جمع بندی رها کردن زندگی برای انتظار فرج

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رها کردن زندگی برای انتظار فرج
سلام و خداقوت بخشيد من يک روايت از عبدالحميد واسطي تو کتاب المحاسن جلد 1 خوندم که درمورد انتظار فرج هست بااين مضمون که به امام باقر عليه السلام گفتن ما جهت امر فرج مغازه هاي خودمون رو ترک کرديم و و بيکاريم  و فقط منتظر امر فرج هستيم تا جايي که نزديکه به گدايي بيوفتيم امام بزرگوار هم در جوابشون فرمودند هرکس به انتظار فرج بنشينه خداوند در کارش گشايش حاصل ميکنه و....احمدبن محمدبن خالد البرقي، المحاسن، ج1، ص173 حالامن سوالم اين هست که آيا درسته که مغازه و کسب رو رهاکرده  بطوري که محتاج بشيم و درانتظار فرج باشيم؟ چرا امام باقر عليه السلام به اين مطلب اشاره نکردن؟ ميشه در اين مورد يه توضيحي براي من بديد. که آيا اين کار درسته که همه چيز رو رها کرد و به انتظار فرج نشست؟؟؟؟ 
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد شعیب
با سلام خدمت شما دوست گرامی در محاسن برقی حدیث این گونه آمده است: عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِ‏ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى أَوْشَكَ الرَّجُلُ مِنَّا يَسْأَلُ فِي يَدَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا قَالَ فَقُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ فَقَالَ الْقَائِلُ مِنْكُمْ إِنْ أَدْرَكْتُ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَالْمُقَارِعِ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهِيدُ مَعَهُ لَهُ شَهَادَتَان‏ کلینی در روضه کافی این حدیث را به صورت مفصل تر از محاسن نقل کرده است: عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى لَيُوشِكُ الرَّجُلُ مِنَّا أَنْ يَسْأَلَ فِي يَدِهِ فَقَالَ يَا [أَبَا] عَبْدِ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةَ يَقُولُونَ مَا عَلَيْنَا أَنْ نَكُونَ عَلَى الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ‏ حَتَّى إِذَا جَاءَ مَا تَقُولُونَ كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ سَوَاءً فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ صَدَقُوا مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا يُرْغِمُ اللَّهُ إِلَّا بِأَنْفِهِ وَ مَنْ أَظْهَرَ أَمْرَنَا أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ‏ يَذْبَحُهُمُ اللَّهُ عَلَى الْإِسْلَامِ كَمَا يَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ قَالَ قُلْتُ فَنَحْنُ يَوْمَئِذٍ وَ النَّاسُ فِيهِ سَوَاءٌ قَالَ لَا أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ سَنَامُ الْأَرْضِ وَ حُكَّامُهَا لَا يَسَعُنَا فِي دِينِنَا إِلَّا ذَلِكَ قُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ ع قَالَ إِنَّ الْقَائِلَ مِنْكُمْ إِذَا قَالَ إِنْ أَدْرَكْتُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَالْمُقَارِعِ‏ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهَادَةُ مَعَهُ شَهَادَتَانِ.(الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 81) ترجمه: از عبد الحميد واسطى گويد بامام باقر (ع) گفتم قربانت ما شيعه در انتظار ظهور دولت حقه دست از بازار خود برداشتيم تا آن جا كه بسا يكى از ماها گدائى كند و سائل بكف شود در پاسخ فرمود اى ابا عبد الحميد آيا پندارى كسى كه خود را براى خدا باز داشته خدا باو فرج و گشايش نميدهد؟ آرى بخدا كه خدا براى او گشايش دهد، خدا رحمت كند هر بنده كه كار امامت ما را زنده دارد. گفتم اصلحك اللَّه راستى اين فرقه مرجئه ميگويند كه بما زيانى ندارد كه بر همين عقيده خود باشيم تا گاهى كك بيايد آنچه شماها ميگوئيد (يعنى دولت حقه ظهور كند) و با شما همعقيده شويم و برابر گرديم. فرمود اى عبد الحميد راست گويند هر كه توبه كند خدا توبه او را بپذيرد و هر كس منافق در آيد و در دل ايمان ندارد خدا جز بينى خودش را بخاك نمالد و هر كه امر امامت را فاش كند خدا خونش را بريزد، خدا در مسلمانى سرشان را ببرد چنانچه قصاب گوسفندش را سر ببرد. گويد: گفتم: پس در آن روز كه امام ظهور كرد و ديگران هم باو گرويدند ماها با مردم ديگر برابريم؟فرمود (ع): نه؟ شما در آن روز سروران و فرماندهان روى زمين باشيد در عالم ديانت براى ما جز اين روا نباشد گفتم اگر من پيش از درك امام قائم مردم؟ فرمود هر كه از شماها گويد اگر من قائم آل محمد (ص) را دريافتم او را يارى ميكنم چون كسى باشد كه بهمراه او شمشير زند و شهادت با او دو بار شهادت محسوب شود.   ادامه دارد...
ادامه... بدون شک فرهنگ انتظار در آثار حدیثی شیعه بسیار متفاوت با آن چه در این حدیث آمده است می باشد و اگر کسی جمع احادیث در مورد انتظار فرج را بنگرد به روشنی می یابد که انتظار فرج تعطیل کردن کار و کاسبی نیست بلکه زندگی صحیح بر اساس اصول دینی و پرهیز از افراط و تفریط در امور زندگی فردی و اجتماعی و دینی به امید گشایش در امورات زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی شیعیان و مظلومان است. آنگاه که این دید کلی را از روایات به دست آوردیم می فهمیم که روایت ذکر شده از محاسن و کافی به نقل از عبد الحمید واسطی از امام باقر یک حدیث جریان ساز برای بحث انتظار فرج نیست بلکه یک نسخه برای وضعیت موجود در زمان امام باقر و یاران آن حضرت می باشد که به اصطلاح فنی "قضیه فی الواقعه " است . علامه مجلسی نیز این تفاوت مضمون را با فرهنگ انتظار گوشزد کرده است و به نحوی می خواهد فضای جامعه زمان امام باقر را به گونه ای ترسیم کند که چاره ای برای شیعیان جز خانه نشینی نبوده است: مجلسی ذیل این حدیث می گوید: ائمه كار ظهور امام قائم را بر مردم شيعه مشتبه ميكردند بمصلحت آنان و براى اينكه نوميد نشوند و شيعه اميد داشتند كه ظهور دولت حقه و قيام با شمشير بدست جز امام دوازدهم باشد و انتظار آن را ميبردند و شايد ترك كسب و بازار براى آمادگى اين كار و تمرينات لازمه بوده است يا به اميد آينده نزديك ظهور دولت حقه كسب و بازرگانى را ترك كرده بودند بگمان اينكه پس از ظهور دولت حقه بدان نيازى ندارند يا براى اهتمام در دانش‏جوئى و هدايت خلق و بى‏اعتنائى به تجارت به همين جهت‏»(مرآة العقول، 25، 183)   ادامه دارد..
ادامه ... مرحوم محمد باقر کمره ای مترجم کتاب کافی در کتاب «الروضه من الکافی یا گلستان آل محمد صلی الله علیه و آله» توضیحات دقیق تری می دهد و کلام مجلسی را نقد می کند و می گوید: من گويم بسيار دور است كه ائمه شيعه را براه اشتباه و ابهام ببرند و بسرگردانى تا اين اندازه بكشند با اينكه قيام دولت حقه بدست امام دوازدهم جزء تعليمات مذهب شيعه اماميه بوده است و همه اخبارى كه در اين باره وارد است در آن صراحت دارد و موضوع ترك بازار براى آشفته بودن وضع اجتماعى دوران امام باقر (ع) بوده است و انتظار فرج بعنوان انتظار تغيير وضع ناگوار دوران بنى اميه زيرا شك نيست كه هر چه بنياد حكومت ستمكار بنى اميه بر اثر نيرومند شدن مردم آزادى طلب كشور پهناور اسلامى آن روز لرزان‏تر ميشد و رو بسراشيبى و سقوط ميرفت فشار آنها بشيعه‏ بيشتر ميشد زيرا همه اضطرابات و شورش‏ها و نابسامانيهاى كشور اسلام و مردم را به حساب آن‏ها مي گذاشتند. خاندان بنى اميه كه يك خاندان عشيرگى بود و از نظم و تربيت و ترتيب يك كشورى‏كه از مرز فرانسه تا اواسط چين گسترده شده بود بى‏خبر و بى‏ اطلاع بود دچار همه تشويش و نابسامانى بود، در محيط پهناور اين كشور اسلامى حكومت بدست يك مشت زادگان اميه و سر سپرده‏هاى آن‏ها اداره ميشد كه جز خوش‏گذرانى و حكمرانى و زور گوئى كارى نميتوانستند و نميدانستند، پياپى ناراحتى مى افزود، آبادى و عمرانى هر استانى رو بكاستى ميرفت و مردم گرسنه و بيكار و بيچاره ميشدند و هر كس پرچمى بلند ميكرد بناچار دنبال او ميرفتند تا چاره‏اى بجويند حكومت بنى اميه نمى‏توانست درك حقيقت وضع اين اجتماع پراكنده و بزرگ را بنمايد او بشيوه كينه‏توزى خاندانى، ائمه بنى هاشم و پيروان آن‏ها را بطور مستقيم طرف خود ميدانست و با فشار به اينها ميخواست همه كارها را اصلاح كند. چنانچه امروزه در كشورهاى كم رشد و توسعه نيافته همين ماليخوليا در زمامداران خاندانى حكم فرما است بجاى اينكه در درون وضع اجتماعى ملت خود بررسى كنند و علت نارضايتيها را جستجو كنند يك طرف خيالى و يا آنكه احتمالى براى خود ميتراشند و بسركوبى او ميپردازند بگمان اينكه با سركوبى او همه كارها درست مى‏شود و جهان بكام آنها ميگردد. در اين وضع پريشانى كه جامعه شيعه زير فشار ديوانه وار حكومت بود ائمه بآن‏ها تسليت ميدادند و مي فرمودند فرج نزديكست و لازم نيست كه مقصود از اين فرج ظهور امام قائم باشد بلكه رفع فشار و سخت‏گيرى حكومت وقت و شايد در ضمن تعليمات حزبى دستور هم آهنگى با دستجات نهضت بر ضد حكومت اموى هم بوده است كه خود نياز بفداكارى و صرف وقت داشته و شايد يك علت عمده ترك بازار و كساد كسب و كار شيعه اين بوده كه حكومت وقت با نشانه‏هائى كه از محيط آنها داشته است آنها را در محاصره اقتصادى ميگذاشته و همه درهاى زندگى را بروى آن‏ها مى‏بسته و بايد چنين هم باشد. مثلا محيط كوفه پس از شهادت امام مظلوم در كربلا پيوسته دچار شورش و انقلاب بود يكى از وسائل انقلاب بودجه و تمكن مالى است و بى‏ترديد يكى از اقدامات جدى حكومت شام ايجاد هر گونه فشار اقتصادى نسبت بمردم كوفه بوده است كه بناچار بكساد بازار و ترك كسب و كار ميكشيده است. از اين جهت امام در عين حالى كه بعبد الحميد كمال اطمينان را براى فرج او ميدهد و او را بپاداش معنوى بيشترى اميدوار ميسازد دستور اكيد براى تقيه و خوددارى هم باو ميدهد و ميفرمايد هر كه پرده حزب را بردارد و خود را آشكار كند خدا او را بمانند قصابى سر ميبرد و بنظر من اين كار در صورتى كه موجب زيانى بديگران نشود گناهى ندارد و يكنوع جانبازى پسنديده است از اين جهت امام براى آن كيفر اخروى بيان نكرده است و همان جان بازى تعبير كرده است آن هم بكارد خدا كه چه سعادت خوبى است انسان بدست خداوند قربانى راه حق شود و دو جمله «يذبحهم اللَّه على الاسلام كما يذبح القصاب شاته» چه اندازه لطيف و زيبا و پر معنا ادا شده است. در ضمن بيان ميكند كه دولت حقه اعلان عفو عمومى خواهد كرد زيرا براى اصلاح و صلاح جامعه بنياد مى‏شود نه براى انتقام و خون ريزى چنانچه خود نهضت اسلام هم بر همين روش بود و پيغمبر اسلام از سخت‏ترين و خونخوارترين دشمنان خود بمجرد اينكه تسليم ميشدند و اظهار پشيمانى ميكردند در ميگذشت و آنها را از همه كردارهاى نارواى گذشته عفو ميفرمود و البته مردان سابقه دار كه در راه تأسيس اين دولت حقه مبارزه كردند و آزموده شده و آب ديده شده‏اند در رأس امور قرار ميگيرند و كارمندان دولت حقه بشمارند.(الروضة من الكافي يا گلستان آل محمد / ترجمه كمره‏اى، ج‏1، ص: 151)   ادامه دارد..
ادامه... ملا صالح مازندرانی در شرح این حدیث به نقل از فاضل استر آبادی می گوید: این حدیث ناظر به احادیثی است که می گوید قرار بوده است که ظهور به دست امام صادق(علیه السلام) محقق شود اما بداء حاصل شده و تقدیر شده که ظهور به دست امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق شود و شیعیان از این بداء بی خبر بوده پس کار و کاسبی را تعطیل کرده و برای ظهور که بسیار هم نزدیک بوده به جمع آوری سلاح و تمرین های نظامی مشغول بودند (شرح الکافی، للمولی صالح المازندرانی، ص 423) همان طور که می بینید اکثر شارحان کافی، در مورد این حدیث توضیح داده  اند که و به نحوی بیان این حدیث را توجیه کرده اند.   والسلام
شعیب said in ادامه...
ادامه... ملا صالح مازندرانی در شرح این حدیث به نقل از فاضل استر آبادی می گوید: این حدیث ناظر به احادیثی است که می گوید قرار بوده است که ظهور به دست امام صادق(علیه السلام) محقق شود اما بداء حاصل شده و تقدیر شده که ظهور به دست امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق شود و شیعیان از این بداء بی خبر بوده پس کار و کاسبی را تعطیل کرده و برای ظهور که بسیار هم نزدیک بوده به جمع آوری سلاح و تمرین های نظامی مشغول بودند (شرح الکافی، للمولی صالح المازندرانی، ص 423) همان طور که می بینید اکثر شارحان کافی، در مورد این حدیث توضیح داده  اند که و به نحوی بیان این حدیث را توجیه کرده اند.   والسلام
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج سلام علیکم و رحمه الله و برکاته احادیثی که می گوید فرش خانه ات باشد در آخر زمان یا خود را برای امر نگه دار و اگر نتوانستی امر به معروف کنی در خانه بمانی بهتر است و این چنین رهنمود های مربوط به آخر الزمان چطور؟ در عصر کنونی اگر اینچنین رفتار کنیم موافقت با اینگونه روایات محسوب. می شود؟ نمونه های دیگر و مرجع مطالعاتی مبسوط تر معرفی می کنید لطفا؟ با تشکر یا علی(س)
سپاس از پاسخ جامع شما. جزاکم الله خیرااااا
سپاس از پاسخ جامع شما. جزاکم الله خیرااااا
خواهش می کنم  یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج سلام علیکم و رحمه الله و برکاته احادیثی که می گوید فرش خانه ات باشد در آخر زمان یا خود را برای امر نگه دار و اگر نتوانستی امر به معروف کنی در خانه بمانی بهتر است و این چنین رهنمود های مربوط به آخر الزمان چطور؟ در عصر کنونی اگر اینچنین رفتار کنیم موافقت با اینگونه روایات محسوب. می شود؟ نمونه های دیگر و مرجع مطالعاتی مبسوط تر معرفی می کنید لطفا؟ با تشکر یا علی(س)
با سلام خدمت شما دوست گرامی کتاب بسیار خوب "انتظار پویا" اثر آیه الله آصفی را حتما مطالعه بفرمایید این کتاب معنای صحیح انتظار را بیان کرده است(نسخه های دیجیتالی این کتاب در فضای اینترنت قابل دانلود رایگان است) در همان صفحات ابتدایی کتاب ایشان انتظار را بر دو قسم معرفی می کند: انتظار نجات بر دو گونه است: یکم. انتظار نجاتی که در توان انسان نیست، آن را جلو یا عقب بیندازد؛ همانند انتظاری که شخص غریق در رسیدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوی خود دارد. در این حال وی آنان را می نگرد که برای نجات او به راه افتاده اند. بی گمان، غریق را یارای آن نیست که زمان رسیدن گروه نجات را به خود نزدیک کند. البته این انتظار، امید به نجات را در درون او تقویت کرده ونور امید را بر تیرگی های یأس و ناامیدی _ که از هر سو احاطه اش کرده _ خواهد تابانید. دوّم. انتظاری که انسان می تواند آن را نزدیک گرداند وطلب کند؛ مانند بهبود یافتن از بیماری، اجرای طرحی عمرانی، علمی و تجاری، پیروزی بر دشمن و رهایی از فقر. همه اینها ریشه در انتظار دارند و امر سرعت بخشیدن یا تأخیر انداختن آنها به دست خود انسان است. پس این امکان برای انسان وجود دارد که در بهبود یافتن و شفا تعجیل کند، یا آن را به تعویق اندازد و یا حتی منتفی گرداند. چنان که امکان آن هست در اجرای پروژه ای تجاری، عمرانی و علمی عجله کند، یا اجرای آن را به وقتی دیگر موکول کند و یا آن را رها سازد. همچنین این امکان برای وی هست که به سوی پیروزی بر دشمن وبی نیازی مالی بشتابد، یا سستی ورزد و تأخیر کند و یا از خیر آن بگذرد. با این بیان، انتظار از نوع دوم با انتظار از نوع اوّلی که از آن سخن گفتیم، تفاوت دارد و در محدوده قدرت و اختیار انسان است که در تحقق آنچه که انتظارش را می کشد، شتاب ورزد، یا درنگ و سستی روا دارد و یا عطایش را به لقایش بخشد. از این رو انتظار از نوع دوم، علاوه بر «امید» و«مقاومت»، به انسان «حرکت» نیز می بخشد و حرکت، مخصوص انتظار است. بی گمان اگر انسان بداند که نجات ورهایی اش به حرکت، عمل و تلاشش وابسته است؛ آن چنان حرکت و تلاشی برای رهایی و نجات خویش به خرج می دهد که در گذشته، توان انجام دادن آن را نداشته است. بنابراین اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها «امید» و «مقاومت» می بخشد، انتظار از نوع دوم به وی «حرکت» و پویایی نیز خواهد بخشید. ایشان انتظار امام زمان را انتظار از نوع دوم می داند و روایات متعددی بر پویا بودن انتظار شیعی می آورند و آن روایاتی که دستور به خانه نشینی داده اند را به طوری معنا می کند که با این انتظار پویا منافات ندارد.   در ادامه آیاتی از قرآن می آورند که دعوت به اصلاح در جامعه می کند و این ها مخصوص زمان ظهور نیستند بلکه هر منتظری باید این گونه باشد: (قوموا لِلّه قانتین) (1)؛ «خاضعانه برای خدا به پاخیزید».  (وَأمُر بالمعروف وَانْهَ عن المنکر واصْبِرْ علی ما اصابکَ) (2)؛ «به کار پسندیده وادار واز کار ناپسند بازدار وبر آسیبی که بر تو وارد آید شکیبا باش».  (فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرتَ) (3)؛ «پس همان گونه که دستور یافته ای ایستادگی کن».  (اُدع الی سبیلِ ربِّکَ) (4)؛ «به راه پروردگارت دعوت کن».  (اِقْرأ باسم ربّکَ) (5)؛ «به نام پروردگارت بخوان».  (جاهد الکفّار والمنافقین) (6)؛ «با کافران ومنافقان جهاد کن».  (وَ جاهِدُوا فی سبیل اللّهِ)(7)؛ «ودر راه خدا جهاد کنید».  (اِنفروا خِفافاً وثقالاً وَجاهِدوا باَموالکم وانفسکم فی سبیل اللّهِ) (8)؛ «سبکبار و گران بار بسیج شوید وبا مال وجانتان در راه خدا جهاد کنید».  (وَاقتلوهم حیث ثقفتموهم) (9)؛ «و هر کجا به ایشان دست یافتید، آنان را بکشید». 1- بقره (2) آیه 238. 2- لقمان (31) آیه 17. 3- هود (11) آیه 112. 4- نحل (16) آیه 125. 5- علق (96) آیه 1. 6- توبه (9) آیه 73. 7- بقره (2) آیه 218. 8- توبه (9) آیه 41. 9- بقره (2) آیه 191.
جمع بندی پرسش: ببخشيد من يک روايت از «عبدالحميد واسطي» در کتاب «المحاسن جلد 1» خواندم که درمورد انتظار فرج هست با اين مضمون که به امام باقر (عليه السلام) عرض شد ما جهت امر فرج مغازه هاي خودمان را ترک کرديم و و بيکاريم  و فقط منتظر امر فرج هستيم تا جايي که نزديک است به گدايي بيافتيم. امام بزرگوار هم در جوابشان فرمودند هرکس به انتظار فرج بنشيند خداوند در کارش گشايش حاصل ميکند و.... حالا سوالم اين هست که آيا درست است که مغازه و کسب را رها کرده، بطوري که محتاج بشویم و درانتظار فرج باشيم؟ چرا امام باقر (عليه السلام) به اين مطلب اشاره نکردند؟ پاسخ: در «محاسن برقی» حدیث این گونه آمده است: «عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِ‏ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى أَوْشَكَ الرَّجُلُ مِنَّا يَسْأَلُ فِي يَدَيْهِ فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا قَالَ فَقُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ فَقَالَ الْقَائِلُ مِنْكُمْ إِنْ أَدْرَكْتُ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَالْمُقَارِعِ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهِيدُ مَعَهُ لَهُ شَهَادَتَان‏...»(1) کلینی در روضه کافی این حدیث را به صورت مفصل تر از محاسن نقل کرده است: « عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ لَقَدْ تَرَكْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى لَيُوشِكُ الرَّجُلُ مِنَّا أَنْ يَسْأَلَ فِي يَدِهِ فَقَالَ يَا [أَبَا] عَبْدِ الْحَمِيدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا يَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةَ يَقُولُونَ مَا عَلَيْنَا أَنْ نَكُونَ عَلَى الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ‏ حَتَّى إِذَا جَاءَ مَا تَقُولُونَ كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ سَوَاءً فَقَالَ يَا عَبْدَ الْحَمِيدِ صَدَقُوا مَنْ تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ مَنْ أَسَرَّ نِفَاقاً فَلَا يُرْغِمُ اللَّهُ إِلَّا بِأَنْفِهِ وَ مَنْ أَظْهَرَ أَمْرَنَا أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ‏ يَذْبَحُهُمُ اللَّهُ عَلَى الْإِسْلَامِ كَمَا يَذْبَحُ الْقَصَّابُ شَاتَهُ قَالَ قُلْتُ فَنَحْنُ يَوْمَئِذٍ وَ النَّاسُ فِيهِ سَوَاءٌ قَالَ لَا أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ سَنَامُ الْأَرْضِ وَ حُكَّامُهَا لَا يَسَعُنَا فِي دِينِنَا إِلَّا ذَلِكَ قُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِكَ الْقَائِمَ ع قَالَ إِنَّ الْقَائِلَ مِنْكُمْ إِذَا قَالَ إِنْ أَدْرَكْتُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَالْمُقَارِعِ‏ مَعَهُ بِسَيْفِهِ وَ الشَّهَادَةُ مَعَهُ شَهَادَتَانِ.(2) ترجمه: «عبد الحميد واسطى» گويد به امام باقر (علیه السلام) گفتم قربانت ما شيعه در انتظار ظهور دولت حقه دست از بازار خود برداشتيم تا آن جا كه بسا يكى از ماها گدائى كند و سائل بكف شود در پاسخ فرمود: اى «عبدالحميد» آيا پندارى كسى كه خود را براى خدا باز داشته خدا به او فرج و گشايش نمي دهد؟ آرى به خدا كه خدا براى او گشايش دهد، خدا رحمت كند هر بنده كه كار امامت ما را زنده دارد. گفتم اصلحك اللَّه راستى اين فرقه مرجئه ميگويند كه بما زيانى ندارد كه بر همين عقيده خود باشيم تا گاهى كه بيايد آنچه شماها ميگوئيد (يعنى دولت حقه ظهور كند) و با شما هم عقيده شويم و برابر گرديم. فرمود اى عبد الحميد راست گويند هر كه توبه كند خدا توبه او را بپذيرد و هر كس منافق در آيد و در دل ايمان ندارد خدا جز بينى خودش را بخاك نمالد و هر كه امر امامت را فاش كند خدا خونش را بريزد، خدا در مسلمانى سرشان را ببرد چنانچه قصاب گوسفندش را سر ببرد. گويد: گفتم: پس در آن روز كه امام ظهور كرد و ديگران هم به او گرويدند ماها با مردم ديگر برابريم؟فرمود: نه؟ شما در آن روز سروران و فرماندهان روى زمين باشيد، در عالم ديانت براى ما جز اين روا نباشد. گفتم اگر من پيش از درك امام قائم مردم؟ فرمود هر كه از شماها گويد اگر من قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) را دريافتم او را يارى ميكنم چون كسى باشد كه به همراه او شمشير زند و شهادت با او دو بار شهادت محسوب شود. بدون شک فرهنگ انتظار در آثار حدیثی شیعه بسیار متفاوت با آن چه در این حدیث آمده است می باشد و اگر کسی جمع احادیث در مورد انتظار فرج را بنگرد به روشنی می یابد که انتظار فرج تعطیل کردن کار و کاسبی نیست بلکه زندگی صحیح بر اساس اصول دینی و پرهیز از افراط و تفریط در امور زندگی فردی و اجتماعی و دینی به امید گشایش در امورات زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی شیعیان و مظلومان است. آنگاه که این دید کلی را از روایات به دست آوردیم می فهمیم که روایت ذکر شده از «محاسن» و «کافی» به نقل از «عبد الحمید واسطی» از امام باقر (علیه السلام) یک حدیث جریان ساز برای بحث انتظار فرج نیست بلکه یک نسخه برای وضعیت موجود در زمان امام باقر (علیه السلام) و یاران آن حضرت می باشد که به اصطلاح فنی «قضیه فی الواقعه» است. علامه مجلسی نیز این تفاوت مضمون را با فرهنگ انتظار گوشزد کرده است و به نحوی می خواهد فضای جامعه زمان امام باقر(علیه السلام) را به گونه ای ترسیم کند که چاره ای برای شیعیان جز خانه نشینی نبوده است: مجلسی ذیل این حدیث می گوید: ائمه كار ظهور امام قائم (عجل الله تعالی فرجه) را بر مردم شيعه مشتبه ميكردند به مصلحت آنان و براى اينكه نوميد نشوند و شيعه اميد داشتند كه ظهور دولت حقه و قيام با شمشير بدست جز امام دوازدهم باشد و انتظار آن را ميبردند و شايد ترك كسب و بازار براى آمادگى اين كار و تمرينات لازمه بوده است يا به اميد آينده نزديك ظهور دولت حقه كسب و بازرگانى را ترك كرده بودند بگمان اينكه پس از ظهور دولت حقه بدان نيازى ندارند يا براى اهتمام در دانش‏جوئى و هدايت خلق و بى ‏اعتنائى به تجارت به همين جهت‏»(3) «مرحوم محمد باقر کمره ای» مترجم کتاب کافی در کتاب «الروضه من الکافی یا گلستان آل محمد (صلی الله علیه و آله)» توضیحات دقیق تری می دهد و کلام مجلسی را نقد می کند و می گوید: من گويم بسيار دور است كه ائمه(علیهم السلام) شيعه را براه اشتباه و ابهام ببرند و بسرگردانى تا اين اندازه بكشند با اينكه قيام دولت حقه بدست امام دوازدهم جزء تعليمات مذهب شيعه اماميه بوده است و همه اخبارى كه در اين باره وارد است در آن صراحت دارد و موضوع ترك بازار براى آشفته بودن وضع اجتماعى دوران امام باقر (علیه السلام) بوده است و انتظار فرج بعنوان انتظار تغيير وضع ناگوار دوران بنى اميه، زيرا شك نيست كه هر چه بنياد حكومت ستمكار بنى اميه بر اثر نيرومند شدن مردم آزادى طلب كشور پهناور اسلامى آن روز لرزان‏تر ميشد و رو به سراشيبى و سقوط ميرفت فشار آنها بر شيعه‏ بيشتر مي شد زيرا همه اضطرابات و شورش‏ها و نابسامانيهاى كشور اسلام و مردم را به حساب آن‏ها مي گذاشتند. خاندان بنى اميه كه يك خاندان عشيرگى بود و از نظم و تربيت و ترتيب يك كشورى‏ كه از مرز فرانسه تا اواسط چين گسترده شده بود بى‏ خبر و بى‏ اطلاع بود دچار  تشويش و نابسامانى بود، در محيط پهناور اين كشور اسلامى حكومت بدست يك مشت زادگان اميه و سر سپرده‏ هاى آن‏ها اداره مي شد كه جز خوش‏گذرانى و حكمرانى و زور گوئى كارى نمي توانستند و نمي دانستند، پياپى ناراحتى مى افزود، آبادى و عمرانى هر استانى رو به كاستى ميرفت و مردم گرسنه و بيكار و بيچاره ميشدند و هر كس پرچمى بلند مي كرد به ناچار دنبال او ميرفتند تا چاره ‏اى بجويند. حكومت بنى اميه نمى‏ توانست درك حقيقت وضع اين اجتماع پراكنده و بزرگ را بنمايد او به شيوه كينه‏ توزى خاندانى، ائمه بنى هاشم و پيروان آن‏ها را بطور مستقيم طرف خود ميدانست و با فشار به اين ها مي خواست همه كارها را اصلاح كند. در اين وضع پريشانى كه جامعه شيعه زير فشار ديوانه وار حكومت بود ائمه به آن‏ها تسلي مي دادند و مي فرمودند فرج نزديكست و لازم نيست كه مقصود از اين فرج ظهور امام قائم باشد، بلكه رفع فشار و سخت‏گيرى حكومت وقت و شايد در ضمن تعليمات حزبى دستور هم آهنگى با دستجات نهضت بر ضد حكومت اموى هم بوده است كه خود نياز به فداكارى و صرف وقت داشته و شايد يك علت عمده ترك بازار و كساد كسب و كار شيعه اين بوده كه حكومت وقت با نشانه‏ هائى كه از محيط آنها داشته است آنها را در محاصره اقتصادى ميگذاشته و همه درهاى زندگى را به روى آن‏ها مى‏ بسته و بايد چنين هم باشد. مثلا محيط كوفه پس از شهادت امام مظلوم در كربلا پيوسته دچار شورش و انقلاب بود يكى از وسائل انقلاب بودجه و تمكن مالى است و بى‏ ترديد يكى از اقدامات جدى حكومت شام ايجاد هر گونه فشار اقتصادى نسبت به مردم كوفه بوده است كه به ناچار به كساد بازار و ترك كسب و كار مي كشيده است. از اين جهت امام در عين حالى كه به عبد الحميد كمال اطمينان را براى فرج او ميدهد و او را به پاداش معنوى بيشترى اميدوار مي سازد دستور اكيد براى تقيه و خوددارى هم به او مي دهد و مي فرمايد هر كه پرده حزب را بردارد و خود را آشكار كند خدا او را بمانند قصابى سر مي برد و بنظر من اين كار در صورتى كه موجب زيانى به ديگران نشود گناهى ندارد و يكنوع جانبازى پسنديده است از اين جهت امام براى آن كيفر اخروى بيان نكرده است و همان جان بازى تعبير كرده است آن هم بكارد خدا كه چه سعادت خوبى است انسان به دست خداوند قربانى راه حق شود و دو جمله «يذبحهم اللَّه على الاسلام كما يذبح القصاب شاته» چه اندازه لطيف و زيبا و پر معنا ادا شده است. در ضمن بيان ميكند كه دولت حقه اعلان عفو عمومى خواهد كرد زيرا براى اصلاح و صلاح جامعه بنياد مى‏ شود نه براى انتقام و خون ريزى چنانچه خود نهضت اسلام هم بر همين روش بود و پيغمبر اسلام از سخت‏ ترين و خونخوارترين دشمنان خود به مجرد اينكه تسليم مي شدند و اظهار پشيمانى مي كردند در مي گذشت و آنها را از همه كردارهاى نارواى گذشته عفو مي فرمود و البته مردان سابقه دار كه در راه تأسيس اين دولت حقه مبارزه كردند و آزموده شده و آب ديده شده اند در رأس امور قرار ميگيرند و كارمندان دولت حقه بشمارند.(4) «ملا صالح مازندرانی» در شرح این حدیث به نقل از «فاضل استر آبادی» می گوید: این حدیث ناظر به احادیثی است که می گوید قرار بوده است که ظهور به دست امام صادق(علیه السلام) محقق شود اما بداء حاصل شده و تقدیر شده که ظهور به دست امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق شود و شیعیان از این بداء بی خبر بوده پس کار و کاسبی را تعطیل کرده و برای ظهور که بسیار هم نزدیک بوده به جمع آوری سلاح و تمرین های نظامی مشغول بودند (5) همان طور که می بینید اکثر شارحان کافی، در مورد این حدیث توضیح داده اند و به نحوی بیان این حدیث را توجیه کرده اند.این نشان دهنده این مطلب است که هیچ کدام از شارحان کافی ظاهر حدیث و برداشت عمومی و مطلق رایج از این حدیث را قبول نداشته اند و سعی در توجیه آن کرده اند. کتاب بسیار خوب «انتظار پویا» اثر «آیه الله آصفی» معنای صحیح انتظار را بیان کرده است می تواند در این بحث راهگشا باشد. پی نوشت ها: 1- برقي، المحاسن، اسلامیه ، تهران، 1385، ج1، ص173. 2-کلینی، کافی، اسلامیه، تهران، 1380، ج‏8، ص:81. 3- مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول، اسلامیه،تهران، 1363، ج 25، ص 183. 4- کلینی، الروضة من الكافي يا گلستان آل محمد / ترجمه كمره ‏اى، اسلامیه، تهران، 1383،ج‏1، ص: 151 5- مازندرانی، ملا صالح،شرح الکافی،اسلامیه، 1382،  ص 423.  
موضوع قفل شده است