جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

آدمهــایی که ایـن جملـــه رو می شنـود

خوشبخت تــرین آدمــها هستنـــد:

"عیب ندآره بآ هم دُرستش می کُنیم "

موافقی؟؟؟



لحظه ها گذشتند و یادم دادند به پرستوها که مهاجر است دل نبندم

یادم دادند دل نبندم به رودی که جاریست و به گلهایی که عمرشان دو روز است...

گذشت لحظه ها یادم داد دل نبندم به آنکه بایدبرود...

حالا لحظه هایم پایان یافتند و من تازه یاد گرفتم هیچوقت شاگرد خوبی نبودم

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترك خورد ! چه جاي نگرانی ست
من ساخته از خاك کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

خطی کشید روی تمام سؤال ها
تعریف ها، معادله ها، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خطها و خال ها
خطها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اما چه رنجي است لذت ها را تنها بردن[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] و چه بدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] در [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بهشت[/] تنها بودن سخت تر از كوير است.[/]

دکتر علی شریعتی

[="darkorchid"]خدایا ، راهی نمی بینم ، آینده پنهان است …

اما مهم نیست ، همین کافیست که تو راه را می بینی و من تو را …[/]

[="yellowgreen"]
تــــوي ايــــــن دنيــــا هميـــــــشه بعضــي ها "بــراي بــه جــايـــي رسيــدن" و بعضـي ها "بـعـد از به جـايــي رسيــدن" هــمــه چيــز را "زيـــر پــا" مي گــذارنـــد...[/]

[="plum"][="darkslategray"] آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.

اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...

آن جا که در میان خاک خوابیدی؛

«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...! [/][/]

[="Black"]آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران

می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده

ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد

شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می

گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا

برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند؟

طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست[/]

[="darkred"]

به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند و به تو می‌گوید ارباب ،نخند!

به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری ،نخند!

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند ،نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده نخند!

به دستان پدرت،

به جارو کردن مادرت،

به همسایه‌ای که هر صبح نان سنگگ می‌گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس،

به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده آژانسی که چرت می‌زند،

به پلیسی که سر چهارراه با کلاه صورتش را باد می‌زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می‌رود تا شماره کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه‌ها جار می‌زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می‌ریزد،

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوار تاکسی می‌شود و بلند سلام می‌گوید،

به فروشنده‌ای که به جای پول خرد به تو آدامس می‌دهد،

به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،

به هول شدن همکلاسی‌ات پای تخته،

به مردی که در بانک از تو می‌خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی،…

نخند....، نخند که دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین

چیزهای نابجای آدمهایی بخندی که هرگز نمیدانی

چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند،

آدمهایی که هرکدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند،

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می‌کنند،

بار می‌برند، بی خوابی می‌کشند، کهنه می‌پوشند، جار می‌زنند،

سرما و گرما می‌کشند و گاهی خجالت هم می‌کشند، …

خیلی ساده … نخند …

دوست من! هرگز به آدمها نخند، خدا به این جسارت تو نمی خندد. اخم می‌کند

[/]

[="plum"][="magenta"]" و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا "[/]
به خداوند اعتماد کن که تنها خدا تو را یاور و نگهبان کافیست.
" سوره نساء آیه ی ٨١ "
اینو برای خودم نوشتم که وقتی ناامید شدم ...
بدونم که هنوز با منه...[/]

[="deepskyblue"]خدایا!

به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند.[/]

فخرالدین اسعد گرگانی در بیتهای زیر ، آیهٔ شریفهٔ «یا اَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّه وَأَطیعوا الرَسُولَ وَاُولی الأَمْر مِنكُم؛ ای مؤمنان !پیروی كنید خدای را و پیروی كنید پیامبر را و كارداران خود را». كه به آیهٔ ولایت معروف است به فارسی شرح و ترجمه كرده ا ست:

سه طاعت واجب آمد بر خردمند

كه آن هر سه به هم دارند پیوند

از ایشان است دل را شادكامی

وزایشان است جان را نیكنامی

دل از فرمان این هر سه مگردان

اگر خواهی كه یابی هر دو كیهان

بدین گیتی ستوده زندگانی

بدان گیتی بهشت جاودانی

یكی فرمان دادار جهان است

كه جان را زو نجات جاودان است

دوم فرمان پیغمبر محمد (ص)

گه آن را كافر بی دین كند رد

سیم فرمان سلطان جهان دار

به ملك اندر بهای دین دادار
ویس و رامین، تصحیح محجوب

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ..:: سيماي خوشبختي ::..[/]


[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل اعتقادي : توحيد ، نبوت ، امامت ، معاد[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل عبادي : عبادت خداوند سبحان ، ذكر و ياد خداوند ، قرائت قرآن ، نماز در مسجد ، تهجد و شب زنده داري ، روزه[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل خانوادگي : مادر عفيف ، نيكي به والدين ، همسر صالح[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل اجتماعي : همنشيني با نيكان ، ترحم بر مردم ، مصلح گمنام ، مردم شناسي ، مردم داري ، عدالت ، عزلت[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل اخلاقي : قلب پاك ، غلبه بر هواي نفس ، تقوا ، ترس از خداوند ، زهد و پارسايي ، توبه ، گريه بر گناه ، اخلاص ، تواضع ، اطاعت از خداوند ، اخلاق و سيرت نيكو ، عمل صالح ، عمل به سنن الهي ، صبر ، قبول نصيحت ، آرزوي كوتاه ، ترك شهوت ، حفظ زبان ، راستگويي ، قناعت ، سپاسگزاري نعمتها ، شكوه و وقار ، غلبه بر خشم و حسد[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل علمي : تحصيل دانش و علوم ديني ، عمل به علم ، تعليم و تعلم دانش ، احترام به علماء[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل اقتصادي : كسب حلال ، كفاف ، انفاق مال ، صبر بر فقر[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عوامل نظامي : جهاد و شهادت[/]

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!

جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!
آنجاروی در اتاقمان مینویشتیم
(یاحسین)
فرماندهی ازآن توست
اینجا مینویسیم لطفا بدون هماهنگی وارد نشوید...
الهی:

نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!

شهید شوشتری

تقدیم به تمام دوستداران حسین بن علی (ع) بوسه ی غزل

لـبهای تو را شعر وغزل می بوسد مفعـول ومفاعیـل وفـَعـَل می بوسد

یـک بـار دگـر حـالـت قـد قـامت گیر تکبیر تو را خـیـرعمل می بوسد

تلخی عـطـش کـنار کـامـت پیداست از کنج لبت شـهــدعسل می بوسد

در زیـرگـلـویـــت نه فـقـط پـیـغـمـبر حتی کــه دولــبهای اجل می بوسد

از تک تک رگـهـای جـدا از گـردن بانوی شکسته روی تل می بوسد

هم پـای نـسـیـم گـرم صــحرا بر نی رگـهـای تو را عزوجل می بوسد

ماهی ها چقدر اشتباه می کنند

قلاب علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ می دهند ؟

آزمون زندگی ما پر از قلاب هایی است که وقتی اسیر طعمه اش

می شویم تازه می فهمیم ماهی ها بی تقصیرند...



از برداشتن یک گام بلند نترسید ؛
گاهی از یک فاصله ، یک چاله یا یک مانع ، با دو گام کوتاه نمی توان عبور کرد ...

.

[SPOILER]

[=Comic Sans MS][=arial]حاتم طایی هیچگاه اسمش رو روی درخت یا سنگی حکاکی نکرد،

[=Comic Sans MS][=arial]او حتی با هیچ قلم ، مرکبی و رنگی اسمش رو روی در و دیوار کسی ننوشت ؛

[=Comic Sans MS][=arial]ولی در کمال تعجب ، نامش دنیا رو پر کرده !

[=Comic Sans MS][=arial]با جوهره محبت نامت را بر دلها بنگار؛

[=Comic Sans MS][=arial]بگذار نیکویی نامت را زنده نگهدارد ...


[=arial][=arial][=arial][=arial][=arial]منبع یکـ گیله مرد

[=arial]


[/SPOILER]

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد، میتوان رسوا ساخت،
اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد، طرح نمود، به زمان شناساند، زنده نگاهداشت، لااقل مردم بدانند که آنچه بر سر کار است ناحق و ظلم است.

دکتر علی شریعتی

به یادتان می آورم تا همیشه بدانید که زیباترین منش آدمی ، محبت اوست .
پس محبت کنید ، چه به دوست ، چه به دشمن!
که دوست را بزرگ کند و دشمن را دوست.



ما همان آدمهایی هستیم که به راحتی دیگران را ترک میکنیم
اما وقتی کسی ترکمان میکند
جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند

فقر همه جا سر میکشد .......


فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست .....


طلا و غذا نیست .......


فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی مینشیند ......


فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی راخرد میکند ......


فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....


فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....


فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است

دکتر شریعتی

[SPOILER]



[/SPOILER]

[SPOILER]




[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]هر گاه در زندگی ات گیری پیش آمد و راه بندان شد ،
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

بدان خدا کرده است.زود برو با او خلوت کن و بگو :


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]


با من چکار داشتی که راهم را بستی ؟


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
هرکس گرفتار است در واقع گرفتار یار است.


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
"عارف بالله مرحوم دولابی"


[/SPOILER]

[SPOILER]


[B][=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]روسری ات را بردار تا ببینم بر شب موهایت

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چند [=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]زمستان [=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]برف[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] نشسته است،

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]تا من به بهار رسیده ام ...

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]مادر...


[/SPOILER][/B]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ...[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ ...


[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

ﻣﺎﻫﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ... ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ!!!

[/]

[SPOILER]


[B]

هرگاه دیدی خداوند با وجود گناهان،
پیوسته به تو نعمت می دهد به هوش باش که
آنها برای تو نوعی غافلگیری و مرگ ناگهانی است!!!!


"شاه مردان"


[/SPOILER]

[/B]

از شیخ ِ بهایی پرسیدند : خیلے سخت می گذرد ، چـه باید کرد ؟
شیخ گفت: خودت که می گویی ، سخت مےگذرد ، سخت کــه نمی ماند!
پس خـــدا را شکــر کــه می گذرد و نمی ماند

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]عمق فاجعه وقتیه که به همه ی غریبه های دور و برت[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif][/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] برای درد دل کردن بگی: شما که غریبه نیستی...[/]

شهید گمنام ... ؛ یعنی شهیدی که می توانست عقب بیاید اما ماند...

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]از خدا نوشتن.....از او گفتن....دل به سویش روانه کردن...[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]دغدغه ی همیشگی ماست....[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

اما از او فاصله گرفتن برنامه ی روزانه ما...


[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[/]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
چرا چنین میکنیم؟!!

[/]

[SPOILER]


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]گاهی حرفم را برای نان ریزه های حیاطمان میزنم!
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]شاید گنجشکان هضمشان کنند....!!!



[/SPOILER]

[SPOILER]


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]به آیت الله بهجت(ره) گفتند:
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چه کار کنیم تا آدم بشویم ؟
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]فرمودند: نگویید چکار کنیم!
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] بلکه بگویید چه کار نکنیم تا آدم بشویم



[/SPOILER]

کانـــدیدا، رأی آورد!
تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!
شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!
کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!

و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند
کـــــــــودکی که همیشه بهترین "ســــــوژه" است

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]هميشه [/][=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

پشت جمله ی :


[/]
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[/]


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
" عیبی نداره مهم نیست "

يك دل شكسته خوابيده....!


شك نكن

[/]

[SPOILER]


[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
مادر گفت : باقالی پلو با ماهی

با خنده رو به مادر کرد و گفت :

ما امروز این ماهی ها را می خوریم

و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند

چند وقت بعد ..عملیات والفجر 8 ...

درون اروند رود گم شد ...


و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد

[/SPOILER]

برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال بنگر که تو چگونه می افتی...

قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت : مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟


کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟


کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟


قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود . در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ، زیرا سبکی قانون راه خداست .


قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست .


مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …

و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری .........


[=Times New Roman]بنده ای از خداوند پرسید : در مقام پروردگار می خواهی بنده هایت کدام درس های زندگی را بیاموزند ؟[=Times New Roman]


[=Times New Roman]خدا وند گفت [=Times New Roman]:


[=Times New Roman]بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، تنها کاری که می توانند بکنند این است که خودشان او را دوست بدارند[=Times New Roman] .


[=Times New Roman]بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم[=Times New Roman] .


[=Times New Roman]بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است [=Times New Roman].


[=Times New Roman]بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند [=Times New Roman].


[=Times New Roman]بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دید مختلف داشته باشند [=Times New Roman].

[=Times New Roman]بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند

[SPOILER]

[=Times New Roman]


[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman]........[=Times New Roman]

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک او می کرد

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] واژۀ حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردنش به شهامت نیازی نبود

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شد

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] شمع حقیقت محبت را در تقلای بال و پر پروانه می دید و او را باور می کرد

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] مهتاب با کوچه های باریک شب آشناتر بود

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] بهار آنقدر مهربان بود که باغ را بدست خزان نمی سپرد

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] فریادها آنقدر بی صدا بودند که حرمت سکوت را نمی شکست

[=Times New Roman]کاش[=Times New Roman] در قاموس غصه ها شکوه لبخند در معنی داغ اشک گم نمی شد و بالاخره
[=Times New Roman]کاش کاش[=Times New Roman].....................


[/SPOILER]

کودکی از خدا خواست که با او سخن بگوید و در این لحظه آسمان رعد و برق زد . کودک گفت : خدایا چرا با من سخن نمی گویی ؟ در این حال زمزمه هایی در دل کودک به وجود آمد و نسیم خنکی شروع به حرکت کرد و برگ های درختان به نرمی پیشاپیش کودک خم شدند . کودک گفت : خدایا حالا که با من حرف نمی زنی برایم لیوانی آب بده که خیلی تشنه ام . در این حال چشمه کوچکی زلالی در نزدیکی کودک شروع به غلغل کرد . کودک گفت خدایا اگر به من آبی نمی دهی دستکم به من یک شاخه گل بده و گلستان بزرگی از گلهای سرخ و زنبق و نیلوفر کودک را در آغوش گرفت . اما کودک گریه می کرد که چرا خدا به او شاخه گلی نمی دهد . کودک گفت خدایا اگر صدای مرا نمی شنوی و به من هیچ نمی دهی لااقل برایم پناهگاهی از باد و طوفان فراهم کن و در این حال آغوش گرم مادر و دستان نرم پدر کودک را فرا گرفت . اما کودک همچنان می گریست و از خدا خواست خودش را به او نشان دهد در این حال پروانه ای آمد و روی گونه ی کودک نشست اما کودک پروانه را کنار زد و در حالی که زیر لب به خدا بد می گفت چشمه را گل آلود کرد و گلها را له کرد و دستان پدر و آغوش مادر را با فریادهای گوشخراشی ترک کرد و از سرزمین خدا بیرون رفت...

[="blue"]در حديث قدسي آمده است كه مي فرمايد:« يابن آدم و حقك علي اني احبك فبحقي عليك احبني»
اي فرزند آدم به حق تو بر من سوگند كه من تو را دوست دارم، پس تو را به حق من بر تو سوگند مي دهم مرا دوست بدار
[/]

[="blue"]
يا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِي مَتى يَكُونُ لِيَ الْعَبْدُ عابِداً؟قالَ: لا يا رَبِّ!قالَ: إذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصال.
وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الَْمحارِمِ، وَصَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمّا لا يَعْنِيهِ، وَخَوْفٌ يَزْدادُ كُلَّ يَوْم مِنْ بُكائِهِ، وَحَياءٌ يَسْتَحْيِي مِنِّي فِي الْخَلاءِ، وَأَكْلُ ما لا بُدَّ مِنْهُ، وَيُبْغِضُ الدُّنْيا لِبُغْضِي لَها، وَيُحِبُّ الاْخْيارَ لِحُبِّي لَهُم.

اى احمد! آيا مى دانى كه چه هنگام بنده من، بنده واقعى و عابد راستين محسوب مى شود؟

عرض كرد: خير اى پروردگار من.

فرمود: وقتى كه هفت خصلت در او جمع گردد، شايسته اين نام خواهد شد:

1 - تقوايى كه او را از محرّمات حفظ كند.
2 - سكوتى كه او را از حرف بيهوده مهار كند.
3 - ترسى كه هر روز به واسطه آن گريهاش افزون گردد.
4 - حيايى كه در خلوت از من شرم بنمايد.
5 - خوردن به اندازهاى كه رفع نياز او شود.
6 - كينه نسبت به دنيا به جهت آن كه من نسبت به آن كينه دارم.
7 - عشق به خوبان به دليل آن كه من به آنها عشق مى ورزم.[/]

[SPOILER]


[/SPOILER]

هیچ ساعتی دقیق نیست



و هیچ چیز مال ِ خودِ آدم نیست ،


مگر همان چیزهایی که خیال می کند


دل بستگی هایی به آن دارد ،


بعد


یکی ... یکی


آن ها را از آدم میگیرند

[="darkorchid"]افرادی که با ما هم عقیده هستند به ما آرامش می دهند
و افرادی که مخالف با عقیده ی ما هستند ، به ما دانش ![/]

[="navy"]

همانقدر که مسخره می کنیم احترام نمی گذاریم
همانقدر که اشتباه میکنیم تفکر نمیکنیم
همانقدر که عیب میبینیم برطرف نمی کنیم
همانقدر که از رونق می اندازیم رونق نمی بخشیم
همانقدر که کینه به دل می گیریم محبت نمی کنیم
همانقدر که حرف میزنیم عمل نمی کنیم
همانقدر که می گریانیم شاد نمیکنیم
همانقدر که ویران میکنیم آباد نمیکنیم
همانقدر که کهنه میکنیم تازگی نمی بخشیم
همانقدر که دور میشویم نزدیک نمی کنیم
همانقدر که آلوده میکنیم پاک نمیکنیم
همیشه دیگران مقصرند ما گناه نمیکنیم
[/]

[="red"]بزرگترین اشتباه ما این است :

گاهی‌ بعضی آدم‌ها رابسیار طولانی تر از چیزی که لیاقتش را دارند ،

در زندگی‌مان نگاه می‌داریم …[/]