توسل به اهل بیت (ع) از منظر منابع اهل سنت

تب‌های اولیه

183 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

رحیق مختوم;283710 نوشت:
طبق توافقی که در خصوصی با همدیگر کرده بودیم قرار شد در فضایی بدور از تعصب و عناد ما حرف بزنیم و شما در مدارک بررسی کنید حتی خودتان هم در یکی از همین تایپیکها فرمودید مدارک رو بررسی می کنید اما خبری نشد

مگر جز این است؟
همواره شما را برادر خطاب نکردم؟
همواره با بهترین لفظ ها صحبت نکردم؟

رحیق مختوم;283710 نوشت:
تمام این مطالب را از کتاب شریف الغدیر علامه امینی برایتان با دست خودم تایپ کردم و آوردم

برادر من، من هم به اصل کتاب ها رجوع کرده، اصل متن را قرار دادم و گفتم معنی اشتباه است.
سندش هم وجود دارد... نگاه کن و خوب بررسی کن، اشتباه کرده ام بگو...

رحیق مختوم;283710 نوشت:
وهابیون ملعون

آمین

رحیق مختوم;283710 نوشت:
حضرتعالی به امام خمینی و دیگر علمای ما توهین کردید

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

رحیق مختوم;283710 نوشت:
از شما درباره علمای شیعی ببینم راسا ویرایش خواهم کرد

شما غیر توهین ها را ویرایش نکنید، توهین ها را ما روی سر میزاریم، اما بهتر نیست زمان ویرایش کردن در سابت بنویسید در سخن گفته شده و ما آن را ویراش کرده ایم به این دلیل تا دوستان بتوانند قضاوت کنند؟؟؟
نه اینکه فقط بنویسید: این ارسال توسط.... حذف شد، دلیل خارج از بحث!!!

رحیق مختوم;283710 نوشت:
حتی عناد و دشمنی شما را در امضای شما می بینیم

شما که اهل سانسور نیستید، چرا از امضای من ناراحتید؟
مگر زمانی که امضای دوستان گرامی شما لعن و دشنام به علمای ما بود ما اعتراضی داشتیم؟ اصلا حق اعتراض داشتیم؟

رحیق مختوم;283710 نوشت:
پس کجاست بررسی های شما شما بفرمائید کدوم حدیث سندش اشتباه هست تا به همان کتاب مراجعه کنم و جواب را برایتان با دست برایتان تایپ کنم

برادر من 3 کتاب را اسکن کردم و در صفحه گذشته قرار دادم...
پس بررسی کنید دیگر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن



ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟


شما معنی لعنت را نمی دانید

وقتی من لعن کردم ابن تیمه را ....یعنی توهین کردم؟

در 40 آیه قرآن هم لعنت امده است...پس نعوذ بالله فحاشی کرده است!!!!!


ثانیا
ابن تیمه پدر معنویه وهابیت است و با اهل سنت هیج رابطه ای ندارد......این رو علمای شما اهل سنت صراحت گفتن....گفتم واعلام کردم جملاتی که علمای اهل سنت نسبت به ابن تیمه به کار برده اند را خواهم آورد

ثالثا

شخصیت بزرگی همچون امام خمینی(ره) را با پدر معنویت قیاس نکن چون اولین قیاس کننده ابلیس بود و گفت من از آتش ام و انسان از خاک!!!!!!

رابعا

یک مورد از توهین هایی که حضرت امام(ره) نسبت به علمای شما و امامان شما کرده است را بیاور


اما از آن طرف...ابن تیمه به امام اول مسلمین...به امام متقین....به امام تشیع توهین های بی شرمانه می کند را نمی بینی...من یه نمونه از توهین های این فرد هتاک را آوردم و هیچ جوابی ندادی

رحیق مختوم;283710 نوشت:
نه خیر جناب ohfreedom اصلا و ابدا دستکاری در کار نیست
تمام این مطالب را از کتاب شریف الغدیر علامه امینی برایتان با دست خودم تایپ کردم و آوردم

خودتان بررسی کنید:
http://www.askdin.com/post283606-43.html

http://www.askdin.com/post283630-47.html

http://www.askdin.com/post283616-44.html

برادر من خودتان قضاوت کنید...
بررسی کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

وي در موارد بسياري به امير المؤمنين ، حضرت زهرا و ساير اهل بيت جسارت كرده است كه بنده به چند مورد اشاره مي‌كنم ؛

البته قبل از ورود به بحث‌ ، بايد معنا و حكم « ناصبي » را از ديدگاه اهل سنت روشن كرد تا معلوم شود كه آيا مي‌توان به ابن تيميه ناصبي گفت يا خير

زبيدي در تاج العروس مي‌نويسد :

النواصب ، والناصبية ، وأهل النصب : وهم المتدينون ببغضة سيدنا أمير المؤمنين ويعسوب المسلمين أبي الحسن علي بن أبي طالب ، رضي الله تعالى عنه وكرم وجهه ؛ لأنهم نصبوا له ، أي : عادوه .

تاج العروس ،‌ ج2 ،‌ ص436 ، ماده «نصب» .

نواصب و ناصبية و اهل نصب : ايشان کساني هستند که دين خود را بر دشمني سرور ما امير مومنان و پادشاه مسلمانان ابو الحسن علي بن ابي طالب رضي الله عنه وکرم الله وجهه است ؛ زيرا ايشان نسبت به وي نصب دارند ؛ يعني با وي دشمني دارند.

و ابن حجر عسقلاني مي‌نويسد :

والنصب، بغض علي وتقديم غيره عليه .

مقدمة فتح الباري ، ص460 .

نصب بغض علي(ع) است و مقدم کردن غير او( معاويه) بر او .

و حسن بن فرحان مالكي ، از علماي عربستان مي‌نويسد :

النصب فهو كل انحراف عن على واهل البيت سواء بلعنه أو تفسيقه ، كما كان يفعل بعض بنى أمية أو بالتقليل من فضائله كما يفعل محبّوهم أو تضعيف الأحاديث الصحيحة في فضله أو عدم تصويبه في حروبه أو التشكيك فى شرعيّة خلافته وبيعته أو المبالغة فى مدح خصومه ، فهذا وأمثاله هو النصب .

نحو إنقاذ التاريخ الإسلامي ، ص 298، الناشر مؤسسة اليمامة الصحفيّة ، الاردن ، ط . 1418 هجرية .

نصب عبارت از هرگونه انحرافي از علي(ع) و اهل بيت(ع) است ؛ و فرقي ندارد با لعن کردن ايشان باشد يا با فاسق دانستن ايشان - همان کاري که عده اي از بني اميه انجام مي دادند – و يا با کوچک کردن فضائل ايشان – همان کاري که دوست داران ايشان (بني اميه) انجام مي دهند – يا تضعيف کردن روايات صحيح كه در مدح آنان وارد شده ويا اعتقاد اينکه علي در جنگ ها (جنگ جمل، صفين و نهروان) اشتباه کرده است يا شک کردن در مشروعيت خلافت امير مومنان و بيعت با آن حضرت و يا مبالغه کردن در مدح دشمنان ايشان ، پس اين موارد و مشابه آنها ، نصب محسوب مي شود.

sayedali;283734 نوشت:
وقتی من لعن کردم ابن تیمه را ....یعنی توهین کردم؟

اگر توهین نیست، نعضو بالله همین کلام را ما در مورد شخصیت های بزرگ شما به کار ببریم جسارت نکرده ایم؟
خودتان قضاوت کنید، اگر جسارت نیست تا بگوئم...

sayedali;283734 نوشت:
ابن تیمه پدر معنویه وهابیت است و با اهل سنت هیج رابطه ای ندارد

نفرین خداوند بر آنان که وهابیت را به وحود آورده اند، اما بدان که ابن تیمه هرگز پدر وهابیت نبوده است... او از بزرگان اهل سنت است...
sayedali;283734 نوشت:
یک مورد از توهین هایی که حضرت امام(ره) نسبت به علمای شما و امامان شما کرده است

والله که توهین های بیشماری را در نزدم دارم، اما اگر اینجا بنویسم حتما اخراج که هیچ، اعدام می شوم. اما اگر دوست دارید ایمیل و یاهوو مسنجر بدهید تا با سند صحیح در آنجا بیاورم.

sayedali;283734 نوشت:
اما از آن طرف...ابن تیمه به امام اول مسلمین...به امام متقین....به امام تشیع توهین های بی شرمانه می کند را نمی بینی...من یه نمونه از توهین های این فرد هتاک را آوردم و هیچ جوابی ندادی

برادر من جواب دادم، گفتم تایپکی بزن و عنوان توهین های ابن تیمیه و این سخنان را با ذکر منبع بیاور تا بررسی کنیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

در باره حكم ناصبي نيز ابن حبان از علماي بزرگ اهل سنت نوشته است :

أن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) قال : والذي نفسي بيده لا يبغضنا أهل البيت رجل إلا أدخله الله النار .

صحيح ابن حبان‌، ج15 ص435 .

رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : قسم به کسي که جانم در دست اوست ، هيچ کس ما اهل بيت را دشمن نمي دارد ، مگر اينکه خداوند او را در آتش وارد مي کند .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين روايت مي‌نويسد :

هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه .

المستدرك: ج3 ص162، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ط1 سنة 1990، دار الكتب العلمية – بيروت .

اين روايت طبق شرائط مسلم ( براي صحت حديث) صحيح است ولي ايشان ( بخاري و مسلم ) آن را ( در کتابهاي خود) نياورده اند .

و الباني از علماي معاصر وهابي نيز اين روايت را در سلسله احاديث صحيحه آورده است .

السلسلة ، ج5 ص643، مكتبة المعارف – الرياض .

و نيز روايات بسياري وجود دارد كه دلالت مي‌كند ، كسي كه بغض اهل بيت پيامبر را در دل داشته باشد ، قطعاً در حلال زاده بودن او بايد شك كرد .

از جمله حافظ حمويني در كتاب فرائد السمطين مي‌نويسد :

عن زيد بن يثيع قال سمعت أبا بكر الصديق يقول: قال: رأيت رسول اللّه (ص) خيّم خيمة وهو متكئ على قوس عربيّة، وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين فقال: «معشر المسلمين أنا سلم لمن سالم هل الخيمة، حرب لمن حاربهم، ولي لمن والاهم، لا يحبّهم إلاّ سعيد الجد طيب المولد، ولا يبغضهم إلاّ شقي الجد رديء المولد»، فقال رجل يازيد أ أنت سمعت منه؟ قال: أي وربّ الكعبة.

فرائد السمطين ، ج2 ، ص40 ، ح 373 و المناقب ، الخوارزمي ، ص 297 ، ح 291 (211) و جواهر المطالب ، محمد بن الدمشقي الشافعي ، ج1 ، ص174 .

زيد بن يثيع مي‌گويد از ابو بكر ، شنيدم كه مي گفت : در يكى از روزها ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سراپرده‏اى برپا كرده بود و خود به كمان عربى تكيه زده و على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام در زير خيمه قرار داشتند ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به مسلمانان فرمود : اى گروه مسلمانان ! من سازگارى دارم با كسى كه با اين سراپرده نشينان من سازگارى دارد . و نبرد مى‏كنم با هر كسى كه با ايشان نبرد كند . و دوست مى‏دارم هر كسى را كه آنان را دوست بدارد ؛ دوست نمى‏دارد اينان‏ را مگر آن كسى كه نياى او از نيكبختى برخوردار و نطفه‏اش از آلودگى پاك باشد و دشمن نمى‏دارد اينان را مگر آن كسى كه نياى او دچار بدبختى گرديده و نطفه‏اش ناپاك و آلوده به پليدى است‏ .

و نيز ابن مردويه مي‌نويسد :

عن عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أحمد ، قال : سمعت الشافعي يقول : سمعت مالك بن أنس يقول : قال أنس بن مالك : ما كنا نعرف الرجل لغير أبيه إلا ببغض علي ابن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 76 .

عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل كرده ست كه گفت : از شافعي شنيديم كه مي‌گفت : از مالك بن أنس شنيدم كه مي‌گفت : أنس بن مالك گفت :ما هيچ فردي را به غير پدرش ملحق نمي‌كرديم ، مگر اين كه بغض علي بن أبي طالب عليه السلام را در دل داشت .

يعني معيار و ميزان در حلال زاده بودن و يا حرام زاده بودن ، حب و بغض علي بن أبي طالب عليه السلام است . هر كسي علي را دوست دارد ، قطعاً حلال زاده است و كسي كه با علي دشمني مي‌كند و كينه او را در دل دارد ، قطعاً حرام زاده است .

روايات در اين باره در منابع اهل سنت از ده‌ها مورد نيز مي‌گذرد ؛ اما فقط به همين دو روايت اكتفا مي‌كنيم .

با توجه به نكات ياد شده اينك مي پردازيم به برخي از سخنان ابن تيميه در رابطه با پيامبر گرامي (ص) و حضرت امير و اهل بيت عليهم السلام.

sayedali;283740 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

در باره حكم ناصبي نيز ابن حبان از علماي بزرگ اهل سنت نوشته است :

أن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) قال : والذي نفسي بيده لا يبغضنا أهل البيت رجل إلا أدخله الله النار .

صحيح ابن حبان‌، ج15 ص435 .

رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند : قسم به کسي که جانم در دست اوست ، هيچ کس ما اهل بيت را دشمن نمي دارد ، مگر اينکه خداوند او را در آتش وارد مي کند .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين روايت مي‌نويسد :

هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه .

المستدرك: ج3 ص162، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ط1 سنة 1990، دار الكتب العلمية – بيروت .

اين روايت طبق شرائط مسلم ( براي صحت حديث) صحيح است ولي ايشان ( بخاري و مسلم ) آن را ( در کتابهاي خود) نياورده اند .

و الباني از علماي معاصر وهابي نيز اين روايت را در سلسله احاديث صحيحه آورده است .

السلسلة ، ج5 ص643، مكتبة المعارف – الرياض .

و نيز روايات بسياري وجود دارد كه دلالت مي‌كند ، كسي كه بغض اهل بيت پيامبر را در دل داشته باشد ، قطعاً در حلال زاده بودن او بايد شك كرد .

از جمله حافظ حمويني در كتاب فرائد السمطين مي‌نويسد :

عن زيد بن يثيع قال سمعت أبا بكر الصديق يقول: قال: رأيت رسول اللّه (ص) خيّم خيمة وهو متكئ على قوس عربيّة، وفي الخيمة علي وفاطمة والحسن والحسين فقال: «معشر المسلمين أنا سلم لمن سالم هل الخيمة، حرب لمن حاربهم، ولي لمن والاهم، لا يحبّهم إلاّ سعيد الجد طيب المولد، ولا يبغضهم إلاّ شقي الجد رديء المولد»، فقال رجل يازيد أ أنت سمعت منه؟ قال: أي وربّ الكعبة.

فرائد السمطين ، ج2 ، ص40 ، ح 373 و المناقب ، الخوارزمي ، ص 297 ، ح 291 (211) و جواهر المطالب ، محمد بن الدمشقي الشافعي ، ج1 ، ص174 .

زيد بن يثيع مي‌گويد از ابو بكر ، شنيدم كه مي گفت : در يكى از روزها ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سراپرده‏اى برپا كرده بود و خود به كمان عربى تكيه زده و على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام در زير خيمه قرار داشتند ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به مسلمانان فرمود : اى گروه مسلمانان ! من سازگارى دارم با كسى كه با اين سراپرده نشينان من سازگارى دارد . و نبرد مى‏كنم با هر كسى كه با ايشان نبرد كند . و دوست مى‏دارم هر كسى را كه آنان را دوست بدارد ؛ دوست نمى‏دارد اينان‏ را مگر آن كسى كه نياى او از نيكبختى برخوردار و نطفه‏اش از آلودگى پاك باشد و دشمن نمى‏دارد اينان را مگر آن كسى كه نياى او دچار بدبختى گرديده و نطفه‏اش ناپاك و آلوده به پليدى است‏ .

و نيز ابن مردويه مي‌نويسد :

عن عبد الله بن أحمد بن حنبل ، عن أحمد ، قال : سمعت الشافعي يقول : سمعت مالك بن أنس يقول : قال أنس بن مالك : ما كنا نعرف الرجل لغير أبيه إلا ببغض علي ابن أبي طالب .
مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) - أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني - ص 76 .

عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل كرده ست كه گفت : از شافعي شنيديم كه مي‌گفت : از مالك بن أنس شنيدم كه مي‌گفت : أنس بن مالك گفت :ما هيچ فردي را به غير پدرش ملحق نمي‌كرديم ، مگر اين كه بغض علي بن أبي طالب عليه السلام را در دل داشت .

يعني معيار و ميزان در حلال زاده بودن و يا حرام زاده بودن ، حب و بغض علي بن أبي طالب عليه السلام است . هر كسي علي را دوست دارد ، قطعاً حلال زاده است و كسي كه با علي دشمني مي‌كند و كينه او را در دل دارد ، قطعاً حرام زاده است .

روايات در اين باره در منابع اهل سنت از ده‌ها مورد نيز مي‌گذرد ؛ اما فقط به همين دو روايت اكتفا مي‌كنيم .

با توجه به نكات ياد شده اينك مي پردازيم به برخي از سخنان ابن تيميه در رابطه با پيامبر گرامي (ص) و حضرت امير و اهل بيت عليهم السلام.

[="arial black"][="red"]برادر من دارید بحث را منحرف می کنید تا دوستانتان از زیر جواب دهی فرار کنند؟
به قوانین احترام بگذارید و تایپکی برای این موضوعتان ایجاد کنید تا بسیار مفصل جوابتان را دهم[/][/]

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

ابن تيميه ، پدر پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را كافر مي ‌داند :

وي در كتاب مجموع الفتاوي مي‌نويسد :

التوسل بدعائه - اى النبى - وشفاعته ينفع مع الايمان به، واما بدون الايمان به فالكفار والمنافقون لا تغنى عنهم شفاعه الشافعين فى الاخره، ولهذا نهى عن الاستغفار لعمه وابيه وغيرهما من الكفار !.

توسل به دعاي او – يعني پیامبر اسلام(ص) – و شفاعت وي در صورت ايمان به او ، فايده مي دهد ؛ اما اگر به وي ايمان نداشته باشد ( خير ؛ فايده نمي دهد ) ؛ پس شفاعتِ شفاعت کنندگان ، کافران و منافقان را در آخرت فايده نمي دهد ؛ و به همين جهت رسول خدا از استغفار براي عمو و پدرشان و ديگر کفار منع شدند !

و در ادامه مي‌گويد :

وقد يدعو - اى النبى - لبعض الكفار بأن يهديه اللّه او يرزقه، فيهديه او يرزقه، كما دعا لأمّ أبى هريره حتى هداها اللّه ! . وكما دعا لدوس - قبيله ابى هريره - فقال: «اللهم اهد دوسا وائت بهم» فهداهم اللّه ! .

مجموع الفتاوى ، ج1 ،‌ ص145 و التوسل والوسيلة ‌، ص 7.

و گاهي رسول خدا براي بعضي از کفار دعا مي کرد که خداوند او را هدايت نمايد ؛ يا به او رزق دهد ؛ همانطور که براي مادر ابو هريره دعا کردند تا خدا او را هدايت نمايد!

آيا مقام پدران ابوهريره نزد خداوند ، از مقام پدران پيامبر گرامي و خاتم رسولان، كم ارزش‌تر بوده است ؟ ما قصد نداريم به صورت مفصل ايمان پدران انبياء را ثابت كنيم ؛ بلكه فقط به صورت مختصر به اين مطلب خواهيم پرداخت .

فخر رازي ، مفسر پر آوازه اهل سنت در اثبات اين كه آزر عموي حضرت ابراهيم(ع) بوده نه پدرش مي‌نويسد :

أن آباء الأنبياء ما كانوا كفارا ويدل عليه وجوه : منها قوله تعالى : * ( الذي يراك حين تقوم * وتقلبك في الساجدين ) * ( الشعراء : 218 ، 219 ) . قيل معناه : إنه كان ينقل روحه من ساجد إلى ساجد وبهذا التقدير : فالآية دالة على أن جميع آباء محمد عليه السلام كانوا مسلمين .


به درستي که پدران انبيا ، کافر نبوده اند . و دليل هاي بسياري بر اين مطلب ، دلالت مي کند :

يکي از آن ها کلام خداوند است که :

" کسي که تو را در هنگام ايستادن مي بيند ؛ و گردش تو را در بين سجده کنندگان"


؛ گفته شده است که معني اين آيه آن است که روح رسول خدا از سجده کننده اي به سجده کننده اي منتقل مي گرديد . و با اين فرض ، تمامي اجداد رسول خدا عليه السلام مسلمان بوده اند .

و در ادامه مي‌گويد :

ومما يدل أيضا على أن أحدا من آباء محمد عليه السلام ما كان من المشركين قوله عليه السلام : " لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرين إلى أرحام الطاهرات " وقال تعالى : * ( إنما المشركون نجس ) * ( التوبة : 28 ) وذلك يوجب أن يقال : إن أحدا من أجداده ما كان من المشركين .

تفسير الرازي - الرازي - ج 13 - ص 39 .

و نيز از دليل هايي که دلالت مي کند يکي از پدران رسول خدا مشرک نبوده است ، کلام خود ايشان است که فرمودند : دائما از اصلاب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل مي شدم ؛ و خداوند فرموده است که " مشرکين نجس هستند ) و اين دليل ، لازم مي کند که چنين گفت : که يکي از اجداد رسول خدا مشرک نبوده است .

و آلوسي نيز در اين باره مي‌گويد :

قال الآلوسي: أنّه ليس فى آباء النبي صلى اللّه عليه وسلّم كافر أصلا لقوله (ع) «لم أزل انقل من اصلاب الطاهرين الى ارحام الطاهرات». والمشركون نجس، وتخصيص الطهارة بالطهارة من السفاح لا دليل له يعول عليه والعبرة لعموم اللفظ لا لخصوص السبب. وقد ألّفوا في هذا المطلب الرسائل واستدلّوا له بما استدلوا والقول بأنّ ذلك قول الشيعة كما ادعاه الإمام الرازي ناشيء من قلّة التتبع .

تفسير الآلوسي ، ج7 ،‌ ص195.

آلوسي گفته است : در بين پدران رسول خدا کافر نبوده است ؛ زيرا خود ايشان فرموده اند : دائماً از صلب مردان پاک به رحم زنان پاک منتقل مي شدم ؛ و مشرکين نيز نجس مي باشند ؛

و اينکه بگوييم مقصود از اصلاب پاک و ارحام پاک ، پاک از زنا است ، اين دليلي ندارد که بر آن تکيه شود .

و آنچه مورد توجه است عام بودن لفظ است ( که فرموده اند اصلاب پاک ) نه جهتي خاص ؛ و در اين زمينه مقالات نوشته اند و به دلايل بسياري استدلال کرده اند و اينکه ما اين نظر را تنها نظر شيعه بدانيم – همانطور که فخر رازي ادعا کرده است - ناشي از کمي جستجو است .

از اين‌ها كه بگذريم ،‌ صالحي شامي در سبل الهدي والرشاد مي‌نويسد :


وسئل القاضي أبو بكر بن العربي أحد الأئمة المالكية رحمه الله تعالى عن رجل قال : إن أبا النبي صلى الله عليه وسلم في النار . فأجاب : بأن من قال ذلك فهو ملعون لقوله تعالى : ( إن الذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة ) قال ولا أذى أعظم من أن يقال عن أبيه : إنه في النار .
سبل الهدى والرشاد - الصالحي الشامي - ج 1 - ص 260 .

و از قاضي ابو بکر بن عربي يکي از ائمه مالکيه در مورد شخصي سوال شد که مي گويد :

پدر رسول خدا صلي الله عليه وسلم در آتش است ؛ پس پاسخ داد ، هر کس چنين گويد ملعون است ؛

زيرا خداوند فرموده است که : بدرستيکه کسانيکه خدا و رسولش را آزار مي دهند خداوند ايشان را در دنيا و آخرت لعنت کرده است ؛ و اذيتي از اين بزرگتر نيست که در مورد پدر ايشان بگوييم که در آتش است !!!

و اين روايت ملعون بودن و كفر كساني را ثابت مي‌كند كه اعتقاد دارند ، پدران پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم كافر بوده‌اند .

(که یکی از انها ابن تیمه بوده است )

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم






بسم الله الرحمن الرحیم





السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)







یا فاتح خیبر مددی کن










ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟




توهين ابن تیمه به امير مؤمنان (عليه السلام) :

ابن حجر عسقلاني ، بزرگترين عالم اهل سنت در علم حديث و رجال كه از او با عنوان « حافظ » ( بالاترين درجه در علم رجال اهل سنت ) ياد مي‌شود در كتاب معروف لسان الميزان كه از معتبرترين كتاب‌هاي رجالي اهل سنت است ،

مي‌نويسد :
وكم من مبالغة لتوهين كلام الرافضي أدّته أحياناً إلى تنقيص عليّ رضي اللّه عنه .

لسان الميزان ، ج 6 ، ص319.

ابن تيميّه ، در پاسخ به علاّمه حلّى به قدرى زياده روى كرده كه منجرّ به تنقيص مقام على بن ابى طالب (عليه السلام) گرديده است .

وي جسارت به امير مؤمنان (عليه السلام) تا جايى رسانده كه بنا به نقل ابن حجر عسقلاني در كتاب معتبر الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 1 ، ص155 مى گويد :

وقال ابن تيميّة في حقّ عليّ: أخطأ في سبعة عشر شيئاً، ثمّ خالف فيها نصّ الكتاب ...

على (نستجير باللّه) در 17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .

و همچنين ابن حجر مى نويسد :

وافترق الناس فيه شيعاً ، فمنهم من نسبه إلى التجسيم ، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله : "إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيةّ للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته ".

بزرگان اهل سنت نسبت به « ابن تيميّه » نظريّه هاى مختلفى دارند :

بعضى معتقدند

كه وى قائل به تجسيم است به خاطر آنچه كه در كتاب « العقيدة الحمويّة » براى خداوند تعالى ؛ دست ، قدم ، ساق پا و صورت ، تصور كرده است .

تا جايي كه مي‌گويد :


ومنهم من ينسبه إلى الزندقة ، لقوله : النبيّ ( صلّى اللّه عليه وسلّم ) لا يستغاث به ، وأنّ في ذلك تنقيصاً ومنعاً من تعظيم النبيّ ( صلّى اللّه عليه وسلّم ) .
و بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه خود تنقيص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت ، به حساب مى آيد ، وى را زنديق و بي دين مى دانند .

و در ادامه مي‌نويسد :

ومنهم من ينسبه إلى النفاق، لقوله في عليّ ما تقدّم - أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئاً - ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه ، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها ، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة ، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخاً يدري ما يقول، وعليّ أسلم صبيّاً ، والصبيّ لا يصحّ إسلامه ، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع في ذلك ، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه عليه وسلّم : ولا يبغضك إلاّ منافق .

و بعضى بخاطر سخنان زشتى كه در باره امير مؤمنان (عليه السلام) بيان داشته وى را منافق دانسته اند .

چون وى گفته است :

على بن أبي طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد ؛ ولى كسى او را يارى نكرد ، جنگ هاى او براى ديانت خواهى نبود ؛ بلكه براى رياست طلبى بود ، اسلام ابوبكر ، از اسلام على كه در دوران طفوليت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنين خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .

تمامى اين سخنان « ابن تيميّه » نشانه نفاق او است ؛


چون پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) فرموده است : جز منافق كسى تو را دشمن نمى دارد .


اين سخن يك عالم شيعي نيست ؛ بلكه سخن ابن حجر عسقلاني است كه خود در مخالفت با مذهب شيعه تعصب خاصي دارد .

و باز در كتاب منهاج السنة كه به قول علامه اميني رحمة الله عليه بايد نام او را «منهاج البدعة» نهاد مي‌نويسد :

وقد جمع الشافعيّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزي كتاباً كبيراً فيما لم يأخذ به المسلمون من قول عليّ ؛ لكون قول غيره من الصحابة أتبع للكتاب والسنّة .

شافعى و مَرْوَزى كتاب بزرگى نوشته و در آن تمام مواردى را كه مسلمانان به گفتار على عمل ننموده اند جمع كرده اند ؛ چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزديكتر بوده است .
همان علي (عليه السلام) كه از نخستين لحظه زندگي تا آخرين لحظات نفس‌هاي پيامبر با آن حضرت بوده است ، همان علي (عليه السلام) كه گاهي پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم او را قرين حق معرفي كرده و مي‌فرمايد:

علي مع الحق والحق مع علي


علي با حق است و حق با علي است .


اين روايت را بسياري از بزرگان اهل سنت نقل و تصحيح كرده‌اند ؛ از جمله :

هيثمي در مجمع الزوائد ، ج 7 ، ص235 و بعد از نقل حديث مي گويد : «رواهأبويعلىورجالهثقات »

و حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين ، ج3 ، ص124 و مي‌گويد : « هذاحديثصحيحعلىشرطمسلمولميخرجاه »


و تاريخ بغداد ، ج14 ، ص322 و ابن قتيبه دينوري ، در الإمامة والسياسة ، ج 1 ، ص98 و فخررازي در تفسير كبير ، ج 1 ، ص205 و المحصول ، ج6 ، ص134 و ...


و گاهي قرين قرآن قرار داده و مي‌فرمايد :

علي مع القران مع والقرآن مع علي لن يتفرقا حتى يردا على الحوض .



علي با قرآن است و قرآن با علي است و از هم جدا نمي شوند تا اينکه در کنار حوض نزد من آيند.

اين روايت را حاكم نيشابوري در المستدرك علي الصحيحين نقل كرده و مي‌گويد :

هذا حديث صحيح الاسناد وأبو سعيد التيمي هو عقيصاء ثقة مأمون ولم يخرجاه .

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 124 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 177 .

اين روايت داراي سند صحيحي است و ابو سعيد تيمي ، نام او عقيصاء است و مورد اطمينان ؛ اما اين روايت را (بخاري و مسلم در صحاحشان ) نياورده اند .

آيا چنين شخصي مي‌تواند گفتارش كم ارزش‌تر از گفتار كساني باشد كه كه بيش از دو سوم عمرشان را در شرك ، بت پرستي ، قمار ، شراب ، غناء و ... گذرانده‌اند ؟!



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم






بسم الله الرحمن الرحیم





السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)







یا فاتح خیبر مددی کن










ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟





سخن زشتي از ابن تيميه در باره امير المؤمنين(ع) :

أمّا أهل السنة فأصلهم مستقيم مطرد في هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلك أن النواصب من الخوارج وغيرهم الذين يكفرون عليا أو يفسقونه أو يشكون في عدالته من المعتزلة والمروانية وغيرهم لو قالوا لكم ما الدليل على إيمان على وإمامته وعدله لم يكن لكم حجة .

راه و روش اهل سنت راه درست و مستقيم در اين باب است (اکثر فرقه ها نظر ايشان را قبول دارند) ؛ اما شما ( شيعه ) پس باهم تناقض داريد ؛ و دليل آن اين است که خوارج و غير ايشان از کساني که علي را کافر مي دانند يا فاسق مي دانند ، يا معتزلي ها و مرواني ها که در عدالت او شک مي کنند ، و غير ايشان ، اگر به شما بگويند که دليل بر ايمان علي و امام بودن او و عدالت او چيست ، دليلي نخواهيد داشت .

اين سخن وي ، دشمني آشكاري است با كسي خداوند به نص صريح قرآن او را «مؤمن» خطاب كرده و حتي او را «ولي» و سر پرست مردم معرفي كرده است . خداوند در سوره مائده آيه 55 مي‌فرمايد :

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَاكِعُون‏ . المائده / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏اند : همان كسانى كه نماز برپا مى‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏دهند .

اين آيه به اعتراف بسياري از علماي اهل سنت در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است .

قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 هـ در اين باره مي‌گويد :

وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي .

المواقف في علم الكلام ، ص 405 .

تمامي مفسرين اجماع دارند كه اين آيه در باره امام علي عليه السلام نازل شده است .

و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح مي‌كند :

نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 .

[اين آيه] به اتفاق مفسران در باره علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است .

و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره مي‌گويد :

إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته .

شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 .

اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود .

و آلوسي نيز مي‌گويد :

غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه .

غالب اخباري ها بر اين عقيده‌اند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است .

روح المعاني ، ج 6 ، ص168 .

حال اين كه آيا از آن ولايت و خلافت بلافصل بعد از پيامبر ثابت مي‌شود يا نه ، بحث ديگري است و در جاي خود ثابت شده است ؛

ولي حد اقل ايمان امير المؤمنين عليه السلام را ثابت مي‌كند .


آيا ابن تيميه ، اين آيه را نديده‌اند و يا دشمني با امير المؤمنين(ع) و حسادت به فضائل آن حضرت آن‌ها را وادار كرده است كه اين‌گونه سخن بگويند ؟

حد اقل امير المؤمنين عليه السلام جزء صحابه كه بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن ؛ بلكه همه آن‌ها را بلا استثناء عادل مي‌دانيد .

آيا امير المؤمنين جزء صحابه نيست ، يا تمامي صحابه عادل نبوده و دليلي بر ايمان و عدالت آن‌ها وجود ندارد ؟


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

دفاع ابن تیمه از ابن ملجم

ابن تيميه ، نه تنها با امير المؤمنين عليه السلام علناً دشمني مي‌روزد كه حتي از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانه‌اي مي‌كند .

وي در منهاج السنة مي‌نويسد :

والذي قتل عليّاً كان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل عليّ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله في زعمه، وإن كان في ذلك ضالاًّ مبتدعاً .

منهاج السنة ، ج 1 ،‌ ص153.

آن كسى كه على را كشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود .

و نيز مى گويد :

على بن ابى طالب را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :

قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم .

منهاج السنّة ، ج 5 ،‌ ص47 .

ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند


با اين كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) ، او را از شقى ترين انسان ها و در رديف پى كننده ناقه ثمود شمرده است .

قال علي(عليه السلام) :
« أخبرني الصادق المصدّق أنّي لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأيسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحيته وقال لي: يقتلك أشقى هذه الأمّة كما عقر ناقة اللّه أشقى بني فلان من ثمود» .

مسند أبي يعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الكبير ، الطبراني ،‌ ج 8 ، ص38 و كنز العمّال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص192 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص543 .

پيغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد كه از دنيا نمى‏روم مگر اين كه ضربتى بر فرق سرم وارد مى‏آيد و محاسنم را از خون سرم رنگين مى‏كند و در اين هنگام بود كه محاسن شريفش را به دست گرفت . پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا على! شقى‏ترين شخص اين امت ، تو را از پاى درمى‏آورد ، چنانكه شقى‏ترين بنى فلان‏ از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد .

حضرت امير(عليه السلام) مى فرمايد : پيامبر راستگو و راستين به من خبر داد كه مرا شقى ترين انسانهاى اين امت به شهادت خواهد رساند .

هيثمى رواياتى به اين مضمون نقل كرده و سپس مى نويسد :


رواه الطبراني وأبو يعلى وفيه رشدين بن سعد وقد وثّق ، وبقيّة رجاله ثقات.

سپس روايت ديگرى به همين مضمون نقل مى كند و مى گويد:

رواه أحمد والطبراني والبزّار باختصار، ورجال الجميع موثّقون .

مجمع الزوائد ، ج 9 ،‌ ص136.

احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل كرده اند ، و همه راويان اين حديث ثقه هستند .

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

و نمونه های دیگری است که من شرمم می آید این جا قرار دهم

ohfreedom;283739 نوشت:
اگر توهین نیست، نعضو بالله همین کلام را ما در مورد شخصیت های بزرگ شما به کار ببریم جسارت نکرده ایم؟

ohfreedom;283739 نوشت:

خودتان قضاوت کنید، اگر جسارت نیست تا بگوئم...

شما که پا را از این فراتر بردید و مثل این که فحاشی و هتاکی نسبت به حضرت امام (ره) کردید...

در حالی که از ابن تیمه حمایت می کنید

ولی کلام نبی مکرم(ص) .... اهل سنت ...علمای اهل سنت... غیر از ان است

و حتی خود استوانه های علمی اهل سنت ابن تیمه راملعون می نامند.

sayedali;283742 نوشت:

sayedali;283742 نوشت:

و از قاضي ابو بکر بن عربي يکي از ائمه مالکيه در مورد شخصي سوال شد که مي گويد :

پدر رسول خدا صلي الله عليه وسلم در آتش است ؛ پس پاسخ داد ، هر کس چنين گويد ملعون است ؛

زيرا خداوند فرموده است که : بدرستيکه کسانيکه خدا و رسولش را آزار مي دهند خداوند ايشان را در دنيا و آخرت لعنت کرده است ؛ و اذيتي از اين بزرگتر نيست که در مورد پدر ايشان بگوييم که در آتش است !!!

و اين روايت ملعون بودن و كفر كساني را ثابت مي‌كند كه اعتقاد دارند ، پدران پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم كافر بوده‌اند .

(که یکی از انها ابن تیمه بوده است )

ohfreedom;283741 نوشت:
برادر من دارید بحث را منحرف می کنید تا دوستانتان از زیر جواب دهی فرار کنند؟
به قوانین احترام بگذارید و تایپکی برای این موضوعتان ایجاد کنید تا بسیار مفصل جوابتان را دهم

شما به قوانین سایت احترام گذاشتید،شما که خودتان مطالب نامربوط درج می کنید

....شیعه می گوید.....سنی جواب می دهد.....
رافضی می گوید.....سنی جواب می دهد...

را کپی می کنید

_________________________________________________________________________________________

شما احترام گذاشتید که به مرجعیت شیعه توهین می کنید.....ما کجا فحاشی نسبت به مولوی ها و ماموستا های شما توهین کردیم؟

کجا نسبت به سه صحابه و ام المومنین توهین کردیم؟

من در یکی از تایپیک ها ابن تیمه را پدر معنوی وهابیت دانستیم ...چه جوابی دارید..چرا حاضر به ایجاد تایپیک جداگانه نیستید....


قیاس می کنید...در حالی که شیطان اولین قیاس کنند ه بود

امام(ره) کجا....پدر معنوی تو یعنی ابن تیمه کجا!!!

عین پدر معنویتان که به امیرالمومنین(ع) توهین می کرد

شما(فرزند ابن تیمه) هم دارید به امام روح الله خمینی(ره) فرزند امیر المومنین(ع) توهین می کنید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)

یا فاتح خیبر مددی کن

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

ابن حجر هيثمي - درباره ابن تيميه مي‏ گويد:

« وي کسي است که خداوند متعال ، او را خوار و گمراه و کور و کر و ذليلش کرد . صاحبان علم به اين مطلب تصريح نموده‏ اند».

الفتاوی الحدیثیه ص114

حسن بن فرحان مالکي - سليمان بن صالح خراشي در کتاب خود در دفاع از ابن تيميه مي‏گويد:

«از شيخ حسن مالکي شنيدم که در يکي از مجالس مي‏ گفت: در ابن تيميه مقداري نصب و عداوت علي وجود دارد ».

نحو انقاذ التاریخ الاسلامی ص 35

علامه زاهد کوثري - او در بخشي از کلماتش در ردّ ابن تيميه مي‏گويد :

« ... از کلمات او آثار بُغض و دشمني با علي‏ عليه السلام ظاهر مي‏ گردد».

الحاوی فی سیره الطحاوی ص 26

حسن بن علي سقاف - او مي‏ گويد :

« ابن تيميه کسي است که او را شيخ الاسلام مي ‏نامند و گروهي نيز به کلماتش استدلال مي‏ کنند ؛ در حالي که او ناصبي و دشمن علي است و به فاطمه ‏عليها السلام نسبت نفاق داده است».

التنبیه و الرد سقاف ص 7

علامه شيخ کمال الحوت - او نيز در ردّ خود بر ابن تيميه بابي را به نام (افتراءات ابن تيميه بر امام علي‏ عليه السلام) به اين موضوع اختصاص داده است.

التوفی الربانی فی الرد علی ابن تیمیه ص 85

شيخ عبدالله حبشي - او مي‏ گويد :

« ابن تيميه، علي بن ابي طالب‏ عليه السلام را سرزنش مي ‏کرد و مي‏ گفت : جنگ‏ هاي او به ضرر مسلمين بوده است».

المقالات السنیه ص 200 ناصر الدين الباني (محدث وهابي)

وي بعداز تصحيح حديث «ولايت» (و هو - يعني علي - وليّ کلّ مؤمن بعدي) که از رسول خدا صلي الله عليه وآله رسيده است ، مي‏ گويد :

« عجيب اين‏که چگونه شيخ الاسلام ابن تيميه، اين حديث را تکذيب و انکار مي‏ کند»

منهاج السنه ج4 ص 104

همان کاري که با حديث سابق کرد ، با وجود سندهاي صحيح که براي حديث وجود دارد و اين چيزي جز تسرّع و مبالغه گويي در ردّ بر شيعه نيست ».

سلسله الاحادیث الصحیحه رقم حدیث 2223

شيخ عبدالله غماري - او در بخشي از ردّيه‏اش عليه ابن تيميه مي‏ گويد :

« علماي عصرش او را به جهت انحرافش از علي‏ عليه السلام به نفاق نسبت دادند » .

الرسائل الغماریه ص 120 و121

ابن حجر عسقلاني - او در بخشي از شرح حال ابن تيميه مي‏ گويد :

« چه بسيار از مبالغه ‏اش در توهين کلام رافضي (علامه حلّي) که منجر به تنقيص و توهين به علي شد » .

لسان المیزان ج6 ص 319 و 320

و در جايي ديگر مي‏ گويد :

« ابن تيميه در حقّ علي ‏عليه السلام مي‏گويد :

او در هفده مورد اشتباهاتي با نصّ قرآن داشته است ».

الدرر الکامنه ج1 ص153

در جايي ديگر مي‏ گويد:

« مردم درباره ابن تيميه اختلاف دارند : برخي او را به تجسيم نسبت مي‏ دهند و گروهي نيز او را به کفر و عده‏اي به نفاق نسبت داده‏ اند ، به جهت نسبت ناروايي که به علي‏ عليه السلام مي‏ دهد».
الدرر الکامنه ج1ص155

ابن حجر عسقلاني درکتاب درر کامنه مي نويسد که قضات اهل سنت در زمان ابن تيميه اعلام کردند :


من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله .

هر كس معتقد به عقايد «ابن تيميّه» باشد، خون و مالش حلال است.

الدرر الكامنة: 1/147، البدر الطالع: 1/67، مرآة الجنان لليافعي، ج 2، ص 242.


ابن حجر مکي در کتابي که حتي بر عليه شيعه نوشته است ،

وقتي به ابن تيميه مي رسد مي گويد :

ابن تيميّة عبد خذله اللّه، وأضلّه وأعماه، وأصمّه وأذلّه، وبذلك صرّح الأئمّة الذين بيّنوا فساد أحواله وكذب أقواله... وأهل عصرهم وغيرهم من الشافعيّة والمالكيّة والحنفيّة .

خدا اورا خوار و گمراه و كور و كر كرده است، و پيشوايان اهل سنّت و معاصرين وى از شافعيها، و مالكيها، و حنفيها، بر فساد افكار واقوال او تصريح دارند.

الفتاوى الحديثة: 86 .

hagh;283080 نوشت:

شيعيان به تحريف نصوص ديني شهره خاص و عام هستند، پس مراقب باشيد هرگاه يک متن فارسي ترجمه شده را به شما دادند، زود بدنبال متن عربي در اصل کتاب باشيد مبادا بصورت تحريف شده و قيچي شده به شما عرضه کرده باشند، بعد از آن به صحت يا ضعف روايت توجه کنيد، زيرا شيعيان معمولا به احاديث ضعيف و دروغ استناد مي کنند، زيرا بوسيله آيات قرآن و احاديث صحيح نمي توانند عقايد فاسدشان را ثابت کنند.

اگر شیعیان از منظر عامه این گونه اند بهتر است بدانید که اهل سنت نیز به انکار و کتمان سریع ادله ای که به ضررشان است عادت دارند . اگر مشکل شما متن عربی است خوب ما هم ان را نقل می کنیم اگرچه موجب طولانی شدن پست می شود لکن حجت نیز بر منکرین تمام می گردد .

اسناد عربی فرار ابوبكر و عمر در جنگ خيبر:

1- سيوطى و بسيارى از بزرگان اهل سنت نقل كرده‌اند:

عَنْ عَلِيَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلى مَدِينَتِهِمْ وَإِلى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ، فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءَ يَجْبُنُهُمْ وَيَجْبُنُونَهُ، فَسَاءَ ذالِكَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: لأبُعَثَنَّ عَلَيْهِمْ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ يَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ، فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَةً فَقَال: أَيْنَ عَلِيٌّ؟ فَقَالُوا: هُوَ أَرْمَدُ، قَالَ: ادْعُوهُ لِي، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ فَتَحَ عَيْنِي، ثُمَّ تَفَلَ فِيهَا، ثُمَّ أَعْطَانِي اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْيَاً خَشْيَةَ أَنْ يُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِيهَا حَدَثَاً أَوْ فِيَّ، حَتَّى أَتَيْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ يَرْتَجِزُ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ كَمَا يَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَيْنَا، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِيَدِي، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ، فَأَتَيْنَا الْبَابَ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ). ( ش، والْبزار، وسندُهُ حَسَنٌ ).

ترجمه :
علي عليه السلام مى‌فرمود: رسول خدا (ص) به طرف خيبر رفت، عمر را با گروهى به طرف اهل خيبر فرستاد تا با آنان بجنگند، مدتى نگذشته بود كه عمر و يارانش گريختند. پس از بازگشت، عمر يارانش را متهم به ترسيدن مى‌كرد و آن‌ها عمر را. پيامبر ناراحت شد و فرمود: مردى را به اين جنگ خواهم فرستاد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند. او با خيبريان خواهد جنگيد تا پيروز شود.. . .

2- إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 396، ح 36894، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

3- البزار، أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفاي292هـ)، البحر الزخار، ج 11، ص 327، ح5140، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ناشر: مؤسسة علوم القرآن، مكتبة العلوم والحكم - بيروت، المدينة، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

4- جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، الحافظ جلال الدين السيوطي، ج 16، ص 135، ح 7406 و كتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ابن أبي شيبة الكوفي، و البحر الزخار (مسند بزار) أحمد بن عمرو البزار (متوفاي 292هـ)، و...

حاكم نيشابوري، پس از نقل روايت مى‌گويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه.

5- النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 40، ح 4340، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م

6- هيثمى در مجمع الزوائد مى‌نويسد:
رواه البزار وفيه نعيم بن حكيم وثقه ابن حبان وغيره وفيه لين.
الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 6، ص 151، ناشر: دار الريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.
در حالى كه نعيم بن حكيم از راويان بخارى است و يحيى بن معين نيز او را توثيق كرده است.

7- مزى در تهذيب الكمال مى‌نويسد:

و قال عبد الخالق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي... روى له البخاري في كتاب " رفع اليدين في الصلاة "، وأبو داود النسائي في " خصائص علي "، وفي " مسنده ".
عبد الخالق بن منصور از يحيى بن معين نقل كرده است كه او (نعيم بن حكيم) ثقه است، عجلى نيز همين را گفته است. و بخارى از او در كتاب رفع اليدين فى الصلاة و ابوداوود و نسائى در خصائص علي و مسندش روايت نقل كرده‌اند.

8- المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 29، ص 465، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

ذهبى در باره او مى‌گويد:
نعيم بن حكيم المدائني، عن أبي مريم الثقفي، وعنه القطان، وشبابة، ثقة، مات 148.

نعيم بن حكيم از ابومريم ثقفى روايت نقل كرده و قطان و شبابه از او روايت نقل كرده‌اند او (نعيم بن حكيم) مورد اعتماد است و در سال 148 از دنيا رفته است.

9- الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 2، ص 323، شماره: 5855، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

پس سند روايت كاملاً صحيح است و هيچ مشكلى ندارد.

10- حاكم نيشابورى در المستدرك، به نقل از اميرمؤمنان عليه السلام مى‌نويسد:
عن أبي ليلى عن علي أنه قال يا أبا ليلى أما كنت معنا بخيبر قال بلى والله كنت معكم قال فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر إلى خيبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع.

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

علي (عليه السلام) به ابوليلى فرمود: آيا تو در خيبر با ما نبودى؟ گفت: آري. به خدا سوگند همراه شما بودم. علي (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عده‌اى را به فرماندهى ابوبكر به طرف خيبر فرستاد؛ ولى شكست خوردند و گريختند.

اين حديث سندش صحيح است؛ ولى بخارى و مسلم آن را نقل نكرده‌اند.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 39، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م
ناراحتي رسول خدا (ص) از فرار ابوبكر و عمر:

hagh;283080 نوشت:
شيعيان به تحريف نصوص ديني شهره خاص و عام هستند، پس مراقب باشيد هرگاه يک متن فارسي ترجمه شده را به شما دادند، زود بدنبال متن عربي در اصل کتاب باشيد مبادا بصورت تحريف شده و قيچي شده به شما عرضه کرده باشند، بعد از آن به صحت يا ضعف روايت توجه کنيد، زيرا شيعيان معمولا به احاديث ضعيف و دروغ استناد مي کنند، زيرا بوسيله آيات قرآن و احاديث صحيح نمي توانند عقايد فاسدشان را ثابت کنند.

اسناد عربی فرار عمر در حنین :

محمد بن اسماعيل بخارى در صحيحش مى‌نويسد:

عَنْ أَبِي قَتَادَةَ رضى الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَامَ حُنَيْن، فَلَمَّا الْتَقَيْنَا كَانَتْ لِلْمُسْلِمِينَ جَوْلَة ٌ، فَرَأَيْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِكِينَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَيْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَىَّ فَضَمَّنِي ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِيحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَكَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِي، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا....

ابوقتاده مى‌گويد: سالى كه جنگ حنين اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى كه دو لشكر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌كردند، سپس بر مى‌گشتند.

مردى از مشركان را ديدم كه با يك مسلمان مى‌جنگيد، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشيرى بين گردن و شانه‌اش وارد كردم، آن مرد مشرك برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس كردم، مرا رها كرد و بر زمين افتاد و مرد. عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌كنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142، كتاب فرض الخمس، ب 18، باب مَنْ لَمْ يُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج 5 ص 100، كتاب المغازى، ب 54، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَيَوْمَ حُنَيْن...، ح 4321، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

صالحى شامى در سبل الهدى مى‌نويسد:

وكان المسلمون بلغ أقصى هزيمتهم مكة، ثم كروا بعد وتراجعوا، فاسهم لهم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، جميعا، وكانت أم الحارث الانصارية آخذة بخطام جمل الحارث زوجها، وكان يسمى المجسار فقالت: يا حار أتترك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، والناس يولون منهزمين؟ وهي لا تفارقه، قالت: فمر علي عمر بن الخطاب فقلت: يا عمر ما هذا؟ قال: أمر الله تعالى.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، ج 5، ص 331، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

در جنگ حنين مسلمانان گريختند تا جايى كه برخى از آن‌ها تا مكه رسيده بودند، سپس برگشتند، رسول خدا براى هر كدام سهمى تعيين كرد. ام‌ّحارث انصارى افسار شتر همسرش حارث را كه مجسار نام داشت گرفته بود و مى‌گفت: اى حارث! آيا رسول خدا را تنها مى‌گذارى؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما اين زن شوهرش را رها نمى‌كرد. خود او مى‌گويد: عمر از كنار من در حال فرار بود، گفتم: اى عمر اين چه كارى است كه مى‌كنيد؟ عمر گفت: فرمان خدا است.

ابن حجر عسقلانى در فتح الباري، عينى در عمدة القاري، شوكانى در نيل الأوطار و عظيم آبادى در عون المعبود در توجيه اين سخن عمر كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مى‌نويسند:

قوله ( أمر الله ) أي حكم الله وما قضى به.

يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله» اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 29، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 17، ص 299، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاي1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داود، ج 7 ص 275، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.

اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد، بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مى‌توانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند.

البته احتمال دارد منظور عمر اين باشد كه دستور خداوند اين است كه در اين لحظه ميدان جنگ را رها كرده و فرار نماييم، چنانچه عينى در جايى ديگر از عمدة‌ القارى مى‌نويسد:

( قال: أمر الله )، أي: قال عمر: جاء أمر الله تعالى.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 15، ص 68، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

كه در اين صورت عوارض بدترى خواهد داشت؛ زيرا جناب خليفه، نه تنها فرار مى‌كند كه حتى فرار خود را به خداوند نسبت مى‌دهد و آن را امر الهى مى‌داند!!!؛ زيرا:

اولا: اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آن‌ها پشت نكنيد (و فرار ننماييد).

و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مى‌داند:

وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ‏ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.

و هر كس در آن هنگام به آن‌ها پشت كند- مگر آنكه هدفش كناره‏گيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.

ثانياً: اين چنين تفكرى ياد آور سخن مشركان است كه عدم ايمان خود را به مشيت خداوند نسبت مى‌دادند:

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَيْء كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْم فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون. َ الانعام: 6/148.

به زودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى گويند: «اگر خدا مى خواست، نه ما مشرك مى شديم و نه پدران ما و نه چيزى را تحريم مى كرديم!» افرادى كه پيش از آن‌ها بودند نيز، همين گونه دروغ مى گفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند. بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد؟ شما فقط از پندارهاى بى اساس پيروى مى كنيد، و تخمين هاى نابجا مى زنيد.

به نقل از موسسه ولی عصر

ohfreedom;283725 نوشت:

آنجایی که به سادگی علمای ما چون ابن تیمیه را ملعون می نامید سخنتان حق است ولی اگر ما بگوئیم فرض کنید آقای خمینی چنین دستوری دهد، فرض ما می شود توهین؟؟؟

برادر بزرگوار جناب ohfreedom
ابن تیمیمه از علمای شما ؟؟؟
بنده که بعید میدانم از علمای اهل سنت باشد
به گوشه ایی از زندگی ابن تیمیه اشاره میکنم خودتان قضاوت بفرمائید

شرح حال ابن تیمیمه
صاحبان کتب تراجم درباره نسب او چنین نوشته اند که وی احمد بن عبدالحلیم بن عبد السلام بن عبدالله بن خضر تقی الدین ابوالعباس بن تیمیه الحرانی الحنبلی است
در شهر حران در سال 661 متولد شد و در سال 728 در دمشق وفات یافت در خانه ایی پرورش یافت که اعضای آن بیش از یک قرن پرچم دار مذهب حنبلی بوده اند
(تذکره الحفاظ ج 4 ص 1496 الوافی بالوفیات ج 7 ص 15 شذرات الذهب ج 6 ص 80 )
پدرش او را برای رسیدن به اجتهاد ونشستن بر کرسی درس آماده کرد تا انکه بعد از وفات پدرش بر کرسی تدریس در مسجد جامع دمشق نشست و درسش را در زمینه های مختلف از قبیل تفسیر فقه و عقائد گسترش داد لکن به خاطر کج سلیقگی و انحرافی که داشت در صدد مخالفت با عقائد رائج مسلمین بر آمد و با تمام مذاهب رایج در آن زمان به مخالفت برخاست فتوا و نظرات اعتقادی و فقهی اش برای او مشکل ساز شد و در جواب نامه ها و سخنان خود اعتقاداتش را که با عقائد عموم مسلمین سازگاری نداشت از قببیل تجسیم حرمت قبور اولیا حرمت استغاثه به ارواح اولیای خدا حرمت شفاعت حرمت توسل و .... ابراز میکرد
وقتی افکار و عقاید او به علمای عصرش رسید با او به مخالفت برخاسته و از نشر آن ممانعت کردند
ابن کثیر یکی از شاگردان ابن تمیمه میگوید در روز هفتم شعبان مجلسی در قصر حاکم دمشق برگزار شد در آنجا همه متفق شدند که اگر ابن تمیمیه دست از افکار باطلش بر ندارد او را زندانی کنند لذا با حضورت قضات او را به قلعه ایی در مصر فرستادند شمس الدین عدنان با او به مباحثه پرداخت در آن مجلس عقاید خو را ابراز نمود به حکم قاضی او را چند روز در برجی حبس نموده و سپس او را به حبس معروفی به نام جبّ منتقل ساختند ( البدایه و النهایه ج 14 ص 4 )
می گوید در شب عید فطر همان سال امیر سیف الدین سالار نائب مصر قضات سه مذهب را با جماعتی از فقها دعوت نمود به پیشنهاد آنان قرار شد که ابن تیمیمه از زندان آزاد گردد البته به شرطی که از عقائد خود برگردد کسی را نزد او فرستادند و با او در این زمینه صحبت نمودند ولی او حاضر به پذیرش شروط نگشت سال بعد نیز ابن تیمیه هم چنان در قلعه الجبل مصر زندانی بود تا آن که او را در روز جمعه 23 ربیع الاول از زندان آزاد کرده و مخیر به اقامت در مصر یا رفتن به موطن خود شام نمودند او اقامت در مصر را برگزید ولی دست از افکار خود برنداشت
در سال 707 باز هم به جهت نشر افکار از او شکایت شد در مجلسی ابن عطاء بر ضد او اقامه دعوا نمود قاضی بدرالدین بن جماعه متوجه شد که ابن تیمیه نسبت به ساحت مقدس پیامبر گستاخی می کند لذا نامه ایی به قاضی شهر نوشت تا مطابق دستور شرع با او رفتار شود با حکم قاضی دوباره به زندان رفت ولی بعد از یک سال آزاد شد در قاهره باقی ماند تا آن که در سال 709 او را به اسکندریه تبعید کردند
عصر ظهور ابن تیمیه
پیشرفت اسلام در اروپا و شکست اندلس برای غرب صلیبی بسیار تلخ و ناگوار بود و لذا آنان را به فکر واندیشه انتقام واداشت و در سالهای پایانی قرن پنجم پاپ رم با فرمان حمله به فلسطین صدها هزار مسیحی برافروخته از کنیه دیرینه صلیب بر ضد توحید از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند و به دنبال آن در جنگهای مشهور صلیبی که حدود 200 سال به طول انجامید میلیونها کشته و زخمی بر جای گذاشت در همان زمانی که مصر و شام سخت با صلیبیان درگیر بودند امت اسلامی با طوفانی مهیب تر یعنی حمله مغولان به رهبری چنگیز مواجه گردید که آثار ارزشمند اسلامی را نابود و یاغارت کردند
در چنین زمانی حساسی که کشورهای اسلامی در تب و تاب این درگیریهای ویرانگر می سوخت و مسلمانان مورد حمله ناجوانمردانه شرق و غرب قرار گرفته بودند ابن تیمیه موسس اندیشه های وهابیت دست به نشر و افکار خود زد و شکافی تازه در امت اسلامی ایجاد کرد
شوکانی از علمای بزرگ اهل سنت می گوید
" صرح محمد بن محمد البخاری الحنفی المتوفی سنه 841 بتبدیعه و تکفیره ثم صار یصرح فی مجلسه ان من اطلق القول علی ابن تیمیه انه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر (البدر الطالع ج 2 ص 260 )

برخی فتاوای و آراء ابن تیمیه

1- تحریم نماز و دعا در کنار قبور اولیاء
ابن تیمیه می گوید نماز خواندن در کنار قبور مشروع نیست همچنین قصد مشاهد کردن به جهت عبادت در کنار آنها از قبیل نماز اعتکاف استغاثه ابتهال و قرائت قرآن مشرو ع نیست بلکه باطل است
( مجموعه الرسائل المسائل ج 1 ص 60 )
2- تحریم زیارت قبور
از جمله کسانی که شدیدا با زیارت قبر پیامبر و دیگر اولیای الهی مقابله میکند ابن تیمیه است او در جایی می گوید تمام احادیث زیارت قبر پیامبر ضعیف بلکه دروغ است
(التوسل و الوسیله ص 156)
3- تحریم استغاثه به غیر خدا
ابن تیمیه می گوید اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید مرا دریاب مرا کمک کن از من شفاعت کن مرا بر دشنم پیروز کن و امثال این در خواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد از اقسام شرک است و در جای دیگری می گوید اگر کسی چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است
(الهدایه السنیه ص 40 و زیاره القبور ص 17 و 18 )
4- نسبت دادن جسمیت به خدا
ابن تیمیه میگوید آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد حال اگر از این امر لازم آید که خداوند را متصف به جسمیت کنیم اشکالی ندارد زیرا لازمه حق نیز حق است
( الفتاوای ج 5 ص 192 )
تناقضات ابن تیمیه
با مراجعه به کتابهای ابن تیمیه و بحث و تحلیل های او پی میبریم که در کلام وی تناقضات فراوانی وجود دارد اینک به نمونه هایی از آن اشاره میکنیم
1- در عین حال که به صحیح بخاری در موارد زیاد استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که به روایتی در این کتاب برمیخورد که با افکار او سازگاری ندارد او را ابطال کرده و کتاب را نیز مورد تنقیض قرار میدهد و درباره او میگوید در بخاری اغلاطی وجود دارد
(منهاج السنه ج 5 ص 101 و 102 و همچینن ج 7 ص 215 )
2- او در حالی که زیاد به روایات اهل تسنن استدلال و احتجاج میکند ولی هنگامی که شیعه دوازده امامی بر حقانیت تعلیمات مذهبی خود به یکی از روایات کتب اهل تسنن استدلال میکند می گوید این حدیث در صحیحین نیامده و بلکه در آن برخی اهل حدیث همچون ابن حزم و دیگران طعن زده اند ولی اهل سنت هچون ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه آن روایت را آورده اند و صاحبان مسانید همچون امام احمد و دیگران آن را نقل کرده اند پس مطابق اصول شما از کجا این روایات ثابت شده تا به ان احتجاج کنید ؟؟ و بر تقدیر ثبوت این حدیث از اخبار آحاد است
(منهاج السنه ج 3 ص 456 )
3- او در باب فضائل جناب عمر به کتاب ترمذی استناد میکند ولی هنگامی که به روایات فضائل علی علیه السلام می رسد میگوید ترمذی احادیثی را در فضائل علی ذکر کرده که بسیاری از آنها ضعیف است
(منهاج السنه ج 7 ص 178 )
4- او به روایات حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین زیاد استدلال میکند ولی همین که شیعه دوازده امامی به یک حدیث این کتاب که درباره آن حاکم تصریح به صحت بنابر شرط شیخین کرده و ذهبی نیز در تلخیص المستدرک با او موافقت نموده و استدلال میکند می گوید سند آن ضعیف است
(منهاج السنه ج 5 ص 396 )
5- او در مواردی که رای و نظرش موافق با شهرستانی است به کلامش زیاد اعتماد میکند ولی هر جا که مطلبی از او مشاهده میکند که با رای او موافق نیست یا مایه تقویت شیعه امامیه است بر او هجوم برده و میگوید شهرستانی خبرویت ندارد
(منهاج السنه ج 6 ص 300 و 305 و 319 و 326 و 362 )

sayedali;283747 نوشت:
دفاع ابن تیمه از ابن ملجم

ابن تيميه ، نه تنها با امير المؤمنين عليه السلام علناً دشمني مي‌روزد كه حتي از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانه‌اي مي‌كند .

وي در منهاج السنة مي‌نويسد :

والذي قتل عليّاً كان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل عليّ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله في زعمه، وإن كان في ذلك ضالاًّ مبتدعاً .

منهاج السنة ، ج 1 ،‌ ص153.

آن كسى كه على را كشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود .


شما را به خدا واگذار می کنم و امیدوارم راه راست را پیدا کنید.
ابن تیمه در اینجاگفته ابن ملجم فکر می کرده دارد کار نیکی انجام می دهد.
دروغ گفته؟
گفته قاتل حضرت علی از نمازخوانان بوده، دروغ است؟
مگر جز این است که ابن ملجم از خوارج بود، خوارج بسیار نماز خوان بودند اما دینشان را گم کرده بودند؟
روایت است که این قوم از نماز خواندن بسیار جای مهر روی پیشانیشان بود ولی افسوس که گمراه بودند

رحیق مختوم;283796 نوشت:
- تحریم استغاثه به غیر خدا
ابن تیمیه می گوید اگر کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید مرا دریاب مرا کمک کن از من شفاعت کن مرا بر دشنم پیروز کن و امثال این در خواستها که تنها خدا بر آن قدرت دارد از اقسام شرک است و در جای دیگری می گوید اگر کسی چنین گوید باید توبه کند و گرنه کشتنش واجب است
(الهدایه السنیه ص 40 و زیاره القبور ص 17 و 18 )

آیا دروغ است؟
شما که نماز می خوانید و می گویید: ایاک نعبدو و ایاک نسعین
شما که در نمازتان می گوئید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم...
توصل به مردگان صحیح است؟
حضرت محمد به کدام جسد و قبر توصل کرد؟ مثال بزنید.
حضرت علی بر سر کدام قبر رفت و از آن حاجت خواست؟؟؟

یادتام بیاورم که الله در قرآن در مورد کفار مکه می فرماید: آنها هم به خدا اعتقاد داشتند، ولی برای حاجتشان توصل به دون الله می کردند!!!؟؟؟

ما بافی را هم حتما برایتان بررسی می کنم

[="Tahoma"]

ohfreedom;283838 نوشت:
آیا دروغ است؟ شما که نماز می خوانید و می گویید: ایاک نعبدو و ایاک نسعین شما که در نمازتان می گوئید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم... توصل به مردگان صحیح است؟ حضرت محمد به کدام جسد و قبر توصل کرد؟ مثال بزنید. حضرت علی بر سر کدام قبر رفت و از آن حاجت خواست؟؟؟ یادتام بیاورم که الله در قرآن در مورد کفار مکه می فرماید: آنها هم به خدا اعتقاد داشتند، ولی برای حاجتشان توصل به دون الله می کردند!!!؟؟؟

سلام علیکم؛
هرگز نباید در حاجت خواستن کسی را هم ردیف خداوند قرار داد. اما این امر هیچ منافاتی با مسأله توسل ندارد. به عبارت دیگر، در آموزه توسل در مکتب تشیع، بر این نکته تاکید می شود که غیر از خداوند همه بنده خدا و نیازمند و فقیرند، چه انسان های عادی و چه انبیاء و اولیاء و تنها از آنجا که انبیاء و اولیاء (در میان انسان ها) در پیشگاه خداوند متعال از مقام ویژه ای برخوردارند، به آنها توسل می شود و بنابراین حتی اگر از آنان حاجتی هم خواسته شود، تنها به این عنوان است که واسطه میان انسان و خداوند هستند و نه چیز بیشتر. در فرهنگ شیعه، فرد متوسل از عمق وجود خود معتقد است که همه امور بدست خداوند است و اوست که بالاصاله همه حاجات را بر می آورد.
البته ذکر این نکته نیز ضروری است که عده ای از علما بر این باورند که در دعا، بهتر آن است که انبیاء و اولیا واسطه قرار گیرند اما حاجت از خداوند خواسته شود. اما همین عده صریحاً می گویند که حتی در جایی که حاجت از اولیا خواسته شود، از آنجا که به آن ها نگاه استقلالی صورت نمی گیرد، اشکالی ندارد.
اما در باره روایاتی که در آنها توسل سفارش شده است درست است که دسته ای از احادیث، جعلی و مخدوش است ، اما باید اذعان کرد که احادیث از منابع اصلی استنباط احکامند و از طرفی راه تشخیص صحیح از ناصحیح آنها نیز نخست بررسی سند آن و سپس بررسی دلالت آن است.
"در پناه حضرت حق"

[="Tahoma"]

ohfreedom;283838 نوشت:
شما که نماز می خوانید و می گویید: ایاک نعبدو و ایاک نسعین شما که در نمازتان می گوئید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم...

ابتدا آیه «ایاک نستعین» را مورد توجه قرار می¬دهیم، آیه¬ای که شما از آن در جهت نفی توسل استفاده کرده¬اید.
معنای روان این آیه به فارسی چنین است: «تنها از تو یاری می¬جوئیم». حال سؤال ما این است که: مثلا اگر شما برای حل یکی از مشکلات زندگی خود از یکی از دوستانتان کمک بخواهید، آیا به خداوند شرک ورزیده¬اید و توحید عبادی و افعالی شما خدشه دار شده است؟ بی تردید پاسخ شما منفی است. نکته قابل تأمل آن است که آیات قرآنی را باید در مجموع مورد توجه قرار داد نه اینکه تنها به یک آیه توجه کرد و از آیات دیگر غافل شد. آنچه از بررسی مجموع آیات قرآن بدست می¬آید آن است که یاری خواستن از غیر خداوند تنها در صورتی شرک است که برای آن فرد، استقلال در برابر خداوند قائل شویم و او را هم عرض خداوند بدانیم. اما در جایی که به آن فرد به عنوان واسطه و وسیله می¬نگریم و فعال علی الاطلاق را خداوند می-دانیم، هیچ نوع شرکی پدید نخواهد آمد و به همین دلیل است که کمک خواستن شما از دوستتان شرک نیست و واسطه قرار دادن معصومین (ع) نیز عین توحید است.
باید توجه داشت که حتی مقامی را که معصومین (ع) به آن دسته یافته¬اند نیز از خداوند است و در حقیقت با همین دیدگاه، فرد متوسل به آنها توسل می¬جوید.(منبع :سایت سبطین)
"در پناه حضرت حق"

[="Tahoma"] 1ـ حاکم نیشابوری درکتاب مستدرک خود از قول« عمربن خطّاب» روایت کنند که،آدم (ع) هنگامی که دچار آن لغزش گردید، عرض کرد: پروردگا را! از تو میخواهم که به حقِّ محمد وآل محمد مرا ببخشی، خداوندسبحان فرمود: ای آدم! تومحمدرا چگونه شناختی درحالی که من هنوز اورا نیافریده ام؟ عرض کرد: پروردگارا! هنگامی که مرا به دست قدرت خودآفریدی وازروح خودت درمن دمیدی، سربرداشتم دیدم برستونهای عرش نوشته شده:«لاَألَهَ الاّ اللهُ، محمدٌرسولُ الله» پس دانستم که تو نام کسی جزمحبوبترین آفریده ات را کنارنام خود قرارنمیدهی. خداوند فرمود : راست گفتی ای آدم! اومحبوبترین آفریده های من است. مرا به حقّ او بخوان که تو را بخشیدم. واگرمحمد نبود تو را نمی آفریدم» ( حاکم نیشابوری، مستدرک، ج2 ص 615 به نقل از « فی رحاب الکتاب و السنة ، باب 13، علامه سید مرتضی عسگری )
2ـ احمد ابن حنبل، ترمذی، ابن ماجه، وبیهقی از،«عثمان ابن حنیف» روایت کنندکه :« مردی نابینا خدمت رسول خدا(ص) آمدوعرض کرد : ازخدا بخواه مرا بهبود بخشد. پیامبر(ص) به اوفرمود:« اگر خواستی دعا میکم، واگربخواهی صبرمیکنی که برای تو بهتراست» عرض کرد: دعا بفرمایید.پیامبر(ص) به او فرمود:«وضوبگیر،وضوی نیکو واین دعارا بخوان:« اللهُمَ إنَّی اَسئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ إلَیکَ بِنَبِیِّکَ مَحَمَّدٍنَبِیِّ الرَّحَمَةِ.یَا مُحَمَّدُ أنَّی تَوَجَّهتُ بِکَ الی رَبِی فی حاجَتی لِتُقضِیَ لی. اللهُمَّ شَفَعَهُ فِیَّ."(احمد بن حنبل،المسند به نقل از « فی رحاب الکتاب و السنة ، باب 13، علامه سید مرتضی عسگری )
«پروردگارا! من بوسیله پیامبرت محمد، پیامبررحمت، بسوی تو میآیم وازتو درخواست میکنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد توآمدم وتورا وسیله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا ! اورا شفیع و وسیله من قرار ده.»
3ـ طبرانی در«معجم الکبیر» ازعثمان بن حنیف روایت کند که مردی برای نیاز خویش نزد عثمان بن عفّان آمد وشد میکرد ولی عثمان به او وخواسته اوتوجهی نشان نمیداد. آن مرد « ابن حنیف» را دید واز وضع موجود شکوه کرد. عثمان ابن حنیف به اوگفت: به وضوخانه برو وضو بگیر. سپس به مسجد درآی ودورکعت نماز بگزاروبگو:
«اللهُمَ إنَّی اَسئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ إلَیکَ بِنَبِیِّناَ مَحَمَّدٍ، نَبِیِّ الرَّحَمَةِ.یَا مُحَمَّدُ أنَّی اَتَوَجَّهُ بِکَ الی رَبِّی لِتُقضِیَ حاجتی".( تحقیق النصرة به نقل از« فی رحاب الکتاب و السنة ، باب 13 ، علامه سید مرتضی عسگری )
پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد، پیامبررحمت، به سوی تو میآیم وازتو درخواست میکنم.ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد توآمدم وتورا وسیله قراردادم تا حاجتم برآورده کنی.» سپس خواسته ات را یاد آورمیشوی.
آن مرد رفت وآنچه به اوگفته بودم انجام داد. سپس به درخانه عثمان بن عفّان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد ودستش را گرفت ووارد مجلس عثمان کرد. او نیز وی را روی زیرانداز کنار خود نشانید وگفت: خواسته ات چیست؟ اوخواسته اش را بیان کرد و وی آن را برآورده ساخت. سپس به اوگفت: تو تا این ساعت نیازت را یادآور نشده بودی. وگفت : هرنیاز وحاجت دیگری که داری بیان کن.(منبع:وبلاگ ثقلین)
4-هنگامی كه فاطمه دختر اسد درگذشت، رسول خدا _ صلی الله علیه وآله _ پس از اطلاع از مرگ وی، بر بالینش نشست و فرمود: ای مادرم پس از مادرم، خدا تو را رحمت كند. سپس اسامه و ابوایوب و عمر بن خطاب و غلام سیاهی را خواست كه قبری آماده سازند، وقتی قبر آماده شد، پیامبر خدا _ صلی الله علیه وآله _لحدی ساخت و خاك آن را با دست خود در آورد و در قبر، رو به پهلو دراز كشید و اینگونه دعا كرد:
خدایی كه زنده می كند و می میراند و او زنده است و نمی میرد، مادرم فاطمه دختر اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع و فراخ گردان، به حق پیامبرت و به حق پیامبرانی كه پیش از من بودند.
(حلیه الاولیاء، ج 3، ص 121. المجمع الكبیر، ج 24، ص 352، باب الغاء-مجمع الزوائد و منبع الفوائد، (بیروت: دار الكتب العلمیه، 1408 هـ ق) ج 9 ص 257- المناقب خوارزمی، ص 47.
رفع المناره، ص 115. )
5-ابن حجر مكی در كتاب «صواعق المحرقه» از امام شافعی پیشوای معروف اهل سنت نقل می كند كه به اهل بیت پیامبر توسل می جست و چنین می سرود:
آل النبی ذریعتی
و هم إلیه وسیلتی
أرجو بهم اعطی غداً
بید الیمین صحیفتی
(الصواعق المحرقه، ص178. مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 3.- ینابیع الموده لذوی القربی، ج 2، ص 468.)(منبع:سایت اندیشه قم)

"در پناه حضرت حق"

[="Tahoma"]...قال لا یستغاث إلا بالله، لا یستغاث بالنبی استغاثة بمعنى العبارة، ولکن یتوسل به ویتشفع به إلى الله ..وقتی ابن تیمیة حرانی را برای محاکمه پیش قاضی شافعی بردند،گفت: ((به رسول خدا صلی الله علیه وآله نباید استغاثة کرد (بمعنی عبادت) ولی می شود به او متوسل شد و از او استشفاع کرد.))البدایه و النهایه ج19ص74 برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید

حالا انتخاب با شماست:1- ابن تیمیة از روی تقیه توسل رو جایز دونسته؟ (پس طبق مذهب شماها منافقه) 2- ابن تیمیة عقیده اش رو بیان کرده؟ (پس طبق مذهب شما مشرکه)
(برگرفته از وبلاگ ولایت)

ohfreedom;283830 نوشت:
شما را به خدا واگذار می کنم و امیدوارم راه راست را پیدا کنید. ابن تیمه در اینجاگفته ابن ملجم فکر می کرده دارد کار نیکی انجام می دهد. دروغ گفته؟ گفته قاتل حضرت علی از نمازخوانان بوده، دروغ است؟ مگر جز این است که ابن ملجم از خوارج بود، خوارج بسیار نماز خوان بودند اما دینشان را گم کرده بودند؟ روایت است که این قوم از نماز خواندن بسیار جای مهر روی پیشانیشان بود ولی افسوس که گمراه بودند

ابن تیمیه در جای دیگر نیز می گوید:
على بن ابى طالب را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم .(منهاج السنّة ، ج 5 ،‌ ص47 .)این سخن را با روایت پایین مقایسه کنید:
قال علي(عليه السلام) : « أخبرني الصادق المصدّق أنّي لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأيسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحيته وقال لي: يقتلك أشقى هذه الأمّة كما عقر ناقة اللّه أشقى بني فلان من ثمود» .
"پيغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد كه از دنيا نمى‏روم مگر اين كه ضربتى بر فرق سرم وارد مى‏آيد و محاسنم را از خون سرم رنگين مى‏كند و در اين هنگام بود كه محاسن شريفش را به دست گرفت . پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا على! شقى‏ترين شخص اين امت ، تو را از پاى درمى‏آورد ، چنانكه شقى‏ترين بنى فلان‏ از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد ."
(مسند أبي يعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الكبير ، الطبراني ،‌ ج 8 ، ص38 و كنز العمّال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص192 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص543 .)

عجیب است.شقی ترین افراد از نظر پیامبر یک انسان عابد از نظر ابن تیمیه است.من متوجه نمی شوم.اگر ابن تیمیه ابن ملجم را فردی ظالم و فاسق میدانسته پس چرا چپ و راست از او به نیکی یاد میکند؟؟؟الله اعلم
"در پناه حضرت حق"

[="Olive"]

ohfreedom;283830 نوشت:
شما را به خدا واگذار می کنم و امیدوارم راه راست را پیدا کنید. ابن تیمه در اینجاگفته ابن ملجم فکر می کرده دارد کار نیکی انجام می دهد. دروغ گفته؟ گفته قاتل حضرت علی از نمازخوانان بوده، دروغ است؟ مگر جز این است که ابن ملجم از خوارج بود، خوارج بسیار نماز خوان بودند اما دینشان را گم کرده بودند؟ روایت است که این قوم از نماز خواندن بسیار جای مهر روی پیشانیشان بود ولی افسوس که گمراه بودند

دوست گرامی از نظر شما چنین کسی چه حکمی دارد؟!
پس و الظالین سوره ی حمد کیست که خدا انان را دقیقا کنار غیر المغضوب علیهم اورده؟!
وقتی انسان تا مدتها هدایتها ی الهی را تکذیب کند و با انکه خداوند به شیوه های مختلف به او کمک میکند تا راه درست را بیابد اما او به این هدایتها بی اعتنا باشد خداوند دیگر قدرت تشخیص درست و غلط را از او میگیرد!

میشود صم بکم عمی .....!

اینچنین ادمی چه حکمی دارد؟!
این ادم قابل دفاع است؟!؟!؟![/]

ohfreedom;283838 نوشت:
آیا دروغ است؟
شما که نماز می خوانید و می گویید: ایاک نعبدو و ایاک نسعین
شما که در نمازتان می گوئید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم...
توصل به مردگان صحیح است؟
حضرت محمد به کدام جسد و قبر توصل کرد؟ مثال بزنید.
حضرت علی بر سر کدام قبر رفت و از آن حاجت خواست؟؟؟
یادتام بیاورم که الله در قرآن در مورد کفار مکه می فرماید: آنها هم به خدا اعتقاد داشتند، ولی برای حاجتشان توصل به دون الله می کردند!!!؟؟؟
ما بافی را هم حتما برایتان بررسی می کنم

نمونه ایی از توسل در زمان صدر اسلام در باره جناب ابابکر دقت فرمائید
یافعی در روض الریاحین از ابوبکر صدیق نقل کرده است که
روزی در مسجد نشسته بودیم که مرد کوری داخل شد و سلام کرد و ما جواب دادیم و او را در مقابل پیامبر نشانیدم آن مرد گفت چه کسی به خاطر دوستی با پیامبر حاجت مرا برآورده میکند ابابکر گفت ای پیر مرد حاجت تو چیست ؟؟ گفت من اهل و عیالی دارم ولی چیزی که قوت روزانه قرار دهیم ندارم و میخواهم کسی در راه دوستی رسول الله چیزی به ما بدهد تا قوت خود قرار دهیم پس ابوبکر برخاست و گفت بله من در راه دوستی رسول الله چیزی به تو میدهم که زندگی ات با به پا دارد سپس گفت آیا حاجت دیگری داری گفت بله من دختری دارم و میخواهم کسی در راه دوستی رسول الله در زمان حیاتم با او ازدواج کند ابوبکر گفت من در راه دوستی رسول الله در زمان حیات تو با او ازدواج میکنم آیا حاجت دیگری داری ؟؟ گفت بله میخواهم در راه دوستی رسول الله دستم را در میان ریش ابابکر صدیق قرار دهم پس ابابکر برخواست و ریشش را در دست مرد کور قرار داد و گفت در راه دوستی رسول خدا ریشم را بگیر پس مرد کور ریش ابابکر را گرفت و گفت پروردگارا به حرمت ریش سفید ابابکر از تو میخواهم بینایی مرا به من برگردانی پس همان وقت بینایی اش را خدا به او برگرداند و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت ای محمد خداوند به تو سلام میرساند و میگوید سوگند به جلال و عزتم اگر فرد کوری مرا به ریش سفید ابابکر قسم دهد بینائیش را برمیگردانم و هیچ کوری بر روی زمین باقی نخواهم گذاشت
این هم نمونه ایی از توسلات حضرات اهل تسنن که از صدر اسلام بوده است
اما در تحلیل این حدیث باید گفت
چشمها کور نیستند بلکه قلبهایی که در سینه هاست کورند حقیقتا قلب این فرد کور پیش از چشمش نابینا بود و نفهمیده است که سوگند به محاسن رسول خدا سزاوارتر از سوگند به ریش ابابکر است و این محاسن از لحاظ قداست و شرف وقرب به خدای سبحان مقدم است و آن حضرت مسن تر از ابابکر است و محاسن سفید بیشتری دارند و این مرد اگر میخواهد خداوند را سوگند دهد که واسطه آن حاجتش را براورده شود چقدر دیدگانش از دیدن این محاسن شریف ناتوان بوده است

روض الریاحین ص 443

خداوند چگونه توبه حضرت آدم را پذیرفت؟ خداوند می فرماید:
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ (بقره: 37)
خداوند که می خواهد توبه آدم را بپذیرد چرا باید به او کلماتی را القاء کند؟ این کلمات چه بودند؟ بروید از علمایتان بپرسید. آنها به شما خواهند گفت: نام محمد و آل محمد بودند.
سیوطی یکی از علمای بزرگ اهل سنت در «الدر المنثور» نقل می کند که خداوند جبرئیل را نزد آدم فرستاد تا به او دعایی را یاد دهد و بعد توبه اش را بپذیرد. دعا این بود:
اللّهمّ إنّي أسألك بحقّ محمّد و آل محمّد، سبحانك لا إله إلّا أنت عملت سوءا و ظلمت نفسي، فاغفر لي، إنّك أنت الغفور الرحيم. (الدرّ المنثور: 1/147)
اگر خواستید مدارک دیگری نیز ارائه دهم!

در کتاب رحيق المختوم آمده: " نخستين کسي که نزد آنحضرت بازگشت، ثاني ايشان در غار، ابوبکر صديق بود که مي‌گفت: در آن روز جنگ احد، همة لشکريان از پيامبر اکرم -صلى الله عليه وسلم- به دور افتادند. من نخستين کسي بودم که نزد نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- بازگشتم. از دور ديدم که مردي رزمنده در حضور ايشان مي‌جنگد و از آنحضرت دفاع مي‌کند. گفتم:» طلحه باش؛ پدرم و مادرم فدايت باد! طلحه باش؛ پدرم و مادرم فدايت باد! [با آن همه موقعيت که از دستم رفته بود، گفتم: دوست‌تر دارم که مردي از قوم و قبيلة من باشد!؟] ديري نپاييد که ابوعبيده بن جرّاح به من رسيد. ابوعبيده مانند پرنده مي‌تاخت تا به من رسيد. شتابان بسوي نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- رفتيم؛ ديديم طلحه در برابر آنحضرت بر زمين افتاده است. نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- فرمودند:
(دونکم أخاکُم فقد أوجَب).
«برادرتان را دريابيد که دارد از دست مي‌رود!»

سربدار ولایت;283851 نوشت:
هرگز نباید در حاجت خواستن کسی را هم ردیف خداوند قرار داد. اما این امر هیچ منافاتی با مسأله توسل ندارد. به عبارت دیگر، در آموزه توسل در مکتب تشیع، بر این نکته تاکید می شود که غیر از خداوند همه بنده خدا و نیازمند و فقیرند، چه انسان های عادی و چه انبیاء و اولیاء و تنها از آنجا که انبیاء و اولیاء (در میان انسان ها) در پیشگاه خداوند متعال از مقام ویژه ای برخوردارند، به آنها توسل می شود و بنابراین حتی اگر از آنان حاجتی هم خواسته شود، تنها به این عنوان است که واسطه میان انسان و خداوند هستند و نه چیز بیشتر. در فرهنگ شیعه، فرد متوسل از عمق وجود خود معتقد است که همه امور بدست خداوند است و اوست که بالاصاله همه حاجات را بر می آورد.
البته ذکر این نکته نیز ضروری است که عده ای از علما بر این باورند که در دعا، بهتر آن است که انبیاء و اولیا واسطه قرار گیرند اما حاجت از خداوند خواسته شود. اما همین عده صریحاً می گویند که حتی در جایی که حاجت از اولیا خواسته شود، از آنجا که به آن ها نگاه استقلالی صورت نمی گیرد، اشکالی ندارد.
اما در باره روایاتی که در آنها توسل سفارش شده است درست است که دسته ای از احادیث، جعلی و مخدوش است ، اما باید اذعان کرد که احادیث از منابع اصلی استنباط احکامند و از طرفی راه تشخیص صحیح از ناصحیح آنها نیز نخست بررسی سند آن و سپس بررسی دلالت آن است.
"در پناه حضرت حق"

[="red"]برادر من شما یک آیه از فرآن بیاور که در آن الله فرموده است: برای درخواست و اجابت دعا نزد من توصل به مردگان جایز است[/]

hoorshid;283870 نوشت:
دوست گرامی از نظر شما چنین کسی چه حکمی دارد؟!
پس و الظالین سوره ی حمد کیست که خدا انان را دقیقا کنار غیر المغضوب علیهم اورده؟!
وقتی انسان تا مدتها هدایتها ی الهی را تکذیب کند و با انکه خداوند به شیوه های مختلف به او کمک میکند تا راه درست را بیابد اما او به این هدایتها بی اعتنا باشد خداوند دیگر قدرت تشخیص درست و غلط را از او میگیرد!
میشود صم بکم عمی .....!
اینچنین ادمی چه حکمی دارد؟!
این ادم قابل دفاع است؟!؟!؟!

برادر من چند آیه از قرآن را بیاورم که الله فرموده برای اجابت دعا الله را صدا کنید، به غیر الله توصل نکنید و...؟

رحیق مختوم;283872 نوشت:
نمونه ایی از توسل در زمان صدر اسلام در باره جناب ابابکر دقت فرمائید
یافعی در روض الریاحین از ابوبکر صدیق نقل کرده است که روزی در مسجد نشسته بودیم که مرد کوری داخل شد و سلام کرد و ما جواب دادیم و او را در مقابل پیامبر نشانیدم آن مرد گفت چه کسی به خاطر دوستی با پیامبر حاجت مرا برآورده میکند ابابکر گفت ای پیر مرد حاجت تو چیست ؟؟ گفت من اهل و عیالی دارم ولی چیزی که قوت روزانه قرار دهیم ندارم و میخواهم کسی در راه دوستی رسول الله چیزی به ما بدهد تا قوت خود قرار دهیم پس ابوبکر برخاست و گفت بله من در راه دوستی رسول الله چیزی به تو میدهم که زندگی ات با به پا دارد سپس گفت آیا حاجت دیگری داری گفت بله من دختری دارم و میخواهم کسی در راه دوستی رسول الله در زمان حیاتم با او ازدواج کند ابوبکر گفت من در راه دوستی رسول الله در زمان حیات تو با او ازدواج میکنم آیا حاجت دیگری داری ؟؟ گفت بله میخواهم در راه دوستی رسول الله دستم را در میان ریش ابابکر صدیق قرار دهم پس ابابکر برخواست و ریشش را در دست مرد کور قرار داد و گفت در راه دوستی رسول خدا ریشم را بگیر پس مرد کور ریش ابابکر را گرفت و گفت پروردگارا به حرمت ریش سفید ابابکر از تو میخواهم بینایی مرا به من برگردانی پس همان وقت بینایی اش را خدا به او برگرداند و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت ای محمد خداوند به تو سلام میرساند و میگوید سوگند به جلال و عزتم اگر فرد کوری مرا به ریش سفید ابابکر قسم دهد بینائیش را برمیگردانم و هیچ کوری بر روی زمین باقی نخواهم گذاشت
این هم نمونه ایی از توسلات حضرات اهل تسنن که از صدر اسلام بوده است
اما در تحلیل این حدیث باید گفت
چشمها کور نیستند بلکه قلبهایی که در سینه هاست کورند حقیقتا قلب این فرد کور پیش از چشمش نابینا بود و نفهمیده است که سوگند به محاسن رسول خدا سزاوارتر از سوگند به ریش ابابکر است و این محاسن از لحاظ قداست و شرف وقرب به خدای سبحان مقدم است و آن حضرت مسن تر از ابابکر است و محاسن سفید بیشتری دارند و این مرد اگر میخواهد خداوند را سوگند دهد که واسطه آن حاجتش را براورده شود چقدر دیدگانش از دیدن این محاسن شریف ناتوان بوده است

روض الریاحین ص 443

برادر من
گرچه این حدیث در نقل فضایل ابوبکر است، اما بعضی از اهل سنت آن را غلو می دانند و آن را رد می کنند.
در ثانی به نظر شما با صحیح بودن این حدیث خیلی از گفته های اهل شیعه در مورد ابوبکر صدیق -رض- زیر سئوال می رد.
من نمی خواهم سند حدیث را بررسی کنم اما استناد به 2 چیز بسیار مهم است.
1- پیرمرد این داستان شخص زنده را واسطه کرده و نه شخص مرده را
2- پیرمرد نگفت ای ابوبکر مرا بینا کن!!! گفت یا الله به حرمت ابوبکر مرا بینا کن!!!

روح بخش;283894 نوشت:
خداوند که می خواهد توبه آدم را بپذیرد چرا باید به او کلماتی را القاء کند؟ این کلمات چه بودند؟ بروید از علمایتان بپرسید. آنها به شما خواهند گفت: نام محمد و آل محمد بودند.

این مطلب در قرآن آمده؟
زیرا این سخن مربوط به اوایل خلقت است پس جز الله کسی از آن خبری نداشته

ohfreedom;283915 نوشت:
برادر من شما یک آیه از فرآن بیاور که در آن الله فرموده است: برای درخواست و اجابت دعا نزد من توسل به مردگان جایز است

با سلام و عرض ادب
1- برادر عزیز و بزرگوار بحث توسل به اولیای الهی امری مختص به شیعه نیست؛ بلکه توسل و استغاثه ودعا در کنار قبور اولیای الهی اعتقاد اهل سنت نیز هست که در این میان تنها وهابیت با این امر مخالفند.
2- در بحث توسل مسلمانان به هر شخصی که از این دنیا رفته توسل نمی جویند؛ بلکه به افرادی که صاحب آبرو در نزد خداوند متعال اند توسل می جویند.
حال در این میان مصداق بارز توسل به او، وجود مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.آیا شما معتقدیدکه پیامبر صلی الله علیه و آله مرده اند و هیچ خبری نسبت به این دنیا ندارند؟
3- در میان آیات قرآن شما یک آیه بیاورید و نه بیشتر که دلالت بر عدم جواز توسل به اولیا داشته باشد. البته مستحضرید آیه که آورده می شود باید قول علمای اهل سنت در تفسیر و برداشت از آن لحاظ شود والا برداشتی که هیچ عالمی آنرا تصدیق ننموده باشد فاقد هر گونه ارزش است.
البته پاسخ به این مطالب در این تایپیک با عنوانش ارتباطی ندارد؛ لذا جواب آنرا در یکی از این تایپیکها بیاورید تا خروج موضوعی هم بیش از این نباشد.

http://www.askdin.com/thread16360-16.html
http://www.askdin.com/thread18539-5.html
http://www.askdin.com/thread10848-3.html
http://www.askdin.com/thread11570-4.html

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

السلام علیک یا مسلم بن عقیل(ع)

کاش

که امثال مسلم(ع) زنده بودند

کاش
که امثال حمزه سید الشهدا(ع) زنده بودند

کاش

که امثال مختار(ره) ها زنده بودند

ohfreedom;283500 نوشت:

بازهم ترجمه را تحریف می کنید و وقتی به شما ایراد می گیریم معصومانه می گوئید تهمت زدید!!!

می بینید که در اینجا راوی گفته: ابوبکر بازگشت!!!

نگفته ابوبکر فرار کرد...

مترجم می گوید: ابوبکر بازگشت و بعد در پرانتز از خودش اضافه می کند (از فرار)!!!

آخر مگر آدم از فرار باز می گردد؟

در جنگ احد که جنگ سنگینی در اوایل اسلام بود و سلامت پیامبر بسیار اهمیت داشت در انتهای لشکر بود و رجال اهل جنگ در نوک پیکار...

در شکل زیر ببینید:

خوب زمانی که کفار کوه را دوز زدند رجال نوک پیکار بازگشتند به عقب برای محافظت از پیامبر -ص-

متن را کامل بخوان:

می گوید شخصی با پیامبر می جنگید، پیامبر زخمی بود و...

پس حضرت ابوبکر -رض- داشته به سمت پیامبر بازمی گشته...

نویسنده اول می گوید ابوبکر بازگشت...

و بعد می گوید پیامبر را زخمی دید...

این یعنی به سوی پیامبر باز می گشته...

درست مانند این شکل:


شما توضیح بدهید که چطور به این نتیجه رسیدید:

اولا گفته شده که:

كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.

عائشه مى‌گويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مى‌افتاد،‌ گريه مى‌كرد و مى‌گفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم،رسول خدا(ص) را ديدم كه با يكى از كفار مى‌جنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست داده‌ام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا(ص) نزديكتر بودم، كسى را كه نمى‌شناختمبه طرف رسول خدا(ص) آمد،هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است،خودمان را به پيامبر(ص) رسانديم،ديدم دندان‌هاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقه‌هاى زره در صورتش فرو رفته بود.

الطيالسي البصري، سليمان بن داود أبو داود الفارسي (متوفاي204هـ)، مسند أبي داود الطيالسي، ج 1، ص 3، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 222، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م.

الأصبهاني، أبو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي430هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج 1، ص 87، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 13، ص 417، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى‌گويد:

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 298، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

ثاینا این که:

محمد بن جرير طبرى در تفسيرش مى‌نويسد:

خَطَبَ عُمَرُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ، فَلَمَّا انْتَهَى إِلى قَوْلِهِ: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ»، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ فَفَرَرْتُحَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنْزُو كَأَنَّنِي أَرْوَى، وَالنَّاسُ يَقُولُونَ: قُتِلَ مُحَمَّدٌ، فَقُلْتُ: لاَ أَجِدُ أَحَدَاً يَقُولُ قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ قَتَلْتُهُ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا عَلى الْجَبَلِ، فَنَزَلَتْ: ) إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ.

عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسيد به اين آيه:«آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم،من فرار كردم و از كوه بالا مى‌رفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مى‌گفت: محمد كشته شد،‌‌گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مى‌كشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد.

الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 144، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ؛
الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 1، ص 529، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛
السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 529 و....

______________________________________

حالا من از شما سوالاتی داشتم:

:!!::!!: :!!:سوال اول:!!::!!::!!:

ابوبكر كجا رفته بود كه بازگشت؟

:!!::!!::!!:سوال دوم::!!::!!::!!:

اگر سلامت پيامبر(ص) براي ابوبكر مهم بوده ابوبكر كجا رفته بود كه پس از بازگشتن ديد كه دندان مباركش شكسته شده است؟

:!!::!!::!!:سؤال سوم::!!::!!::!!:

ففررت عمر را چگونه معنا مي كنيد؟

:!::!::!::!::!::!::!::!:ففررت:!::!::!::!::!::!::!::!:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

السلام علیک یا مسلم بن عقیل(ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

اجرک الله یا صاحب الزمان(عج)

ohfreedom;283830 نوشت:
شما را به خدا واگذار می کنم و امیدوارم راه راست را پیدا کنید.
ابن تیمه در اینجاگفته ابن ملجم فکر می کرده دارد کار نیکی انجام می دهد.
دروغ گفته؟
گفته قاتل حضرت علی از نمازخوانان بوده، دروغ است؟
مگر جز این است که ابن ملجم از خوارج بود، خوارج بسیار نماز خوان بودند اما دینشان را گم کرده بودند؟
روایت است که این قوم از نماز خواندن بسیار جای مهر روی پیشانیشان بود ولی افسوس که گمراه بودند

شما جملات رو کامل بخوانید..بعد جو دهید ...

ابن تیمه از کسی مدح و ستایش می کند که شقی ترین امت هست......

دفاع ابن تیمه از ابن ملجم

ابن تيميه ، نه تنها باامير المؤمنين عليه السلامعلناً دشمني مي‌روزدكه حتي از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانه‌اي مي‌كند .

وي در منهاج السنة مي‌نويسد :

والذي قتل عليّاً كان يصلّي ويصوم ويقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله يحبّ قتل عليّ، وفعل ذلك محبّة للّه ورسوله في زعمه، وإن كان في ذلك ضالاًّ مبتدعاً .

منهاج السنة ، ج 1 ،‌ ص153.

آن كسى كه على را كشت ،اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است

و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود .

و نيز مى گويد :

على بن ابى طالبرا يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :

قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادي مع كونه كان من أعبد الناس وأهل العلم .

منهاج السنّة ، ج 5 ،‌ ص47 .

ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند

ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند[center]ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند[center]ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند

ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند[center]ملاحظه مى كنيد كه ابن تيميّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى كند






[/center]
[/center]
[/center]

با اين كه



پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) ، او را از شقى ترين انسان ها و در رديف پى كننده ناقه ثمود شمرده است .

قال علي(عليه السلام) :
« أخبرني الصادق المصدّق أنّي لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأيسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحيته وقال لي: يقتلك أشقى هذه الأمّة كما عقر ناقة اللّه أشقى بني فلان من ثمود» .

مسند أبي يعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الكبير ، الطبراني ،‌ ج 8 ، ص38 و كنز العمّال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص192 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص543 .

پيغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد كه از دنيا نمى‏روم مگر اين كه ضربتى بر فرق سرم وارد مى‏آيد و محاسنم را از خون سرم رنگين مى‏كند و در اين هنگام بود كه محاسن شريفش را به دست گرفت . پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا على! شقى‏ترين شخص اين امت ، تو را از پاى درمى‏آورد ، چنانكه شقى‏ترين بنى فلان‏ از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد .

حضرت امير(عليه السلام) مى فرمايد : پيامبر راستگو و راستين به من خبر داد كه مرا شقى ترين انسانهاى اين امت به شهادت خواهد رساند .

هيثمى رواياتى به اين مضمون نقل كرده و سپس مى نويسد :

رواه الطبراني وأبو يعلى وفيه رشدين بن سعد وقد وثّق ، وبقيّة رجاله ثقات.

سپس روايت ديگرى به همين مضمون نقل مى كند و مى گويد:

رواه أحمد والطبراني والبزّار باختصار، ورجال الجميع موثّقون .

مجمع الزوائد ، ج 9 ،‌ ص136.

احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل كرده اند ، و همه راويان اين حديث ثقه هستند .

ohfreedom;283920 نوشت:
برادر من
گرچه این حدیث در نقل فضایل ابوبکر است، اما بعضی از اهل سنت آن را غلو می دانند و آن را رد می کنند.
در ثانی به نظر شما با صحیح بودن این حدیث خیلی از گفته های اهل شیعه در مورد ابوبکر صدیق -رض- زیر سئوال می رد.
من نمی خواهم سند حدیث را بررسی کنم اما استناد به 2 چیز بسیار مهم است.
1- پیرمرد این داستان شخص زنده را واسطه کرده و نه شخص مرده را
2- پیرمرد نگفت ای ابوبکر مرا بینا کن!!! گفت یا الله به حرمت ابوبکر مرا بینا کن!!!

جناب ohfreedom سلام علیکم
بنده این روایت را بعنوان نمونه اینکه توسل در نزد عامه هم جایز است آورده ام و قصد اثبات برتری جناب ابابکر نبوده است در ضمن در متن حدیث با استناد به نزول جعلی آیه قرآن میخواهد بگوید محاسن جناب ابابکر از خود پیامبر مقربتر است و علی فرض المثل اگر این روایت صحتش ثابت شود باز ادل دلیلش این است که پس توسل حتی به محاسن علما شما جایز است در حالیکه اهل تسنن توسل به مردگان را حتی جایز نمیدانند چطور به محاسن علمایشان که آن هم به نوعی موجودی بی جان است متوسل می شوند یا باید راه دیگری را برای فرار از این بن بست انتخاب کنند و بگویند منظور از محاسن جناب ابابکر خود ایشان بودند نه صرف محاسن که اگر به چنین امری قائل شوید باز ادل دلیلش اثبات توسل در نزد عامه است

نقل قول:
1- پیرمرد این داستان شخص زنده را واسطه کرده و نه شخص مرده را

گفت بله میخواهم در راه دوستی رسول الله دستم را در میان ریش ابابکر صدیق قرار دهم پس ابابکر برخواست و ریشش را در دست مرد کور قرار داد و گفت در راه دوستی رسول خدا ریشم را بگیر پس مرد کور ریش ابابکر را گرفت و گفت پروردگارا به حرمت ریش سفید ابابکر از تو میخواهم بینایی مرا به من برگردانی

برادر بزرگوار آیا ریش جناب ابابکر که مورد توسل آن مرد نابینا بوده جاندار است یا بی جان ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! در متن روایت نوشته ریش جناب ابابکر نه خود ایشان


نقل قول:
2- پیرمرد نگفت ای ابوبکر مرا بینا کن!!! گفت یا الله به حرمت ابوبکر مرا بینا کن!!!

برادر عزیزم اگر آن مرد نابینا متوسل به خود جناب ابابکر میشد که متهم به کفر میشد حضرات اهل تسنن این حد از توسل را هم زیر سوال می برند تا چه رسد به اینکه افراد به شخص علماء متوسل شوند
در ضمن سوالی از شما دارم اینکه شخص حضرتعالی در یکی از پست ها به وهابیون لعن و نفرین فرستادید اما در عمل از جمله همین مسئله توسل به فتاوای آنها عمل میکنید ؟؟؟
برادر گرامی ohfreedom خواهشم از شما این است موضع خودتان را برای ما بصورت شفاف بیان فرمائید تا ما بدانیم با کدام یک از فرق اهل تسنن در بحث هستیم اینکه از طرفی وهابیون را معلون می نامید و از طرفی در عمل به فتاوا با آنها همسو هستید جای سوال دارد

و اما در باب توسل در نزد علمای عامه مطالبی را خواهم آورد انشاالله مطالعه بفرمائید و نتیجه آن را نیز در خدمت حضرتعالی خواهم بود انشاالله


یکی از موارد اختلاف بین وهابیون و سایر مسلمانان توسل به اولیای الهی یا به تعبیری وسیله قرار دادن آنان نزد خداوند متعال است وهابیون آن را جایز نمی دانند اما عموم مسلمین نه تنها آن را جایز میشمارند بلکه در طول تاریخ به آن عمل کرده اند
توسل انواع اقسامی دارد که نزد عموم مسلمین برخی از آن ها صحیح و بعضی باطل و دسته ایی دیگر مورد اختلاف هست به همین دلیل هر کدام را با حکم آن ها بیان می کنیم
تعریف توسل
توسل در لغت : خلیل بن احمد می گوید توسل از وسلت الی ربی وسیله است یعنی انجام دادم عملی را تا به سبب آ« به سوی خدا نزدیکتر شودم ... (ترتیب العین ماده وسل )
ابن منظور افریقی می نویسد وسیله چیزی است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون میشود ( لسان العرب ماده وسل
و اما توسل در اصطلاح :
مقصود از توسل ان است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند متعال واسطه قرار دهد تا او وسیله قربش به خدا گردد ( تفسیر روح المعانی آلوسی ج 6 ص 124 و 128 )
پس تا اینجا به صورت نسبی ثابت شد علمای اهل سنت بالجمله توسل را قبول دارند
ادامه ...

فتواهای وهابیان در باب توسل

1- شیخ عبدا لعزیز بن باز مفتی سابق حجاز می گوید توسل به جاه و برکت یا حق کسی بدعت است ولی شرک نیست از همین رو هرگاه کسی بگوید اللهم انی اسالک بجاه انبیائک و بجاه ولیک فلان او یعبدک فلان او بحق فلان او برکه فلان جایز نیست بلکه بدعت و شرک آلود است ( مجموع فتاوا و مقالات متنوعه شیخ بن باز ج 4 ص 311 )
2- شیخ صالح بن فوزان می گوید هر کس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد ولی در عبادت واسطه هایی بین خود خداوند قرار دهد در دین خدا بدعت گذارده است و اگر به وسائط متوسل شود به جهت جاه و مقام آنان بدون آن که آنان را عبادت کند این بدعت حرام و وسیله ایی از وسائل شرک است ( المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزان ج 2 ص 54 )
3- گروه فتوای وهابیان در جواب سوالی از توسل می گویند توسل به ذات پیامبر و غیر او از انبیاء و صالحان جایز نیست همچنین توسل به جاه پیامبر و غیر او حرام است زیرا این عمل بدعت است و از پیامبر یا صحابه حکمی در این مورد نرسیده است ( البدع و المحدثات و ما لا اصل له ص 265 و 266 )
4- ناصر الدین البانی می گوید من معتقدم کسانی که به اولیاء و صالحان و ... توسل می کنند از راه حق گمراهند ...(فتاوای الالبانی ص 432 )

ادامه ...

فلسفه توسل
توسل وسیله قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است وسیله بر دو قسم است گاهی از امور مادی است مانند آب و غذا که وسیله رفع تشنگی و گرسنگی است و زمانی نیز از امور معنوی است مثل گناه کاری که خدا را به مقام و جاه یا حقیقت پیامبر قسم میدهد تا از گناهانش بگذرد در هر صورت وسیله لازم است زیرا خداوند متعال جهان آفرینش را به بهترین صورت آفریده است آنجا که میفرماید الذی احسن کل شی خلقه
جهان بر اساس نظام علت و معلولی و اسباب و مسببات برای هدایت و رشد و تکامل انسانها آفریده شده است
شهید مطهری می فرماید فعل خدا دارای نظام است اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد گمراه است به همین جهت است که خدای متعال گناه کاران را ارشاد فرموده است که در خانه رسول اکرم بروند وعلاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان طلب مغفرت کند
قرآن کریم در این رابطه میفرماید وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيما
و از همین رو می بینیم که در قرآن و سنت تاکید فراوانی بر وسیله و توسل شده است خداوند متعال میفرماید يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون‏


توسل از دیدگاه قرآن
یکی از باب های عبادت خداوند متعال در کنار نماز و روزه و دعا و ذکر و ... توسل به سوی او با وسیله قرار دادن اولیا و مقربین است . توسل به سوی خدا به واسطه مقربین یک نوع نزدیکی و قرب به خدا به حساب می آید زیرا شخص متوسل زمام قلب خود را به سوی وجه خدا معطوف می دارد
خداوند متعال در آیه تغییر قبله می فرماید : قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُون‏
ما گردش صورت تو را به سوى آسمان مى‏بينيم. پس تو را به قبله‏اى كه از آن خوشنود هستى، می‏گردانيم. پس صورت خود را به سوى مسجد الحرام برگردان و هر كجا كه هستيد صورتهاى خود را به سوى آن بگردانيد و همانا كسانى كه كتاب به آنها داده شده به خوبى می‏دانند كه آن (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان حق است و خداوند از آنچه انجام می ‏دهند غافل نيست.
خداوند سبحان در این آیه دستور داده تا همه نمازگزاران هنگام نماز رو به قبله قرار گیرند در نتیجه خداوند قبله را وسیله ای برای توجه خودش قرار داده است و یا در آیه دیگر می خوانیم
َ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
كار نيك، آن نيست كه از پشت خانه ‏ها وارد شويد، بلكه نيكى اين است كه پرهيزگار باشيد! و از در خانه ‏ها وارد شويد و تقوا پيشه كنيد، تا رستگار گرديد!
در این آیه خداوند متعال دستور می دهد که انسان از درب های خانه ها وارد شوند که ین اشاره به همان وسیله و اسباب دارد و لازم است هر کاری را از راهش انجام دهیم

ادامه ...

ohfreedom;283920 نوشت:
برادر من
گرچه این حدیث در نقل فضایل ابوبکر است، اما بعضی از اهل سنت آن را غلو می دانند و آن را رد می کنند.
در ثانی به نظر شما با صحیح بودن این حدیث خیلی از گفته های اهل شیعه در مورد ابوبکر صدیق -رض- زیر سئوال می رد.
من نمی خواهم سند حدیث را بررسی کنم اما استناد به 2 چیز بسیار مهم است.
1- پیرمرد این داستان شخص زنده را واسطه کرده و نه شخص مرده را
2- پیرمرد نگفت ای ابوبکر مرا بینا کن!!! گفت یا الله به حرمت ابوبکر مرا بینا کن!!!

ادامه از پست قبل
قبله معبود انسان نیست بلکه چیزی است که انسان به وسیله توجه به آن در حقیقت به خدا توجه پیدا میکند از این جهت است که خداوند سبحان آدم را قبله ملائکه قرار داد و دستور داد تا بر او سجده کنند ولی این سجده در حقیت سجده برای خدا بود
ونیز بیوت حضرت موسی کلیم الله قبله برای بنی اسرائیل در نمازهایشان برای خدا قرار گرفته است آنجا که در قرآن میخوانیم
وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
و وحى فرستاديم بسوى موسى و برادرش اينكه بناء كنيد از براى قوم خودتان در شهر مصر خانه‏ها و بيوتى و قرار دهيد بيوت خود را قبله و برپا داريد نماز را و بشارت ده مؤمنين را.
نقل این مطالب در قران قصه گویی نیست بلکه درس ها و پیامهایی برای ما دارد
و نیز میفرماید وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيما
و ما هيچ رسولى نفرستاديم، مگر براى اين كه مردم او را به خاطر اينكه از طرف ما است اطاعت كنند، و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف‏كاريها- يعنى تحاكم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ- از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش كرده بودند، و رسول برايشان طلب مغفرت كرده بود مى‏ديدند كه خدا توبه پذير و مهربان است،
در این آیه خداوند وسیله را معین کرده که همان استغفار و توبه و بازگشت به پیامبر و استغفار آن حضرت و شفیع قرار گرفتن او بین گنهکاران و خداست
لذا در روایتی از سنن ترمذی کتاب الدعوات باب 118 وارد گردیده است که پیامبر به شخصی اعرابی چنین تعلیم داد که بگو یا محمد انی توجهت بک الی الله " ای محمد همانا من برای رسیدن به خدا به تو توجه می کنم "
و نیز در روایت عثمان بن حنیف آمده که مردی کور نزد پیامبر آمد و عرض کرد از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد حضرت فرمود اگر بخواهی صبر کنی برای تو بهتر است و اگر خواستی برای تو دعا میکنم آن مرد عرض کرد برای بینایی من دعا کن حضرت او را دستور دا د تا وضو گرفته و این دعا را بخواند
اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لیقضیها اللهم شفعه فی " بار الها همانا من از تو میخواهم و به وسیله پیامبرت محمد پیامبر رحمت به سوی تو توجه پیدا میکنم ای محمد همانا من به سبب تو به پروردگارم در حاجتم متوجه شدم تا آن را برآورد بار خدایا او را در حق من شفیع بگردان "
( سنن ترمذی کتاب الدعوات باب 119 ح 3578 و همچنین سنن ابن ماجه کتاب اقامه الصلاه باب 189 ح 1385 )



ادامه ...

[=arial black][=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black][=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا محمد بن علی(ع)

[=arial black]السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)

[=arial black]السلام علیک یا مسلم بن عقیل(ع)

[=arial black]کاش

[=arial black]که امثال مسلم(ع) زنده بودند

[=arial black]کاش
[=arial black]که امثال حمزه سید الشهدا(ع) زنده بودند

[=arial black]کاش

[=arial black]که امثال مختار(ره) ها زنده بودند

ohfreedom;283838 نوشت:
آیا دروغ است؟
شما که نماز می خوانید و می گویید: ایاک نعبدو و ایاک نسعین
شما که در نمازتان می گوئید تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم...
توصل به مردگان صحیح است؟
حضرت محمد به کدام جسد و قبر توصل کرد؟ مثال بزنید.
حضرت علی بر سر کدام قبر رفت و از آن حاجت خواست؟؟؟

یادتام بیاورم که الله در قرآن در مورد کفار مکه می فرماید: آنها هم به خدا اعتقاد داشتند، ولی برای حاجتشان توصل به دون الله می کردند!!!؟؟؟

ما بافی را هم حتما برایتان بررسی می کنم

ohfreedom;283915 نوشت:
برادر من شما یک آیه از فرآن بیاور که در آن الله فرموده است: برای درخواست و اجابت دعا نزد من توصل به مردگان جایز است

ohfreedom;283918 نوشت:
برادر من چند آیه از قرآن را بیاورم که الله فرموده برای اجابت دعا الله را صدا کنید، به غیر الله توصل نکنید و...؟

[=arial black]البته این ربطی به محور اصلی تایپیک ندارد اما چون ایشون مطرح کرد سکوت هم از جانب ما صحیح نیست

[=arial black]آيه 64 سوره نساء :

[=arial black]اعوذبالله من الشیطان الرجیم
[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحيماً

[=arial black]اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت .

[=arial black]همانطور که مشاهده مي شود رفتن به نزد رسول خدا براي طلب بخشايش در اين آيه عام است ؛ هم شامل حيات ايشان و هم بعد از مرگ ظاهري مي شود .

[=arial black]علماي اهل تسنن در مورد اين آيه کلمات بسيار جالبي دارند :

[=arial black]ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتوسل به في حق نفسه ويستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما يقول ما حكاه الماوردي والقاضي أبو الطيب وسائر أصحابنا عن العتبي مستحسنين له قال ( كنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم فجاء أعرابي فقال السلام عليك يا رسول الله سمعت الله يقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي ثم أنشأ يقول

[=arial black]يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم

[=arial black]نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم

[=arial black]ثم انصرف فحملتني عيناي فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم في النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابي فبشره بان الله تعالى قد غفر له )

[=arial black][=arial]المجموع - محيى الدين النووي - ج 8 - ص 274[=arial black]

سپس به جايگاه اوليه در مقابل صورت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم باز گشته وبه وي توسل کند در حق خودش و از وي طلب شفاعت در نزد خدا بنمايد.

از بهترين کلمات آنچه است که ماوردي وقاضي ابو الطيب وديگر اصحاب ما از عتبي نقل کرده وآن را نيکو شمرده اندکه گفت :

نزد قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بودم که بيابانگردي آمد وگفت سلام بر تو اي رسول خدا . از خداوند شنيدم( کلام خدا در قرآن) که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت . ومن به نزد تو آمدم واز گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مي دهم .سپس اين شعر را خواند که:

اي بهترين کسي که دربهترين جايگاه دفن شده است که ازبوي خوش آنجاهمه جابوي خوش گرفته است .

جانم فداي قبري که تو ساکن آن هستي که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است

سپس بازگشت . پس چشمانم سنگين شده در خواب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم را ديدم پس فرمودند که اي عتبي به سراغ اعرابي برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزيد.

[=arial black]ثم بعد زيارة الشيخين يذهب للسلام على السيدة فاطمة رضي الله عنها في بيتها الذي داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناك ، والراجح أنها في البقيع فيقول : السلام عليك يا بنت المصطفى ... ويتوسل بها إلى أبيها ( ص ) . ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشريف ، فيقول : الحمد لله رب العالمين . اللهم صل على سيدنا محمد ، وعلى آل سيدنا محمد . السلام عليك يا سيدي يا رسول الله . إن الله تعالى أنزل عليك كتابا صادقا ، قال فيه : ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد جئتك مستغفرا من ذنبي مستشفعا بك إلى ربي .

[=arial black][=arial]إعانة الطالبين - البكري الدمياطي - ج 2 - ص 357

بعد از زيارت ابو بکر و عمر براي سلام به فاطمه زهرا به بيت وي که در داخل ضريح است مي روي چون بنا بر قولي در آنجا مدفون است ولي قول برتر آن است که در بقيع دفن است .پس مي گويي سلام بر تو اي دختر رسول برگزيده ...پس به وسيله وي بر پدرش توسل مي جويي سپس به همان جاي اول در روبروي صورت شريف- بازگشته مي گويي الحمد لله رب العالمين خدايا بر سرور ما محمد وبر آل وي درود فرست . سلام بر تو اي رسول خدا. خداوند به درستي بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت :

که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند مي کنم .
ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر

[=arial]المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591

[=arial]سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي گويي سلام بر تو اي ابو بکر ...

همانطور که مطرح شد حتي اهل سنت از اين آيه چنين فهميده اند که مي توان از رسول خدا(ص) چه در حال حيات ظاهري و چه بعد از آن طلب شفاعت نمود .

2- زنده بودن انبيا وشهدا:

پاسخ شما را به نحو ديگري بيان مي کنيم :

آيا انبياي الهي مرده اند ؟ وآيا ائمه ما مرده اند ؟

أما حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام الحياة البرزخية التي هي فوق حياة الشهداء الذين قال الله تعالى فيهم بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ فأمر ثابت بالأحاديث الصحيحة
[=arial]الآيات البينات في عدم سماع الأموات ج1/ص39 للآلوسي النعمان بن محمود

[=arial]حيات انبيا عليهم السلام حياتي است برزخي وبرتر از حيات شهداست که خداوند متعال در مورد ايشان فرموده است که ايشان زنده اند نزد پرورگارشان روزي داده مي شوند . پس اين امر مطلبي ثابت شده با روايات صحيح است

ومن ثم قال الإمام السبكي حياة الأنبياء والشهداء كحياتهم في الدنيا

[=arial]السيرة الحلبية ج2/ص432

[=arial]به همين دليل امام سبکي گفته است که حيات انبيا و شهدا مانند زندگيشان در دنياست.

ائمه ما نيز همگي شهيد هستند و طبق آيه 169 سوره آل عمران :

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

ولاتَحسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أموَاتَا بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ

کساني را که در راه خدا کشته شدند مرده مپنداريد بلکه ايشان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند .

أحدها أن الأنبياء أفضل من الشهداء والشهداء أحياء عند ربهم فكذلك الأنبياء

[=arial]فتح الباري ج6/ص487

[=arial]يکي از مطالبي که در مورد زندگي انبيا بعد از مرگ گفته شده است اين است که انبيا برتر از شهدا هستند و شهدا نزد پروردگارشان زنده اند پس انبيا نيز همينطور

همانطور که گفته شد اهل تسنن اعتقاد دارند که انبيا بعد از مرگ ظاهري در واقع زنده اند .

حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَشَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ وَسُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَتَيْتُ وَفِي رِوَايَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ

[=arial]صحيح مسلم ج4/ص1845 کتاب الفضائل باب من فضائل موسي عليه السلام

[=arial]رسول خدا(ص) فرمودند که رفتم يا گذشتم بر موسي در شبي که من را به آسمان بردند - در کنار جايي که خاک سرخ زيادي جمع شده بود- واو ايستاده بود و در قبرش نماز مي خواند.

در اين زمينه همانطور که نمونه اي از آن نقل شد روايات زيادي حتي در صحيح بخاري ومسلم موجود است وبيهقي عالم مشهور اهل تسنن بعضي از آنها را در کتاب حياة الأنبياء بعد وفاتهم " زندگي پيامبران بعد از مرگ ايشان" جمع آوري نموده است .

وچون در قرآن تصريح به جواز توسل به زندگان شده است پس توسل به ائمه وانبيا بعد از رحلت ايشان جايز است .



منبع:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1326

سلام
ببخشيد وارد بحث ميشم
چند نكته ميگم و ميرم

يا علي
[=lucida console] [=&quot] توسل در لغت به معنای «تقرب و نزدیکی» و نیز به معنای «آنچه با او تقرب حاصل می­شود، می­باشد و در اصصلاح خاص مکتب تشیّع، به آن عملي مي گويند که پيامبر يا يکي از ائمه را در درگاه خداوند وسيله قرار مي دهند تا از خدا حاجت و بخشش گناهان خویش را طلب کنند و آنها را شفیع نزد خداوند قرار دهند. خداوند در سوره‌ی مائده [/][=&quot]بعد اينکه مؤمنين را به تقوي سفارش مي کند آنها را به اخذ وسيله ارجاء مي دهد و لذا «اخذ توسّل مسئله ایست که مشروعیت خود را از خود قرآن می­گیرد. در قرآن نمونه­های از توسّل به ساحت انبیاء الهی آمده است که از جمله‌ی آنها عبارتند از: 1- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار؛ 2- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)؛ 3- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان. قرآن کریم نه تنها توسل به افراد زنده را جائز شمرده است بلکه توسل جستن به اشخاصی که از دنیا رفته­اند و در نزد خداوند دارای مقام و منزلت هستند نیز، تجویز شده است. چراکه از دید قرآن اصالت انسان به روح اوست و این روح، قابلیّت و استعداد بقای بعد از مرگ و از بین رفتن بدن مادّی را دارد. ولذا انبیاء و اولیاء و شهدا کسانی هستند که هیچ وقت نمی­میرند و در نزد پروردگارشان حی و مرزوق می­باشند ولذا می­توان به ایشان برای تقرب به ذات الهی توسّل جست.[/][/]
موفق باشيد
با تشكر:حسن
يا حق و يا علي ع
التماس دعا

[=Microsoft Sans Serif]خوب 3 توسلي كه در بالا گفتم بيان ميكنم

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]1- توسّل به حضرت یعقوب جهت طلب استغفار
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]در جریان قصّه‌ی حضرت یوسف(ع) زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ[=&quot]- گفتند:« اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم!»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]قرآن مي فرمايد که حضرت يعقوب براي فرزندانش استغفار کرد: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ- [=&quot]گفت:«به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است!»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]از آيات فوق استفاده مي شود که تقاضاي استغفار از شخص ديگر نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلکه راهي است براي رسيدن به لطف پروردگار، و گرنه چگونه ممکن بود يعقوب پيامبر، تقاضاي فرزندان را دائر به استغفار براي آنان بپذيرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد. اين نشان مي دهد که توسل به اولياي الهي، اجمالا امري جائز است و آنها که آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مي شمرند، از متون قرآن، آگاهي ندارند و يا تعصب هاي غلط مانع ديد آنها مي شود.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]2- توسل بنی اسرائیل به موسی(ع)
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]تنوع طلبی بنی اسرائیل و انتظارات بیش از حد ایشان از پیامبر خویش امریست که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. امّا نکته­ای که در این راستا مؤید کلام ما و خود نوعی دلیل [=&quot] بر وجود توسّل در فرهنگ قرآن و سیره‌ی امم سابق می­تواند باشد، واسطه قرار دادن موسی(ع) برای طلب و عرض حاجات خویش به درگاه خداوند است. چه اینکه زمانی که بین اسرائیل خواستار نزول اطعمه و اشربه‌ی رنگین و متنوع از درگاه خداوند می­شوند به موسی(ع) روی آورده و می­گویند:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ-(و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏روياند، برای ما خارج کند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]بنابراین می­توان نتیجه گرفت که واسطه قرار دادن یک پیامبر یا یک مقرّب درگاه الهی برای درخواست و طلب حاجت از درگاه الهی امری بلااشکال است.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]3- توسّل به پیامبر اکرم(ص) جهت آمرزش گناهان
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]خداوند در قرآن کریم از عمل برخی از مؤمنین گنهکار گزارش داده است که به نزد رسول خدا آمده و از ایشان درخواست می­کردند تا از درگاه خداوند برای ایشان طلب آمرزش و بخشش نماید:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا-و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏كرد قطعا خدا را توبه‏پذير مهربان مى‏يافتند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]قرآن کریم این فیض بزرگ را تنها شامل مؤمنین ندانسته و مشرکین را نیز قابل دریافت این موهبت الهی و طلب بخشش رسول خدا می­داند:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَچون بديشان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد سرهاى خود را بر مى‏گردانند و آنان را مى‏بينى كه تكبركنان روى برمى‏تابند!
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]اين آيه صريحاً مي گويد که آمدن به سراغ پيامبر[=&quot]*[=&quot]و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن، و وساطت و استغفار او براي گنه کاران مؤثر است، و موجب پذيرش توبه، و رحمت الهي است. خداوند حتی به این هم اکتفا نکرده بلکه به پیامبر خویش امر می­کند که از جانب خویش برای مؤمنان طلب آمرزش کند:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ- پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست و براى گناه خويش آمرزش جوى و براى مردان و زنان با ايمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر يك از] شما را مى‏داند!
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]اينجا خداوند به پيامبر امر کرده که براي مسلمانان استغفار کند. اين نکته نيز قابل توجه است که در اينجا خداوند براي مؤمنين و مؤمنات شفاعت کرده ، و دستور استغفار به پيامبرش داده، تا آنها را مشمول رحمت خود کند، و از اينجا عمق مسأله «شفاعت» در دنيا و آخرت، و در همچنين مشروعيت و اهميت مسأله«توسل» ظاهر مي شود.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]از مجموع این آیات می­توان نتیجه گرفت که اگر وساطت و دعا و استغفار و شفاعت خواستن از پيامبر[=&quot]*[=&quot] شرک بود چگونه ممکن بود که قرآن چنين دستوري را به گنه کاران بدهد! منتها افراد خطا کار بايد نخست خود توبه کنند و از راه خطا برگردند، سپس براي قبول توبه خود از استغفار پيامبر[=&quot]*[=&quot]نيز استفاده کنند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]بديهي است پيامبر[=&quot]*[=&quot]آمرزنده گناه نيست، او تنها مي تواند از خدا طلب آمرزش کند. جالب توجه اينکه قرآن نمي گويد: تو براي آنها استغفار کن بلکه مي گويد«رسول» براي آنها استغفار کند، اين تعبير گويا اشاره به آن است که پيامبر[=&quot]*[=&quot]از مقام و موقعيتش استفاده کند و براي خطا کاران [=&quot] توبه کننده استغفار نمايد.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]مسئله‌ی طلب استغفار و آمرزش برای گنه­کاران تنها به شخصیّت حضرت رسول(ص) منحصر نشده و حتي در بعضي آيات آمده است که فرشتگان نيز براي مؤمنان طلب آمرزش مي کنند مانند:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]. وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ-و براى كسانى كه گرويده‏اند طلب آمرزش مى‏كنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد كسانى را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده‏اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]«رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا.....»- اين جمله حکايت متن استغفار ملائکه است، ملائکه قبل از درخواست خود نخست خدا را به سعه رحمت و علم ستوده اند، و اگر در بين صفات خداوندي رحمت را نام برده و آن را با علم جفت کردند، بدين جهت است که خدا با رحمت خود بر هر محتاجي انعام مي کند و با علم خود احتياج هر محتاج و مستعد رحمت را تشخيص مي دهد. و معناي جمله اين است که : خدايا حال که رحمت و علم تو واسع است، پس کساني را که با ايمان آوردن به يگانگي تو و با پيروي دين اسلام، به سوي تو برگشتند، بيامرز و از عذاب جحيم حفظشان فرما.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ-چيزى نمانده كه آسمانها از فرازشان بشكافند و [حال آنكه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبيح مى‏گويند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مى‏طلبند آگاه باش در قيقت‏خداست كه آمرزنده مهربان است.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]بنابراين مي يابيم که وسيله ي گرفتن سنت قرآني و سنت انساني هست. وسيله سنت [=&quot] عالم مادي و عالم معنوي هست. اما چون انسان با ماديات انس دارد قبول مي کند وسيله هايي که بالا اثبات شده، اما هنگامي که اين وسيله غير مادي باشد شايد براي او قبول کردن وسيله سخت باشد. بنابراين اين شايد در ذهن کسي سؤالي ايجاد شود که آيا مي شود از کسي که زنده نيست درخواست توسل کرد؟
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]توسل به کسانیکه از دنیا رفته­اند

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]ممکن است گفته شود تمام موارد توسلی که در بالا به آن اشاره شد، همگی در زمان حیات شخص مورد توسّل صورت گرفته است ولی آنچه تشیّع مدافع آن است، امکان توسّل حتی به گذشتگان و کسانی که از دار دنیا رفته­اند، می­باشد. اگر هم بر اساس آیات قرآن جواز و مشروعیّت توسّل را ثابت کنیم این تنها مربوط به افراد زنده و کسانی که در قید حیاتند می­باشد و هیچ دلیل و مدرکی برای تعمیم آن به مردگان وجود ندارد.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]برای اثبات امکان توسّل به اشخاصی از دنیا رفته­اند قدم اوّل آن است که ثابت کنیم که اصالت انسان به روح است، و ثانياً اين روح با اين جهان ارتباط دارد.

[=Microsoft Sans Serif]جواب پست بالا

...........
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]اصالت روح

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]قرآن انسان را به دو گروه زنده و مرده تقسیم کرده است. امّا آيا زندگي يعني نفس کشيدن و هوا را فرو بردن و بيرون آوردن؟ نه، اين معني زندگي نيست، اينها براي ما شرايط زندگي است نه خود زندگي. زندگي يعني بينايي و توانايي. ما از آن جهت به خداوند تعالي«حي» مي گوييم که دانا و تواناي مطلق است، آثار حيات بر وجود مقدس او بار مي شود.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]در حقیقیت آنچه حیات حقیقی انسان را تشکیل می­دهد، چیزی غیر از تنفّس و تغذیه‌ی ایست که در سایر موجودات زنده متداول است. انسان در بین همه‌ی موجودات، قابلیّت دریافت حیات ویژه­ای را دارد که در سایه‌ی پاسخگویی به دعوت شریعت حاصل می­شود. خداوند در سوره‌ی انفال می­فرماید: : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ-اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى‏بخشد!
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]خداوند در این آیه، قرآن را عامل حيات و پيغمبر را حيات بخش و زنده کننده معرفي کرده است.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]بنابراين زندگي ما به همين بدن مادي و حرکت قلب ما نيست، که در صورت از کار افتادن آن، خاتمه یابد بلکه زندگي و حیات حقیقی انسان به «روح» او وابسته است که با ایمان زنده می­شود و اصالت وی را تشکیل می­دهد و فناناپذیر است و حتی پس از بین رفتن بدن مادّی نیز در قادر است به حیات خود ادامه دهد.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]این حقیقت را می­توان از آیاتی دیگر از قرآن نیز استفاده کرد از جمله‌ی این آیات شریفه که به آنها اشاره می­کنیم:
[=Microsoft Sans Serif] [=&quot]قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ- بگو:«فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مى‏ستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى‏شويد.»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]لفظ «توفي» به معني ميراندن نيست، بکله به معني اخذ و گرفتن است. و تعبير اين آيه فقط آن وقت صحيح خواهد بود که واقعيت انسان همان روح باشد. بدن ما فقط لباسي است که بر روح پوشانيده شده است.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]سوره ي بقره آيه ي 154: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ- و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نخوانيد بلكه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانيد!
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]سوره ي يس آيه ي 25-27: إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ- قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ- بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ-(به همين دليل) من به پروردگارتان ايمان آوردم [اقرار] مرا بشنويد! [سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى گفت اى كاش قوم من مى‏دانستند..... كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد!»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]سوره ي آل عمران آيه ي 169: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ-(اي پيامبر!) هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده مپندار بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]علامه مي فرمايند که مراد از «جنت» بهشت برزخ است نه بهشت آخرت.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]سوره آل عمران آيه ي 170: [=&quot] فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ-به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]کلمه «فرح» ضد کلمه ي «حزن» است و کلمه «بشارت» و «بشري» به معناي هر خيري است که تو را خوشحال کند، و کلمه «استبشار» به معناي اين است که در طلب اين باشي که با رسيدن خبري و بشارتی خرسندي کني و معناي جمله اين است که کشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسيدن خودشان به فضل خدا و ديدن آن فضل خوشحالي مي کنند و هم در طلب اين خبر خوش هستند که رفقاي عقب مانده شان نيز به اين فضل الهي رسيدند، و آنها نيز خوفي و اندوهي ندارند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]از اين بيان روشن مي شود که کشته شدگان در راه خدا از وضع مؤمنين برجسته که هنوز در دنيا باقي مانده اند خبر دارند.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]حالا که ثابت شد که اصالت انسان بر روحش است و مرگ فقط يک انتقالي است از يک دنيا به دنياي ديگر، بايت ثابت کنيم که ارتباطي بين افراد آن دنيا و اين دنيا هست تا بتوانيم آنها را به عنوان وسيله استفاده کنيم.

[=Microsoft Sans Serif]ادامه
و جواب يكي از دوستان

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]ارتباط گذشتگان با اين دنيا

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]در قرآن آيات زيادي هست که نشان مي دهد که انبياء ما با اين آن جهان ارتباط داشته اند.

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]1. پيامبران با ارواح گذشتگان سخن می­گویند

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]حضرت صالح با ارواح قوم خويش سخن مي گويد. در آيات 77-79 سوره ي اعراف آمده:فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ- فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ- فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ-پس آن ماده‏شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه را به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور!» آنگاه زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا درآمدند. پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ولى شما [خيرخواهان و نصيحتگران] را دوست نمى‏داريد.!»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه نخست حاکي است که آنان هنگامي که زنده بودند از او عذاب الهي را درخواست کردند، آيه دوم حاکي است که عذاب الهي را در خواست کردند، و آيه ي سوم حاکي است که حضرت- صالح پس از مرگ و نابودي آنان، با آنها سخن مي گويد.
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]حضرت شعيب با ارواح گذشتگان سخن مي گويد: فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ، الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ، فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ-پس زمين‏لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه‏هايشان از پا درآمدند. كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند گويى خود در آن [ديار] سكونت نداشتند كسانى كه شعيب را تكذيب كرده بودند خود همان زيانكاران بودند! پس [شعيب] از ايشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى كه پيامهاى پروردگارم را به شما رسانيدم و پندتان دادم ديگر چگونه بر گروهى كه كافرند دريغ بخورم؟!»
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]پيامبر ما نيز با ارواح انبيا صحبت مي کند در آيه ي 45 سوره ي زخرف آمده است: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ، و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداى] رحمان خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‏ايم؟
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]2. درود بر انبياء
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]در خود قرآن به انبياء سلام فرستاده شده است و نيز ما به آنها در نماز هم سلام مي فرستيم، اگر آنها هيچ ارتباطي با اين دنيا نداشته اند پس اين سخن از قرآن و ما بيهوده خواهد بود. از جمله‌ی در سوره‌ی صافات موارد متعدّدی از این سلام­های الهی آمده است که عبارتند از:
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه ي 79 : سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه ي 109: سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه ي 120: سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه ي 130: سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]آيه ي 181: وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]علاوه بر این ما مأموريم که در تشهد نماز، سلام بر پيامبر بفرستيم و اين اعتقاد همه ي مسلمين اعم از شيعه و اهل سنت است چگونه ممکن است او را مخاطب سازيم به چيزي که هرگز آن را نمي شود.
[=&quot][=Microsoft Sans Serif]اگر به راستي ارتباط و پيوند ما با پيامبر، مقطوع و بريده است، پس يک چنين سلام، آن هم به صورت خطاب، چه معني دارد؟

[=Microsoft Sans Serif][=&quot]نتيجه بحث
[=Microsoft Sans Serif][=&quot]توسل جستن به ساحت اولیاء الهی برای تقرب به ذات پرودرگار و واسطه قرار دادن ایشان یکی از مسلّمات دینی و یکی از آموزه­های قرآنی به شمار می­رود. در قرآن کریم نمونه­های زیادی از توسّل بندگان به ساحت انبیاء الهی ذکر شده است. توسل به هیچ وجه با توحید تعارض و تضاد ندارد و در راستای سنّت الهی و وجود سلسله اسباب و علل در نظام آفرینش قابل فهم است. وجودات ظلمانی و تیره ما امکان ارتباط مستقیم با ذات الهی و دریافت مستقیم فیض را از ما سلب کرد ه است. از اینرو ما لياقت برقراري رابطه مستقیم با خداوند را نداريم زيرا با او سنخيت نداريم، گناهان ما، خيلي ما را از او دور کرده است، و به خاطر اين، ما از توسل استفاده مي کنيم. ما اعتقاد نداريم که توسل خواستن از انبياء و ائمه است بلکه اعتقاد داريم قاضی حاجات و استجاب کننده‌ی حقیقی دعوات خداوند است و انبیاء و ائمه‌ی اطهار تنها واسطه‌ی فیض الهی اند.

موفق باشيد
يا حق و يا علي ع

sayedali;284008 نوشت:
ابوبكر كجا رفته بود كه بازگشت؟

شما میدانید که در جنگ احد، مسلمانها در آغاز پیشروی کردند آنها حضرت محمد را در خط آخر جنگ نگه داشته بودند تا به ایشان آسیبی نرسد و ابوبکر در خط مقدم بود که ناگهان خالد بن ولید رضی الله عنه ( که هنوز مسلمان نشده بود) از پشت سر حمله کرد و ناگهان خط آخر شد خط مقدم و جان حضرت محمد به خطر افتاد!
حضرت ابوبکر میگوید برگشتم (و شیعه در پرانتز نوشته و تفسیر کرده بعد از فرار برگشتم) اما درست این است که منظورابوبکر این بود که از خط مقدم برگشتم و دویدم بطرف رسول الله تا او را حفظ کنم. و مرد دیگری را هم دیدم که مثلا پرنده تیز میدود خیال کردم از مشرکین است که دیدم نه ابوعبیده است یعنی اینها در خط مقدم بودند برگشتند دویدند تا به خط آخر رسیدند تا رسول الله را دریابند زیرا خط آخر با حمله خالد از عقب شده بود خط مقدم.....

sayedali;284008 نوشت:
اگر سلامت پيامبر(ص) براي ابوبكر مهم بوده ابوبكر كجا رفته بود كه پس از بازگشتن ديد كه دندان مباركش شكسته شده است؟

در سئوال قبل جواب بسیار روشن بود.

sayedali;284008 نوشت:
ففررت عمر را چگونه معنا مي كنيد؟

هنوز منبعی که اعلام کرده اید را پیدا نکردم، به محض پیدا کردن در خدمتم

sayedali;284012 نوشت:
آن كسى كه على را كشت ،اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود كه كشتن على مورد رضايت خدا و پبامبر است

و اين كار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پيامبر انجام داد ، اگر چه در اين عقيده دچار گمراهى شده بود .

و نيز مى گويد :

على بن ابى طالبرا يكى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى كه از عابدترين انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :


آخر مگر غلو کرده؟ دروغ گفته؟
بله قاتل حضرت علی اهل نماز و روزه بود، در این شکی نیست، او از خوارج بود و خوارج بسیار نمازخوان بودند تا جایی که در تاریخ آمده جای مهر روی پیشانی آنان بود و بسیار سجده می کردند...
خوب البته که الله عبادت آنان را قبول نداشته چرا که از گمراهان بودند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه هم می گوید: او نماز خوان و روزه گیر بود و پیش خود فکر می کرد اگر حضرت علی را بکشد در بهشت جای دارد و خدا از او خوشنود می شود...
معلوم است که چنین فکری می کرد، زیرا اگر به این چیز معتقد نبود که دست به این کار ناپسند نمی زد!
جالب است که شیخ الاسلام در انتها می گوید: در این عقیده گمراه بود!!!
و باز هم شما که دلتان با این بزرگوار صاف نخواهد شد می گوئید او قاتل حضرت علی را مدح کرده...
وای بر شما
وای بر شما که نمی دانید قاتل مولایتان از اهل علم زمان خود بود و چون بر مولای خود خارج گشت الله از او نظر برگرداند و وای به روز کسی که الله از او نظر برگرداند که جز او نخواهد شد...
رحیق مختوم;284027 نوشت:
بنده این روایت را بعنوان نمونه اینکه توسل در نزد عامه هم جایز است آورده ام و قصد اثبات برتری جناب ابابکر نبوده است در ضمن در متن حدیث با استناد به نزول جعلی آیه قرآن میخواهد بگوید محاسن جناب ابابکر از خود پیامبر مقربتر است و علی فرض المثل اگر این روایت صحتش ثابت شود باز ادل دلیلش این است که پس توسل حتی به محاسن علما شما جایز است در حالیکه اهل تسنن توسل به مردگان را حتی جایز نمیدانند چطور به محاسن علمایشان که آن هم به نوعی موجودی بی جان است متوسل می شوند یا باید راه دیگری را برای فرار از این بن بست انتخاب کنند و بگویند منظور از محاسن جناب ابابکر خود ایشان بودند نه صرف محاسن که اگر به چنین امری قائل شوید باز ادل دلیلش اثبات توسل در نزد عامه است

برادر من، بنده خودم اول کار گفتم این روایت صحتش ضعیف است.

رحیق مختوم;284027 نوشت:
گفت پروردگارا به حرمت ریش سفید ابابکر از تو میخواهم بینایی مرا به من برگردانی

برادر بزرگوار آیا ریش جناب ابابکر که مورد توسل آن مرد نابینا بوده جاندار است یا بی جان ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! در متن روایت نوشته ریش جناب ابابکر نه خود ایشان


جواب شما از 2 منظر قابل شرح است:
1- اول اینکه می گوئید ریش جاندار است یا بی جان؟ پس البته می دانید که جان دارد، زیرا رشد می کند. فرق بین ریش زنده و مرده در این است که ریش زنده رشد می کند و ریش مرده رشد نمی کند، پس ریش مورد نظر ریش زنده است... اما خوب این حرف من نیست، حرف من در مورد دوم نهفته که می گویم:

2- می دانید که در اینجا پیرمرد گفته به حرمت ریش ابوبکر!
اولا که کلمه حرمت را آورده.
دوما می دانید که منظر از ریش ابوبکر همان آبروی ابوبکر است و مراد از ریش همان آبرو است دلیل این حرف هم این است که در گذشته برای بی آبرو کردن شخصی ریش او را می تراشیدند.
اما خوب...
باز هم تاکید می کنم
تاکید می کنم که حدیث بسیار ضعیف است...

رحیق مختوم;284027 نوشت:
در ضمن سوالی از شما دارم اینکه شخص حضرتعالی در یکی از پست ها به وهابیون لعن و نفرین فرستادید اما در عمل از جمله همین مسئله توسل به فتاوای آنها عمل میکنید ؟؟؟

برادر من کدام عقیده من وهابی است جز اینکه تا می بینید چیزی برایتان نا خوشنود است می گویید وهابی
من را با وهابیت چه نسبت وقتی قرآن و سنت رسول را دارم؟

رحیق مختوم;284028 نوشت:
حضرات اهل تسنن این حد از توسل را هم زیر سوال می برند تا چه رسد به اینکه افراد به شخص علماء متوسل شوند

برادر من بحث ما توصل به مردگان است که مردود است، همین

:دايي حسن:;284043 نوشت:
در جریان قصّه‌ی حضرت یوسف(ع) زمانیکه فرزندان یعقوب یوسف را در چاه انداختند، به نزد پدر خویش، حضرت یعقوب(ع) آمده و اظهار ندامت کرده و گفتند:
قَالُواْ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ- گفتند:« اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم!»
قرآن مي فرمايد که حضرت يعقوب براي فرزندانش استغفار کرد: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ- گفت:«به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است!»

بله برادر من، درست فرمودید...
اما دقت کنید: پسران یعقوب به شخص زنده رجوع کردند و نه بر سر قبری رفتند و حاجت از مرده بخواهند...

:دايي حسن:;284043 نوشت:
واسطه قرار دادن موسی(ع) برای طلب و عرض حاجات خویش به درگاه خداوند است. چه اینکه زمانی که بین اسرائیل خواستار نزول اطعمه و اشربه‌ی رنگین و متنوع از درگاه خداوند می شوند به موسی(ع) روی آورده و می گویند:
وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ-(و چون گفتيد اى موسى هرگز بر يك [نوع] خوراك تاب نياوريم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمين مى‏روياند، برای ما خارج کند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که واسطه قرار دادن یک پیامبر یا یک مقرّب درگاه الهی برای درخواست و طلب حاجت از درگاه الهی امری بلااشکال است.

بله برادر من، باز هم صحیح، ولی باز هم دقت کنید: شخص زنده و نه قبر!!!
موسی پیامبر زنده بوده و برای قوم خود آمرزش خواسته است...
آیا اینان بر سر قبری رفتند؟؟؟

:دايي حسن:;284043 نوشت:
خداوند در قرآن کریم از عمل برخی از مؤمنین گنهکار گزارش داده است که به نزد رسول خدا آمده و از ایشان درخواست می کردند تا از درگاه خداوند برای ایشان طلب آمرزش و بخشش نماید:

بله برادر من، به نزد پیامبر که زنده بوده رفتند و از شخص زنده خواستند و نه شخص مرده و نه قبر

:دايي حسن:;284044 نوشت:
برای اثبات امکان توسّل به اشخاصی از دنیا رفته اند قدم اوّل آن است که ثابت کنیم که اصالت انسان به روح است، و ثانياً اين روح با اين جهان ارتباط دارد.

این دیگر از آن بدعت های دین است...
برادر من در ادامه پاسخ شما را می دهم

:دايي حسن:;284047 نوشت:
توسل جستن به ساحت اولیاء الهی برای تقرب به ذات پرودرگار و واسطه قرار دادن ایشان یکی از مسلّمات دینی و یکی از آموزه های قرآنی به شمار می­رود.

با وجودی که بحث زیادی در این مورد دارم؛ اما آیا شما نیستنید که می گویید: بیمه ابولفضل؟ غلی نگهدارت؟ نمی گویید یا ابوافضل کاری برایم پیدا کن؟؟؟

موضوع قفل شده است