تفاوت و تعریف صداقت، سیاست، رندی و دروغ در کتب معنوی و منابع معتبر

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت و تعریف صداقت، سیاست، رندی و دروغ در کتب معنوی و منابع معتبر
یا هو   سلام و عرض ادب در مورد تفاوت و تعریف( صداقت و سیاست و رندی و دروغ ) ممنون میشم اطلاعات مفصل و معتبری در اختیارم قرار بدید خیلی ممنون
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: جناب استاد 
سلام علیکم و رحمة الله پست اول در مورد صداقت: معنای لغوی صداقت واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مى‌‌شود، مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راست‌گو» مى‌‌گویند. اما از آن‌جا که به طور استعاره و مجاز، اعتقاد، عزم و اراده را هم قول نامیده‌‌اند( طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ج ‌9، ص 402، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق في كلمات القرآن الكريم، ج ۶، ص ۲۱۵، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش؛ راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، ص 478، دارالعلم الدار الشامية، دمشق بيروت، 1412 ق. ) ، در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانى را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کارى که مى‌‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، صادق و راست‌گو نامیده‌‌اند.   مراتب صداقت سید عبدالله شبر در کتاب الاخلاق مراتب صدق را اینگونه تشریح میکند: صدق يا در گفتار است يا در اعمال يا در احوال. پايين ترين مراتب صدق اين است كه انسان در همه حالات سخن راست بگويد. و كمال راستگويى ـ صدق در گفتار ـ در اين است كه تا ضرورت ايجاب نكند از سخنان غير صريح خوددارى كند كه مبادا خلاف منظورش فهميده شود و قلبش صورت كاذبى به خود بگيرد. و سزاوار آن است كه انسان با خدا و خلق خدا راستگو باشد. كسى كه قبل از ورود به نماز مى گويد: روى خويشتن به سوى خدا كردم ولى در قلبش به غير او توجه دارد، يا مى گويد: فقط تو را مى پرستيم در حالى كه دنيا و هواى نفس خود را مى پرستد، يا مى گويد: فقط از تو يارى مى جوييم در حالى كه از غـير خدا يارى مى طلبد، دروغگو است چنان چه يگانه روزگار مرحوم بحرالعلوم در منظومه اش مى فرمايد: بر حذر باش از گفتارى كه در آن دروغ بگويى در حالي كه تو بنده هواى خود هستى و او را مى پرستى نه خدا را به زبانت مى گوئى فقط از تو يارى مى جوئيم در حالى كه از غير خدا يارى مى خواهى پس از اين مرحله، مرتبه صدق در نيت است يعنى بايد نيت را از ناخالصى ها پاك كرد و هر عملى را فقط براى خدا انجام داد. پس از آن صدق در عزم است. و عزم همان تصميم قاطع براى انجام كار نيك است. عزم و تصميم هميشه مقارن با خود عمل نيست. گاهى قبل از رسيدن وقت عمل انسان براى انجام آن تصميم مى گيرد. مثلا با خود مى گويد: اگر خدا مالى به من دهد تمام يا قسمتى از آن را صدقه خواهم داد يا اگر با دشمنى برخورد كنم در راه خدا با او مبارزه مى كنم و باكى ندارم اگر چه كشته شوم. اين تصميم گاهى مشوب به نوعى ضعف و ترديد است كه با صدق در تصميم متضاد مى باشد. مرحله بعد صدق در وفا به تصميم است، نفس انسان در تصميم گيرى دست و دل باز است، چـون وعده دادن مشقتى ندارد ولى هنگامى كه وقت عمل مى رسد و انسان مى تواند به تصميم خود عمل كند، اميال و شهوات به هيجان مى آيند و تصميم فراموش مى شود. و اين مخالف صدق در تصميم است. ولذا قرآن كريم مى فرمايد: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللّهَ عَلَيْهِ»؛ يعنى افرادى كه به عهد خويش وفاء نمودند. ( احزاب، 33 ) مرحله بعد صدق در اعمال است، به اين معنى كه انسان در مقام عمل تمام تلاش خود را به كار گيرد تا ظاهرش مخالف باطن نباشد. البته منظور اين نيست كه ظاهر را مطابق باطن كند و به طور كلى دست از عمل بردارد، بلكه بايد باطنش ‍ را به گونه اى مسخّر كند كه با اعمال ظاهرش مطابق باشد، و اين گونه عمل، عمل ريايى نيست. زيرا ريا كار كسى است كه براى مردم عمل مى كند. ولى چه بسيار كسانى كه در نماز با حالت خشوع مى ايستند و قصد ريا ندارند، اما در عين حال قلبشان از نماز غافل است. هر كس به او نگاه مى كند، مى بيند كه در مقابل خداى تعالى ايستاده، در حالى كه او در باطن در ميان بازار، در مقابل يكى از اميال و شهوات خويش ايستاده است. همچنين گاهى انسان با سكون و وقار راه مى رود در حالى كه درونش داراى سكون و وقار نيست. چنين انسانى در عملش صادق نيست اگر چه به مردم توجه، و تصميم ريا نداشته باشد. راه نجات از اين حال، تعادل ظاهر و باطن است به اين معنى كه باطنش مطابق يا بهتر از ظاهرش باشد. چنان كه اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: به خدا قسم شما را به طاعتى ترغيب نمى كنم مگر آن كه خود قبل از شما انجامش مى دهم و از معصيتى نهى نمى كنم مگر آن كه قبل از شما از آن كناره مى گيرم. مرحله بعـد كه بالاترين و كمياب ترين مرتبه صدق است صدق در مقامات دين مى باشد مثل صدق در خوف و رجا، تعظيم پروردگار، زهد، محبت، توكل و سائر مكارم اخلاق، زيرا هر يك از اين اخلاقيات مبدئى دارند كه به مجرد ظهور آن مبدأ نام خلق بر آن نهاده مى شود ولى در حقيقت هر يك از آن ها كمال و حقيقتى دارد و صادق كسى است كه به حقيقت آن ها برسد. قرآن كريم مى فرمايد: «انَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ و َرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابوا و َجاهَدوا بِامْوالِهِمْ وَ انْفُسِهِمْ في سَبِيلِ اللّهِ اولئِكَهُمُ الصّادِقُونَ» (حجرات 15) و مى فرمايد: «وَلكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاخِر...»سوره بقره: 177 سپس مى فرمايد: «والصّابرينَ فِى الْبَأساءِ وَالضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ اولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا» از( ابوذر رحمه اللّه درباره ايمان سؤال شد، ايشان در جواب همين آيه را تلاوت كرد. به او گفتند: ما درباره ايمان از تو سؤال كرديم ولى تو درباره صدق جواب فرمودى. فرمود: من هم وقتى از رسول خدا درباره ايمان سؤال كردم اين آيه را تلاوت فرمود. به عنوان مثال، صفت خوف را در نظر مى گيريم، هر كس كه ايمان مى آورد داراى صفت خوف است. به طورى كه مى توان او را خائف ناميد، ولى در مراتب اوليه، اين خوف به حدّ صدق و حقيقت نرسيده است، و لذا مى بينيم وقتى كسى از سلطانى يا راهزنى ـ در ضمن سفر ـ مى ترسد، رنگش زرد مى شود، اعضايش به لرزه مى آيد، و زندگى بر او مكدّر مى گردد، خورد و خوابش ‍ آشفته و افكارش مشوش مى شود به طوري كه از قيام به وظائف خانوادگى عاجز مى ماند و گاهى از وطن آواره و حالت انس و راحتش به وحشت و مشقّت مبدل مى گردد، و خود را در معرض خطرهاى فراوان قرار مى دهد تا به آن چه مى ترسد گرفتار نشود. ولى همين شخص در حالى كه ادعاى خوف از خدا را دارد معصيت مى كند و هيچ يك از اين آثار در او ظاهر نمى شود. و لذا نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: چيزى مثل جهنم نديدم كه خائف آن خوابيده باشد، و چـيزى مثل بهشت نديدم كه طالب آن در خواب باشد صدق در رجا هم به همين منوال است. بنده ممكن است در همه امور صادق باشد كه در اين صورت صدّيق ناميده مى شود. و ممكن است فقط در بعضى از امور صادق باشد كه در اين صورت فقط نسبت به آن امور صادق ناميده مى شود مثل صادق القول و صادق العمل. در مصباح الشريعة از امام صادق عليه السّلام روايت شده: اگر مى خواهى بدانى صادق هستى يا نه، حقيقت آنچه را در دل دارى با آنچه به زبان مى آورى با معيار و ميزان الهى بسنج، آن چنان كه گوئى روز قيامت است. روزى كه قرآن كريم درباره آن مى فرمايد: «و َالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»؛ روز قيامت روز سنجيدن اعمال است.(اعراف،8) پس اگر ظاهر و باطنت را يكسان يافتى، صادقى. پائين ترين مرتبه صدق آن است كه زبانت با قلبت و قلبت با زبانت مخالف نباشد.( الاخلاق، سید عبدالله شبر، محمدرضا جباران در دسترس در کتابخانه مسجد جامع واشنگتن، بازیابی: 27 آبان ) صداقت و راست‌گویی از بزرگ‌ترین فضایل اخلاقی است که در تعالیم و آموزه‌های دینی جایگاه ویژه دارد و در قرآن و روایات فراوان به آن سفارش شده است.
پست دوم در مورد سیاست:   واژة سیاست در معنای خاص معمولاً به هر امری که به دولت و امور و مسایل وابسته به دولت ارتباط پیدا کند، گفته می شود. در معنای عام، سیاست به معنای راه، روش، خط مشی، طریقه و حتی گاهی بطور مسامحی طرح و برنامه است. سیاست در عصر جدید و در مفهوم عام آن، مجموعه اى از روابط اجتماعى است که هدف آن، بر قرارى نظم اجتماعى و امنیت داخلى و از نظر خارجى،حفظ مصالح عمومى و اقتدار و شان اجتماع سیاسى است. هم و غم کلى سیاست، پیدا کردن راهها و اصولى است که در واقع، منافع اجتماعى سیاسى در دو بعد داخلى و خارجى لحاظ شده و متناسب با جوامع سیاسى،شیوه ها و طریق مختلف و نظامهاى سیاسى گوناگون براى اداره اجتماعات به وجود آید. در واقع، مفهوم سیاست در اندیشه هاى جدید، تدبیر در جهت اداره امور است و سیاست به صورت مستقیم و غیر مستقیم همه انسان ها را دربر می گیرد . ازیک سو آگاهی های سیاسی مردم و احساس مسئولیت آن ها در قبال سرنوشت جمعی خود و کشورشان می تواند سبب بقای جامعه مطلوبشان باشد . اگر چنین آگاهی و مسئولیتی وجود نداشته باشد ، جامعه فرو می پاشد . در عمل نیز امروزه سیاست به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر وارد زندگی ما شده است، و به هر سو که نظر می‌اندازیم، چهره‌ای از سیاست رخ می‌نماید؛ سیاست و تحولات سیاسی بر کل حیات اجتماعی، حوزه فردی وحتی جهان طبیعت تاثیر گذار می باشد . با یک تصمیم گیری ممکن است جنگ ، انقلاب ، کودتا یااصلاحاتی صورت گیرد که همه حوزه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ،دینی ، فکری و فردی افراد را دگرگون سازد . رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به واسطه فرایندهای صحیح سیاسی و سیاست مداران بزرگ ممکن می گردد. به علاوه شهروندان به طور اجباری عضو سازمانی هستند که دولت نام دارد و همه وجوه و مراحل زندگی ایشان در درون چنین سازمانی شکل می گیرد و تعیین می شود . قوانین دولتی چارچوب فعالیت و زندگی همگان را تعیین می کند و فرد به محض تولد در چشم انداز اقتدار دولتی قرار می گیرد : سرشماری می شود ، شناسنامه پیدا می کند ، تابع قوانین مختلف دولتی می شود و باید در مراحل مختلف زندگی از قدرت های سیاسی مختلف اطاعت کند . دولت ها در همه جا در سیاستگذاری اقتصادی ، برنامه ریزی آموزشی ، توسعه شهری ، تأمین ارتباطات و غیره نقش تعیین کننده ای دارند . در کنار کارویژه ها و نقش دولت ها ، سازمان های بین المللی نیز نقشی تأثیر گذار و مهم بر حیات جامعه بشری ایفا می نمایند . بنابراین در عصر حاضر سیاست با کل زندگی انسانها در جامعه سرو کار دارد و از تعیین کننده ترین عوامل زندگی عصر کنونی است . با تعطیلى سیاست، جامعه دچار بی نظمی، آشفتگی ، اخلال و خشونت بیش از اندازه شده مى شود هم بستگى اجتماعى از میان مى رود و افراد حتی در تامین نیازهای اولیه خویش برای بقا دچارمشکلات و بحران های مختلف می شوند. بر این اساس در عصر حاضر سیاست عامل بقاى اجتماع است . جهت مطالعه بیشتر ر.ک:۱.بنیادهای علم سیاست ، عبدالرحمن عالم ، نشر نی . ۲. دین و دولت در اندیشه اسلامى، محمد سروش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى. ۳. جعفر سبحانى، حکومت اسلامى، انتشارات توحید، انتشارات یاسر. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: ۶/۱۰۰۱۰۴۰۴۸)
پست سوم در مورد رندی:   رند، واژه‌ای فارسی است به معنای زیرک، حیله‌گر، منکر، بی‌قید و لاابالی، بی‌سر و پا و آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت‌اندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید. در اصطلاح تصوف، کسی است که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد و نیز، دوستدار ذاتی که از التفات به غیر خدا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد. او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد و به عبارت دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد. واژۀ رند در تاریخچۀ خود سه مرحله را پشت سر گذاشته است: در مرحلۀ اول، این واژه معنایی منفی دارد. در مرحلۀ دوم، در متون عرفانی (به ویژه شعر) شخصیتی مطلوب دارد و برخی از خصوصیات ناپسندِ وی، مثل باده‌پرستی و لاابالی‌گری، مظهر وارستگی و سرمستی و رهایی از بندِ تعلقات می‌شود و این فحوای مثبت در شعر حافظ به اوج شکوفایی خود می‌رسد، به گونه‌ای که رند و رندی از واژه‌های نهادین شعر او به شمار می‌آید. در مرحلۀ سوم، رند دوباره معنایی منفی می‌یابد، چنان که امروزه در ایران رند به آدمی فرصت‌طلب گفته می‌شود که جز به سود خود و زیان دیگران به چیز دیگری نمی‌اندیشد و ترکیباتی از آن نیز، مانند کهنه‌رند و مردِ رند و خرمرد رند، کاربرد دارد. شماری از ترکیباتی که با واژۀ رند در شعر فارسی به کار رفته، چنین است: رند اوباش، رند بازاری، رند بی‌سر و پا، رند پارسا، رند جامه‌سوز، رند جرعه‌نوش، رند خداشناس، رند خرابات، رند ره‌نشین، رند صاحبدل، رند قلندر، رند لاابالی، رند لوند، رند مفلس قلاش و رند میکده. واژۀ رند در آغاز معنایی منفی و ناپسند داشته است، دارای هیچ‌گونه اشارۀ عرفانی و فحوای مثبت نبوده و برابر بود با مردم بی‌سر و پا و اراذل و اوباش. در میان شاعران فارسی زبان، رند اولین بار در دیوان سنایی غزنوی (ـ ۵۲۵/۵۳۵ق) است که فحوایی مثبت می‌پذیرد و ارزشی والا می‌یابد. برای نمونه، او در شعرهایش رندی و ناداشتی [= فقر] را در روز رستاخیز خوب می‌داند، رند را با خرابات و می‌پرستی و مستی مرتبط می‌گرداند و مذهب و شیوۀ او را قلاشی می‌داند و در کنار این‌ها عقیده دارد که: از بند علایق نشود نفس تو آزاد تا بندۀ رندان خرابات نگردی تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان شایستۀ سکان سماوات نگردی خیام نیز در رباعیات خویش واژۀ رند را به کار برده است و او را نیست انگار و آنارشیستی معرفی می‌کند که نمودگار لاابالیگری و بی‌هراسی است: رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین اندر دو جهان که را بود زهرۀ این؟ عطار نیشابوری (۵۴۰ـ۶۱۸ق) رند را مفلس قلاش و قلندر و عاشق پیشه و لاابالی و باده‌نوش وصف می‌کند. در غزلی در توصیف صفات رند آورده است: گرچه من رندم ولیکن نیستم دزد شب رو، رهزن و دریوزه‌گر نیستم مرد ریا و زرق و فن فارغم از ننگ و نام و خیر وشر چون ندارم هیچ گوهر در درون می‌نمایم خویش را من بدگهر رند سعدی شخصیتی است منفی و مست و باده‌خوار و نافرزانه و شاهدباز و البته، مخالف زهد و زاهد و ننگ و نام. در شعر سلمان ساوجی (ـ ۷۷۸ق)، رند پربهاست و شباهت شگفت‌انگیزی با رند شعرهای حافظ دارد: درون صافی از اهل صلاح و زهد مجوی که این نشانۀ رندان دردی‌آشام است مکن ملامت رندان و ذکر بد نامی که هرچه پیش تو ننگ است، پیش ما نام است
پست چهارم در مورد دروغ:   دروغ و واژه های معادل آن در زبان عربی , از قبیل کذب , افتراء , افک , به معنای خبر مخالف با واقع به کار می روند . دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقیهان و نزد عرف نیز به همین معناست . راستی و صدق نیز که نقطه ی مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعریف شده است . انسان از اینکه به او دروغ گفته شود , نا خشنود می شود و احساس بیزاری می کند و این بهترین گواه بر آن است که سرشت پاک بشری از این عمل , تنفر داشته , از آن می پرهیزد . طبیعت و فطرت انسانی با دروغ نا سازگار بوده , در برابر این عمل , نوعی مقاومت و باز دارندگی از خود نشان می دهد که از آن با عنوان قبح عقلی یاد می شود . (۱) از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانی در زمینه ی قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دوری انسان از این صفت زشت - که مخرب دنیا و آخرت می باشد - رافراهم می کند . در تفسیر شریف نمونه , ضمن بیان مقدماتی در خصوص دروغ , اینگونه آمده : اصولا ً در تعلیمات اسلام به مسأله ی راستگویی و مبارزه با کذب و دروغ فوق العاده اهمیت داده شده است که نمونه های آنرا به طور فشرده و فهرست وار ذیلا ً ملاحظه می کنید : ۱ – راستگویی و اداء امانت دو نشانه ی بارز ایمان و شخصیت انسان است , حتی دلالت این دو برایمان از نماز هم برتر و بیشتر است . امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید , چرا که ممکن است عادت آنها شده باشد , به طوری که اگر آنرا ترک کنند ناراحت شوند , ولی نگاه به راستگویی و امانت آنها کنید . ذکر این دو با هم ( راستگویی و امانت ) به خاطر این است که ریشه ی مشترکی دارند ؛ زیرا راستگویی چیزی جز امانت در سخن نیست , و امانت همان راستی در عمل است . ۲ – دروغ سرچشمه ی همه ی گناهان در روایات اسلامی دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است , علی ( علیه السلام ) می فرماید : الصدق یهدی الی البر و البر یهدی الی الجنة راستگویی دعوت به نیکوکاری می کند و نیکوکاری دعوت به بهشت . در حدیثی از امام باقر ( علیه السلام ) می خوانیم , ان الله عز و جل جعل للشر اقفالا ً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشراب و الکذب شر من الشراب خداوند متعال برای شر و بدی , قفل هایی قرار داده و کلید آن قفلها شراب است ( چرا که مانع اصلی زشتی ها و بدیها عقل است و مشروبات الکلی عقل را از کار می اندازد ) سپس اضافه فرمود : دروغ از شراب هم بدتر است . امام عسگری ( علیه السلام ) می فرماید : جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب تمام پلیدیها در اطاقی قرار داده شده , و کلید آن دروغ است . رابطه ی دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار , هرگز نمی تواند راستگو باشد . چرا که راستگویی موجب رسوائی او است و برای پوشاندن آثار گناه , معمولا ً باید متوسل به دروغ شود . و بعبارت دیگر , دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد می کند , و راستگویی محدود ..... شخصی به حضور پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) رسید , عرض کرد : نماز می خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم , دروغ هم می گویم ! کدام را اول ترک گویم ؟ ! پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) فرمود : دروغ , او در محضر پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید . هنگامی که خارج شد , وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد , اما بلافاصله در این فکر فرو رفت , که اگر فردا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) از او در این باره سؤال کند چه بگوید , بگوید چنین عملی را مرتکب نشده است , اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری می شود , و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف این طرز فکر و سپس خود داری و اجتناب برای او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ی ترک همه ی گناهان او گردید . ۳ – دروغ سرچشمه ی نفاق است – چرا که راستگویی یعنی هماهنگی زبان و دل و بنابراین دروغ ناهماهنگی این دو است , نفاق نیز چیزی جز تفاوت ظاهر و باطن نیست .... ۴ – دروغ با ایمان سازگار نیست ... در حدیثی چنین می خوانیم : از پیامبر پرسیدند آیا انسان با ایمان , ممکن است ( احیانا ً) بخیل باشد . فرمود : آری , پرسیدند آیا ممکن است کذاب و دروغگو باشد ؟ فرمود نه ! چرا که دروغ از نشانه های نفاق است و نفاق , با ایمان سازگار نیست ..... ۵ – دروغ نابود کننده ی سرمایه ی اطمینان است . می دانیم که مهمترین سرمایه ی یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان عمومی است و مهمترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ و خیانت و تقلب است , و یک دلیل عمده بر اهمیت فوق العاده راستگویی و ترک دروغ در تعلیمات اسلامی همین موضوع است ..... حضرت علی ( علیه السلام ) در کلمات قصارش می فرماید : از دوستی با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است , دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور می سازد . (۲) البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهای زشت آن بسیار گسترده است . از جمله : ضعیف ساختن مروت و جوانمردی , فراموشی , سلب توفیق , لعن خدا و فرشتگان , فقر و تنگدستی , سرزنش و پشیمانی , نابودی شرم و حیا و .... که مطالعه ی بیشتر در این مورد را به شما پرسشگر گرامی واگذار می کنیم . ۶- اصولا آدم های ضعیف به دروغ متوسل می شوند و دروغ نشانه ضعف انسان است. هیچگاه انسان قوی و صاحب اراده دروغ نمی گوید. گفتن حقیقت خود نشان از شجاعت انسان دارد. کسی که دورغ می گوید از به خطر افتادن منافعش هراس دارد و به خاطر حفظ منافع و خواسته های حقیر دنیوی خود، حقیقت را قربانی می کند. اما راههای درمان دروغ : برای درمان دروغ , بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش می کنند . درمان از طریق علمی , با مطالعه ی آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه ی مذمت دروغ نگاشته شده , حاصل می شود . وقتی انسان به محرومیتها و خسارات ناشی از این صفت می اندیشد , می تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند . یاد آوری مداوم پیامدهای دروغ – محرومیت از هدایت الهی , ناتوانی از چشیدن طعم ایمان , قرار گرفتن در زمره ی کفار و منافقان , سقوط در آتش جهنم و ... – انسان دروغگو را در درمان , کمک می کند . آیة الله مجتبی تهرانی در زمینه ی درمان عملی دروغ می فرمایند : یکی از مهمترین روشهای عملی در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه ای را بر زبان بیاورد , درباره ی درستی یا نادرستی آن بیاندیشد , و به آثار و عواقب آن توجه کند ..... شیوه ی دیگر در درمان عملی دروغ آن است که از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهیزد ؛ چرا که بسیاری از زشتیها در اثر رفت و آمد و همنشینی با انسانهای ناصالح پدید می آید و به عکس , بسیاری از زیبائیهای اخلاقی هم در همنشینی با خوبان و صالحان پدیدار می شود . پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد (۳) راه دیگر , قرار دادن تنبیه شرعی در صورت دروغ گفتن است . برای مثال : می توانید با هر بار دروغ گفتن مبلغی را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فردای آن روز را روزه بگیرید . دعا و نیایش و زاری به درگاه الهی و توسل به حضرات معصومین , بخصوص امام زمان ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) و تلاوت روزانه ی آیات قرآن کریم و تفکر در آن , بسیار مؤثر است . بی شک اگر راهکارهای ارائه شده را بطور مداوم انجام دهید , پس از مدتی خواهید دید که بطور کلی این صفت را ترک کرده اید . انشاءالله دوست عزیز بدانید که هر کس با عمل خویش , چهره ی برزخی و قیامتی خود را می سازد و هر انسانی الی الابد با عمل خویش محشور است ؛ پس تلاش کنیم با عمل صالح و ترک زشتیها چهره ای زیبا و نورانی برای برزخ و قیامت خود بسازیم ؛ هر چند که اثرات این زیبایی را در دار دنیا نیز خواهیم چشید . پیروز باشید.< (۱) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی (۲) تفسیر نمونه / ج ۱۱ / ص ۴۱۲ تا ۴۱۵ (۳) اخلاق الهی / آفات زبان / آیة الله مجتبی تهرانی
سلام مجدد پرسشگر محترم تعاریفی که خواستید با تفصیل و دقت مورد نظر تقدیم شد ، با مطالعه دقیق 4 پست مذکور هم تعاریف برایتان مشخص می شود و هم تفاوت ها . بعد از مطالعه اگر سوالی بود در خدمتم.
استاد said in پست دوم در مورد سیاست:
پست دوم در مورد سیاست:   واژة سیاست در معنای خاص معمولاً به هر امری که به دولت و امور و مسایل وابسته به دولت ارتباط پیدا کند، گفته می شود. در معنای عام، سیاست به معنای راه، روش، خط مشی، طریقه و حتی گاهی بطور مسامحی طرح و برنامه است. سیاست در عصر جدید و در مفهوم عام آن، مجموعه اى از روابط اجتماعى است که هدف آن، بر قرارى نظم اجتماعى و امنیت داخلى و از نظر خارجى،حفظ مصالح عمومى و اقتدار و شان اجتماع سیاسى است. هم و غم کلى سیاست، پیدا کردن راهها و اصولى است که در واقع، منافع اجتماعى سیاسى در دو بعد داخلى و خارجى لحاظ شده و متناسب با جوامع سیاسى،شیوه ها و طریق مختلف و نظامهاى سیاسى گوناگون براى اداره اجتماعات به وجود آید. در واقع، مفهوم سیاست در اندیشه هاى جدید، تدبیر در جهت اداره امور است و سیاست به صورت مستقیم و غیر مستقیم همه انسان ها را دربر می گیرد . ازیک سو آگاهی های سیاسی مردم و احساس مسئولیت آن ها در قبال سرنوشت جمعی خود و کشورشان می تواند سبب بقای جامعه مطلوبشان باشد . اگر چنین آگاهی و مسئولیتی وجود نداشته باشد ، جامعه فرو می پاشد . در عمل نیز امروزه سیاست به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر وارد زندگی ما شده است، و به هر سو که نظر می‌اندازیم، چهره‌ای از سیاست رخ می‌نماید؛ سیاست و تحولات سیاسی بر کل حیات اجتماعی، حوزه فردی وحتی جهان طبیعت تاثیر گذار می باشد . با یک تصمیم گیری ممکن است جنگ ، انقلاب ، کودتا یااصلاحاتی صورت گیرد که همه حوزه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ،دینی ، فکری و فردی افراد را دگرگون سازد . رشد و توسعه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به واسطه فرایندهای صحیح سیاسی و سیاست مداران بزرگ ممکن می گردد. به علاوه شهروندان به طور اجباری عضو سازمانی هستند که دولت نام دارد و همه وجوه و مراحل زندگی ایشان در درون چنین سازمانی شکل می گیرد و تعیین می شود . قوانین دولتی چارچوب فعالیت و زندگی همگان را تعیین می کند و فرد به محض تولد در چشم انداز اقتدار دولتی قرار می گیرد : سرشماری می شود ، شناسنامه پیدا می کند ، تابع قوانین مختلف دولتی می شود و باید در مراحل مختلف زندگی از قدرت های سیاسی مختلف اطاعت کند . دولت ها در همه جا در سیاستگذاری اقتصادی ، برنامه ریزی آموزشی ، توسعه شهری ، تأمین ارتباطات و غیره نقش تعیین کننده ای دارند . در کنار کارویژه ها و نقش دولت ها ، سازمان های بین المللی نیز نقشی تأثیر گذار و مهم بر حیات جامعه بشری ایفا می نمایند . بنابراین در عصر حاضر سیاست با کل زندگی انسانها در جامعه سرو کار دارد و از تعیین کننده ترین عوامل زندگی عصر کنونی است . با تعطیلى سیاست، جامعه دچار بی نظمی، آشفتگی ، اخلال و خشونت بیش از اندازه شده مى شود هم بستگى اجتماعى از میان مى رود و افراد حتی در تامین نیازهای اولیه خویش برای بقا دچارمشکلات و بحران های مختلف می شوند. بر این اساس در عصر حاضر سیاست عامل بقاى اجتماع است . جهت مطالعه بیشتر ر.ک:۱.بنیادهای علم سیاست ، عبدالرحمن عالم ، نشر نی . ۲. دین و دولت در اندیشه اسلامى، محمد سروش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى. ۳. جعفر سبحانى، حکومت اسلامى، انتشارات توحید، انتشارات یاسر. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: ۶/۱۰۰۱۰۴۰۴۸)
یاهو سلام و عرض ادب مجدد خیلی ممنون از مطالب گرانقدرتون سوالی که برام مطرح هست این هست که منظور از سیاست ای که عرض کردم به معنای کلی هست یعنی انچه که ما از ان در زندگی روزمره ممکن هست ازش استفاده کنیم در منظورم دولت و ... نیست اگر ما در گفتارها و رفتار و احوالمون برای مصلحت اندیشی و دوری از ضرر و زیان و ضربه دشمن متوسل به سیاست شویم اعمالمان در تضاد با صدق خواهد بود؟ ایا سیاست در تضاد با صدق هست؟ ایا تلبیس واقعیت خودش دروغ هست؟ یا انحراف توجه انسانهای اطرافمون از واقعیت به سمت حاشیه به خاطر مصلح اندیشی این سیاست هست ؟ و در تضاد با صدق هست؟ ایا انسانهای صادق هم به سیاست احتیاج دارند؟ خیلی ممنون