اما شخص شماره 1 که به بخشی از این دستورات خدا توجه ندارد، فقط به این دلیل که نماز میخواند برتر از شخص شماره 2 باشد
گمان نبرید که نماز خواندن ملاک فوز و فلاح و سعادت است؛ نماز خواندن جواز حرکت به سمت فلاح است ویزای رفتن به سرزمینی دیگر است اما رفتن به سرزمینی دیگر نیازمند به تدارک عوامل دیگر است که بدون آنها این ویزا، فایدهای نخواهد داشت.
خیلیها هستند که نمازشان فایدهای به حالشان ندارد: «الذین هم عن صلاتهم ساهون ...»
اینها نماز میخوانند اما نمازشان فایدهای به حالشان ندارد.
مثل کسی که ویزا گرفته اما ارادهی برای حرکت به سوی سرزمینی دیگر ندارد.
به عبارتی بنده این موضوع که نماز بسیار با اهمیت است و جایگاه ویژهای دارد را پذیرفتهام
اما اینکه اگر نمازنخوانی هیچ عمل خوب دیگری از تو پذیرفته نیست را هنوز نتوانستهام بپذیرم
Reza-D;1022648 نوشت:
من از دو فرزندم 50 خواسته دارم
فرزند اولم 10 تا از خواستههایم را انجام میدهد و فرزند دومم 35 تا از خواستههایم را
و من میگویم چون عمل x بین اعمال فرزند اولم بوده پس 9 عمل دیگرش هم پذیرفته است
اما دومی چون عمل x بین اعمالش نبوده پس تمام آن 35 تا کار خوبش باطل است!
فرض کنیم طرح شما برای کسر و انکسار خوبیها و بدیها را بپذیریم یعنی بیاییم کمیت و کیفیت اعمال را بسنجیم بعد بگوییم این بیشتر است پس بهتر است
و اصلا وجود عمل x را ملاک و معیار قرار ندهیم؛ در این صورت، هر کسی به دلخواه خودش از منوی دستورات انتخاب خواهد کرد در این صورت، خبری از روح تعبد و بندگی در میان نیست در واقع، در اینجا دلبخواهی عمل کردن -که راه و رسم مالکها ست- پررنگتر از گوش به فرمان بودن -که راه و رسم مملوکهاست- میباشد.
پس ارتباط مالک و مملوکی و عبد و مولایی اقتضا ميکند یک عملی به عنوان ملاک و معیار شناخته شود؛ زیرا بدون داشتن عمل معیار، از این حس عبد و مولایی خبری نیست.
حالا فرض کنید نماز، به عنوان عمل معیار معرفی نشود، این اشکال شما در مورد هر عمل دیگری نیز در جریان خواهد بود. چرا آن دیگری معیار واقع شد؟!
البته ما چون ایمان داریم که خدا هیچ کاری را بدون ملاحظه مصلحت یا مفسدهی نفسالامری اش بر ما واجب یا حرام نساخته، معتقدیم چون هیچ عملی در داشتن مصلحت، به پای نماز نمیرسد از این رو، نماز به عنوان عمل معیار، معرفی شده است ولی فرض میگیریم که چنین علم و معرفتی هم نداریم؛ ولی در عین حال این سؤال نسبت به هر عمل دیگری که به عنوان معیار و حد نصاب معرفی شود، وارد است.
ثانیاً من ندیدم که خواهرمان جایی از صحبت خود گفته باشند چون برادر من یک سری کارهای خوب انجام داده پس به خودش این حق را داده که بگوید خب خدایا من حق دارم بندگی تو را نکنم! من حق دارم تو را اطاعت نکنم! که شما این مطالب را به ایشان نسبت دادید. اتفاقاً ایشان گفتند که برادر من در یک سری دیگر از دستورات الهی بسیار بندهتر از بعضی از نمازخوانها عمل کرده است. آیا اینکه برادر ایشان با اینکه میدانسته ضرر میکند اما بخاطر خدا، حقالناس و عدالت را رعایت کردهاند یعنی خواستند خدا را اطاعت نکنند؟!
این که روشن است که من رعایت حقالناس و عدالت ایشان را، به معنای تمرد از امر خدا نمیدانم؛ مشکل دقیقا از آن نیمهی خالی لیوان آن هم خالی از چه چیزی آغاز میشود.
مگر چه لذتی در ترک نماز است که نفس سرکش خواندنش را تا بدین حد بر ما سنگین کرده است؟! ترک عدالت و پایمال کردن حقالناس که خیلی سنگینتر از نماز خواندن است!
آیا همه چیز اعم از عدالت و حقالناس حرمت داشت و فقط نماز حرمت نداشت!
اما وقتی به سراغ قرآن میرویم قرآن میفرماید «استعینوا بالصبر و الصلاة و إنها لکبیرة إلا علی الخاشعین»
معنای این آیه چیست؟
یعنی همین نمازی که اصلا وزنی ندارد برای عدهای سنگین است!
اینها کیانند؟! اینها کسانی اند که از خصلت خشوع بینصیبند
خشوع نسبت به چه کسی ؟ نسبت به طرف ربطشان؛ نسبت به کسی که هستشان از اوست؛
یک وقت است که من نسبت به همسایهام یا همکلاسیام یا باجناقم ... خاشع نیستم؛ اینها همه دارای مقدار و حد و اندازه است اما یک وقت است که من در مقابل هستیبخشم خشوع ندارم. نمیتوان برای این نوع از عدم خشوع، حد و اندازه مشخص کرد. باید گفت چنین کسی بیاندازه خاشع نیست.
شاید اگر به صورت خام و لخت به اینها بگوییم که شما مشکلتان، خاشع نبودنتان است به هیچ وجه نپذیرند و بگویند اتفاقا ما خیلی آدمهای متواضعی هستیم وقتی وارد مجلسی میشویم همان دم درب مجلس مینشینیم اگر کسی جلوی ما بلند نشد به هیچ وجه ناراحت نمیشویم ولی اینها همه پاسخهای انحرافی است حتی خودشان هم از مرضشان بیخبرند. مشکل زیرپوستیشان که شاید خودشان هم از آن با اطلاع نباشند همین است. چون بهترین دکتر و حاذقترین دکتر ـیعنی قرآن- مرضشان را معرفی کرده.
Reza-D;1022653 نوشت:
ثالثاً حضرت ابراهیم(ع) برای گذاشتن خانوادهشان در بیابان دستور مستقیم از خداوند داشتهاند. اما اگر در حالت عادی بود قطعاً اگر ایشان زن و فرزند را بیپناه در بیابان رها میکردند مرتکب معصیت شده بودند
مگر ما در مورد اقامه نماز یا حتی خواندن نماز دستور مستقیم از خدا نداریم!
به نظرم خداوند در نماز ساده ترین روش برای عبادت در نظر گرفته حتی یک فرد بیمار که توان حرکت کردن ندارد هم می تواند عبادت کند چه غنی باشد چه ندار و... یعنی خواسته ای که برای همه امکان انجام دادنش هست
ولی در کارهای دیگر تا فرد مثلا توانایی و دارایی نداشته باشد نمی تواند به کسی کمک کند یا مثلا یکی توانایی جمسی ندارد نمی تواند کاری انجام دهد و...
یه جایی میخوندم
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»،
۳پ- غلامعلی نعیم آبادی، نماز زیباترین الگویپرستش، ص ۳۵، به نقل از علل الشرایع، ج ۲، ص ۱۰.
از نظر من تعظیم فکری و عملی در برابر عظمت خداوند هم نماز است
قدردانی از نعماتش هم نماز است
کمک به مظلوم هم نماز است
تفکر در کار خود و در کار هستی که منجر به شناخت خالق میشود هم نماز است
و حتی فکر میکنم لااقل در برخی از آیات و روایات مقصود از نماز اینها بوده است (یا مفهومی دو گانه منظور بوده است)
آنچه در فرهنگ دینی از ما خواسته شده، «اقامه نماز» است نه «خواندن نماز».
اقامه نماز شامل محدودهی وسیعی از خوبیهاست
«ربِّ اجعلنی مقیمَ الصلاة ...» (ابراهیم: ۴۰).
«الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون» (بقره: ۳)
منتهی راه رسیدن به قله، کوهپایه و دامنه است -یعنی نماز خواندن-.
تا کسی نمازخوان نشود نمیتواند اقامه کننده نماز شود.
در حدیثی از امام باقر روایت شده که فرموده: خداوند زکات را در کنار نماز قرار داده و فرموده أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة؛ پس کسی که اقامه نماز کند و زکات ندهد مانند این است که نماز نخوانده است (راه روشن، ج۲، ص ۹۳).
منتهی حرفم این است که نه معنای سپاسگذاری از خدا منحصر در خواندن نماز است
و نه دلیل وجوب نماز صرفاً سپاسگذاری و تشکر از خداوند است
از نظر من اگر اینطور فکر کنیم، هم فعل سپاسگذاری را تنزل دادهایم و هم فعل نماز را
روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله آنقدر اقامه نماز شب کرد تا قدمهایش شکاف برداشت. به آن حضرت عرض شد که خداوند گناهان مقدم و مؤخر تو را آمرزیده است
عجیب است که شما نماز را خیلی ساده و به عنوان ابتداییترین خواستهء خدا مطرح میکنید، در حالیکه خود خداوند نظر دیگری دارد:
بقره - 45
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ
و یاری بجویید به صبر و نماز، که امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر برای فروتنان
چون صحبت بر سر آدم اخلاقیِ تارک نماز یا سبکشمارنده نماز بود گفته شد:
حافظ;1021715 نوشت:
چگونه میتوان گفت توجه چنین شخصی به خدا بیشتر بوده در حالی که حداقل خواستهی خدا را -یعنی نماز صحیح- برآورده نمیکند.
اینجاست که بوی ضد و نقیض استشمام میشود؛ یک انسان با فضیلت، لااقل نباید خاشع باشد! ولی چون زیر بار نماز نمیرود، معلوم ميشود خاشع هم نیست. پس برخلاف زعم خودش یا ما که فکر میکنیم خیلی آدم خوبی است، از حداقل نصاب اخلاق -یعنی خشوع- بیبهره است.
با سپاس از استاد گرامی و عزیزان بابت سوال و جوابهای عالی و برخاسته ازروح پاکشان که انسان تا تشنه ی دانستن نباشد زبان وقلمش به کارنمی افتد.
حافظ;1022922 نوشت:
چون زیر بار نماز نمیرود، معلوم ميشود خاشع هم نیست
یادمه اولین باری که نماز جماعت خوندیم کلاس پنجم بودیم مدیرمدرسه مون کنارمون ایستاده بود و از خوشحالی اشک می ریخت چقدرهم برامون دعامی کرد که ما داریم نماز می خونیم الانم که فکرمی کنم اون اشکهای شوق که روی صورتش بود و برای خودش وما دعا می کرد یادمه;;)@};-
ما هم که هنوز ازنماز معنای درست و حسابی نمی دونستیم انگار یه المپیاد دعوت شده بودیم سعی می کردیم خوب و دقیق تر بخونیم!!
هفته ی قبلی هم یه مراسم تکلیف پسران که به سن تکلیف رسیده بودند دعوت بودیم معلوم بود مدیرمدرسه سنگ تمام گذاشتند مجری از شهردور دعوت کرده بودند و بساط ارگ و موسیقی و شعرخوانی و مجلس گرم کنی خواننده که دیگه نگو ونپرس!!happy8->
مسابقه هوش هم براشون گذاشت بعد هم جناب شیخ بزرگوار اومدند و درفضیلت نماز حرف زدند و ما هم صلوات فرستادیم.@};-@};-@};-
داشتم به همین خضوع و خشوع در نماز فکرمی کردم که این نوجوان که نصف افکارش الان آخرین قسمت فیلم ماهواره هست!!و شاید هم نباشه و اون نوجوانی که الان دلشکسته ی مرگ دوستش براثر تصادف هست دارند به همین نماز شیرین تر از عسل فکرمی کنند یا نه؟!:-/@};-
نماز همون چیزی هست که تطمئن قلوب گفته شده من تا یادم هست هروقت دلم گرفته بوده ازنمازم کم و کسری داشتم که سعی کردم جبران کنم تا اون آرامش قلبی رو پیدا کنم
ما هیچ وقت شیرینی اون نمازی که با کشیده شدن تیر از پا همگام شد و دل و جسممون لرزید که چه صبر و تحملی درک نمی کنیم
ما هیچ وقت اون نمازی که درمیدان جنگ خوانده شد و مبارزان با خواندن نصف نمازجاشون با ردیف دوم عوض کردند تا هم شهید بشن وهم نمازبخونند درک نمی کنیم
چون هدفی نداریم ما هدفمون نصف نصف مادیات هست!!;;)8-|
چرا این زرق وبرقها در جشن عبادت هست چون باید دلگرم بشن به نماز همون طور که برای تازه مسلمونها هم هدیه می خرند تا دینشون قوی تر بشه
اگر یک بار برای خودخدا نماز بخونیم نه برای حرف علما یا شیخ یا ملایی که بهش اعتقادکمتر یا از روی حس عادت و همراهی درنمازداریم مطمئن باشید خدا هم جبران می کنه
امتحانش مجانی هست;;)L-)
یک بار برای خود خدا نماز بخوانید نه برای حرفهای دیگران happy@};-
این معامله ارزش داره یقین بدونید اگر شما یک قدم برای خود خدا بردارید خداوند دردنیا و آخرت جبران می کنه
یادمه اولین باری که نماز جماعت خوندیم کلاس پنجم بودیم مدیرمدرسه مون کنارمون ایستاده بود و از خوشحالی اشک می ریخت ...
از مجموع پستتان اینطور دستگیرم شد که شما میخواهید با به رخ کشیدن احساسات زیبایی که احیانا ممکن است از دل نماز خواندن حاصل شود حس زیباییشناسی و زیباییگراییِ مخاطبان را به این موضوع جلب کنید و از این طریق برای نماز خواندنِ بیاعتناکنندگان به نماز تولید انگیزه کنید.
ولی سؤالی که مطرح است این که اگر این حس قشنگی که از آن گفتید برای برخی پیدا نشد چی؟
به نظر میرسد احساسات قشنگ نباید پایه انگیزه برای نماز خواندن باشد؛
زیرا این احساسات لطیف، محصول عملکرد قلب -دل- است و قلب انسان دچار تلوّن و نوسانات خواهد شد
«إن للقلوب اقبالا و ادبارا»
قلب گاهی ادبار -پشت کردن- دارد و گاهی اقبال -رو کردن-؛ گاهی عاشق است و مالامال از احساسات لطیف و زیبا ولی گاهی به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ با صد من عسل نیز شیرین نمیشود!
اگر دست بر قضا کسی موقع نماز، قلبش بر روی موج «ادبار» شیفت شده باشد چه؟
آنوقت دیگر این انگیزه برای او کارآیی ندارد؛
برخلاف خودِ نماز که برای او نیز در این شرایط کارآیی دارد.
البته من این حرف شما را قبول ندارم چون تا دلتان بخواهد افرادی را دیدهام که نماز نمیخوانند اما خصوصیات خوب دیگر آنها بسیار زیاد است
از طرفی نمازگذاران زیادی را هم دیدهام که سایر رفتارهای آنها ایرادات جدی و فراوانی دارد...
سلام
اینکه بخواهیم اعمال انسان ها را با هم مقایسه کنیم و درجه بندی و امتیازبندی کنیم شاید خیلی منطقی نباشد چون ما از باطن و نیت درونی آدمها خبر نداریم. صرف اینکه کسی نماز می خواند به معنای کاردرست بودنش نیست و صرف نخواندنش هم دلیل بر پایین تر بودن نسبت به شخصی که نماز می خواند نیست.
اما اینکه چرا بسیاری از ما ملاک مومن بودن را صرفاً در چند کار مشخص از جمله نماز خواندن محدود کرده ایم و به بقیه اعمال کاری نداریم بخشی از آن به خاطر نمادین بودن و جلوه داشتن آن اعمال است. مثلاً نماز ( به این شکلی که ما مسلمانها به جا می آوریم) عملی است که فقط مسلمان ها انجام می دهند مثلا اگر من در یک کشور غیر اسلامی نماز بخوانم از روی این نماز من دین و مسلک من مشخص می شود در حالی که اگر برفرض راست گو باشم یا دزدی نکنم یا به فقیری کمک کنم اینها دین و آیین من را آشکار نمی کند.
بنابراین بعضی اعمال مثل شناسنامه می مانند.
اما در اینجا باید به یک نکته توجه کرد : عملی مانند نماز هر چند جلوه و نماد دین ماست اما اهمیت اصلی اش در آثار باطنی آن است.
اینکه برای ما مسلمان ها نماز اینقدر پررنگ و مهم است اصلاً چیز بدی نیست چون دین بر آن بسیار تاکید کرده. اما اشکال از آنجا شروع می شود که ما اولا تاکید دین بر سایر اعمال را پشت گوش می اندازیم و بقیه موارد را سهل و آسان می پنداریم. دوما در مورد همان نماز هم صرف یک سری اذکار و خم و راست شدن اکتفا می کنیم وکاری با روح نماز نداریم.
بنابراین اگر می بینیم که با وجود خواندن نماز کارهای دیگرمان درست نیست اشکال در جایگاه نماز و اهمیت نماز نیست اشکال از نماز خواندن ماست.
در مورد افرادی هم که نماز نمی خوانند اما آدم های درستی هستند، ذات پاکی دارند و شاید از بسیاری از نمازخوانها هم بهتر عمل کنند برای خودم هم سوال است که وضعیت این ها چگونه است هرچند به نظرم اصلا نیازی نیست که بخواهیم وضعیت آدمها را با هم مقایسه کنیم.
من در مورد جایگاه این افراد واقعاً نمی توانم قضاوت کنم اما به نظرم این افراد مورد لطف و بخشش خدا قرار می گیرند. اما در هر حال مساله فقط بخشش و آمرزش و بهشت و جهنم نیست. مساله این است که این افراد خودشان را از شاهراهی که می توانسته آنها را درست تر و سریع تر به رشد و تعالی روح برساند محروم کرده اند.
برای پی بردن به جایگاه نماز نسبت به سایر اعمال به نظرم باید به هدف آفرینش نگاه کرد. اگر هدف آفرینش انسان در نهایت تقرب به ذات پاک خداوند باشد این تقرب با نماز به بهترین شکل حاصل می شود. یعنی نماز وسیله ای است که راه رسیدن به هدف خلقت را محقق می کند.
با سایر اعمال نیکو هم می توان به پروردگار تقرب پیدا کرد اما تاثیر نماز به نظرم مستقیم و سریع تر است.
نماز یعنی گفتگو با خداوند و همین گفتگو و توجه به اوست که کم کم روح را به آن جایگاهی می رساند که مستعد لقای پروردگار شود.
بله در احسان و نیکوکاری با خلق خدا هم لذتی وصف ناشدنی وجود دارد و می تواند باعث قرب به پروردگار شود اما آیا اینها می تواند جایگزین صحبت کردن مستقیم و راز و نیاز و تعظیم در برابر معبود شود؟
شاید بنده برای اثبات بندگی اش به خداوند خیلی کارها انجام بدهد. به فقرا کمک کند حق کسی را ضایع نکند فداکاری و گذشت داشته باشد و...اما آن لحظه ای که بنده سرش را در برابر پروردگارش خم کرده و چشم هایش را به روی همه دنیا بسته و می گوید فقط تو ... چنین لحظه ای را با کدامیک از لحظات دیگر در عبادات دیگر می توان برابر یافت؟
نماز راه وصال پروردگار است.
مساله دیگر شاید این باشد که نماز به همه کارهای دیگر ما جهت می دهد در حالی که این ویژگی "جهت دهی" را شاید به این شکلی که در نماز می بینیم در سایر اعمال نبینیم.
وقتی من در برابر خداوند سرم را خم کردم یاد می گیرم که در زندگی ام برای کس دیگر سر خم نکنم.
وقتی خداوند از من می خواهد که چند بار در روز بگویم " ما را به راه راست هدایت فرما "همین تکرار کاری می کند که من در طول روز حواسم به این باشد که آیا در راه راست قرار دارم یا ندارم؟ آیا کارهای دیگری که انجام می دهم در مسیر رضایت پروردگارم هست یا نیست؟
نماز باعث می شود هر روز هدف از زندگیمان کسب و کار و تحصیل و تلاشمان و ... برایمان یادآوری شود. چون انسان مستعد غفلت و فراموشکاری است و نماز یک یادآوریست. نماز باعث می شود من یادم بماند که اگر زنده ام و زندگی می کنم و هر کاری که می کنم( به خلق خدا کمک می کنم یا هر کار شایسته دیگری که می کنم) برای خداست. برای این است که کارهای دیگرم هم رنگ خدایی بگیرد.
البته همه این اهداف نماز در صورتی محقق می شود که نماز واقعا نماز باشد. هر چند خود ما هم علی رغم کوتاهی و قصور در نمازهایمان بالاخره بهره ای متناسب با میزان حضورمان در نماز می بریم ولی رسیدن به آن مراتب بالا در صورتیست که نماز همه وجود ما را در بر بگیرد.
سؤال:
آیا حقیقت نماز و درک خداوند با نماز ظاهری و حرکات و سکنات در آن گره خورده است؟ چرا با قبولی نماز، دیگر اعمال نیک انسان پذیرفته شده ولی بدون آن هیچ کار خیری از انسان پذیرفته نخواهد شد؟
چگونه میتوان گفت کسی که نماز نمیخواند ولی در عوض توجه بیشتری به خدا داشته نسبت به مردم تقوای الهی را رعایت میکند و حق کسی را ضایع نمیکند از کسی که نماز میخواند ولی به این امور کم اهتمام و یا بیاهتمام است پستتر است؟
پاسخ:
لازمه توجه داشتن به خدا، دغدغه داشتن برای حدود الهی است و نماز از مهمترین حدود خداوند است. پس معنا ندارد کسی نماز نخواند ولی مدعی محبت خدا باشد. اصلا «نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست.
کسی که بدون دلیل خواندن نماز را به آخر وقت موکول میکند با چه توجیهی میتواند ادعا کند که حس حضور خدا را بهتر درک کرده است! پس به طریق اولی کسی که نماز نمیخواند نمیتواند ژست چنین حسی را وانمود کند.
اما این قاعده که قبولی دیگر اعمالِ خوب انسان در گرو قبولی نماز است، تنها قاعدهای است برای حد نصاب قبولی اعمال دیگر نه پر کننده خلأ اعمال دیگر. پس نمیتوان گفت کسی که مجموعهی اعمال او خالی از اعمال خیر و مملو از اعمال شر است به صرف پرداختن به نماز گوی رستگاری را ربوده است؛ زیرا نماز واقعی، انسان را از فحشا و منکر باز داشته و در عوض به سوی برّ و نیکی سوق میدهد پس گویا نماز چنین کسی -در فرض سؤال- نمازِ واقعی نبوده است.
اگر دین را به سه شاخه «عقاید»، «اخلاق» و «احکام» تقسیم کنیم، درکتب دینی، محورها و شاخصههایی برای این سه شاخه معرفی شده است؛ در عقاید، «توحید» و در اخلاق «راستگویی و امانتداری» (۱) و در مناسک و احکام، «نماز» به عنوان حد نصاب معرفی شده است.
از طرفی، در احادیث، میان «نماز صحیح» و «نماز مقبول» قائل به تمایز و تفکیک شدهاند.
آنجا که نماز حد نصاب قبولی دیگر اعمال نیک و صالح معرفی شده(۲) و یا حتی تمام دیانت به نماز بر گردانده شده است،(۳) ناظر به «نماز مقبول» است. پس ممکن است نماز بر اساس ضوابط بیان شده در رسالههای عملیه انجام شود –یعنی صحیح باشد- ولی به دلیل خالی بودن از ضوابط مقبولیت، قبول نشود. میتوان گفت، بحث نماز صحیح یک بحث فقهی ولی بحث نماز مقبول یک بحث فرافقهی است.
بدین صورت، کسی که پافشاریاش تنها بر روی ظواهر نماز و آداب ظاهری آن باشد، اگر چه نماز را به طور صحیح به جای آورده و تکلیفش را اسقاط کرده است ولی معلوم نیست نمازش مقبول هم باشد.
به تعبیر دیگر، نمازِ صحیح اگر چه مقدمهای برای نماز مقبول است ولی کارایی و خواص نماز مقبول را ندارد. و آنچه که به عنوان گوهر نمازِ مقبول معرفی شده است همان «توجه» و «حضور قلب» و «اقبال قلبی» است؛ به طوری که به هر میزان حضور قلب و اقبال در نماز بیشتر باشد، مقبولیت نماز بیشتر خواهد بود.(۴)
پس باید نماز صحیح را به ظاهر عمل گره زد ولی نماز مقبول را به روح و باطن آن گره زد و هدفگذاری نهایی شریعت، دستیابی بندگان به این روح و باطن است.
میتوان وجه وابستگی قبولی دیگر اعمال بر نماز را این گونه تبیین کرد:
۱- نماز مستجمع صفات سایر عبادات و اعمال نیک است.(۵)
۲- نقب زدن از ظاهر نماز به باطن نماز و اکتساب نصاب قبولی آن، مانند نخ تسبیحی موجب قوام و نگهداری دیگر عبادات خواهد شد.
پس نماز مانند «کل»ی است که دربر گیرنده اجزاء خود است و چون کل منتفی شود اجزاء آن نیز متلاشی خواهند شد.
از همین رو، کسانی که ظاهراً به کارهای خیر مبادرت میورزند ولی به نماز بیاعتنا میباشند، چون حد نصاب قبولی اعمال –یعنی نماز- را ندارند در حقیقت همه اعمال خیرشان تهی از مایه و جوهرهی دینداری است و همچنین، نمیتوانند در انجام این کارهای به ظاهر نیک هدفی توحیدی را دنبال کرده باشند؛ زیرا لازمهی اِعراضشان از نماز به عنوان تمثل عبودیت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، تضییع دیگر جلوههای عبودیت و خدشهدار شدن هدفگذاریهای توحیدی در دیگر اعمال خواهد بود؛ زیرا، قبولی هر عمل صالحی در گرو مایهوری آن از توحید و حرکتش بر مدار توحید است. در مقابل اگر نماز بویی از عبودیت داشته باشد خاکساری و تواضع و فروتنی به عنوان قسمتی از ثمراتش در دیگر عرصههای زندگیِ انسان از جمله اخلاق اجتماعی و معاشرت با دیگران ظهور و بروز خواهد داشت که در پرتو آن، عُجب و خودفروشی و کبر و افتخار در ارتباط انسان با دیگران و خداوند درمان خواهد شد.
نتیجه:
درک حقیقت نماز در گرو اقبال و توجه قلبی انسان به خدا در حال نماز است که در کتب دینی از آن با عنوان «نماز مقبول» یاد شده است؛ ولی در عین حال، رعایت آداب و شرایط ظاهری نماز که تحصیلکننده «نماز صحیح» و موجب اسقاط تکلیف از مکلفین است شرط لازم برای رسیدن به آن غایت نهایی، یعنی نماز مقبول است؛ از این رو، نمیتوان بدون عبور از ظاهر عبادات –از جمله نماز- به باطن اعمال که حقیقتِ عبودیت است دست یافت. بعلاوه، نماز حقیقی و مقبول با در بر داشتن روح بندگی، موجب آن شده است تا قبول هر عبادت دیگری در گرو قبولی آن باشد به طوری که میتوان به عکس این حقیقت نیز باور داشت که تحقق نماز مقبول زمینهساز دیگر خوبیها در وجود انسان خواهد شد.
پینوشتها: ۱. «أنّ الميزان في معرفة الناس صدق الحديث و أداء الأمانة» (فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی؛ الشافی فی العقائد و الاخلاق و الاحکام، تحقیق مهدی انصاری قمی، تهران: لوح محفوظ، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص ۹۱۷. ۲. «إن قبلت قُبِلَ ما سواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سواها» (ابن بابویه، امالی، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش، چ ششم، ص ۶۴۱). ۳. «الصلاة عمود الدین مثلها کمثل عمود الفسطاط إذا ثبت العمود یثبت الأوتاد و الأطناب و إذا مال العمود و انکسر لم یثبت وتد و لا طنب» (برقی، احمد بن محمد، المحاسن، قم: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ق، چ دوم، ج۱، ص ۴۴. ۴. «... إِنَّ الْعَبْدَ لَا تُقْبَلُ مِنْهُ صَلَاةٌ إِلَّا مَا أَقْبَلَ مِنْهَا ...» (مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، تصحیح مهدی رجائی، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص ۵۳۶؛ «لا صلاة إلا بحضور القلب» (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم: صدرا، ۱۳۷۷ش، چ هشتم، ج۲۳، ص ۴۷۲. ۵. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، تحقیق محمد جواد صابریان، قم: دارالعرفان، ۱۳۸۶ش، ج۵، ص ۵۴.
سلام و تحیت؛
Reza-D;1022643 نوشت:
گمان نبرید که نماز خواندن ملاک فوز و فلاح و سعادت است؛ نماز خواندن جواز حرکت به سمت فلاح است ویزای رفتن به سرزمینی دیگر است اما رفتن به سرزمینی دیگر نیازمند به تدارک عوامل دیگر است که بدون آنها این ویزا، فایدهای نخواهد داشت.
خیلیها هستند که نمازشان فایدهای به حالشان ندارد: «الذین هم عن صلاتهم ساهون ...»
اینها نماز میخوانند اما نمازشان فایدهای به حالشان ندارد.
مثل کسی که ویزا گرفته اما ارادهی برای حرکت به سوی سرزمینی دیگر ندارد.
فرض کنیم طرح شما برای کسر و انکسار خوبیها و بدیها را بپذیریم یعنی بیاییم کمیت و کیفیت اعمال را بسنجیم بعد بگوییم این بیشتر است پس بهتر است
و اصلا وجود عمل x را ملاک و معیار قرار ندهیم؛ در این صورت، هر کسی به دلخواه خودش از منوی دستورات انتخاب خواهد کرد در این صورت، خبری از روح تعبد و بندگی در میان نیست در واقع، در اینجا دلبخواهی عمل کردن -که راه و رسم مالکها ست- پررنگتر از گوش به فرمان بودن -که راه و رسم مملوکهاست- میباشد.
پس ارتباط مالک و مملوکی و عبد و مولایی اقتضا ميکند یک عملی به عنوان ملاک و معیار شناخته شود؛ زیرا بدون داشتن عمل معیار، از این حس عبد و مولایی خبری نیست.
حالا فرض کنید نماز، به عنوان عمل معیار معرفی نشود، این اشکال شما در مورد هر عمل دیگری نیز در جریان خواهد بود. چرا آن دیگری معیار واقع شد؟!
البته ما چون ایمان داریم که خدا هیچ کاری را بدون ملاحظه مصلحت یا مفسدهی نفسالامری اش بر ما واجب یا حرام نساخته، معتقدیم چون هیچ عملی در داشتن مصلحت، به پای نماز نمیرسد از این رو، نماز به عنوان عمل معیار، معرفی شده است ولی فرض میگیریم که چنین علم و معرفتی هم نداریم؛ ولی در عین حال این سؤال نسبت به هر عمل دیگری که به عنوان معیار و حد نصاب معرفی شود، وارد است.
این که روشن است که من رعایت حقالناس و عدالت ایشان را، به معنای تمرد از امر خدا نمیدانم؛ مشکل دقیقا از آن نیمهی خالی لیوان آن هم خالی از چه چیزی آغاز میشود.
مگر چه لذتی در ترک نماز است که نفس سرکش خواندنش را تا بدین حد بر ما سنگین کرده است؟! ترک عدالت و پایمال کردن حقالناس که خیلی سنگینتر از نماز خواندن است!
آیا همه چیز اعم از عدالت و حقالناس حرمت داشت و فقط نماز حرمت نداشت!
اما وقتی به سراغ قرآن میرویم قرآن میفرماید «استعینوا بالصبر و الصلاة و إنها لکبیرة إلا علی الخاشعین»
معنای این آیه چیست؟
یعنی همین نمازی که اصلا وزنی ندارد برای عدهای سنگین است!
اینها کیانند؟! اینها کسانی اند که از خصلت خشوع بینصیبند
خشوع نسبت به چه کسی ؟ نسبت به طرف ربطشان؛ نسبت به کسی که هستشان از اوست؛
یک وقت است که من نسبت به همسایهام یا همکلاسیام یا باجناقم ... خاشع نیستم؛ اینها همه دارای مقدار و حد و اندازه است اما یک وقت است که من در مقابل هستیبخشم خشوع ندارم. نمیتوان برای این نوع از عدم خشوع، حد و اندازه مشخص کرد. باید گفت چنین کسی بیاندازه خاشع نیست.
شاید اگر به صورت خام و لخت به اینها بگوییم که شما مشکلتان، خاشع نبودنتان است به هیچ وجه نپذیرند و بگویند اتفاقا ما خیلی آدمهای متواضعی هستیم وقتی وارد مجلسی میشویم همان دم درب مجلس مینشینیم اگر کسی جلوی ما بلند نشد به هیچ وجه ناراحت نمیشویم ولی اینها همه پاسخهای انحرافی است حتی خودشان هم از مرضشان بیخبرند. مشکل زیرپوستیشان که شاید خودشان هم از آن با اطلاع نباشند همین است. چون بهترین دکتر و حاذقترین دکتر ـیعنی قرآن- مرضشان را معرفی کرده.
مگر ما در مورد اقامه نماز یا حتی خواندن نماز دستور مستقیم از خدا نداریم!
باسلام
به نظرم خداوند در نماز ساده ترین روش برای عبادت در نظر گرفته حتی یک فرد بیمار که توان حرکت کردن ندارد هم می تواند عبادت کند چه غنی باشد چه ندار و... یعنی خواسته ای که برای همه امکان انجام دادنش هست
ولی در کارهای دیگر تا فرد مثلا توانایی و دارایی نداشته باشد نمی تواند به کسی کمک کند یا مثلا یکی توانایی جمسی ندارد نمی تواند کاری انجام دهد و...
یه جایی میخوندم
هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسید: چرا نماز واجب شد، در حالی که هم وقت می گیرد و هم انسان را به زحمت می اندازد؟ امام فرمود: «پیامبرانی آمدند و مردم را به آیین خود دعوت نمودند. عده ای هم دین آنان را پذیرفتند، امّا با مرگ آن پیامبران، نام و دین و یاد آنها از میان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پیامبر اسلام(ص) زنده بماند و این از طریق نماز امکان پذیر است»،
۳پ- غلامعلی نعیم آبادی، نماز زیباترین الگویپرستش، ص ۳۵، به نقل از علل الشرایع، ج ۲، ص ۱۰.
درود و سلام خدا بر شما باد؛
Reza-D;1022797 نوشت:
آنچه در فرهنگ دینی از ما خواسته شده، «اقامه نماز» است نه «خواندن نماز».
اقامه نماز شامل محدودهی وسیعی از خوبیهاست
«ربِّ اجعلنی مقیمَ الصلاة ...» (ابراهیم: ۴۰).
«الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون» (بقره: ۳)
منتهی راه رسیدن به قله، کوهپایه و دامنه است -یعنی نماز خواندن-.
تا کسی نمازخوان نشود نمیتواند اقامه کننده نماز شود.
در حدیثی از امام باقر روایت شده که فرموده: خداوند زکات را در کنار نماز قرار داده و فرموده أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة؛ پس کسی که اقامه نماز کند و زکات ندهد مانند این است که نماز نخوانده است (راه روشن، ج۲، ص ۹۳).
روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله آنقدر اقامه نماز شب کرد تا قدمهایش شکاف برداشت. به آن حضرت عرض شد که خداوند گناهان مقدم و مؤخر تو را آمرزیده است
فرمود:«آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟» (راه روشن، ج۲، ص ۵۲۶).
سلام علیکم
Reza-D;1022660 نوشت:
چون صحبت بر سر آدم اخلاقیِ تارک نماز یا سبکشمارنده نماز بود گفته شد:
اینجاست که بوی ضد و نقیض استشمام میشود؛ یک انسان با فضیلت، لااقل نباید خاشع باشد! ولی چون زیر بار نماز نمیرود، معلوم ميشود خاشع هم نیست. پس برخلاف زعم خودش یا ما که فکر میکنیم خیلی آدم خوبی است، از حداقل نصاب اخلاق -یعنی خشوع- بیبهره است.
بعلاوه،
به موجب این حدیث شریف:
[=Traditional Arabic] سَأَلَ أَعْرَابِيٌّ عَلِيّاً ع عَنْ دَرَجَاتِ الْمُحِبِّينَ مَا هِيَ قَالَ أَدْنَى دَرَجَاتِهِمْ مَنِ اسْتَصْغَرَ [=Traditional Arabic]طَاعَتَه ... [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]
یک شخصی از امیرالمومنین علیه السلام در مورد درجات محبین سؤال کرد حضرت فرمود: پایینترین درجات آنها این است که طاعتش را کوچک میشمارد.
از این رو، مدعی فضائل اخلاقی، در فاز اخلاق بندگی، باید نماز را حداقل چیزی ببیند که او را با خدا مرتبط میسازد.
سلام
حلول ماه پرخیروبرکت رمضان برشما مبارک .
با سپاس از استاد گرامی و عزیزان بابت سوال و جوابهای عالی و برخاسته ازروح پاکشان که انسان تا تشنه ی دانستن نباشد زبان وقلمش به کارنمی افتد.
یادمه اولین باری که نماز جماعت خوندیم کلاس پنجم بودیم مدیرمدرسه مون کنارمون ایستاده بود و از خوشحالی اشک می ریخت چقدرهم برامون دعامی کرد که ما داریم نماز می خونیم الانم که فکرمی کنم اون اشکهای شوق که روی صورتش بود و برای خودش وما دعا می کرد یادمه;;)@};-
ما هم که هنوز ازنماز معنای درست و حسابی نمی دونستیم انگار یه المپیاد دعوت شده بودیم سعی می کردیم خوب و دقیق تر بخونیم!!
هفته ی قبلی هم یه مراسم تکلیف پسران که به سن تکلیف رسیده بودند دعوت بودیم معلوم بود مدیرمدرسه سنگ تمام گذاشتند مجری از شهردور دعوت کرده بودند و بساط ارگ و موسیقی و شعرخوانی و مجلس گرم کنی خواننده که دیگه نگو ونپرس!!happy8->
مسابقه هوش هم براشون گذاشت بعد هم جناب شیخ بزرگوار اومدند و درفضیلت نماز حرف زدند و ما هم صلوات فرستادیم.@};-@};-@};-
داشتم به همین خضوع و خشوع در نماز فکرمی کردم که این نوجوان که نصف افکارش الان آخرین قسمت فیلم ماهواره هست!!و شاید هم نباشه و اون نوجوانی که الان دلشکسته ی مرگ دوستش براثر تصادف هست دارند به همین نماز شیرین تر از عسل فکرمی کنند یا نه؟!:-/@};-
نماز همون چیزی هست که تطمئن قلوب گفته شده من تا یادم هست هروقت دلم گرفته بوده ازنمازم کم و کسری داشتم که سعی کردم جبران کنم تا اون آرامش قلبی رو پیدا کنم
ما هیچ وقت شیرینی اون نمازی که با کشیده شدن تیر از پا همگام شد و دل و جسممون لرزید که چه صبر و تحملی درک نمی کنیم
ما هیچ وقت اون نمازی که درمیدان جنگ خوانده شد و مبارزان با خواندن نصف نمازجاشون با ردیف دوم عوض کردند تا هم شهید بشن وهم نمازبخونند درک نمی کنیم
چون هدفی نداریم ما هدفمون نصف نصف مادیات هست!!;;)8-|
چرا این زرق وبرقها در جشن عبادت هست چون باید دلگرم بشن به نماز همون طور که برای تازه مسلمونها هم هدیه می خرند تا دینشون قوی تر بشه
اگر یک بار برای خودخدا نماز بخونیم نه برای حرف علما یا شیخ یا ملایی که بهش اعتقادکمتر یا از روی حس عادت و همراهی درنمازداریم مطمئن باشید خدا هم جبران می کنه
امتحانش مجانی هست;;)L-)
یک بار برای خود خدا نماز بخوانید نه برای حرفهای دیگران happy@};-
این معامله ارزش داره یقین بدونید اگر شما یک قدم برای خود خدا بردارید خداوند دردنیا و آخرت جبران می کنه
موفق و شاد و سربلند باشید:-h@};-
سلام و درود خدا بر جناب فریال؛
فریال;1022925 نوشت:
از مجموع پستتان اینطور دستگیرم شد که شما میخواهید با به رخ کشیدن احساسات زیبایی که احیانا ممکن است از دل نماز خواندن حاصل شود حس زیباییشناسی و زیباییگراییِ مخاطبان را به این موضوع جلب کنید و از این طریق برای نماز خواندنِ بیاعتناکنندگان به نماز تولید انگیزه کنید.
ولی سؤالی که مطرح است این که اگر این حس قشنگی که از آن گفتید برای برخی پیدا نشد چی؟
به نظر میرسد احساسات قشنگ نباید پایه انگیزه برای نماز خواندن باشد؛
زیرا این احساسات لطیف، محصول عملکرد قلب -دل- است و قلب انسان دچار تلوّن و نوسانات خواهد شد
«إن للقلوب اقبالا و ادبارا»
قلب گاهی ادبار -پشت کردن- دارد و گاهی اقبال -رو کردن-؛ گاهی عاشق است و مالامال از احساسات لطیف و زیبا ولی گاهی به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ با صد من عسل نیز شیرین نمیشود!
اگر دست بر قضا کسی موقع نماز، قلبش بر روی موج «ادبار» شیفت شده باشد چه؟
آنوقت دیگر این انگیزه برای او کارآیی ندارد؛
برخلاف خودِ نماز که برای او نیز در این شرایط کارآیی دارد.
سلام
اینکه بخواهیم اعمال انسان ها را با هم مقایسه کنیم و درجه بندی و امتیازبندی کنیم شاید خیلی منطقی نباشد چون ما از باطن و نیت درونی آدمها خبر نداریم. صرف اینکه کسی نماز می خواند به معنای کاردرست بودنش نیست و صرف نخواندنش هم دلیل بر پایین تر بودن نسبت به شخصی که نماز می خواند نیست.
اما اینکه چرا بسیاری از ما ملاک مومن بودن را صرفاً در چند کار مشخص از جمله نماز خواندن محدود کرده ایم و به بقیه اعمال کاری نداریم بخشی از آن به خاطر نمادین بودن و جلوه داشتن آن اعمال است. مثلاً نماز ( به این شکلی که ما مسلمانها به جا می آوریم) عملی است که فقط مسلمان ها انجام می دهند مثلا اگر من در یک کشور غیر اسلامی نماز بخوانم از روی این نماز من دین و مسلک من مشخص می شود در حالی که اگر برفرض راست گو باشم یا دزدی نکنم یا به فقیری کمک کنم اینها دین و آیین من را آشکار نمی کند.
بنابراین بعضی اعمال مثل شناسنامه می مانند.
اما در اینجا باید به یک نکته توجه کرد : عملی مانند نماز هر چند جلوه و نماد دین ماست اما اهمیت اصلی اش در آثار باطنی آن است.
اینکه برای ما مسلمان ها نماز اینقدر پررنگ و مهم است اصلاً چیز بدی نیست چون دین بر آن بسیار تاکید کرده. اما اشکال از آنجا شروع می شود که ما اولا تاکید دین بر سایر اعمال را پشت گوش می اندازیم و بقیه موارد را سهل و آسان می پنداریم. دوما در مورد همان نماز هم صرف یک سری اذکار و خم و راست شدن اکتفا می کنیم وکاری با روح نماز نداریم.
بنابراین اگر می بینیم که با وجود خواندن نماز کارهای دیگرمان درست نیست اشکال در جایگاه نماز و اهمیت نماز نیست اشکال از نماز خواندن ماست.
در مورد افرادی هم که نماز نمی خوانند اما آدم های درستی هستند، ذات پاکی دارند و شاید از بسیاری از نمازخوانها هم بهتر عمل کنند برای خودم هم سوال است که وضعیت این ها چگونه است هرچند به نظرم اصلا نیازی نیست که بخواهیم وضعیت آدمها را با هم مقایسه کنیم.
من در مورد جایگاه این افراد واقعاً نمی توانم قضاوت کنم اما به نظرم این افراد مورد لطف و بخشش خدا قرار می گیرند. اما در هر حال مساله فقط بخشش و آمرزش و بهشت و جهنم نیست. مساله این است که این افراد خودشان را از شاهراهی که می توانسته آنها را درست تر و سریع تر به رشد و تعالی روح برساند محروم کرده اند.
برای پی بردن به جایگاه نماز نسبت به سایر اعمال به نظرم باید به هدف آفرینش نگاه کرد. اگر هدف آفرینش انسان در نهایت تقرب به ذات پاک خداوند باشد این تقرب با نماز به بهترین شکل حاصل می شود. یعنی نماز وسیله ای است که راه رسیدن به هدف خلقت را محقق می کند.
با سایر اعمال نیکو هم می توان به پروردگار تقرب پیدا کرد اما تاثیر نماز به نظرم مستقیم و سریع تر است.
نماز یعنی گفتگو با خداوند و همین گفتگو و توجه به اوست که کم کم روح را به آن جایگاهی می رساند که مستعد لقای پروردگار شود.
بله در احسان و نیکوکاری با خلق خدا هم لذتی وصف ناشدنی وجود دارد و می تواند باعث قرب به پروردگار شود اما آیا اینها می تواند جایگزین صحبت کردن مستقیم و راز و نیاز و تعظیم در برابر معبود شود؟
شاید بنده برای اثبات بندگی اش به خداوند خیلی کارها انجام بدهد. به فقرا کمک کند حق کسی را ضایع نکند فداکاری و گذشت داشته باشد و...اما آن لحظه ای که بنده سرش را در برابر پروردگارش خم کرده و چشم هایش را به روی همه دنیا بسته و می گوید فقط تو ... چنین لحظه ای را با کدامیک از لحظات دیگر در عبادات دیگر می توان برابر یافت؟
نماز راه وصال پروردگار است.
مساله دیگر شاید این باشد که نماز به همه کارهای دیگر ما جهت می دهد در حالی که این ویژگی "جهت دهی" را شاید به این شکلی که در نماز می بینیم در سایر اعمال نبینیم.
وقتی من در برابر خداوند سرم را خم کردم یاد می گیرم که در زندگی ام برای کس دیگر سر خم نکنم.
وقتی خداوند از من می خواهد که چند بار در روز بگویم " ما را به راه راست هدایت فرما "همین تکرار کاری می کند که من در طول روز حواسم به این باشد که آیا در راه راست قرار دارم یا ندارم؟ آیا کارهای دیگری که انجام می دهم در مسیر رضایت پروردگارم هست یا نیست؟
نماز باعث می شود هر روز هدف از زندگیمان کسب و کار و تحصیل و تلاشمان و ... برایمان یادآوری شود. چون انسان مستعد غفلت و فراموشکاری است و نماز یک یادآوریست. نماز باعث می شود من یادم بماند که اگر زنده ام و زندگی می کنم و هر کاری که می کنم( به خلق خدا کمک می کنم یا هر کار شایسته دیگری که می کنم) برای خداست. برای این است که کارهای دیگرم هم رنگ خدایی بگیرد.
البته همه این اهداف نماز در صورتی محقق می شود که نماز واقعا نماز باشد. هر چند خود ما هم علی رغم کوتاهی و قصور در نمازهایمان بالاخره بهره ای متناسب با میزان حضورمان در نماز می بریم ولی رسیدن به آن مراتب بالا در صورتیست که نماز همه وجود ما را در بر بگیرد.
سلام
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
اگر از جانب معشوقه نباشد کششی
و
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می کرد
حق باشماست
این نعمت عبادت و طاعت هم به بها می دهند نه به بهانه!!
دعای زیبایی از امام سجاد(ع)هست که می فرمایند خدایا اعمالی که باعث می شود زوال نعمت و روزی تو را باعث شوند از من دورکن
خداکند دعای خیر پدرومادر و بزرگی همراهمان باشد که از فیض عبادت رب محروم نشویم
سپاس@};-@};-@};-
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال:
آیا حقیقت نماز و درک خداوند با نماز ظاهری و حرکات و سکنات در آن گره خورده است؟ چرا با قبولی نماز، دیگر اعمال نیک انسان پذیرفته شده ولی بدون آن هیچ کار خیری از انسان پذیرفته نخواهد شد؟
چگونه میتوان گفت کسی که نماز نمیخواند ولی در عوض توجه بیشتری به خدا داشته نسبت به مردم تقوای الهی را رعایت میکند و حق کسی را ضایع نمیکند از کسی که نماز میخواند ولی به این امور کم اهتمام و یا بیاهتمام است پستتر است؟
پاسخ:
لازمه توجه داشتن به خدا، دغدغه داشتن برای حدود الهی است و نماز از مهمترین حدود خداوند است. پس معنا ندارد کسی نماز نخواند ولی مدعی محبت خدا باشد. اصلا «نماز» یکی از سنجههای بها دادن انسان به خدا و امر اوست.
کسی که بدون دلیل خواندن نماز را به آخر وقت موکول میکند با چه توجیهی میتواند ادعا کند که حس حضور خدا را بهتر درک کرده است! پس به طریق اولی کسی که نماز نمیخواند نمیتواند ژست چنین حسی را وانمود کند.
اما این قاعده که قبولی دیگر اعمالِ خوب انسان در گرو قبولی نماز است، تنها قاعدهای است برای حد نصاب قبولی اعمال دیگر نه پر کننده خلأ اعمال دیگر. پس نمیتوان گفت کسی که مجموعهی اعمال او خالی از اعمال خیر و مملو از اعمال شر است به صرف پرداختن به نماز گوی رستگاری را ربوده است؛ زیرا نماز واقعی، انسان را از فحشا و منکر باز داشته و در عوض به سوی برّ و نیکی سوق میدهد پس گویا نماز چنین کسی -در فرض سؤال- نمازِ واقعی نبوده است.
اگر دین را به سه شاخه «عقاید»، «اخلاق» و «احکام» تقسیم کنیم، درکتب دینی، محورها و شاخصههایی برای این سه شاخه معرفی شده است؛ در عقاید، «توحید» و در اخلاق «راستگویی و امانتداری» (۱) و در مناسک و احکام، «نماز» به عنوان حد نصاب معرفی شده است.
از طرفی، در احادیث، میان «نماز صحیح» و «نماز مقبول» قائل به تمایز و تفکیک شدهاند.
آنجا که نماز حد نصاب قبولی دیگر اعمال نیک و صالح معرفی شده(۲) و یا حتی تمام دیانت به نماز بر گردانده شده است،(۳) ناظر به «نماز مقبول» است. پس ممکن است نماز بر اساس ضوابط بیان شده در رسالههای عملیه انجام شود –یعنی صحیح باشد- ولی به دلیل خالی بودن از ضوابط مقبولیت، قبول نشود. میتوان گفت، بحث نماز صحیح یک بحث فقهی ولی بحث نماز مقبول یک بحث فرافقهی است.
بدین صورت، کسی که پافشاریاش تنها بر روی ظواهر نماز و آداب ظاهری آن باشد، اگر چه نماز را به طور صحیح به جای آورده و تکلیفش را اسقاط کرده است ولی معلوم نیست نمازش مقبول هم باشد.
به تعبیر دیگر، نمازِ صحیح اگر چه مقدمهای برای نماز مقبول است ولی کارایی و خواص نماز مقبول را ندارد. و آنچه که به عنوان گوهر نمازِ مقبول معرفی شده است همان «توجه» و «حضور قلب» و «اقبال قلبی» است؛ به طوری که به هر میزان حضور قلب و اقبال در نماز بیشتر باشد، مقبولیت نماز بیشتر خواهد بود.(۴)
پس باید نماز صحیح را به ظاهر عمل گره زد ولی نماز مقبول را به روح و باطن آن گره زد و هدفگذاری نهایی شریعت، دستیابی بندگان به این روح و باطن است.
میتوان وجه وابستگی قبولی دیگر اعمال بر نماز را این گونه تبیین کرد:
۱- نماز مستجمع صفات سایر عبادات و اعمال نیک است.(۵)
۲- نقب زدن از ظاهر نماز به باطن نماز و اکتساب نصاب قبولی آن، مانند نخ تسبیحی موجب قوام و نگهداری دیگر عبادات خواهد شد.
پس نماز مانند «کل»ی است که دربر گیرنده اجزاء خود است و چون کل منتفی شود اجزاء آن نیز متلاشی خواهند شد.
از همین رو، کسانی که ظاهراً به کارهای خیر مبادرت میورزند ولی به نماز بیاعتنا میباشند، چون حد نصاب قبولی اعمال –یعنی نماز- را ندارند در حقیقت همه اعمال خیرشان تهی از مایه و جوهرهی دینداری است و همچنین، نمیتوانند در انجام این کارهای به ظاهر نیک هدفی توحیدی را دنبال کرده باشند؛ زیرا لازمهی اِعراضشان از نماز به عنوان تمثل عبودیت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، تضییع دیگر جلوههای عبودیت و خدشهدار شدن هدفگذاریهای توحیدی در دیگر اعمال خواهد بود؛ زیرا، قبولی هر عمل صالحی در گرو مایهوری آن از توحید و حرکتش بر مدار توحید است. در مقابل اگر نماز بویی از عبودیت داشته باشد خاکساری و تواضع و فروتنی به عنوان قسمتی از ثمراتش در دیگر عرصههای زندگیِ انسان از جمله اخلاق اجتماعی و معاشرت با دیگران ظهور و بروز خواهد داشت که در پرتو آن، عُجب و خودفروشی و کبر و افتخار در ارتباط انسان با دیگران و خداوند درمان خواهد شد.
نتیجه:
درک حقیقت نماز در گرو اقبال و توجه قلبی انسان به خدا در حال نماز است که در کتب دینی از آن با عنوان «نماز مقبول» یاد شده است؛ ولی در عین حال، رعایت آداب و شرایط ظاهری نماز که تحصیلکننده «نماز صحیح» و موجب اسقاط تکلیف از مکلفین است شرط لازم برای رسیدن به آن غایت نهایی، یعنی نماز مقبول است؛ از این رو، نمیتوان بدون عبور از ظاهر عبادات –از جمله نماز- به باطن اعمال که حقیقتِ عبودیت است دست یافت. بعلاوه، نماز حقیقی و مقبول با در بر داشتن روح بندگی، موجب آن شده است تا قبول هر عبادت دیگری در گرو قبولی آن باشد به طوری که میتوان به عکس این حقیقت نیز باور داشت که تحقق نماز مقبول زمینهساز دیگر خوبیها در وجود انسان خواهد شد.
پینوشتها:
۱. «أنّ الميزان في معرفة الناس صدق الحديث و أداء الأمانة» (فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی؛ الشافی فی العقائد و الاخلاق و الاحکام، تحقیق مهدی انصاری قمی، تهران: لوح محفوظ، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص ۹۱۷.
۲. «إن قبلت قُبِلَ ما سواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سواها» (ابن بابویه، امالی، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش، چ ششم، ص ۶۴۱).
۳. «الصلاة عمود الدین مثلها کمثل عمود الفسطاط إذا ثبت العمود یثبت الأوتاد و الأطناب و إذا مال العمود و انکسر لم یثبت وتد و لا طنب» (برقی، احمد بن محمد، المحاسن، قم: دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۱ق، چ دوم، ج۱، ص ۴۴.
۴. «... إِنَّ الْعَبْدَ لَا تُقْبَلُ مِنْهُ صَلَاةٌ إِلَّا مَا أَقْبَلَ مِنْهَا ...» (مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، تصحیح مهدی رجائی، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ق، ج۴، ص ۵۳۶؛ «لا صلاة إلا بحضور القلب» (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم: صدرا، ۱۳۷۷ش، چ هشتم، ج۲۳، ص ۴۷۲.
۵. انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، تحقیق محمد جواد صابریان، قم: دارالعرفان، ۱۳۸۶ش، ج۵، ص ۵۴.