جمع بندی تقویم معنوی بر چه اساسی با وضعیت ماه نسبت به زمین جفت شده است؟
تبهای اولیه
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
پس از خواندن پست استاد گرانقدر جناب صادق در تاپیک دیگری:
2. تجلی لیلة القدر در افق های مختلف
در این باره ممکن است رویکرد های مختلف مطرح باشد ، ولی برخی از بزرگان در این باره نکته های سود مندی مطرح نموده از جمله گفته است :
یکی از مسایل مطرح درباره لیلة القدر این است که براساس افق های مختلف در زمان های متعدد ممکن است رخ دهد مثلا در یک افق شرقی مثل کشور هند، ممکن است شب یک شنبه 23 ماه رمضان باشد( که طبق روایات اهل بیت علیهم السلام شب قدر است،) ولی در یک افق غربی مثل کشور ایران شب قبلش مثلا شنبه شب 23 ماه بوده است، چون در افق های غربی ممکن است رویت هلال ماه رمضان یک شب زودتر صورت گرفته باشد.
حال پرسش این است که کدام یکی از این دو شب (مثلا شنبه و یکشنبه) لیلة القدر محسوب میشود؟
جواب این است که هر دو آن شب (شنبه و یکشنبه حسب تعداد افق ها) لیلة القدر است چون لیلة القدر فرازمانی یک حقیقت است که حسب زمان ها ممکن است تجلی و ظهورات متعدد پیدا کند و در هر افقی طبق رویت هلال همان افق مصداق لیلة القدر زمانی به حساب آید[1] لذا فقیه بزرگ آیت الله رفیعی قزوینی ضمن تحلیل مسئله گفته شده:
شب قدر فرازمانی که از آن به لیلة القدر د هری(که روح زمان است ) یاد می شود یکی است، ولی شب قدر زمانی که در عالم طبیعت رخ می دهد به اختلاف افق ها متعدد است، باید توجه داشت که هر چند شب های قدر حسب افق ها مختلف از جهت زمانی بودن متعدد و مختلف است، لیکن از حیث اتصال و ارتباط همه آن ها به شب قدر دهری متحد هستند، زیرا که همه سایه ها و مظاهر حقیقت دهری شب قدر می باشند، نظیر این که هر گاه مخروطی از نور فرض نمایم که نقطه رأس آن به سمت بالا و قاعدهی آن به سمت پائین قرار گیرد و خطوط شعاعی از نقطه رأس مخروط به طرف پائین آمده قاعده مخروط را رسم نماید، در این صورت گوییم خطوط شعاعی هرچند متعدد و در درجات مختلف قرار دارند، ولی از نظر اتصال همه آن ها به نقطه رأس مخروط یکی و در یک سمت می باشند، و قاعده مخروط هر چند امتداد و وسعت هندسی دارد لیکن از حیث ارتباط به رأس مخروط بسیط می باشد.
خلاصه این که حقیقت فراطبیعی لیلة القدر یک است چون حقیقتی است که وجود عقلانی و فرازمانی دارد، ولی تجلیات زمانی آن حسب افق ها متعدد خواهد بود.[2]
...[1]. ر،ک: حسن زاده آملی، انسان و قرآن، انتشارات الزهرا، تهران، 1369ش، ص195.[2].ر،ک : آیت الله رفیعی قزوینی، مجموعه رسایل و مقالات فلسفی، انتشارات الزهرا، تهران، ص1367ش با تصحیح و مقدمه غلام حسین رضانژاد، ص75.
حقیر به نظرم رسید که وقتی «تقویم معنوی» به «وضعیت ماه نسبت به ناظر زمینی» گره خورده است باید حکمتی در این ارتباط وضعیت ماه با زمین با آن وقایع معنوی وجود داشته باشد:
در مورد ماه که دیگر از آن نقویم فصلی به دست نمیآید و سال قمری در میان فصلهای سال میچرخد، اما در عوض دو مطلب را در ارتباط با آن داریم که شاید بیربط هم نباشند. یکی بحث جزر و مدّ دریاها بخاطر اثرگرانشی ماه که روی زمین با توجه به فاصلهی کمترش تا زمین نسبت به خورشید بیش از اثر گرانشی خورشید است، و دیگری بحث تقویم معنوی که با حقایق عالیهی عالم در ارتباط است ... مثلاً در یک روز از یک ماه (مثل عید فطر یا قربان) گرفتن روزه حرام است ... یا در یک روز از یک ماه (شب قدر که فرمودهاند روزش هم همان ارزش و اعتبار را دارد، یعنی در اصل ۲۴ ساعت قدر) عبادت سودی چندین و چند هزار برابر خواهد داشت ... یا اینکه انعقاد نطفه در چه روزی از هفته یا چه روزی از ماه روی سلامت جسمی و روحی شخصی که قرار است متولد شود چه آثاری داشته باشد و ... اینها مربوط به رویدادهایی فرا سیارهای و حتی فرا منظومهای و فراهکهکشانی و فراآسماندنیایی هستند که با زمین و افق ماه گره زده شدهاند و دریایی از علم در آنها وجود دارد (شاید مثلاً از ین گذرگاه بشود کمی به آن نزدیک شد که بیشتر وزن بدن انسان آب است و اثر گرانشی ماه همانطور که ایجاد جزر و مد میتواند بکند میتواند روی بدن او هم اثر بگذارد و این انسان هم همان است که در وجودش عالم اکبر قرار دارد) ...با این وجود در روایت مبارکه داریم که قبل از خلقت آسمانها و زمین عدد شهور نزد خداوند ۱۲ بوده است که چهار ماه از آن حرام است، به تعداد ۴ علی از اهل بیت علیهمالسلام (حضرات امیرالمؤمنین علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام، امام رضا علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام) و رسول خدا هم حقیقت سال هستند. در روایت مبارکهی دیگری هم خورشید و ماه تأویل به رسول خدا و حضرت امیر علیهماالسلام شده است ... این رهگذر و اینکه خداوند گاهی به زمان قسم خورده است یا مثلاً حقیقت شب قدر به حضرت زهراء سلاماللهعلیها نسبت داده میشود همگی میتوانند درک بهتری از تقویم قمری و چرایی گره خوردن آن به ماه را ایجاد کنند ... اگرچه حکمتهای انها همچنان برای حقیر کامل جا نیفتاده باشد ... [مثلاً میدانیم که ماه از خود نور ندارد ولی شب تار را با نور خورشید که منعکس میکند به زمین میتاباند و همه جا را روشن میکند، یا موارد دیگر]
حال ممنون میشوم اگر میتوان مطلبی در مورد این ارتباط بفرمایید که چطور افق ماه مبین چنان وقایعی میباشند.
با تشکر،
یا علی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
پس از خواندن پست استاد گرانقدر جناب صادق در تاپیک دیگری:باسلام وتقدیر از نگاه ذربینی تان در کشف این گونه اسرار .
گفتنی است که تعیین فصل و ماه بی حساب نبوده و باید مبنای طبیعی داشته باشد. بشر وقتی به طبیعت توجه کرد ، بر مبنای تغیرات دوره ای طبیعت و گردش ماه و زمین فصل ها و ماه ها را تعیین کرد . بهترین مبنا برای تقسیم بندی زمان ،سال و ماه بود . سال مطابق گردش دوره ای طبیعت که زمین زنده شده و سر سبز می گردد و بعد میوه ها و محصولات می رسند و بعد حیات رو به زردی و نحیفی می رود و بالاخره فصل مرگ طبیعت و خواب طولانی می رسد ؛ با توجه به گردش طبیعی، فصل ها را شناخت . با گردش منظم ماه و طلوع و کامل شدن و افول و محاق ماه و دوباره همین وضع را تکرار کردن ، ماه ها را شناخت و خدا از روز اول این گونه آفرید و این است معنای این سخن که فرمود:عده ماه ها از روز اول خلقت نزد خدا دوازده بود.
در این باب نکته های پیدا وناپیدا بسیار است که درک ژرفای آن کمی دشوار است وباید تفصیل مسله در کتاب های استاد حسن زاده آملی ویا فتوحات مکیه ومانند آن پیگرفت .
چه این که عارف نکته آموز جناب حافظ شیرازی توصیه دارد :
حدیث از مطرب ومی گو وراز از دهر کمتر جو
کسی نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
عجالتا باید اشاره شود که بلی حکمت ها واسراری بسیاری در این تاثیر وتاثر های اجرام علوی بر پدیده های زمینی از جمله انسان بسیار است .
وبدلیل همین نکته است که در آموزه های دینی از یک سو در باره تاثیرات تکوینی اجرام آسمانی بر زمینیان نظیر قمر در عقرب ومانند آن که در فرمایش شما اشاره شده سخن گفته شده .
واز سوی دیگر بسیاری از تکالیف شرعی واعمال عبادی انسان بر اساس گردش اجرام آسمانی نظیر ماه وخورشید تنظیم گردیده مثلا در فلان ماه روزه واجب است .
در فلان ماه حج انجام شود .
در فلان روز فلان باید ویا نباید مورد توجه قرار گیرد ومانند آن .
در کل این مسله نیازمند یک تحقیق زمان بر است که فعلا مجال کمتر است .
وتوان اندک .
وبستر کاری (سایت) جنبه عمومی دارد .
جناب شما را به مطالعه کتاب ایت الله رفعی قزوینی در این باب که در مجموعه مقالات ایشان چاپ شده توصیه می نمایم .
نه فصل ها بیش از چهار می شود و نه ماه های سال بیش از دوازده ،زیرا این نظم ثابت طبیعت و کتاب تکوین است و از روز اول این گونه آفریده شده است . درست است که تعیین فصل ها و ماه ها قراردادی است اما چون این قرارداد ریشه در تکوین دارد ، ثابت بوده و کم و زیاد نمی شود.
خداوند به پیامبرانش وحی کرده که اعمال وحج و روزه و نماز خودرا بر اساس حرکت ماه ها قرار دهند که حرکت منظم و طبیعی بوده و از جانب خالق آفرینش از ابتدای خلقت وضع گردیده است:
«هو الذی جعل الشمس ضیاءا والقمر نورا و قدره منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب(1)؛
او خورشید را منبع نور و ماه را روشنایی قرار داد و حرکت آنها را به اندازه کرد تا عدد سال ها را داشته و حساب کنید».
«یسالونک عن الاهله قل هی مواقیت للناس و الحج(2)؛
از تو در باره ماه ها می پرسند. بگو برای این است که مردم اوقات را بدانند و زمان حج را».
البته برخی از مفسران ، مقصود از دوازده ماه نزد خدا را دوازده امام دانسته اند که این نوعی تفسیر خاص از آیه مورد نظر است که اشاره به ان در روایات آمده است.
پی نوشت ها:
1.یونس(10)،آیه 5.
2.بقره(2)،آیه 189.
سلام و عرض ادب.
پس از خواندن پست استاد گرانقدر جناب صادق در تاپیک دیگری، حقیر به نظرم رسید که وقتی «تقویم معنوی» به «وضعیت ماه نسبت به ناظر زمینی» گره خورده است باید حکمتی در این ارتباط وضعیت ماه با زمین با آن وقایع معنوی وجود داشته باشد
با تشکر از شما برادر عزیز بابت ایجاد این تاپیک :Gol:
باسلام وتقدیر از نگاه ذربینی تان در کشف این گونه اسرار .
در این باب نکته های پیدا وناپیدا بسیار است که درک ژرفای آن کمی دشوار است وباید تفصیل مسله در کتاب های استاد حسن زاده آملی ویا فتوحات مکیه ومانند آن پیگرفت .
چه این که عارف نکته آموز جناب حافظ شیرازی توصیه دارد :
حدیث از مطرب ومی گو وراز از دهر کمتر جو
کسی نگشود ونگشاید به حکمت این معما را
عجالتا باید اشاره شود که بلی حکمت ها واسراری بسیاری در این تاثیر وتاثر های اجرام علوی بر پدیده های زمینی از جمله انسان بسیار است .
و سپاس از جناب صادق بزرگوار که ضمن پاسخگوئی، با چاشنی معرفت و شهود، این بحث علمی را شیرینتر مینمایند. :Gol:
در مورد ماه که دیگر از آن تقویم فصلی به دست نمیآید و سال قمری در میان فصلهای سال میچرخد، اما در عوض دو مطلب را در ارتباط با آن داریم که شاید بیربط هم نباشند. یکی بحث جزر و مدّ دریاها بخاطر اثرگرانشی ماه که روی زمین با توجه به فاصلهی کمترش تا زمین نسبت به خورشید بیش از اثر گرانشی خورشید است، و دیگری بحث تقویم معنوی که با حقایق عالیهی عالم در ارتباط است ... مثلاً در یک روز از یک ماه (مثل عید فطر یا قربان) گرفتن روزه حرام است ... یا در یک روز از یک ماه (شب قدر که فرمودهاند روزش هم همان ارزش و اعتبار را دارد، یعنی در اصل ۲۴ ساعت قدر) عبادت سودی چندین و چند هزار برابر خواهد داشت ... یا اینکه انعقاد نطفه در چه روزی از هفته یا چه روزی از ماه روی سلامت جسمی و روحی شخصی که قرار است متولد شود چه آثاری داشته باشد و ... اینها مربوط به رویدادهایی فرا سیارهای و حتی فرا منظومهای و فراهکهکشانی و فراآسماندنیایی هستند که با زمین و افق ماه گره زده شدهاند و دریایی از علم در آنها وجود دارد (شاید مثلاً از ین گذرگاه بشود کمی به آن نزدیک شد که بیشتر وزن بدن انسان آب است و اثر گرانشی ماه همانطور که ایجاد جزر و مد میتواند بکند میتواند روی بدن او هم اثر بگذارد و این انسان هم همان است که در وجودش عالم اکبر قرار دارد) ...
دوست عزیز، در خصوص موارد قرمز رنگ در نقل قول فوق، پرسشهائی دارم:
1) کره ماه که حتی در منظومه شمسی ذرهای بسیار ناچیز و غیر قابل توجه است، چگونه ارتباط پیدا میکند با رویدادهای فرا منظومهای و فرا کهکشانی؟
2) حقایق عالیه (که به نظرم حتی قبل از خلقت آسمانها و زمین وجود داشتهاند)، چگونه ارتباط پیدا میکنند با وقایعی نسبی همانند گردش ماه به دور زمین و اثرات گرانشی آن؟
سلام و عرض ادب.
...
دوست عزیز، در خصوص موارد قرمز رنگ در نقل قول فوق، پرسشهائی دارم:
1) کره ماه که حتی در منظومه شمسی ذرهای بسیار ناچیز و غیر قابل توجه است، چگونه ارتباط پیدا میکند با رویدادهای فرا منظومهای و فرا کهکشانی؟
2) حقایق عالیه (که به نظرم حتی قبل از خلقت آسمانها و زمین وجود داشتهاند)، چگونه ارتباط پیدا میکنند با وقایعی نسبی همانند گردش ماه به دور زمین و اثرات گرانشی آن؟
سلام علیکم برادر عزیزم،
پاسخ آخر حقیر به پرسشهای شما این است که نمیدانم! بنابراین هرچه بگویم تلاشی است برای بازتر کردن صورت مسأله، نه برای پاسخ دادن.
دو مطلب در ابتدا لازم است مورد توجه قرار گیرند:
۱. ما میدانیم که خداوند بسیاری از حقایق عالیه را به حرکات نسبی خورشید و زمین و ماه نسبت به هم ارتباط داده است، این یک دانستهی ما به حساب میآید که حالا باید سعی کنیم بفهمیم چرا و چطور، مثل اینکه آزمایشی تجربی ترتیب دهیم و پدیدهای را مشاهده کنیم که در ابتدای کار به نظر عجیب میرسد و باید تلاش کنیم تا آن را بفهمیم ...
۲. در اسلام خداوند ابتدا زمین را خلق کرده است و سپس آسمان را ... هفت آسمان بر روی هفت زمین بنا شدهاند ... با توجه به اینکه تا قبل از رسول خدا صلاللهعلیهوآله احدی در دورهی حیاتش معراج جسمانی به آسمانها نداشته و اینکه افرادی بودهاند که به زمینهای بالاتر رفته باشند (با اینکه ظاهراً بین هر دو زمین یک آسمان و بین هر دو آسمان یک زمین قرار دارد) باید نتیجه بگیریم که این زمینها به هم ارتباط دارند و در نتیجه هندسهی جهان به این صورت ساده که ما میبینیم نباید باشد ... در برخی روایات سفرهای بین زمینها از درون غارها و تونلهایی که بعضاً ظاهر شدهاند انجام گرفتهاست که بسیار شبیه بحث کرمچالهها به نظر میرسد و اینکه با وسایل ابتدایی راه رفتن و ... ظرف چند ماه میتوان از آن طرف تونلها بیرون آمد ... اگر جایگاه زمین متفاوت از آنچیزی باشد که ما فکر میکنیم بعید نیست که جایگاه خورشید و ماه هم متفاوت باشند، البته طرح مسأله وقتی خودش مبهم باشد پاسخ روشن دادن به آن کار آسانی نخواهد بود. برای شروع اول باید جایگاه زمین را در این منظومه و بعد این کهکشان بشناسیم ... مطابق حدیث میدانیم که مثلاً اگر درست خاطرم باشد سه زمین از هفت زمین و چهار آسمان از هفت آسمان آباد هستند اما انسان که اشرف مخلوقات است بر روی زمین اول خلق شده است ... آیا زمین واقعاً کروی است؟ هندسهای که ما از عالم داریم میبینیم یک هندسهی سه بعدی است اما اگر عالم ابعاد بیشتری داشته باشد این دیدگاه ما تنها تصویر آن هندسهی اصلی روی سه بعد خواهد بود، همانطور که اگر یک استوانهی سه بعدی روی یک صفحه تصویر شود اثرش ممکن است دایره باشد با اینکه در راستای بعد سوم هم این دایره ادامه دارد و صفحات زیادی را به هم مرتبط میکند.
اما در مورد نکتهی اول. درک لااقل برخی از مسائل عالیه بستگیاشان به حرکات نسبی خورشید و ماه و زمین چندان عجیب نیست. بگذارید از اینجا شروع کنیم که در بحث وحدت وجود انسان به صورت بالقوه اشرف مخلوقات است (برخی انسانها هم این فضیلت را بالفعل کسب میکنند که آنها بر روی رأس هرم طبقات وجود خواهند بود، قبل از ایجاد کثرت و در خود مرحلهی وحدت وجود)، تمام عالم فرع بر وجود اوست، کثرت از او شروع میشود، پس طبیعی است که تغییر کوچکی در انسان به صورت بالقوه بتواند روی کل عالم وجود اثرات بزرگ و عظیمی بگذارد، از دیدگاه فلسفهی اسلامی. حالا مثلاً خسوف و کسوف را در نظر بگیرید، با تولد انسان در دنیا هوشیاری انسان اسیر در دنیا میشود (مقید به حواس ظاهری، توضیح بیشتر در اینجا) که البته کمکم میتواند از ظاهر به کمک عقل و شهود به باطن هم پل بزند. این انسان اگر در دنیا پدیدهی عجیب و سهمگین مثل طوفان و رعد و برقهای بزرگ و زلزله و سیل و ... ببیند که عموم مردم با آنها بترسند در دلش ایجاد نگرانی میشود ... در مورد خسوف و کسوف هم اگرچه نترسد ولی حالتی از اضطراب ممکن است در او شکل بگیرد، این نگرانی در انسان (بخصوص اگر مؤمن باشد که بخشی از پتانسیل انسانیاش به فعلیت رسیده است) ممکن است اثرات بزرگی روی کل عالم بگذارد، خداوند هم نماز آیات را بر او واجب میکند (نماز بر کافر واجب نیست و اگر ایمان بیاورد قضا هم ندارد!) تا انسان متذکر بشود که «لا مؤثر فی الوجود الا الله». این یک نظر قطعی نیست و تنها یک حدس اولیه است که شاید اشکالات زیادی هم به آن وارد باشد، ولی قصد حقیر این بود که ارتباط حقایق عالی عالم را به حرکت نسبی کواکب از طریق خود انسان بدهم و نه از خارج انسان، اینکه وجوب نماز آیات دراثر خورشیدگرفتگی ایجاد اضطراب در خود انسان میکند و نماز برای اصلاح آن و اثرات آن در عالم بر مؤمن واجب میشود، نه اینکه ماه و خورشید مستقیماً گرفته شدنشان نماز واجب گرداند.
در مورد ارتباط اوقات شرعی با حرکت خورشید نسبت به زمین و در واقع حرکت زمین نسبت به خودش و خورشید، و اینکه تقویم معنوی انسان قمری باشد ... اینها را هم شاید بتوان به همین سبک به خود انسان مرتبط دانست، مثلاً وضعیت خورشید و زمین نسبت به هم و وضعیت ماه و زمین نسبت به هم و وضعیت هر سه نسبت به یکدیگر روی جسم و روان انسان اثراتی دارد که برخی عبادات مانند نماز و روزه در تعدیل و اصلاح آن امور برای مؤمن میتواند اثرگذار بوده و در ذیل آن اثراتی جهانی هم برای کار او میتوان در نظر گرفت ... مثل احادیثی که داریم که مثلاً امام علی علیهالسلام زیر درختی نماز خواندند و آن درخت سبز شد، در حالیکه نماز امام قاعدتاً فقط باید روی خودشان اثر میگذاشت ... و بسیاری مثالهای دیگر.
منتظر اشکالات و اصلاحهای حکیمانهی شما و استاد گرانقدر هستم ... اصلاح کنید تا هم به حول و قوهی الهی اصلاح شوم و هم خداوند امرتان را برایتان اصلاح کند ان شاء الله :ok:
یا علی
سلام و عرض ادب.
ما میدانیم که خداوند بسیاری از حقایق عالیه را به حرکات نسبی خورشید و زمین و ماه نسبت به هم ارتباط داده است، این یک دانستهی ما به حساب میآید که حالا باید سعی کنیم بفهمیم چرا و چطور، مثل اینکه آزمایشی تجربی ترتیب دهیم و پدیدهای را مشاهده کنیم که در ابتدای کار به نظر عجیب میرسد و باید تلاش کنیم تا آن را بفهمیم ...
کاملاً درست میفرمائید.
در اسلام خداوند ابتدا زمین را خلق کرده است و سپس آسمان را ... هفت آسمان بر روی هفت زمین بنا شدهاند ... با توجه به اینکه تا قبل از رسول خدا صلاللهعلیهوآله احدی در دورهی حیاتش معراج جسمانی به آسمانها نداشته و اینکه افرادی بودهاند که به زمینهای بالاتر رفته باشند (با اینکه ظاهراً بین هر دو زمین یک آسمان و بین هر دو آسمان یک زمین قرار دارد) باید نتیجه بگیریم که این زمینها به هم ارتباط دارند و در نتیجه هندسهی جهان به این صورت ساده که ما میبینیم نباید باشد ...
در مورد اینکه ابتدا زمین خلق شده و یا آسمان، بحث است. اما به نظر میآید ابتدا باید آسمان خلق شده باشد.
اما مطلب شما این را میرساند که چیزی شبیه هیئت بطلمیوسی و زمین مرکزی را باور داشته باشید. (همانند یک پیاز چند لایه که زمین در مرکز آن و شش زمین و هفت آسمان پیرامون آن هستند به گونهای که بین هر دو زمین یک آسمان و بین هر دو آسمان یک زمین قرار دارد)
اگر بغیر این است لطفاً دیدگاهتان را مبسوط تر بیان کنید.
آن دیدگاه حداقل ایرادش این است که حرکت انتقالی فعلی زمین را قفل میکند.
در برخی روایات سفرهای بین زمینها از درون غارها و تونلهایی که بعضاً ظاهر شدهاند انجام گرفتهاست که بسیار شبیه بحث کرمچالهها به نظر میرسد و اینکه با وسایل ابتدایی راه رفتن و ... ظرف چند ماه میتوان از آن طرف تونلها بیرون آمد ... اگر جایگاه زمین متفاوت از آنچیزی باشد که ما فکر میکنیم بعید نیست که جایگاه خورشید و ماه هم متفاوت باشند، البته طرح مسأله وقتی خودش مبهم باشد پاسخ روشن دادن به آن کار آسانی نخواهد بود. برای شروع اول باید جایگاه زمین را در این منظومه و بعد این کهکشان بشناسیم ... مطابق حدیث میدانیم که مثلاً اگر درست خاطرم باشد سه زمین از هفت زمین و چهار آسمان از هفت آسمان آباد هستند اما انسان که اشرف مخلوقات است بر روی زمین اول خلق شده است ... آیا زمین واقعاً کروی است؟ هندسهای که ما از عالم داریم میبینیم یک هندسهی سه بعدی است اما اگر عالم ابعاد بیشتری داشته باشد این دیدگاه ما تنها تصویر آن هندسهی اصلی روی سه بعد خواهد بود، همانطور که اگر یک استوانهی سه بعدی روی یک صفحه تصویر شود اثرش ممکن است دایره باشد با اینکه در راستای بعد سوم هم این دایره ادامه دارد و صفحات زیادی را به هم مرتبط میکند.
صحبت از بیش از ابعاد سه گانه (x,y,z) نه تنها غیر قابل تصور است، بلکه محال نیز بنظر میرسد.
چگونه میتوان بُعدی مکانی بغیر از این سه جهت تصور نمود؟
بنظر حقیر یکی از اشتباهات رایج همین است که پس از گسترش نقطه به خط، و گسترش خط به سطح، و گسترش سطح به حجم، آنگاه در تصوری محال و کاملاً عجیب، ادعا میشود که میتوان با گسترش این حجم سه بعدی، به بُعد چهارم دست یافت.
چگونه؟ دیگر در چه جهتی این حجم گسترش خواهد یافت؟
البته ذکر این نکته نیز لازم است که کمرنگ شدن نظریه ریسمانها در مقابل مدل کلاسیک ذرهای نیز دیدگاه وجود ابعاد بیشتر مکانی را کمرنگ میکند.
به نظر حقیر وجود ابعاد بیشتر از سه جهت طول و عرض و ارتفاع، محال است. اما وجود ابعاد بیشتر را به گونهای دیگر قبول میکنم و آن میدانهائی افزون بر دو میدان الکتریکی و مغناطیسی در ذره کوانتومی است.
ادامه دارد ...
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
درک لااقل برخی از مسائل عالیه بستگیاشان به حرکات نسبی خورشید و ماه و زمین چندان عجیب نیست. بگذارید از اینجا شروع کنیم که در بحث وحدت وجود انسان به صورت بالقوه اشرف مخلوقات است (برخی انسانها هم این فضیلت را بالفعل کسب میکنند که آنها بر روی رأس هرم طبقات وجود خواهند بود، قبل از ایجاد کثرت و در خود مرحلهی وحدت وجود)، تمام عالم فرع بر وجود اوست، کثرت از او شروع میشود، پس طبیعی است که تغییر کوچکی در انسان به صورت بالقوه بتواند روی کل عالم وجود اثرات بزرگ و عظیمی بگذارد، از دیدگاه فلسفهی اسلامی. حالا مثلاً خسوف و کسوف را در نظر بگیرید، با تولد انسان در دنیا هوشیاری انسان اسیر در دنیا میشود (مقید به حواس ظاهری، توضیح بیشتر در اینجا) که البته کمکم میتواند از ظاهر به کمک عقل و شهود به باطن هم پل بزند. این انسان اگر در دنیا پدیدهی عجیب و سهمگین مثل طوفان و رعد و برقهای بزرگ و زلزله و سیل و ... ببیند که عموم مردم با آنها بترسند در دلش ایجاد نگرانی میشود ... در مورد خسوف و کسوف هم اگرچه نترسد ولی حالتی از اضطراب ممکن است در او شکل بگیرد، این نگرانی در انسان (بخصوص اگر مؤمن باشد که بخشی از پتانسیل انسانیاش به فعلیت رسیده است) ممکن است اثرات بزرگی روی کل عالم بگذارد، خداوند هم نماز آیات را بر او واجب میکند (نماز بر کافر واجب نیست و اگر ایمان بیاورد قضا هم ندارد!) تا انسان متذکر بشود که «لا مؤثر فی الوجود الا الله». این یک نظر قطعی نیست و تنها یک حدس اولیه است که شاید اشکالات زیادی هم به آن وارد باشد، ولی قصد حقیر این بود که ارتباط حقایق عالی عالم را به حرکت نسبی کواکب از طریق خود انسان بدهم و نه از خارج انسان، اینکه وجوب نماز آیات دراثر خورشیدگرفتگی ایجاد اضطراب در خود انسان میکند و نماز برای اصلاح آن و اثرات آن در عالم بر مؤمن واجب میشود، نه اینکه ماه و خورشید مستقیماً گرفته شدنشان نماز واجب گرداند.
در مورد ارتباط اوقات شرعی با حرکت خورشید نسبت به زمین و در واقع حرکت زمین نسبت به خودش و خورشید، و اینکه تقویم معنوی انسان قمری باشد ... اینها را هم شاید بتوان به همین سبک به خود انسان مرتبط دانست، مثلاً وضعیت خورشید و زمین نسبت به هم و وضعیت ماه و زمین نسبت به هم و وضعیت هر سه نسبت به یکدیگر روی جسم و روان انسان اثراتی دارد که برخی عبادات مانند نماز و روزه در تعدیل و اصلاح آن امور برای مؤمن میتواند اثرگذار بوده و در ذیل آن اثراتی جهانی هم برای کار او میتوان در نظر گرفت ... مثل احادیثی که داریم که مثلاً امام علی علیهالسلام زیر درختی نماز خواندند و آن درخت سبز شد، در حالیکه نماز امام قاعدتاً فقط باید روی خودشان اثر میگذاشت ... و بسیاری مثالهای دیگر.
چند نکتهای که در مورد نقل فوق به ذهن حقیر میرسد را خدمت شما برادر بزرگوار عرض میکنم:
اگر بخواهیم این موارد را با محوریت انسان بررسی کنیم، باید به این نکته توجه داشت که انسان مرکب از روح و جسم است.
این تأثیراتی که شما فرمودید بیشتر بر روی جسم و روان مادی انسان است که میتواند به تبع آنها نفس را نیز متأثر نماید.
لذا زمانی که جسمی خلق نشده، این تأثیرات چگونه و حول چه محوری توجیه خواهند شد؟
قطعاً اموری مانند وضعیت خورشید و زمین و ماه نسبت به هم و ... تأثیری بر عقل اول یا نور اول نداشتهاند و نخواهند داشت.
از سوی دیگر، چه بسیار ترسیدنها و انرژیهای مثبت و منفی بسیار که از انسانها فارغ از روز و ماه و سال خاصی بروز مییابد ولی میبینیم که اثر خاص و عظیمی برعالم نمیگذارد.
پس این مطلب که اگر مثلاً نماز آیاتی وجود نداشت، ممکن بود نگرانیها و اضطراب انسان عالم را دچار تحول عظیمی کند، صحیح به نظر نمیرسد.
ماه رمضان و لیالی قدر آنرا در نظر بگیرید.
این ماه و نیز شب قدر در طول سالهای شمسی ثابت نیستند.
این امر نشان میدهد که موقعیت خاصی از قرار گیری خورشید و ماه و زمین نسبت به هم، این ماه و شب قدر را رقم نمیزند.
به عبارت دیگر آن تقویم معنوی، چون در طول سالهای شمسی در حال گردش است، نمیتوان بر افق اجرام خورشید و ماه و زمین منطبقش ساخت و مرتبطش نمود.
یک مورد هم در مورد نماز امام(ع) و آن درخت:
در بحث گره خودن مکانیک کوانتوم به بعضی امور، دو امرِ ذهن انسان و فتوسنتز گیاهان از همه جالب توجهتر و شیرینتر هستند.
همانگونه که فرآیندهای غیر الگوریتمیک ذهن انسان کاملاً کوانتومیند، فرآیند فتوسنتز گیاهان نیز همینگونه است.
لذا اثراتی که موج-ذرههای کوانتومی ذهن انسان و گیاه میتوانند بر هم داشته باشند، غیر قابل انکار است.
سلام و عرض ادب.
...
در مورد اینکه ابتدا زمین خلق شده و یا آسمان، بحث است. اما به نظر میآید ابتدا باید آسمان خلق شده باشد.
اما مطلب شما این را میرساند که چیزی شبیه هیئت بطلمیوسی و زمین مرکزی را باور داشته باشید. (همانند یک پیاز چند لایه که زمین در مرکز آن و شش زمین و هفت آسمان پیرامون آن هستند به گونهای که بین هر دو زمین یک آسمان و بین هر دو آسمان یک زمین قرار دارد)
اگر بغیر این است لطفاً دیدگاهتان را مبسوط تر بیان کنید.
آن دیدگاه حداقل ایرادش این است که حرکت انتقالی فعلی زمین را قفل میکند.
سلام علیکم برادر عزیزم،
برای چه معتقد هستید که اول باید آسمان خلق شده باشد؟
نظریهای را که به عنوان هیئت بطلمیوسی فرمودید را دقیقاً از قول امام رضا علیهالسلام خواندم، البته برخی آن روایت را اگر درست خاطرم باشد ضعیف دانستهاند اما اعتراضات ایشان به نظر حقیر وارد نبود. البته در آن روایت اگر درست خاطرم باشد زمین هم سطحی صاف مطرح میگردد و نه کروی.
در مورد حرکت کردن زمین هم مشکلی پیش نمیآید، اول اینکه در فیزیک جدید فضای اوقلیدوسی پایه یک فضای آفین (Affine Space) است، یعنی همان فضای حقیقی سه بعدی ولی بدون مرکز مختصات، هر کسی هر جا که بخواهد میتواند مبدأ مختصاتش را بگذارد و تمام بحثها باید نسبی باشند. این بزرگترین ایراد فلسفی را به قانون دوم نیوتون وارد میکند چرا که در معادلهی نیوتون صحبت از شتاب مطلق مطرح است حال آنکه ما قاب ثابت مطلقی نمیشناسیم و در نتیجه این معادله حتی اگر درست میبود هم کاربردش برای هر مسألهای تقریبی میشد. در بحثهای معمولی قاب را خود زمین میگیرند تا وقتی که حرکت وضعی و انتقالی زمین اثراتش قابل صرفنظر باشد ... اما برای مسائل فضایی دیگر این اثرات مهم است و گاهی اثر حرکات خورشید و ... هم مهم میشوند و این یک چالش میشود که معادلات را در کدام قاب باید نوشت، یا نقطهی ثابت را کجا باید در نظر گرفت. معمول است که ستارهای بسیار دور را به عنوان Fixed Star بگیرند و بحثهایشان را انجام بدهند ... حالا شما بفرمایید از نظر موجودات احتمالی ساکن ان ستارهی در دوردست چه استبعادی وجود دارد که زمین را Fixed Planet بگیرند؟ در نهایت همهاش فرض است و کسی نمیداند کجا ثابت است و کجا متحرک چون ما فقط حرکتهای نسبی را داریم میسنجیم.
با این وجود حقیر دنبال اثبات سکون زمین هم نیستم ... فرض کنید زمین حرکت هم داشته باشد ... هم وضعی دور خودش و هم انتقالی دور خورشید و هم به همراه خورشید در کهکشان و هم با تمامی کهکشانها ... به هر حال بدیهی است که زمین توسط آسمان اول احاطه شده است ... حالا تمامی کهکشانها و حرکتشان را محدود کنید به حجمی و بالای ان را زمین دوم بگیرید ... زمین دوم را هم با تمامی عالم سوار شده روی ان شناور در آسمان دوم و محاط به آن در نظر بگیرید و باز زمین سوم را محیط به این آسمان دوم و الی آخر ... به عبارت دیگر بحث محیط بودن و محاط بودن مهم است نه بحث سکون و شبیه آن در بحث هیئتهای بطلمیوسی که سابقاً در قرنهای گذشته مطرح بوده است.
از طرفی ما در روایتی بخصوص در مورد حرکت زمین هم مطلب جالبی داریم. روایت اول در کتاب عللالشرایع مطلبی است که یک یهودی از امام علی علیهالسلام پرسیده است که خیلی عجیب است. آن یهودی میپرسد که زمین کجاست یا بر چه چیزی استوار است؟
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ أَتَى عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَهُودِيٌّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ أَنْتَ أَخْبَرْتَنِي بِهَا أَسْلَمْتُ قَالَ عَلِيٌّ ع سَلْنِي يَا يَهُودِيُّ عَمَّا بَدَا لَكَ فَإِنَّكَ لَا تُصِيبُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ أَخْبِرْنِي عَنْ قَرَارِ هَذِهِ الْأَرْضِ عَلَى مَا هُو؟ ... فَقَالَ ع أَمَّا قَرَارُ هَذِهِ الْأَرْضِ لَا يَكُونُ إِلَّا عَلَى عَاتِقِ مَلَكٍ وَ قَدَمَا ذَلِكَ الْمَلَكِ عَلَى صَخْرَةٍ وَ الصَّخْرَةُ عَلَى قَرْنِ ثَوْرٍ وَ الثَّوْرُ قَوَائِمُهُ عَلَى ظَهْرِ الْحُوتِ فِي الْيَمِّ الْأَسْفَلِ وَ الْيَمُّ عَلَى الظُّلْمَةِ وَ الظُّلْمَةُ عَلَى الْعَقِيمِ وَ الْعَقِيمُ عَلَى الثَّرَى وَ مَا يَعْلَمُ تَحْتَ الثَّرَى إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَل ...
على بن احمد بن رضى اللَّه عنه مىگويد: محمّد بن يعقوب از على بن محمّد نقل نموده كه وى باسنادش حديث ذيل را مرفوعا «1» نقل كرده:
شخصى يهودى محضر على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد و عرض كرد: چند سؤال از شما مىنمايم در صورتى كه جواب آنها را بدهيد اسلام مىآورم. على عليه السّلام فرمودند: آنچه خواهى بپرس و محقّقا كسى را داناتر از ما اهل بيت نخواهى يافت. يهودى عرضه داشت: كره زمين بر چه استوار مىباشد؟ ... على عليه السّلام در جواب فرمودند: كره زمين روى دوش فرشتهاى است و دو پاى آن فرشته روى سنگى و سنگ بر شاخ گاوى بوده و چهار دست و پاى گاو بر پشت ماهى كه در درياى اسفل مىباشد قرار دارد و دريا روى ظلمت و ظلمت و تاريكى بر عقيم و عقيم بر ثرى استوار است و كسى غير از خداوند عزّ و جلّ از زير ثرى مطّلع نيست. ...
یادم هست بار اول که این حدیث را خواندم بدجوری جا خوردم! مطمئن بودم که این پاسخ غلط است و فقط داشتم فکر میکردم که چرا امام این جواب را دادند؟ شاید امام جواب غلطی را دادند که آن یهودی میخواسته بشنود؟ اما نه! مدام در این کلنجارها بودم تا یک آن به خودم آمدم که از کجا معلوم این حدیث اشتباه باشد؟ البته حقیر علم رجال ندارم ولی یکهو به نظرم رسید که بعید نیست حدیث درست باشد ... بعد نتایج جالبی از همین حدیث گرفتم، لااقل برای خودم جالب بود!
اول از همه توجهتان را جلب میکنم به صور فلکی ... صوری مانند ثور (گاو) و حوت (ماهی) و ... یعنی این کلام حضرت امیر علیهالسلام میتواند آدرس کرهی زمین در آسمان دنیا باشد تا میرسد به ثری ... که پایان مسطح عالم در زیر باشد ... ظاهراً انتهای عالم از جهات دیگر هم برسد به همین ثری و در زیارتنامهی امام رضا علیهالسلام ایشان را حجت خدا میدانیم بر «من فوق الأرض و من تحت الثری» که اینجا زیر ثری اشاره به زیر سقف عالم دارد و در نتیجه ثری باید تمام دورتادور عالم باشد.
از این حدیث مسطح بودن زمین برداشت نمیشود ولی حرکت زمین در آسمان دنیا توسط ماهی که در دریای سفلی شنا میکند قابل برداشت است و این حرکت بسیاری فراتر از حرکت وضعی و انتقالی زمین است. در عین حال که همچنان آسمان اول بر زمین اول محیط است.
خیلی دوست داشتم کمی علم نجوم داشتم میتوانستم صور فلکی را بهتر متوجه شوم ولی کمی رویش وقت گذاشتم و نتوانستم بیشتر درش وارد شوم ...
روایات دیگری هم داریم که در مورد عقیم و دریای اسفل و غیره توضیحاتی میدهند ... در همین دعاهای روزانهی ماه مبارک هم جایی دیدم که نوشته شده بود در آسمانهای علیا و زمینهای سفلی و بالای آنها و پایین آنها و در میان آنها خدایی جز خداوند پرستیده نمیشود، یعنی صحبت از پایینتر از زمینهای سفلی هم شده است همچنانکه صحبت از بالاترهای از آسمانهای بالایی شده است.
روایات شیعه در این زمینه به نسبت زیادند ... ولی باید تمام آنها را با هم خواند و سعی کرد بینشان را جمع کرد تا تصویر درستی از نظر اسلام در این موارد به دست آورد.
صحبت از بیش از ابعاد سه گانه (x,y,z) نه تنها غیر قابل تصور است، بلکه محال نیز بنظر میرسد.
چگونه میتوان بُعدی مکانی بغیر از این سه جهت تصور نمود؟
بنظر حقیر یکی از اشتباهات رایج همین است که پس از گسترش نقطه به خط، و گسترش خط به سطح، و گسترش سطح به حجم، آنگاه در تصوری محال و کاملاً عجیب، ادعا میشود که میتوان با گسترش این حجم سه بعدی، به بُعد چهارم دست یافت.
چگونه؟ دیگر در چه جهتی این حجم گسترش خواهد یافت؟البته ذکر این نکته نیز لازم است که کمرنگ شدن نظریه ریسمانها در مقابل مدل کلاسیک ذرهای نیز دیدگاه وجود ابعاد بیشتر مکانی را کمرنگ میکند.
به نظر حقیر وجود ابعاد بیشتر از سه جهت طول و عرض و ارتفاع، محال است. اما وجود ابعاد بیشتر را به گونهای دیگر قبول میکنم و آن میدانهائی افزون بر دو میدان الکتریکی و مغناطیسی در ذره کوانتومی است.
از نظر ریاضی تصور کردن بیش از سه بعد خیلی ساده است. مثلاً فرض کنید وقتی یک نمودار سه بعدی را بخواهیم روی کاغذ رسم کنیم یک راهش این است که بعد سوم را با رنگ نشان دهیم، هر چه قرمزتر مثلاً نمودار باشد یعنی حرکت رو به بالا در بعد سوم و هرچه رنگ آبیتر باشد یعنی حرکت رو به پایینتر در آن بعد سوم. راه دیگرش دیدن شکل سه بعدی در برشهای دو بعدی متفاوت است که حاصل کار را میتوان به صورت یک فیلم دید، حالا برای تصور بعد چهارم میتوان جسمی سه بعدی را در نظر گرفت که هر نقطهاش رنگی دارد و آن رنگ خبر از مقدار کمیتی دارد که کشیدگی آن جسم در بعد چهارم را نشان میدهد، این رنگ میتواند معرف مثلاً دمای جسم باشد. یعنی چهار بعد ما وقتی سه بعد مکان و یک بعد دمایی باشند میتوان بزرگی دما را با رنگ نمایش داد. همچنین ساختن فیلمی از تغییرات رنگی در جسم را میتوان خبر از بعد پنجم جسم داد که مربوط به تغییرات در بعد چهارمش میشود، یا فیلمی از تغییر شکل جسم که برشهای سه بعدی متفاوت از جسم چهار بعدی را نشانمان میدهد. اینکه زمان را بعد چهارم میگیرند هم تا حدودی از روی همین مطلب قابل برداشت کردن است.
اما در مورد اینکه بیش از سه بعد مکانی نمیتوان داشت شما فرض کنید موجودی دو بعدی از روی دیوار بالا برود تا برود روی سقف، او از یک سطح دو بعدی در فضای سه بعدی به فضای دو بعدی متفاوتی از همان فضای سه بعدی رفته است، یعنی همچنان دو بعدی است ولی دو بعدی که الآن درشان هست با دو بعدی که ابتدا رویشان بود تفاوت کرده است. حالا شما فرض کنید جهان ما ۴ بعدی باشد و یک موجود سه بعدی از این سه بعدی مکانی وارد سه بعد مکانی دیگری شود که در دو بعد با این دو بعد الآنش مشترک است. چه مشکلی پیش خواهد آمد؟ اگر جهان ما شش بعدی باشد و موجود سه بعدی وارد سه بعد مستقل از سه بعد اولش برود چه خواهد شد؟ هیچ ... البته به شرط آنکه توانایی رفتن از بعدی به بعد دیگر را داشته باشد.
و در مورد اینکه بیش از سه بعد مکانی قابل تصور برای ما نیست پس ما موجوداتی به لحاظ مکانی سه بعدی هستیم، این حرف شاید درست باشد و شاید نباشد و به نظر حقیر هم درست نیست ... تصورات ما از عالم بر اساس محسوسات ماست و محسوسات ما تا کنون سه بعدی بوده است و درنتیجه تصوری که از عالم در ذهنمان داریم هم سه بعدی است، ولی آیا دلیل عقلی بر اینکه عالم باید سه بعد مکانی تنها داشته باشد هم داریم؟ از نظر عقلی در ریاضیات تا فضاهای بینهایت بعدی هم داریم و البته از نظر ریاضیات فرق چندانی هم نمیکند که این ابعاد اضافه مکانی باشند یا هر چیز دیگر ... از نظر فیزیکی هم برای یک ذرهی متحرک گاهی لازم است از فضای ۶ بعدی به عنوان Configuration Space استفاده کنیم، فضایی با سه مختصات مکانی و سه مختصات ممنتومی اگر ممنتومها مستقل از مکان ذره باشند. به عبارت دیگر بعید نیست حرکت همانقدر واقعی باشد که مکان واقعی است و نتوان اصالت را تنها به مکان داد و سرعت را نادیده گرفت، لااقل در مقیاس میکروسکوپی. در مورد مقیاس ماکروسکوپی هم سه بعد مکانی سه بعد درک شده توسط چشم هستند، ولی چشم تنها وسیلهی سنجش ما از دنیا نیست، مثلاً زبان هم حداقل چهار بعد مستقل برای مزهها تشخیص میدهد (شوری و تلخی و ترشی و شیرینی، نمیدانم تندی هم بعد مستقلی هست یا خیر؟) که هر کدام ممکن است شدت و ضعف (اندازهی بردارها در فضای برداری با پایهی برداری مزههای چهارگانه) داشته باشند، گوش هم فرکانسهای متفاوتی را تشخیص میدهد و یک فضای برداری جدید میسازد که مثلاً فضای فوریه میتواند باشد که خودش بینهایت بعدی است، همینطور بینی که بوهای متعددی را تشخیص میدهد، همینطور لامسه که از یک طرف دما را تشخیص میدهد و از طرف دیگر فشار را و ... و هر کدام برداری برای خودشان هستند ... البته حق دارید بگویید اینها که بجز با چشم تشخیص داده شدهاند اصالت زیادی ندارند چون مثلاً بوییدن عبارت است از واکنشهای شیمیایی خاصی در بینی و واقعاً چیزی به نام «بو» آنطور که به نظر میرسد وجود ندارد، بو در واقع مولکولهای پریده از سطح مواد است و از جنس خود مواد است که در بینی آنطور احساس میشوند، همانطور که مزه هم همینطور است ... اما حقیر مشابه همین مطلب را در مورد چشم هم احتمال میدهم. مثلاً فرض کنید جهان ما ۵ بعدی باشد و اجسام پنج بعد داشته باشند، نور حاوی اطلاعات از دو بعد اضافه اما در چشم فیلتر شوند و تنها اطلاعات ناشی از سه بعد آن به مغز ارسال شوند، به هر حال در چشم هم یک سری اتفاقات الکتروشیمیایی میافتد که قابل فیلترگذاری هستند، کافی است نسبت به برخی اطلاعات بدون واکنش باشند همانطور که نسبت به بسیاری از فرکانسها واکنش نمیدهد و آنها را نمیبیند. حالا کافی است که حس لامسه که ناشی از تعامل نیرویی ذرات با هم هستند و حس بینایی یکدیگر را تأیید کنند ... ما در یک دنیای مجازی سه بعدی خودمان را تصور خواهیم کرد در حالیکه جهان بیش از سه بعد داشته است. شما یک بازی آتاری دو بعدی را بازی کنید ... هم هر چه میبینید در همان دو بعد است و هم اینکه قید بیرون رفتن از دو بعد را در بازی دارید ... بعد از مدتی که در فضای بازی غرق شوید و بعد از آن بیرون بیایید برایتان جالب خواهد بود که آن قید دو بعدی بودن از روی شما برداشته شده است ... منع عقلی وجود ندارد که کسی که از قید این دنیا آزاد میشود هم نتواند عالم را با بیش از سه بعدی تصور کند و تجربه کند، چنانکه ظاهراً هم اینطور هست.
افراد نابینا یا بدون حس لامسهی فشاری (اگر چنین کسانی وجود داشته باشند که ان شاء الله نداشته باشند) یا کسانی که هر دو ضعف را دارند، چنین افرادی میتوانند توضیحات جالبی به ما بدهند که آیا تصورشان از دنیا سه بعدی است یا خیر. آن وقت میشود بهتر نظر داد که آیا تصور سه بعدی بودن دنیا در ذهن ما اصالتی به خودی خود دارد یا مبتنی بر تجربیات ماست. البته به چنان افرادی شاید اولی باید منظورمان از سه بعدی بودن را بتوانیم توضیح بدهیم اگر ایشان تصوری از شکل نداشته باشند. :Ghamgin:
ادامه دارد ...
با تشکر از شما دوست عزیز که حقیر را لایق توجه خودتان دانستید ... :Gol:
ان شاء الله روی صحبتهای جدیدتان هم فکر میکنم تا بعد پاسخ بدهم.
یا علی
سلام و عرض ادب.
برادر عزیزم، جناب owari
نظریهای را که به عنوان هیئت بطلمیوسی فرمودید را دقیقاً از قول امام رضا علیهالسلام خواندم، البته برخی آن روایت را اگر درست خاطرم باشد ضعیف دانستهاند اما اعتراضات ایشان به نظر حقیر وارد نبود. البته در آن روایت اگر درست خاطرم باشد زمین هم سطحی صاف مطرح میگردد و نه کروی.
به نظر حقیر، همان عبارت قرمز رنگ میتواند دلیلی بر نادرستی آن حدیث باشد.
على بن احمد بن رضى اللَّه عنه مىگويد: محمّد بن يعقوب از على بن محمّد نقل نموده كه وى باسنادش حديث ذيل را مرفوعا «1» نقل كرده:
شخصى يهودى محضر على بن ابى طالب عليه السّلام رسيد و عرض كرد: چند سؤال از شما مىنمايم در صورتى كه جواب آنها را بدهيد اسلام مىآورم. على عليه السّلام فرمودند: آنچه خواهى بپرس و محقّقا كسى را داناتر از ما اهل بيت نخواهى يافت. يهودى عرضه داشت: كره زمين بر چه استوار مىباشد؟ ... على عليه السّلام در جواب فرمودند: كره زمين روى دوش فرشتهاى است و دو پاى آن فرشته روى سنگى و سنگ بر شاخ گاوى بوده و چهار دست و پاى گاو بر پشت ماهى كه در درياى اسفل مىباشد قرار دارد و دريا روى ظلمت و ظلمت و تاريكى بر عقيم و عقيم بر ثرى استوار است و كسى غير از خداوند عزّ و جلّ از زير ثرى مطّلع نيست. ...یادم هست بار اول که این حدیث را خواندم بدجوری جا خوردم! مطمئن بودم که این پاسخ غلط است و فقط داشتم فکر میکردم که چرا امام این جواب را دادند؟ شاید امام جواب غلطی را دادند که آن یهودی میخواسته بشنود؟ اما نه! مدام در این کلنجارها بودم تا یک آن به خودم آمدم که از کجا معلوم این حدیث اشتباه باشد؟ البته حقیر علم رجال ندارم ولی یکهو به نظرم رسید که بعید نیست حدیث درست باشد ... بعد نتایج جالبی از همین حدیث گرفتم، لااقل برای خودم جالب بود!
اول از همه توجهتان را جلب میکنم به صور فلکی ... صوری مانند ثور (گاو) و حوت (ماهی) و ... یعنی این کلام حضرت امیر علیهالسلام میتواند آدرس کرهی زمین در آسمان دنیا باشد تا میرسد به ثری ... که پایان مسطح عالم در زیر باشد ... ظاهراً انتهای عالم از جهات دیگر هم برسد به همین ثری و در زیارتنامهی امام رضا علیهالسلام ایشان را حجت خدا میدانیم بر «من فوق الأرض و من تحت الثری» که اینجا زیر ثری اشاره به زیر سقف عالم دارد و در نتیجه ثری باید تمام دورتادور عالم باشد.
از این حدیث مسطح بودن زمین برداشت نمیشود ولی حرکت زمین در آسمان دنیا توسط ماهی که در دریای سفلی شنا میکند قابل برداشت است و این حرکت بسیاری فراتر از حرکت وضعی و انتقالی زمین است. در عین حال که همچنان آسمان اول بر زمین اول محیط است.
پاسخ آن یهودی با توجه به آیاتی همانند « إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا » و نیز « وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » کاملاً واضح و مشخص است.
اما در مورد توجیهی که شما از آن کلام دارید، باید خدمتتان عرض کنم که صور فلکی در واقع ترسیمات هندسی ذهنی ما و از دید ناظر زمینی میباشد.
و توجیه قابل قبولی نیست که حضرت امیر(ع) بخواهند آدرس زمین را با توجه به ترسیماتی ذهنی از صور فلکی بدهند! (مثلاً زمین روی شاخ گاوی که در صورت فلکی ثور و در بالای سرمان مشاهده میکنیم است!!)
کلاً مفاد این حدیث با مفاد آیاتی که خدمتتان عرض کردم در تضاد است.
برای چه معتقد هستید که اول باید آسمان خلق شده باشد؟
اگر آسمان فضائی باشد که اجرام آسمانی همانند زمین در آن معلق و شناورند، پس ابتدا باید آسمان خلق شده باشد و بعد زمین.
افزون بر این، ظاهراً آیات قرآن نیز میتواند مؤید این مطلب باشد که آفرینش آسمان قبل از خلقت زمین بوده و طبقه بندی آن بعد از خلقت زمین.
حالا شما بفرمایید از نظر موجودات احتمالی ساکن ان ستارهی در دوردست چه استبعادی وجود دارد که زمین را Fixed Planet بگیرند؟ در نهایت همهاش فرض است و کسی نمیداند کجا ثابت است و کجا متحرک چون ما فقط حرکتهای نسبی را داریم میسنجیم.
ناظری که خارج از کهکشان راه شیری باشد، هم حرکت این کهکشان را میبیند، هم حرکت منظومه شمسی در کهکشان را، و هم حرکت کره زمین پیرامون خورشید در منظومه را.
با این وجود حقیر دنبال اثبات سکون زمین هم نیستم ... فرض کنید زمین حرکت هم داشته باشد ... هم وضعی دور خودش و هم انتقالی دور خورشید و هم به همراه خورشید در کهکشان و هم با تمامی کهکشانها ... به هر حال بدیهی است که زمین توسط آسمان اول احاطه شده است ... حالا تمامی کهکشانها و حرکتشان را محدود کنید به حجمی و بالای ان را زمین دوم بگیرید ... زمین دوم را هم با تمامی عالم سوار شده روی ان شناور در آسمان دوم و محاط به آن در نظر بگیرید و باز زمین سوم را محیط به این آسمان دوم و الی آخر ... به عبارت دیگر بحث محیط بودن و محاط بودن مهم است نه بحث سکون و شبیه آن در بحث هیئتهای بطلمیوسی که سابقاً در قرنهای گذشته مطرح بوده است.
وقتی میگوئید ابتدا زمین خلق شده و بعد بقیه آسمانها و زمینها بر فراز آن افراشته شده است، قائل به مرکزیت زمین هستید.
حالا چگونه است که این مرکز عالم، خودش حول ستاره خورشید در حال گردش است؟ این با مرکزیت زمین منافات دارد.
از نظر ریاضی تصور کردن بیش از سه بعد خیلی ساده است. مثلاً فرض کنید وقتی یک نمودار سه بعدی را بخواهیم روی کاغذ رسم کنیم یک راهش این است که بعد سوم را با رنگ نشان دهیم، هر چه قرمزتر مثلاً نمودار باشد یعنی حرکت رو به بالا در بعد سوم و هرچه رنگ آبیتر باشد یعنی حرکت رو به پایینتر در آن بعد سوم. راه دیگرش دیدن شکل سه بعدی در برشهای دو بعدی متفاوت است که حاصل کار را میتوان به صورت یک فیلم دید، حالا برای تصور بعد چهارم میتوان جسمی سه بعدی را در نظر گرفت که هر نقطهاش رنگی دارد و آن رنگ خبر از مقدار کمیتی دارد که کشیدگی آن جسم در بعد چهارم را نشان میدهد، این رنگ میتواند معرف مثلاً دمای جسم باشد. یعنی چهار بعد ما وقتی سه بعد مکان و یک بعد دمایی باشند میتوان بزرگی دما را با رنگ نمایش داد. همچنین ساختن فیلمی از تغییرات رنگی در جسم را میتوان خبر از بعد پنجم جسم داد که مربوط به تغییرات در بعد چهارمش میشود، یا فیلمی از تغییر شکل جسم که برشهای سه بعدی متفاوت از جسم چهار بعدی را نشانمان میدهد. اینکه زمان را بعد چهارم میگیرند هم تا حدودی از روی همین مطلب قابل برداشت کردن است.اما در مورد اینکه بیش از سه بعد مکانی نمیتوان داشت شما فرض کنید موجودی دو بعدی از روی دیوار بالا برود تا برود روی سقف، او از یک سطح دو بعدی در فضای سه بعدی به فضای دو بعدی متفاوتی از همان فضای سه بعدی رفته است، یعنی همچنان دو بعدی است ولی دو بعدی که الآن درشان هست با دو بعدی که ابتدا رویشان بود تفاوت کرده است. حالا شما فرض کنید جهان ما ۴ بعدی باشد و یک موجود سه بعدی از این سه بعدی مکانی وارد سه بعد مکانی دیگری شود که در دو بعد با این دو بعد الآنش مشترک است. چه مشکلی پیش خواهد آمد؟ اگر جهان ما شش بعدی باشد و موجود سه بعدی وارد سه بعد مستقل از سه بعد اولش برود چه خواهد شد؟ هیچ ... البته به شرط آنکه توانایی رفتن از بعدی به بعد دیگر را داشته باشد.
و در مورد اینکه بیش از سه بعد مکانی قابل تصور برای ما نیست پس ما موجوداتی به لحاظ مکانی سه بعدی هستیم، این حرف شاید درست باشد و شاید نباشد و به نظر حقیر هم درست نیست ... تصورات ما از عالم بر اساس محسوسات ماست و محسوسات ما تا کنون سه بعدی بوده است و درنتیجه تصوری که از عالم در ذهنمان داریم هم سه بعدی است، ولی آیا دلیل عقلی بر اینکه عالم باید سه بعد مکانی تنها داشته باشد هم داریم؟ از نظر عقلی در ریاضیات تا فضاهای بینهایت بعدی هم داریم و البته از نظر ریاضیات فرق چندانی هم نمیکند که این ابعاد اضافه مکانی باشند یا هر چیز دیگر ... از نظر فیزیکی هم برای یک ذرهی متحرک گاهی لازم است از فضای ۶ بعدی به عنوان Configuration Space استفاده کنیم، فضایی با سه مختصات مکانی و سه مختصات ممنتومی اگر ممنتومها مستقل از مکان ذره باشند. به عبارت دیگر بعید نیست حرکت همانقدر واقعی باشد که مکان واقعی است و نتوان اصالت را تنها به مکان داد و سرعت را نادیده گرفت، لااقل در مقیاس میکروسکوپی. در مورد مقیاس ماکروسکوپی هم سه بعد مکانی سه بعد درک شده توسط چشم هستند، ولی چشم تنها وسیلهی سنجش ما از دنیا نیست، مثلاً زبان هم حداقل چهار بعد مستقل برای مزهها تشخیص میدهد (شوری و تلخی و ترشی و شیرینی، نمیدانم تندی هم بعد مستقلی هست یا خیر؟) که هر کدام ممکن است شدت و ضعف (اندازهی بردارها در فضای برداری با پایهی برداری مزههای چهارگانه) داشته باشند، گوش هم فرکانسهای متفاوتی را تشخیص میدهد و یک فضای برداری جدید میسازد که مثلاً فضای فوریه میتواند باشد که خودش بینهایت بعدی است، همینطور بینی که بوهای متعددی را تشخیص میدهد، همینطور لامسه که از یک طرف دما را تشخیص میدهد و از طرف دیگر فشار را و ... و هر کدام برداری برای خودشان هستند ... البته حق دارید بگویید اینها که بجز با چشم تشخیص داده شدهاند اصالت زیادی ندارند چون مثلاً بوییدن عبارت است از واکنشهای شیمیایی خاصی در بینی و واقعاً چیزی به نام «بو» آنطور که به نظر میرسد وجود ندارد، بو در واقع مولکولهای پریده از سطح مواد است و از جنس خود مواد است که در بینی آنطور احساس میشوند، همانطور که مزه هم همینطور است ... اما حقیر مشابه همین مطلب را در مورد چشم هم احتمال میدهم. مثلاً فرض کنید جهان ما ۵ بعدی باشد و اجسام پنج بعد داشته باشند، نور حاوی اطلاعات از دو بعد اضافه اما در چشم فیلتر شوند و تنها اطلاعات ناشی از سه بعد آن به مغز ارسال شوند، به هر حال در چشم هم یک سری اتفاقات الکتروشیمیایی میافتد که قابل فیلترگذاری هستند، کافی است نسبت به برخی اطلاعات بدون واکنش باشند همانطور که نسبت به بسیاری از فرکانسها واکنش نمیدهد و آنها را نمیبیند. حالا کافی است که حس لامسه که ناشی از تعامل نیرویی ذرات با هم هستند و حس بینایی یکدیگر را تأیید کنند ... ما در یک دنیای مجازی سه بعدی خودمان را تصور خواهیم کرد در حالیکه جهان بیش از سه بعد داشته است. شما یک بازی آتاری دو بعدی را بازی کنید ... هم هر چه میبینید در همان دو بعد است و هم اینکه قید بیرون رفتن از دو بعد را در بازی دارید ... بعد از مدتی که در فضای بازی غرق شوید و بعد از آن بیرون بیایید برایتان جالب خواهد بود که آن قید دو بعدی بودن از روی شما برداشته شده است ... منع عقلی وجود ندارد که کسی که از قید این دنیا آزاد میشود هم نتواند عالم را با بیش از سه بعدی تصور کند و تجربه کند، چنانکه ظاهراً هم اینطور هست.
دوست عزیز، اما مطالب شما به هیچ وجه مؤید این نیست که وجود بُعد چهارم مکانی، امکان داشته باشد.
در این عالم مادی، صحبت از ابعاد مکانی افزون بر سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع، باید دلیل قرآنی، یا عقلی یا علمی داشته باشد.
هر نقطهای در فضا را در نظر بگیرید نسبت به هر مبدأ مختصات تنها سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع خواهد داشت و نه بیشتر.
شما در ادامه رَویه نقطه به خط، خط به سطح و سطح به حجم، میخواهید از حجم سه بعدی به بعد چهارم مکانی برسید.
این بعد چهارم مکانی در چه جهتی است که مؤلفه x,y,z ندارد؟!
سلام و عرض ادب.
...
اگر بخواهیم این موارد را با محوریت انسان بررسی کنیم، باید به این نکته توجه داشت که انسان مرکب از روح و جسم است.
این تأثیراتی که شما فرمودید بیشتر بر روی جسم و روان مادی انسان است که میتواند به تبع آنها نفس را نیز متأثر نماید.
لذا زمانی که جسمی خلق نشده، این تأثیرات چگونه و حول چه محوری توجیه خواهند شد؟
قطعاً اموری مانند وضعیت خورشید و زمین و ماه نسبت به هم و ... تأثیری بر عقل اول یا نور اول نداشتهاند و نخواهند داشت.
سلام علیکم و رحمة الله بر برادر عزیزم،
درسته این تأثیرات بر انسان مقید به دنیاست ... اما خوب قبل از اینکه برای انسان جسمی خلق شود مگر انسان تکلیف شرعی و ... داشته است؟ اینها نه تنها برای بعد از خلقت جسم برای او که برای بعد از بلوغ عقلی اوست ...
از سوی دیگر، چه بسیار ترسیدنها و انرژیهای مثبت و منفی بسیار که از انسانها فارغ از روز و ماه و سال خاصی بروز مییابد ولی میبینیم که اثر خاص و عظیمی برعالم نمیگذارد.
پس این مطلب که اگر مثلاً نماز آیاتی وجود نداشت، ممکن بود نگرانیها و اضطراب انسان عالم را دچار تحول عظیمی کند، صحیح به نظر نمیرسد.
خوب از یک نظر این انتقاد شما وارد است و از طرفی نمونههایی هم به ذهنم میرسد که بگوید برخی حوادث چنان اثراتی دارد. از آن بیان عام که فرموده شده اگر به مؤمنی ظلم شود (دقیقش را به خاطر ندارم، شاید هم اشتباه کنم) ارکان عرش به لرزه میافتد ... یا در ظهر عاشورا نزدیک بود که زمین و زمان فرو بریزد و خداوند حفظش کرد و حجت خدا اشاره کرد که زمین و آسمان آرام بگیرند.
شاید به قول شما مصیبت نباشد که زمین و آسمان را میلرزاند و آن آثار نجومی را دارد ... بلکه مثلاً ظلم مردم و یا قهر خداوند باشد که بخاطر انسان زمین و آسمانها را دگرگون میکند و نماز برای دفع خطر قهر خدا باشد. پدیدهی طبیعی که اکثر مردم از آن بترسند بعید نیست که جزئی از قهر خداوند را هم با خود داشته باشد؟
نشان به این نشان که مثلاً گفته شده است هر ماه سه روز گرفتن روزه مستحب و سنت است، پنجشنبهی اول و آخر ماه و چهارشنبهی وسط ماه، بعد در توضیح آن آمده که چهارشنبهی وسط ماه نحس است و عذابها در این روز نازل شدهاند و مؤمن با روزه سپری برای خودش از قهر خداوند فراهم میکند، اگر روایت را اشتباه نگفته باشم.
به هر حال درست است که این مباحث جای بحث دارد، ولی صحبت اولمان باید این باشد که تقویم قمری و شمسی از آن جهت که روی انسان آثار باطنی دارند مبنای تعیین وظایف شرعی شدهاند یا چیز دیگر؟ اصلاً فرض کردن دیگری ممکن است؟
ماه رمضان و لیالی قدر آنرا در نظر بگیرید.
این ماه و نیز شب قدر در طول سالهای شمسی ثابت نیستند.
این امر نشان میدهد که موقعیت خاصی از قرار گیری خورشید و ماه و زمین نسبت به هم، این ماه و شب قدر را رقم نمیزند.
به عبارت دیگر آن تقویم معنوی، چون در طول سالهای شمسی در حال گردش است، نمیتوان بر افق اجرام خورشید و ماه و زمین منطبقش ساخت و مرتبطش نمود.
خوب تقویم قمری ربطی هم به خورشید ندارد و فقط به ماه و افق ماه روی زمین دارد، حرکت کردن در طول سال شمسی مشکلی ایجاد نمیکند چون اثر ماه بر انسان ظاهرا خیلی بیشتر از خورشید باشد که گفته میشود مثلاً برای کارهایتان قمر در عقرب نباشد یا چیزهای دیگر ... خورشید تنها بر روی ساعات نماز و ... تأثیر دارد که ربطی به ما ندارد.
یک مورد هم در مورد نماز امام(ع) و آن درخت:
در بحث گره خودن مکانیک کوانتوم به بعضی امور، دو امرِ ذهن انسان و فتوسنتز گیاهان از همه جالب توجهتر و شیرینتر هستند.
همانگونه که فرآیندهای غیر الگوریتمیک ذهن انسان کاملاً کوانتومیند، فرآیند فتوسنتز گیاهان نیز همینگونه است.
لذا اثراتی که موج-ذرههای کوانتومی ذهن انسان و گیاه میتوانند بر هم داشته باشند، غیر قابل انکار است.
ممنون نظر جالبی است، اما دیدگاه شما نسبت به مکانیک کوانتومی کدام است؟ اینکه توصیف آن توصیفی Ontic است یا توصیفی Epistemic ؟ یعنی وقتی بحث روی حقایق میکنیم آیا جایی برای توصیف مکانیک کوانتومی هست؟ کمی در اینترنت گشتم نتوانستم متوجه شوم که نگاه مکانیک بوهمی چگونه است ولی نگاه تعبیر کپنهاگی را تا جایی که میدانم Epistemic است ...
با تشکر :Gol:
سلام و عرض ادب.
برادر عزیزم، جناب owari
به نظر حقیر، همان عبارت قرمز رنگ میتواند دلیلی بر نادرستی آن حدیث باشد.
سلام علیکم برادر مؤمنم،
ببخشید آن بخش قرمز طور دیگری در حدیث آمده بود، اصل حدیث را برایتان میگذارم:
البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: ۴۱۴و۴۱۵
علي بن إبراهيم، قال: حدثني أبي، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام)، قال: قلت له: أخبرني عن قول الله عز و جل: وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ. فقال: هي «محبوكة إلى الأرض»، و شبك بين أصابعه. فقلت: كيف تكون محبوكة إلى الأرض، و الله يقول: رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ فقال: «سبحان الله! أليس الله يقول: بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟». قلت: بلى. فقال: «ثم عمد و لكن لا ترونها». قلت: كيف ذلك، جعلني الله فداك؟ قال: فبسط كفه اليسرى، ثم وضع اليمنى عليها، فقال: «هذه أرض الدنيا، و السماء الدنيا «6» فوقها قبة، و الأرض الثانية فوق السماء الدنيا، و السماء الثانية فوقها قبة، و الأرض الثالثة فوق السماء الثانية، و السماء الثالثة فوقها قبة، و الأرض الرابعة فوق السماء الثالثة، و السماء الرابعة فوقها قبة، و الأرض الخامسة فوق السماء الرابعة، و السماء الخامسة فوقها قبة، و الأرض السادسة، فوق السماء الخامسة، و السماء السادسة فوقها قبة، و الأرض السابعة فوق السماء السادسة، و السماء السابعة فوقها قبة، و عرش الرحمن تبارك و تعالى فوق السماء السابعة، و هو قول الله عز و جل: الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طباقا وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ فأما صاحب الأمر فرسول الله (صلى الله عليه و آله)، و الوصي بعد رسول الله (صلى الله عليه و آله) قائم على وجه الأرض، فإنما يتنزل الأمر إليه من فوق السماء من بين السماوات و الأرضين».
قلت: فما تحتنا إلا أرض واحدة؟ فقال: «ما تحتنا إلا أرض واحدة، و إن الست لهن فوقنا».
الطبرسي، قال: روى العياشي بإسناده، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن (عليه السلام)، و ذكر الحديث في صفة السماوات و الأرضين نحو ما ذكرناه من رواية علي بن إبراهيم
امام دست چپشان را باز میکنند و دست راستشان را بر روی ان قرار میدهند و میگویند این زمین دنیاست ... این زمین پس لازم نیست خودش مسطح باشد چون امام شاید دست راستشان را مشت کرده باشند و در کف دست چپشان گذاشته باشند ...
اما شاید لازم باشد روی این حدیث خیلی بیشتر کار کرد ... به نظر نمیآید حدیث جعلی باشد و تفسیر چند آیهی قرآن را با خود دارد و اگر ما متوجه منظور امام نشویم بحث دیگری است.
پاسخ آن یهودی با توجه به آیاتی همانند « إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا » و نیز « وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » کاملاً واضح و مشخص است.
اما در مورد توجیهی که شما از آن کلام دارید، باید خدمتتان عرض کنم که صور فلکی در واقع ترسیمات هندسی ذهنی ما و از دید ناظر زمینی میباشد.
و توجیه قابل قبولی نیست که حضرت امیر(ع) بخواهند آدرس زمین را با توجه به ترسیماتی ذهنی از صور فلکی بدهند! (مثلاً زمین روی شاخ گاوی که در صورت فلکی ثور و در بالای سرمان مشاهده میکنیم است!!)
کلاً مفاد این حدیث با مفاد آیاتی که خدمتتان عرض کردم در تضاد است.
خوب شاید حق با شما باشد ولی حقیر ترجیح میدهم راحت آن پاسخ را کنار نگذارم چون بحث عقیم و ثری که در آن مطرح شده است در روایات دیگری هم مطرح شدهاند، تعبیر کردن گاو و ماهی و ... به صور فلکی هم نظر حقیر بود که بر روی آن سوار کردم و لزومی ندارد درست باشد.
اما توجه کنید که صور فلکی مربوط به علم هیئت است و تنها یک سری تخیلات و تصورات نیست ... به طور خاص میدانیم که علم نجوم توسط حضرت ادریس علیهالسلام پایهگذاری شده است.
همچنین اینکه اینها آدرس زمین در فضا باشد از آن جهت دیگر هم قابل تعمق است که امام علی علیهالسلام روزی فرمودند که من بر راههای آسمان آگاهترم تا به راههای زمین.
در فیزیک جدید به جای صور فلکی یک جا دیدم که میگفتند از pulsar ها میتوان استفاده کرد برای مسیریابی در فضا چون هرکدام دینامیکی خاص خود را دارند که فرکانس تشعشات متفاوتی دارد و مثل فانوسهای دریایی که هر کدام با د
اگر آسمان فضائی باشد که اجرام آسمانی همانند زمین در آن معلق و شناورند، پس ابتدا باید آسمان خلق شده باشد و بعد زمین.
افزون بر این، ظاهراً آیات قرآن نیز میتواند مؤید این مطلب باشد که آفرینش آسمان قبل از خلقت زمین بوده و طبقه بندی آن بعد از خلقت زمین.
وقتی میگوئید ابتدا زمین خلق شده و بعد بقیه آسمانها و زمینها بر فراز آن افراشته شده است، قائل به مرکزیت زمین هستید.
حالا چگونه است که این مرکز عالم، خودش حول ستاره خورشید در حال گردش است؟ این با مرکزیت زمین منافات دارد.
آیات را به صورتهای مختلفی میتوان تأویل کرد ولی ظاهراً این مطلبی که شما میفرمایید بر این اساس است که قرآن را با فیزیک امروزی تطبیق دهند در حالیکه لزومی ندارد مسأله اینطور باشد. ذهن انسان خطی است، یک چیزی میبیند سریع برونیابی میکند و تا مشاهدهی دیگری که آن فرضیه را مخدوش بکند پیدا نکنیم تغییری هم در آن برونیابی خود نمیدهیم.
فعلاً راهی به نظرم نمیرسد که زمین مرکز عالم نباشد اما قبل از آسمان خلق شده باشد و در آسمان حرکت کند ... مگر اینکه زمینی که اول خلق شده است زمین دنیا نباشد و مفهوم عامتری از زمین باشد که شامل تمامی زمینها باشد مثلاً یا اینکه تمام این زمینها به هم متصل باشند. دقت کنید که در قران هیچ کجا نیامده «الأرضین السبع» ولی سموات زیاد آمده و همین باعث شده که هفت زمین را مانند هفت آسمان ندانند، چون در قرآن بجز یک جا همه جا صحبت از زمین است و نه زمینها!
ناظری که خارج از کهکشان راه شیری باشد، هم حرکت این کهکشان را میبیند، هم حرکت منظومه شمسی در کهکشان را، و هم حرکت کره زمین پیرامون خورشید در منظومه را.
وقتی خیلی دور باشد این حرکت را نمیتواند بسنجد و fixed star برای آنها مثلاً میشود زمین!
دوست عزیز، اما مطالب شما به هیچ وجه مؤید این نیست که وجود بُعد چهارم مکانی، امکان داشته باشد.
در این عالم مادی، صحبت از ابعاد مکانی افزون بر سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع، باید دلیل قرآنی، یا عقلی یا علمی داشته باشد.هر نقطهای در فضا را در نظر بگیرید نسبت به هر مبدأ مختصات تنها سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع خواهد داشت و نه بیشتر.
شما در ادامه رَویه نقطه به خط، خط به سطح و سطح به حجم، میخواهید از حجم سه بعدی به بعد چهارم مکانی برسید.
این بعد چهارم مکانی در چه جهتی است که مؤلفه x,y,z ندارد؟!
اثبات نکردم که بعد چهارم مکانی هم داریم فقط گفتم که غیرعقلانی نیست ...
اینکه شما بفرمایید بعد چهارم در چه جهتی است سؤالی نیست که حتماً جوابی نداشته باشد ولی تا مقید به این دنیای سه بعدی هستیم ممکن است نتوانیم جواب آن را بدهیم، چون مقید به سه بعد هستیم.
یا علی
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
به هر حال درست است که این مباحث جای بحث دارد، ولی صحبت اولمان باید این باشد که تقویم قمری و شمسی از آن جهت که روی انسان آثار باطنی دارند مبنای تعیین وظایف شرعی شدهاند یا چیز دیگر؟ اصلاً فرض کردن دیگری ممکن است؟
دوست گرامی، یک پرسش از محضرتان دارم (البته عذر خواهی حقیر را از اینکه سؤالتان را با سؤال پاسخ میدهم، بپذیرید):
قبل از ابلاغ این وظایف شرعی، آیا موفعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به هم بر روی انسانهای ساکن کره زمین تأثیر باطنی داشته یا خیر؟
بطور مثال چرا نماز آیات بر امتهای ما قبل اسلام واجب نشده بود؟ یا روزه ماه رمضان؟ و ...
خوب تقویم قمری ربطی هم به خورشید ندارد و فقط به ماه و افق ماه روی زمین دارد، حرکت کردن در طول سال شمسی مشکلی ایجاد نمیکند چون اثر ماه بر انسان ظاهرا خیلی بیشتر از خورشید باشد که گفته میشود مثلاً برای کارهایتان قمر در عقرب نباشد یا چیزهای دیگر ... خورشید تنها بر روی ساعات نماز و ... تأثیر دارد که ربطی به ما ندارد.
جمله قرمز رنگتان به نظرم صحیح نباشد.
چون در اینصورت در تقویم قمری، تمامی ماهها باید یکسان باشند. در حالیکه که تمایز بین آنها بدلیل گردش زمین (و به تبع آن ماه) بدور خورشید است.
اول ماه و وسط ماه و آخر ماه، بله به افق خورشید مرتبط نیستند. اما همین ایام هم در تقویم معنوی، در ماههای مختلف با هم تفاوت ارزشی دارند.
ممنون نظر جالبی است، اما دیدگاه شما نسبت به مکانیک کوانتومی کدام است؟ اینکه توصیف آن توصیفی Ontic است یا توصیفی Epistemic ؟ یعنی وقتی بحث روی حقایق میکنیم آیا جایی برای توصیف مکانیک کوانتومی هست؟ کمی در اینترنت گشتم نتوانستم متوجه شوم که نگاه مکانیک بوهمی چگونه است ولی نگاه تعبیر کپنهاگی را تا جایی که میدانم Epistemic است ...
به نظر حقیر زمانی که در پی کشف حقایق و شناخت باطن عالم هستیم، مکانیک کوانتوم میتواند ابزاری برای کمک به ما باشد.
در مواردی از قبیل: ارتباط کوانتوم با ذهن انسان، ارتباط کوانتوم با مصونیت مطلق تبادل اطلاعات، ارتباط کوانتوم با فرآیند فتوسنتز گیاهان، ارتباط کوانتوم بوهمی با شعور ذرات، و ارتباط کوانتوم بوهمی با لایه باطنی عالم.
انتخاب دیگه ای هم بوده که بگیم چرا؟ (البته اگه اشتباه نکنم یهودیها تقویم خورشیدی داشتن)
سلام علیکم،
حقیر سالها پیش که تاریخچهی تقویم را میخواندم دیدم سالهای متنوعی وجود داشته است، اما تقویم رومی که در اسلام هم برخی احکام به این تقویم نسبت داده میشود (مثلاً در ماه نیسان که در بهار است --یعنی در طول سال شمسی نمیچرخد پس خودش هم شمسی است-- در آب باران شفاست، یا در ماه حزیران اگر حجامت شود خیلی خوب است! برای عید نوروز و ۱۹ فروردین که شرف شمس است هم صحبتهایی هست ... و در نتیجه در تقویم شمسی هم برخی روزهای با بارهای معنوی وجود دارد!) شمسی بوده است، به قول شما یهودیان هم تقویم شمسی داشتند که در بحث اصحاب کهف آن یهودی پرسید چرا خدا در قرآن گفته است ۳۰۹ سال با آنکه در کتاب ما آمده ۳۰۰ سال و معصوم علیهالسلام پاسخ دادند که سالهای شما با ما فرق دارد و سالهای یهودیان شمسی بوده است. ولی توجه کنید که مثلاً چهل روزی که حضرت موسی علیهالسلام به کوه طور رفتند هم بار معنوی آن با ماههای قمری تعیین میشود نه شمسی، ده روز مقدسی که ملاقات حضرت با خدا تمدید شد ده روز اول ذیحجه بوده است.
البته ما حتی مناسبتهای معنوی هفتگی هم داریم ... مثل جمعه که یکی از چهار عید بزرگ مسلمین است (البته اهل سنت لااقل برخی از ایشان که حقیر دیدم قبول ندارند که جمعه هم عید است، با اینکه هم نماز جمعه دارند و هم غسل جمعه و هم آن را تعطیل میکنند!)
با این وجود بار مناسبتهای معنوی در تقویم قمری بسیار بیشتر از بار مناسبتهای معنوی در تقویم شمسی است، ظاهراً. حالا سؤال این است که چرا؟ و اصلاً مناسبتهای معنوی چرا باید با تقویم مشخص شوند؟ البته میتوان برخی دلایل را برای آن شمرد ولی در این تاپیک به دنبال آن هستیم که دلایلی ذاتیتر را بیابیم ... دلایل اصلیتر را.
یا علی
سلام و عرض ادب.
دوست گرامی، یک پرسش از محضرتان دارم (البته عذر خواهی حقیر را از اینکه سؤالتان را با سؤال پاسخ میدهم، بپذیرید):
قبل از ابلاغ این وظایف شرعی، آیا موفعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به هم بر روی انسانهای ساکن کره زمین تأثیر باطنی داشته یا خیر؟
بطور مثال چرا نماز آیات بر امتهای ما قبل اسلام واجب نشده بود؟ یا روزه ماه رمضان؟ و ...
سلام علیکم برادرم،
تأثیر بله قاعدتاً داشته است ...
اما اینکه فرمودید نماز بر امتهای قبلی واجب نبوده است فکر نکنم درست باشد؟ به هر حال اولین انسان خلق شده خودش پیامبر بوده است و از همان ابتدا بخشی از امت مؤمن بودهاند که عبادت خدا را میکردهاند ... صورتش عوض شده باشد ولی قاعدتاً کارکرد این نماز را برای آنها داشته است، به اندازهی وسعشان مکلف بودهاند ...
در مورد روزه هم که به طور خاص داریم: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»
حتماً هم میدانید که تا حتی یک نفر مؤمن در میان یک قوم باشد عذاب به آن قوم نمیرسد! ولی وقتی آن مؤمن بیرون برود چیزی آن کفار را از قهر خداوند نمیتواند باز بدارد! نجواهای شبانه و گریه و انابهی آن مؤمنان تأثیر تکوینی در عالم دارد که قهری که خداوند بخاطر گناه کافران قوم بر این قوم واجب میکند را دفع میکند. خداوند از عذاب اقوام کافر به عنوان سنت خود نام برده است و میدانیم که سنت خداوند یعنی قانون خدا ... قوانینی مثل قوانین فیزیک و غیره هم از جمله سنتهای خداوند هستند. یعنی عبادت مؤمن میتواند روی مسائل عالیهی عالم اثر بگذارد همانطور که کفر کافران و گناه گناهکاران میتواند به صورت سلبی (دوری از رحمت خدایی که «وَيُمْسِكُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ») روی کل ساختار عالم اثر بگذارد و باعث نزول بلا شود. جالبه که در زیارت جامعه داریم که خداوند به اهل بیت علیهمالسلام زمین و زمان را حفظ میکند «و بکم یمسک السماء ان تقع علی الأرض الا بإذنه».
جمله قرمز رنگتان به نظرم صحیح نباشد.
چون در اینصورت در تقویم قمری، تمامی ماهها باید یکسان باشند. در حالیکه که تمایز بین آنها بدلیل گردش زمین (و به تبع آن ماه) بدور خورشید است.
اول ماه و وسط ماه و آخر ماه، بله به افق خورشید مرتبط نیستند. اما همین ایام هم در تقویم معنوی، در ماههای مختلف با هم تفاوت ارزشی دارند.
به نکتهی خیلی خوب و جالبی اشاره کردهاید! واقعاً چه فرقی بین دو ماه متفاوت است اگر هر دو یکطور دیده میشوند؟ چطور هر دو روز هفته یکی نیستند؟ اگر خورشید مهم باشد باید کواکب دیگر هم مهم باشند ... ولی بعید میدانم دلیل تفاوت ماه رمضان و شعبان در این وضعیتهای نسبی باشد و اگر بنا بر ارتباط سیارات با زمین باشد فکر کنم فقط همان ماه و زمین مهم باشند ... از آن جهت که هر سال با همان نظم تکرار میشود حال آنکه به قول شما وضعیت نسبت به خورشید و ستارگان دیگر و سیارات دیگر تغییر میکنند. اما پاسخ نکتهی مورد نظر شما را نمیدانم
یا علی
سلام و عرض ادب.
ببخشید آن بخش قرمز طور دیگری در حدیث آمده بود، اصل حدیث را برایتان میگذارم:البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: ۴۱۴و۴۱۵
علي بن إبراهيم، قال: حدثني أبي، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام)، قال: قلت له: أخبرني عن قول الله عز و جل: وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ. فقال: هي «محبوكة إلى الأرض»، و شبك بين أصابعه. فقلت: كيف تكون محبوكة إلى الأرض، و الله يقول: رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ فقال: «سبحان الله! أليس الله يقول: بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟». قلت: بلى. فقال: «ثم عمد و لكن لا ترونها». قلت: كيف ذلك، جعلني الله فداك؟ قال: فبسط كفه اليسرى، ثم وضع اليمنى عليها، فقال: «هذه أرض الدنيا، و السماء الدنيا «6» فوقها قبة، و الأرض الثانية فوق السماء الدنيا، و السماء الثانية فوقها قبة، و الأرض الثالثة فوق السماء الثانية، و السماء الثالثة فوقها قبة، و الأرض الرابعة فوق السماء الثالثة، و السماء الرابعة فوقها قبة، و الأرض الخامسة فوق السماء الرابعة، و السماء الخامسة فوقها قبة، و الأرض السادسة، فوق السماء الخامسة، و السماء السادسة فوقها قبة، و الأرض السابعة فوق السماء السادسة، و السماء السابعة فوقها قبة، و عرش الرحمن تبارك و تعالى فوق السماء السابعة، و هو قول الله عز و جل: الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طباقا وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ فأما صاحب الأمر فرسول الله (صلى الله عليه و آله)، و الوصي بعد رسول الله (صلى الله عليه و آله) قائم على وجه الأرض، فإنما يتنزل الأمر إليه من فوق السماء من بين السماوات و الأرضين».
قلت: فما تحتنا إلا أرض واحدة؟ فقال: «ما تحتنا إلا أرض واحدة، و إن الست لهن فوقنا».
الطبرسي، قال: روى العياشي بإسناده، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن (عليه السلام)، و ذكر الحديث في صفة السماوات و الأرضين نحو ما ذكرناه من رواية علي بن إبراهيمامام دست چپشان را باز میکنند و دست راستشان را بر روی ان قرار میدهند و میگویند این زمین دنیاست ... این زمین پس لازم نیست خودش مسطح باشد چون امام شاید دست راستشان را مشت کرده باشند و در کف دست چپشان گذاشته باشند ...
اما شاید لازم باشد روی این حدیث خیلی بیشتر کار کرد ... به نظر نمیآید حدیث جعلی باشد و تفسیر چند آیهی قرآن را با خود دارد و اگر ما متوجه منظور امام نشویم بحث دیگری است.
ضمن تشکر از شما برادر عزیز،
در اینجا بیان شده که دست راست (آسمان) بصورت قبه بر روی کف دست چپ (زمین) قرار گرفته. و این یعنی زمین مسطح و آسمان همانند گنبد است.
در مورد قسمت آبی رنگ:
سائل در مورد آیهای که منظور از آن را متوجه نشده، از امام(ع) پرسش نموده. آیا پاسخ امام (ع) باید به گونهای باشد که کسی متوجه باطنش نشود؟
در این حالت، باطن کلام امام (ع) را باید از که پرسید؟
مطلب دیگری که در این حدیث به ذهن حقیر میرسد آیاتی است که در آنها صحبت از طبقهبندی هفت آسمان شده اما اشارهای به طبقه بندی هفت زمین نگردیده است.
به معنای دیگر در عبارت « خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن » شاید منظور از قسمت آبی رنگ صرفاً عدد هفت باشد بدون طبقه بندی و قرار گیری هر آسمان بین دو زمین.
خوب شاید حق با شما باشد ولی حقیر ترجیح میدهم راحت آن پاسخ را کنار نگذارم چون بحث عقیم و ثری که در آن مطرح شده است در روایات دیگری هم مطرح شدهاند، تعبیر کردن گاو و ماهی و ... به صور فلکی هم نظر حقیر بود که بر روی آن سوار کردم و لزومی ندارد درست باشد.
اما توجه کنید که صور فلکی مربوط به علم هیئت است و تنها یک سری تخیلات و تصورات نیست ... به طور خاص میدانیم که علم نجوم توسط حضرت ادریس علیهالسلام پایهگذاری شده است.
همچنین اینکه اینها آدرس زمین در فضا باشد از آن جهت دیگر هم قابل تعمق است که امام علی علیهالسلام روزی فرمودند که من بر راههای آسمان آگاهترم تا به راههای زمین.
در فیزیک جدید به جای صور فلکی یک جا دیدم که میگفتند از pulsar ها میتوان استفاده کرد برای مسیریابی در فضا چون هرکدام دینامیکی خاص خود را دارند که فرکانس تشعشات متفاوتی دارد و مثل فانوسهای دریایی که هر کدام با دیگری متفاوت است موقعیت خود را نشان میدهند و میشود آنها را نشان گرفت تا در فضا گم نشد. اما در فیزیک جدید هم هنوز از صور فلکی برای یافتن ستارهها و کهکشانها و ... استفاده میشود ... تخیلی بودن صورتهای نسبت داده شده به آنها و داستانهایی که رویشان سوار شدهاند آسیبی به کاربرد آنها نمیرساند. حالا حقیر چیز زیادی از صور فلکی نمیدانم ولی ظاهراً در اکثر موارد ستارههای یک صورت فلکی نزدیک به هم نیستند و نمیدانم از ابتدا چرا اینطور تعریف شدهاند ...
متأسفانه نقصی که در بیان حقیر وجود دارد، بعضاً باعث سوء تعبیر مخاطب میشود.
عرضم این بود که صور فلکی، از دید ناظر زمینی و یک ترسیم هندسی فرضی بین سیارات و ستارهها بوجود آمدهاند و تنها یک واقعیت عینی است که ناظر زمینی مشاهده میکند.
در حالیکه از دید ناظری دیگر در منظومه شمسی و از زاویهای دیگر، این ترسیمات هندسی دیگر به این صورت نخواهند بود.
سائل پرسیده زمین بر چه چیزی قرار گرفته و استوار شده. اگر امام(ع) بخواهند آدرس زمین را بدهند، منطقی نیست آنرا بر روی چیزی استوار بدانند که همانند صور فلکی، ماهیت حقیقی و خارجی ندارد.
چیزی که اکنون میدانیم شناور بودن زمین در مدار خود حول خورشید است. و این مورد همان «کل فی فلک یسبحون» است.
آیات را به صورتهای مختلفی میتوان تأویل کرد ولی ظاهراً این مطلبی که شما میفرمایید بر این اساس است که قرآن را با فیزیک امروزی تطبیق دهند در حالیکه لزومی ندارد مسأله اینطور باشد. ذهن انسان خطی است، یک چیزی میبیند سریع برونیابی میکند و تا مشاهدهی دیگری که آن فرضیه را مخدوش بکند پیدا نکنیم تغییری هم در آن برونیابی خود نمیدهیم.
فعلاً راهی به نظرم نمیرسد که زمین مرکز عالم نباشد اما قبل از آسمان خلق شده باشد و در آسمان حرکت کند ... مگر اینکه زمینی که اول خلق شده است زمین دنیا نباشد و مفهوم عامتری از زمین باشد که شامل تمامی زمینها باشد مثلاً یا اینکه تمام این زمینها به هم متصل باشند. دقت کنید که در قران هیچ کجا نیامده «الأرضین السبع» ولی سموات زیاد آمده و همین باعث شده که هفت زمین را مانند هفت آسمان ندانند، چون در قرآن بجز یک جا همه جا صحبت از زمین است و نه زمینها!
به هر حال بحث کمی پیچیدهتر از اینها باید باشد و راحت نمیتوان گفت چه نظری درست است و چه نظری نیست.
بله برادر عزیز، همانطور که عرض کردم، بحث در مورد خلقت زمین و آسمان زیاد است و با قطعیت نمیتوان گفت کدام نظر درست است.
اما حقیر در جائی از کلام خداوند متعال ندیدم که صراحتاً بفرماید ابتدا زمین خلق شد و بعد آسمان. بلکه هر آنچه که در مورد آسمان بعد از خلقت زمین آمده، مربوط به طبقهبندی آنست و نه خلقتش.
همچنین از لحاظ منطقی، طبیعتاً ابتدا باید فضائی به نام آسمان وجود داشته باشد تا کرات و اجرام آسمانی در آن قرار گیرند.
در مورد عبارت قرمز رنگ که ایده جالبی نیز به نظر میرسد، فکر میکنم آیاتی همچون آیات 9 و 10 سوره فصلت در تنافی با آن بوده و به همین کره زمین خودمان اشاره داشته باشند.
وقتی خیلی دور باشد این حرکت را نمیتواند بسنجد و fixed star برای آنها مثلاً میشود زمین!
وقتی در فیزیک و نسبیت صحبت از ناظر فیزیکی میشود، محدودیت رؤیت و سنجش از بُعد مسافت، برای وی معنا ندارد.
همینکه میگوئیم روی کره زمین نیست، بدین معناست که میبیند زمین ثابت نیست.
همینکه میگوئیم داخل منظومه شمسی نیست، بدین معناست که میبیند منظومه ثابت نیست.
و همینکه میگوئیم داخل کهکشان نیست، بدین معناست که میبیند کهکشان ثابت نیست.
اثبات نکردم که بعد چهارم مکانی هم داریم فقط گفتم که غیرعقلانی نیست ...
اینکه شما بفرمایید بعد چهارم در چه جهتی است سؤالی نیست که حتماً جوابی نداشته باشد ولی تا مقید به این دنیای سه بعدی هستیم ممکن است نتوانیم جواب آن را بدهیم، چون مقید به سه بعد هستیم.
برادر بزرگوارم، وفتی بگوئیم «مقید به سه بعد هستیم» معنایش اینست که ابعاد مکانی دیگر افزون بر طول و عرض و ارتفاع وجود دارد که ما قادر به درکش نیستیم.
خب این عبارت نیاز به اثبات دارد.
ما قادر به درک نور غیر مرئی نیستیم. اما علوم تجربی آن را اثبات کرده و حتی آثارش را نمایان میکند.
ما قادر به درک ذات خداوند نیستیم. اما استدلالات عقلی وجود وی را اثبات کرده و صفات ذاتش را بیان میکند.
خیلی مسائل غیر قابل درک برایمان وجود دارد، که با ایمان به کلام الله، آنرا از کتاب آسمانی یا کلام معصوم(ع) استخراج و استنباط میکنیم.
آیا برای وجود ابعاد مکانی چهارم و بیشتر در عالم ماده، سندی از قرآن و کلام معصوم(ع) در دسترس است؟
آیا در این مورد استدلال عقلی وجود دارد؟
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
اما اینکه فرمودید نماز بر امتهای قبلی واجب نبوده است فکر نکنم درست باشد؟ به هر حال اولین انسان خلق شده خودش پیامبر بوده است و از همان ابتدا بخشی از امت مؤمن بودهاند که عبادت خدا را میکردهاند ... صورتش عوض شده باشد ولی قاعدتاً کارکرد این نماز را برای آنها داشته است، به اندازهی وسعشان مکلف بودهاند ...
در مورد روزه هم که به طور خاص داریم: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»
البته حقیر فقط به نماز آیات اشاره کردم و نه نماز به معنای عام. و همچنین به روزه ماه رمضان اشاره شد نه روزه به معنای عام.
اینکه از همان ابتدا که بشر بر روی کره خاکی ساکن شد، نفراتی بودهاند که نماز آیات (به گونهای که در اسلام آمده) میخواندند و در ماه رمضان روزه (به گونهای که در اسلام آمده) میگرفتند، نیاز به اثبات دارد.
و همچنین نیاز به اثبات دارد که آن نماز ایشان و آن روزه ایشان باعث شده که عالم هستی دچار تحولات عظیم (نه نزول بلا) نشود.
دقت کنید که بحث ما، خارج از بحث نزول بلا از جانب خداوند است.
ما در مورد این بحث میکنیم که چرا بعضی از اعمال و تکالیف معنوی ما، با تقویم قمری گره خورده مانند موسم حج و اعیاد مختلف و روزه ماه رمضان و ...
و قرار گیری زمین و ماه و خورشید نسبت به هم، چه ارتباطی با تقویم معنوی دارد.
به نکتهی خیلی خوب و جالبی اشاره کردهاید! واقعاً چه فرقی بین دو ماه متفاوت است اگر هر دو یکطور دیده میشوند؟ چطور هر دو روز هفته یکی نیستند؟ اگر خورشید مهم باشد باید کواکب دیگر هم مهم باشند ... ولی بعید میدانم دلیل تفاوت ماه رمضان و شعبان در این وضعیتهای نسبی باشد و اگر بنا بر ارتباط سیارات با زمین باشد فکر کنم فقط همان ماه و زمین مهم باشند ... از آن جهت که هر سال با همان نظم تکرار میشود حال آنکه به قول شما وضعیت نسبت به خورشید و ستارگان دیگر و سیارات دیگر تغییر میکنند. اما پاسخ نکتهی مورد نظر شما را نمیدانم
منطقاً، تفاوت ماههای قمری با یکدیگر باید مربوط به حرکت انتقالی زمین و ماه به دور خورشید باشد.
اما با توجه به تفاوت سال شمسی و قمری (حدود 10 روز) این میان مشکلی پیش میآید که ظاهراً جوابی برای آن نیست.
به عبارت دیگر با توجه به اینکه مثلاً ماه رمضان در طول سالهای شمسی موقعیت زمانی ثابتی ندارد، پس نمیتوان گفت با نحوه قرار گیری خاصی از خورشید و ماه و زمین نسبت به هم، ارتباط دارد.
انشاالله که کارشناس گرامی برای روشن شدن این مورد کمک خواهند کرد.
سلام و عرض ادب.
...
در اینجا بیان شده که دست راست (آسمان) بصورت قبه بر روی کف دست چپ (زمین) قرار گرفته. و این یعنی زمین مسطح و آسمان همانند گنبد است.
سلام علیکم،
تابحال اینطور از آن حدیث برداشت نکرده بودم ... ولی فکر کنم این نظر شما طبیعیتر و درستتر است
در ادامهی حدیث هم آمده کهزمین دوم فوق آسمان اول است، ولی اگر آسمان اول قبهای روی زمین اول باشد این زمین دوم چگونه است؟ مسطح یا مشابه همان قبه یا شکل دیگر؟ و بعد در مورد زمینهای بعدی؟ در خود حدیث چیزی گفته نشده ولی فهمیدنش لازم است ...
در مورد قسمت آبی رنگ:
سائل در مورد آیهای که منظور از آن را متوجه نشده، از امام(ع) پرسش نموده. آیا پاسخ امام (ع) باید به گونهای باشد که کسی متوجه باطنش نشود؟
در این حالت، باطن کلام امام (ع) را باید از که پرسید؟
پرسندهی سؤال یا متوجه شده و قانع شده است و یا نشده ولی همینکه فهمیده پاسخش وجود دارد قانع شده است ...
در روایات دیگر آمده که اگر روایتی از ما به شما رسید که برایتان سنگین آمد آن را به امام زمانتان عرضه کنید تا برایتان شرح کند و اگر درست خاطرم باشد آن حدیث ادامهای هم داشته باشد و آن اینکه آن حدیثی که نفهمیدید را کنارش بگذارید ولی ردش نکنید که انکار حدیث ما کفر به خداوند است ... در نهایت هم امام زمان علیهالسلام که ظهور کنند معانی آنها را بیان میکنند: وَ قَالَ الْمُفَضَّلُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ذَكْوَانُ أَجْرَدُ لَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَمَّا الصَّعْبُ فَهُوَ الَّذِي لَمْ يُرْكَبْ بَعْدُ وَ أَمَّا الْمُسْتَصْعَبُ فَهُوَ الَّذِي يَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى وَ أَمَّا الذَّكْوَانُ فَهُوَ ذَكَاءُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمَّا الْأَجْرَدُ فَهُوَ الَّذِي لَا يَتَعَلَّقُ بِهِ شَيْءٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ «3» فَأَحْسَنُ الْحَدِيثِ حَدِيثُنَا لَا يَحْتَمِلُهُ أَحَدٌ مِنَ الْخَلَائِقِ أَمْرَهُ بِكَمَالِهِ حَتَّى يَحُدَّهُ لِأَنَّهُ مَنْ حَدَّ شَيْئاً فَهُوَ أَكْبَرُ مِنْهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى التَّوْفِيقِ وَ الْإِنْكَارُ هُوَ الْكُفْر
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ عَنْ سُلَيْمَةَ بْنِ صَالِحٍ «2» رَفَعَهُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا هَذَا تَشْمَئِزُّ مِنْهُ قُلُوبُ الرِّجَالِ فَمَنْ أَقَرَّ بِهِ فَزِيدُوهُ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ فَذَرُوهُ إِنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ تَكُونَ فِتْنَةٌ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ حَتَّى يَسْقُطَ فِيهَا مَنْ كَانَ يَشُقُّ الشَّعْرَ بِشَعْرَتَيْنِ حَتَّى لَا يَبْقَى إِلَّا نَحْنُ وَ شِيعَتُنَا.
أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ «4» عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْكُوفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ الطَّائِيُّ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ أَوْ مَدِينَةٌ حَصِينَةٌ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُنَا وَ جَاءَ مَهْدِيُّنَا كَانَ الرَّجُلُ مِنْ شِيعَتِنَا أَجْرَى مِنْ لَيْثٍ وَ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ يَطَأُ عَدُوَّنَا بِرِجْلَيْهِ وَ يَضْرِبُهُ بِكَفَّيْهِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ نُزُولِ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ فَرَجِهِ عَلَى الْعِبَاد
مطلب دیگری که در این حدیث به ذهن حقیر میرسد آیاتی است که در آنها صحبت از طبقهبندی هفت آسمان شده اما اشارهای به طبقه بندی هفت زمین نگردیده است.
به معنای دیگر در عبارت « خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن » شاید منظور از قسمت آبی رنگ صرفاً عدد هفت باشد بدون طبقه بندی و قرار گیری هر آسمان بین دو زمین.
اتفاقا نکتهی مورد نظر شما را حقیر هم در تفاسیری دیدهام، در همه جا فقط «أرض» گفته شده است و این یک آیه تنها آیهای است که میتوان از آن «هفت زمین» را نتیجه گرفت، حال در برخی تفاسیر اینکه «مثلهن» به چه مثلیتی اشاره کند مورد بحث قرار گرفته است، برخی تنها شباهت هفت آسمان و هفت زمین را به «هفت» بودن آنها ارتباط دادهاند و مثلاً تعداد خشکیهای کرهی زمین را سعی کردهاند به آن انطباق دهند ... برخی طبقاتی بودن زمینهای هفتگانه را هم نتیجه گرفتهاند ولی مثلاً آنها را به هفت لایهی زمین روی هم در همین کرهی زمین نسبت دادهاند مثل اینکه در مورد آسمانهای هفتگانه هم طبقات متفاوت جوّ را گاهی تعبیر میکنند ...
با این وجود حقیر حدیث امام رضا علیهالسلام را قبول دارم زیرا آیات و احادیث متفاوت و متعددی را در این زمینه دیدهام ... مثل بحث کوه قاف در زمین چهارم که رنگ آسمان دنیا از آن است! یا مثل اینکه میدانیم قبل از رسول خدا صلاللهعلیهوآله احدی معراج جسمانی نداشته است ولی «مجمعالبحرین» که در ماجرای حضرت موسی علیهالسلام ماهی طبخ شده در آن دریا افتاد و زنده شد و شنا کرد کجاست؟ در روایت آمده در «دریای حیوان» که در روی این زمین یا زیر آن نیست و اینجاست که باید پرسید که حضرت موسی و وصی او و حضرت خضر علیهمالسلام که معراج به آسمانها نداشتهاند چطور سر از آنجا درآوردهاند؟ طبیعی است که زمینها باید به هم راه داشته باشند و البته زمینهای بالایی فوق آسمانهای زیر خود باشند.
متأسفانه نقصی که در بیان حقیر وجود دارد، بعضاً باعث سوء تعبیر مخاطب میشود.
عرضم این بود که صور فلکی، از دید ناظر زمینی و یک ترسیم هندسی فرضی بین سیارات و ستارهها بوجود آمدهاند و تنها یک واقعیت عینی است که ناظر زمینی مشاهده میکند.
در حالیکه از دید ناظری دیگر در منظومه شمسی و از زاویهای دیگر، این ترسیمات هندسی دیگر به این صورت نخواهند بود.
سائل پرسیده زمین بر چه چیزی قرار گرفته و استوار شده. اگر امام(ع) بخواهند آدرس زمین را بدهند، منطقی نیست آنرا بر روی چیزی استوار بدانند که همانند صور فلکی، ماهیت حقیقی و خارجی ندارد.
چیزی که اکنون میدانیم شناور بودن زمین در مدار خود حول خورشید است. و این مورد همان «کل فی فلک یسبحون» است.
پاسخ این نظر شما را نمیدانم، صور فلکی ظاهراً همینطور هستند که شما میفرمایید ... اما صور فلکی را باید دانست که از کجا شروع شده است و اگر توسط انبیاء مطرح شده باشد باید بسیار بیش از آنچه که امروز در موردشان گفته میشود باشند ...
بله برادر عزیز، همانطور که عرض کردم، بحث در مورد خلقت زمین و آسمان زیاد است و با قطعیت نمیتوان گفت کدام نظر درست است.
اما حقیر در جائی از کلام خداوند متعال ندیدم که صراحتاً بفرماید ابتدا زمین خلق شد و بعد آسمان. بلکه هر آنچه که در مورد آسمان بعد از خلقت زمین آمده، مربوط به طبقهبندی آنست و نه خلقتش.
همچنین از لحاظ منطقی، طبیعتاً ابتدا باید فضائی به نام آسمان وجود داشته باشد تا کرات و اجرام آسمانی در آن قرار گیرند.
در مورد عبارت قرمز رنگ که ایده جالبی نیز به نظر میرسد، فکر میکنم آیاتی همچون آیات 9 و 10 سوره فصلت در تنافی با آن بوده و به همین کره زمین خودمان اشاره داشته باشند.
طبیعی است که ابتدا باید فضایی به نام آسمان وجود داشته باشد؟ طبیعی است که فضایی باید باشد بله ولی آسمان برای چه باید باشد؟ اما همین وجود فضای خالی از ماهیت هم جای بحث دارد و پذیرفتنی نیست و ظاهراً خلأ مطلق را معقول نیست که بپذیریم مگر مانند عالم مثال و چیزی شبیه آن. در بارهی خلقت داریم که عرض خدا بر روی آب بود (آب لزوماً به معنای h2o نیست چون مثلاً خداوند به منی هم گفته است آبی جهنده!) بعد این آب آتش گرفت و دود کرد و دخان بالا رفت و آسمانها از آن شکل گرفت ... (اگر درست خاطرم باشد)
در این مورد هم ابتدا این حدیث را ملاحظه بفرمایید:
البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص: 781
محمد بن يعقوب: عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، قال: سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول: «إن الله خلق الخير يوم الأحد، و ما كان ليخلق الشر قبل الخير، و في يوم الأحد و الاثنين خلق الأرضين، و خلق أقواتها في يوم الثلاثاء، و خلق السماوات يوم الأربعاء و يوم الخميس، و خلق أقواتها يوم الجمعة، و ذلك قول الله عز و جل: خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّام
در این حدیث نه تنها شکلگیری زمین بر خلقت آسمانها که حتی ایجاد اقوات در زمین هم بر خلقت آسمانها مقدم شمرده شده است و توالی روزهای هماسم روزهای هفته در این خلقت هم توالی زمانی را نشان میدهد، اگرچه تاقبل از خلقت زمین و منظومهی شمسی معنای روز و شب هم باید متفاوت بوده باشد، چنانکه در قیامت این مفهوم به طور دیگری خواهد بود بعد از اینکه نظام دنیا برچیده شد ... مطلب پیچیدهتر است از آن که با این درک فیزیک امروزی بشود راحت توضیحش داد. دعاهای دههی آخر ماه مبارک همگی (بجز شب روز سیام) شروعی در مورد شب و روز و خورشید و ماه دارند:
width: 500 | |
---|---|
ابتدای دعای شب بیست و یکم: | |
يَا مُولِجَ اللَّيْلِ فِي النَّهَارِ وَ مُولِجَ النَّهَارِ فِي اللَّيْلِ ... | |
اى وارد كننده شب در روز، و وارد كننده روز در شب ... | |
ابتدای دعای شب بیست و دوم: | |
يَا سَالِخَ النَّهَارِ مِنَ اللَّيْلِ فَإِذَا نَحْنُ مُظْلِمُونَ وَ مُجْرِيَ الشَّمْسِ لِمُسْتَقَرِّهَا بِتَقْدِيرِكَ يَا عَزِيزُ يَا عَلِيمُ وَ مُقَدِّرَ الْقَمَرِ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ يَا نُورَ كُلِّ نُورٍ ... | |
اى بركننده روز از قامت شب، پس به ناگاه ما در تاريكى درآييم،و روان كننده خورشيد در جايگاهش به تقديرت،اى توانا،اى دانا،و اندازه ده ماه در منازل فلكى،تا چون شاخه خرماى رسيده برگردد،اى نور هر نور ... | |
ابتدای دعای شب بیست و سوم: | |
يَا رَبَّ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ جَاعِلَهَا خَيْرا مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ وَ رَبَّ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْجِبَالِ وَ الْبِحَارِ وَ الظُّلَمِ وَ الْأَنْوَارِ وَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ ... | |
ى پروردگار شب قدر،و قراردهنده آن بهتر از هزار ماه،و پروردگار شب و روز،و كوهها و درياها،و تاريكيها و روشناييها،و زمين و آسمان ... | |
ابتدای دعای شب بیست و چهارم: | |
يَا فَالِقَ الْإِصْبَاحِ وَ جَاعِلَ اللَّيْلِ سَكَنا وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حُسْبَانا ... | |
اى شكافنده روشنى سپيده از شب و قراردهنده شب براى آرامش،و آفتاب و ماه براى حساب زمان ... | |
ابتدای دعای شب بیست و پنجم: | |
يَا جَاعِلَ اللَّيْلِ لِبَاسا وَ النَّهَارِ مَعَاشا وَ الْأَرْضِ مِهَادا وَ الْجِبَالِ أَوْتَادا ... | |
اى قراردهنده شب را جامه روز،و روز را مايه كسب روزى و زمين را بستر آرامش،و كوهها را ميخهاى زمين ... | |
ابتدای دعای شب بیست و ششم: | |
يَا جَاعِلَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ آيَتَيْنِ يَا مَنْ مَحَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلَ آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْهُ وَ رِضْوَانا ... | |
اى قراردهنده شب و روز،دو نشانه،اى آنكه نشانه شب را محو ساخت،و نشانه روز را روشنىبخش قرار داد،تا فضل و خشنودىاش را طلب كنند ... | |
ابتدای دعای شب بیست و هفتم: | |
یا مَادَّ الظِّلِّ وَ لَوْ شِئْتَ لَجَعَلْتَهُ سَاكِنا وَ جَعَلْتَ الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلا ثُمَّ قَبَضْتَهُ [إِلَيْكَ] قَبْضا يَسِيرا ... | |
اى گسترنده سايه،و اگر مىخواستى آن را بىحركت مىساختى،و خورشيد را بر آن راهنما قرار دادى،سپس آن را جمع كردى جمعكردنى آسان ... | |
ابتدای دعای شب بیست و هشتم: | |
يَا خَازِنَ اللَّيْلِ فِي الْهَوَاءِ وَ خَازِنَ النُّورِ فِي السَّمَاءِ وَ مَانِعَ السَّمَاءِ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ وَ حَابِسَهُمَا أَنْ تَزُولا ... | |
اى قراردهنده تاريكى در فضا،و قراردهنده روشنايى در آسمان،و بازدارنده آسمان از اينكه بر زمين افتد،مگر به اجازه او،و نگاه دارنده آسمان و زمين،از اينكه از جاى بدر روند ... | |
ابتدای دعای شب بیست و نهم: | |
يَا مُكَوِّرَ اللَّيْلِ عَلَى النَّهَارِ وَ مُكَوِّرَ النَّهَارِ عَلَى اللَّيْلِ ... | |
اى پيچاننده شب بر روز،و پيچاننده روز بر شب ... | |
خداوند نورِ هر نوری است (در دعای شب ۲۲ ام)، از آنجا که نور یکی از اسمهای حسنای خداست یادم هست در کتابی در این زمینه خواندم که نور یعنی ظاهر کردن آنچه که ظاهر نیست، یعنی نور بودن خداوند شاید بشود که به معنای ظاهر کردن در عالم وجود از عالم مثال هم تعبیر شود.
خداوند پروردگار ظلمتها و نورهاست (در دعای شب ۲۳ ام)، البته در قرآن هم داریم که «الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ»، اما جعل کردن با خلق کردن فرق دارد و بیشتر جنبهی اعطای ظاهر است تا اعطای وجودی حقیقی اگر درست متوجه شده باشم، چنانچه جای دیگر هم مثلاً صحبت از ظلمات در دریا شده است «كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا ۗ وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» که در نبود نور است و در جای دیگر نور با ظلمت مقایسه شده و اینکه این دو یکی نیستند و این مقایسه بین دو ماهیت است نه بین یک وجود و یک عدم، چه آنکه تمام وجودها اگرچه ماهیت متفاوت داشته باشند ولی به طرز یکسان با عدم تفاوت دارند و دیگر مشخص کردن نور به عنوان یک ماهیت خاص بیمعنا خواهد بود. اگر ظلمت وجود حقیقی داشت میشد آن را خلأ گرفت ولی الآن ظاهراً باید کمی شدت نور را ظلمت گرفت و در این صورت چه بسا خلأ و در نتیجه «فضای بدون جرم» چندان تأییدی در اسلام نداشته باشد. مگر به صورت عالم مثال و در واقع به صورت ممکنات ...
اما مطلب آمده در صدر دعای شب ۲۸ ام برایم خیلی عجیب است و متوجهش نمیشوم و توضیحش بخصوص در مورد شب جالب است، اگرچه در مورد آسمان هم طبق حدیث دیگر منبع آب است (سماء از ریشهی سمو که یعنی منبع ماء) و خداوند نور آسمانها و زمین (مطابق قرآن «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»): «يَا خَازِنَ اللَّيْلِ فِي الْهَوَاءِ وَ خَازِنَ النُّورِ فِي السَّمَاءِ»
[SPOILER]
برای بحث شب و روز مثلاً این حدیث هم خیلی جالب است که رسول خدا صلاللهعلیهوآله فرمودند اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند که مردی از اهل بیت من قیام کند و زمین را از عدل و داد پر کند همانطور که پیش از آن از ظلم و جور پر شده بود. این حدیث با آیات زیر همخوانی دارد: قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّـهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَّـهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ ۖ أَفَلَا تَسْمَعُونَ / قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّـهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَـٰهٌ غَيْرُ اللَّـهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ [القصص، ۷۱ و ۷۲]
بگو: به من خبر دهید، اگر خدا شب را بر شما تا روز قیامت پاینده و جاوید کند، کدام معبودی است جز خدا که برای شما روشنایی بیاورد؟ پس آیا [دعوت او را] نمی شنوید؟ / بگو: به من خبر دهید اگر خدا روز را بر شما تا روز قیامت پاینده و جاوید کند، کدام معبودی است جز خدا که شبی را برای شما بیاورد تا در آن بیارامید؟ پس آیا [آثار قدرت او را] نمی بینید؟
پس در اسلام طولانی شدن شب و روز هم عقلاً ممکن است ... اما سؤال اینجاست که اگر خداوند بخواهد شب و روز را طولانی کند آیا این کار با تغییر در حرکات خورشید و افلاک انجام میدهد؟ با توجه به توضیحی که در آن حدیث در این پست از تاپیک سفر زمان داده شده است طولانی شدن سالها به کند شدن حرکات افلاک مربوط میشود ولی طولانی شدن شب و روز چطور به کند شدن حرکت زمین دور خودش مربوط میشود یا مثلاً به «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» و مشابه آن مربوط میشود؟
[/SPOILER]
برخی احادیث در زمینهی خلقت آسمانها و زمین را اینجا میگذارم ولی گاهی به نظر میرسد برخی احادیث با برخی دیگر تفاوتهایی دارند که احتمالاً نشان میدهند راویان حدیث آنها را درست متوجه نشدهاند و به همین دلیل ولو با وجود صداقت نتوانستهاند کلام را درست منتقل کنند. برای نتیجهگیری درست و بهتر باید تمام آیات و روایات در این زمینه را یکجا جمع کرد و مشاهدات تجربی (نه فرضیه و نظریهها) را هم جمع کرد و یک بحث عقلی و منطقی بر روی آنها ترتیب داد که یک پژوهش زمانبر است و از عهدهی حقیر خارج است:
[spoiler]
از تفسير نور الثقلين، ج4، ص: ۵۳۹-۵۴۱
6- أخبرنا احمد بن إدريس عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن أبي جميلة عن أبان بن تغلب قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: يا أبان أ ترى ان الله عز و جل طلب من المشركين زكوة أموالهم و هم يشركون به حيث يقول وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ قلت له: جعلت فداك فسره لي، فقال:
ويل للمشركين الذين أشركوا بالإمام الاول، و هم بالأئمة الآخرين كافرون، يا أبان انما دعا الله العباد إلى الايمان به، فاذا آمنوا بالله و برسوله افترض عليهم الفرايض ثم خاطب نبيه صلى الله عليه و آله فقال: قل لهم يا محمد: أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ اى وقتين ابتداء الخلق و انقضاؤه وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها اى لا تزول و لا تفنى فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ يعنى في اربعة أوقات، و هي التي يخرج الله عز و جل فيها أقوات العالم من الناس و البهائم و الطير و حشرات الأرض و ما في البر و البحر من الخلق من الثمار و النبات و الشجر، و ما يكون فيه معاش الحيوان كله، و هو الربيع و الصيف و الخريف و الشتاء، إلى قوله: «سواء للسائلين» يعنى المحتاجين، لان كل محتاج سائل، و في العالم من خلق الله من لا يسئل و لا يقدر عليه من الحيوان كثير، فهم سائلون و ان لم يسألوا.
7- في روضة الكافي باسناده إلى عبد الله بن سنان قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: ان الله خلق الخير يوم الأحد، و ما كان ليخلق الشر قبل الخير، و في يوم الأحد و الاثنين خلق الأرضين و خلق أقواتها يوم الثلثاء، و خلق السموات يوم الأربعاء و يوم الخميس و خلق أقواتها يوم الجمعة، و ذلك قول الله عز و جل: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ».
8- في مجمع البيان و روى عكرمة عن ابن عباس عن النبي صلى الله عليه و آله انه قال: ان الله تعالى خلق الأرض يوم الأحد و الاثنين، و خلق الجبال يوم الثلثاء، و خلق الشجر و الماء و العمران و الخراب يوم الأربعاء، فتلك اربعة أيام، و خلق يوم الخميس السماء و خلق يوم الجمعة الشمس و القمر و النجوم و الملائكة و آدم.
9- في تفسير على بن إبراهيم حدثني أبي عن على بن الحكم عن سيف بن عميرة عن أبي بكر الحضرمي عن أبي عبد الله عليه السلام قال: خرج هشام بن عبد الملك حاجا و معه الأبرش الكلبي فلقيا أبا عبد الله عليه السلام في المسجد الحرام، فقال هشام للأبرش: تعرف هذا؟ قال: لا، قال: هذا الذي تزعم الشيعة انه نبي من كثرة علمه، فقال الأبرش: لاسئلنه عن مسئلة لا يجيبني فيها الا نبي أو وصى نبي، فقال هشام: وددت انك فعلت ذلك، فلقي الأبرش أبا عبد الله عليه السلام فقال: يا أبا عبد الله أخبرني عن قول الله: «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» بما كان رتقهما و بما كان فتقهما؟ فقال أبو عبد الله عليه السلام: يا ابرش هو كما وصف نفسه: «كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ» و الماء على الهواء و الهواء لا يحد و لم يكن يومئذ خلق غيرهما، و الماء يومئذ عذب فرات، فلما أراد ان يخلق الأرض امر الرياح فضربت الماء حتى صار موجا، ثم ازبد فصار زبدا واحدا، فجمعه في موضع البيت، ثم جعله جبلا من زبد، ثم دحى الأرض من تحته، فقال الله تبارك و تعالى: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً» ثم مكث الرب تبارك و تعالى ما شاء، فلما أراد ان يخلق السماء امر الرياح فضربت البحور حتى أزبدتها، فخرج من ذلك الموج و الزبد من وسطه دخان ساطع من غير نار، فخلق منه السماء و جعل فيها البروج و النجوم و منازل الشمس و القمر و أجراها في الفلك، و كانت السماء خضراء على لون الماء الأخضر، و كانت الأرض غبراء على لون الماء العذب و كانتا مرتوقتين ليس لها أبواب و لم يكن للأرض أبواب و هو النبت، و لم تمطر السماء عليها فتنبت ففتق السماء بالمطر و فتق الأرض بالنبات و ذلك قوله: «أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» فقال الأبرش: و الله ما حدثني بمثل هذا الحديث أحد قط، أعده على، فأعاد عليه و كان الأبرش ملحدا فقال: انا اشهد انك ابن نبي ثلاث مرات.
10- في روضة الكافي محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن محمد بن داود عن محمد بن عطية عن أبي جعفر عليه السلام انه قال: و خلق الشيء الذي جميع الأشياء منه و هو الماء الذي خلق الأشياء منه، فجعل نسب كل شيء إلى الماء، و لم يجعل للماء نسبا يضاف اليه، و خلق الريح من الماء، ثم سلط الريح على الماء، فشققت الريح متن الماء حتى ثار من الماء زبد على قدر ما شاء ان يثور، فخلق من ذلك الزبد أرضا بيضاء نقية ليس فيها صدع و لا ثقب، و لا صعود و لا هبوط و لا شجرة ثم طواها فوضعها فوق الماء ثم خلق الله النار من الماء فشققت النار متن الماء حتى ثار من الماء دخان على قدر ما شاء الله ان يثور فخلق من ذلك الدخان سماء صافية نقية ليس فيها صدع و لا ثقب و ذلك قوله: «و السماء بنيها» الآية
و الحديث طويل أخذنا منه موضع الحاجة.
11- محمد عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن العلا بن رزين عن محمد بن مسلم و الحجال عن العلاء عن محمد بن مسلم قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام: كان كل شيء ماء وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فأمر جل و عز الماء فاضطرم نارا، ثم امر النار فخمدت فارتفع من خمودها دخان، فخلق السماوات من ذلك الدخان، و خلق الأرض من الرماد.
12- في تفسير على بن إبراهيم و قد سئل أبو الحسن الرضا عليه السلام عمن كلم الله لا من الجن و لا من الانس؟ فقال: السماوات و الأرض في قوله: ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ.
13- في نهج البلاغة- فمن شواهد خلقه خلق السماوات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند، دعاهن فأجبن طائعات مذعنات غير متلكئات و لا مبطيات، و لولا إقرارهن له بالربوبية و إذعانهن له بالطواعية «1» لما جعلهن موضعا لعرشه، و لا مسكنا لملائكته و لا مصعدا للكلم الطيب و العمل الصالح من خلقه.
14- و فيه: و ذلل للهابطين بأمره و الصاعدين بأعمال خلقه حزونة معراجها و ناداها بعد إذ هي دخان فالتحمت عرى اشراجها «2».
قال عز من قائل: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ.
أقول: قد سبق في روضة الكافي و مجمع البيان فيما نقلناه عنهما بيان لذلك.[/spoiler]
سماء را میدانیم که لااقل به لحاظ لغوی یعنی منبع آب و آب مطابق احادیثی که در بالا آورده شدهاند تمام مادهای است که آسمانها و زمین از آن خلق شدند (و فعلاً هم لزومی نمیبینم که این آب همین h2o باشد اگر چون هیدروژن سبکترین عنصر است و اکسیژن دومین اکسایندهی قوی برای به راه انداختن واکنشهای شیمیایی است بعید هم نیست همین h2o مد نظر باشد!؟) اما معنای لغوی أرض را نمیدانم چیست و کمی گشتم و هر چه دیدم در حد فرضیه و اما و اگر و شاید بود و قطعی نبود، اگر آن را هم بدانیم شاید بهتر بشود رویش فکر کرد.
وقتی در فیزیک و نسبیت صحبت از ناظر فیزیکی میشود، محدودیت رؤیت و سنجش از بُعد مسافت، برای وی معنا ندارد.
همینکه میگوئیم روی کره زمین نیست، بدین معناست که میبیند زمین ثابت نیست.
همینکه میگوئیم داخل منظومه شمسی نیست، بدین معناست که میبیند منظومه ثابت نیست.
و همینکه میگوئیم داخل کهکشان نیست، بدین معناست که میبیند کهکشان ثابت نیست.
حق با شماست، حالا میشود بفرمایید در عالمی که تمام حرکات نسبی اندازهگیری میشود و به دلخواه میتوان یک نقطه را ساکن گرفت و باقی را نسبت به آن دارای سرعت و شتاب در نظر گرفت چه اشکالی دارد که زمین را ساکن بگیریم تا کل عالم دور آن در حرکت باشد و البته این حرکت هم روی مدار سادهی دایرهای نباشد و خیلی پیچیده باشد؟ به نظر خودم استبعادی که در این زمینه هست این است که چه لزومی دارد مثلاً یک کهکشان در حرکتی پیچیده دور زمین بچرخد و حرکتش متأثر از زمین باشد؟ به نظر حقیر هم خیلی عجیب و غیرواقعی میآید و در اقع با فیزیک امروزی هیچ همخوانی ندارد ولی محال عقلی هم نیست ... فقط خیلی خیلی بعید و دور از ذهن است ... با این وجود اگر زمین تنها همین کرهی زمین منظور نباشد و اگر ارتباط این زمین با زمینهای بالاتر را متوجه شویم شاید مرکزیت زمین و سکون زمین امری طبیعی باشد. مثلاً فرض کنید همانطور که اگر زمین را ساکن بگیریم به معنای سکون تمام اجزای زمین هم نخواهد بود اگر کل زمین (مجموعهی هفت زمین که با ستونهایی لایرونها آسمان روی آن بنا شده آن هم به صورتی مشبک و محبوک) ساکن باشد آن وقت اجزای این هفت زمین که کرهی ما یکی از اجزای آن است همچنان میتواند حرکتهای حداقل وضعی و انتقالی خود را داشته باشد تا روز و شب و ماه و سال را تجربه کند. این فکر به نظر شما غلط است و امکان اصلاحش هم نیست و تنها باید ردّش کرد؟
برادر بزرگوارم، وفتی بگوئیم «مقید به سه بعد هستیم» معنایش اینست که ابعاد مکانی دیگر افزون بر طول و عرض و ارتفاع وجود دارد که ما قادر به درکش نیستیم.
خب این عبارت نیاز به اثبات دارد.
ما قادر به درک نور غیر مرئی نیستیم. اما علوم تجربی آن را اثبات کرده و حتی آثارش را نمایان میکند.
ما قادر به درک ذات خداوند نیستیم. اما استدلالات عقلی وجود وی را اثبات کرده و صفات ذاتش را بیان میکند.
خیلی مسائل غیر قابل درک برایمان وجود دارد، که با ایمان به کلام الله، آنرا از کتاب آسمانی یا کلام معصوم(ع) استخراج و استنباط میکنیم.آیا برای وجود ابعاد مکانی چهارم و بیشتر در عالم ماده، سندی از قرآن و کلام معصوم(ع) در دسترس است؟
آیا در این مورد استدلال عقلی وجود دارد؟
مقید به سه بعد بودنمان که مبنای تجربی دارد، اینطور به نظرمان میرسد که در سه بعد محدود شده باشیم، اینکه بعد بیشتری هم باشد یا نه را نمیدانیم، نه میتوانیم راحت اثبات کنیم و نه رد کنیم ... اما اینکه میفرمایید سندی از قرآن یا کلام معصوم علیهمالسلام هم داریم یا خیر به نظر حقیر همان بحث پیچیده شدن زمین و آسمان زیر پای کسی که طیالأرض و طیالسماء میکند، همچنین بحث وجود دربهای آسمان، اینها میتواند به معنای وجود بعدهای بالاتر تعبیر شوند. پیچیده شدن آسمانها در روز قیامت به نظر میرسد مانند یک منیفلد در یک فضای بزرگتر باشد، اگرچه برای یک منیفلد بدون وجود فضای پایه هم اگر درست خاطرم باشد میشود انحنای ذاتی تعریف کرد ... ولی فکر نکنم این کار اگر ممکن باشد هم مشکلی را حل کند چون دلایل برای وجود فضای پایه هم داریم، مثل همان دربهای آسمان و یا پیچیده شدنی زمین و آسمان برای کوتاه شدن مسیر ... پیچیده شدن با له شدن یا کشیده شدن متفاوت است ... به ابعاد بالاتری نیاز دارد ... اشتباه میکنم؟
یا علی
انشاالله که کارشناس گرامی برای روشن شدن این مورد کمک خواهند کرد.سلام و عرض ادب.
...
منطقاً، تفاوت ماههای قمری با یکدیگر باید مربوط به حرکت انتقالی زمین و ماه به دور خورشید باشد.
اما با توجه به تفاوت سال شمسی و قمری (حدود 10 روز) این میان مشکلی پیش میآید که ظاهراً جوابی برای آن نیست.
به عبارت دیگر با توجه به اینکه مثلاً ماه رمضان در طول سالهای شمسی موقعیت زمانی ثابتی ندارد، پس نمیتوان گفت با نحوه قرار گیری خاصی از خورشید و ماه و زمین نسبت به هم، ارتباط دارد.
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
متوجه هستم که اختلاف ماههای متوالی را باید به فاکتور یا فاکتورهای دیگری ارتباط دهیم ولی متوجه نمیشوم چه لزومی دارد که این فاکتور حتماً وضعیت خورشید باشد؟ اگر بدون دلیل قانع کننده قیدی روی بحثهایمان بگذاریم بعداً شاید به مشکلات لاینحل دیگری بربخوریم. اشتباه میکنم؟
خوب در روایت داریم که تأویل خورشید و ماه میشود رسول خدا صلاللهعلیهوآله و حضرت امیر علیهالسلام. در روایت دیگر سال به حضرت رسول صلاللهعلیهوآله تعبیر شده است و ۱۲ ماه به ۱۲ امام علیهمالسلام. آیا پس این به آن معناست که منظور از سال باید سال خورشیدی باشد؟ داشتم روی این موضوع فکر میکردم و اینکه چرا سال خورشیدی باید حدود ۱۱ روز از سال قمری بیشتر باشد؟ به نظرم رسید که ما دو لفظ برای سال داریم، یکی «سنة» و دیگری «عام»، در کتب لغت در مورد هر دو کلمه توضیحاتی آمده و بخصوص در مورد عام به حرکت خورشید هم اشاره شده است، مثل اینکه «و قيل: سمّي السّنة عَاماً لِعَوْمِ الشمس في جميع بروجها، و يدلّ على معنى الْعَوْمِ قوله: وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ [الأنبياء/ 33].» در مورد سنة هم به نقصان آن اشاره شده است «السَّنَة العامُ منقوصة، و الذاهب منها يجوز أَن يكون هاء و واواً بدليل قولهم في جمعها سَنَهات و سَنَوات». البته هیچ یک از این دو گزاره قول مشهور نیستند، مثلاً سنة را سال سخت و عام را گاهی سال راحت برداشت کردهاند و همچنین کاربردهای دیگری هم برایشان نوشتهاند، اینکه حقیر این دو توضیح را گذاشتم صرفاً انتخاب سلیقهایم بود چون برایم جالب بود، خصوصاً که «عام» مذکر است و «سنة» مؤنث است، عام را میتوان حمل بر رسول خدا صلاللهعلیهوآله کرد و «سنة» را حمل بر حضرت زهراء سلاماللهعلیها، آن وقت مجموعهی ۱۲ ماه قمری ذیل سال قمری «سنة» واقع میگردند و ماه هم که حقیقتش به امیر مؤمنان علیهالسلام بر میگشت و خورشید به رسول خدا صلاللهعلیهوآله، میماند توضیح آن ۱۱ روز اختلافی که سبب گردش ماههای سال قمری در میان برجهای خورشید میباشد. بحث شب و روز را هم میتوان به همین صورت شاید ادامه داد ... مثل اینکه هر ماه خودش دو نیمه دارد که هر نیمه دو هفته دارد و هر دو هفته متعلق به ۱۴ معصوم است با این تفاوت که برای امامان علیهمالسلام روزهای هفته است که در هر دو هفته میچرخد اما برای رسول خدا و حضرت زهراء سلاماللهعلیهما هر جمعه مشترکاً برای ایشان است ... و باز انحراف هر ماه کامل از ۲۸ روز قمری را داریم که یک یا دو روز است، در واقع یک روز و خوردهای است اگر دقیقتر باشیم.
خوب اگر اختلاف ماهها و حتی روزها از یکدیگر را به تفاوت بروز اهل بیت علیهمالسلام ارتباط دهیم چه؟ برخی اعمال مانند صبر (روزه) است که به رسول خدا صلاللهعلیهوآله تأویل میشوند، برخی اعمال مانند نماز است که به امیر مؤمنان علیهالسلام تأویل میشوند، برخی اعمال هم مانند زکات هستند که به ائمه علیهمالسلام منصوب میشوند و شب لااقل قدر هم به حضرت زهراء سلاماللهعلیها ... ولی به نظر میرسد این نگاه همه چیز را به هم میریزد، چون روزه با ماه قمری تعیین میشود و نماز با خورشید و شب کمتر تناسب با نورانیت حضرت زهراء سلاماللهعلیها دارد! ظاهراً یا جایی اشتباه کردهام یا کلاً دارم اشتباه میکنم!
بر هم ریختگی پاسخم در پست قبل و تضادهایم در این پاسخ خبر از انتهای توانم در درک این موضوعات میدهد ... فکر کنم تا حرف جدیدی در این زمینه ندارم باید سکوت کنم ... حقیر هم با شما موافقم که ورود جناب صادق و دوستان دیگر به بحث میتواند گرهی از بحثمان باز کند ... اگرچه نکتهسنجیهای خود شما هم بسیار قابل تقدیر است و این حقیر هستم که قادر به پاسخ دادن تمیز و درست به آنها نیستم.
یا علی :Gol:
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
پرسندهی سؤال یا متوجه شده و قانع شده است و یا نشده ولی همینکه فهمیده پاسخش وجود دارد قانع شده است ...
در روایات دیگر آمده که اگر روایتی از ما به شما رسید که برایتان سنگین آمد آن را به امام زمانتان عرضه کنید تا برایتان شرح کند و اگر درست خاطرم باشد آن حدیث ادامهای هم داشته باشد و آن اینکه آن حدیثی که نفهمیدید را کنارش بگذارید ولی ردش نکنید که انکار حدیث ما کفر به خداوند است ... در نهایت هم امام زمان علیهالسلام که ظهور کنند معانی آنها را بیان میکنند
با این وجود حقیر حدیث امام رضا علیهالسلام را قبول دارم زیرا آیات و احادیث متفاوت و متعددی را در این زمینه دیدهام ... مثل بحث کوه قاف در زمین چهارم که رنگ آسمان دنیا از آن است!
در این پاسخ زمین مسطح معرفی شده. پس از دید ما که به غلط بودن این مورد یقین داریم، این قاعدتاً نمیتواند کلام معصوم(ع) باشد.
از سوی دیگر بحث طبقه بندی زمینهای هفتگانه در قرآن وجود ندارد.
در حالیکه اگر این زمینها و آسمانها بصورت متوالی روی هم قرار گرفته باشند، در آیاتی که خداوند به طبقه بندی آسمانها اشاره کرده است، میتوانست به زمینهای مابین آسمانها نیز اشاره کند.
زیرا اینها طبق حدیث از هم جدا نیستند. بلکه بین هر دو طبقه آسمان، یک طبقه زمین حایل شده.
پس واقعاً چرا در این طبقه بندی، از طبقات میانی (زمینها) صحبتی نشده است؟
در مورد عبارت آبی رنگ، نمیدانم چه باید بگویم!
واقعاً رنگ آسمان اول، دلیلش وجود کوه قاف است؟! آنهم در زمین چهارم؟!
به نظرتان بهتر نیست مطابق جمله قرمز رنگتان این حدیث را کنار بگذاریم و در این مباحثه به آن استنادی نکنیم؟
طبیعی است که ابتدا باید فضایی به نام آسمان وجود داشته باشد؟ طبیعی است که فضایی باید باشد بله ولی آسمان برای چه باید باشد؟ اما همین وجود فضای خالی از ماهیت هم جای بحث دارد و پذیرفتنی نیست و ظاهراً خلأ مطلق را معقول نیست که بپذیریم مگر مانند عالم مثال و چیزی شبیه آن.
حقیر صحبتی از یک فضای خالی از ماهیت نکردم. مگر فضا خلأ مطلق است؟
حق با شماست، حالا میشود بفرمایید در عالمی که تمام حرکات نسبی اندازهگیری میشود و به دلخواه میتوان یک نقطه را ساکن گرفت و باقی را نسبت به آن دارای سرعت و شتاب در نظر گرفت چه اشکالی دارد که زمین را ساکن بگیریم تا کل عالم دور آن در حرکت باشد و البته این حرکت هم روی مدار سادهی دایرهای نباشد و خیلی پیچیده باشد؟ به نظر خودم استبعادی که در این زمینه هست این است که چه لزومی دارد مثلاً یک کهکشان در حرکتی پیچیده دور زمین بچرخد و حرکتش متأثر از زمین باشد؟ به نظر حقیر هم خیلی عجیب و غیرواقعی میآید و در اقع با فیزیک امروزی هیچ همخوانی ندارد ولی محال عقلی هم نیست ... فقط خیلی خیلی بعید و دور از ذهن است ... با این وجود اگر زمین تنها همین کرهی زمین منظور نباشد و اگر ارتباط این زمین با زمینهای بالاتر را متوجه شویم شاید مرکزیت زمین و سکون زمین امری طبیعی باشد. مثلاً فرض کنید همانطور که اگر زمین را ساکن بگیریم به معنای سکون تمام اجزای زمین هم نخواهد بود اگر کل زمین (مجموعهی هفت زمین که با ستونهایی لایرونها آسمان روی آن بنا شده آن هم به صورتی مشبک و محبوک) ساکن باشد آن وقت اجزای این هفت زمین که کرهی ما یکی از اجزای آن است همچنان میتواند حرکتهای حداقل وضعی و انتقالی خود را داشته باشد تا روز و شب و ماه و سال را تجربه کند. این فکر به نظر شما غلط است و امکان اصلاحش هم نیست و تنها باید ردّش کرد؟
از دیدگاه حقیر، جواب سؤال قرمز رنگ، «آری» است!
ما دنبال حقیقتی هستیم و تا از این واقعیات عینی کنده نشویم، آن حقیقت برایمان قابل دستیابی نیست.
تا وقتی که از زمین کنده نشویم، قادر نیستیم حقیقت چرخش آن بدور خورشید را ببینیم و به همین ترتیب برای منظومه و کهکشان.
حال چه دلیل عقلانی و منطقی برای این حرکت رو به عقب و ساکن فرض کردن کره زمین به عنوان مرکز عالم، وجود دارد؟
مقید به سه بعد بودنمان که مبنای تجربی دارد، اینطور به نظرمان میرسد که در سه بعد محدود شده باشیم، اینکه بعد بیشتری هم باشد یا نه را نمیدانیم، نه میتوانیم راحت اثبات کنیم و نه رد کنیم ... اما اینکه میفرمایید سندی از قرآن یا کلام معصوم علیهمالسلام هم داریم یا خیر به نظر حقیر همان بحث پیچیده شدن زمین و آسمان زیر پای کسی که طیالأرض و طیالسماء میکند، همچنین بحث وجود دربهای آسمان، اینها میتواند به معنای وجود بعدهای بالاتر تعبیر شوند. پیچیده شدن آسمانها در روز قیامت به نظر میرسد مانند یک منیفلد در یک فضای بزرگتر باشد، اگرچه برای یک منیفلد بدون وجود فضای پایه هم اگر درست خاطرم باشد میشود انحنای ذاتی تعریف کرد ... ولی فکر نکنم این کار اگر ممکن باشد هم مشکلی را حل کند چون دلایل برای وجود فضای پایه هم داریم، مثل همان دربهای آسمان و یا پیچیده شدنی زمین و آسمان برای کوتاه شدن مسیر ... پیچیده شدن با له شدن یا کشیده شدن متفاوت است ... به ابعاد بالاتری نیاز دارد ... اشتباه میکنم؟
از نظر حقیر، جواب سؤال قرمز رنگ، «شاید» است! چون ادعا را اگر نتوان اثباتش کرد، دیگر رد کردن آن مفهومی نخواهد داشت.
مطابق نص صریح قرآن در روز قیامت طومار آسمانها پیچیده میشود و همان گونه كه بار نخست آفرينش آن آغاز شده بود دوباره بازگردانده میشود.
هر چه در این کلام خداوند دقت کردم نتوانستم وجود ابعاد مکانی بیش از سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع را از آن استخراج کنم.
در مورد طی الاض و طی السماء هم در جای دیگر نظرم را خدمتتان عرض کرده بودم که مبنی بر تغییر نرخ گذر زمان بود.
متوجه هستم که اختلاف ماههای متوالی را باید به فاکتور یا فاکتورهای دیگری ارتباط دهیم ولی متوجه نمیشوم چه لزومی دارد که این فاکتور حتماً وضعیت خورشید باشد؟ اگر بدون دلیل قانع کننده قیدی روی بحثهایمان بگذاریم بعداً شاید به مشکلات لاینحل دیگری بربخوریم. اشتباه میکنم؟
دلیل قانع کننده آن به نظر حقیر، همان دلیل رؤیت ماه توسط ماست.
ما ماه را (چه بصورت هلال و چه بدر) میبینیم چون از آن سطح مشخص، انعکاس نور خورشید به چشم ما میرسد.
طبیعتاً وضعیت قرار گیری این اجرام سه گانه نسبت به هم، باعث تفاوت ماههای قمریست.
برای روشن شدن مطلب میتوان به تصاویر و ترسیمات مربوطه در این خصوص مراجعه کرد.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
دوست عزیز و برادر بزرگوارم، جناب owari
تا کنون فقط پرسشهایم را از محضرتان پرسیدم و در مواردی که هضم مطالبتان برایم ثقیل بود، نکاتی که به ذهنم میرسید را بیان نمودم.
انشاالله کارشناس محترم نیز نظراتشان را بیان کنند.
امیدوارم در ادامه بتوانم از محضر شما و ایشان کمال استفاده را ببرم و مجهولاتم کمی کمتر شوند. :Gol:
دوست گرامی، یک پرسش از محضرتان دارم (البته عذر خواهی حقیر را از اینکه سؤالتان را با سؤال پاسخ میدهم، بپذیرید): جمله قرمز رنگتان به نظرم صحیح نباشد. به نظر حقیر زمانی که در پی کشف حقایق و شناخت باطن عالم هستیم، مکانیک کوانتوم میتواند ابزاری برای کمک به ما باشد.سلام و عرض ادب.
قبل از ابلاغ این وظایف شرعی، آیا موفعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به هم بر روی انسانهای ساکن کره زمین تأثیر باطنی داشته یا خیر؟
بطور مثال چرا نماز آیات بر امتهای ما قبل اسلام واجب نشده بود؟ یا روزه ماه رمضان؟ و ..
چون در اینصورت در تقویم قمری، تمامی ماهها باید یکسان باشند. در حالیکه که تمایز بین آنها بدلیل گردش زمین (و به تبع آن ماه) بدور خورشید است.
اول ماه و وسط ماه و آخر ماه، بله به افق خورشید مرتبط نیستند. اما همین ایام هم در تقویم معنوی، در ماههای مختلف با هم تفاوت ارزشی دارند.
در مواردی از قبیل: ارتباط کوانتوم با ذهن انسان، ارتباط کوانتوم با مصونیت مطلق تبادل اطلاعات، ارتباط کوانتوم با فرآیند فتوسنتز گیاهان، ارتباط کوانتوم بوهمی با شعور ذرات، و ارتباط کوانتوم بوهمی با لایه باطنی عالم.
{ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون } { اى كسانى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود و اين دستور براى آن است كه پاك و پرهيزكار شويد }
روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود این ایه رسا و روشن واجب بودن را بر گذشته ها اورده است شک نداشته باشید
سلام و عرض ادب.
در این پاسخ زمین مسطح معرفی شده. پس از دید ما که به غلط بودن این مورد یقین داریم، این قاعدتاً نمیتواند کلام معصوم(ع) باشد.
سلام علیکم بر برادر اندیشمندم،
بابت تأخیرم در پاسخگویی عذرخواهی میکنم، عید بازگشت به فطرت هم برایتان پر از برکات دنیوی و اخروی باشد ان شاء الله :Gol:
خوب برادر عزیزم حقیر جز در مورد مسلمات امور دینی در سایر موارد علمی از اتکا کردن به دانستههایم لطمههای زیادی خوردهام ... بسیاری مسائل بودهاند که به نظرم بدیهی بودند و بعدها عکس آن برایم اثبات شده و به عنوان بدیهی برای بحثهای بعدیام فرضشان کردهاند ... این است که صحبت از یقین نمیکنم مگر با شمردن تمام شرایط بروز آن ... مثلاً میگویم از دید محسوسات بشری زمین کروی شکل است ... با مکانیک سیالات هم میتوانم حساب کنم که گردش زمین به دور محور خودش سبب بیضیگون شدن آن و کمی پهنتر شدن آن در استوا شده است که این هم میتواند به سیال بودن کل کرهی زمین قبل از سرد و سخت شدن پوستهی زمین بازگردد یا بازنگردد ... اما تمامی این مشاهدات فرضهایی دارند که توجه کردن به آنها گاهی جلوی تضادهای ظاهری دیگری را میگیرد.
مثلاً فرض کنید حقیر بگویم کرهی زمین مسطح است چون با چشمانم میبینم که مسطح است ... بعد شما میفرمایید که اگر مثلاً ۱۰۰ کیلومتر از سطح زمین بالاتر رویم انحناء زمین دیده میشود ... یا حقیر بگویم زمین مسطح نیست چون پر است از برآمدگیها و فرورفتگیها و نمیتواند مسطح باشد یا در نگاه جهانی کروی باشد و شما بفرمایید که این فراز و نشیبها آسیبی به مسطح بودن موضعی و کروی بودن جهانی آن نمیزند.
یعنی منظورم این است که باید دید مسطح بودن زمین دقیقاً چه تعابیری میتواند داشته باشد و آیا وجود دارد تعبیری از میان تعابیر ممکن که هم با مشاهدات بشری تطبیق پیدا کند و هم با احادیث و قرآن تطبیق داشته باشند و نگاه ما را به عالم هستی و زینهای هفتگانه هم عمیقتر و دقیقتر کنند یا خیر.
درسته که در قدیم که کروی بودن کرهی زمین را با چشمشان ندیده بودند خبر از مسطح بودن زمین میکردند و صحبت از انتهای شرق و غرب عالم میکردند و این نگاه و تصورات اشتباه بوده است ... ولی این تنها تعبیر آنها از مسطح بودن زمین را به طور کامل نفی میکند نه تعابیر احتمالی دیگری را که تا کنون شاید کسی در موردش فکر نکرده باشد.
برای مثال حقیر تا حدودی تمایل دارم که روی این فرضیه هم همزمان کار کنم که کرهی زمین بخشی از زمین اصلی باشد ... چه بسا تمام سیارات منظومهی شمسی هم بخشهای دیگری از همین زمین باشند و همچنین تمام خشکیهای داخل آسمان (اصطلاح مندرآوردی است که شاید مناسب نباشد) که در سه بعد به صورت کرههایی مجزا و مستقل از هم دیده میشوند ... مثل جزایری که از دریا بیرون زدهاند ... همچنین احتمالات دیگری را هم میشود مطرح کرد ... برخی از این احتمالات را راحت میتوان بر اساس مشاهدات و بحث عقلی و منطقی و قرآنی و حدیثی رد کرد و رد کردن برخی از ایشان شاید چندان ساده و دمدستی نباشد و تلاش بیشتری را بطلبد و نهایتاً چه بسا یکی از حدسهای زده شده با تمامی دانستههایمان تطابق کامل پیدا کرده و آنها را توضیح دهد ... در این صورت آن نظر آخر میتواند حقیقت یا نزدیک به حقیقت باشد. نمیگویم هر چه حدیث گفته را باید جزء دادههای قطعی خود بدانیم ... بله برخی احادیث شعف سند دارند و برخی هم احتمال خطای راویان در آن بیشتر است (چون مثلاً مطلبی را نقل کردهآند که توان فهمش را نداشتهاند) اما میتوان جانب احتیاط را نگاه داشت و سریع هم به عنوان غلط با آنها برخورد نکرد و کنارشان نگذاشت.
شما با این رویه مخالف هستید؟ اگر بله دلیلتان چیست؟
از سوی دیگر بحث طبقه بندی زمینهای هفتگانه در قرآن وجود ندارد.
در حالیکه اگر این زمینها و آسمانها بصورت متوالی روی هم قرار گرفته باشند، در آیاتی که خداوند به طبقه بندی آسمانها اشاره کرده است، میتوانست به زمینهای مابین آسمانها نیز اشاره کند.
زیرا اینها طبق حدیث از هم جدا نیستند. بلکه بین هر دو طبقه آسمان، یک طبقه زمین حایل شده.
پس واقعاً چرا در این طبقه بندی، از طبقات میانی (زمینها) صحبتی نشده است؟
این نکتهی مهمی است که چرا همیشه در قرآن آمده است «أرض» و فقط یکجا گفته شده است مثل آسمانهای هفتگانه! البته خوب است یک بار دیگر هم آیهی مذکور را نگاه کنیم: «
اللَّـهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ ...». در این آیه تأکید شده است «مِنَ الْأَرْضِ»، خداوند هفت آسمان را خلق کرد و «از زمین» هم مانند آنها را خلق کرد، نه هفت زمین بلکه از یک زمین مثل هفت آسمان را خلق کرده است. در تمام این پستها هم حقیر سعی داشتم به ارتباط زمینهای هفتگانه به هم اشاره کنم ... فکر کردن روی مفهوم آسمان و زمین هم به لحاظ لغوی و هم به لحاظ کاربردشان در قرآن (به این دلیل که الفاظ در قرآن به دلیل حفظ شدنشان توسط خود خداوند دقیق هستند و قابل بررسی، بر خلاف احادیث که گاهی ممکن است الفاظ راویان به جای الفاظ اصلی صادر شده توسط معصوم علیهالسلام جانشین شده باشد) و تطابق انها با مشاهدات تجربی و سعی کردن برای کامل کردن نگاهمان به این مفاهیم.در مورد عبارت آبی رنگ، نمیدانم چه باید بگویم!
واقعاً رنگ آسمان اول، دلیلش وجود کوه قاف است؟! آنهم در زمین چهارم؟!
خوب برادر مؤمنم حقیر اصراری روی این حدیث (در واقع احادیث) ندارم، اما نمیدانم چرا از آن حرفم هم جا خوردید! منظورم رنگ آبی آسمان نبود بلکه رنگ آسمان شب بود و چه بسا ربطی به پرتوهای کیهانی داشته باشد، البته نمیدانم و فقط حدس میزنم، اگرچه تا مفاهیم آسمان و زمین را نفهمیده باشیم واقعاً حرف قطعی هم نمیشود زد و خدایی که از ابرهای عظیم مانند کوهها در قرآن یاد کرده است عجیب نیست که کوههایی از غیر از سنگ و خاک و ... هم داشته باشد، چنانکه جنس کوه قاف هم به صورت سنگهای قیمتی بیان شده است که میتواند منظورش بیان ترکیبات شیمیایی جنس آن کوه باشد یا چیز دیگر ... و البته در فیزیک هم صحبت از ابرهای ماژلانی و ... میشود ولی آن ابر کجا و ابری که ما روی سرمان در آسمان دیدهایم کجا. برای اینکه به انحراف نیفتیم باید تمام احتمالات و استعارههای ممکنی که به ذهنمان میرسد را هم مد نظر داشته باشیم.
به نظرتان بهتر نیست مطابق جمله قرمز رنگتان این حدیث را کنار بگذاریم و در این مباحثه به آن استنادی نکنیم؟
شاید حق با شما باشد ... ولی به نظرتان بهتر نیست کمی با احتیاط بیشتر تمامی احادیث را دور خودمان نگاه داریم؟ شاید جایی بالأخره ایدهای از آنها بگیریم.
از دیدگاه حقیر، جواب سؤال قرمز رنگ، «آری» است!
ما دنبال حقیقتی هستیم و تا از این واقعیات عینی کنده نشویم، آن حقیقت برایمان قابل دستیابی نیست.
تا وقتی که از زمین کنده نشویم، قادر نیستیم حقیقت چرخش آن بدور خورشید را ببینیم و به همین ترتیب برای منظومه و کهکشان.
حال چه دلیل عقلانی و منطقی برای این حرکت رو به عقب و ساکن فرض کردن کره زمین به عنوان مرکز عالم، وجود دارد؟
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ... حقیر در مطالعاتی که روی مبانی و عقاید شیعه داشتم متوجه شدم تقریباً تمامی مذاهب و ادیان تحریف شده تا جایی از اعتقاداتشان درست بوده و از جایی به بعد در آن انحراف ایجاد شده است. در احادیث ما آمده که علم نجوم توسط حضرت ادریس علیهالسلام پایهگذاری شده است ... به نظر حقیر بعید هم نیست که بحث سکون زمین یک حقیقت اصلی و ثابت داشته باشد که مردم با توجه به مشاهدات ناقص خود از آسمان شب آن را به انحراف کشانده باشند. بنابراین برگشتن به اصل سکون زمین را برگشت به اشتباه رد شده توسط مشاهدات امروزی نمیدانم ... البته روی ان اصرار ندارم ولی راحت هم ردّش نمیکنم. اینکه اصرار ندارم هم از همان جهت است که چه بسا برخی احادیث به لحاظ سندی یا محتوایی ضعیف باشند.
از نظر حقیر، جواب سؤال قرمز رنگ، «شاید» است! چون ادعا را اگر نتوان اثباتش کرد، دیگر رد کردن آن مفهومی نخواهد داشت.
مطابق نص صریح قرآن در روز قیامت طومار آسمانها پیچیده میشود و همان گونه كه بار نخست آفرينش آن آغاز شده بود دوباره بازگردانده میشود.
هر چه در این کلام خداوند دقت کردم نتوانستم وجود ابعاد مکانی بیش از سه مؤلفه طول و عرض و ارتفاع را از آن استخراج کنم.
اثبات ادعا وقتی لازم است که بر اساس آن ادعا مطلبی بنا باشد اثبات شود ... ما الآن در مقام اثبات مطلبی نیستیم و در مقام کشف حقایق عالم هستیم ... چیزی که حقیر گفتم بیشتر از یک فرض نبوده است ... این فرض هرچقدر که تأیید بیشتری پیدا کند فرض قویتری خواهد بود ... اگر ضعیف باشد با مشاهدات تجربی یا آیات قرآن و احادیث رد یا اصلاح میشود تا فرض قویتری جانشین آن شود ... این راه را علوم تجربی هم برای پیشرفت خود قائل هستند. اگرچه اگر بتوانیم فرضی را مثلاً به صورت عقلی با منبع وحیانی اثبات کنیم دیگر نور علی نور خواهد بود.
در مورد آن کلام خداوند لطفاً میشود برداشت خودتان را از آن بیان کنید؟ پیچیده شدن آن طومار چگونه خواهد بود؟ فرقی بین پیچیدن طومار با هم خوردن مطالب داخل طومار و یا انقباض طومار قائل هستید؟
دلیل قانع کننده آن به نظر حقیر، همان دلیل رؤیت ماه توسط ماست.
ما ماه را (چه بصورت هلال و چه بدر) میبینیم چون از آن سطح مشخص، انعکاس نور خورشید به چشم ما میرسد.
طبیعتاً وضعیت قرار گیری این اجرام سه گانه نسبت به هم، باعث تفاوت ماههای قمریست.
برای روشن شدن مطلب میتوان به تصاویر و ترسیمات مربوطه در این خصوص مراجعه کرد.
حق با شماست ماه و خورشید با هم مهم هستند ... چون بخش روشن ماه به مکان خورشید نسبت به ماه ربط دارد. این مطلب مهمی است و حقیر به آن توجه نداشتم ... ممنونم بابت تذکر دادن آن.
در پناه خداوند باشید ان شاء الله :Gol:
یا علی
[SPOILER] دوست عزیز و برادر بزرگوارم، جناب owari تا کنون فقط پرسشهایم را از محضرتان پرسیدم و در مواردی که هضم مطالبتان برایم ثقیل بود، نکاتی که به ذهنم میرسید را بیان نمودم. انشاالله کارشناس محترم نیز نظراتشان را بیان کنند.سلام و عرض ادب.
امیدوارم در ادامه بتوانم از محضر شما و ایشان کمال استفاده را ببرم و مجهولاتم کمی کمتر شوند. :Gol:
سلام علیکم برادر عزیز و گرامیام،
خداوند حفظتان کند که اطلاعات زیادی دارید و با این وجود حقیر که با کماطلاعاتی و در عین حال گاهی با اعتماد به نفس کاذب وارد بحث میشوم را تحمل میکنید و طوری رفتار میکنید که حقیر سراپاتقصیر احساس سرخوردگی نکنم. بزرگوار هستید ان شاء الله خداوند به بزرگواریتان برکت بیشتری بدهد. :Gol:
در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی
[/SPOILER]
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
شما با این رویه مخالف هستید؟ اگر بله دلیلتان چیست؟
شاید حق با شما باشد ... ولی به نظرتان بهتر نیست کمی با احتیاط بیشتر تمامی احادیث را دور خودمان نگاه داریم؟ شاید جایی بالأخره ایدهای از آنها بگیریم.
مخالفتی ندارم برادرم، حق با شماست.
از آنجا که حقیر احادیث را خوب نمیشناسم و در این زمینه تخصصی ندارم، نباید در این مورد با قطعیت نظری دهم. ممنون از تذکرتان :Gol:
در مورد آن کلام خداوند لطفاً میشود برداشت خودتان را از آن بیان کنید؟ پیچیده شدن آن طومار چگونه خواهد بود؟ فرقی بین پیچیدن طومار با هم خوردن مطالب داخل طومار و یا انقباض طومار قائل هستید؟
در این مورد نظر شخصی ندارم. بلکه تفسیر علامه طباطبائی(ره) ذیل این آیه را ترجیح میدهم.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
تقویم معنوی بر چه اساسی با وضعیت ماه نسبت به زمین جفت شده است؟
دوست عزیز، جناب owari
همانطور که قبلاً بیان شد، موقعیت ماه و زمین نسبت به خورشید در یک ماه از یک سال قمری با همان ماه در سال قمری دیگر، متفاوت است.
لذا در این میان تنها گردش ماه به دور زمین تقریباً ثابت است (البته اگر از دور شدن تدریجی کره ماه از زمین چشم پوشی نمائیم).
در مورد اثراتی که کره ماه بر زمین دارد، ظاهراً فقط میتوان به اثرات ناشی از دو نیروی جاذبه و الکترومغناطیس بسنده نمود.
به عنوان مثال در ایام محاق و بدر، جاذبه ماه میتواند باعث یک حالت مَد بر کل حجم مایع بدن شود که نتیجه آن معمولاً افزایش قطر داخلی مویرگهاست.
لذا یکی از فواید روزهداری در این ایام، بحث کاهش میزان آب بدن و در نتیجه جلوگیری از گشادگی مویرگها میباشد.
یا مثلاً هنگامی که کره ماه طی حرکت خود بین صورت فلکی عقرب و زمین قرار میگیرد (قمر در عقرب)، احتمالاً بدلیل تغییر در تأثیرات تابشهای الکترومغناطیسی دریافتی از این صورت فلکی، توصیه دین اسلام به عدم انجام بعضی امور در این ایام میباشد.
علی ایحال به نظر نمیرسد تقویم معنوی با تقویم قمری به طور کلی رابطه خاصی برای جفت شدن داشته باشند.
چرا که سال قمری زودتر از یک دور کامل چرخش ماه بدور خورشید به پایان میرسد و سیکلش ثابت نیست.
به نظر حقیر، تکرار سالیانه اعمالی همچون روزه گرفتن در ماه رمضان و یا مناسک حج، ارتباطی با وضعیت سه کره زمین و ماه و خورشید نسبت به همدیگر ندارد.
بلکه این تناوب که توسط خداوند برای این اعمال انسانساز مقرر شده، ممکن است تنها جنبه تکرار و ممارستی داشته باشد.
اتفاقاً اینکه مبنای این اعمال عبادی بر تقویم قمریست و در طول فصول چهارگانه در حال چرخش هستند، با در بر داشتن تنوعی ساده بسیار دلنشین بوده و دیگر از منظر تناوبی ملال آور نخواهد بود.
گذر زمان هر چند با شاخصی مانند گردش زمین به دور خورشید و یا ماه به دور زمین سنجیده میشود، اما خود این گذر زمان، خطی هست و نه سیکلی.
آنچیزی که در تکامل نفس انسان و رشد معنوی وی به عنوان محور x در نظر گرفته میشود، همین زمان خطی است، و تناوب تکرار اعمال عبادی، احتمالاً بخاطر ماهیت روان انسان است که در تعامل دوطرفه با نفس اوست و نیاز به یک ممارست متناوب دارد.
دوست عزیز، جناب owari همانطور که قبلاً بیان شد، موقعیت ماه و زمین نسبت به خورشید در یک ماه از یک سال قمری با همان ماه در سال قمری دیگر، متفاوت است. در مورد اثراتی که کره ماه بر زمین دارد، ظاهراً فقط میتوان به اثرات ناشی از دو نیروی جاذبه و الکترومغناطیس بسنده نمود. علی ایحال به نظر نمیرسد تقویم معنوی با تقویم قمری به طور کلی رابطه خاصی برای جفت شدن داشته باشند. به نظر حقیر، تکرار سالیانه اعمالی همچون روزه گرفتن در ماه رمضان و یا مناسک حج، ارتباطی با وضعیت سه کره زمین و ماه و خورشید نسبت به همدیگر ندارد. اتفاقاً اینکه مبنای این اعمال عبادی بر تقویم قمریست و در طول فصول چهارگانه در حال چرخش هستند، با در بر داشتن تنوعی ساده بسیار دلنشین بوده و دیگر از منظر تناوبی ملال آور نخواهد بود. گذر زمان هر چند با شاخصی مانند گردش زمین به دور خورشید و یا ماه به دور زمین سنجیده میشود، اما خود این گذر زمان، خطی هست و نه سیکلی.سلام و عرض ادب.
لذا در این میان تنها گردش ماه به دور زمین تقریباً ثابت است (البته اگر از دور شدن تدریجی کره ماه از زمین چشم پوشی نمائیم).
به عنوان مثال در ایام محاق و بدر، جاذبه ماه میتواند باعث یک حالت مَد بر کل حجم مایع بدن شود که نتیجه آن معمولاً افزایش قطر داخلی مویرگهاست.
لذا یکی از فواید روزهداری در این ایام، بحث کاهش میزان آب بدن و در نتیجه جلوگیری از گشادگی مویرگها میباشد.
یا مثلاً هنگامی که کره ماه طی حرکت خود بین صورت فلکی عقرب و زمین قرار میگیرد (قمر در عقرب)، احتمالاً بدلیل تغییر در تأثیرات تابشهای الکترومغناطیسی دریافتی از این صورت فلکی، توصیه دین اسلام به عدم انجام بعضی امور در این ایام میباشد.
چرا که سال قمری زودتر از یک دور کامل چرخش ماه بدور خورشید به پایان میرسد و سیکلش ثابت نیست.
بلکه این تناوب که توسط خداوند برای این اعمال انسانساز مقرر شده، ممکن است تنها جنبه تکرار و ممارستی داشته باشد.
آنچیزی که در تکامل نفس انسان و رشد معنوی وی به عنوان محور x در نظر گرفته میشود، همین زمان خطی است، و تناوب تکرار اعمال عبادی، احتمالاً بخاطر ماهیت روان انسان است که در تعامل دوطرفه با نفس اوست و نیاز به یک ممارست متناوب دارد.
سلام علیکم و رحمة الله،
اول در مورد این نکته که فرمودید زمان خطی است و نه سیکلی! این مطلب در اصل درست است و تمام مطلب است ...
حالا بیایید روی این نکته کمی تفکر حکمتی کنیم ... یعنی اگر نعوذ بالله ما جای خدا بودیم برای بندگانمان چطور زمان را میسنجدیم؟ میشد یک خطکش برایشان تعریف کنیم که طول گذر زمان را اندازه بگیرد ... کافی است حوادث به صورت یکتا اتفاق بیفتند و هرگز محور رخداد حوادث خودش را قطع نکند تا هر رخدادی به صورت یکتامعرف یک زمان معین باشد، به این ترتیب سنجش زمان به صورت خطی محقق میشد .. به راحتی هم میشد با پیدا کردن ارتباطی بین رخدادهای متفاوت معرف زمانهای متفاوت اول و آخر محور زمان و روند تغییرات زمانی را تخمین زد و محسابه نمود.
اما این کاری نیست که خداوند برای ما انجام داده است ... این در علم تاریخ مشخص است که اگرچه کل تاریخ با هم تکرار نمیشود ولی رخدادهای تاریخی و بازههای محدود تاریخی مدام در طول تاریخ در حال تکرار هستند ... آنچنان که گاهی در رخ دادن یک پدیده سهواً گفته میشود «تاریخ تکرار شد»! پس از درک شهودی خودمان از حوادث هم اینطور به نظر میرسد که زمان اگرچه خودش خطی باشد ولی اثراتش و در نتیجه سنجش آن سیکلی میتواند باشد. مثالهای طبیعی و غیرانسانی هم در این زمینه زیاد است، مثل اینکه هر چند صد هزار سال مثلاً یک دورهی یخبندان در زمین اتفاق بیفتد یا هر ۱۱ سال در خورشید فلان اتفاق میافتد و ... . اگر این سیکل حوادث به صورت یک دایرهی منفرد بود (مثل تصویر یک نوسانگر هارمونیک بر روی محور افقی) پیشبینی حوادث خیلی ساده مینمود ... ولی اگر مثلاً رخدادهای نظیر شده به زمان به صورت یک مثلاً نوسانگر سیکلوئید باشد در این صورت به جای یک فرکانس دیگر سیستم دارای دو فرکانس طبیعی بوده و سیکل حوادث کمی پیچیدهتر میشود: (برای توضیح بیشتر در مورد منحنیهای سیکلوئید و منحنیهای از این خانواده مثلاً ر.ک. به این آدرس)

که این شکل آخری و بسیاری اشکال محیرالعقول را حتماً در کودکی در هنگام بازی با اسپیروگراف (چرخنگار یا دوایر جادویی اوقلیدوسی) به کرات دیدهاید ...:

تمامی این اشکال با دو دایره رسم شدهاند، یعنی دو فرکانس و یک نسبت شعاعی، حالا فرض کنید نه دو دایره که چندین و چند دایره با هم داشته باشید که داخل یکدیگر «فی فلک یسبحون» باشند!
ماه دور زمین میچرخد (یک دایره، البته کمی درستترش بیضی است و خود بیضی هم دقیق نیست چون مسأله دقیقاً یک two-body problem نیست)، زمین دور خورشید میچرخد (دایرهی دوم)، خورشید خودش درمداری داخل کهکشان راه شیری میچرخد و کهکشانها هم نسبت به هم حرکاتی دارند. سیارات دیگر منظومهی ما هم نسبت به خورشید چرخشی دارند ... ستارهها همگی دَوَرانهایی دارند ... هم به دور خود در حرکات وضعی (پس نقاط روی سطح آن سیارات و ستارهها نسبت به مرکزشان یک دایره را میپیمایند) و هم به دور یکدیگر در افلاک خودشان .... بنابراین به تعداد اجرام و ساختارهای آسمانی (ستارهها و سیارات و کهکشانها و سیارکها و قمرها و ستارههای دنبالهدار و ...) شاید منهای یک ما فرکانس خواهیم داشت و نسبت شعاعی! در قرآن نه تنها به حرکت افلاک اشاره شده که در سورهی واقعه خداوند به موقعیت ستارگان نسبت به هم نیز قسم خورده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ». اینها همگی نظمی دارند که روی هم رفته سیکل حوادث و در نتیجه سنجش زمان توسط موجود درک کنندهی زمان (مثل انسان و جن) را مشخص میکنند ... مثلاً اگر وضعیت افلاک در یک روز فلان باشد باید انتظار داشت فلان اتفاقی رخ بدهد که مثلاً ده هزار سال پیش وقتی افلاک درست در همین وضعیت مشابه بودند اتفاق افتاده بود. این مسأله در مورد به دنیا آمدن فرزند نابغهای مثل ابنسینا هم میتواند صدق کند که برخی معتقدند هر هزار سال امکان تولد چنین پسری میباشد، حالا اگر درست باشد.
این مقدمهای در مورد سیکلی بودن حوادث و رخدادهای تکوینی عالم که سنجش زمان هم بر اساس آنها تعیین شده است ...
اگر کسی مثل انبیاء علیهمالسلام علم لدنّی در این ارتباط داشته باشد، میتواند از روی آسمانها خبرهای غیبی بدهد، مثل اینکه خداوند برای اطمینان قلبی یافتن حضرت ابراهیم علیهالسلام در مورد وعدهای که به او داده بود ملکوت آسمانها و زمین را نشانشان داد:
وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ [الأنعام، ۷۵]
و حضرت ابراهیم علیهالسلام موقع مناسب برای شکستن بتها را از روی ستارگان متوجه شدند:
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ / فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ [الصافات، ۸۹]
و جالبه که خداوند در این مورد حتی خبر از اجل دادن خود را نیز متذکر شدهاند:
أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ۖ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ [الأعراف، ۱۸۵]
اما موضوع اینجاست که افرادی که نه به علم الهی که به علم تجربی بخواهند ستارگان را بشناسند از فرط زیادی دادهها مجبور میشوند:
- یا تنها عوامل مهمتر را لحاظ کنند (مثل ساختارهای آسمانی که اثر بیشتری روی زندگی انسان دارند، مثل خورشید و ماه و صور فلکی دوازدهگانه --یا همان «بروج»-- که در طالعبینیها هم مورد استفاده قرار میگیرند)
- و یا بحثهای آماری کنند که در این صورت بحثی مشابه بحث عدم قطعیت مانع از دقیق بودن بحثشان خواهد شد
در هر دوی این صورتها خبری که از این مطالعات به عنوان نتیجه استخراج میشود غیرقطعی بوده و خطا خواهد داشت، گاهی این خطا زیاد مهم نیست و گاهی کامل پیشبینی انجام شده را به اشتباه میکشاند. بنابراین خبری که انبیاء بدهند خبر از غیب است (وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ... و عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا / إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ ...) و خبری که علمای نجوم و بیخبر از وحی بدهند تنها پیشگویی است، که کاهنان کافر معابد مصر باستان و امتهای دیگری مثل شاید مایاها و ... هم داشتهاند و البته دانشمندان فیزیک امروزی به کل از این علوم بیبهرهاند.
در برخی احادیث هست که امام علیهالسلام به عالم نجومی گفتند که اندکی از بسیار از این علم نزد شماست که ضررش بیشتر از سودش است، یا چیزی به همین مضمون.
اما در این میان اخباری از اخبار غیب به ما گفته شده است ... برخی بر اساس خورشید و حرکت وضعی زمین است ... برخی بر اساس ماه و خورشید و حرکت وضعی زمین (افق ماه روی زمین) است ... برخی بر اساس روزهای هفته است ... برخی بر اساس روزهای هفته داخل ماه هستند ...
اگرچه شاید نشود کامل راه به درک معرفت این مسائل برد اما بد تلاش کردن در این زمینه هم منعی ندارد ... از باب افزایش معرفتمان به خداوند نه برای انجام پیشبینیهای نجومی و طالعبینی و مشابه آن ...
(ادامه ان شاء الله در پست بعد)
سلام و عرض ادب.
ول در مورد این نکته که فرمودید زمان خطی است و نه سیکلی! این مطلب در اصل درست است و تمام مطلب است ...
حالا بیایید روی این نکته کمی تفکر حکمتی کنیم ... یعنی اگر نعوذ بالله ما جای خدا بودیم برای بندگانمان چطور زمان را میسنجدیم؟ میشد یک خطکش برایشان تعریف کنیم که طول گذر زمان را اندازه بگیرد ... کافی است حوادث به صورت یکتا اتفاق بیفتند و هرگز محور رخداد حوادث خودش را قطع نکند تا هر رخدادی به صورت یکتامعرف یک زمان معین باشد، به این ترتیب سنجش زمان به صورت خطی محقق میشد .. به راحتی هم میشد با پیدا کردن ارتباطی بین رخدادهای متفاوت معرف زمانهای متفاوت اول و آخر محور زمان و روند تغییرات زمانی را تخمین زد و محسابه نمود.
اما این کاری نیست که خداوند برای ما انجام داده است ... این در علم تاریخ مشخص است که اگرچه کل تاریخ با هم تکرار نمیشود ولی رخدادهای تاریخی و بازههای محدود تاریخی مدام در طول تاریخ در حال تکرار هستند ... آنچنان که گاهی در رخ دادن یک پدیده سهواً گفته میشود «تاریخ تکرار شد»! پس از درک شهودی خودمان از حوادث هم اینطور به نظر میرسد که زمان اگرچه خودش خطی باشد ولی اثراتش و در نتیجه سنجش آن سیکلی میتواند باشد. مثالهای طبیعی و غیرانسانی هم در این زمینه زیاد است، مثل اینکه هر چند صد هزار سال مثلاً یک دورهی یخبندان در زمین اتفاق بیفتد یا هر ۱۱ سال در خورشید فلان اتفاق میافتد و ... . اگر این سیکل حوادث به صورت یک دایرهی منفرد بود (مثل تصویر یک نوسانگر هارمونیک بر روی محور افقی) پیشبینی حوادث خیلی ساده مینمود ... ولی اگر مثلاً رخدادهای نظیر شده به زمان به صورت یک مثلاً نوسانگر سیکلوئید باشد در این صورت به جای یک فرکانس دیگر سیستم دارای دو فرکانس طبیعی بوده و سیکل حوادث کمی پیچیدهتر میشود: (برای توضیح بیشتر در مورد منحنیهای سیکلوئید و منحنیهای از این خانواده مثلاً ر.ک. به این آدرس)
دوست عزیزم، حقیر متوجه ارتباط مطلبی که عرض کردم {گذر زمان هر چند با شاخصی مانند گردش زمین به دور خورشید و یا ماه به دور زمین سنجیده میشود، اما خود این گذر زمان، خطی هست و نه سیکلی.}
با مطالبی که شما در مورد منحنیهای سیکلوئید و دستگاه اسپیروگراف عنوان کردید، نمیشوم.
ما که منکر سنجش زمان بر مبنای حرکات سیکلی کرات آسمانی، یا انواع ساعتها نیستیم.
بلکه میگوئیم گذر زمان خطیست. نه تنها استوار در شانزدهم مرداد 1393 با استوار در شانزدهم مرداد 1392 فرق دارد، بلکه زمانی که بر او گذشته هرگز قابل بازگشت و یا تکرار نیست.
ماه دور زمین میچرخد (یک دایره، البته کمی درستترش بیضی است و خود بیضی هم دقیق نیست چون مسأله دقیقاً یک two-body problem نیست)، زمین دور خورشید میچرخد (دایرهی دوم)، خورشید خودش درمداری داخل کهکشان راه شیری میچرخد و کهکشانها هم نسبت به هم حرکاتی دارند. سیارات دیگر منظومهی ما هم نسبت به خورشید چرخشی دارند ... ستارهها همگی دَوَرانهایی دارند ... هم به دور خود در حرکات وضعی (پس نقاط روی سطح آن سیارات و ستارهها نسبت به مرکزشان یک دایره را میپیمایند) و هم به دور یکدیگر در افلاک خودشان .... بنابراین به تعداد اجرام و ساختارهای آسمانی (ستارهها و سیارات و کهکشانها و سیارکها و قمرها و ستارههای دنبالهدار و ...) شاید منهای یک ما فرکانس خواهیم داشت و نسبت شعاعی! در قرآن نه تنها به حرکت افلاک اشاره شده که در سورهی واقعه خداوند به موقعیت ستارگان نسبت به هم نیز قسم خورده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ». اینها همگی نظمی دارند که روی هم رفته سیکل حوادث و در نتیجه سنجش زمان توسط موجود درک کنندهی زمان (مثل انسان و جن) را مشخص میکنند ... مثلاً اگر وضعیت افلاک در یک روز فلان باشد باید انتظار داشت فلان اتفاقی رخ بدهد که مثلاً ده هزار سال پیش وقتی افلاک درست در همین وضعیت مشابه بودند اتفاق افتاده بود. این مسأله در مورد به دنیا آمدن فرزند نابغهای مثل ابنسینا هم میتواند صدق کند که برخی معتقدند هر هزار سال امکان تولد چنین پسری میباشد، حالا اگر درست باشد.این مقدمهای در مورد سیکلی بودن حوادث و رخدادهای تکوینی عالم که سنجش زمان هم بر اساس آنها تعیین شده است ...
پیش بینی حوادثی که برای ما اتفاق میافتد با توسل به حرکت اجرام آسمانی را به هیچ عنوان صحیح نمیدانم.
اینکه ماه و خورشید و تشعشعات کیهانی بر روی کره زمین و ساکنانش اثراتی دارند کاملاً مسلم است.
اما اینکه وقایعی که ما خودمان با اراده و اختیارمان رقم میزنیم را بخواهیم از روی حرکت اجرام آسمانی و وضعیت قرار گیری آنها، پیش بینی کنیم و منتظر تکرار تاریخ در لحظهای خاص! باشیم را دارای حجیت شرعی و عقلی نمیدانم.
وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ [الأنعام، ۷۵]
و حضرت ابراهیم علیهالسلام موقع مناسب برای شکستن بتها را از روی ستارگان متوجه شدند:
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ / فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ [الصافات، ۸۹]
و جالبه که خداوند در این مورد حتی خبر از اجل دادن خود را نیز متذکر شدهاند:
أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّـهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ۖ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ [الأعراف، ۱۸۵]
واقعاً ملکوت آسمانها و زمین، چه ارتباطی با وضعیت اجرام آسمانی و یا گردش سیارات به دور ستارهها و یا حرکت کهکشانها و ... دارد؟!
آیا به نظر شما با استناد به آیات 88 و 89 سوره صافات میتوان ابراهیم خلیل الله را متهم به پیش بینی بیماریش از روی وضعیت اجرام آسمانی نمود؟!
و یا با نگریستن و دقت در وضعیت کرات آسمانی بتوانیم از نزدیک شدن اجل مطلع شویم؟!!
(ادامه از پست ۲۷)
خوب است که اول کمی در مورد نجوم اسلامی بدانیم. با توجه به اینکه حقیر در این زمینه حتی آماتور هم به حساب نمیآیم و بیشتر از چند ساعت نیست که در این زمینه دارم میخوانم احتمال اینکه مطالبم گاهی خیلی اشتباه باشد زیاد است ... ولی با این وجود سنگ اول را حقیر میگذارم که ان شاء الله کارشناسان محترم و دوستان مطلع دیگر هم حقیر را اصلاح کنند و هم تا حد ممکن مطلب را اگر مدیریت سایت اجازه دادند به جلو ببرند.
اگر مدار حرکت زمین دور خورشید را (که در یک مرتبه دقت بالاتر، اما باز محدود به فرض دو جرمی بودن مسألهی دینامیکی است که در آن از اثر اجرام دیگر بر روی این حرکت صرفنظر شده است، بیشتر یک بیضی است آنهم نه حول خورشید که حول مرکز جرم «زمین+خورشید» و البته هم این مرکز جرم خیلی نزدیک به مرکز جرم خود خورشید است و هم این بیضی خیلی نزدیک به دایره است) در یک صفحه در نظر بگیریم، امتداد این صفحه از ۱۲ صورت فلکی (از دید ناظر زمینی) میگذرد، به عبارت دیگر از حدود ۸۸ صورت فلکی معرفی شده (اینجا) تا کنون در آسمان شب از دید ناظر زمینی دوازده صورت فلکی روی حلقهای در دور زمین دیده میشوند که مدار خورشید روی این حلقه دیده میشود. این دوازده صورت فلکی را به اصطلاح برج مینامند یا منازل خورشید. در هر ماه تقریباً خورشید از یکی از این برجها عبور میکند، مثل برج دلو (مرد ساقی) و حوت (ماهی) و حمل (گوسفند) و ثور (گاو) و ...، بعد هر سه برج را ما یک فصل میگیریم و در کل در طول یک سال خورشیدی ۱۲ ماه و چهار فصل خواهیم داشت.
مطابق با ویکیپدیا:
دایرةالبروج مسیر حرکت ظاهری سالانهٔ خورشید نسبت به زمین، بر روی کره سماوی است.دایرةالبروج دایرهای فرضی در آسمان است که ظاهراً (از دید ساکنان کرهٔ زمین) به نظر میآید که خورشید در مدت یک سال آن دایره را طی میکند.
این دایره در حقیقت مدار حرکت انتقالی زمین را به دور کرهٔ خورشید مشخص میکند و در واقع طرح مدار زمین بر کرهٔ آسمان است یعنی دایرهای است که از تلاقی سطح مدار حرکت انتقالی زمین با کرهٔ آسمان که آن را اصطلاحاً فلک ثوابت نامیدهاند پیدا میشود.
منطقةالبروج که فلکالبروج (نیسنگ پرهون) و گردآسمان نیز نامیده میشود، کمربندی با پهنای ۱۶ درجه از کره سماوی پیرامون دایرةالبروج که حدود ۸ درجه از شمال و ۸ درجه از جنوب در امتداد آنرا میپوشاند. منطقةالبروج، مدار ظاهری خورشید (دایرةالبروج) -در میانه- و مدار ماه و پنج سیارهٔ تیر، ناهید، بهرام، هرمز و کیوان (یعنی سیارههایی که با چشم غیرمسلح دیده میشوند) را دربر میگیرد و خود به برجهای دوازدگانه تقسیم شده است.
دوران ماه حول زمین اما در همین صفحهی شامل مدار زمین حول خورشید نیست، بلکه صفحهی مداری ماه حول زمین با صفحهی مداری زمین حول خورشید زاویهای ثابت دارد:


اما ماه ظرف حدود ۲۷ روز حول زمین میچرخد، بنابراین اینکه از دید ناظر روی زمین خورشید و ماه هر روز طلوع و غروب دارند بخاطر حرکت وضعی زمین به دور خودش است نه به معنای اینکه ماه روزی یک دور پیرامون زمین بزند. در هر روز از ماه پس ماه نسبت به زمین و خورشید در یک موقعیت قرار دارد:
- گاهی نسبت به خورشید جلوی زمین قرار میگیرد (یعنی ماه بین زمین و خورشید واقع میشود)، در این صورت بخشی از ماه که شب است بر روی زمین دیده میشود و در نتیجه ماه کاملاً یک قرص تاریک دیده میشود. توجه کنید که در این صورت لزومی ندارد که حتماً سایهی ماه روی زمین هم بیفتد و کسوف شود، اما امکانش هست.
- گاهی ماه نسبت به خورشید پشت زمین قرار میگیرد، یعنی ماه شب زمین را میبیند و زمین روز ماه را، پس از زمین ماه به صورت یک قرص نورانی دیده میشود و البته در این صورت هم اینطور نیست که هیشه ماه در سایهی زمین قرار بگیرد و خسوف شود، اما گاهی هم خسوف میشود.
- در باقی موارد گاهی که ماه در سمت چپ خط بین زمین و خورشید در شکل بالا قرار میگیرد و ناظر زمینی روز ماه را در سمت راست ماه و شب آن را در سمت چپ ماه میبیند و به این ترتیب هلال نورانی ماه در سمت راست ماه خواهد افتاد؛ گاهی هم که ماه در سمت راست خط واصل بین زمین و خورشید قرار بگیرد بر عکس هلال نورانی ماه سمت چپ ماه دیده میشود ...
- بنابراین به طور خلاصه از وقتی که ماه از مقابل خورشید شروع به نوسان حول زمین میکند ابتدای ماه قمری است که ماه به سختی دیده میشود و هلالش بسیار نازک است، بعد از یک طرف ماه هلال نورانی در تصویر دیده شده از ماه در زمین رشد میکند تا در یک ربع چرخش صفحهی مداری ماه (نه خود ماه) حول زمین نیمی از ماه روشن شود، یعنی یک هفته، بعد این هلال ماه رشد میکند تا بعد از یک هفتهی بعد ماه در پشت زمین دیده شود و این بار قرص کامل نورانی دیده میشود و این نیمهی ماه است، در بازگشت هم باز صفحهی مداری ماه میچرخد تا ماه کمکم در جلوی زمین دیده شده و باز هلال نورانی آن باریک و بعد ناپیدا شود.

این مطلب را نگاه دارید و حالا به این موضوع توجه کنید که وضعیت زمین و ماه و آن دوازده برج روی دائرةالبروج به گونهای است که ماه هم همواره در یکی از همان دوازده برج از دید ناظر زمینی دیده میشود. مطابق با این صفحه از ویکیپدیا در نجوم ماه در هر دو و یک ثلث روز در یکی از صور فلکی قرار دارد (یعنی هر ۷ روز سه فلک یا ربع ماه، یعنی هفتهای ربع ماه! مثل هر سه ماه که یک فصل است و ربع سال)، مثل عقرب یا حمل یا منازل دیگر که باز با همان دوازده منزل خورشید منطبق میباشند. پس صفحهی مداری ماه حول زمین در 28=(1/3+2)*12 روز کل دوازده صورت فلکی را طی میکند و این میشود حدود یک ماه. اگر به جز دوازده برج که منزل خورشید است خود خورشید را هم اضافه کنیم که وقتی ماه مقابل آن قرار گرفته است تاریک دیده میشود (وقتی دو امام در یک زمان باشند یکی خاموش خواهد بود) در این صورت باید برای ماه ۱۳ منزل قرار داد و خواهیم داشت:
که دوازده ماه آن مجموعا میشود:
که تنها یک روز با تقویم شمسی ۳۶۵ روزهی ما (البته بجز سال کبیسه) اختلاف دارد. البته این کاری که کردم کار درستی شاید به حساب نیاید ولی جالب است که در ویکیپدیا گفته شده که در دو هزار سال پیش دوازده فلک روی دائرةالبروج قرار داشتند ولی الآن با وارد شدن یک فلک دیگر (حوا) تعداد افلاک شده ۱۳! این مسأله کلاً کمی گیج کننده است، چون از طرفی ماه قمری نه دقیقاً ۲۸ روز است و نه حتی حدوداً ۳۰ روز و یک ثلث روز، از طرف دیگر «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّـهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللَّـهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» ...
این محاسبات بالا را البته باید اصلاح کرد ... ولی در مجموع در این دو پست سعی کردم این را بگویم که خداوند رخدادهایی را به صورت سیکلی نظیر حرکات پیچیدهی کواکب کرده است ... سر در آوردن از حرکات پیچیدهی افلاک یک بحث است و فهمیدن اینکه در هر وضعیتی چه رخدادی خداوند به آن نظیر کرده است یک بحث دیگر. به صورت تجربی به برخی از آن حرکات و به برخی از آن حوادث نظیر شده میتوان پی برد ولی علم دقیق آن فقط نزد خداست و از علوم غیبی است که به هر کس بخواهد از انبیاء و اولیائش میدهد ...
حالا این حوادث نظیر شده میتواند حوادث طبیعی باشد یا ماورائی ... و البته آن تناظر انجام گرفته هم حتماً حکیمانه بوده و اللهبختکی نبوده است ... اینکه به طور خاص اعمال عبادی انسان چطور به این ماهها گره خورده است حتماً حکمتی دارد ...
یا علی
دوست عزیزم، حقیر متوجه ارتباط مطلبی که عرض کردم {گذر زمان هر چند با شاخصی مانند گردش زمین به دور خورشید و یا ماه به دور زمین سنجیده میشود، اما خود این گذر زمان، خطی هست و نه سیکلی.}سلام و عرض ادب.
با مطالبی که شما در مورد منحنیهای سیکلوئید و دستگاه اسپیروگراف عنوان کردید، نمیشوم.
ما که منکر سنجش زمان بر مبنای حرکات سیکلی کرات آسمانی، یا انواع ساعتها نیستیم.
بلکه میگوئیم گذر زمان خطیست. نه تنها استوار در شانزدهم مرداد 1393 با استوار در شانزدهم مرداد 1392 فرق دارد، بلکه زمانی که بر او گذشته هرگز قابل بازگشت و یا تکرار نیست.
سلام علیکم برادر عزیز و مؤمنم،
متوجه فرمایش شما شدم و خودم هم به آن اشاره کردم «زمان خطی است و نه سیکلی! این مطلب در اصل درست است و تمام مطلب است ... حالا بیایید روی این نکته کمی تفکر حکمتی کنیم ... یعنی اگر نعوذ بالله ما جای خدا بودیم برای بندگانمان چطور زمان را میسنجدیم؟» بحث حقیر تماماً در مورد ساز و کاری بود که خداوند برای مدیریت دنیا قرار داده است و بعد سنجش زمان ...
بحثی که حقیر در مورد سیکلوئیدها و سایر منحنیهای سیکلی از این خانواده کردم و بعد مسأله را به چندین دایره و ... ارتباط دادم از جهت شناخت ساز و کار دنیا بود و اینکه چرا خداوند برخی عبادات را به صورت سیکلی قرار داده است ... در واقع اینکه باید نماز و روزه و شب قدر و نماز آیات و ... در زمانهای مشخصی خوانده شوند میتواند ریشه در همان ساز و کار سیکلی (ولی multi-frequency) باشد. جالب است که در بحث آشوب (Chaos Theory) سیستمی که تعداد فرکانسهایش به سمت بینهایت میل کند را دیگر سیکلی به حساب نمیآورند زیرا در زمان بینهایت به نقطهی شروع خود بازخواهد گشت! این مطالب در بحث سیستمهای دینامیکی (Dynamical Systems) به شدت رویشان کار شده است و البته تازه الآن دارم میفهمم که چقدر میتوانند کاربردی باشند! :Nishkhand:
در هر صورت امیدوارم حقیر را ببخشید اگر از آن عبارت شما به نظر میرسد سوء استفاده کرده باشم :Gol: شما اینطور برداشت کنید که نظرتان جرقهای شد برای شروع بحثی دیگر در بعدی دیگر که البته مستقیماً به بحث اصلی تاپیک مرتبط است، سیکلی بودن عبادات و انطباق تقویم معنوی با برخی رخدادهای سماوی :Gol:
برای مثال این انیمیشن که در پست ۲۷ گذاشته بودم ببینید:
این یک سیستم دینامیکی است که بسیار شبیه (ولی نه دقیقاً شبیه) سیستم ماه و زمین و خورشید است، ماه دور زمین میچرخد و مجموعهی آنها حول خورشید ... اگر سال قمری و شمسی یکی بودند بعد از اولین باری که زمین دور خورشید میچرخد منحنی دوم نه در کنار منحنی اول که درست روی آن میافتاد و اصطلاحاً orbit این حرکت periodic one میبود. در شکل بالا هیچ یک از دو منحنی سالانه دقیقاً روی هم نمیافتند و در نتیجه همیشه وضعیتی جدید رخ میدهد تا اینکه یازده بار دایرهی بزرگ دور زده شود، دفعهی دوازدهم دوباره منحنی بر روی منحنی اول میافتد و در نتیجه در اینجا یک Closed Orbit از نوع Periodic twelve داریم! در مورد سال شمسی و قمری هم که یکسان نیستند با تمام شدن یک سال شمسی وضعیت ماه درست مانند سال قبل نیست ... ولی اختلاف سال شمسی و قمری حدود ۱۱ روز است و طول ماه حدود ۳۰ روز و طول سال شمسی هم حدود ۳۶۵.۲۵ روز، پس حدوداً هر ۳ سال و بهتر از آن حدوداً هر ۳۳ سال منحنیها بر روی هم میافتند، البته تقریباً و نه دقیقاً و مطمئن نیستم هرگز این Orbit بسته بشود یا خیر ...
در نظریهی سیستمهای دینامیکی این مدارها مورد بررسی قرار میگیرند (ر.ک. به اینجا) و مثلاً استفاده از Poincare Section و تئوری Poincare Recurrence میتواند در چنین بحثی به کار بیاید:

اما جالب است که با اینکه یک شرایط با چنین ساز و کار سیکلی پیچیدهای که در آن اجرام آسمانی بسیاری در چرخش هستند و تعداد فرکانسها بسیار زیاد است در نظام دنیا برقرار است اما باز اعمال عبادی انسان بر اساس سیکلهایی جزئی مانند سیکلهای چرخش زمین دور خودش و خورشید و ماه دور زمین مرتب شدهاند ... این سیکلهای جزئی هیچکدام Closed Orbit نیستند اما همگی تا حدودی نزدیک به بسته (Periodic=closed) بودن هستند. این از یک طرف خوب است چون نشان میدهد ماههای متفاوت میتوانند واقعاً با هم فرق داشته باشند ولی در عین حال کار را هم سخت میکند چون یکسان شدن کارایی معنوی ماهها هم دیگر تنها با گذشت ۱۲ ماه تضمین نمیشود و به بازههای بیشتری نیاز خواهد بود مانند همان ۳ یا ۳۳ سال که میدانیم وجه معنوی خاصی ظاهراً ندارد.
شاید و تأکید دارم که شاید این مسأله نشان دهد که بحث تقویم معنوی را نباید به دینامیک سیکلی کواکب و زمین گره بزنیم ... ولی همچنان بحثی مشابه بحث اثرگذاری کواکب روی انسان (مثل همان گرانش و تنگ و گشاد شدن مویرگها که شما فرمودید) میتوانند موضوعیت داشته باشند ... فقط میماند اینکه چرا هر دوازده ماه سیکلها تغییر میکند؟ در هر ماه هر دوازده منزل خورشید توسط ماه ظرف ۲۸ روز طی میشود (هر سه منزل در یک هفته یا هر منزل در دو روز و یک ثلث روز) اما تعداد ماهها چطور باید تعیین شود؟ اگر توسط منازل خورشید باشد که سال شمسی میشود و نه قمری و اگر توسط منازل خورشید نباشد توسط چیست؟ دانستن این مطلب میتواند ما را به فهم وضع سیکلی موجود در تقویم معنوی راهنمایی کند.
پیش بینی حوادثی که برای ما اتفاق میافتد با توسل به حرکت اجرام آسمانی را به هیچ عنوان صحیح نمیدانم.
اینکه ماه و خورشید و تشعشعات کیهانی بر روی کره زمین و ساکنانش اثراتی دارند کاملاً مسلم است.
اما اینکه وقایعی که ما خودمان با اراده و اختیارمان رقم میزنیم را بخواهیم از روی حرکت اجرام آسمانی و وضعیت قرار گیری آنها، پیش بینی کنیم و منتظر تکرار تاریخ در لحظهای خاص! باشیم را دارای حجیت شرعی و عقلی نمیدانم.
[SPOILER]
فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، النص، ص: 112
الحديث السابع و العشرون في تزكية حديث ابن عباس بطريق آخر مشهور بين الناس وجدته في كتاب ربيع الأبرار تأليف أبي القاسم محمود بن عمر الزمخشري في الجزء الأول قال ما هذا لفظه- الْوَلِيدُ بْنُ جُمَيعٍ رَأَيْتُ عِكْرِمَةَ سَأَلَ رَجُلًا عَنْ عِلْمِ النُّجُومِ وَ الرَّجُلُ يَتَحَرَّجُ أَنْ يُخْبِرَهُ فَقَالَ عِكْرِمَةُ سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ يَقُولُ عِلْمٌ عَجَزَ النَّاسُ عَنْهُ وَ وَدِدْتُ لَوْ أَنِّي عَلِمْتُهُ
الحديث التاسع و العشرون فيما نرويه عن المعصوم من تعظيم علم النجوم من كتاب ربيع الأبرار من الجزء الأول أيضا قال-
وَ عَنْ عَلِيٍّ ع مَنِ اقْتَبَسَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ ازْدَادَ بِهِ إِيمَاناً وَ يَقِيناً ثُمَّ تَلَا إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ الْآيَة
فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، النص، ص: 94
عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ وَ هُوَ جَلِيلُ الْقَدْرِ بَيْنَ عُلَمَاءِ الشِّيعَةِ رَوَاهُ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ص لِلْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ كَيْفَ حِسَابُكَ لِلنُّجُومِ قَالَ مَا بَقِيَ شَيْءٌ إِلَّا تَعَلَّمْتُهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع لَهُ كَمْ لِنُورِ الشَّمْسِ عَلَى نُورِ الْقَمَرِ فَضْلُ دَرَجَةٍ وَ كَمْ لِنُورِ الْقَمَرِ عَلَى نُورِ الْمُشْتَرِي فَضْلُ دَرَجَةٍ وَ كَمْ لِنُورِ الْمُشْتَرِي عَلَى نُورِ الزُّهَرَةِ فَضْلُ دَرَجَةٍ فَقَالَ لَا أَدْرِي فَقَالَ ع لَيْسَ فِي يَدِكَ شَيْءٌ إِنَّ هَذَا أَيْسَرُه
[/SPOILER]
عبدالرحمان بن سيابه مىگويد: «به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت گردم! مردم مىگويند نگريستن در نجوم حلال نيست ولى علم نجوم براى من جالب و خوشآيند است. پس اگر به دينم زيان مىرساند، من به چيزى كه به دينم آسيب مىرساند، نياز ندارم. و اگر به دينم زيان نمىرساند، پس به خدا سوگند من عاشق علم نجوم و عاشق نگريستن در آن هستم! امام عليه السلام فرمود: آن گونه كه مىگويند، نيست؛ به دينت آسيب نمىرساند! آنگاه امام عليه السلام ادامه داد: قطعاً شما در چيزى مىنگريد كه زيادش قابل دسترسى نيست و اندكش سودى ندارد. شما بر اساس طالع ماه، محاسبه مىكنيد ... [منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، ج22، ص: 469]
اما در مورد اینکه فرمودید « اینکه وقایعی که ما خودمان با اراده و اختیارمان رقم میزنیم را بخواهیم از روی حرکت اجرام آسمانی و وضعیت قرار گیری آنها، پیش بینی کنیم و منتظر تکرار تاریخ در لحظهای خاص! باشیم را دارای حجیت شرعی و عقلی نمیدانم» حقیر هم با شما موافق هستم و به همین خاطر نوشتم « این مقدمهای در مورد سیکلی بودن حوادث و رخدادهای تکوینی عالم که سنجش زمان هم بر اساس آنها تعیین شده است ...» و البته تأکیدم بر روی «رخدادهای تکوینی» بوده است و نه تشریعی و ارادی و اختیاری انسان. بعد لطفاً توجه داشته باشید که بحث اصلی این تاپیک هم روی وظایفی است که به صورت جبری بر انسان واجب شدهاند، مثل نماز در ساعات مختلف روز و شب و یا روزه در ماهی خاص از سال ... در تمامی این موارد انسان برش اعمالی واجب میشود ولی مختار است که آنها را به جای بیاورد یا نیاورد ... پس بحث ما برای کشف حکمتهای پشت مسألهی تقویم معنوی در واقع روی همان بخشی تکوینی عالم است و نه بخش اختیاری آن.
واقعاً ملکوت آسمانها و زمین، چه ارتباطی با وضعیت اجرام آسمانی و یا گردش سیارات به دور ستارهها و یا حرکت کهکشانها و ... دارد؟!
این را هم از خودم ننوشتم، در کتاب سیدبنطاووس رحمه الله آمده:
[SPOILER]
[/SPOILER]
الحديث الخامس و العشرون فيما روي عمن قوله حجة في العلوم بصحة علم النجوم نقلناه من كتاب نزهة الكرام و بستان العوام تأليف محمد بن الحسين الرازي و هذا الكتاب خطه بالعجمية فكلفنا من نقله إلى العربية فذكر في أواخر المجلد الثاني منه ما هذا لفظ من عربه- وَ رُوِيَ أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ أَنْفَذَ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع مَنْ أَحْضَرَهُ فَلَمَّا حَضَرَ قَالَ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَنْسِبُونَكُمْ يَا بَنِي فَاطِمَةَ إِلَى عِلْمِ النُّجُومِ وَ إِنَّ مَعْرِفَتَكُمْ بِهَا جَيِّدَةٌ وَ فُقَهَاءُ الْعَامَّةِ يَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ إِذَا ذُكِرَ أَصْحَابِي فَاسْكُتُوا وَ إِذَا ذُكِرَ الْقَدَرِ فَاسْكُتُوا وَ إِذَا ذُكِرَ النُّجُومُ فَاسْكُتُوا وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ كَانَ أَعْلَمَ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِ النُّجُومِ وَ أَوْلَادُهُ وَ ذُرِّيَّتُهُ الَّتِي تَقُولُ الشِّيعَةُ بِإِمَامَتِهِمْ كَانُوا عَارِفِينَ بِهَا فَقَالَ لَهُ الْكَاظِمُ ع هَذَا حَدِيثٌ ضَعِيفٌ وَ إِسْنَادُهُ مَطْعُونٌ فِيهِ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ مَدَحَ النُّجُومَ فَلَوْ لَا أَنَّ النُّجُومَ صَحِيحَةٌ مَا مَدَحَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْأَنْبِيَاءُ ع كَانُوا عَالِمِينَ بِهَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِهِ ع- وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ وَ قَالَ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ- فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ فَلَوْ لَمْ يَكُنْ عَالِماً بِالنُّجُومِ مَا نَظَرَ فِيهَا وَ لَا قَالَ إِنِّي سَقِيمٌ وَ إِدْرِيسُ ع كَانَ أَعْلَمَ أَهْلِ زَمَانِهِ بِالنُّجُومِ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَقْسَمَ فِيهَا بِكِتَابِهِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى- فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ وَ فِي قَوْلِهِ بِمَوْضِعٍ آخَرَ فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً يَعْنِي بِذَلِكَ اثْنَيْ عَشَرَ بُرْجاً وَ سَبْعَ سَيَّارَاتٍ وَ الَّذِي يَظْهَرُ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ هِيَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ بَعْدَ عِلْمِ الْقُرْآنِ لَا يَكُونُ أَشْرَفَ مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِمْ- وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ وَ نَحْنُ نَعْرِفُ هَذَا الْعِلْمَ وَ مَا نُنْكِرُهُ فَقَالَ هَارُونُ بِاللَّهِ عَلَيْكَ يَا مُوسَى هَذَا الْعِلْمُ لَا تُظْهِرُوهُ عِنْدَ الْجُهَّالِ وَ عَوَامِّ النَّاسِ حَتَّى لَا يُشَيِّعُوهُ عَنْكُمْ وَ تُنْفِسُ الْعَوَامُّ بِهِ وَ غُطَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ ثُمَّ قَالَ هَارُونُ بَقِيَتْ مَسْأَلَةٌ أُخْرَى بِاللَّهِ عَلَيْكَ أَخْبِرْنِي بِهَا قَالَ سَلْ قَالَ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ وَ بِحَقِّ قَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْتَ تَمُوتُ قَبْلِي أَمْ أَنَا أَمُوتُ قَبْلَكَ فَإِنَّكَ تَعْرِفُ هَذَا مِنْ عِلْمِ النُّجُومِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى آمِنِّي حَتَّى أُخْبِرَكَ فَقَالَ لَكَ الْأَمَانُ قَالَ أَنَا أَمُوتُ قَبْلَكَ مَا كُذِبْتُ وَ لَا أَكْذِبُ وَ وَفَاتِي قَرِيب[/SPOILER]
حضرت امام موساى كاظم (عليه السلام) را؛ هارون (لعين) احضار و بازجويي كرد كه: مردم درباره شما اولاد فاطمه (عليهم السلام) گزارش كرده اند كه: با علم نجوم (تنجيم) ارتباط داشته و آگاهي شما از آن خيلي خوب است! در حاليكه فقهاى عاميان مي گويند كه پيامبر (صلى االله عليه وآله) فرموده ..اگر سخن از نجوم شد سكوت كنيد؟ و امير المؤمنين علي (عليه السلام) داناترين خلايق به علم نجوم بوده، و فرزندان و ذريه او (كه شيعيان قائل به امامتشان بوده اند) به اين علم آگاه بوده اند؟ حضرت امام كاظم (عليه السلام) در پاسخ فرمودند: اين حديث (كه به پیامبر (صلى االله عليه وآله) از قول عاميان نسبت دادي) حديث ضعيفي است و در سند آن طعن و خدشه است، و حال آنكه خداوند متعال (علم) نجوم را ستايش نموده، و اگر علم نجوم صحيح نبود خداوند آنرا نمي ستود. و انبياى الهي (عليهم السلام) به آن آگاه بوده اند، و هر آينه خداوند متعال درباره حضرت ابراهيم خليل الرحمان (عليه السلام) فرموده است: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ، ... و خداوند در جاى ديگر قرآن درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد: فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ، ... امام كاظم (عليه السلام) فرمودند: اگر او عالم به علم نجوم نبود در آن تأمل و تدبر نمي كرد، و نمي گفت كه من بيمار مي شوم، و حضرت ادريس (عليه السلام) داناترين اهل زمانش به علم نجوم بود، و خداوند تعالى به جايگاه و مواضع نجوم قسم ياد نموده است، و خداوند خود اين سوگند را اين چنين توصيف كرده است كه: وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ، ... و در جاى ديگر فرموده است: فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً، و اراده فرموده است از آنها (مدبرات) دوازده برج و هفت سياره و آنچه در شب و روز به امر الهي آشكار مي گردد، و پس از علم قرآن؛ هيچ علمي شريفتر از علم نجوم نيست، و اين علم انبيا و اوصيا و وارثان انبياست، آنانكه خداوند عزوجل درباره شان فرموده: وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ، ...، آنگاه حضرت امام كاظم (عليه السلام) فرمود: و ما اين علم را مي دانيم و منكر آن نيستيم ولى سخن از آن نمي گوييم. هارون به حضرتش گفت: اى موسى تو را به خدا سوگند، كه اين دانش را نزد جاهلان و عوام ناس آشكار نكني، تا اينكه بر عليه تو سخن بد نگويند، و دريغ بدار اين علم را از عوام، و اين علم را بپوشان، و به حرم جدّت (صلى االله عليه وآله) بازگرد. آنگاه هارون گفت: يك سؤال باقي ماند، تو را بخدا مرا به آن آگاهساز، حضرت امام كاظم (عليه السلام) فرمودند: بپرس، هارون گفت: تو را به حق قبر و منبر (رسول الله صلى االله عليه وآله) و بحق خويشي و نزديكيت به رسول الله (صلى االله عليه وآله) سوگند، مرا خبرده كه آيا تو قبل از من مي ميري؟ يا من قبل از تو مي ميرم؟ چون تو اين مطلب را از نجوم مطلعي، حضرت امام موساى كاظم (عليه السلام) فرمودند: مرا امان بده تا به تو خبر دهم، هارون گفت: در اماني، حضرت (عليه السلام) فرمودند: من پيش از تو مي ميرم، و من هيچ گاه دروغ نگفته و نمي گويم، و وفات من نزديك است.
قرآن كريم سوره أنعام آيه 75، سوره صافات آيه 88 و 89، سوره واقعة آيه 76، سوره نازعات آيه 5، سوره نحل آيه 16، فرج المهموم سيد بن طاووس ص 108 بحار الأنوار ج 58 ص254.
آیا به نظر شما با استناد به آیات 88 و 89 سوره صافات میتوان ابراهیم خلیل الله را متهم به پیش بینی بیماریش از روی وضعیت اجرام آسمانی نمود؟!
مؤمن اولاً چرا اتهام؟ این آیهی قرآن است! در عین حال اگر تفسیر این آیه را بخوانید دربارهی آن آمده که ایشان اصلاً بیمار نبودند و این بهانهای بود برای آنکه با کفار به جشن نروند و بتوانند سر فرصت بروند و بتها را بشکنند! اما نه به این معنی که ایشان دروغی هم گفته باشند بلکه توریه کردهاند و از معصوم علیهالسلام روایت شده که ایشان دردی نداشتند و منظورشان از آن حرف در دل خودشان این بود که من به علت کفر شما احساس درد و ناخوشی دارم.
اگرچه این بحث روایی بود و قاعدتاً شما هم میپذیریدش، ولی اگر این حدیث را نداشتیم شما چطور نگاه کردن به ستارگان را توضیح میدادید؟ خداوند در مقام قصهگویی این مطلب را بیان نمیکند و حکمتی در بیانش نهفته است.
و یا با نگریستن و دقت در وضعیت کرات آسمانی بتوانیم از نزدیک شدن اجل مطلع شویم؟!!
مثالش در همان حدیثی که در بالا در گزارش پرسش و پاسخ بی امام کاظم علیهالسلام و هارون ملعون آورده شد موجود است. توجه داشته باشید که حتی علم جفر را هم داریم و علم نجوم تنها علم در زمینهی کسب اخبار غیبی نیست، اگرچه مجموعاً اینها علوم غریبه باشند که منبعش اهل بیت علیهمالسلام هستند که مدینهی علم و باب مدینهی علماند و وارثان علیم مدینه و باب آن. البته بحث روی این موضوع میتواند به درازا بکشد، شما مثلاً میتوانید اینطور بپذیرید که بحث «اجل» در آن آیه را در کنار «عسی» که به نوعی از ادات شک است ببینید تا بحث پیشبینی از آن برداشت شود، مثل اینکه پیشبینی شود ممکن است بلایی آسمانی نزدیک باشد و عاقل باید احتیاط کند ...
یا علی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حدیثی را دیدم که مطالب جالبی را در خود بیان کرده است که نمیدانم چقدر بتواند کمکمان کند و آیا اصلاً حدیث صحیحی هست یا خیر:
احتجاجات ( ترجمه جلد 9 بحار الأنوار)، ج1، ص: ۳۰۰-۳۰۲
علل الشرائع- يزيد بن سلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كرد ...
در این حدیث آمده است که ماه و خورشید از زمین مشابه هم دیده میشدند و هر دو نورانی بودهاند تا اینکه خداوند دستور داد نور ماه محو شود (این میتواند بحث سرد شدن پوستهی ماه و جامد شدن آن باشد که خطوط سیاه روی سطح ماه هم به این پدیده مرتبط دانسته شده است، نمیدانم نظر نجوم جدید راجع به این جمله چه خواهد بود؟) ... نور خورشید نشانه و آیهی روز بوده است (آیه دلالت کننده است نه مبنای تعریف، یعنی نور خورشید نشانهای از روز است نه اینکه مبنای تعریف روز با دیدن خورشید باشد، درست است؟ اگر اینطور باشد روز مفهومی جدای از افق خورشید روی سطح زمین خواهد داشت و چه بسا در خارج از زمین تعریف جامعتری داشته باشد؟ اگر بله فهم آن برای فهم چرایی ساعات نماز لازم میشود؟ اگرچه همین آیه بودن خورشید میتواند نمازهای یومیه را که با خورشید تعیین میشوند به صورت نماز آیات معرفی کند ولی با دستوری متفاوت!؟) و نور ماه آیهی شب که بعد محو شده است و ماه دیگر به جای آیهی شب بودن بازتاب کنندهی نور خورشید شده است تا روز از شب از روی زمین قابل تشخیص باشد برای انجام عبادات معنوی و حساب کردن عدد سال و عبادات مورد نیاز مثل روزه ...
فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، النص، ص: 97
أَقُولُ وَ مِنْ كِتَابِ ابْنِ جُمْهُورٍ الْقُمِّيِّ بِإِسْنَادِهِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ص لَمَّا صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ قَالَ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنِ السَّوَادِ الَّذِي فِي الْقَمَرِ فَقَالَ أَعْمَى سَأَلَ عَنْ عَمْيَاءَ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً فَالْمَحْوُ السَّوَادُ الَّذِي تَرَاهُ فِي الْقَمَرِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مِنْ نُورِ عَرْشِهِ شَمْسَيْنِ وَ أَمَرَ تَعَالَى جَبْرَائِيلَ فَأَمَرَّ جَنَاحَهُ بِالَّذِي سَبَقَ مِنْ عِلْمِهِ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَكُونَ مِنِ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ عَدَدِ السَّاعَاتِ وَ الْأَيَّامِ وَ الشُّهُورِ وَ السِّنِينَ وَ الدُّهُورِ وَ الِارْتِحَالِ وَ النُّزُولِ وَ الْإِقْبَالِ وَ الْإِدْبَارِ وَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ مَحَلِّ الدَّيْنِ وَ أَجْرِ الْأَجِيرِ وَ عِدَّةِ أَيَّامِ الْحَمْلِ وَ الْمُطَلَّقَةِ وَ الْمُتَوَفَّى عَنْهَا زَوْجُهَا وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِك
وقتی آیهی شب محو شود دیگر عبادت شبانه واجب نمیشود (اگر حدس بالا درست باشد) مگر در حد نماز عشاء که فقط در مورد رفتن خورشید است و نماز صبح که در بارهی نزدیک شدن خورشید است ... در عوض وضعیت ماه نسبت به زمین و خورشید که سبب میشود تا از زمین روز و شب ماه به صورت قرص یا هلالهای نورانی و تاریک دیده شوند (بخشیهایی از سطح ماه که تاریک است در سایهی خود ماه است) میتواند مشابه خسوف و کسوف که افتادن زمین یا ماه در سایهی ماه یا زمین است مبنای عبادات مرتبط با آیات دیگر خدا باشد که این بار اعمال روزانه و ماهانه را رقم میزند ... این عبادات چون ساعتی نیست و روزانه است به جای نماز مثلاً روزه را واجب یا مستحب میکند ...
اما بحث همچنان باقی است که چرا سیکل آن باید دوازده ماه باشد؟ این دوازده اگرچه در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است و تازه چهار ماه آن هم جرام اعلام شده است ولی درکش همچنان برای حقیر سنگین است ....
اگر این حرفها درست باشد مبنای تعریف عبادات بر اساس نظام چرخشهای زمین و اجرام سماوی میتواند آیات عظیم خداوند در خلقتش باشد و نماز و روزه میتواند بر همین اساس واجب یا مستحب شود، چنانکه گاهی هم چه بسا مکروه یا حتی در مورد روزه حرام هم بشود. این آیه بودن از یک طرف مرتبط با انسان است ولی از طرف دیگر به حقایق فراآسماناولی هم مربوط میشود ... مثل اینکه در حدیث داریم ابتدای هر شب و همچنین ابتدای هر روز فرشتگانی بر انسانها وارد میشوند که اعمال انسان در آن شب یا روز را ثبت کنند و بعد از آن بالا میروند و فرشتگانی دیگر جایگزین ایشان میشوند و هرگز یک فرشته دوباره نازل نمیشود (یعنی هر شب و هر روز فرشتگانی جداگانه را برای این کار دارد که تا قیامت بر نمیگردند) و در این بین بینالطلوعین که زمان نماز صبح است هر دو گروه فرشته حضور دارند و دو بار نماز ضبط میشود (شاید به همین خاطر به جای چهار رکعت هم دو رکعت است؟ حدسه شاید هم اشتباه باشد؟ احتمالش زیاد هم هست که اشتباه باشد؟) بنابراین فهمیدن مفهوم روز و شب احتمالاً بنیادیترین مفهومی است که در این بین نیاز به فهمش داریم ... بعد از آن هم نوبت میرسد به اینکه چرا تعداد ماههای قمری باید دوازده باشد و چرا تعداد ماههای حرام چهار است؟
تعداد حدس و گمانهایم در این پست خیلی زیاد شد که از اعتبارش به شدت کم میکند ... ان شاء الله کارشناسان محترم و دوستان بتوانند با آوردن احادیث و آیات مرتبط و همچنین اطلاعات درستتر نجومی این نوشتهها را ارتقاء دهند.
با تشکر، :Gol:
یا علی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
برای جلوگیری از سوء تفاهم توسط خوانندگان دیگر ذکر این نکته به نظرم مهم میرسد که بحث اینجا بحث طالعبینی و ... نیست، خداوند حقایقی را نظیر حقایق دیگری کرده است، مانند اینکه حرارت را در آتش قرار داده است، حتماً برای این تناظر حکمتهایی داشته و دارد که برخی از آنها را ممکن است بتوانیم متوجه شویم و بسیاری از آنها را هم شاید نتوانیم متوجه شویم تا ان شاء الله امام زمان علیهالسلام بیایند و آن حکمتها را برایمان تشریح کنند، اگر ظرفیت درکشان را داشته باشیم.
[SPOILER] آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج2، ص: ۲۴۳-۲۴۶
و محقق شيخ على- اجزل اللَّه- تشريفه- گفته: تنجيم گزارش از احكام اخترانست نظر بحركات افلاك و اتصالات كواكب و بقياس و تخمين برگردد- تا گويد- از صاحب شرع بوجه هر چه رساتر نهى شده از آموختن علم نجوم، و بايد دانست كه ستارهشناسى با عقيده بتأثير اختران در موجودات زمين و گرچه به مدخليّت آنها باشد حرام است و ياد گرفتن آن هم بر اين پايه حرام است، بلكه اعتقاد كفر است- نعوذ باللَّه- و اگر چنين نباشد و دروغ نگويد جائز است، و البته ثابت شده كه تزويج و سفر حج در قمر در عقرب بد است، و اين هم از اين باب است، آرى اين هم مكروه است، و مايه عقيده فاسد نيست، و نهى از آن بطور مطلق براى ريشهكنى ماده فساد است.
شيخ بهائى- ره- گفته: وابستن حوادث زمين باجرام آسمانى با عقيده باينكه آنها آفريننده يا شريك در آفرينشاند بمسلمان روا نيست و علم نجوم بر اين پايه كفر است- العياذ باللَّه- و حديث نهى از علم نجوم بهمين معنا است، و اگر گويند اوضاع كواكب نشانه برخى حوادث اين جهانند كه خدا آفريند چنانچه حركات و اوضاع نبض نزد طبيب نشانه صحت و بيماريند، و چنانچه لرزيدن برخى اندام تن را نشانه احوال آينده گيرند، اين مانعى ندارد، و روايات صحت علم نجوم و جواز نقل آن بر اين معنا است سپس گفته: پيشگوئى منجمان در امور آينده بر سه پايه است.
1- برخى مستند باصحاب وحى سلام اللَّه عليهم است.
2- بر قواعدى كه گويند بتجربه بدست آمده است، امور چندى كه نيروى بشرى غالباً بضبط و احاطه بر آنها عاجز است چنانچه امام صادق عليه السّلام فرمود:
بسيارش درك نشود و كمش بىنتيجه است از اين رو اختلاف كلمه دارند، و احكام آنها دچار خطاء است، و اگر كسى اصول درست آن را بدست آرد درست گويد چنانچه كلام امام صادق عليه السّلام پيش از اين فصل بر آن گويا است، يعنى در روايت ابن سيابه، ولى دسترسى بدان دشوار است و براى كمى ميسّر است و اللَّه الهادى الى سواء السبيل.
ابن سينا هم در فصل مبدء و معاد الهيات شفاء در اينجا سخنى دارد كه: اگر كسى بتواند همه حوادث زمين و آسمان و طبائع آنها را بداند ميتواند آينده را بفهمد ولى منجم پيشگو مقدمات برهانى ندارد، و بسا كه تجربه يا وحى را مدرك خود شمارد، و بسا كه بخيالبافى و خطا بچسبد و او تنها اسباب آسمانى را منظور ميدارد، با اينكه احاطه بهمه آنها ندارد، و وجود آنها را در همه وقت نميتواند تضمين كند گرچه اكنون همه را هم بداند، و در پايان سخنش گفته: بنا بر اين، اعتماد بگفته آنها نداريم و گرچه بىدليل همه مقدمات حكميه آنها را هم درست بدانيم (پايان).
و شيخ كراچكى- ره- در كنز الفوائد خود رد بر كسانى كه كواكب را علل حتمى حوادث دانند ضمن بيانى مفصل بطور خلاصه گفته: اگر اختران و اوضاعشان حوادث آفرينند نيازى به طالعگيرى و پيشگوئى از آنها نيست چون علاجى براى اثر آنها در ميان نيست و اين اطلاع پيش زيان دارد و سود ندارد و اگر خوشى و سعد باشد مايه پريشانى خاطر و دير شمارى وقت است و شعلهورى آتش اشتياق و دست كشيدن از كار و نشستن بانتظار و بسا دچار شدن بنوميدى زيرا پيشگوئيها هميشه درست در نيايند و سود بدل بزيان شود و اگر بدى و نحوست باشد دانستن آن بلائيست سختتر از خود آن، و اگر اين بدى را توان علاج كرد گفته شما كه اختران مدبّرند نقض و باطل است.
سپس گفته: من بطلان اقوال و فساد استدلال آنها را از چند راه ثابت كنم.
1- نام 12 برج بحمل و ثور تا آخر حقيقتى ندارد و تنها رصد بآنان آن را ساختهاند و ميان آنها معروف شده است.
2- و همه 48 صورت دو سوى منطقة البروج هم باعتراف دانشمندانشان ساختگى است و استادان رصدشناس آنها را ساختهاند و نامگذارى كردهاند، و ابو الحسين صوفى از ستارهشناسانى كه تاليفات بيمانندى در آن دارد در ج 1 كتاب صور كواكب خود گفته: ستارهشناسان نخست كواكب را در 6 درجه اندازهگيرى كردند و مرتب نمودند و 917 ستاره انتخاب كرده و 48 صورت از آنها تصور كردند كه هر صورتى داراى چند ستاره است و همانها است كه بطلميوس در مجسطى بيان كرده برخى در نيمه شمالى كره است و برخى بر خود منطقة البروج كه مسير خورشيد و ماه است و اختران تندرو و برخى در نيمه جنوبى و هر صورتى را بنام مانندى كه تصور كردند ناميدند موجودى را بصورت آدمى چون جوزاء و زانو بر زمين، و عوّاء و برخى بصورت جانوران خشكى يا دريا مانند حمل، ثور، سرطان، اسد، عقرب، حوت، دب اكبر، دب اصغر، برخى بصورت بيجان مانند، اكليل و ميزان، و اين براى شناسائى و شناخت ساعات شب و طالع و منافع مهم ديگر است (پايان).
سپس كراچكى گفته: اين دليل روشنى است كه اين صور و اشكال و القاب خيالى و ساختگى است و تغيير پذير است و آنگاه بسيارى از احكام خود را به پايه همين نامهاى ساختگى نهادند و آن را يك حقيقت جلوه دادند، و چنانچه ابن هنبثى از بطلميوس نقل كرده گفتهاند: اگر گرفتن خورشيد در بروج پردار باشد مانند عذرا رامى، دجاجه، نسر و مانند آنها پيشامدى در پرندههاى خوراك مردم رخ دهد و اگر در صورت حيوانات آبى مانند سرطان باشد يا دلفين (جانور فربه بزرگ دريائى) پيشامدى در جانوران دريا يا نهر پديد شود، و اين خود رسوائى بزرگى دارد، آيا نميدانند اين جانوران بالدار آسمانى را خودشان ساختند و هيچ واقعى ندارند، و چگونه منشأ حكمى براى كسوف خواهند شد و اثرى خواهند آورد، و برگشتش باينست كه خود آنها كه سازنده اين صور خيالى هستند مدبر جهانند.
سپس اعتراضهاى بسيار و الزامهاى خفهكننده بر آنها آورده گفته: اين صورتهاى ساختگى آنها هم بر جاى خود نمانند و با حركت كند ثوابت جابجا شوند و حمل كه در برج يكم بوده ببرج دوم آمده و حوت جاى آن را گرفته، صوفى در كتاب صور گفته: صورتها كه در منطقة البروج بوده جا عوض كردند، و سه هزار سال پيش در قسمتهاى ديگر بودند و صورت حمل كه در قسم اول است آنجا نبوده و اول بروج ثور بوده و دوم جوزاء و سوم سرطان، و چون در روزگار «طيموخارس» رصدها را تازه كردند، ديدند صورت حمل بقسم اول آمده كه پس از نقطه اعتدال ربيعى است و نامها را تغيير دادند و نخست را حمل ناميدند و دومى را ثور و سومى را جوزاء كسى مخالفت ندارد كه اين صورتها جابجا ميشوند تا آنجا كه حمل ببرج ميزان كه قسم هفتم است ميرسد و صورت ميزان ببرج حمل مىآيد كه قسم يكم است، و برج يكم ميزان مىشود و دوم عقرب.
سپس توضيح داده كه انتقال آنها سبب تغيير نام برجها مىشود و آنها اتفاق دارند كه دو ستاره نزديك هم بنام «شرطين» كه اول منزل ماه است بر دو شاخ حمل بودند بايد اول 12 برج باشند، و كه هر آنها را در اين زمان 428 هجرى 1348 ذى القرنين بررسى كند ميداند كه يكى در درجه 20 حمل است و ديگرى در درجه 21 آن و كدام برج بصورت خود ميماند؟ و چگونه توان حكم كرد كه برج يكم از آن وحوش و جانوران سمدار است با آنكه بيشتر حوت بدان آمده و همچنين است حال بروج ديگر، و سپس بسيارى از اغلاط و اشتباهات آنها را ذكر كرده[/SPOILER]
در مناقب ابن شهر آشوبست كه ابى بصير گفت: مردى ديدم از امام ششم عليه السّلام از نجوم پرسيد و چون بيرون رفت از بر او، بآن حضرت گفتم: اين علم اصلى دارد؟ فرمود: آرى، گفتم از آن حديث كن مرا فرمود: از سعدش بتو باز گويم نه از نحسش، خدا جلّ اسمه نماز سپيده دم را فرض كرده براى نخست ساعت و آن فرض است و اين ساعت سعد است، و ظهر را هفت ساعت بعد فرض كرده و آن فرض است و اين هم سعد است و نماز عصر را در ساعت نهم و آن فرض است و اين هم سعد، و مغرب را در نخست ساعت شب مقرر كرده و آن فرض است و اين سعد و نماز عشا را در ساعت سه شب، و آن فرض است و اين هم سعد.
بيان: شايد غرضش اينست كه اين علم اصلى دارد، ولى تو را نشايد از آن بجوئى جز اندازه كه اوقات نماز را بدانى، يا اينكه اوقات نمازها سعدند چون عبادت خدا در آنها انجام مىشود.
[آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، ج2، ص: 210]
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، جناب owari
حدیثی را دیدم که مطالب جالبی را در خود بیان کرده است که نمیدانم چقدر بتواند کمکمان کند و آیا اصلاً حدیث صحیحی هست یا خیر
به نظر میآید موارد ذیل در این حدیث جای اشکال داشته باشند:
اول:
بفرمائيد چرا ستارهها كوچك و بزرگ ديده مىشوند و حال اينكه مقدار آنها مساوى است؟ فرمود زيرا بين ستارهها و آسمان دنيا درياهائى است كه باد امواج آن را به حركت در مىآورد و به همين جهت كوچك و بزرگ ديده مىشود و مقدار ستارگان همه مساوى هستند.
اجرام آسمانی نه در حجم و نه در مسافتشان تا زمین، مقدار مساوی ندارند.
دوم:
روز يك شنبه خلقت آسمان و زمين شروع شد و روز جمعه اتمام يافت و شنبه روز فراغت و تمام شدن كار است.
تقریبا تمامی علما و مفسرین معتقدند که منظور از تعداد روزهای خلقت آسمان و زمین، 24 ساعت شبانهروز نیست. بلکه دوره و عصر است که هر کدام ممکن است میلیونها سال باشد.
اما بحث همچنان باقی است که چرا سیکل آن باید دوازده ماه باشد؟ این دوازده اگرچه در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است و تازه چهار ماه آن هم جرام اعلام شده است ولی درکش همچنان برای حقیر سنگین است ....
به نظر حقیر این مطلب یکی از موانع جفت کردن تقویم معنوی با تقویم قمری است.
موقعیت ماه و خورشید و زمین نسبت به هم، در طول سالهای متعدد قمری یکسان نیست.
در این حالت چگونه میتوان اعمالی مانند روزه ماه رمضان و مناسک حج را به موقعیت این اجرام نسبت داد؟
در جای دیگر صحبت از سیکلی بودن رخدادهای تکوینی جهان بود. همانند کسوف و خسوف، طوفانهای خورشیدی، عصر یخبندان و ...
حقیر متوجه ارتباط این رخدادها با تقویم معنوی نمیشوم.
تناوب این رخدادها چه ارتباطی مثلاً به ایام روزهداری و مناسک حج دارد و یا ماههای حرام دارد؟!
[/HR]از سوی دیگر:
طول شب و روز در تمامی نقاط کره زمین یکسان نیست و شرایط در بعضی جاها کلاً متفاوت است.
در بعضی مناطق، مسلمانان باید ساعت 23 نماز مغرب و عشاء بخوانند، ساعت 2 برای اقامه نماز صبح برخیزند و ساعت 5 نیز جهت حضور بموقع در محل کار بیدار شوند.
آیا بواقع برای ایشان در مقایسه با مردمی که در تمامی فصول سال شب و روز یکسانی را تجربه میکنند، دیگر صحبت از آرامش شب و خواب مکفی معنا خواهد داشت؟
و به همین ترتیب برای روزهداری ایشان.
[/HR]
اگر این حرفها درست باشد مبنای تعریف عبادات بر اساس نظام چرخشهای زمین و اجرام سماوی میتواند آیات عظیم خداوند در خلقتش باشد و نماز و روزه میتواند بر همین اساس واجب یا مستحب شود، چنانکه گاهی هم چه بسا مکروه یا حتی در مورد روزه حرام هم بشود. این آیه بودن از یک طرف مرتبط با انسان است ولی از طرف دیگر به حقایق فراآسماناولی هم مربوط میشود ...
بنابراین فهمیدن مفهوم روز و شب احتمالاً بنیادیترین مفهومی است که در این بین نیاز به فهمش داریم ... بعد از آن هم نوبت میرسد به اینکه چرا تعداد ماههای قمری باید دوازده باشد و چرا تعداد ماههای حرام چهار است؟
در مورد چرخش ماه به دور زمین هر چند تناوب تقریباً ثابتی دارد، اما وقتی پای سال قمری متشکل از 12 ماه و تفاوتش با سال شمسی به میان میآید، ثبات تناوبی را از دست میدهد.
حتی اگر محور را انسان در نظر بگیرم، باز هم از دیدگاه وی در نقاط مختلف کره زمین رؤیت خورشید و ماه و تجربه شبانه روز متفاوت خواهد بود.
حقیر احتمال میدهم یکی از دلایلی که باعث شده برخی از علما و عرفا در تفسیر زمین و هفت آسمان به سراغ جسم و مراتب نفسانی انسان بروند، همین غموض مسأله مورد نظر تاپیک باشد.
یعنی بجز بحث روز و شب که منجر به تعیین اوقات نماز میشود، و بحث چرخش ماه که منجر به تناوب تقریباً ثابتی از رؤیت هلال ماه میگردد، در مورد بقیه اعمال سالیانه مانند روزهداری و مناسک حج به نظر نمیآید بحث جفت شدن تقویم قمری و تقویم معنوی موضوعیت پیدا کند.
[/HR]
در مورد انسان {مرکب از نفس غیر مادی و روان مادی} تقریباً اثرات مثبت یا منفی انجام تناوبی برخی اعمال اثبات شده.
اما اینکه در مورد اعمال عبادی مانند روزه ماه رمضان و مناسک حج و شب قدر و ... چرا این سیکل باید دوره تناوب 355 روزه داشته باشد، احتمالاً پرسشی بی پاسخ باشد.
سلام و عرض ادب.
برادر گرامی، جناب owari
به نظر میآید موارد ذیل در این حدیث جای اشکال داشته باشند:
اول:
اجرام آسمانی نه در حجم و نه در مسافتشان تا زمین، مقدار مساوی ندارند.
سلام علیکم برادر عزیز و مؤمنم که با حوصله سواد اندکی حقیر را تحمل میفرمایید و حقیر را از نقد خودتان محروم نمیکنید. :Gol:
در این مورد برایم جالب بود که بدانم اندازه و جرم و فاصلهی ستارگان و سیارات را چطور به دست میآورند، مطالعهی اندکی کردم و اینطور برداشت کردم که اگر اشتباه گفتم لطفاً تصحیح بفرمایید: (منابع اصلیم اینها هستند که البته منبع دسته اولی به حساب نمیآیند ولی معمولاً قابل قبول هستند: اینجا و اینجا و اینجا و اینجا)
- در مورد جرم ستارهها: از روی درخشندگی (Brightness) و نوع ستاره (Type) تخمین زده میشود اگرچه رنگ ستاره هم مهم است
- در مورد فاصلهی ستارهها و سیارات:
- در داخل منظومهی شمسی یک سری پالس (مثل لیزر برای ماه و امواج رادیویی برای زحل) به سم قمر یا سیاره فرستاده میشود و بازتاب آن آنالیز میشود و مهمترین پارامتر در این میان زمان رفت و برگشت است. فاصلهی زمین تا خورشید هم به صورت غیرمستقیم تقریباً از همین روش انجام شده است.
- برای اجرام دورتر و ستارهها از مثلثات کمک گرفته میشود (triangulation) که وضعیت ستارهی مورد نظر را در دو موقعیت متفاوت زمین در مدارش حول خورشید اندازه میگیرند و ججابجایی محل ستاره نسبت به پشت صحنهی خود را ثبت کرده و سپس از روابط مثلثاتی برای محاسبهی فاصله کمک میگیرند: روش اختلاف منظر یا Parallax که البته فقط برای ستارههای نزدیک قابل استفاده است که جابجایی آنها در عکسهای گرفته شده از زمین در دو موقعیت متفاوت زمین قابل اندازهگیری باشد
- برای اجرام دورتر دیگر روش مستقیمی وجود ندارد و تمامی آن اندازهگیریها بر اساس اندازهگیریهای انجام شده برای ستارگان نزدیکتر به روش Parallax است، یک روش کالیبره شده که فاصله را بر حسب درخشندگی ستارگان میسنجد. همین رابطه هم هست که بحث شمعهای استاندارد (standard candles) را برای اندازهگیری دورترین ستارگان مهیا میکند. یک خانواده از این شمعها ستارگانی اصطلاحاً متغیر هستند که نورشان کم و زیاد میشود و نظریاتی در مورد چرایی آن مطرح است و با توجه به اینکه اندازهی ستارگان به درخشندگی آنها نسبت داده میشوند این کم و زیاد شدن نور نیز به انبساط و انقباض این ستارگان نسبت داده میشوند و سپس رابطهای بین بسامد نوسانات آن و فاصلهی آن برقرار میکنند. البته شمعهای استاندارد دیگری هم هستند که میتوانند این تخمینها را تا حدود بیشتری به جلو ببرند.
- در مورد اندازهی ستارهها: از طرفی با دانستن درخشندگی و دمای ستاره میتوان تخمینی از اندازهی ان به دست آورد و از طرفی هم برای ستارگان به اندازهی کافی بزرگ که اختلاف زمانی بین رسیدن نور از وسط و گوشهی آن قابل توجه باشد بحث تداخل امواج نیز میتواند قطر آن را تعیین نماید. همچنین از روی دورهی تناوب درخشندگی یک ستاره میتوان اندازهی آن را نیز تخمین زد. در مجموع ظاهراً مهمترین فاکتور در تعیین اندازهی یک ستاره درخشندگی آن است.
اساسیترین نکتهی این بحثها درخشندگی است و اگر روش triangulation و بعد استفاده از ستارههای متغیر به زیر سؤال رود شاید بخش اعظم اطلاعات ستارهشناسی به زیر سؤال برده شود. البته حقیر در جایگاهی نیستم که چنین حرفی بزنم فقط میخواهم بگویم که حدیث مذکور به نظرم هنوز جای تفکر دارد، البته بعید نیست که خالی از استعاره هم نباشد. بحث هندسهی نااقلیدوسی عالم و وجود ابعاد بالاتر و انحناء در فضا همچنان ممکن است بتواند حرفی در اینجا برای گفتن داشته باشد ... یا توضیح دریاها در ورای آسمان دنیا
دوم:
تقریبا تمامی علما و مفسرین معتقدند که منظور از تعداد روزهای خلقت آسمان و زمین، 24 ساعت شبانهروز نیست. بلکه دوره و عصر است که هر کدام ممکن است میلیونها سال باشد.
در بحثهای تقویمی دیدم که قبل از تقویم فعلی شمسی تقویمی بود که هر دوازده ماه شمسی را ۳۰ روز میگرفت که مجموعاً میشد سالی ۳۶۰ روز، بعد ۵ روز به انتهای آن اضافه میکرد که به پنجه یا الخمسةالمسترقه معروف بود (همان پنجه که در مراسم آن نمایش حاجی فیروز یا میر نوروز یا امیر و حاکم پنج روزه را انجام میدادند) و هر ۴ سال هم یک سال کبیسه. از طرفی در روایاتی داریم که خداوند آسمانها و زمین را در ۶ روز خلق کرد و آن را از طول سال برداشت ... به این ترتیب طول سال ۳۶۰ منهای ۶ روز میشد که همان ۳۵۴ روز سال قمری است ... البته این توجیه چندان جالبی به نظر نمیرسد چون اگرچه ۶ روز از ۱۱ روز اختلاف سال شمسی و قمری را توضیح میدهد اما در مورد ۵ روز باقیمانده توضیح قابل قبولی نمیدهد.
بحث دیگر این است که سنت جاهلی «نسیّ» که در قرآن هم به عنوان بدعت مشرکین بیان شده است ظاهراً اینطور بوده است که اعمال حج همواره در اعتدال بهاری بیفتد یعنی به نوعی اعراب هم سعی کردند سال شمسی و قمری را روی هم بیاندازند و اعمال عبادی را به نوعی بر تقویم شمسی منطبق کنند تا قمری ... توضیح کاملتر آن این است:
[SPOILER]
مراد پس انداختن موسم حجّ و محرّم از طرف مردم روزگار جاهليّت است كه به خاطر منافع مادّى خود كه وقتى بازار گرم آنها با ماههاى حرام مصادف مىشد تعطيل مىگشت، ماهها را عقب مىانداختند. زيرا سال قمرى به اندازه معيّنى از سال شمسى كوتاهتر است و به اين سبب ماههاى قمرى از فصلى به فصلى مىگردد و گاه موسم حجّ به زمستان و گاه به تابستان مىافتد و چه بسا كه موسم حجّ با حضور بازرگانان از اطراف و اكناف نامناسب باشد، چون خواستند ماههاى حرام با روزهاى گرم بازار ايشان تصادف نكند به چارهجويى پرداختند و با افزودن ايّام كبيسه به پايان هر سال قمرى آن را با سال شمسى توافق دادند اين اقدام هر چند موجب حفظ مصالح مادّى آنان مىشد ولى مستلزم تغيير فرمان خداى تعالى مىگشت. چون روزهاى حجّ در آن سال كه حجّ بدرود انجام شد به زمان پيشين، يعنى حالت قبل از اين تغيير قرادادى افتاده بود، پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «هان اينك چرخ زمان به جاى خود باز چرخيده است ...» مجلسى رحمه اللَّه در مجلّد چهاردهم كتاب بحار الانوار پس از ياد كردن پارهاى گفتهها در تفسير اين آيه گويد: اين آيه را تفسير ديگرى نيز هست كه گويد: مراد از «نسىء- عقب انداختن» افزودن يك ماه كبيسه به پارهاى سالهاى قمرى است تا با سال شمسى برابر شود و اين از آن روست كه سال قمرى، يعنى دوازده ماه قمرى، آن گونه كه در علم نجوم و حساب زيجها شناخته شده، سيصد و پنجاه و چهار روز و يك پنجم يا يك ششم روز است و سال شمسى عبارت از بازگشت خورشيد از هر نقطه مفروض در فلك طى گردش خاصّ خود به همان نقطه است كه به مدّت سيصد و شصت و پنج روز و يك چهارم روز به استثناى كسرى اندك مىباشد. پس سال قمرى ده روز و بيست و يك ساعت و تقريبا يك پنجم ساعت كوتاهتر از سال شمسى است و به سبب اين كمبود ماههاى قمرى از فصلى به فصل ديگر مىچرخد و حجّ گاه به زمستان و گاه به تابستان و هنگامى به بهار يا پاييز مىافتد و گاه كار معاملات را دشوار مىسازد، مخصوصا وقتى كه موسم حجّ با حضور بازرگانان از اقطار و اكناف موافق نبود موجبات و اسباب تجارت و زندگانى ايشان مختل مىشد. از اين رو دست به افزودن كبيسه زدند تا حجّ همواره مصادف با زمان اعتدال هوا و رسيدن ميوهها و غلات باشد و اين زمان مقارن با رسيدن خورشيد به نقطه اعتدال پاييزى بود. پس بر هر نوزده سال قمرى هفت ماه قمرى كبيسه افزودند تا برابر نوزده سال شمسى گشت و بر سالهاى دوّم و پنجم و هفتم و دهم و سيزدهم و شانزدهم و هجدهم قمرى هر كدام يك ماه افزودند و اين ترتيب را از يهوديان و مسيحيان فرا گرفتند. آنان اين كار را بيشتر به خاطر مواسم اعياد خود مىكردند، پس ماه افزوده شده «كبيس» نام داشت و آن را «نسىء» (يا مؤخّر) از آن سبب نامند كه از جاى خود عقب انداخته شده و زايد بر آن نيز مؤخّر است. اين تفسير مطابق است با آنچه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه در حجّ بدرود سخنرانى فرمود و در ضمن بيانات خود در آن سخنرانى فرمود: «هان، زمان به جاى نخستين خود، به همان صورت كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد بازگشت. سال دوازده ماه است كه چهار ماه آن حرام است، سه ماه پى در پى و يكى تنها، ذو القعده و ذو الحجّه و محرّم، و رجب كه بين جمادى و شعبان است» و معنى آن اين است كه ماهها به حال آغازين خود بازگشته و حجّ (واقعى) به ماه ذى حجّه (واقعى) افتاده و «نسىء- تأخير ماهها» كه در جاهليّت مقرّر شده بود باطل شده است. حجّ بدرود موافق اصل در ماه ذى حجّه واقع شد ...» پايان كلام مجلسى.
[/SPOILER]
اما در نهایت اینکه فرمودید ۶ روز لزوماً ۲۴ ساعت نیست طبق بحثهایی که با هم داشتیم به نظر میرسد استبعادی هم نداشته باشد اگر همین روزهای مد نظر خودمان باشد، نه اینکه حتماً باشد ولی استبعادی هم ندارد که حتماً بگوییم نیست، اگر زمان به راستی نسبی باشد. یک روز میتواند بیش از هزار سال هم شاید بشود، چنانکه در روایت داریم که اگر یک روز از پایان دنیا مانده باشد خداوند آن یک روز را آنچنان طولانی میکند که فرزندی از فرزندان من قیام کند و زمین را پر از عدل و داد کند بعد از اینکه پر از جور و ظلم شده بود.
به نظر حقیر این مطلب یکی از موانع جفت کردن تقویم معنوی با تقویم قمری است.
موقعیت ماه و خورشید و زمین نسبت به هم، در طول سالهای متعدد قمری یکسان نیست.
در این حالت چگونه میتوان اعمالی مانند روزه ماه رمضان و مناسک حج را به موقعیت این اجرام نسبت داد؟
در پست ۳۲ روایتی را نقل کردم که معصوم علیهالسلام در آن ساعات نماز را به ساعات سعد در علم نجوم ارتباط داده است، در مورد سایر موارد عبادی هم چنین مطلبی بعید نیست. در قرآن این آیه هم در جای خودش بسیار جالب است:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ۖ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ ۗ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ [البقرة، ۱۸۹]در باره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو مىپرسند، بگو: «آنها [شاخص] گاهشمارى براى مردم و [موسم] حجّاند.» و نيكى آن نيست كه از پشت خانهها درآييد، بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند، و به خانهها از در [ورودى] آنها درآييد، و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.
در تفسیر این آیه بیوت به اهل بیت علیهمالسلام تعبیر شدهاند یا به خانههای علم و بابهای آن هم باز به اهل بیت علیهمالسلام تعبیر شدهاند و همجواری این مطلب (که انسان را یاد حدیث معروف «
انا مدینه العم و علی بابها و لا توتی البیوت الا من ابوابها» میاندازد) با بحث سؤال در مورد «الأهلّه» به نظر حقیر گویای این مطلب است که بحث نجوم و حکمتهای انطباق تقویم قمری با تقویم معنوی بحثی است که جز از طریق اهل بیت علیهمالسلام نمیتوان به جواب رسید:تفسير نور الثقلين، ج1، ص: ۱۷۷ و ۱۷۸
و عن أمير المؤمنين عليه السلام حديث طويل و فيه: و قد جعل الله للعلم أهلا و فرض على العباد طاعتهم، بقوله: «وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها» و البيوت هي بيوت العلم الذي استودعته الأنبياء، و أبوابها أوصياؤهم.
ان معناه ليس البر أن تأتوا الأمور من غير جهاتها، و ينبغي أن تأتوا الأمور من جهاتها اى الأمور كان، و هو المروي عن جابر عن أبى جعفر عليه السلام،و قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم أنا مدينة العلم و على بابها، و لا تؤتى المدينة الا من بابها، و يروى أنا مدينة الحكمة.
در جای دیگر صحبت از سیکلی بودن رخدادهای تکوینی جهان بود. همانند کسوف و خسوف، طوفانهای خورشیدی، عصر یخبندان و ...
حقیر متوجه ارتباط این رخدادها با تقویم معنوی نمیشوم.
تناوب این رخدادها چه ارتباطی مثلاً به ایام روزهداری و مناسک حج دارد و یا ماههای حرام دارد؟!
[/HR]از سوی دیگر:
طول شب و روز در تمامی نقاط کره زمین یکسان نیست و شرایط در بعضی جاها کلاً متفاوت است.
در بعضی مناطق، مسلمانان باید ساعت 23 نماز مغرب و عشاء بخوانند، ساعت 2 برای اقامه نماز صبح برخیزند و ساعت 5 نیز جهت حضور بموقع در محل کار بیدار شوند.
آیا بواقع برای ایشان در مقایسه با مردمی که در تمامی فصول سال شب و روز یکسانی را تجربه میکنند، دیگر صحبت از آرامش شب و خواب مکفی معنا خواهد داشت؟
و به همین ترتیب برای روزهداری ایشان.
[/HR]
خوب در اصل خداوند نفرموده که شب برای استراحت کردن است بلکه فرموده برای آسایش است و البته جای دیگر هم فرموده که برای شما همسرانی از جنس خود شما قرار داده است تا در کنار آنها به آسایش برسید و در نتیجه شب زمانی است برای همبستر شدن با همسر و نه لزوماً خوابیدن و استراحت کردن (تسکنوا گفته شده است نه اینکه حتماً بخوابید! همچنین لباس گفته شده است)! چنانکه توصیه هم شدهایم به کم خوابیدن در شب و اگر شب برای خواب بود دیگر توصیه نمیشد که نصف یا یکسوم آن را بخوابید و باقی را بیدار شوید و عبادت کنید و ... (
وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ). حتی در قرآن خواب هم برای روز و هم برای شب مورد اشاره قرار گرفته است: وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ... [الروم، ۲۳]و از آیات اوست خواب شما در شب و روز ...
اگر بحث تطابق تقویم معنوی با افلاک (دیگر نمیگویم فقط تقویم قمری) را متوجه شویم احتمالاً خواهیم دید که بحث افق رؤیت افلاک از زمین است که مهم است و ناظر زمینی است که این آیات برای او قرار داده شده تا او در آن ساعات و روزهای سعد یا غیره عبادات خاصی را انجام دهد.
این بحث افق ناظر زمینی مطلب جالبی است اگر میشد ربطی بین آن پیدا کنیم با آن بحث زمینهای هفتگانه و زمین اول و تخت بودن زمین و ... که البته هنوز نمیدانم چقدر قابل تکیه هستند یا اصلاً میتوانند باشند یا خیر.
حتی اگر محور را انسان در نظر بگیرم، باز هم از دیدگاه وی در نقاط مختلف کره زمین رؤیت خورشید و ماه و تجربه شبانه روز متفاوت خواهد بود.
خوب جالب است که تقویم معنوی به افق ناظر زمینی ارتباط پیدا میکند، اما تا معنای واقعی شب و روز و حکمت منازل خورشید و ماه (هلالهای ماه) و دوازده ماه بودن طول سال قمری را نفهمیدم واقعاً ابراز نظری هم نمیتوانم بکنم ... اگر حکمتهای پشت «الأهلّه» را متوجه شویم شاید حکمتهای اینکه تقویم معنوی بر اساس افق ناظر زمینی چیده شده است هم مالبی را دریابیم ... مثلاً اینکه چرا یک روز در عربستان عید فطر است و گرفتن روزه حرام است ولی در همان روز در ایران هنوز عید نشده و روزه واجب است!
حقیر احتمال میدهم یکی از دلایلی که باعث شده برخی از علما و عرفا در تفسیر زمین و هفت آسمان به سراغ جسم و مراتب نفسانی انسان بروند، همین غموض مسأله مورد نظر تاپیک باشد.
یعنی بجز بحث روز و شب که منجر به تعیین اوقات نماز میشود، و بحث چرخش ماه که منجر به تناوب تقریباً ثابتی از رؤیت هلال ماه میگردد، در مورد بقیه اعمال سالیانه مانند روزهداری و مناسک حج به نظر نمیآید بحث جفت شدن تقویم قمری و تقویم معنوی موضوعیت پیدا کند.
[/HR]
ممکن است به قول شما همینطور باشد ...
ولی یک احتمال دیگر هم هست ... شاید باید مسأله را کلاً از جهت عکس نگاه کنیم ... با توجه به روایتی که در مورد محو آیه شب آمده بود که در ضمن آن نور ماه از آن گرفته شد اینطور به نظر میرسد که انسان میبایست از یک تقویم معنوی تبعیت میکرد و به همین خاطر خداوند افلاک را و از جمله حرکت ماه و خورشید را به این طور خاص قرار داد تا از روی آنها انسان بتواند وظایف خودش را بشناسد ... در این صورت دیگر حتی اینکه خداوند فرموده تعداد ماهها نزد من ۱۲ است هم مشخص میشود ... در واقع این مسأله قبل از خلقت زمین و ماه و خورشید هم دیگر معنا خواهد داشت ... مطلبی بوده و برای دلالت کردن انسان به سوی آن افلاک با این نظم قرار داده شدهاند ... تقویم قمری هم حسنی که به تقویم شمسی دارد این است که بدون نیاز به علم نجوم هم با دیدن آسمان شب میتوان شمارهی روز در ماه را دانست ... بعد دیگر شماره کردن تعداد ماهها و هر دوازده ماه را یک سال گرفتن چیز عجیبی نیست چون برای دانستن آن سیکل معنوی لازم میبود. این توجیه به نظرتان قابل قبول هست یا پاک کردن صورت مسأله است؟
در پناه خداوند باشید
یا علی
سلام و عرض ادب.
سلام علیکم برادر عزیز و مؤمنم که با حوصله سواد اندکی حقیر را تحمل میفرمایید و حقیر را از نقد خودتان محروم نمیکنید.
برادر عزیز و دوست گرامی جناب owari
حقیر بواسطه عاری بودن از تخصص دینی و علمی، در مقامی قرار ندارم که بخواهم مطالب شما برادر عالم و فرهیخته را نقد کنم.
صرفاً مواردی که به ذهنم میرسد و هضمش برایم دشوار است را بیان میکنم تا مجهولاتم کمتر گردند.
اساسیترین نکتهی این بحثها درخشندگی است
آنچه در این حدیث صراحتاً بیان شده اینست که مقدار ستارگان مساویست و کوچکی و بزرگی آنها ناشی از دریاهای مواج بین آن ستارهها و آسمان دنیاست.
ظاهراً منظور از مقدار، یا حجم است و یا فاصله نسبت به زمین و مشخصاً این مقادیر برای همه کواکب مساوی نیستند.
در بحثهای تقویمی دیدم که قبل از تقویم فعلی شمسی تقویمی بود که هر دوازده ماه شمسی را ۳۰ روز میگرفت که مجموعاً میشد سالی ۳۶۰ روز، بعد ۵ روز به انتهای آن اضافه میکرد که به پنجه یا الخمسةالمسترقه معروف بود (همان پنجه که در مراسم آن نمایش حاجی فیروز یا میر نوروز یا امیر و حاکم پنج روزه را انجام میدادند) و هر ۴ سال هم یک سال کبیسه. از طرفی در روایاتی داریم که خداوند آسمانها و زمین را در ۶ روز خلق کرد و آن را از طول سال برداشت ... به این ترتیب طول سال ۳۶۰ منهای ۶ روز میشد که همان ۳۵۴ روز سال قمری است ... البته این توجیه چندان جالبی به نظر نمیرسد چون اگرچه ۶ روز از ۱۱ روز اختلاف سال شمسی و قمری را توضیح میدهد اما در مورد ۵ روز باقیمانده توضیح قابل قبولی نمیدهد.
قسمت قرمز: این موضوع نشان میدهد که آن تقویم غیر علمی و بدور از واقعیت بوده. لذا قابل استناد نیست.
قسمت آبی: حذف شش روز از سال به چه معناست؟ و چه دلایلی برای اینکه خداوند خودش آیات خودش را حذف کند دارید؟
قسمت قهوهای: چرا 6 روز از 360 روز کسر شد؟ چه دلیلی دارید که سال نخستین نزد خدا 360 روز بوده؟
خوب در اصل خداوند نفرموده که شب برای استراحت کردن است بلکه فرموده برای آسایش است و البته جای دیگر هم فرموده که برای شما همسرانی از جنس خود شما قرار داده است تا در کنار آنها به آسایش برسید و در نتیجه شب زمانی است برای همبستر شدن با همسر و نه لزوماً خوابیدن و استراحت کردن (تسکنوا گفته شده است نه اینکه حتماً بخوابید! همچنین لباس گفته شده است)!
:Moteajeb!:
از تشابه ظاهری دو واژه «تسکنوا» در آیات 21 سوره روم و 73 سوره قصص، جمله قرمز رنگ را نتیجه گرفتید؟!
در حالیکه اولی به معنای آرامش باطن و الفت گرفتن و دومی به معنای سکون بعد از حرکت است.
برای آن مسلمانانی که طول شب را بسیار کوتاه تجربه میکنند اگر بخواهیم علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای نافله شب و نیز همبستر شدن با همسر در شب را مد نظر بگیریم دیگر زمانی برای خوابیدن در شب میماند؟
در اسلام مگر خواب نیمروز به چه میزان توصیه شده که بتواند پاسخگوی کمبود خواب چندین ساعته در شب باشد؟
این توجیه به نظرتان قابل قبول هست یا پاک کردن صورت مسأله است؟
بیشتر دومی!
چرا که بحث اصلی این مسأله همان طول 354 روزه سال قمری و دوره تناوب ماه رمضان، شب قدر و مناسک حج است.
سلام و عرض ادب.
...
آنچه در این حدیث صراحتاً بیان شده اینست که مقدار ستارگان مساویست و کوچکی و بزرگی آنها ناشی از دریاهای مواج بین آن ستارهها و آسمان دنیاست.
ظاهراً منظور از مقدار، یا حجم است و یا فاصله نسبت به زمین و مشخصاً این مقادیر برای همه کواکب مساوی نیستند.
سلام علیکم برادر عزیزم، :Gol:
حقیر هم نمیتوانم برخی نکات مجهول را در این بین متوجه شوم ولی بخش بزرگی از نجوم معاصر و فیزیک ستارگان بر اساس درخشندگی ستارگان است ... در مطالبی که در پست قبل نوشتم (و البته حتماً مستحضر هستید که ناقص هستند و کامل نیست) فقط نشان دادم که برای اندازهگیری اندازه و فاصلهی ستارگان دور (آنقدر دور که روش مثلثاتی به شدت خطا میدهد) این درخشندگی ستارگان است که مبنای محاسبات است ... اما روابطی که فیزیکدانان و منجمان معاصر برای محاسبهی اندازه و فاصله پیشنهاد دادهاند همگی با فرض خلأ نسبی بودن فضای بینستارهای و تقریباً تخت بودن فضاست ... فرضهایی که بعید نیست هر دو اشتباه باشد ... بحث انحناء که قبلاً رویش بحث کردیم و هفت طبقهی یک زمین (و البته شما چندان موافقش نیستید) و بحث دریاهایی میان ستارگان که در آن حدیث آمده است ابتدا فرضهای دانشمندان معاصر را به چالش میکشد و بعد نتایج آنها را ... به همین دلیل است که ارزش فکر کردن دارد و نباید سریع از روی آن رد شد ... اگر با همین فرضهای معاصر آن نتایج گرفته شدند راحتتر میشد گفت که حدیث مذکور نمیتواند حدیث درستی باشد ولی الآن نه لزومی ندارد که غلط باشد ...
قسمت قرمز: این موضوع نشان میدهد که آن تقویم غیر علمی و بدور از واقعیت بوده. لذا قابل استناد نیست.
خوب البته روال تغییر تقویم بخصوص در ایران خیلی فراز و نشیب داشته است و البته بحث «واقعیت» هم چندان درست نیست که اینجا پیش بیاوریم ... چه آنکه همینکه تقویم ما هم هر چهار سال یک سال کبیسه دارد خودش نشان میدهد که اگرچه شاید این تقویم ما تقویم خوبی باشد ولی بعید نیست باز تقویم طبیعی طبیعت و حقیقی نباشد ... تقویم که هیچ حتی روز و شب هم دقیقاً ۲۴ ساعت نیستند و اعشار دارند ... در واقع جالب است که نه روز و شب دقیق بر حسب ساعت ۲۴ است، نه ماه دقیق ۲۹ یا ۳۰ یا ۳۱ روز است، نه سال دقیق ۳۵۴ یا ۳۶۵ روز است، این وسط چیزی که از آن مطمئن هستیم که حقیقی است فقط این است که سال ۱۲ ماه است آن هم چون خداوند فرموده است!
برای تعریف «روز و شب» و «ماه یا سال» باید ظاهراً ابتدا مفاهیم آنها را بهتر متوجه شویم و طبیعی است که ین مفاهیم باید مستقل از حرکت وضعی زمین و انتقالی ماه حول زمین و زمین حول خورشید فهمیده شوند، چه آنکه قبل از خلقت زمین و آسمانها هم صحبت از این مفاهیم بوده و بعد از آنها (در قیامت و ...) هم خواهد بود.
قسمت آبی: حذف شش روز از سال به چه معناست؟ و چه دلایلی برای اینکه خداوند خودش آیات خودش را حذف کند دارید؟
قسمت قهوهای: چرا 6 روز از 360 روز کسر شد؟ چه دلیلی دارید که سال نخستین نزد خدا 360 روز بوده؟
شرح فروع الكافي (لمولى محمد هادي بن محمد صالح المازندراني)، ج4، ص: ۴۸ و ۴۹
باب يذكر فيه ما يدلّ على اعتبار العدّة بالمعنى الأوّل.
قد سبق قوله في مرسل محمّد بن إسماعيل: «خلق اللَّه الدنيا في ستّة أيّام، ثمّ اختزلها عن أيّام السنة»، إشارة إلى قوله سبحانه: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» «2»، و المراد بالستّة في قوله: «ثمّ اختزلها عن أيّام السنة» السنة الحاصلة من الشهور الشمسيّة الاصطلاحيّة، و هي ثلاثين ثلاثين كما ستعرف.
و في قوله: «فالسنة ثلاثمائة و أربعة و خمسون يوماً» السنة القمرية، و الغرض أنّ السنة القمرية ينبغي أن تكون ثلاثمائة و أربعة و ستّين يوماً على أن يكون سير القمر في كلّ دورة ثلاثين كما اعتبره المتأخّرون من أهل التنجيم، و ستعرف.
لكنّ اللَّه سبحانه أجراه بقدرته الكاملة و حكمته الشاملة بحيث يقطع الدورة دائماً في تسعة و عشرين يوماً و نصف يوم و دقيقة واحدة و خمس ثانية إذا جُزّئ يوم بليلته بستّين دقيقة، و كلّ دقيقة بستّين ثانية، و إذا حسبت على ذلك الشهور الاثني عشر وجدته ثلاثمائة و أربعة و خمسين يوماً و اثنتين و عشرين دقيقة، و لمّا كان الكسر أقلّ من النصف لم يعتبره عليه السلام «3» هناك و حكم باختزال ستّة أيّام، و سيأتي أنّه يعتبره في الكبس و ما ذكره عليه السلام من كون شعبان ناقصاً أبداً في غير السنة الكبيسيّة.
و قالوا: المحرّم تامّ، و صفر ناقص، و الربيع الأوّل تامّ، و الربيع الآخر ناقص، و جمادى الأوّل تامّ، و جمادى الثانية ناقص أبداً، و رجب تامّ، و شعبان ناقص، و رمضان تامّ، و شوّال ناقص، و ذو القعدة تامّ، و ذو الحجّة ناقص أبداً.
و أمّا في السنة الكبيسيّة، فيأخذون ذي الحجّة الذي هو شهر آخر السنة أيضاً تامّاً بإضافة اليوم الحاصل من الكبس إليه، و سيشير عليه السلام إلى ذلك الكسر أيضاً في الحديث الآتي.
با این حال این نکته هم قابل توجه است که خداوند فرموده که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرده است، نه شش ساعت و نه شش ماه و نه شش سال، انگار که روز به لحاظ اصالت بر هم ساعت و هم ماه و هم سال مقدم باشد ... در آن مدت ما روز داشتهایم بدون اینکه ماه و سال داشته باشیم و شاید مفاد آن حدیث که میفرماید آن شش روز را باید از حساب سال کم کرد مرتبط با همین معنا باشد، شش روزی که ماه وجود نداشته است و خارج از حساب ماه و سال است. مثالی که در ذهن حقیر میآید (و نمیدانم چقدر باربط یا بیربط است) بحث sectorهای ابتدایی یک هارددیسک است که اگرچه sectorای مانند sectorهای دیگر هارد است ولی در عین حال مفهومی کلیدی دارد و آدرس اطلاعات تمام sectorهای بعدی در این sector است و اگر اطلاعات این یک sector پاک شود اطلاعات sectorهای دیگر کأنلمیکن میشود و بیمعنا! حالا این چه ربطی دارد به اینکه سال قمری این ۶ روز را نداشته باشد و سال شمسی آن را داشته باشد را نمیدانم، شاید ربطی نداشته باشد، شاید هم از این جهت ربط داشته باشد که سال نزد خداوند قمری است و نه شمسی ... سال شمسی اعتبار ذاتی ندارد و فقط از آن جهت که زندگی روی سطح زمین تا حدودی نسبت به آن سیکلی است توسط خود انسان جعل شده است ... با این حساب اینکه سال شمسی شش روز اضافه داشته باشد یا در واقع ۱۱ روز اضافه داشته باشد هیچ نقصی به سال قمری که ذاتی عالم ماده است نخواهد داشت ...
مطلب دیگری هم شاید بتوان گفت در رابطه با اینکه اگر آن شش روز در حساب ماه و سال نبوده پس قاعدتاً باید همان یک سال اول آن شش روز را از حساب تقویم جدا میگذاشتیم در حالیکه الآن ما هر سال این کار را میکنیم ... این مسأله بعید نیست بابحث شب قدر گره بخورد که هر سال یک شب از یک ماه قمری تقدیر کل سال میشود و چه بسا این یک شب مقدمهی آن شش روز خارج از حساب را در خودش داشته باشد برای اینکه بتواند تقدیر سال بعد باشد، با توجه به اینکه تقدیر قطعی باید با اثرگذاری روی تمامی افلاک باشد مطابق بحثهایی که پیشتر هم بیان گردید.
نه تنها سال قمری از سال شمسی کم دارد که زمانی که ماه دیده میشود هم با احتساب محاق ماه (تحتالشعاع خورشید بودنش) کمتر از طول یک ماه است و طول شبانهروز هم کمتر از ۲۴ ساعت است و در نهایت تعداد ساعات روز و شب هم با توجه به وجود بینالطلوعین و بینالغروبین که نه از شب است و نه از روز کمتر از همان زمانی معمول نسبت داده شده به آنها میشود. در روایتی داریم که امام باقر علیهالسلام به آن عالم مسیحی اگر اشتباه نکنم فرمودند که بینالطلوعین ساعتی است که نه متعلق به روز است و نه شب بلکه از ساعات بهشت است که دعا در آن مستجاب است و ... . بنابراین فهمیدن مفاهیم ساعت و روز و شب و ماه و سال مقدم بر تمام بحثهایی است که ما در اینجا به دنبال آن هستیم.
در هر صورت فکر میکنم خوب است که در حین فکر کردن در مورد یک مبحث نتیجهی افکار دیگران از دانشمندان قدیمی و جدید و بالاتر از همهی آنها احادیث موجود را نیز نیمنگاهی بیاندازیم شاید که بشود از آنها پلی به سوی حقیقت زد، اگرچه از توان امثال حقیر خارج باشد.
از تشابه ظاهری دو واژه «تسکنوا» در آیات 21 سوره روم و 73 سوره قصص، جمله قرمز رنگ را نتیجه گرفتید؟!
در حالیکه اولی به معنای آرامش باطن و الفت گرفتن و دومی به معنای سکون بعد از حرکت است.
این را هم از خودم ننوشتم که معنای لیل از آنجا میآید، محتوی یک حدیث بود که الآن هر چه گشتم پیدایش نکردم، شاید هم حقیر اشتباه برداشت کرده بودم. با این وجود یک بار دیگر این ایات را ببینید:
... خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا ... [الروم، ۲۱]
... جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ ... [القصص، ۷۳]
به نظر شما چه فرق اساسی بین «سکون» در این دو آیه هست؟ کدام حرکت است که دومی معنای سکون بعد از آن را میرساند؟ این حرکت اگر معنای دغدغه و اشتغال در روز برای انسان را داشته باشد سکون از آن میتواند توسط همان همسران فراهم شود ... کنار زدن دغدغههای روزانه با محبت همسر ...
اما این نکته هم قابل توجه است که حتی اگر بحث سکون از حرکت مد نظر میبود هم باز میشد روی آن بحث کرد، چه آنکه برای نشان دادن «سکون از حرکت» هم شاید کلمات مترادف زیادی را بتوان به کار برد و اینکه خداوند کدام یک را انتخاب کند باید از روی علم اشتقاق بررسی شود که به کمک ان ارتباط ذاتی بین مفاهیم بهتر قابل کشف خواهد بود، با توجه به عربی بودن قرآن و اینکه عربی زبان خلقت است و ارتباط الفاظ در ان ذاتی است و نه جعل بشر.
برای آن مسلمانانی که طول شب را بسیار کوتاه تجربه میکنند اگر بخواهیم علاوه بر نمازهای واجب، نمازهای نافله شب و نیز همبستر شدن با همسر در شب را مد نظر بگیریم دیگر زمانی برای خوابیدن در شب میماند؟
در اسلام مگر خواب نیمروز به چه میزان توصیه شده که بتواند پاسخگوی کمبود خواب چندین ساعته در شب باشد؟
به نظر شما مثلاً در شمال سوئد و روسیه مردم تابستانها از ۳ صبح تا ۱۱ شب سر کار هستند و یا اصلاً بیدار هستند؟ شب را بیدارند (همانطور که متأسفانه خیلی از ما بیدار هستیم) و در خیابانها و گردشگاهها هم هستند (باز همانطور که متأسفانه ما هستیم) اما صبح چی؟ معلوم است که خوابشان خیلی متأثر از نور خورشید نیست ... بعضی کم میخوابند و بعضی زیاد میخوابند ... مهم این است که خداوند نیز در قرآن خواب را به شب محدود نکرده است ... یعنی مثلاً اگر چهار صبح طلوع آفتاب باشد و کارشان از ساعت ۷ شروع شود چه منعی وجود دارد که بین آن را بخوابند؟
بماند که بحث روی خواب و اینکه طبق نظر اسلام چقدر خواب کافی است حقیر هنوز به جمعبندی کامل نرسیدهام ولی آن مقداری که فهمیدهام این است که بدن به خواب سبک و کوتاه نیاز دارد و خوابهایی که ما معمولاً میخوابیم یا دکترها تجویز میکنند اشتباه است (بحث بیشتر در این پست و پستهای بعد از آن).
بیشتر دومی!
چرا که بحث اصلی این مسأله همان طول 354 روزه سال قمری و دوره تناوب ماه رمضان، شب قدر و مناسک حج است.
حق با شماست ... حقیر در این بحث خیلی سر در گم هستم ... نه اطلاعات کافی دارم و نه حتی صورت مسأله برایم مشخص است و مطالبم بیشتر جنبهی حدس کور دارند ... اگرچه فکر میکنم وضعیت الآن بحثمان از وضعیت بحثمان در آغاز تاپیک خیلی بهتر است ... ولی باز جایگاه درک حقیر از مطلب فرق چندانی با جایگاه درکم در آغاز تاپیک ندارد ... در زمینههای پراکنده اطلاعات خوبی از بحث با شما یاد گرفتم ولی نهایتا در مورد سؤال اصلی تاپیک که سر تطابق تقویم قمری و تقویم معنوی است هنوز دستم نزدیک به خالی است مگر برخی حدسها و احتمالات نه چندان روشن
با تشکر، :Gol:
در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی
سلام و عرض ادب.
ولی نهایتا در مورد سؤال اصلی تاپیک که سر تطابق تقویم قمری و تقویم معنوی است هنوز دستم نزدیک به خالی است مگر برخی حدسها و احتمالات نه چندان روشن
برادر ارجمند جناب owari
متأسفانه ابهاماتی که باعث شد از شما درخواست ایجاد این تاپیک را داشته باشم برطرف نشدهاند و علت عمده آن، همان ثابت نبودن موقعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به هم در سالهای قمریِ متوالیست.
ظاهر امر نشان میدهد که تقویم معنوی را نمیتوان با وضعیت و موقعیت اجرام آسمانی نسبت به هم جفت نمود.
حتی همان گردش ماه به دور زمین هم ثبات کاملی ندارد و مثلاً هر سال، ماه از زمین کمی دورتر میشود که بیانگر این مطلب است که قبلاً جاذبه ماه تأثیر بیشتری بر روی زمین و ساکنانش داشته.
در عرف جامعه، علم زدگی را قبیح میدانند. اما بنظر بنده، احادیثی که تاکنون مورد اشارت شما قرار گرفتهاند با برخی مسلمات و قطعیات علمی در تضادند.
به نظر حقیر این گونه روایات نه تنها گره کور این بحث را باز نمیکنند بلکه گرههای بیشتری بر غموض مسئله اضافه مینمایند.
و کلاً نظر شخصیم این است که وقتی از معصوم سؤالی در مورد آفرینش آسمانها و زمین و یا قوانین حاکم بر طبیعت میشود که در قرآن به آنها اشاره شده و هدف سائل فهم بهتر آن آیات است، منطقی و عقلانی نیست که پاسخ معصوم پر از ابهام بوده و به اصطلاح باطنی باشد و نیاز به تفسیر و تأویل داشته باشد.
در این موارد معمولاً با این عبارت: {سخن معصوم متناسب با فهم و درک سائل یا مخاطب است} قضیه توجیه میشود که از نظر حقیر توجیه قابل قبولی نیست.
به این علت که آن پرسش یک پرسش شخصی و انفرادی نیست. همانند یک پرسش مهم که در سر کلاس یک دانشجو از استادش میپرسد و استاد در واقع باید مطلب را برای کل کلاس باز کند و تفهیم نماید.
وظیفه استاد رفع ابهام از کلی گویی موجود در کتاب است. نه اینکه خودش با ارائه پاسخی باطنی و تأویل دار، غموض مطلب را گران کند.
سلام و عرض ادب.
برادر ارجمند جناب owari
متأسفانه ابهاماتی که باعث شد از شما درخواست ایجاد این تاپیک را داشته باشم برطرف نشدهاند و علت عمده آن، همان ثابت نبودن موقعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به هم در سالهای قمریِ متوالیست.
ظاهر امر نشان میدهد که تقویم معنوی را نمیتوان با وضعیت و موقعیت اجرام آسمانی نسبت به هم جفت نمود.
حتی همان گردش ماه به دور زمین هم ثبات کاملی ندارد و مثلاً هر سال، ماه از زمین کمی دورتر میشود که بیانگر این مطلب است که قبلاً جاذبه ماه تأثیر بیشتری بر روی زمین و ساکنانش داشته.
سلام علیکم برادر عزیز و مؤمنم،
در اینکه تقویم معنوی منطبق بر تقویم قمری است که حقیر شکی ندارم (اگرچه تقویم رومی که شمسی است و همچنین روزهای هفته هم اهمیت خاص خود را دارند)، چون شب قدر هر سال بر اساس این تقویم سنجیده میشود، روز دحوالأرض هم همینطور، دههی اول ذیالحجه هم همینطور ... تا کنون حقیر داشتم سعی میکردم علت این مسأله را متوجه شوم نه اینکه بفهمم آیا واقعاً ارتباطی بین این دو هست یا خیر ... آیا شما سر اینکه این تطابق وجود دارد یا خیر هم اشکالی وارد میدانید؟
مسائلی که حقیر در این تاپیک فهمیدم عمدتاً این بودند که مفاهیم سال، ماه، هفته و شب و روز مفاهیمی هستند که باید بشود بدون ستارگان و ماه و خورشید و زمین و حرکات ایشان تعریف گردند ... و اینکه این مفاهیم را در واقع چیزی ازشان نمیدانیم ... حتی زمین را نمیدانیم که چیست و محدودهاش کدام است و خودش کجاست و آسمان را هم نمیدانیم که چیست.
مثلاً فرض کنید که حقیر الآن از سر جایی که ایستادهام بپرم، آیا زمانی که بنده در هوا هستم روی زمین هستم یا در آسمان؟ اگر سنگی را پرت کنم آیا آن سنگ تا در حال حرکت است روی زمین است یا آسمان؟ ماهواره که در مدار زمین میچرخد یک حرکت پرتابهی آزاد است که بخاطر کروی بودن زمین هرگز به زمین برنمیگردد و در مدار زمین دور آن میچرخد، آیا ماهواره روی زمین است یا در آسمان؟ آیا زمین و هر مدار نزدیک یا دور از زمین را باید جزء زمین در نظر گرفت یا مدارها جزء آسمان هستند؟ نهایتاً آیا ماه که در مدار زمین در گردش است روی زمین است یا در آسمان؟ آیا اتمسفر زمین که به همراه زمین در حرکت انتقالی و وضعی آن حرکت دارد جزء زمین است یا آسمان؟ اگر جزپ زمین است آنوقت آیا بارانی که از ابرهای داخل این اتمسفر میریزد باران از زمین به زمین است یا از آسمان به زمین؟ آیا این بحثهای زمین و آسمان مبتنی بر تعاریف عرفی هستند یا علمی؟ اگر علمی هستند باید تعاریفی جامع و مانع داشته باشند! جالب است که به تازگی دقت کردم دیدم که از نظر خداوند اینطور نیست که ما یک زمین داشته باشیم و بعد هر چه که خارج آن است را آسمان بدانیم بلکه وجود دارند جاهایی که نه زمین هستند و نه آسمان، بلکه بین زمین و آسمان هستند یا بالای آسمان یا پایین زمین ... این مطلب دلالتهای زیادی در آیات و روایات و ادعیهی شیعه دارد، از اینکه «أَبْوَابُ السَّمَاءِ» روی سطح زمین نیست گرفته تا اینکه مثلاً بیتالمقدس (که پیامبر خدا از آنجا به معراج رفتند) نزدیکترین محل روی زمین به آسمان است ... تا اینکه خداوند صحبت از «نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ» میکند و منظورش از کسفاً را هم که به معنای قطعه است در آیهای دیگر میآورد که «وَإِن يَرَوْا كِسْفًا مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا يَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْكُومٌ» و یعنی از دید انسان مانند ابر دیده میشود (اللَّـهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ) [کسف از ریشهی کسوف است که برای خورشیدگرفتگی به کار میرود، در حالیکه برای ماه خسوف به کار برده میشود که یعنی تیره شدن یا فرو رفتن مثل «وَخَسَفَ الْقَمَرُ» یا «إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ» و اینکه چرا برای خورشید از «کسوف» استفاده میشود خودش جای تأمل است] ... ما صحبت از آسمان بالای سرمان و زمین زیر پایمان میکنیم و خداوند گاهی با این تعابیر صحبت میکند و گاهی هم صحبت از آسمان و زمین پیشرو و پشتسرمان میکند «أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَىٰ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» که نمیدانم منظورش پیش رو و پشت سر مکانی است یا زمانی یا چیز دیگر ... بنابراین حقیر به این نتیجه میرسم که ما هیچ چیزی در مورد حقیقت آسمانها و زمین و به تبع آنها شب و روز و ماه و سال نمیدانیم و با این دانش اندک هم فهمیدن رموز مخفی شده در پس تقویم کار سادهای نیست.
در عرف جامعه، علم زدگی را قبیح میدانند. اما بنظر بنده، احادیثی که تاکنون مورد اشارت شما قرار گرفتهاند با برخی مسلمات و قطعیات علمی در تضادند.
به نظر حقیر این گونه روایات نه تنها گره کور این بحث را باز نمیکنند بلکه گرههای بیشتری بر غموض مسئله اضافه مینمایند.
برادر عزیزم حقیر مثلاً فکر میکردم که خیلی ترمودینامیک بلد هستم ... علمی که شاید بیش از هر شاخهی دیگر از علم روی آن فلسفه سوار کردهاند و با آن حتی به مسائل جهانشناختی پرداختهاند ... علمی که تقریباً علم مادرمحسوب میشود برای سایر علوم و هر نظریهای که با آن مغایر باشد را محکوم به اشتباه بودن میدانند ... بعد بیش از یک ماه پیش در یک مسألهی دم دستی ترمودینامیک گیر کردم ... برای رفع آن ناچار شدم یک بار دیگر به مبانی این علم برگردم و آنها را مرور دقیقتری کنم ... در آن مبانی اشکالاتی دیدم که برق از سرم پرید ... سؤال پرسیدم و جوابها ارضا کننده نبود ... عاقبت دو کتاب خواندم که مسأله را تا حدود زیادی برایم مشخص کردند و عاقبت دیروز مسألهام حل شد با توجه به این نکتهی اضافه که ترمودینامیک کلاسیک به خودی خود مردابی پرابهام و تناقض است و باید هوشیاری از خارج آن واردش کرد تا از تناقضات جدّی در آن جلوگیری شود، صرف دانستن قوانین و محاسبات ریاضی همیشه کافی نیست. در آن کتابها دیدم که ریاضیدان بزرگی مانند Arnold در مورد ترمودینامیک گفته است که غیرممکن است که یک ریاضیدان سر یک کلاس ابتدایی از ترمودینامیک کلاسیک حاضر شود و بتواند آن را بفهمد ... از نظر ریاضی ترمودینامیک کلاسیک پر از نقص است تا آنجا که Truesdell در موردش گفته که ظرف ۳۵ سال گذشته ۳ بار سعی کردم ترمودینامیک را بخوانم و بفهمم ولی هر بار کمتر متوجه شدم ... یا گفته که بیش از یک قرن فلاسفه و محققینی برای نتایج به دست آمده توسط کلازیوس هورا کشیدند و زبان به تعریف آن باز کردند ولی هر ریاضیدانی که مطالب او را دنبال کرده باشد با انزجار رویش را از آلودگیهای آن برگردانده است. در یکی از آن دو کتاب مطلب جالبی آمده بود و آن این بود که حدود ۲۰ بیان متفاوت از قانون دوم ترمودینامیک را جمعآوری کرده بود و آنها را در پنج خانواده تقسیم کرده بود، برخی مستقیماً تعریف این قانون را به فرایندهای بازگشتناپذیر نسبت داده بودند، برخی به فرایندهای شبه تعادلی و برخی کلاً این قانون را برای حالت تعادلی تعریف کرده بودند، حدود ۲۰ بیان که همیشه معادل در نظر گرفته شدهاند ولی در واقع گاهی هیچ ارتباطی به هم ندارند ... در برخی از این بیانها انتروپی نقش کلیدی دارد و برخی از این بیانها اصلاً نیازی به تعریف کمیتی به نام انتروپی ندارد. اما شما الآن وارد دنیای علم بشوید و بگویید انتروپی یک مفهوم زاید است ... برخی شما را در مقیاس میکروسکوپی تأیید میکنند ولی در مقیاس ماکروسکوپی بعید نیست مطرود شوید ... وضع علم امروز اینطور است ... بنیادیترین قانون علم نوین که قانون دوم ترمودینامیک است مبهمترین قانون علم نوین هم هست ...
یا مطلبی دیگر ... هر کسی که یک کار نظری بکند یا حل عددی ارائه دهد باید برای اعتبار سنجی آن به سراغ مشاهدات تجربی برود ... ولی مدتها پیش نقل قولی در این زمینه خواندم که برایم بسیار جالب توجه و کاربردی بود ... اینکه یک محقق نظری که کار ریاضی دقیق و قویای بکند کارش حداکثر برای خودش قابل اتکاست و یک محقق تجربی با اینکه خودش میداند که آزمایشش پر از پارامترهای کنترل نشده بوده که عدم قطعیت نتایجش را بالا میبرد اما همه بر کار او تکیه میکنند. ممکنه بفرمایید که کمی در این زمینه اغراق شده است و لااقل نظریات بزرگ فیزیک با چندین و چند آزمایش با دقت بالا اعتبار ستجی شدهاند ... اما ... اما بودهاند نظریاتی که تجربه تأییدشان کرده و بعداً متوجه شدهاند که تأیید شدنشان به معنای درست بودنشان نبوده است و اشتباهاتی از درک و برداشت ناقص از مشاهدات ناشی شدهاند ... این است که گاهی توصیه میشود با تأیید تجربی شدن نظریات نباید خیلی راحت فریاد زد که «یافتم! یافتم!».
و نهایتاً مطلب آخر اینکه تاریخ علم پر است از نظریاتی که قرنها غالب بودند و جزء مسلمات علمی به حساب میآمدند و بعد ناگهان نقیض آنها جزء مسلمات علمی فرض شده است و بعضاً حتی شده که که نظریهای برای چندین قرن رها شد و بعد دوباره به روی میز آورده شد و به آن بها داده شد ... این است که حقیر جز مطلبی که ریشه در وحی خالق داشته باشد و مطمئن باشم که این ریشه وجود دارد را قطعی و مسلم نمیدانم و همه را قابل نقد و بررسی و موشکافی از ابتدا میدانم ... شما هم بعید میدانم طور دیگری فکر کنید ... اما اگر مشکل شما این است که توضیحات حقیر بر اساس آن آیات و روایات قانعکننده نیستند در این زمینه کاملاً با شما موافق هستم ... حقیر در این زمینه نه پیشینهی فکری لازم را دارم (بخصوص در زمینهی تسلط به نظریات موجود در نجوم جدید) نه هوش و استعداد خیلی زیادی و نه وقت و پشتکار کافی ...
و کلاً نظر شخصیم این است که وقتی از معصوم سؤالی در مورد آفرینش آسمانها و زمین و یا قوانین حاکم بر طبیعت میشود که در قرآن به آنها اشاره شده و هدف سائل فهم بهتر آن آیات است، منطقی و عقلانی نیست که پاسخ معصوم پر از ابهام بوده و به اصطلاح باطنی باشد و نیاز به تفسیر و تأویل داشته باشد.
در این موارد معمولاً با این عبارت: {سخن معصوم متناسب با فهم و درک سائل یا مخاطب است} قضیه توجیه میشود که از نظر حقیر توجیه قابل قبولی نیست.
به این علت که آن پرسش یک پرسش شخصی و انفرادی نیست. همانند یک پرسش مهم که در سر کلاس یک دانشجو از استادش میپرسد و استاد در واقع باید مطلب را برای کل کلاس باز کند و تفهیم نماید.
وظیفه استاد رفع ابهام از کلی گویی موجود در کتاب است. نه اینکه خودش با ارائه پاسخی باطنی و تأویل دار، غموض مطلب را گران کند.
حتی اگر کلام معصوم علیهالسلام چندپهلو و استعاری باشد و فهم آن نیاز به توجه به شأن صدور آن داشته باشد هم باز کلام معصوم علیهالسلام در حد مشاهدات تجربی قابل اعتناست، چون در تحلیل مشاهدات تجربی هم باید مشاهدات را به همراه روش مشاهده و وسایل مورد استفاده و شخص استفاده کننده از آنها با هم مدّ نظر قرار داد، برای تشخیص دقتها و شرایط اندازهگیریها و مسائل دیگر ...
اگر مجموعهی آیات قرآن و روایات معصومین علیهمالسلام را در هر موضوع کنار هم بگذاریم و نیمنگاهی هم به مشاهدات تجربی علوم جدید داشته باشیم فکر کنم بهترین نتایج ممکن در زمان غیبت را بتوانیم بگیریم ...
ممنون و عرض عذرخواهی اگر با زیادهگوییها حوصلهاتان را سر بردم :Gol:
یا علی
سلام علیکم جناب استوار، برادر عزیزم، و رحمة الله و برکاته،
مژده که بحمدلله حدیثی بسیار روشنگر پیدا شد که مرتبط با آغاز خلقت خداوند است و اولین جزء سیکلی بودن و تکرار را میتوان از روی آن برداشت کرد و مفهوم نقویم معنوی را از آن برداشت کرد، اگرچه جای کار خیلی زیادی دارد که از دست حقیر به تنهایی هم شاید کاری در آن مورد بر نیاید ... ولی از ظاهر حدیث اینطور به نظر میرسد که بتوان از آن اساس موضوع مورد نظرمان را استخراج کرد:
أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج1، ص: ۱۵۱ - ۱۵۹امام صادق (ع) فرمود: خداى تبارك و تعالى اسمى آفريد كه صداى حرفى ندارد، بلفظ ادا نشود تن و كالبد ندارد، بتشبيه موصوف نشود، برنگى آميخته نيست، أبعاد و اضلاع ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهم كننده به او دست نيابد، نهانست بىپرده، خداى آن را يك كلمه تمام قرار داد داراى چهار جزء مقارن كه هيچ يك پيش از ديگرى نيست، سپس سه اسم آن را كه خلق بآن نياز داشتند هويدا ساخت و يك اسم آن را نهان داشت و آن همان اسم مكنون و مخزونست، و آن سه اسمى كه هويدا گشت ظاهرشان «اللَّه» تبارك و تعالى است، و خداى سبحان براى هر اسمى از اين اسماء چهار ركن مسخر فرمود كه جمعا 12 ركن مىشود، سپس در برابر هر ركنى 30 اسم كه به آنها منسوبند آفريد كه آنها، رحمان رحيم، ملك، قدوس، خالق بارئ و مصور، حى قيوم، بىچرت و خواب و عليم، خبير. سميع، بصير حكيم، عزيز، جبار، متكبر، على، عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، منشى، بديع رفيع جليل، كريم، رزاق: زندهكننده، ميراننده، باعث و وارث ميباشند، اين اسماء با اسماء حسنى تا 360 اسم كامل شود فروع اين سه اسم ميباشند و آن سه اركانند و آن يك اسم مكنون مخزون به سبب اين اسماء سهگانه پنهان شده، اينست معنى قول خداوند (110 سوره 17) بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد نامهاى نيكو از اوست.
توضيح
- مرحوم مجلسى ره گويد: اين حديث از احاديث متشابه و اسرار غامض است كه جز خدا و راسخين در علم تأويل آن ندانند پس بهتر اينست كه نسبت بآن سكوت كنيم و اقرار نمائيم كه فهم ما عاجز از درك آنست. ولى با وجود اين ميفرمايد بواسطه پيروى از ديگران كه در اين حديث سخن گفتهاند سخنى بر سبيل احتمال ميگوئيم.
به اعداد ۳ که هر کدام ۴ رکن دارند دقت نمایید، بعد به عدد ۴*۳=۱۲، بعد به عدد ۳۰ که محتوی آن برای هر ۱۲ عدد قبلی ماهیتی تکراری دارد، و نهایتاً به عدد ۳۶۰ که همان ۳۶۵ منهای ۵ روز خمسةالمسترقة است و ۳۵۴ به اضافهی آن ۶ روز ابتدایی خلقت آسمانها و زمین!
البته حدیث فوق در مورد اسماء الله الحسنی است ولی در روایت دیگری داریم که اهل بیت علیهمالسلام فرمودند که ما هستیم نامهای نیکوی خداوند!
امام صادق علیهالسلام:
نحن و الله الأسماء الحسنى التي لا يقبل الله من العباد عملا إلا بمعرفتنا.[الكافي ؛ ج1 ؛ ص143]
بخدا ما هستيم نامهاي نيک او که از بندگان هيچ عملي پذيرفته نمي شود جز به شناخت ما
در صفحهای که نقل قول بالا را از آن برداشتم احادیث دیگری هست که همگی بحث توحیدی دارند بر اینکه جایگاه اسماء الهی جایگاه مخلوق است نسبت به خداوند و هرگز در مقام خود خداوند نیستند و کسی که آن طور فکر کند این شرک خواهد بود. با حمل اسماء حسنی به اهل بیت علیهمالسلام به عنوان عالیترین تجلیات خداوند اکنون موارد زیر را از احادیث متعددی میتوان جمعآوری نمود:
۱. احادیثی که ۱۲ ماه سال را حمل بر ۱۴ معصوم علیهمالسلام میکنند و خود سال را به رسول خدا صلاللهعلیهوآله نسبت میدهند و سپس ۴ ماه سال را که حرام هستند به ۴ علی علیهمالسلام از امامان نسبت میدهند
البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص: ۷۷۲ - ۷۷۵
محمد بن إبراهيم النعماني، قال: أخبرنا علي بن الحسين، قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، قال: حدثنا محمد بن حسان «3» الرازي، عن محمد بن علي الكوفي، عن إبراهيم بن محمد بن يوسف، عن محمد ابن عيسى، عن محمد بن سنان، عن فضيل الرسان، عن أبي حمزة الثمالي، قال: كنت عند أبي جعفر محمد بن علي الباقر (عليهما السلام) ذات يوم، فلما تفرق من كان عنده، قال لي: «يا أبا حمزة، من المحتوم الذي لا تبديل له عند الله، قيام قائمنا، فمن شك فيما أقول لقي الله و هو به كافر، و له جاحد». ثم قال: «بأبي أنت و أمي، المسمى باسمي، و المكنى بكنيتي، السابع من بعدي، بأبي من يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا». ثم قال: «يا أبا حمزة، من أدركه فلم يسلم له فما سلم لمحمد و علي (عليهما السلام) و قد حرم الله عليه الجنة، و مأواه النار و بئس مثوى الظالمين. و أوضح من هذا- بحمد الله- و أنور و أبين و أزهر لمن هداه الله و أحسن إليه قول الله عز و جل في محكم كتابه: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ و معرفة الشهور- المحرم و صفر و ربيع و ما بعده، و الحرم منها، هي: رجب، و ذو القعدة، و ذو الحجة، و المحرم- لا تكون دينا قيما لأن اليهود و النصارى و المجوس و سائر الملل و الناس جميعا من الموافقين و المخالفين يعرفون هذه الشهور، و يعدونها بأسمائها، و إنما هم الأئمة القوامون بدين الله (عليهم السلام)، و الحرم منها: أمير المؤمنين علي (عليه السلام) الذي اشتق الله تعالى له اسما من اسمه العلي، كما اشتق لرسوله (صلى الله عليه و آله) اسما من اسمه المحمود، و ثلاثة من ولده، أسماؤهم علي بن الحسين، و علي بن موسى، و علي بن محمد، فصار لهذا الاسم المشتق من اسم الله جل و عز حرمة به، و صلوات الله على محمد و آله المكرمين المحترمين به».
الشيخ في (الغيبة) رواه بحذف الإسناد، عن جابر الجعفي، قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن تأويل قول الله عز و جل: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ.
قال: فتنفس سيدي الصعداء، ثم قال: «يا جابر، أما السنة فهي جدي رسول الله (صلى الله عليه و آله)، و شهورها اثنا عشر شهرا، فهو أمير المؤمنين، و إلي و إلى ابني جعفر، و ابنه موسى، و ابنه علي، و ابنه محمد، و ابنه علي، و إلى ابنه الحسن، و إلى ابنه محمد الهادي المهدي. اثنا عشر إماما، حجج الله في خلقه، و أمناؤه على وحيه و علمه. و الأربعة الحرم الذين هم الدين القيم، أربعة منهم يخرجون باسم واحد: علي أمير المؤمنين، و أبي علي بن الحسين، و علی ابن موسى، و علي بن محمد، فالإقرار بهؤلاء هو الدين القيم، فلا تظلموا فيهن أنفسكم، أي قولوا بهم جميعا تهتدوا».
و عنه، قال: أخبرنا سلامة بن محمد، قال: أخبرنا محمد بن الحسن بن علي بن مهزيار، قال: أخبرنا أحمد بن محمد السياري، عن أحمد بن هلال، قال: و حدثنا علي بن محمد بن عبد الله الحناني، عن أحمد بن هلال، عن امية بن ميمون الشعيري، عن زياد القندي، قال: سمعت أبا إبراهيم موسى بن جعفر بن محمد (عليهم السلام أجمعين) يقول: «إن الله عز و جل خلق بيتا من نور، و جعل قوامه أربعة أركان: الله أكبر، و لا إله إلا الله، و سبحان الله، و الحمد لله. ثم خلق من الأربعة أربعة، و من الأربعة أربعة، ثم قال عز و جل: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ».
دربارهی ۳۶۰ هم احادیثی هستند کما اینکه قبلاً مورد اشاره قرار گرفتهاند که سال در اصل ۳۶۰ روز بوده است که ۶ روز از آن موافق با خلقت ۶ روزهی آسمان و زمین از آن کم میشود تا سال قمری با تعداد ۳۵۴ روز به دست بیاید:
تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج5، ص: 104
و في كتاب الخصال عن أبي جعفر- عليه السّلام- قال: إنّ اللّه- تعالى- خلق الشهور اثني عشر شهرا. و هو ثلاث مائة و ستّون يوما. فحجز منها ستّة أيّام خلق فيها السّموات و الأرض، فمن ثمّ تقاصرت الشّهور.
عن بكر بن عليّ بن عبد العزيز، عن أبيه قال: سألت أبا عبد اللّه- عليه السّلام- عن السّنة، كم يوما هي؟ قال: هي ثلاث مائة و ستّون يوما. منها ستّة أيّام خلق اللّه فيها السّموات و الأرض، فطرحت من أصل السنّة، فصارت السنّة ثلاثمائة و أربعة و خمسين يوما.
...
قيل: فإن قيل: إنّ الأيّام إنّما تتقدّر و تتمايز بحركة الفلك، فكيف خلقت السّموات و الأرض في الأيّام المتمايزة قبل تمايزها؟ قلنا: مناط تمايز الأيّام و تقدّرها، إنّما هو حركة الفلك الأعلى دون السّموات السّبع [و المخلوق في الأيّام المتمايزة، إنّما هو السموات السبع] و الأرض و ما بينهما [دون ما فوقها] «8» و لا يلزم من ذلك خلاء لتقدّم الماء الّذي خلق منه الجميع على الجميع. و فيه نظر. لأنّ مناط تقدّر الزّمان، إنّما هو الفلك الأعلى. و أمّا مناط تقدّر الأيّام، فإنّما هو الشّمس المنوط بغيره من الأفلاك. فافهم. و ليعلم أنّ هذه الآية و أمثال هذه الأخبار من المتشابهات، الّتي تأويلها عند الرّاسخين في العلم.
آن ۶ روز هم احتمالاً باید از روزهایی باشد که خداوند در موردش فرموده است «... وَ إِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» [الحج، ۴۷].
اینکه حضرت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله نظیر سال و ائمهی هدی علیهمالسلام معادل ۱۲ ماه سال هستند تناسب خوبی دارد با آن احادیثی که خورشید را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ماه را به امیر مؤمنان علیهالسلام نسبت میدهند. البته در این نسبت معانی بیشتری هست، مثلاً در تقویم قمری ما از زمین نور خورشید را به واسطهی ماه میبینیم و در حدیث دیگری هم در همین تاپیک گفتم که ماه و خورشید نور یکسان داشتند، خداوند ماه را تاریک کرد تا شب و روز برای مردمان متمایز گردند و بشود تقویم را نگاه داشت و اعمال عبادی را شناخت ... اینها همگی با بحث اتحاد نفسانی رسول خدا و امیر مؤمنان علیهماالسلام و بعد اینکه حضرت امیر علیهالسلام وصی رسول خدا هستند صلاللهعلیهوآله در زمان غیبت ایشان از میان مردم و اینکه ایشان مردم را به نور رسول خدا هدایت میکنند باز در تأیید همین مباحث است. همچنین اینکه رسول خدا منبع وحی و نور الهی هستند و حضرات معصومین علیهمالسلام وسایل و مهبطهای این وحی میباشند باز در همین راستاست ...
در هر صورت در مورد ماههای قمری و تقویم قمری توضیحات خوبی در اینجا آمده است، از آن جمله:
روزهای همه ماه های قمری با هم برابر و دقیقاً 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه یا ۲۹/۵۳۰۵۹۰۲۸ روز است. و همچنین ماه های همه سال های قمری با هم برابر و دقیقاً دوازده ماه و برابر با ۳۵۴/۳۶۷۰۸۳۴ روز است، اما از آن جائی که منجمان مجبورند عدد ایام هر ماه را با عدد صحیح (غیر کسری) بیان کنند و در ثبت تاریخ و وقایع نمیتوان از روز سیام ماه نصفش را متعلق به ماه قبل گرفت و نصفش را به ماه بعد داد، ناچار ماه قمری باید حداقل 29 روز و حداکثر سی روز تمام محاسبه شود. به همین جهت دانشمندان علم نجوم به دو نوع ماه قمری قائل شدهاند:
برای تنظیم ماه حسابی، منجمین جدولهایی ترتیب دادهاند که نتیجه کار آن جدول و محاسبه نجومی این میشود که چون مدت یکماه، 12 ساعت و 44 دقیقه، از 29 روز زیادتر است و این مقدار در دو ماه متوالی بیشتر از یک شبانهروز میشود، آن را یکروز کامل حساب میکنند. و یک ماه را تمام (سی روز) میگیرند و یک ماه را ناقص (29 روز) تا جبران نقص ماه قبل شود؛ یعنی در حقیقت 12 ساعت ماه دوم را به 12 ساعت ماه قبل اضافه میکنند و یک روز کامل به ماه قبل میدهند و سی روز میگیرند. و از آنجائی که سال قمری از محرم شروع میشود لذا محرم سی روزه خواهد بود و ذیالحجه 29 روزه. نتیجه مهمی که این محاسبه دارد و نباید از آن غفلت نمود، «قاعده یک در میان» است؛ یعنی در سال قمری، ماهها یک در میان 30 و 29 روز، هستند. ... گاهی اشتباه و یا اختلافی در شروع ماه یا سال جدید پیش می آید که یکی از عوامل مهم بروز این اشتباه و اختلاف، رعایت نکردن «قاعده یک در میان» است.
- ماه حسابی.
- ماه هلالی رؤیتی.
برای سهولت محاسبات هر سال قمری را 354 روز در نظر میگیرند، بدین جهت در یک سال، 6 ماه سی روزی و 6 ماه 29 روزی وجود دارد.
برای جبران کسری سال، هر سه سال یکبار، یک روز اضافه میشود؛ یعنی سال سوم 355 روز خواهد بود؛ چرا که مقدار کسری در سه سال، ۰/۳۶۷۰۸۳۴×۳ یا برابر ۱/۱۰۱ روز میشود.اما منظور از ماه هلالی رویتی، ماهی است که بوسیله رؤیت با چشم ثابت میشود. مدار احکام اسلامی بر همین ماه است و فقهای عظام مدت هر ماه هلالی را از رویت هلال تا رویت هلال ماه بعد میدانند نه به محاسبه جدول مذکور که 30 روز و 29 روز است. همچنین میگویند در ماه هلالی رویتی ممکن است در اثر یک حرکت نوسانی خفیف که در ماه هست چند ماه متوالی (حداکثر 4 ماه) سی روزه بوده و سه ماه متوالی 29 روز باشد.
فقهای عظام شیعه به دو دلیل ماه حسابی منجمین را معتبر ندانستهاند:
- اولا: به جهت این که در شرع دلیلی بر حجیت و اعتبار آن جدول نجومی وجود ندارد، بلکه شرعا دلیل برخلاف آن داریم. مثل روایتی که میفرماید: "صم للرؤیه و افطر للرؤیه" (زمانی که هلال رمضان را دیدی، روزه بگیر و زمانی که هلال شعبان را دیدی روزه مگیر و روزه ات را افطار کن).
- ثانیا: اشکالی است که در محاسبه ریاضی منجمین در سالهای کبیسه بوجود میآید، چرا که طبق حساب منجمین در هر سی سال، یازده سال را "کبیسه" میگیرند و مجبورند ذیالحجه را که طبق محاسبهشان 29 روزه است، سی روزه بگیرند.
بنا براین از آنجا که تعداد روز های ماه و سال یک عدد صحیح نیست و به تبع آن از نظر فقه، ماه حسابی معتبر نیست فقها ماه هلالی رویتی را معتبر دانسته اند و چون امکان رؤیت در همه مکانها و در همه ساعات یکسان نیست، طبیعی است که اختلاف نظرهایی در رؤیت هلال ماه و عدم رؤیت پیش آمده و می آید که در این موارد در ماه بعد خودبخود این اختلاف برطرف می شود و نیز در مواردی با حکم حاکم شرع به حلول ماه نو، این اختلاف نظرها ازبین می رود.
البته برای جامعیت این بحث خوب است که به این احادیث نیز دقت شود که تا حدودی با ماه هلال رؤیتی سازگاری دارند (چون محرم که ۳۰ روزه باشد، ذوالقعده و رمضان هم ۳۰ روزه میشوند که در یکی از احادیث معصوم علیهالسلام آنها را از قرآن نتیجه میگیرد) ولی معمولاً علما آنها را ضعیف می دانند:
[SPOILER][SPOILER]
من لا يحضره الفقيه، ج2، ص: ۱۷۰ و ۱۷۱
وَ فِي رِوَايَةِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ النَّبِيَّ ص مَا صَامَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً أَكْثَرُ مِمَّا صَامَ ثَلَاثِينَ؟ قَالَ كَذَبُوا، مَا صَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَّا تَامّاً وَ لَا تَكُونُ الْفَرَائِضُ نَاقِصَةً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ السَّنَةَ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ يَوْماً وَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ* فَحَجَزَهَا مِنْ ثَلَاثِ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ يَوْماً فَالسَّنَةُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ خَمْسُونَ يَوْماً وَ شَهْرُ رَمَضَانَ ثَلَاثُونَ يَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ الْكَامِلُ تَامٌّ وَ شَوَّالٌ تِسْعَةٌ وَ عِشْرُونَ يَوْماً وَ ذُو الْقَعْدَةِ ثَلَاثُونَ يَوْماً لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً فَالشَّهْرُ هَكَذَا ثُمَّ هَكَذَا أَيْ شَهْرٌ تَامٌّ وَ شَهْرٌ نَاقِصٌ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَا يَنْقُصُ أَبَداً وَ شَعْبَانُ لَا يَتِمُّ أَبَداً.
وَ سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ قَالَ ثَلَاثِينَ يَوْماً.
وَ رُوِيَ عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع هَلْ يَكُونُ شَهْرُ رَمَضَانَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ يَوْماً فَقَالَ إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ لَا يَنْقُصُ مِنْ ثَلَاثِينَ يَوْماً أَبَداً.
قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مَنْ خَالَفَ هَذِهِ الْأَخْبَارَ وَ ذَهَبَ إِلَى الْأَخْبَارِ الْمُوَافِقَةِ لِلْعَامَّةِ فِي ضِدِّهَا اتُّقِيَ كَمَا يُتَّقَى الْعَامَّةُ وَ لَا يُكَلَّمُ إِلَّا بِالتَّقِيَّةِ كَائِناً مَنْ كَانَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُسْتَرْشِداً فَيُرْشَدَ وَ يُبَيَّنَ لَهُ فَإِنَّ الْبِدْعَةَ إِنَّمَا تُمَاثُ وَ تُبْطَلُ بِتَرْكِ ذِكْرِهَا وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه.
__________________________________________________
(2). كذا في بعض النسخ و في بعضها «فحجرها» بالرّاء و كل واحد منهما بمعنى المنع اي منع السنة من الدخول في ذلك العدد. و في الكافي «اختزلها» و الاختزال بمعنى الانقطاع.
(3). لا يخفى ما في التعليل من الوهن لان اتفاق تماميّة ذى القعدة في أيّام موسى عليه السلام لا يوجب تماميته في مستقبل الأوقات و هذا ممّا يكشف عن عدم كونه من كلام المعصوم عليه السلام.
[/SPOILER][/SPOILER]
به نظرم میرسد این حدیث افق روشنی را برای پیگیری این تاپیک برایمان گشوده باشد، موافق هستید یا به اصل آن اشکال وارد میدانید؟
یا علی
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
دوست گرامی و برادر عزیزم جناب owari
و نهایتاً مطلب آخر اینکه تاریخ علم پر است از نظریاتی که قرنها غالب بودند و جزء مسلمات علمی به حساب میآمدند و بعد ناگهان نقیض آنها جزء مسلمات علمی فرض شده است و بعضاً حتی شده که که نظریهای برای چندین قرن رها شد و بعد دوباره به روی میز آورده شد و به آن بها داده شد ... این است که حقیر جز مطلبی که ریشه در وحی خالق داشته باشد و مطمئن باشم که این ریشه وجود دارد را قطعی و مسلم نمیدانم و همه را قابل نقد و بررسی و موشکافی از ابتدا میدانم ... شما هم بعید میدانم طور دیگری فکر کنید ...
به نظرم میرسد این حدیث افق روشنی را برای پیگیری این تاپیک برایمان گشوده باشد، موافق هستید یا به اصل آن اشکال وارد میدانید؟
مبرهن است که بنده در مقامی نیستم که بتوانم صحیح بودن روایات را تشخیص دهم و فاقد دانش و تخصص در این زمینه هستم.
آن مطلبی هم که قبلاً عرض شد، تضاد با یکی از مسلمات و قطعیات علمی بود.
برادر عزیز، بحث ما بر سر مثلاً قوانین ترمودینامیک نیست. بلکه بحث بر سر قطعیات علمیست.
مثل اینکه زمین بدور خودش و خورشید میگردد. مثل اینکه ماه بدور زمین میگردد. و ...
اینها چیزی نیستند که مثلا 500 سال دیگر بشر پی ببرد که در مورد حرکت وضعی زمین اشتباه میکرده و زمین دور خودش نمیچرخیده!
در آن حدیث بصراحت بیان شده بود که مقدار ستارگان مساویست. با توجه به متن پرسش، منظور از مقدار ستارگان که در پاسخ آمده یا حجم است یا مسافت تا زمین. که این دو مورد برای ستارگان مختلف مساوی نیست.
امام صادق (ع) فرمود: ... و آن سه اسمى كه هويدا گشت ظاهرشان «اللَّه» تبارك و تعالى است، و خداى سبحان براى هر اسمى از اين اسماء چهار ركن مسخر فرمود كه جمعا 12 ركن مىشود، سپس در برابر هر ركنى 30 اسم كه به آنها منسوبند آفريد ... اين اسماء با اسماء حسنى تا 360 اسم كامل شود فروع اين سه اسم ميباشند و آن سه اركانند و آن يك اسم مكنون مخزون به سبب اين اسماء سهگانه پنهان شده
حدیث جالب توجهیست. اما حقیر در اینجا ارتباطی بین این حدیث و تقویم قمری نمیبینم.
زیرا که آن اعداد 3 و 4 قرینه و مشابهی در تقویم قمری ندارند. در صورتیکه در تقویم شمسی، عدد 4 میتواند حمل بر تعداد فصول و عدد 3 حمل بر تعداد ماههای هر فصل باشد.
در حالیکه در تقویم قمری فصول وضعیت ثابتی نداشته و در حال چرخشند.
همچنین عدد 360، قرینه و مشابهتی با تعداد روزهای سال قمری و شمسی ندارد.
و نهایتاً به عدد ۳۶۰ که همان ۳۶۵ منهای ۵ روز خمسةالمسترقة است و ۳۵۴ به اضافهی آن ۶ روز ابتدایی خلقت!
در مورد 6 روزی که خلقت آسمانها و زمین بطول انجامیده و شما قبلاً آن شش روز را منطبق بر یکشنبه تا جمعه بیان نموده بودید، باید خدمتتان عرض کنم با توجه به ماهیت شبانه روز که ناشی از حرکت وضعی زمین است، بنده نمیتوانم این قضیه حذف شدن 6 روز از سال ( و یا پنجه دزدیه شده!) را هضم نمایم.
حذف شدن شش روز خلقت آسمانها و زمین باید در تقویم شمسی محاسبه گردد یا قمری یا هر دو؟ و چرا؟
حذف شش روز از سال چه ارتباطی با حرکت وضعی زمین پیدا میکند؟
ضمن آنکه یک رکن محذوف مورد اشاره در حدیث، در وجه تشابه و تقارن باید 120 روز باشد.
با توجه به مطالبی که خدمتتان عرض کردم، به نظر میرسد حدیثی که از امام صادق(ع) ذکر نمودید در جفت کردن تقویم معنوی با تقویم قمری راهگشای تاپیک نخواهد بود.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
در اینکه تقویم معنوی منطبق بر تقویم قمری است که حقیر شکی ندارم
حرف حقیر انطباق قراردادی این دو نیست.
با عنایت به دو مورد ذیل:
1) هر ماه قمری حاصل گردش ماه بدور زمین است و زمان این گردش برای ماههای یکسال و نیز ماههای مشابه در سالهای متوالی لزوماً یکسان نیست.
2) پس از 12 دور گردش ماه بدور زمین که آن را یکسال قمری مینامیم، وضعیت زمین و خورشید و ماه نسبت به همدیگر، به وضعیت اولیه بر نمیگردد و به عبارتی سیکل ثابتی ندارد.
لذا اگر تقویم معنوی بر تقویم قمری منطبق گردد (که هماکنون اینگونه است) به همان طریق میتوان گفت که تقویم معنوی بر سیکل ثابتی از وضعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به همدیگر قرار نمیگیرد.
نتیجه اینکه هر چند تقویم معنوی بر تقویم قمری منطبق شده، اما هر دوی آنها بر وضعیت مشخصی از اجرام آسمانی نسبت به همدیگر استوار نیستند.
سلام و عرض ادب.
دوست گرامی و برادر عزیزم جناب owari
...
برادر عزیز، بحث ما بر سر مثلاً قوانین ترمودینامیک نیست. بلکه بحث بر سر قطعیات علمیست.
مثل اینکه زمین بدور خودش و خورشید میگردد. مثل اینکه ماه بدور زمین میگردد. و ...
اینها چیزی نیستند که مثلا 500 سال دیگر بشر پی ببرد که در مورد حرکت وضعی زمین اشتباه میکرده و زمین دور خودش نمیچرخیده!
سلام علیکم برادر عزیزم،
قطعیات علمی را حقیر آنقدر قطعی نمیدانم. کتابی که میخواندم بحثش همین بود که هر نظریهای که نظری میدهد باید بگوید که این نظر مشروط به پذیرش فرضهای آن نظریه است و نه مطلق! یعنی مثلاً اگر در یک نظریه گفته شد که قانون دوم ترمودینامیک میگوید که امکان ندارد در عمل فلان کار ممکن باشد این بیان یک فرافکنی است و از وجه علمی آن کاسته شده است، بلکه باید بگوید بر مبنای این اطلاعات که داریم این گزارهها درست هستند. بله کسی با همین فرضیاتی که ما امروز داریم فردا نخواهد آمد که بگوید که زمین نمیچرخد یا خورشید را دور نمیزند ... اما اگر فضای زمان-مکان خمیده باشد به نظر شما حرکت زمین دور خودش و دور خورشید در نگاه ناظری که در فضای بستر این رویهی خمیده ایستاده است به همین صورتی خواهد بود که ما امروز میبیینیم؟ فرض ما این است که فضای حرکات زمین و خورشید و غیره یک فضای اوقلیدوسی باشد ... با توجه به بحثهای گذشته که با هم داشتیم الآن حقیر معتقدم که هندسهی عالم یک ابر رویهی پیچیده است و ابعاد جهان هم بیشتر یا بسیار بیشتر از ۳ یا ۴ است ... بنابراین آنچه که شما به عنوان قطعی فرمودید را حقیر هیچ قطعیتی در موردش سراغ ندارم ...
در آن حدیث بصراحت بیان شده بود که مقدار ستارگان مساویست. با توجه به متن پرسش، منظور از مقدار ستارگان که در پاسخ آمده یا حجم است یا مسافت تا زمین. که این دو مورد برای ستارگان مختلف مساوی نیست.
این را هم نظر خودم را دادم، شما راحت میفرمایید «که این دو مورد برای ستارگان مختلف مساوی نیست»، ولی این موضوع برای حقیر ابهام زیادی دارد. یک مثال برایتان میزنم. شما حتماً تا کنون در مورد پارادوکس باناخ-تارسکی خواندهاید، اینکه یک کره را به حداقل پنج قسمت ببرید و بعد به هم طوری بچسبانید که نتیجه بشود دو تا کرهی دقیقاً و عیناً مساوی آن کرهی اولیه! اثبات این قضیه درست است و نام پارادوکس بر روی آن بخاطر عجیب بودن نتیجهی آن است. البته بدیهیه که:
اما بحث جالب میشود وقتی دقت کنیم که در فلسفهی اسلامی خلأ محض نداریم (اگر اشتباه نکنم؟) و در نتیجه اجسام چگال میشود داشت و در نتیجه قضیهی باناخ-تارسکی هم قابل اعمال است و هر جسمی را میتوان به هر صورتی با هر اندازهای تبدیل کرد، ۱ را میشود کرد ۲ و ۲ را میشود کرد ۴ و کرهی کوچک را میتوان کرد کرهای با شعاع دو برابر و الی ما شاء الله (اینها صورتهای تعمیمیافتهی قضیهی باناخ-تارسکی هستند که همگی هم اثبات دارند).
علاوه بر این ان حدیث نه تنها نتیجهی نظریات علمای جدید که فرض آنها را هم زیر سؤال برد و از این نظر بسیار قابل تأمل هستند ... متوجه نمیشوم چرا شما به راحتی آن را خلاف قطعیات و مسلمات علم میدانید؟
:Gig: حدیث جالب توجهیست. اما حقیر در اینجا ارتباطی بین این حدیث و تقویم قمری نمیبینم.
زیرا که آن اعداد 3 و 4 قرینه و مشابهی در تقویم قمری ندارند. در صورتیکه در تقویم شمسی، عدد 4 میتواند حمل بر تعداد فصول و عدد 3 حمل بر تعداد ماههای هر فصل باشد.
در حالیکه در تقویم قمری فصول وضعیت ثابتی نداشته و در حال چرخشند.
همچنین عدد 360، قرینه و مشابهتی با تعداد روزهای سال قمری و شمسی ندارد.
یک سؤال دبستانی از شما دارم، به نظر شما چرا در مثلثات یک چرخش کامل به ۳۶۰ درجهی مساوی تقسیم میشود؟ این عدد ۳۶۰ از کجا آمده است؟ عدد پی به طور طبیعی به عنوان قدر نسبت محیط به قطر دایره ظاهر میشود که مقدارش ...۳/۱۴ است و ربطی به ۳۶۰ ندارد. یک کتاب تاریخ ریاضی را نگاه کردم اینکه عدد پی رادیان معادل ۱۸۰ درجه است را بدیهی گرفته بود و بحثش روی مقدار عدد پی بود نه روی ۳۶۰ درجه. اگر شما علت آن را میدانید ممنون میشوم که بفرمایید که چرا گفتهاند ۳۶۰ و نه مثلاً ۲۰۰ یا ۴۰۰ یا هر چیز دیگر ...
نمیدانم ولی به نظرم میرسد خوب است توجه شود که ابتداییترین دایرهای که انسان شناخته است چه بسا مسیر حرکت خورشید و ماه بوده است که از زمین میدیده است ... نظری هم از افلاطون(؟) خواندم که عدد پی را مربوط به آسمانها دانسته بود. ار طرف دیگر در روایات ما آمده که اولین کسی که علوم نجوم و حساب را سر و سامان داد حضرت ادریس علیهالسلام بودند و این یکسان بودن ریشهی حساب و نجوم هم بار معنایی جالبی دارد.
نکتهی بعد اینکه فرمودید ۴ در تقویم قمری مابهازایی ندارد ... بدیهیترین مابهازای آن ۴ ماه حرام است که هر یک متعلق به یکی از امامان علیهمالسلام است که نامشان علی است. دو تا چهار ماه دیگر را اما حقیر هم نمیدانم به چیزی ممکن است برگردند ...
از طرف دیگر در حدیث دیگری که در پست ۳۹ در بالا آوردهام آمده است که ۴ رکن را به خانهای ۴ وجهی از نور نسبت داده بودند (قال: سمعت أبا إبراهيم موسى بن جعفر بن محمد (عليهم السلام أجمعين) يقول: «إن الله عز و جل خلق بيتا من نور، و جعل قوامه أربعة أركان: الله أكبر، و لا إله إلا الله، و سبحان الله، و الحمد لله. ثم خلق من الأربعة أربعة، و من الأربعة أربعة، ثم قال عز و جل: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ») و میدانیم که کعبه در روی زمین هم محاضی بیتالمعمور است که ظاهراً همان خانهی از نور یا تصویر آن در اسمان چهارم است. از طرف دیگر داریم که لااقل رکن یمانی از ۴ رکن کعبه ارتباط با بادهای وزیده شده روی زمین دارد (میدانم شما احتمالاً باز استبعاد میفرمایید :ok::Gol:) ... این ظاهراً درست است که آن ۴ رکن ارتباطی به فصول سال داشته باشند که اگر اینطور باشد چرخش ماههای قمری در میان فصول به نوعی میشود طواف دور کعبه! حالا یک حدس اولیه است که احتمال دارد غلط هم باشد، اصراری روی درستی آن ندارم ... به نظرم این حدیث جای کار زیادی دارد و اطلاعات خیلی زیادی میشود از آن استخراج کرد ... اگرچه سواد حقیر به این کارها قد نمیدهد ... حذف شدن شش روز خلقت آسمانها و زمین باید در تقویم شمسی محاسبه گردد یا قمری یا هر دو؟ و چرا؟
در مورد 6 روزی که خلقت آسمانها و زمین بطول انجامیده و شما قبلاً آن شش روز را منطبق بر یکشنبه تا جمعه بیان نموده بودید، باید خدمتتان عرض کنم با توجه به ماهیت شبانه روز که ناشی از حرکت وضعی زمین است، بنده نمیتوانم این قضیه حذف شدن 6 روز از سال ( و یا پنجه دزدیه شده!) را هضم نمایم.
پنجهی مسترقه کار منجمان با سال شمسی است و در حدیث چنین چیزی ندیدم ... اما حذف ۶ روز خلقت از ۳۶۰ روز برای سال قمری در احادیث آمده است که برخی از احادیث را در پست شمارهی ۳۹ قرار دادم (بعد از ویرایش اضافه کردم). بحث سر این است که آن ۶ روز از تمام ۱۲ ماه به یک میزان کم میشود یا از ۶ ماه یکی در میان که البته فکر کنم قول معروف روی هر ۱۲ ماه باشد، چرایش را اما نمیدانم.
در مجموع اینطور به نظر میرسد که اول ما روز داشتیم (شاید طول هر کدام هزار سال الآن ما بوده باشد)، بعد در ۶ روز خلقت و روز هفتم که شنبه بوده است هفته پدیدار شده باشد، بعد که زمین و آسمان خلق شد ماه و سال هم مطرح شده باشد ... بعد تقویم قمری روز داخل ماه را مشخص کرده باشد و بعد هم ساعات در داخل هر روز ... و البته همچنان هر ۷ روز یک هفته است ولی آن یک هفتهی ابتدایی روشان ظاهراً هر کدام هزار سال امروزی ما بوده است که یعنی ۳۶۰۰۰۰ روز یا ۳۵۴۰۰۰ روز با تقویم قمری ...
شاید هم بحث از این پیچدهتر باشد مثل آنجا که در حدیث اگر اشتباه نکنم داریم که نور اهل بیت علیهمالسلام دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین خلق شدند که شاید به معنی دو روز باشد (هر روز هزار سال) ولی اگر نباشد آن وقت آن ابتدا نه فقط روز که سال هم باید داشته باشیم و قضیه پیچیده میشود ...
در هر صورت به نظر میرسد ساختار زمانی عالم ساختاری self-affine باشد، مثل بحث خودمتشابهی در هندسهی فرکتالی ...
به نظر میرسد سال کلاً از نظر اسلام در اصل قمری باشد اگرچه مجموعهی فصول را میشود اسمش را یک سال داد ... به نظرم این تعریف از «سال» یک تعریف اعتباری و قراردادی باشد که بنا بر کاربرد خاصی ارائه شده باشد و آن بار حقیقی سال را نداشته باشد ... شاید هم اشتباه میکنم :Gol: یک بار هم سر اینکه السنة و العام چه تفاوتهایی دارند بحث شده است!
حذف شش روز از سال چه ارتباطی با حرکت وضعی زمین پیدا میکند؟ضمن آنکه یک رکن محذوف مورد اشاره در حدیث، در وجه تشابه و تقارن باید 120 روز باشد.
اینکه چه ارتباطی دارد را نمیدانم ... فکر زیادی کردم که بفهمم ولی فکرم به جایی نرسید ... ولی فکر حقیر به جایی نرسد دلیل بر هیچچیزی نیست :ok:
رکن حذف شده کدام است؟ منظورتان یک جزء از چهار جزء اسم اصلی است؟ آنکه مخفی است و ظاهراً ربطی به باقی حدیث ندارد، در حدیث آمده که برای سه جزء از آن چهار جزء هر کدام ۴ رکن قرار داده شد که مجموعاً میشود ۱۲، اگر آن رکن محذوف هم نگه داشته شوند و آن هم چهار رکن میداشت مجموعاً میشد ۱۶ و نه ۱۲. منظورتان چیز دیگری است؟ ۱۲۰ را چطور به دست آوردید؟ متوجه نشدم ...:Gig:
با توجه به مطالبی که خدمتتان عرض کردم، به نظر میرسد حدیثی که از امام صادق(ع) ذکر نمودید در جفت کردن تقویم معنوی با تقویم قمری راهگشای تاپیک نخواهد بود.
نظرتان بسیار محترم است چون خودتان بسیار بسیار محترم هستید :Gol:
یا علی
نتیجه اینکه هر چند تقویم معنوی بر تقویم قمری منطبق شده، اما هر دوی آنها بر وضعیت مشخصی از اجرام آسمانی نسبت به همدیگر استوار نیستند.سلام و عرض ادب.
...
لذا اگر تقویم معنوی بر تقویم قمری منطبق گردد (که هماکنون اینگونه است) به همان طریق میتوان گفت که تقویم معنوی بر سیکل ثابتی از وضعیت زمین و ماه و خورشید نسبت به همدیگر قرار نمیگیرد.
سلام علیکم مجدد برادر خوبم،
این نشان میدهد که سیکل تکرار وضعیت اجرام آسمانی لزومی ندارد که عیناً تکرار شود برای امور معنوی! مثالی میزنم. در جریان مغشوش ساختارهایی داریم به نام ساختارهای منسجم (Coherent Structures)، این ساختارها در جزئیات خودشان آشوبناک هستند و در نتیجه به شدت به شرایط اولیه و مرزی خود بستگی دارد (Strong Sensitivity to Initial Conditions) اما در شکل و ساختار کلی به طور آماری وضعیتی معین و مشخص دارند که تقریباً پایداری خاصی دارد و مستقل از شرایط اولیه است تا آنجا که گفته میشود جریان مغشوش از نگاه آماری جریانی بدون حافظه نسبت به شرایط اولیهاش است! تقویم معنوی هم میتواند همینطور باشد، به ساختار کلی ارتباط بین ماه و خورشید و زمین ارتباط داشته باشد و نه به جزئیات آنها ... اگرچه این در نگاه آماری و عام است و در جزئیات حتماً تفاوتهایی وجود خواهد داشت که واقعاً هم همینطور است، چنانکه اهل بیت علیهمالسلام از علم نجوم استفاده میکردند ... اگر وضعیت اجرام آسمانی دقیقاً و عیناً هر سال یا هر چند سال تکرار میشد بدون شک از نظر طبیعت تکوینی حوادث عیناً تکرار میشد حال آنکه با این سیستمی که اکنون موجود است در دورههای متفاوت رخدادهای مشابه متفاوتی رخ میدهد که از جهاتی تکرار حوادث گذشته است و از جهاتی متفاوت. به نظر حقیر این سیستم آشوبناک است (از نظر دینامیک هم سیستم با بیش از سه جرم آشوبناک است، اگر درست خاطرم باشد؟) که یعنی تا ابد هم اینطور نیست که یک وضعیتی عیناً و دقیقاً با تمام جزئیاتش تکرار شود، قبلاً در همین تاپیک روی آن بحث کردهایم و این به معنای داشتن بینهایت فرکانس متفاوت در مسأله است.
پس به نظر حقیر جالبی مسأله همین است که تقویم قمری به ساختار کلی وضعیت نسبی خورشید و ماه و زمین ارتباط دارد، این نقص نیست بلکه اطلاعاتی در مورد ماهیت تقویم معنوی با خود دارد، اینکه جزئیات در آن اهمیت ندارد.
با تشکر، :Gol:
یا علی
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
سرور ارجمند و برادر گرامی جناب owari
برادر عزیز، بحث ما بر سر مثلاً قوانین ترمودینامیک نیست. بلکه بحث بر سر قطعیات علمیست.
مثل اینکه زمین بدور خودش و خورشید میگردد. مثل اینکه ماه بدور زمین میگردد. و ...
اینها چیزی نیستند که مثلا 500 سال دیگر بشر پی ببرد که در مورد حرکت وضعی زمین اشتباه میکرده و زمین دور خودش نمیچرخیده!
قطعیات علمی را حقیر آنقدر قطعی نمیدانم.
بله کسی با همین فرضیاتی که ما امروز داریم فردا نخواهد آمد که بگوید که زمین نمیچرخد یا خورشید را دور نمیزند ... اما اگر فضای زمان-مکان خمیده باشد به نظر شما حرکت زمین دور خودش و دور خورشید در نگاه ناظری که در فضای بستر این رویهی خمیده ایستاده است به همین صورتی خواهد بود که ما امروز میبیینیم؟ فرض ما این است که فضای حرکات زمین و خورشید و غیره یک فضای اوقلیدوسی باشد ... با توجه به بحثهای گذشته که با هم داشتیم الآن حقیر معتقدم که هندسهی عالم یک ابر رویهی پیچیده است و ابعاد جهان هم بیشتر یا بسیار بیشتر از ۳ یا ۴ است ... بنابراین آنچه که شما به عنوان قطعی فرمودید را حقیر هیچ قطعیتی در موردش سراغ ندارم ...
این نظر جنابعالی هر چند محترم است، اما بحث را از روال منطقی و علمی خارج کرده و کار را بسیار دشوار میکند.
شما دوست عزیز چگونه در مورد حرکت وضعی زمین ابهام دارید و آنرا قطعی نمیدانید اما اعتقادی همچون عبارت قرمز رنگ دارید؟!
آنچیزی که به آن معتقدید مگر بیش از یک نظریه علمیست؟!
چگونه به آن معتقدید اما به حرکت وضعی زمین نه؟!
در مورد انحناء فضا-زمان تا جائیکه حقیر اطلاع اندکی دارم، انحنائی هست حول یک جرم سماوی. انحنائی که حرکت اجرام کوچکتر حول آن جرم بزرگتر را دیکته میکند.
به عبارت دیگر همین انحناء، مؤید حقیقتی همانند گردش ماه حول زمین است و نه نافی آن!
در مورد ابعادی بیشتر از طول و عرض و ارتفاع در عالم ماده نیز نظرم را قبلاً خدمتتان عرض کردم. براستی چگونه به این ابعاد بیشتر معتقدید اما گردش زمین حول خورشید را قطعی نمیدانید؟!
شما راحت میفرمایید «که این دو مورد برای ستارگان مختلف مساوی نیست»، ولی این موضوع برای حقیر ابهام زیادی دارد.
راحت گفتم چون کاملاً بدیهی، قطعی و مسلم است که ستارگان دارای فواصل مختلفی نسبت به زمین بوده و احجام و اجرامشان متفاوت است.
همانگونه که در بالا نیز عرض کردم، چگونه شما چنین چیز بدیهی و قطعی را دارای ابهام زیادی میدانید؟
ابهام در هندسه اقلیدسی آری ، ابهام در هندسه نااقلدسی خیر ؟! چرا و به چه دلیل؟
مگر دومی وحی منزل است؟ حقیقت دومی از کجا و چگونه بر شما آشکار شده که بواسطه آن اولی را دارای ابهام میدانید؟
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
یک سؤال دبستانی از شما دارم، به نظر شما چرا در مثلثات یک چرخش کامل به ۳۶۰ درجهی مساوی تقسیم میشود؟ این عدد ۳۶۰ از کجا آمده است؟
مثلثات یک بحث دبیرستانی است و نه دبستانی :ok:
یک متر از کجا آمده؟
درجه نیز در سیستم متریک واحد اندازهگیری زاویه است به قسمی که 360 درجه تشکیل یک دایره کامل دهد.
نکتهی بعد اینکه فرمودید ۴ در تقویم قمری مابهازایی ندارد ... بدیهیترین مابهازای آن ۴ ماه حرام است
بله. این هم یک مابهازا است. اما نه وجه تقارن بین ارکان.
به این دلیل که آن حدیث در مورد تقسیمات و زیر مجموعههای آن بحث میکند.
مانند اینکه یکسال به چهار فصل تقسیم شود که در هر فصلی سه ماه و در هر ماهی 30 روز و ...
لذا اینجا این چهار ماه حرامی که شما در تقویم قمری ذکر نمودید منطبق بر رکن و آن تقارن و آن تقسیم بندی نمیشود.
این نظر جنابعالی هر چند محترم است، اما بحث را از روال منطقی و علمی خارج کرده و کار را بسیار دشوار میکند.سلام و عرض ادب.
سرور ارجمند و برادر گرامی جناب owari
شما دوست عزیز چگونه در مورد حرکت وضعی زمین ابهام دارید و آنرا قطعی نمیدانید اما اعتقادی همچون عبارت قرمز رنگ دارید؟!
آنچیزی که به آن معتقدید مگر بیش از یک نظریه علمیست؟!
چگونه به آن معتقدید اما به حرکت وضعی زمین نه؟!
سلام علیکم برادر عزیزم جناب استوار، و رحمة الله و برکاته،
اینکه کار را دشوار میکند را قبول دارم ولی چرا غیرعلمی کند؟ حقیر تابحال گام غیرمحکمی برداشتهام؟ البته شاید تعبیر حقیر از گام محکم و گام سست با تعبیر شما فرق کند، به همین دلیل اجازه بدهید حقیر برداشت خودم را بیان کنم:از نظر حقیر گامی محکم است که در آن تمامی فرضیات غیربدیهی نظر ارائه شده بیان شده یا به طور ضمنی روشن و خالی از ابهام باشد. بنابراین برداشت، اگر کسی چیزی بگوید و فرضیات آن را بیان نکند و آنها را بدیهی بیانگارد با وجودی که بدیهی نیستند این گام سست است چون اگر جایی جلوتر شکست بخورد (که تقریباً تمامی نظریات تجربی در برخی کاربردهای خاص به مشکل بر میخورند) معلوم نیست این شکست از کجا به پیکرهی آن سیستم فکری وارده شده است ... در گام محکم هیچ فرضی که بدیهی نباشد بدیهی هم فرض نمیشود و قابل خدشه کردن و بازرسیهای مجدد و چندباره خواهد بود.
این بندهی حقیر خدا در زمینهی حرکت وضعی زمین و حرکت انتقالی زمین و ماه و خورشید و کهشکانها ابهامی ندارم ولی هر وقت که بیانشان کنم باید در ذهنم مرور کنم که این دیدگاه بر چه پیشفرضهایی استوار است، کدام آن پیشفرضها به صورت عقلی یا فطری بدیهی است و کدام خیر. الآن حقیر میدانم که حاضر بودن در قید دنیای سه بعدی تمامی آن موارد شما قریب به یقینی است. ابهامی درشان ندارم. ابهامی اگر هست در آن ارکان است، اینکه چه لزومی وجود دارد این عالم سه بعدی باشد؟ البته شما که معتقد هستید عالم ماده سه بعدی است (کاری به محور زمان ندارم) اینها را بدیهی میدانید اما برای حقیر که به نظر خودم دلایلی برای وجود ابعاد بیشتر داریم دیگر آن گزارهها تنها بر مبنای فرضیات خودشان صحیح هستند و در یک قاب دیگر اگر نگاه شوند طور دیگری خواهند بود.
در مورد انحناء فضا-زمان تا جائیکه حقیر اطلاع اندکی دارم، انحنائی هست حول یک جرم سماوی. انحنائی که حرکت اجرام کوچکتر حول آن جرم بزرگتر را دیکته میکند.
به عبارت دیگر همین انحناء، مؤید حقیقتی همانند گردش ماه حول زمین است و نه نافی آن!
خوب این نظر شما در مورد انحناء فضا-زمان یک ایده است که در نسبیت مطرح میشود، جرم به فضا شکل میدهد و فضا به جرم میگوید چطور حرکت کند. اما تا جایی که حقیر دیدهام در شیعه میتوان شکل دادن به فضا را بدون حضور چگالی بزرگ هم باعث گردید. «طی» در «طی الأرض» یعنی پیچیدن و از روایات زیادی این پیچ خوردن معلوم میشود، اگرچه میدانم شما با حقیر موافق نیستید. مثال دیگرش این است که در علوم جدید تنها در شرایط extreme میشود از یک عنصر به عنصر دیگر دست یافت (تغییرات هستهای)، حال آنکه باز روایات ما و حتی در تفسیر آیهی مربوط به ماجرای قارون در قران علم کیمیا مطرح شده است که بدون ایجاد فشارهای خیلی بالا (مثل فشار در مرکز یک ستاره) بتوان هستهی عناصر را به هم تبدیل کرد ... علم امروز میگوید ایجاد انحناء در فضای مکان-زمان نیاز به چگالی بالا دارد یا تبدیل هستهی عناصر به هم احتیاج به شرایط آنچنانی دارد، دین ما هم میگوید هر دو علومی هستند که بدون نیاز به آن وضعیتهای خاص قابل نتیجه دادن هستند.
در مورد ابعادی بیشتر از طول و عرض و ارتفاع در عالم ماده نیز نظرم را قبلاً خدمتتان عرض کردم. براستی چگونه به این ابعاد بیشتر معتقدید اما گردش زمین حول خورشید را قطعی نمیدانید؟!
اعتقاد حقیر در زمینههای علمی به صورتی که شما برداشت کردهاید نیست که بگویم آنچه بهش معتقد هستم قطعی و مسلم است، بلکه احتمال اشتباه در آنها میدهم، همانطور که احتمال اشتباه در موارد به اصطلاح قطعی علم امروز را هم میدهم ... منظورم از اینکه به چیز خاصی معتقدم این است که فعلاً این امکان را میدهم ... در مورد زمین و خورشید هم تمام ابهاماتم از آنجا شروع شد که سعی کردیم حقیقت طبقات زمین را درک کنیم، مگرنه اگر اطمینان پیدا کنم که زمین همین زمین است و لا غیر تمامی بحثهای بعدی شما هم برایم مشخص میشود. همچنین دقت کنید که حقیر مشاهدات علمی چرخش زمین دور خورشید یا دور خودش را انکار نکردهام بلکه گفتهام شاید منظور از زمین مفهوم کلیتری باشد که اگرچه کرهی زمین در حرکت است ولی زمین در مجموع ثابت و مرکز دنیا باشد، مثل اینکه یک رودخانه پر است از حرکات متفاوت و متعدد سیال در آن و یک میدان سرعت مغشوش و غیردائمی دارد اما در مجموع یکجا و تقریباً یک شکل است، رودخانه سر جایش است ولی داخل آن آب جریان دارد، زمین اصلی هم میتواند ثابت و مرکز عالم باشد اما کرهی زمین به عنوان جزء کوچکی از آن یا زمین اول در آن حرکت کند که قبلاً مفصل رویشان بحث کردیم (البته در حدّ شاید و اگر، در حدّ فرضیه)
راحت گفتم چون کاملاً بدیهی، قطعی و مسلم است که ستارگان دارای فواصل مختلفی نسبت به زمین بوده و احجام و اجرامشان متفاوت است.
همانگونه که در بالا نیز عرض کردم، چگونه شما چنین چیز بدیهی و قطعی را دارای ابهام زیادی میدانید؟ابهام در هندسه اقلیدسی آری ، ابهام در هندسه نااقلدسی خیر ؟! چرا و به چه دلیل؟
مگر دومی وحی منزل است؟ حقیقت دومی از کجا و چگونه بر شما آشکار شده که بواسطه آن اولی را دارای ابهام میدانید؟
خوب برای حقیر بدیهی نیست ... این عدم بداهت را هم بعد از مطالعهی روشهای نجوم جدید در محاسبهی اندازه و فواصل ستارههای دور از زمین نتیجه گرفتم و نه با بستم چشم بر روی آنها و انداختن تیری در تاریکی ... آنها بحثشان از روی درخشندگی ستارگان است و این معیار بسیار ضعیف است، مثالی برایتان میزنم: فرض کنید یک مادهی سوختنی مشتعل میشود، دمای شعله با توجه به جنس مادهی سوختنی تعیین میگردد، اگر مقدار سوخت زیاد شود دمای شعله بالاتر نمیرود بلکه حجم شعله زیادتر میشود. در مورد آتش چوب این را همه میدانند که اگر هیزم را در شومینه زیادتر کنند دمای شعله نیست که بالا میرود بلکه حجم شعله بزرگتر میشود ... ظاهراً ستارهشناسان درخشندگی و اندازهی ظاهری ستارگان را به همین مقدار مادهی سوختنی ربط دادهاند و گفتهاند سوسویی که در ستارگان از خارج از جو (مثل تلسکوپ هابل) دیده میشود سوسویی واقعی است (چون اثرات جوّی روی نور ستارگان دیگر وجود ندارد) و بعد آنرا به کم و زیاد شدن حجم شعله نسبت دادهاند (به کار بردن اصطلاح حجم شعله شاید برای یک ستاره بیمعنی به نظر برسد ولی ان شاء الله نکتهی مورد نظر را بتواند منتقل کند) و آنرا به کم و زیاد شدن قطر ستاره و نوسان حجمی ستاره. اما در مقابل به این نکته توجه کنید که وقتی یک لامپ روشن از دور دیده میشود، نه یک شمع که خودش نوسان دارد بلکه یک لامپ که از نزدیک نورش به چشم انسان پیوسته و با شدت ثابت به نظر میرسد، ازفواصل خیلی دور نور این لامپ در شب سوسو میزند، این سوسو مربوط به خود لامپ و منبع نور نیست بلکه به شرایط آب و هوایی و وزش باد بین لامپ و ناظر مربوط میشود، حتی پدیدهای مثل سراب میتواند باعث شود که محل لامپ اشتباه تشخیص داده شود و البته پدیدهای مانند سراب لزوماً اینطور نیست که جای بالا و پایین را عوض کند و آن نوع سراب فقط نوع معمولتر آن است، بلکه شکست نور در هر محیط با گرادیان چگالی ناصفر رخ میدهد. حالا به متن آن حدیث دوباره رجوع کنید که رسول خدا صلاللهعلیهوآله فرمودند که کوچکی و بزرگی درخشندگی ستارگان که به چشم شما میرسد مربوط به اندازهی آنها یا دوری و نزدیکی آنها نیست بلکه بین آن ستارگان و ما دریاهایی است که باعث میشود نور آنها اینطور به نظر ما برسد، یعنی سوسویی که تلسکوپ هابل از خارج از جوّ زمین میبیند هم لزومی ندارد که حقیقی باشد و باز میتواند ناشی از دریاهایی باشد که شرایطی مانند جوّ زمین را ایجاد میکند.
این در مورد ستارگان دوردست، در مورد ستارگان نزدیکتر روش اندازهگیری فاصلهاشان توضیح داده شد که از روی اندازهگیری حرکتشان نسبت به زمین وقتی در دو فصل مقایل از سال اندازهگیری میشوند به دست میآید. حال در حدیث دیگری از معصوم علیهالسلام فکر کنم در کتاب توحید مفضل آمده است که خداوند برای ستارگان حرکتهای متعددی قرار داده است، ممکن است بفرمایید آن نظر امام علیهالسلام نه در مورد خود ستارگان که در مورد دیده شدن آنها از زمین است، اما علم جدید هم حرکت ستارگان را نفی نمیکند و به آن معتقد است، این حرکات هم لزومی ندارد که همیشه کوچک باشند بلکه ممکن است قسمتی از حرکت اندازهگیری شده به همان حرکت ستارهها بازگردد نه به خاطر جابجا شدن زمین مثلاً از بهار تا پاییز و فرض اینکه آن ستاره و خورشید در این مدت تقریباً ثابت باشند.
بر همین اساس بجز محاسبات مربوط به منظومهی شمسی تمامی محاسبات دیگر را میتوان زیر سؤال برد، اگر نبریم هم لااقل میتوان به آن ابهام وارد کرد و اتفاقاً حقیر این رویکرد که آنها را قطعی و مسلم بدانیم را علمی نمیدانم ... باید برای همهی آنها جا برای فکر مجدد و بازنگری در نظر گرفت، اینکه به ما از دوران کودکی به عنوان بدیهی گفتهاند ستارگان اینطور هستند و خیلی هم مطمئن حرف زدهاند دلیل بر هیچ چیز نیست، ممکن است درست باشد و ممکن هم هست که کاملاً بیارزش باشد و اوهام ابداع کنندگانشان و خالی از حقیقت.
مثلثات یک بحث دبیرستانی است و نه دبستانی :ok:سلام و عرض ادب.
سلام مجدد علیکم برادر عزیزم
تذکر به جایی بود :Nishkhand: ممنون، :Gol:
یک متر از کجا آمده؟
درجه نیز در سیستم متریک واحد اندازهگیری زاویه است به قسمی که 360 درجه تشکیل یک دایره کامل دهد.
پس منظورتان است است که قراردادی است، ولی عجیب است که چرا همچین عددی را باید قرار داد کرد، به نظرم عدد ۴۰۰ که مبنای تعریف گراد است خیلی منطقیتر است، اگرچه رادیان طبیعیترین انتخاب ممکن است. بله حق با شماست اگر از عجیب و غریب بودن عدد قرار داد شده برای درجه تعجب نکنید وقتی اعداد عجیب دیگری مثل فوت که ۱۲ اینچ است و ... هم داریم، اما برای حقیر درک این مطلب ثقیل است که کسی ابتدا به ساکن و بدون هیچ دلیل قبلی ناگهان بگوید دایره را به ۳۶۰ درجه تقسیم کنیم و نه عدد دیگری. البته ۳۶۰ از حاصلضرب توانهای سه عدد اول ابتدایی (۲ و ۳و ۵) تشکیل شده است که خوب آن را عدد جالب توجی قرار میدهد برای حسابها:
و اتفاقاً این سه فاکتور اول همانها هم هستند که عدد ۳۰ (روزهای ماه) هم کوچکترین عدد دارای هر سهی آنهاست:
اما اینها به نظر حقیر کافی نیستند چون عدد ۳۰۰ هم هر سه فاکتور را دارد و شاید گفته شود که اگر فاکتور ۷ را هم داشت بهتر میبود، یا فاکتور ۱۱ و ۱۳ و ۱۷ و ۱۹ و الی آخر ... اینطوری برای حساب کردن هم خیلی راحتتر میشد.
به هر حال اصلاً بحث شما درست، یک نفر همینطوری و تصادفی چنین انتخابی را کرده است، ما هم کاری به مثلثات نداریم (اگرچه حضرت ادریس علیهالسلام را به عنوان پایهگذاری کنندهی همزمان دو شاخهی علمی نجوم و حساب میدانیم و ایشان چند نسل قبل از حضرت نوح علیهالسلام بودهاند، یعنی چند هزار سال قبل از ریاضیدانهای معروف یونان)، این را چه میفرمایید که در حدیث و آن هم نه فقط در یک حدیث آمده است که سال ۳۶۰ روز است که ۶ روز آن بخاطر هفتهی اول خلقت از آن کم شده است؟ (برای دیدن برخی از این احادیث لطفاً رجوع کنید به پست ۳۹)
یک مطلب هم در مورد خمسهی مسترقه بگویم، اگرچه چنین چیزی را در حدیث ندیدم و احتمالاً اصطلاح منجمان قدیمی است. ما و شما حرکت انتقالی خورشید را هم در مدارخودش قبول داریم ... از زمین که برج حمل با طلوع ستارهی شعرای یمانی دیده میشود ابتدای سال شمسی تعیین میشود (اگر اشتباه نفهمیده باشم)، زمین یک حرکت انتقالی کامل (۳۶۰ درجه) دور خورشید میکند و به جای ابتدای خود باز میگردد، اما در این مدت خورشید و خود ستارگان فلک حمل هم ثابت نبودهاند و حرکت کردهاند، در نتیجه چه بسا با این چرخش ۳۶۰ درجهی کامل دور خورشید ستارهی شعرای یمانی هنوز از روی زمین دیده نشود و زمین لازم باشد کمی جلوتر بود تا این ستاره به افق زمین طلوع کند، این مدت اگر همان ۵ روز باشد (اگر باشد) این میتواند خمسهی مسترقه را توضیح بهتری بدهد ... البته حقیقت ماجرا چیست را نمیدانم ولی با این تعبیر سال شمسی فعلی هم معرف یک دور کامل زمین دور خورشید نبوده و به افق محلی ستارگان برج حمل بستگی دارند و مطمئناً اگر حرکت خورشید را هم در نظر بگیریم این مدت بین دو طلوع شعرای یمانی کمی از یک سال واقعی بیشتر یا کمتر خواهد بود. اگر اینطور باشد چه بسا سال شمسی و قمری در اصل تفاوتی نداشته باشند و وقتی بحث سنجش آنها با افقشان مطرح میشود این اختلافها پیش بیاید، سال قمری کمتر از ۳۶۰ شود و سال شمسی بیشتر گردد. بدیهی است که این حتی نظریه هم نیست و یک حدس کور است و هیچ چیزی با آن اثبات نمیشود تا محاسبات لازم انجام نگیرد، ولی حداقلش این است که به نظر حقیر اگر کسی سواد محاسبات نجومی داشته باشد بررسی این حدس چندان بیارزش نخواهد بود.
بله. این هم یک مابهازا است. اما نه وجه تقارن بین ارکان.
به این دلیل که آن حدیث در مورد تقسیمات و زیر مجموعههای آن بحث میکند.
مانند اینکه یکسال به چهار فصل تقسیم شود که در هر فصلی سه ماه و در هر ماهی 30 روز و ...
لذا اینجا این چهار ماه حرامی که شما در تقویم قمری ذکر نمودید منطبق بر رکن و آن تقارن و آن تقسیم بندی نمیشود.
دقت کنید که دو حدیث مشابه ولی نه عیناً یکسان در این رابطه عرضه شد،
- در یکی بیان شده است که سه جزء از چهار جزء نام اصلی خداوند تجلی کرد، بعد خداوند برای هر یک از آن سه جزء ۴ رکن قرار داد و هر رکن را با ۳۰ نام مدد فرمود
- در دیگری بیان شده است که خداوند خانهای از نور دارد که ۴ رکن دارد، سپس از آن ۴ چهارتای دیگر خلق کرد و از این ۴ هم چهارتای دیگر
با تشکر، :Gol:
یا علی
سلام و عرض ادب.
اینکه کار را دشوار میکند را قبول دارم ولی چرا غیرعلمی کند؟
وقتی یک لامپ روشن از دور دیده میشود، نه یک شمع که خودش نوسان دارد بلکه یک لامپ که از نزدیک نورش به چشم انسان پیوسته و با شدت ثابت به نظر میرسد، ازفواصل خیلی دور نور این لامپ در شب سوسو میزند، این سوسو مربوط به خود لامپ و منبع نور نیست بلکه به شرایط آب و هوایی و وزش باد بین لامپ و ناظر مربوط میشود
حالا به متن آن حدیث دوباره رجوع کنید که رسول خدا صلاللهعلیهوآله فرمودند که کوچکی و بزرگی درخشندگی ستارگان که به چشم شما میرسد مربوط به اندازهی آنها یا دوری و نزدیکی آنها نیست بلکه بین آن ستارگان و ما دریاهایی است که باعث میشود نور آنها اینطور به نظر ما برسد، یعنی سوسویی که تلسکوپ هابل از خارج از جوّ زمین میبیند هم لزومی ندارد که حقیقی باشد و باز میتواند ناشی از دریاهایی باشد که شرایطی مانند جوّ زمین را ایجاد میکند.
دوست عزیزم جناب owari.
پرسش موجود در آن روایت، مربوط به کوچکی و بزرگی اجرامی که ما در آسمان مشاهده میکنیم بود یا مربوط به علت سو سو زدن و یا چشمک زدن آنها؟
احتجاجات ( ترجمه جلد 9 بحار الأنوار)، ج1، ص: ۳۰۰-۳۰۲
علل الشرائع- يزيد بن سلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كرد ...
بفرمائيد چرا ستارهها كوچك و بزرگ ديده مىشوند و حال اينكه مقدار آنها مساوى است؟ فرمود زيرا بين ستارهها و آسمان دنيا درياهائى است كه باد امواج آن را به حركت در مىآورد و به همين جهت كوچك و بزرگ ديده مىشود و مقدار ستارگان همه مساوى هستند.
همانگونه که در قسمت قرمز مشخص است، پرسش مربوط به علت چشمک زدن ستارهها نیست.
مطالب مفصلی که شما بیان کردید علت سو سو زدن اجرام آسمانی از دید ما را توضیح میدهند و ارتباطی با فاصله آن اجرام از زمین و کوچکی و بزرگی آنها ندارد.
سؤال در مورد بزرگی و کوچکی اجرام آسمانی نسبت به هم است. که پاسخ به صراحت اشاره به مساوی بودن مقدار آنها دارد. (مثلاً حجم مشتری و ناهید، یا جرم ناهید و مشتری، یا فاصله ناهید و مشتری تا زمین یکسان است!)
در قسمت آبی رنگ جواب موجود در حدیث، به دریاهائی اشاره شده که بین ستارگان و آسمان دنیاست.
اگر منظور از آسمانِ دنیا اتمسفر باشد، میدانیم که وجود امواجی که باعث شکست نور ستارگان میشود و باعث میشود ما آنها را چشمک زن و یا با هالهای در اطرافشان مشاهده کنیم، داخل همین اتمسفر است. پس در اینجا دریائی بین ستارگان و آسمان دنیا نیست. بلکه دریا داخل همان آسمان دنیاست.
و اگر منظور از آسمانِ دنیا همانیست که قرآن کریم میفرماید و کل اجرام آسمانیِ مشاهده شده را داخل آسمان دنیا میداند، پس دیگر صحبت از « بین ستارگان و آسمان دنیا » بی معناست.
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.
بله حق با شماست اگر از عجیب و غریب بودن عدد قرار داد شده برای درجه تعجب نکنید وقتی اعداد عجیب دیگری مثل فوت که ۱۲ اینچ است و ... هم داریم
برادر گرامی، عجیب و غریب بودن 12 اینچ در یک فوت، و نیز تقسیم یک دایره به 360 درجه را متوجه نمیشوم.
به نظرتان واقعا این اعداد 360 و 12 اینقدر مرموز و عجیبند؟!
به هر حال اصلاً بحث شما درست، یک نفر همینطوری و تصادفی چنین انتخابی را کرده است، ما هم کاری به مثلثات نداریم (اگرچه حضرت ادریس علیهالسلام را به عنوان پایهگذاری کنندهی همزمان دو شاخهی علمی نجوم و حساب میدانیم و ایشان چند نسل قبل از حضرت نوح علیهالسلام بودهاند، یعنی چند هزار سال قبل از ریاضیدانهای معروف یونان)، این را چه میفرمایید که در حدیث و آن هم نه فقط در یک حدیث آمده است که سال ۳۶۰ روز است که ۶ روز آن بخاطر هفتهی اول خلقت از آن کم شده است؟
در مورد قسمت قرمز رنگ:
منظورتان چیست؟ آیا سال 366 روز بوده و 6 روز خلقت اولیه از آن کم شده و اکنون 360 شبانهروز است؟
یا در ابتدا 360 روز بوده و اکنون 354 شبانهروز میباشد؟
ببینید دوست عزیزم، جنس آن 6 روز خلقت آسمانها و زمین چیست؟ از همین شبانهروز کنونی است یا شامل 6 دوران در بازه زمانی میلیارد سال؟
اگر بیش از 24 ساعت و در حد میلیارد سالست که مثلاً نباید آن را از 360 کم کرد و به 354 شبانه روز رسید.
از سوی دیگر، شبانه روز ناشی از حرکت وضعی زمین است. چرا باید تعداد چرخشهای زمین حول محور خودش فقط الزاما به سال قمری مربوط شود؟
سلام و عرض ادب.
دوست عزیزم جناب owari.
پرسش موجود در آن روایت، مربوط به کوچکی و بزرگی اجرامی که ما در آسمان مشاهده میکنیم بود یا مربوط به علت سو سو زدن و یا چشمک زدن آنها؟
همانگونه که در قسمت قرمز مشخص است، پرسش مربوط به علت چشمک زدن ستارهها نیست.
مطالب مفصلی که شما بیان کردید علت سو سو زدن اجرام آسمانی از دید ما را توضیح میدهند و ارتباطی با فاصله آن اجرام از زمین و کوچکی و بزرگی آنها ندارد.
سلام علیکم برادر عزیزم جناب استوار،
سوسو زدن میتواند همان بزرگ و کوچک یا با درخشندگی زیاد و کم دیده شده ستارگان باشد اگر فرکانس نوسانات آن به قدری کم باشد که از مرتبهی چند ده سال یا چندین قرن باشد ... ما ستارگان بالای سرمان را یا در حال سوسو زدن میبینیم و یا با درخشندگی ثابت در حالیکه آن درخنشدگی ثابت هم ممکن است نوساناتش خیلی کم باشد تا آنجا که در طول چند قرن هم تقریباً یکسان دیده شوند. یا برعکس نوساناتشان آنقدر زیاد باشد که قابل تشخیص به این راحتیها نباشد، مثل اینکه در یک مستند نجومی نشان میداد که یکی از پولسارها را تا مدتها فکر میکردند که یک ستارهی معمولی است چون بسامد نوسانات درخشندگی آن آنقدر زیاد بود که با قابل تشخیص نبوده است. حالا تصور کنید این درخشندگی که مطابق حدیث مذکور تا حدود زیادی ناشی از خطای چشم است اساس تمام تصوراتی است که دانشمندان فیزیک امروز نسبت به آسمان بالای سرمان دارند ...
این یک مطلب ... مطلب دیگر اینکه ما برجها را داریم که ستارگان در آنها اگرچه مطابق علوم جدید عموماً با هم یا نزدیک هم نیستند ولی حرکتشان همیشه با هم است و این نکته خودش خیلی قابل توجه است. جالبتر اینکه در قرآن هم به بروج اشاره شده است:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ [البروج، ۱]
بسم الله الرحمن الرحيم قسم به آسمان كه دارنده برجهاست
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ / وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ / إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ [الحجر، ۱۶-۱۸]
و هرآينه در آسمان برجهايى آفريديم و براى بينندگانشان بياراستيم. / و از هر شيطان رجيمى حفظشان كرديم. / مگر آنكه دزدانه گوش مىداد و شهابى روشن تعقيبش كرد.
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا ﴿/﴾ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا [الفرقان، ۶۱]
بزرگ و بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجها بيافريد و در آنها چراغى و ماهى تابان پديد آورد. / و اوست كه شب و روز را براى كسانى كه مىخواهند عبرت گيرند يا شكرگزارى كنند از پى هم قرار داد.
اینکه این برجها همان برجهایی باشند که ما در نجوم از آنها یاد میکنیم یا خیر هم البته قابل بررسی است. در این زمینه داریم:
كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص: 260
... وَ لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ لِلسَّائِلِ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ إِنَّ عَدَدَهُمْ بِعَدَدِ الْبُرُوجِ وَ رَبِّ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ الشُّهُورِ إِنَّ عَدَدَهُمْ كَعَدَدِ الشُّهُورِ فَقَالَ السَّائِلُ فَمَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَهُ عَلَى رَأْسِي فَقَالَ أَوَّلُهُمْ هَذَا وَ آخِرُهُمُ الْمَهْدِي
الإختصاص، النص، ص: 224
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ وَ ذِكْرِي عِبَادَةٌ وَ ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ وَ ذِكْرُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِي خَيْرَ الْبَرِيَّةِ إِنَّ وَصِيِّي لَأَفْضَلُ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِنَّهُ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ مِنْ وُلْدِهِ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ بَعْدِي بِهِمْ يَحْبِسُ اللَّهُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِهِمْ يُمْسِكُ الْجِبَالَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ بِهِمْ يَسْقِي خَلْقَهُ الْغَيْثَ وَ بِهِمْ يُخْرِجُ النَّبَاتَ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ حَقّاً وَ خُلَفَائِي صِدْقاً عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ اثْنا عَشَرَ شَهْراً وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ثُمَّ تَلَا ع هَذِهِ الْآيَةَ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ ثُمَّ قَالَ أَ تَقْدِرُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّ اللَّهَ يُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَ يَعْنِي بِهِ السَّمَاءَ وَ بُرُوجَهَا قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاكَ قَالَ أَمَّا السَّمَاءُ فَأَنَا وَ أَمَّا الْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِيُّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين
تفسير الصافي، ج3، ص: 102,103
وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً في المجمع عن الصادق عليه السلام هي اثنا عشر برجاً.
و القميّ عن الباقر عليه السلام البروج الكواكب و البروج التي للرّبيع و الصيف الحمل و الثور و الجوزاء و السّرطان و الأسد و السّنبلة و بروج الخريف و الشّتاءِ الميزان و العقرب و القوس و الجدي و الدّلو و الحوت و هي اثنا عشر برجاً.
و القميّ هي منازل الشمس و القمر.
أقولُ: معنى البروج القصور العالية سمّيت الكواكب بها لأنّها للسّيّارات كالمنازل لسكّانها و اشتقاقه من التبرّج لظهوره.
في الكافي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّ للشمس ثلاث مائة و ستّين برجاً كلّ برج منها مثل جزيرة من جزاير «1» العرب تنزل كل يوم منها فإذا غابت انتهت إلى حد بطنان العرش فلم تزل ساجدة إلى الغد ثم تردّ إلى موضع مطلعها و معها ملكان يهتفان معها.
أقول: و ذلك لأنّ سير الشمس إنما يكون في كلّ برج من البروج الإِثني عشرَ ثلاثين يوماً تقريباً فبهذا الإِعتبار ينقسم كل منها إلى ثلاثين برجاً فيصير ثلاثمائة و ستّين وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ في المجمع عن الصادق عليه السلام بالكواكب النيّرة.
اگرچه حدیث آخر در تفسیر صافی برایم ثقیل است اما در هر صورت از مجموع مطالب آورده شده اینطور به نظر میرسد که منظور از برجها همان منازل خورشید و ماه هستند که از زمین در منطقةالبروج دیده میشود و این هم که خداوند فرموده «وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ» ضمیر «ها» بر خلاف تصور عموم نه به آسمان که به این بروج بر میگردد، خداوند این منازل را با ستارگانی زینت داده و مشخص کرده است برای ناظران. با این وجود به این مسأله هم باید اشاره کرد که در [قاموس قرآن، ج1، ص: 175] یک تحلیل مختصر روی این مسأله انجام شده است که در ضمن آن آمده است بروج در مورد ستارگان آسمان به معنای قصرها و مجموعهای از ستارگان نیست بلکه در معنای تبرج و زینت آشکار است و مراد از آنها هم ستارگان بزرگ و بسیار روشن آسمان است نه فلکهای دوازدهگانه و بعد گفته است که احتمالاً باقی حدیث امام باقر علیهالسلام که آن فلکها را میشمرند اشتباه به ایشان نسبت داده شده باشد. حقیر نمیدانم، ای کاش میشد نظر علمایی مانند علامه حسنزاده را در این موراد میدانستیم.
سؤال در مورد بزرگی و کوچکی اجرام آسمانی نسبت به هم است. که پاسخ به صراحت اشاره به مساوی بودن مقدار آنها دارد. (مثلاً حجم مشتری و ناهید، یا جرم ناهید و مشتری، یا فاصله ناهید و مشتری تا زمین یکسان است!)
در کتاب علامه مجلسی در توضیح مختصرشان در مورد نجوم نه ستارگان را به یک اندازه گرفتهاند نه چیزی شبیه به این، بیشتر به نجوم تجربی تکیه کردهاند ولو نجوم تجربی علمای قدیم باشد، نمیدانم این حدیث مورد نظر ما را اشتباه میدانستهاند یا تنها از نظرشان مخفی مانده بوده است.
در قسمت آبی رنگ جواب موجود در حدیث، به دریاهائی اشاره شده که بین ستارگان و آسمان دنیاست.
اگر منظور از آسمانِ دنیا اتمسفر باشد، میدانیم که وجود امواجی که باعث شکست نور ستارگان میشود و باعث میشود ما آنها را چشمک زن و یا با هالهای در اطرافشان مشاهده کنیم، داخل همین اتمسفر است. پس در اینجا دریائی بین ستارگان و آسمان دنیا نیست. بلکه دریا داخل همان آسمان دنیاست.
و اگر منظور از آسمانِ دنیا همانیست که قرآن کریم میفرماید و کل اجرام آسمانیِ مشاهده شده را داخل آسمان دنیا میداند، پس دیگر از صحبت از « بین ستارگان و آسمان دنیا » بی معناست.
اینکه فرمودید «اگر منظور از آسمانِ دنیا اتمسفر باشد، میدانیم که وجود امواجی که باعث شکست نور ستارگان میشود ... داخل همین اتمسفر است. پس در اینجا دریائی بین ستارگان و آسمان دنیا نیست. بلکه دریا داخل همان آسمان دنیاست.» به نظرم قسمت قرمز رنگ یک نتیجهگیری منطقی نیست، یعنی شما میگویید که اتمسفر زمین هم چنین اثری دارد پس هر آنچه که هست باید در اتمسفر باشد نه در خارج آن، در حالیکه ممکن است هم در اتمسفر باشد و هم در ورای آن ...
با این حال در مورد بخش بعدی کلامتان دفاعی از خودم ندارم! تنها چیزی که میتوانم بگویم که تا مفهوم آسمانها و زمینها را درست متوجه نشویم بحثمان کمی مبهم است، مثلاً یکجا خداوند میفرماید سراج و منظورش خورشید است، یکجا میفرماید بروج و منظورش کواکب است، اما کواکب را میگویند برخی از نجوم هستند، حالا اینکه خداوند فرموده آسمان دنیا را به مصابیح زینت دادیم آیا یعنی تمام ستارگان فقط در آسمان دنیا هستند یا خیر را نمیدانم ...
جناب استوار، مشکلی که ما در این تاپیک داریم در درجهی اول این است که شما دارید با کسی بحث میکنید که نه علم قرآن و تفسیر و تأویل و حدیث دارد و نه علم فیزیک و نجوم، وقتی هم که علم پایین باشد برای هر مشاهده هزار و یک نفسیر میتوان ارائه داد که نمیتوان بین آن رجحانی پیدا کرد، فرق عالم با غیرعالم هم در همین است که عالم درست را میشناسد یا لااقل اشتباه را میتواند از روی علومی که نزد اوست تشخیص دهد و به درست نهایی نزدیک شود، ولی حقیر نه درست را میشناسم و نه علومی دارم برای آنکه اشتباه را تشخیص دهم، برای حقیر هز گزارهای که در این بین مطرح شود با بقیهی گزارهها علیالسویه هستند و فقط میتوانم به عنوان یک احتمال در گوشهی دهنم نگهشان دارم، یا حداکثر با توجه به منبع صادر کنندهی آن گزاره وزنی به ان بدهم، مثلاً به ظاهر برداشت شده از آیهای از قرآن وزنی میدهم و به نظریات علمای نجوم معاصر هم وزنی میدهم، اما نه به برداشت خودم از قرآن مطمئن هستم و نه به علمای نجوم معاصر. همین است که بحث جاری را به چالش کشانده و شاید شما را هم خسته کرده باشد. خیلی خوب بود اگر از کارشناسان سایت یا دوستان دیگری که در این زمینهها علومی دارند همصحبت شما بودند و حقیر دنبالکنندهی بحثهایتان میبودم و در خلال آن سؤالهایم را هم میپرسیدم.
با تشکر از صبر و تحمل و همراهی شما،:Gol:
یا علی