جمع بندی دشنام دادن پیامبران به بت های دیگران ، آیا این اهانت محسوب نمی شود؟!

تب‌های اولیه

159 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


[="Verdana"][="Black"]سلام دوست عزیز

روح سبز نوشت:
پس (زبونم لال ) به گفته فقط شخص شما کینه پیامبر چی میشه این وسط؟ پیامبری که میگید انقدر کینه ی بوده؟

چرا شخص من؟!!!

روایات کتاب های خود مسلمونا رو من نقل کردم . به من چه ارتباطی داره ؟!! ( الله یحب الانصاف )

کینه پیامبر در صدور حکم قتل واسه کنیزایی که بیس سال پیش ایشونو مسخره کردن ، واضحه .

اما من اجباری ندارم شما یا هیچ کس دیگه ای اینو بپذیرید . هرکس مطابق منطق خودش ، اصول خودش یه واقعه رو میخونه و ازش نتیجه میگیره .

اما بحث اینجاست که اصل واقعه رو زیر سوال نبرید . حالا میخواید توجیهش کنید یا هر چیزه دیگه ای ، اون دیگه به من مربوط نیست !

روح سبز نوشت:
دقیقا الان ساخت داعش بر قضاوت شما راجب بهترین خلق خدا اثر گذاشته.

!!!

من به خطبه های ابوبکر البغدادی که استناد نکردم ! اون چیزی که آوردم جزئی از تاریخ اسلام و مسلمبنه . همین .

شما بهتره یه تحقیقی راجع به بنی قریظه و سربریدن های دست جمعی داشته باشی .

روح سبز نوشت:
وقتی که انقد شلوغ کنه نزاره صدا به صدا برسه شما تاپیکت به جای نمیرسه. تازه این فقط مثال بود. شما فکر کنه توی تاپیک بتونه فتنه های دیگه ی رو هم بکنه

کسی که بخواد به خاطر شلوغ کاری کسی دیگه ، حرفای منو نخونه ، همون بهتر که همچین شخصی مخاطب من نباشه !

اما به هر حال حذف فیزیکی چاره این کار نیست !

روح سبز نوشت:
مگه ادمهای مکه تشنه سخانان مسلمونها بودن. کجا دیدن و خوندین که مردم مکه جلو فته گرا وایسان و بگن بابا خفه بشید بزار ببینم چی میگن این مسلمونها.
چون یکی مثل ابوسفیان و رفقاش میدونستن حرف محمد ص کامل بحشون برسه بقول ابوسفیان و رفقا سحر میشن و به دین محمد ص در میان.

اتفاقا اگر شما به تاریخ مراجعه کنی میبینی علت جلوگیری از تبلیغات پیامبر چه بوده ؟!

در سیره ابن هشام ج 1 ص 166 میخوانیم :

مردم مكه و قريش نيز مخالفتى با تبليغات او نمى كردند تا اينكه پيغمبر اكرم نام خدايان مشركين و بتها را بميان آورده از آنها عيبجوئى كرد...

حالا این عیب جوئی چی بوده ؟!

یه مثالش تو خود قرآن هست :

إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم ( انبیاء - 98 )

یعنی : شما و آنچه میپرستید ( بت های ) ، هیزم آتش جهنم هستید !

روح سبز نوشت:
اول فقط یه روایته مثل هزاران روایت که از خوبی محمد ص گفته و شما هیچکدوم رو نمیبینید

دوم فکر کنم عموی ایشون در راه خدا کشته شدن و ضربه به لشکر اسلام وارد شده.
سوم بفرص ایشون در اینجا شدید عصبی شدن و بقول شما حرف از تکه تکه زدن پس چرا نمیبینید که ایشون همچین کاری رو با هند و ابوسفیان و اون برده وحشی کرده

ابوسفیان عامل خیلی از فتنه های دیگه هم بوده.

ابوسفیان مسلمان بود و پیامبر دیگه نمیتونست اونو بکشه .

این دیگه به رحیم بودن و نبودن شخصیت پیامبر ارتباط نداره ، چون اسلام قبلا گفته که اگر کسی اسلام بیاره جونش حفظ میشه . حالا اگر پیامبر ابوصفیان رو میکشت ، نوعی خلف وعده بود و این باعث میشد اعتبارش بین مردم خدشه دار بشه .

واسه همینه پیامبر گفته : " اگر کسی از اطرافیانم را بکشم ، مردم میگویند محمد اصحابش را کشته ! "

پس به خاطر حرف مردم هم شده پیامبر نمیتونست اونو بکشه !

اما قبل اینکه ابوسفیان مسلمان بشه ، پیامبر حتی برای ترورشم آدم فرستاد !

روح سبز نوشت:
بنده هم ثابت کردم که بله مخالفه با سیره ایشون که بخوان عصبیت شهصی شون رو وارد مسائل بکنن.

از دید شما تمسخر مسئله شخصی نیست ؟!!!!!

عصبانی شدن به خاطر مرگ عمو ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!!

عصبانی شدن به خاطر آزار و اذیت فردی ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!

پس مسئله شخصی چیه ؟!!

خواهش میکنم . هرطور مایلید . هم صحبتی با شما باعث خوشحالی من شد .

موفق باشید .[/]

سلام
اینم اخرین جواب های من به شما دوست گرامی. من حساب ویژه ی روی شما باز کرده بودم. اما شما فقط بحث ها و سوالات رو عقب جلو و دور هم چرخش میدید. هزار حدیث رو روایت میگه بابا گزینه الف درسته .دوتا روایت میگه گزینه ب شما فقط دو روایت که میگه ب رو قبول دارید. رک بگم منطقی بحث نمیکنید.

Dahim Darni;634140 نوشت:
کینه پیامبر در صدور حکم قتل واسه کنیزایی که بیس سال پیش ایشونو مسخره کردن ، واضحه .

از این واضحه تر ببخششهای پیامبره. قبلا کلی جواب این حرفتون رو دادم. توی این بیست سال اینها بیکار نبودن یک. دو مجرم با گذشت زمان جرمش بخشیده نمیشه. اینم واضحه. و جواب دیگه این حرف شما حرف خودتونه :

اما من اجباری ندارم شما یا هیچ کس دیگه ای اینو بپذیرید . هرکس مطابق منطق خودش ، اصول خودش یه واقعه رو میخونه و ازش نتیجه میگیره .

اما بحث اینجاست که اصل واقعه رو زیر سوال نبرید . حالا میخواید توجیهش کنید یا هر چیزه دیگه ای ، اون دیگه به من مربوط نیست !

Dahim Darni;634140 نوشت:
من به خطبه های ابوبکر البغدادی که استناد نکردم ! اون چیزی که آوردم جزئی از تاریخ اسلام و مسلمبنه . همین .

من گفتم از بغدادی معلون استناد کردین؟ گفتم به عنوان مثال فتنه گری داعش که اثر روی افکار گذاشته در اون زمان هم بوده.

Dahim Darni;634140 نوشت:
اتفاقا اگر شما به تاریخ مراجعه کنی میبینی علت جلوگیری از تبلیغات پیامبر چه بوده ؟!

در سیره ابن هشام ج 1 ص 166 میخوانیم :

مردم مكه و قريش نيز مخالفتى با تبليغات او نمى كردند تا اينكه پيغمبر اكرم نام خدايان مشركين و بتها را بميان آورده از آنها عيبجوئى كرد...

چه فرقی کرد؟ بلاخره از یه جای شروع شده توهین و ازار مسلمونها

Dahim Darni;634140 نوشت:
حالا این عیب جوئی چی بوده ؟!

انقدر مودب بودن؟
فقط عیب جوی یا اذیت و ازارو فنته و کشت و کشتار بازی؟
Dahim Darni;634140 نوشت:
یعنی : شما و آنچه میپرستید ( بت های ) ، هیزم آتش جهنم هستید !

اینم جواب عیب جوی مودبانه اوناست! خدا اینده کارهاشون رو فرموده اند.( بیشتر توضیح نمیدم چون وقت تلف کردنه)

Dahim Darni;634140 نوشت:
اما به هر حال حذف فیزیکی چاره این کار نیست !

پس چیه؟ باهاشون حرف زد بگید دست بکشید معذرت بخواید.

به همه گفته شده بود اگه معذرت بخوان و سلاح زمین بزارن بخشیده میشن.اگه بگین که باید حتما مسلمون میشدن تا کشته نشن ( بخصوص اون چند نفر خاص) . خب مسلمون میشدن.حتی اگه به دروغ بود. و بخشیده میشدن و مثل باقی باش برخورد میشه. خیلی ها به زبون و دروغ گفتن مسلمون شدن . چی میشد به دروغ هم شده شزایط کشته نشدن رو که گفتن شهادتین بوده رو برا نجات جانشون میگفتن؟

Dahim Darni;634140 نوشت:
ابوسفیان مسلمان بود و پیامبر دیگه نمیتونست اونو بکشه .

خب پیامبر بخشیدش .بقیه هم که حکم براشون اومد میخواستن بگن مسلمون شدن. چرا نگفتن؟ بعضی ادما لج باز هستن نمیخوان بفهمن و خودشونو زدن به خواب.وجود این ادما از دوره ادم ع تا الان و اینده ادمه داره.

Dahim Darni;634140 نوشت:
این دیگه به رحیم بودن و نبودن شخصیت پیامبر ارتباط نداره ، چون اسلام قبلا گفته که اگر کسی اسلام بیاره جونش حفظ میشه . حالا اگر پیامبر ابوصفیان رو میکشت ، نوعی خلف وعده بود و این باعث میشد اعتبارش بین مردم خدشه دار بشه .

فکر کنم این اسلام از دهن مبارک خود حضرت منتقل میشده.

Dahim Darni;634140 نوشت:
پس به خاطر حرف مردم هم شده پیامبر نمیتونست اونو بکشه !

این پیامبر که میگید ( زبونم لال ) دهن بین بوده و حرف مردم براش مهم بوده چرا به حرف قریش نبود. اونا که گفتن ای محمد بیا بهت مقام و ثروت بدیم.

Dahim Darni;634140 نوشت:
اما قبل اینکه ابوسفیان مسلمان بشه ، پیامبر حتی برای ترورشم آدم فرستاد !

اینم شخصی بوده نه؟

شما چیزی راجب ترور شخصیتی شنیدین؟ میدونین چطور یکی رو باید تررو شخصیتی کرد؟

Dahim Darni;634140 نوشت:
از دید شما تمسخر مسئله شخصی نیست ؟!!!!!

معذرت میخوام اگه الان بنده به پدر شما اهانتی کنم و شما از من شاکی بشید باید بگم به شما چه من به شخص دیگه ی اهانت کردم .

این حرف من درسته؟
با این کار به شما ظلم نکردم؟ توهین نکردم؟

Dahim Darni;634140 نوشت:
عصبانی شدن به خاطر مرگ عمو ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!!

نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
معذرت میخوام اگه الان بنده به پدر شما اهانتی کنم و شما از من شاکی بشید باید بگم به شما چه من به شخص دیگه ی اهانت کردم .
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
عصبانی شدن به خاطر مرگ عمو ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!!
عمو؟ ایشون یکی از فرمانده های بزرگ لشکر اسلام بودن و مرگ ایشون لطمه به کل اسلام بوده.
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
عصبانی شدن به خاطر آزار و اذیت فردی ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!
تمام جواب هام در پستهام در این چند روز سر همین بود شما انگار اصلا نمیخونین.
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
پس مسئله شخصی چیه ؟!!

بازم زاجب توهین و سرو صدا اینا بهتون بگم :
شما چیزی راجب ترور شخصیتی شنیدین؟ میدونین چطور یکی رو باید تررو شخصیتی کرد؟

من با حرف ساده و عامیانه روشن کردم کارهای پیامبر شخصی نبوده. اینکه نمیخوایت قبول کنید هیچ اصراری ندارم.

خوشحال شدم از بحث ولی ادامه نمیدم چون شما دنبال چیز دیگه ی هستید.
موفق باشید

به نظر من اهنت کردن به همه مقدسات مردم کار درستی نیست .اگر انسان می خواهد مخالفتی بکند با دلایل منطقی داشته باشه وگرنه همه می توانند اهانت کنند:Cheshmak:

روح سبز;634228 نوشت:
سلام
اینم اخرین جواب های من به شما دوست گرامی. من حساب ویژه ی روی شما باز کرده بودم. اما شما فقط بحث ها و سوالات رو عقب جلو و دور هم چرخش میدید. هزار حدیث رو روایت میگه بابا گزینه الف درسته .دوتا روایت میگه گزینه ب شما فقط دو روایت که میگه ب رو قبول دارید. رک بگم منطقی بحث نمیکنید.

از این واضحه تر ببخششهای پیامبره. قبلا کلی جواب این حرفتون رو دادم. توی این بیست سال اینها بیکار نبودن یک. دو مجرم با گذشت زمان جرمش بخشیده نمیشه. اینم واضحه. و جواب دیگه این حرف شما حرف خودتونه :

اما من اجباری ندارم شما یا هیچ کس دیگه ای اینو بپذیرید . هرکس مطابق منطق خودش ، اصول خودش یه واقعه رو میخونه و ازش نتیجه میگیره .

اما بحث اینجاست که اصل واقعه رو زیر سوال نبرید . حالا میخواید توجیهش کنید یا هر چیزه دیگه ای ، اون دیگه به من مربوط نیست !

من گفتم از بغدادی معلون استناد کردین؟ گفتم به عنوان مثال فتنه گری داعش که اثر روی افکار گذاشته در اون زمان هم بوده.

چه فرقی کرد؟ بلاخره از یه جای شروع شده توهین و ازار مسلمونها

انقدر مودب بودن؟
فقط عیب جوی یا اذیت و ازارو فنته و کشت و کشتار بازی؟

اینم جواب عیب جوی مودبانه اوناست! خدا اینده کارهاشون رو فرموده اند.( بیشتر توضیح نمیدم چون وقت تلف کردنه)

پس چیه؟ باهاشون حرف زد بگید دست بکشید معذرت بخواید.

به همه گفته شده بود اگه معذرت بخوان و سلاح زمین بزارن بخشیده میشن.اگه بگین که باید حتما مسلمون میشدن تا کشته نشن ( بخصوص اون چند نفر خاص) . خب مسلمون میشدن.حتی اگه به دروغ بود. و بخشیده میشدن و مثل باقی باش برخورد میشه. خیلی ها به زبون و دروغ گفتن مسلمون شدن . چی میشد به دروغ هم شده شزایط کشته نشدن رو که گفتن شهادتین بوده رو برا نجات جانشون میگفتن؟

خب پیامبر بخشیدش .بقیه هم که حکم براشون اومد میخواستن بگن مسلمون شدن. چرا نگفتن؟ بعضی ادما لج باز هستن نمیخوان بفهمن و خودشونو زدن به خواب.وجود این ادما از دوره ادم ع تا الان و اینده ادمه داره.

فکر کنم این اسلام از دهن مبارک خود حضرت منتقل میشده.

این پیامبر که میگید ( زبونم لال ) دهن بین بوده و حرف مردم براش مهم بوده چرا به حرف قریش نبود. اونا که گفتن ای محمد بیا بهت مقام و ثروت بدیم.

اینم شخصی بوده نه؟

شما چیزی راجب ترور شخصیتی شنیدین؟ میدونین چطور یکی رو باید تررو شخصیتی کرد؟

معذرت میخوام اگه الان بنده به پدر شما اهانتی کنم و شما از من شاکی بشید باید بگم به شما چه من به شخص دیگه ی اهانت کردم .

این حرف من درسته؟
با این کار به شما ظلم نکردم؟ توهین نکردم؟

نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
معذرت میخوام اگه الان بنده به پدر شما اهانتی کنم و شما از من شاکی بشید باید بگم به شما چه من به شخص دیگه ی اهانت کردم .
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
عصبانی شدن به خاطر مرگ عمو ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!!
عمو؟ ایشون یکی از فرمانده های بزرگ لشکر اسلام بودن و مرگ ایشون لطمه به کل اسلام بوده.
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
عصبانی شدن به خاطر آزار و اذیت فردی ، مسئله شخصی نیست ؟!!!!
تمام جواب هام در پستهام در این چند روز سر همین بود شما انگار اصلا نمیخونین.
نقل قول نوشته اصلی توسط Dahim Darni نمایش پست ها
پس مسئله شخصی چیه ؟!!

بازم زاجب توهین و سرو صدا اینا بهتون بگم :

شما چیزی راجب ترور شخصیتی شنیدین؟ میدونین چطور یکی رو باید تررو شخصیتی کرد؟

من با حرف ساده و عامیانه روشن کردم کارهای پیامبر شخصی نبوده. اینکه نمیخوایت قبول کنید هیچ اصراری ندارم.

خوشحال شدم از بحث ولی ادامه نمیدم چون شما دنبال چیز دیگه ی هستید.
موفق باشید


1 - دوست عزیز و گرامی شما میخواید بگید هرکی میخواد کشته نشه باید مسلمون میشده خوب چرا مسلپون نشده ، از لجبازیش بوده پس باید کشته بشه . این نوع رفتار صحیح نیست هرکس هردینی و مذهبی میخواد داشته باشه.لا اکراه فی الدین
2 - شما میخواید بگید چون پیامبر توی 100جا خوب بوده پس توی جای 101 هم قطعا خوبه در حالی که جناب darni میخوان بگن پیامبر مثل من و شما که یه وقتایی خودمونو کنترل میکنیم و یکی بهمون فحش میده میبخشیمش اما یه وقتایی هم دیگه عصبانی میشیم و از یکی کینه به دل میگیریم. اما شما میگی چون توی 100 تا داستان و روایت پیامبر خوب بوده و ملت رو بخشیده پس توی 101 هم بی چون و چرا حتما باید ببخشه.خوب بفرمایید چه ربطی دارن اینا به هم؟

سلام

بحث رو از صفحه اول دنبال کنید.

بنده منظور ایشون رو خوب فهمیدم. و 95 درصد تا میشد طبق خواست ایشون برون دینی بحث کردم

muiacir;634290 نوشت:
1 - دوست عزیز و گرامی شما میخواید بگید هرکی میخواد کشته نشه باید مسلمون میشده خوب چرا مسلپون نشده ، از لجبازیش بوده پس باید کشته بشه . این نوع رفتار صحیح نیست هرکس هردینی و مذهبی میخواد داشته باشه.لا اکراه فی الدین

من میگم نهایتش ان بوده دیگه؟ دقت نکردین به حرفم نهایتش این بوده دیگه و . بازم هم دقت کنید اینو در جواب کدوم حرف این دوست گرامی زدم؟ ایشون گفتن : یعنی یا مشلمون میشین یا کشته. منم گفتم: خب شما اینجوری فکر کن و بگین که دلیل کشته شدن و نشدن مسلمون شدن بوده . خب اونا راحت دروغ میگفتن و خلاص.

و در پاسخ به سوال دوم شما

muiacir;634290 نوشت:
شما میخواید بگید چون پیامبر توی 100جا خوب بوده پس توی جای 101 هم قطعا خوبه

بله اگه پیامبر در 10000 جا خوب رفتار کرده در 10001 جا هم خوب رفتار میکنه یعنی شک نکنا!

muiacir;634290 نوشت:
در حالی که جناب darni میخوان بگن پیامبر مثل من و شما که یه وقتایی خودمونو کنترل میکنیم و یکی بهمون فحش میده میبخشیمش
اما یه وقتایی هم دیگه عصبانی میشیم و از یکی کینه به دل میگیریم

از اول تمام بحث رو دنبال کرده بودین متوجه میشدین ایشون میگن پیامبر کنترلی نمیکرده!
به فرض کنیه به دل بگیریم وقتی اجراش نکنیم و تلافی نکنیم درسته.

muiacir;634290 نوشت:
اما شما میگی چون توی 100 تا داستان و روایت پیامبر خوب بوده و ملت رو بخشیده پس توی 101 هم بی چون و چرا حتما باید ببخشه

منم اینو گفتم مسلمون؟

من میگم بله اگه کسی توبه کنه معذرت بخوات کارشو ادمه نده ضربه نزنه ازش گذشت میشه.
اما اگه مشخص بشه نه این بابا لجبازه میخوات ادامه بده حتی حاضر نیست از جدمش معذرت بخوات ( مسلمون شدن بخره توی سرش ) اینو باید به طبق قانون مجازات کرده هر چه که مجازاتشه

من توی پستهام جوابهای منطقی دادم دیگه جوابی ندارم و همونهاست.

موفق باشید

بسم رب النور

توهین به مقدسات و اعتقادات دینی, وابستگیهای نژادی و ملی, و از این قیبل کار شایسته ای نیست, ولی بت پرستی چیز دیگری است.

بنظر بنده, سوع تفاهمات در مورد معنی واقعی واژه «بت پرستی» موجب به درازا کشیدن این بحث شد. برخی بت پرستی را به عنوان مقدس شمردن یک مجسمه یا پرستش و سجده کردن به جسم بی جان دیگری فهمیدند و در نتیجه دچار سردرگمی شدند.

برای درک صحیح این اژه, باید اول بفهمیم که بت پرستی امروزی به چه شکلی است. امروزه کسی به گاو و گوساله و مجسمه سجده نمیکند ولی شکی نیست که اکثریت قوم بنی اسرییل گوساله پرستند. گوساله پرستی های امروزی به شکل پیروی بی چون و چرا از فرامین و قوانین قدرتمندانی است که صاحب عیار پول و مال و زرق و برق دنیوی هستند.

امروزه معدودی صحیونیست (که صاحبان و سهامداران عمده کارتلهای بین الملی بانک و اسلحه و نفت جهانی هستند و تقریبآ همه داریهای دنیا را هم چاپیدند) تبدیل به خدایان روی زمین شدند و اکثر مردم آنها را پرستش مکنند. معدودی انگشت شمار از بانکدارن گردن کلفت صحیونیست همه فرمانها را صادر میکنند و اکثریت (البته امروز اکثرآ بدنبال زرق و برق و مال دنیا هستند) هم یا به آنها خدمت میکنند یا که بدون چون و چرا به فرمانشان گردن مینهد.

بت پرستی و گوساله پرستی ها همیشه نوعی پیروی بی ون و چرا از صاحب عیاران بول و زرق و برق مال دنیا بود و هست.

گرچه برخی هنوز چشم امید به بخشایش و رزاقی صحیونیستهای گردن کلفت دارند, و توهین به آنها را بعنوان توهین به مقدسات دیگران محسوب میکینند, و از خشم این خدایان زمینی میترسند. ولی نقد و انتقاد و مبارزه با ظالمان جهانخوار که به معنی توهین و ناسزا گویی نیست. در واقع آ همه عین رحمت است.

البته این بتهای امروزی خیلی قدرتمندند. اکثر ثروت های دنیا را به ایمایی چاپیدند ولی هنوز نمیتوانند که حتی یک مگس خلق کنند. حتی اگر همه شان دست بدست دهند, الایه.

[="Verdana"][="Black"]سلام

روح سبز نوشت:
سلام
اینم اخرین جواب های من به شما دوست گرامی. من حساب ویژه ی روی شما باز کرده بودم. اما شما فقط بحث ها و سوالات رو عقب جلو و دور هم چرخش میدید. هزار حدیث رو روایت میگه بابا گزینه الف درسته .دوتا روایت میگه گزینه ب شما فقط دو روایت که میگه ب رو قبول دارید. رک بگم منطقی بحث نمیکنید.

عاقلان میدانند این طور صحبت کردن ، نشانه چیست !

حقیقتا فکر نمیکردم این بحث ها شمارو انقدر عصبانی کنه که در نهایت با این لحن بخواید صحبت کنید !

فقط بنابر اصول مذاکره ، چون شما آغازگر بحث با بنده بودید ( تو صفحه قبل ) ، من تو آخرین پستم به شما بعضی مسائلی که ممکنه اشتباه برداشت کرده باشین و یا اینکه برای بقیه دوستان مشتبه شده باشه رو توضیح میدم :

روح سبز نوشت:
از این واضحه تر ببخششهای پیامبره. قبلا کلی جواب این حرفتون رو دادم. توی این بیست سال اینها بیکار نبودن یک. دو مجرم با گذشت زمان جرمش بخشیده نمیشه. اینم واضحه.

در تعالیم تئوری اسلامی کشتن یه نفر مثل کشتن همه کشتن همه انسانهاست .

مسلما اگه شما نسبت به تاریخ و وضعیت فرهنگی مردم جزیرة العرب آنشنا بودید ، هیچ وقت این سوالات برای شما پیش نمیومد .

شما در مقام دفاع از شخصیت پیامبرتون براومدید ، بنابراین با یک مثال نقض اون شخصیتی که شما از پیامبر برای خودتون ساختید مورد نقد قرار میگیره .

یه بار به ادعاهای من و خودتون توجه کنید :

شما : اگه پیامبر در 10000 جا خوب رفتار کرده در 10001 جا هم خوب رفتار میکنه یعنی شک نکنا! ( این عین حرف شماست )

بنده : خیر ، چنین نیست ، پیامبر در مواردی هم خوب رفتار نکرده !

دلیل من چیه ؟!

مواردی که توی تاریخ اومده و من طبق کتب خود شما مسلمونا ازشون نقل قول کردم .

حالا جواب شما چیه ؟!

شما : چون پیامبر ابوسفیان و هند رو نکشته ، پس پیامبر از رو کینه شخصی دست به اقدام نزده ، اگر میخواست اقدام کنه این دوتا رو میکشت !!

این جواب شما نوعی خندیدن به طرف مقابل و سوالشه ، مثه این میمونه یکی به داعش بگه چرا یکی از گروگانارو کشتی ؟!

بعد داعش بگه : من خیلیم بخشنده و مهربونم ، ببین اون یکی رو نکشتم !!!

روح سبز نوشت:
من گفتم از بغدادی معلون استناد کردین؟ گفتم به عنوان مثال فتنه گری داعش که اثر روی افکار گذاشته در اون زمان هم بوده.

شما ذهن خونی بلدید ؟!!

از کچای حرفای من مشخصه که داعش روی افکار من اثر گذاشته ؟!! شگفتا !!!

روح سبز نوشت:
چه فرقی کرد؟ بلاخره از یه جای شروع شده توهین و ازار مسلمونها

اگر به متن روایت دقت کنید ، مشخصه که علت شروع مقابله با پیامبر چه بوده :

مردم مكه و قريش نيز مخالفتى با تبليغات او نمى كردند تا اينكه پيغمبر اكرم نام خدايان مشركين و بتها را بميان آورده از آنها عيبجوئى كرد...

روح سبز نوشت:
انقدر مودب بودن؟
فقط عیب جوی یا اذیت و ازارو فنته و کشت و کشتار بازی؟

95 درصد مشکلات من با طرفای بحثم اینه که صحبتای منو کامل و بادقت نمیخونن ( نمیدونم چرا ؟!! )

عزیزم ! پیامبر شروع به عیبجوئی کرده ، نه بت پرستا !!!

شما یه بار روایتو با دقت بخون ، بعد نقل قول کن !

همین بی دقتی ها باعث میشه تا وقتی من میگم تو قرآن اومده :

Dahim Darni نوشت:
شما و آنچه میپرستید ( بت های ) ، هیزم آتش جهنم هستید !

شما بگی :

روح سبز نوشت:
اینم جواب عیب جوی مودبانه اوناست! خدا اینده کارهاشون رو فرموده اند.( بیشتر توضیح نمیدم چون وقت تلف کردنه)

!!!

خود پیامبر عیب جوئی کرده ، بعد خود پیامبرم جواب میده ؟!! شگفتا !!!

اما یه سوال میپرسم ، جوابشم نمیخواد بگید ، فقط کلاه خودتو قاضی کن ، یه کسی بیاد به شما بگه : تو و خدایت ، هیزم آتشید ،،، به شما بر نمیخوره ؟!!

روح سبز نوشت:
چی میشد به دروغ هم شده شزایط کشته نشدن رو که گفتن شهادتین بوده رو برا نجات جانشون میگفتن؟

والا اینو باید از خودشون ببپرسی ، چون من دیگه تا اینجاشو خبر ندارم ...

ولی احتمالا اونا به تقیه اعتقادی نداشتن !!

روح سبز نوشت:
خب پیامبر بخشیدش .بقیه هم که حکم براشون اومد میخواستن بگن مسلمون شدن. چرا نگفتن؟ بعضی ادما لج باز هستن نمیخوان بفهمن و خودشونو زدن به خواب.وجود این ادما از دوره ادم ع تا الان و اینده ادمه داره.

ینی یا مسلمان بشن ، یا بمیرن !! عجب منطقی !!!

تاریخ انسان ها از آدم تا حال و آینده به همچین منطقی می باله واقعا !

روح سبز نوشت:
معذرت میخوام اگه الان بنده به پدر شما اهانتی کنم و شما از من شاکی بشید باید بگم به شما چه من به شخص دیگه ی اهانت کردم .

این حرف من درسته؟
با این کار به شما ظلم نکردم؟ توهین نکردم؟

امیدوارم تعمدی در آوردن این جور مثال ها وجود نداشته باشه .

اما دوست عزیز ، اینا که شما گفتی چه ربطی به تمسخر پیامبر و بعد صدور حکم قتل به خاطر همین تمسخر از طرف همون پیامبر داره ؟!!

روح سبز نوشت:
من با حرف ساده و عامیانه روشن کردم کارهای پیامبر شخصی نبوده. اینکه نمیخوایت قبول کنید هیچ اصراری ندارم.

این نظر خودتونه ، اما هیچ روشن گری وجود نداره !

روح سبز نوشت:
خوشحال شدم از بحث ولی ادامه نمیدم چون شما دنبال چیز دیگه ی هستید.

اینطور صحبت کردنا ، بیشتر به فرار رو به جلو شبیهه تا دلیل منطقی !

شما به گمان خوت با من بحث برون دینی داشتی ، اما در حقیقت شما هنوز معنای بحث برون دینی رو نمیدونی !

روح سبز نوشت:
بله اگه پیامبر در 10000 جا خوب رفتار کرده در 10001 جا هم خوب رفتار میکنه یعنی شک نکنا!

وقتی شما با این عقیده وارد بحث میشید ، بحث کردن بی فایدس ، چون این حرف شما یعنی عصمت ! و عصمت یه مفهوم درون دینیه !

بنابراین توصیه میکنم که شما روی تعاریف بیشتر دقت کنید .

11 صفحس که من دارم با کارشناس گرامی گفتگو میکنم ، اما ایشون هنوز یه بارم این چیزایی که شما و بعضی از دوستان راجع به من میگید ، رو نگفتند . من توصیه میکنم که اگر دین و عقیده خودتون رو به خوبی مطالعه نکردین و دلایلتون برای اون هنوز کافی نیست ، لااقل یه طوری برخورد کنین که با اخلاق طرف بحثتون رو به بحث نزدیک کنید !

موفق باشید .[/]

Dahim Darni;634344 نوشت:
عاقلان میدانند این طور صحبت کردن ، نشانه چیست !

حقیقتا فکر نمیکردم این بحث ها شمارو انقدر عصبانی کنه که در نهایت با این لحن بخواید صحبت کنید !

کجای این حرف من عصبانیت داره؟ عجب!!!!
تمام این سایت رو بگردین ذهری توی حرفای من توهین و عصبیت یافت نمیکنید.
پس کاملا اشتباه کردید .
دیدید که چقدر هم ریز به ریز و دقیق و با حوصله جواب پست ها رو میدادم.

منم چندتا پست از شما بردارم زیرش بنویسم عصبی شدید اینجا حرف بنده درسته؟قطعا نه.

اون تاریخ چیزهای دیگه هم گفته. با پیگیری تمامی پست های شما میشه فهمید همش دارید دور میزنید

در ضمن اون قسمت از

Dahim Darni;634344 نوشت:
بنده : خیر ، چنین نیست ، پیامبر در مواردی هم خوب رفتار نکرده !

این نظر شماست . نه مسلمونهای که روایت های که میارید مال خودشونه .و از همش خبر دارن

Dahim Darni;634344 نوشت:
شما : چون پیامبر ابوسفیان و هند رو نکشته ، پس پیامبر از رو کینه شخصی دست به اقدام نزده ، اگر میخواست اقدام کنه این دوتا رو میکشت !!

اینا تاریخی نیست نه؟

Dahim Darni;634344 نوشت:
شما ذهن خونی بلدید ؟!!

از کچای حرفای من مشخصه که داعش روی افکار من اثر گذاشته ؟!! شگفتا !!!

وقتی شما اعصاب خوانی بلدید منم لابد ذهن خوانی بلدم!

شما گفتید

حذف فیزیکی منطق داعشیه !

اثر داعش بر شما یکیش همینه که برا شما داره ثابت میشه پیامبر هم همین جوری بوده.و گفتید پیامبر هم خذف فیزیکی رو راه حل میدونستن.

اگه اشتباه کردم و اثر نداشته ببخشید.
اما قطعا روی تمام مردم دنیا اثراتش رو داره

Dahim Darni;634344 نوشت:
خود پیامبر عیب جوئی کرده ، بعد خود پیامبرم جواب میده ؟!! شگفتا !!!

بله درسته اینجا من یه کلمه رو نخودنم و فکر کردم شما منظورتون چیز دیگه هست .

و بر عکس شما به اشتباه خودم اعتراف دارم.

Dahim Darni;634344 نوشت:
اما یه سوال میپرسم ، جوابشم نمیخواد بگید ، فقط کلاه خودتو قاضی کن ، یه کسی بیاد به شما بگه : تو و خدایت ، هیزم آتشید ،،، به شما بر نمیخوره ؟!!

ولی نظرم راجب این ایه عوض نشده. از دو نظر جواب میدوم
از نظر شما که قران تحریفه . پس احتمالا اینم تحریف شده و نمیتونید اینو سند قرار بدید.

از نظر من. نه بهم بر نمیخوره وقتی بشینه و ثابتش کنه !

Dahim Darni;634344 نوشت:
والا اینو باید از خودشون ببپرسی ، چون من دیگه تا اینجاشو خبر ندارم ..

منطق اینه؟ پس شما هم از انسانهای خوب بد اون زمان برید بپرسید.

Dahim Darni;634344 نوشت:
ولی احتمالا اونا به تقیه اعتقادی نداشتن !!

داشتن . مثال براتون زدم کیا تقیه داشتن!!!

Dahim Darni;634344 نوشت:
ینی یا مسلمان بشن ، یا بمیرن !! عجب منطقی !!!

تاریخ انسان ها از آدم تا حال و آینده به همچین منطقی می باله واقعا !

برا دوست عزیزتون هم گفتم برا شما هم میگم ( همه پست های تاپیک رو بخونید)
اما بازم میگم .

کسانی که مغذرت خواسته بودن بخشیده شدن . نه اینکه حتما مسلمون بشن چون در دین زور نیست. مگه وقتی مکه فتح شد همه مشلمون شدن؟ مگه عده ی هم اماده جنگ نبودن و شمشیر زمین گذاشتن .

و من برون دینی دقت کنید برون دنی گفتم شما فرض کن قانون گذاشتن هر کس بگه مسلمونه در امنیته. خب ادم عاقل اینجا چکار میکنه؟
پس از جرم خودشون پشیمون نشدن و باید حکمشون اجرا میشده

Dahim Darni;634344 نوشت:
اما دوست عزیز ، اینا که شما گفتی چه ربطی به تمسخر پیامبر و بعد صدور حکم قتل به خاطر همین تمسخر از طرف همون پیامبر داره ؟!!

11 صحفه همین برا شما توضیح داد شد هنوز دقت نکردید.

Dahim Darni;634344 نوشت:
اینطور صحبت کردنا ، بیشتر به فرار رو به جلو شبیهه تا دلیل منطقی !

من هیجا فرار نکردم.
Dahim Darni;634344 نوشت:
شما به گمان خوت با من بحث برون دینی داشتی ، اما در حقیقت شما هنوز معنای بحث برون دینی رو نمیدونی !

نظر شما متحرم.

Dahim Darni;634344 نوشت:
وقتی شما با این عقیده وارد بحث میشید ، بحث کردن بی فایدس ، چون این حرف شما یعنی عصمت ! و عصمت یه مفهوم درون دینیه !

این پست رو در جواب دستتون زدم نه شما. چرا باقی پست که به ایشون جواب دادمو جواب ندادین؟

Dahim Darni;634344 نوشت:
این چیزایی که شما و بعضی از دوستان راجع به من میگی

چه چیزای گفتیم؟ قید کنید تا مغدرت خواهی کنم.

Dahim Darni;634344 نوشت:
لااقل یه طوری برخورد کنین که با اخلاق طرف بحثتون رو به بحث نزدیک کنید

وقتی شما یه چیز رو میخواید ببنید و یه چیزو نه چطور ادم بحث کنه

الان کلی سوال کردم توی پستهای قبلیم همشون بی جواب موندن

Dahim Darni;633314 نوشت:
مجموعه حالات غالبی که برای یه فرد وجود داره به عنوان اخلاق و رفتار اون شخص معرفی میشه . دقت کنید در تعریف از لفظ حالات غالب و نه احوالات همیشگی و دائمی استفاده میشه . به همین دلیل هیچ انسانی رو نمیشه در هیچ صفتی کامل و تمام دونست . ( البته بحث عصمت خارج از مختصات بحث ما قرار میگیره )
با توجه به تعریف فوق، احتمال رخداد حالتی خارج از حالات معمول ، عقلا و نقلا صفر نمیشه . و لذا با آوردن چند نقل تاریخی نمیشه احتمال عصبانی شدن حتی برای صبور ترین افراد رو منتفی دونست . چون تعریف ما از صفات انسانی این نتیجه رو میده . بنابراین نقل های تاریخی که شما آوردید به هیچ وجه نمیتونن احتمال بداخلاقی یا عصبانی شدن و خشم پیامبر در برابر موضوعات اجتماعی یا شخصی رو منتفی کنن .
این مبنای بنده در بحث هایی هست که انحام میدم ، با پذیرش این مبنا احتمال دشنام دادن به بت های دیگران ، عصبانیت و خشونت مفرط در مواقعی از زندگی پیامبر به علت مخالفت با سخنان دیگر پیامبر منتفی نخواهد بود .

با سلام و احترام مجدد

این مسئله به نوع نگرش ما و شما در خصوص انسان شناسی بر میگردد و پرداختن به آن بحث را به حاشیه میبرد، اجمالا همینقدر باید بگویم که در این مبنا من و شما اختلاف نظر داریم. رفتار انسان از علم او نشأت گرفته، و به همین خاطر با گذر زمان و کسب علم و تجربه رفتار او نیز تغییر می کند، اما اگر علم او گسترده و خدادای باشد چه مانعی وجود دارد که او را دارای شخصیت ثابتی بدانیم؟ وقتی علم انسان به قبح یک فعل از ابتدا درون او به صورت شدید وجود داشته باشد آن را مرتکب نمی شود و این با شرایط تفاوتی نمی کند، مانند این که انسان ها با توجه به علمشان نسبت به قبح و زشتی عریان شدن کامل در خیابان هرگز آن را مرتکب نمی شوند.

Dahim Darni;633314 نوشت:
اولا روایتی که من نقل کردم ، دقیقا ادامه همان روایتیست که شما آنرا نقل کرده بودید !! اگر این روایت از این حیث معتبر نباشد ، پس پیش از من شما به روایت بی اعتبار استناد کرده اید !


بنده قبل از اینکه شما این سخن را بفرمایید، در پست قبلی خودم عرض کردم که من نمی گویم نقل هایم از اعلام الوری و... هر کدام به تنهایی اثبات کننده هستند، بلکه آنها را نیز بدون نگاه به قرائن دیگر نمی توان پذیرفت، ولی با ضمیمیه نمودن به قرائن دیگر و شواهد نقلی لفظی و معنوی فراوان دیگر، انسان تواتر آن را خواهد پذیرفت لذا منطق انسان در برابر پذیرش محتوای آن نمی ایستد.

Dahim Darni;633314 نوشت:
ثانیا روایت فوق از کتاب ابن بن عثمان الاحمر البجلی الاکوفی نقل شده است . علمای شیعه در وثاقت او شکی ندارند ، چرا که وی جزء اصحاب اجماع است . اعتبار کتاب او نیز که شامل مغازی ، سیره و داستان های پیامبر بوده توسط بزرگان شیعه تایید شده است... الخ

ببینید تمام نقل هایی که شما مطرح می فرمایید با قبول سند، اخبار آحادی هستند که معارض های جدی دارند، مثلا در مورد شأن نزول همین آیه « وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» نقل های دیگری وجود دارد که احتمال های دیگر را مطرح می کند:
«و قال: و اللَّه لأقتلن بك سبعين منهم. فنزلت: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: بل نصبر يا رب»‏ (اسباب النزول، واحدی، ج1، ص291)
(پیامبر(ص) به بالای سر حمزه آمد) و فرمود: به خدا قسم 70 نفر از آنها را می کشم. پس آیه نازل شد: «و ان عاقبتم فعاقبوا...» پس پیامبر(ص) فرمود: بلکه صبر می کنم پروردگارا.
«إن المسلمين لما رأوا ما فعل المشركون بقتلاهم يوم أحد...، قالوا حين رأوا ذلك: لئن أظفرنا اللَّه عليهم لنزيدن على صنيعهم، و لنُمَثِّلنّ بهم مثلة لم يمثلها أحد من العرب بأحد (اسباب النزول، واحدی، ج1، ص291)
مسلمانان هنگامی که دیدند مشرکین با اجساد شهدا در روز احد چه کرده اند گفتند: اگر خداوند ما را بر آنها پیروز گرداند بیش از آنچه کرده اند در حقشان روا می داریم، و آنچنان آنها را مثله می کنیم که تا به حال کسی در عرب کسی را مثله نکرده باشد.
«أن المشركين يوم أحد مثلوا بأصحاب النبي ص الذين استشهدوا، منهم حمزة فقال المسلمون أما و الله لئن أولانا الله عليهم لنمثلن بأخيارهم» ‏(تفسیر قمی، ج1، ص392)
مشرکین در روز احد اصحاب پیامبر(ص) را که شهید شده بودند را مثله کردند، از جمله شهیدان حمزه بود، پس مسلمانان گفتند به خدا قسم اگر خدا ما را بر آنها چیره کند برگزیدگانشان را مثله می کنیم.
«قال المسلمون لئن أمكنا الله منهم لنمثلن بالأحياء فضلا عن الأموات فنزلت الآية» (مجمع البیان، طبرسی، ج6، ص606)
مسلمانان گفتند اگر خدا ما را بر آنها مسلط کند زنده های آنها را مثله می کنیم چه برسد به مردگان، پس آیه نازل شد.
چطور با این احتمالات می توان آن جمله را که هفتاد نفر از قریش را مثله می کنم به پیامبر(ص) نسبت یقینی داد؟ خصوصا با نقلی که واقدی بیان نموده:
در جنگ احد وقتی ابوقتاده اندوه شدید پیامبر(ص) را در مورد قتل حمزه(ع) دید خواست به قریش ناسزا بگوید اما حضرت(ص) او را منع کرد، ابوقتاده چندین بار خواست این کار را انجام دهد، پیامبر(ص) در مرتبه چهارم فرمود: نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد.(كتاب المغازي، واقدی، ج1، ص289)

همچنین در مورد ماجرای فتح مکه و اعدام برخی اشخاص وقتی انسان به آنچه که در جریان فتح مکه وارد شده است نگاه می کند، می فهمد که هرگز کینه ای در کار نبوده، وقتی پیامبر(ص) شعار «روز انتقام گیری» را به شعار «روز بخشش» تغییر دادند(المناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص208) و در میان سپاه اسلام فرمودند:
مَنْ‏ أَغْلَقَ‏ بَابَهُ‏ فَهُوَ آمِنٌ، وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ- وَ مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ، و
هر کس داخل خانه اش بماند در امان است، هر کس سلاحش را بیندازد در امان است، هر کس در خانه ابوسفیان باشد در امان است. (تفسیر قمی، ج2، ص321)
و فرمودند:
«ألا لا یجهزن علی جریح و لا یتبعن مدبر، و لا یقتلن اسیر، و من اغلق بابه فهو آمن» (فتوح البلدان، بلاذری، ص53)
آگاه باشید هیچ مجروحی نباید کشته شود، هیچ گریزانی نباید دنبال شود، هیچ اسیری نباید کشته شود، و هر کس داخل خانه اش بماند در امان است.
لذا با این همه شواهد و قرائن حکم به اعدام آن زن ها نمی تواند از کینه شخصی باشد، چرا که یقینا بغض پیامبر(ص) نسبت به امثال هند و ابوسفیان و وحشی و... بیشتر بود، خصوصا با شواهدی دیگر چون گفته واقدی که می نویسد به دستور پیامبر(ص)شش مرد و چهار زن که جرمشان سنگین بود محکوم به اعدام شدند، اما از این تعداد، فقط چهار نفر کشته، و بقیه بخشوده شدند.(المغازی، ج2، ص825) پس معلوم می شود آنها بر خلاف امثال ابوسفیان، هنوز حتی به ظاهر هم توبه نکرده بودند، لذا بعدا بخشیده شدند. پس به این صراحت نمی توان چنین برداشتی نمود.
ببینید منطق انسان می گوید اگر در مورد انسانی، همواره و به صورت متواتراز او خوبی و گذشت شنیده می شود، با یک خبر و دو خبر و ده خبر نباید در خصوصیات نیکوی او شک کرد.

Dahim Darni;633314 نوشت:
کارشناس عزیز ! من این روایت را برای بار اول خدمتتان تقدیم کرده ام !!

دقت بفرمایید :

لَقِيَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِيمَا بَلَغَنِي- فَقَالَ لَهُ:
وَاَللَّهِ يَا مُحَمَّدُ، لَتَتْرُكَنَّ سَبَّ آلِهَتِنَا، أَوْ لَنَسُبَّنَّ إلَهَكَ الَّذِي تَعْبُدُ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ:
وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ 6: 108. فَذُكِرَ لِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَفَّ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ، وَجَعَلَ يَدْعُوهُمْ إلَى اللَّهِ. ( سیره ابن هشام ج 1 ص 375 )

ترجمه :

روزى ابو جهل رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدار كرده گفت: اى محمّد دست از دشنام دادن بخدايان ما بردار وگرنه ما نيز خداى تو را دشنام گوئيم؟ پس اين آيه نازل شد:
دشنام مدهيد بدانانكه غير خدا را ميخوانند تا مبادا آنها نيز از روى جهالت و نادانى خدا را دشنام دهند» از آن پس رسول خدا صلى الله عليه و آله از دشنام خدايانشان خوددارى فرمود و تنها بدعوت ايشان بخداى تعالى اكتفا كرد.

این روایت که نقل کردید نیز دلالت بر فحش دادن نمی کند.
چرا که این روایت شما در خصوص پیامبر(ص)، واژه «کفّ» را به کار برده است، اما در ترجمه اشتباه معنا شده است، چرا که «کف» از افعال متعدی و به معنای منع و بازداشتن است، نه خودداری و ترک کردن، (النهایه، ابن اثیر، ج5، ص190؛ مصباح المنیر، ج2، ص536؛ قاموس قرآن، ج7، ص130)
روایات دیگری هم که شما نقل کردید مستقیما به فحش دادن پیامبر(ص) اشاره ای نداشت، و فقط اثبات می کرد که تعدادی از مسلمانان به بت ها فحش می داده اند، که ما شواهد و قرائنی نقل کردیم که پیامبر(ص) آنها را از سب و ناسزا نهی می کرده است.
همچنین نفرمودید که ورای عصمت، آیا نبوت را قبول دارید یا اصلا قائل به نبوت پیامبر(ص) هم نیستید؟


Dahim Darni;633314 نوشت:

به نظر شما اینکه میگوید شما و خدایانتان هیزم آتش جهنم هستید ، ناسزا و اهانت نیست ؟!

آیا اگر کسی عین همین جمله را در ملا عام به مسلمانان بگوید ، بازهم سخن او را ناسزا نمی دانید ؟!!

شما در این مدت می فرمودید که سخنان پیامبر همگی استدلال و برهان بوده ، در این جمله بالا به نظر شما چه استدلالی وجود دارد ؟!

حقیقتا من اهانتی در آن نمی بینم، اگر کسی به من بگوید تو و مقدساتت در جهنم هستید یعنی در مسیر باطل هستید، استدلال در ورای آن روشن است، هرگز فحش نداده بلکه نهایت مسیر را در آیه به تصویر کشیده است.

Dahim Darni;633314 نوشت:
اگر کسی بپرسد " چرا خدا دشنام دادن به خدایان دیگران را ممنوع کرد " پاسخ وی چه خواهد بود ؟!!

مسلما اینست که " دیگران مقابله به مثل میکنند " .

و رجوع به تاریخ روشن می کند تا زمانیکه بت پرستان مقابله به مثل نکردند ، هیچ دستوری مبنی بر منع آن صادر نشد .

پس نتیجه عقلی آن این خواهد بود که اگر شرایطی فراهم شود تا امکان مقابله به مثل وجود نداشته باشد ( مثلا به شکل پنهانی ) دشنام دادن به بت های دیگران ممنوع نیست .

اگر هم دقت کرده باشید ، من عرض کردم از نص قرآن چنین بر می آید و به روایات اشاره ای نکردم .



بنده منکر این نیستم که یکی از فلسفه های حرت اهانت به مقدسات ادیان این است، اما انصافا انحصار از آیه برداشت نمی شود. علاوه بر اینکه در پست قبلی به سه قرینه اشاره نمودم که فحش دادن مطلقا در نگاه پیامبر(ٌ) و اهل بیت(ع) مذموم است.

Dahim Darni;633314 نوشت:
جواب احتمالی شما این است که سیره ثابت پیامبر با روایات متواتر قالب بسته است . لذا هنگام تعارض روایتی مخالف با سیره ثابت پیامبر آنرا کنار میزنیم !

اما من در جواب به این پاسخ احتمالی میگویم : تعریفی که شما از سیره ثابت دارید به این معناست که اگر پیامبر در صد موضع آرام بود ، قطعا در سایر مواضع از ابتدای زندگی اش تا انتهای آن آرام بوده و هرگز عصبانیتی شخصی برای وی به وجود نیامده ! یا اگر پیامبر در صد جا با ملایمت سخن گفته امکان ندارد در جایی تندی کرده باشد یا سخنی با چنین خشونتی زده باشد !

اما این تعریف تنها زمانی درست است که طرف مقابل شما ( من ) آنرا بپذیرد و حقیقتا این به معنای عصمت خواهد بود که من ابدا آنرا قبول ندارم .

بلکه آنچه که به نظر منطقی تر می رسد اینست که حالات پیامبر در مواقع مختلف بررسی شود و روایاتی که در سیره ایشان نقل شده به شکل منطقی زیر جمع شوند :

حالت معمولی و غالب پیامبر طبق روایات مسلمانان آرامش و ملایمت بوده است . اما این به معنای آن نیست که هرگز عصبانیت یا خشونت و تندی در ایشان رخ نداده باشد ، بلکه در مواقعی ایشان هم عصبانی شده اند ، حرف های تند و خشنی زده اند ، به گونه ای که خدای وی نیز این خشونت او را رد کرده و به وی توصیه کرده آرام باشد ( مشابه آنچه که در جریان دیدن جنازه حمزه رخ داد )

وقتی با این دید به مسائل نگاه کنیم ، دیگر با این توجیه که چون مخالف سیره پیامبر است رد می شود ، روایات سیره را رد نمیکنیم !

ببینید اگر بتوان یک نقل صد در صد یقینی در خصوص پیامبر(ص) مطرح نمود که بدون معارض بوده و متواتر باشد و خلاصه برای ما علم آور باشد می توان روی آن صحبت کرد، اما شما با اخبار آحادی که ظن آورد هستند و تازه معارض هم دارند چنین قصدی دارید و این حقیقتا نشدنی است. خصوصا در مسائل تاریخی رسیدن به یقین دشوار است مگر در جایی که تواتر در میان باشد، و الا در اکثر موارد ظنی است و نمی توان اعتقادات را بر آن بنا نمود.
ما به تک تک روایات مدح پیامبر(ص) در تاریخ استناد نمی کنیم، بلکه مجموع آنها یک تواتر معنوی را می رسانند
که یقینی خواهد بود، مانند معجزات تاریخی آن حضرت(ص) که شاید تک تک آنها ظنی هستند، اما وقتی ده ها، یا صدها نقل تاریخی ظنی در معجزات مختلف به ما رسید، به تواتر معنوی اصل وقوع معجزه را اثبات میکند، بر خلاف مواردی که شما مطرح می فرمایید، خصوصا این که مبنای شما نیز مبنای صحیحی نیست که وجود شخصیت ثابت را نمیپذیرید همان طور که به آن اشاره کردم.

از مشارکت شما در بحث متشکرم

روح سبز;634295 نوشت:
سلام

بحث رو از صفحه اول دنبال کنید.

بنده منظور ایشون رو خوب فهمیدم. و 95 درصد تا میشد طبق خواست ایشون برون دینی بحث کردم

من میگم نهایتش ان بوده دیگه؟ دقت نکردین به حرفم نهایتش این بوده دیگه و . بازم هم دقت کنید اینو در جواب کدوم حرف این دوست گرامی زدم؟ ایشون گفتن : یعنی یا مشلمون میشین یا کشته. منم گفتم: خب شما اینجوری فکر کن و بگین که دلیل کشته شدن و نشدن مسلمون شدن بوده . خب اونا راحت دروغ میگفتن و خلاص.

و در پاسخ به سوال دوم شما

بله اگه پیامبر در 10000 جا خوب رفتار کرده در 10001 جا هم خوب رفتار میکنه یعنی شک نکنا!

از اول تمام بحث رو دنبال کرده بودین متوجه میشدین ایشون میگن پیامبر کنترلی نمیکرده!
به فرض کنیه به دل بگیریم وقتی اجراش نکنیم و تلافی نکنیم درسته.

منم اینو گفتم مسلمون؟

من میگم بله اگه کسی توبه کنه معذرت بخوات کارشو ادمه نده ضربه نزنه ازش گذشت میشه.
اما اگه مشخص بشه نه این بابا لجبازه میخوات ادامه بده حتی حاضر نیست از جدمش معذرت بخوات ( مسلمون شدن بخره توی سرش ) اینو باید به طبق قانون مجازات کرده هر چه که مجازاتشه

من توی پستهام جوابهای منطقی دادم دیگه جوابی ندارم و همونهاست.

موفق باشید


فکر میکنم برعکس میفرمایید و شما تمام پست ها رو از اول مطالعه نکردید چون من توی یکی دوتا پست قبلیم عنوان کردم یک ساعت و خورده ای طول کشید که تمام پست ها رو بخونم

مسلم;634416 نوشت:
[=114]با سلام و احترام مجدد

اما از این تعداد، فقط چهار نفر کشته، و بقیه بخشوده شدند.(المغازی، ج2، ص825) پس معلوم می شود آنها بر خلاف امثال ابوسفیان، هنوز حتی به ظاهر هم توبه نکرده بودند،
از مشارکت شما در بحث متشکرم


سلام بر کارشناس عزیز.
میشه بپرسم اون 4 نفر بابت چه گناهی کشته شدند؟

[="Verdana"][="Black"]سلام

مسلم نوشت:
این مسئله به نوع نگرش ما و شما در خصوص انسان شناسی بر میگردد و پرداختن به آن بحث را به حاشیه میبرد، اجمالا همینقدر باید بگویم که در این مبنا من و شما اختلاف نظر داریم. رفتار انسان از علم او نشأت گرفته، و به همین خاطر با گذر زمان و کسب علم و تجربه رفتار او نیز تغییر می کند، اما اگر علم او گسترده و خدادای باشد چه مانعی وجود دارد که او را دارای شخصیت ثابتی بدانیم؟ وقتی علم انسان به قبح یک فعل از ابتدا درون او به صورت شدید وجود داشته باشد آن را مرتکب نمی شود و این با شرایط تفاوتی نمی کند، مانند این که انسان ها با توجه به علمشان نسبت به قبح و زشتی عریان شدن کامل در خیابان هرگز آن را مرتکب نمی شوند.

دقیقا نکته اساسی بحث ما هم همینه . اینکه این اختلاف نظر چطور میتونه توی نگاه ما به روایات تاثیر بذاره .

ببینید اگر ما عصمت پیامبر رو قبول داشته باشیم ، دیگه با نقل متواتر هم نمیشه چیزی رو ثابت کرد . چون جوابی که حتی به روایات متواتر هم داده میشه اینه که روایت الله موثق تر از همه روایاته .

اما اگه با دیدی غیر عصمت به بحث نگاه کنیم دیگه به نقل متواتر نیاز نیست . بلکه بین روایات اینطور جمع میکنیم :

پیامبر به عنوان یه انسان یه سری حالات غالب داشتند ، اما در مواردی هم رفتارها و گفتاری مخالف حالت غالب در ایشون به وجود اومده .

پس به نظرم خیلی مهمه که ما با کدوم دید به روایات نگاه کنیم : دید عصمت پیامبران ( درون دینی ) ، یا دیدی غیر از عصمت ( برون دینی )

مسلم نوشت:
ببینید تمام نقل هایی که شما مطرح می فرمایید با قبول سند، اخبار آحادی هستند که معارض های جدی دارند، مثلا در مورد شأن نزول همین آیه « وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» نقل های دیگری وجود دارد که احتمال های دیگر را مطرح می کند:
«و قال: و اللَّه لأقتلن بك سبعين منهم. فنزلت: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: بل نصبر يا رب»‏ (اسباب النزول، واحدی، ج1، ص291)
(پیامبر(ص) به بالای سر حمزه آمد) و فرمود: به خدا قسم 70 نفر از آنها را می کشم. پس آیه نازل شد: «و ان عاقبتم فعاقبوا...» پس پیامبر(ص) فرمود: بلکه صبر می کنم پروردگارا.
«إن المسلمين لما رأوا ما فعل المشركون بقتلاهم يوم أحد...، قالوا حين رأوا ذلك: لئن أظفرنا اللَّه عليهم لنزيدن على صنيعهم، و لنُمَثِّلنّ بهم مثلة لم يمثلها أحد من العرب بأحد (اسباب النزول، واحدی، ج1، ص291)
مسلمانان هنگامی که دیدند مشرکین با اجساد شهدا در روز احد چه کرده اند گفتند: اگر خداوند ما را بر آنها پیروز گرداند بیش از آنچه کرده اند در حقشان روا می داریم، و آنچنان آنها را مثله می کنیم که تا به حال کسی در عرب کسی را مثله نکرده باشد.
«أن المشركين يوم أحد مثلوا بأصحاب النبي ص الذين استشهدوا، منهم حمزة فقال المسلمون أما و الله لئن أولانا الله عليهم لنمثلن بأخيارهم» ‏(تفسیر قمی، ج1، ص392)
مشرکین در روز احد اصحاب پیامبر(ص) را که شهید شده بودند را مثله کردند، از جمله شهیدان حمزه بود، پس مسلمانان گفتند به خدا قسم اگر خدا ما را بر آنها چیره کند برگزیدگانشان را مثله می کنیم.
«قال المسلمون لئن أمكنا الله منهم لنمثلن بالأحياء فضلا عن الأموات فنزلت الآية» (مجمع البیان، طبرسی، ج6، ص606)
مسلمانان گفتند اگر خدا ما را بر آنها مسلط کند زنده های آنها را مثله می کنیم چه برسد به مردگان، پس آیه نازل شد.
چطور با این احتمالات می توان آن جمله را که هفتاد نفر از قریش را مثله می کنم به پیامبر(ص) نسبت یقینی داد؟ خصوصا با نقلی که واقدی بیان نموده:
در جنگ احد وقتی ابوقتاده اندوه شدید پیامبر(ص) را در مورد قتل حمزه(ع) دید خواست به قریش ناسزا بگوید اما حضرت(ص) او را منع کرد، ابوقتاده چندین بار خواست این کار را انجام دهد، پیامبر(ص) در مرتبه چهارم فرمود: نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد.(كتاب المغازي، واقدی، ج1، ص289)

ببینید اصل این واقعه بین علمای شیعه محل اختلاف و گفتگو نیست و چنانچه قبلا عرض کردم بسیاری بدون ایراد به واقعه اون رو به عنوان یه مطلب مسلم نقل کردن .

مفسرینی رو هم که آوردم همگی اتفاق نظر دارند که شان نزول این آیه همانیست که بنده نقل کردم .

و به علاوه این شان نزول هایی که وجود دارند ، قابل جمع هستند . یعنی دیگرانی نیز که با حمزه نسبت فامیلی داشته اند و جزء اصحاب بوده اند ، با پیامبر همراهی کرده و همان نظر را داشته اند .

مسلم نوشت:
همچنین در مورد ماجرای فتح مکه و اعدام برخی اشخاص وقتی انسان به آنچه که در جریان فتح مکه وارد شده است نگاه می کند، می فهمد که هرگز کینه ای در کار نبوده، وقتی پیامبر(ص) شعار «روز انتقام گیری» را به شعار «روز بخشش» تغییر دادند(المناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص208) و در میان سپاه اسلام فرمودند:
مَنْ‏ أَغْلَقَ‏ بَابَهُ‏ فَهُوَ آمِنٌ، وَ مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ- وَ مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ، و
هر کس داخل خانه اش بماند در امان است، هر کس سلاحش را بیندازد در امان است، هر کس در خانه ابوسفیان باشد در امان است. (تفسیر قمی، ج2، ص321)
و فرمودند:
«ألا لا یجهزن علی جریح و لا یتبعن مدبر، و لا یقتلن اسیر، و من اغلق بابه فهو آمن» (فتوح البلدان، بلاذری، ص53)
آگاه باشید هیچ مجروحی نباید کشته شود، هیچ گریزانی نباید دنبال شود، هیچ اسیری نباید کشته شود، و هر کس داخل خانه اش بماند در امان است.
لذا با این همه شواهد و قرائن حکم به اعدام آن زن ها نمی تواند از کینه شخصی باشد، چرا که یقینا بغض پیامبر(ص) نسبت به امثال هند و ابوسفیان و وحشی و... بیشتر بود، خصوصا با شواهدی دیگر چون گفته واقدی که می نویسد به دستور پیامبر(ص)شش مرد و چهار زن که جرمشان سنگین بود محکوم به اعدام شدند، اما از این تعداد، فقط چهار نفر کشته، و بقیه بخشوده شدند.(المغازی، ج2، ص825) پس معلوم می شود آنها بر خلاف امثال ابوسفیان، هنوز حتی به ظاهر هم توبه نکرده بودند، لذا بعدا بخشیده شدند. پس به این صراحت نمی توان چنین برداشتی نمود.
ببینید منطق انسان می گوید اگر در مورد انسانی، همواره و به صورت متواتراز او خوبی و گذشت شنیده می شود، با یک خبر و دو خبر و ده خبر نباید در خصوصیات نیکوی او شک کرد.

اینجا هم بحث دوباره برمیگرده به این که ما چطور به موضوع نگاه کنیم . با دید عصمت پیامبر یا نه .

ابوسفیان و وحشی اسلام آورده بودند و لذا پیامبر نمی توانست آنها را بکشد . نه اینکه نخواهد !

معنای این جمله پیامبر به وحشی پس از اسلامش چیست ؟! پیامبر به وحشی گفت : زیاد جلوی چشم هایم نیا !

یعنی با وجود آنکه به خاطر اسلام وحشی ، از خون وی گذشت کرده ، اما بازهم آن تنفر در دل پیامبر نسبت به وی وجود دارد . و این یعنی پیامبر مثل هر انسانی دیگر برای مسائل شخصی هم عصبانی میشدند . چرا که اگر اینطور نبود وحشی را در آغوش میکشید و دیگر به او نمی گفت : جلوی چشمانم نیا !

پس همین عبارت به روشنی ثابت می کند که پیامبر هم کینه شخصی به دل می گرفته . همچون هر انسانی دیگر !

*** به علاوه پیامبر عده ای را بخشید ، اما عده ای دیگر را نبخشید ، آیا زیاد بودن تعداد بخشیده شدگان باعث می شود که ما بگوییم پیامبر به علت شخصی ( که همان تمسخر شدن توسط دیگران بوده ) فرمان قتل صادر نکرد ؟!!!

مسلم نوشت:
این روایت که نقل کردید نیز دلالت بر فحش دادن نمی کند.
چرا که این روایت شما در خصوص پیامبر(ص)، واژه «کفّ» را به کار برده است، اما در ترجمه اشتباه معنا شده است، چرا که «کف» از افعال متعدی و به معنای منع و بازداشتن است، نه خودداری و ترک کردن، (النهایه، ابن اثیر، ج5، ص190؛ مصباح المنیر، ج2، ص536؛ قاموس قرآن، ج7، ص130)

اساتید ادبیات و زبان عرب ذکر کرده اند که " کف " هم متعدیست و هم لازم !

ابن منظور در این مورد در لسان العرب مینویسد : فکف ، یتعدی ولا یتعدی .

اگر اشتباه نکنم همین عبارت را فخرالدین طریحی نیز در مجمع البحرین دارد .

اما در مورد عبارت " کف عن سب آلاهتهم " که فرمودید به معنای نهی کردن است و نه خودداری یا ترک کردن ، باید خدمتتان بگویم که اتفاقا عرب می گوید :

کفا عن الامر ، یعنی از کاری دست کشید أی ترکه .

و طریحی در مجمع البحرین نوشته که : کف عن الشی : ای ترکه .

بنابراین معنی عبارت در روایت می شود : پیامبر از دشنام داد دست کشید یا آنرا ترک کرد .

و این به وضوح ثابت می کند که پیامبر پیش از آیه ، دشنام می داده است ، وگرنه دلیل نداشت بگوید انرا ترک کرد .

به علاوه حتی اگر ادبیات عرب را رها کنیم ، بازهم از این روایت می فهمیم که پیامبر " پیش از آیه از دشنام دادن به بت ها منع نکرده است " . پس حتی با فرض پذیرش سخن شما ، بازهم رضایت پیامبر از فحاشی به بت ها ثابت می شود !

** معذرت میخوام که آدرس دقیق این مطالب رو ذکر نکردم . چون به کتاب دسترسی نداشتم تا آدرس رو بدم .

بعدا این قسمت رو ویرایش میکنم و آدرس رو میدم .

مسلم نوشت:
حقیقتا من اهانتی در آن نمی بینم، اگر کسی به من بگوید تو و مقدساتت در جهنم هستید یعنی در مسیر باطل هستید، استدلال در ورای آن روشن است، هرگز فحش نداده بلکه نهایت مسیر را در آیه به تصویر کشیده است.

این مناعت طبع شما را می رساند که جدا قابل تقدیر است ، اما باور کنید اگر همین عبارت بنده تیتر یک روزنامه شود ، .... اصلا آنچه رخ می دهد قابل توصیف نخواهد بود .

مسلم نوشت:
بنده منکر این نیستم که یکی از فلسفه های حرت اهانت به مقدسات ادیان این است، اما انصافا انحصار از آیه برداشت نمی شود. علاوه بر اینکه در پست قبلی به سه قرینه اشاره نمودم که فحش دادن مطلقا در نگاه پیامبر(ٌ) و اهل بیت(ع) مذموم است.

در این مورد خاص ، من و شما سخنان خودمون رو زدیم ، من دیگه بحصی روی این قسمت ندارم .

مسلم نوشت:
ببینید اگر بتوان یک نقل صد در صد یقینی در خصوص پیامبر(ص) مطرح نمود که بدون معارض بوده و متواتر باشد و خلاصه برای ما علم آور باشد می توان روی آن صحبت کرد، اما شما با اخبار آحادی که ظن آورد هستند و تازه معارض هم دارند چنین قصدی دارید و این حقیقتا نشدنی است. خصوصا در مسائل تاریخی رسیدن به یقین دشوار است مگر در جایی که تواتر در میان باشد، و الا در اکثر موارد ظنی است و نمی توان اعتقادات را بر آن بنا نمود.
ما به تک تک روایات مدح پیامبر(ص) در تاریخ استناد نمی کنیم، بلکه مجموع آنها یک تواتر معنوی را می رسانند که یقینی خواهد بود، مانند معجزات تاریخی آن حضرت(ص) که شاید تک تک آنها ظنی هستند، اما وقتی ده ها، یا صدها نقل تاریخی ظنی در معجزات مختلف به ما رسید، به تواتر معنوی اصل وقوع معجزه را اثبات میکند، بر خلاف مواردی که شما مطرح می فرمایید، خصوصا این که مبنای شما نیز مبنای صحیحی نیست که وجود شخصیت ثابت را نمیپذیرید همان طور که به آن اشاره کردم.

این قسمت هم به دید ما نسبت به موضوع و عصمت یا عدم پذیرش عصمت برمیگردد .

ببینید آنچه که بنده نقل کردم نیز می توانند در یک نگاه معنای تواتر معنوی را بدهند . چون نقل های متعددی هستند که در شرایط مختلف از زمان های مختلف عمر پیامبر نقل شده اند .

پس آنها نیز میتوانند نقل هایی متواتر باشند .

اگرچه ، اگر ما با دید عصمت به موضوع نگاه کنیم ، روایات متواتر لفظی هم نمی توانند چیزی را ثابت کنند !!

***

سوالی هم که مطرح کرده بودید ، به علت پرداختن به بحث اصلی از نظر من دور مونده بود ، به همین دلیل قبل از جواب دادن از شما عذر میخوام که دیر جواب دادم ، حمل بر بی ادبی نشه .

راستش خودمم هنوز به نتیجه نرسیدم . اما نظرم اینه که کل قران نمی تونه وحی باشه ، با دلیل برام ثابت شده که بعضی از قسمت های قران وحی هستش . اما کل اون نه . که البته دلایل خودمم دارم .

نبوت پیامبر رو هم به عنوان کسی که تغییراتی در فرهنگ عرب به وجود آورد ، قبول دارم . اما با پسوند ها و صفاتی که به پیامبر داده شده ، نه موافق نیستم و قبول ندارم .

خیلی خوشحالم که با کارشناس محترم و گرامی همچون شما هم کلام هستم .

با تشکر از شما .[/]

muiacir;634440 نوشت:
سلام بر کارشناس عزیز.
میشه بپرسم اون 4 نفر بابت چه گناهی کشته شدند؟

سلام جناب muiacir

بله در برخی روایات به آن اشاره شده، پیامبر(ص) فرمان به اعدام شش مرد و چهار زن داد: عکرمة بن ابی جهل، هبار بن اسود، عبدالله بن سعد، مقیس بن حبابه، حویرث بن نقیذ، هند بنت عتبة، و...الخ» (المغازی، واقدی، ج2، ص825)

بعد خود واقدی در ج2 ص875 می گوید: عکرمة بن ابی جهل، صفوان بن امیة، سهیل بن عمرو و... عده ای را برای جنگ با پیامبر(ص) در «خندمه» گرد آوردند و با خالد بن ولید درگیر شدند، پس طبق این قرائن معلوم می شود برخی از این افراد مانند عکرمة دست به شمشیر برده اند لذا این احتمال در مورد آن سه نفر باقیمانده نیز دور از ذهن نیست، چون نام کشته شدگان و کسانی که در «خندمه» گرد آمده بودند در تاریخ نیامده، علاوه بر قرائن بسیاری که پشیمان نبودن آنان دلالت دارد، مانند امان گرفتن اشخاصی چون ابوسفیان، هند، وحشی، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالله بن ابی امیة.
پیامبر(ص) بعد از این همه آزار و اذیت و شکنجه و تبعید، هنگام فتح مکه، شعار خویش را روز بخشش عنوان کرده و بعد از فتح این شهر در جمع مردم مکه که از جان خویش بیمناک بودند فرمود:

«فَإِنِّي أَقُولُ كَمَا قَالَ أَخِي يُوسُفُ: «لا تَثْرِيبَ‏ عَلَيْكُمُ‏ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (الکافی(ط.دارالحدیث)، کلینی، ج8، ص111؛ مغای، واقدی، ج2، ص835)
من همان را می گویم که برادرم یوسف گفت: «امروز بر شما ملامتی نیست خدایتان بیامرزد، او مهربان ترین مهربانان است.

Dahim Darni;634471 نوشت:
دقیقا نکته اساسی بحث ما هم همینه . اینکه این اختلاف نظر چطور میتونه توی نگاه ما به روایات تاثیر بذاره .

ببینید اگر ما عصمت پیامبر رو قبول داشته باشیم ، دیگه با نقل متواتر هم نمیشه چیزی رو ثابت کرد . چون جوابی که حتی به روایات متواتر هم داده میشه اینه که روایت الله موثق تر از همه روایاته .

اما اگه با دیدی غیر عصمت به بحث نگاه کنیم دیگه به نقل متواتر نیاز نیست . بلکه بین روایات اینطور جمع میکنیم :

پیامبر به عنوان یه انسان یه سری حالات غالب داشتند ، اما در مواردی هم رفتارها و گفتاری مخالف حالت غالب در ایشون به وجود اومده .

پس به نظرم خیلی مهمه که ما با کدوم دید به روایات نگاه کنیم : دید عصمت پیامبران ( درون دینی ) ، یا دیدی غیر از عصمت ( برون دینی )

ببینید چه ما قائل به عصمت باشیم و چه نباشیم، با نقل های تاریخی آحاد در اعتقادات نمیشه چیزی رو ثابت کرد، خب در فروع ما اگرچه خبر واحد را ظنی می دانیم اما شارع به ما فرموده این ظن حجت است، اما در اعتقادات و تشخیص این که اشتباهی از یک شخصیت سر زده یا خیر، حقیقتا نمیشه با یکی، دو خبر به یقین رسید، خصوصا در صورتی که معارض داشته باشند و نقل های موازی و احتمالات دیگر هم حول آن مطرح شده باشد.
ما کاری به معصوم بودن پیامبر(ص) نداریم، اصلا ما در مورد شخصیت محمد بن عبدالله(ص) صحبت می کنیم که نقل های متواتری از سجایای اخلاقی او حکایت دارد، آیا اخبار ظنی ولو با سند درست می تواند جهت گیری ما را در خصوص چنین شخصیتی به طور یقینی عوض کند؟
حتی در مورد شخصیت ابوسفیان هم با یکی، دوروایت نمی شود قضاوت کرد، ما کاری به عصمت نداریم.

Dahim Darni;634471 نوشت:
ببینید اصل این واقعه بین علمای شیعه محل اختلاف و گفتگو نیست و چنانچه قبلا عرض کردم بسیاری بدون ایراد به واقعه اون رو به عنوان یه مطلب مسلم نقل کردن .

مفسرینی رو هم که آوردم همگی اتفاق نظر دارند که شان نزول این آیه همانیست که بنده نقل کردم .

و به علاوه این شان نزول هایی که وجود دارند ، قابل جمع هستند . یعنی دیگرانی نیز که با حمزه نسبت فامیلی داشته اند و جزء اصحاب بوده اند ، با پیامبر همراهی کرده و همان نظر را داشته اند .



ببینید اولا اگر همه علما قبول کنند، آن را از خبر واحد بودن خارج نمی سازد تا وقتی که آن خبر فقط از یک منبع نقل شده باشد، پس قبول یک روایت از نظر سندی آن را از یک خبر واحد بودن فراتر نمی برد.
تازه این یک بحث اجتهادی در رجال است، مثلا در گذشته تمام روایات کافی را می پذیرفتند، اما امروزه مراجع به بررسی سندی آنها می پردازند، پس سخن آیت الله خویی مبنای اجتهادی ایشان است.
ثالثا پذیرفتن انتساب یک کتاب با پذیرفتن محتوای آن تفاوت دارد، ایشان انتساب کتاب را پذیرفته اما برخی از صاحبنظران در رجال می گوید ابان بن عثمان از غیر معصوم هم نقل کرده است.
از تمام این بحثها که بگذریم نقل این سخن اگر به تنهایی بود با نقل همان جمله از پیامبر(ص) تعارض نداشت، و قابل جمع بود اما در نقل های بنده دقت بفرمایید، همه در حال بیان شأن نزول یک آیه است،و این جمع شدن روایات را از ذهن دور می سازد:
برخی می گویند پیامبر(ص) فرمود: 70 نفر از شما را مثله می کنم، فنزلت الآیه: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ»
برخی نقل های می گویند پیامبر(ص) فرمود: 70 نفر از شما را می کشم،فنزلت الآیة: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ»
برخی می گویند مسلمانان گفتند هفتاد نفر از شما را مثله می کنیم، فنزلت الآیة:«وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ»
علاوه بر این نقل های دیگری نیز وجود دارد که با این نقل تعارض دارد، مثلا امام صادق(ع) می فرمایند:
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بَعَثَ سَرِيَّةً بَعَثَ أَمِيرَهَا فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ وَ أَجْلَسَ أَصْحَابَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ ... لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَرا»
همواره پیامبر(ص) هنگامی که سپاهی برای جنگ می فرستاد، فرمانده آن را فراخوانده و در کنار خود می نشانید و اصحاب را نیز در مقابلش می نشانید سپس می فرمود: ...(دشمن را) مثله نکنید، و درخت ها را قطع نکنید.
اولین سریه پیامبر(ص) هم، سریه عبدالله بن جحش بوده که طبق نقل واقدی در مغازی ج1، ص13، و سیره ابن هشام در ج2، ص252، در ماه رجب سال دوم هجرت بوده است.

Dahim Darni;634471 نوشت:
اساتید ادبیات و زبان عرب ذکر کرده اند که " کف " هم متعدیست و هم لازم !

ابن منظور در این مورد در لسان العرب مینویسد : فکف ، یتعدی ولا یتعدی .

اگر اشتباه نکنم همین عبارت را فخرالدین طریحی نیز در مجمع البحرین دارد .

اما در مورد عبارت " کف عن سب آلاهتهم " که فرمودید به معنای نهی کردن است و نه خودداری یا ترک کردن ، باید خدمتتان بگویم که اتفاقا عرب می گوید :

کفا عن الامر ، یعنی از کاری دست کشید أی ترکه .

و طریحی در مجمع البحرین نوشته که : کف عن الشی : ای ترکه .

بنابراین معنی عبارت در روایت می شود : پیامبر از دشنام داد دست کشید یا آنرا ترک کرد .

و این به وضوح ثابت می کند که پیامبر پیش از آیه ، دشنام می داده است ، وگرنه دلیل نداشت بگوید انرا ترک کرد .

به علاوه حتی اگر ادبیات عرب را رها کنیم ، بازهم از این روایت می فهمیم که پیامبر " پیش از آیه از دشنام دادن به بت ها منع نکرده است " . پس حتی با فرض پذیرش سخن شما ، بازهم رضایت پیامبر از فحاشی به بت ها ثابت می شود !

** معذرت میخوام که آدرس دقیق این مطالب رو ذکر نکردم . چون به کتاب دسترسی نداشتم تا آدرس رو بدم .

بعدا این قسمت رو ویرایش میکنم و آدرس رو میدم .

بله شما درست فرموده اید، با مراجعه یافتم که هم لسان العرب، ج9، ص303 وهم مجمع البحرین، ج5، ص113 می گویند «کف» هم به معنای لازم می آید و هم متعدی، اما باز این چیزی را اثبات نخواهد کرد، چرا که دلالت روایت، از اساس احتمالی خواهد بود، چون هم میتواند به معنای خودداری باشد، و هم به معنای بازداشتن؛ خصوصا با وجود قرائنی دیگر که متعدی بودن آن را ارجحیت می بخشند.

Dahim Darni;634471 نوشت:
این قسمت هم به دید ما نسبت به موضوع و عصمت یا عدم پذیرش عصمت برمیگردد .

ببینید آنچه که بنده نقل کردم نیز می توانند در یک نگاه معنای تواتر معنوی را بدهند . چون نقل های متعددی هستند که در شرایط مختلف از زمان های مختلف عمر پیامبر نقل شده اند .

پس آنها نیز میتوانند نقل هایی متواتر باشند .

اگرچه ، اگر ما با دید عصمت به موضوع نگاه کنیم ، روایات متواتر لفظی هم نمی توانند چیزی را ثابت کنند !!



ببینید تا زمانی که برای یک خبری احتمال کذب می دهیم نمی توانیم آن را متواتر بدانیم، یعنی وقوع یک امری باید آنقدر یقینی شود که به قول معروف بشود روی آن قسم حضرت عباس(ع) خورد، حقیقتا و انصافا آیا می شود با این قرائن گفت: این جمله «70 نفر از شما را مثله میکنم» از دهان پیامبر(ص) خارج شده است؟ الحق و الانصاف می شود با این احتمالات مختلف و نقل های موازی باز هم میتوان گفت پیامبر(ص) به بت ها فحش داده یا سکوت کرده است؟
همه این سخنانی که شما بیان فرمودید: معارض هایی دارند، بنده روایت های مختلفی آوردم که مسلمانان گفته اند مشرکین را مثله می کنند، نه پیامبر(ص)؛ روایاتی آوردم که پیامبر(ص) مسلمانان را از فحش به بت ها و مشرکین و عرب نهی کرده است؛ روایاتی آوردم که از فحش به باد و روزگار و حیوانات نهی کرده است، روایاتی آوردم که اصلا فرموده اند: ما اصلا دوست نداریم فحش دهندگان باشید؛ در پست اول روایتی آوردم که فرموده بودند: اصلا فحش در اسلام نست و حتی مظلوم نباید به ظالم فحش بدهد، روایتی از واقدی آوردم که پیامبر(ص) به ابو قتاده اجازه نداد که به قاتلین حمزه(ع) فحش بدهد و با اصرار او پیامبر(ص) فرمود: اگر فحش بدهی نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد.
انصافا ما از نگاه برون دینی نمی توانیم با قاطعیت و از روی یقین سوء اخلاقی را به پیامبر(ص) نسبت دهیم.

Dahim Darni;634471 نوشت:
سوالی هم که مطرح کرده بودید ، به علت پرداختن به بحث اصلی از نظر من دور مونده بود ، به همین دلیل قبل از جواب دادن از شما عذر میخوام که دیر جواب دادم ، حمل بر بی ادبی نشه .

راستش خودمم هنوز به نتیجه نرسیدم . اما نظرم اینه که کل قران نمی تونه وحی باشه ، با دلیل برام ثابت شده که بعضی از قسمت های قران وحی هستش . اما کل اون نه . که البته دلایل خودمم دارم .

نبوت پیامبر رو هم به عنوان کسی که تغییراتی در فرهنگ عرب به وجود آورد ، قبول دارم . اما با پسوند ها و صفاتی که به پیامبر داده شده ، نه موافق نیستم و قبول ندارم .

شما فرمودید: بعضی از آیه ها رو وحی می دونم، با این وصف اگر یک آیه از قرآن رو وحی بدونید، پس لزوما نبوت پیامبر(ص) رو هم باید بپذیرید، چرا که وحی یعنی آنچه که بر نبی یا پیامبر(ص) نازل میشود، وگرنه کتاب و تعالیم که از آسمان پایین نمی افتد. پس باید نقش پیامبر(ص) را به عنوان اخذ کننده و ابلاغ کننده آن بپذیرید. درست است؟

Dahim Darni;634471 نوشت:
خیلی خوشحالم که با کارشناس محترم و گرامی همچون شما هم کلام هستم .

احساس لذت از بحث همیشه دو طرفه است، وقتی دو طرف بحث بدون تعصب و محترمانه و منطقی بحث کنند، طبیعتا برای دو طرف جذاب خواهد بود، و این همان احساسی هست که بنده هم دارم، و از این بابت از شما تشکر می کنم.

در پناه حضرت حق باشید:Gol:

[="Verdana"][="Black"]

مسلم نوشت:
ببینید چه ما قائل به عصمت باشیم و چه نباشیم، با نقل های تاریخی آحاد در اعتقادات نمیشه چیزی رو ثابت کرد،

مسلم نوشت:
ما کاری به معصوم بودن پیامبر(ص) نداریم، اصلا ما در مورد شخصیت محمد بن عبدالله(ص) صحبت می کنیم

در اینجا بحث ما بر سر اینه که تعارض بین خبر واحد ( بر فرض که اخبار نقل شده واحد باشن ) و اخبار متواتر معنوی به چه سرانجامی می رسه ؟!

رد خبر واحد یا جمع بین اخبار واحد و متواتر معنایی ؟

حقیقتا اگر با دیده عصمت به بحث نگاه نکنیم ، در تعارض بین خبر واحد و متواتر معنایی جمع بین روایات به انصاف نزدیک تره . علتش هم واضحه .

شما می فرمایید که تواتر معنایی داریم که پیامبر فردی خوش اخلاق و صبور و ... بوده .

خب این گفته شما به چه معنیه ؟!

اینکه پیامبر از اول تا آخر زندگیش خوش اخلاق و صبور بوده ؟!

یا اینکه شخصیت کلی پیامبر اینطور بوده ؟!

اگر معنای اول مدنظرتون باشه ، باید برای تک تک لحظات زندگی پیامبر این خوش اخلاقی با نقل ثابت بشه ،

اما اگر معنای دوم مدنظر شماست ، در اینصورت این معنا هرگونه بداخلاقی یا خشونت و تند مزاجی رو منتفی نمیکنه .

مسلم نوشت:
نقل های متواتری از سجایای اخلاقی او حکایت دارد، آیا اخبار ظنی ولو با سند درست می تواند جهت گیری ما را در خصوص چنین شخصیتی به طور یقینی عوض کند؟

فکر میکنم دقیقا اشتباه اصلی اینجاست !

اینکه با این نقل ها میخواهیم چارچوب کلی شخصیتی پیامبر را تغییر دهیم و یا اینکه قسمت هایی از زندگی او را بررسی کنیم !

من ادعا نکردم که با این نقل ها میخوام ثابت کنم پیامبر به کلی شخصی خشن بوده . بلکه قصد من اینه که بگم در کنار داشتن خوش اخلاقی غالبی که اسلام از ایشون نقل میکنه ، خشونت هایی هم داشتند و ناقل اینها هم خود مسلمانان هستند ! و اتفاقا چون ناقل این نقل ها خود مسلمانان هستند ، به اعتبار و قوت اون اضافه می کنه .

یه مثال میزنم : راجع به یه ماجرای تاریخی که به نفع شیعه هست ، اگر یه اهل سنت اون ماجرارو نقل کنه ( یا برعکس ) ، روی این نقل حساب ویژه ای باز میشه .

تو بحث ما هم همینطوره . اینکه از دل اینهمه روایتی که مسلمانان در صفات نیک پیامبرشون نقل کردن ، چنین روایاتی هم وجود داره . یا باید بگیم این روایات دروغ هستند که در اینصورت مسلمانان به دروغگوئی علیه پیامبرشون متهم میشن ، یا اینکه بگیم اینها بخش هایی از زندگی پیامبر اسلام بودن .

مسلم نوشت:
حتی در مورد شخصیت ابوسفیان هم با یکی، دوروایت نمی شود قضاوت کرد،

فرض کنید که تاریخ صدر اسلام رو طرفداران ابوسفیان می نوشتند . خب معلومه که چه چیزاهایی راجع به ابوسفیان نقل میکردن . اون رو فردی زیرک و سایستمدار و ... معرفی میکردن . حالا در بین این نقل ها که جهت گیریشون مشخصه ، چندتایی هم نقل وجود داشته باشه که بی تدبیری ابوسفیان در بعضی موارد رو ثابت کنه . آیا شما به عنوان یه محقق مسلمان روی این روایات تاکید ویژه ای نمیکردید ؟!

پس فرق داره که ما ببینیم تاریخ رو چه کسی برای ما نقل کرده !

مسلم نوشت:
ببینید اولا اگر همه علما قبول کنند، آن را از خبر واحد بودن خارج نمی سازد تا وقتی که آن خبر فقط از یک منبع نقل شده باشد، پس قبول یک روایت از نظر سندی آن را از یک خبر واحد بودن فراتر نمی برد.

بحث اینجاست که آیا خبری که بنده راجع به خشونت پیامبر در جنگ احد و هنگام دیدن جسد عمویش حمزه آورده ام ، خبر واحد هست یا خیر !

بعد از مطالعاتی که انجام دادم متوجه شدم که پنچ نفر از اصحاب و حدود 10 نفر از تابعین این خبر را نقل کرده اند ! یعنی در حقیقت شرط " تواتر لفظی " برای این خبر به وجود آمده . در کنار اینها این خبر در کتب شیعه نیز نقل شده که بدین ترتیب اعتبار آن چدبرابر افزایش می یابد .

1 ) عبدالله بن عباس :

مجاهد بن جبر ، محمد بن کعب و ضحاک این خبر را از عبدالله بن عباس نقل کرده اند .

دارقطنی در کتاب سنن خود با دو سند از عبدالله بن عباس نقل میکند :

1 ) در سنن دارقطنی ج 5 ص 204 حدیث شماره 4204 روایت را از محمد بن کعب از ابن عباس نقل میکند .

2 ) در سنن دارقطنی ج 5 ص 207 حدیث شماره 4209 روایت را از مجاهد بن جبر از ابن عباس نقل میکند .

همچنین ابن جوزی نیز در زادالمسیر ج 2 ص 594 تصریح می کند که این خبر را ضحاک از ابن عباس نقل کرده است .

2 ) ابوهریره :

روایت او دراین زمینه را بزرگانی از جمله بیهقی در دلائل النبوة ، طبرانی در معجم الکبیر ، حاکم نیشابوری در المستدرک را از طریق ابی عثمان هندی از وی نقل کرده اند .

برای این منظور به الدرالمنثور ج 5 ص 179 مراجعه شود .

3 ) قیس بن سعد بن عباده :

شوکانی در فتح القدیر ج 2 ص 320 نقل میکند که ابن مردویه این روایت را از قیس بن سعد بن عباده نقل نموده است .

4 ) ابی بن کعب :

در سراج المنیر ج 2 ص 371 نقل شده که این روایت را ابی بن کعب نیز نقل نموده است .

5 ) جابر بن عبدالله انصاری :

ابن حجر عسقلانی در الکافی الشاف ص 66 تصریح کرده که ابن مردویه این روایت را با سند خود از جابر بن عبدالله نقل نموده است .

علاوه بر اینها عامر بن شراحیل الشعبی و عطاء بن یسار نیز روایت را از ابن عباس نقل کرده اند ( سراج المنیر ج 2 ص 371 )

به این ترتیب دیگر خبر فوق خبری واحد نخواهد بود و لذا میتوان آنرا خبری متواتر نیز دانست که توسط اصحاب متعددی نقل شده است . و همین باعث اثبات قطعیت آن میشود .

مسلم نوشت:
اما باز این چیزی را اثبات نخواهد کرد، چرا که دلالت روایت، از اساس احتمالی خواهد بود، چون هم میتواند به معنای خودداری باشد، و هم به معنای بازداشتن؛ خصوصا با وجود قرائنی دیگر که متعدی بودن آن را ارجحیت می بخشند.

طریحی در مجمع البحرین صریحا می گوید که " کف عن الشی " به معنای " ترک کردن " است . و در متن روایت آمده که " النبی كَفَّ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ " . بنابراین فکر نمیکنم که دیگر بحثی راجع به معنای " کف " در ایجا وجود داشته باشد .

***

در ضمن بنده تاکید کردم که اگر مطابق زبان و ادبیات عرب روایت را معنا کنیم ، دشنام دادن پیامبر ثابت می شود ،

اگر هم مطابق معنای شما ترجمه کنیم ، رضایت پیامبر از دشنام دادن به بت ها ثابت می شود .

در هر حال این روایت به خوبی بیانگر همه چیز هست !

مسلم نوشت:
ببینید تا زمانی که برای یک خبری احتمال کذب می دهیم نمی توانیم آن را متواتر بدانیم، یعنی وقوع یک امری باید آنقدر یقینی شود که به قول معروف بشود روی آن قسم حضرت عباس(ع) خورد، حقیقتا و انصافا آیا می شود با این قرائن گفت: این جمله «70 نفر از شما را مثله میکنم» از دهان پیامبر(ص) خارج شده است؟ الحق و الانصاف می شود با این احتمالات مختلف و نقل های موازی باز هم میتوان گفت پیامبر(ص) به بت ها فحش داده یا سکوت کرده است؟

نخیر ، منظور بنده این بود که از جمع میان آن پنج روایتی که در پست های گذشته نقل کردم ، به تواتر معنایی برسیم .

مثلا درباره شجاعت و دلیری حضرت علی پنج نقل در تاریخ گفته میشود ، این پنج نقل هرکدام راجع به بخشی از زندگانی ایشان است . و ممکن است هر پنج تا هم سند محکم نداشته باشند ، اما به هر حال از جمع معنای هر پنج روایت می فهمیم که شجاعت یک حالت غالب برای حضرت علی بوده است .

اینجا هم همین است . از جمع بین آن پنج نقل که البته هرکدام به تنهایی معتبر و قابل استناد هستند ، می فهمیم که پیامبر در مواردی دچار عصبانیت و خشونت می شده اند .

هرچند تواتر همان یک روایت اول ( در مورد قطعه قطعه کردن قریش ) هم در همین پست ارائه شد .

مسلم نوشت:
روایاتی آوردم که پیامبر(ص) مسلمانان را از فحش به بت ها و مشرکین و عرب نهی کرده است؛

ما هر چه می گوییم راجع به قبل از آیه لا تسبوا است ، نه بعد از ان . قبل از نزول آیه فکر نمیکنم روایتی وجود داشته باشد که از دشنام دادن منع کرده باشد .

مسلم نوشت:
روایاتی آوردم که از فحش به باد و روزگار و حیوانات نهی کرده است، روایاتی آوردم که اصلا فرموده اند: ما اصلا دوست نداریم فحش دهندگان باشید؛ در پست اول روایتی آوردم که فرموده بودند: اصلا فحش در اسلام نست و حتی مظلوم نباید به ظالم فحش بدهد، روایتی از واقدی آوردم که پیامبر(ص) به ابو قتاده اجازه نداد که به قاتلین حمزه(ع) فحش بدهد و با اصرار او پیامبر(ص) فرمود: اگر فحش بدهی نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد.

عرض کردم که این روایات مربوط به بعد از آیه است ، قبل از آیه چنین روایاتی یافت نمیکنیم .

به علاوه عمل هر فرد توانایی نقض سخنانش را دارد . ولی نمی توان با سخن کسی عملش را نقض کرد .

****************

مسلم نوشت:
شما فرمودید: بعضی از آیه ها رو وحی می دونم، با این وصف اگر یک آیه از قرآن رو وحی بدونید، پس لزوما نبوت پیامبر(ص) رو هم باید بپذیرید، چرا که وحی یعنی آنچه که بر نبی یا پیامبر(ص) نازل میشود، وگرنه کتاب و تعالیم که از آسمان پایین نمی افتد. پس باید نقش پیامبر(ص) را به عنوان اخذ کننده و ابلاغ کننده آن بپذیرید. درست است؟

دو بحث هست ، یکی اینکه آیا کل قرآن موجود وحی هست یا نه ؟! که من پاسخم نه هست .

دوم اینکه آیا به حضرت محمد وحی می شده یا نه ؟! که من پاسخم بلی هست . و از این نظر ایشون پیامبر هستند .

و دقیقا نقش پیامبر شاهد ، مبشر و منذر بوده است !

*****

با تشکر از شما کارشناس گرامی[/]

Dahim Darni;634862 نوشت:
در اینجا بحث ما بر سر اینه که تعارض بین خبر واحد ( بر فرض که اخبار نقل شده واحد باشن ) و اخبار متواتر معنوی به چه سرانجامی می رسه ؟!

رد خبر واحد یا جمع بین اخبار واحد و متواتر معنایی ؟

حقیقتا اگر با دیده عصمت به بحث نگاه نکنیم ، در تعارض بین خبر واحد و متواتر معنایی جمع بین روایات به انصاف نزدیک تره . علتش هم واضحه .

شما می فرمایید که تواتر معنایی داریم که پیامبر فردی خوش اخلاق و صبور و ... بوده .

خب این گفته شما به چه معنیه ؟!

اینکه پیامبر از اول تا آخر زندگیش خوش اخلاق و صبور بوده ؟!

یا اینکه شخصیت کلی پیامبر اینطور بوده ؟!

اگر معنای اول مدنظرتون باشه ، باید برای تک تک لحظات زندگی پیامبر این خوش اخلاقی با نقل ثابت بشه ،

اما اگر معنای دوم مدنظر شماست ، در اینصورت این معنا هرگونه بداخلاقی یا خشونت و تند مزاجی رو منتفی نمیکنه .


Dahim Darni;634862 نوشت:
فکر میکنم دقیقا اشتباه اصلی اینجاست !

اینکه با این نقل ها میخواهیم چارچوب کلی شخصیتی پیامبر را تغییر دهیم و یا اینکه قسمت هایی از زندگی او را بررسی کنیم !

من ادعا نکردم که با این نقل ها میخوام ثابت کنم پیامبر به کلی شخصی خشن بوده . بلکه قصد من اینه که بگم در کنار داشتن خوش اخلاقی غالبی که اسلام از ایشون نقل میکنه ، خشونت هایی هم داشتند و ناقل اینها هم خود مسلمانان هستند ! و اتفاقا چون ناقل این نقل ها خود مسلمانان هستند ، به اعتبار و قوت اون اضافه می کنه .

یه مثال میزنم : راجع به یه ماجرای تاریخی که به نفع شیعه هست ، اگر یه اهل سنت اون ماجرارو نقل کنه ( یا برعکس ) ، روی این نقل حساب ویژه ای باز میشه .

تو بحث ما هم همینطوره . اینکه از دل اینهمه روایتی که مسلمانان در صفات نیک پیامبرشون نقل کردن ، چنین روایاتی هم وجود داره . یا باید بگیم این روایات دروغ هستند که در اینصورت مسلمانان به دروغگوئی علیه پیامبرشون متهم میشن ، یا اینکه بگیم اینها بخش هایی از زندگی پیامبر اسلام بودن .

بله یقینا حق با شماست، من حرف شما را قبول دارم، اما در این خصوص چندتا نکته وجود دارد، خواهش می کنم به نکاتی که بیان می کنم توجه بفرمایید، ببینید درست میگم یا اشتباه می کنم:
1- اگر در جریان یک واقعه مثل فتح مکه روایات متواتر از بخشش و عفو عمومی و امان به خانه ابوسفیان، و شعار «یوم المرحمه» و... حکایت دارد، اما خبر یا اخبار آحادی از اعدام چند نفر سخن میگویند، راه جمع این است که بگوییم پیامبر(ص) در روز عفو عمومی، نسبت به آنها کینه شخصی داشته، یا این که بگوییم طبق برخی شواهد انها تحرکاتی علیه پیامبر(ص) داشته و حتی به ظاهر هم توبه نکرده بودند.

2- حرف شما درست است که با نگاه برون دینی عصبانیت و خشم پیامبر(ص) نیز از مجموع روایات در این خصوص اثبات می شود، اما مگر عصبانیت و خشم مذموم است؟ عصبانیت و خشم اگر به حق باشد محبوب است و اگر به ناحق باشد مذموم است.
اصلا کسی که هرگز عصبانی نشود انسان خوبی است؟ هرگز اینطور نیست، خداوند نیز خشم و غضب دارد که از صفات فعل اوست و نسبت به رفتار مخاطب با او اعمال می شود.
پس اثبات خشم و غضب در پیامبر(ص) مذموم نیست بلکه باید اثبات شود که این خشم به ناحق بوده تا بتوان آن را نکوهشی به شمار آورد.

3- گاهی وقت ها این اخبار آحاد چیزهایی از پیامبر(ص) نقل می کنند که اگرچه مستقیما تعارضی ندارند، یعنی در این خصوص خاص روایتی وارد نشده که آن را نقض کند، اما مضمون تواتر معنوی خصائص پیامبر(ص) بطلان آنها را فریاد می زند، مثلا در برخی منابع معتبر اهل سنت مانند صحیح مسلم و بخاری آمده است که پیامبر(ص) در مزبله ای در پشت دیواری سرپا ایستاده و بول نمود، ابو وائل که می گوید من با دیدن این صحنه خواستم دور شوم ولی او اشاره نمود و به کنار او برگشتم و در پشت سر او ایستادم تا فارغ گردید.(صحیح بخاری، ج1، کتاب الوضوء، باب البول عند مصاحبه، صحیح مسلم، ج1، باب المسح علی الخفین) ایا می توان گفت این را در کنار آن روایات بگذاریم و گویم گاهی پیامبر(ص)...
منع بنده هم از این باب است، می گویم نقل های عصبانیت پیامبر(ص) اگر بخواهد از روی کینه یا مسائل شخصی باشد، بامحتوای نقل های متواتر سازگار نیست، دقت بفرمایید شخصیتی که در بالای جنازه حمزه(ع) اجازه فحش دادن به ابوقتاده نمی دهد و با اصرار او، وی را تهدید می کند، شخصیتی که تمام ظلم های اهل مکه در شعب و جنگ های آنها با او و کشته شدن عزیزانش را فراموش کرده و حتی به هند و ابوسفیان امان می دهد و حتی با جمله یوسف به برادرانش می خواهد آنها را از شرمندگی در آورد، شخصیتی که به عیادت کسی می رود که بر سر او خاک و خاکستر میریخته، شخصیتی که در جنگ احد با لب و دندان خونین و پاهای زخمی به جای نفرین، هدایت قومش را از خدا طلب می کند، شخصیتی که فرمود: هیچ پیامبر به اندازه من اذیت نشد و آزار ندید اما مقابله به مثل نکرد، هر کسی با هر گذشته ای که برای اسلام آوردن نزد او می رسید بدون سرزنش کردن و یاد اوری گذشته اش او را می پذیرفت و... من می گویم چنین شخصیتی با آن نقل ها نمی سازد. پس معلوم است آن عصبانیت ها هم برای اسلام و در راه خدا بوده است.

Dahim Darni;634862 نوشت:
فرض کنید که تاریخ صدر اسلام رو طرفداران ابوسفیان می نوشتند . خب معلومه که چه چیزاهایی راجع به ابوسفیان نقل میکردن . اون رو فردی زیرک و سایستمدار و ... معرفی میکردن . حالا در بین این نقل ها که جهت گیریشون مشخصه ، چندتایی هم نقل وجود داشته باشه که بی تدبیری ابوسفیان در بعضی موارد رو ثابت کنه . آیا شما به عنوان یه محقق مسلمان روی این روایات تاکید ویژه ای نمیکردید ؟!

پس فرق داره که ما ببینیم تاریخ رو چه کسی برای ما نقل کرده !

بله درست می فرمایید، اما هرگز در حول شخصیتی چون ابوسفیان تواتر مثبت شکل نخواهد گرفت، ببینید در تواتر تعداد شرط نیست، بلکه عدم احتمال تواطء بر کذب و خطا شرط است،(اصول الحدیث و احکامه، آیت الله سبحانی، ص26) لذا کسانی که در تاریخ چهره موجهی ندارند اما در وصف آنها کمالات تراشیده می شود هرگز در مورد شخصیت آنها نمی توان به قطعیت رسید چرا که مردم در هر زمان و جبر تاریخ بالاخره ماهیت انسان ها را هویدا میسازد، یا مشکوک رها می کند، مثلا معاویه خیلی تلاش کرد که در ذم علی(ع)، ودر وصف برخی خلفا در برابر علی(ع) احادیث جعل کند، این تلاش ها فضا را برای شناخت چهره حقیقی برخی اشخاص غبار آلود کرد اما هرگز نتوانست تواتر بر اثبات شخصیت آنها و نکوهش شخصیت علی(ع) را به مردم القاء کند.
بالاخره تاریخ سینه به سینه نقل می شود لذا هیچ قدرت جعلی نمی تواند تواتر بسازد، اگر می بینیم نقل های مقابل پیامبر(ص) بسیار اندک است یقین میکنیم که شخصیت ممتازی بوده است، چرا که مطمئن هستیم بسیاری از مردمی که در ظرف مدت 23 سال تبلیغ پیامبر(ص) ایمان اوردند عمده آنان بعد از قدرت گرفتن سیاسی پیامبر(ص) بوده و خیلی از انها قلبا ایمان نیاوردند، پس انگیزه برای نقل های مخالف شخصیت پیامبر(ص) بالا بوده است.
امکان نداشت که طرفداران ابوسفیان بتوانند از او یک شخصیت ممتاز و موحد به صورت متواتر بسازند، همان طور که قدرت و تشکیلات حکومت اموی با تمام توانی که به کار گرفت از منع کتابت حدیث و جعل حدیث و لعن بر منابر و... نتوانست نور علی(ع) را خاموش کرده و از او یک شخصیت منفور به طور متواتر بسازد.

Dahim Darni;634862 نوشت:
بحث اینجاست که آیا خبری که بنده راجع به خشونت پیامبر در جنگ احد و هنگام دیدن جسد عمویش حمزه آورده ام ، خبر واحد هست یا خیر !

بعد از مطالعاتی که انجام دادم متوجه شدم که پنچ نفر از اصحاب و حدود 10 نفر از تابعین این خبر را نقل کرده اند ! یعنی در حقیقت شرط " تواتر لفظی " برای این خبر به وجود آمده . در کنار اینها این خبر در کتب شیعه نیز نقل شده که بدین ترتیب اعتبار آن چدبرابر افزایش می یابد .


Dahim Darni;634862 نوشت:
به این ترتیب دیگر خبر فوق خبری واحد نخواهد بود و لذا میتوان آنرا خبری متواتر نیز دانست که توسط اصحاب متعددی نقل شده است . و همین باعث اثبات قطعیت آن میشود .

همانطور که عرض کردم هرگز تعداد در تواتر به عدد خاصی تعیین نشده، بلکه در تعریف تواتر آمده آنچه که اولا در تمام طبقات متواتر باشد، و احتمال اشتباه، و یا تواطء بر کذب داده نشود، حال از شما می پرسم آیا انصافا این روایت که در طبقه اول فقط از پنج نفر نقل شده که ابوهریرة، و ابی بن کعب در میان آنها هستند متواتر دانسته می شود؟
علاوه بر اینکه همین جمله، در همان لحظه، از همان ناقل (طبرسی) از زبان مسلمانان هم نقل شده است، و تعبیر «لاقتلن» به پیامبر(ص) نسبت داده شده.

Dahim Darni;634862 نوشت:
طریحی در مجمع البحرین صریحا می گوید که " کف عن الشی " به معنای " ترک کردن " است . و در متن روایت آمده که " النبی كَفَّ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ " . بنابراین فکر نمیکنم که دیگر بحثی راجع به معنای " کف " در ایجا وجود داشته باشد .

***

در ضمن بنده تاکید کردم که اگر مطابق زبان و ادبیات عرب روایت را معنا کنیم ، دشنام دادن پیامبر ثابت می شود ،

اگر هم مطابق معنای شما ترجمه کنیم ، رضایت پیامبر از دشنام دادن به بت ها ثابت می شود .

در هر حال این روایت به خوبی بیانگر همه چیز هست !

سخن طریحی این است:
«و كَفَّ عن الشي‏ء كَفّاً من باب قتل: تركه و كَفَفْتُهُ كَفّاً: منعته فكف يتعدى و لا يتعدى‏»(مجمع البحرین، ج5، ص113)
پس فحش دادن پیامبر(ص) اثبات نمی شود، می ماند این که نقل مذکور ظهور دارد بر این که پیامبر(ص) مردم را از فحش دادن منع نکرده بوده است،در این خصوص چند نکته وجود دارد:

نکته اول:
بازنداشتن و منع نکردن بر فرض اثبات غیر از رضایت است.

نکته دوم:
وقتی به روایات نهی از فحش در اسلام نگاه می کنیم میبینیم:

1- فحش دهنده مطلقا مغضوب خداوند است:
امام باقر(ع): «اِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(الکافی(ط. دارالحدیث)، ج4، ص9)
به درستی که خداوند هر فحش دهنده و بیهوده گو را دشمن می دارد.
پیامبر(ص): «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(خصال، شیخ صدوق، ج1، ص176)
از فحش بپرهیزید، به درستی که خداوند فحش دهنده بیهوده گو را دوست ندارد.
باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِي‏»(الکافی، ج4، ص12)
خداوند هر ناسزاگوی فحش دهنده را دشمن می دارد.
و نیزمی فرماید: « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَال‏»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج75، ص310)
به درستی که خداوند بهشت را حرام نموده بر هر ناسزاگوی بد دهن و بی حیایی که از هر چه می گوید باکی ندارد.
امام صادق(ع): «ثَلَاثَةٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ... الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّش»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص438)
سه دسته خداوند به سه دسته در روز قیامت نظر نکرده و آنها را پاک نمی کند و برای آنان عذابی دردناک است... کسی که فحش می دهد و بیهوده گو است.

2- فحش دادن با ایمان تناقض داشته و از نفاق نشأت می گیرد:
امام صادق(ع): «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ.(الکافی، ج4، ص12)
فحش و ناسزاگویی و بددهنی از نفاق است.
«عِيُّ اللِّسَانِ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْفُحْشَ‏ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ»(وسائل الشیعه، ج16، ص34)
نگهداری زبان از ایمان است و فحش و ناسزا و بددهنی از نفاق است.
«لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِينَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِيَانَةُ وَ لَا الْكِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ‏ وَ لَا الْأَمْرُ بِه‏»(الکافی، ج15، ص304)
غش و آزار دیگران و خیانت و تکبر و بددهنی و فحش و امر به آن از اخلاق مومنین نیست.
پیامبر(ص): «أَرْبَعٌ يُفْسِدْنَ الْقَلْبَ وَ يُنْبِتْنَ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الشَّجَرَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْبَذَاء...»(خصال، ج1، ص227)
چهار چیز قلب را فاسد کرده و نفاق را می رویاند همان طور که آب درخت را می پروراند، گوش کردن به لهو و فحش دادن...»

3- موجب آثار خارجی و عینی
انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمودند:«مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ وَ لَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَه‏»
فحش نیست در جایی مگر آنکه موجب زشتی می شود و حیاء نیست در جایی مگر انکه موجب زینت می شود.

4- برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با فحاشی شدید بوده است:
عمر بن نعمان جعفی می گوید امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره ملازم امام(ع) بود تا روزی جلوی امام به خاطر نافرمانی غلامش به مادر آن غلام فحش داد، امام(ع) با ناراحتی او را نهی کرده و از آن روز دیگر ندیدم که با او همراه باشد.(الکافی، ج2، ص 324)

دقت بفرمایید مجموع این روایات مذمومیت ذاتی را برای فحش دادن اثبات می کند، آن هم نه یک مذمومیت معمولی، بلکه ممنوعیت مطلق فحاشی در اسلام، مخالفت آن با ایمان، نشأت گرفتن آن از نفاق، موجبیت فساد قلب، مبغوضیت آن نزد خداوند، و... فهمیده می شود، حال آیا ظهور این روایات به حدی نیست که بفهماند پیامبر(ص) نیز از فحش دادن و ناسزا متنفر بوده؟ این روایات فقط از حکم خدا نمیگویند، بلکه از زشتی ذاتی خود گناه حرف می زنند، آیا پیامبر(ص) از این زشتی غافل بوده؟ آیا این یک روایتی که نقل کرده اید قدرت این را دارد که چنین امری را اثبات کند؟
آیا نمی تواند نهی خدا در آیه شریفه «ولا تسوبوا الذین یدعون من...» از این باب باشد که چون مسلمانان از نهی پیامبر(ص) در خصوص فحش دادن اطاعت نمی کردند آیه نازل شد تا بگوید فحش دادن شما موجب می شود که آنها به خدا فحش دهند لااقل به این خاطر به بت ها فحش ندهید.
باز این روایت را هم ببینید که هم خشم به ناحق و هم فحاشی را یکجا از پیامبر(ص) نفی می کند، چون که می بینم به کتاب های لغت عربی مراجعه دارید، دیگر ترجمه نکردم، اگر مشکلی بود بفرمایید تا ترجمه کنم:

«إِنَّ يَهُودِيّاً كَانَ لَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص دَنَانِيرُ فَتَقَاضَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا يَهُودِيُّ مَا عِنْدِي مَا أُعْطِيكَ فَقَالَ فَإِنِّي لَا أُفَارِقُكَ يَا مُحَمَّدُ حَتَّى تَقْضِيَنِي فَقَالَ إِذاً أَجْلِسُ مَعَكَ فَجَلَسَ مَعَهُ حَتَّى صَلَّى فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ الْغَدَاةَ وَ كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَتَهَدَّدُونَهُ وَ يَتَوَاعَدُونَهُ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَيْهِمْ فَقَالَ مَا الَّذِي تَصْنَعُونَ بِهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ يَهُودِيٌّ يَحْبِسُكَ فَقَالَ ص لَمْ يَبْعَثْنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنْ أَظْلِمَ مُعَاهَداً وَ لَا غَيْرَهُ فَلَمَّا عَلَا النَّهَارُ قَالَ الْيَهُودِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ شَطْرُ مَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ بِكَ الَّذِي فَعَلْتُ إِلَّا لِأَنْظُرَ إِلَى نَعْتِكَ فِي التَّوْرَاةِ فَإِنِّي قَرَأْتُ نَعْتَكَ فِي التَّوْرَاةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ وَ مُهَاجَرُهُ بِطَيْبَةَ وَ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا سَخَّابٍ وَ لَا مُتَزَيِّنٍ‏ بِالْفُحْشِ‏ وَ لَا قَوْلِ الْخَنَاءِ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هَذَا مَالِي فَاحْكُمْ فِيهِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ كَانَ الْيَهُودِيُّ كَثِيرَ الْمَالِ ثُمَّ قَالَ ع‏ «2» كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ أدم [أَدَماً] حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ ع أَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِد (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 217)

Dahim Darni;634862 نوشت:
منظور بنده این بود که از جمع میان آن پنج روایتی که در پست های گذشته نقل کردم ، به تواتر معنایی برسیم .

مثلا درباره شجاعت و دلیری حضرت علی پنج نقل در تاریخ گفته میشود ، این پنج نقل هرکدام راجع به بخشی از زندگانی ایشان است . و ممکن است هر پنج تا هم سند محکم نداشته باشند ، اما به هر حال از جمع معنای هر پنج روایت می فهمیم که شجاعت یک حالت غالب برای حضرت علی بوده است .

اینجا هم همین است . از جمع بین آن پنج نقل که البته هرکدام به تنهایی معتبر و قابل استناد هستند ، می فهمیم که پیامبر در مواردی دچار عصبانیت و خشونت می شده اند .

هرچند تواتر همان یک روایت اول ( در مورد قطعه قطعه کردن قریش ) هم در همین پست ارائه شد .

اولا جواب این گذشت که در برخی موارد قابل جمع نیستند، و... و ثانیا باشه عیبی نداره، ما از طریق سیر تاریخی نمی خواهیم عصمت را اثبات کنیم لذا عصبانیت پیامبر(ص) در مواردی که فرمودید ثابت شود و ولو شخصی هم باشد منافاتی با خوش اخلاقی و شخصیت عظیم یک انسان و رهبر ندارد، تا زمانی که عصبانیت او، او را در عمل از مسیر مستقیم خارج نکرده باشد و پیامبر(ص) در این شرایط هم دست به اقدام متقابل نزده است.

Dahim Darni;634862 نوشت:
دو بحث هست ، یکی اینکه آیا کل قرآن موجود وحی هست یا نه ؟! که من پاسخم نه هست .

دوم اینکه آیا به حضرت محمد وحی می شده یا نه ؟! که من پاسخم بلی هست . و از این نظر ایشون پیامبر هستند .

و دقیقا نقش پیامبر شاهد ، مبشر و منذر بوده است !

خب شما وقتی حضرت محمد(ص)، رو پیامبر(ص) خدا می دانید، طبیعتا خدایی که بر محمد(ص) وحی می فرستد را نیز حکیم می دانید، آیا خداوند می آید که پیامبری غیر معصوم به سمت مردم بفرستد؟ شما اگر احتمال اشتباه و خطا در این پیامبر(ص) بدهید به هیچ کدام از آیات قرآن نمی توانید اعتماد کنید، چرا که دست روی هر آیه ای که بگذارید ممکن است پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ آن اشتباه کرده باشد، آن وقت خدای حکیم چطور چنین شخصی را واسطه وحی بین خودش و خلقش قرار داده است؟

در پناه خداوند باشید

[="Verdana"][="Black"]سلام و عرض ادب

مسلم نوشت:
1- اگر در جریان یک واقعه مثل فتح مکه روایات متواتر از بخشش و عفو عمومی و امان به خانه ابوسفیان، و شعار «یوم المرحمه» و... حکایت دارد، اما خبر یا اخبار آحادی از اعدام چند نفر سخن میگویند، راه جمع این است که بگوییم پیامبر(ص) در روز عفو عمومی، نسبت به آنها کینه شخصی داشته، یا این که بگوییم طبق برخی شواهد انها تحرکاتی علیه پیامبر(ص) داشته و حتی به ظاهر هم توبه نکرده بودند.

به نکته بسیار خوبی اشاره کردید . عفو عمومی ممکن است استثنائاتی هم داشته باشد .

اما میرسیم به اینجا که دلیل این استثنائات چه بوده ؟! آیا مسئله شخصی بین پیامبر و دیگران بوده ، یا اینکه دلیل دیگری داشته ؟

برای این منظور و یافتن پاسخ باید به تاریخ مراجعه کنیم .

اولا ببینیم چه کسانی از عفو عمومی استثنا شده بودند و دلیل این استثنائات چه بود ؟! من فقط به افرادی که به بحث ما مربوط باشند اشاره می کنم :

باید بدانیم که فرمان قتلی که برای استثنا شدگان صادر شده بود به قدری جدی بود که پیامبر گفته بود : هرکجا اینها را یافتید ، بکشید ، اگرچه در زیر پرده کعبه باشند ! ( البدء والتاریخ ، ج 4 ص 234 )

1 ) عکرمه بن ابی جهل : وی از جمله کسانی بود که از فرمان عفو عمومی استثناء شده بود .

تاریخ علت این دستور پیامبر را به شکل دقیق بیان نکرده است . آنچه در کارنامه عکرمه وجود دارد شرکت درجنگ هایی همچون بدر ، احد ، خندق و... است . اما مگر پیامبر نیامده بود تا آنانکه در برابرش جنگیدند را عفو کند ؟! چه تفاوتی بین عکرمه و ابوسفیان وجود داشت ؟!

شاید تنها بتوان این پاسخ را داد که پیامبر در مورد افرادی ، فقط و فقط اسلام آوردن را شرط زنده ماندن قرار داده بود . و لذا کسی همچون ابوسفیان که به مراتب ضررش برای پیامبر بیشتر بوده ، عفو می شود ( چون مسلمان شده ) ، لیکن همچون عکرمه ابن ابی جهلی باید بین کشته شدن و اسلام آوردن یکی را انتخاب کند . بنده برای امثال فرزند ابو جهل دلسوزی نمی کنم ، اما وقتی میبینم در زمانی که خود پیامبر حضور دارد و بین کشته شدن و اسلام آوردن ، عربی مجبور به انتخاب یکی ست ، این سوال پیش می آید که در زمان هجوم به ایران که دیگر پیامبر هم حضور نداشت ، این شرایط برای یک ایرانی چطور بوده است !

2 ) عبدالله بن سعد ( ابی سرح ) : وی برادر شیری عثمان بن عفان مشهور بود ، قبلا مسلمان شده بود ، اما مرتد شده و از دین خارج شد . تاریخ گزارشی از فتنه جوئی وی بعد از ارتدادش را بیان نکرده است ، اما به هر حال وی نیز حکم اعدام گرفته بود .

البته وی توسط پیامبر امان داده شد ، اما داستان امان یافتنش می تواند قابل تامل باشد :

نقل شده که عبدالله بن سعد به برادرش عثمان پناه آورده و از وی خواست تا از پیامبر برایش امان بگیرد . عثمان نیز هماره وی به محل اقامت پیامبر رفته و از پیامبر درخواست کرد که به برادرش امان دهد . پیامبر بعد از سکوتی بسیار طولانی ، بالاخره وی را امان داد .

نکته عجیب در این داستان این است که چرا پیامبر با یک سکوت طولانی به درخواست عثمان پاسخ مثبت داده و برادرش را عفو کرده ؟!

ابن هشام پاسخ را از پیامبر برایمان نقل کرده : من سكوت كردم تا بلكه يكى از شما برخيزد و گردن اين مرد را بزند! ( سیره ابن هشام ج 2 ص 272 )

به راستی اگر قصد پیامبر بخشش آن مرد بود ، آیا چنین افکاری در سر می داشت ؟!

3 ) حویرث بن نقید یا نقیذ : او نیز از جمله کسانی بود که فرمان قتلش صادر شده بود .

اما مگر کارنامه وی چه بود که به خاطر آن مستحق مرگ شده بود؟!

ابن اثیر نقل می کند که وی در مکه با سرودن اشعاری پیامبر را هجو می کرد و لذا موجب آزار پیامبر شده بود . ( الکامل فی التاریخ ج 7 ص 291 ) و این جرمیست که وی به خاطر آن مستحق مرگ شده است . اکنون سوال من این است : آیا مجازات وی با جرمش تناسبی دارد ؟! و آیا این را نمی توان کینه ای شخصی در دل پیامبر دانست ؟!

4 ) وحشی بن حرب : او همان کسیست که حمزه عموی پیامبر را کشت . اگرچه وی به علت مسلمان شدن عفو شد ، اما بازهم بر مبنای دو نشانه می گوییم که پیامبر شخصا از وی کینه به دل داشته است :

اولا مسلمانان زیادی در جنگ های مختلف کشته شدند ، اما آیا پیامبر برای تک تک قاتلین اصحابش حکم قتل صادر کرد ؟! اگر اینطور نبوده که واقعا هم نبوده ، به چه علت پیامبر برای قاتل عمویش حمزه به شکل مشخص حکم قتل صادر می کند ؟! آیا دلیلی غیر از خصومت شخصی می توان برای آن متصور شد ؟!

و ثانیا حتی بعد از اسلام وحشی ، به او گفت که جلوی چشمانم نباش ! این لحن پیامبر به خوبی مشخص می کند که ایشان از وحشی کینه ای شخصی در دل داشته اند ، به طوریکه حتی پس از اسلامش نیز تحمل دیدن اورا ندارد . ( که البته برای هر انسانی طبیعیست ، اما عصبیت و خشم و خشونت پیامبر را در مواقع شخصی ثابت می کند ، کما اینکه دیگر نقل ها نیز همین مورد را اثبات می کنند . )

5 ) هند بنت عتبه ، مادر معاویه : اگر هیچ دلیلی برای اثبات خشم پیامبر راجع به مسائل شخصی نداشته باشیم ، صدور فرمان قتل هند جگر خوار ، بهترین دلیل برای این مدعاست .

نقطه تاریک زندگی هند و علت دشمنی بی حد و حصر پیامبر با وی ، عمل وحشیانه و فجیعیست که هند بر سر جسد حمزه آورد . و صدور فرمان قتل چنین زنی تنها و تنها می تواند به یک دلیل باشد : خصومت شخصی که میان او و پیامبر بوده .

6 ) ساره کنیز یکی از بنی عبدالمطلب : در تاریخ ، برخی وی را با ساره کنیز عمرو بن عبدالمطلب که قصد جاسوسی داشت اشتباه گرفته اند . زیرا این جاسوس پس از آنکه توسط علی بن ابیطالب و زبیر بن عوام دستگیر شد ، به فرمان پیامبر و به دست علی کشته شد . ( ترجمه الکامل فی التاریخ ، ج 7 ص 297 ) و این زمانیست که هنوز فتح مکه رخ نداده بود .

اما آن ساره ای که مد نظر ماست ، همان کنیزیست که در مکه اشعاری را در هجو پیامبر می سرود ( سیره ابن هشام ج 2 ص 273 ) و به همین دلیل نیز حکم قتلش صادر شد. اگرچه وی مسلمان شد و مورد عفو قرار گرفت ، اما اگر اسلام نمی آورد قطعا کشته می شد .

همان سوالی که پیش از وی پرسیدیم ، اینجا هم قابل طرح است : آیا صدور حکم قتل به خاطر هجونامه ، امری منطقیست ؟! و آیا شما فکر نمی کنید که هجو پیامبر ، مسئله ای شخصی و عامل خصومتی شخصی میان پیامبر و امثال ساره شده است ؟!

7 و Dirol کنیزان عبدالله بن خطل : این دو کنیز نیز به همان جرمی محکوم به قتل شدند ، که شاعران مکه محکوم شده بودند . یکی از این دو کشته شد و دیگری اسلام آورده و عفو شد .

اینها افراد مستثنی از عفو عمومی ، به همراه جرم هایشان بودند . من در مورد منصفانه بودن یا نبودن حکمی که هر فرد گرفته و یا اجباری که بر سر کشته شدن یا اسلام آوردن ایجاب شده ، دگر سخنی نمی گویم ، تنها به یک نکته اشاره می کنم و آن اینکه شما فرمودید :

مسلم نوشت:
تا زمانی که عصبانیت او، او را در عمل از مسیر مستقیم خارج نکرده باشد و پیامبر(ص) در این شرایط هم دست به اقدام متقابل نزده است.

ببینید اولا ما راجع به وجود پتانسیل خشونت و عصبانی شدن راجع به مسائل شخصی در پیامبر صحبت می کنیم .

راجع به تحقق یافتن این تفکرات پیامبر هم قتل یک نفر کفایت می کند ، بلکه مهم اینست که ببینیم آن افرادی که ابتدا استثنا شده بودند و سپس عفو شدند از روی مهر و محبت پیامبر عفو شده اند ، یا اینکه پیامبر همچون قضیه برادر عثمان ، به قتل انها متمایل بوده تا بخششان . و لذا اسلام آوردن آنها ، مانع خواسته قلبی پیامبر نشده ، بلکه به قول معروف می خواسته ، اما خب نمی توانسته . و برای بنده همین خواست پیامبر مهم است ، تا توانستن یا نتوانستن ایشان !

***

پس : فرمان قتل آن افراد مستثنی از عفو عمومی به دلایل مشخص و واضح در تاریخ آمده و بنده نیز آنرا بازگو کردم . عمده آنها یا میان اسلام و مرگ مجبور به انتخاب یکی بودند و یا اینکه به دلایل و خصومت های شخصی از کشتن فجیع حمزه عموی پیامبر ، تا هجو و تمسخر محکوم به قتل شده اند .

مسلم نوشت:
2- حرف شما درست است که با نگاه برون دینی عصبانیت و خشم پیامبر(ص) نیز از مجموع روایات در این خصوص اثبات می شود، اما مگر عصبانیت و خشم مذموم است؟ عصبانیت و خشم اگر به حق باشد محبوب است و اگر به ناحق باشد مذموم است.
اصلا کسی که هرگز عصبانی نشود انسان خوبی است؟ هرگز اینطور نیست، خداوند نیز خشم و غضب دارد که از صفات فعل اوست و نسبت به رفتار مخاطب با او اعمال می شود.
پس اثبات خشم و غضب در پیامبر(ص) مذموم نیست بلکه باید اثبات شود که این خشم به ناحق بوده تا بتوان آن را نکوهشی به شمار آورد.

خیر ، بنده هرگز نگفتم که اصل عصبانیت پیامبر در مواقعی غیرطبیعی بوده ، بلکه هر انسانی در مواقعی به علل مختلف از مسائل شخصی گرفته تا مسائل عمومی عصبانی و خشمگین می شود .

بحثی که در میان است این بود که شما فرموید :

مسلم نوشت:
حقیقتا بنده جایی ندیدم که پیامبر(ص) در امور شخصی عصبانی شود،

و از طریق این استدلال می خواستید احتمال دشنام دادن به بت های بت پرستان توسط پیامبر رو منتفی کنید ، که بنده هم نقل هایی مبنی بر عصبانیت پیامبر و خشم و خشونت ایشان در اموری کاملا شخصی رو بیان کردم .

در حقیقت همه این بحث ها به آنجا بر میگردد که آیا اصل احتمال فحاشی به بت ها توسط پیامبر وجود دارد یا خیر !

که بنده همچنان با دلایلی معتقدم که این احتمال وجود دارد و بلکه رخ داده ، که در ادامه بیشتر راجع به آنها بحث خواهم کرد .

مسلم نوشت:
بله درست می فرمایید، اما هرگز در حول شخصیتی چون ابوسفیان تواتر مثبت شکل نخواهد گرفت،

ببینید در بین مسیحیان نیز متواتر است که عیسی به صلیب کشیده شده است . اما آیا مسلمین این تواتر را قبول خواهند کرد ؟!

بستگی دارد که چه کسانی به شکل یک واقعه را نقل کنند ، مسلما اگر اطرافیان و هم حزبی های ابوسفیان تاریخ را گزارش می کردند ، تواتری مثبت از شخصیت ابوسفیان در ذهن ها شکل میگرفت . چون قرائت آنها از شخصت ابوسفیان با قرائت مسلمانان از شخصیت وی متفاوت است !

مسلم نوشت:
ببینید در تواتر تعداد شرط نیست، بلکه عدم احتمال تواطء بر کذب و خطا شرط است،(اصول الحدیث و احکامه، آیت الله سبحانی، ص26) لذا کسانی که در تاریخ چهره موجهی ندارند اما در وصف آنها کمالات تراشیده می شود هرگز در مورد شخصیت آنها نمی توان به قطعیت رسید چرا که مردم در هر زمان و جبر تاریخ بالاخره ماهیت انسان ها را هویدا میسازد، یا مشکوک رها می کند، مثلا معاویه خیلی تلاش کرد که در ذم علی(ع)، ودر وصف برخی خلفا در برابر علی(ع) احادیث جعل کند، این تلاش ها فضا را برای شناخت چهره حقیقی برخی اشخاص غبار آلود کرد اما هرگز نتوانست تواتر بر اثبات شخصیت آنها و نکوهش شخصیت علی(ع) را به مردم القاء کند.
بالاخره تاریخ سینه به سینه نقل می شود لذا هیچ قدرت جعلی نمی تواند تواتر بسازد، اگر می بینیم نقل های مقابل پیامبر(ص) بسیار اندک است یقین میکنیم که شخصیت ممتازی بوده است، چرا که مطمئن هستیم بسیاری از مردمی که در ظرف مدت 23 سال تبلیغ پیامبر(ص) ایمان اوردند عمده آنان بعد از قدرت گرفتن سیاسی پیامبر(ص) بوده و خیلی از انها قلبا ایمان نیاوردند، پس انگیزه برای نقل های مخالف شخصیت پیامبر(ص) بالا بوده است.
امکان نداشت که طرفداران ابوسفیان بتوانند از او یک شخصیت ممتاز و موحد به صورت متواتر بسازند، همان طور که قدرت و تشکیلات حکومت اموی با تمام توانی که به کار گرفت از منع کتابت حدیث و جعل حدیث و لعن بر منابر و... نتوانست نور علی(ع) را خاموش کرده و از او یک شخصیت منفور به طور متواتر بسازد.

به نظرم در اینجا اشتباهی رخ داده است ، زیرا باید بنگریم که چه کسی در نقل متواتر حضور دارد !!

میان مثال شما و سخن بنده فرقی اساسی وجود دارد ،

در حقیقت مثال شما زمانی بر مثال بنده منطبق خواهد بود که آنرا چنین بیان کنیم :

ابوسفیان پدر معاویه ، یزید بن ابی سفیان و عتبه بن ابی سفیان ( برادران معاویه ) ، جویریه و ام حبیبه ( خواهران معاویه ) همگی بگویند معاویه بر ضد علی توطئه چینی کرد . سپس این خبر را یزید پسر معاویه ، مروان بن حکم ، خالد بن یزید و دیگران نزدیکان معاویه نقل کنند . در اینصورت می گویند این خبر به شکل متواتر از خاندان بنی امیه نقل شده است ، یعنی از ریز تا درشت این خاندان همگی بر نقل و تایید آن تاکید دارند .

بحث ما هم بلاتشبیه همین است .

مسلم نوشت:
همانطور که عرض کردم هرگز تعداد در تواتر به عدد خاصی تعیین نشده، بلکه در تعریف تواتر آمده آنچه که اولا در تمام طبقات متواتر باشد، و احتمال اشتباه، و یا تواطء بر کذب داده نشود، حال از شما می پرسم آیا انصافا این روایت که در طبقه اول فقط از پنج نفر نقل شده که ابوهریرة، و ابی بن کعب در میان آنها هستند متواتر دانسته می شود؟

ببینید ما از یک بحث مذهبی میان شیعه و سنی صحبت نمی کنیم که بخواهید بحث وثاقت ابوهریره را وسط بکشید . ( تازه اگر بحث مذهبی هم بود ، شیعه در نقل هایی که ابوهریره به نفع وی انجام می دهد ، خدشه ای بر احادیث ابوهریره وارد نمی کند ) اینجا دو جبهه داریم : اسلام ، بت پرستی . فکر نمی کنم ابوهریره در این جهت گیری ها حتی توسط تندترین شیعیان نیز در جبهه بت پرستان قرار بگیرد .

و به علاوه وقتی یک خبری توسط پنج نفر از اصحاب نقل می شود ، به معنای ان نیست که فقط همان پنج نفر آنرا شنیده اند و دیگران از این موضوع باخبر نیستند !

بنابراین احتمال اجتماع این پنج نفر ( که خبرشان به دست ما رسیده ) برای نقل واقعه ای که بر ضرر پیامبرشان باشد محال است .

شما مثالی که در بالا آوردم راجع به شهادت اطرافیان معاویه بر ضد او را در نظر بگیرید . آیا انصافا در این مورد شما به وثاقت تک تک آنها اعتنا می کنید ؟! آیا احتمال می دهید در آنجا نزدیکان معاویه بر علیه وی توطئه کنند و جعل خبر کنند ؟! آیا کثرت نقل هایی که وجود دارد باعث اطمینان شما نمی شود ؟!

مسلم نوشت:
علاوه بر اینکه همین جمله، در همان لحظه، از همان ناقل (طبرسی) از زبان مسلمانان هم نقل شده است، و تعبیر «لاقتلن» به پیامبر(ص) نسبت داده شده.

اینجا تعارض دو خبر متواتر و آحاد به وجود می آید . من خبر آحاد را رد نمی کنم ، بلکه می گویم مسلمین به تبیعت از پیامبر ، سخن ایشان را تکرار کرده اند . و این منافاتی ندارد که هم پیامبر و هم اصحاب آن جملات را گفته باشند .

به علاوه تعابیر " کشتن " یا " قطعه قطعه " کردن ، در اصل خشونت ماجرا فرقی به وجود نمی آورد .

مسلم نوشت:
سخن طریحی این است:
«و كَفَّ عن الشي‏ء كَفّاً من باب قتل: تركه و كَفَفْتُهُ كَفّاً: منعته فكف يتعدى و لا يتعدى‏»(مجمع البحرین، ج5، ص113)
پس فحش دادن پیامبر(ص) اثبات نمی شود، می ماند این که نقل مذکور ظهور دارد بر این که پیامبر(ص) مردم را از فحش دادن منع نکرده بوده است،در

اگر به همان نقلی که از طریحی آورده اید دقت کنید متوجه می شوید که ایشان " کف عن الشی " را " ترک کردن " معنا کرده است .

پس عبارت مشابه " کف عن السب " ، به " ترک دشنام دادن " معنا می شود . و این جدا واضح است .

اما خب به هر حال شما قبول کردید که طبق این نقل پیامبر پیش از نزول آیه از دشنام دادن به بت ها نهی نکرده است .

حال بحث اینجاست که سکوت پیامبر چه معنایی می توانسته داشته باشد !

مسلم نوشت:
نکته اول:
بازنداشتن و منع نکردن بر فرض اثبات غیر از رضایت است.

بنده سوال می پرسم که اگر سکوت پیامبر در آن زمان به معنای رضایت نیست ، پس به چه معنایی می تواند باشد ؟!

دو حالت بیشتر نمی تواند داشته باشد : یا پیامبر از فحش دادن به بت ها راضی بوده ، یا راضی نبوده . اگر راضی می بود منع می کرد ، حالا چون منع نکرده پس راضی بوده ، به نظر من که احتمال دیگه ای نمی تونه وجود داشته باشه !

مسلم نوشت:
نکته دوم:
وقتی به روایات نهی از فحش در اسلام نگاه می کنیم میبینیم:

1- فحش دهنده مطلقا مغضوب خداوند است:
امام باقر(ع): «اِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(الکافی(ط. دارالحدیث)، ج4، ص9)
به درستی که خداوند هر فحش دهنده و بیهوده گو را دشمن می دارد.
پیامبر(ص): «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(خصال، شیخ صدوق، ج1، ص176)
از فحش بپرهیزید، به درستی که خداوند فحش دهنده بیهوده گو را دوست ندارد.
باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِي‏»(الکافی، ج4، ص12)
خداوند هر ناسزاگوی فحش دهنده را دشمن می دارد.
و نیزمی فرماید: « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَال‏»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج75، ص310)
به درستی که خداوند بهشت را حرام نموده بر هر ناسزاگوی بد دهن و بی حیایی که از هر چه می گوید باکی ندارد.
امام صادق(ع): «ثَلَاثَةٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ... الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّش»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص438)
سه دسته خداوند به سه دسته در روز قیامت نظر نکرده و آنها را پاک نمی کند و برای آنان عذابی دردناک است... کسی که فحش می دهد و بیهوده گو است.

2- فحش دادن با ایمان تناقض داشته و از نفاق نشأت می گیرد:
امام صادق(ع): «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ.(الکافی، ج4، ص12)
فحش و ناسزاگویی و بددهنی از نفاق است.
«عِيُّ اللِّسَانِ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْفُحْشَ‏ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ»(وسائل الشیعه، ج16، ص34)
نگهداری زبان از ایمان است و فحش و ناسزا و بددهنی از نفاق است.
«لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِينَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِيَانَةُ وَ لَا الْكِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ‏ وَ لَا الْأَمْرُ بِه‏»(الکافی، ج15، ص304)
غش و آزار دیگران و خیانت و تکبر و بددهنی و فحش و امر به آن از اخلاق مومنین نیست.
پیامبر(ص): «أَرْبَعٌ يُفْسِدْنَ الْقَلْبَ وَ يُنْبِتْنَ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الشَّجَرَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْبَذَاء...»(خصال، ج1، ص227)
چهار چیز قلب را فاسد کرده و نفاق را می رویاند همان طور که آب درخت را می پروراند، گوش کردن به لهو و فحش دادن...»

3- موجب آثار خارجی و عینی
انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمودند:«مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ وَ لَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَه‏»
فحش نیست در جایی مگر آنکه موجب زشتی می شود و حیاء نیست در جایی مگر انکه موجب زینت می شود.

4- برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با فحاشی شدید بوده است:
عمر بن نعمان جعفی می گوید امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره ملازم امام(ع) بود تا روزی جلوی امام به خاطر نافرمانی غلامش به مادر آن غلام فحش داد، امام(ع) با ناراحتی او را نهی کرده و از آن روز دیگر ندیدم که با او همراه باشد.(الکافی، ج2، ص 324)

دقت بفرمایید مجموع این روایات مذمومیت ذاتی را برای فحش دادن اثبات می کند، آن هم نه یک مذمومیت معمولی، بلکه ممنوعیت مطلق فحاشی در اسلام، مخالفت آن با ایمان، نشأت گرفتن آن از نفاق، موجبیت فساد قلب، مبغوضیت آن نزد خداوند، و... فهمیده می شود، حال آیا ظهور این روایات به حدی نیست که بفهماند پیامبر(ص) نیز از فحش دادن و ناسزا متنفر بوده؟ این روایات فقط از حکم خدا نمیگویند، بلکه از زشتی ذاتی خود گناه حرف می زنند، آیا پیامبر(ص) از این زشتی غافل بوده؟ آیا این یک روایتی که نقل کرده اید قدرت این را دارد که چنین امری را اثبات کند؟
آیا نمی تواند نهی خدا در آیه شریفه «ولا تسوبوا الذین یدعون من...» از این باب باشد که چون مسلمانان از نهی پیامبر(ص) در خصوص فحش دادن اطاعت نمی کردند آیه نازل شد تا بگوید فحش دادن شما موجب می شود که آنها به خدا فحش دهند لااقل به این خاطر به بت ها فحش ندهید.
باز این روایت را هم ببینید که هم خشم به ناحق و هم فحاشی را یکجا از پیامبر(ص) نفی می کند، چون که می بینم به کتاب های لغت عربی مراجعه دارید، دیگر ترجمه نکردم، اگر مشکلی بود بفرمایید تا ترجمه کنم:

«إِنَّ يَهُودِيّاً كَانَ لَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص دَنَانِيرُ فَتَقَاضَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا يَهُودِيُّ مَا عِنْدِي مَا أُعْطِيكَ فَقَالَ فَإِنِّي لَا أُفَارِقُكَ يَا مُحَمَّدُ حَتَّى تَقْضِيَنِي فَقَالَ إِذاً أَجْلِسُ مَعَكَ فَجَلَسَ مَعَهُ حَتَّى صَلَّى فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ وَ الْغَدَاةَ وَ كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص يَتَهَدَّدُونَهُ وَ يَتَوَاعَدُونَهُ فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَيْهِمْ فَقَالَ مَا الَّذِي تَصْنَعُونَ بِهِ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ يَهُودِيٌّ يَحْبِسُكَ فَقَالَ ص لَمْ يَبْعَثْنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنْ أَظْلِمَ مُعَاهَداً وَ لَا غَيْرَهُ فَلَمَّا عَلَا النَّهَارُ قَالَ الْيَهُودِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ شَطْرُ مَالِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ بِكَ الَّذِي فَعَلْتُ إِلَّا لِأَنْظُرَ إِلَى نَعْتِكَ فِي التَّوْرَاةِ فَإِنِّي قَرَأْتُ نَعْتَكَ فِي التَّوْرَاةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ وَ مُهَاجَرُهُ بِطَيْبَةَ وَ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لَا غَلِيظٍ وَ لَا سَخَّابٍ وَ لَا مُتَزَيِّنٍ‏ بِالْفُحْشِ‏ وَ لَا قَوْلِ الْخَنَاءِ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هَذَا مَالِي فَاحْكُمْ فِيهِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ كَانَ الْيَهُودِيُّ كَثِيرَ الْمَالِ ثُمَّ قَالَ ع‏ «2» كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ ص عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ أدم [أَدَماً] حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ ع أَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِد (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 217)

ببینید همه این روایاتی که نقل کردید ، بر فرض قبولی تمامی آنها نمی توانند در بحث ما مورد قبول قرار بگیرند ، به دلیل زیر :

ما دو بازه زمانی داریم : قبل از آیه لا تسبوا ، بعد از آیه لا تسبوا .

اونچیزی که من نیاز دارم اینه که قبل از آیه پیامبر از دشنام دادن به شکل عام یا خاص منع کرده باشند .

و این درخواست منطقیه ، چون ما داریم راجع به شخصیت پیامبر صحبت می کنیم ، شخصیت پیامبر قبل از اینکه دستوری وحیانی بر ایشون نازل بشه چطور بوده ؟! این بحث اصلیه که امیدوارم منظورمو خوب منتقل کرده باشم .

آیا پیامبر قبل از اینکه دستور الله بر ایشون نازل بشه ، خودشون ، بنابر شخصیت و اخلاقی که داشتند ، از دشنام دادن به بت یا هرچیز دیگه ای منع کردند یا نه ؟!

شواهد که نشون میده چنین منعی وجود نداشته ، لذا اگر هر روایتی بعد از آیه لاتسبوا آورده بشه ، تایید آیه و خط مشی هست که خدا به پیامبر داده ، اما نکته اینجاست که پیامبر قبل از نزول آیه در چه حد از اخلاق بودن ؟! آیا منع کردن یا نه ؟!

البته من ترجمه این روایت رو میدونم ، چون دست و پا شکسته کمی عربی بلدم ، اما دوستان دیگه ای که بحث رو می خونن شاید در ترجمه مشکلی داشته باشن ، من خلاصه این روایت رو خدمت دوستان عرضه می کنم که :

یهودی ای مقداری مالی پیش پیامبر قرض داشت و پیش پیامبر اومده بود تا قرضشو پس بگیره ، اما پیامبر گفت که من مالی ندارم و لذا اون یهودی یه نیم روزی پیامبر رو بازداشت کرد ! البته نه به معنای واقعی ، اما خب به پیامبر گفت که من با تو همینجا که هستیم می مونم تا طلبتو پس بدی . یاران پیامبر هم ناراحت شدن و یهودی رو تهدید کردن ، اما پیامبر گفت که من مبعوث نشدم تا به بقیه ستم کنم . و بعد یهودی اسلام آورد و گفت که اوصاف تورو تو تورات خوندم که تندخو ، بددهن و تندمزاج نیستی و اسلام آورد .

مسلم نوشت:
ثانیا باشه عیبی نداره، ما از طریق سیر تاریخی نمی خواهیم عصمت را اثبات کنیم لذا عصبانیت پیامبر(ص) در مواردی که فرمودید ثابت شود و ولو شخصی هم باشد منافاتی با خوش اخلاقی و شخصیت عظیم یک انسان و رهبر ندارد، تا زمانی که عصبانیت او، او را در عمل از مسیر مستقیم خارج نکرده باشد و پیامبر(ص) در این شرایط هم دست به اقدام متقابل نزده است.

البته شما جای دیگه فرمودید که عصبانیت پیامبر در موارد شخصی رو جایی ندیدم ، ولی با این اوصاف چندتا مطلب مطرح میشه :

1) عصبانیت های موردی که در سیره پیامبر ثبت شده و نقل هاشو خدمتتون عرض کردم ، منافاتی با بقیه اخلاق های انسانی پیامبر نداره .

2 ) اینکه چنین افکاری در پیامبر وجود داشته ، باعث میشه تا ما در بررسی فحش دادن پیامبر به بت ها ، دیگه با عبارت " مخالف سیره ثابت پیامبر است " اون احتمال رو رد نکنیم .

3 ) عصبانیت پیامبر در مسائل شخصی گاهی هم به عمل انجامیده ، اعدام بعضی از اون افرادی که در فتح مکه از عفو عمومی مستثنی شده بودن ، ثابت کننده این مدعاست .

مسلم نوشت:
خب شما وقتی حضرت محمد(ص)، رو پیامبر(ص) خدا می دانید، طبیعتا خدایی که بر محمد(ص) وحی می فرستد را نیز حکیم می دانید، آیا خداوند می آید که پیامبری غیر معصوم به سمت مردم بفرستد؟ شما اگر احتمال اشتباه و خطا در این پیامبر(ص) بدهید به هیچ کدام از آیات قرآن نمی توانید اعتماد کنید، چرا که دست روی هر آیه ای که بگذارید ممکن است پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ آن اشتباه کرده باشد، آن وقت خدای حکیم چطور چنین شخصی را واسطه وحی بین خودش و خلقش قرار داده است؟

عصمت پیامبر رو من با توجه به آیه 9 حجر و با استدلال و برداشتی که از اون آیه دارم تا حد ابلاغ آیات به مردم قبول دارم و واسم ثابت شدست .

اما اینکه کل وحی همینیه که الان در دسترسه ، من این اعتقاد رو ندارم . چون در فرآیند رسیدن وحی به دست مردم اعصار بعد ، عملا هیچ عصمتی وجود نداره ، نه از طرف پیامبر ، نه غیر ایشون .

با تشکر از شما کارشناس گرامی .[/]

با سلام و احترام مجدد
این تاپیک داره خیلی طولانی میشه، ما هنوز در محور اول بحث هستیم، اینطوری پیش بره فکر کنم تا 80 سالگی باید بحث کنیم، خواهش می کنم به این پست من توجه ویژه کنید، چون با نگرشی جهت جمع بندی بحث نوشته ام، سعی کنیم محور اول رو به نتیجه برسونیم، به نظرم بحث در حال تکرار شدن هست، مشتاق شنیدن نظرتون در این خصوص هستم.

Dahim Darni;635168 نوشت:
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید . عفو عمومی ممکن است استثنائاتی هم داشته باشد .

اما میرسیم به اینجا که دلیل این استثنائات چه بوده ؟! آیا مسئله شخصی بین پیامبر و دیگران بوده ، یا اینکه دلیل دیگری داشته ؟

ببینید تمام این ادله ای که شما بیان کردید مبتنی بر احتمالات هستند، قرینه قطعی در این خصوص وجود نداره، یعنی نمی توان با قاطعیت پای کینه را وسط کشید، خصوصا با قرائنی چون این که کسی از شخصی کینه ای به دل گرفته باشد برای بخشش شرطی نمی گذارد، اگر هم بگذارد شرط شخصی می گذارد، اما پیامبر(ص) برای بخشش شرط ایمان گذاشت، دقت بفرمایید اگر پای کینه در میان می بود شرط ورود به اسلام معنا نمی داشت، چرا پیامبر(ص) فرمود: یا مسلمان شوند یا کشته شوند؟ روشن است که با توجه به سابقه آنها علیه اسلام، و احتمال تکرار این توطئه پیامبر(ص) نمی توانست آنها را کافر باقی بگذارد. مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.
تحرکات نظامی افرادی چون عکرمة بن ابی جهل و صفوان بن امیة، سهیل بن عمرو و... که عده ای را برای جنگ با پیامبر(ص) در «خندمه» گرد آوردند و با الد بن ولید درگیر شدند گویای همه چیز است. (مغازی، واقدی، ج2، ص875)
شما خودتان را جای پیامبر(ص) بگذارید، به عنوان یک فرمانده با افرادی روبرو هستید که در جنگ ها و توطئه ها علیه اسلام نقش اساسی داشته اند به طوری که این نقش آنها را مشهور ساخته است، یا با طراحی های نظامی، یا جهت گیری های سیاسی، یا با اشعار خویش وظیفه تهییج سپاه را بر عهده می گرفتند، آیا این دسته را به حال خود رها می کنید؟ افراد با نفوذی که به راحتی می توانند علیه حکومت نوپای شما کودتا کنند. مشی اسلام این گونه است که هرگز در مسائل جهاد و امنیت و... احساساتی برخورد نمی کند.

Dahim Darni;635168 نوشت:
خیر ، بنده هرگز نگفتم که اصل عصبانیت پیامبر در مواقعی غیرطبیعی بوده ، بلکه هر انسانی در مواقعی به علل مختلف از مسائل شخصی گرفته تا مسائل عمومی عصبانی و خشمگین می شود .

Dahim Darni;635168 نوشت:
و از طریق این استدلال می خواستید احتمال دشنام دادن به بت های بت پرستان توسط پیامبر رو منتفی کنید ، که بنده هم نقل هایی مبنی بر عصبانیت پیامبر و خشم و خشونت ایشان در اموری کاملا شخصی رو بیان کردم .

در حقیقت همه این بحث ها به آنجا بر میگردد که آیا اصل احتمال فحاشی به بت ها توسط پیامبر وجود دارد یا خیر !

که بنده همچنان با دلایلی معتقدم که این احتمال وجود دارد و بلکه رخ داده ، که در ادامه بیشتر راجع به آنها بحث خواهم کرد .

ببینید دو بحث است، ما در نگاه درون دینی ما به دنبال اثبات عصمت برای پیامبر(ص) هستیم، و البته به راحتی با اثبات دلیل عصمت ، این روایات را در صورت تعارض با عصمت در عقل و نقل کنار گذارده یا تاویل می بریم، همان طور که در آیاتی چون «ید الله» هم به خاطر دلیل قطعی عقلی و نقلی، که خداوند دست ندارد، ما «ید» رو به قدرت معنا می کنیم. البته دلالئل نقلی هم در دفع این احتمالات کارایی خود را دارند.
اما در بحث برون دینی همین که اعمال منافات با عصمت برای پیامبر(ص) احتمالی بوده و ثابت شده نباشد کفایت میکند، چرا که ما دنبال اثبات عصمت از این طریق نیستیم، به خاطر اعتقاد به عصمت در فضای درون دینی اشکالی به ما وارد نیست، در باب برون دینی هم همین بس که نقل های منافات با عصمت پیامبر(ص) قطعی نبوده و احتمالی هستند کفایت می کند.
به عبارت دیگر من در نگاه برون دینی نمی خواهم اثبات کنم که پیامبر(ص) فحش نداده و کینه شخصی به دل نگرفته و ... بلکه میخواهم بگویم اگر این فحش ندادن را نپذیریم، حداقلش این است که نمی توان اثبات کرد که فحش داده و کینه شخصی به دل گرفته و خشم بی جا داشته، چرا که قرائن رفتاری پیامبر(ص) در جریان های مشابه این را فریاد می زند.

Dahim Darni;635168 نوشت:
ببینید در بین مسیحیان نیز متواتر است که عیسی به صلیب کشیده شده است . اما آیا مسلمین این تواتر را قبول خواهند کرد ؟!

بستگی دارد که چه کسانی به شکل یک واقعه را نقل کنند ، مسلما اگر اطرافیان و هم حزبی های ابوسفیان تاریخ را گزارش می کردند ، تواتری مثبت از شخصیت ابوسفیان در ذهن ها شکل میگرفت . چون قرائت آنها از شخصت ابوسفیان با قرائت مسلمانان از شخصیت وی متفاوت است !


Dahim Darni;635168 نوشت:
به نظرم در اینجا اشتباهی رخ داده است ، زیرا باید بنگریم که چه کسی در نقل متواتر حضور دارد !!

میان مثال شما و سخن بنده فرقی اساسی وجود دارد ،

در حقیقت مثال شما زمانی بر مثال بنده منطبق خواهد بود که آنرا چنین بیان کنیم :

ابوسفیان پدر معاویه ، یزید بن ابی سفیان و عتبه بن ابی سفیان ( برادران معاویه ) ، جویریه و ام حبیبه ( خواهران معاویه ) همگی بگویند معاویه بر ضد علی توطئه چینی کرد . سپس این خبر را یزید پسر معاویه ، مروان بن حکم ، خالد بن یزید و دیگران نزدیکان معاویه نقل کنند . در اینصورت می گویند این خبر به شکل متواتر از خاندان بنی امیه نقل شده است ، یعنی از ریز تا درشت این خاندان همگی بر نقل و تایید آن تاکید دارند .
بحث ما هم بلاتشبیه همین است .


Dahim Darni;635168 نوشت:
ببینید ما از یک بحث مذهبی میان شیعه و سنی صحبت نمی کنیم که بخواهید بحث وثاقت ابوهریره را وسط بکشید . ( تازه اگر بحث مذهبی هم بود ، شیعه در نقل هایی که ابوهریره به نفع وی انجام می دهد ، خدشه ای بر احادیث ابوهریره وارد نمی کند ) اینجا دو جبهه داریم : اسلام ، بت پرستی . فکر نمی کنم ابوهریره در این جهت گیری ها حتی توسط تندترین شیعیان نیز در جبهه بت پرستان قرار بگیرد .
و به علاوه وقتی یک خبری توسط پنج نفر از اصحاب نقل می شود ، به معنای ان نیست که فقط همان پنج نفر آنرا شنیده اند و دیگران از این موضوع باخبر نیستند !
بنابراین احتمال اجتماع این پنج نفر ( که خبرشان به دست ما رسیده ) برای نقل واقعه ای که بر ضرر پیامبرشان باشد محال است .
شما مثالی که در بالا آوردم راجع به شهادت اطرافیان معاویه بر ضد او را در نظر بگیرید . آیا انصافا در این مورد شما به وثاقت تک تک آنها اعتنا می کنید ؟! آیا احتمال می دهید در آنجا نزدیکان معاویه بر علیه وی توطئه کنند و جعل خبر کنند ؟! آیا کثرت نقل هایی که وجود دارد باعث اطمینان شما نمی شود ؟!

Dahim Darni;635168 نوشت:
اینجا تعارض دو خبر متواتر و آحاد به وجود می آید . من خبر آحاد را رد نمی کنم ، بلکه می گویم مسلمین به تبیعت از پیامبر ، سخن ایشان را تکرار کرده اند . و این منافاتی ندارد که هم پیامبر و هم اصحاب آن جملات را گفته باشند .

به علاوه تعابیر " کشتن " یا " قطعه قطعه " کردن ، در اصل خشونت ماجرا فرقی به وجود نمی آورد .

ببینید همان طور که عرض کردم ما در تواتر شرط دانستیم که به گونه ای باشد که اولا در تمام طبقات باشد، و ثانیا: احتمال اشتباه یا اجتماع بر کذب داده نشود، پس تواتر صلیب کشیده شدن عیسی(ع) هرگز محقق نشده است، چون اگرچه مسیحیان امروزی معتقد به این امر هستند اما اثبات این تواتر در تمام طبقات ممکن نیست، خصوصا با شواهد و قرائنی که نشان می دهد چنین تفکری از طریق پولس وارد مسیحیت شد، و همچنین در برخی از اناجیل کنار گذاشته شده، مانند انجیل برنابا نیز به این امر اشاره شده است، برخی از مسیحیان ناستیک قرون دوم و سوم میلادی، همچون پیروان باسیلید، معتقد بودند که چهره عیسی مسیح با شمعون قیروانی جابجا شد و شمعون قیروانی به جای عیسی به صلیب رفت. (تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران صفحه 193) همچنین کتاب مکاشفات پطرس یکی از کتب مسیحی معروف به اپوکریفا، متعلق به سال 150 میلادی است، در این کتاب به صلیب رفتن مسیح زیر سوال رفته است.(به نقل از ویکی پدیا) پولس کسی بود که علنا با جانشین حضرت عیسی(ع)، یعنی شمعون یا همان پطرس مخالفت کرده است.(غلاطیان، 2: 11و12 به نقل از نگاهی به مسیحیت، علی اصغر رضوانی، ص36)

در مورد بحث ابوسفیان هم، تا زمانی که احتمال دارد اطرافیان یک شخصیت مانند ابوسفیان برای او فضیلت تراشیده و بر امر دروغی اجماع کرده باشند، ولو 200 نفر هم بشوند تواتر حاصل نمی شود، همانطور که در شروط تواتر گفته شد، لذا اگر در مورد شخصیت پیامبر(ص) به تواتر قائل هستیم چون انگیزه برای جعل تاریخ بسیار قوی بوده است اما با این حال چنان نور وجود آن حضرت شدت داشته که نتوانسته اند چنین اخباری بتراشند، همان طور که تلاش های معاویه برای مخدوش نمودن چهره علی(ع) و جعل حدیث و متواتر ساختن آن ناکام ماند.

علاوه بر این آیا شما وجود 5 راوی در طبقه اول را موجب تحقق تواتر می دانید؟

و همچنین امثال ابو هریره را واقعا معتقد به پیامبر(ص) و در زمره اصحاب ایشان به شمار می آورید؟!

و تعجب دیگر این که شما «کشتن» را با «مثله» کردن یکسان میدانید؟ جمله پیامبر(ص) در شرایط جنگ است، و مخاطب کافر حربی است، کشتن همه لشکر دشمن جایز بلکه مستحب است، آنوقت شما به کشتن 70 نفر ایراد وارد می کنید و آن را خشونت می دانید؟!

Dahim Darni;635168 نوشت:
اما خب به هر حال شما قبول کردید که طبق این نقل پیامبر پیش از نزول آیه از دشنام دادن به بت ها نهی نکرده است .

حال بحث اینجاست که سکوت پیامبر چه معنایی می توانسته داشته باشد !


Dahim Darni;635168 نوشت:
بنده سوال می پرسم که اگر سکوت پیامبر در آن زمان به معنای رضایت نیست ، پس به چه معنایی می تواند باشد ؟!

دو حالت بیشتر نمی تواند داشته باشد : یا پیامبر از فحش دادن به بت ها راضی بوده ، یا راضی نبوده . اگر راضی می بود منع می کرد ، حالا چون منع نکرده پس راضی بوده ، به نظر من که احتمال دیگه ای نمی تونه وجود داشته باشه !

پس اصل فحش دادن پیامبر(ص) اثبات نمی شود که هیچ، بلکه قرائن نفی آن قوی تر است، با قرائن مختلف نقلی که فرمودند: فحش دادن با اصل ایمان نمی سازد، فحش دادن در اسلام نیست، فحش دهنده منافق است، و ماجرای یهودی ای که خودتان ترجمه نمودید که یکی از اوصافی که در پیامبر(ص) دیده بود فحش ندادن حضرت بود و... اما بر فرض بپذیریم که تمام نواهی نقلی از فحش دادن مربوط به بعد از آیه است (در صورتی که این خودش یک احتمال است) و پیامبر(ص) مسلمانان را تا زمان نزول آیه نهی نکرده باشد، خب چه اشکالی دارد که چون دستور نهی نیامده بوده نهی نمیکرده، پیامبر(ص) که شارع نیست، ابلاغ کننده هست، در این که فحش دادن بد هست شکی نیست، اما باید دستور ابلاغ نهی بیاید؟ مثل شراب که پیامبر(ص) هرگز ننوشید اما در ابتدا هم مسلمانان را نهی نکرد، بلکه در طی 4 مرحله و مطابق با فرمان الهی از آن نهی شد،(تفسیر نور، محسن قرائتی، ج2، صص295و296) پس حالا نتیجه بگیریم که (نعوذ بالله) پیامبر(ص) به مشروب خوردن مردم راضی بوده؟ روشن است که چنین برداشتی درست نیست، چرا که پیامبر(ص) نمی توانست تمام محدودیت ها را یکباره إعمال کند، بلکه این امر متناسب با زمان، و طبق فرمان الهی بوده است.

Dahim Darni;635168 نوشت:
عصمت پیامبر رو من با توجه به آیه 9 حجر و با استدلال و برداشتی که از اون آیه دارم تا حد ابلاغ آیات به مردم قبول دارم و واسم ثابت شدست .

اما اینکه کل وحی همینیه که الان در دسترسه ، من این اعتقاد رو ندارم . چون در فرآیند رسیدن وحی به دست مردم اعصار بعد ، عملا هیچ عصمتی وجود نداره ، نه از طرف پیامبر ، نه غیر ایشون .

اولا تواتر آیات قرآن دیگه از اون مواردی هست که أحدی در آن شک ندارد، شما چطور منکرحقانیت این تواتر می شوید؟
ثانیا: یقینا مخالفت عملی پیامبر(ص) با تعالیمش موجب رویگردانی مردم می شود، پس چطور خداوند حکیم، پیامبری را به سمت مردم فرستاده که ممکن است با عملش مردم را از دین گریزان کند؟ آیا خداوند حکیم چنین کاری می کند؟ کسی را بفرستد که با گفتارش مردم را جذب، و با رفتارش مردم را دفع کند؟ ولو حتی یک اشتباه، فرض کنید شخصی از پیامبر(ص) سوالی بپرسد و جوابی بشنود، و فردا که پیامبر(ص) او را دید مثلا بگوید: دیروز حواسم نبود اشتباه جواب دادم، پاسخ صحیحش این است! آیا شما دیگر به چنین پیامبری اعتماد کرده و سخنش را می پذیرید؟

پیشاپیش از ابراز نظر شما متشکرم

[="Verdana"][="Black"]سلام و عرض ادب

من قبل از شروع بحث یه گلایه از شما کارشناس گرامی داشتم که عرض میکنم . حقیقتا آنچه که من مینویسم نتیجه بحث و جستجو در کتاب های مختلف و زیر رو رو کردن کتاب های مختلف است . لذا انتظار دارم وقتی که برای نوشتن این مطالب میگذارم ، با مطالعه دقیق آنها از سوی خوانندگان جبران شود . عدم دقت به مطالب باعث میشه که من از ادامه بحث سرد بشم . مطالبی در پست های قبل مطرح کردم که همان ها مطالب اصلی من بودند ، اما متاسفانه شما به جای پرداختن به اصل ، حاشیه را به تفصیل بردید . در ادامه پستم ، بعضی از این موارد رو تعیین می کنم :

مسلم نوشت:
این تاپیک داره خیلی طولانی میشه، ما هنوز در محور اول بحث هستیم، اینطوری پیش بره فکر کنم تا 80 سالگی باید بحث کنیم، خواهش می کنم به این پست من توجه ویژه کنید، چون با نگرشی جهت جمع بندی بحث نوشته ام، سعی کنیم محور اول رو به نتیجه برسونیم، به نظرم بحث در حال تکرار شدن هست، مشتاق شنیدن نظرتون در این خصوص هستم.

به نظر من مهمترین محور بحث ، همین محور اول یعنی دشنام دادن پیامبر به بت هاست . پس به نظر من همین بحث رو اگر نتیجه برسونیم ، مابقی مباحث هم حل میشن ، چرا که " چون که صد آمد نودهم پیش ماست " .

بحث ما در حال تکرار نیست . کلیه مطالبی که بنده مطرح کردم در چند محور اصلی خلاصه میشن :

1 ) دشنام دادن پیامبر به بت ها : اینرا با توجه به اعتراضات متعدد بت پرستان به ابوطالب و پیامبر ، سکوت پیامبر و ابوطالب در برابر این واکنش ها ، و نیز شهادت راوی مسلمانی که گفته بود : پس از نزول آیه " لا تسبوا " ، پیامبر دشنام دادن به بت ها را ترک کرد ، بیان کردم .

شما راجع به اعتراضات بت پرستان فرمودید که اینها با پیامبر دشمن بوده اند و لذا نظرشان آمیخته با قهر و دشمنی بوده است . بنده در این مورد قضاوت را بر عهده دوستان گذاشتم و دیگر در این موضوع بحثی نکردم ، چون اعتقاد داشتم که شما و بنده حرفمان را زده ایم .

بعد در مورد واکنش خود پیامبر و ابوطالب به اعتراضات بت پرستان از شما توضیح خواستم که متاسفانه ندیدم به این مطلب پاسخی بدهید . و اینکه چرا ابوطالب در برابر سخنان و اعتراضات مشرکین نگفت که : خیر ، چنین نیست و محمد به بت ها دشسنام نداده است ، و یا اینکه پیامبر خودش به آنها نگفت که من به بت ها دشنام نمی دهم ، این موضوع را تقویت می کند که خود ابوطالب و پیامبر نیز دشنام دادن به بت ها را قبول داشته اند ، وگرنه صد در صد این موضوع را رد می کردند و صد در صد تاریخ ردیه آنها را نقل می کرد . چون تاریخ را طرفداران پیامبر نقل کرده اند و محال است که بگوییم اینان در دعوای بین پیامبرشان و دشمنش ، حرف های پیامبرشان را سانسور کرده اند!! حال که آنان خود دشنام دادن به بت ها را رد نکرده اند ، رد ان از طرف شما و بنده یا هرکس دیگری بی اعتبار خواهد بود .

شما فرمودید که اصل فحاشی به بت ها با قرائنی نادرست است ، یکی اینکه با سیره قطعیه پیامبر مخالف است ، بنده نیز عرض کردم که اگر برای تک تک لحظات پیامبر نقل تاریخی وجود داشته باشد ، من هم میپذیرم که این سیره پیامبر است : یعنی همان که فرمودید رسیدن به عصمت پیامبر از طریق تاریخ .

اما همین تاریخی که شما از آن خوش اخلاقی پیامبر در لحظاتی ( و نه همه عمر پیامبر ) را ثابت می کنید ، همین تاریخ از خشونت و خصومت پیامبر با افرادی سخن گفته است . شما فرمودید که خشم مذموم برای تایید نمیشود ، بنده هم عرض کردم که در جریان تمسخر پیامبر در مکه ، در جریان جنگ احد و در جریان فتح مکه ، پیامبر خصومت شخصی خود را به نمایش گذاشته . شما اینها را در کردید که در همین پست و در محل مربوطه پاسخ را ارائه می کنم .

دلیل دومی که آوردید این بود که پیامبر بسیار از فحاشی نهی کرده است ، بنده نیز گفتم تمامی انچه که نقل کرده اید مربوط به بعد از نزول آیه است ، اگر قبل از نزول آیه پیامبر از فحاشی منع کرده بودند ، من می پذیرم که فحش دادن قبل از نزول آیه در شخصیت پیامبر نمی گنجیده .

در حقیقت اگر به پیامبر همچون یک انسان عادی و غیر معصوم نگاه کنیم ، این انسان عادی یک سیر تکاملی دارد ، یعنی دلیل ندارد بگوییم تفکری که در دوارن کمال ( بعد از نزول آیه ) در پیامبر وجود داشته ، قطعا و یقینا در دوارن قبل از کمال ( قبل از نزول آیه ) در پیامبر وجود داشته است . اگر در دوران قبل از کمالش ( قبل از نزول آیه ) روایتی هست که تفکر نهی از دشنام دادن رو در پیامبر ثابت کنه ، به بنده نشان دهید . وگرنه آوردن هزار روایت بعد از نزول آیه ، به دلیلی که گفتم وارد نیست . در جوانی پاک بودن ...

مسلم نوشت:
ببینید تمام این ادله ای که شما بیان کردید مبتنی بر احتمالات هستند، قرینه قطعی در این خصوص وجود نداره، یعنی نمی توان با قاطعیت پای کینه را وسط کشید، خصوصا با قرائنی چون این که کسی از شخصی کینه ای به دل گرفته باشد برای بخشش شرطی نمی گذارد،

یکی از گلایه های بنده همین جاست ، بنده هشت مورد از استثنائات رو برای شما ذکر کردم ، اما توجه کافی رو به همه اونها نداشتین .

شما بفرمایید علت صدور حکم قتل وحشی ، هند بنت عتبه ، کنیزان آوازه خوان عبدالله بن خطل چه بوده ؟! اینرا به شکل روشن بیان کنید تا همه ما بدانیم اگر مسئله پیامبر با وحشی و هند مسئله ای شخصی نبوده ، پس چه بوده ؟!

به علاوه وقتی پیامبر می گوید : حتی اگر به پرده کعبه آویخته شده بودند ، آنها را بکشید ، کجایش از شرطی حرف می زند ؟! این جمله یعنی هیچ شرطی باقی نمی ماند . در ماجرای برادر عثمان صراحتا پیامبر می گوید من در امان دادن به وی مکث کردم تا کسی وی را بکشد . اگر قصد پیامبر بخشش بود ، اینجا این تفکرات را نداشت .

اما مسئله اسلام آوردن دیگر به دست پیامبر نیست . پیامبر در استثناء از عفو عمومی ، نگفت که اگر اسلام بیاورند ، بخشیده می شوند . بلکه وی آرزوی مرگ آنها را داشت . اسلام آوردن و بخشیده شدن توسط نزدیکان آن استثناشدگان پیشنهاد شد .

مسلم نوشت:
با توجه به سابقه آنها علیه اسلام، و احتمال تکرار این توطئه پیامبر(ص) نمی توانست آنها را کافر باقی بگذارد. مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.

اگر اینطور بود ، همه آنها که مورد عفو عمومی قرار گرفتند نیز باید در این تنگنا قرار می گرفتند . اما پیامبر افرادی خاص با جرم هایی خاص ( مثل قتل عمویش حمزه ، تمسخر و هجو وی ) را جدا کرد ، و دقت کنید به آنها نگفت ایمان بیاورید تا زنده بمانید ، بلکه گفت : هرجا بودند ، حتی اگر زیر پرده کعبه ، انها را بکشید .

اسلام را نزدیکانشان به آنها پیشنها دادند ، چون می دانستند با اینکار جانشان حفظ می شود . تازه در جریان برادر عثمان پیامبر به جای بخشش در پی گردن زدن بود !!!

مسلم نوشت:
شما خودتان را جای پیامبر(ص) بگذارید، به عنوان یک فرمانده با افرادی روبرو هستید که در جنگ ها و توطئه ها علیه اسلام نقش اساسی داشته اند به طوری که این نقش آنها را مشهور ساخته است، یا با طراحی های نظامی، یا جهت گیری های سیاسی، یا با اشعار خویش وظیفه تهییج سپاه را بر عهده می گرفتند، آیا این دسته را به حال خود رها می کنید؟ افراد با نفوذی که به راحتی می توانند علیه حکومت نوپای شما کودتا کنند. مشی اسلام این گونه است که هرگز در مسائل جهاد و امنیت و... احساساتی برخورد نمی کند.

من اگر جای پیامبر بودم ، یا فرمان عفو عمومی صادر نمی کردم و همه رو مطابق منطق خودم مجازات می کردم ، یا اگر فرمان عفو عمومی صادر می کردم ، دیگه قاتل عمومو جدا نمی کردم . مگر فقط وحشی با اسلام جنگیده بود ؟! یعنی هر کس در مکه بود با اسلام نجنگیده بود ؟!

وقتی من قاتل عمومو جدا می کنم ، نشون میده که من کینه شخصی داشتم از اون فرد . این خیلی واضح و بدیهیه .

مسلم نوشت:
به عبارت دیگر من در نگاه برون دینی نمی خواهم اثبات کنم که پیامبر(ص) فحش نداده و کینه شخصی به دل نگرفته و ... بلکه میخواهم بگویم اگر این فحش ندادن را نپذیریم، حداقلش این است که نمی توان اثبات کرد که فحش داده و کینه شخصی به دل گرفته و خشم بی جا داشته، چرا که قرائن رفتاری پیامبر(ص) در جریان های مشابه این را فریاد می زند.

حقیقتش این قسمتو نفهمیدم . میشه بیشتر توضیح بدین .

مسلم نوشت:
ببینید همان طور که عرض کردم ما در تواتر شرط دانستیم که به گونه ای باشد که اولا در تمام طبقات باشد، و ثانیا: احتمال اشتباه یا اجتماع بر کذب داده نشود، پس تواتر صلیب کشیده شدن عیسی(ع) هرگز محقق نشده است، چون اگرچه مسیحیان امروزی معتقد به این امر هستند اما اثبات این تواتر در تمام طبقات ممکن نیست، خصوصا با شواهد و قرائنی که نشان می دهد چنین تفکری از طریق پولس وارد مسیحیت شد، و همچنین در برخی از اناجیل کنار گذاشته شده، مانند انجیل برنابا نیز به این امر اشاره شده است، برخی از مسیحیان ناستیک قرون دوم و سوم میلادی، همچون پیروان باسیلید، معتقد بودند که چهره عیسی مسیح با شمعون قیروانی جابجا شد و شمعون قیروانی به جای عیسی به صلیب رفت. (تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران صفحه 193) همچنین کتاب مکاشفات پطرس یکی از کتب مسیحی معروف به اپوکریفا، متعلق به سال 150 میلادی است، در این کتاب به صلیب رفتن مسیح زیر سوال رفته است.(به نقل از ویکی پدیا) پولس کسی بود که علنا با جانشین حضرت عیسی(ع)، یعنی شمعون یا همان پطرس مخالفت کرده است.(غلاطیان، 2: 11و12 به نقل از نگاهی به مسیحیت، علی اصغر رضوانی، ص36)

در مورد بحث ابوسفیان هم، تا زمانی که احتمال دارد اطرافیان یک شخصیت مانند ابوسفیان برای او فضیلت تراشیده و بر امر دروغی اجماع کرده باشند، ولو 200 نفر هم بشوند تواتر حاصل نمی شود، همانطور که در شروط تواتر گفته شد، لذا اگر در مورد شخصیت پیامبر(ص) به تواتر قائل هستیم چون انگیزه برای جعل تاریخ بسیار قوی بوده است اما با این حال چنان نور وجود آن حضرت شدت داشته که نتوانسته اند چنین اخباری بتراشند، همان طور که تلاش های معاویه برای مخدوش نمودن چهره علی(ع) و جعل حدیث و متواتر ساختن آن ناکام ماند.

شما چرا اصرار دارید بگویید فضیلت تراشی ؟! اگر اطرافیان ابوسفیان بگویند ابوسفیان چنین حرکت نادرستی انجام داد ، چنین جمله خشونت باری گفت ، و چندین تن از خاندان ابوسفیان نیز همین را مرتب بگویند ، شما آنرا قطعی نمی دانید ؟!

اینجا هم همین است ، شرط تواتر رو شما اینطور بیان کردید که " احتمال اجتماع برای دروغگوئی " وجود نداشته باشه .

به نظر شما پنج نفری که من نام بردم " عبدالله بن عباس ، جابر بن عبدالله ، قیس بن سعد ، ابوهریره و ابی بن کعب " برای ضربه زدن به وجهه پیامبر اجتماع و تبانی کرده اند ؟!!!

نتیجه ای که از حرف شما گرفته می شود اینست که : پسرعموی پیامبر و بقیه اصحاب وی عامدا دروغ گفته اند .

پس عجب اصحابی و عجب پسر عموئی !

مسلم نوشت:
علاوه بر این آیا شما وجود 5 راوی در طبقه اول را موجب تحقق تواتر می دانید؟

طایفه ای معتقدند که اگر چهار صحابی روایتی نقل کند ، و در هرطبقه تا طبقه تبع تابعین هر طبقه 4 نفر روایت را نقل کند متواتر خواهد بود .

به علاوه شما فرمودید شرط تواتر تعداد نیست ، با دلیل بفرمایید به چه علت اجتماعی که در آن عبدالله بن عباس و جابر بن عبدالله نصاری وجود دارد را اجتماعی بر صدق نمی دانید ؟!

مسلم نوشت:
همچنین امثال ابی بن کعب و ابو هریره را واقعا معتقد به پیامبر(ص) و در زمره اصحاب ایشان به شمار می آورید؟!

مگر بحث ما ، بحث شیعه و سنی است که شما در وثاقت ابوهریره و ابن بن کعب تردید می کنید ؟!

به علاوه طرف دیگر این اجتماع ابن عباس و جابر انصاریست ، تواتر به شکل کلی حاصل می شود ، در تواتر وثاقت تک تک افراد بی معناست . وقتی این نقل را شیعه و سنی ، صحابی مومن و غیر مومن ( از دیدگاه شما ) همه و همه گفته اند ، دیگر چه جایی برای این بحث ها میماند ؟!

مسلم نوشت:
و تعجب دیگر این که شما «کشتن» را با «مثله» کردن یکسان میدانید؟ جمله پیامبر(ص) در شرایط جنگ است، و مخاطب کافر حربی است، کشتن همه لشکر دشمن جایز بلکه مستحب است، آنوقت شما به کشتن 70 نفر ایراد وارد می کنید و آن را خشونت می دانید؟!

چرا میگویید در شرایط جنگ ؟!! پیامبر بعد از جنگ این حرف را زده ، تازه چه زمان ؟! بعد از دیدن جسد عمویش .

اگر پیامبر ابتدای جنگ احد می گفت شما را می کشم ، خشونتی نداشت ، در میدان نبرد حلوا خیرات نی کنند . اما وقتی بعد از جنگ می خواهد به خاطر مثله شدن عمویش ، مثله کند یا بکشد این میشود انتقام ! انتقام گیری شخصی .

اصلا اگر این خشم و خشونت در راه خدا بود ، چرا باید آیه نازل میشد که صبر کن ، تشر خدا برای چه بود ؟!!

همه قرائن می گویند این طرز فکر پیامبر اشتباه بوده ، تشر خدا هم اینو تایید می کنه .

مسلم نوشت:
اما بر فرض بپذیریم که تمام نواهی نقلی از فحش دادن مربوط به بعد از آیه است (در صورتی که این خودش یک احتمال است) و پیامبر(ص) مسلمانان را تا زمان نزول آیه نهی نکرده باشد، خب چه اشکالی دارد که چون دستور نهی نیامده بوده نهی نمیکرده، پیامبر(ص) که شارع نیست، ابلاغ کننده هست، در این که فحش دادن بد هست شکی نیست، اما باید دستور ابلاغ نهی بیاید؟ مثل شراب که پیامبر(ص) هرگز ننوشید اما در ابتدا هم مسلمانان را نهی نکرد، بلکه در طی 4 مرحله و مطابق با فرمان الهی از آن نهی شد،(تفسیر نور، محسن قرائتی، ج2، صص295و296) پس حالا نتیجه بگیریم که (نعوذ بالله) پیامبر(ص) به مشروب خوردن مردم راضی بوده؟ روشن است که چنین برداشتی درست نیست، چرا که پیامبر(ص) نمی توانست تمام محدودیت ها را یکباره إعمال کند، بلکه این امر متناسب با زمان، و طبق فرمان الهی بوده است.

قیاس شراب خوری با فحش دادن بسیار مع الفارقست !

شراب خوری در آن زمان از دید پیامبر عیب محسوب می شد ، جامعه آنرا عیب نمی دانست . لذا نیاز به تحریم گام به گام داشت .

اما وقتی همان جامعه از فحش دادن به بت هایشان گله می کنند ، دیگر غیرعقلانیست اگر بگوییم آن زمان فحش دادن به بت ها مرسوم بوده !! وقتی مرسوم نبوده و حساسیت مردم مکه رو برانگیخته پیامبر باید نهی میکرد .

مگر اینکه بگیم ، پیامبر بد بودن فحش رو نمیدونست ، لذا محتاج وحی بود تا اینو بفهمه !!

*************

***********
****

اما گلایه اصلی اینه که شما چرا این قسمت از حرف های من که اصل قضیه بود رو نیاوردید :

اگر به همان نقلی که از طریحی آورده اید دقت کنید متوجه می شوید که ایشان " کف عن الشی " را " ترک کردن " معنا کرده است .

پس عبارت مشابه " کف عن السب " ، به " ترک دشنام دادن " معنا می شود . و این جدا واضح است .

اصل حرف من اینه که پیامبر دشنام داده .

مسلم نوشت:
اولا تواتر آیات قرآن دیگه از اون مواردی هست که أحدی در آن شک ندارد، شما چطور منکرحقانیت این تواتر می شوید؟

همه آیات قرآن متواتره ؟!!

خیر عقلا و نقلا چنین نیست . حتی روایت قرائت حفص از عاصم که قرائت کنونیست ، به علت حافظه ضعیف حفص ، ضعیف و غیر معتبر است !

عقلا نیز قرآن توسط انسان هایی به دست ما رسیده که عصمت آنها حتی در خود دین تایید نشده .

مسلم نوشت:
ثانیا: یقینا مخالفت عملی پیامبر(ص) با تعالیمش موجب رویگردانی مردم می شود، پس چطور خداوند حکیم، پیامبری را به سمت مردم فرستاده که ممکن است با عملش مردم را از دین گریزان کند؟ آیا خداوند حکیم چنین کاری می کند؟ کسی را بفرستد که با گفتارش مردم را جذب، و با رفتارش مردم را دفع کند؟ ولو حتی یک اشتباه، فرض کنید شخصی از پیامبر(ص) سوالی بپرسد و جوابی بشنود، و فردا که پیامبر(ص) او را دید مثلا بگوید: دیروز حواسم نبود اشتباه جواب دادم، پاسخ صحیحش این است! آیا شما دیگر به چنین پیامبری اعتماد کرده و سخنش را می پذیرید؟

پیامبر نیز بشری بوده همچون دیگر انسان ها . تنها فرقش این بوده که به وی وحی میشده . آیا کسی مدعی شده که برای تمامی کارهای پیامبر به وحی می شود ؟!

اگر خیر پس تمامی کارهای پیامبر ، با وحی تنظیم نمی شود . و چون چنین است خطای انسانی نیز برای وی در زندگی عادی اش وجود دارد .

سوال پرسیدن متفاوت است ، من سوالی از پیامبر دارم ، بستگی دارد سوال من از چه باشد ؟! از کشاورزی است ؟ یا از دین ؟!

اگر از کشاورزی باشد ، پیامبری که شغلش کشاورزی نبوده ، ممکن است اشتباه کند .

اگر از دین باشد ، چون وظیفه پیامبر گفتن دین است ، نه روش کشاورزی قطعا خداوند پیامبرش را ساپورت میکند .

با تشکر .[/]

مسلم;635578 نوشت:
[=114]با سلام و احترام مجدد

اولا تواتر آیات قرآن دیگه از اون مواردی هست که أحدی در آن شک ندارد، شما چطور منکرحقانیت این تواتر می شوید؟


سلام علیکم
عذر میخوام که سوالم مرتبط با تاپیک نیست بنابراین جواب مفصل نمیخوام فقط میخوام کتاب یا تاپیک یا مرجعی رو به بنده معرفی کنید که نشون بده تواتر در تمام آیات قرآن وجود داره.
راستش اولین باره میشنوم که کل قرآن متواتره و احدی هم درش شک نداره

Dahim Darni;635706 نوشت:
سلام و عرض ادب

من قبل از شروع بحث یه گلایه از شما کارشناس گرامی داشتم که عرض میکنم . حقیقتا آنچه که من مینویسم نتیجه بحث و جستجو در کتاب های مختلف و زیر رو رو کردن کتاب های مختلف است . لذا انتظار دارم وقتی که برای نوشتن این مطالب میگذارم ، با مطالعه دقیق آنها از سوی خوانندگان جبران شود . عدم دقت به مطالب باعث میشه که من از ادامه بحث سرد بشم . مطالبی در پست های قبل مطرح کردم که همان ها مطالب اصلی من بودند ، اما متاسفانه شما به جای پرداختن به اصل ، حاشیه را به تفصیل بردید . در ادامه پستم ، بعضی از این موارد رو تعیین می کنم :

با سلام و احترام مجدد
این که بنده گفتم بحث در حال تکرار شدن است، منظورم این است که ماهیت ادله یکی است، فقط زوایای جدید گشوده می شود، و عبارات جدید به کار می رود، بنده از ابتدا می گویم ادله ای که شما می آورید اولا احتمالی هستند، و ثانیا با روایات بسیار دیگری تعارض دارند لذا چیزی را اثبات نمی کنند، اما اصرار شما مرا بر آن داشت تا یکی دو روز قید کارهای دیگرم را بزنم و یک مقاله مفصل برای شما بنویسم (البته منتی در کار نیست، حقیر وظیفه ای جز این ندارم، و این را حقیقتا سعادت برای خودم می دانم) تقریبا تمام سوالات و ابهامات شما در آخرین پستتان را پاسخ گفته ام، امیدوارم ما را در حصول نتیجه یاری کند:
بحث ما تقریبا در دو محور شد:
یکی خشم و خشونت پیامبر(ص) و دیگری دشنام دادن پیامبر(ص)
1) خشم و عصبانیت شخصی پیامبر(ص)
الف) ابان بن عثمان بجلی کوفی
حجت الاسلام رسول جعفریان در خصوص کتاب ابان بن عثمان بجلی کوفی چنین می گوید:
ابان بن عثمان بجلی کوفی این بخش را با استفاده از روایات امامان و منابع دیگر فراهم کرده بود، به همین دلیل به همه آنچه که نقل کرده نمی توان اعتماد کرد...متاسفانه سیره ابان در دست ما نیست تا درباره چگونگی نگارش آن توسط وی سخن بگوییم... ابان بن عثمان برای تکمیل کتاب سیره خویش در مواردی از طرق عادی نیز حدیث نقل کرده است، وی در موارد مختلف از ابان بن تغلب از عکرمه از ابن عباس روایت نقل کرده و در مواردی نیز روایت او مرسل است آنگونه که حتی نام معصوم نیز نقل نشده است... از آنجا که بخش زیادی از این سیره را طبرسی(ره) در اعلام الوری آورده و سند نقل‌ها را نیاورده یک بررسی مفصل از اسناد ابان در این کتاب نمی توان به دست آورد. (سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص57 و 58)
پس با این اوصاف روشن می شود که روایتی که از پیامبر(ص) در جنگ احد نقل شه که قریش را مثله خواهم کرد معتبر نیست، همانطور که برخی محققین دیگر نیز به آن اشاره کرده اند.(درباره پیامبر اعظم(ص)، محمد حسن قدردان قراملکی، ص367)
علاوه بر اینکه روایات دیگری به طور خاص در این با روایت مذکور تعارض دارد، مانند:
سمرة بن جندب می گوید هیچگاه رسول خدا(ص) در مقامی نایستاد جز اینکه هنگام رفتن ما را به صدقه امر می فرمود و از مثله کردن نهی می کرد.(درباره پیامبر اعظم(ص)، ص367)
ونیز از آن حضرت(ص) نقل شده که فرمودند:
«إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج29، ص128)
این روایات به خوبی قبح و زشتی این عمل را در نگاه پیامبر(ص) می رساند، چگونه می توان این همه شواهد را کنار گذاشت و نقل ابان بن عثمان را با این همه اما و اگر پذیرفت؟!
و نیز امام صادق(ع) می فرمایند:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بَعَثَ سَرِيَّةً بَعَثَ أَمِيرَهَا فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ وَ أَجْلَسَ أَصْحَابَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ ... لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَرا»(بحارالانوار، ج97، ص25)
همواره پیامبر(ص) هنگامی که سپاهی برای جنگ می فرستاد، فرمانده آن را فراخوانده و در کنار خود می نشانید و اصحاب را نیز در مقابلش می نشانید سپس می فرمود: ...(دشمن را) مثله نکنید، و درخت ها را قطع نکنید.
علاوه بر اینکه روایات عامی هم داریم که پیامبر(ص) را از چنین گفتار، و رفتارهایی مبراء می دانند، که به تعدادی از آنها اشاره خواهم نمود.
همچنین در همان جریان احد به ابوقتاده اجازه فحاشی نداد و در برابر درخواست نفرین مشرکین، برای هدایت آنان دعا کرد، روشن است که چنین نقل هایی با این که من شما را می کشم و مثله می کنم و ... سازگاری ندارد.
با این اوصاف روایتی که فرمودید هم در سندش حرف و حدیث هست، و هم معارض فراوان دارد، لذا دیگر نوبت به مسائل مطرح شده در دلالت آن نمی رسد.

ب) روایات عامی که متعارض با خشونت توسط پیامبر(ص) است.
روایات بسیاری وجود دارد که می گوید پیامبر(ص) در همان ابتدای رسالت مامور به مدارا با مردم شده است:
«أُمِرْتُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَة» (بحار الانوار، ج74، ص151)
من همانطور که مامور شدم به تبلیغ رسالت، مامور شدم به مدارا با مردم.
«أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض‏» (الکافی(ط.الاسلامیة)، ج2، ص117)
پروردگارم همانطور که مرا به أداء فرائض امر کرد، به مدارا با مردم نیز امر نمود.
«أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنِّي آخُذُكَ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا آخُذُكَ بِالْفَرَائِض‏» (بحار، ج68، ص90)
خداوند تبارک و تعالی وحی نمود به پیامبر(ص): همانطور که در فرائض از تو حسابرسی خواهم نمود، در مدارا با مردم نیز از تو حساب خواهم کشید.
و نیز قرآن کریم می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏» (آل عمران-159)
به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند.
«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»(قلم-4)
و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى‏.
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ» (توبه-128)
به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد.
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏» (انبیاء-107)
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم‏.

امام رضا(ع) در وصف پیامبر(ص) می فرماید:
«يَصْبِرُ لِلْغَرِيبِ عَلَى الْجَفْوَةِ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ الْمَنْطِقِ حَتَّى إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَيَسْتَجْلِبُونَهُم‏... جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِي الصَّبْرِ فَكَانَ لَا يُغْضِبُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَسْتَفِزُّه‏» (عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج1، ص319)
در مقابل بی ادبی های شخص غریب صبر پیشه می کرد به گونه ای که اصحاب حضرت در صدد جلب وی بر می آمدند...حلم در صبر برای او(پیامبر(ص)) جمع شده بود، چیزی او را خشمگین نکرده و تحریک نمی ساخت.
و نیز خود آن حضرت(ص) در حمایت از غیر مسلمانان می فرمود:
«من اذى ذميّا فانا خصمه يوم القيامة» (الرواشح السماویة، میرداماد، ص123)
کسی که فرد ذمی را آزار دهد من در روز قیامت دشمن او خواهم بود.

ادامه دارد....

ج) نقل های متقن و متعدد از خُلق عظیم پیامبر(ص)
گاهی ما از کنار رفتار عظیم پیامبر(ص) در هنگام فتح مکه راحت می گذریم و در آن تأمل نمی کنیم، در حالی که تحلیل رفتار خود مردم آن زمان گویای این بوده که بخشش پیامبر(ص) آن هم بعد از این همه فشار و تحریم و تهدید و شکنجه و... حقیقتا غیر منتظره بوده است.
خود اصحاب پیامبر(ص) نیز باور نمی کردند پیامبر(ص) آن همه ظلم این مشرکین و زخم زبان‌هایشان را فراموش کند، لذا با ورود به مکه شعار «یوم الملحمة» سر دادند، و عباس بن عبدالمطلب علاقمند بود تا قریش به سرعت ایمان آورند چرا که تصور می کرد اگر رسول خدا(ص) وارد مکه شود قریش را برای همیشه هلاک خواهد نمود.(سیره ابن هشام، ج4، ص402) همچنین از این روایت معلوم می شود که اگرچه پیامبر(ص) فرمود که هر کجا این چند نفر را دیدید ولو به پرده کعبه آویزان باشند آنها را بکشید، اما از قرائن حالیه و امثال این نقل معلوم می شود همه نسبت به این مسئله آگاه بوده اند که اگر مسلمان شوند امان داده خواهند شد.
با این اوصاف چگونه ممکن است که این ابر عظیم رحمت و بخشش به فکر انتقام شخصی باشد؟ قرینه ای بزرگتر از این که عفو عمومی صادر نموده و به هند و ابوسفیان نیز پناه داد؟ چرا ما به سادگی از کنار چنین عفو بزرگی می گذریم و آن را اثبات کننده روح عظیم و خلق عظیم پیامبر(ص) نمی دانیم؟! اعدام برخی از افراد نیز دلیل خاص دارد که اشاره خواهم نمود.

د) دلیل حکم اعدام برای شاعران

د-1) جایگاه شعر در زمان جاهلیت و عرب آن روز

شعر در زمان جاهلیت کار رسانه را در این زمان انجام می داده است و به سرعت پخش می شده است، لذا حساسیت رسول خدا(ص) در کشتن شعرایی که در شعر خویش به هجو اسلام و مسلمانان و رسول خدا(ص) می پرداختند، وقتی بهتر درک می شود که ما تأثیر شعر را در عرب جاهلی بشناسیم.(سیره رسول خدا(ص)، ص501)آنها در مجالس عیش و عشرت، در میادین جنگ و جدال، در مواقع سرودن مرثیه و تحریک به انتقام و یا نشان دادن فضل و برتری خود به شعر گفتن می پرداختند، در جاهلیت شعر منتهای حکمت آنها بوده و از آن شروع و به آن خاتمه می دادند، و از مفاخر هر قبیله داشتن شاعران چندی بوده است.(همان، ص212)
د- 2) شخصیت حقیقی و حقوقی
وقتی سب و استهزاء از جنبه شخصی (شخصیت حقیقی) فراتر رفته و وارد شخصیت حقوقی پیامبر(ص) می شود دیگر جنبه اهانت به محمد(ص) ندارد، بلکه جنبه اهانت به پیامبر(ص) و دین او دارد، و این مسئله در تحریک مردم نقش داشت.( درباره پیامبر اعظم، ص364) این شاعران جایگاه معنوی پیامبر(ص) را زیر سوال می بردند. (همان، ص351)
د- 3) به تصویر کشیدن برخی از فعالیت های این شاعران و آثار این اشعار
زنی به نام «عصما» در اشعاری اوسیان و خزرجیان را بر ضد رسول خدا تهییج و تحریض می کرد، او در اشعارش به آنان می گفت: چرا از غریبه ای که نه بنی مراد است، و نه از بنی مذحج پیروی کرده اید؟(المغازی، واقدی، ج1، ص172)
یا ابوعفک که مشابه این رفتار را انجام می داده است و ضمن هجو پیامبر(ص)، مردم را بر علیه ایشان تحریک می کرده است، وی می گفت: «سواری که به سراغ قوم من آمد من را متفرق کرد»؛ او خطاب به قومش می گفت: «اگر می خواستید به عزت و پادشاهی برسید بهتر بود از «تبع» دفاع می کردید.
یا کعب بن اشرف که پس از جنگ بدر به مکه رفته واشعاری در مرثیه کشته شدگان سرود و آنان را بر ضد مسلمانان تحریض می کرد،(المغازی، واقدی، ص187) وی علاوه بر این کار نام زنان مسلمان را نیز در اشعار هجو آمیز خود می‌آورده است.(سیره ابن هشام، ج2، ص51)
لذا این حکم اعدام برای برخی شاعران به مکه اختصاص ندارد، بلکه برخی شاعران مانند ابوعفک حتی در مدینه محکوم به اعدام شدند و پیامبر(ص) هم گروههایی را برای کشتن آنها می فرستاد(المغازی، واقدی، ج1، ص174)
اینقدر تاثیر اشعار بر روی عرب شدید بد که برخی اقوام کعب را به حضور نمی پذیرفتند چرا که کعب بن اشرف بر هر قومی فرود می آمد، حسان بر ضد آن قوم شعر می سرود و آنها برای این که گرفتار اشعار حسان نشوند کعب را از خود دور می ساختند. (المغازی، واقدی، ج1، ص187)
علت استبعاد حکم اعدام برای برخی شاعران این است که شعر شاعران در آن زمان و تاثیر آن را ناخودآگاه با اشعار شاعران امروز مقایسه می کنید و این قیاس صحیحی نیست، شعر نقش اساسی در اشاعه فرهنگ آن زمان داشته و به محض این که شاعران مطرح شعری می سرودند به سرعت پخش می شده است، از طرفی حکومت اسلام تازه پاگرفته بود و همچننی اوس و خزرج تازه با یکدیگر صلح کرده بودند و هر از چندگاهی کینه کهنه دوباره سر باز می کرد و با هم درگیر شده و گاهی حتی خون هایی ریخته می شد.
با این اوصافی که ذکر شد گفتن این جمله که پیابر(ص) قلبا دوست داشت تا آنها اسلام نیاورده و کشته شوند هم خیلی دور از انتظار و مخالف سیره قطعیه آن حضرت(ص) است، برای من که حقیقتا جمله عجیبی بود! و این که در ماجرای برادر عثما نیز اگر او اسلام می آورد پیامبر(ص) با بخشش او حرفی نداشت، اما مشکل اینجا بود که برای او در حالی که کافر مانده بود امان می‌خواستند.
در هر صورت مطالعه سیره آن حضرت جای تردید در اخلاق عظیم و مهربانی و بخشندگی او بر جای نمی‌گذارد که با این احتمالات بخواهد زیر سوال برود.

2) ناسزاگویی پیامبر(ص)
الف) عمل پیامبر(ص) به اسلام از ابتدای نبوت
اگرچه تعالیم اسلام باید مرحله به مرحله به مردم ابلاغ می شد اما پیابر0ص) حداقل آنچه که در اسلام بنا بود که تحریم شود از ابتدا آن را مرتکب نمی شدند، چرا که این خلاف حکمت است، همان طور که نعوذ بالله هرگز دروغ نگفت، غیبت نکرد، تهمت نزد، مشروب نخورد و همین طور ناسزا هم نگفت.
ب) اساسا فحش در اسلام نیست.
من چهار دسته از روایات را قبلا هم آوردم اما شما متوجه منظور بنده نشده و گفتید ممکن است بعد از آیه «لا تسبوا...» نازل شده باشد، دقت کنید من از حرمت فحش روایتی نیاوردم تا بگویید شاید متعلق به بعد از نزول آیه باشد، بلکه روایات از حقیت فحش، مغضوبیت آن، ناسازگاری ان با ایمان، نفاق آلود بودن آن، خارج بودن آن از اسلام و... روایت آوردم، وقتی روایت می گوید فحش در اسلام نیست، یعنی از ابتدای اسلام تا انتهای اسلام نیست، وقتی می گوید با ایمان سازگار نیست، نمی تواند از پیامبر(ص) که آورنده آن چیزی است که باید به آن ایمان آورند سر زده باشد، وقتی می گوید از نفاق است نمی تواند از پیامبر(ص) صادر شده باشد، نفاق در پیامبر(ص) راه ندارد، خواهش می کنم یک بار دیگر در این روایات دقت بفرمایید:

1- فحش دهنده مطلقا مغضوب خداوند است:
امام باقر(ع): «اِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(الکافی(ط. دارالحدیث)، ج4، ص9)
به درستی که خداوند هر فحش دهنده و بیهوده گو را دشمن می دارد.
پیامبر(ص): «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(خصال، شیخ صدوق، ج1، ص176)
از فحش بپرهیزید، به درستی که خداوند فحش دهنده بیهوده گو را دوست ندارد.
باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِي‏»(الکافی، ج4، ص12)
خداوند هر ناسزاگوی فحش دهنده را دشمن می دارد.
و نیزمی فرماید: « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَال‏»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج75، ص310)
به درستی که خداوند بهشت را حرام نموده بر هر ناسزاگوی بد دهن و بی حیایی که از هر چه می گوید باکی ندارد.
امام صادق(ع): «ثَلَاثَةٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ... الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّش»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص438)
سه دسته خداوند به سه دسته در روز قیامت نظر نکرده و آنها را پاک نمی کند و برای آنان عذابی دردناک است... کسی که فحش می دهد و بیهوده گو است.

2- فحش دادن با ایمان تناقض داشته و از نفاق نشأت می گیرد:
امام صادق(ع): «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ.(الکافی، ج4، ص12)
فحش و ناسزاگویی و بددهنی از نفاق است.
«عِيُّ اللِّسَانِ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْفُحْشَ‏ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ»(وسائل الشیعه، ج16، ص34)
نگهداری زبان از ایمان است و فحش و ناسزا و بددهنی از نفاق است.
«لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِينَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِيَانَةُ وَ لَا الْكِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ‏ وَ لَا الْأَمْرُ بِه‏»(الکافی، ج15، ص304)
غش و آزار دیگران و خیانت و تکبر و بددهنی و فحش و امر به آن از اخلاق مومنین نیست.
پیامبر(ص): «أَرْبَعٌ يُفْسِدْنَ الْقَلْبَ وَ يُنْبِتْنَ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الشَّجَرَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْبَذَاء...»(خصال، ج1، ص227)
چهار چیز قلب را فاسد کرده و نفاق را می رویاند همان طور که آب درخت را می پروراند، گوش کردن به لهو و فحش دادن...»

3- موجب آثار خارجی و عینی
انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمودند:«مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ وَ لَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَه‏»
فحش نیست در جایی مگر آنکه موجب زشتی می شود و حیاء نیست در جایی مگر انکه موجب زینت می شود.

4- برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با فحاشی شدید بوده است:
عمر بن نعمان جعفی می گوید امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره ملازم امام(ع) بود تا روزی جلوی امام به خاطر نافرمانی غلامش به مادر آن غلام فحش داد، امام(ع) با ناراحتی او را نهی کرده و از آن روز دیگر ندیدم که با او همراه باشد.(الکافی، ج2، ص 324)
با این اوصاف می شود بگوییم آورنده دینی که فحش در آن چنین جایگاهی دارد و چنین آثاری برای آن نقل شده است، در ابتدا خودش از فحاشین بوده است!!

ادامه دارد...

ج) شواهد دیگر
ج- 1) پیامبر(ص) در بالای جنازه حزه(ع) به قدری ناراحت شدند که فرمودند: هرگز به مصیبتی مانند مصیبت تو دچار نشدم، و هرگز تا کنون اینقدر خشمگین نشده ام، در این هنگام وقتی ابوقتاده ناراحتی پیامبر(ص) را دید خواست مشرکین را ناسزا گوید اما پیامبر(ص) مانع شد و وقتی اصرار او را دید فرمود: نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد. (مغازی، واقدی، ج1، ص289)
هر دو نقل در یک منبع آمده است، یعنی پیامبر(ص) در زمانی که شدیدترین ناراحتی و غم و مصیبت، و خشمگین ترین حالت به خاطر رفتار غیر انسانی مشرکین بودند حاضر به فحش و ناسزا نشدند، چه برسد به حالات دیگر.

ج- 2) در جنگ احد مشرکین با تمام توان حمله کردندتا پیامبر(ص) را که محافظ چندانی نداشت به قتل برسانند، لذا دندان پیامبر شکست و صورت و لبهای حضرت سخت مجروح گشته و غرق خون شد. هنگام عبور به سمت کوه، پاهای حضرت(ص) در یکی از چاله های سرپوشیده که به دستور ابوعامر فاسق کنده شده بود فرو رفت و زانوهای حضرت مجروح شد. جراحات ان حضرت(ص9 به قدری بود که نماز ظهر را نشسته خواندند. در این حال وقتی اصحاب گفتند: آیا آنان را نفرین نمی کنی؟ باز نفرین نکرد و فرمود: بار خدایا قوم من را هدایت کن، زیرا آنان نمیفهمند.(اعلام الوری، طبرسی، ج1، ص179)
عقل انسان می گوید چنین انسانی که در چنین شرایطی حتی دعا بر علیه آنان نکرد، دهانش به فحش و ناسزا باز نمی شود.
ج- 3) روایت آن مرد یهودی که نقل کردم که به خاطر اوصاف پیامبر(ص) که در تورات آمده بود، اسلام آورد، و عدم ناسزاگویی و فحش از ناحیه پیامبر(ص) را از جمله اوصاف پیامبر(ص) آخرالزمان در تورات دانسته بود. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 217)
این روایت نیز به تنهایی کار را تمام کرده و عدم صدور ناسزا از پیامبر(ص9 را اثبات می‌کند.
ج- 4) هرگر فحشی در تاریخ از پیامبر(ص) نقل نشده، خواهش می کنم دقت کنید، در شعب ابیطالب، در هنگام شکنجه یاران، در زیر سنگباران مردم طائف، در هنگامی که ابولهب پشت سر او راه می رفت و ستگ به پای حضرت(ص) می زد و می گفت او شاعر و جادوگر است، در هنگامی که خار و خاکستر بر سرش می ریختند، در احد با لب و دندان خونی، بالای جنازه حمزه(ع)، انصافا اثبات بد دهنی با این همه نقلها در خصوص صبر و حلم عجیب نشدنی است.
استناد شما به دو چیز است:
گفته کفار است که حرفشان هرگز سندیت ندارد، چرا که آنها انسان هایی بودند که به دروغ پیامبر(ص) را دروغگو، جادوگر، نامیدند و او را تطیع و تحریم کردند و در نهایت تصمیم به قتلش گرفتند.
تازه اگر برداشت آنها از ناسزاگویی را به پای تعصب آنها نگذاریم که قرائن به خوبی این را نشان می دهد:
«قال ابن عباس لما نزلت‏ إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ‏ الآية قال المشركون يا محمد لتنتهين عن سب آلهتنا أو لنهجون ربك فنزلت الآية» (مجمع البیان، ج4، ص537)
ابن عباس می گوید: وقتی آیه شریفه «به درستی که شما و بت هایی که می پرستید هیزم جهنم خواهید بود» نازل شد، مشرکین به محمد(ص) گفتند: یا از ناسزاگویی به بت های ما دست برمیداری یا ما نیز خدای تو را ناسزا می گوییم، پس آیه نازل شد: «فلا تسبوا الذین یدعون...»
از این که بگذریم به یک روایت در شأن نزول آیه «لا تسبوا...» استناد کرده اید که اولا «کف» در آن به کار رفته که «کف عن شیء» به معنای بازداشتن نیز به کار می رود، مفردات راغب ج1، ص713 می نویسد: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ‏(سبأ/ 28) یعنی كافّا لهم عن المعاصي‏، و قاموس قرآن نیز می نویسد كف: به معنای باز داشتن است (ج7، ص130) همچنین در النهایه، ابن اثیر نیز امده است: قد كَفَّ صاحبه عن مجاوزته إلى غيره: أى منعه‏(ج4، ص192)
و ثانیا: بر فرض که سند و دلالت آن را بپذیریم، با این همه شواهد و نقل هایی که ذکر شد تعارض دارد، و انصافا از چنین شخصیتی با این اوصاف بر نمی آید که بددهنی کند، در برخی روایات مشابه همین نقلی که آورده اید به جای «ناسزا» واژه «ذکر» به کار رفته است، یعنی پیامبر(ص) ناسزا نمی گفته بلکه ناتوانی بت ها را یاد آور می شده است، لذا او را از بردن نام بت هایشان نهی کرده‌اند:
«فنحب ان تدعوه فتنهاه عن ذكر آلهتنا و لندعه و الهه فدعاه فجاء النبي صلى الله عليه و سلم فقال له أبو طالب هؤلاء قومك و بنو عمك قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ما يريدون قالوا نريد ان تدعنا و آلهتنا و لندعك و إلهك» (تفسیر طبری، ج7، ص207و208؛ تفسیر در المنثور، سیوطی، ج3، ص38)
(مشرکین گفتند) ما دوست داریم او را فراخوانده و از ذکر و سخن گفتن در مورد معبودان ما نهی کنی تا ما نیز او و خدایش را رها کنیم، پس پیامبر(ص) وارد شد، ابوطالب(ع) به او گفت: اینها قوم تو، و پسرعموهای تو هستند. پیامبر(ص) سوال کرد: چه می خواهند؟ گفتند: ما می خواهیم ما و معبودان ما را رها کنی و ما نیز تو و معبودت را به حال خود واگذاریم.
لذا با این دو روایت پایانی می توان فهمید بر فرض پذیرش روایت، سکوت ابوطالب دلیل بر تأیید سب پیامبر(ص) نیست، چرا که اولا لفظ روایاتی که ناظر به گفتگوی مشرکین با ابوطالب است متفاوت می باشد، و ثانیا می تواند از این باب باشد، که آنها پیامبر(ص) را از «ذکر» بت ها نهی کردند، نه «سب» بت ها، و همچنین می تواند به این خاطر باشد که مرادشان از استهزاء و سب نیز آیات قرآن مانند « إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ« بوده است که آن را استهزاء می پنداشته اند، نه از باب این که ابوطالب پذیرفته است که پیامبر(ص) ناسزا گفته است.
علاوه بر تمام این ها اصلا ابوطالب قرار نبود که با آنها به گفتگو بپردازد، بلکه بعد از سخن آنها به پیامبر(ص) فرمود که خودت جواب آنها را بده، ابوطالب اصلا از نبوت پیامبر(ص) هم دفاع نکرد، فقط نقش وساطت برای گفتگوی آنها را ایفا کرد، قرار نبود خودش از پیامبر(ص) دفاع کند، لذا به پیامبر(ص) هم نفرمود که چرا به بت های آنان ناسزا می گویی؟


Dahim Darni;635706 نوشت:
همه آیات قرآن متواتره ؟!!

خیر عقلا و نقلا چنین نیست . حتی روایت قرائت حفص از عاصم که قرائت کنونیست ، به علت حافظه ضعیف حفص ، ضعیف و غیر معتبر است !

عقلا نیز قرآن توسط انسان هایی به دست ما رسیده که عصمت آنها حتی در خود دین تایید نشده .



ما با قرائت کاری نداریم، می گوییم اصل آیات تواتر دارند، من تعجب می کنم که این مطلب رو تا به حال نشنیده‌اید!
دلائل تواتر مفصل هست می تونید در اینترنت یه جستجویی بکنید اما فقط من یک دلیل می آورم، بدون شک حدیث ثقلین در بین شیعه و سنی متواتر است، و پیامبر(ص) کتاب خدا را به ارث میان مردم باقی گذاشته است که از عترت جدا شدنی نیست و تا زمانی که به آن تمسک بجویند گمراه نخواهند شد، آیا این حدیث به روشنی بر بقاء قرآن در کنار اهل بیت(ع) دلالت ندارد؟
و این که می فرمایید عقلا پذیرفتنی نیست هم تعجب بر انگیز است! تواتر که به معنای این نیست که خبر از معصوم به ما رسیده باشه! تواتر همانطور که قبلا هم عرض کردم به معنای این است که خبری انقدر از طرق مختلف و به صورت متعدد به ما برسد که دیگر در آن احتمال خطا و اشتباه و یا کذب ندهیم، فرقی نمی کند از گفتار معصومین باشد، و یا از تصادف یک ماشین.
شما فرض کنید وقتی که کریستف کلمپ قاره آمریکا را کشف کرد مردم چطور باور کردند؟ انسان معصومی به آنها گفت؟ یا صد سال پیش یک انسانی که می خواست برای اولین بار برود و اروپا را ببیند چطور یقین می کرد که اروپایی هست و سرکاری نیست؟!
در ثانی آیا شما ختم نبوت پیامبر(ص) را قبول دارید؟
اگر قبول دارید چطور خداوند حکیم اجازه می دهد که تعالیم آخرین پیامبرش که ختم کننده نبوت است و بعد از او تعالیم جدیدی نخواهد آمد، دستخوش تحریف و فراموشی شود؟

Dahim Darni;635706 نوشت:
پیامبر نیز بشری بوده همچون دیگر انسان ها . تنها فرقش این بوده که به وی وحی میشده . آیا کسی مدعی شده که برای تمامی کارهای پیامبر به وحی می شود ؟!

اگر خیر پس تمامی کارهای پیامبر ، با وحی تنظیم نمی شود . و چون چنین است خطای انسانی نیز برای وی در زندگی عادی اش وجود دارد .

سوال پرسیدن متفاوت است ، من سوالی از پیامبر دارم ، بستگی دارد سوال من از چه باشد ؟! از کشاورزی است ؟ یا از دین ؟!

اگر از کشاورزی باشد ، پیامبری که شغلش کشاورزی نبوده ، ممکن است اشتباه کند .

اگر از دین باشد ، چون وظیفه پیامبر گفتن دین است ، نه روش کشاورزی قطعا خداوند پیامبرش را ساپورت میکند .

من یک سوال از شما می پرسم، آیا اگر پیامبر(ص) گناه کند، یا گاهی چیزی را فراموش کند، یا مخالف تعالیمش عمل کند، آیا در رویگردانی مردم نقش دارد یا خیر؟

یا علی(ع)

muiacir;636027 نوشت:
سلام علیکم
عذر میخوام که سوالم مرتبط با تاپیک نیست بنابراین جواب مفصل نمیخوام فقط میخوام کتاب یا تاپیک یا مرجعی رو به بنده معرفی کنید که نشون بده تواتر در تمام آیات قرآن وجود داره.
راستش اولین باره میشنوم که کل قرآن متواتره و احدی هم درش شک نداره

با سلام و احترام
تواتر قرآن کریم مورد اجماع شیعه و سنی است،(البیان، ایت الله خوئی، ص123) و عدم تواتر قرائت ها تلازمی با عدم تواتر آیات قرآن ندارد، برای اطلاع بیشتر در این خصوص با کارشناسان علوم قرآنی ما مکاتبه بفرمایید.

[="Verdana"][="Black"]سلام و عرض ادب و احترام

مسلم;636923 نوشت:
ابان بن عثمان بجلی کوفی این بخش را با استفاده از روایات امامان و منابع دیگر فراهم کرده بود، به همین دلیل به همه آنچه که نقل کرده نمی توان اعتماد کرد

کدام بخش؟!

متاسفانه شما در اینجا اشتباه کرده و لذا بنده اصل مطلب را خدمت شما و دیگر دوستان عرض میکنم :

نخست باید بدانیم که کتاب ابان بن عثمان از چند بخش تشکیل شده است ؟!

آقای رسول جعفریان ، که شما به تحقیقات وی استناد و آنها را به عنوان یک سند ارائه کرده اید ، در کتاب سیره ص 53 به نقل از الفهرست شیخ طوسی نقل می کند که :

ما عرف من مصنفاته إلا كتابه الذي يجمع المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفاة و السقيفة و الردة. أخبرنا بهذه الكتب و هي كتاب .

آنچه شما باید بدانید اینست که کتاب ابان از چند بخش تشکیل شده است ، یکی از آنها المبتداء می باشد ، یکی دیگر المغازی .


درباره بخش اول ، یعنی بخش المبتداء ، جعفریان در کتاب خود ص 56 می نویسد : نخستین بخش کتاب ابان ، کتاب المبتدا بوده است . این نام برگرفته از " البدء والبدیء : الاول " به معنای اخبار اوائلیان یا پیشینیان است . مصداق خاص آن از اخبار پیشینیان ، اخبار انبیای الهی از زمان آدم ع به بعد است .

همو در ادامه و در ص 57 می نویسد : همانگونه که اشاره کردیم ، بخش نخست کتاب ابان نیز کتاب المبتدا نامیده می شده است .

و در نهایت می گوید : ابان بن عثمان بجلی کوفی این بخش ( یعنی بخش المبتدا ) را با استفاده از روایات امامان و منابع دیگر فراهم کرده بود، به همین دلیل به همه آنچه که نقل کرده نمی توان اعتماد کرد .

اما خبری که بنده راجع به نبرد احد نقل کردم ، به نظر خود شما از کدام بخش کتاب اقتباس شده ؟! مسلما میدانید که این خبر از بخش المغازی نقل شده . و میدانید که المغازی مربوط به زمان بعد از هجرت است .

[SPOILER]پس اولین ایراد حضرتعالی وارد نیست .[/SPOILER]

مسلم;636923 نوشت:
متاسفانه سیره ابان در دست ما نیست تا درباره چگونگی نگارش آن توسط وی سخن بگوییم... ابان بن عثمان برای تکمیل کتاب سیره خویش در مواردی از طرق عادی نیز حدیث نقل کرده است، وی در موارد مختلف از ابان بن تغلب از عکرمه از ابن عباس روایت نقل کرده و در مواردی نیز روایت او مرسل است آنگونه که حتی نام معصوم نیز نقل نشده است... از آنجا که بخش زیادی از این سیره را طبرسی(ره) در اعلام الوری آورده و سند نقل‌ها را نیاورده یک بررسی مفصل از اسناد ابان در این کتاب نمی توان به دست آورد.

این ایراد نیز به دلایلی که عرض می کنم وارد نیست .

اولا خود آقای جعفریان در همین کتاب ص 52 می نویسد : ابان بن عثمان از جمله کسانیست که آنچه صحت انتسابش به ایشان درست باشد ، نباید در آن تردید کرد !!!

این قاعده ، همان قاعده اصحاب اجماع است که کشی در رجال خود آنرا ذکر کرده است . بنابراین اگر سند یک روایت ، یا سند یک کتاب تا ابان صحیح و معتبر باشد ، بنابر گفته ایشان ، نباید در آن تردید کرد .

حال که چنین است ، سند کتاب ابان بن عثمان در چه درجه ای از قوت قرار دارد ؟!

آقای خوئی به روشنی پاسخ سوال مارا داده است ، وی در معجم رجال الحدیث ج 1 ص 161 نفر شماره 37 می نویسد : و للشيخ إليه طرق لا بأس ببعضها . حال که اولا کتاب وی چندین سند دارد و ثانیا این اسناد بدون اشکال و صحیح هستند ، چه جایی دارد که شما در اخبار وی تردید کنید ؟!

علاوه بر اینها ، نجاشی رجالی بزرگ شیعه ، کتاب سیره ابان را کتابی نیکو میداند و قبلا اینرا از رجال نجاشی ص 13 نقل نمودیم : له كتاب حسن‏ .

از همه اینها گذشته ، ای کاش شما به ادامه سخنان آقای جعفریان در همان صفحه 58 دقت می کردید که در نهایت می گوید : با توجه به نقل وی ( یعنی ابان ) از ثقاتی همچون زراره ، ابوبصیر ، محمد بن مسلم ، ابان بن تغلب و جزآنها [="#FF0000"]می توان به استحکام کتاب وی پی برد [/].

بنابراین اخبار کتاب سیره و مغازی وی اولا به علت اینکه عمده آنها را از معصوم نقل کرده ، و ثانیا به علت شخصیت وی که اگر مطلبی با سند صحیح به وی رسید دیگر جای تردید ندارد ( کما اینکه منبع مورد استناد شما نیز اینرا تایید کرده ) و ثالثا به علت نقل افرادی همچون علی بن ابراهیم قمی و طبرسی از کتاب او که موجب اعتبار بخشیدن به آن مطالب می شود ، نتیجه میگیریم که کتاب سیره وی کتابی مستحکم و قابل استناد است .

اما می خواهم در اینجا بحث پیرامون انتساب این مطلب به امام معصوم شیعه را برای همیشه پایان دهم ، پس لطفا خوب دقت بفرمایید :

جعفریان در کتاب سیره خود ص 53 می نویسد :

کتاب ابان بن عثمان در دست علی بن ابراهیم قمی بوده و مکرر از آن نقل کرده است .

همو در ص 55 می نویسد :

به حدس قریب به یقین باید گفت آنچه در روضه (کافی) و نیز تفسیر قمی آمده ، برگرفته از کتاب ابان است .

با مراجعه به کتاب تفسیر قمی ج 1 ص 122 و 123 همین روایت را می خوانیم :

[="#FF0000"]قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع[/] مَا كَانُوا أَذِلَّةً وَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّمَا نَزَلَ «لَقَدْ نَصَرَكُمْ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ ضُعَفَاءُ
». فَلَمَّا سَكَنَ الْقِتَالُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِسَعْدِ بْنِ الرَّبِيعِ فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا أَطْلُبُهُ فَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى مَوْضِعٍ- فَقَالَ اطْلُبْهُ هُنَاكَ فَإِنِّي قَدْ رَأَيْتُهُ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ- قَدْ شُرِّعَتْ حَوْلَهُ اثْنَا عَشَرَ رُمْحاً، قَالَ فَأَتَيْتُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ فَإِذَا هُوَ صَرِيعٌ بَيْنَ الْقَتْلَى، فَقُلْتُ يَا سَعْدُ، فَلَمْ يُجِبْنِي- ثُمَّ قُلْتُ يَا سَعْدُ فَلَمْ يُجِبْنِي- فَقُلْتُ يَا سَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص‏قَدْ سَأَلَ عَنْكَ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَانْتَعَشَ كَمَا يَنْتَعِشُ الْفَرْخُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَحَيٌّ قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَيٌّ- وَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ رَأَى حَوْلَكَ اثْنَيْ عَشَرَ رُمْحاً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ طُعِنْتُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ طَعْنَةً كُلُّهَا- قَدْ جَأَفَتْنِي «1» أَبْلِغْ قَوْمِيَ الْأَنْصَارَ السَّلَامَ- وَ قُلْ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عُذْرٌ- أَنْ تَشُوكَ رَسُولَ اللَّهِ شَوْكَةٌ وَ فِيكُمْ عَيْنٌ تَطْرِفُ، ثُمَّ تَنَفَّسَ فَخَرَجَ مِنْهُ مِثْلُ دَمِ الْجَزُورِ- وَ قَدْ كَانَ اخْتَفَى فِي جَوْفِهِ- وَ قَضَى نَحْبَهُ رَحِمَهُ اللَّهُ- ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ سَعْداً نَصَرَنَا حَيّاً وَ أَوْصَى بِنَا مَيِّتاً.ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِعَمِّي حَمْزَةَ، فَقَالَ الْحَارِثُ بْنُ سُمَيَّةَ أَنَا أَعْرِفُ مَوْضِعَهُ- فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى حَمْزَةَ فَكَرِهَ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَيُخْبِرَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا عَلِيُّ اطْلُبْ عَمَّكَ فَجَاءَ عَلِيٌّ ع فَوَقَفَ عَلَى حَمْزَةَ فَكَرِهَ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ- فَلَمَّا رَأَى مَا فُعِلَ بِهِ بَكَى ثُمَّ قَالَ- وَ اللَّهِ مَا وَقَفْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَغْيَظَ عَلَيَّ مِنْ هَذَا الْمَكَانِ- لَئِنْ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْ قُرَيْشٍ [="#FF0000"][/][="#FF0000"]لَأُمَثِّلَنَّ[/] بِسَبْعِينَ رَجُلًا مِنْهُمْ، فَنَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ- وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ‏
» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلْ أَصْبِر .

همچنین در همان کتاب اعلام الوری می نویسد :

قَالَ [="#FF0000"][/][="#FF0000"]أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع[/] وَ زَرَقَهُ وَحْشِيٌّ فَوْقَ الثَّدْي‏ ... الخ .

همچنین در تفسیر عیاشی ج 2 ص 274 می خوانیم :

عن الحسين بن حمزة قال سمعت أبا عبد الله ع يقول لما رأى رسول الله ص ما صنع بحمزة بن عبد المطلب قال: اللهم لك الحمد و إليك المشتكى و أنت المستعان على ما أرى، ثم قال: لئن ظفرت [="#FF0000"]لأمثلن و لأمثلن[/] قال: فأنزل الله: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوبِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ» قال: فقال رسول الله ص: اصبر اصبر .

یعنی : وقتى رسول خدا (ص) ديد كه بر سر حمزة بن عبد المطلب چه آوردند گفت: خدايا حمد مخصوص تو است و شكايت هم بسوى تو است، و تويى ياور بر آنچه من مى‏بينم، آن گاه فرمود: اگر قدرت به دستم بيفتد و بر دشمن ظفر پيدا كنم [="#FF0000"]مثله‏اش مى‏كنم و مثله مى‏كنم، و مثله مى‏كنم[/] در اينجا بود كه اين آيه شريفه نازل شد:" وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ" رسول خدا (ص) عرض كرد: پروردگارا صبر مى‏كنم صبر مى‏كنم . ( ترجمه تفسیر المیزان )

این روایت را علامه طباطبائی در المیزان ج 12 ص 377 نقل می کند و بدون هیچ گونه خدشه ای آنرا به عنوان نقل مسلم می پذیرد .

ممکن است کسی بگوید علامه طباطبائی در علم حدیث تخصصی نداشته و ممکن است ایشان به تساهل به این روایت نگاه کرده باشد .

در پاسخ باید گفت : هرکس به تفسیر المیزان مراجعه کند ، به خوبی می فهمد که علامه طباطبائی در مواضع مختلف به نقد و بررسی روایات مختلف پرداخته است . پس اتهام تساهل به ایشان نادرست بوده و عدم خدشه علامه بر روایت خود حاکی از صحت آن در نزد وی می باشد .

علاوه بر علامه طباطبائی ، ملا محسن فیض کاشانی و نیز آیت الله مکارم شیرازی در تفاسیر خود ( صافی و الاصفی / تفسیر نمونه ) همین روایت را نقل نموده اند و بدون هیچ گونه ایرادی صحت آنرا پذیرفته اند . و فکر نمیکنم کسی در حال حاضر نسبت به احاطه آیت الله مکارم بر احادیث ، اخبار و روایات شک داشته باشد .

لذا آن اندک تردیدی هم که راجع به نقل ابان بن عثمان از معصوم یا غیر معصوم وجود دارد ، با این تصریحات از بین می رود .

مسلم;636923 نوشت:
پس با این اوصاف روشن می شود که روایتی که از پیامبر(ص) در جنگ احد نقل شه که قریش را مثله خواهم کرد معتبر نیست، همانطور که برخی محققین دیگر نیز به آن اشاره کرده اند

ببینید ما پیش از این پست ها به این نتیجه رسیده بودیم که این روایت معتبر است ، نقل این روایت در کتب مختلف حدیث و تفسیر و عدم خدشه بر آن توسط علمای تاریخ شیعه از قرن سوم و چهارم تا عصر حاضر و خدشه وارد نکردن بر روایت باعث شده بود که دیگر بحثی در اعتبار و صحت این نقل نشود .

به علاوه بنده تواتر این روایت را نیز خدمت شما ارائه کردم که متاسفانه در این پست ها شما هیچ اشاره ای به دلایلی که بنده در باب تواتر آورده بودم نکردید .

در پاسخ به اینکه می فرمایید این روایت معتبر نیست ، اولا شما را یک بار دیگر به مطالب بالا ارجاع می دهم . که ثابت شد این روایت به چه دلایلی متقن و معتبر است .

ثانیا مگر برای این روایت همین یک نقل وجود دارد ؟!

پیش از این خدمتتان عرض کردم که در طبقه اصحاب پیامبر ، 5 نفر از آنان این روایت را نقل کرده اند و حال آنکه کمتر روایتی در تاریخ یافت می شود که تنها در طبقه اصحاب 5 نفر آنرا نقل کرده باشد .

اینکه اشکال می کنید که چگونه ابوهریره و ابی بن کعب جزء اصحاب پیامبر هستند ، برای بنده بسیار عجیب است !

بنده خدمتتان مثال آوردم که اگر پنج نفر از خاندان و نزدیکان ابوسفیان شهادت علیه وی بدهند ( دقت کنید ، شهادت علیه وی ، نه فضیلت تراشی ) آیا شما شهادت آن پنج نفر را به عنوان یک مدرک قطعی قبول میکنید یا خیر ؟! اگر پاسختان بلی هست که مسلما پاسخ شما بلیست ، پس این حق را متقابلا به بنده نیز بدهید

1 ) عبدالله بن عباس ، پسر عموی پیامبر :

عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

لَمَّا انْصَرَفَ الْمُشْرِكُونَ عَنْ قَتْلَى أُحُدٍ انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَرَأَى مَنْظَرًا سَاءَهُ، وَرَأَى حَمْزَةَ قَدْ شُقَّ بَطْنُهُ وَاصْطُلِمَ أَنْفُهُ وَجُدِعَتْ أُذُنَاهُ، فَقَالَ: "لَوْلَا أَنْ يَحْزَنَ النساء أو يكون سُنَّةٌ بَعْدِي لَتَرَكْتُهُ حَتَّى يَبْعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ بُطُونِ السِّبَاعِ وَالطَّيْرِ، [="#FF0000"]لَأُمَثِّلَنَّ[/] مَكَانَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْهُمْ"، ثُمَّ دَعَا بِبُرْدَةٍ فَغَطَّى بِهَا وَجْهَهُ، فَخَرَجَتْ رِجْلَاهُ، فَجَعَلَ عَلَى رِجْلَيْهِ شَيْئًا مِنَ الْإِذْخِرِ، ثُمَّ قَدَّمَهُ وَكَبَّرَ عَلَيْهِ عَشْرًا، ثُمَّ جَعَلَ يُجَاءُ بِالرَّجُلِ فَيُوضَعُ وَحَمْزَةُ مَكَانَهُ حَتَّى صَلَّى عَلَيْهِ سَبْعِينَ صَلَاةً، وَكَانَ الْقَتْلَى سَبْعِينَ فَلَمَّا دُفِنُوا وَفُرِغَ مِنْهُمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: {ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ} إِلَى قَوْلِهِ: {وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ} فَصَبَرَ وَلَمْ يُمَثِّلْ بِأَحَدٍ. ( اسباب النزول واحدی ، ج 1 ص 284 )

یعنی : ابن عباس روايت مى‏كند كه چون مشركان از احد برگشتند پيغمبر (ص) بر سر كشتگان رفت و منظره‏اى ناراحت كننده ديد. حمزه را ديد با شكم دريده و بينى بريده و گوش شكافته... فرمود هفتاد تن از مشركان را [="#FF0000"][/][="#FF0000"]به قصاص[/] حمزه [="#FF0000"]مثله[/] میکنم ... پيغمبر (ص) طبق دستور آيه صبر ورزيد و كسى را مثله نكرد.

عَنِ الْحَكَمِ، عَنْ مِقْسَمٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَوْمَ قُتِلَ حَمْزَةُ وَمُثِّلَ بِهِ: "لَئِنْ ظَفِرْتُ بِقُرَيْشٍ [="#FF0000"]لَأُمَثِّلَنَّ[/] بِسَبْعِينَ رَجُلًا مِنْهُمْ"، فَأَنْزَلَ اللَّهُ - عَزَّ وَجَلَّ - {وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ} فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - "بَلْ نَصْبِرُ يَا رَبِّ". ( اسباب النزول ج 1 ص 284 / دلائل النبوة ج 3 ص 288 )

یعنی : از ابن عباس روايت مى‏كند روزى كه حمزه را كشتند و مثله كردند، پيغمبر (ص) فرمود اگر بر قريش ظفر يابم هفتاد نفرشان را [="#FF0000"]مثله[/] مى‏كنم. آيات مذكور نازل شد پيغمبر (ص) فرمود: پروردگارا تحمل مى‏كنيم.

عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ:

لَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَا فُعِلَ بِحَمْزَةَ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ , يَوْمَ أُحُدٍ، قَالَ: " لَئِنْ مَكَّنِّي اللَّهُ مِنْ قُرَيْشٍ , [="#FF0000"]لَأُمَثِّلَنَّ[/] بِسَبْعِينَ مِنْهُمْ، فَنَزَلَتْ {وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ} [النحل: 126] ، قَالَ: بَلْ نَصْبِرُ يَا رَبِّ , فَلَمْ يُمَثِّلْ، وَنَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَنِ الْمُثْلَةِ ( ترتیب الامالی ج 2 ص 252 )

معنی : معنای سابق .

روی الضّحّاك عن ابن عباس

أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قال يومئذ: «لئن ظفرت بقاتل حمزة [="#FF0000"]لأمثّلنّ[/] به مثلة تتحدّث بها العرب»، و كانت هند و آخرون معها قد مثّلوا به، فنزلت هذه الآية. ( زاد المسیر ج 2 ص 594 )

یعنی : ابن عباس نقل می کند که در روز احد ، پیامبر فرمود : اگر به قدرت برسم ، چنان مثله ای در حق آنها به قصاص حمزه انجام دهم که در تاریخ عرب مثال زدنی باشد !! و هند و دیگران حمزه را مثله کرده بودند . پس آیه نازل شد .

بنابراین این روایت با 4 سند به ابن عباس می رسد . پس روایت در محل ابن عباس متواتر و غیر قابل خدشه است . در وثاقت ابن عباس هم شیعه و سنی متفق علیه هستند . پس همین روایات از ابن عباس برای اثبات صحت روایت نقل شده کافیست . اما بنده هر آنچه در این باب به دستم آمده را خدمت شما عرض میکنم :

2 ) ابوهریره

از وی یک روایت در این خصوص نقل شده که بنده آنرا از کتاب تفسیر روح المعانی ، اثر آلوسی ج 7 ص 490 نقل می کنم ، به تصحیح روایت توسط آلوسی هم دقت بفرمایید :

[="#FF0000"]فقد صح[/] عن أبي هريرة أن النبي صلى الله عليه وسلم وقف على حمزة يوم استشهد فنظر إلى منظر لم ينظر إلى شيء قط كان أوجع لقلبه منه ونظر إليه قد مثل به فقال: رحمة الله تعالى عليك فإنك كنت ما علمت وصولا للرحم فعولا للخيرات ولولا حزن من بعدك عليك لسرني أن أتركك حتى يحشرك الله تعالى من أرواح شتى أما والله [="#FF0000"]لأمثلن[/] بسبعين منهم مكانك فنزل جبريل عليه السلام .

یعنی : به شکل [="#FF0000"][/][="#FF0000"]صحیح و ثابت[/] از ابوهریره نقل شده که پیامبر بر سر جنازه حمزه آمده و وقتی وی را با آن حال دید گفت : .... به خدا سوگند ، به قصاص تو هفتاد نفر از آنها ( قریش ) را [="#FF0000"]مثله[/] خواهم کرد . پس جبرئیل آیه را نازل کرد .

3 ) قیس بن سعد بن عباده ، وی نیز یکی از اصحاب پیامبر و از والیان و نزدیکان علی بن ابیطالب بود ، و در جنگ صفین و نهروان با او همراه بوده . مسلما روایت از چنین شخصی که محب اهل بیت بوده ، برای شما قابل توجه خواهد بود :

عَن قيس بن سعد بن عبَادَة قَالَ: لما نظر رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم إِلَى حَمْزَة بن عبد الْمطلب قَالَ وَالله [="#FF0000"]لَأُمَثِّلَن[/] بسبعين مِنْهُم فَجَاءَهُ جِبْرِيل بِهَذِهِ الْآيَة {خُذ الْعَفو وَأمر بِالْعرْفِ وَأعْرض عَن الْجَاهِلين} .

یعنی : معانی سابق .

روایات جابر بن عبدالله انصاری و ابی بن کعب نیز در پست های سابق اشاره شده است .

درکنار این روایات تصریح علمای بزرگ اسلامی میتواند ادعای بنده را بیش از پیش تقویت نماید ، لطفا دقت بفرمایید :

الف ) شیعیان :

از بین شیعیان و محققین کنونی ، همانطور که سابقا نیز عرض کردم افرادی همچون طبرسی در اعلام الوری ، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابیطالب ، ملامحسن فیض کاشانی در تفاسیر صافی والاصفی ، علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ، مرتضی عاملی که خود محققی سرشناس در میان شیعیان است و کتابی تحت عنوان [="#FF0000"]الصحیح[/] من سیره النبی را نوشته و چنانچه از اسم کتاب بر می آید وی مطالب صحیح و معتبر از سیره پیامبر را در آن نقل کرده ، و نیز آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ::::

این روایت را نقل نموده اند و با استناد به آن ها ، آنرا به عنوان شان نزول آیه پذیرفته اند . به علاوه در کنار پذیرش روایت به عنوان شان نزول آیه 126 نحل ، متن روایت را نیز به عنوان یک خبر قطعی پذیرفته اند . مطمئن باشید [="#0000FF"]اگر من مغرض بودم به همان تفسیر نمونه ارجاع میدادم و می گفتم مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان!! این روایت را تایید کرده ، شما چطور انرا تایید نمی کنید ؟!! و دیگر نیازی به اینهمه گفتن و نوشتن نبود ، لیکن من تا اونجا که ممکن بود با شما راه اومدم و لذا میبینید که آخرین دفاعیاتم!! رو دارم خدمت شما عرض میکنم .[/]

ب ) اهل سنت :

در میان اهل سنت نیز بنده تنها به افرادی که تایید کرده اند این روایت توسط جمهور اهل سنت پذیرفته شده است ، اشاره می کنم ، دقت بفرمایید :

ابو العباس احمد بن محمد الحسنی ، صاحب تفسیر بحر المدید ، دانشمند قرن 13 ، و نیز ابوالقاسم محمد بن احمد الغرناطی داشنمند قرن هشتم در تفاسیر خود بحر المدید و التسهیل لعلوم التنزیل می نویسند :

قال [="#0000FF"][/][="#0000FF"]الجمهور[/]: أن الآية نزلت في شأن حمزة بن عبد المطلب، لما بَقَر المشركون بطنه يوم أحد، قال النبي صلى الله عليه وسلم: «لئن أظْفَرَنِي اللهُ بِهمْ [="#FF0000"]لأُمَثِّلَنَّ[/] بسِبْعِينَ منهم» . فنزلت الآية

قرطبی ، مفسر برجسته اهل سنت در این مورد مینوسید :

أطبق جمهور أهل التفسير أن هذه الآية مدنية، نزلت في شأن التمثيل بحمزة في يوم احد . ( تفسیر القرطبی ج 10 ص 201 )

شهاب الدین آلوسی نیز که از مفسرین مشهور و معاصر اهل سنت در این مورد می نویسد :

و إلى الأول ذهب جمهور المفسرين ...قال القرطبي: إنه مما أطبق عليه المفسرون ( روح المعانی ج 7 ص 490 )

امام فخر رازی نیز که از بزرگان تفسیر است و تفسیر وی منبعی برای مفسرین بعد از شیعه وسنی بوده ، در مفاتیح الغیب چنین می نویسد :

القول الأول: و هو الذي عليه العامة أن النبي صلّى اللّه عليه و سلم لما رأى حمزة و قد مثلوا به قال: «و اللّه [="#FF0000"]لأمثلن[/] بسبعين منهم مكانك» فنزل جبريل عليه السلام بخواتيم سورة النحل فكف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم و أمسك عما أراد

بنابراین من برای روایت فوق تنها یک سند ارائه نکردم ، که شما در صورت رد کردن آن یک سند بخواهید اعتبار روایت رو زیر سوال ببرید . این روایت لفظا به تواتر رسیده ، از آنجا که شیعه به عصمت ائمه قائل است ، یکی از ناقلین این روایت امام صادق است که همین نقل وی باید برای شیعیان کفایت کند . در کنار امام صادق ، پنج نفر از اصحاب پیامبر نیز لفظ فوق را نقل کرده اند ، پس اجتماع امام صادق ، ابن عباس ، جابر بن عبدالله ، ابوهریره ، قیس بن سعد و ابی بن کعب را بر هرکس ، شیعه یا سنی عرضه کنیم ، نمی تواند منکر قطعیت آن نقل شود . حال که شیعه و غیر شیعه ، دوست و دشمن علی ، مومن و غیر مومن ( که البته همگی از دید شما هستند ) این روایت را نقل کرده اند ، حضرتعالی به کدام دلیل آنرا قطعی الوقوع نمیدانید ؟!

اما پیرامون این آیه نکاتی فرموده اید که لازم می دانم به همه آنها پاسخ دهم :

ایراد نخست : در برخی روایات آمده که مسلمانان به جای پیامبر چنین جمله ای گفته اند .

پاسخ : این ایراد به دو دلیل باعث رد روایت بنده نمی شود :

اول آنکه : روایتی که گفتن جمله را به پیامبر نسبت می دهد ، بسیار قویتر و معتبرتر و بلکه لفظا متواتر است . اگر بخواهیم بین این دو روایت یکی را برگزینیم ، همانطور که علمای بزرگ اسلام از شیعه و سنی ، دومی ( یعنی انتساب به پیامبر ) را برگزیده اند ، همین نقل را اختیار میکنیم .

دوم : اگر بخواهیم بین این دو روایت جمع ببندیم ، باید بگوییم که پیامبر و اصحاب ایشان ، مشترکا این را گفته اند و هیچ دلیلی بر استبعاد آن وجود ندارد .

و این مطلب را واحدی در اسباب نزول ج 1 ص 284 به زیبائی توضیح داده است ، دقت بفرمایید :

قال المفسرون: إن المسلمين لما رأوا ما فعل المشركون بقتلاهم يوم أحد من تَبْقِيرِ البُطُون و قطع المَذَاكِيرِ و المثلة السيئة، قالوا حين رأوا ذلك: لئن أظفرنا اللَّه عليهم لنزيدن على صنيعهم، و لنُمَثِّلنّ بهم مثلة لم يمثلها أحد من العرب بأحد قط، و لنفعلن و لنفعلن. و وقف رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم على عمه حمزة... أما و اللَّه لئن أظفرني اللَّه تعالى بهم لأمثلن بسبعين منهم مكانك. فأنزل اللَّه تعالى: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ فقال النبي صلى اللَّه عليه و سلم: بلى نصبر،

یعنی : مفسران گويند: مسلمانان چون رفتار مشركان را با شهيدان ملاحظه نمودند كه شكم دريده و آلت بريده به شكل زشتى مثله كرده بودند، گفتند اگر خدا ما را بر ايشان پيروزى دهد بالاتر از اينها خواهيم كرد و چنان مثله‏شان كنيم كه در عرب بى‏سابقه باشد و چنين و چنان مى‏كنيم. و پيغمبر بر سر جسد حمزه ايستاد ... گفت : به خدا اگر بر قاتلان تو ظفر يابم هفتاد تن از ايشان را به انتقام تو مثله كنم. و آيات بالا نازل شد و پيغمبر (ص) از تصميم خويش باز گشت و بابت سوگند كفاره داد.

همچنین در سیره ابن هشام ج 2 ص 118 می خوانیم :

رسول خدا صلى الله عليه و آله بجستجوى كشته حمزة براه افتاد تا اينكه او را در وسط درّه پيدا كرد و مشاهده نمود كه شكم و جگرش را دريده اند و گوش و بينى آن جناب را بريده و مثله كرده اند.
پيغمبر اسلام از ديدن آن منظره رقت بار شديدا متأثر شده فرمود: اگر بخاطر اندوه خواهرش صفيه، و ترس پيروى كردن ديگران از عمل من نبود او را بهمين حال ميگذاردم تا درندگان صحرا و پرندگان هوا جسد او را بخورند، و اگر روزى خداوند مرا بر قريش مسلط كند سى نفر از مردان ايشان را مثله ميكنم! [="#0000FF"]مسلمانان نيز كه اندوه زياد رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشاهده كردند و سخنش را در باره قاتلين عموى بزرگوارش شنيدند بدنبال سخن آن حضرت گفتند: بخدا اگر ما را هم خداوند بر ايشان مسلط كرد كشتگانشانرا چنان مثله ميكنيم كه تا كنون كسى را در عرب آنچنان مثله نكرده باشند.[/]

بنابراین تعارضی که فرمودید به این وسیله وبه سادگی حل می شود .

ایراد دوم : در برخی از نقل هابه جای " مثله کردن " ، از " کشتن " صحبت شده است .

پاسخ : اولا بنده از این نقل می خواهم حس انتقام جوئی پیامبر در برخورد با مسائل شخصی را ثابت کنم .

بنابر گزارش تاریخ ، به جز حنظله ، همه آن افرادی که در احد کشته شدند مثله شده بودند . اما پیامبر بر سر جنازه هیچ کدام از آنها نگفت : به قصاص تو هفتاد تن ( که نشانه کثرت است ) را مثله خواهم کرد و یا خواهم کشت . وقتی چنین برخوردی از پیامبر در لحظه دیدن عمویش مشاهده می شود ، هرکسی را به این نتیجه گیری وا میدارد که بگوید : پیامبر نیز همچون هر انسان عادی برای یک مسئله شخصی کینه به دل گرفته و البته اینرا هم بگوییم که فکر ایشان بیش از حد خشن بوده .

و آنچه ادعای بنده را مبنی بر عدم درست بودن فکر پیامبر تایید میکند ، تشریست که به وسیله آیه 126 نحل در همان لحظه به پیامبر زده می شود .

و این آیه چند مورد را ثابت می کند :

اولا پیامبر قصد عملی کردن فکرش را داشته ، یعنی واقعا نیت کشتن و مثله کردن جماعتی را در انتقام عمویش حمزه داشته .

ثانیا این فکر و خشونت ، نادرست و غلط بوده ، لذا توسط آیه مورد نظر پیامبر متذکر شده است ،

ثالثا عدم تناسب مجازات و جرم را در افکار پیامبر ثابت می کند که اگر چنین نبود ، آیه ای نازل نمیشد .

رابعا پیامبر تا قبل از نزول آیه و و حی ممکن است اشتباهاتی انجام دهد ، چه تئوری و چه عملی ، بنابراین بررسی شخصیت پیامبر پیش از نزول یک آیه و پس از نزول یک آیه نه تنها غیرمنطقی نیست ، بلکه منطبق بر منطق قرانی است .

و ثانیا آن نقل هایی که به جای وژه " لامثلن " ، " لاقتلن " دارد ، به گفته شریف لاهیجی در کتاب تفسیر لاهیجی ج 2 ص 770 نوعی تصحیف در متن رخ داده است . یعنی به اشتباه لامثلن به لاقتلن تبدیل شده است . اما در هر صورت این ایراد اثری بر اصل استدلال بنده نخواهد گذاشت .

ادامه دارد ...[/]

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;636923 نوشت:
سمرة بن جندب می گوید هیچگاه رسول خدا(ص) در مقامی نایستاد جز اینکه هنگام رفتن ما را به صدقه امر می فرمود و از مثله کردن نهی می کرد.(درباره پیامبر اعظم(ص)، ص367)

اکنون که بحث پیرامون اثبات قطعیت آن روایت تمام شد ، به روایاتی که شما به عنوان روایات متعارض مطرح کرده اید می پردازم :

روایتی که شما آورده اید ، نه تنها ادعای شما را اثبات نمی کند ، بلکه دقیقا سخن بنده را تایید می کند ، مبنی بر اینکه پیامبر بعد از نزول آیه از مثله کردن نهی کرد .

دقت بفرمایید در سیره ابن هشام ج 2 119 می خوانیم :

« پس از نزول اين آيه رسول خدا صلى الله عليه و آله از مثله كردن نهى فرمود و بردبارى پيشه كرد.

و از سمرة بن جندب نیز روايت شده كه گفت: هيچگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله در مقامى نايستاد جز اينكه هنگام رفتن ما را بصدقة امر ميفرمود و از مثله كردن نهى ميكرد. »

پس متوجه میشویم که این نقل سمره بن جندب بعد از نزول آیه صورت گرفته است . و نه قبل آن .

علتش نیز واضح است ، پیامبر با دیدن جسد عمویش سخن از مثله کردن زده ، و اصحاب ایشان نیز اینرا به منزله یک دستور تلقی کرده اند ، لذا در فکر مثله کردن بوده اند . اما پس از نزول آیه پیامبر با نهی از مثله کردن ، عملا فکر قبلی خود را تطهیر میکند ، نه اینکه این نهی کردن ، موجب رد روایت بنده باشد ، بلکه مویدی برای ان است .

مسلم;636923 نوشت:
ونیز از آن حضرت(ص) نقل شده که فرمودند:
«إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج29، ص128)

بله ، پیامبر بعد از نزول آیه 126 نحل و دستور خدا ، از فکر مثله بازگشته و لذا تاکید کرده تا کسی مبادا به خاطر آن فکر قبلی پیامبر بخواهد دست به مثله بزند . چنانچه روایت سمره نیز این ادعا را تایید میکند .

مسلم;636923 نوشت:
نیز امام صادق(ع) می فرمایند:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا بَعَثَ سَرِيَّةً بَعَثَ أَمِيرَهَا فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ وَ أَجْلَسَ أَصْحَابَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ ... لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَرا»(بحارالانوار، ج97، ص25)
همواره پیامبر(ص) هنگامی که سپاهی برای جنگ می فرستاد، فرمانده آن را فراخوانده و در کنار خود می نشانید و اصحاب را نیز در مقابلش می نشانید سپس می فرمود: ...(دشمن را) مثله نکنید، و درخت ها را قطع نکنید.

این روایت نیز در همان راستا گفته شده است .

مسلم;636923 نوشت:
این روایات به خوبی قبح و زشتی این عمل را در نگاه پیامبر(ص) می رساند، چگونه می توان این همه شواهد را کنار گذاشت و نقل ابان بن عثمان را با این همه اما و اگر پذیرفت؟!

این قبح بعد از نزول آیه و تشر الهی در پیامبر به وجود آمد .

به علاوه نقل ابان بن عثمان ، متصل به معصوم شماست ، اما و اگری هم ندارد ، به علاوه از طرق دیگری نیز نقل شده . و قطعی بودن آن واضح و آشکار است .

مسلم;636923 نوشت:
«أُمِرْتُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَة» (بحار الانوار، ج74، ص151)
من همانطور که مامور شدم به تبلیغ رسالت، مامور شدم به مدارا با مردم.
«أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض‏» (الکافی(ط.الاسلامیة)، ج2، ص117)
پروردگارم همانطور که مرا به أداء فرائض امر کرد، به مدارا با مردم نیز امر نمود.

دقیقا ، و یکی از آن فرمان های الهی را در آیه 126 سوره نحل و به هنگام تصمیم پیامبر برای قطعه قطعه کردن قریش دیدیم .

مسلم;636923 نوشت:
«أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص أَنِّي آخُذُكَ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا آخُذُكَ بِالْفَرَائِض‏» (بحار، ج68، ص90)
خداوند تبارک و تعالی وحی نمود به پیامبر(ص): همانطور که در فرائض از تو حسابرسی خواهم نمود، در مدارا با مردم نیز از تو حساب خواهم کشید.

دقیقا ! و به همین دلیل است که پیامبر بعد از آن تشر الهی دستور داد که مردم را مثله نکنید .

از این رو پیامبر گفته : من كسى را مثله نمى كنم زيرا خدا همين كار را با من خواهد كرد اگر چه پيغمبر باشم. ( سیره ابن هشام ، ج 2 ص 48 )

مسلم;636923 نوشت:
و نیز قرآن کریم می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏» (آل عمران-159)

دقیقا !

به واسطه همین آیات الهی بود که پیامبر از مثله کردن قریش دست کشید .

این آیه نیز در مدینه و هنگام غزوه خندق ( دو سال بعد از احد ) نازل شد . لذا یکی از همان رحمت هایی که در حق پیامبر صورت گرفته این است که بین جرم و مجازات تناسب قائل شود و مثله نکند .

مسلم;636923 نوشت:
امام رضا(ع) در وصف پیامبر(ص) می فرماید:
«يَصْبِرُ لِلْغَرِيبِ عَلَى الْجَفْوَةِ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ الْمَنْطِقِ حَتَّى إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَيَسْتَجْلِبُونَهُم‏... جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِي الصَّبْرِ فَكَانَ لَا يُغْضِبُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَسْتَفِزُّه‏» (عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج1، ص319)
در مقابل بی ادبی های شخص غریب صبر پیشه می کرد به گونه ای که اصحاب حضرت در صدد جلب وی بر می آمدند...حلم در صبر برای او(پیامبر(ص)) جمع شده بود، چیزی او را خشمگین نکرده و تحریک نمی ساخت.

بلکه در روایات متعددی نقل شد که پیامبر چه در مکه و چه در مدینه در موارد گوناگون عصبانی میشده و اینها همگی عمومیت روایت فوق را کنار میزند .

ادامه دارد ...[/]

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;636925 نوشت:
با این اوصاف چگونه ممکن است که این ابر عظیم رحمت و بخشش به فکر انتقام شخصی باشد؟ قرینه ای بزرگتر از این که عفو عمومی صادر نموده و به هند و ابوسفیان نیز پناه داد؟

سابقا عرض کردم که پیامبر هند را جزء همان استثناشدگان قرار داده بود ( مغازی واقدی ج 2 ص 776 )

پس ادعای عفوی عمومی راجع به وی نادرست است . و چون پیامبر او را از عفو شدگان جدا کرده بود ، نشاندهنده کینه ایست که پیامبر نسبت به وی داشته ( علتش هم مشخص است ، کافیست رابطه بین هند ، حمزه ، مثله و جگر را در ذهن تصور کنیم ) .

در کنار هند ، وحشی ، قاتل حمزه نیز از استثنا شدگان بود . و میدانیم که وحشی تنها در جنگ احد حمزه را کشت و وقتی او را کشت از میدان نبرد خارج شد . با این وصف پیامبر به دلیل اینکه کینه شخصی از او به دل برده بود ، فرمان قتلش را صادر کرد . ( به راست پیامبر فرمان قتل هرآنکس که اصحابش را در جنگ ها کشته بود ، صادر کرد ؟!!! یا اینکه اینجا احساسات و عواطف شخصی پیامبر بر وی مسلط شد ؟! قطعا جواب روشن است ، و نیاز به توجیه ندارد )

ممکن است کسی بگوید اگر اینچنین است پس چرا پیامبر هند و وحشی را نکشت ؟!

هند بنابر تصریح واقدی در همان المغازی ج 2 ص 776مسلمان شد و بیعت کرد . لذا دست پیامبر برای کشتنش را بست . ( پیامبر می خواست ، اما نمی توانست )

علت زنده ماندن وحشی را نیز از زبان خودش می خوانیم :

فأقمت بها حتى فشا فيها الإسلام، ثم خرجت إلى الطائف فأرسلوا إلى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم رسلًا، و قيل لي: إِن محمداً لا يهيج الرسل. قال: فخرجت معهم حتى قدمت على النبي صلى اللَّه عليه و سلم، فلما رآني قال [لي‏] أنت وحشي؟ قلت: نعم قال: أنت قتلت حمزة؟ قلت: قد كان من الأمر ما قد بلغك، قال: فهل تستطيع أن تغيب وجهك عني . ( صحیح البخاری ج 5 ص 100 )

یعنی : وقتى به مكه برگشتم آزاد شدم و در مكه مى‏بودم تا اسلام رونق گرفت. از آنجا به طائف رفتم. از طائف هيأتى نزد رسول اللّه (ص) مى‏رفت. به من گفتند محمد نماينده و فرستاده را نمى‏آزارد. همراه آن گروه نزد پيغمبر (ص) رفتم. وقتى مرا ديد پرسيد تو وحشى هستى؟ گفتم بلى. پرسيد تو حمزه را كشتى؟ گفتم همچنان است كه به اطلاع شما رسانده‏اند. فرمود آيا مى‏توانى خود را به من نشان ندهى و چهره‏ات را ديگر نبينم؟

[="#FF0000"]سوال مهم : اگر پیامبر از وحشی کینه شخصی به دل نگرفته بود ، اگر خصومتی شخصی با وی نداشت ، چرا باید بگوید : جلوی چشمانم نیا ؟!! شما این جمله را چه چیزی جز کینه شخصی از وحشی تفسیر میکنید ؟!![/]

مسلم;636925 نوشت:
اعدام برخی از افراد نیز دلیل خاص دارد که اشاره خواهم نمود.

بنده منکر این نیستم که پیامبر دشمنان عمومی اسلام را بخشید ، اما شما نیز انکار نکنید که پیامبر دشمنانی که دشمنیشان با پیامبر جنبه شخصی پیدا کرده بود را محکوم به قتل کرد ( من راجع به اجرا سخن نمی گویم ، اصل صدور فرمان قتل خودش خصومت شخصی را ثابت می کند )

مسلم;636925 نوشت:
وقتی سب و استهزاء از جنبه شخصی (شخصیت حقیقی) فراتر رفته و وارد شخصیت حقوقی پیامبر(ص) می شود دیگر جنبه اهانت به محمد(ص) ندارد، بلکه جنبه اهانت به پیامبر(ص) و دین او دارد، و این مسئله در تحریک مردم نقش داشت.( درباره پیامبر اعظم، ص364) این شاعران جایگاه معنوی پیامبر(ص) را زیر سوال می بردند. (همان، ص351)

بنده نسبت به اینکه چقدر این استدلال منطقی و انسانیست که مجازات شاعر و کسی که مسخره میکند ، قتل و اعدام است صحبتی نمیکنم . بحثی هم راجع به این انجام نمیدهم که اگر بت پرستان مطابق همین استدلال پیامبر و مسلمانان را میکشتند واکنش ها به رفتار انها از سوی مسلمین چه می بود .

تنهاهمین را میگویم که هر چه بوده و نبوده ، پیامبر بعد از گذشت بیست سال اگر قصد بخشش همگانی داشت ، دیگر به سوابق آنان و کارهایشان در گذشته نگاه نمیکرد . حال که چنین نشده ، پیامبر انگیزه ای دیگر از صدور فرمان قتل آنان که وی را زمانی مسخره میکردند ، عمویش را کشته بودند و ... داشته که در ادامه به آنها بیشتر می پردازم .

مسلم;636925 نوشت:
زنی به نام «عصما» در اشعاری اوسیان و خزرجیان را بر ضد رسول خدا تهییج و تحریض می کرد، او در اشعارش به آنان می گفت: چرا از غریبه ای که نه بنی مراد است، و نه از بنی مذحج پیروی کرده اید؟(المغازی، واقدی، ج1، ص172)
یا ابوعفک که مشابه این رفتار را انجام می داده است و ضمن هجو پیامبر(ص)، مردم را بر علیه ایشان تحریک می کرده است، وی می گفت: «سواری که به سراغ قوم من آمد من را متفرق کرد»؛ او خطاب به قومش می گفت: «اگر می خواستید به عزت و پادشاهی برسید بهتر بود از «تبع» دفاع می کردید.
یا کعب بن اشرف که پس از جنگ بدر به مکه رفته واشعاری در مرثیه کشته شدگان سرود و آنان را بر ضد مسلمانان تحریض می کرد،(المغازی، واقدی، ص187) وی علاوه بر این کار نام زنان مسلمان را نیز در اشعار هجو آمیز خود می‌آورده است.(سیره ابن هشام، ج2، ص51)
لذا این حکم اعدام برای برخی شاعران به مکه اختصاص ندارد، بلکه برخی شاعران مانند ابوعفک حتی در مدینه محکوم به اعدام شدند و پیامبر(ص) هم گروههایی را برای کشتن آنها می فرستاد(المغازی، واقدی، ج1، ص174)
اینقدر تاثیر اشعار بر روی عرب شدید بد که برخی اقوام کعب را به حضور نمی پذیرفتند چرا که کعب بن اشرف بر هر قومی فرود می آمد، حسان بر ضد آن قوم شعر می سرود و آنها برای این که گرفتار اشعار حسان نشوند کعب را از خود دور می ساختند. (المغازی، واقدی، ج1، ص187)
علت استبعاد حکم اعدام برای برخی شاعران این است که شعر شاعران در آن زمان و تاثیر آن را ناخودآگاه با اشعار شاعران امروز مقایسه می کنید و این قیاس صحیحی نیست، شعر نقش اساسی در اشاعه فرهنگ آن زمان داشته و به محض این که شاعران مطرح شعری می سرودند به سرعت پخش می شده است، از طرفی حکومت اسلام تازه پاگرفته بود و همچننی اوس و خزرج تازه با یکدیگر صلح کرده بودند و هر از چندگاهی کینه کهنه دوباره سر باز می کرد و با هم درگیر شده و گاهی حتی خون هایی ریخته می شد.

آنچه فرمودید همه و همه مربوط به موقع جنگ و نبرد مستقیم یا ترور افراد بوده ، اگر چه از همین پیامبر جمله مشهوری هست که : ايمان مانع كشتن پنهانى [ترور] است. ( و این جمله را مسلم بن عقیل آن هنگام که طرح قتل ابن زیاد در کوفه ریخته شده بود گفته ) و عملا ترور امثال کعب بن اشرف که با تایید و دستور همین پیامبر انجام گرفت ، نمونه ای دیگر برای نقض گفتار و رفتار پیامبر است ، اما ...

همه اینها که فرمودید قابل قیاس با فتح مکه نیست ، کنیزکانی بیست سال پیش پیامبر را هجو کرده اند ، آن هجویات آنها در زمانی رخ داده که میان پیامبر و دشمنانش هیچ جنگی نظامی در کار نبوده ، پس تهییجی هم در کار نبوده که به این دلیل بخواهند بعد از بیست سال کشته شوند .

بر فرض کار آنها زشت بوده ، اگر پیامبر فردی بود که از آن مسائلی که مربوط به شخص وی است بگذرد ، هرگز کینه ای بیست ساله در دل نمی گرفت و بعد که قدرت یافت آنرا عملی نمی کرد .

فرمودید کار آنها مبارزه با شخصیت روحانی پیامبر بوده ، اولا خود قران به پیامبر توصیه می کند که در برابر استهزا و تمسخر آنها کار دیگری بکند :

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ(97) فَسَبِّحْ بحِمْدِ رَبِّكَ وَ كُن مِّنَ السَّاجِدِينَ(98)

یعنی : و ما محققا مى‏دانيم كه تو از آنچه امت (در طعنه و تكذيب تو) مى‏گويند سخت دلتنگ مى‏شوى. (97) پس به ذكر اوصاف كمال پروردگارت تسبيح گو و از نمازگزاران باش (تا به ياد خدا شاد خاطر شوى). (98)

بنابراین مبارزه با شخصیت روحانی پیامبر و دیگر سخنان تنها و تنها یک توجیه بی اساس است . چرا که قران نسبت به پیروانش اگاه تر است .

ثانیا بر فرض که استهزاء پیامبر به معنای اهانت به دین و دشمنی با آن باشد ، وقتی دشمن مستقیم دین ( آنانکه به طور مستقیم با مسلمانان مبارزه کردند - همان کافران حربی - ) بخشیده می شود ، چرا دشمنان غیر مستقیم دین کشته شوند ؟!!!

در حقیقت طبق استدلال شما پیامبر مجرمان اصلی رو بخشید ، اما شرکای جرم رو نبخشید!!! اگه میخواید منم همینو قبول میکنم ، اما پرواضحهه که منطقی نیست .

پس می فهمیم که ماجرا آنطور نیست که چنین توجیه می شود ، آنان با تمسخر پیامبر ، خصومتی شخصی را با شخص ایشان ایجاد کردند و همین باعث صدور فرمان قتلشان بود .

مسلم;636925 نوشت:
شعر نقش اساسی در اشاعه فرهنگ آن زمان داشته و به محض این که شاعران مطرح شعری می سرودند به سرعت پخش می شده است، از طرفی حکومت اسلام تازه پاگرفته بود و همچننی اوس و خزرج تازه با یکدیگر صلح کرده بودند و هر از چندگاهی کینه کهنه دوباره سر باز می کرد و با هم درگیر شده و گاهی حتی خون هایی ریخته می شد.

دقت بفرمایید لطفا ، در مکه پیامبر در اوج قدرت بود ، کسی هم در مکه هجو پیامبر و اسلام را نگفت ، اما با این حال بازهم فرمان قتل صادر شد !!!

قیاس شعرای مدینه و قتل آنها در همان زمان جنگ ، با شعرایی که بیست سال پیش و نه در زمان جنگ شعری گفته اند و بعد از مدتی ، با وجود شعار بخشش کشته می شوند ، حقیقتا دلیلی جز کینه و خصومت شخصی ندارد .

مسلم;636925 نوشت:
و این که در ماجرای برادر عثما نیز اگر او اسلام می آورد پیامبر(ص) با بخشش او حرفی نداشت، اما مشکل اینجا بود که برای او در حالی که کافر مانده بود امان می‌خواستند.

بازهم سخن عجیبیست . پیامبر علنا میگوید : سکوت کردم تا یکی برخیزد و گردنش را بزند !! آیا شما از این تمایل پیامبر برای گردن زدن را نتیجه نمیگیرید ؟!

حتی عرب جاهلی نیز به آنکه به وی پناه می اورد و در جوارش قرار می گرفت را امان میداد . قضیه امان دادن به پیامبر و نیز اصحاب وی که از حبشه برگشته بودند مشهور است .

مسلم;636925 نوشت:
اگرچه تعالیم اسلام باید مرحله به مرحله به مردم ابلاغ می شد اما پیابر0ص) حداقل آنچه که در اسلام بنا بود که تحریم شود از ابتدا آن را مرتکب نمی شدند، چرا که این خلاف حکمت است، همان طور که نعوذ بالله هرگز دروغ نگفت، غیبت نکرد، تهمت نزد، مشروب نخورد و همین طور ناسزا هم نگفت.

سابقا عرض کردم که قیاس شراب خوردن و تحریم آن ، با فحاشی کردن وتحریم آن بسیار مع الفارقست . در آن عصر شراب برای مردم همچون چای بود ، اما فحش و فحاشی چه ؟! آیا کسی گفته که فحاشی در بین عرب همچون شراب خواری رواج داشت ؟!! آنهم دشنام دادن به بت ها!!!!

مسلم;636925 نوشت:
من چهار دسته از روایات را قبلا هم آوردم اما شما متوجه منظور بنده نشده و گفتید ممکن است بعد از آیه «لا تسبوا...» نازل شده باشد، دقت کنید من از حرمت فحش روایتی نیاوردم تا بگویید شاید متعلق به بعد از نزول آیه باشد، بلکه روایات از حقیت فحش، مغضوبیت آن، ناسازگاری ان با ایمان، نفاق آلود بودن آن، خارج بودن آن از اسلام و... روایت آوردم، وقتی روایت می گوید فحش در اسلام نیست، یعنی از ابتدای اسلام تا انتهای اسلام نیست، وقتی می گوید با ایمان سازگار نیست، نمی تواند از پیامبر(ص) که آورنده آن چیزی است که باید به آن ایمان آورند سر زده باشد، وقتی می گوید از نفاق است نمی تواند از پیامبر(ص) صادر شده باشد، نفاق در پیامبر(ص) راه ندارد، خواهش می کنم یک بار دیگر در این روایات دقت بفرمایید:

1- فحش دهنده مطلقا مغضوب خداوند است:
امام باقر(ع): «اِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(الکافی(ط. دارالحدیث)، ج4، ص9)
به درستی که خداوند هر فحش دهنده و بیهوده گو را دشمن می دارد.
پیامبر(ص): «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(خصال، شیخ صدوق، ج1، ص176)
از فحش بپرهیزید، به درستی که خداوند فحش دهنده بیهوده گو را دوست ندارد.
باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِي‏»(الکافی، ج4، ص12)
خداوند هر ناسزاگوی فحش دهنده را دشمن می دارد.
و نیزمی فرماید: « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَال‏»(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج75، ص310)
به درستی که خداوند بهشت را حرام نموده بر هر ناسزاگوی بد دهن و بی حیایی که از هر چه می گوید باکی ندارد.
امام صادق(ع): «ثَلَاثَةٌ لَا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ... الْفَاحِشُ الْمُتَفَحِّش»(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص438)
سه دسته خداوند به سه دسته در روز قیامت نظر نکرده و آنها را پاک نمی کند و برای آنان عذابی دردناک است... کسی که فحش می دهد و بیهوده گو است.

2- فحش دادن با ایمان تناقض داشته و از نفاق نشأت می گیرد:
امام صادق(ع): «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ.(الکافی، ج4، ص12)
فحش و ناسزاگویی و بددهنی از نفاق است.
«عِيُّ اللِّسَانِ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْفُحْشَ‏ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ»(وسائل الشیعه، ج16، ص34)
نگهداری زبان از ایمان است و فحش و ناسزا و بددهنی از نفاق است.
«لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِينَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِيَانَةُ وَ لَا الْكِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ‏ وَ لَا الْأَمْرُ بِه‏»(الکافی، ج15، ص304)
غش و آزار دیگران و خیانت و تکبر و بددهنی و فحش و امر به آن از اخلاق مومنین نیست.
پیامبر(ص): «أَرْبَعٌ يُفْسِدْنَ الْقَلْبَ وَ يُنْبِتْنَ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الشَّجَرَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْبَذَاء...»(خصال، ج1، ص227)
چهار چیز قلب را فاسد کرده و نفاق را می رویاند همان طور که آب درخت را می پروراند، گوش کردن به لهو و فحش دادن...»

3- موجب آثار خارجی و عینی
انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمودند:«مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ وَ لَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَه‏»
فحش نیست در جایی مگر آنکه موجب زشتی می شود و حیاء نیست در جایی مگر انکه موجب زینت می شود.

4- برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با فحاشی شدید بوده است:
عمر بن نعمان جعفی می گوید امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره ملازم امام(ع) بود تا روزی جلوی امام به خاطر نافرمانی غلامش به مادر آن غلام فحش داد، امام(ع) با ناراحتی او را نهی کرده و از آن روز دیگر ندیدم که با او همراه باشد.(الکافی، ج2، ص 324)

کارشناس گرامی ، موضوع بسیار ساده ست . اگر امروزه کسی بگوید شرابخواری اساسا در اسلام نیست ، حرف دروغی نزده ، اما این به این معنا نیست که از اول تا آخر در اسلام نبوده . ما باید تعریف خود را از اسلام مشخص کنیم ، اگر قران قانون اساسی اسلام است ، هر آنچه پس از نزول آیه قرآن گفته شود ، جزء اسلام خواهد بود . دقت کنید لطفا .

تا پیش از نزول آیه لا تسبوا ، دشنام دادن در اسلام ممنوع نشده بود ، پس هر آنچه پیش از نزول آیه رخ داده باشد ، جزء اسلام و رفتار اسلامی نخواهد بود ، در نتیجه احادیثی که آوردید راجع به زمانیست که حجت خدا بر مردم تمام شده ( آیه دشنام ندادن نازل شده ) و اینجاست که بعد از این اگر کسی دشنام بگوید مورد غضب خدا خواهد بود . همانطور که اگر تا قبل از تحریم مطلق شراب کسی شراب می خورد ، ایرادی بر وی گرفته نمیشد ، زیرا حکم آن در دین نیامده است .

لذا با همین استدلال تمامی انچه آوردید پاسخ داده می شوند و اصلا منافاتی ندارند که پیامبر پیش از نزول آیه به بت ها فحش داده باشد ، اما بعد از نزول آیه ، و به پیروی از آیه از دشنام دادن جلوگیری کرده باشد . همانگونه که پیامبر پیش از نزول آیه 126 در فکر عملی کردن مثله قریش بود ، اما بعد از نزول آیه از مثله کردن ممانعت کرد .

ادامه دارد ...[/]

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;636928 نوشت:
پیامبر(ص) در بالای جنازه حزه(ع) به قدری ناراحت شدند که فرمودند: هرگز به مصیبتی مانند مصیبت تو دچار نشدم، و هرگز تا کنون اینقدر خشمگین نشده ام، در این هنگام وقتی ابوقتاده ناراحتی پیامبر(ص) را دید خواست مشرکین را ناسزا گوید اما پیامبر(ص) مانع شد و وقتی اصرار او را دید فرمود: نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد. (مغازی، واقدی، ج1، ص289)
هر دو نقل در یک منبع آمده است، یعنی پیامبر(ص) در زمانی که شدیدترین ناراحتی و غم و مصیبت، و خشمگین ترین حالت به خاطر رفتار غیر انسانی مشرکین بودند حاضر به فحش و ناسزا نشدند، چه برسد به حالات دیگر.

اولا ای کاش شما کمی بالاتر از همین قسمت را نیز نقل میکردید که واقدی نقل میگوید :

قَالَ: وَرَأَى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَثْلًا شَدِيدًا فَأَحْزَنَهُ ذَلِكَ الْمَثْلُ، ثُمّ قَالَ: لَئِنْ ظَفِرْت بِقُرَيْشٍ [="#FF0000"]لَأُمَثّلَن[/] بِثَلَاثِينَ مِنْهُمْ! فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: وَإِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ [ (3) ] فَعَفَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ يُمَثّلْ بِأَحَدٍ.

ثانیا : پیش از این نبرد و در مکه فرمان منع فحاشی صادر شده بود ، پس از این هر حرف و عمل پیامبر باید مطابق قرآن بوده باشد و لذا این نمی تواند دلیلی برای عدم فحاشی پیامبر قبل از نزول آیه باشد .
همانطور که در همین جا میخوانیم پیش از نزول آیه پیامبر در فکر مثله کردن قریش بود ، اما بعد از نزول آیه پیامبر جهت گیری و موضعش همسو با قرآن تغییر یافت .

مسلم;636928 نوشت:
عقل انسان می گوید چنین انسانی که در چنین شرایطی حتی دعا بر علیه آنان نکرد، دهانش به فحش و ناسزا باز نمی شود.

خیر ، پیامبر تنها به قرآن عمل کرده . اگر لب فحش و ناسزا می گشود ، بعدها متهم به عمل نکردن به قرآن می شد . اما آیا موردی یافت می شود که پیش از تعلیم پیامبر توسط وحی ، وی از فحش و فحاشی خودداری کرده باشد ؟! ا منع نموده باشد ؟!!

مسلم;636928 نوشت:
روایت آن مرد یهودی که نقل کردم که به خاطر اوصاف پیامبر(ص) که در تورات آمده بود، اسلام آورد، و عدم ناسزاگویی و فحش از ناحیه پیامبر(ص) را از جمله اوصاف پیامبر(ص) آخرالزمان در تورات دانسته بود. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏16، ص: 217)
این روایت نیز به تنهایی کار را تمام کرده و عدم صدور ناسزا از پیامبر(ص9 را اثبات می‌کند.

اگر شهادت یهودیان ملاک است ، یهودیان دیگر ، نظری دیگر راجع به پیامبر داشته اند .

مسلم;636928 نوشت:
هرگر فحشی در تاریخ از پیامبر(ص) نقل نشده، خواهش می کنم دقت کنید، در شعب ابیطالب، در هنگام شکنجه یاران، در زیر سنگباران مردم طائف، در هنگامی که ابولهب پشت سر او راه می رفت و ستگ به پای حضرت(ص) می زد و می گفت او شاعر و جادوگر است، در هنگامی که خار و خاکستر بر سرش می ریختند، در احد با لب و دندان خونی، بالای جنازه حمزه(ع)، انصافا اثبات بد دهنی با این همه نقلها در خصوص صبر و حلم عجیب نشدنی است.

راجع به مواردی که پس از نزول آیه است ، سابقا توضیح دادم . تکرار نمیکنم .

در همان زمان هایی که در پیامبر در مکه بوده ،

یک بار میگوید : [="#FF0000"]من ماموریت به بریدن سرهایتان دارم[/] !

یک بار با ذکر نام افرادی را نفرین می کند ( به علت اینکه وی را مسخره کردند ) ،

یک بار پسرعموی پدربزرگش را [="#FF0000"][/][="#FF0000"]نفرین میکند که داغ فرزند ببیند[/] ،

چرا شما از اینکه پیامبر در چند مورد کاری نکرده ، نتیجه میگیرید که پیامبر همیشه کاری نمیکرده ، اما از این نقل های واضح و آشکار چنین نتیجه گیری هایی نمیکنید؟!! اگر یک مورد بود ، می گفتیم یک مورد است ، اما اینها چندین و چند مورد هستند . پس سیره پیامبر در مکه نیز مورد نقد است ، مدینه که دیگر به کنار !

پیامبر فقط در فتح مکه خصومت شخصی خود را آشکار نکرد ، در بدر نیز و در مقابله با اسرا ، گزینشی عمل میکرد ، و آنان را به دست علی و حمزه می سپرد تا گردنشان را بزنند !

براستی یک سوال : [="#FF0000"]دلیل اینهمه گردن زدن در تاریخ اسلام چیست ؟!! آیا آن اعراب تنها با گردن زدن می مردند ؟! راهی دیگر برای کشتن آنها وجود نداشت تا اینکه گردنشان زده نشود ؟![/]

مسلم;636928 نوشت:
ابن عباس می گوید: وقتی آیه شریفه «به درستی که شما و بت هایی که می پرستید هیزم جهنم خواهید بود» نازل شد، مشرکین به محمد(ص) گفتند: یا از ناسزاگویی به بت های ما دست برمیداری یا ما نیز خدای تو را ناسزا می گوییم، پس آیه نازل شد: «فلا تسبوا الذین یدعون...»

این خیلی سنگین است که به قومی گفته شود شما و آنچه می پرستید هیزم آتش جهنم اید . این جمله استدلالی ندارد ! بلکه با تفسیر و تاویل می توان استدلالی به آن چسباند ، که هر ناسزایی را هم می توان با تاویل و تفسیر از ناسزا بودن خارج کرد !!

حتی اگر تنها دشنام پیامبر به بت های انها همین بوده باشد ، بازهم دارای اهانت است .

فرض کنید یک مادی گرا به شیعیان بگوید : شما و ائمه هیزم هایی برای آتش دنیا هستید !

اگر هم میخواهید بدانید برخورد مسلمین با این عبارت چیست ، هماهنگ بفرمایید که تاپیکی با همین تیتر در این سایت زده شود .

نقل قول:
از این که بگذریم به یک روایت در شأن نزول آیه «لا تسبوا...» استناد کرده اید که اولا «کف» در آن به کار رفته که «کف عن شیء» به معنای بازداشتن نیز به کار می رود، مفردات راغب ج1، ص713 می نویسد: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ‏(سبأ/ 28) یعنی كافّا لهم عن المعاصي‏، و قاموس قرآن نیز می نویسد كف: به معنای باز داشتن است (ج7، ص130) همچنین در النهایه، ابن اثیر نیز امده است: قد كَفَّ صاحبه عن مجاوزته إلى غيره: أى منعه‏(ج4، ص192)

این نیز حقیقتا برای بنده عجیب است .

کارشناس گرامی ! در عبارت " کف صاحبه عن ... " ، چون صاحبه مفعول است ، لذا فعل را به معنای منع کردن آورده اند .

اما عبارت " کف عن ... " به معنای ترک کردن است . در حقیقت " کف عن السب " معادل " کف نفسه عن السب " است که می شود : خودش را از دشنام دادن منع کرد ، یا دشنام دادن را ترک نمود .

نقل قول:
و ثانیا: بر فرض که سند و دلالت آن را بپذیریم، با این همه شواهد و نقل هایی که ذکر شد تعارض دارد، و انصافا از چنین شخصیتی با این اوصاف بر نمی آید که بددهنی کند، در برخی روایات مشابه همین نقلی که آورده اید به جای «ناسزا» واژه «ذکر» به کار رفته است، یعنی پیامبر(ص) ناسزا نمی گفته بلکه ناتوانی بت ها را یاد آور می شده است، لذا او را از بردن نام بت هایشان نهی کرده‌اند:
«فنحب ان تدعوه فتنهاه عن ذكر آلهتنا و لندعه و الهه فدعاه فجاء النبي صلى الله عليه و سلم فقال له أبو طالب هؤلاء قومك و بنو عمك قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ما يريدون قالوا نريد ان تدعنا و آلهتنا و لندعك و إلهك» (تفسیر طبری، ج7، ص207و208؛ تفسیر در المنثور، سیوطی، ج3، ص38)
(مشرکین گفتند) ما دوست داریم او را فراخوانده و از ذکر و سخن گفتن در مورد معبودان ما نهی کنی تا ما نیز او و خدایش را رها کنیم، پس پیامبر(ص) وارد شد، ابوطالب(ع) به او گفت: اینها قوم تو، و پسرعموهای تو هستند. پیامبر(ص) سوال کرد: چه می خواهند؟ گفتند: ما می خواهیم ما و معبودان ما را رها کنی و ما نیز تو و معبودت را به حال خود واگذاریم.
لذا با این دو روایت پایانی می توان فهمید بر فرض پذیرش روایت، سکوت ابوطالب دلیل بر تأیید سب پیامبر(ص) نیست، چرا که اولا لفظ روایاتی که ناظر به گفتگوی مشرکین با ابوطالب است متفاوت می باشد، و ثانیا می تواند از این باب باشد، که آنها پیامبر(ص) را از «ذکر» بت ها نهی کردند، نه «سب» بت ها، و همچنین می تواند به این خاطر باشد که مرادشان از استهزاء و سب نیز آیات قرآن مانند « إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ« بوده است که آن را استهزاء می پنداشته اند، نه از باب این که ابوطالب پذیرفته است که پیامبر(ص) ناسزا گفته است.
علاوه بر تمام این ها اصلا ابوطالب قرار نبود که با آنها به گفتگو بپردازد، بلکه بعد از سخن آنها به پیامبر(ص) فرمود که خودت جواب آنها را بده، ابوطالب اصلا از نبوت پیامبر(ص) هم دفاع نکرد، فقط نقش وساطت برای گفتگوی آنها را ایفا کرد، قرار نبود خودش از پیامبر(ص) دفاع کند، لذا به پیامبر(ص) هم نفرمود که چرا به بت های آنان ناسزا می گویی؟

راجع به آن روایت ، پیش از این نیز پاسخ دادم که اگر به انتهای روایت دقت کنید ، بت پرستان صریحا از لفظ " دشنام دادن " استفاده کرده اند . اگر لازم بود عین روایت را می اورم . اگرچه در پست مفصل قبلی خود عین روایترا نیز آوردم .

بر فرض بپذیریم که ابوطالب وظیفه ای ندارد تا به حملات آنها پاسخ دهد . پیامبر چه ؟! خود پیامبر باید اتهامشان را در میکرد یا نه ؟!

دقت کنید :

بت پرستان كسى را بنزد آن حضرت فرستاده گفتند: بزرگان قبيله تو در اينجا اجتماع كرده تا با تو سخن گويند بنزد ايشان بيا! رسول خدا صلى الله عليه و آله كه پيغام آنها را شنيد گمان كرد آنها دست از مخالفت با آن حضرت كشيده و فكر تازه اى بنظرشان رسيده است، و چون بهدايت و رشد آنان كمال علاقه را داشت و گمراهى ايشان آن حضرت را رنج ميداد از اين رو با شتاب بانجمن آنان آمده در كنار ايشان نشست، آنان بدان حضرت رو كرده گفتند: اى محمّد ما تو را در اينجا احضار كرده تا با تو راه عذر را ببنديم، چون بخدا سوگند ما كسى را سراغ نداريم كه رفتارش با قوم خود مانند رفتار تو نسبت بما باشد: پدران ما را دشنام دهى، از دين ما عيبجوئى كنى، بخدايان ما ناسزاگوئى، بزرگان و خردمندان را بسفاهت و نادانى نسبت دهى، ميان مردم اختلاف انداخته اى؟ و خلاصه آنچه كار ناشايست بوده است انجام داده اى آيا منظورت از اين كارها چيست؟ اگر اين كارها را بمنظور پيدا كردن مال و ثروتى انجام ميدهى ما حاضريم آن قدر مال و ثروت براى تو جمع كنيم كه داراترين ما شوى و اگر بدنبال شخصيت و رياستى مى گردى ما بدون آنكه اين سخنان را بگويى تو را بزرگ خود قرار ميدهيم، و اگر طالب سلطنت و مقامى هستى ما تو را سلطان خويش گردانيم، و اگر جن زده شده اى- چون ممكن است گرفتار جن شده باشى- ما اقدام بمداواى تو كنيم تا بهبودى يابى؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت بود و چون سخنان ايشان بپايان رسيد فرمود: اينها نيست كه شما خيال مى كنيد، نه آمده ام كه مال و ثروتى از شما بگيرم، و نه مى خواهم شخصيتى در ميان شما كسب كنم، نه سلطنت بر سر شما را مى جويم، بلكه خداى تعالى مرا برسالت بسوى شما فرستاده و كتابى بر من نازل كرده، و بمن دستور داده تا شما را (از عذاب او) بترسانم و (بنعمتها و لذائذ بى پايان آن جهان) بشارت دهم، من نيز بدين كار اقدام كرده رسالت خويش را بشما ابلاغ كردم، پس اگر پذيرفتيد بهره دنيا و آخرت از آن شما است، و اگر نپذيرفتيد من در برابر شما صبر ميكنم تا خداوند ميان من و شما حكم كند ...!. ( سیره ابن هشام ج 1 ص 179 و 180 )

لطفا متن بالا را به دقت بخوانید و به بنده بگویید چرا پیمبر از آن همه اتهامی که به روشنی به سوی وی روانه شد ، هیچ پاسخی نداد ؟!

من پاسخم این است که وی نیز اتهاماتی که به وی وارد میشده را پذیرفته است .

ببینید اگر قرار است که شما در نهایت بگویید اینها با سیره پیامبر مخالف هستند ، اصلا دیگر جای بحثی باقی نمی ماند ، شما بر اساس عقایدتان تاریخ را بررسی می کنید ، آنچه موافق عصمت پیامبر بود ، آنرا می پذیرید و آنچه مخالفش بود ، رها میکنید . چندین بار گفتم که سیره پیامبر یعنی حالات کلی و غالب ایشان . سیره فلان فرد این است که راستگوست ، اما این به معنای عدم دروغگوی وی نیست .

به هر حال اگر پاسخ نهایی شما مخالفت با عصمت پیامبر است ، دیگر ادامه بحث فایده ای ندارد . شما و بنده حرف هایمان را زده ایم .

نقل قول:
آیا شما ختم نبوت پیامبر(ص) را قبول دارید؟

خیر . با دلایلی بنده ختم نبوت را قبول ندارم .

نقل قول:
آیا اگر پیامبر(ص) گناه کند، یا گاهی چیزی را فراموش کند، یا مخالف تعالیمش عمل کند، آیا در رویگردانی مردم نقش دارد یا خیر؟

اگر گناه کند بله . در مورد فراموشی خیر . مخالف تعالیم عمل کند بلی .

************

امیدوارم با دقت مطالعه کنید ، چون حقیقتا دیگه نمی تونم از این جور پستا بذارم .

از غلط های املایی یا بی دقتی های لفظی هم که تو پست اومده معذرت میخوام . نوشتن و تهییه این حجم مطالب ظرف یه روز برای من خیلی سخت بوده .

از صبر و شکیبایی خوانندگان محترم هم تشکر میکنم .

با تشکر از همه دوستان و شما کارشناس عزیز و گرامی . :Gol::Hedye:[/]

بسمه تعالی

سلام

از آغازکننده محترم تاپیک می‌توانم بپرسم چرا قصد دارد سوال را از طریق برون دینی مطرح کند در حالی که پیامبر را فرستاده خدا می‌داند؟ چرا عصمت ایشان را مورد تحقیق قرار نمی‌دهید؟ عصمت امری عقلی است و بدون استفاده از متن قرآن قابل اثبات. وقتی امری قطعی روشن شود دیگر آیا احتیاجی به تمسک به احتمالات موجود در روایات تاریخی وجود دارد؟ وقتی خورشید بتابد چه حاجت به شمع و چراغ؟

[="Verdana"][="Black"]

محبّ;638416 نوشت:
از آغازکننده محترم تاپیک می‌توانم بپرسم چرا قصد دارد سوال را از طریق برون دینی مطرح کند در حالی که پیامبر را فرستاده خدا می‌داند؟

سلام

بله خواهش میکنم .

به اعتقاد من رسیدن از جزئیات به کلیات معقول تر و بر واقعیت ها هم منطبق تره .

من حضرت محمد رو پیامبر میدونم ، اما نه ختم نبوتش رو قبول دارم ( با دلایلی که برای خودم دارم ) و نه قرآن موجود رو کل وحی میدونم ( بازم به دلایلی که خودم دارم ) .

محبّ;638416 نوشت:
عصمت امری عقلی است و بدون استفاده از متن قرآن قابل اثبات.

خیر من با شما موافق نیستم . اگرچه بحث من اینجا در مورد رد یا پذیرش عصمت نیست ، اما عصمت به نظر منطقی نیست .

محبّ;638416 نوشت:
وقتی امری قطعی روشن شود دیگر آیا احتیاجی به تمسک به احتمالات موجود در روایات تاریخی وجود دارد؟ وقتی خورشید بتابد چه حاجت به شمع و چراغ؟

در حدیث نوعی تقسیم بندی داریم به اسم تواتر اخبار و احادیث .

اونهایی که من نقل کردم ، در نفس خودشون معتبر و در کنار هم متوتر معنایی هستند . و لذا از اونها علم حاصل میشه .

محبّ;638416 نوشت:
وقتی خورشید بتابد چه حاجت به شمع و چراغ؟

دوست عزیز ، من مثالی میزنم تا شما و بقیه دوستان بهتر و بیشتر متوجه منظورم بشید :

فرض بفرمایید یکی از معتقدین به رژیم پهلوی ، کتابی از تاریخ این رژیم بنویسه . در اون کتاب حوادث رو از زبان درباریان رضاشاه و پسرش محمد رضا شاه نقل کنه ،

انصافا ، اگر تو این تاریخ فقط و فقط یه مطلب ( نه مثه بحث ما چندین مطلب با چندین سند ) بیاد که مخالف روح اصلی کتاب ( تعریف و تمجید هایی که از پهلوی میشه ) باشه ، آیا همین دیدی که الان نسبت به روایات مسلمانان دارید رو خواهید داشت ؟!

اگه تاریخ صدر اسلام رو بت پرستا مینوشتن ، من میگفتم اشکالی نداره ، اینا یه مشت دروغ هستند که به خاطر دشمنی با پیامبر بین مردم پیچیده شده . اگر این روایاتی که من آوردم مخالف عقیده مسلمانان امروزی نسبت به پیامبر هست ، پس مسلمانان گذشته که همین روایات رو درست و قابل قبول میدونستن دروغ گفتن . وقتی تو این مورد دروغ گفتن ، چه تضمینی هست که اسلام رو درست و حسابی و بدون دروغ به نسل بعد تحویل نداده باشند ؟! حتی همین اسلامی که شما بهش اعتقاد دارید .

یه خورده برای این جور بحثا باید انعطاف یا به قولی نرمش داشت . وگرنه قدم گذاشتن به اینجور بحث ها با تعصب یا قضاوت قبلی ، عملا هیچ نتیجه ای نمیده ...

:Gol::Gol::Gol:[/]

Dahim Darni;637519 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام

سلام و احترام خدمت dahim darni عزیز

در پاسخ به سوالات شما توجه به چند نکته ضروریست:

نکته اول:

در مورد روایت مثله کردن:

اولا: سخن آقای رسول جعفریان در ص52 با 58 تناقض نیست، انسان که به فاصله شش صفحه نمی آید تناقض بگوید، پس روشن می شود آنجا که به ابان بن عثمان و اصحاب اجماع بودن آن اشاره کرده است، ناظر به نقل احادیث اهل بیت(ع) است، ابان از غیر معصومین حدیث نقل نمی کند، لذا اگر انتساب روایتی به او درست باشد، روایت مقبول است، اما در ص58 ناظر به مغازی و مباحث تاریخی است که نقل کرده، در نقل تاریخ علاوه بر معصومین از غیر معصومین هم نقل کرده، اصلا این که انسان تاریخ را فقط بر سخن معصوم بنا کند اگر هم بشود، طبیعتا بسیار مختصر خواهد بود. پس سخن آقای جعفریان در خصوص مغازی ابان بن عثمان تفاوت می کند، همانطور که خودش هم در ص58 به تردید در پذیرش همه مطالب این کتاب اشاره نموده است.

ثانیا:
بر فرض پذیرش سند، قطعا تواتر مصطلحی که یقین آور صد در صد باشد از این چند روایت حاصل نمی شود، همان طور که آیت الله سبحانی در بحث تعداد لازم برای تواتر فرموده اند، باید به حدی باشد که احتمال خطا و کذب در آن داده نشود، و گاهی ممکن است به خاطر موضوع، و یا ناقلین، با 70 روایت هم انسان یقین پیدا نکند.(اصول الحدیث، آیت الله سبحانی، ص33)

ثالثا:
ببینید تمام عالمان شیعه ای که این روایت را نقل کرده‌اند به عصمت پیامبر(ص) به خاطر ادله قطعی و حُسن سیره آن حضرت معتقد هستند، منتهی صرف گفتن این جمله را در تعارض با عصمت و خصوصیات رفتاری آن حضرت(ص) نمی‌دانند، و در مقابل برخی مانند محققینی که نام بردم حتی گفتن این جمله را مخالف با جایگاه پیامبر(ص) می‌دانند، پس در عصمت، حُسن سیره و خصوصیات رفتاری عظیم پیامبر(ص) اختلافی نیست، و همچنین اختلافی نیست که اگر نقلی در تعارض با این ادله قطعی باشد یا به تأویل برده می شود یا کنار گذاشته می شود، چرا که هیچ نقلی یارای برابری و معارضت با حُسن سیره قطعی پیامبر(ص) را ندارد، پس اختلاف فقط در این است که این سخن(لامثلن) با آن سیره در تعارض هست یا نه، برخی معتقدند صرف گفتن این جمله تا زمانی که نهی الهی در کار نباشد، و یا به تحقق نینجامد با اخلاق پیامبر(ص) و عصمت ایشان تعارضی ندارد، اما برخی معتقدند حتی گفتن این جمله با جایگاه پیامبر(ص) سازگاری ندارد، که بنده نیز با گروه دوم موافق هستم. در هر صورت هر دو دسته قائل هستند با این روایت عصمت پیامبر(ص) زیر سوال نرفته و آن حضرت متصف به خشونت نمی شود.
باور کنید من هم مثل شما مغرض نیستم که بخواهم رو حرفی که از اول زده ام بایستم، هرگز، این دور از شئون منطقی و انسانی بحث کردن هست، اما این روایت را حقیقتا ناسازگار با روایات نقل شده از جایگاه حقیقی پیامبر(ص) و اهل بیت(ص) می دانم که یقینا به طور متواتر و با سند های قطعی نقل شده است، روایاتی که ناظر به شخصیت‌های است که حقیقت آنها پیش از آدم(ع) خلق شده‌ است، خزانه دار علم خدا هستند، تجلی تام اوصاف الهی در زمین هستند، و... نمیتوان پذیرفت که حتی چنین جمله ای را به زبان بیاورند، شما فقط روایات باب الحجه در اصول کافی را ببینید، که کم هم نیستند، ببینید این جایگاه با چنین سخنانی سازگاری دارد یا خیر؟ خب پیامبر(ص) به طریق اولی همین مقامات را داشته است. من معتقد این سخن همانطور که در برخی نقل‌ها هم آمده است، از زبان مردم بوده است، همان‌طور که خود تفسیر نمونه هم در پاورقی به آن اشاره کرده است.(ج11، ص458) ببینید نفرین کردن این قوم در جنگ احد نه منع عقلی داشت، و نه منع شرعی، اما پیامبر(ص) آن را نپذیرفت، خب عقل می گوید چنین شخصی که در احد نفرین نکرد، چطور می تواند با خشم گفته باشد: من 70 نفر از شما را قطعه قطعه می کنم!

نکته دوم:
از کجا میگویید که زنان شاعره مکه که محکوم به اعدام شدند فقط 20 سال پیش شعر می گفتند، و ا خروج پیامبر(ص) از مکه،برخلاف سایر مشرکین دست از دشمنی با پیامبر(ص) شستند و در زمان حکومت پیامبر(ص) در مدینه شعری نگفتند و در جنگ های بدر و احد و خندق و... مشرکین را علیه پیامبر(ص) تحریک و تهییج نمی کردند؟

نکته سوم:

بر فرض پذیرش سند دو روایت متعارض، راه جمع روایات این نیست که هر دو تا رو مطلقا بپذیریم، چرا که در این صورت مثلا همان روایتی که از صحیح مسلم و بخاری نقل کردم را باید در کنار سیره عظیم پیامبر(ص) بپذیریم و بگوییم پیامبر(ص) نعوذ بالله گاهی در مزبله ای ایستاده ادرار می کردند! بلکه طریق جمع این است که روایت مطلق را با مقید قید می زنیم و عام را با خاص؛ پس بر فرض پذیرش روایات، راه جمع این است:
مثلا یک دسته می گویند پیامبر در امور شخصی خشمگین نمی شده و اگر در امور دینی خشمگین می شد، هیچ چیزی خشم او را خاموش نمی کرد، و روایات دیگر از خشمگین شدن او گفته‌اند، خب طبیعتا راه جمع این است که خشم هایی که از پیامبر(ص) نقل شده شخصی نیستند، بلکه پای دین در میان بوده است، ولو به ظاهر انتساب به چشم بیاید، مثلا همان ناراحتی و خشم از شهادت حمزه، به خاطر عموی پیامبر(ص) بودنش نیست، بلکه به خاطر اسد الله، و اسد رسول بودنش است، که او را بعد از شهادتش به لقب سید الشهدا(ع) ملقب نمود،(آشنایی با تاریخ اسلام، علی میر شریفی، ص216) و الا پیامبر(ص) عموهای دیگری هم داشت که...
یا مثلا در مورد نفرین کردن آن حضرت دو دسته نقل وجود دارد، دسته اول روایاتی که می‌گویند: پیامبر(ص) هرگز نفرین نمی کردند مانند ماجرای زخمی شدن در جنگ احد که فرمودند: خدایا قوم من جاهل هستند، آنها را هدایت فرما، و دسته ای از روایات که نفرین پیامبر(ص) یا اهل بیت(ع) را نقل کرده اند، پس راه جمع این است که در جاهایی که پیامبر(ص) نفرین کرده‌اند، شخص مقابل جاهل نبوده است، بلکه عناد و لجاجت داشته است.
یا مثلا در مورد خشونت یک دسته از آیات و روایات از مأموریت پیامبر(ص) به عنوان رحمة للعالمین، انما بُعِثْت رحمة‌ً، و... گفته‌اند و دته دیگر از سخنانی چون: " من ماموریت به بریدن سرهایتان دارم" حرف زده اند، خب بر فرض پذیرش هر دو دسته از روایات از لحاظ سندی، راه جمع ااین می شود:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم‏» (فتح-29)
محمد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار قويدل و سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند.
بله با کافرانی که کفرشان ناشی از جهل نیست، بلکه خوی حقیقت جویی نداشته و دنبال لجاجت و عناد هستند باید شدید بود.

نکته چهارم:

در مورد شهادت آن مرد یهودی هم خودتان می دانید، اعتراف یک مخالف پیامبر(ص) به نفع او، با شهادت بر علیه او مساوی نیست، تعجب می کنم که خودتان قبلا هم به این موضوع اشاره کرده بودید، اما اینجا به بنده ایراد می گیرید!

نکته پنجم:

من اثبات فحش دادن پیامبر(ص) با ادله ای که ذکر کرده اید را به وجدان مخاطب می گذارم:
از طرفی ماجرای مرد یهودی و حدیث امام رضا(ع) و آیات و روایات نرم خویی و جایگاه فحش در اسلام، و یک طرف استدلال شما:

1- خواهش می کنم با نگاه منطقی به ماجرا نگاه کنید، بت پرستان گفته اند پیامبر(ص) به بت هایشان ناسزا گفته است، و در یک روایت به سنخ این ناسزا اشاره کرده‌اند(حصب جهنم) خب نهایت چیزی که با پذیرش سند این نقل ها اثبات می شود، ناسزاهایی از سنخ "حصب جهنم" هست که در یک روایت از مشرکین نقل شده است، اگر شما مرادتان از فحش و ناسزا این هست، ما هم ابایی از نسبت دادن آن به پیامبر(ص) نداریم، که مربوط به محور دوم این تاپیک می‌شود که آیا الفاظ قرانی نسزا محسوب می‌شوند یا خیر، اما اگر مراد شما از فحش چیزی بالاتر است، این مطلب اثبات می خواهد.

2- دلیل دوم شما این است که پیامبر(ص) هم در این خصوص از خودش دفاع نکرده است: خب وقتی فحش در نگاه مشرکین "حصب جهنم" باشد و آن را به پیامبر(ص) نسبت می‌دهند، پیامبر(ص) باید چه چیزی را نفی کرده و از خود دفاع کند؟! تهمتی در کار نبوده، پیامبر(ص) هنوز هم روی حرفش هست که آنها حصب جهنم هستند.

نکته ششم: ببینید ما دو نوع کار بد و قبیح داریم،برخی را عقل می تواند درک کند مانند: دزدی، خیانت، قتل انسان بی گناه،بد دهنی، بی ادبی، و... و یک نوع کارهای بد شرعی مانند: ترک نماز و روزه، و...؛ آیا اگر پیامبر(ص) مرتکب کارهای بد، چه عقلی، و چه شرعی شود در رویگردانی مردم تاثیر دارد یا خیر؟ خودتان هم فرمودید گناه موجب رویگردانی می شود. پس فرستادن چنین پیامبری از خداوند حکیمی که کار مخالف حکمت نمیکند سر نخواهد زد، چرا که از سویی با فرستادن پیامبر به دنبال جذب مردم است، و از طرفی با اوصافی که در درون این پیامبر وجود دارد مردم از او رویگردان می شوند! و این میشود نقض غرض خداوند از فرستادن پیامبر.

ممنونم از وقتی که برای تتبع در این خصوص می گذارید.

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;638736 نوشت:
اما در ص58 ناظر به مغازی و مباحث تاریخی است که نقل کرده، در نقل تاریخ علاوه بر معصومین از غیر معصومین هم نقل کرده،

سلام و عرض ادب

[SPOILER] آقای رسول جعفریان ، که شما به تحقیقات وی استناد و آنها را به عنوان یک سند ارائه کرده اید ، در کتاب سیره ص 53 به نقل از الفهرست شیخ طوسی نقل می کند که :

ما عرف من مصنفاته إلا كتابه الذي يجمع المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفاة و السقيفة و الردة. أخبرنا بهذه الكتب و هي كتاب .

آنچه شما باید بدانید اینست که کتاب ابان از چند بخش تشکیل شده است ، یکی از آنها المبتداء می باشد ، یکی دیگر المغازی .


درباره بخش اول ، یعنی بخش المبتداء ، جعفریان در کتاب خود ص 56 می نویسد : نخستین بخش کتاب ابان ، کتاب المبتدا بوده است . این نام برگرفته از " البدء والبدیء : الاول " به معنای اخبار اوائلیان یا پیشینیان است . مصداق خاص آن از اخبار پیشینیان ، اخبار انبیای الهی از زمان آدم ع به بعد است .

همو در ادامه و در ص 57 می نویسد : همانگونه که اشاره کردیم ، بخش نخست کتاب ابان نیز کتاب المبتدا نامیده می شده است .

و در نهایت می گوید : ابان بن عثمان بجلی کوفی این بخش ( یعنی بخش المبتدا ) را با استفاده از روایات امامان و منابع دیگر فراهم کرده بود، به همین دلیل به همه آنچه که نقل کرده نمی توان اعتماد کرد . [/SPOILER]

ببینید وی در صفحه 58 صریحا می گوید : کتاب ابان مستحکم است . از استحکام کتاب وی اعتبار مطالبش حاصل می وشد . و بنده با استناد به مطالب تفسیر قمی و اعلام الوری ثابت کردم که این نقل قول از معصوم است :

[SPOILER] جعفریان در کتاب سیره خود ص 53 می نویسد :

کتاب ابان بن عثمان در دست علی بن ابراهیم قمی بوده و مکرر از آن نقل کرده است .

همو در ص 55 می نویسد :

به حدس قریب به یقین باید گفت آنچه در روضه (کافی) و نیز تفسیر قمی آمده ، برگرفته از کتاب ابان است .

با مراجعه به کتاب تفسیر قمی ج 1 ص 122 و 123 همین روایت را می خوانیم :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا كَانُوا أَذِلَّةً وَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِنَّمَا نَزَلَ «لَقَدْ نَصَرَكُمْ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ ضُعَفَاءُ
». فَلَمَّا سَكَنَ الْقِتَالُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِسَعْدِ بْنِ الرَّبِيعِ فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا أَطْلُبُهُ فَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى مَوْضِعٍ- فَقَالَ اطْلُبْهُ هُنَاكَ فَإِنِّي قَدْ رَأَيْتُهُ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ- قَدْ شُرِّعَتْ حَوْلَهُ اثْنَا عَشَرَ رُمْحاً، قَالَ فَأَتَيْتُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ فَإِذَا هُوَ صَرِيعٌ بَيْنَ الْقَتْلَى، فَقُلْتُ يَا سَعْدُ، فَلَمْ يُجِبْنِي- ثُمَّ قُلْتُ يَا سَعْدُ فَلَمْ يُجِبْنِي- فَقُلْتُ يَا سَعْدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص‏قَدْ سَأَلَ عَنْكَ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَانْتَعَشَ كَمَا يَنْتَعِشُ الْفَرْخُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَحَيٌّ قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَيٌّ- وَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ رَأَى حَوْلَكَ اثْنَيْ عَشَرَ رُمْحاً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ طُعِنْتُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ طَعْنَةً كُلُّهَا- قَدْ جَأَفَتْنِي «1» أَبْلِغْ قَوْمِيَ الْأَنْصَارَ السَّلَامَ- وَ قُلْ لَهُمْ وَ اللَّهِ مَا لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عُذْرٌ- أَنْ تَشُوكَ رَسُولَ اللَّهِ شَوْكَةٌ وَ فِيكُمْ عَيْنٌ تَطْرِفُ، ثُمَّ تَنَفَّسَ فَخَرَجَ مِنْهُ مِثْلُ دَمِ الْجَزُورِ- وَ قَدْ كَانَ اخْتَفَى فِي جَوْفِهِ- وَ قَضَى نَحْبَهُ رَحِمَهُ اللَّهُ- ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ سَعْداً نَصَرَنَا حَيّاً وَ أَوْصَى بِنَا مَيِّتاً.ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَهُ عِلْمٌ بِعَمِّي حَمْزَةَ، فَقَالَ الْحَارِثُ بْنُ سُمَيَّةَ أَنَا أَعْرِفُ مَوْضِعَهُ- فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى حَمْزَةَ فَكَرِهَ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَيُخْبِرَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا عَلِيُّ اطْلُبْ عَمَّكَ فَجَاءَ عَلِيٌّ ع فَوَقَفَ عَلَى حَمْزَةَ فَكَرِهَ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ- فَلَمَّا رَأَى مَا فُعِلَ بِهِ بَكَى ثُمَّ قَالَ- وَ اللَّهِ مَا وَقَفْتُ مَوْقِفاً قَطُّ أَغْيَظَ عَلَيَّ مِنْ هَذَا الْمَكَانِ- لَئِنْ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْ قُرَيْشٍ لَأُمَثِّلَنَّ بِسَبْعِينَ رَجُلًا مِنْهُمْ، فَنَزَلَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ- وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ‏
» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلْ أَصْبِر .

همچنین در همان کتاب اعلام الوری می نویسد :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ زَرَقَهُ وَحْشِيٌّ فَوْقَ الثَّدْي‏ ... الخ .

همچنین در تفسیر عیاشی ج 2 ص 274 می خوانیم :

عن الحسين بن حمزة قال سمعت أبا عبد الله ع يقول لما رأى رسول الله ص ما صنع بحمزة بن عبد المطلب قال: اللهم لك الحمد و إليك المشتكى و أنت المستعان على ما أرى، ثم قال: لئن ظفرت لأمثلن و لأمثلن قال: فأنزل الله: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوبِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ» قال: فقال رسول الله ص: اصبر اصبر .

یعنی : وقتى رسول خدا (ص) ديد كه بر سر حمزة بن عبد المطلب چه آوردند گفت: خدايا حمد مخصوص تو است و شكايت هم بسوى تو است، و تويى ياور بر آنچه من مى‏بينم، آن گاه فرمود: اگر قدرت به دستم بيفتد و بر دشمن ظفر پيدا كنم مثله‏اش مى‏كنم و مثله مى‏كنم، و مثله مى‏كنم در اينجا بود كه اين آيه شريفه نازل شد:" وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ" رسول خدا (ص) عرض كرد: پروردگارا صبر مى‏كنم صبر مى‏كنم . ( ترجمه تفسیر المیزان )

این روایت را علامه طباطبائی در المیزان ج 12 ص 377 نقل می کند و بدون هیچ گونه خدشه ای آنرا به عنوان نقل مسلم می پذیرد .

ممکن است کسی بگوید علامه طباطبائی در علم حدیث تخصصی نداشته و ممکن است ایشان به تساهل به این روایت نگاه کرده باشد .

در پاسخ باید گفت : هرکس به تفسیر المیزان مراجعه کند ، به خوبی می فهمد که علامه طباطبائی در مواضع مختلف به نقد و بررسی روایات مختلف پرداخته است . پس اتهام تساهل به ایشان نادرست بوده و عدم خدشه علامه بر روایت خود حاکی از صحت آن در نزد وی می باشد .

علاوه بر علامه طباطبائی ، ملا محسن فیض کاشانی و نیز آیت الله مکارم شیرازی در تفاسیر خود ( صافی و الاصفی / تفسیر نمونه ) همین روایت را نقل نموده اند و بدون هیچ گونه ایرادی صحت آنرا پذیرفته اند . و فکر نمیکنم کسی در حال حاضر نسبت به احاطه آیت الله مکارم بر احادیث ، اخبار و روایات شک داشته باشد .
[/SPOILER]

به علاوه بنده این روایت را با 4 سند از ابن عباس آوردم ، با یک سند از ابوهریره که توسط آلوسی تصحیح شده بود ، با یک سند از جابر بن عبدالله ، با یک سند از ابی بن کعب ، با یک سند از قیس بن سعد

و مجموعا با 10 سند این لفظ را بنده به پنج صحابی ( با 8 سند ) و دو سند به معصوم شیعه رساندم . انصافا با این وضع جای شک و تردید باقی می ماند ؟!

آیا برای پذیرش دیگر روایات هم اینقدر سخت گیری انجام می شود ؟!

مسلم;638736 نوشت:
بر فرض پذیرش سند، قطعا تواتر مصطلحی که یقین آور صد در صد باشد از این چند روایت حاصل نمی شود، همان طور که آیت الله سبحانی در بحث تعداد لازم برای تواتر فرموده اند، باید به حدی باشد که احتمال خطا و کذب در آن داده نشود، و گاهی ممکن است به خاطر موضوع، و یا ناقلین، با 70 روایت هم انسان یقین پیدا نکند.(اصول الحدیث، آیت الله سبحانی، ص33)

[SPOILER] بنده خدمتتان مثال آوردم که اگر پنج نفر از خاندان و نزدیکان ابوسفیان شهادت علیه وی بدهند ( دقت کنید ، شهادت علیه وی ، نه فضیلت تراشی ) آیا شما شهادت آن پنج نفر را به عنوان یک مدرک قطعی قبول میکنید یا خیر ؟! اگر پاسختان بلی هست که مسلما پاسخ شما بلیست ، پس این حق را متقابلا به بنده نیز بدهید
[/SPOILER]

[SPOILER] اجتماع امام صادق ، ابن عباس ، جابر بن عبدالله ، ابوهریره ، قیس بن سعد و ابی بن کعب را بر هرکس ، شیعه یا سنی عرضه کنیم ، نمی تواند منکر قطعیت آن نقل شود . حال که شیعه و غیر شیعه ، دوست و دشمن علی ، مومن و غیر مومن ( که البته همگی از دید شما هستند ) این روایت را نقل کرده اند ، حضرتعالی به کدام دلیل آنرا قطعی الوقوع نمیدانید ؟!
[/SPOILER]

در این نقل ، شیعه و سنی مشترک هستند . قضاوت در این خصوص رو بر عهده خوانندگان میذاریم .

مسلم;638736 نوشت:
ببینید تمام عالمان شیعه ای که این روایت را نقل کرده‌اند به عصمت پیامبر(ص) به خاطر ادله قطعی و حُسن سیره آن حضرت معتقد هستند، منتهی صرف گفتن این جمله را در تعارض با عصمت و خصوصیات رفتاری آن حضرت(ص) نمی‌دانند، و در مقابل برخی مانند محققینی که نام بردم حتی گفتن این جمله را مخالف با جایگاه پیامبر(ص) می‌دانند، پس در عصمت، حُسن سیره و خصوصیات رفتاری عظیم پیامبر(ص) اختلافی نیست، و همچنین اختلافی نیست که اگر نقلی در تعارض با این ادله قطعی باشد یا به تأویل برده می شود یا کنار گذاشته می شود،

بله ، این یعنی عرضه تاریخ بر اعتقادات .

مسلم;638736 نوشت:
اختلاف فقط در این است که این سخن(لامثلن) با آن سیره در تعارض هست یا نه، برخی معتقدند صرف گفتن این جمله تا زمانی که نهی الهی در کار نباشد، و یا به تحقق نینجامد با اخلاق پیامبر(ص) و عصمت ایشان تعارضی ندارد، اما برخی معتقدند حتی گفتن این جمله با جایگاه پیامبر(ص) سازگاری ندارد، که بنده نیز با گروه دوم موافق هستم. در هر صورت هر دو دسته قائل هستند با این روایت عصمت پیامبر(ص) زیر سوال نرفته و آن حضرت متصف به خشونت نمی شود.

گروه اول چه گروهی هستند ؟!

جمهور اهل سنت ( جمهور مسلمین )

[SPOILER] اهل سنت :

در میان اهل سنت نیز بنده تنها به افرادی که تایید کرده اند این روایت توسط جمهور اهل سنت پذیرفته شده است ، اشاره می کنم ، دقت بفرمایید :

ابو العباس احمد بن محمد الحسنی ، صاحب تفسیر بحر المدید ، دانشمند قرن 13 ، و نیز ابوالقاسم محمد بن احمد الغرناطی داشنمند قرن هشتم در تفاسیر خود بحر المدید و التسهیل لعلوم التنزیل می نویسند :

قال الجمهور: أن الآية نزلت في شأن حمزة بن عبد المطلب، لما بَقَر المشركون بطنه يوم أحد، قال النبي صلى الله عليه وسلم: «لئن أظْفَرَنِي اللهُ بِهمْ لأُمَثِّلَنَّ بسِبْعِينَ منهم» . فنزلت الآية

قرطبی ، مفسر برجسته اهل سنت در این مورد مینوسید :

أطبق جمهور أهل التفسير أن هذه الآية مدنية، نزلت في شأن التمثيل بحمزة في يوم احد . ( تفسیر القرطبی ج 10 ص 201 )

شهاب الدین آلوسی نیز که از مفسرین مشهور و معاصر اهل سنت در این مورد می نویسد :

و إلى الأول ذهب جمهور المفسرين ...قال القرطبي: إنه مما أطبق عليه المفسرون ( روح المعانی ج 7 ص 490 )

امام فخر رازی نیز که از بزرگان تفسیر است و تفسیر وی منبعی برای مفسرین بعد از شیعه وسنی بوده ، در مفاتیح الغیب چنین می نویسد :

القول الأول: و هو الذي عليه العامة أن النبي صلّى اللّه عليه و سلم لما رأى حمزة و قد مثلوا به قال: «و اللّه لأمثلن بسبعين منهم مكانك» فنزل جبريل عليه السلام بخواتيم سورة النحل فكف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلم و أمسك عما أراد [/SPOILER]

و نیز ، جمهور مفسرین و محدثین شیعه :

[SPOILER] شیعیان :

از بین شیعیان و محققین کنونی ، همانطور که سابقا نیز عرض کردم افرادی همچون طبرسی در اعلام الوری ، ابن شهر آشوب در مناقب آل ابیطالب ، ملامحسن فیض کاشانی در تفاسیر صافی والاصفی ، علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ، مرتضی عاملی که خود محققی سرشناس در میان شیعیان است و کتابی تحت عنوان الصحیح من سیره النبی را نوشته و چنانچه از اسم کتاب بر می آید وی مطالب صحیح و معتبر از سیره پیامبر را در آن نقل کرده ، و نیز آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ::::

این روایت را نقل نموده اند و با استناد به آن ها ، آنرا به عنوان شان نزول آیه پذیرفته اند . به علاوه در کنار پذیرش روایت به عنوان شان نزول آیه 126 نحل ، متن روایت را نیز به عنوان یک خبر قطعی پذیرفته اند . [/SPOILER]

ما نمیتوانیم در یک مسئله همه گروه های اسلامی را هم نظر کنیم ، اگر چنین بود هرگز این همه اختلاف نظر پیش نمی آمد . پس ما در اینجا به آن چیزی استناد می کنیم که جمهور آنرا پذیرفته اند ( حال اینکه منافی عصمت نمی دانند بحثش جداست ، نتیجه ایست که آنها گرفته اند )

وقتی جمهور می پذیرد که این سخن از پیامبر صادر شده ، بنده به عنوان یک محقق میگویم :

این جمله ( قریش را قطعه قطعه میکنم ) ، به هر دادگاهی برود ، به هر منطقی عرضه شود ، فقط و فقط یک حکم میگیرد : خشونت در افکار . خشونت در کلام . حتی دادگاه الهی ( آیه 126 نحل ) هم حکم به نادرستی کلام پیامبر داده . که اگر کلام پیامبر درست می بود خداوند از لزوم تناسب بین عمل و مجازات سخن نمی گفت و آیه نمی فرستاد .

اما همین محقق اگر منصف باشد ، میگوید : فکر پیامبر ، کلام پیامبر اگرچه خشن و نادرست بود ، اما در مقابل این هم ارزشمند است که همین پیامبر قاتلین عمویش را ولو با اینکه خواسته قلبیش چیز دیگری بود ، بخشید . این هم ارزشمنده . :Gol:

مسلم;638736 نوشت:
من معتقد این سخن همانطور که در برخی نقل‌ها هم آمده است، از زبان مردم بوده است، همان‌طور که خود تفسیر نمونه هم در پاورقی به آن اشاره کرده است.(ج11، ص458)

قبلا راجع به این موضوع توضیح دادم :

[SPOILER] ایراد نخست : در برخی روایات آمده که مسلمانان به جای پیامبر چنین جمله ای گفته اند .

پاسخ : این ایراد به دو دلیل باعث رد روایت بنده نمی شود :

اول آنکه : روایتی که گفتن جمله را به پیامبر نسبت می دهد ، بسیار قویتر و معتبرتر و بلکه لفظا متواتر است . اگر بخواهیم بین این دو روایت یکی را برگزینیم ، همانطور که علمای بزرگ اسلام از شیعه و سنی ، دومی ( یعنی انتساب به پیامبر ) را برگزیده اند ، همین نقل را اختیار میکنیم .

دوم : اگر بخواهیم بین این دو روایت جمع ببندیم ، باید بگوییم که پیامبر و اصحاب ایشان ، مشترکا این را گفته اند و هیچ دلیلی بر استبعاد آن وجود ندارد .

و این مطلب را واحدی در اسباب نزول ج 1 ص 284 به زیبائی توضیح داده است ، دقت بفرمایید :

قال المفسرون: إن المسلمين لما رأوا ما فعل المشركون بقتلاهم يوم أحد من تَبْقِيرِ البُطُون و قطع المَذَاكِيرِ و المثلة السيئة، قالوا حين رأوا ذلك: لئن أظفرنا اللَّه عليهم لنزيدن على صنيعهم، و لنُمَثِّلنّ بهم مثلة لم يمثلها أحد من العرب بأحد قط، و لنفعلن و لنفعلن. و وقف رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم على عمه حمزة... أما و اللَّه لئن أظفرني اللَّه تعالى بهم لأمثلن بسبعين منهم مكانك. فأنزل اللَّه تعالى: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ فقال النبي صلى اللَّه عليه و سلم: بلى نصبر،

یعنی : مفسران گويند: مسلمانان چون رفتار مشركان را با شهيدان ملاحظه نمودند كه شكم دريده و آلت بريده به شكل زشتى مثله كرده بودند، گفتند اگر خدا ما را بر ايشان پيروزى دهد بالاتر از اينها خواهيم كرد و چنان مثله‏شان كنيم كه در عرب بى‏سابقه باشد و چنين و چنان مى‏كنيم. و پيغمبر بر سر جسد حمزه ايستاد ... گفت : به خدا اگر بر قاتلان تو ظفر يابم هفتاد تن از ايشان را به انتقام تو مثله كنم. و آيات بالا نازل شد و پيغمبر (ص) از تصميم خويش باز گشت و بابت سوگند كفاره داد.

همچنین در سیره ابن هشام ج 2 ص 118 می خوانیم :

رسول خدا صلى الله عليه و آله بجستجوى كشته حمزة براه افتاد تا اينكه او را در وسط درّه پيدا كرد و مشاهده نمود كه شكم و جگرش را دريده اند و گوش و بينى آن جناب را بريده و مثله كرده اند.
پيغمبر اسلام از ديدن آن منظره رقت بار شديدا متأثر شده فرمود: اگر بخاطر اندوه خواهرش صفيه، و ترس پيروى كردن ديگران از عمل من نبود او را بهمين حال ميگذاردم تا درندگان صحرا و پرندگان هوا جسد او را بخورند، و اگر روزى خداوند مرا بر قريش مسلط كند سى نفر از مردان ايشان را مثله ميكنم! مسلمانان نيز كه اندوه زياد رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشاهده كردند و سخنش را در باره قاتلين عموى بزرگوارش شنيدند بدنبال سخن آن حضرت گفتند: بخدا اگر ما را هم خداوند بر ايشان مسلط كرد كشتگانشانرا چنان مثله ميكنيم كه تا كنون كسى را در عرب آنچنان مثله نكرده باشند.

بنابراین تعارضی که فرمودید به این وسیله وبه سادگی حل می شود .
[/SPOILER]

مسلم;638736 نوشت:
ببینید نفرین کردن این قوم در جنگ احد نه منع عقلی داشت، و نه منع شرعی، اما پیامبر(ص) آن را نپذیرفت، خب عقل می گوید چنین شخصی که در احد نفرین نکرد، چطور می تواند با خشم گفته باشد: من 70 نفر از شما را قطعه قطعه می کنم!

بله ، اینکه پیامبر نفرین نکرده و به جای نفرین دعا برای هدایت کرده ، ارزشمنده :Gol:

اما ، همون نقلی که میگه پیامبر نفرین نکرده ، همون نقل میگه پیامبر با دیدن جسد عموش این حرف رو زد .

ببینید موضوع ساده ست ، پیامبر جسد تکه تکه شده عموش ، با شکم پاره ، دماغ و دهان بریده شده ، رو میبینه . این کم فاجعه ای نیست ، و چون من معتقدم پیامبر بشری بود که تنها بر او وحی می شد ، با دیدن این صحنه به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و لذا اون جملات رو گفته ، اما بعد وحی اومده که خیر ، چنین طرز فکری غلطه .

به هر حال حتی از دید جمهور هم نگاه کنیم ، این خبر رخ داده و این جمله گفته شده .

در این مورد من دیگه حرف خاصی ندارم . :Gol:

مسلم;638736 نوشت:
از کجا میگویید که زنان شاعره مکه که محکوم به اعدام شدند فقط 20 سال پیش شعر می گفتند، و ا خروج پیامبر(ص) از مکه،برخلاف سایر مشرکین دست از دشمنی با پیامبر(ص) شستند و در زمان حکومت پیامبر(ص) در مدینه شعری نگفتند و در جنگ های بدر و احد و خندق و... مشرکین را علیه پیامبر(ص) تحریک و تهییج نمی کردند؟

چون نقلی در تاریخ در این خصوص نیومده و اگر هم زنانی به جنگ ها اومدن اسامیشون تو تاریخ ذکر شده .

اما بر فرض اینها در جنگ های بدر و احد و خندق هم باعث شور انگیزی در بین دشمنان اسلام می شدن . قبول .

ببینید اگر ثابت بشه که همه دشمنان اسلام با اشعار این کنیزان به هیجان اومدن و اگر این زنان نبودن ، هرگز جنگی علیه اسلام رخ نمی داد ( ادعایی که هیچ گاه ثابت نمیشه ) ...

بازهم این جرم فوق العاده سنگین ، اگر قصد پیامبر عفو عمومی به دشمنان اسلام بود ، دیگه فرمان قتل اونها رو صادر نمیکرد .

اگر جرم اونها فقط دشمنی با اسلام بود ، مثل بقیه کسایی که با اسلام مستقیما و نه با شعر ، بلکه با شمشیر جنگیدن و عفو شدن ، عفو میشدن . اما حالا که نشدن نتیجه میگیریم ، تنها دشمنی با اسلام در کار نبوده . بلکه دلیل همانیست که گفتم .

*************

شما دیگه نظری راجع به فرمان قتل هند و وحشی ندارید ؟!

مسلم;638736 نوشت:
مثلا همان ناراحتی و خشم از شهادت حمزه، به خاطر عموی پیامبر(ص) بودنش نیست، بلکه به خاطر اسد الله، و اسد رسول بودنش است، که او را بعد از شهادتش به لقب سید الشهدا(ع) ملقب نمود،(آشنایی با تاریخ اسلام، علی میر شریفی، ص216) و الا پیامبر(ص) عموهای دیگری هم داشت که...

عرض کردم که در جنگ احد به جز حنله بن ابی عامر ،بقیه همگی مثله شدند . اگر خشم پیامبر به خاطر دین می بود ، باید با دیدن جسد هریک از انها نیز همین عکس العملی نشان می داد ، اما در روایاتی که خدمتتان عرض کردم ، پیامبر جویای جسد حمزه بود ، با آنکه جسد دیگر مسلمین بر روی زمین بود . پس مسئله ، مسئله دین نیست . واضح است که مسئله شخصی است ، و صدور فرمان قتل وحشی و هند ( مشارکین در این فاجعه ) این نظر را تایید می کند .

مسلم;638736 نوشت:
در مورد شهادت آن مرد یهودی هم خودتان می دانید، اعتراف یک مخالف پیامبر(ص) به نفع او، با شهادت بر علیه او مساوی نیست، تعجب می کنم که خودتان قبلا هم به این موضوع اشاره کرده بودید، اما اینجا به بنده ایراد می گیرید!

آن یهودی هنگامی این جملات رو گفت که مسلمان شده بود .

خب ما بحث تاریخی میکنیم ، یک یهودی مسلمان شده به نفع پیامبر شهادت می دهد ، شش مسلمان که یکی از آنها پسر عموی پیامبر و دیگری از اهل بیت اوست ( امام صادق ) بر علیه پیامبر شهادت می دهند . کدام را بپذیریم ؟!

مسلم;638736 نوشت:
خواهش می کنم با نگاه منطقی به ماجرا نگاه کنید، بت پرستان گفته اند پیامبر(ص) به بت هایشان ناسزا گفته است، و در یک روایت به سنخ این ناسزا اشاره کرده‌اند(حصب جهنم) خب نهایت چیزی که با پذیرش سند این نقل ها اثبات می شود، ناسزاهایی از سنخ "حصب جهنم" هست که در یک روایت از مشرکین نقل شده است، اگر شما مرادتان از فحش و ناسزا این هست، ما هم ابایی از نسبت دادن آن به پیامبر(ص) نداریم، که مربوط به محور دوم این تاپیک می‌شود که آیا الفاظ قرانی نسزا محسوب می‌شوند یا خیر، اما اگر مراد شما از فحش چیزی بالاتر است، این مطلب اثبات می خواهد.

بله ، یک نمونه از آن دشنام هایی که به بت های بت پرستان انجام شده ، همین عبارت است .

مسلم;638736 نوشت:
دلیل دوم شما این است که پیامبر(ص) هم در این خصوص از خودش دفاع نکرده است: خب وقتی فحش در نگاه مشرکین "حصب جهنم" باشد و آن را به پیامبر(ص9 نسبت می‌دهند، پیامبر(ص) باید چه چیزی را نفی کرده و از خود دفاع کند؟! تهمتی در کار نبوده، پیامبر(ص) هنوز هم روی حرفش هست که آنها حصب جهنم هستند.

یکی از آن اعتراضات دشنام دادن به بت هاست ، گمراه خواندن پدرانشان نیز از جمله اعتراضاتی بود که پیامبر باید جواب میداد .

ببینید شما می فرمایید عبارت حصب جهنم دشنام نیست و بنده می گویم هست . اگر امکانش باشد ، راجع به این قسمت بحث کنیم .

مسلم;638736 نوشت:
آیا اگر پیامبر(ص) مرتکب کارهای بد، چه عقلی، و چه شرعی شود در رویگردانی مردم تاثیر دارد یا خیر؟

اگر پیامبر کاری انجام دهد که مخالف وحی ای باشد که آورده است ، صد در صد باعث رویگردانی مردم خواهد شد .

نقل قول:
ممنونم از وقتی که برای تتبع در این خصوص می گذارید.

مسلم است که بحث کردن با مسلمی همچون شما ! برای بنده بسیار باعث افتخار است . زیرا باعث شد تا من بیشتر به خوندن و مطالعه کردن بپردازم .

ممنونم .:Gol:[/]

سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت دو بزرگوار ، جتاب darni و کارشناس عزیز تاپیک جناب مسلم.
عجب بحث زیبایی شده ، بحث هایی که باعث میشه آدم حداقلش یکم به اعتقاداتش شک کنه ، شکی که باعث بشه یا اعتقاد قوی تر بشه یا سراغ اعتقاد درست تر بریم و خلاصه اینکه هر اعتقادی رو با سند و مدرک قبول داشته باشیم.
یه انتقاد از کارشناس تاپیک دارم :
من به عنوان یه خواننده میخوام خدمتتون عرض کنم که اگر روزی به شما بگویند فلان جا پیامبر اشتباه کرده ایا شما میایند و میگین نه و به دلیل فلان هزارتا حدیث و روایت پیامبر مثلا هیچ وقت عصبانی نمیشده ، ایا این درسته؟ یعنی شما میگین اگر پیامبر 100 جا کار خوب کرده حتما بدون هیچ تردیدی و سند و مدرکی باید جای 101 ام هم کار خوب بکنه . توی اسلام به صورت عقلی ثابت میکنند پیامبر معصومه خوب حالا اگه تاریخ اومد گفت فلان جا اشتباه کرده شما میگی عقلی ثابت شده که معصومه پس تاریخ اشتباه میگه؟منم ممکنه عقلا یه درمانی به نظرم 100 درصد صحیح بیاد به مریضم درمان رو بدم اما بعد توی عمل میبینم اشتباه بوده ایا باید بگم چون عقلا این درمان خوبه پس حتی اگر توی عمل هم بد بود باید ادامه اش بدی و اجراش کنی!!!! عذر میخوام اما این طرز استدلال درست نیست . به قول یه بزرگی ما توی دنیای واقعیات زندگی میکنیم نه توی دنیای تءوری.

Dahim Darni;638780 نوشت:
سلام و عرض ادب

با سلام و احترام

فکر میکنم در مورد خشونت پیامبر(ص) دیگه هر دو حرف هامون رو زده ایم، و همانطور که از کلام شما هم پیداست، داره جواب ها دوباره تکرار میشه، فقط چند نکته جدید که در مطالبتون باید به اونها اشاره کنم:

Dahim Darni;638780 نوشت:
بله ، این یعنی عرضه تاریخ بر اعتقادات


خیر، این یعنی عرضه تاریخ احتمالی بر تاریخ یقینی که در شکل گیری اعتقادات هم نقش داشته است، مانند روایات بیان کننده جایگاه پیامبر(ص) و علم ایشان

Dahim Darni;638780 نوشت:
ما نمیتوانیم در یک مسئله همه گروه های اسلامی را هم نظر کنیم ، اگر چنین بود هرگز این همه اختلاف نظر پیش نمی آمد . پس ما در اینجا به آن چیزی استناد می کنیم که جمهور آنرا پذیرفته اند ( حال اینکه منافی عصمت نمی دانند بحثش جداست ، نتیجه ایست که آنها گرفته اند )

وقتی جمهور می پذیرد که این سخن از پیامبر صادر شده ، بنده به عنوان یک محقق میگویم :

این جمله ( قریش را قطعه قطعه میکنم ) ، به هر دادگاهی برود ، به هر منطقی عرضه شود ، فقط و فقط یک حکم میگیرد : خشونت در افکار . خشونت در کلام . حتی دادگاه الهی ( آیه 126 نحل ) هم حکم به نادرستی کلام پیامبر داده . که اگر کلام پیامبر درست می بود خداوند از لزوم تناسب بین عمل و مجازات سخن نمی گفت و آیه نمی فرستاد .

خیر، صحبت بر سر اصل اثبات چنین واقعیت تاریخی است، اگر یک یا چند نقل تاریخی با تاریخ مسلّم و ادله قطعی عصمت معارض باشد، در اصل تحقق آن، یا حداقل معنای اولیه آن شک می شود، حالا اگر پای عصمت هم نخواهیم بکشیم وسط، روایات متواتری که بیان کننده جایگاه علمی و معنوی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است، پس اینطور نیست که ناقلان این ماجرا در صورت متعارض دانستن آن، باز هم آن را بپذیرند تا نوبت به حکم دادگاه در این خصوص شود. همان طور که «ید الله» وقتی با ادله قطعی نمی تواند به معنای دست باشد، ولو در قرآن هم که باشد به قدرت معنا می شود.

Dahim Darni;638780 نوشت:
چون نقلی در تاریخ در این خصوص نیومده و اگر هم زنانی به جنگ ها اومدن اسامیشون تو تاریخ ذکر شده .
اما بر فرض اینها در جنگ های بدر و احد و خندق هم باعث شور انگیزی در بین دشمنان اسلام می شدن . قبول .
ببینید اگر ثابت بشه که همه دشمنان اسلام با اشعار این کنیزان به هیجان اومدن و اگر این زنان نبودن ، هرگز جنگی علیه اسلام رخ نمی داد ( ادعایی که هیچ گاه ثابت نمیشه ) ...
بازهم این جرم فوق العاده سنگین ، اگر قصد پیامبر عفو عمومی به دشمنان اسلام بود ، دیگه فرمان قتل اونها رو صادر نمیکرد .
اگر جرم اونها فقط دشمنی با اسلام بود ، مثل بقیه کسایی که با اسلام مستقیما و نه با شعر ، بلکه با شمشیر جنگیدن و عفو شدن ، عفو میشدن . اما حالا که نشدن نتیجه میگیریم ، تنها دشمنی با اسلام در کار نبوده . بلکه دلیل همانیست که گفتم .

در اینجا باز پای احتمالات را وسط کشیده اید،وقتی که در مکه اهل شعر دادن علیه پیامبر(ص) بوده اند، خروج آنها از این روند نیازمند دلیل است، نه ماندن آنها در این مسیر!
من قبلا هم به نقش شعر در میان عرب آن روز و این که از شمشیر برنده تر بوده است اشاره کرده ام لذا تکرار نمی کنم.

Dahim Darni;638780 نوشت:
شما دیگه نظری راجع به فرمان قتل هند و وحشی ندارید ؟!

به طور ضمنی به این مسئله اشاره کردم، این دو نفر ترویج کننده روندی غیر انسانی بودند، مثله کردن و خوردن جگر یک انسان و...؛ سایر مثله کنندگان اولا معلوم نبوده اند، و ثانیا این دو نفر را می توان در نقش یک مبدء، و مروج به شمار آورد.

Dahim Darni;638780 نوشت:
اگر پیامبر کاری انجام دهد که مخالف وحی ای باشد که آورده است ، صد در صد باعث رویگردانی مردم خواهد شد .

مخالف عقل چی؟ اگر کاری کند که شرع فعلا حرام نکرده اما عقل آن را زشت می داند؟ انجام چنین کاری موجب رویگردانی مردم می شود یا خیر؟

Dahim Darni;638780 نوشت:
یکی از آن اعتراضات دشنام دادن به بت هاست ، گمراه خواندن پدرانشان نیز از جمله اعتراضاتی بود که پیامبر باید جواب میداد .

خب بنده این را هم می پذیرم، پس ناسزای پیامبر(ص) این بوده که پدران مشرکین مانند خود آنها گمراه هستند، و مشرکین و بتها هیزم جهنم هستند. اگر مراد شما از ناسزا این هست ما در این حد مخالفتی نداشته و ا شما هم نظر هستیم، فقط اختلاف ما در این است که این می تواند مصداق فحش و یا ناسزا باشد یا خیر.

Dahim Darni;638780 نوشت:
ببینید شما می فرمایید عبارت حصب جهنم دشنام نیست و بنده می گویم هست . اگر امکانش باشد ، راجع به این قسمت بحث کنیم .

بنده هم موافق هستم که در بخش تاریخ و خشونت حرفهایمان را زده ایم، قضاوت با مخاطب، لذا طبق نظر شما وارد محور دوم بحث شویم که آیا این دو جمله نقل شده به عنوان ناسزا می تواند حقیقا ناسزا باشد یا خیر.

Dahim Darni;638780 نوشت:
مسلم است که بحث کردن با مسلمی همچون شما ! برای بنده بسیار باعث افتخار است . زیرا باعث شد تا من بیشتر به خوندن و مطالعه کردن بپردازم .

ممنونم

من نیز از لطف شما سپاسگزارم:Gol:

muiacir;638806 نوشت:
سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت دو بزرگوار ، جتاب darni و کارشناس عزیز تاپیک جناب مسلم.
عجب بحث زیبایی شده ، بحث هایی که باعث میشه آدم حداقلش یکم به اعتقاداتش شک کنه ، شکی که باعث بشه یا اعتقاد قوی تر بشه یا سراغ اعتقاد درست تر بریم و خلاصه اینکه هر اعتقادی رو با سند و مدرک قبول داشته باشیم.
یه انتقاد از کارشناس تاپیک دارم :
من به عنوان یه خواننده میخوام خدمتتون عرض کنم که اگر روزی به شما بگویند فلان جا پیامبر اشتباه کرده ایا شما میایند و میگین نه و به دلیل فلان هزارتا حدیث و روایت پیامبر مثلا هیچ وقت عصبانی نمیشده ، ایا این درسته؟ یعنی شما میگین اگر پیامبر 100 جا کار خوب کرده حتما بدون هیچ تردیدی و سند و مدرکی باید جای 101 ام هم کار خوب بکنه . توی اسلام به صورت عقلی ثابت میکنند پیامبر معصومه خوب حالا اگه تاریخ اومد گفت فلان جا اشتباه کرده شما میگی عقلی ثابت شده که معصومه پس تاریخ اشتباه میگه؟منم ممکنه عقلا یه درمانی به نظرم 100 درصد صحیح بیاد به مریضم درمان رو بدم اما بعد توی عمل میبینم اشتباه بوده ایا باید بگم چون عقلا این درمان خوبه پس حتی اگر توی عمل هم بد بود باید ادامه اش بدی و اجراش کنی!!!! عذر میخوام اما این طرز استدلال درست نیست . به قول یه بزرگی ما توی دنیای واقعیات زندگی میکنیم نه توی دنیای تءوری.

سلام جناب muiacir عزیز
خیر بنده نمی گویم که حتما جای 101 هم باید کار خوب کرده باشد. ببینید دو فضا را باید با هم تفکیک کنید، مطلب یه مقدار ظریف هست، ما در نگاه درون دینی عصمت را از طریق عقلی اثبات می کنیم، نه تاریخ، اما در نگاه برون دینی به تاریخ همین که اشتباه پیامبر(ص) قطعی و ثابت نشده باشد کفایت می کند، ما می گوییم وقتی کسی در 100 موضع کار خوب انجام داد و در موضع 101 گزارش مخالفی دریافت کردیم،نمی توانیم با ضرس قاطع بگوییم حتما اشتباه کرده است، بلکه ماجرا مشکوک می ماند. البته این در نگاه برون دینی است که کسی به عصمت پیامبر(ص) معتقد نیست و در مورد شخصیت ایشان تحقیق می کند.
اما در نگاه درون دینی که با ادله عصمت و روایات متواتر و فراوان جایگاه و مقام پیامبر(ص) را پذیرفت دیگر احتمال اشتباه در هیچ موضعی را نمی دهد.
بحث ما در این تاپیک نگاه برون دینی است، یعنی نمی خواهیم از طریق تاریخ عصمت پیامبر(ص) را اثبات کنیم، بلکه فقط به دنبال این هستیم که بگوییم اثبات صد در صدی رفتار اشتباه پیامبر(ص) امکان ندارد، ولو احتمالش باشد، چون ان وود احتمال در نگاه برون دینی مشکلی را ایجاد نمی کند.
پس ببینید من نمی خواهم در این تاپیک عصمت را با تاریخ اثبات کنم تا به بنده اشکال بگیرید، بلکه می خواهم بگویم ایرادات تاریخی یقینی نیستند، اما این که شما به تئوری عصمت اشکال وارد می کنید، بحث دیگری است که مجال خود را می طلبد، که البته این اواخر با جناب dahim darni یک مقدار در خصوص آن بحث کردیم، ضمنا تئوری تجربی و تئوری عقلی متفاوت است، اگر عقل صد در صد یک تئوری را پذیرفت، دقت کنید، عقل بدون اشتباه در صورت و ماده صد در صد مطلبی را پذیرفت امکان ندارد در عمل نتیجه مخالف دهد.

ممنونم:Gol:

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;638816 نوشت:
در اینجا باز پای احتمالات را وسط کشیده اید،وقتی که در مکه اهل شعر دادن علیه پیامبر(ص) بوده اند، خروج آنها از این روند نیازمند دلیل است، نه ماندن آنها در این مسیر!
من قبلا هم به نقش شعر در میان عرب آن روز و این که از شمشیر برنده تر بوده است اشاره کرده ام لذا تکرار نمی کنم.

سلام مجدد

آیا مدرکی هست که ثابت کند در روز فتح مکه ، کنیزان آوازه خواندند و مردم را تحریک کردند تا بجنگند ؟!!

اگر هست بیان بفرمایید ، وگرنه مردانی که در مکه بودند با دیدن آن صحنه در خانه هایشان مانده بودند ، چه رسد به کنیزان .

پس اگر در آن روز کاری نکردند ، مشمول حکم مقابله با فتنه گران نمی شوند . مگر آنکه بگویید به خاطر فتنه های گذشته شان بخشیده نشدند و ممکن بود دوباره دست به فتنه بزنند . بنده نیز می گویم : جنگجویان با اسلام نیز میتوانستند همین تمایلاتی پنهانی داشته باشند . اما اینها عفو شدند و آنها نشدند !!

مسلم;638816 نوشت:
خیر، صحبت بر سر اصل اثبات چنین واقعیت تاریخی است، اگر یک یا چند نقل تاریخی با تاریخ مسلّم و ادله قطعی عصمت معارض باشد، در اصل تحقق آن، یا حداقل معنای اولیه آن شک می شود، حالا اگر پای عصمت هم نخواهیم بکشیم وسط، روایات متواتری که بیان کننده جایگاه علمی و معنوی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است،

اصل این واقعه تاریخی که اثبات شده هست ، تایید عموم مسلمین نیز وجود دارد .

آنها که این واقعه را نمی پذیرند ، تنها و تنها با دلیل عصمت به موضوع نگاه میکنند و این همان عرضه تاریخ بر اعتقادات است . وگرنه این روایت همه شرایط لازم برای یک خبر قطعی را دارد . تنها یک معارض دارد و آن هم عصمت پیامبر با دیدگاهی که شیعه از عصمت دارد .

مسلم;638816 نوشت:
عرضه تاریخ احتمالی بر تاریخ یقینی که در شکل گیری اعتقادات هم نقش داشته است، مانند روایات بیان کننده جایگاه پیامبر(ص) و علم ایشان

دقت بفرمایید : در بحث ما تنها در صورتی میگوییم خبر مثله کرد قریش احتمالی در برابر تاریخ یقینی است که روایات متواتری وجود داشته باشد که بگوید پیامبر بعد از دیدن جنازه حمزه ، تنها برای او دعای رحمت کرد و بعد وی را به خاک سپرد .

لیکن در این ماجرا نقل متواتری متعارض با نقل بنده نیست . پس آنچه باقی می ماند در دایره عصمت قرار می گیرد .

مسلم;638816 نوشت:
به طور ضمنی به این مسئله اشاره کردم، این دو نفر ترویج کننده روندی غیر انسانی بودند، مثله کردن و خوردن جگر یک انسان و...؛ سایر مثله کنندگان اولا معلوم نبوده اند، و ثانیا این دو نفر را می توان در نقش یک مبدء، و مروج به شمار آورد.

خیر ، این توجیهی بیش نیست .

به علاوه این مروجین بر عمل خود باقی نماندند ، و تنها در همان جنگ هند به انتقام خون عزیزانش حمزه را مثله کرد و پیامبر هم به انتقام خون حمزه ، فرمان قتل و وحشی را صادر کرد .

مسلم;638816 نوشت:
مخالف عقل چی؟ اگر کاری کند که شرع فعلا حرام نکرده اما عقل آن را زشت می داند؟ انجام چنین کاری موجب رویگردانی مردم می شود یا خیر؟

بر اساس کدام عقل ؟! عقل اعراب 1400 سال پیش ؟! یا عقل امرزوی ؟!

مسلم;638816 نوشت:
خب بنده این را هم می پذیرم، پس ناسزای پیامبر(ص) این بوده که پدران مشرکین مانند خود آنها گمراه هستند، و مشرکین و بتها هیزم جهنم هستند. اگر مراد شما از ناسزا این هست ما در این حد مخالفتی نداشته و ا شما هم نظر هستیم، فقط اختلاف ما در این است که این می تواند مصداق فحش و یا ناسزا باشد یا خیر.

بسیار عالی .

خب من هم همینو میخوام . هر وقت صلاح دونستید راجع به این موارد بحث میکنیم .

مسلم;638816 نوشت:
من نیز از لطف شما سپاسگزارم

متشکر و ممنون .:Gol::Gol:[/]

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام

Dahim Darni;638450 نوشت:
به اعتقاد من رسیدن از جزئیات به کلیات معقول تر و بر واقعیت ها هم منطبق تره .

بستگی داره در چه موردی باشه. در مسائل اعتقادی از کل به جزء باید حرکت کرد. در علم، هنر، اقتصاد و... هم همینطوره. اول تئوری‌های کلی، سبک‌ها و... آنگاه نتایج و فروعات. در هرصورت مختارید اما اگر کسی واقعاً در پی حقیقته از راه مستقیم به سمت اون حرکت می‌کنه.

Dahim Darni;638450 نوشت:
من حضرت محمد رو پیامبر میدونم ، اما نه ختم نبوتش رو قبول دارم ( با دلایلی که برای خودم دارم ) و نه قرآن موجود رو کل وحی میدونم ( بازم به دلایلی که خودم دارم ) .
خیر من با شما موافق نیستم . اگرچه بحث من اینجا در مورد رد یا پذیرش عصمت نیست ، اما عصمت به نظر منطقی نیست .

همونطور که عرض شد تحقیق در این مسائل کلی باید مقدم بر مسائل جزئی باشه. وگرنه عمر کفاف بررسی تمام جزئیات رو نخواهد داد!
درمورد عصمت هم با کارشناس محترم بحث رو ادامه بدید. اما بطور خلاصه، این سوال رو نزد خود جواب بدید که آیا خداوند توانایی ندارد آینه‌ای تمام‌نما از خود در میان خلائق قرار دهد؟

Dahim Darni;638450 نوشت:
در حدیث نوعی تقسیم بندی داریم به اسم تواتر اخبار و احادیث .

اونهایی که من نقل کردم ، در نفس خودشون معتبر و در کنار هم متوتر معنایی هستند . و لذا از اونها علم حاصل میشه .

دوست عزیز ، من مثالی میزنم تا شما و بقیه دوستان بهتر و بیشتر متوجه منظورم بشید :

فرض بفرمایید یکی از معتقدین به رژیم پهلوی ، کتابی از تاریخ این رژیم بنویسه . در اون کتاب حوادث رو از زبان درباریان رضاشاه و پسرش محمد رضا شاه نقل کنه ،

انصافا ، اگر تو این تاریخ فقط و فقط یه مطلب ( نه مثه بحث ما چندین مطلب با چندین سند ) بیاد که مخالف روح اصلی کتاب ( تعریف و تمجید هایی که از پهلوی میشه ) باشه ، آیا همین دیدی که الان نسبت به روایات مسلمانان دارید رو خواهید داشت ؟!

در مورد بررسی صحت روایات مسلمانان علومی چون حدیث و درایه و رجال و... به همین منظور پدید آمده‌اند و این گونه مو را از ماست بیرون کشیدن در روایات تاریخی، شاید بتوان گفت منحصر به مسلمین باشد.

Dahim Darni;638450 نوشت:
اگر این روایاتی که من آوردم مخالف عقیده مسلمانان امروزی نسبت به پیامبر هست ، پس مسلمانان گذشته که همین روایات رو درست و قابل قبول میدونستن دروغ گفتن . وقتی تو این مورد دروغ گفتن ، چه تضمینی هست که اسلام رو درست و حسابی و بدون دروغ به نسل بعد تحویل نداده باشند ؟! حتی همین اسلامی که شما بهش اعتقاد دارید .

همونطور که عرض شد هر روایتی که در کتب مسلمین آمده باشد الزاما قابل پذیرش نیست و باید بررسی شود. در ضمن مسلمان داریم چون عمار و ابوذر و سلمان و مسلمان داریم چون معاویه و عبیدالله و مروان. این که بگوییم چون تاریخ را مسلمین نوشته‌اند پس هر خطا و سوئی به پیامبر(ص) نسبت دادند حتما درست بوده و حتما چیزکی بوده.. اشتباه است. اگر صحیح باشد باید بتوان توضیح داد که چرا عده‌ای از همین مسلمین قصد ترور پیامبرشان را داشتند؟ چرا بعضی از همین مسلمین بخاطر صلح حدیبیه به پیامبرشان گستاخی کردند؟ و بعد از رویت آن همه آیات، با وقاحت به پیامبرشان گفتند تو واقعا فرستاده خدا هستی؟ چرا برخی از همین مسلمین در محضر پیامبر به ایشان تهمت هذیان‌گویی زدند. چرا سالها منع حدیث پیامبرشان کردند؟ چرا خلاف آیه صریح قرآن عمل کردند؟ چگونه خلیفه مسلمین! می‌سراید فلا خبر جاء و لا وحي نزل.....
در ضمن اسلام ما از طریق ائمه هدی (علیهم صلوات الله) به ما منتقل شده. چون عدل قرآن و همراه آنند و افتراق ناپذیر از آن.

وقتی روایت موثق هست که پیامبر هیچگاه برای امر شخصی خشمگین نشد ولی برای امر دین چنان برافروخته شده که کسی را نمی‌شناخت.. و شما متاسفانه باور نمی‌کنید. خوب است روایات معتبر درباره کوروش را بیان بفرمایید تا بفهمیم چگونه چنین نتیجه‌گیری کرده‌اید:

Dahim Darni;638327 نوشت:
خیر ، خیر ، هرگز ، هرگز ...

هیچگاه این صحبت رو نفرما ... خیر هرگز ، اصلا و ابدا .

منطق مرگ فرستادن برای دیگران ، اصلا در قاموس شخصیتی کوروش کبیر نمیگنجه .

لطفا افکار خودتون رو به شخصیت های بزرگ و تاریخی نسبت ندید .


Dahim Darni;638327 نوشت:
قطعا اصلا هیچ شکی در این نیست . تاریخ به ما گفته که کوروش کبیر قبل از دین ، مذهب و نژاد هرکس به انسانیت اون فرد نگاه میکرد ( کاری که خیلیا نکردن )

همونطور که در مقابل ظلم به یهودیان سکوت نکرد ، در مقابل این فجایعی که گفتید هم هیچ وقت سکوت نمیکرد ...

اما شعار ندادن به معنای سکوت کردن یا لال مونی گرفتن نیست . ( که ای کاش اینطور حرف نمیزدید ، اونهم راجع به کسی که به بزرگیش اعتقاد دارید )

کوروش کبیر منطقی تر از اون بود که چنین حرف هایی بزنه

بنده قصد بحث با شما دوست گرامی را ندارم فقط غرض این بود که بیان شود راه کشف حقیقت چگونه است و همینطور اینکه برای ایمان، عقل و دل باید همزمان بکار گرفته شود آن هم بدون وهم و بدون بغض.

ان‌شاءالله موفق باشید در درک حقیقت

[="Verdana"][="Black"]

محبّ;639024 نوشت:
بستگی داره در چه موردی باشه. در مسائل اعتقادی از کل به جزء باید حرکت کرد. در علم، هنر، اقتصاد و... هم همینطوره. اول تئوری‌های کلی، سبک‌ها و... آنگاه نتایج و فروعات. در هرصورت مختارید اما اگر کسی واقعاً در پی حقیقته از راه مستقیم به سمت اون حرکت می‌کنه.

سلام

خیر ، نباید با عصمت پیامبر به تاریخ نگاه کرد ، تاریخ نباید بر اعتقادات عرضه شود .

محبّ;639024 نوشت:
همونطور که عرض شد تحقیق در این مسائل کلی باید مقدم بر مسائل جزئی باشه. وگرنه عمر کفاف بررسی تمام جزئیات رو نخواهد داد!

خیلی بحث ساده ست ، من به دنبال مثال های نقضی هستم که تاریخ مخالف سیر عمومی شخصیت پیامبر نقل کرده ، اگر با دیده محدود و بسته عصمت به اونها نگاه کنیم ، همگی بی دلیل رد میشن .

محبّ;639024 نوشت:
آیا خداوند توانایی ندارد آینه‌ای تمام‌نما از خود در میان خلائق قرار دهد؟

توانایی و امکان و لزوم انجام با هم فرق دارند ، چرا خدا باید چنین کاری بکنه ؟! که چی ؟! من هم این آینه تمام نما رو میخوام عینی ببینم . خدا توانایی شو داره ؟!

محبّ;639024 نوشت:
در مورد بررسی صحت روایات مسلمانان علومی چون حدیث و درایه و رجال و... به همین منظور پدید آمده‌اند و این گونه مو را از ماست بیرون کشیدن در روایات تاریخی، شاید بتوان گفت منحصر به مسلمین باشد.

ناقل روایات تاریخی مسلمین هستند و اتفاقا آنانکه عمده تاریخ را نوشته اند افرادی هستند که در دستگاه علم رجال ضعیف و متروک الحدیث اند ، اما اینها جز در مواردی محدود که بحث مذهبی و فرقه ای مطرح است ، مورد انتقاد قرار نمیگیرند ، زیرا مسلمانی که تاریخ زندگی پیامبرش را نقل میکند ، وی را در برابر دشمنانش تنها نمیگذارد !:ok:

محبّ;639024 نوشت:
همونطور که عرض شد هر روایتی که در کتب مسلمین آمده باشد الزاما قابل پذیرش نیست و باید بررسی شود.

پیش از عرض شما ، بنده تمام این بررسی ها رو انجام دادم . شما میتونید همین صفحه قبل رو ببینید . دیگه قضاوت بر عهده خودتون . :Gol:

محبّ;639024 نوشت:
در ضمن مسلمان داریم چون عمار و ابوذر و سلمان و مسلمان داریم چون معاویه و عبیدالله و مروان. این که بگوییم چون تاریخ را مسلمین نوشته‌اند پس هر خطا و سوئی به پیامبر(ص) نسبت دادند حتما درست بوده و حتما چیزکی بوده.. اشتباه است.

اگر پست ها را مطالعه کرده باشید ( که چنین انجام نداده اید ) ، بنده از پسر عموی پیامبر ابن عباس ، جابر بن عبدالله انصاری و قیس بن سعدی که والی علی بن ابیطالب بوده ، و در صفین و نهروان با وی بوده و نیز از جعفر صادق ، روایت کرده ام . شما بر چه مبنایی پای معاویه و عبیدا لله را وسط میکشید ؟!

محبّ;639024 نوشت:
اگر صحیح باشد باید بتوان توضیح داد که چرا عده‌ای از همین مسلمین قصد ترور پیامبرشان را داشتند؟

ب فرض صحت این نقل ، بررسی آن بر عهده خود مسلمین است . به بنده مربوط نیست . من کار خودم رو انجام میدم .

محبّ;639024 نوشت:
در ضمن اسلام ما از طریق ائمه هدی (علیهم صلوات الله) به ما منتقل شده. چون عدل قرآن و همراه آنند و افتراق ناپذیر از آن.

طرف بحث من فقط اقلیت شیعه نیست ، بحث من بحثی اسلامیه ، همه مذاهب رو در بر میگیره .

به علاوه من اول این روایت رو از همین معصومین عدل قرآن آوردم .

محبّ;639024 نوشت:
وقتی روایت موثق هست که پیامبر هیچگاه برای امر شخصی خشمگین نشد ولی برای امر دین چنان برافروخته شده که کسی را نمی‌شناخت.. و شما متاسفانه باور نمی‌کنید.

من اون چیزی رو باور میکنم که از سلف این امت تا خلف این امت همه و همه نقل کردن و پذیرفتن . حالا اینکه تو دنیای معاصر این طور روایات باعث شده تا بعضی محققین صورت مسئله رو پاک کنند ، این دیگه متاسفانه قابل باور نیست .

هزار بار کسی بگه من خوبم ، یه عمل بد کافیه تا حرف و شعارشو بر باد بده . دوست عزیز ، عمل هر کس ناقض حرفش هست ، اما حرف هیچ کس ناقض عملش نیست !

محبّ;639024 نوشت:
خوب است روایات معتبر درباره کوروش را بیان بفرمایید تا بفهمیم چگونه چنین نتیجه‌گیری کرده‌اید:

این کجا و آن کجا ؟!!

کوروش کبیر ربطی به بحث ما نداره ، اما همون مقداری که تاریخ از کوروش نقل کرده ، برای این نتیجه گیری کافیه . شما اگر میتونید نقضشو بیان بفرمایید .

محبّ;639024 نوشت:
بنده قصد بحث با شما دوست گرامی را ندارم فقط غرض این بود که بیان شود راه کشف حقیقت چگونه است و همینطور اینکه برای ایمان، عقل و دل باید همزمان بکار گرفته شود آن هم بدون وهم و بدون بغض.

و البته بدون تعصب و داروی زودهنگام ...

:Gol::Gol:[/]

با سلام و احترام

Dahim Darni;638829 نوشت:
آیا مدرکی هست که ثابت کند در روز فتح مکه ، کنیزان آوازه خواندند و مردم را تحریک کردند تا بجنگند ؟!!

ببینید لزومی ندارد در روز فتح مکه آواز خوانده باشند، بلکه وقتی در گذشته تاثیر گذار باشند، احتمال این هست که بعد از زائل شدن خوف ناشی از ورود سپاه به مکه، باز به توطئه علیه پیامبر(ص) و اسلام برگردند.
این یک روند کاملا منطقی است، اعتماد به انسانی که سابقه توطئه و تحریک و تهییج دارد، بدون اینکه تغییری در روند زندگی او مشاهده شود معقول نیست. فکر نمیکنم ابهامی در این خصوص باشد.

Dahim Darni;638829 نوشت:
بنده نیز می گویم : جنگجویان با اسلام نیز میتوانستند همین تمایلاتی پنهانی داشته باشند . اما اینها عفو شدند و آنها نشدند

همان طور که قبلا هم اشاره کردم، شما شعر آن زمان را با شعر در امروز می سنجید، در حالی که در آن زمان نقش شعر به عنوان ابزار رسانه به مراتب بیشتر از نقش شمشیر بود، و ثانیا بسیاری از جنگجویان که احتمال توطئه آنان می رفت مانند عکرمه و صفوان و... هم به اعدام محکوم شدند، ابوسفیان هم اگر ایمان نیاورده بود، قطعا محکوم به اعدام می بود.

Dahim Darni;638829 نوشت:
تنها یک معارض دارد و آن هم عصمت پیامبر با دیدگاهی که شیعه از عصمت دارد

اگر با عصمت پیامبر(ص) تعارض قطعی می داشت، یقینا امثال طبرسی و آیت الله مکارم و... در صدد توجیه یا تأویل، و یا بررسی سندی بر آمده و آن را نمی پذیرفتند، لذا از نگاه ناقلان و پذیرندگان این نقل، صرف گفتن چنین جمله ای با عصمت تعارض ندارد، اگرچه باز هم می گویم قطعیتی در پذیرش آن از کلام انها فهمیده نمی شود، بلکه مانند نقل های متعدد تاریخی دیگر است.

Dahim Darni;638829 نوشت:
دقت بفرمایید : در بحث ما تنها در صورتی میگوییم خبر مثله کرد قریش احتمالی در برابر تاریخ یقینی است که روایات متواتری وجود داشته باشد که بگوید پیامبر بعد از دیدن جنازه حمزه ، تنها برای او دعای رحمت کرد و بعد وی را به خاک سپرد .

خیر، تعارض حتما نباید ناظر به همان جریان باشد، بلکه از نقل های تواتر ناظر به سایر موضع گیری های پیامبر(ص) در مواقع دیگر می توان گفت که این سخن از پیامبر(ص) نباشد، و آن حضرت(ص) که کوهی از رحمت و صبر بوده اند، چنین جمله ای را بر زبان نمی آورند، حداقل نمی توان احتمال داد؟ یعنی واقعا می شود قسم حضرت عباس(ع) خورد که این جمله «لامثلن» از دو لب پیامبر(ص) خارج شده است؟

Dahim Darni;638829 نوشت:
بر اساس کدام عقل ؟! عقل اعراب 1400 سال پیش ؟! یا عقل امرزوی ؟!

منظور عقل حقیقی و واقعی است؛ شما که به نسبی گرایی در اخلاق معتقد نیستید؟! ثانیا: پیامبر(ص) که فقط برای مردم همان زمان نیامده است، بلکه آیندگان هم رفتار او را در نظر دارند، حال آیا اگر پیامبری اهل فحش دادن یا دزدی یا خیانت باشد در رویگردانی مردم تاثیر دارد یا خیر؟


Dahim Darni;638829 نوشت:
بسیار عالی .

خب من هم همینو میخوام . هر وقت صلاح دونستید راجع به این موارد بحث میکنیم



انصافا و وجدانا اگر کسی به کسی بگوید: "شما و پدرانتان که چوب وسنگ می پرستید گمراه هستید و شما و بت هایی که می پرستید سرانجامتان این خواهد بود که هیزم جهنم خواهید بود" به آنها فحش داده است؟

ممنونم

:Gol:

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;639208 نوشت:
ببینید لزومی ندارد در روز فتح مکه آواز خوانده باشند، بلکه وقتی در گذشته تاثیر گذار باشند، [="#FF0000"]احتمال[/] این هست که بعد از زائل شدن خوف ناشی از ورود سپاه به مکه، باز به توطئه علیه پیامبر(ص) و اسلام برگردند.
این یک روند کاملا منطقی است، اعتماد به انسانی که سابقه توطئه و تحریک و تهییج دارد، بدون اینکه تغییری در روند زندگی او مشاهده شود معقول نیست. فکر نمیکنم ابهامی در این خصوص باشد.

سلام

شما توی این مدت همش به من ایراد میگرفتید که چرا بر اساس احتمال حرف میزنم ، اونوقت خودتون هم از احتمال میگید .

ببینید این احتمال منتفیه . ابن هشام وضعیت مکه در اون لحظه رو اینچنین توصیف میکنه :

هند دختر عتبة كه همسر ابو سفيان بود برخاست و سبيلهاى او را در دست گرفت و فرياد زد:
اين (مردى كه چون) خيك بى خاصيت (است او) را بكشيد، زشت باد روى چنين خبر آورى.
ابو سفيان گفت: واى بر شما اين زن شما را نفريبد كه شما طاقت مقاومت با اين سپاهى كه مى آيد نداريد پس هر كس داخل خانه من شود در امان است.
مردم گفتند: خدايت بكشد، آخر خانه تو گنجايش همه ما را ندارد.
گفت: هر كس هم كه در خانه خودش برود و در را بروى خود ببندد در امان است، و هر كس نيز كه بمسجد برود ايمن است.
مردم كه اين سخن را شنيدند بسوى خانه هاى خود و برخى هم بسوى مسجد براه افتادند. ( سیره ابن هشام ج 2 ص 369 )

در چنین وضعیتی که مردان به خانه ها می روند و پناه میگیرند ، در چنین وضعیتی که بزرگ مکه ( ابوسفیان ) دستور به تسلیم شدن میدهد ، احتمال ندارد که کنیزان بخواهند تحریک کنند .

مسلم;639208 نوشت:
این یک روند کاملا منطقی است، اعتماد به انسانی که سابقه توطئه و تحریک و تهییج دارد، بدون اینکه تغییری در روند زندگی او مشاهده شود معقول نیست. فکر نمیکنم ابهامی در این خصوص باشد.

بله ، اما آن تغییر حاصل شده بود . آن کنیزان به آوازه خوانی نپرداختند ، اشعار حماسی نگفتند ، که اگر می گفتند ، تاریخ آنرا نقل میکرد . چون تاریخ جزئی ترین ها را نقل کرده ، اما به دلیل وضعیت آن زمان مکه ، تسلیم شدن رئیس مکه و نیز عدم نقل تاریخ ، احتمال موجود از بین می رود .

مسلم;639208 نوشت:
همان طور که قبلا هم اشاره کردم، شما شعر آن زمان را با شعر در امروز می سنجید، در حالی که در آن زمان نقش شعر به عنوان ابزار رسانه به مراتب بیشتر از نقش شمشیر بود، و ثانیا بسیاری از جنگجویان که احتمال توطئه آنان می رفت مانند عکرمه و صفوان و... هم به اعدام محکوم شدند، ابوسفیان هم اگر ایمان نیاورده بود، قطعا محکوم به اعدام می بود.

هر چه بوده ، پیامبر وعده عفو عمومی داده ، به علاوه از میان آن همه زنانی که در جنگ احد شروع به شعر و تشویق کردند ، پیامبر فقط با چهار زن کار داشت ، سه تای آنها در مکه شعر خوانده اند ، یکی هم که قاتل عمویش بود .

مسلم;639208 نوشت:
بسیاری از جنگجویان که احتمال توطئه آنان می رفت مانند عکرمه و صفوان و... هم به اعدام محکوم شدند، ابوسفیان هم اگر ایمان نیاورده بود، قطعا محکوم به اعدام می بود.

خیر ، خود شما فرمودید که این افراد دست به شمشیر بردند و به همین دلیل کشته شدند .

مسلم;639208 نوشت:
اگر با عصمت پیامبر(ص) تعارض قطعی می داشت، یقینا امثال طبرسی و آیت الله مکارم و... در صدد توجیه یا تأویل، و یا بررسی سندی بر آمده و آن را نمی پذیرفتند، لذا از نگاه ناقلان و پذیرندگان این نقل، صرف گفتن چنین جمله ای با عصمت تعارض ندارد،

دلیل ندارد بنده تفسیر آنها را قبول کنم ، برای بنده همین کافیست که آنها این را پذیرفته اند .

شما که با اهل سنت بحث میکنید ، آیا توجیه و تفسیر آنها از روایات را می پذیرید که بنده اینجا مثل شما عمل کنم ؟!

مسلم;639208 نوشت:
اگرچه باز هم می گویم قطعیتی در پذیرش آن از کلام انها فهمیده نمی شود، بلکه مانند نقل های متعدد تاریخی دیگر است.

این افراد اگر مخالف این واقعه بودند ، یا آنرا نقل نمیکدند ، یا با دلایلی آنرا رد می کردند ، نقل و عدم رد این افراد نشان از پذیرش آن دارد .

مسلم;639208 نوشت:
خیر، تعارض حتما نباید ناظر به همان جریان باشد، بلکه از نقل های تواتر ناظر به سایر موضع گیری های پیامبر(ص) در مواقع دیگر می توان گفت که این سخن از پیامبر(ص) نباشد، و آن حضرت(ص) که کوهی از رحمت و صبر بوده اند، چنین جمله ای را بر زبان نمی آورند، حداقل نمی توان احتمال داد؟

گفته شما یعنی عصمت . پیامبر کوه صبر بوده ( قبول ) اما این باعث نمی شود ایشان در مواردی صبر خود را از دست ندهد ( چون انسان است )

ما داریم بحث تاریخی انجام میدهیم ، در این مکان و در این زمان چه نقل هایی وجود دارد ؟! آیا نقل ها معارض اند ؟! کدام قویتر و کدام ضعیف تر است ؟! آیا امکان جمع هست ؟! آیا خود تاریخ از جمع آنها سخن گفته ؟!

چون بحث ما راجع به یک انسان است ، در همان مکان و همان زمان بررسی میکنیم . مواضع انسان ها در موارد مختلف متفاوت است . زمانی می توان گفت : پیامبر صد جا خوب بود ، در صد و یک جا هم خوب است ، که برای جای 101 ام ، نقلی نداشته باشیم ، در ان صورت میگوییم احتمالا پیامبر در جای 101 ام هم خوب بوده . اما وقتی چنین نقل های قوی و محکمی وجود دارد ، دیگر به احتمالات التفات نمی شود .

مسلم;639208 نوشت:
منظور عقل حقیقی و واقعی است؛ شما که به نسبی گرایی در اخلاق معتقد نیستید؟!

اتفاقا برعکس . عربی که بر پاشنه پایش بول میکرده ، در اطراف شهر دنبال خرابه ای برای قضای حاجت بوده ، چنین عربی با دیدن پیامبری که سر پا بول میکند ، تعجب نمیکند ، تاثیری هم در اعتقادش به پیامبر به وجود نمی آید .

وقتی آن اعراب اهل فحش دادن به بت ها بوده اند ، دشنام دادن پیامبر از دریچه عقل آنها نه تنها عملی مخالف آنها نیست و باعث رویگردانی نمی شود ، بلکه به منزله تایید کارشان هم هست .

مسلم;639208 نوشت:
پیامبر(ص) که فقط برای مردم همان زمان نیامده است، بلکه آیندگان هم رفتار او را در نظر دارند، حال آیا اگر پیامبری اهل فحش دادن یا دزدی یا خیانت باشد در رویگردانی مردم تاثیر دارد یا خیر؟

من پیامبر را با همان وضعیتی که داشته و با همان فرهنگی که در ان بوده بررسی میکنم . در فرهنگی که پیامبر در آن بوده سیستم چند همسری رواج داشته ، هنوز هم در عربستان به دلایل ژنتیکی ، شهوت مردان و زنان بالاست . مسلم است که اگر من بخواهم با دید خودم به پیامبر نگاه کنم وی را فردی زن باره می بینم ( البته نظر من در مورد تعداد همسران پیامبر چندان مساعد نیست ) ولی به هر حال غرض این بود که بگویم باید هر کس را با توجه به موقعیتی که دارد بررسی کرد .

مسلم;639208 نوشت:
انصافا و وجدانا اگر کسی به کسی بگوید: "شما و پدرانتان که چوب وسنگ می پرستید گمراه هستید و شما و بت هایی که می پرستید سرانجامتان این خواهد بود که هیزم جهنم خواهید بود" به آنها فحش داده است؟

فحش که حتما نباید با الفاظ صریح به کار برود ، شما فحش را همان میدانید ؟!

ناسزا و فحاشی را از حد گذشتن در بدی ترجمه کرده اند . فحش الزاما باعث اهانت می شود .

من قبلا هم گفتم ، شما هماهنگ کنید ، بنده تاپیکی با همین درون مایه ایجاد کنم . اگر کسی اهانت را نفهمید ، من کیبوردم را آویزان میکنم !!!

با تشکر .[/]

اللهم صل عل محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام

Dahim Darni;639047 نوشت:
خیلی بحث ساده ست ، من به دنبال مثال های نقضی هستم که تاریخ مخالف سیر عمومی شخصیت پیامبر نقل کرده

می‌توانم بپرسم هدفتان چیست از این "دنبال مثال نقض" بودن؟

Dahim Darni;639047 نوشت:
توانایی و امکان و لزوم انجام با هم فرق دارند ، چرا خدا باید چنین کاری بکنه ؟! که چی ؟! من هم این آینه تمام نما رو میخوام عینی ببینم . خدا توانایی شو داره ؟!

مثالی میزنم جهت تفهیم بهتر. فرض کنید یک کارخانه محصولاتی تولید می‌کند. مسئولان کارخانه محصولات را حسب کیفیت و ارزش درجه‌بندی کرده اعلام می‌کنند. برخی از محصولات در بالاترین درجه و برخی درجات پایین‌تر را دارند. هرچند مثال از جهات دیگر قابل تشبیه نیست اما از این نظر تشبیه پذیر است که : خداوند نیز مخلوقاتش مراتبی از حیث ارزش و کرامت دارند برخی در بالاترین مرتبه و برخی مراتب پایین‌تر. کارخانه و تولیدکنندگانِ آن نقص علم و قدرت دارند لذا نمی‌توانند بگویند «بهترین محصول» ما الزاماً بهترین محصولیست که امکان داشت تولید شود؛ اما خداوند متعال متصف به علم و قدرت مطلق است لذا «برترین مخلوقات او» الزاماً برترین مخلوقاتی هستند که امکان داشت خلق شوند. بنابراین آن «برترین مخلوقات» نماینده «تمامی صفات» خداوند هستند. بالاتر از آن، بلکه هیچ تفاوتی با او ندارند الا اینکه مخلوق او هستند و فقیر الیه و هرچه دارند از او دارند.
در مورد عصمت به جهت خارج از موضوع بودن دیگر بحثی نمی‌کنم اگر مایل بودید تاپیکی جداگانه ایجاد نمایید تا بررسی شود.

Dahim Darni;639047 نوشت:
زیرا مسلمانی که تاریخ زندگی پیامبرش را نقل میکند ، وی را در برابر دشمنانش تنها نمیگذارد !

عجبا می‌گویید در برابر دشمن تنهایش نمی‌گذارند؟! اگر خود برخی از آنان دشمن باشند چه؟ :

محبّ;639024 نوشت:
چرا عده‌ای از همین مسلمین قصد ترور پیامبرشان را داشتند؟ چرا بعضی از همین مسلمین بخاطر صلح حدیبیه به پیامبرشان گستاخی کردند؟ و بعد از رویت آن همه آیات، با وقاحت به پیامبرشان گفتند تو واقعا فرستاده خدا هستی؟ چرا برخی از همین مسلمین در محضر پیامبر به ایشان تهمت هذیان‌گویی زدند. چرا سالها منع حدیث پیامبرشان کردند؟ چرا خلاف آیه صریح قرآن عمل کردند؟ چگونه خلیفه مسلمین! می‌سراید فلا خبر جاء و لا وحي نزل.....

Dahim Darni;639047 نوشت:
اگر پست ها را مطالعه کرده باشید ( که چنین انجام نداده اید ) ، بنده از پسر عموی پیامبر ابن عباس ، جابر بن عبدالله انصاری و قیس بن سعدی که والی علی بن ابیطالب بوده ، و در صفین و نهروان با وی بوده و نیز از جعفر صادق ، روایت کرده ام .

بررسی روایات تاریخی که منحصر در بررسی راوی نیست دوست عزیز!

Dahim Darni;639047 نوشت:
این کجا و آن کجا ؟!!

کوروش کبیر ربطی به بحث ما نداره ، اما همون مقداری که تاریخ از کوروش نقل کرده ، برای این نتیجه گیری کافیه . شما اگر میتونید نقضشو بیان بفرمایید .

عجیبه با ریزنگری که دارید منظورم را متوجه نشدید
عرض کردیم که روایت معتبر هست که پيامبر در طول عمرش به خاطر مسائل شخصي غضبناک نشد . اگر حضرت غضبناک مي شد غضبش براي خدا بود انتقام مي گرفت انتقامش براي خدا بود. (دقت کنید که این عمل پیامبر بود نه حرفش. هرچند اگر پیامبری ایشان را قبول دارید باید بدانید که برای اعتماد مردم، عدم وجود تناقض بین حرف و عمل پیامبر الزامی است.)
بحث در این بود که امثال روایات فوق که معتبرند را ان قلت می‌آورید اما به کوروش که میرسد این گونه موضع میگیرید:

Dahim Darni;638327 نوشت:
خیر ، خیر ، هرگز ، هرگز ...

هیچگاه این صحبت رو نفرما ... خیر هرگز ، اصلا و ابدا .

منطق مرگ فرستادن برای دیگران ، اصلا در قاموس شخصیتی کوروش کبیر نمیگنجه .

لطفا افکار خودتون رو به شخصیت های بزرگ و تاریخی نسبت ندید .


Dahim Darni;638339 نوشت:
قطعا اصلا هیچ شکی در این نیست . تاریخ به ما گفته که کوروش کبیر قبل از دین ، مذهب و نژاد هرکس به انسانیت اون فرد نگاه میکرد ( کاری که خیلیا نکردن )

همونطور که در مقابل ظلم به یهودیان سکوت نکرد ، در مقابل این فجایعی که گفتید هم هیچ وقت سکوت نمیکرد ...

اما شعار ندادن به معنای سکوت کردن یا لال مونی گرفتن نیست . ( که ای کاش اینطور حرف نمیزدید ، اونهم راجع به کسی که به بزرگیش اعتقاد دارید )

کوروش کبیر منطقی تر از اون بود که چنین حرف هایی بزنه


می‍شود بفرمایید چرا نوبت به کوروش که میرسد: "هرگز اصلا و ابدا"؟!
قاموس شخصیتی کوروش کبیر را از کجا متوجه شدید؟
تمام منابع تاریخی مربوط به زمان کوروش را مطالعه کرده اید که "هیچ شکی" در مورد او ندارید و مطلق صحبت می‌کنید؟
آیا اصلا منابع تاریخی مربوطه اطلاعات کافی برای شناخت شخصیت او را دارند؟
نقل‌های کتزیاس راجع به کوروش را می‌دانید؟
چون بحث خارج از موضوع است پیشنهاد می‌کنم تاپیک زیر را ملاحظه بفرمایید :
http://www.askdin.com/thread17284.html

آنگاه عجب است که وقتی ما می‌گوییم طبق روایات فراوان و سیاق رفتاری و شخصیتی پیامبر(ص)، فحش دادن را نمی‌توان به ایشان نسبت داد نمی‌پذیرید! این چیزی جز رویکرد یک بام و دو هواست؟

در انتها حتی اگر بپذیریم که پیامبر اکرم(ص) گفتند لامثلن بسبعین من قریش... اما چون وقتی فرمان الهی رسید از تصمیمشان منصرف شدند، باز همین امر بیانگر کمالی برای حضرتش است. چراکه فرمود:
«کمال دلیری آن است که کسـی خشـمگین شود و خشـمش شـّدت گیرد و چهره اش سـرخ شود و موهـایش بلرزد، اّمـا بر خشم خود چیره گردد.»

ان‌شاءالله موفق باشید در انصاف و درک حقیقت

Dahim Darni;639234 نوشت:
سلام

شما توی این مدت همش به من ایراد میگرفتید که چرا براساس احتمال حرف میزنم ، اونوقت خودتون هم از احتمال میگید .

با سلام و احترام
ببینید من بارها اشاره کرده ام،
یه نکته ظریفی هست که نباید مورد غفلت قرار بگیره، ما که نمی خواهیم با تاریخ عصمت را اثبات کنیم که لازم باشدمطالب تاریخی که میگوییم حتی جزئیاتش صد در صد اثبات شده و قطعی باشد، ما عصمت رااز طریق دیگر اثبات می کنیم لذا اگر تاریخ قطعی (در جزئیات) اصلا به ما نرسد هم مشکلیایجاد نمی کند، اما مطلبی که شما می فرمایید در حد یک شبهه علیه عصمت است،لذا ازجانب شما باید یقینی باشد، و معارض با عصمت هم باشد تا بتواند شبهه ای علیه عصمت قلمداد شود، اما برای ما که عصمت را از غیر تاریخ اثبات نموده ایم، احتمالی بودننقل های معارض، کار را تمام می کند.

Dahim Darni;639234 نوشت:
در چنین وضعیتی که مردان بهخانه ها می روند و پناه میگیرند ، در چنین وضعیتی که بزرگ مکه ( ابوسفیان ) دستوربه تسلیم شدن میدهد ، احتمال ندارد که کنیزان بخواهند تحریک کنند.

Dahim Darni;639234 نوشت:
بله ، اما آن تغییر حاصل شدهبود . آن کنیزان به آوازه خوانی نپرداختند ، اشعار حماسی نگفتند ، که اگر می گفتند، تاریخ آنرا نقل میکرد . چون تاریخ جزئی ترین ها را نقل کرده ، اما به دلیل وضعیتآن زمان مکه ، تسلیم شدن رئیس مکه و نیز عدم نقل تاریخ ، احتمال موجود از بین میرود .

به نظرم باز دقت نکردید، بنده گفتم که اگر چه به خاطر ابهت و هراسی که سپاه اسلام در دل مردم مکه انداخت کسی جز چندین نفر مخالفت نکردند، اما این نهایت سادگی است که انسان هایی با سابقه توطئه و دشمنی که به خاطر رعب و وحشت فعلا ابزار یا شمشیر خویش را انداخته اند، بی خطر دانشته و گذشته آنها را نادیده بگیریم، طبیعتا سکوت آنها همان طور که خودتان فرمودید از بابت ترس و وحشت است، نه تسلیم شدن، و روشن است که این ترس و وحشت با گذشت مدتی افول خواهد کرد، و همین ها تاوقتی از گذشته و رویه سابق خود دست نکشیده اند دشمنان بالقوه ای محسوب خواهند شد که خطرشان جدی است. اگر شما سیره پیامبر(ص) را نگاه کنید هرگز از یک سوراخ دو بارگزیده نشده است، اسیری که برای دومین بار اسیر می شد، هرگز بخشیده نمی شد، یا طوایفی که عهد می شکستند هرگز به آنها اعتماد مجدد نمی شد، مانند شکسته شدن پیمان توسط یهودیان مدینه، یا پیمان شکنی مشرکین بعد از صلح حدیبیه که به فتح مکه منجر شد و... این سیره کاملا معقول است.
ببینید شما نباید گذشت را با حماقت خلط کنید، اینکه انسان بعد از فتح یک منطقه و اعلام عفو عمومی گمان کند دیگر همه خوب شده اند و خطری احساس نمی شود حماقت است، نه رحمت، اما پیامبر(ص) میان رحمت و هوشیاری جمع نمود، حقیقتا حُسن سیره اشان در فتح مکه خدشه ناپذیر است.

Dahim Darni;639234 نوشت:
خیر ، خود شما فرمودید که اینافراد دست به شمشیر بردند و به همین دلیل کشته شدند .

خب خود این نشان دهنده شناخت پیامبر(ص) از اینها بوده است، چرا که حکم اعدام اینها قبل از این که دست به شمشیر ببرند صادر شده بود، و این به روشنی گواه خطری است که از ناحیه ایشان احساس می شده است.

Dahim Darni;639234 نوشت:
دلیل ندارد بنده تفسیر آنهارا قبول کنم ، برای بنده همین کافیست که آنها این را پذیرفته اند.

منظور بنده این است که آنها این را معارض با عصمت نمیدانند، همان طور که شفاها از برخی بزرگان سوال کرده ام، لذا باز بحث احتمالات وسطمی آید که اصلا آیا صرف گفتن چنین جمله ای با عصمت تعارض دارد یا خیر، از نگاه اینبزرگان، تعارضی با عصمت ندارد.

Dahim Darni;639234 نوشت:
این افراد اگر مخالف این واقعه بودند ، یا آنرا نقل نمیکدند ، یا با دلایلی آنرا رد می کردند ، نقل و عدم رد این افراد نشان از پذیرش آن دارد .


بله نشان از پذیرش است، اما اولا به عنوان خبر واحد یا نهایتا مستفیضه، یا خبر متواتر قطعی؟ فکر نمیکنم احدی از آنها قال به تواتر و یقین صد در صدی بودن این نقل باشد، و ثانیا همانطور که عرض کردم دراین که گفتن چنین جمله ای با عصمت ناسازگاری داشته باشد حرف و حدیث وجود دارد.

Dahim Darni;639234 نوشت:
ما داریم بحث تاریخی انجاممیدهیم ، در این مکان و در این زمان چه نقل هایی وجود دارد ؟! آیا نقل ها معارضاند ؟! کدام قویتر و کدام ضعیف تر است ؟! آیا امکان جمع هست ؟! آیا خود تاریخ ازجمع آنها سخن گفته ؟!

چون بحث ما راجع به یک انسان است ، در همان مکان و همانزمان بررسی میکنیم . مواضع انسان ها در موارد مختلف متفاوت است . زمانی می توانگفت : پیامبر صد جا خوب بود ، در صد و یک جا هم خوب است ، که برای جای 101 ام ،نقلی نداشته باشیم ، در ان صورت میگوییم احتمالا پیامبر در جای 101 ام هم خوب بوده. اما وقتی چنین نقل های قوی و محکمی وجود دارد ، دیگر به احتمالات التفات نمی شود.

در بسیاری از موارد معارض هستند، که در پست های پیشین بهچگونگی جمع بین آنها اشاره کردم، خیر این که می گویید فقط در همان زمان و مکانبررسی می کنیم راهکار درستی نیست، شما در امور روزمره خودتان هم اگر از یک نفری کههمواره از او تعریف شنیده اید، مذمتی در یک موضع خاص بشنوید، سریع به طورناخودآگاه با سایر مواضع مقایسه کرده و می گویید: بعید می دانم فلانی چنین کاریکرده باشد.
ثانیا: اوصافی که در مورد پیامبر(ص) از زبان ائمه(ع)روایت شده است، مطلق است و از خصوصیات دائمی پیامبر(ص) نام برده شده است، مانندروایتی که از امام رضا(ع) نقل کردم:

«کانَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آلهفَخْما مُفَخَّما... یَتَـکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ فَصْلاً لا فُضولَ فیهِ ولا تَقصیرَ. دمثا، لَیْسَ بِالجافى و لا بِالْمَهینِ تَعظُمُ عِنْدَهُ النِّعْمَةُو اِنْ دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیْرَ اَنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَواقا و لایَمدَحُهُ و لا تُغضِبُهُ الدُّنْیا و ما کانَ لَها، فَاِذا تُعوطىَ الحَقّ لَمیَعْرِفهُ اَحَدٌ، و لَم یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى ءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ...» (عیوناخبار الرضا(ع)، ج1، ص317)

رسول اکرم صلى الله علیه و آله (در نظرها) با شکوه و بزرگوار بودند... سخنانىکوتاه، جامع و بى چون و چرا مى گفتند بدون کم و زیاد، نرم خو و مهربان بودند، درحق کسى ظلم نمى کردند، کسى را خوار نمى شمردند، نعمت را اگر چه کم بود، بزرگ مىدانستند و چیزى از آن را نکوهش نمى کردند، از مزه غذا نه بد مى گفتند و نه تعریفمى کردند، دنیا و آنچه به آن مرتبط است ایشان را خشمگین نمى ساخت و هرگاه حقى ضایعمى شد، احدى را ملاحظه نمى کردند و چیزى باعث رفع خشمشان نمى شد، تا آن که حق راحاکم سازند.

Dahim Darni;639234 نوشت:
اتفاقا برعکس . عربی که بر پاشنه پایش بول میکرده ، در اطراف شهر دنبال خرابه ای برای قضای حاجت بوده ، چنین عربی با دیدن پیامبری که سر پا بول میکند ، تعجب نمیکند ، تاثیری هم در اعتقادش به پیامبر به وجود نمی آید .
وقتی آن اعراب اهل فحش دادن به بت ها بوده اند ، دشنام دادن پیامبر از دریچه عقل آنها نه تنها عملی مخالف آنها نیست و باعث رویگردانی نمی شود ، بلکه به منزله تایید کارشان هم هست

نظر شما در این خصوص برایم خیلی تعجب آور بود! خودتان هم میدانید این سخن منطقی نیست، اولا مگر پیامبر(ص) می آید تا همراه مردم شود و تمام رفتارهای آنها را امضاء کند؟! شما به چنین پیامبری که به جای اینکه عرب را به تبعیت خود فراخواند، خودش از فرهنگ آنها که آن را بد نمی دانند تبعیت کند، معتقد هستید؟ آیا وظیفه پیامبر(ص) این است که مطابق با آنچه که مردم بد یا خوب می دانند رفتار کند، نه آنچه که حقیقتا خوب یا بد است؟! پیامبر برای تغییر رفتار مردم می آید یا همراهی با مردم؟
شما واقعا چنین شخصی را لایق پیروی می دانید؟ من هرگز از پیامبری که ایستاده و در میان مردم ادرار کرده و اهل فحش و بددهنی باشد تبعیت نمی کنم.
ثانیا مگر پیامبر فقط برای عرب مبعوث شده بود؟ نامه های آن حضرت(ص) به ایران و مصر و روم و...
ثالثا: پیامبر مگر فقط برای آن زمان مبعوث شده بود؟ امروز یک شخصی که در خصوص اسلام تحقیق می کند، به نظر شما به دینی و پیامبری که در خرابه ها ایستاده ادرار میکرده و دهانش به فحش و ... باز می شده، ایمان می آورد؟
خواهش می کنم قدری بیشتر تأمل بفرمایید. چطور می توان گفت که پیامبر(ص) به آنها فحش می داده و آنها هم چون خودشان اهل فحش دادن بوده اند این را تایید کار خود می پنداشته اند لذا موجب تنفر و رویگردانی آنها از پیامبر نمی شده است! شما را به حضرت عباس(ع) اگر من این حرف را به شما می زدم چطور با بنده برخورد می کردید؟
فحش و بددهنی در هیچ فرهنگی پذیرفته شده نیست، هر کسی که خودش هم فحش می دهد دوست ندارد دیگران به او فحش بدهند، این طور نیست که چون مشرکین خودشان فحش می دادند، از فحش شنیدن هم خوششان بیاید و موجب رویگردانی آنها نشود، روایاتی هم که تا به حال روی آنها پافشاری می کردید که مشرکین به خاطر دشنام دادن پیامبر(ص) به بت ها نزد ابوطالب شکایت برده اند گویای این است که از دشنام و فحش خوششان نمی آمده و آن را کار زشتی می پنداشته اند.


Dahim Darni;639234 نوشت:
من پیامبر را با همان وضعیتی که داشته و با همان فرهنگی که در ان بوده بررسی میکنم . در فرهنگی که پیامبر در آن بوده سیستم چند همسری رواج داشته ، هنوز هم در عربستان به دلایل ژنتیکی ، شهوت مردان و زنان بالاست . مسلم است که اگر من بخواهم با دید خودم به پیامبر نگاه کنم وی را فردی زن باره می بینم ( البته نظر من در مورد تعداد همسران پیامبر چندان مساعد نیست ) ولی به هر حال غرض این بود که بگویم باید هر کس را با توجه به موقعیتی که دارد بررسی کرد


این بحث خارج از موضوع است، اما اجمالا بدانید اگر پیامبر(ص) دنبال این امور بود همان ابتدا پیشنهاد مشرکین را می پذیرفت که گفتند تو را امیر خود می کنیم، بهترین دخترانمان را به تو می دهیم و... اما دست از سخنانت بردار، و او فرمود: اگر خورشید را در دست راستم، و ماه را در دست چپم قرار دهند دست از رسالتم بر نخواهم داشت.


Dahim Darni;639234 نوشت:
فحش که حتما نباید با الفاظ صریح به کار برود ، شما فحش را همان میدانید ؟!

ناسزا و فحاشی را از حد گذشتن در بدی ترجمه کرده اند . فحش الزاما باعث اهانت می شود .

من قبلا هم گفتم ، شما هماهنگ کنید ، بنده تاپیکی با همین درون مایه ایجاد کنم . اگر کسی اهانت را نفهمید ، من کیبوردم را آویزان میکنم !!!

منظورتان را نفهمیدم، مگر پشت این الفاظ، فحش و ناسزایی وجود دارد که می گویید فحش و ناسزا نباید حتما صریح باشد، شما این دو جمله پیامبر(ص) را برای بنده معنا کنید ببینم چه فحشی در وراء آن وجود دارد.
به نظر شما پرستش سنگ و چوب گمراهی نیست؟ هر کسی این کار را انجام دهد گمراه است، چه پسر باشد، و چه پدر.
و این که قیامت خداوند کسانی را که شرک ورزیده اند را هیزم جهنم قرار خواهد داد، خب همه این ها واقعیت است.
من به شخصه اگر واقعا ببینم مخاطب در فضای علمی و با استدلال به دنبال اثبات چنین چیزی در خصوص اعتقادات من هست آن را توهین نمی دانم، لذا در خصوص پیشنهاد شما برای ایجاد تاپیک حرفی ندارم،(البته موافقت مدیر لازم است) ولی اگر بخواهید صحبت میکنم که چنین تاپیکی با چنین درون مایه ای ایجاد کنید، فقط به شرط این که بتوانید با دلیل و منطق محتوای آن را نیز اثبات کنید، چرا که پیامبر(ص) بعد از بیان دلیل و استدلال فرمود: (طبق این ادله) شما و پدرانتان گمراه هستید، و هر کسی که با علم مسیر گمراهی را برگزیند مشرک است و جایگاهش دوزخ.

در پناه خدا:Gol:

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;639579 نوشت:
در بسیاری از موارد معارض هستند، که در پست های پیشین بهچگونگی جمع بین آنها اشاره کردم، خیر این که می گویید فقط در همان زمان و مکانبررسی می کنیم راهکار درستی نیست، شما در امور روزمره خودتان هم اگر از یک نفری کههمواره از او تعریف شنیده اید، مذمتی در یک موضع خاص بشنوید، سریع به طورناخودآگاه با سایر مواضع مقایسه کرده و می گویید: بعید می دانم فلانی چنین کاریکرده باشد.

سلام و عرض ادب :Gol:

اجازه بدید ما مثال هایی که میزنیم منطبق بر چیزی باشه که رخ داده :

مدیر شرکتی رو در نظر بگیرید که با شرکت دیگه ای در اختلاف هست . کارکنان ، نزدیکان و کارگران مدیر مذکور از خوش اخلاقی اون مدیر صحبت میکنند . اما در عین حال چندین نفر از کارکنان همون مدیر شهادت میدن که مدیر مذکور در مواردی خشمگین و عصبانی شده و به طور کلی از اون سیره اخلاقیش فاصله گرفته !

شما به عنوان قاضی خداوکیلی چه حکمی میدین ؟! آیا شهادت اونها رو رد میکنید یا نه ؟!

مسلم;639208 نوشت:
اگرچه باز هم می گویم [="#FF0000"]قطعیتی در پذیرش آن از کلام انها فهمیده نمی شود،[/]

مسلم;639579 نوشت:
[="#FF0000"][/][="#FF0000"]بله نشان از پذیرش است،[/] اما اولا به عنوان خبر واحد یا نهایتا مستفیضه، یا خبر متواتر قطعی؟ فکر نمیکنم احدی از آنها قال به تواتر و یقین صد در صدی بودن این نقل باشد، و ثانیا همانطور که عرض کردم دراین که گفتن چنین جمله ای با عصمت ناسازگاری داشته باشد حرف و حدیث وجود دارد.

خب اولا ممنونم که قبول کردید که آنها این خبر رو پذیرفتن .

ثانیا همانطور که عرض کردم شما در بحث با اهل سنت ، درک اونها از حدیث ثقلین یا هر حدیث دیگه ای رو قبول نمیکنید ، بلکه شما هم مثل من میگید : برای من پذیرش شما کافیست ، بقیه اش می ماند استدلالی که انجام می دهیم .

جمهور مسلمین این روایت تاریخی رو پذیرفتن . وقتی این حکایت توسط جمهور مسلمین پذیرفته میشه من دیگه کاری با فهم اونها از واقعه ندارم ، بلکه میگم صرف گفتن چنین جمله ای خشونت رو در گفتار و کلام پیامبر ، اونهم در مسئله ای شخصی اثبات میکنه . شما خودتون میدونید که این جمله خشونت در باب مسئله ای شخصی و نه در راه خدا و پیامبرشه به چند علت :

1 ) مگر فقط حمزه در اون دشت مثله شده بود ؟! چرا پیامبر برای بقیه چیزی نگفت ؟!

2 ) که مهمترین دلیل هست : اگر جمله پیامبر در راه دین بود و نه در باب مسئله ای شخصی ، چه دلیل داشت که از طرف الهی تشر بخوره که کارت نادرسته و باید بین جرم و مجازات تناسب وجود داشته باشه ؟!

شما چون وضوح استدلال به متن رو میدونید لذا از اول فرمودید این روایت مورد قبول شما نیست تا دیگه به متنش پاسخگو نباشید . اما به هر حال اولا این کار شما مخالفت با جمهور مسلمینه ، و ثانیا من یا هیچ محقق دیگه ای نمیتونیم همه مسلمانان رو به یه نظر در بیاریم .

پس : بنابر اینکه جمهور مسلمین اعم از شیعه و سنی ماجرای فوق رو پذیرفتن ، بنده حق دارم که به متن این روایت استدلال کنم و بنابر دو دلیلی که در بالا آوردم ، پیامبر جمله ای مخالف با آیه الهی بر زبان آورده ، کاری که باعث شده تا عتاب و تشر الهی رو در بر داشته باشه .

شما اگر بحثی دارید ، لطفا راجع به استدلال بنده به متن اون انجام بدین ، چون دیگه من هرچی راجع به اعتبار و صحت ماجرا بگم ، تکرار مکررات خواهد بود .

*********************************************************

مسلم;639579 نوشت:
نظر شما در این خصوص برایم خیلی تعجب آور بود! خودتان هم میدانید این سخن منطقی نیست، اولا مگر پیامبر(ص) می آید تا همراه مردم شود و تمام رفتارهای آنها را امضاء کند؟! شما به چنین پیامبری که به جای اینکه عرب را به تبعیت خود فراخواند، خودش از فرهنگ آنها که آن را بد نمی دانند تبعیت کند، معتقد هستید؟ آیا وظیفه پیامبر(ص) این است که مطابق با آنچه که مردم بد یا خوب می دانند رفتار کند، نه آنچه که حقیقتا خوب یا بد است؟! پیامبر برای تغییر رفتار مردم می آید یا همراهی با مردم؟

بسیاری از فرهنگ ها و احکام قرآن دقیقا آن چیزی است که در میان عرب جاهلی رایج بوده . اگر لازم بود بگید تا مثال بزنم .

مثال های نقض فراوانی وجود دارد که ثابت میکند پیامبر در مواردی نتوانست آنچه میخواهد را انجام دهد . شما احتمالا ماجرای حجر اسماعیل رو شنیده باشید !

مسلم;639579 نوشت:
شما واقعا چنین شخصی را لایق پیروی می دانید؟ من هرگز از پیامبری که ایستاده و در میان مردم ادرار کرده و اهل فحش و بددهنی باشد تبعیت نمی کنم.

اتفاقا من دارم یه بحثی رو با کارشناسای دیگه دنبال میکنم که وقتی ادبیات قرآنی ( مثل همون عتل زنیم یا خرطوم یا آیه 5 سوره جمعه ) مختص همون فرهنگ هست ، چرا باید احکام قرانی و اصلا فرهنگ قرانی به دیگر فرهنگ ها وارد بشه و رجحان پیدا کنه ؟!

ببینید شما باید پیامبر رو در همون فرهنگی که بوده بررسی کنید ، آیت الله صانعی بحث جالبی راجع به بلوغ و سن تکلیف مطرح کردند ، عقلانی هم حساب کنیم حق با ایشون بود . دین پیامبر اسلام چه بخوایم و چه نخوایم متاثر از همون فرهنگ عربی هست ، خود قرآن میگه این ذکری هست برای تذکار ام القری ( مکه ) و اطراف آن .

مشکل اینجاست که ما با توجه به فرهنگ خودمون پیامبر و رفتارش رو میسنجیم ، لذا برای یه مستشرق این همه زن ، زنبارگی رو معنا میده . و الی آخر .

مسلم;639579 نوشت:
ثالثا: پیامبر مگر فقط برای آن زمان مبعوث شده بود؟ امروز یک شخصی که در خصوص اسلام تحقیق می کند، به نظر شما به دینی و پیامبری که در خرابه ها ایستاده ادرار میکرده و دهانش به فحش و ... باز می شده، ایمان می آورد؟

ما اینها را که از خودمان نمی سازیم ، تهمت نزده ایم ، بلکه آنچه که یاران پیامبر دیده اند و مسلمانان سلف نقل کرده اند را بازگو میکنیم .

مسلم;639579 نوشت:
فحش و بددهنی در هیچ فرهنگی پذیرفته شده نیست، هر کسی که خودش هم فحش می دهد دوست ندارد دیگران به او فحش بدهند، این طور نیست که چون مشرکین خودشان فحش می دادند، از فحش شنیدن هم خوششان بیاید و موجب رویگردانی آنها نشود، روایاتی هم که تا به حال روی آنها پافشاری می کردید که مشرکین به خاطر دشنام دادن پیامبر(ص) به بت ها نزد ابوطالب شکایت برده اند گویای این است که از دشنام و فحش خوششان نمی آمده و آن را کار زشتی می پنداشته اند.

من نگفتم که بت پرستان از فحش دادن به بت هایشان خوششان می آمده ، می گویم : چه بپذیریم چه نپذیریم مسلمانان به بت ها دشنام داده اند ( همین قدر را که قبول دارید ) . این یعنی اگر پیامبر هم به بت ها دشنام میداد ، موجب رویگردانی آنها از دین نمیشد ، بلکه این تصور را به وجود می آورد که پیامبر هم دارد کار آنها را تایید میکند که البته تایید کرده ، یا با دشنام دادن مستقیم به بت ها ، یا با سکوت خود .

مسلم;639579 نوشت:
این بحث خارج از موضوع است، اما اجمالا بدانید اگر پیامبر(ص) دنبال این امور بود همان ابتدا پیشنهاد مشرکین را می پذیرفت که گفتند تو را امیر خود می کنیم، بهترین دخترانمان را به تو می دهیم و... اما دست از سخنانت بردار، و او فرمود: اگر خورشید را در دست راستم، و ماه را در دست چپم قرار دهند دست از رسالتم بر نخواهم داشت.

ام سلمه ای که سال 62 هجری از دنیا می رود ، به نظر شما در سال 4 هجری چند ساله بوده که با پیامبر ازدواج کرده ؟! غیر از این است که در آن زمان جوانی بیش نبوده ؟!

مسلم;639579 نوشت:
منظورتان را نفهمیدم، مگر پشت این الفاظ، فحش و ناسزایی وجود دارد که می گویید فحش و ناسزا نباید حتما صریح باشد، شما این دو جمله پیامبر(ص) را برای بنده معنا کنید ببینم چه فحشی در وراء آن وجود دارد.
به نظر شما پرستش سنگ و چوب گمراهی نیست؟ هر کسی این کار را انجام دهد گمراه است، چه پسر باشد، و چه پدر.

[="#0000FF"]از دید اهل سنت نیز صدا زدن ائمه گمراهی بیش نیست ، اما آیا انصافا شما قبول میکنید که در مناظره ای بین یک مرجع تقلید شیعه و یک مفتی سعودی ، آن مفتی اول مناظره به آیت الله بگوید : [="#FF0000"]تو و پدرانت گمراهانی هستید که همراه ائمه تان در آتش جهنم می سوزید[/] ... آیا اصلا بعد از گفتن این جمله جایی برای مناظره و بحث باقی می ماند ؟!!!! [/]

من حاضرم قسم بخورم که اگر چنین جمله ای از دهان آن مفتی خارج شود ، بلا شک حکم قتلش صادر می شود .

ما تا در آن موقعیت قرار نگیریم نمی توانیم قضاوت منصفانه ای داشته باشیم .

مسلم;639579 نوشت:
من به شخصه اگر واقعا ببینم مخاطب در فضای علمی و با استدلال به دنبال اثبات چنین چیزی در خصوص اعتقادات من هست آن را توهین نمی دانم، لذا در خصوص پیشنهاد شما برای ایجاد تاپیک حرفی ندارم،(البته موافقت مدیر لازم است)

انسان ها متفاوت هستند ، شما اینرا توهین ندانید ، بلاشک کاربرانی اینرا توهین میدانند ، همینکه می فرمایید تایید مدیر لازم است ، به خاطر این است که ممکن است مدیر سایت اینرا توهین قلمداد کند . پس شما باید هم خودتان را در آن موقعیت قرار دهید و هم اینکه نظر عموم را در نظر بگیرید .

********************************************

با تشکر . :Gol::Gol::Gol:[/]

Dahim Darni;639657 نوشت:
از دید اهل سنت نیز صدا زدن ائمه گمراهی بیش نیست ، اما آیا انصافا شما قبول میکنید که در مناظره ای بین یک مرجع تقلید شیعه و یک مفتی سعودی ، آن مفتی اول مناظره به آیت الله بگوید : تو و پدرانت گمراهانی هستید که همراه ائمه تان در آتش جهنم می سوزید ... آیا اصلا بعد از گفتن این جمله جایی برای مناظره و بحث باقی می ماند ؟!!!!

من حاضرم قسم بخورم که اگر چنین جمله ای از دهان آن مفتی خارج شود ، بلا شک حکم قتلش صادر می شود .

بهتره قبل از قسم خوردن نمونه ی چندتا از مناظراتی که انجام شده رو ببینید!:ok:
[SPOILER]اینم تو پرانتز:(در ضمن اینها عقاید اهل سنت نیست عقاید وهابی هاست.در کتب اهل سنت توسل به ائمه فراون است..حتی توسلات خلیفه ی دوم...)[/SPOILER]

[="Verdana"][="Black"]

samansami;639691 نوشت:
بهتره قبل از قسم خوردن نمونه ی چندتا از مناظراتی که انجام شده رو ببینید!

Dahim Darni;639657 نوشت:
از دید اهل سنت نیز صدا زدن ائمه گمراهی بیش نیست ، اما آیا انصافا شما قبول میکنید که در مناظره ای بین یک مرجع تقلید شیعه و یک مفتی سعودی ، آن مفتی اول مناظره به آیت الله بگوید : تو و پدرانت گمراهانی هستید که همراه ائمه تان در آتش جهنم می سوزید ... آیا اصلا بعد از گفتن این جمله جایی برای مناظره و بحث باقی می ماند ؟!!!!

:ok:
:Gol:

:Sham::Sham::Sham:[/]

[="Verdana"][="Black"]سلام

محبّ;639523 نوشت:
می‌توانم بپرسم هدفتان چیست از این "دنبال مثال نقض" بودن؟

شناخت بهتر پیامبر اسلام . :Gol:

محبّ;639523 نوشت:
مثالی میزنم جهت تفهیم بهتر. فرض کنید یک کارخانه محصولاتی تولید می‌کند. مسئولان کارخانه محصولات را حسب کیفیت و ارزش درجه‌بندی کرده اعلام می‌کنند. برخی از محصولات در بالاترین درجه و برخی درجات پایین‌تر را دارند. هرچند مثال از جهات دیگر قابل تشبیه نیست اما از این نظر تشبیه پذیر است که : خداوند نیز مخلوقاتش مراتبی از حیث ارزش و کرامت دارند برخی در بالاترین مرتبه و برخی مراتب پایین‌تر. کارخانه و تولیدکنندگانِ آن نقص علم و قدرت دارند لذا نمی‌توانند بگویند «بهترین محصول» ما الزاماً بهترین محصولیست که امکان داشت تولید شود؛ اما خداوند متعال متصف به علم و قدرت مطلق است لذا «برترین مخلوقات او» الزاماً برترین مخلوقاتی هستند که امکان داشت خلق شوند. بنابراین آن «برترین مخلوقات» نماینده «تمامی صفات» خداوند هستند. بالاتر از آن، بلکه هیچ تفاوتی با او ندارند الا اینکه مخلوق او هستند و فقیر الیه و هرچه دارند از او دارند.
در مورد عصمت به جهت خارج از موضوع بودن دیگر بحثی نمی‌کنم اگر مایل بودید تاپیکی جداگانه ایجاد نمایید تا بررسی شود.

بحث شما جوابی به سوال من نداد . چرا خدا باید انسانی رو خلق کنه که نماینده صفات خدا باشه ؟!

محبّ;639523 نوشت:
عجبا می‌گویید در برابر دشمن تنهایش نمی‌گذارند؟! اگر خود برخی از آنان دشمن باشند چه؟ :

دوست عزیز ، عبدالله بن عباس ، جابر بن عبدالله ، قیس بن سعد ( والی علی ، کسی که در صفین و نهروان همراه علی بود ) ، اما جعفر صادق که همگی این روایت رو نقل کردن ، دشمن پیامبرند ؟!!!!!!:Moteajeb!:

در ضمن ، اگر عقیده شیعه راجع به اصحاب رو بپذیریم ، باید قبول کنیم که پیامبر در رسالتش موفق نبوده . حالا هر طور میخواید توجیهش کنید !

محبّ;639523 نوشت:
بررسی روایات تاریخی که منحصر در بررسی راوی نیست دوست عزیز!

بله ، برگشت به اصول حدیثی تنها زمانی مطرح میشه که روایتی مخالف عقیده شما عزیزان مطرح بشه . اونجاست که هر جور شده باید روایت غیر معتبر بشه !!

دوست عزیز ، بزرگان شیعه و سنی ( جمهور مسلمین ) این روایت رو پذیرفتن ، ما قرار نیست همه مسلمین رو زیر یه پرچم جمع کنیم ، همه این روایت رو قبول کنند ، برای من و امثال من تایید یه مرجع تقلید ( مثل آیت الله مکارم ) هم کافیه .

محبّ;639523 نوشت:
عرض کردیم که روایت معتبر هست که پيامبر در طول عمرش به خاطر مسائل شخصي غضبناک نشد . اگر حضرت غضبناک مي شد غضبش براي خدا بود انتقام مي گرفت انتقامش براي خدا بود. (دقت کنید که این عمل پیامبر بود نه حرفش. هرچند اگر پیامبری ایشان را قبول دارید باید بدانید که برای اعتماد مردم، عدم وجود تناقض بین حرف و عمل پیامبر الزامی است.)

آنچه شما می گویید برای بنده قابل اعتبار نیست ، زیرا عمل خلاف این حرف در تاریخ ثبت شده . به تایید هم رسیده .

در اصل وقوع آن شکی وجود ندارد . اگر بحثی دارید راجع به متن روایت مطرح بفرمایید .

محبّ;639523 نوشت:
نقل‌های کتزیاس راجع به کوروش را می‌دانید؟

عجب کسی !!! :khaneh:

متاسفانه برای کوبیدن کوروش به نوشته های یک یونانی دروغگو رجوع میکنند ، اما ای کاش بدانند که وی چگونه نژاد و تبار ایرانی رو به سخره میگیره .

نمیخوام بحث رو به تاریخ ایران باستان ببرم ، اما یک تفاوتی بین نقل های من از پیامبر اسلام و نقل های کتزیاس وجود داره :

آنچه من از پیامبر اسلام نقل کردم را دشمنان وی ، یا بت پرستان یا هر کس دیگه ای نقل نکرده ، بلکه خود مسلمانان ، اهل بیت و اصحاب وی این را از وی نقل کرده اند .

اما آن دروغ هایی که راجع به کوروش وجود دارد ، ساخته و پرداخته ذهن های بیماریست که اولا مدرکی ندارند ، و ثانیا نه ایرانیان و پیروان کوروش کبیر ، که یونانیان و داستان سرایان آن زمان جعل کرده اند .

تفاوت این دو از زمین تا آسمان است !!

نقل قول:
می‍شود بفرمایید چرا نوبت به کوروش که میرسد: "هرگز اصلا و ابدا"؟!
قاموس شخصیتی کوروش کبیر را از کجا متوجه شدید؟
تمام منابع تاریخی مربوط به زمان کوروش را مطالعه کرده اید که "هیچ شکی" در مورد او ندارید و مطلق صحبت می‌کنید؟

دشمنان کوروش ( و نه پیروان و پسرعمو ها و اهل بیتش ) نهایت چیزی که توانسته اند ببافند ، این است که نژاد وی پست بوده یا اینکه با حیله و تزویر به حکومت رسیده که البته اینها با روایات تاریخی دیگر در تضاد کامل هستند و دروغ بودن آنها را محققین ثابت کرده اند . به همان لینکی که داید ، ارجاعتان میدهم .

خب با فرض محال که من اینها را بپذیرم ، چه ارتباطی به سخنان من دارد ؟! من گفتم کوروش اهل شعار دادن نبوده ، برای کسی آرزوی مرگ نمیکرده ، شما که می فرمایید اینطور نبوده ، مدرک بیاورید و ادعای خودتان را ثابت کنید .

بنده عرض کردم پیامبر به بت ها دشنام داده ، چندین شاهد و روایت تاریخی از همین مسلمین طرفدار پیامبر آوردم .

شما نیز می فرمایید کوروش شعار مرگ بر فلان شخص یا فلان کشور یا فلان قوم را سر داده ، بفرمایید و مدرک بیاورید .

نقل قول:
در انتها حتی اگر بپذیریم که پیامبر اکرم(ص) گفتند لامثلن بسبعین من قریش... اما چون وقتی فرمان الهی رسید از تصمیمشان منصرف شدند، باز همین امر بیانگر کمالی برای حضرتش است.

البته به پذیرش یا عدم پذیرش شما احتیاجی نیست .

این واقعه در نزد مسلمین پذیرفته شده است ،

اما آن فرمان الهی چه بود ؟! تعریف و تمجید از پیامبر بود یا آنکه سخن نادرست پیامبر را اصلاح کرد ؟!

:Gol:[/]

Dahim Darni;639723 نوشت:
نوشته اصلی توسط Dahim Darni
از دید اهل سنت نیز صدا زدن ائمه گمراهی بیش نیست ، اما آیا انصافا شما قبول میکنید که در مناظره ای بین یک مرجع تقلید شیعه و یک مفتی سعودی ، آن مفتی اول مناظره به آیت الله بگوید : تو و پدرانت گمراهانی هستید که همراه ائمه تان در آتش جهنم می سوزید ... آیا اصلا بعد از گفتن این جمله جایی برای مناظره و بحث باقی می ماند ؟!!!!

سلام
مگه تا حالا نگفتن؟ مگه خبر نداریم که اعتقادشون همینه؟ پس چرا باز میگیم بیاید مناظره؟
من باشم مناظره رو ادامه میدم. و ازشون میخوام ثابت کنند حرفشون در این مورد درسته و من رو از گمراهی در بیارند.( حتی اگه بهم فحش بده هم ادامه میدم. چندین بار با وهابی ها و اهل سنت سر خیلی چیزها بحث کردیم و بارها اول بحث وسط بحث و اخر بحث فحش های میخوردم که تصورشو نمیکنید)

Dahim Darni;639755 نوشت:
در اصل وقوع آن شکی وجود ندارد .

وقتی انقدر مطمئنید چرا دیگه بحث رو ادامه میدید.

[="Verdana"][="Black"]

روح سبز;639762 نوشت:
من باشم مناظره رو ادامه میدم. و ازشون میخوام ثابت کنند حرفشون در این مورد درسته و من رو از گمراهی در بیارند.( حتی اگه بهم فحش بده هم ادامه میدم. چندین بار با وهابی ها و اهل سنت سر خیلی چیزها بحث کردیم و بارها اول بحث وسط بحث و اخر بحث فحش های میخوردم که تصورشو نمیکنید)

روحیه قابل تقدیریست . :Gol:

روح سبز;639762 نوشت:
وقتی انقدر مطمئنید چرا دیگه بحث رو ادامه میدید.

تنها قسمت استدلال به متن روایت باقی مونده که وقتی اون هم تموم بشه ، شرمو کم میکنم . شاید جهانی از دست من خلاص شدن !!! آمین .

:Sham::Sham::Sham:[/]

موضوع قفل شده است