سلام این جمله رو توی سایت حجت الاسلام شهاب مرادی دیدم و به نظرم بسیار زیباست: من انتساب یک فرد را به بی غمی ناسزا میدانم و غصه خوردن برای آنچه از دست رفته و میرود را نادانی.
[=times new roman, times, serif]اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست[/]
[=times new roman, times, serif]او جانشين همه نداشتنهاست[/] [=times new roman, times, serif]نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است[/] [=times new roman, times, serif]اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند[/]
[=times new roman, times, serif]و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد[/] [=times new roman, times, serif]تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی[/] [=times new roman, times, serif]ای پناهگاه ابدی[/] [=times new roman, times, serif]تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی [/]
[=arial,helvetica,sans-serif]امام زمان (عج) در میان ما وجود دارد، حضور دارد، زندگي ميكند و مراقب اعمال و رفتا ر ماست[/] [=arial,helvetica,sans-serif] و هر كجا كه رهبري ما اشتباهي كرد، به طریقي خویشتن را مينمایاند و خطاي رهبر را جبران ميكند.[/] [=arial,helvetica,sans-serif]شهید دکتر مصطفی چمران[/]
«میگویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت: تو را دوست دارم.
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟ از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی! پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی، او بیناییاش را از دست داد و من به چاه افتادم.
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد و من مدتها زندانی شدم. اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش، تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی ».
گفت من شخصی را می شناسم که هرشب قبل از خواب به خدا میگوید :
خدایا ؛ تمام کسانی که در حق من ظلم کردند را حلال میکنم ؛ نکند فردای قیامت کسی به خاطر من حساب پس دهد ...
آری دوستان خدا ؛ همان هایی هستن که کار خدایی میکنند
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد ، و برمی گشت !
پرسیدند :چه می کنی ؟
پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ... گفتند :حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است،و این آب فایده ای ندارد .
گفت :
" شاید نتوانم آتش را خاموش کنم "
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدم :
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...
ناگهان! خداوند فرمود: صبر کنید، او را به بهشت ببرید...!
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...و این است عظمت پروردگار عالمیان
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟[/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گفت : چهار اصل:[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم[/][=georgia,times new roman,times,serif] [/]
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ، دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او ! آنگاه که مهر می ورزی ؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند پس خود را گناهکار مبین ! من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت ! من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر ! پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند ! پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد ! خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ؛
سر کلاس درس معلم به یکی از دانش آموزان می گوید: برو دفتر مدرسه چند تا گچ بیار.
دانش آموز از کلاس خارج می شود و در این اثنا معلم بر روی تخته سه خط می کشد. یک خط بزرگ، یکی متوسط و دیگری کوچک که پایین دو خط دیگر بود.
معلم به بچه ها می گوید: هر وقت که دانش آموز آمد من از هر کدام از شما که سوال کردم که از نظر علمی کدام خط بزرگ تر است شما در پاسخ بگویید خط پائینی یعنی خط کوچک.
وقتی که دانش آموز وارد کلاس شد و سرجایش نشست معلم از همه کلاس به غیر از آن دانش آموز سوال را پرسید و همه گفتند خط پایین. یعنی همان خط کوچک.
در آخر از دانش آموزی که گچ آورده بود سوال را پرسید او هم گفت:خط پایین.
معلم گفت: ببینید بچه ها وقتی در یک فضایی همه یک حقیقت را انکار می کنند و آن را به دروغ واقعیت نشان می دهند امکان دارد که افراد زیادی آن دروغ را باور کنند.
پس به خاطر همین است که می گویند دروغ گو دشمن خداست.
پس یکی از علل بدی ماهواره هم به همین خاطر است که اخبار دروغ را دائما تبلیغ می کنند و روی آن قضیه دروغ بسیار مانور می دهند.و عده ای زود باور هم باور میکنند.
وقتی یک تخم مرغ با نیرویی خارجی شکسته می شود یک زندگی پایان می یابد. وقتی یک تخم مرغ با نیرویی داخلی شکسته می شود یک زندگی آغاز می شود. تغییرات مهم همیشه با نیرویی درونی و داخلی شروع می شوند .
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند. و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛ آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...
[="black"]تلنگر کوچکی است [="blue"]بــاران[/]
وقتی فراموش میکنیم [که ...]
[="blue"]آسمان کجاست[/] ...[/]
سلام
این جمله رو توی سایت حجت الاسلام شهاب مرادی دیدم و به نظرم بسیار زیباست:
من انتساب یک فرد را به بی غمی ناسزا میدانم و غصه خوردن برای آنچه از دست رفته و میرود را نادانی.
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس...
[=times new roman, times, serif]او جانشين همه نداشتنهاست[/]
[=times new roman, times, serif]نفرين ها و آفرين ها بی ثمر است[/]
[=times new roman, times, serif]اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند[/]
[=times new roman, times, serif]و از آسمان هول و کينه بر سرم بارد[/]
[=times new roman, times, serif]تو مهربان جاودان آسيب نا پذير من هستی[/]
[=times new roman, times, serif]ای پناهگاه ابدی[/]
[=times new roman, times, serif]تو می توانی جانشين همه بی پناهی ها شوی [/]
[=arial,helvetica,sans-serif]پدر و مادر چشمان من هستند و امام قلب من،
بدون چشم می توان زندگی کرد اما بدون قلب هرگز.
شهید ناصر عاشوری[/]
[/]
[=arial,helvetica,sans-serif] به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]شهید محمد رضا تورجی زاده[/]
[/B][=arial,helvetica,sans-serif] و هر كجا كه رهبري ما اشتباهي كرد، به طریقي خویشتن را مينمایاند و خطاي رهبر را جبران ميكند.[/]
[=arial,helvetica,sans-serif]شهید دکتر مصطفی چمران[/]
[SPOILER]
[/SPOILER]
[SPOILER]
[=Comic Sans MS]
[/SPOILER]
[/B]
فرصت ها را براي مهرورزي دريابيم[/center]
خدایا ؛ تمام کسانی که در حق من ظلم کردند را حلال میکنم ؛ نکند فردای قیامت کسی به خاطر من حساب پس دهد ...
بگو چه چاره کنیم که در این روزهای سرد،
ما را به یک نگاه مهربان و یک لبخند مهمان کنی ...
[کسی چه میداند ]
شاید دعاهام مستجاب شده ؛
و راضی به رضای خدا شده ام ...
زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند ...
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟ از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی! پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی، او بیناییاش را از دست داد و من به چاه افتادم.
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد و من مدتها زندانی شدم. اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش، تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی ».
[=Comic Sans MS][=arial]
[=Comic Sans MS][=arial]
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
وقتی که…
بدانی و عمل نکنی...
بدانی و بگذری…
بدانی و نادیده بگیری…
بدانی و بشکنی
اما وقتی کسی ترکمان میکند
جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند
خدایا ؛ تمام کسانی که در حق من ظلم کردند را حلال میکنم ؛ نکند فردای قیامت کسی به خاطر من حساب پس دهد ...
آری دوستان خدا ؛ همان هایی هستن که کار خدایی میکنند
و لحظه هایی که از آن من کرده ای
دنیا و دار و ندارش
به چشم بر هم زدنی هم نمی ارزد
گرم که می شوی
تازه می فهمم لذت حجاب را...
لذت بندگی را...
http://www.askdin.com/thread21941.html#post332610
بنابراین خدا مشکلات را بدون راه حل قرار نداده
پس با مشکلات خود ، با اعتماد به نفس بالا برخورد کنید . . .
و الان من به همه ی آنها میخندم که بدون چادر باطنتان چقدر کوچک ماند
[/]تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاش !!
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد ، و برمی گشت !
پرسیدند :چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است،و این آب فایده ای ندارد .
گفت :
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
شخصی را به جهنم می بردند، در راه جهنم صورتش را برمیگرداند و به عقب خیره می شد...
فرشتگان با تعجب دلیل این کار را پرسیدند؟!
خداوند به آنها فرمود: او در راه رفتن چند بار به عقب نگاه کرد و در دلش امید به بخشش من داشت و من نیز او را بخشیدم...و این است عظمت پروردگار عالمیان
[/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گفت : چهار اصل:[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم[/]
[/]
آن را زندگی نمی نامم ؛
تمام لحظاتی که بدون یاد تو طی می شوند ...
الهی شکرت
آنگاه که مهر می ورزی ؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند پس خود را گناهکار مبین !
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت !
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد !
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ؛
پس به راهت ادامه بده .
ارزشمندترین مکان هایی که می توان در دنیا حضور داشت :
در فکر کسی ،
در قلب کسی ؛
و در دعای کسی ...
[="Tahoma"][="Purple"]ازشنبه درون خود تلنبار شدیم

[/]
تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم
جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم . . .
[SPOILER][/SPOILER]
[="Tahoma"][="Purple"] [/]
آن روز کــه انسان را در ترازویِ عمل میگذارند،
به خیالت کیسه سنگینی برایِ معامله آورده ای !
اما افســـــــــــو س...
تمامِ اندوخته هایت با ذره ذره کلامِ بیهوده ، تهمت و غیبت و دروغ
طعمه دندانِ شیطانی شده است که سنگ در بار سفرت گذاشته
و تو، این چند واجبات نیمه خوانده را دلخوش کرده بودی!
غافل از حق الناس ،
دینت را وزن میکردی!...
[="Tahoma"][="Purple"]سر کلاس درس معلم به یکی از دانش آموزان می گوید: برو دفتر مدرسه چند تا گچ بیار.
[/]
دانش آموز از کلاس خارج می شود و در این اثنا معلم بر روی تخته سه خط می کشد. یک خط بزرگ، یکی متوسط و دیگری کوچک که پایین دو خط دیگر بود.
معلم به بچه ها می گوید: هر وقت که دانش آموز آمد من از هر کدام از شما که سوال کردم که از نظر علمی کدام خط بزرگ تر است شما در پاسخ بگویید خط پائینی یعنی خط کوچک.
وقتی که دانش آموز وارد کلاس شد و سرجایش نشست معلم از همه کلاس به غیر از آن دانش آموز سوال را پرسید و همه گفتند خط پایین. یعنی همان خط کوچک.
در آخر از دانش آموزی که گچ آورده بود سوال را پرسید او هم گفت:خط پایین.
معلم گفت: ببینید بچه ها وقتی در یک فضایی همه یک حقیقت را انکار می کنند و آن را به دروغ واقعیت نشان می دهند امکان دارد که افراد زیادی آن دروغ را باور کنند.
پس به خاطر همین است که می گویند دروغ گو دشمن خداست.
پس یکی از علل بدی ماهواره هم به همین خاطر است که اخبار دروغ را دائما تبلیغ می کنند و روی آن قضیه دروغ بسیار مانور می دهند.و عده ای زود باور هم باور میکنند.
[="Tahoma"][="Purple"] [/]
زمان بازرگان به من برچسب چریک فدایی زدند
زمان بنی صدر هم بر چسب منافق!
هر قدمی در راه خدا و مستضعف او برداشتیم
برچسب بارمان کردند
حالا روزی ده برچسب دشت می کنیم
اما عزیزان من!
دلسرد نباشید
حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند.
شهید محمد ابراهیم همت
بغض گلویم نیاز به توضیح ندارد
تنهایی وجودم توصیفی ندارد
همه را خودت میدانی
من و خستگی از دنیا
من و این همه درد بی معنا
من و این تقدیر...
وقتی یک تخم مرغ با نیرویی داخلی شکسته می شود یک زندگی آغاز می شود.
تغییرات مهم همیشه با نیرویی درونی و داخلی شروع می شوند .
چرا که فاصله ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد.
مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ، کاغذ پاره ای بیشتر نیست.
مهمترین نشانه ی درک بالاتر تواضع بیشتر است .
[=times new roman] [=Comic Sans MS]پرسیدند : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟[=Comic Sans MS][=times new roman]کمی فکر کرد و گفت : دست ؛
[=Comic Sans MS][=times new roman]با تعجب گفتم : چی ؟ دست ؟
[=Comic Sans MS][=times new roman]گفت بله ، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده
[=Comic Sans MS][=times new roman]و ادامه داد که : حب الدنیا راس کل خطیئه
[=times new roman][=arial][=arial][=arial][=arial][=arial]
[=times new roman]
[=times new roman]
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...