خاتمیّت، نفی بابیّت (به ضمیمهی کتابشناسی نقد بابیّت)
تبهای اولیه
با سلام
پیش از این در مقالهی "از شیخیگری تابابیگری" آمده بود که میرزا علیمحمد شیرازی معروف به "باب" ادّعاهای دروغینی مانند: "باب بقیة الله"، ذکریت، مهدویت و "رسالت" را طرح کرده است.
با اعتراض عالمان دین، "باب" در شیراز توبه کرد ولی بعد از اندک زمانی، ادّعاهای واهی خود را از سر گرفت و این بار پس از شلاق خوردن و زندانی شدن، حکم اعدام وی صادر گردیده، در تبریز به اجرا درآمد.
پس از اعدام باب، عدّهای از طرف دارانش. دست به شورش و آشوب زدند و پس از چندی، غائلهی آنان خاموش گشت ولی برخی از پیروانش به تبلیغ و مدلّلسازی ادّعاهای "باب" پرداختهاند. در این نوشتار، ادعای نفی خاتمیت مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. پیشینهی "خاتمیّت"
بعثت پیامبران از سوی خداوند بزرگ، نیازهای بشر را در طول تاریخ تأمین کرده است. گرچه نیاز به دین و شریعت آسمانی، باز از نیازهای انسان به شمار می رود و چیزی جای "دین" را نمیگیرد، امّا تجدید نبوّتها ضرورت ندارد.
اگر راز تجدید نبوّتها را در مسائلی مانند تحریف تعالیم پیامبران و شریعت سابق از سوی مخالفان و حاکمان زر و زور و تزویر، تحوّلات جوامع بشری از ابتدای تاریخ و نیازمندی به قوانین جدید، وجود کلیّات در بعضی از شرایع گذشته و نیاز به تطبیق آن در جزئیات، محدودیت عمر پیامبران و عدم فرصت کافی برای تبیین شریعت، محدودیّت امکان ارتباط با همهی مردم،... بدانیم، این عوامل، در مورد دین اسلام به کار نمیآیند؛ زیرا، اوّلاً، با دلایل برون و درون دینی، اثبات می شود که تحریف بر "قرآن" کریم راه ندارد، و ثانیا، اتمام و تطبیق قوانین با امامت و سنّت صورت می پذیرد، و ثالثا، مبانی کلّی فقه اسلام و قواعد عامه در فقه اسلامی، قابل دسترسی است، و رابعا، تبیین کلّیّات احکام اسلامی از طریق عهدهداری آن از سوی خود پیامبر و سپس پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) انجام پذیرفت، و خامسا، با نشر سریع اسلام در جهان، ضعفهای مربوط به محدودیّت امکان ارتباط با همهی مردم و... حل خواهد شد.
با توجّه به نکات یاد شده و حکمت، و مصلحت و علل دیگر، خاتمیّت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) از سوی خداوند متعال در قرآن کریم مطرح، و سپس از سوی پیامبر (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) و پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) به صورتهای گوناگون تبیین شد.
از این رو، مسئلهی خاتمیّت، سابقهای دیرین در عقاید و کلام اسلامی دارد، ولی از آن جهت که در گذشته، در این باره، هیچ گونه اختلاف نظری، در اصل مسئله و تفسیر و تبیین آن وجود نداشت، در کتب کلامی قدیم، مورد بحث و گفتوگو قرار نگرفت، امّا در دوران اخیر، ظهور برخی از مسالک و مذاهب ساختگی در جهان اسلام، مانند "بابیّت"، "بهاییّت"، "قادیانیّت"، و... با ادّعای شریعت جدید و تعالیم آسمانی نو، از یک سو، و ارایهی تفسیرهای جدید از "خاتمیّت"، از سوی برخی نظریهپردازان، از سوی دیگر، سبب شد که متکلّمان اسلامی و مدافعان اعتقادات دینی، آن را به عنوان یکی از بحثهای مهمّ کلامی مورد بحث و بررسی قرار دهند و با تحقیق و تحلیل بیشتر، رسالهها و مقالات و کتابهای جداگانه بنویسند.
آن چه در پی میآید، نگاهی به مسئلهی "خاتمیّت از دیدگاه درون دینی" است. مخاطبان این بحث، در وهلهی نخست، مسلمانان پاک و وفادار به پیامبر اسلاماند تا از این رهگذر برای اثبات حقیقت خاتمیّت، دلایل متقن دینی را ارایه دهند و در وهلهی دوم، ناآگاهانیاند که مسلمان بودند و به لباس جدیدی که دین، آن را قبول ندارد، در آمدهاند. امید آن است که این مقالهی کوتاه، برای همه، مفید افتد و پیروان مذاهب ساختگی، به حقیقت دین اسلام برگردند.
پیش از ذکر حقیقت خاتمیّت و دلایل آن، ادّعاهای دروغین میرزا علی محمّد شیرازی (مدّعی بابیّت و نبوّت) را ملاحظه میکنیم و سپس به تحلیل و بررسی آن می پردازیم.
ادّعاهای دروغین "باب" و "بابیان"
چنان که در مقالهی پیشین آمده بود، میرزا علی محمّد شیرازی (1235 ـ 1266 ه•• .ق) در حالی که بیست و پنج سال از عمرش میگذشت، خود را نمایندهی خداوند بر روی زمین خواند که موظّف است مردم را برای ظهور عدل خداوندی و آمدن موعود جمیع ملل و کتب آسمانی آماده کند!
بهایییان (که در آینده به نقد و بررسی آن میپردازیم) برای زمینهسازی جهت پذیرش نبوّت پیامبر دروغین دیگر، تلاش دارند که میرزا علی محمد (معروف به "باب") را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به ارادهی خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد!
پیروان مسلک ساختگی بهایی، مدّعیاند که "باب" دو مقام داشت:
الف) پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود!
ب) مبشّر (بشارت دهنده) به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود!
آنان در این ادّعای پوچ، افراط و اِعلام کردند، "باب" از جمله انبیای اولوالعزم و صاحب وحی الهی است! آنان، "باب" را در این مقام، شبیه و نظیر حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) دانستند که صاحب شریعتی مستقل و آیینی جدید است.
نیز گفتهاند، ایشان، "همان موعود مقدّسی هستند که به ظهورش، وعدهی جمیع پیامبران قبل تحقّق یافته است" و "از جمله مظاهر مقدّسهی الهیّه و دارای سلطنت و اقتدار مطلقه و حایز کلّیّهی حقوق و مزایای رسالتی مستقله است"!
به زعم آنان، اگر چه دورهی "باب"، فقط نُه سال طول کشید ولکن این دورهی کوتاه، نباید به هیچ وجه میزان سنجش حقّانیّت و عظمت امر وی قرار گیرد! چرا که مدّت زمان یک آیین، به ارادهی خداوند متعال است که هر موقعی که اهل عالم را محتاج تعالیم جدید بداند، پیامبر جدیدش را ظاهر می سازد!1
میرزا علی محمّد شیرازی میگفت: "حضرت حجّت، ظاهر شد به آیات و بینّات به ظهور نقطه "بیان" که بعینه، ظهور نقطهی "فرقان" است."2 و "شبهه نیست که در کور نقطهی "بیان"، افتخار اولوالألباب به علم توحید و دقایق معرفت و شئونات ممتنعه نزد اهل ولایت بود. از این جهت، خداوند عالم، حجّت او را مثل حجّت رسول خدا در نفس آیات قرار داد"3.
"باب"، در تفسیر سورهی یوسف، ادّعا کرده است: "إنّ الله قد أوحی إلیّ إن کنتم تحبّون الله فاتبّعونی".
نیز گفته است: "من، از محمّد افضلام، چنان که پیغمبر گفته: "بشر از [آوردن] یک سورهی من، عاجز است"، من میگویم: "بشر از یک حرف کتاب من عاجز است"؛ زیرا، محمّد، در مقام "الف" و من، در مقامِ نقطه هستم".4
وی، در نامهاش به شهاب الدین آلوسی آورده است: "قد بعثنی الله بمثل ما قد بعث محمّدا من قبل... قد رفع کلّ ما أنتم به تعملون".5
وی در کتاب البیان آورده است: "قسم به خدا! امر من، از امر رسول الله عجیبتر است. او، در میان عرب تربیّت شد و من، در میان عجم و در سن بیست و پنج سالگی...".
از دیگر اباطیل او، این است: "اوّل مَنْ سجد لی محمّد، ثمّ علی، ثمّ الذین شهدوا من بعده".6
.
دلایل نفی خاتمیّت
با طرح نبوّت جدید از سوی "باب" و پس از او، میرزا حسینعلی نوری (معروف به بهاء)، طرفداران و پیروان آنان، درصدد تفسیر و توجیه و تأویل "خاتمیّت نبوّت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم)" پرداختند تا به زعم خودشان، ثابت کنند در اسلام، راه رسالت و ظهور نبیّ صاحب شریعت و دین جدید، باز است و آن چه که ختم شده، نبوّت رؤیایی و تبعی است و لذا وحی و الهام رؤیایی، وجود ندارد!
یکی از پیروان این گروه، به نام "روحی روشنی" در کتاب "خاتمیّت" مینویسد:
بزرگترین حجابی که مانع عرفان و ایقان مسلمین گردیده و آنها را از شاطی بحر عرفان و معرفت حضرت رحمان محروم کرده، کلمهی "خاتم النبیین" است و حدیث "لانبیّ بعدی"، در صورتی که معنای آن، نه آن چنان است که مسلمین پنداشتهاند. و آیهی قرآن مجید و احادیث، به هیچ وجه، دلالت بر عدم تجدید شریعت نمینماید.
سپس شرحی در این باره از "فرائد گلپایگانی"7 و کتاب درج لئالی هدایت8 و تبیان و برهان9 آورده و چنین نتیجه گرفته که "نبی"، در لغت، "غیبگو" را گویند و لذا به انبیایی که دارای شریعت تازه نبودند، اطلاق می شود، ولی "رسول"، به پیغمبرانی اطلاق میشود که مستقیما به وسیلهی امواج روحانی و اشعهی رحمانی، با ذات منیع لایدرک الهی ارتباط داشته، و دارای کتاب جدید و شرع جدید می باشند.
در همین ارتباط میگوید:
مقصود از "رسول"، کسی است که مِنْ عندِالله، مأمور تشریع شرع جدید باشد و "نبی"، کسی است که مأمور به ترویج و نگاهبانی شریعت قبل باشد. به عبارت دیگر گوییم، "رسول"، آن است که دارای کتاب باشد و "نبی"، آن است که کتابی از طرف خدا بر او نازل نشود."
وی، سپس با اشاره به آیهی شریف: "ما کان محمّد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیّین" [احزاب:40] و حدیث متواتر "لانبیّ بعدی"، نتیجه می گیرد که ظهور نبیِّ صاحب شریعت و دین جدید، نفی نشده است.
نیز در بحث از کلمهی "نبی" میگوید:
بعث رسول و نبی صاحب شریعت، ختم نشده، بل ظهور انبیای تابع و غیرمستقل که در خواب ملهم شوند، ختم گردیده است. . . بنابراین، جملهی "خاتم النبیین" دلالت بر ختم و انقطاع بَعْثِ رسول ندارد؛ زیرا، هر رسولی، نبی نیست تا از ختم نبوت، ختم رسالت هم لازم آید.10
نقد و بررسی ادّلهی نفی خاتمیّت
چنان که اشاره شد، علاوه بر دلایل نقلی فراوان از کتاب و سنّت، اجماع مسلمانان بر خاتمیّت نبوّت و شریعت اسلام، استوار است.
ادّلهای که نویسندگان "بابی" و "بهایی" آوردهاند، مخدوش و ادّعاهایی بیاساس است. از آن دسته از خوانندگان بزرگواری که این مباحث را پی میگیرند، انتظار می رود، مطالبی که پی در پی هم ـ با انفکاک موضوعات جهت تسهیل فهم ـ آورده می شود، با تأمّل و تعمّق بیشتر بنگرند.
استدلال به آیهی "خاتمّیت"
یکی از ادّلهی "خاتمیّت"، آیهی چهلم سورهی احزاب است که با صراحت و با واژهی "خاتم"، ختم نبوّت پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) را اعلام کرده است:
"ما کان محمّدٌ أبا أحد من رجالکم ولکن رسول اللّه وخاتم النبیّین وکان اللّه بکلّ شیء علیما"؛11 محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و ختمکنندهی پیامبران است و خدا، به همه چیز دانا است.
نکاتی که در این آیه مورد توجّه است عبارت است از:
1ـ نحوهی تلفّظ لفظ "خاتم" در "خاتم النبیین" و معنای آن
لفظ "خاتم" را در آیه به چند صورت می توان خواند، ولی اختلاف در تلفظ آن، کوچکترین اثری در مفاد و معنای آن پدید نمیآورد. اینک احتمالهای مختلف آن مطرح و بررسی میکنیم.
الف) "خاتِمْ" بر وزن "حافظ" که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختمکننده است.
ب) "خَاتْم" به فتح "تا"، بر وزن "عالَم" و معنای آن "آخر" و "آخرین" است.
ج) "خاتَم" بر وزن "عالَم" است، ولی به معنای چیزی که با آن اسناد و نامهها را مهر میکردند، است.
د) "خاتَمَ" به فتح "تاء" و "میم" بر وزن "ضَارَبَ" فعل ماضی از باب مضاربه است و به معنای کسی است که پیامبران الهی را ختم کرد.
نتیجه این که لفظ "خاتم" را به هر صورت تلفظ کنیم، معنای آیه، این میشود که حضرت محمّد (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) پیامبر الهی است و پیامبری و نبوت، با آمدن او، ختم شده، و پس از او، پیامبر و کتاب و شریعت و دین دیگر، نخواهد آمد. علاوه بر کار برد این لفظ در آیات دیگر قرآن12 به همین معنا، تفاسیر قرآن و سخن دانشمندان لغت13 در این باره، شواهد گویای دیگر است.
پس میتوان به این نتیجه رسید که "خاتمیّت" مشتق از "خاتم" و ریشهی آن، کلمهی "ختم" به معنای "پایان" است.
رایجترین معنایی که واژهشناسان عرب برای کلمهی "خاتم" گفتهاند، این است که "خاتم" به معنای "مایختم به" (وسیلهی ختم و پایان یافتن چیزی) است، مانند "طابع" که وسیلهی طبع کردن چیزی است.
در این معنا، تفاوتی میان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نیست. ابن فارس، در مقاییس اللّغة گفته است:
"... فأمّا الخَتْم، وهو الطّبع علی الشیء فذالک من الباب أیضا؛ لأنَّ الطّبِعْ لایکون إلاّ بعد بلوغ آخره فی الاحراز. و الخاتَم مشتقّ منه [الختم]؛ لأنَّ به یختم. ویقال: "الخاتِم [بالکسر]، والخاتام و الخَیْتام.14
کاربرد دیگر "خاتِم (بر وزن ناظِم)" همانند "خاتَم"، به معنای "پایان" و "آخر" یا "آخرین" است. ابن منظور در "لسان العرب" گفته است: "خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم... و "الخاتم" و "الخاتَم" من أسماء البنّی (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم)".15
از تتبّع در کلمات واژهشناسان و کاربردهای واژهی "خاتم (بر وزن ناظم)" به دست میآید که، بیشتر کاربردهای آن، به معنای "آخر" و "پایان" یا "آخرین" است.16
بر همین اساس، "خاتم الأنبیاء" یکی از القاب پیامبر اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) است و به این معنا است که او، آخرین پیامبر الهی است،
به این معنا که به وسیلهی او، پیامبری، پایان یافته است.
روشن است که این دو معنا، با هم ملازمه دارند و در نتیجه، مفاد خاتمیّت، این است که رسول اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) آخرین پیامبر الهی است، و پس از وی، کسی به عنوان "پیامبر"، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد.
چنین دلالتی، مورد قبول مفسّران فریقین است و تحلیل برخی از اندیشهمندان بر دو قرائت "خاتَم" و "خاتِم" قابل توجّه است.
به عنوان مثال، "ابوالبقاء عکبری" دانشمند معروف، در ذیل آیهی "وخاتم النبیّین" مینویسد:
[1] خاتَم (به فتح تاء)، یا فعل ماضی از باب مفاعله است؛ یعنی، محمد (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) پیامبران الهی را ختم کرد؛
[2] و یا مصدر است که بنابر این، "خاتم النبیین" به معنای ختمکنندهی پیامبران خواهد بود؛ زیرا، مصدر، در این قبیل موارد، به معنای اسم فاعل است؛
[3] و یا آن طور که دیگر دانشمندان گفتهاند، خاتَم (به فتح تاء) اسم است به معنای آخر آخرین؛
[4] و یا آنگونه که بعضی دیگر گفتهاند، به معنای اسم مفعول است، یعنی "مختوم به النبیّون"، پیامبران الهی، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شدهاند.
این چهار احتمال، در صورتی است که "خاتم" به فتح "تاء" قرائت شود، و اگر به کسر "تاء" قرائت شود، چنان که شش نفر از "قراء سبعه" این طور قرائت کردهاند، نیز به معنای "آخر و آخرین" است.
خلاصه بنابر هر یک از این پنج احتمال، معنای آیه، این است که حضرت محمد (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) آخرین پیامبر الهی است و پس از او پیامبر دیگری نخواهد آمد.17
با این تبیین کامل واژهشناختی "خاتم"، جایی برای پندار نادرست برخی از نویسندگان بابی ـ بهایی، باقی نمیماند. آنان گفتهاند، چون "خاتم"، در لغت، به معنای زینت انگشت آمده است، ممکن است منظور از "خاتم النبیین" این باشد که رسول اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) از حیث کمالات و مقامات، به جایی رسیده است که زینت سایر پیامبران است، همانطور که انگشتری، زینت انگشت انسان است!
نیز، این سخن که چون "خاتم" برای تصدیق کردن مضموننامه به کار میرفته است، یعنی، صاحب نامه، با مهر کردن آخر آن، مضمون نامه را تصدیق میکرده است، ممکن است "خاتم النبیین" هم به معنای "تصدیق کنندهی پیامبران" باشد، آن گونه که "خاتم" وسیلهی تصدیق مضمون نامه است!
در واژهیابی کلمهی "خاتم"، روشن شد که به عقیدهی تمام مفسّران و دانشمندان علم لغت، این واژه، به معنای "آخرین پیامبران" و "ختمکنندهی آنان" است، و هیچگاه "خاتم" را بر انسانی به عنوان زینت یا تصدیق کننده، استعمال نکردهاند. ناگفته پیدا است که اگر گویندهای بخواهد لفظی را در غیرمعنای حقیقی خود به کار برد، لازم است استعمال آن لفظ در آن معنا، رایج و متعارف، یا لااقل مورد پسند طبع و ذوق سلیم باشد، که البته، مورد بحث، هیچ یک از اینها نیست.
علاوه بر آن، برای استعمال کلمهای در غیر معنای رایج آن، لازم است قرینه و نشانهای باشد که شنونده و خواننده، به وسیلهی آن قرینه، مقصود گوینده و نویسنده را تشخیص دهد. در آیهی مذکور، هیچ قرینه و نشانهای در کار نیست تا دلیل بر این باشد که معنای حقیقی "خاتم النبیین" منظور نبوده و از آن، معنای غیر حقیقی به طور مَجاز، اراده شده است.
این پندار به اندازهای سست و بیپایه است که مخالفان اسلام، حتّی مدّعیان دروغین نبّوت، به آن اعتنا نکردهاند، بلکه چون خودْ را مسلمان مینامیدند، در برخی نوشتهها، به طور صریح، به خاتمیّت پیامبر گرامی اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) اعتراف، و موضوع نبوّت و رسالت را با آمدن آن حضرت، پایان یافته دانستهاند. رهبر فرقهی ضالّهی بهاییّت، در کتاب اشراقات اورده است:
والصلاة والسلام علی سیّد العالم ومربّی الأُمم الذی به انتهتِ الرسالةُ والنبوّة وعلی آله وأصحابه دائما أبدا سرمدا.18
نیز در کتاب ایقان هم به "خاتمیّت" پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) تصریح میکند و "خاتم" را به معنای "زینت" یا "تصدیقکننده" نمیداند، بلکه به همان معنای "ختمکننده" دانسته، اما آن را تأویل میبرد، به گونهای که بتواند راهی برای ادعای نبوّت خود باز کند.
از سوی دیگر، خوب است از طرفداران چنین نظریّهای پرسید، اگر مقصود از "خاتم" در "خاتم النبیین" زینت بودن پیامبر اسلام در میان پیامبران گذشته است، آیا بهتر نبود به جای "خاتم" کلمهی "تاج" و همانند آن به کار میبرد؟ زیرا، "تاج" و مانند آن، برای فهماندن این معنا، خیلی مناسبتر است.
هرگاه مقصود از جملهی "خاتم النبیین" این بود که بفهمانند رسول اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) تصدیقکنندهی پیامبران گذشته است، چرا کلمهی "مصدّق" که بر این مطلب صراحت دارد، به کار برده نشده و به جای آن کلمهی "خاتم" که معنای حقیقی آن چیزی دیگری است، به کار برده شده است؟
قابل دقّت و یادآوری است که قرآن کریم در موارد دیگر که درصدد بیان این معنا بوده، از کلمهی "مصدّق" استفاده کرده است.19
علاوه بر همهی اینها، اگر منظور از "خاتم"، در این آیه، "تصدیقکننده" باشد، باید میان آن حضرت و "خاتم" به معنای تصدیقکننده، شباهتی باشد، در حالی که شباهتی نیست؛ زیرا، "خاتم"، وسیله و ابزار تصدیقِ "نامه" و "نوشته" است، نه این که خود "خاتم" تصدیقکننده باشد؛ زیرا، شخصی که نامه را مینویسد، با "مهر"، صحّت آن نامه را تصدیق میکند، خودِ او تصدیقکننده است و "خاتم" وسیلهی تصدیق به شمار میرود، امّا پیامبر گرامی (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) خودش، تصدیقکنندهی پیامبران پیشین است، نه این که وسیلهی تصدیق باشد.20
2ـ واژهی "نبی" و "رسول":
در شبههی نویسندگان بابی و بهایی آمده: "در قرآن، خاتمالنبیین، ذکر شده، ولی "خاتمالمرسلین" نیامده است و لذا آمدن رسول دیگری پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) نفی نشده است.".
در پاسخ آن، نکاتی را یادآوری میکنیم:
الف) کلمهی "نبی"، در لغت، به "الإنباء عن الله" معنا شده است؛ یعنی، کسی که از طرف خداوند، خبر دهد، چه خبر دهنده، دارای شریعت مستقل باشد یا از شریعت دیگری پیروی کند؛ زیرا، ملاک در صدق نبوّت او، اِخبار از ناحیهی خداوند از طریق وحی است.
ب) نبوّت، صفت خاصّ پیغمبران است و به غیر آنان، اطلاق نمیشود، ولی "رسول" شامل هر فرستاده می شود. در قرآن، به فرشتگان21 و جبرییل22 و دو نفر از فرستادگان23 حضرت مسیح به انطاکیه ـ که از حواریون آن حضرت بودند ـ "رسول" اطلاق شده است.
از این رو، برای اِعلام انقطاع وحی، باید از واژهی "خاتم النبّیین" استفاده کرد و نه "خاتم الرّسل"؛ زیرا، در کلمهی "نبی"، وحی و نبوّت خوابیده، ولی در کلمهی "رسول" این معنا لحاظ نشده است. نیز بر اساس کاربرد قرآن کریم، "نبی"، وصف "رسول" آمده است: "...و رسوله النبّی..." و "الرسول النبّی"24.
ج) در قرآن کریم، به تعدادی از پیامبرانی که دارای کتاب و شریعت مستقل نبودهاند، "رسول" اطلاق شده است، مانند حضرت لوط25 و حضرت الیاس26 و حضرت یونس27 و حضرت اسماعیل28.
د) هر گاه کلمهی "رسول" و "نبی" در جملهای، کنار هم قرار گیرند، مانند آیهی پنجاه و دوم سورهی حج: "و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لانبّی..." ممکن است از "رسول" و "نبی"، دو معنای متفاوت اراده شده باشد، ولی دلیلی در دست نیست که در این موارد، مقصود از آن، همان معنایی باشد که مؤلّف بهایی "خاتمیّت" اظهار کرده است، بلکه تفاوت آنها در مقام رسالت و نبوت است که بر حسب روایات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است.
در روایت آمده که سیصدوسیزده تن از انبیا، دارای رسالت خاصی بودهاند و از آنان به "رسل" تعبیر میشود29.
پس این تفاوت از ناحیهی مفهوم لفظ "نبی" و "رسول" نیست.
بدین ترتیب، پیامبرانی که از هر دو مقام برخوردار بودند، بر سایر پیامبران برتری معنوی دارند.
ه••) مؤیّد دیگری که می تواند معنای آیه را روشن، و بیاساس بودن پندار اشکالکننده را واضح کند،این است که در قسمت زیادی از روایاتی که در بارهی خاتمیّت آمده، در حقیقت، تذکّر و توضیح معنای خاتمیّت در آیهی شریف است. الفاظی که در روایات آمده چنین است: "خاتم المرسلین"، "لیس بعدی رسول"، "أختم به انبیائی ورسلی"، "وختم به الوحی"، و"خاتم رسله"، "وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبدا".30
ز) نکتهی دیگری که برای ردّ ادّعای نویسندگان بابی و بهایی باید تذکّر داد، این است که انحصار و تخصیص وحی رؤیایی به انبیای تابع و سپس آن را برای تأویل آیهی "خاتم النبیین" مستمسک قراردادن، غلط و اشتباه است؛ زیرا، که آیهی صدویکم سورهی صافّات که در بارهی حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) است: "قال یا بُنیّ إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک..." تصریح دارد که در خواب، به حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) وحی شد و آن حضرت به قربانی فرزندش اسماعیل مأمور گردید.
این، در حالی است که حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) دارای شریعت مستقل بود و شریعت پیش از خودش را نسخ کرده بود.
پس این سخن صحیح نیست که بعد از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم)، پیامبر صاحب شریعت مستقل نخواهد آمد، ولی "آمدن رسول" که تبلیغ شریعت گذشته کند، اشکال ندارد!
توضیح و بیان دیگر
با بررسیهای به عمل آمده، می توان به بیان دیگر، مطالب را جمعبندی کرد و این گونه توضیح داد که ختم نبوت، مستلزم ختم رسالت و شریعت است.
توضیح این که نبوّت، عبارت است از این که از جانب خداوند، به فردی، وحی شود که او به مقام نبوت برگزیده شده است، و نیز معارف و احکام الهی که بیان کنندهی اصول و فروع دین است، به او وحی گردد.
رسالت، به این معنا است که از میان کسانی که به مقام نبوّت برگزیده شدهاند، از جانب خداوند، مأموریّت ویژهای یافتهاند تا معارف و احکام الهی را در سطحی وسیعتر، به بشر ابلاغ کنند و با کوشش در جهت اجرای آنها در جامعهی بشری، بشریّت را به سوی کمال و سعادت سوق دهند. البته، پیامبران الهی، هر دو مقام را داشتهاند؛ یعنی، هم حامل وحی و شریعت آسمانی بودهاند و هم مسئولیّت ابلاغ و اجرای آن احکام را در جامعهی بشری بر عهده داشتهاند.
از این رو، قرآن کریم، آن جا که از نبوت عامّه سخن گفته، گاهی از پیامبران با واژهی "النبیّین"31 تعبیر آورده است که مسئولیت "بشارت" و "انذار" مردم را بر عهده داشتند و گاهی با واژهی "رُسُلَنا"32. گویا آنان به خاطر گستردگی کار، چه بسا نیاز داشتند از "بیّنات" و "معجزات" بیشتری استفاده کنند.
با این بیان، مطلب دیگری هم به دست میآید و آن این که میتوان فرض کرد که کسی در شرایطی دارای مقام نبوّت باشد، ولی هنوز به مقام رسالت دست نیافته باشد و در زمان بعد، به عنوان رسول برگزیده شود، ولی عکس آن (کسی رسول باشد و به نبوت مبعوث نباشد) معقول نیست؛ زیرا، برگزیده شدن به مقام رسالت، بدون این که دارای مقام نبوّت باشد و شریعت الهی به او وحی شده باشد، نامعقول است.
پیش از این هم، یادآوری کردیم که در روایت آمده، تعداد پیامبران، صد و بیست و چهارهزار نفر است که از میان آنان، سیصد و سیزده نفر، علاوه بر منصب نبوّت، دارای منصب رسالتاند.33
یادآوری این نکته هم لازم است که اگر چه پیامبران صاحب شریعت، طبق نظریهی مشهور، پنج پیامبر بزرگ الهی (نوح (علیهالسّلام) ابراهیم (علیهالسّلام) موسی (علیهالسّلام) عیسی (علیهالسّلام) پیامبر اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم)) بودهاند، ولی وحی نبوّت و شریعت، به آنان اختصاص نداشته و مشترک میان همهی پیامبران الهی بوده است، حتی پیامبران قبل از حضرت نوح (علیهالسّلام) نیز اگر چه دارای شریعت به معنای مصطلح آن که با کتاب همراه است، نبودند، امّا آنان نیز از وحی الهی برخوردار بودند و آن چه برای هدایت مردم نیاز داشتند، از طریق وحی به آنان ابلاغ میشد.
بنابراین، خاتمیّت در مبحث نبوت، بیان کنندهی سه مطلب است:
یادسپاری
باید توجّه داشت که ختم باب وحی و نبوّت، و شریعت و رسالت، مستلزم ختم باب الهام و قطع هر گونه ارتباط بشر با عالم غیب و دریافت حقایق و معارف غیبی از طریق ارتباط با فرشتگان نیست.
در احادیث اسلامی آمده است که هم در امّتهای پیشین و هم در امّت اسلامی، کسانی بوده و هستند که بدون این که از مقام نبوّت و رسالت برخوردار بوده باشند، از عالم غیب، به آنان الهام میشود و فرشتگان با آنان سخن میگویند.
این گونه افراد، در اصطلاح، "محدّث" نامیده میشوند.35
2ـ پس از پیامبر اکرم (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) و شریعت اسلام، شریعت دیگری از جانب خداوند، برای بشر تشریع و نازل نخواهد شد و شریعت اسلام تا آخرالزمان، جاودانه باقی خواهد ماند.
3ـ پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) هیچ کس به عنوان "رسول خداوند" که مأموریّت ابلاغ شریعت جدیدی به مردم دارد، مبعوث نخواهد شد و از آن جا که باب نبوت، بسته است، باب رسالت نیز بسته خواهد بود.
1ـ پس از پیامبر اسلام (صلّیاللّهُعلیهوآلهوسلّم) فردی به عنوان "نبی"، از جانب خداوند برگزیده نخواهد شد؛ یعنی، به کسی وحی نخواهد شد تا او پیامبر الهی باشد.34
کتابشناختی نقد بابیّت
پس از ادّعاهای بیاساس میرزا علی محمّد شیرازی، علما و اندیشهمندان مسلمان، برای جلوگیری از گمراهی مردم، با قلم و بیان، به افشای توطئهی استعمار پرداختند، و خطر انحراف را گوشزد کردند.
استقصای کامل و احصای همهی کتابها، میّسر نیست. در عین حال، برای آن دسته از خوانندگانی که بخواهند اطّلاعات بیشتری در این زمینه داشته، از تحقیقات و ردّیههای دیگران با خبر باشند، تعدادی از کتابهایی که در رّد نقد و بررسی "بابیّت" تدوین شده، آورده میشود. امید است که مفید واقع شود.
تعدادی از اسامی لیست پیوستی، در الذریعة (نوشتهی آقا بزرگ تهرانی) و تعداد کمی از آن، در لغتنامهی دهخدا آمده است.
اکثر کتابها، چاپ شده است.
ابطال مذهب بابیّه، اسماعیل حسینییزدی.
ازهاق الباطل، سیّدعلی محمودآبادی.
إزهاق الباطل، محمّد کریم خان بن ابراهیم کرمانی.
اشعار نیوا در ردّ باب و بهاء، آخوند محمّدجواد صافی.
البابیون و البهائیون، (یو)، همایون همتی، تهران، منظمة الأعلام الاسلامی، 1411 ه•• .ق، 91 ص.
الحجج الرضویة فی تأیید الهدایة المهدویة و الرّد علی البابیة، محمّد بن محمود حسینی لواسانی.
الحسامیّة فی ردّ البابیّة، محمّد احمد قاینی (مخطوط).
الحق المبین (فی الردّ علی البابیة)، احمد بن محمّد علی بن محمّد کاظم شاهرودی.
الردّ علی البابیة، آقا رضا بن محمدحسین اصفهانی.
الردّ علی البابیة، خلف بن عبد علی آل عصفور البحرانی.
الردّ علی البابیة، سدر الإسلام علیاکبر بن بشیر محمد همدانی.
الردّ علی البابیة، سیّد احمد بن محمّدتقی موسوی تربتی.
الردّ علی البابیة، فاضل جعفر مزاره شیرازی.
الردّ علی البابیة، محمّدتقی بن محمّدباقر آقا نجفی اصفهانی.
الردّ علی البابیة، محمّدحسن خوسفی قائنی.
الردّ علی البابیة، محمّدعلی بن محمّدحسین حائری، مصر، 1329 ه•• .ق.
الردّ علی البابیة، ملاّ عبدالرسول کاشانی.
الردّ علی البابیة، مهدی بن محمّد علی ثقة الإسلام.
الردّ علی البابیة و البهائیة، عبدالرسول بن محمّد بن زین العابدین، تهران، 1374 ه•• .ق، 60ص.
الردّ علی البابیة، یحیی بن رحیم الأرومی، نجف اشرف، 1344 ه•• .ق.
السهام النافذة فی الردّ علی البابیّة، محمّد قاسم بن محمّدتقی غروی (مخطوط).
الشیخ و الشاب فی ردّ البهائیة و الباب، السیّد هاشم حسین فتح الله، بغداد، 1331 ه•• .ق، چاپ اوّل؛ (1347 ه•• .ق، چاپ دوم).
الشیخیّة و البابیّة أو المفاسد العالیّة، محمّد بن محمّد مهدی الخالصی، بغداد، مطبعة المعارف، 1372 ه•• .ق، 344 ص.
الهدایة المهدویة فی ردّ البابیة، علی اصغر بن رجب علی الیزدی الأردکانی، تهران، 1325 ه•• ، 263 ص، چاپ سنگی.
ایراد در پیرامون مسلک باب و بهاء مذاهب مختلفه عالم، محمد مهینپور (حاج رحیم) تهران، مطبوعات وطن ما، 1375، چاپ دوم، 105 ص.
باب کیست و سخن او چیست؟ نور الدین چهاردهی، فتحی، 320 ص.
باب و بها را بشناسید، فتح الله بن عبدالرحیم الیزدی، حیدرآباد کن، 1371 ه•• .ق، 336 ص، چاپ سنگی.
بابیگری و بهاییگری، محمّد محمّدی اشتهاردی، قم، علاّمه، 1378 ه•• .ش، 280 ص.
بابیها چه میگویند؟ هبة الله مرندی، تهران، 1347 ه•• .ش، 144 ص.
بررسی و محاکمه باب و بهاء (بررسی و محاکمه در تاریخ و عقاید)، ح، م، ت، ج 1، مصطفوی، 212 ص، ج 2، برهان، 281 ص؛ ج 3، انتشارات اسلامی، 323 ص.
بیان الحقایق، عبدالحسین آیتی.
بیبهایی باب و بهاء، محمّد علی خادمی، شیراز، 1409 ه•• .ق، 196 ص.
پنجهی خونین استعمار در آستین باب، احمد رحیمی کاشانی، 140 ص.
تجلّیات باب و بهاء، احمد علی بن محمّد مهدی الأمرتسرسی، لاهور، تعلیمی پرسِ، 32 ص.
تحقیق در بابیگری، بهاییگری، یوسف فضایی، فرّخی، 274 ص.
تخریب الباب، ابوالقاسم بن میرزا کاظم الزنجانی.
ترجمهی کتاب نصایح الهدی، محمّد جواد بلاغی، دارالتبلیغ اسلامی، اصفهان، 211 ص.
تنبیه الغافلین (فی الردّ علی البابیة)، محمّد تقی بن حسین علی الهروی الإصفهانی.
حقایق شیعیان، عبدالرسول احقاقی اسکویی، 75 ص.
خرافات البابیّة، محمّدحسین آل کاشف الغطاء.
در ساختمان بابیّت و بهاییّت، جعفر خندق آبادی، تهران، 1377 ه•• ، 52 ص.
دفع شبهة طول عمر الحجّة(عج)، محمود بن محمّدحسن بن محمد جعفر الشریعتمدار.
ذیل الأرغام (ذیل ارغام الشیطان فی ردّ (اهل البیان) البابیة)، سیّد محمّد بن محمود حسینی، تهران 1342 ه•• . ق، چاپ سنگی، 406 ص.
رجم الشیطان فی ردّ اهل البیان، عبدالرحیم بن ملاّ عبدالرحمان البروجردی، چاپ سنگی، 179 ص.
ردّ الباب، ابوالقاسم بن کاظم موسوی زنجانی.
ردّ الباب، محمّدخان بن کریم خان کرمانی، کرمان، 1384 ه•• .ق، 223 ص.
ردّ الباب، محمّد کریم خان قاجار کرمانی، کرمان، 1383 ه•• .ق، چاپ سنگی.
ردّ اهل البیان، سیّد محمّد بن محمود حسینی لواسانی، تهران، 1342 ه•• .ق، چاپ سنگی.
ردّ بابیه، عبدالله بن محمد حسن مامقانی، نجف اشرف، 1345 ه•• .ق.
ردّ بر بابیه، ابوتراب بن ابی القاسم برغانی شهید قزوینی (مخطوط).
ردّ بر بابیه، سیّد محمّد حسین بن محمّد حسینی نجف آبادی (مخطوط).
ردّ بر بابیه، محمّد تقی حسینی قزوینی (مخطوط).
ردّ شبهات بابیه، محمّد بن کریم کرمانی (این کتاب، خطی و به صورت پرسش و پاسخ است).
شیخیگری و بابیگری، مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران، فروغی، 1387 ه•• .ق، 212 ص.
صاعقه در ردّ باب مرتاب، زین العابدین خان کرمانی، مدرسهی ابراهیمیّه، 203 ص.
قلع الباب (قمح الباب)، ابوالقاسم موسوی زنجانی (مخطوط).
کتابی در ردّ باب، کمال الدین بن حسین خوانساری.
کشف الحیل، عبدالحسین آیتی.
گفت و شنود سیّدعلی محمّد باب، محمّدتقی بن محمّد مامقانی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1374 ه•• .ش، 185 ص.
گمراهان باب و بهاء، احمد بن محمّد باقر روضاتی خوانساری.
لوح باب و بهاء، احمدعلی بن محمّد مهدی الأمرتسری، لاهور، 1960 م ، 144 ص.
محاکمه و بررسی باب و بهاء، حسن بن محمد رحیم مصطفوی اهری، تهران، بوذر جمهوری، 1376 ه•• ، (3 جلد).
مدافعه در مقابله خصم (در خصوص مطالب بیان)، شیخ عبدالسلام آخوندزاده، تفلیس، 1314 ه•• .ق.
مشی الإنصاف فی کشف الاعتساف (الردّ علی البابیة)، میرزا ابراهیم بن ابی الفتح زنجانی.
مناظره با سیّد علی محمّد باب، محمّد بن حسین (مخطوط).
موارد تحقیق در بارهی مذهب باب، ادوارد براون.
مواهب الرضویة فی ردّ شبهات المبلّغین من المسیحیة و البابیة و البهائیة، سیّد محمّد بن محمود الحسینی، تبریز، 1343 ه•• ، 96 ص.
نصائح الهدی والدین إلی مَنْ کان مسلماً وصار بابیاً، محمّد جواد بن حسن بلاغی، بغداد، 1339 ه•• .ق، 156 ص؛ اصفهان، دارالتبلیغ الاسلامی، 1373ه•• ، 211 ص.
نصحیت به فریبخوردگان باب و بهاء، علی العلاّمه الفانی الاصفهانی، اصفهان، دارالتبلیغ، 1373 ه•• ، 211 ص.
پاورقیها:
1. مطالب منقول، از اینترنت (در معرّفی آیین باب و بهاء) اخذ شده است، آدرس آن: http: //www.banai.org.
2. بیان، واحد اول، باب 15.
3. بیان، واحد دوم، باب اول؛ نیز ر.ک: بیان، واحد سوم، باب 14؛ بیان، واحد اول، باب دوم.
4. مفتاح، باب الأبواب، ص 77.
5. نصائح الهدی إلی مَنْ کان مسلمِ فصار بابیّا، علاّمه شیخ محمّدجواد بلاغی، ص 16. این کتاب، به زبان فارسی، توسط سید علی علامه فانی اصفهانی ترجمه شد و با نام "نصیحت به فریبخوردگان باب و بهاء" نشر یافت. چاپ اوّل، 1331 ش، اصفهان، و چاپ دوم، 1405 ق، چاپخانه اسلام، قم. 6. نصائح الهدی، ص 16.
7. فرائد، ص 35، ابوالفضل گلپایگانی.
8. نوشتهی اشراق خاوری.
9. نوشتهی احمد حمدی.
10. ر.ک: خاتمیّت، روحی روشنی، فصل اوّل، و نیز ص 33 و...
11. البته آیات دیگری مانند: فرقان: 1؛ فصّلت: 41 ـ 42؛ انعام: 19؛ سبأ: 28 و... دلالت بر خاتمیّت نبوّت پیامبر دارند که ما به جهت اختصار، از توضیح و تفسیر آنها، خودداری کردیم.
12. ر.ک: مطففین: 25 و 26؛ یس: 65؛ جاثیه: 23؛ بقره: 7.
13. ر.ک: ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 2، ص 245؛ فیروزآبادی، قاموس اللغة، 4، ص 102؛ جوهری، مختارالصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسانالعرب، ج 4، ص 25؛ و... .
14. مقاییس اللغة، ج 2، ص 245.
15. لسان العرب، ج 4، ص 25.
16. برای آگاهی بیشتر در این باره، به کتاب مفاهیم القرآن، آیة الله جعفر سبحانی، ج 3، ص 118 ـ 122 رجوع شود.
17. ر.ک: التبیان فی إعراب القرآن، ج 2، ص 100؛ خاتمیّت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، ص 19 ـ 20.
18. اشراقات، ص 292.
19. ر.ک: آل عمران: 50؛ مائده: 46؛ صف: 6.
20. خاتمیّت از نظر قرآن و حدیث و عقل، همان، ص 24 ـ 26 (با تصرّف اندک).
21. ر.ک: انعام: 61؛ اعراف: 37.
22. تکویر: 19.
23. لیس: 14.
24. اعراف: 157 و 158.
25. صافات: 133.
26. صافات: 123.
27. صافات: 139.
28. مریم: 54.
29. بحارالأنوار، ج 11، ص 32.
30. مجموعهی این روایات، با تکیه بر منابع و مصادر روایی در کتابهایی که در این موضوع نوشته شد، جمعآوری گردید. به عنوان نمونه، مراجعه شود به کتاب خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، تألیف جعفر سبحانی، ترجمهی رضا استادی.
31. "فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین"، بقره: 214.
32. "لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات" حدید: 35.
33. ر.ک: معانیالأخبار، ص 333؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 33.
34. کلام تطبیقی(3)، ص 106 ـ 108، علی ربّابی گلپایگانی، (با تصرّف اندک)، دفتر تحقیقات و تدوین متون درسی مرکز جهانی علوم اسلامی.
35. در این باره، رجوع کنید به اصول کافی، ج 1، ص 176؛ صحیح بخاری، ج 3، کتاب فضائل الصحابة؛ صحیح مسلم، ج 4، کتاب فضائل الصحابة؛ المعجم الفهرس لألفاظ الحدیث النبوی، ج 1، ص 434.
______________________________________
منبع: فصلنامه انتظار