جمع بندی راه شهدا چه بود؟
تبهای اولیه
سلام
سؤالی هست که مدت هاست فکر منو به خودش مشغول کرده.قبل از طرح سؤالم کمی از خودم براتون بگم تا شاید کمک کنه به این که شما بتونید بهتر به سؤال من جواب بدید.من همیشه سعی کردم مذهبی باشم ( مذهبی به معنای اینکه لاییک نباشم).نماز هام همیشه سروقت نبوده ولی سعی داشتم بخونم حتی گاهی ترک هم شده ولی باز هم دوباره شروع کردم.خیلی مقید نبودم ولی سعی کردم آدم درستی باشم مدتی هم راستش کلاً از عقایدم برگشتم و مرتکب اشتباهاتی (گناه)شدم که کمی شرم آوره ولی خب به اندازه کافی خودمو سرزنش کردم چون فکر میکنم ارتکاب گناه ربطی به دین نداره ،چیزی که باعث کثیف شدن روح بشه خوب نیست و قابل سرزنشه.من یکبار به مناطق جنگی رفتم البته خیلی کوتاه بود و فقط منطقه ی شلمچه رو تونستم ببینم.من میدونم که شهدا انسان های مقدسی هستن البته همگی اول آدمای معمولی بودن ولی تونستن به بالاترین مقام برسن .شنیدم که شهدا نظر به وجه الله دارن و حاجت میدن و میگن که امامزادگان آخرالزمانی هستن .اینم میدونم که ما همگی مسئولیت هایی داریم در مقابل دین و کشورمون و در مقابل شهدایی که رفتن و از جونشون گذشتن.این مسئله برای من حل شده است که چرا رفتن و چرا حاضر شدن از همه چیز زندگیشون بگذرن.خیلی ها از شهدا حاجت می گیرن ، خیلیا باهاشون در ارتباطن .خانواده های شهدا مقامشون خیلی بالاست و من گاهی به حالشون غبطه خوردم.با اینکه آرزوهای زیادی دارم که میخوام بهشون برسم و احتیاج دارم که توسل کنم اما تصور می کنم مسئولیت ما در قبال شهدا خیلی باید بالاتر و مهم تر باشه و سؤال من هم اینه که به عنوان ی آدم معمولی و عضوی از این جامعه باید چیکار کنم؟من اعتراف می کنم اصلاً وظیفمو در مقابل این انسان های مقدس نمیدونم.
داستان های زیادی شنیدم از اینکه شهدا به خیلی ها کمک کردن و سر به راهشون کردن.کارای عجیب غریب کردن و خیییلی چیزای دیگه.من انتظار ندارم این اتفاقات برای منم بیفته ولی برام حل شده نیست.یعنی باید کاری کنیم که بتونیم با اونها ارتباط بگیریم؟اگر اینطوری نشه یعنی ما نتونستیم وظایفمون رو انجام بدیم؟اصلاً وظیفه ما چیه؟خدمت رسانی به خانواده شهدا؟ادامه دادن راه شهدا؟
چه تعریفی از راه شهدا هست؟یعنی باید چه راهی رو رفت و چیکار کرد؟
مثل امام حسین بودن فوق العاده است ولی چطوری؟من هرچی فکر میکنم میبینم صرفاً با انجام فرائض دینی نمیتونم کاری از پیش ببرم.امام حسینم فقط عبادت نمی کرد.
من فکر میکنم مثل شهدا بودن فقط ی رؤیاست اگر نه برام توضیح بدین تا متوجه بشم،درک کنم که چطور میشه انقدر خوب بود.(منظورم این نیست که حتماً شهید بشی)
ی راه نشون بدین.من دوست دارم مثل اونا باشم ولی نمیدونم اصلاً اونا چیکار کردن که اینطوری شدن و حالا من باید چیکار کنم؟
تاپیک هایی بودن که این سؤال(وظیفه ما بعد از شهدا چیست؟)رو مطرح کردن ولی جوابی داده نشده بود و سؤال من کلاً اینه:الان مسئولیت ماچیه؟و راه شهدا چی بود که ما باید ادامه دهندش باشیم؟
سلام
سؤالی هست که مدت هاست فکر منو به خودش مشغول کرده.قبل از طرح سؤالم کمی از خودم براتون بگم تا شاید کمک کنه به این که شما بتونید بهتر به سؤال من جواب بدید.من همیشه سعی کردم مذهبی باشم ( مذهبی به معنای اینکه لاییک نباشم).نماز هام همیشه سروقت نبوده ولی سعی داشتم بخونم حتی گاهی ترک هم شده ولی باز هم دوباره شروع کردم.خیلی مقید نبودم ولی سعی کردم آدم درستی باشم مدتی هم راستش کلاً از عقایدم برگشتم و مرتکب اشتباهاتی (گناه)شدم که کمی شرم آوره ولی خب به اندازه کافی خودمو سرزنش کردم چون فکر میکنم ارتکاب گناه ربطی به دین نداره ،چیزی که باعث کثیف شدن روح بشه خوب نیست و قابل سرزنشه.من یکبار به مناطق جنگی رفتم البته خیلی کوتاه بود و فقط منطقه ی شلمچه رو تونستم ببینم.من میدونم که شهدا انسان های مقدسی هستن البته همگی اول آدمای معمولی بودن ولی تونستن به بالاترین مقام برسن .شنیدم که شهدا نظر به وجه الله دارن و حاجت میدن و میگن که امامزادگان آخرالزمانی هستن .اینم میدونم که ما همگی مسئولیت هایی داریم در مقابل دین و کشورمون و در مقابل شهدایی که رفتن و از جونشون گذشتن.این مسئله برای من حل شده است که چرا رفتن و چرا حاضر شدن از همه چیز زندگیشون بگذرن.خیلی ها از شهدا حاجت می گیرن ، خیلیا باهاشون در ارتباطن .خانواده های شهدا مقامشون خیلی بالاست و من گاهی به حالشون غبطه خوردم.با اینکه آرزوهای زیادی دارم که میخوام بهشون برسم و احتیاج دارم که توسل کنم اما تصور می کنم مسئولیت ما در قبال شهدا خیلی باید بالاتر و مهم تر باشه و سؤال من هم اینه که به عنوان ی آدم معمولی و عضوی از این جامعه باید چیکار کنم؟من اعتراف می کنم اصلاً وظیفمو در مقابل این انسان های مقدس نمیدونم.
داستان های زیادی شنیدم از اینکه شهدا به خیلی ها کمک کردن و سر به راهشون کردن.کارای عجیب غریب کردن و خیییلی چیزای دیگه.من انتظار ندارم این اتفاقات برای منم بیفته ولی برام حل شده نیست.یعنی باید کاری کنیم که بتونیم با اونها ارتباط بگیریم؟اگر اینطوری نشه یعنی ما نتونستیم وظایفمون رو انجام بدیم؟اصلاً وظیفه ما چیه؟خدمت رسانی به خانواده شهدا؟ادامه دادن راه شهدا؟
چه تعریفی از راه شهدا هست؟یعنی باید چه راهی رو رفت و چیکار کرد؟
مثل امام حسین بودن فوق العاده است ولی چطوری؟من هرچی فکر میکنم میبینم صرفاً با انجام فرائض دینی نمیتونم کاری از پیش ببرم.امام حسینم فقط عبادت نمی کرد.
من فکر میکنم مثل شهدا بودن فقط ی رؤیاست اگر نه برام توضیح بدین تا متوجه بشم،درک کنم که چطور میشه انقدر خوب بود.(منظورم این نیست که حتماً شهید بشی)
ی راه نشون بدین.من دوست دارم مثل اونا باشم ولی نمیدونم اصلاً اونا چیکار کردن که اینطوری شدن و حالا من باید چیکار کنم؟
تاپیک هایی بودن که این سؤال(وظیفه ما بعد از شهدا چیست؟)رو مطرح کردن ولی جوابی داده نشده بود و سؤال من کلاً اینه:الان مسئولیت ماچیه؟و راه شهدا چی بود که ما باید ادامه دهندش باشیم؟
با سلام و تشکر از سوال خوب شما
ببینید در یک جنگ دو نفر مانند یکدیگر کشته میشوند، اما به یکی میگویند شهید و بر او رحمت می فرستند، و دیگری می شود کشته در راه باطل و بر او لعنت می فرستند؛ تنها تفاوت این دو در نیتشان بوده است، و إلا هر دو در یک جنگ و با یک ابزار کشته شدهاند.
پس آنچه که به شهدا قداست بخشیده صرفا کشته شدن نیست، بلکه گام نهادن در مسیر دفاع از دین و مجاهدت در راه خداست، با این اوصاف وظیفه عام ما در قبال شهدا، همان پیروی از دستورات شریعت، و پیمودن مسیر دیانت است.
اما در باب وظائف خاص، باید عرض کنم در قبال شهدا دو وظیفه مهم داریم:
اول: همواره در جنگ ها انسان هایی که در یک سنگر جای همسنگر شهیدشان را میگیرند به شدت احساس وظیفه میکنند که نگذارند مجاهدت های دوست شهیدشان که تا این لحظه مقاومت کرده، بی ثمر شده و سنگر سقوط کند، حکم امروز ما هم همین است، چرا که هنوز جنگ تمام نشده است، فقط دشمن جبهه را تغییر داده است، هنوز هم ما در حال جنگ هستیم، و در سنگر دفاع از انقلاب جای شهدا نشسته ایم. انقلاب ما نقطه پایان حرکت نبود، بلکه نقطه آغاز حرکت بود، تشکیل حکومت اسلامی هدف نیست، بلکه ابزاری است برای تحقق قیام جهانی حضرت مهدی(عج)، و حاکمیت مطلق اسلام؛پس جنگ اصلی تازه شروع شده است و این جنگ به مراتب سخت تر از جنگ تحمیلی با رژیم بعثی است، متاسفانه گاهی بعضی از کنار این مطلب ساده میگذرند و آن را جدی نمیگیرند در حالی که واقعیت دارد.
رهبر انقلاب به عنوان فرمانده کل قوا بارها نسبت به این امر هشدار داده اند:
«در عرصهی فرهنگ، بنده به معنای واقعىِ کلمه، احساس نگرانی میکنم و حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغههایی است که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصفِ شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنین دغدغهای دارم... حقیقتاً در باب فرهنگ، احساس نگرانىِ عمیقی دارم».(1373/4/22 در دیدار با مسئولین فرهنگی کشور)
و نیز می فرمایند:
«اینکه شما میبینید بنده مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم و گفتم؛ روی آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتاً غصّه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهی تلاش میکنم؛ گاهی در ریزِ مسائل وارد شدم».(همان)
و همچنین می فرمایند:
«من از همه شما نگرانترم؛...من همیشه نگران مسائل فرهنگی بودهام. بنابراین لازم است نگرانی باشد؛ اما علاج نگرانی مبارزه است».(1379/11/27 در دیدار با اعضای مجلس خبرگان)
منظور بنده از این سخنان صرفا دینداری و توصیه دین به دیگران نیست، بلکه مراد بنده «جهاد» است، امروز نیاز به جهاد دینی و فرهنگی داریم، همان طور که در زمان جنگ، نیاز به جهاد نظامی داشتیم نه صرف جنگیدن با دشمن به صورت یک عکس العمل در برابر تهاجم دشمن، تعبیر «مدیریت جهادی» از زبان مقام معظم رهبری گویای همین امر است، گاهی شخصی به اندازه وظیفه اش تلاش میکند، به عنوان یک مدیر معمولی، اما گاهی مدیریت او جهادگونه است، کاری به وظیفه عرفی و مزایای شغلی و حقوق و... ندارد، بلکه از جان مایه میگذارد، این روحیه جهادی باید در تک تک افراد جامعه نهادینه شود، تا ابعاد مختلف جهاد فرهنگی، جهاد سازندگی، جهاد اقتصادی، جهاد نظامی و... شکل بگیرد.
خود مقام معظم رهبری تاکتیک های دشمن را رصد کرده و مردم را از این تاکتیکها و طریقه مقابله با آن آگاه مینمایند، فقط باید نیت جهادی باشد تا بر این فرامین گردن نهیم، مصادیقی چون: تکیه بر توان داخلی، پیشرفت علمی، ازدیاد نسل، مصرف کالای داخلی، تاسیس تشکل های فرهنگی خود جوش و مردمی، و... را می توان برشمرد.
امروز ما به این روحیه جهادی نیازمندیم تا در برابر تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی دشمن، و تحریم های اقتصادی و فشارهای سیاسی آنها استقامت کنیم تا آرمان نهایی انقلاب تحقق یابد. دشمن شناسی در جنگ امروز به مراتب دشوارتر است، و تلفات جنگ هم، تلفات جانی و جسمی نیست، بلکه تلفات جنگ امروز سقوط فکری و معنوی است که به مراتب خطرناکتر از کشته شدن جسمانی است.
پس ما در قبال شهدا در این خصوص فقط یک وظیفه داریم: باید جنگ را ادامه دهیم، همین...
دوم: وظیفه دیگر ترویج فرهنگ جهاد و شهادت با زنده نگه داشتن یاد شهداست، ببینید هر حماسه ای دو بُعد دارد، هر اتفاق عظیمی برای بقاء نیازمند دو چیز است، یکی خلق حماسه، و دیگری ترویج آن؛ ترویج یک حماسه به اندازه خلق حماسه اهمیت دارد، چرا که بدون ترویج و تبلیغ پیام، آن حماسه کم کم فراموش خواهد شد، همانطور که در کربلا خلق حماسه با امام حسین(ع) بود و تبلیغ پیام آن با امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، که یقینا اگر بُعد دوم این حماسه نبود، امروز به این صورت خبری از حماسه عاشورا نبود و کم کم کمرنگ و فراموش شده بود. نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که هر گاه در مسیر تحقق یک آرمان خون بیشتری ریخته شود، سختی بیشتری کشیده شود، رنج بیشتری تحمل شود، مردم در قبال آن هدف بیشتر احساس مسئولیت کرده، و برای بقاء آن بیشتر تلاش میکنند، لذا یکی از وظایف ما انتقال پیام این خون ها به نسلهای آینده است که از نزدیک شاهد جنگ نبودهاند، محسوس نمودن سختیهای جنگ، و ملموس نمودن جدایی های آن، مثل جدایی بسیاری از شهدا و مجاهدین از همسرانی که تازه با آنها پیوند زناشویی بسته بودند، یا جدایی از فرزندان تازه متولد شده خویش برای یاری دین خدا و... خیلی میتواند در ایجاد حس غیرت دینی در نسل جوان تاثیر داشته باشد، این یکی از وظایف مهم ماست.
یا علی(ع)
[="Arial"][="DarkGreen"] وظیفه دیگر ترویج فرهنگ جهاد و شهادت با زنده نگه داشتن یاد شهداستباید جنگ را ادامه دهیم...
استاد!فوق العاده بود.واقعاً ممنونم که کمکم کردین.[/]
جمع بندی
____________________________
سوال:
راه شهدا چه بود و ما در قبال آنها چه وظیفه ای داریم؟
پاسخ:
ببینید در یک جنگ دو نفر مانند یکدیگر کشته میشوند، اما به یکی میگویند شهید و بر او رحمت می فرستند، و دیگری می شود کشته در راه باطل و بر او لعنت می فرستند؛ تنها تفاوت این دو در نیتشان بوده است، و إلا هر دو در یک جنگ و با یک ابزار کشته شدهاند.
پس آنچه که به شهدا قداست بخشیده صرفا کشته شدن نیست، بلکه گام نهادن در مسیر دفاع از دین و مجاهدت در راه خداست، این راهی بود که شهدا رفتهاند؛ با این اوصاف وظیفه عام ما در قبال آنها، همان پیروی از دستورات شریعت، و پیمودن مسیر دیانت است.
اما در باب وظائف خاص، ما در قبال شهدا دو وظیفه مهم داریم:
اول: همواره در جنگ ها انسان هایی که در یک سنگر جای همسنگر شهیدشان را میگیرند به شدت احساس وظیفه میکنند که نگذارند مجاهدت های دوست شهیدشان که تا این لحظه مقاومت کرده، بی ثمر شده و سنگر سقوط کند، حکم امروز ما هم همین است، چرا که هنوز جنگ تمام نشده است، فقط دشمن جبهه را تغییر داده است، هنوز هم ما در حال جنگ هستیم، و در سنگر دفاع از انقلاب جای شهدا نشسته ایم. انقلاب ما نقطه پایان حرکت نبود، بلکه نقطه آغاز حرکت بود، تشکیل حکومت اسلامی هدف نیست، بلکه ابزاری است برای تحقق قیام جهانی حضرت مهدی(عج)، و حاکمیت مطلق اسلام؛پس جنگ اصلی تازه شروع شده است و این جنگ به مراتب سخت تر از جنگ تحمیلی با رژیم بعثی است، متاسفانه گاهی بعضی از کنار این مطلب ساده میگذرند و آن را جدی نمیگیرند در حالی که واقعیت دارد.
رهبر انقلاب به عنوان فرمانده کل قوا بارها نسبت به این امر هشدار داده اند:
«در عرصهی فرهنگ، بنده به معنای واقعىِ کلمه، احساس نگرانی میکنم و حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغههایی است که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصفِ شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنین دغدغهای دارم... حقیقتاً در باب فرهنگ، احساس نگرانىِ عمیقی دارم».(1)
و نیز می فرمایند:
«اینکه شما میبینید بنده مسألهی تهاجم فرهنگی را مطرح کردم و گفتم؛ روی آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتاً غصّه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهی تلاش میکنم؛ گاهی در ریزِ مسائل وارد شدم».(2)
و همچنین می فرمایند:
«من از همه شما نگرانترم؛...من همیشه نگران مسائل فرهنگی بودهام. بنابراین لازم است نگرانی باشد؛ اما علاج نگرانی مبارزه است».(3)
منظور بنده از این سخنان صرفا دینداری و توصیه دین به دیگران نیست، بلکه مراد بنده «جهاد» است، امروز نیاز به جهاد دینی و فرهنگی داریم، همان طور که در زمان جنگ، نیاز به جهاد نظامی داشتیم نه صرف جنگیدن با دشمن به صورت یک عکس العمل در برابر تهاجم دشمن، تعبیر «مدیریت جهادی» از زبان مقام معظم رهبری گویای همین امر است، گاهی شخصی به اندازه وظیفه اش تلاش میکند، به عنوان یک مدیر معمولی، اما گاهی مدیریت او جهادگونه است، کاری به وظیفه عرفی و مزایای شغلی و حقوق و... ندارد، بلکه از جان مایه میگذارد، این روحیه جهادی باید در تک تک افراد جامعه نهادینه شود، تا ابعاد مختلف جهاد فرهنگی، جهاد سازندگی، جهاد اقتصادی، جهاد نظامی و... شکل بگیرد.
خود مقام معظم رهبری تاکتیک های دشمن را رصد کرده و مردم را از این تاکتیکها و طریقه مقابله با آن آگاه مینمایند، فقط باید نیت جهادی باشد تا بر این فرامین گردن نهیم، مصادیقی چون: تکیه بر توان داخلی، پیشرفت علمی، ازدیاد نسل، مصرف کالای داخلی، تاسیس تشکل های فرهنگی خود جوش و مردمی، و... را می توان برشمرد.
امروز ما به این روحیه جهادی نیازمندیم تا در برابر تهاجم فرهنگی و تبلیغاتی دشمن، و تحریم های اقتصادی و فشارهای سیاسی آنها استقامت کنیم تا آرمان نهایی انقلاب تحقق یابد. دشمن شناسی در جنگ امروز به مراتب دشوارتر است، و تلفات جنگ هم، تلفات جانی و جسمی نیست، بلکه تلفات جنگ امروز سقوط فکری و معنوی است که به مراتب خطرناکتر از کشته شدن جسمانی است.
پس ما در قبال شهدا در این خصوص فقط یک وظیفه داریم: باید جنگ را ادامه دهیم، همین...
دوم: وظیفه دیگر ترویج فرهنگ جهاد و شهادت با زنده نگه داشتن یاد شهداست، ببینید هر حماسه ای دو بُعد دارد، هر اتفاق عظیمی برای بقاء نیازمند دو چیز است، یکی خلق حماسه، و دیگری ترویج آن؛ ترویج یک حماسه به اندازه خلق حماسه اهمیت دارد، چرا که بدون ترویج و تبلیغ پیام، آن حماسه کم کم فراموش خواهد شد، همانطور که در کربلا خلق حماسه با امام حسین(ع) بود و تبلیغ پیام آن با امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، که یقینا اگر بُعد دوم این حماسه نبود، امروز به این صورت خبری از حماسه عاشورا نبود و کم کم کمرنگ و فراموش شده بود. نکته ای که میخواهم عرض کنم این است که هر گاه در مسیر تحقق یک آرمان خون بیشتری ریخته شود، سختی بیشتری کشیده شود، رنج بیشتری تحمل شود، مردم در قبال آن هدف بیشتر احساس مسئولیت کرده، و برای بقاء آن بیشتر تلاش میکنند، لذا یکی از وظایف ما انتقال پیام این خون ها به نسلهای آینده است که از نزدیک شاهد جنگ نبودهاند، محسوس نمودن سختیهای جنگ، و ملموس نمودن جدایی های آن، مثل جدایی بسیاری از شهدا و مجاهدین از همسرانی که تازه با آنها پیوند زناشویی بسته بودند، یا جدایی از فرزندان تازه متولد شده خویش برای یاری دین خدا و... خیلی میتواند در ایجاد حس غیرت دینی در نسل جوان تاثیر داشته باشد، این یکی از وظایف مهم ماست.
_____________________
1) 1373/4/22 در دیدار با مسئولین فرهنگی کشور.
2) همان.
3) 1379/11/27 در دیدار با اعضای مجلس خبرگان.