخ می دهد، دلیل بر بطلان طریق فقاهت است؟

اگر درباره ي زمان حضور امام كه به فرموده‌ي پيامبر كه همان وحي الهيست، عِدل و هم تراز و مبين و مفسر قرآن است، سخن مي گوييد بحثي ديگر است و اگر در زمان غيبت امام صحبت مي كنيد بحثي ديگر.

اينكه امروز ما در زمان غيبت به سر مي بريم، و از حضور امام عليه السلام بي‌بهره مانده‌ايم، اين اختلافات و اين تشتت آراء وجود خواهد داشت. خدا از روي حكمتش پيامبران و اوصياء آنها را فرستاد تا به عدل و انصاف و حكمت در بين مردم حكم كنند تا اختلافي به وجود نيايد. اگر اختلافي باشد و اين اختلافات نتيجتا به عمل بگرايد و آتش فتنه را بيفروزد كه موجب تباهي و خسران خواهد شد. هميشه ي تاريخ، جنگ ها و آتش ها نتيجه‌ي اختلافات بوده است.

از اينرو حتي در زمينه‌ي فقاهتي كه امروزه وجود دارد، خود آقايان علما و مراجع عظام، طي اين طريق را در حد «اكل ميته» مي دانند و از اينرو در پايان رساله‌هاي عمليه‌ي برخي از آقايان از عبارت «و الله اعلم» استفاده مي شود.

اين يعني اين راه دچار اشتباه و كمي و كسري مي باشد. اما چاره اي نيست و درد غيبت است. آنچه كه به ما امر كرده اند اينست كه به هر آنچه از ما به شما رسيد عمل كنيد، بيش از آن از شما تكليفي خواسته نشده است.

اينكه اختلاف مايه‌ي پيشرفت است و تضادها موجب تكامل مي شود و ...، همه برگرفته از آموزه‌هاي غيرالهيست. برگرفته از مكاتب شرقي و غربي براي توجيه ناقص بودنشان است. وگرنه در بين كداميك از انبياء اختلافي وجود داشته است؟ همه مويد و مصدق يكديگر بوده اند و ايمان به همه‌ي آنها واجب و ضروري است و انكار يكي از آنها، انكار همگان است.

جوادی;178474 نوشت:
tuba;177889 نوشت:

1-آنچه من از بیانات شما می فهمم این است که برداشت شما از مستدل ودلیل صرفا (احادیث) است وآنچه غیرازحدیث باشد حتی اگر پشتوانه عقلانی هم داشته بباشد ازنظر شما مستدل نیست! پس دوست عزیز شما اصلا کاربرد عقل را در دین به کلی منتفی می دانید! واین خیلی عجیب است.پس خود دین در نظر شما چگونه اثبات می شود؟ جواب این است که ازراه تقلید.یعنی شما ابتدا به ساکن به معصومیت ائمه رسیده اید!

(که صد البته این از مستدل بوده به روایات!) بعد رسیده اید به حقانیت قرآن


شيوه‌ي بحث و تحقيق بايد كاملا مشخص باشد. اگر به عنوان يك غيرمسلمان به اسلام و قرآن ائمه عليهم‌السلام نگاه كنم، بحث كاملا عقلانيست.

اما زماني كه وارد دين شده‌ام و آنرا پذيرفته‌ام، بحث متفاوت مي‌شود. دين دستورالعمل خودش را دارد. زماني كه شهادتين را ادا مي كنيد، تمامي احكام نماز و روزه و حج و خمس و زكات و ... بدون اينكه بدانيد چيست بر شما حمل مي شود و انجامشان واجب است.

لذا زماني كه در قالب دين اسلام وارد شوم و به عنوان يك مسلمان دستوراتش را پذيرفتم، حق ندارم به خدا بگويم عقل من مي گويد نماز صبح را نخوانم و به جاي آن نماز مغرب را 5 ركعت مي خوانم. و يا اينكه بگويم عقل من ميگويد به جاي انجام اعمال سخت حج و رفتن در گرماي طاقت فرساي مكه و صحراي عرفات، فلان كار را انجام مي دهم.

پس حوزه‌ي عقل در دين بايد كاملا مشخص باشد. اينگونه نيست كه عقل را مستقل بدانيم و هر آنچه حكم كرد انجامش عقلاني خوانده شود.

حال اگر در حوزه‌ي درون ديني بحث مي‌كنيد بايد ابزار و منابع آن در اختيارتان باشد. اگر حديث و يا روايتي متقن بدست رسيد، انجام آن واجب است هرچند عقل ما خلاف آن را اثبات كند. چه بسا شايد عقل ما چرخش هفتگانه دور كعبه را كاري عبث بسنجد!!

جوادی;178474 نوشت:
tuba;177889 نوشت:


2-مگر تمام مفاهیم دینی مثل کنه ذات خداست که غیر قابل درک وحس باشد؟ برچه اساسی وبر مبنای کدام حدیث مستدل به این معنا رسیده اید که تمام امور دینی مثل کنه ذات خدا ست؟

من به خاطر نمي‌آورم كه در نوشته‌هاي قبلي‌ام گفته باشم تمام امور ديني مانند كنه ذات خداست.

در نوشته‌هاي قبلي شما به من ايراد گرفتيد كه چرا عقل را تعطيل كرده‌ايد؟ من گفتم چرا ائمه فرموده‌اند كه در كنه ذات خدا تعقل و تامل نكنيد؟!!!

هم درباره‌ي انديشه و تأمل در كنه ذات خدا روايتش را نقل و هم در مباحث قرآني روايات و احاديث آن را بيان كردم. اما متاسفانه شما فقط به ظن و گمان خود و بدون هرگونه استدلال منطقي‌اي روايت نقل شده را مخدوش و مخالف نص قرآن خوانده‌ايد.!!!

من عقل را تعطيل كرده ام و يا شما؟!!

[=arial]باسمه تعالی، سلام برشما

[=arial]سرکار طوبی، بنده توهینی نکرده ام، اینکه گفته ام دقت بیشتری کنید تا سخنان بی حسابتان کمتر شود، بی حساب نیست، پس، مباحث اصلی را با حواشی، گم نکنید.

[=arial]شما نوشته اید:

[=arial]نكته‌ي اولتان را بي جواب مي گذارم. چرا كه هيچ ارتباطي با مبحث ما ندارد. چه بسا به علت كثرت مباحث در روم‌هاي مختلف، جواب كس ديگري را اينجا نوشته‌ايد.

[=arial][=arial]نکته اول کاملا به شما مربوط بود، زیرا شما اصلا به سوالات و مطالب ما توجهی ندارید و مصلحتی از کنار آنها عبور می کنید، فقط می خواهید، چنین القاء بنمایید که اهل بیت علیهم السلام تنها سخنان شما را گفته اند و کسانی که با توجه به رابطه آیات با یکدیگر، قرآن را تفسیر می کنند، یک راه دلبخواهی به خواست خودشان جعل نموده و در مقابل اهل بیت علیهم السلام صف آرایی کرده اند.[=arial]
[=arial]آیا شما احادیثی مانند([=arial]كل شى مردود الى الكتاب و السنة و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف)[=arial] را پاسخ داده اید؟ اینکه حضرت امیر علیه السلام درباره قرآن می فرماید:[=arial] برخی از آن به کمک برخی دیگر به نطق در می آید و پاره ای بر پاره دیگر، گواهی می[=arial]دهد را پاسخ داده اید؟ اینکه نوشته ای این به زعم ما شده تفسیر قرآن، جواب شما بوده است؟ شاید بنده ندیدم، هرچه می گردم، اثری از پاسخ مشاهده نمی کنم.

در جواب نکته دوم ما نوشته اید:

[=arial]در نكته‌ي دوم نيز جاي هيچ اشكالي نيست. قبول دارم و همانطور كه در نوشته‌ي قبلي نيز بيان كردم حديث نقل شده از «عيون اخبارالرضا» بنا به همين استدلالات مجهول شناخته مي‌شود.

[=arial][=arial]مرحبا بر شما، شما نوشته بودید، حدیث عیون با حدیث غدیر معارض است، در حالی که هیچ تعارضی ندارند،تعارض این است که حدیث غدیر بگوید شما متشابهات قرآن را به محکمات بر نگردانید، که اگر چنین باشد، این می شود تعارض، شما می گویید چرا در حدیث نیامده است که متشابهات قرآن را به محکماتش رد کنید:Gig: حال، چون حدیث غدیر با حدیث عیون متعارض و حدیث عیون مجهول است، پس قطعا حدیث غدیربا همان معنایی که من فهمیده ام صحیح است.:Moteajeb!: این برخورد با احادیث یعنی چه؟

[=arial]و اما در جواب نکته سوم ما:

[=arial][=arial]اما نكته‌ي سوم: شما براي رسيدن به مقصود مطلوبتان از حديث نقل شده از عيون اخبارالرضا، حديث متواتر غدير را آنگونه كه خواسته‌ايد، تفسير كرده‌ايد. و اين تلاش شما بدين صورت شده است كه بين (الف) و (ب) هيچ تفاوتي ماهوي وجود ندارد. در قسمت (الف) گفته ايد منظور از گفته ي پيامبر در حديث غدير "رجوع به متشابه بدون برگرداندن به محكم مقصود بوده است" كه و لاتتبعوا را نتيجه داده است. سوال من از شما اينست: چرا همين مقصود شما در بيان پيامبر نقل شده است؟

[=arial][=arial][=arial]بنده حدیث عیون را با توجه به آیه شریفه قرآن که محکمات را ام می داند، معنا کرده ام، حال بین دو فرض قابل طرح، (با توجه به آیه شریفه قرآن) یک فرض را(عدم تبعیت از متشابهاتی که به محکمات رد بشود) باطل و فرض دیگر را(با تأیید آیه شریفه) که در حدیث عیون آمده است تثبیت کرده ام (با توجه به اینکه حدیث غدیر هم در این خصوص ساکت است)، اینکه چرا پیامبر به رجوع متشابهات به محکمات اشاره نکرده، دلیل بر این است که این فرض باطل است؟ خوب این فرض هم همان رجوع به محکمات است که با توجه به آیه شریفه تثبیت می شود.(دقت کنید)

[=arial]و بعد:

[=arial][=arial]از زمان پيامبر تا امام هشتم فاصله اي حدود 150 سال و يا بيشتر است. چرا پيامبر تكليف مسلمانان را با اين كتاب در همان روز مشخص نكرد و به صراحت نفرمود در محكمات آن نظر كنيد و متشابهات آن را رجوع دهيد به محكمات آن؟!!!!! آيا اين سردرگمي و بلاتكليفي مردم نيست؟!!!

[=arial][=arial]مطلب واضح است، زیرا آیه شریفه همان محکمات را اصل و معیار و ام می داند، مطلب به این روشنی جایی برای سردرگمی نمی گذارد، اگر شما احادیث را به سلیقه و احساسات خود معنا نفرمایید.

[=arial]بعد در جواب سوال بنده:

[=arial][=arial]امر به سردرگمي مردم نيست. پيامبر تعداد معتنابهي از آيات قرآن را از لحاظ محكم و متشابه بودن آن براي مردم مشخص كرده بود. از اين رو مردمي كه در روز غدير در برابر پيامبر ايستادند و شنيدند گفته هاي پيامبر را، مي دانستند منظور پيامبر از محكم و متشابه چيست. كما اينكه در برخي از روايات صريحا داريم كه فرمودند اين آيه از محكمات است و يا متشابهات. اما گذر زمان 1400 ساله، بحث كشتن راويان حديث، سوزاندن احاديث و از بين بردن قرآن هاي مختلف كه توسط كاتبان مختلف نوشته شده بود، اين امر را براي نسل هاي بعدي خاموش ساخته است. در غير اينصورت مردم براي عدم رجوع به اهل بيت عليهم السلام در موضوع قرآن، تقصيري نداشتند. چرا كه منظور پيامبر از محكم و متشابه را نمي‌دانستند.

[=arial][=arial]چرا در زمانهای بعدی در زمان امام صادق و امام باقر علیهما السلام که مجالی برای بیان احادیث بود این مسأله، تأکید و ترمیم نشد و در اختیار این همه شاگردان مختلف قرار نگرفت؟ پس به زعم شما اهل بیت علیهم السلام می خواستند، مردم در این زمینه همچنان سرگردان بمانند؟ [=arial]




شیوه بحث درست دینی از نظر شما فقط احادیث است.اما ازنظر من فقط احادیث نیست.شما به هیچیک از سوالات عقلانی واستدلالی من پاسخ ندادید.مرتبا می گویید رفرنس حدیثی برای سوالت بده! یا سوال شما جواب ندارد چون حدیثی در این باره نیست.
شیوه بحث شخص من با شما عقلانی است.از کارشناسان دیگر حدیث بخواهید.اگر احادیث شما اینقدر قوی هستند باید عقلانی هم باشند
وبتوانند مرا قانع کند!!! اگر نمی توانید به بحث خود خاتمه می دهم چون مبنای بحث من عقلانی است.والبته با تعریف جنابعالی از عقل(که عبارت است از حدیث معتبر! که اعتبارش هم معلوم نیست از کجا وچگونه تایید می شود!) فرق دارد.
واما... شما حتی نتوانستید به سوال من که بر مبنای حدیث نهج البلاغه بود پاسخ گوییدواز زیر تمام سوالاتی که جوابی برایش ندارید در می روید.
شما خودتان حدیث علی ع را عقلانی زیر سوال بردید.این نشان می دهد که خوشبختانه هنوز با عقلتان مسائل را سبک سنگین می کنید.پس چرا بحث عقلانی با من را قبول ندارید واز من برای بدیهیترین امور عقلی دلیل حدیثی مطالبه می کنید؟( اگر خواستید مرور می کنیم)
ضمن اینکه مطلبی را که من درباره منبع ائمه در دین عرض کردم که فقط قرآن نیست وعلم لدنی ایشان نیز هست کارشناس مربوطه هم تایید کردند. من از شیوه خود شما اسفاده می کنم.اگر به صفحه قبل نگاه کنیدفرمودید:فکر می کنید من از خودم اینها را میگویم؟نه برای همه اینها حدیث هست) من هم در پاسخ شما همین را می گویم.علم لدنی در احادیث هست.خودتان که به احادیث واردتر از منید.علاوه بر همه اینها فرض بگیریم که همه چیز را از متن قرآن بیرون کشیده اند.خوب باز هم ناقض نظر ما نیست.من که از اول گفتم ائمه رموز قرآن را می دانند. ما می گوییم قرآن همه اش از جنس اینگونه امور رمزی وخاص وغیر قابل فهم نیست.
در هر حال شما تمام استدلالات وسوالات عقلانی بنده را یا برچسب احساسی بودن می زنید یا کشف وشهودی بودن یا نداشتن حدیث! من جواب عقلی به سوالاتم را می خواهم.شیوه من این است.اگر جوابی ندارید از نظر من یا بازنده هستید یا با عرض پوزش عقل را در خودتان عمدا تعطیل کرده اید.
که از نظر من زرنگی است وگرنه عقل که تعطیل نمی شود!
سوال دیگر من که احتمالا این هم جوابی ندارد این است که : به صحت روایات از کجا دست می یابید؟
آیا این عقل شما نیست که می گوید شواهد تاریخی ثابت میکند فلان راوی صادق بوده یا نه؟ حتی در اینجا هم به عقل اتکا کرده اید.
شما به چه منبع فقهی تکیه دارید؟ آیا در تشخیص صحت یک روایت منطبق منابع دیگر بودن (که خودتان قبول دارید)جزء معیار های شما نیست؟ اگر هست پس آیا نیروی عقل نیست که این را به شما می گوید که فلان حدیث منطبق بر معیارهای ماست پس درست است؟
اگر تایید عقل نباشد چگونه ائمه را قبول کرده اید؟
چگونه دیندار شده اید؟
چگونه می فهمید فلان کارتان منطبق بر حدیث هست یا نه؟
خودتان با استدلال عقلانی از حدیث علی ع ایراد گرفتید.آن حدیث که دیگر معتبر بود انشالله. پس عقل هم یک منبع دینی است.
می توانم کلی سوالات دیگر عقلانی واستدلالی از شما بکنم که گیر کنید.
در هر حال اگر پاسخ تمام سوالاتی را که از اول بحث کرده ام (بایدبتوانید از احادیث استفاده کنید.شما که ادعا می کنید ائمه جواب همه سوالت را داده اند وما نیازی به عقل نداریم!) ندهید از نظر من بازنده هستید. ممکن است من در پاسخ احادیثی که می آورید دوباره سوال عقلانی مطرح کنم.حواستان باشد.

هشام;178653 نوشت:

....
نکته اول کاملا به شما مربوط بود، زیرا شما اصلا به سوالات و مطالب ما توجهی ندارید و مصلحتی از کنار آنها عبور می کنید، فقط می خواهید، چنین القاء بنمایید که اهل بیت علیهم السلام تنها سخنان شما را گفته اند و کسانی که با توجه به رابطه آیات با یکدیگر، قرآن را تفسیر می کنند، یک راه دلبخواهی به خواست خودشان جعل نموده و در مقابل اهل بیت علیهم السلام صف آرایی کرده اند.
آیا شما احادیثی مانند(كل شى مردود الى الكتاب و السنة و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف) را پاسخ داده اید؟ اینکه حضرت امیر علیه السلام درباره قرآن می فرماید: برخی از آن به کمک برخی دیگر به نطق در می آید و پاره ای بر پاره دیگر، گواهی میدهد را پاسخ داده اید؟ اینکه نوشته ای این به زعم ما شده تفسیر قرآن، جواب شما بوده است؟ شاید بنده ندیدم، هرچه می گردم، اثری از پاسخ مشاهده نمی کنم.



جناب هشام؛

من هيچگاه در نوشته‌هايم درباره‌ي افرادي كه شايد به ظن خودشان راه اهل بيت را طي مي كنند و رو به تفسير آورده‌اند، متهم به در برابر ائمه عليهم السلام ايستادن، نكرده‌ام. اما بر خودم لازم مي دانم كه انحرافات را گوشزد كنم. چه بسا در اين تلاش، حقايقي براي خود من در درجه اول، و در مراحل بعدي براي ديگران روشن شود.

هيچگاه قصد نداشته ام كه از جواب دادن به سوالات طفره روم. همين حديثي كه شما از مولا علي عليه السلام نقل كرده ايد را نيز پاسخ دادم. اما شما مكرر در مكرر اين مسئله را مطرح نموده ايد. در همان بار اولي كه اين حديث را نوشتيد عرض كردم كه فرمايش مولا علي عليه السلام هيچ ارتباطي منطقي براي ما مبني بر اينكه رو به تفسير بياوريم ندارد. علي عليه السلام درباره ي قرآن سخن مي گويد. درباره ي اينكه چه رازها و پيچيدگي هايي در آن نهفته است. اينكه چه بسا برخي از آيات آن مدلول بر آيات ديگر و برخي ديگر تفسير كننده ي آيات ديگر باشد.

اين بيان حضرت، ارتباطي با اذن تفسير ندارد. چرا كه با رجوع به ديگر احاديث و روايات زواياي ديگري از اين مسئله مكشوف مي شود.

در همان روايتي كه از جابر جعفي نقل كردم، امام محمدباقر عليه السلام در انتهاي سخنانشان كه فرمودند «هيچ چيز از تفسير قرآن به عقلهاي مردم دورتر نيست»، حضرت درباره‌ي اثبات اين مسئله و اينكه غير از امامان كسي بر قرآن اشراف ندارد، ادامه مي دهند كه:

« اول آيه‌اي درباره‌ي چيزي است و آخرش درباره‌ي چيز ديگر. و قرآن گاهي متصل است كه به صورت‌هاي مختلف مي‌چرخد.»
(بحارالانوار، ج 89، ص 60، ح 6)

پس به يك نقل مجزا از امام عليه السلام نمي تواند جواز براي تفسير پيدا كرد.

هشام;178653 نوشت:

در جواب نکته دوم ما نوشته اید:

در نكته‌ي دوم نيز جاي هيچ اشكالي نيست. قبول دارم و همانطور كه در نوشته‌ي قبلي نيز بيان كردم حديث نقل شده از «عيون اخبارالرضا» بنا به همين استدلالات مجهول شناخته مي‌شود.


هشام;178653 نوشت:

مرحبا بر شما، شما نوشته بودید، حدیث عیون با حدیث غدیر معارض است، در حالی که هیچ تعارضی ندارند،تعارض این است که حدیث غدیر بگوید شما متشابهات قرآن را به محکمات بر نگردانید، که اگر چنین باشد، این می شود تعارض، شما می گویید چرا در حدیث نیامده است که متشابهات قرآن را به محکماتش رد کنید:gig: حال، چون حدیث غدیر با حدیث عیون متعارض و حدیث عیون مجهول است، پس قطعا حدیث غدیربا همان معنایی که من فهمیده ام صحیح است.:moteajeb!: این برخورد با احادیث یعنی چه؟




برخورد من در برابر اين دو حديث كه حديث غدير متواتر است و حديث دوم مجهول، صرفا يك سوال از شما بوده است. اصلا بر فهم خودم متكي نشدم. از شما به عنوان كسي كه اين دو حديث را متعارض نمي‌دانيد، سوال كردم:

چرا پيامبر به صراحت در روز غدير نفرمودند «به محكمات قرآن نظر كنيد و متشابهات آن را به محكماتش رد كنيد تا به حقايق برسيد»؟!!!

هشام;178653 نوشت:

و اما در جواب نکته سوم ما:

....

بنده حدیث عیون را با توجه به آیه شریفه قرآن که محکمات را ام می داند، معنا کرده ام، حال بین دو فرض قابل طرح، (با توجه به آیه شریفه قرآن) یک فرض را(عدم تبعیت از متشابهاتی که به محکمات رد بشود) باطل و فرض دیگر را(با تأیید آیه شریفه) که در حدیث عیون آمده است تثبیت کرده ام (با توجه به اینکه حدیث غدیر هم در این خصوص ساکت است)، اینکه چرا پیامبر به رجوع متشابهات به محکمات اشاره نکرده، دلیل بر این است که این فرض باطل است؟ خوب این فرض هم همان رجوع به محکمات است که با توجه به آیه شریفه تثبیت می شود.(دقت کنید)

سوال ديگر من از شما اينست كه چگونه و مستدل به كدام سندي حديث نقل شده از «عيون اخبارالرضا» را در جهت آيه‌ي شريفه‌ي سوره‌ي آل عمران مي‌دانيد؟

از كجا فهميديد كه معناي ظاهري آيه كه مي‌فرمايد محكمات ام الكتاب است، يعني اينكه مي‌توان برپايه‌ي اين معناي ظاهري، حديث وارد شده از «عيون ...» را تشريح كرد؟!!
شما را مجددا به همان روايت نقل شده از امام محمدباقر عليه السلام رجوع مي‌دهم. امام عليه السلام به جابر جعفي مي‌فرمايد:

«اي جابر، همانا قرآن داراي باطني است كه باطن آن نيز باطني دارد و داراي ظاهري است كه ظاهر آن نيز ظاهري دارد....»

حال شما به همان ظاهر «ام الكتاب» بسنده كرده و ترجمه نموده‌ايد و نتيجه گرفته‌ايد كه چون ظاهر قرآن مي‌گويد «.... محكمات هن ام الكتاب ...» پس: روايت عيون به اين آيه برمي گردد؟!!!!

حال از شما سوال مي پرسم:

اميرمومنان در روايت مشهور «سلوني قبل از تفقدوني» بعد از اينكه اصطلاحا، مبارز مي‌طلبد كه «آيا از شما كسي هست كه بداند در اين قرآن چه چيزي نازل شده است؟» مي فرمايد:

«... اگر [به خاطر] يك آيه در قرآن نبود، تمام آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه اكنون به وقوع مي‌پيوندد و آنچه در آينده اتفاق خواهد افتاد به شما خبر مي‌دادم. و آن آيه اينست: "يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب - خداوند هرچه را بخوهد، محو و اثبات مي‌كند، و ام الكتاب نزد اوست." (امالي شيخ صدوق، ص 422)

حال اگر به ظن و ترجمه‌ي لفظي شما، «ام الكتاب» همان محكمات باشد، بنابراين محكمات در قرآن آمده است و دليلي بر آن وجود ندارد كه امير عليه السلام حقايق مورد نظر را بيان نكند.

حال سوال اينست كه ام الكتاب چيست كه حضرت مي فرمايد آن در نزد پروردگار عالميان است؟!!!

آيا محكمات قرآن ام الكتاب است؟!!! روايت اينگونه بيان نمي‌كند....



هشام;178653 نوشت:

مطلب واضح است، زیرا آیه شریفه همان محکمات را اصل و معیار و ام می داند، مطلب به این روشنی جایی برای سردرگمی نمی گذارد، اگر شما احادیث را به سلیقه و احساسات خود معنا نفرمایید.



رجوع شود به پاسخ فوق ....

هشام;178653 نوشت:

و بعد:

از زمان پيامبر تا امام هشتم فاصله اي حدود 150 سال و يا بيشتر است. چرا پيامبر تكليف مسلمانان را با اين كتاب در همان روز مشخص نكرد و به صراحت نفرمود در محكمات آن نظر كنيد و متشابهات آن را رجوع دهيد به محكمات آن؟!!!!! آيا اين سردرگمي و بلاتكليفي مردم نيست؟!!!

چرا در زمانهای بعدی در زمان امام صادق و امام باقر علیهما السلام که مجالی برای بیان احادیث بود این مسأله، تأکید و ترمیم نشد و در اختیار این همه شاگردان مختلف قرار نگرفت؟ پس به زعم شما اهل بیت علیهم السلام می خواستند، مردم در این زمینه همچنان سرگردان بمانند؟


احاديث و روايت نقل شده در نوشته‌هاي قبلي از كدامين امامان بوده است؟ كدام امام فرمود كه پيامبر اكرم فرموده است: «هيچ چيز بيشتر از تفسير قرآن، از قلوب مردم دور نيست»؟!!!

كدام امام فرمود: «اي جابر، هيچ چيز از تفسير قرآن به عقلهاي مردم دورتر نيست»؟!!

اين فرمايشات صريح ائمه عليهم السلام در تاييد حديث غدير وارد شده و به دست ما رسيده است، حال شما مي فرماييد چرا ائمه عليهم السلام درباره ي قرآن و زوايا و پيچيدگي‌هاي آن چيزي نگفته‌اند؟!!!

جوادی;178766 نوشت:
شیوه بحث درست دینی از نظر شما فقط احادیث است.اما ازنظر من فقط احادیث نیست.شما به هیچیک از سوالات عقلانی واستدلالی من پاسخ ندادید.مرتبا می گویید رفرنس حدیثی برای سوالت بده! یا سوال شما جواب ندارد چون حدیثی در این باره نیست.
شیوه بحث شخص من با شما عقلانی است.از کارشناسان دیگر حدیث بخواهید.اگر احادیث شما اینقدر قوی هستند باید عقلانی هم باشند
وبتوانند مرا قانع کند!!! اگر نمی توانید به بحث خود خاتمه می دهم چون مبنای بحث من عقلانی است.والبته با تعریف جنابعالی از عقل(که عبارت است از حدیث معتبر! که اعتبارش هم معلوم نیست از کجا وچگونه تایید می شود!) فرق دارد.


جناب جوادي؛

شما اگر تا قيام قيامت نيز بفرماييد كه من عقل را تعطيل كرده‌ام، باز هم مي‌گويم به هيچ وجه عقل من تعطيل نشده است. در نوشته‌ي قبلي نيز عرض كردم كه بايد موضع خودتان را نسبت به بحث مشخص كنيد. اينكه از موضع درون ديني بحث ميكنيد و يا برون ديني. به عنوان يك غيرمسلمان به قرآن و برداشت از آن توجه داريد، و يا اينكه يك مسلمان هستيد و قواعد ديني را پذيرفته‌ايد؟

به هيچ وجه فقط احاديث مرجع بحث نيست. همانطور كه در نوشته‌هاي قبلي نيز بيان كردم. كه درباره‌ي رجوع به بيان علي عليه السلام از نهج البلاغه از شما سوال كردم كه سوالات برگرفته از نگاه عقلاني و با توجه به كليات روايات وارد شده بوده است.

اينكه عقلاني باشد تا شما قانع شويد هيچگاه مقصود دين نيست.

مسلما هفت دور چرخيدن دور كعبه با هيچ اصل عقلاني جور درنمي ايد.
مسلما ماندن در صحراي عرفات و جمع كردن سنگ ريزه و ... با هيچ اصل و قاعده‌ي عقلاني جور در نمي‌‌ايد.

اينكه از صبح تا شب به خودتان گرسنگي بدهيد، عقلاني نيست. اون هم دقيقا در يك تايم به خصوصي. اگر يك دقيقه اينطرف تر يا آنطرف تر بشود، قبول نباشد!!

شما با كدام توجيه عقلاني اين اعمال را پذيرفته‌ايد؟



جوادی;178766 نوشت:
واما... شما حتی نتوانستید به سوال من که بر مبنای حدیث نهج البلاغه بود پاسخ گوییدواز زیر تمام سوالاتی که جوابی برایش ندارید در می روید.
شما خودتان حدیث علی ع را عقلانی زیر سوال بردید.این نشان می دهد که خوشبختانه هنوز با عقلتان مسائل را سبک سنگین می کنید.پس چرا بحث عقلانی با من را قبول ندارید واز من برای بدیهیترین امور عقلی دلیل حدیثی مطالبه می کنید؟( اگر خواستید مرور می کنیم)
ضمن اینکه مطلبی را که من درباره منبع ائمه در دین عرض کردم که فقط قرآن نیست وعلم لدنی ایشان نیز هست کارشناس مربوطه هم تایید کردند. من از شیوه خود شما اسفاده می کنم.اگر به صفحه قبل نگاه کنیدفرمودید:فکر می کنید من از خودم اینها را میگویم؟نه برای همه اینها حدیث هست) من هم در پاسخ شما همین را می گویم.علم لدنی در احادیث هست.خودتان که به احادیث واردتر از منید.علاوه بر همه اینها فرض بگیریم که همه چیز را از متن قرآن بیرون کشیده اند.خوب باز هم ناقض نظر ما نیست.


در نوشته‌هاي قبلي هيچ وقت بيان نكردم تنها يك مرجع براي علم ائمه عليهم السلام وجود دارد. روايات نيز همين مطلب را بيان مي‌كند. يكي از كتب وارد شده همانا «مصحف فاطمه عليهاالسلام» است كه خيلي از وقايع در آن نقل شده است. من به استناد فرمايشات معصومين كه فرمودند آنچه كه از ما براي شما حديث و روايت شده است بخواهيد تا برايتان از قرآن نشان دهيم، گفتم كه اگر امروزه از امام عليه السلام بپرسيم كه كجاي قرآن گفته است كه نمازهاي يوميه 17 ركعت مي‌باشد، مسلما با استناد به همين روايت براي ما بيان مي كنند. اما همه‌ي اقايان به اصطلاح مفسر در همين حد نيز از تفسير كتاب خدا عاجز و ناتوانند.

جوادی;178766 نوشت:
من که از اول گفتم ائمه رموز قرآن را می دانند. ما می گوییم قرآن همه اش از جنس اینگونه امور رمزی وخاص وغیر قابل فهم نیست.

شما از كجا مي‌دانيد كه قرآن همه‌اش از اينگونه امور رمزي و خاص و غير قابل فهم نيست؟

از كجا به اين برداشت قطعي و البته عقلاني رسيده‌ايد؟

قرآن را شما نازل كرده‌ايد؟

قرآن بر شما نازل شده است؟

در همين مورد براي من بحث عقلاني كنيد. از نظر عقلي اثبات كنيد كه چرا همه‌ي قرآن رموز نيست؟

امام باقر عليه السلام به جابر جعفي فرمود:

« اي جابر، همانا قرآن داراي باطني است كه باطن آن نيز باطني دارد. و داراي ظاهري است كه ظاهر آن نيز ظاهري دارد.»

يعني حتي به ظاهر آن نيز نمي‌توانيد استناد كنيد چه بسا مقصود آن ظاهر و ترجمه‌ي لفظي نيز نمي‌باشد.


جوادی;178766 نوشت:
در هر حال شما تمام استدلالات وسوالات عقلانی بنده را یا برچسب احساسی بودن می زنید یا کشف وشهودی بودن یا نداشتن حدیث! من جواب عقلی به سوالاتم را می خواهم.شیوه من این است.اگر جوابی ندارید از نظر من یا بازنده هستید یا با عرض پوزش عقل را در خودتان عمدا تعطیل کرده اید.
که از نظر من زرنگی است وگرنه عقل که تعطیل نمی شود!

دوست عزيز؛

به هيچ وجه مقصود از اين مباحثات و نوشته‌ها برد و باخت نيست. منظور يافتن حقيقت بدون هيچ تعصب خاصي است. اينكه اگر در برابر سخني حقيقت را يافتيم، بدون هيچ قصد و غرض و كينه‌اي بپذيريم.

جوادی;178766 نوشت:
سوال دیگر من که احتمالا این هم جوابی ندارد این است که : به صحت روایات از کجا دست می یابید؟
آیا این عقل شما نیست که می گوید شواهد تاریخی ثابت میکند فلان راوی صادق بوده یا نه؟ حتی در اینجا هم به عقل اتکا کرده اید.
شما به چه منبع فقهی تکیه دارید؟ آیا در تشخیص صحت یک روایت منطبق منابع دیگر بودن (که خودتان قبول دارید)جزء معیار های شما نیست؟ اگر هست پس آیا نیروی عقل نیست که این را به شما می گوید که فلان حدیث منطبق بر معیارهای ماست پس درست است؟
اگر تایید عقل نباشد چگونه ائمه را قبول کرده اید؟
چگونه دیندار شده اید؟
چگونه می فهمید فلان کارتان منطبق بر حدیث هست یا نه؟
خودتان با استدلال عقلانی از حدیث علی ع ایراد گرفتید.آن حدیث که دیگر معتبر بود انشالله. پس عقل هم یک منبع دینی است.
می توانم کلی سوالات دیگر عقلانی واستدلالی از شما بکنم که گیر کنید.
در هر حال اگر پاسخ تمام سوالاتی را که از اول بحث کرده ام (بایدبتوانید از احادیث استفاده کنید.شما که ادعا می کنید ائمه جواب همه سوالت را داده اند وما نیازی به عقل نداریم!) ندهید از نظر من بازنده هستید. ممکن است من در پاسخ احادیثی که می آورید دوباره سوال عقلانی مطرح کنم.حواستان باشد.



تكرار مكررات نمي‌كنم. عقل كاملا لازم و ضروري است. حق با شماست. با عقلي كه دارم به شواهد تاريخي رجوع مي كنم. مي سنجم. مطالعه مي كنم و صحيح و غلط را تشخيص ميدهم. اينها از بديهيات بحث ماست. اگر عقل نمي داشتم كه هيچگاه با شما وارد بحث نيز نمي شدم. چرا كه همه اينها زاييده‌ي قوه ي تعقل و تفكر است.

اصلا بحث عقل در اينباره از بديهيات است و بحثي در آن نيست.

من كي گفتم ما نيازي به عقل نداريم. اما حوزه‌ي عقل را در مواجهه با دين با بايد مشخص كرد. خود علمايي كه در اين حوزه صاحب فكر و انديشه هستند نيز با اين موافقند. حوزه‌ي عقل را مشخص مي كنند. حوزه‌ي نقل را تعيين مي كنند و بحث مي كنند. اينگونه نيست كه هرآنچه رسيده است را بگذارند كنار و بگويند بايد با عقل و با شواهد و تجربه به حقيقت رسيد. اين كه همان مكتب تجربه گراها در غرب است كه همه چيز را بايد به بوته‌ي آزمايش بگذارند تا حقيقتش را اثبات كنند و بپذيرند.

اما حوزه‌ي دين متفاوت از اين بحث است. در حوزه‌ي دين، هيچ بحث عقلاني از نوع عقل بشر امروز براي وجود ملائكه وجود ندارد. براي وجود شياطين وجود ندارد. چرا كه امروزه در بين خيلي از مسلمان ها نيز از شياطين به منزله ي ويروس و ميكروب و ... نام مي برند.
اما وجود اينها از واقعيات و مسلمات دين است كه حتي خيلي از روشنفكران ديني كه خيلي از مباحث را زير سوال برده‌اند، در وجود آنها شك و ترديد وارد ندانسته اند.

پس حوزه‌ي عقل را مشخص كنيد تا در ادامه ي بحث به توفيقات بيشتري برسيم....

1-(اینکه عقلانی باشد تاشما قانع شوید مقصود دین نیست)!!!
معنای حرف شما این است که دین صرفا همه اش تقلیداست وحتی احادیث ائمه هم ارزش عقلانی ندارد وقابل بحث عقلی نیست وصرفا یکسری علوم غیبیه غیر عقلایی است.یک مقداری درباره حرفهاتان فکر کنید.
2-(من تا قیامت می گویم عقل مهم است وتعطیل نشده) خوب پس چرا پاسخ سوالات عقلی مرا ندادید؟چرا به دلایل من برچسب غیر مستدل می زنید؟ چرا می گویید قرآن را با دلیل نمی شود ثابت کرد؟ اینها برای این است که در امر دین عقل را قبول ندارید وصرفا احادیث را معتبر می دانید.
انکار زبانی که دلیل نشد.باید در عمل ثابت کنید.
3-(کجای عقل می گوید هفت دور دور کعبه بچرخید؟) آیا تمام قرآن احکام است؟
داستان ونصیحت و اصول عقاید ندارد؟ دین فقط تشکیل شده از احکام؟
4-(شما از کجا می دانید تمام قرآن رمز وراز نیست؟)حالا چه کسی عقل را تعطیل کرده؟ برادر عزیز شما برای خاطر خدا قرآن را یک بار باز کن وبخوان ببین چیزی نمی فهمی ؟ یعنی قرآن از هفتاد بطن یک بطن ساده وقابل فهم عموم هم ندارد؟
حتما باید ائمه بیاید بگوید معنای اولیه این آیه چیست؟
5-(من کجا گفتم یک منبع برای علم ائمه هست؟) اگر حرفهاتان یادتان می رودکمی به عقب برگردیدلطفا.شما کلی هم بنده را از این بابت دعوا کردید!
6-(باید مشخص شود در کدام حوزه بحث می کنیم .مثلا مسلمان یا غیر مسلمان و...) اگر کسی مسلمان شد (که لابد به اتکای احادیث هم بوده!) آنوقت دیگر عقل را باید رها کند؟ اصول عقاید در تمام طول زندگی کاربرد دارد. زندگی یک مسلمان به سفارش ائمه باید کاملا عقلانی باشد.قرآن هم منطبق بر عقل فطری همه انسانهاست وگرنه مورد پذیرش قرار نمی گرفت.
7-دین 3حوزه دارد(اینقدر مسلم است که نیازی به رفرنس ندارد) عقاید واخلاقیات واحکام.فقط حوزه احکام ومقداری از اخلاقیات(چون اخلاق هم جزء فطرت انسان است وفقط مسائل خاص دارد) تقلیدی است.همه منابع فقهی احکام هم حدیث نیست.(رفرنس کتاب دبیرستان!)اینقدر به احکام نچسبید.حوزه بحث من با شما فعلا عقاید است.اگر بتوانید در عقاید پاسخ سوالات مرا بدهید بعدش می رویم سرا غ بقیه مسائل
8-دوست عزیز همه احادیث که در مورد احکام نیست.امامان ما درباره اصول دین از استدلالهای عقلانی استفاده کرده اند.مثل مباحثات امام جعفر صادق با سایر فرقه ها.منکرش که نیستید؟! این نافذ بودن عقل را در اصول عقاید می رساند.
عقلی که همه ما می فهمیم وحس می کنیم ودر فطرت همه ماست. مسلمان یا غیر مسلمان با همین عقل بحث کرده اند نه با عقل ماورایی و راز ورمزی !
9-دوباره می پرسم.قرآن فقط از احکام تشکیل شده؟ تمام قرآن برای شخص شما به عنوان یک انسان غیر قابل فهم است؟ اگراینطور است چگونه به اسلام وحتی ائمه ایمان آورده اید؟ اصلا اگر قرآن غیر قابل فهم است اصلا چرا نازل شده؟ باز هم نگویید : من کی گفتم قرآن غیر قابل فهم است؟ دقیقا همین را گفتید.
این طرز قضاوت در باره قرآن این کتاب را در حد یک کتاب احکام پایین می آورد.در ضمن قرآن مصحف فاطمه هم نیست.کتاب همه بشریت است.مال همه انسانهاست.مصحف فاطمه در حد فهم ما نیست.اما قرآن اینطور نیست.البته در نهانش مطالب رمزی هم هست اما نه همه اش(رفرنس :عقل شریف انسانی خودم که این کتاب را خوانده ام!)

10-حتی خود احادیث هم قابل تفسیر است.نیاز به توضیح وتفهیم وتعیین مصداق دارد وگرنه انحراف ایجاد می کند.وهمه این کارها به مدد عقل باید صورت گیرد.حتی مقایسه با سایر احادیث.پس تفسیر منحصر به قرآن نیست.منحصر به ائمه هم نیست.

راستش هدف من اوایل قانع کردن شما بود.نه به دلیل رقابت.بلکه احساس کردم در حق خودتان وهمه علماجفا می کنید ودچار سوء تفاهم شده اید .اما حالا بحث به نظر من به جایی رسیده که دارد از حالت منطقی که من به آن خیلی اهمیت می دهم به صورت جدال درمی آید که قطعا بی فایده است.این بحث نیاز به داور دارد وگرنه به قول شما تا قیامت ادامه می یابد.من همچنان معتقدم شما نتوانستید یا نخواستید به سوالات من جواب بدهید.من هم مثل شما قانع نشدم .شما به بحث با بقیه ادامه بدهید.موفق باشید.

tuba;178779 نوشت:
هيچگاه قصد نداشته ام كه از جواب دادن به سوالات طفره روم. همين حديثي كه شما از مولا علي عليه السلام نقل كرده ايد را نيز پاسخ دادم. اما شما مكرر در مكرر اين مسئله را مطرح نموده ايد. در همان بار اولي كه اين حديث را نوشتيد عرض كردم كه فرمايش مولا علي عليه السلام هيچ ارتباطي منطقي براي ما مبني بر اينكه رو به تفسير بياوريم ندارد. علي عليه السلام درباره ي قرآن سخن مي گويد. درباره ي اينكه چه رازها و پيچيدگي هايي در آن نهفته است. اينكه چه بسا برخي از آيات آن مدلول بر آيات ديگر و برخي ديگر تفسير كننده ي آيات ديگر باشد. اين بيان حضرت، ارتباطي با اذن تفسير ندارد. چرا كه با رجوع به ديگر احاديث و روايات زواياي ديگري از اين مسئله مكشوف مي شود. در همان روايتي كه از جابر جعفي نقل كردم، امام محمدباقر عليه السلام در انتهاي سخنانشان كه فرمودند «هيچ چيز از تفسير قرآن به عقلهاي مردم دورتر نيست»، حضرت درباره‌ي اثبات اين مسئله و اينكه غير از امامان كسي بر قرآن اشراف ندارد، ادامه مي دهند كه: « اول آيه‌اي درباره‌ي چيزي است و آخرش درباره‌ي چيز ديگر. و قرآن گاهي متصل است كه به صورت‌هاي مختلف مي‌چرخد.» (بحارالانوار، ج 89، ص 60، ح 6) پس به يك نقل مجزا از امام عليه السلام نمي تواند جواز براي تفسير پيدا كرد.

باسمه تعالی، سلام برشما

سرکار طوبی، اینکه شما قصد طفره رفتن از سوالات را نداشته باشید یک بحث است، اما مطالبی که بیان نمودید، جوابی نبوده و ارتباطی به سوالات بنده نداشته است، بحثی دیگر، شما می فرمایید، فرمایش امیرالمومنین علیه السلام هیچ ارتباط منطقی برای ما مبنی بر اینکه رو به تفسیر بیاوریم ندارد.

آیا این جواب سوال بنده بوده است؟ مگر بنده درمورد تفسیر سوال کرده ام که شما اینچنین می نویسید؟

اینکه بیان حضرت ارتباطی با اذن تفسیر نداشته و ارتباطی با عدم اذن هم نداشته باشد، بحث دیگر است.

بله، کاملا روشن است که با رجوع به دیگر احادیث و روایات و آیات (مانند احادیث عرض وآیات دیگر..) دقیقا زوایای دیگری از این مسأله مکشوف می شود.

اینکه امام علیه السلام در این مباحث، حقیقتا، به توجه دادن احتیاط در این مسأله و متذکر شدن این مطلب که قرآن کلام خدا است و غیر امامان علیهم السلام به تمامی ابعاد و لایه ها و مراحل قرآن احاطه ندارند، شکی نیست، اما از کجای این احادیث به دست آمده است که به هیچ وجه عالمان مسلمان، توان بهره مندی هیچ لایه ای از آیات الهی را ندارند؟

tuba;178779 نوشت:
برخورد من در برابر اين دو حديث كه حديث غدير متواتر است و حديث دوم مجهول، صرفا يك سوال از شما بوده است. اصلا بر فهم خودم متكي نشدم. از شما به عنوان كسي كه اين دو حديث را متعارض نمي‌دانيد، سوال كردم: چرا پيامبر به صراحت در روز غدير نفرمودند «به محكمات قرآن نظر كنيد و متشابهات آن را به محكماتش رد كنيد تا به حقايق برسيد»؟!!!

شما در واقع سوال نکردید، بلکه اول حکم صادر نمودید که این حدیث مخدوش و..، است و بعد سوال نمودید.

tuba;178779 نوشت:
سوال ديگر من از شما اينست كه چگونه و مستدل به كدام سندي حديث نقل شده از «عيون اخبارالرضا» را در جهت آيه‌ي شريفه‌ي سوره‌ي آل عمران مي‌دانيد؟ از كجا فهميديد كه معناي ظاهري آيه كه مي‌فرمايد محكمات ام الكتاب است، يعني اينكه مي‌توان برپايه‌ي اين معناي ظاهري، حديث وارد شده از «عيون ...» را تشريح كرد؟!! شما را مجددا به همان روايت نقل شده از امام محمدباقر عليه السلام رجوع مي‌دهم. امام عليه السلام به جابر جعفي مي‌فرمايد: «اي جابر، همانا قرآن داراي باطني است كه باطن آن نيز باطني دارد و داراي ظاهري است كه ظاهر آن نيز ظاهري دارد....» حال شما به همان ظاهر «ام الكتاب» بسنده كرده و ترجمه نموده‌ايد و نتيجه گرفته‌ايد كه چون ظاهر قرآن مي‌گويد «.... محكمات هن ام الكتاب ...» پس: روايت عيون به اين آيه برمي گردد؟!!!!

به دلیل اینکه، عترت وقرآن، لن یفترقا (عترت و قرآن، نه حدیث و قرآن)، و حدیث را به ظاهر قرآن عرضه کردم تا به حقیقت گفتارعترت که منشأ صدور این احادیث هستند، برسم، چرا که خود عترت چنین راهی را فرموده اند.

بله، قرآن قطعا چنین است که امام باقرعلیه السلام فرموده اند، اما با توجه به احادیث عرض و...، قطعا ظواهرو نصوص قرآن حجت است، به جهت اینکه مقداری با مشی علامه با تفسیر قرآن ایشان آشنا بشوید، عبارتی از ایشان به عرضتان می رسانم.

حضرت علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرمایند:

هذا الذی اوردناه من الکلام فی معنی المحکم و المتشابه و التأویل فیما مر، هو الذی یتحصل عن تدبر کلامه سبحانه، و یستفاد من المأثور من ایمه اهل البیت علیهم السلام.(المیزان ج3، ص30)

این مطالب همان است که در معنای محکم و متشابه و تأویل در گذشته آوردیم، و این مطالب از تدبر در کلام خدای سبحان حاصل و از نوشته های ایمه اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود.

tuba;178779 نوشت:
حال از شما سوال مي پرسم: اميرمومنان در روايت مشهور «سلوني قبل از تفقدوني» بعد از اينكه اصطلاحا، مبارز مي‌طلبد كه «آيا از شما كسي هست كه بداند در اين قرآن چه چيزي نازل شده است؟» مي فرمايد: «... اگر [به خاطر] يك آيه در قرآن نبود، تمام آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه اكنون به وقوع مي‌پيوندد و آنچه در آينده اتفاق خواهد افتاد به شما خبر مي‌دادم. و آن آيه اينست: "يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب - خداوند هرچه را بخوهد، محو و اثبات مي‌كند، و ام الكتاب نزد اوست." (امالي شيخ صدوق، ص 422) حال اگر به ظن و ترجمه‌ي لفظي شما، «ام الكتاب» همان محكمات باشد، بنابراين محكمات در قرآن آمده است و دليلي بر آن وجود ندارد كه امير عليه السلام حقايق مورد نظر را بيان نكند. حال سوال اينست كه ام الكتاب چيست كه حضرت مي فرمايد آن در نزد پروردگار عالميان است؟!!! آيا محكمات قرآن ام الكتاب است؟!!! روايت اينگونه بيان نمي‌كند....

عجبا، شما از این روایت امیرالمومنین علیه السلام در ام الکتاب آیه شریفه یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب، نتیجه گرفته اید که ام الکتاب در آیه شریفه سوره آل عمران، همان ام الکتابی است که نزد خدا است، شما از کجا فهمیدید این ام الکتاب با آن ام الکتاب یکی است؟ لابد متشابه در آیه شریفه سوره آل عمران هم با متشابه آیه شریفه سوره زمر(کتابا متشابها مثانی..(زمر 23))، یکی می گیرید، شاید می خواهید، یک تفسیر قرآن به قرآنی هم داشته باشید و ام الکتابهای آیات قرآن را ناظر به هم دانسته، معنا بفرمایید.

حقیقتا نیاز است که بنده حدیث شریفه را که اینجا خودتان آورده اید، متذکر بشوم که:
هيچ چيزاز تفسير قرآن به عقلهاي مردم دورتر نيست

tuba;178779 نوشت:
احاديث و روايت نقل شده در نوشته‌هاي قبلي از كدامين امامان بوده است؟ كدام امام فرمود كه پيامبر اكرم فرموده است: «هيچ چيز بيشتر از تفسير قرآن، از قلوب مردم دور نيست»؟!!! كدام امام فرمود: «اي جابر، هيچ چيز از تفسير قرآن به عقلهاي مردم دورتر نيست»؟!! اين فرمايشات صريح ائمه عليهم السلام در تاييد حديث غدير وارد شده و به دست ما رسيده است، حال شما مي فرماييد چرا ائمه عليهم السلام درباره ي قرآن و زوايا و پيچيدگي‌هاي آن چيزي نگفته‌اند؟!!!

بنده می گویم، چرا محکماتی را که پیامبر برای مردم لیست کرد، امام صادق و امام باقرعلیهما السلام، دوباره نگفتند، شما می گویی...

جوادی;178868 نوشت:
راستش هدف من اوایل قانع کردن شما بود.نه به دلیل رقابت.بلکه احساس کردم در حق خودتان وهمه علماجفا می کنید ودچار سوء تفاهم شده اید .اما حالا بحث به نظر من به جایی رسیده که دارد از حالت منطقی که من به آن خیلی اهمیت می دهم به صورت جدال درمی آید که قطعا بی فایده است.این بحث نیاز به داور دارد وگرنه به قول شما تا قیامت ادامه می یابد.من همچنان معتقدم شما نتوانستید یا نخواستید به سوالات من جواب بدهید.من هم مثل شما قانع نشدم .شما به بحث با بقیه ادامه بدهید.موفق باشید.

برخلاف شما كه هدفتان از اول قانع كردن من بوده است، من هيچگاه هدفم قانع كردن افراد نيست. فقط بحث است. در مباحثه امكان دارد گوشه‌اي از حقايق بيان شود و سپس در تحقيقات و مطالعات آينده‌ي طرفين نقش خود را ايفا كند.

لذا برد و باخت هدف نبوده است.
هيچگاه سعي نكردم توهيني كرده باشم. نه به شخصيت شما و نه به افكار شما. همچنين هيچگاه بحث به صورت جدالي درنيامد.

در هر صورت اميدوارم كه در سير مطالعاتتان به حقايق مطمئن تر و دقيقتري برسيد.
شما هم موفق و پيروز باشيد....

هشام;179154 نوشت:

شما در واقع سوال نکردید، بلکه اول حکم صادر نمودید که این حدیث مخدوش و..، است و بعد سوال نمودید.



جناب كارشناس محترم؛

من نسبت به روايت عيون شكي ندارم كه مجهول است. لذا دليلي بر سوال كردن آن ندارم. حال فرض را بر آن گرفتم كه به اعتقاد و بيان شما، اين روايت صحيح باشد.

سوال من از شما اين بود كه چرا پيامبر صريح و شفاف در روز غدير نفرمود در مواجهه با آيات متشابه قرآن، آنها را به محكمات كه به قول شما (كه تفسير قرآن نيز خوب مي‌دانيد!) «ام الكتاب» مي‌باشند، رجوع دهيد و مشكلاتتان را رفع كنيد.

به جاي اينكه هر دفعه از پاسخ گويي به اين سوال واضح طفره برويد، جواب را بدهيد.

هشام;179154 نوشت:
عجبا، شما از این روایت امیرالمومنین علیه السلام در ام الکتاب آیه شریفه یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب، نتیجه گرفته اید که ام الکتاب در آیه شریفه سوره آل عمران، همان ام الکتابی است که نزد خدا است، شما از کجا فهمیدید این ام الکتاب با آن ام الکتاب یکی است؟ لابد متشابه در آیه شریفه سوره آل عمران هم با متشابه آیه شریفه سوره زمر(کتابا متشابها مثانی..(زمر 23))، یکی می گیرید، شاید می خواهید، یک تفسیر قرآن به قرآنی هم داشته باشید و ام الکتابهای آیات قرآن را ناظر به هم دانسته، معنا بفرمایید.

حقیقتا نیاز است که بنده حدیث شریفه را که اینجا خودتان آورده اید، متذکر بشوم که:
هيچ چيزاز تفسير قرآن به عقلهاي مردمدورتر نيست

عجبا از شما كه فكر مي كنيد هر كجا در و تخته تان با هم جور در مي‌‌آيد مي‌توانيد استفاده بهينه از ظاهر آيات كنيد و آنجا كه مورد سوال قرار مي‌گيريد حاشا مي‌كنيد كه از كجا فهميديد چنين و چنان؟!!! فكر نمي‌كردم كه بايستي در اين زمينه تقليد از فهم شما را ملاك قرار دهم....

سوال شما آنقدر بي‌مايه است كه فقط در پاسخ آن بايد گفت از همانجا كه شما فهميديد اين چنين نيست. همين و بس....

هشام;179154 نوشت:
بنده می گویم، چرا محکماتی را که پیامبر برای مردم لیست کرد، امام صادق و امام باقرعلیهما السلام، دوباره نگفتند، شما می گویی...

بنده مي‌گويم امام باقر و جعفر صادق عليهما السلام صراحتا مي‌فرمايند هيچ چيزي از تفسير قرآن به قلوب و عقول مردم دورتر نيست. شما اين را نميپذيريد. دنبال اين هستيد كه چرا محكمات را مشخص نكردند؟!!!!

نسبت به اون چيزي كه بيان نشده بحث نكنيد كه مباحثه را به عالم توهم مي‌كشاند. درباره‌ي آن مطالبي كه به دست ما رسيده است صحبت بفرماييد جناب كارشناس ....

tuba;179296 نوشت:
من نسبت به روايت عيون شكي ندارم كه مجهول است. لذا دليلي بر سوال كردن آن ندارم. حال فرض را بر آن گرفتم كه به اعتقاد و بيان شما، اين روايت صحيح باشد. سوال من از شما اين بود كه چرا پيامبر صريح و شفاف در روز غدير نفرمود در مواجهه با آيات متشابه قرآن، آنها را به محكمات كه به قول شما (كه تفسير قرآن نيز خوب مي‌دانيد!) «ام الكتاب» مي‌باشند، رجوع دهيد و مشكلاتتان را رفع كنيد. به جاي اينكه هر دفعه از پاسخ گويي به اين سوال واضح طفره برويد، جواب را بدهيد.

باسمه تعالی، سلام بر شما

سرکار، چند بار باید جواب بدهم:Moteajeb!:

هشام;178653 نوشت:
مرحبا بر شما، شما نوشته بودید، حدیث عیون با حدیث غدیر معارض است، در حالی که هیچ تعارضی ندارند،تعارض این است که حدیث غدیر بگوید شما متشابهات قرآن را به محکمات بر نگردانید، که اگر چنین باشد، این می شود تعارض، شما می گویید چرا در حدیث نیامده است که متشابهات قرآن را به محکماتش رد کنید حال، چون حدیث غدیر با حدیث عیون متعارض و حدیث عیون مجهول است، پس قطعا حدیث غدیربا همان معنایی که من فهمیده ام صحیح است. این برخورد با احادیث یعنی چه؟

هشام;178653 نوشت:
بنده حدیث عیون را با توجه به آیه شریفه قرآن که محکمات را ام می داند، معنا کرده ام، حال بین دو فرض قابل طرح، (با توجه به آیه شریفه قرآن) یک فرض را(عدم تبعیت از متشابهاتی که به محکمات رد بشود) باطل و فرض دیگر را(با تأیید آیه شریفه) که در حدیث عیون آمده است تثبیت کرده ام (با توجه به اینکه حدیث غدیر هم در این خصوص ساکت است)، اینکه چرا پیامبر به رجوع متشابهات به محکمات اشاره نکرده، دلیل بر این است که این فرض باطل است؟ خوب این فرض هم همان رجوع به محکمات است که با توجه به آیه شریفه تثبیت می شود.(دقت کنید)

هشام;179154 نوشت:
کاملا روشن است که با رجوع به دیگر احادیث و روایات و آیات (مانند احادیث عرض وآیات دیگر..) دقیقا زوایای دیگری از این مسأله مکشوف می شود.

هشام;179154 نوشت:
به دلیل اینکه، عترت وقرآن، لن یفترقا (عترت و قرآن، نه حدیث و قرآن)، و حدیث را به ظاهر قرآن عرضه کردم تا به حقیقت گفتارعترت که منشأ صدور این احادیث هستند، برسم، چرا که خود عترت چنین راهی را فرموده اند. بله، قرآن قطعا چنین است که امام باقرعلیه السلام فرموده اند، اما با توجه به احادیث عرض و...، قطعا ظواهرو نصوص قرآن حجت است،

چرا شما وارد مباحث نمی شود؟ چرا آیات عرض و دلایل تدبر و تعقل در قرآن را معنا نمی فرمایید؟ آیا مقصود از ظواهر قرآن این است که شما ظاهر کلمه ام الکتاب در آیه شریفه یمحو الله مایشاء...، را با ظاهر ام الکتاب در سوره آل عمران یکی بگیرید؟

tuba;179296 نوشت:
عجبا از شما كه فكر مي كنيد هر كجا در و تخته تان با هم جور در مي‌‌آيد مي‌توانيد استفاده بهينه از ظاهر آيات كنيد و آنجا كه مورد سوال قرار مي‌گيريد حاشا مي‌كنيد كه از كجا فهميديد چنين و چنان؟!!! فكر نمي‌كردم كه بايستي در اين زمينه تقليد از فهم شما را ملاك قرار دهم.... سوال شما آنقدر بي‌مايه است كه فقط در پاسخ آن بايد گفت از همانجا كه شما فهميديد اين چنين نيست. همين و بس....

ببخشید، از این سخنان چنین برداشت می شود که باید، مقداری به عقب برگردیم، و در مورد معنای حجیت ظواهر، بحث کنیم، زیرا ظاهرا شما ظواهر را به معنای تشابه ظاهری گرفته اید.:Moteajeb!:

هشام;179332 نوشت:

چرا شما وارد مباحث نمی شود؟ چرا آیات عرض و دلایل تدبر و تعقل در قرآن را معنا نمی فرمایید؟ آیا مقصود از ظواهر قرآن این است که شما ظاهر کلمه ام الکتاب در آیه شریفه یمحو الله مایشاء...، را با ظاهر ام الکتاب در سوره آل عمران یکی بگیرید؟

ببخشید، از این سخنان چنین برداشت می شود که باید، مقداری به عقب برگردیم، و در مورد معنای حجیت ظواهر، بحث کنیم، زیرا ظاهرا شما ظواهر را به معنای تشابه ظاهری گرفته اید.:moteajeb!:

جناب كارشناس؛

نيازي به بحث در مورد حجيت ظواهر نيست. چرا كه هيچگاه مقصود از سوال در نوشته‌هاي قبلي مبني بر تشابه ظاهري «ام الكتاب» در دو عبارت جداگانه نبوده است.

سوال من اين بود:

بنا به روايت امام محمد باقر عليه السلام، باطن قرآن، باطني دارد و ظاهر آن ظاهري. ابتداي آيه بر امري دلالت دارد و انتهاي آن بر امري ديگر.

بر اين قول، نمي‌توان آنچه كه از واژه‌ي «ام الكتاب» برداشت مي‌شود به روايت نقل شده از عيون نسبت داد و گفت چون آيه‌ي شريفه‌ي سوره‌ي آل عمران مي فرمايد محكمات ام الكتاب است، پس با رد كردن متشابهات به محكمات كه ام الكتاب مي‌باشند، بتوان به تفسير متشابهات پرداخت.

سوال اينجاست كه شما با درنظر گرفتن روايت نقل شده، چگونه معناي ظاهري از «ام الكتاب» را درست فرض كرديد و به شرح و تفسير روايت عيون پرداختيد؟

روايت نقل شده از مولا علي عليه السلام در اين باره بود كه فهم و برداشت شما از «ام الكتاب» مي‌تواند نادرست باشد، زيرا در آيه‌ي ديگري از اين واژه به مفهوم ديگري استفاده شده است كه معلوم مي كند حقيقت «ام الكتاب» امر ديگريست.

مسلما، افعال و واژه‌ها در كاربردهايشان معنا پيدا مي كنند. افعال «كردن»، «شدن» و ... در زبان فارسي در جمله‌هاي مختلف معناي متفاوتي دارند. چه كسي مي‌تواند بر اين تفاوت صحه بگذارد؟ كسي كه تسلط به زبان فارسي داشته باشد و يا اينكه با فرهنگ فارسي اشنا باشد.

چه كسي مي‌تواند بر تفاوت «ام الكتاب» بودن در دو كاربرد متفاوت و چه بسا كاربردهاي گوناگون در قرآن سخن بگويد؟ كسي كه «من خوطب به» باشد. كسي كه مسلط به رمز و رموز و پيچيدگي‌هاي آن است.

در آيه‌ي شريفه‌ي «فاسئلو اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون»، امام عليه السلام براي «ذكر» معناي قرآن و يا پيامبر را بيان كرده‌اند كه «اهل الذكر» به بياني پيامبر و اهل بيت عليهم السلام هستند و به نقلي ديگر ائمه عليهم السلام.

حال آيا هر جا در قرآن «ذكر» بيان شده است مقصود قرآن است؟ مقصود پيامبر است؟

مي‌توان گفت كه اينچنين نباشد. اما چه كسي اين تفاوت را عيان ساخت؟ امام عليه السلام بود كه فرمود در اينجا «ذكر» به معناي قرآن و يا پيامبر است.

اين تفاوت‌ها را كسي مشخص مي‌كند كه به زبان قرآن مسلط باشد و همانطور كه عرض كردم همان مصداق واقعي «من خوطب به» باشد.

باسمه تعالی، سلام برشما

سرکار طوبی، روایت امام باقر علیه السلام نمی گوید، شما به هیچ حدی از فهم کتاب خدا دست نمی یابید، می گوید؟

روایت دیگر، مانند احادیث عرض و آیات دیگر که ما را دعوت به تدبر و تعقل در قرآن می کنند، به ما می فهمانند که ما می توانیم، به لایه هایی از قرآن دست بیابیم، تمام مراتب و لایه های قرآن نزد معصومین علیهم السلام اجمعین هست، درست، اما بدون شک ما هم می توانیم با شرایط و ضوابط به زوایایی از این معانی برسیم.

حال، محکم و متشابه در آیات سوره آل عمران، غیر از محکم و متشابه در آیات دیگر است، در اینجا بخشی از آیات محکم است، و بخشی متشابه بخلاف جایی که جمیع کتاب را محکم می داند مانند کتاب احکمت آیاته...، ومتشابهی که وصف جمیع کتاب قرار گرفته است مانند، کتابا متشابها مثانی..(زمر 23)

پس در اینجا محکمات که شامل بخشی از کتاب است نه همه کتاب، ام الکتاب هستند، ام الکتاب همان اصول کتاب هستند که رجوع می کند به سمت آنها دیگر آیات که ام نیستند. حال آیات متشابهی که در مقابل محکمات هستند همان آیاتی هستند که کسانی که در قلوبشان زیغ است و به دنبال فتنه انگیزی و تأویل هستند برای اهداف خودشان به دنبال آنها هستند، این مطلب دلالت دارد بر اینکه مراد و مقصود در چنین آیه هایی با تردید همراه است و مانند آیات محکم نیستند، در مطالب گذشته هم عرض کردم، علامه طباطبایی در خصوص برداشتشان از این آیه شریفه می فرمایند:

هذا الذی اوردناه من الکلام فی معنی المحکم و المتشابه و التأویل فیما مر، هو الذی یتحصل عن تدبر کلامه سبحانه، و یستفاد من المأثور من ایمه اهل البیت علیهم السلام.(المیزان ج3، ص30)

پس ظاهر آیه ای که امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند، با این آیه سوره آل عمران، متفاوت است، و باید توجه بشود که ما در احادیث مورد بحث، باید به آیاتی مراجعه کرده و احادیث را عرضه بداریم که هم سنخ این احادیث هستند، نه آیاتی که ارتباطی به این احادیث ندارند.
در مورد کلمه ذکر هم در آیات شریفه، می توان با تأمل به معنای ظاهری آنها حقیقتا پی برد.

حال نکته دیگر، این چند حدیث را زیاد تکرار کرده و می کنید:

امام باقر علیه السلام می فرماید:

یا جابر ان للقرآن بطنا و للبطن بطنا و له ظهر و للظهر ظهر، یا جابر لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، ان الآیه یکون اولها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

انما یعرف القرآن من خوطب به.

با توجه به اینکه یک بار به مسأله سند حدیث از ما ایراد گرفتید، در حالی که به نظر ما مسأله فقه الحدیث در شناخت احادیث، بسیار مهم است و با توجه به احادیث عرض می توان به صحت خیلی احادیث پی برد، و به نظر ما (چنانچه بارها توضیح داده ایم)، این احادیث هیچ منافات و تعارضی با مطالب احادیث دیگر(مانند حدیث عیون) و مطالب ما ندارد، از جهت سندی لطفا این احادیث مورد بحث خودتان هم بررسی کرده و صحت سندشان را اثبات بفرمایید.

جناب كارشناس محترم؛


همانطور كه در نوشته‌هاي قبلي نيز بيان كردم و البته در تاييد فرمايشات شما، بحث مربوط به فقه الحديث را صحه گذاردم و قبول كردم. مسلما آنچه كه در طول تاريخ بر روايات ما رفته است، نياز به بحث و مباحثه فراوان دارد. از اين رو، علما و قدما فاكتورهايي را براي تشخيص حديث صحيح از ناصحيح قرار داده‌اند، كه در آن نوشتار از سوي شما بيان شد. از اين‌رو، آنچه كه به عنوان اشكال نسبت به روايت نقل شده از كتاب عيون بيان شد، دقيقا مطابق با همين فقه الحديث است. در آن روايت، هم در بحث رجال جاي اشكال وجود دارد و هم در بحث متن حديث. آنچه كه در متن حديث است با آنچه كه در ساير روايات بيان شده است در تضاد آشكار مي‌باشد. از اين‌رو، عنوان شد كه نمي‌توان صرفا به يك روايت و آن هم با اين تفسير و توضيح و به استناد اينكه اين روايت مي‌تواند تفسير يكي از آيات قرآني باشد، پس صحيح و مورد استفاده است.!!


روايات نقل شده در نوشته‌هاي قبلي نيز از اين قاعده مستثني نمي‌باشند. چه بسا در بحث رجالي آنها جاي بحث باشد ولي متن روايات با روايات وارد شده‌ي ديگر در يك راستا مي‌باشد و از اين‌رو، از عبارت «متظافر» براي آنها استفاده مي‌گردد. يعني با نگاهي جمعي به روايات در اين موضوع و همچنين بحث و جايگاه امامت و شئوونات امامان عليهم السلام، مي‌توان به معمول عليه بودن يا نبودن روايات پي برد.


از سوي ديگر، سفارش ائمه عليهم السلام مبني بر رجوع به قرآن صرفا محدود به چند حديث عرضه است در صورتيكه روايات متعددي درباره‌ي نهي از رجوع به قرآن بدون مبين وارد شده است.


سوال اينجاست كه چرا اقاياني كه به استناد همين چند حديث عرضه، جواز بر تفسير گرفته‌اند، روايات ديگر را مجهول و مرسل دانسته و بي‌اعتبار؟


علي‌بن مسيّب از امام علي‌بن موسي الرّضا عليه السيلام مي‌پرسد:

«راه من دور است و نمي‌توانم هميشه به حضور شما شرفياب شوم. معالم دين خود را از چه كسي بگيرم؟»


امام عليه السلام نمي‌فرمايند از قرآن بگير كه «تبيان كلّ شيء» است. بلكه مي‌فرمايند:

«از زكريّابن آدم بگير كه امين دين و دنياست» (مستدرك الوسائل، ج17، ص313، ح8.)

و يا

عبدالله‌بن ابي‌يعفور مي‌گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: من نمي‌توانم در تمام ساعات، شما را ملاقات كنم چون آمدن نزد شما برايم ممكن نيست. و افرادي از دوستانمان نزد من مي‌آيند و از من سؤال مي‌پرسند. من هم جواب همة آنچه كه آنان مي‌پرسند را ندارم. ـ چكار كنم ـ ؟ امام عليه السلام فرمود: چه چيز مانع مي‌شود كه به محمّدبن مسلم ثقفي رجوع كني؟ او از پدرم ـ حديث ـ شنيده، و نزد او موجّه، و مورد رضايت او بوده است.» (مستدرك الوسائل، ج17، ص314، ح11.)


آن حضرت به ابن ابي‌يعفور نفرمود به قرآن مراجعه كن كه تبيان كلّ شيء است. بلكه او را به محمّدبن مسلم ثقفي ارجاع داد. با اينكه ابن ابي‌يعفور از اصحاب امام عليه السلام بوده و قطعاً نزد آن حضرت علوم فراواني از قرآن آموخته بود.


و نيز وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام ابن عبّاس را براي احتجاج نزد خوارج گسيل داشت، به او فرمود:

«با آنان به قرآن احتجاج نكن. زيرا قرآن وجوه مختلفي دارد تو چيزي مي‌گويي و آنان هم چيزي مي‌گويند. ولي با سنّت با آنان احتجاج كن كه هيچ راه فراري از آن نمي‌يابند».


نگاه جامع به اين روايات، همان بحث متظافر بودن روايات را مطرح مي‌كند كه روايات متعددي در راستاي هم و در جهت تاييد يكديگر وارد شده‌اند كه يك مفهوم را مي‌رسانند.


همانطور كه در نوشته‌هاي گذشته نيز متذكر شدم، هيچگاه مخالف تعقل و تدبر در آيات قرآن نبوده و نيستم. شما مي‌توانيد از آنچه كه در قرآن بيان شده اعم از قصص و اخلاقيات، توضيحاتي را ارائه دهيد. اما هيچكدام اينها تفسير كتاب خدا نيست. صرفا توضيح و برداشت شخصي شما از يك جمله‌ي عربيست. هيچ سنخيتي بين كلام شما و آنچه كه خداي تبارك و تعالي اراده كرده است وجود ندارد. حال چه بسا شما به نكات ظريف و جالبي نيز دسترسي پيدا كنيد. اما اين صرفا برداشت شخص شما از يك جمله‌ي عربي بوده و هيچگاه تفسير و واقعيت آيه‌ي مورد نظر را به اثبات نمي‌رساند.

tuba;179916 نوشت:
همانطور كه در نوشته‌هاي قبلي نيز بيان كردم و البته در تاييد فرمايشات شما، بحث مربوط به فقه الحديث را صحه گذاردم و قبول كردم. مسلما آنچه كه در طول تاريخ بر روايات ما رفته است، نياز به بحث و مباحثه فراوان دارد. از اين رو، علما و قدما فاكتورهايي را براي تشخيص حديث صحيح از ناصحيح قرار داده‌اند، كه در آن نوشتار از سوي شما بيان شد. از اين‌رو، آنچه كه به عنوان اشكال نسبت به روايت نقل شده از كتاب عيون بيان شد، دقيقا مطابق با همين فقه الحديث است. در آن روايت، هم در بحث رجال جاي اشكال وجود دارد و هم در بحث متن حديث. آنچه كه در متن حديث است با آنچه كه در ساير روايات بيان شده است در تضاد آشكار مي‌باشد. از اين‌رو، عنوان شد كه نمي‌توان صرفا به يك روايت و آن هم با اين تفسير و توضيح و به استناد اينكه اين روايت مي‌تواند تفسير يكي از آيات قرآني باشد، پس صحيح و مورد استفاده است.!! روايات نقل شده در نوشته‌هاي قبلي نيز از اين قاعده مستثني نمي‌باشند. چه بسا در بحث رجالي آنها جاي بحث باشد ولي متن روايات با روايات وارد شده‌ي ديگر در يك راستا مي‌باشد و از اين‌رو، از عبارت «متظافر» براي آنها استفاده مي‌گردد. يعني با نگاهي جمعي به روايات در اين موضوع و همچنين بحث و جايگاه امامت و شئوونات امامان عليهم السلام، مي‌توان به معمول عليه بودن يا نبودن روايات پي برد. از سوي ديگر، سفارش ائمه عليهم السلام مبني بر رجوع به قرآن صرفا محدود به چند حديث عرضه است در صورتيكه روايات متعددي درباره‌ي نهي از رجوع به قرآن بدون مبين وارد شده است.

باسمه تعالی، سلام برشما

سرکار طوبی، فراموش نکنیم، حقیقتا باید هدف از مباحثه، (از جانب بنده و شما)، رسیدن به حقیقت باشد و از خدا می خواهم ما را از مجادله های بی ثمر دور نگه دارد.

شما می فرمایید، مطابق دلایل قطعی وارد شده از ناحیه اهل بیت علیهم السلام، ما نباید وارد مرحله تفسیر بشویم، زیرا، قرآن لایه های متعددی دارد، پیچیدگی های آن زیاد است و امکان دسترسی به هیچ لایه ای از آیات الهی برای ما ممکن نیست؛ احادیث در این زمینه که ما را منع نموده متظافر و قطعی است.

سوال: احادیث در چه معنایی، متظافر و قطعی است؟ آیا برداشت شما از احادیث، قطعی است؟

شما بعد از تمام توضیحات و ادله ما درخصوص حدیث عیون، نوشته اید:

آنچه كه در متن حديث است با آنچه كه در ساير روايات بيان شده است در تضاد آشكارمي‌باشد.


آیا تضاد آشکاری که شما ادعا می کنید، همان سوالاتی بود که مطرح فرمودید، که مثلا چرا در حدیث غدیر نگفته که متشابهات را به محکمات، برگردانید؟

ظاهرا مقصود شما ازتضاد آشکار این است که این احادیث، به هیچ وجه، قابل جمع نیستند.

آیا واقعا این احادیث قابل جمع نیستند؟

به نظر ما، با توضیحات و ادله ای که عرض کردیم، هیچ تضاد آشکار و غیر آشکاری بین این احادیث وجود ندارد.

در مباحث گذشته ما، ذکر شد، محکمات ام الکتاب است، و این دقیقا همان معنای روایت عیون است، با همان توضیحات و تفصیلاتی که عرض شد، شما در پست های قبلی نوشته بودید:

حال اگر به ظن و ترجمه‌ي لفظي شما، «ام الكتاب» همانمحكمات باشد، بنابراين محكمات در قرآن آمده است و دليلي بر آن وجود ندارد كه اميرعليه السلام حقايق مورد نظر را بيان نكند.

حال سوال اينستكه ام الكتاب چيست كه حضرت مي فرمايد آن در نزد پروردگار عالمياناست؟!!!
آيا محكمات قرآن ام الكتاب است؟!!! روايت اينگونه بياننمي‌كند....

خوب، روایت می گوید، محکمات ام الکتاب نیست؟ یعنی آیه شریفه سوره آل عمران، می گوید، محکمات ام الکتاب است، اما (به زعم شما) حضرت امیرعلیه السلام می فرماید، محکمات، ام الکتاب نیست؟ (زیرا، محکماتی که ام الکتاب است نزد خداست)

از طرفی، در حدیث غدیر، آمده است:

مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَى مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَ...مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 61)


از طرف دیگر به قول شما، حضرت امیرعلیه السلام گفته است، ام الکتاب، نزد خدا است،(در حالی که حضرت امیر نگفته است که ام الکتاب نزد خدا است، بلکه خود قرآن گفته است) در حدیث غدیر آمده است، در قرآن تدبر کنید، و آیات قرآن را بفهمید و نظر به محکماتی کنید که نزد خدا است؟

بنده حقیقتا، متوجه نمی شوم، چرا این همه آیات و احادیث را چند حدیث عرضه، معرفی می کنیم، اما برداشت نامعلوم و مبهم خودمان را متظافر و قطعی می دانیم؟

tuba;179916 نوشت:
سوال اينجاست كه چرا اقاياني كه به استناد همين چند حديث عرضه، جواز بر تفسير گرفته‌اند، روايات ديگر را مجهول و مرسل دانسته و بي‌اعتبار؟

عبارت مبهم است، واضح و روشن بفرمایید، کدام روایات دیگر؟ کدام آقایان؟ دقیقا بفرمایید چه گفته اند؟
tuba;179916 نوشت:
علي‌بن مسيّب از امام علي‌بن موسي الرّضا عليه السيلام مي‌پرسد: «راه من دور است و نمي‌توانم هميشه به حضور شما شرفياب شوم. معالم دين خود را از چه كسي بگيرم؟» امام عليه السلام نمي‌فرمايند از قرآن بگير كه «تبيان كلّ شيء» است. بلكه مي‌فرمايند: «از زكريّابن آدم بگير كه امين دين و دنياست» (مستدرك الوسائل، ج17، ص313، ح8.) و يا عبدالله‌بن ابي‌يعفور مي‌گويد: «به امام صادق عليه السلام عرض كردم: من نمي‌توانم در تمام ساعات، شما را ملاقات كنم چون آمدن نزد شما برايم ممكن نيست. و افرادي از دوستانمان نزد من مي‌آيند و از من سؤال مي‌پرسند. من هم جواب همة آنچه كه آنان مي‌پرسند را ندارم. ـ چكار كنم ـ ؟ امام عليه السلام فرمود: چه چيز مانع مي‌شود كه به محمّدبن مسلم ثقفي رجوع كني؟ او از پدرم ـ حديث ـ شنيده، و نزد او موجّه، و مورد رضايت او بوده است.» (مستدرك الوسائل، ج17، ص314، ح11.) آن حضرت به ابن ابي‌يعفور نفرمود به قرآن مراجعه كن كه تبيان كلّ شيء است. بلكه او را به محمّدبن مسلم ثقفي ارجاع داد. با اينكه ابن ابي‌يعفور از اصحاب امام عليه السلام بوده و قطعاً نزد آن حضرت علوم فراواني از قرآن آموخته بود. و نيز وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام ابن عبّاس را براي احتجاج نزد خوارج گسيل داشت، به او فرمود: «با آنان به قرآن احتجاج نكن. زيرا قرآن وجوه مختلفي دارد تو چيزي مي‌گويي و آنان هم چيزي مي‌گويند. ولي با سنّت با آنان احتجاج كن كه هيچ راه فراري از آن نمي‌يابند». نگاه جامع به اين روايات، همان بحث متظافر بودن روايات را مطرح مي‌كند كه روايات متعددي در راستاي هم و در جهت تاييد يكديگر وارد شده‌اند كه يك مفهوم را مي‌رسانند.

در روایات گفته اند به علماء مراجعه کنید، پس تفسیر قرآن جایز نیست؟ خوب، روایات دیگر و...، وظایف عالمان دینی را در استخراج معارف و احکام بیان نموده است، این روایات چه ارتباطی به موضوع تفسیر دارد؟ چه کسی گفته مفسرین غیر معصوم، تمام لایه های قرآن و مراتب قرآن را می توانند تفسیر کنند؟

کدام مفسر، از آیات الهی احکام نماز را استخراج کرده است؟ کدام مفسر، مدعی این بوده است، که تمام فروعات فقهی را ، می توان از آیات قرآن استخراج کرد؟

هشام;180377 نوشت:

سرکار طوبی، فراموش نکنیم، حقیقتا باید هدف از مباحثه، (از جانب بنده و شما)، رسیدن به حقیقت باشد و از خدا می خواهم ما را از مجادله های بی ثمر دور نگه دارد.

جناب كارشناس، از ابتداي بحث نيز هدف بر همين بوده و همچنان بر همين اساس مي‌باشد. به جناب جوادي نيز عرض كردم كه هدف از اين مباحثات هيچگاه برد و باخت نيست. هدف از دور خارج كردن طرف مقابل نيست. هم من مسلمان هستم و هم شما، منتها در يك موضوع اختلاف نظر داريم كه نهايت اين مباحث ما را در مطالعات آينده‌مان دقيق‌تر مي كند. چه بسا بتواند با توجه به دوري از هرگونه تعصب و دگم انديشي، حقيقت را بهتر و آسوده‌تر پذيرا باشيم. انشاا...

هشام;180377 نوشت:
شما می فرمایید، مطابق دلایل قطعی وارد شده از ناحیه اهل بیت علیهم السلام، ما نباید وارد مرحله تفسیر بشویم، زیرا، قرآن لایه های متعددی دارد، پیچیدگی های آن زیاد است و امکان دسترسی به هیچ لایه ای از آیات الهی برای ما ممکن نیست؛ احادیث در این زمینه که ما را منع نموده متظافر و قطعی است.

سوال: احادیث در چه معنایی، متظافر و قطعی است؟ آیا برداشت شما از احادیث، قطعی است؟

شما بعد از تمام توضیحات و ادله ما درخصوص حدیث عیون، نوشته اید:

آنچه كه در متن حديث است با آنچه كه در ساير روايات بيان شده است در تضاد آشكار مي‌باشد.

آیا تضاد آشکاری که شما ادعا می کنید، همان سوالاتی بود که مطرح فرمودید، که مثلا چرا در حدیث غدیر نگفته که متشابهات را به محکمات، برگردانید؟

ظاهرا مقصود شما ازتضاد آشکار این است که این احادیث، به هیچ وجه، قابل جمع نیستند.

آیا واقعا این احادیث قابل جمع نیستند؟

به نظر ما، با توضیحات و ادله ای که عرض کردیم، هیچ تضاد آشکار و غیر آشکاری بین این احادیث وجود ندارد.

به علت گذر زمان و كثرت احاديث و روايات و همچنين در نظر گرفتن شرايط زماني پاسخ ائمه عليهم السلام به راويان گوناگون، گونه‌هاي مختلفي از احاديث موجود است. لذا با يك حديث و روايت هيچگاه به قضاوت نمي‌نشينيم. مگر در مسائلي كلي و اصولي كه به علت تعدد روايات صريح و روشن مانند ولايت ائمه عليهم السلام اين قطعيت براي ما يقين شده و روايات آن از متظافر به متواتر رسيده و جاي هيچ خدشه‌اي بر آن نمي‌باشد.

روايت نقل شده از عيون و يا روايات مشابه آن، كه تحت عنوان روايات عرضه بيان شده است نيز از اين قاعده مستثني نيست. قاعده‌ي كلي كاملا مشخص است. تعدد روايات و احاديث ذيل بحث تفسير قرآن امر بر پرهيز تفسير آيات الهي مي دهد و حال بايستي با عنايت به «فقه الحديث» بررسي كرد كه اين احاديث چگونه قابل تعبير و تفسير است.

در همان روايت نقل شده از عيون نيز در ادامه ي رد آيات متشابه به آيات محكم، مي‌فرمايد كه احاديث ما اهل بيت نيز محكم و متشابه دارد و بايد متشابهات را به محكمات آن رجوع دهيد:

ان في اخبارنا متشابها كمتشابه القرآن و محكما كمحكم القرآن، فردوا متشابهها الي محكمها و لا تتبعوا متشابهها دون محكمها فتضلوا.

بنابراين تصلب در آراء بر اين امر هيچگاه وجود نداشته است. آنچه كه در بحث مطرح است نگاه جمعي به روايات در اين باب است كه قطع به پرهيز از تفسير به رأي را به اثبات مي رساند.

همانطور كه عرض كردم، شما به عنوان يك انسان مسلمان مي‌توانيد با نگاه به قرآن چه بسا به نكات ظريفي نيز دست يابيد. اما در اينكه اين همان اراده ي حضرت باريتعالي باشد، اعتباري نيست و اينكه منظور آيه‌ي شريفه همان باشد و يا اينكه حتي يكي از وجوه آن باشد كه مقصود است، باز هم اعتباري ندارد..

هشام;180377 نوشت:
در مباحث گذشته ما، ذکر شد، محکمات ام الکتاب است، و این دقیقا همان معنای روایت عیون است، با همان توضیحات و تفصیلاتی که عرض شد، شما در پست های قبلی نوشته بودید:

حال اگر به ظن و ترجمه‌ي لفظي شما، «ام الكتاب» همانمحكمات باشد، بنابراين محكمات در قرآن آمده است و دليلي بر آن وجود ندارد كه اميرعليه السلام حقايق مورد نظر را بيان نكند.

حال سوال اينستكه ام الكتاب چيست كه حضرت مي فرمايد آن در نزد پروردگار عالمياناست؟!!!
آيا محكمات قرآن ام الكتاب است؟!!! روايت اينگونه بياننمي‌كند....

خوب، روایت می گوید، محکمات ام الکتاب نیست؟ یعنی آیه شریفه سوره آل عمران، می گوید، محکمات ام الکتاب است، اما (به زعم شما) حضرت امیرعلیه السلام می فرماید، محکمات، ام الکتاب نیست؟ (زیرا، محکماتی که ام الکتاب است نزد خداست)

از طرفی، در حدیث غدیر، آمده است:

مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا إِلَى مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَ...مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي هُمُ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ فَكُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 61)

از طرف دیگر به قول شما، حضرت امیرعلیه السلام گفته است، ام الکتاب، نزد خدا است،(در حالی که حضرت امیر نگفته است که ام الکتاب نزد خدا است، بلکه خود قرآن گفته است) در حدیث غدیر آمده است، در قرآن تدبر کنید، و آیات قرآن را بفهمید و نظر به محکماتی کنید که نزد خدا است؟



من كي قبول كردم كه محكمات ام الكتاب هستند كه حال پاسخ دهم پيامبر چگونه به ام الكتابي كه در نزد خداوند است دستور به نظر داده است؟!!

شما فرموديد كه آيه‌ي شريفه‌ي سوره‌ي آل عمران مي‌گويد محكمات ام الكتاب هستند. از اينجا روايت عيون را به اين آيه عرضه داشتيد و اثبات كرديد كه روايت معتبر است و از اينجا جوازي براي تفسير و يا برداشت‌هاي شخصي از آيات را ارائه مي‌كنيد.

ايراد من همينجا بود كه با توجه به روايات و احاديث ديگري كه ذيل توصيف قرآن بيان شده است كه ابتداي آن به امري دلالت دارد و انتهاي آن به امر ديگري و اينكه قرآن پيچيدگي‌ها و رمز و رموزي دارد كه علم آن در اختيار كسي نيست جز آنكه خدا به آن علمش را داده باشد كه اشاره به پيامبر و ائمه عليهم السلام دارد، لذا اينكه ام الكتاب منظور چيست و آنكه در آيه‌ي «يمحوالله ...» بيان شده است تفاوت با اين ام الكتاب مي كند يا نمي كند، همه‌ي اينها به بيان قطعي نمي رساند كه روايت عيون را بتوان به آيه‌ي سوره‌ي آل عمران عرضه كرد.


شما همين تفاوت را توضيح دهيد. از يك طرف آيه‌ي سوره‌ي آل عمران مي‌فرمايد كه محكمات «ام الكتاب» است. از سوي ديگر آيه‌ي شريفه مي‌فرمايد «ام الكتاب» نزد خداست.

هشام;180377 نوشت:
در روایات گفته اند به علماء مراجعه کنید، پس تفسیر قرآن جایز نیست؟ خوب، روایات دیگر و...، وظایف عالمان دینی را در استخراج معارف و احکام بیان نموده است، این روایات چه ارتباطی به موضوع تفسیر دارد؟ چه کسی گفته مفسرین غیر معصوم، تمام لایه های قرآن و مراتب قرآن را می توانند تفسیر کنند؟

هدف از روايات نقل شده اين بوده است كه امام عليه السلام به پاسخ كننده نمي‌گويد به قرآن نظر كن. بلكه صراحتا وي را به نزد يكي از صحابي معتبر مي‌فرستد و سفارش مي كند كه سوالات خود و اخبار ما را از وي جويا شو. در حاليكه خود راوي مورد نظر از صحابي معتبر است و چه بسا احاديث و معارف ديني و قرآني كثيري را از محضر امام عليه السلام دريافت كرده است. اما حضرت وي را به شخص معتبر ديگري معرفي مي كند كه اخبار ما را از طريق وي جويا شو.

اين مباحث همان فقه الحديث است كه عرض كردم. يعني با توجه و عنايت به تمامي روايات و احاديث كه به طور مستقيم و غيرمستقيم بر موضوعي وارد شده‌اند، مي‌توان بر متظافر بودن يك امر و دسته‌اي از روايات دلالت داشته باشد و به آن اعتبار ببخشد.

هشام;180377 نوشت:
کدام مفسر، از آیات الهی احکام نماز را استخراج کرده است؟ کدام مفسر، مدعی این بوده است، که تمام فروعات فقهی را ، می توان از آیات قرآن استخراج کرد؟

هيچ مفسري در طول تاريخ چنين ادعايي نداشته است. و بهتر است كه بگويم جرأت چنين ادعايي را نداشته است.

اما سوال من اين بود، كساني كه مدعي تفسير هستند و مي‌توانند پرده‌اي از وجوه آيات را عيان كنند و بگويند مقصود از اين آيه چيست، بنا به روايت نقل شده كه آنچه كه از ما براي شما رسيده است بخواهيد تا از قرآن برايتان سندش را ارائه دهيم (نقل به مضمون) بايستي بتوانند يكي از اين مسائل را بيان كنند كه فلان حديث و يا حتي دستور اخلاقي و يا حتي پزشكي و .... كه از ائمه عليهم السلام رسيده است، از قرآن دليلش را بياورند.

اينكه صغري - كبري بچينند و بگويند كه ما اينگونه مي‌فهميم نشد بيان كتاب خدا. اگر اينگونه باشد كه چه بسا من بهتر از اين آقايون بتوانم از قرآن هزار و يك نكته استخراج كنم و حتي در تضاد و در تقابل با عرائض آقايون. اما هيچگاه هدف از نزول ايات اين تقابل و تضاد نبوده است كه اگر اينگونه باشد بيشتر مسير ضلال را طي مي‌كند تا راه هدايت را.

موضوع قفل شده است