جمع بندی دشنام دادن پیامبران به بت های دیگران ، آیا این اهانت محسوب نمی شود؟!

تب‌های اولیه

159 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Dahim Darni;639765 نوشت:
تنها قسمت استدلال به متن روایت باقی مونده که وقتی اون هم تموم بشه ، شرمو کم میکنم . شاید جهانی از دست من خلاص شدن !!! آمین

شر؟ اصلا هم شر نیستید دوست گرامی. من منظورم این نبود.از دستتون با این حرف ناراحت شدم.
ببخشید اگه بد منظورمو رسوندم.

[="Verdana"][="Black"]

روح سبز;639766 نوشت:
شر؟ اصلا هم شر نیستید دوست گرامی. من منظورم این نبود.از دستتون با این حرف ناراحت شدم.
ببخشید اگه بد منظورمو رسوندم.

نه بابا ، منظورم شما نبودید . کلا " حالم این روزا حال خوبی نیست "

:dar:

:Sham::Sham::Sham:[/]

با سلام مجدد

Dahim Darni;639657 نوشت:
مدیر شرکتی رو در نظر بگیرید که با شرکت دیگه ای در اختلاف هست . کارکنان ، نزدیکان و کارگران مدیر مذکور از خوش اخلاقی اون مدیر صحبت میکنند . اما در عین حال چندین نفر از کارکنان همون مدیر شهادت میدن که مدیر مذکور در مواردی خشمگین و عصبانی شده و به طور کلی از اون سیره اخلاقیش فاصله گرفته !

شما به عنوان قاضی خداوکیلی چه حکمی میدین ؟! آیا شهادت اونها رو رد میکنید یا نه ؟!

خدا رو شاهد می گیرم که نه حرف اون ها رو نادیده می گرفتم، و نه به صورت قطعی حرفشون رو پذیرفته و حرف سایرین و سابقه خوب اون مدیر رو نادیده می گرفتم، بلکه در این خصوص تا به قطعیت نرسم ابراز نظر نمی کردم.

Dahim Darni;639657 نوشت:
خب اولا ممنونم که قبول کردید که آنها این خبر رو پذیرفتن

بله، بالاخره نقل ماجرا و سکوت بعد از نقل نشان از پذیرفتن ضمنی آن دارد، اما پذیرفتن در حد خبر واحد، بنده در این حد حرفی ندارم، اما تواتری که یقین آور باشد خیر.

Dahim Darni;639657 نوشت:
ثانیا همانطور که عرض کردم شما در بحث با اهل سنت ، درک اونها از حدیث ثقلین یا هر حدیث دیگه ای رو قبول نمیکنید

dahim darni عزیز، حدیث ثقلین بدون هیچ شکی متواتر است، خدشه سندی در آن امکان ندارد، بحث فقط معطوف در دلالت است، و دلالت آن هم روشن است، اگر شما برفرض پذیرش سند آن، می خواهید با این روایت عصبانی بودن پیامبر(ص) را اثبات کنید که ما حرفی نداریم، اما معارض بودن آن با عصمت را نمیپذیریم، همان طور که کسانی که آن را نقل کرده اند نیز این دلالت را نپذیرفته اند، پس دلالت آن هم روشن نیست، اما حدیث ثقلین هم قطعی الصدور است، و هم دلالت آن روشن است، وقتی دو چیز قرین یکدیگر قرار می گیرند، و به لن یفترقا وصف می شوند، و با «إن تمسکتم بهما لن تضلوا» به آنها توصیه میشود، دیگر جای ابهامی می ماند؟!

Dahim Darni;639657 نوشت:
بسیاری از فرهنگ ها و احکام قرآن دقیقا آن چیزی است که در میان عرب جاهلی رایج بوده . اگر لازم بود بگید تا مثال بزنم .

مثال های نقض فراوانی وجود دارد که ثابت میکند پیامبر در مواردی نتوانست آنچه میخواهد را انجام دهد

شکی نیست که قرآن گاهی احکام خوب عرب را امضا کرده است مانند حرمت جنگ در ماه های حرام، اما ایا سنت زشتی بوده که با آن مقابله نکند؟
ثانیا: نتوانستن غیر از همراهی و نخواستن است.
ثالثا: اصلا کار به پیامبر اسلام(ص) نداریم، شما می پذیرید که خداوند به خاطر جهالت و فرهنگ قومی، پیامبری فرستاده باشد که با ضعف فرهنگی آنها همراهی کرده، و مثلا گاهی فحش هم میداده؟ حالا برای هر قوم و هر فرهنگی می خواهد باشد، شما فرستادن و بعثت چنین شخصی را از طرف خدا می پذیرید؟

Dahim Darni;639657 نوشت:
ام سلمه ای که سال 62 هجری از دنیا می رود ، به نظر شما در سال 4 هجری چند ساله بوده که با پیامبر ازدواج کرده ؟! غیر از این است که در آن زمان جوانی بیش نبوده ؟!

این چه چیزی را اثبات می کند؟ آیا به نظر شما این امر می تواند ملاک درستی برای تشخیص شهوت پرستی یک انسان باشد؟ خصوصا انسانی که در تمام مراحل زندگی به مقام های مادی پشت پا زده و وعده های مادی و پست و مقام و ازدواج با زیباترین دختران قریش را رد کرد، من از خود شما می پرسم چون می دانم انسان منطقی هستید، منطق شما ازدواج با یک زن جوان را برای اثبات چنین امری کافی می داند؟

Dahim Darni;639657 نوشت:
آن مفتی اول مناظره به آیت الله بگوید : تو و پدرانت گمراهانی هستید که همراه ائمه تان در آتش جهنم می سوزید

به نکته ای اشاره فرمودید که روشن کننده همه چیز است، و من آن را با رنگ قرمز و پر رنگ کرده ام، بله اگر اول مناظره چنین جمله ای بگوید معلوم است که صرفا ابراز احساسات است، نه استدلال، و این قبیح است، اما قرآن کریم در هر دو جا به دنبال استدلال است، وقتی مشرکین در مواقف مختلف به جای استدلال می گویند، دلیل ما بر بت پرستی رفتار پدرانمان است، آن موقع قرآن می گوید پدرانتان هم مانند شما گمراه بوده اند:
«قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا»(مائده-104) گفتند: آنچه که پدرانمان به آن اعتقاد داشتند برای ما کافیست.
«وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا» (اعراف-28) و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏ گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم.
«قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (یونس-78) گفتند: «آيا آمده‏اى كه ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، منصرف سازى؟
«قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ» (انبیاء-53) گفتند: «ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى‏ كنند.
«قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» (شعراء-74) گفتند: « بلکه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى ‏كنند.
«قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (لقمان-21) مى‏گويند: «نه، بلكه ما از چيزى پيروى مى‏ كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم‏.
«قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون‏» (زخرف-22) آنها گفتند: «ما نياكان خود را بر آئينى يافتيم، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافته‏ايم‏.
آیا در مقابل این استدلالها دیگر گفتن که پدرانتان هم مانند شما گمراه بوده اند، اهانت است یا رد استدلال؟ شما این را با جمله مفتی اهل وهابیت مقایسه می کنید؟ کی شیعه گفته است چون پدرانمان به ائمه(ع) توسل می کرده اند ما ه توسل می کنیم؟!

و آیه دوم هم، به صورت کامل این است:

«وَ اقْترََبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ أَبْصَرُ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فىِ غَفْلَةٍ مِّنْ هَاذَا بَلْ كُنَّا ظَلِمِينَ * إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ * لَوْ كاَنَ هَؤُلَاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَلِدُون‏»(انبیاء-97 الی 99)
و آن وعده حق نزديك شود، پس ناگهان چشم‏هاى كافران خيره شود [و گويند:] واى بر ما! كه ما از اين روز در بى‏ خبرى سنگينى قرار داشتيم، بلكه ما ستمكار بوديم. * (به آنان گفته می شود) به يقين شما و معبودانى كه به جاى خدا مى‏پرستيديد، هيزمِ دوزخيد در آن وارد خواهيد شد. * اگر اينان معبودان (حقیقی) بودند، وارد دوزخ نمى‏ شدند در حالى كه همگى در آن جاودانه ‏اند.
تعابیری چون «كُنَّا فىِ غَفْلَةٍ» و «لَوْ كاَنَ هَؤُلَاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا» نشان از این است که اولا خود مشرکین هم مانند هر انسان دیگری علم به بطلان پرستش این تراشیده های سنگی و چوبی داشتند، اما به این امر توجه نکرده و غافل بوده اند، و ثانیا خداوند به دنبال استدلال است، می گوید اگر این ها خدایان حقیقی باشند وارد جهنم نخواهند شد، و ثالثا از سر انجام کار انها را به تصویر کشیده است.


خواهش می کنم بدون نگاه پیش داورانه، خدا وکیلی این آیات با این لحن، با رفتاری که از مفتی وهابی گفتید یکسان است؟!

Dahim Darni;639657 نوشت:
انسان ها متفاوت هستند ، شما اینرا توهین ندانید ، بلاشک کاربرانی اینرا توهین میدانند ، همینکه می فرمایید تایید مدیر لازم است ، به خاطر این است که ممکن است مدیر سایت اینرا توهین قلمداد کند . پس شما باید هم خودتان را در آن موقعیت قرار دهید و هم اینکه نظر عموم را در نظر بگیرید .


بله اگر همان طور که مانند گفته مفتی وهابی مثال زدید بخواهید بدون دلیل و استدلال این گونه شروع کنید، روشن است که هدف، چیزی جز ابزار تنفر و انزجار از عقائد طرف مقابل نمی تواند باشد، اما اگر استدلال معقولی سراغ دارید و جمله ای که به کار می برید مانند جملات قرآن در فضای ادعای طرف مطرح شده است، اشکالی ندارد، نه این که به ما که عقائدمان را از پدرانمان نگرفته ایم بگویید پدرانتان هم مانند شما گمراه هستند، خب طبیعتا این جمله استدلالی نمی تواند باشد، بلکه صرفا ابراز احساسات است.

ممنونم

[="Verdana"][="Black"]

مسلم;639902 نوشت:
خدا رو شاهد می گیرم که نه حرف اون ها رو نادیده می گرفتم، و نه به صورت قطعی حرفشون رو پذیرفته و حرف سایرین و سابقه خوب اون مدیر رو نادیده می گرفتم، بلکه در این خصوص تا به قطعیت نرسم ابراز نظر نمی کردم.

سلام

خیلی خوبه ، همینکه شما اون نظرات مخالف رو رد نمیکنید ، خودش خیلی خوبه .

حالا در همون مثال : اگر چندین نقل از چند وضع مختلف و از زبان همون نزدیکان نقل بشه ( چون من در ماجرای پیامبر ، چندین نقل متفاوت رو بیان کردم ) ، شما مجموع اینها رو چگونه تفسیر میکنید و چه حکمی صادر میکنید ؟!

مسلم;639902 نوشت:
اگر شما برفرض پذیرش سند آن، می خواهید با این روایت عصبانی بودن پیامبر(ص) را اثبات کنید که ما حرفی نداریم،

خب بیایید و روی متن روایت بحث کنیم .

من میگم این گفته پیامبر " هفتاد نفر از قریش رو قطعه قطعه میکنم " سخنی اشتباه بوده .

دو تا دلیل هم برای استدلال خودم دارم .

Dahim Darni;639657 نوشت:
1 ) مگر فقط حمزه در اون دشت مثله شده بود ؟! چرا پیامبر برای بقیه چیزی نگفت ؟!

2 ) که مهمترین دلیل هست : اگر جمله پیامبر در راه دین بود و نه در باب مسئله ای شخصی ، چه دلیل داشت که از طرف الهی تشر بخوره که کارت نادرسته و باید بین جرم و مجازات تناسب وجود داشته باشه ؟!

نظر شما چیه ؟!

مسلم;639902 نوشت:
با «إن تمسکتم بهما لن تضلوا» به آنها توصیه میشود، دیگر جای ابهامی می ماند؟!

البته من نمیخوام روی حدیث ثقلین بحث کنم ، اما این قسمتی که فرمودید ، طبق گفته محققینی مثل آلبانی ضعیفه : مشکاة المصابیح رقم 6153 .

مسلم;639902 نوشت:
شما می پذیرید که خداوند به خاطر جهالت و فرهنگ قومی، پیامبری فرستاده باشد که با ضعف فرهنگی آنها همراهی کرده، و مثلا گاهی فحش هم میداده؟ حالا برای هر قوم و هر فرهنگی می خواهد باشد، شما فرستادن و بعثت چنین شخصی را از طرف خدا می پذیرید؟

پیامبر بشری هست که تنها تفاوتش با بقیه اینه که بر او وحی میشه :

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ ( کهف - 110 )

پس تا وقتی وحی بر پیامبر نازل نشه ، انجام کاری مخالف با مضامین همون وحی نازل شده عیبی بر پیامبر نیست .

شما به بنده با دلیل ثابت کنید که چه مشکل عقلی به وجود میاد اگر پیامبر قبل از تحریم شراب ، خودشون شراب خورده باشن ؟! ( من نمیخوام بگم پیامبر قبل از تحریم شراب ، شراب خورده ، فقط میخوام بدونم استبعاد عقلی این مسئله کجاست ؟! )

مسلم;639902 نوشت:
این چه چیزی را اثبات می کند؟ آیا به نظر شما این امر می تواند ملاک درستی برای تشخیص شهوت پرستی یک انسان باشد؟ خصوصا انسانی که در تمام مراحل زندگی به مقام های مادی پشت پا زده و وعده های مادی و پست و مقام و ازدواج با زیباترین دختران قریش را رد کرد، من از خود شما می پرسم چون می دانم انسان منطقی هستید، منطق شما ازدواج با یک زن جوان را برای اثبات چنین امری کافی می داند؟

از لطف شما متشکرم .

اما اونهمه کنیز و زن دائم برای پیامبر ، که البته همشون هم جوان بودند ( به جز سودة ) ، میتونه قابل بحث باشه . من چون به موضوع تاپیک ارتباطی نداره ، بحث در خصوص زنان پیامبر رو فعلا الغا می کنم .

مسلم;639902 نوشت:
و آن وعده حق نزديك شود، پس ناگهان چشم‏هاى كافران خيره شود [و گويند:] واى بر ما! كه ما از اين روز در بى‏ خبرى سنگينى قرار داشتيم، بلكه ما ستمكار بوديم. * (به آنان گفته می شود) به يقين شما و معبودانى كه به جاى خدا مى‏پرستيديد، هيزمِ دوزخيد در آن وارد خواهيد شد. * اگر اينان معبودان (حقیقی) بودند، وارد دوزخ نمى‏ شدند در حالى كه همگى در آن جاودانه ‏اند.

ببینید ، اینها را یک سلفی هم می تواند به شیعه بگوید

مسلم;639902 نوشت:
وقتی مشرکین در مواقف مختلف به جای استدلال می گویند، دلیل ما بر بت پرستی رفتار پدرانمان است، آن موقع قرآن می گوید پدرانتان هم مانند شما گمراه بوده اند:
«قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا»(مائده-104) گفتند: آنچه که پدرانمان به آن اعتقاد داشتند برای ما کافیست.
«وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا» (اعراف-28) و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‏دهند مى‏ گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم.
«قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (یونس-78) گفتند: «آيا آمده‏اى كه ما را، از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، منصرف سازى؟
«قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدينَ» (انبیاء-53) گفتند: «ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مى‏ كنند.
«قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ» (شعراء-74) گفتند: « بلکه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى ‏كنند.
«قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (لقمان-21) مى‏گويند: «نه، بلكه ما از چيزى پيروى مى‏ كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم‏.
«قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُون‏» (زخرف-22) آنها گفتند: «ما نياكان خود را بر آئينى يافتيم، و ما نيز به پيروى آنان هدايت يافته‏ايم‏.
آیا در مقابل این استدلالها دیگر گفتن که پدرانتان هم مانند شما گمراه بوده اند، اهانت است یا رد استدلال؟

مسلم;639902 نوشت:
کی شیعه گفته است چون پدرانمان به ائمه(ع) توسل می کرده اند ما ه توسل می کنیم؟!

البته قطعا شما انکار نمیکنید که عمده شیعیان ، عمده سنی ها ، عمده بت پرستان ، عمده مسیحیان و ... همین استدلال که پدران ما چنین کردند رو دارند . به عبارتی دین اونها موروثی هست .

حالا الان اگر به این جماعت شیعه گفته بشه پدران شما هم مثل خودتون گمراه بودند ، چون توسل میکردن ، شیعه چه واکنشی نشون میده ؟!

البته این که گفته بشه چون پدران ما اینطور کردند پس ما هم اینطور میکنیم ، دلیل نادرستیه و اصلا منطقی نیست . اما خب من هنوز هم با اون صراحت لهجه قرآن مشکل دارم . میتونست قرآن کمی ملایم تر هم بگه : مثلا پدران شما هم مثل شما در اشتباه بودند . مفهوم هر دو یکیه . ولی خب بین بفرما و بشین از نظر اخلاقی تفاوت قائل میشیم ...

مسلم;639902 نوشت:
نه این که به ما که عقائدمان را از پدرانمان نگرفته ایم بگویید پدرانتان هم مانند شما گمراه هستند، خب طبیعتا این جمله استدلالی نمی تواند باشد، بلکه صرفا ابراز احساسات است.

خب من اینطور بگم چی؟!

شما و ائمه هیزم آتش جهنم هستید ...

اصلا همان موقع که پیامبر آیه را آورد به وی جواب دادند که : پس فرشتگان ، ماه و خورشید ، عیسی هم در آتش هستند . وقتی چنین می گویند یعنی اعتقاد دارند به معتقدات آنها اهانت شده است ...

با تشکر ...

:Sham::Sham::Sham:[/]

با سلام و تشکر

Dahim Darni;639948 نوشت:
خیلی خوبه ، همینکه شما اون نظرات مخالف رو رد نمیکنید ، خودش خیلی خوبه .

حالا در همون مثال : اگر چندین نقل از چند وضع مختلف و از زبان همون نزدیکان نقل بشه ( چون من در ماجرای پیامبر ، چندین نقل متفاوت رو بیان کردم ) ، شما مجموع اینها رو چگونه تفسیر میکنید و چه حکمی صادر میکنید ؟!

ببینید باز باید به دو طرف نگاه کرد لذا چون نقل ها با یکدیگر تعارض دارد، نهایتا حکمی صادر نکرده و توقف میکنیم، چون نیاز به تحقیقات بیشتر برای رسیدن به یین هست.

Dahim Darni;639948 نوشت:
من میگم این گفته پیامبر " هفتاد نفر از قریش رو قطعه قطعه میکنم " سخنی اشتباه بوده .

دو تا دلیل هم برای استدلال خودم دارم .


Dahim Darni;639948 نوشت:
نظر شما چیه ؟!

بنده نظرم رو قبلا هم گفتم، این روایت به نظر بنده علاوه بر ناسازگاری با اوصاف پیامبر(ص)، برای شأن نزول بودن آیه نیز ناسازگار است، چرا که مقصود قرآن در آیه شریفه «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم‏» طبق فرمایش شما و پذیرش این شأن نزول این می شود که چون فقط حمزه مثله شده شما هم یکی را مثله کنید نه هفتادتا؛ در حالی که می دانیم تمام شهدای احد به جز حنظله مثله شده بودند، یعنی تشری که می گویید با سخن پیامبر(ص) ناسازگار است، پیامبر(ص) بیش از تعداد مثله شدگان نمی خواست مثله کند.(این نظر بنده)
علاوه بر این که گفتن چنین جمله ای از دید بسیاری منافاتی با عصمت ندارد، خب وقتی کشتن کفار حربی جایز است، ممکن است مثله کردن آنها نیز تا رمت شرعی در کار نباشد، قبح عقلی نداشته باشد؛ لذا پیامبر(ص) آنها را تهدید به مقابله به مثل کرده باشد، و تشری هم در کار نیست، بنده از لحن آیه تشری نمی فهمم.


Dahim Darni;639948 نوشت:
پیامبر بشری هست که تنها تفاوتش با بقیه اینه که بر او وحی میشه :

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ ( کهف - 110 )

بله شباهت در امور جسمانی است، اما همه تفاوت ها در همین یک جمله خوابیده، خود شما هم قبول دارید که پذیرفتن این جمله منوط به پذیرش عصمت پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ وحی است. خب ما عصمت را از سنخ علم می دانیم که خود شما هم یک مقدارش را پذیرفته اید.

Dahim Darni;639948 نوشت:
شما به بنده با دلیل ثابت کنید که چه مشکل عقلی به وجود میاد اگر پیامبر قبل از تحریم شراب ، خودشون شراب خورده باشن ؟

الحق و الانصاف مطلب خیلی واضحه! آیا پیامبری که خودش قبلا سابقه خوبی نداشته و مثلا مشروب می خورده رفتار گذشته اش در پذیرش ادعای جدیدش و همچنین رویگردانی مردم تاثیر نداره؟! ولقعا از نظر شما پیامبری که خودش قبلا مشروب میخورده و الان از اون نهی میکنه در نظر شما برابر هست با پیامبری که هیچ نقطه تیره ای در زندگی قبل از نبوتش دیده نمیشه که مردم رو در اطاعت از او مردد کنه؟ مردم یک روحانی که سابقه خوبی نداره تبعیت نمی کنن چه برسه به پیامبر، و فرستادن چنین پیامبری موجب نفی غرض خداوند از ارسال انبیاء است، لذا هرگز خداوند چنین کاری که خلاف حکمتش هست رو انجام نمیده


Dahim Darni;639948 نوشت:
ببینید ، اینها را یک سلفی هم می تواند به شیعه بگوید

دقت بفرمایید، قرآن تمام این سخنانش در ضمن استدلال هستند، لذا نوع سخن گفتن و محتوای سخن گفتنش با اهل کتاب فرق می کنه، ولی بطلان بت پرستی بسیار اشکار است و فقط باید طرف رو از غفلت بیرون آورد، گاهی برای این کار تشر هم لازم است، اما انصافا میشه بدون استدلال روشنی به شیعه چنین حرفی زد؟

Dahim Darni;639948 نوشت:
البته قطعا شما انکار نمیکنید که عمده شیعیان ، عمده سنی ها ، عمده بت پرستان ، عمده مسیحیان و ... همین استدلال که پدران ما چنین کردند رو دارند . به عبارتی دین اونها موروثی هست .
حالا الان اگر به این جماعت شیعه گفته بشه پدران شما هم مثل خودتون گمراه بودند ، چون توسل میکردن ، شیعه چه واکنشی نشون میده ؟!
البته این که گفته بشه چون پدران ما اینطور کردند پس ما هم اینطور میکنیم ، دلیل نادرستیه و اصلا منطقی نیست . اما خب من هنوز هم با اون صراحت لهجه قرآن مشکل دارم . میتونست قرآن کمی ملایم تر هم بگه : مثلا پدران شما هم مثل شما در اشتباه بودند . مفهوم هر دو یکیه . ولی خب بین بفرما و بشین از نظر اخلاقی تفاوت قائل میشیم ...

موروثی بودن یک دین، غیر از این هست که دلیل حقانیتش وراثت باشه، بله قبول دارم که بسیاری از مردم دینشون تقلیدی هست، اما در مقام استدلال هرگز به این امر تکیه نمی کنند، اما بت پرستان در آیاتی که آوردم صراحتا این را به عنوان استدلال بیان می کنند، اینجا تشر لازم است، و این تشر عین دلسوزیست، خود ما هم می دانیم جایی که طرف اصلا توی باغ نیست باید تشر بزنی، اصلا حواسش به استدلال و... اینها نیست، باید استدلالت همراه با تشر باشه.

Dahim Darni;639948 نوشت:
خب من اینطور بگم چی؟!

شما و ائمه هیزم آتش جهنم هستید

ابتدا باید دلیل اقامه کرد و سپس نتیجه صادر کرد، قرآن هرگز ابتدا نگفته شما و بت هایتان هیزم جهنم هستید، اما باز در عین حال من باشم از طرف مقابل می پرسم دلیل شما چیست؟

Dahim Darni;639948 نوشت:
اصلا همان موقع که پیامبر آیه را آورد به وی جواب دادند که : پس فرشتگان ، ماه و خورشید ، عیسی هم در آتش هستند . وقتی چنین می گویند یعنی اعتقاد دارند به معتقدات آنها اهانت شده است

اتفاقا این نشان از استدلالی بودن فضا هست، چون آنها هم در این سخنانشان به جای مقابله به مثل و گفتن اینکه خودت در دوزخ هستی و فلان، استدلال کرده اند.

یا علی(ع)

مگر خدا قدرت احیای حقوق خود را ندارد که از مسلمانان می خواهد برای برپایی حقوق خدا قیام کنند؟

raheimamkh;643423 نوشت:
مگر خدا قدرت احیای حقوق خود را ندارد که از مسلمانان می خواهد برای برپایی حقوق خدا قیام کنند؟

در این خصوص رجوع کنید به: http://www.askquran.ir/thread51883.html#post734992

جمع بندی
__________________________

سوال:
در برخی نقل های تاریخی این طور فهمیده می‌شود که انبیاء گاهی به بت ها و مقدسات مشرکین دشنام داده یا اهانت میکرده‌اند، مثلا در مورد پیامبر اسلام(ص) می‌خوانیم:
«جماعتی از قریش در هنگام مرگ ابوطالب به نزد او رفتند و به وی گفتند که به برادرزاده‌ات بگو به خدایان و پدران ما ناسزا نگوید ، ما نیز او و خدایش را رها خواهیم کرد» (1)
یا در مورد شأن نزول آیه شریفه «وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم‏»(2) آمده است که:
«قال أبو جهل: و اللَّه يا محمد لتتركوا سب آلهتنا أو لنسبن إلهك الذي بعثك، فنزلت الآية. (3)
ابوجهل گفت: به خدا قسم ای محمد باید سب خدایان ما را ترک کنید یا خدایی که تو را برگزیده را سب می کنیم، پس آیه فوق نازل شد.
یا در مورد ابراهیم نبی می خوانیم : " گفتند: «جوانى را شنيديم... نامش ابراهيم بود يعنى جوانى كه ناسزا و عيب بتان مى گفت و استهزا مى كرد كه جز وى هيچكس چنين سخنان نگفته بود و پنداريم كه اين كار اوست. (4)

پاسخ:
با توجه به این که سوال ناظر به رفتار دو پیامبر است، در مورد هر کدام از آنها جداگانه به پاسخ‌گویی می‌پردازیم:

الف) حضرت محمد(ص)


الف-1) شناخت شخصیت پیامبر(ص)

روشن است که اگر در نحوه رفتار یک شخصیت اختلاف نظرهای تاریخی مطرح شد، شناخت شخصیت آن فرد کمک شایانی به فهم درست یا غلط بودن آن نقل ها خواهد کرد، لذا در گام اول به شناخت شخصیت آن حضرت(ص) می‌‌پردازیم.
قرآن کریم پیامبر(ص) را این گونه معرف می‌کند:
رسولی که تمام سخنانش از روی دلسوزی است، نه کینه و نفرت:
«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ» (5)
به يقين، رسولى از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد.
«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظيمٍ»(6)
و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اى دارى‏.
و همچنین یکی از عوامل جذب شدن مردم به سمت پیامبر(ص) را اخلاق نیکوی او می‌شمارد:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏» (7)
به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند.

و او را رحمتی از برای جهانیان توصیف می‌نماید:
«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏» (8)
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم‏.
اگرچه طبق فرمایش خود پیامبر اسلام(ص) هیچ پیامبری به اندازه ایشان آزار و اذیت نشد (9) اما هرگز این آزارها او را از مسیر اعتدال خارج نکرد، و ایشان در صدد مقابله به مثل بر نیامدند، امام رضا(ع) در وصف پیامبر(ص) می فرماید:
«يَصْبِرُ لِلْغَرِيبِ عَلَى الْجَفْوَةِ فِي الْمَسْأَلَةِ وَ الْمَنْطِقِ حَتَّى إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَيَسْتَجْلِبُونَهُم‏... جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِي الصَّبْرِ فَكَانَ لَا يُغْضِبُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا يَسْتَفِزُّه‏» (10)
در مقابل بی ادبی های شخص غریب صبر پیشه می کرد به گونه ای که اصحاب حضرت در صدد جلب وی بر می آمدند...حلم در صبر برای او(پیامبر(ص)) جمع شده بود، چیزی او را خشمگین نکرده و تحریک نمی ساخت.
در جنگ احد، مشرکین بعد از به شهادت رساندن اصحاب گرامی آن حضرت(ص)، چون ابن ابی عمیر، و حمزه، با تمام توان حمله کردند تا پیامبر(ص) را که محافظ چندانی نداشت به قتل برسانند، لذا دندان پیامبر شکست و صورت و لبهای حضرت سخت مجروح گشته و غرق خون شد. هنگام عبور به سمت کوه، پاهای حضرت(ص) در یکی از چاله های سرپوشیده که به دستور ابوعامر فاسق کنده شده بود فرو رفت و زانوهای حضرت مجروح شد. جراحات ان حضرت(ص) به قدری بود که نماز ظهر را نشسته خواندند. در این حال وقتی اصحاب گفتند: آیا آنان را نفرین نمی کنی؟ آن حضرت(ص) در پاسخ، ضمن رد نفرین، در حق آنها دعا کردند: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون‏» (11)؛ ترجمه: خداوندا قوم مرا هدایت کن، به درستی که آنان مردمی جاهل هستند.
این رحمت بی کران، همه انسان ها و ادیان را در بر می‌گرفت، به طوری که خود آن حضرت(ص) در حمایت از غیر مسلمانان می فرمود:
«من اذى ذميّا فانا خصمه يوم القيامة» (12)
کسی که فرد ذمی را آزار دهد من در روز قیامت دشمن او خواهم بود.
پس در گام اول روشن می‌شود که این شخصیت، با این رحمت بی کران، نمی‌تواند در مقابل مخالفان و دشمنان بد دهن بوده و لب به دشنام و سب بگشاید.

الف-2) برخورد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با دشنام گویی

پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) به تبع ایشان همواره از سب و بد دهنی بیزاری جسته و مسلمانان را از آن نهی کرده اند:
در تاریخ آمده است که پیامبر(ص) در بالای جنازه حمزه(ع) به قدری ناراحت شدند که فرمودند: «هرگز به مصیبتی مانند مصیبت تو دچار نشدم، و هرگز تا کنون اینقدر خشمگین نشده ام»؛ در این هنگام وقتی ابوقتاده ناراحتی پیامبر(ص) را دید خواست مشرکین را ناسزا گوید اما پیامبر(ص) مانع شد و وقتی دید ابوقتاده اصرار بر دشنام گویی دارد فرمود: نزد خدا از تو حسابرسی خواهم کرد. (13)
این برخورد با ابوقتاده در جایی است که به فرموده خود پیامبر(ص)، هرگز در حالتی خشمگین تر و مصیبت دیده تر از آن زمان نبوده است.
پس می توان استدلالی ترسیم نمود: وقتی که پیامبر(ص) در هنگام سنگین ترین مصیبت، و خشمگین ترین حالت اجازه دشنام نمی‌دهد، به طریق اولی در حالات دیگر نیز نه خود فحش می‌دهد، و نه اجازه فحش دادن می‌دهد.
خود پیامبر(ص) می دانستند که دشنام دادن هرگز موجب جذب نمی‌شود، لذا همواره از آن نهی می‌کرده اند:
«لَا تَسُبُّوا قُرَيْشاً وَ لَا تُبْغِضُوا الْعَرَبَ» (14)
به قریش فحش ندهید و عرب را به عصبانیت وا ندارید.
این رفتار در جانشینان حقیقی پیامبر(ص) نیز بروز و ظهور فراوان دارد، مثلا امیرالمومنین(ع) وقتی شنیدند که سپاهیانشان به شامیان دشنام می‌دهند، ناراحت شده و فرمودند:
«إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْر» (15)
من دوست ندارم که شما از دشنام دهندگان باشید، ولى اگر در گفتارتان كردار آنان را وصف كنيد و حالشان را بيان نماييد به گفتار صواب نزديك‏تر و در مرتبه عذر رساتر است.
یا وقتی امام صادق(ع) شنید که سماعة به خاطر ظلمی که در حق او شده است به ظالم دشنام داده است فرمود:

«إِنَّ هَذَا لَيْسَ مِنْ فِعَالِي وَ لَا آمُرُ بِهِ شِيعَتِي‏» (16)
همانا اين فحش از رفتار من نيست و پيروان خود را نيز به آن امر نمى كنم.
یعنی حتی دشنام دادن مظلوم به ظالم را هم برنمی تابیدند.
یا در روایت دیگری عمر بن نعمان جعفی می گوید امام صادق(ع) دوستی داشت که همواره ملازم امام(ع) بود تا روزی جلوی امام به خاطر نافرمانی غلامش به مادر آن غلام فحش داد، امام(ع) با ناراحتی او را نهی کرده و از آن روز دیگر ندیدم که با او همراه باشد.(17)
شدت این بیزاری از فحش و دشنام در نگاه پیامبر(ص) به قدری بوده است که طبق برخی نقل ها، دوری از سب و دشنام یکی از اوصاف پیامبر آخر الزمان(ص) در تورات به شمار می‌رود، لذا در تاریخ داریم مرد یهودی که از پیامبر(ص) طلبکار بود او را در مسجد حبس نمود، و پیامبر(ص) نیز در مقابل اعتراض اصحاب که قصد درگیری با او را داشتند ایستاد و اجازه تعرض به او را نداد، و در مدت حبس فقط مشغول نماز شد، وقتی مرد یهودی حلم و اخلاق بزرگوارانه پیامبر(ص) را دید اسلام آورده و گفت: من اوصافی از پیامبر آخرالزمان در تورات دیده بودم که او بد اخلاق و بددهن و... نیست، لذا می خواستم با این کارم شما را بیازمایم که آیا همان موعود تورات هستید یا خیر.(18)
لذا این هم قرینه ای می‌شود که هرگز از او دشنام و ناسزایی صادر نشده است.
از این سیره رفتاری که بگذریم، در کلام پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) هم فحش به شدت نکوهش شده است، به گونه ای که در رفتار یک مسلمان معمولی هم نباید دیده شود، چه برسد به آورنده کامل ترین دین! لذا خود پیامبر(ص) می‌فرمایند:
«الْفُحْشُ وَ التَّفَحُّشُ لَيْسَا مِنَ الْإِسْلَام»(19)
ناسزا گفتن و هرزه گويى در اسلام نيست.
چطور پیامبری که در رفتار خود، ولو قبل از صدور حکم حرت فحش) دشنام داده باشد چطور می‌تواند چنین جمله ای را بر زبان بیاورد؟ چطور می‌توان از پیامبری که تا مدتی پیش، خودش دشنام می داده، این جمله را پذیرفت؟
وروایات دیگری که می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

فحش دهنده مطلقا مغضوب خداوند است:
امام باقر(ع): «اِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(20)
به درستی که خداوند هر فحش دهنده و بیهوده گو را دشمن می دارد.
پیامبر(ص): «إِيَّاكُمْ وَ الْفُحْشَ‏ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُحِبُّ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّش‏»(21)
از فحش بپرهیزید، به درستی که خداوند فحش دهنده بیهوده گو را دوست ندارد.
باز می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْبَذِي‏»(22)
خداوند هر ناسزاگوی فحش دهنده را دشمن می دارد.
و نیزمی فرماید: « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَال‏»(23)
به درستی که خداوند بهشت را حرام نموده بر هر ناسزاگوی بد دهن و بی حیایی که از هر چه می گوید باکی ندارد.

فحش دادن با ایمان تناقض داشته و از نفاق نشأت می گیرد:
امام صادق(ع): «إِنَّ الْفُحْشَ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ.(24)
فحش و ناسزاگویی و بددهنی از نفاق است.
«عِيُّ اللِّسَانِ مِنَ الْإِيمَانِ وَ الْفُحْشَ‏ وَ الْبَذَاءَ وَ السَّلَاطَةَ مِنَ النِّفَاقِ»(25)
نگهداری زبان از ایمان است و فحش و ناسزا و بددهنی از نفاق است.
«لَيْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِينَ الْغِشُّ وَ لَا الْأَذَى وَ لَا الْخِيَانَةُ وَ لَا الْكِبْرُ وَ لَا الْخَنَا وَ لَا الْفُحْشُ‏ وَ لَا الْأَمْرُ بِه‏»(26)
غش و آزار دیگران و خیانت و تکبر و بددهنی و فحش و امر به آن از اخلاق مومنین نیست.
پیامبر(ص): «أَرْبَعٌ يُفْسِدْنَ الْقَلْبَ وَ يُنْبِتْنَ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الشَّجَرَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْبَذَاء...»(27)
چهار چیز قلب را فاسد کرده و نفاق را می رویاند همان طور که آب درخت را می پروراند، گوش کردن به لهو و فحش دادن...»

دشنام موجب زشتی و کاستن شأن می‌شود:

انس بن مالک از پیامبر(ص) نقل می کند که فرمودند:«مَا كَانَ الْفُحْشُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا شَانَهُ وَ لَا كَانَ الْحَيَاءُ فِي شَيْ‏ءٍ قَطُّ إِلَّا زَانَه‏»(28)
فحش نیست در جایی مگر آنکه موجب زشتی می شود و حیاء نیست در جایی مگر انکه موجب زینت می شود.
با این وصف روشن است که دشنام اصلا با نبوت سازگار نیست، چون پیامبران و انبیاء باید از اوصاف و رفتاری که موجب کاستن شأن آنها و رویگردانی مردم می‌شود مبراء باشند.

در هر صورت مجموع این روایات مذمومیت ذاتی را برای فحش دادن اثبات می کند، آن هم نه یک مذمومیت معمولی، بلکه ممنوعیت مطلق فحاشی در اسلام، مخالفت آن با ایمان، نشأت گرفتن آن از نفاق، موجبیت فساد قلب، مبغوضیت آن نزد خداوند، و... فهمیده می شود، این روایات فقط از حکم خدا نمیگویند، تا بگوییم ممکن است فحش دادن پیامبر(ص) قبل از حرمت آن باشد، بلکه از زشتی و آثار ذاتی خود دشنام دادن حرف می زنند.

الف-3) پاسخ نقل‌های تاریخی در سوال
حال که مذمومیت دشنام و ناسازگاری آن با شخصیت، و سیره پیامبر(ص) آشکار شد، در گام سوم به نقل های تاریخی در سوال می‌پردازیم. توجه به چند نکته تکلیف این نقل های تاریخی را روشن می‌کند:
نکته اول: گوینده این کلام مشرکین هستند که علاوه بر عدم اطمینان به سخنانشان با توجه به سوء رفتار آنها، این سخن برداشت شخصی آنها است، نه این که حقیقتا پیامبر(ص) به بت ها دشنام داده باشد، گواه این امر، سخن ابن عباس است که می‌گوید:
«لما نزلت‏ إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ‏ الآية قال المشركون يا محمد لتنتهين عن سب آلهتنا أو لنهجون ربك فنزلت الآية» (29)
وقتی آیه شریفه «به درستی که شما و بت هایی که می پرستید هیزم جهنم خواهید بود» نازل شد، مشرکین به محمد(ص) گفتند: یا از ناسزاگویی به بت های ما دست برمیداری یا ما نیز خدای تو را ناسزا می گوییم، پس آیه نازل شد: «فلا تسبوا الذین یدعون...»
یعنی امثال این جملات را دشنام تلقی می کرده اند.
نکته دوم: در برخی نقل ها به جای دشنام، تعبیر «ذکر» آمده است:
«فنحب ان تدعوه فتنهاه عن ذكر آلهتنا و لندعه و الهه فدعاه فجاء النبي صلى الله عليه و سلم فقال له أبو طالب هؤلاء قومك و بنو عمك قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ما يريدون قالوا نريد ان تدعنا و آلهتنا و لندعك و إلهك» (30)
(مشرکین گفتند) ما دوست داریم او را فراخوانده و از ذکر و سخن گفتن در مورد معبودان ما نهی کنی تا ما نیز او و خدایش را رها کنیم.
یعنی مشرکین به ابوطالب گفتند: به محمد(ص) بگو دست از نام بردن(و توصیف) خدایان ما دست بردارد، نه دشنام دادن، و این امر نیز احتمالی که در نکته اول گفتیم را تقویت می‌کند.

نکته سوم: اما در آن نقل تاریخی که به گفته ابوجهل اشاره شده است که:
قال أبو جهل: «و اللَّه يا محمد لتتركوا سب آلهتنا أو لنسبن إلهك الذي بعثك، فنزلت الآية. (31)
در قسمت اول همان نقل آمده است: «أن المسلمين كانوا يسبون آلهة المشركين من الأوثان‏...الخ) (32)
یعنی برخی از مسلمانان به بت ها فحش می دادند، نه پیامبر(ص)

نکته چهارم:
در نقل دیگری هم که آمده پیامبر(ص) با نزول آیه «لا تسبوا الذین...الخ» از دشنام دادن بت ها خودداری کرد، این تعبیر به کار رفته است:
لَقِيَ أَبُو جَهْلِ بْنُ هِشَامٍ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِيمَا بَلَغَنِي- فَقَالَ لَهُ: «وَاَللَّهِ يَا مُحَمَّدُ، لَتَتْرُكَنَّ سَبَّ آلِهَتِنَا، أَوْ لَنَسُبَّنَّ إلَهَكَ الَّذِي تَعْبُدُ»؛ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ: «وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»، فَذُكِرَ لِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَفَّ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ. (33)
اولا: «کف» در معنای متعدی و بازداشتن هم به کار می‌رود(34) و می‌توان اینجا مفعول دوم را محذوف گرفت، یعنی پیامبر(ص) مسلمانان را از ناسزا گفتن به بت ها بازداشت.
ثانیا: این نقل خبر واحد بوده و یقین اور نیست.
ثالثا: بر فرض پذیرش دلالت آن، به خاطر تعارض با نقل های فراوان دیگر غیر قابل پذیرش است.

ب) حضرت ابراهیم(ع)
در مورد نقلی که از حضرت ابراهیم(ع) شد نیز جریان به همین منوال است:

اولا:
این نقل قول ها خبر واحدی هستند که بر فرض پذیرش سند آنها، توانایی برابری با روایاتی که از اخلاق نیکو و پسندیده انبیائ سخن گفته‌اند را ندارند، قرآن کریم حضرت ابراهیم(ع) را به عنوان الگو برای زندگی معرفی می‌کند:
«قَدْ كاَنَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فىِ إِبْرَاهِيم‏» (35)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وجود داشت‏.
روشن است که پنین الگویی نمی‌تواند اهل دشنام و بد دهنی باشد.

ثانیا: سخنان ابراهیم(ع) از سوی مشرکین اهانت تلقی شده است، لذا علی رغم این که به نقل آنها به خاطر عدم عدالت و وثاقت نمی‌شود اعتماد کرد، به برداشت آنها نیز به خاطر تعصبشان نمی‌شود تکیه نمود. قرائنی که در نقل های تاریخی پیامبر اسلام(ص) گذشت این احتمال را تأیید می‌کند که بت پرستان انسان‌های متعصبی بوده‌اند که هر نوع سخنی علیه بت ها را اهانت و بی احترامی به آنها تلقی می‌کرده‌اند:
مثلا هنگامی که حضرت ابراهیم(ع) از روی مهربانی و عطوفت، با استدلال به ناتوانی بت ها، عموی خویش را از بت پرستی نهی کرد:
«إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَ لَا يُبْصِرُ وَ لَا يُغْنىِ عَنكَ شَيْئا» (36)
آن گاه كه به پدر [خوانده‏] اش گفت: پدرم! چرا چيزى را كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و نمى‏تواند هيچ آسيب و گزندى را از تو برطرف كند، مى‏پرستى‏؟
عموی او در پاسخی که برخواسته از تعصب کورکورانه است، می‌گوید:
«قَالَ أَ رَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتىِ يَإِبْرَاهِيمُ لَئنِ لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنىِ مَلِيًّا» (37)
گفت: «اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى گردانى؟! اگر (از اين كار) دست برندارى، تو را سنگسار مى‏كنم! و براى مدّتى طولانى از من دور شو.
با این اوصاف روشن می‌شود که دشنام و بددهنی هرگز با شخصیت و منش آن بزرگواران سازگار نبوده و انبیاء هرگز به بت های مشرکین دشنام نداده اند.
________________________________

1) ترجمه تاریخ طبری، ج3، ص869.
2) انعام-108.
3) التبیان، شیخ طوسی، دار احياء التراث العربى‏، بیروت، بی تا، ج 4 ص 233.
4) ترجمه طبری ج 1 ص 178.
5) توبه-128.
6) قلم-4.
7) آل عمران-159.
Dirol انبیاء-107.
9) کشف الغمه، اربلی، بنى هاشمى‏، چاپ اول، 1381ق، تبریز، ج2، ص537؛ المناقب، ابن شهر آشوب، نشر علامه‏، چاپ اول، 1379ق، قم، ج3، ص247.
10) عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، نشر جهان‏، چاپ اول، 1378ق، تهران، ج1، ص319.
11) اعلام الوری، شیخ طبرسی، نشر اسلاميه‏، چاپ سوم، 1390ق، تهران، ص83؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص192.
12) الرواشح السماویة، میرداماد، نشر دار الخلافة، چاپ اول، 1311، قم، ص123.
13) مغازی، واقدی، ج1، ص289 به نقل از آشنایی با تاریخ اسلام، سید علی میر شریفی، نشر مشعر، چاپ اول، 1389، قم.
14) علل الشرایع، شیخ صدوق، نشر كتاب فروشى داورى‏، چاپ اول، 1385ش، قم، ج2، ص393.
15) نهج البلاغه(صبحی صالح)، خطبه 206، ص323.
16) الکافی، شیخ کلینی، نشر دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج2، ص326.
17) همان، ج2، ص 324.
18) بحارالانوار، علامه مجلسی، نشر دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج16، ص217.
19) مجموعه ورام، ورام بن أبي فراس‏، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369ش، مشهد، ج1، ص110.
20) الکافی، ج2، ص324.
21) الخصال، شیخ صدوق، جامعه مدرسين‏، چاپ اول، 1362ش، قم، ج1، ص176.
22) الکافی، ج2، ص324.
23) بحارالانوار، ج75، ص310.
24) الکافی، ج2، ص325.
25) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، مؤسسة آل البيت(ع)، چاپ اول، 1409ق، قم، ج16، ص34.
26) الکافی، ج8، ص126.
27) الخصال، ج1، ص227.
28) بحارالانوار، ج68، ص334.
29) مجمع البیان، طبرسی، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، تهران، ج4، ص537.
30) تفسیر طبری، نشر دار المعرفه‏، چاپ اول، 1412ق، بیروت، ج7، ص207و208؛ تفسیر در المنثور، سیوطی، نشر كتابخانه آية الله مرعشى نجفى(ره)‏، 1404ق، قم، ج3، ص38.
31) التبیان، ج 4 ص 233.
32) همان، ج4، ص233.
33) سیره ابن هشام ج 1 ص 375.
34) النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان‏ ، چاپ چهارم، 1367ق، قم، ج5، ص192؛ قاموس قرآن، قرشی بنایی، دار الكتب الاسلامية، چاپ ششم، 1412ق، تهران، ج7، ص130.
35) سوره ممتحنه-4.
36) مریم-42.
37) مریم-46.

موضوع قفل شده است