جمع بندی زمان ازدواج

تب‌های اولیه

140 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Ṃᾄʀẓἷἔ;621755 نوشت:
من میگم حتما این تاپیک رو بزن چون سوال خیلی از دوستان اینجا همینه

البته من با اینکه خدا دوستمون داره که نمیده موافقم ولی با اینکه جام بلا رو واسه همین می ریزه نه، چون دوستمون داره به صلاحمون نمی دونه بده فعلا

البته امیدوارم همه ی دوستان اینجا خیلی زود به خواسته هاشون برسن

ولی یکی مثل من دیگه مطمئنه خدا هیچ وقت بهش نخواهد داد خواستشو، ولی همه جوره بهم ثابت کرده که صلاحم توش نبوده

هنوزم بعضی وقتا دلم یکم میگیره ولی خدا خیلی زود دوباره یادم میاره که به صلاحت نبوده و نیست

(حرفام رو روی نصیحت نزاریا درد و دل خواهرانست)

گاهی باید چندسال یا چندین سال بگذره تا یه چیزایی به آدم ثابت بشه، حکمت اصلیش رو فقط خدا می دونه

ولی من در مورد خودم مقصر رو واقعا خودم می دونم، البته برا همه این فکر رو نمی کنم چون واقعا بعضیا تو بوجود اومدن مشکلاشون هیچ نقشی نداشتن

ان شاء الله خدا دست هممون رو بگیره

مرضیه فک کنم از همه بهتر توی این سایت منو شناخته باشی

اینکه چقدر یه بحث ممکنه اذیتم کنه و بره رو مخم و تپش قلبمو زیاد کنه که تا مرز سکته برم

واسه همین میترسم این تاپیک رو بزنم

میترسم جوابای بچه ها اذیتم کنه

میترسم کارشناسا چکشی جواب بدن و بیشتر نمک بشه رو زخمم

البته بنده خدا جناب مسلم و جناب سجاد که تا حالا جواب سوالای منو دادن خیلی خیلی مظلوم و منعطف و منصف بودن Fool واقعن خودم دلم سوخت براشون:khandeh!:

Miss Chadoriii;621756 نوشت:
حالا ازدواج به کنار

توی زندگیتم خدا قشنگ میاد آنالیز میکنه ببینه از چی از همه بیشتر میترسی ... دقیقن همون بلا رو سرت میاره

میاد میگرده ریز به ریز زندگیتو ببینه چیو بیشتر دوس داری ... دقیقن همونو ازت میگیره

Fool

من که عین چی از خدا میترسم Fool

الانم که اینا رو نوشتم شونصد دفه تو دلم گفتم به قرآن منظورم ناشکری نیس که نکنه یه بلای جدید سرم بیاره

سلام میس چادری ...
چند وقت پیش من داشتم با آقای بی نشان صحبت میکردم ...
من از ایشون مطالب خیلی زیادی رو یاد گرفتم و پستاشون واقعا رویه من تاثیر گذاشته ....

ایشون امضا جالبی دارند که به قدرت روح و درک واقعیت اشاره میکنند ... بگذریم ...

سخنی که من از ایشون یاد گرفتم ... با این مضمون که بالاتر از سیاهی که دیگه رنگی نیست ... و خودم هم اون رو بسطش دادم و اینجوری شد ...

اینقدر ها هم که میگن خدا خیر الماکرین ( مکار ترین موجود ) نیست

چون اینقدر نعمت ها رو میگیره ... و اینقدر آدم رو آتیش میزنه ... که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره ... که بترسه ... اونم میزنه به سیم آخر و از هیچ چیز ( تاکید میکنم هیچ چیز ) نمیترسه ...

و اون زمان هست که آدم قوت روح پیدا میکنه ...

تو هنوز میترسی ... ولی هیچ بلایی نمیتونه سره من دربیاره ... تنها کاری که میتونه بکنه اینه که منو بکشه ...

میخواد خونمو آتیش بزنه ... خونه ندارم .
میخواد پدر و مادرم رو بگیره ... فوت شدن .
میخواد ماشینم رو دزد ببره ... ماشین ندارم .
میخواد منو به عشقم نرسونه ... نرسوند .
میخواد علیلم کنه ... خودم رو میکشم .
به همین راحتی ...

اینجاست که میفهمی خدا اونقدر ها هم که میگن توانا نیست ... و زورش به هر چیزی نمیرسه ...

Miss Chadoriii;621756 نوشت:
میاد میگرده ریز به ریز زندگیتو ببینه چیو بیشتر دوس داری ... دقیقن همونو ازت میگیره

من یه زمانی شده بود دقیقا به هرچی امید داشتم خدا ازم می گرفت، هرچقدر بیشتر برای رسیدن به اون چیز شوق داشتم همون قدر بدتر بهش نمی رسیدم

یعنی هرچیزی که فکرشو می کردم بهش میرسم رو دیگه تو دلم می گفتم منتظر بدتر از دفعه قبلی باش ولی بازم ته دلم امید داشتم که می رسم(یعنی می خوام بگم تلقینی نبود واقعا بهش نمی رسیدم)

حتی به کوچیکترین چیزی که خوشحالم می کردا

تا اینکه بزرگترین آرزوی زندگیم رو ازم گرفت

از همون موقع من عاشقش شدم (اولش نه ها! اووووووووووووووووف خیلی سخت بود، وصف نشدنی بود) ولی کم کم عاشقش شدم یعنی عشق خودش رو آورد تو وجودم

و الان خوشحالم که به هیچ کدوم از اون خواسته هام نرسیدم

اینی که می گم بعد یه دوران چندساله ی وحشتناک بهش رسیدما، نه اینکه نفسم از جای گرم بلند شه

اگه اون اتفاقا نیفتاده بود شاید من اصلا دلیل خلق شدنم رو نمی فهمیدم، شاید این راهی که خدا الان بهم نشون داده رو هیچ وقت پیدا نمی کردم

من خیلی دلم می خواد تجربم رو در اختیار دوستای اینجا بزارم ولی خب می فهمم که این حرفا تا خود آدم درک نکنه چندان تاثیری نخواهد داشت

من همون موقعی که به این نتیجه رسیده بودم خدا اصلا منو نمی بینه، دوست داشتنش رو با گرفتن تمام آرزوهای ریز و درشتم و شاید بزرگترین آرزوی زندگیم بهم نشون داد

کاش بچه های اینجا قبل اینکه به تجربه من برسن بهشون ثابت بشه خدا دوسشون داره:hey:

Miss Chadoriii;621757 نوشت:
جناب سجاد

واقعا اگه به من بگن یکی از بهترین کارشناسای اینجا رو معرفی کن من حتما اول ایشون رو اسم می برم

البته خیلیای دیگه هستن ولی ایشون واقعا بزرگوارن

Ṃᾄʀẓἷἔ;621764 نوشت:
واقعا اگه به من بگن یکی از بهترین کارشناسای اینجا رو معرفی کن من حتما اول ایشون رو اسم می برم

البته خیلیای دیگه هستن ولی ایشون واقعا بزرگوارن

دقیقن

من هر بار اسم ایشونو تو سایت میبینم ... حرفاشونو میخونم ... همش از خودم و حرفام هی شرمنده میشم هی شرمتده میشم Fool

کاش یه تاپیک بود مخصوص تشکر از این بزرگواران

مارینر;621759 نوشت:

میخواد خونمو آتیش بزنه ... خونه ندارم .
میخواد پدر و مادرم رو بگیره ... فوت شدن .
میخواد ماشینم رو دزد ببره ... ماشین ندارم .
میخواد منو به عشقم نرسونه ... نرسوند .
میخواد علیلم کنه ... خودم رو میکشم .
به همین راحتی ...

اینجاست که میفهمی خدا اونقدر ها هم که میگن توانا نیست ... و زورش به هر چیزی نمیرسه ...

جان من بگو استغفرالله زبونتو گاز بگیر

خیلی بدتر از اینا رو میتونه سرت بیاره

همین قدرت کشتن خودت رو میتونه ازت بگیره ... به سادگی آب خوردن

pzahra;621685 نوشت:
منظورتون از قسمت چیه؟
خواستگار ندارین یا خواستگار خوب ندارین؟
مهمترین دلیلش اینکه اکثر برای ازدواج دیگه اقدام نمیکنند
یعنی دستشون تنگ نمیتونند اقدام کنند چون تحقیر میشن

خواستگار برام چند تا اومدن اما بعدش زنگ زدن و بی دلیل گفتن نه,و یا اصلا دیگه خبری ازشون نشد,خیلی ناامیدم

mohsen1990;621739 نوشت:
هنوز که سنی نداری.تازه 25سالته.ناراحت نباش پیدا میشه.

اما من واقعا به ازدواج نیاز دارم دیگه خسته شدم ...فقط خدا از حال درونم خبر داره

Seda;621754 نوشت:
دقیقن میاد ببینه تو چی میخوای ... همونو بهت نمیده

انقد نمیده انقد نمیده تا جیگرت دربیاد

بعد که دیگه بیخیالش میشی و از خیرش میگذری و نمیخواییش... میاد بهت میدتش

اگر خدا با کسی اینطور رفتار کنه یعنی خیلی آدم حسابش میکنه
میخواد جز خودش نخوایم

fateme.68;621771 نوشت:
اما من واقعا به ازدواج نیاز دارم دیگه خسته شدم ...فقط خدا از حال درونم خبر داره

از اولم خواستگار کم داشتین یا اینکه اونموقه که خواستگار زیاد میومد همه رو رد میکردین؟

sokotman;617095 نوشت:
سلام علیکم...کلی فکر کردم گفتم بگم یا نه..
والا ما دانشجو هستیم نه کار داریم نه سربازی رفتیم نه چیزی...خدا لطف کرده ی خانواده خوب داده..سنمون هم داره میره بالا شده 24...دنیا هم که پر شده از وسوسه خدا نکنه سرتو بالا بیاری تو خیابون..
به نظرتون بنده صبر کنم؟؟ هر جا هم میریم تا میفهمن کار نداریم میگن نه خیلی راحت.. نه نگاه میکنن اخه این پسره خوبه یا نه ..غیرت داره که بعدا خرج خانواده خودش رو بکشه یانه...
کلافکر تمام خانواده ها شده پول و پول و پول...ما نمیگیم خوبیم ولی انصافا دیگه یکم تحقیق کنید یکم ادمو ببینید..شاید ادم خوبی بودیم..
مادرم بنده هم میگه دختر این دوره زمونه نمیان...والا بیشتر سوالم با خانوم هاس..یعنی به چه علتی واقعا اینقدر پول مهمه؟؟؟ هر چی یاد گرفتیم اینه خدا روزی میده..
الان هم موندیم چیکار کنیم..
دوستانه خواستم سوال بپرسم نظرتون رو بدونم...همین..نمیدونم جاش بود بپرسم یا نه...

ببینید درسته خیلی ها شرایط شما رو دارن .خیلی از خانوادها دیگه مث قدیم تحمل ندارن ببینن بچشون سختی میکشه چون جامعه داره عوض میشه و بیشتر پدر و مادرها چون خودشون با سختی شروع کردن دلشون نمیخواد بچشونم همون سختیهارو بکشه پس توقعات میره بالا.در مورد سوالتون که میگین چرا انقدر پول مهمه به نظرم دلیل اصلیش همینه و دیگه اینکه تجملات و چشم و هم چشمی هم زیاد شده اما در مورد اینکه همه اینجورن نه باید بگم هنوزم هست آدمایی که براشون خیلیم اولویت اول نیست.من و همسرم هر دو دانشجو بودیم که ازدواج کردیم همسرم پدرش فوت کرده و تعداد بچه ها هم زیاد پس طبیعتا حمایت آنچنانی نداشت دانشجوی فوق لیسانس بود از حقوق ماهی 150 تومن شروع کرد زمانی که اومد خواستگاری پس انداز من بیشتر از اون بود یعنی پس اندازی نداشت و سطح رفاه خونواده ما هم بالاتر پدر منم سختگیر البته فقط تا قبل ازدواج که حتما با ایمان وآینده خوبی داشته باشه نه اینکه لزوما همون موقع همه چی داشته باشه اما حسن زیاد داشت مثلا اخلاق خوش و ایمانش که برا من اخلاقش از هر چیزی مهم تر بود یه خواستگاری سنتی و با واسطه ،بعد از اتمام درسش که فقط چند ماهش مونده بود شروع کرد به کار از همون 150 تومن چند ماهی تو شرکت های خصوصی بود هر چند ماه یک شرکت کم کم شد 340 بعدش شد 600 که ما مراسممون گرفتیم دو سالم تو عقد بودیم به بهانه درس من تا بتونه یه کم پس انداز کنه اما در نهایت بازم برا مراسم و طلا و اینجور چیزا قرض کردیم در کل با 8 تومن یک مراسم کاملا آبرومند و جوری که حسرت هیچی نه به دل من موند نه به دل خونواده ها همه هم به به و چهچه کردن هم از وسایل هم از تالارو بقیه چیزا یه مقدار از قرضارو با کادوهایی که تو مراسم جمع شد دادیم (ما رسم داریم پول کادو میدن)بقیشم وام گرفتیم قرض الحسنه که بیشترشم دادیم الانم 1 سال و نیمه تو خونه خودمونیم و الحمد... همسرمم تو شرکت دولتی استخدام شد و الانم جوری شده که بقیه از ما قرض میگیرن. من آدم سفت و سخت مذهبی نیستم یعنی چادریم اما متعادلم اقدام که کردیم به حسنه ازدواج خدا خودش درست کرد همه چیز جوری که فکرشم نمیکردیم پس نترسین فقط دنبال خونواده هایی باشن که هم کفو شمان انشا... مشکلتون حل شه و دیگه اینکه خود جوونا هم این دوره چون درس خوندن دیگه سخته خیلی از کارها رو بکنن و کسر شآن براشون به حساب میاد که ما با این مدرک بریم فلان کار بکنیم همسر منم سختش بود اما همش میگفتم بهش عیبی نداره سابقه کار میشه برات و از اینجور حرفا تا انگیزش زیاد شه و کم نشه .در پناه حق

Seda;621747 نوشت:

ولی مرد هم مردای قدیم، اگه میخواستن دختری رو پاشنه ی درو از جا میکندن؟ الان تا یکی میاد طرفت و همون دفعه ی اول کم محلی میکنی بهش یا حیا میکنی و سرت رو پایین میندازی (یا سرتق بازی در نمیاری) ، زود بهش بر میخوره و میره!

پس چی میخای به پا دختره بیافتیم.شماره خونشونو دادن که حیا کردن نداره.شماره خونه میدی مادره طرف میزنگه.کاره غیراخلاقی هم نیست که.به قول بچه ها عشوه خرکی میان بعضی دخترا.

مارینر;621759 نوشت:
سلام میس چادری ...
چند وقت پیش من داشتم با آقای بی نشان صحبت میکردم ...
من از ایشون مطالب خیلی زیادی رو یاد گرفتم و پستاشون واقعا رویه من تاثیر گذاشته ....

ایشون امضا جالبی دارند که به قدرت روح و درک واقعیت اشاره میکنند ... بگذریم ...

سخنی که من از ایشون یاد گرفتم ... با این مضمون که بالاتر از سیاهی که دیگه رنگی نیست ... و خودم هم اون رو بسطش دادم و اینجوری شد ...

اینقدر ها هم که میگن خدا خیر الماکرین ( مکار ترین موجود ) نیست

چون اینقدر نعمت ها رو میگیره ... و اینقدر آدم رو آتیش میزنه ... که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره ... که بترسه ... اونم میزنه به سیم آخر و از هیچ چیز ( تاکید میکنم هیچ چیز ) نمیترسه ...

و اون زمان هست که آدم قوت روح پیدا میکنه ...

تو هنوز میترسی ... ولی هیچ بلایی نمیتونه سره من دربیاره ... تنها کاری که میتونه بکنه اینه که منو بکشه ...

میخواد خونمو آتیش بزنه ... خونه ندارم .
میخواد پدر و مادرم رو بگیره ... فوت شدن .
میخواد ماشینم رو دزد ببره ... ماشین ندارم .
میخواد منو به عشقم نرسونه ... نرسوند .
میخواد علیلم کنه ... خودم رو میکشم .
به همین راحتی ...

اینجاست که میفهمی خدا اونقدر ها هم که میگن توانا نیست ... و زورش به هر چیزی نمیرسه ...


خب برادر که داری.ناشکری میکنی خدا هم جوابتو میده.برو خدا رو شکرکن حداقل برادر داری نه اینکه از نداشته هات شکایت کن.ولی خب میدونم تا وقتی جای کسی نباشی نمیتونی نظر بدی.شاید منم جای شما بودم همین حرفو میزدم.

fateme.68;621771 نوشت:
اما من واقعا به ازدواج نیاز دارم دیگه خسته شدم ...فقط خدا از حال درونم خبر داره

همه به ازدواج نیاز دارن.اگه نداشتن که ازدواج نمیکردن.کسی را میشناسی واقعا نیازنداشته باشه.منم فکر میکردم خیلی نیاز دارم به ازدواج ولی الان کمترشده.یه خورده صبر کن کم میشه این احساسی که داری.

salam1990;621824 نوشت:
از اولم خواستگار کم داشتین یا اینکه اونموقه که خواستگار زیاد میومد همه رو رد میکردین؟

خانواده ام بدون اینکه به من بگن به همه میگفتن نه,الان تقریبا دوسالی هست ک بهم میگن ک الان خاستگارام خیلی کم هستن و خودشون الکی میگن نه,اول قبول میکنن بعد میگن نه بدون دلیل

mohsen1990;621869 نوشت:
همه به ازدواج نیاز دارن.اگه نداشتن که ازدواج نمیکردن.کسی را میشناسی واقعا نیازنداشته باشه.منم فکر میکردم خیلی نیاز دارم به ازدواج ولی الان کمترشده.یه خورده صبر کن کم میشه این احساسی که داری.

نیاز ی دختر با پسر فرق میکنه ,دخترا هرچی سنشون بالاتر میره بیشتر احساس نیاز به همسر را میکنن

سلام. برکت زندگی متاهلی رو کم نگیرین ... سعی خودتو بکنین و یه خانواده مذهبی پیدا کنین و تویه جلسات بگین ک میتونین خرج خودتونو دربیارین و ب برکت متاهلی هم اعتقاد زیادی دارین.خب میرین اونجا صم بکم میشینین اون بنده خداها از کجا بدونن شما چن مرده حلاجین.واسشون توضیح بدین و بخواین ک بهتون اعتماد کنن البته اگه نظرتون در مورد دختر خانوم شون مثبته و ب این اعتقاد داشته باشین ک برکت زندگی تهران و مشهد و شرق و غرب نمیشناسه .... من بارها تجربه اش کردم و خودمو همسرم واقعا موندیم ک از کجا این پول واسمون رسیده ... ولی تویه خواستگاری حرفه ک آدما رو ب هم میشناسونه ... خجالت نکشین و وقتی خودتونو معرفی میکنین بگین ک گرچه الان چیزی ندارم ولی قدرت اش رو دارم ... حرف میتونه سوتفاهم ها رو حل کنه ... موفق باشین ...

mohsen1990;621859 نوشت:
پس چی میخای به پا دختره بیافتیم.شماره خونشونو دادن که حیا کردن نداره.شماره خونه میدی مادره طرف میزنگه.کاره غیراخلاقی هم نیست که.به قول بچه ها عشوه خرکی میان بعضی دخترا.

نه مثل اینکه خاصیت این فروم همینه...
هر کی هر چی پست میذاره، یکی پیدا میشه که بگیره به خودش :Kaf:

کسی حرفی از به پا افتادن نزده، که شما با این لحن حرف میزنی...
در ثانی نکنه شما همینکه یک نفر رو تو یک نگاه پسند کردی زودی میدویی جلو میگی یالله "شماره ی خونتون" و خدا حافظ.
یه مقدمه ای، یه اجازه ای ، یه یکی دو جلسه آشنایی ایی، ... یا اینم نمیتونید، شما شخصا که از لحن حرف زدنتون پیداست، منتظرید دختر خانوما بیان ازتون اجازه بگیرن برای خواستگاری...

Seda;621747 نوشت:
منم با خانوم چادری موافقم، دقیقا دوستای منم همینطوری شدن، شاید هیچ ویژگی خاصی هم نداشتن به غیر از زرنگی (یا شاید تدبیر به قولی)، و الان از همه خوشبخترن (نه ظاهری)....

نمونش رو بگم خودم شاهد بودم که خیلی از دوستان با تدبیر بنده (چه با حجاب و چه بدحجاب ) یکی از آقایونی که به نظر شرایطشون (از هر نظر) و شغلشون خوب میومد رو زیر نظر میگرفتن و بعد شروع میکردن به رابطه برقرار کردن از سئوال و جزوه گرفته، تا خرید وسایل خوابگاه باهم. در نهایت هم که بعد از مدتی ارتباط به ازدواج می انجامید. الان به واسطه ی همون آقاشون (پارتی بازی) هم شغل رویایی رشته ی ما رو دارن و هم زندگی دلخواه و مناسبی. مایی که حیا کردیم چی؟ نه شغل نه زندگی؟! این کجاش دوست داشتنه؟

واقعا چرا، دوستای منم اونایی که از ازدواج چندان خوششون نمیومد، از بچه، از زندگی مشترک، اینقدر راحت و بی دردسر به خواسته هاشون رسیدن که نمیدونم چطور بگم....اتفاقا خدا خیلی هم دوسشون داره، یک زندگیهایی دارن که .... باشه شاید بگید ظاهرا اینطور هست، ولی خداییش ما نه ظاهر رو داریم و نه باطن.
اگه دوست داشتن اینه، من دیگه نمیخوام خدا دوستم داشته باشه، با واسطه همین دوست داشتنش داره همین یه خورده ایمان هم از دستم میره....

انصافا تو این سایت یکی "سختگیری خود جوانها" و دیگری "دوست داشتن خدا" رو چماق کردن هی میزنن تو سرمون.

ولی مرد هم مردای قدیم، اگه میخواستن دختری رو پاشنه ی درو از جا میکندن؟ الان تا یکی میاد طرفت و همون دفعه ی اول کم محلی میکنی بهش یا حیا میکنی و سرت رو پایین میندازی (یا سرتق بازی در نمیاری) ، زود بهش بر میخوره و میره!

حالا به نظر شما انصافا این حرف هاتون حرف حق بود؟
بله مرد هم مردهای قدیم ، خب زن هم زن های قدیم..!
ولی درست نیست که اینطور قضاوت کنید خدا ایمان آدم ها رو می سنجه شاید چیزی که دوست داری به ضرر تو باشه و بالعکس چیزی که دائم ازش فاصله میگرفتی روزی در نزدیک ترین فاصله تو باشه.
خب شما هم که از این روش سودی نبردید اگر خیلی ضرر کردید راه هایی که دوستانتون رفتند رو امتحان کنید ولی بعدش میبینید که کلی ضرر کردید نه ایمان گذشته رو دارید نه اعتباری پیش خدا.

ما که کسی نیستیم لااقل بعضی هایی که دم از مذهب و حجاب و حیا میزنن دیگه نباید اینطور راجع به خدا حرف بزنند و اینطور فکر کنند چون این افراد ظاهری هستند..

(جرأت و جسارت مردهای قدیم حیا و بی توقعی زن های قدیم)

Ṃᾄʀẓἷἔ;621755 نوشت:
من میگم حتما این تاپیک رو بزن چون سوال خیلی از دوستان اینجا همینه

البته من با اینکه خدا دوستمون داره که نمیده موافقم ولی با اینکه جام بلا رو واسه همین می ریزه نه، چون دوستمون داره به صلاحمون نمی دونه بده فعلا

البته امیدوارم همه ی دوستان اینجا خیلی زود به خواسته هاشون برسن

ولی یکی مثل من دیگه مطمئنه خدا هیچ وقت بهش نخواهد داد خواستشو، ولی همه جوره بهم ثابت کرده که صلاحم توش نبوده

هنوزم بعضی وقتا دلم یکم میگیره ولی خدا خیلی زود دوباره یادم میاره که به صلاحت نبوده و نیست

(حرفام رو روی نصیحت نزاریا درد و دل خواهرانست)

گاهی باید چندسال یا چندین سال بگذره تا یه چیزایی به آدم ثابت بشه، حکمت اصلیش رو فقط خدا می دونه

ولی من در مورد خودم مقصر رو واقعا خودم می دونم، البته برا همه این فکر رو نمی کنم چون واقعا بعضیا تو بوجود اومدن مشکلاشون هیچ نقشی نداشتن

ان شاء الله خدا دست هممون رو بگیره



قطعا هر پیشامدی که بوجود میاد از خود ما نشأت میگیره ...هر بیماری هر نداشتنی و هر .... خود ما هستیم که با سر سوزن خطایی نتیجه کار خودمون رو میبینیم و اینکه ما
دائم مورد آزمایشالهی هستیم. اینکه هر مشکلی که داریم رو تقصیر دیگران یا حتی نعوذبالله از خداوند بدونیم خیلی اشتباهه. دیگران ممکنه شخصی باشن که در امتحان شدن ما از طرف خداوند نقش داشته باشن ولی خداوند همیشه و هر دم صلاح بنده هاشو میخواد ...میخواد چیزی رو نداشته باشی تا شاید ببینه بیشتر به یاد خدا افتادی شاید دلش برات تنگ شده و میخواد تو بیشتر صدایش بزنی..

غیر از این نیست(دوستت دارد)

مارینر;621759 نوشت:
سلام میس چادری ...
چند وقت پیش من داشتم با آقای بی نشان صحبت میکردم ...
من از ایشون مطالب خیلی زیادی رو یاد گرفتم و پستاشون واقعا رویه من تاثیر گذاشته ....

ایشون امضا جالبی دارند که به قدرت روح و درک واقعیت اشاره میکنند ... بگذریم ...

سخنی که من از ایشون یاد گرفتم ... با این مضمون که بالاتر از سیاهی که دیگه رنگی نیست ... و خودم هم اون رو بسطش دادم و اینجوری شد ...

اینقدر ها هم که میگن خدا خیر الماکرین ( مکار ترین موجود ) نیست

چون اینقدر نعمت ها رو میگیره ... و اینقدر آدم رو آتیش میزنه ... که دیگه چیزی برای از دست دادن نداره ... که بترسه ... اونم میزنه به سیم آخر و از هیچ چیز ( تاکید میکنم هیچ چیز ) نمیترسه ...

و اون زمان هست که آدم قوت روح پیدا میکنه ...

تو هنوز میترسی ... ولی هیچ بلایی نمیتونه سره من دربیاره ... تنها کاری که میتونه بکنه اینه که منو بکشه ...

میخواد خونمو آتیش بزنه ... خونه ندارم .
میخواد پدر و مادرم رو بگیره ... فوت شدن .
میخواد ماشینم رو دزد ببره ... ماشین ندارم .
میخواد منو به عشقم نرسونه ... نرسوند .
میخواد علیلم کنه ... خودم رو میکشم .
به همین راحتی ...

اینجاست که میفهمی خدا اونقدر ها هم که میگن توانا نیست ... و زورش به هر چیزی نمیرسه ...

این چه حرفیه می زنید آخه

لطفا بحث تاپیک رو منحرف نکنید

raha-h;622055 نوشت:
حالا به نظر شما انصافا این حرف هاتون حرف حق بود؟
بله مرد هم مردهای قدیم ، خب زن هم زن های قدیم..!
ولی درست نیست که اینطور قضاوت کنید خدا ایمان آدم ها رو می سنجه شاید چیزی که دوست داری به ضرر تو باشه و بالعکس چیزی که دائم ازش فاصله میگرفتی روزی در نزدیک ترین فاصله تو باشه.
خب شما هم که از این روش سودی نبردید اگر خیلی ضرر کردید راه هایی که دوستانتون رفتند رو امتحان کنید ولی بعدش میبینید که کلی ضرر کردید نه ایمان گذشته رو دارید نه اعتباری پیش خدا.

ما که کسی نیستیم لااقل بعضی هایی که دم از مذهب و حجاب و حیا میزنن دیگه نباید اینطور راجع به خدا حرف بزنند و اینطور فکر کنند چون این افراد ظاهری هستند..



(جرأت و جسارت مردهای قدیم حیا و بی توقعی زن های قدیم)

به نظرتون الان با این همه مشکلات من خیلی خیلی ایمانم بهتر از اوناست؟
من مذهبی نیستیم، حتی چادری هم نیستم و دم از مذهب هم نمیزنم ولی اهل خیلی چیزا هم نیستم که خیلی از دوستای به ظاهر مذهبی خودم که با کمال...انجام دادن...

الان دیگه فرصتش نیست من بخوام اون راه رو امتحان کنم، وگرنه حتما میکردم؟! البته منظورم بی حیایی نیست، ولی حتما راحتتر و بازتر از این میبودم.

ما که والله نه بی حیایی کردیم و نه توقعی داشتیم این شده قضیه، الان اتفاقا بازار همین بی حیاییها و با توقعیهاست.

Seda;622065 نوشت:
به نظرتون الان با این همه مشکلات من خیلی خیلی ایمانم بهتر از اوناست؟
من مذهبی نیستیم، حتی چادری هم نیستم و دم از مذهب هم نمیزنم ولی اهل خیلی چیزا هم نیستم که خیلی از دوستای به ظاهر مذهبی خودم که با کمال...انجام دادن...

الان دیگه فرصتش نیست من بخوام اون راه رو امتحان کنم، وگرنه حتما میکردم؟! البته منظورم بی حیایی نیست، ولی حتما راحتتر و بازتر از این میبودم.

ما که والله نه بی حیایی کردیم و نه توقعی داشتیم این شده قضیه، الان اتفاقا بازار همین بی حیاییها و با توقعیهاست.

نباید که همرنگ جماعت شد شما همیشه به خاص بودن فکر کن اینکه چه کاری انجام بدید که از دیگران بهتر باشید نه اینکه به تقلید فکر کنید دیگری فلان کار رو انجام داد و موفق شد

حتما من هم موفق میشوم خیر ...شما به خلاقیت فکر کن در هر زمینه ای که در اون هنوز به نتیجه نرسیدید..

بله درسته که خیلی افراد به ظاهر ، اصلا کار درست رو انجام نمیدن که همه موارد به ایمان بستگی دارد و تمام.. شما سعی کن در شرایط سخت مثل سنگی باشید که با گذر زمان و

جریان آب سخت ترشده و ذره ای کم نخواهد آورد..ناله کردن بعضی از آدم ها و گله و شکایت کاری رو از پیش نمی بره...باید ایستادگی و مقاومت کرد

خانم رها میشه اینقدر نقل قول نکنید ونظراتتون چماق نکنید بزنید تو سر ماها!!!!!
فکر کردین ما خودمون این چیزا رو نمیدونم یا همه ما کافر وبی دینیم یا نمیدونیم خیر وصلاح ومصلحت وامتحان خدا چیه؟
جالبه شما خودتون خانم هستید ولی اصلا درک نمیکنید شرایط همجنسای خودتون! یا خرتون از پل گذاشته به قول معروف که دیگه اصلا درد یه دختر مجرد رو درک نمیکنید!
این در ودلها وشکواییه های افردای مثل من یا دختر پسرای مجرد دیگه نشان از بی اعتقادیشون یا خدای نکرده کفر و ناشکری یا بی اعتمادی به خدا نیست
وقتی صبر ادم لبریز میشه وقتی به عنوان یه انسان دیگه قدرت تحملش از بین میره و لبریز میشه مجبوره بیاد خودشو یه جایی ویه جوری خالی کنه
خدا خودش میدونه هیچکدوم از ما از ته دل گله وشکایتی ازش نداریم وقتی خالی شدیم مثل یه بچه خوب دوباره میریم سراغش ازش عذر خواهی میکنیم:ok:
صبر ادم هم تاریخ انقضا داره بلاخره انسانه معصوم که نیست ایوب و یعقوب که نیست!
واقعا گاهی نمیدونی باید چیکار کنی اونقدر بهت فشار میاد که بی قرار میشی مثل یه اتشفشان میشی دوست داری فوران کنی چون از درون داری میسوزی
گاهی نظرات دوستان مثل نمک ر زخم پاشیدن میشه بدتر حال ادمو خراب میکنه تا بخواد ارومت کنه!

بزرگواران من واقعا عذر میخوام از اینکه نظراتم مثل چماق شد خیلی من رو ببخشید، من هم مثل شما هنوز متأهل نشدم ولی به این نتیجه رسیدم که شکایت نکنم برای همه ...آ ببخشید باز هم اینطورحرف زدم ....من فقط به احترام بعضیها میام در تاپیک ها نظراتمو میذارم هیچ قصدی ندارم یا چیزی میگم که کمکشون بکنه و نظرم رو بیان می کنم..من هم روز و شب دعا می کنم و اینجا میام تا چیز یاد بگیرم..

ببخشید

خدانگهدارتون

دوستان سلام

عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی أن تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم و أنتم لا تعلمون (بقره 216 )
بسا چیزی را خوش نمی دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می دارید و آن برای شما بد است، و خدا می داند و شما نمی دانید.

علی علی

فکر نمیکردم این سوالم این همه جواب داشته باشه..
ولی شما رو به هر کی قبولش اگه کسی رو میشناسید بگید ما مادرمون رو بفرستیم..خوب چی میشه اینجا بشه واسطه امر خیر...واسطه که بد نیست...کلی هم ثواب و دعا پشتشه...
حالا این شوخی بود..ولی کم دختری پیدا میشه که این شرایط رو قبول کنه ولی نه اینکه نیست خودم هم قبول دارم...باید صبور بود..توکل برخدا...ممنون از همه شما

[="Tahoma"][="Black"]

مارینر;620626 نوشت:
تهران

ايران فقط تهران نيست سركار خانوم ا-خ:ok:
اصفهان با حقوق 500 تومن هم ميشه زندگي كرد و ماشين و خونه و... هم خريد.ايران فقط تهران نيست.[/]

Ṃᾄʀẓἷἔ;621755 نوشت:
گاهی باید چندسال یا چندین سال بگذره تا یه چیزایی به آدم ثابت بشه، حکمت اصلیش رو فقط خدا می دونه

Ṃᾄʀẓἷἔ;621755 نوشت:
ولی یکی مثل من دیگه مطمئنه خدا هیچ وقت بهش نخواهد داد خواستشو، ولی همه جوره بهم ثابت کرده که صلاحم توش نبوده

خیلی خوش به حالت که فهمیدی به صلاحت بوده.
ولی همه مشکلات اینجوری نیستن. (البته من که جای خدا نیستم)ولی در اون حد که به مغزم میرسه واقعا حکمتی نمیبینم تو بعضیاش.بعد چندسال واقعا نمیدونم چرا نباید چیزی که از خدا میخوام به صلاحم نباشه.من فقط اینو یه جور امتحان میبینم همین.

maryam27;622284 نوشت:
خیلی خوش به حالت که فهمیدی به صلاحت بوده.
ولی همه مشکلات اینجوری نیستن. (البته من که جای خدا نیستم)ولی در اون حد که به مغزم میرسه واقعا حکمتی نمیبینم تو بعضیاش.بعد چندسال واقعا نمیدونم چرا نباید چیزی که از خدا میخوام به صلاحم نباشه.من فقط اینو یه جور امتحان میبینم همین.

نمی دونم، شایدم همین جور باشه که شما میگی، البته من اعتقاد دارم تو هر امتحانیم حکمتی هست

البته این نیست که بگم منم حکمت همه مشکلاتی که برام پیش میاد رو می فهمما، ولی خب وقتی توش دقیق میشم بیشتر اونایی که دلیلی براش پیدا نمی کنم می بینم مقصر خودم بودم

نمی دونم کلا من خدا رو مهربون تر از این حرفا می دونم که فقط محض امتحان چندین سال یه چیزی رو بهمون نده، بله برای آدمای خیلی بزرگ و با ایمان و تقوی قوی ممکنه این صادق باشه ولی برای آدمی مثل من فک نمی کنم!

sokotman;622197 نوشت:
فکر نمیکردم این سوالم این همه جواب داشته باشه..
ولی شما رو به هر کی قبولش اگه کسی رو میشناسید بگید ما مادرمون رو بفرستیم..خوب چی میشه اینجا بشه واسطه امر خیر...واسطه که بد نیست...کلی هم ثواب و دعا پشتشه...
حالا این شوخی بود..ولی کم دختری پیدا میشه که این شرایط رو قبول کنه ولی نه اینکه نیست خودم هم قبول دارم...باید صبور بود..توکل برخدا...ممنون از همه شما

برادر گرامی و بقیه برادران دنبال ازدواج آسان
شما که خیلی راه دارید همسر آیندتون رو پیدا کنید Smile

1. خودتون و یا مادرتون برید دانشگاه (ترجیحا دانشگاه خودتون) و با مسئولین خانوم (ترجیحا مذهبیهاشون و خیرخواهها) مثل "مسئولین آموزش و امور دانشجویی"، "خانومای فعال در نهاد رهبری" و "دفتردارها"، "مسئولین امور خوابگاه خواهران" و "و مسئولین امور متفرقه مثل اردوها" و "انجمن ها مثل انجمن قرآن".
یا برید سراغ "حراست و حتی نگهبانی دانشگاه و یا خوابگاه خواهران" بگید بهتون چندتا مورد مناسب معرفی کنند.

من یک مدت خوابگاهی بودم و به همین خاطر شاهد این بودم که این مسئولین خانوم خیلی خیلی با بچه ها صمیمی میشن و با توجه به برخوردهایی زیادی که با افراد دارن به خوبی پی به روحیاتشون می برن(حتی بهتر از خود پدر و مادراشون). و خیلی افراد مناسبی میتونن به شما معرفی کنند. من تعداد زیادی از دوستان مذهبیم اینجوری ازدواج کردن، یعنی همسرشون از این طریق پیداشون کرده بودن اینا رو و فرایند ازدواجشون هم خیلی عاقلانه و فوق العاده ساده برگزار شد و خیلی هم موفق هستن. چون این نوع ازدواج دانشجویی حساب میشه و کسایی هم که از این طریق ازدواج میکنن فوق العاده پایبند به اصول ازدواج ساده هستند.

اتفاقا اخیرا یکی از آشناهامون هم رفته بود پیش حراست دانشگاه پسرش و گفته بود دنبال دختر خوب میگردم. حراست هم چندتا سئوال پرسیده بود و حتی خود پسره رو هم شناخته بود، بعد حتی تو کامپیوتر عکساشون رو هم نشون داده بود و ... آخر سر هم یکی از اون دو نفر شد عروسشون...با شرایط ساده

2. آخ که چقدر تو این مراسم های مذهبی زنانه شماره رد و بدل میشه. ولی انتظار نداشته باشید مثل مورد قبل زیاد هم موارد ساده دوست و زیست پیدا کنید. والله من که 80% خواستگارام از همین مراسمها پیدا شده بود. (حتی با وجود اینکه خودم به ندرت میرفتم این جور جاها، ولی به خاطر حضور زیاد مادرم اینجورجاها و بقیه فعالیتهای اجتماعیشون و شناخت بقیه ازش، موردهای زیادی پیدا میشد). خلاصه اینکه به مادرتون و یا خواهرتون بسپرید، زیاد در این نوع مراسم ها شرکت کنند و چشمشون و گوششون هم دنبال مورد مناسب باشه، از چند نفر دیگه هم بپرسن و یا بگن دنبال دختر میگردم، مطمئن باشید همون یک نفر هم چند نفر اونجا میشناسه که دختر داشته باشن.

خلاصه اینکه اینقدر روش اول موفقیت آمیز بوده در مورد دوستام که واقعا جای تعجب بود. البته تحقیقهای بعدی پای خودتون هست و نباید اولین نفر پیشنهادی آخرین نفر باشه براتون.

Seda;622351 نوشت:
برادر گرامی و بقیه برادران دنبال ازدواج آسان
شما که خیلی راه دارید همسر آیندتون رو پیدا کنید Smile

1. خودتون و یا مادرتون برید دانشگاه (ترجیحا دانشگاه خودتون) و با مسئولین خانوم (ترجیحا مذهبیهاشون و خیرخواهها) مثل "مسئولین آموزش و امور دانشجویی"، "خانومای فعال در نهاد رهبری" و "دفتردارها"، "مسئولین امور خوابگاه خواهران" و "و مسئولین امور متفرقه مثل اردوها" و "انجمن ها مثل انجمن قرآن".
یا برید سراغ "حراست و حتی نگهبانی دانشگاه و یا خوابگاه خواهران" بگید بهتون چندتا مورد مناسب معرفی کنند.

من یک مدت خوابگاهی بودم و به همین خاطر شاهد این بودم که این مسئولین خانوم خیلی خیلی با بچه ها صمیمی میشن و با توجه به برخوردهایی زیادی که با افراد دارن به خوبی پی به روحیاتشون می برن(حتی بهتر از خود پدر و مادراشون). و خیلی افراد مناسبی میتونن به شما معرفی کنند. من تعداد زیادی از دوستان مذهبیم اینجوری ازدواج کردن، یعنی همسرشون از این طریق پیداشون کرده بودن اینا رو و فرایند ازدواجشون هم خیلی عاقلانه و فوق العاده ساده برگزار شد و خیلی هم موفق هستن. چون این نوع ازدواج دانشجویی حساب میشه و کسایی هم که از این طریق ازدواج میکنن فوق العاده پایبند به اصول ازدواج ساده هستند.

اتفاقا اخیرا یکی از آشناهامون هم رفته بود پیش حراست دانشگاه پسرش و گفته بود دنبال دختر خوب میگردم. حراست هم چندتا سئوال پرسیده بود و حتی خود پسره رو هم شناخته بود، بعد حتی تو کامپیوتر عکساشون رو هم نشون داده بود و ... آخر سر هم یکی از اون دو نفر شد عروسشون...با شرایط ساده

2. آخ که چقدر تو این مراسم های مذهبی زنانه شماره رد و بدل میشه. ولی انتظار نداشته باشید مثل مورد قبل زیاد هم موارد ساده دوست و زیست پیدا کنید. والله من که 80% خواستگارام از همین مراسمها پیدا شده بود. (حتی با وجود اینکه خودم به ندرت میرفتم این جور جاها، ولی به خاطر حضور زیاد مادرم اینجورجاها و بقیه فعالیتهای اجتماعیشون و شناخت بقیه ازش، موردهای زیادی پیدا میشد). خلاصه اینکه به مادرتون و یا خواهرتون بسپرید، زیاد در این نوع مراسم ها شرکت کنند و چشمشون و گوششون هم دنبال مورد مناسب باشه، از چند نفر دیگه هم بپرسن و یا بگن دنبال دختر میگردم، مطمئن باشید همون یک نفر هم چند نفر اونجا میشناسه که دختر داشته باشن.

خلاصه اینکه اینقدر روش اول موفقیت آمیز بوده در مورد دوستام که واقعا جای تعجب بود. البته تحقیقهای بعدی پای خودتون هست و نباید اولین نفر پیشنهادی آخرین نفر باشه براتون.

بله منم اضافه کنم بینهایت راه برای شما پسرا وجود داره تا برین مورد مناسب برای ازدواج پیدا کنید چون شما باید قدم اول رو بردارین هر وقت اراده کردین!
ولی دخترا چی ؟.......

بسیار مثال جالبی بود،اینم نظر خیلی خوبیه،منم خودم با چند تااز این حراست ها رفقیم میتونم ازشون بپرسم،ولی مادرم رو بفرستم!!!!این یکم سخته،ولی نظر خیلی خوبی بود و بسیار مناسب،بچه ها از نظر این دوستمون استفاده کنید خیلی خوب بود روشش،seda

Ṃᾄʀẓἷἔ;622289 نوشت:
نمی دونم کلا من خدا رو مهربون تر از این حرفا می دونم که فقط محض امتحان چندین سال یه چیزی رو بهمون نده، بله برای آدمای خیلی بزرگ و با ایمان و تقوی قوی ممکنه این صادق باشه ولی برای آدمی مثل من فک نمی کنم!

یادم رف اینو بنویسم:
یا اینا رو یه امتحان میدونم یا جزای گناهانم.
امتحان ادمای بزرگ که با امتحانی که خدا از ما میگیره اصلا قابل مقایسه نیست!:Gol:

sokotman;622404 نوشت:
بسیار مثال جالبی بود،اینم نظر خیلی خوبیه،منم خودم با چند تااز این حراست ها رفقیم میتونم ازشون بپرسم،ولی مادرم رو بفرستم!!!!این یکم سخته،ولی نظر خیلی خوبی بود و بسیار مناسب،بچه ها از نظر این دوستمون استفاده کنید خیلی خوب بود روشش،seda

آقا من تضمین میکنم که کلی فرصت مناسب بهتون معرفی میکنن. البته بعضی از این مسئولین هم حوصلش رو ندارن. ولی ناامید نشید بعضیشون عاشق اینجور کارا هستن....این مسئول نشد اون مسئول، این حاج آقا نشد، اون حاج آقا. از این خانومایی که گفتم هم غافل نشید، خیلی با دخترخانم ها رابطه برقرار میکنن. من خودم تو بطن ماجرا بودم و کلی مثل رفیق بودیم با این خانوما، یه بار دیگه هم میگم اکثر ازدواجهای دانشجویی (از نوع شرعی و مذهبیش) از این طریق انجام میشد. در ثانی اینجوری حتی میتونین براحتی با گزینه هایی از شهرهای دیگه و احیانا کوچکتر هم آشنا بشید (اگه اهل شهرها بزرگی هستید، حتما از دخترخانومهای شهرستانی هم غافل نشید، چون اکثرشون دوست دارن بعد از تحصیل در تو یه شهر بزرگ، همونجا هم بمونن برای کار و یا ادامه تحصیل ... )

اتفاقا مادرتون راحتتر میتونن با این خانوما صحبت کنن، حتما از ایشون کمک بگیرید. فوق بگید به صورت ناشناس و بدون معرفی کردن شما بره بپرسه. یا اصلا بره دانشگاههای دیگه!

3- یه راه دیگش هم این هست که از دوستان متاهلتون (ترجیحا هم دانشگاهی) درخواست کنید که همسرشون (ترجیحا دانشجو باشه) از دوستان و همکلاسیها و یا هم دانشگاهی های خودشون بهتون معرفی کنند.

ولی تحقیق یادتون نره ها، بعد نیاید بگید Seda ما رو بدبخت کرد....
ان شالله که خبرای خوش بدید.

یادم رفت اینو بگم، درسته دانشجو هستید، ولی حداقل حداقلش میتونید به صورت پروژه ای با استادتون کار کنید، یا تدریس کنید، کلا شما که پسرید خیلی راحتتره براتون اینجور کارا، میتونین اول با استادتون رفیق شید، و کم کم زمینه ی هم کاری رو باهاشون باز کنید. (البته اگه فنی هست رشتتون). ولله من خودم به خاطر دختر بودنم و البته خصلت زود صمیمی شدن بعضی از اساتید، قیدش رو برای خودم زدم. ولی شمام دیگه راست راست نرید به دخترخانوم بگید بیکاره بیکارم. انصافا برای خودتونم خوب نیست. هر کاری که میتونید حتی اگه با مدرک و رشتتون نمیخوره. مطمئن باشید موقعیتهایی هم که از این طرق پیدا میکند، درکتون میکنن، و کلی هم بهتون افتخار خواهند کرد (استثنا هم هست).


آیا از پیدا نکردن همسر خود رنج می برید، مدرسان شریف!!!!!!!!!

البته من شنیدم می گن یکی از فواید لایه ی پنجم کفش تن تاک پیدا کردن همسر مورد علاقه ی شماست!!!!!!!!!!!
ابن-الخمینی;621673 نوشت:
مرکزی نیست که دختر و پسر های مذهبی رو به هم معرفی کنه ؟

واقعا، چرا مسئولین رسیدگی نمی کنن:khaneh:

mohsen1990;621738 نوشت:
توی تهران هست.اگه اشتباه نکنم سایت تبیان این طرحو داره.مطمئنم هست.

آره، سایت تبیان به صورت آزمایشی برای تهرانی ها راه انداخته:hamdel:

raha-h;621735 نوشت:
اگر مرکزی هم باشه در ابتدا یک واسطه باید دو نفر رو با هم آشنا کنه چون مرکز زیاد جالب نیست ..حالا هرجا باشه چه مجازی چه حقیقی..

باید یک آدم دانا و آگاه تر واسطی بین دو فرد بشه..


منظور دوستمون از مرکز همینه که شما می گین:ok:

pzahra;621686 نوشت:
مرکزم باشه دردیا درمون نمیکنه مشکل اصلی بی پولی
اکثرپسرها بخاطر بی پولی خواستگاری نمیرن

خدا میگه اگه ازدواج کنی بهت روزی میدم، نمیگه که پول در بیار تا زنت بدم

Ṃᾄʀẓἷἔ;621701 نوشت:
منم این چند مدت که اینجا بودم و دیدم اینهمه دختر پسر مذهبی اینجان که شرایط ازدواج مناسب رو ندارن به همین فکر افتادم

ولی خب اصولا اینجور مراکز کم کم از هدف اصلیشون دور میشن و نمیشه خیلی بهشون اعتماد کرد یا آدمایی که معرفی می کنن ممکنه قابل اعتماد نباشن

فقط بهترین کار اینکه برای همدیگه دعا کنیم


اصلا هم از هدف اصلیشون دور نمیشن(اگه منظورتون سایتای همسر یابی که اونا خیلی داغونن، این کارا باید با واسطه باشه)

Miss Chadoriii;621750 نوشت:
واسه اینکه خدا همیشه کیلد میکنه روی نقطه صعف بنده ها

دقیقن میاد ببینه تو چی میخوای ... همونو بهت نمیده

انقد نمیده انقد نمیده تا جیگرت دربیاد


خدا میگه: دوستت دارم، از این روست که مکافاتت میکنم، (اگر با من نبودش هیچ میلی چرا بقیشو یادم نمیاد):Gig:

Seda;621747 نوشت:
ولی مرد هم مردای قدیم، اگه میخواستن دختری رو پاشنه ی درو از جا میکندن؟ الان تا یکی میاد طرفت و همون دفعه ی اول کم محلی میکنی بهش یا حیا میکنی و سرت رو پایین میندازی (یا سرتق بازی در نمیاری) ، زود بهش بر میخوره و میره!

خواهر من، مردای قدیم از سختیه امرار معاش و برآوردن توقعات وزارت محترم جنگ نمی ترسیدن، از تجربیات اندک خودم براتون بگم، اولین جایی که زنگ زدیم برا خواستگاری بعد دو روز گفتن می خواد ادامه تحصیل بده، منم به مامانم گفتم اسرار نکن، شاید دلشون نمی خواد به یه آدم بی پول زن بدن!،(منظورم اینه که شاید پسره یه نقطه ضعفی داشته و کم محلی رو به خودش گرفته) البته این یکی از دلایلیه که پاشنه ی درو از جا نمی کنن.:ok:

ﻋﺎﺷﻖ اﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ;620681 نوشت:
ﻭﻟﻲ اﻗﺎﻳﻮﻥ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﻧﻪ ﻫﻤﻪ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﺧﺘﺮا ﭘﻮﻟﻜﻲ ﺷﺪﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﻛﻨﺎﺭ و ﺟﺮاﺕ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺭﻭ ﻧﺪاﺭﻥ و ﺗﺎ ﺩﻭﺟﺎ ﻣﻴﺮﻥ و ﺟﻮاﺏ ﺭﺩ ﻣﻴﺸﻨﻮﻥ ﭘﺎ ﭘﺲ ﻣﻴﻜﺸﻦ

*آبی بیکران*;622359 نوشت:
بله منم اضافه کنم بینهایت راه برای شما پسرا وجود داره تا برین مورد مناسب برای ازدواج پیدا کنید چون شما باید قدم اول رو بردارین هر وقت اراده کردین!
ولی دخترا چی ؟.......

اگه یه روز بخوام کار فرهنگی کنم، میرم میزنم پس کله ی پسرای بزدل، بهشون میگم همسرای آینده ی شما چه گناهی کردن که باید چند سال بیشتر منتظر بمونن، ولی دیگه به هم صنفاتون بگین برای ازدواج روحیه ی جهادی داشته باشن، چون نصف پسرای دم بخت مملکت بیکارن، یعنی به همون اندازه که توقع دارید همت شازده ها بیشتر باشه، قناعت و ایثار گری خودتون رو هم تقویت کنید:Sham:

خوب ان شا الله کسی از قلم نیوفتاده باشه، دیگه چیکار کنم آدم با مرامی هستم، گفتم صبح میاید پا سیستم یه جهت اطلاع داشته باشید:khaneh:

username;624026 نوشت:
خوب ان شا الله کسی از قلم نیوفتاده باشه، دیگه چیکار کنم آدم با مرامی هستم، گفتم صبح میاید پا سیستم یه جهت اطلاع داشته باشید

راضیم ازت یوزر جان:ok: حرفات حرف نداشت.

ﻛﺎﺷﻜﻲ ﺗﻮ ﺷﻴﺮاﺯﻡ ﻳﻜﻲ ﻭاﺳﻂﻪ ﺧﻴﺮ ﭘﻴﺪا ﻣﻴﺸﺪ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﺴﺘﻦ
ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﮕﻦ
و اﺯﺷﻮﻥ ﺑﺨﻮاﻥ اﮔﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﭘﻴﺪا ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻔﺮﺳﺘﻦ
ﻛﻪ اﻧﻘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮاي ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺳﺨﺘﻲ ﻧﻜﺸﻦ
ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻳﻢ ﺑﺨﺪا[emoji17] [emoji17] [emoji17] [emoji17]

پرسش:
دانشجو هستم و می‌خواهم ازدواج کنم؛ نه کار دارم و نه سربازی رفتم ... و الان 24 ساله هستم. دنیا هم که پر شده از وسوسه و ... الان هم ماندیم که چکار کنیم؟

پاسخ:
از لحاظ دینی داشتن کار و سربازی و ... شرط لازم برای ازدواج نیست؛ چون اسلام می‌گوید وقتی ازدواج واجب شد دیگر واجب است؛ حتی اگر فقیر باشید! با این تفسیر، اگر همه افراد یک نگاه و ایدئولوژی به مسئله ازدواج داشته باشند، کار شما برای ازدواج خیلی راحت خواهد بود.
منتها مسئله‌ای که وجود دارد این است که همان طور که مشاهده کرده‌اید این طور نیست و خیلی از خانواده‌ها و دخترها به هر دلیلی نسبت به پذیرش چنین شرایطی ریسک نمی‌کنند و به گمان خود می‌گویند بهتر است با کسی ازدواج کنیم که شرایط تثبیت شده دارد و بتوانیم روی او حساب کنیم که لازمه این نگاه، ازدواج در سن بالاست!! اینکه چنین تفکری درست است یا خیر نیاز به بحثی مستقل دارد.

در اینجا به چند نکته برای حل این مشکل اشاره می‌کنیم:
اولین نکته اینکه: در مواجهه با این مشکل این است که: غالب بودنِ چنین تفکری به معنای این نیست که هیچ کسی این شرایط را قبول نمی‌کند؛ چرا که ما خیلی از ازدواج‌های دانشجویی و طلبگی را دیده‌ایم که در همین شرایط ازدواج کرده اند.

نکته دوم اینکه: به دختر و خانواده‌اش که شما را نمی‌شناسند هم یک مقدار باید حق داد؛ چون هر چند ما می‌گوییم داشتن شغلِ بالفعل شرط ازدواج نیست؛ منتها داشتن جوهرۀ کار شرط است؛ یعنی باید آن‌ها به این اطمینان برسند که خواستگار مورد نظر در آینده از پس مخارج زندگی بر‌می‌آید؛ هر چند الان به هر دلیلی شاغل تمام وقت نباشد و حقوق کافی نداشته باشد. حال سوال این است که آنها این مسئله را از کجا باید بفهمند تا مطابق آن روی شما حساب کنند؟! برای اثبات این مسئله باید شما خودت را نشان بدهید.

در جاهایی که طرف و خانواده‌اش آشنا باشند و شما را بشناسند کار شما راحت است و نیاز به تلاش مضاعف نیست. لذا یکی از پیشنهادات ما به شما در شرایط فعلی، ازدواج با کسی است که خانواده ها همدیگر را بشناسند. حال اگر چنین موردی نبود، برای ازدواج با غیر آشنا، شما باید این اطمینان را به آنها بدهید. راه‌های مختلفی برای این مسئله وجود دارد. مثلا اگر رشته تحصیلی شما جزو رشته‌هایی باشد که آینده شغلی آن تضمینی است، کار شما راحت است. اگر این‌طور نباشد، اشتغال پاره وقت شما به کاری که مرتبط با رشته شما باشد می‌تواند اطمینان خاطری برای آن‌ها باشد. یا در شرایطی، خوب بودن درس شما و تلاش قاطعانه شما در رشته تحصیلی می‌تواند این اطمینان را به طرف و خانواده‌اش بدهد و ... . در کنار این مسئله تقویت نقاط مثبت شما در موارد دیگر مثل اخلاق و رفتار و اعتقاد و ... به قبول شرایط شما برای ازدواج کمک می‌کند.

نتیجه:
از لحاظ دینی شرایط اقتصادی و شغلی مانع ازدواج نیست؛ اما چون اسلام به درستی اجرا نمی‌شود، برای جبران تبعات این اسلام گریزی، شما می‌توانید با اطمینان دادن به طرف و خانواده‌اش در زمینه اقتصادی، در کنارِِ گشتن به دنبال موردهایی که احتمال می‌دهید شرایط شما را قبول می‌کنند مثل کسانی که دانشجو هستند و چند سالی فرصت لازم دارند و ... ، به هر چه زودتر ازدواج کردن خود کمک کنید.


موضوع قفل شده است