جمع بندی برهان خلف در رد قاعده علیت

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تاپیکی در مورد بحث فطری بودن اصل علیت ایجاد کردم که در حال بررسی است. یک موضوع خیلی مهم دیگه هم باقی می مونه که اثبات صفات واجب الوجود هست. بحث مفصلی است که شخصا ممکنه نتونم به نحو شایسته ای روی اون وقت بگذارم و البته بحثش در تاپیکهای دیگری هم مطرح شده.  اگر دوستان مایل بودند تاپیکش رو ایجاد کنند.  
  سلام و عرض ادب ممنونم از اهتمامی که داشتید. در پناه خداوند متعال، موفق و پیروز باشید.
بهتر بود تاپیکی تحت عنوان نقد برهان امکان و وجوب ایجاد شود و در آن به همه مسائل مطرح شده پرداخته شود از اصل علیت و مصادیق آن تا تسلسل علل و صفات واجب الوجود  
دوست عزیز سلام و عرض ادب حق با شماست که این مباحث به هم مرتبطند اما مستحضرید که بررسی تمامی اینها در یک تاپیک، باعث آشفتگی مباحث می شود؛ خصوصا این که در فضای اسک دین، چندین کاربر همزمان فعالیت و مشارکت دارند و هر یک از عزیزان، سوال مخصوص خودشان را می پرسند و یا نظر خاص خودشان را ارائه می دهند. بعید می دانم در چنین موقعیتی، بتوان بحث مفیدی درباره موضوعات متفاوت (حتی به هم مرتبط) ارائه داد.
تا جایی که بنده مطالعه داشتم، تعبیر علیت رخدادی را ندیدم.
یکی از معروفترین تعاریف علیت رخدادی، توسط گرانجر معرفی شده که بهش میگن علیت گرانجر: رخداد A علت رخداد B است اگر رخداد A احتمال رخداد B را افزایش دهد.   مثلا وقتی روشن کردن آتش باعث گرم شدن اتاق میشه، با دو رخداد مواجهیم که اولی باعث وقوع دومی شده. در حالی که ماده و انرژی در این فرآیند نه به وجود آمده اند و نه از بین رفته اند.
فیلسوفها هم افرادی متفاوت با ما نیستند و اگر ما هم استدلال یا تعریفی رو ارائه کنیم، به شرط مفید بودن میشه جزئی از فلسفه.  این شیوه نگرش می تونه به پویایی فلسفه کمک کنه.
ظاهرا در فلسفه اسلامی هم تقسیم بندی علل به علت موجده (حقیقی) و علت موثره (معده) به همین معنی است
سلام علیکم سپاس جناب Euclid  گرامی بابت توضیح علت رخدادی گرانجر ، مقصود از علت وجودی چیست ؟ علل موثره و علت معده تقریبا نمیتوان گفت همان علت رخدادی است با این توصیف که بصورت تصادفی پی به رابطه دو فرایند ببریم . علیت در فلسفه به چهار قسم کلی فاعلی ، صوری ، اعدادی و غایی تقسیم میشوند و در تمام روابط علی ، مصادیقشان حضور دارند . یعنی دارای یک شمولیت و کلیت هستند مثل دیگر احکام و قواعد فلسفی.   
البته علت گرانجر را جناب فروردین توضیح دادند منظور ما همان علیتی است که به طور شهودی درک میشود مثلا آتش برای دود یا درخت برای سیب و پدر برای فرزند و ... در این قسم فقط تغییر شکل اجزاء جهان مادی را شاهدیم نه موجود و معدوم شدن آنها را
اینجا ما یک تعریف مفید و ساده داریم: - علت وجودی چیزیه که باعث به وجود آمدن معلول از عدم میشه - علت رخدادی باعث تغییر معلول میشه  بدون اینکه چیزی از عدم به وجود بیاد میشه در مورد این صحبت کرد که آیا قدما چنین تقسیم بندی را ارائه داده اند و با چه لفظی بهش اشاره کرده اند. اما در هر صورت این بحث ما هم به عنوان محصولی از تفکر ما بخشی از فلسفه است. فلسفه هم مثل همه علوم بشری باید پیشرفت کنه و در نتیجه نمی تونه در چارچوب نظرات قدما باقی بمونه.
جمع بندی   پرسش: چند اشکال به برهان علیت مطرح شده است از جمله این که نتیجه برهان، اصل علیت را نقض می کند و .... لطفا نظر خود درباره هر یک از این اشکالات را بیان بفرمایید.   پاسخ: از آن جایی که اشکالات متنوع است، نمی توان به صورت تفصیلی هر یک را مورد نقد و بررسی قرار داد. در ادامه، مقدمتا در باب برهان علیت نکاتی را تقدیم می کنیم و سپس به نقد و بررسی اجمالی هر یک از اشکالات می پردازیم:   نکته اول: علیت ناظر به رابطه میان دو شئ است که یکی متوقف بر دیگری است به نحوی که شئ دوم بدون شئ اول محقق نمی شود و وقتی شئ اول محقق شد، شئ دوم نیز فورا محقق می شود.(1)   نکته دوم: اعتقاد به علیت ناشی از حکم عقل است؛ یعنی هر انسان عاقلی، اگر به درستی اصل علیت را متصور شود، فورا به آن تصدیق می کند: «شئ ممکن الوجود به خودی خود موجود نمی شود چرا که ذاتش از جهت امکانی، نسبت به وجود و عدم برابر است و یکی بر دیگری اولویت ندارد؛ اگر یکی از این دو نسبت به دیگری اولویت بیابد، به خاطر حضور یا غیبت شئ دیگر (علت) است. بنابراین، وجود هر ممکن الوجودی ناشی از دیگری (علت) است».(2)   نکته سوم: علیت یا همان توقف یک شئ بر دیگری، أشکال مختلف دارد: گاهی ناظر به وجود خارجی است؛ مثلا من علت وجود داستانی هستم که در ذهنم خلق کرده ام. گاهی ناظر به حرکت و تغییر یک شئ است؛ مثلا ضربه من به توپ، علت حرکت توپ از یک نقطه به نقطه دیگر است. گاهی ناظر به باورهای ذهنی است؛ مثلا باور من به مقدمه الف و مقدمه ب، علت باور به نتیجه ج است. گاهی ناظر به عالم اعتبار است؛ مثلا عبور من از چراغ قرمز، علت جریمه شدن توسط پلیس است.   نکته چهارم: در برهان علیت ما با رابطه علّی میان موجودات خارجی روبرو هستیم؛ یعنی از طریق رابطه علّی می خواهیم اثبات کنیم که حداقل یک موجودِ بدون علت باید موجود باشد. درباره این برهان، تقریرهای مختلفی ارائه شده که یکی از آنها بدین شرح است: هر مجموعه اى كه همة اجزاى آن معلولند نيازمند علتى وراى خود، يعنى علت نامعلول (واجب الوجود) مي باشد. در اثبات اين ادعا سه فرض اساسى متصور است که فرض دوم آن مشتمل بر خرده فرضهاي دیگرى است . فرض نخست ، بى نيازى از علت؛ فرض دوم، وابستگى به علتى از درون و فرض سوم، نيازمندى به علتى بيرونى است. توضیح مطلب این که: فرض اول: يا اين مجموعه اصلا نيازمند علت نيست، بنابراين واجب الوجود بالذات است، نه ممكن الوجود. اما چنين مجموعه اى نمي تواند واجب الوجود باشد؛ زيرا از طريق وجودِ اجزايش ضرورت مي يابد. فرض دوم: يا علتى مي خواهد و علت آن، بيرون از مجموعه نيست. اين فرض نيز سه گونه متصور است: الف. يا علت آن ، مجموعة اجزاست . در اين صورت، مجموعه ، معلول خود خواهد بود؛ چرا كه اجزا و مجموعه و كل، يكى بيش نيستند. ب. يا علت آن، كل  به معناى هر يك از اجزا به تنهايى مي باشد؛ لكن روشن است كه مجموعه به وسيله هيچ يك از اجزا وجوب پيدا نخواهد كرد. ج. يا علت آن ، پاره اى از اجزاست؛ در حالى كه چون همه معلولند، هي چ امتيازى براى پاره اى از اجزا نسبت به ديگرى وجود ندارد . بنابراين، موجِبيت هركدام ترجيح بلامرجح است؛ زيرا بر هريك كه انگشت بگذاريم، علتش از آن اَولى است و چون همه معلولند در اين مسئله تساوى نسبت دارند و اولويتى در كار نيست. فرض سوم: يا علتى بيرون از مجموعه (نامعلول) دارد و آن، مطلوب است. بنابراين، فرض هاى اول و دوم با همة شقوق آن باطل است، فرض ديگرى نيز تصورپذير نيست، از اين رو، فرض سوم كه كاملا معقول و خدشه ناپذير است، خود به خود اثبات مي شود.(3)   اشکال اول: اصل و قاعده علیت هر طور بیان شود تفاوتی ندارد زیرا در همه حالات با برهان خلف نقض می شود. برای مثال فرقی ندارد بگوییم: هر معلولی علتی دارد؛ هر موجودی علتی دارد؛ هر رویدادی علتی دارد؛ هر ممکنی علتی دارد؛ هر چیزی علتی دارد. در هر صورت، اثبات می شود که بعضی از اشیاء بدون علت هستند و این نقض اصل علیت است. نقد و بررسی: مفاد این جملات متفاوت است و به همین جهت، برخی از آنها درست و برخی نادرست هستند. برخی از آنها مستلزم نقض خودشان می شوند و برخی نه. توضیح بیشتر این که «هر موجودی علتی دارد» جمله نادرستی است و هیچ دلیلی به سودش نداریم بلکه مستند به عقل و سیر تسلسل علل، نهایتا به مثال و نمونه نقض می رسیم؛ یعنی به موجودی می رسیم که علت ندارد. اما این که «هر ممکنی علتی دارد» جمله درستی است و هیچ گاه نقض نمی شود حتی اگر نهایتا در سیر تسلسل علل، به موجودی برسیم که علت ندارد. چرا که موجودات دو دسته هستند: یا ممکن الوجودند یا واجب الوجود. موجودی که به علت نیاز دارد، ممکن الوجود است. اما واجب الوجود موجودی است که به علت نیاز ندارد. موجودات پیرامونی ما ممکن الوجود هستند یعنی قطع نظر از علتشان، نسبت به وجود و عدم مساوی هستند؛ یعنی می توانستند موجود باشند و هم می توانستند معدوم باشند اما بواسطه علتشان موجود شده اند. وقتی این موجودات را در سیر سلسله علل دنبال می کنیم، نهایتا به واجب الوجود می رسیم که نسبت به وجود و عدم مساوی نیست بلکه ذاتا موجود است و به همین جهت به علت نیاز ندارد. بنابراین، روشن می شود که اشکال مذکور به برهان علیت و طرح مثال نقض برای اصل علیت، ناشی از عدم دقت نظر در مفاد اصل علیت بود. اگر اصل علیت را درست تحلیل کنیم متوجه می شویم که موضوعش، ممکن الوجود است نه هر موجود. در این صورت، موجود واجب الوجود، که نتیجه برهان علیت است، مثال نقضی برای اصل علیت نیست.   اشکال دوم: یکی از اشکالاتی که به این برهان ذکر شد از این قرار بود که تقریر سنتی برهان علیت به دلیل خلط دو سنخ متفاوت از علیت (وجودی و رخدادی)  دارای اشکال است. نقد و بررسی: این اشکال وارد نیست چرا که اساسا خلطی صورت نگرفته است. مساله اساسی در این برهان از این قرار است که هر موجودی که وجودش عین ذاتش نیست و در تحلیل عقلی، ممکن الوجود است، برای وجودش به علت محتاج است. بنابراین، در این برهان با علت وجودی سروکار داریم. اگر منظور از علت رخدادی، علت حرکت و تغییر اشیاء به همدیگر است، باید عرض شود که اساسا این مطلب در برهان حرکت مطرح شده نه برهان علیت و امکان و وجوب.   اشکال سوم: اشکال دیگری که به این برهان وارد شد از این قرار است: برهان علیت فقط می تواند وجود موجودی بدون علت را اثبات کند اما تا زمانی که وجود چیزی جز جهان مادی را اثبات نکرده باشیم آن موجود بدون علت همین جهان مادی است. نقد و بررسی: در نقد این اشکال گفتنی است: به باور فلاسفه مسلمان، ما مفهوم علیت را از احوال درونی خودمان انتزاع می کنیم و بعد از تصور اصل علیت، فورا به آن تصدیق می کنیم و سپس آن را به جهان خارج تطبیق می دهیم. در همین راستا، سوال می شود که جهان خارجی یا نیاز به علت دارد پس معلول است و نهایتا به علت بدون علت (واجب الوجود) محتاج است؛ و یا نیازی به علت ندارد و خودش واجب الوجود است. بدین ترتیب، در برهان علیت اثبات می کنیم که حداقل باید یک موجود واجب الوجود و بدون علت داشته باشیم. این که این موجود مادی است یا مجرد، یا این موجود واحد است یا متعدد، توسط این برهان اثبات نمی شود و اصلا این برهان درصدد اثبات آن نیست. بله بواسطه تاملات بعدی در واجب الوجود، متوجه می شویم که واجب الوجود، واجد خصایص خاصی است که این خصایص در مورد ماده و انرژی وجود ندارد. مثلا واجب الوجود بدون ماهیت و ناممکن و بسیط و تغییرناپذیر و عالم و قادر و غیره است در حالی که ماده و انرژی واجد این خصایص نیستند.   اشکال چهارم: اشکال بعدی از این قرار است: این برهان اصلا اثبات نمیکنه که علیت هستی بخش وجود دارد بلکه آن را بدیهی یا اثبات شده در نظر گرفته و بر مبنای آن، استدلال را پیش می برد و نهایتا به اثبات واجب الوجود می پردازد. نقد و بررسی: در نقد این اشکال گفتنی است که این برهان درصدد اثبات این نکته هست که حداقل یک موجود بدون علت (واجب الوجود) داریم. برای این منظور با چند فرض روبرو شدیم: یا این جهان مادی خودش واجب الوجود است و یا واجب الوجود نیست. چون ماده بسیط و تغییرناپذیر و فاقد کمالات علم و قدرت و ... است، پس نمی تواند واجب الوجود باشد. اگر واجب الوجود نیست و به علت محتاج است، از دو فرض خارج نیست: علتش خودش هست یا علتش بیرون از خودش هست. چون محال است چیزی علت خودش باشد، پس علتش بیرونی است. آن علت بیرونی نیز یا خودش علت خودش هست و یا علتش بیرونی است. چون تسلسل محال است، نهایتا باید علتی داشته باشیم که خودش علت ندارد اما علت سایر موجودات است.   اشکال پنجم: اما اشکال دیگری نیز مطرح شده مبنی بر این که در برهان علیت با علت وجودی سروکار داریم در حالی که این مفهوم هیچ مصداقی در خارج ندارد. نقد و بررسی: در نقد این اشکال گفتنی است که مفهوم علیت وجودی، مصداق درونی دارد. وقتی من اراده می کنم، اراده را از هیچ ایجاد کرده ام. یعنی اراده ماده اولیه ندارد تا با تغییر شکل، چنین شده باشد. بگذریم از این که همین که مفهومی را درک می کنیم، کافی است تا از آن برای استدلال استفاده کنیم. لازم نیست حتما منشا انتزاع هر مفهوم را بدانیم تا از آن استفاده کنیم. همین که مفهومی را می فهمیم، می توانیم از آن در استدلالهایمان استفاده کرده و مصادیقش را کشف کنیم. یکی از مصادیقش که توسط برهان علیت اثبات می شود، موجود واجب الوجود است که علت بدون علت است. مصداق دیگرش که با درون بینی و تاملات باطنی حاصل می شود، احوال ذهنی و ارادی من است.   اشکال ششم: اما اشکال دیگری درباره مفهوم وجود مطرح شد مبنی بر این که اساسا وجود خدا و مخلوقات را از دو سنخ می دانند در حالی که ما یک نوع و یک مفهوم یگانه از وجود داشتن را بیشتر درک نمی کنیم. نقد و بررسی: در نقد این مطلب گفتنی است که هیچ فیلسوف مسلمانی، منکر یگانگی مفهوم وجود نیست. مساله اساسی از این قرار است که آیا مصادیق وجود دقیقا یکسانند یا متفاوت از همدیگرند. بگذارید به نور مثال بزنیم: ما از نور یک مفهوم در ذهن داریم، اما می دانیم نور مصادیق متنوعی دارد و هر یک نحوه وجودی خاص به خودشان را دارند: نور خورشید، نور لامپ، نور آتش و ... بنابراین، ایرادی ندارد که ما یک مفهوم از وجود خدا و وجود انسان داشته باشیم ولی از طریق استدلال و تعقل به این نکته پی ببریم که وجود یکی از آنها بدون علت محقق می شود و وجود دیگری وابسته به علت است. این تفاوت در وجود خارجی، مانع از تصور مشترک وجود ذهنی نیست چرا که هر دو، از این حیث که منشا آثار هستند و تحقق دارند، مشترکند و مصداق مفهوم وجود می باشند؛ چنانچه که نور آفتاب و نور لامپ، با این که تفاوت های وجودی دارند، از این جهت که رافع ظلمت هستند، مشترکند و مصداق مفهوم نور هستند.   اشکال هفتم: اما اشکال دیگر: واجب یعنی چیزی که نیازی به علتی ندارد. تراشیدن دیگر خصوصیات مثل علم و قدرت و بساطت و بی نیازی و غیره، از کجاست؟ نقد و بررسی: هر یک از این اوصاف استدلال خاص خودش را دارد. مثلا در مورد این که واجب الوجود که علت نهایی اشیاء است، واجد کمالات مختلف است به شیوه های مختلفی استدلال می کنند؛ از جمله به این قاعده که معطی شئ فاقدش نیست؛ یا واجب الوجود از جمیع جهات واجب الوجود است و نسبت به هیچ صفت کمالیه، حالت امکانی یا امتناعی ندارد. یا در مورد بساطت واجب الوجود چنین استدلال می کنند اگر واجب الوجود بسیط نباشد، مرکب است؛ و چون مرکب معلول اجزاء است، پس واجب الوجود واجب الوجود نیست! و این محال است که چیزی خودش نباشد. پس واجب الوجود بسیط است.   پی نوشت ها: 1. ابن سینا، رسائل،  انتشارات بيدار، 1400ق، ص116 2. ابن سینا، شرح الاشارات و التنبيهات للمحقق الطوسى، نشر البلاغه، 1375، ج‏3، صص19-20 3. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، 1375، صص98-100  
موضوع قفل شده است