بررسی امکان اثبات خدا از طریق خودشناسی و چگونگی آن نسبت به دانش شناسی

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

armandaneshjoo;732843 نوشت:
پست بسیار مهم در روش‌شناسی

با سلام
در خصوص این پست شما در حال تحلیل و بررسی بیشتر هستم.
با تشکر از حوصله شما

چرا دلیل و مدرک جدایی ناپذیرند؟

خلاصه

armandaneshjoo;732906 نوشت:
عقل و تجربه هیچ‌یک به تنهایی به درد نمی‌خورند.

aminjet;733112 نوشت:
صحت خود این گذاره را از کجا اورده اید؟

قبلا توضیح داده‌ام. خصوصا در این پست دقیق. اکنون همه را به طور منظم بازگو می‌کنم.
یک) این جزو تعریف دانش است: دانش یعنی ادعای صحیح موجه.صحیح یعنی چیزی که با ادعاهای دیگر همخوانی داشته باشد. معیار صدق، دلیل عقلی است.
موجه یعنی چیزی که با واقعیت همخوانی داشته باشد. معیار توجیه، مدرک تجربی است.

دو) این جزو علم منطق است. در منطق هر استدلالی مانند یک ساختمان است که هم به مواد خوب (مدرک) نیاز دارد و هم به ساختار محکم (دلیل).در تمثیل مدرک ما مشبه‌ٌبه است و دلیل ما تشابه است
در استقرا مدرک ما نمونه آماری است و دلیل ما علم احتمالات است.
در قیاس اقترانی مدرک ما «صغرا» است و دلیل ما «کبرا» است.

پس هر مشاهده به روش حسی (Scientific method) و هر استدلال به روش عقلی چه تمثیلی، چه استقرایی و چه قیاسی موادش از حس حاصل می‌شود و ساختمانش از عقل

سه) این از نقایص تجربه‌گرایی یا عقل گرایی بدست می‌آید.

تجربه‌مبنایان می‌گویند حتی مفاهیم هندسه و ریاضی و قوانین منطق (ارسطو) نیز از حس بدست آمده.اما این فقط به آن معناست که حس در مبانی «علوم عقلی» نقش دارد. نه این که تمام مبانی علوم عقلی، حسی باشند.
هر مشاهده به روش حسی (Scientific method) موادش از حس حاصل می‌شود و ساختمانش از عقل.

عقل‌مبنایان می‌گویند از مشاهده‌ی صرف و حیوانی چیزی حاصل نمی‌شود و حتما باید مشاهدات درست پردازش شوند تا نتیجه بدست آید. این قوه‌ی پردازش در انسان همان عقل است.اما این فقط بدان معناست که عقل در «علوم حسی» نقش دارد. نه این که مبنای علوم حسی فقط عقل باشد.
هر استدلال چه استقرایی و چه قیاسی و چه تمثیلی موادش از حس حاصل می‌شود و ساختمانش از عقل.

چهار) البته تجربه‌مبنایان راست می‌گویند که اول باید با تجربه مدرک جمع کرد (تحقیق) و بعد با عقل دلیل ساخت (تحلیل).
ولی به هر حال این‌ها «دو نیمه» از «یک کار» اند. اگر یکی را بدون دیگری انجام دهید کار ناقص خواهد بود

یعنی تا وقتی مشاهده و استدلال هر دو انجام نشوند چیزی حاصل نمی‌شود

پنج) این از مطالعه‌ی همزمان و بی‌طرف عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی بدست می‌آید:
بعضی سعی کرده‌اند علوم نظری و تجربی را بر اساس روش جدا کنند:مثلا بعضی عقل‌گرایان گفته‌اند در معرفت نظری دلیل لازم است و مدرک لازم نیست.
مثلا بعضی تجربه‌گرایان گفته‌اند در معرفت تجربی مدرک لازم است و دلیل لازم نیست.

در حالی که خودشان دست یکدیگر را رو کرده‌اند و گفته‌اند:

در مفرفت تجربی اگر دلیل نباشد نمی‌توان از مشاهدات نتیجه‌ای استخراج کرد.

در معرفت نظری اگر مدرک نباشد مقدمات استدلال فرضی و ناموجه است.
از جمع‌بندی صحبت‌هایشان حقیقت چنین بدست می‌آید:

در معرفت نظری ساختمان استدلال منطقی و قوی است، اما مقدمات برهان غیر واقعی و ضعیف است.
در معرفت تجربی مقدمات بر اساس محتمل‌ترین مشاهدات (قوی) باشند. اما ساختمان برهان آماری و ضعیف باشد.

پس اگر دلیل و مدرک همزمان نیایندآنچه دلیل دارد و مدرک ندارد «تصور و تخیل» است: Imagination و Fantasy. تصور و تخیل رقبای زیادی دارند. نمی‌توان بین آنها یکی را برگزید. [اینجا تصور اصطلاح علم منطق نیست.]

آنچه مدرک دارد و دلیل ندارد «اسرار» است: Anomaly, Mystery. اسرار تفاسیر زیادی دارند. نمی‌توان بین آنها یکی را برگزید.

اگر دلیل و مدرک همزمان بیایند نه تنها اشکال فوق رفع می‌شود، بلکهاگر چیزی از یک روش اثبات شده باشد هر چه فرایند اثبات درازتر باشد بیشتر ممکن است جایی در آن خطایی رخ دهد. اما

اگر جواب یکسانی از دو روش بدست آمده باشد هر چه فرایند اثبات درازتر باشد کمتر ممکن است جایی در آن خطایی رخ داده باشد.

شش)
این از تلاش برای جمع‌بندی عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی بدست می‌آید. مثلا مدرک‌گرایی را بخوانید؛ نوعی دانش‌شناسی است که سعی دارد عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی را ترکیب کند.

هفت) حرف‌های قلمبه به کنار اگر برهان‌های عقلی واقعا بلا اشکال بودند در عمل هم ثابت می‌شدند و روی کاغذ نمی‌ماندند.

نقل قول‌ها

armandaneshjoo;732906 نوشت:
عقل و تجربه هیچ‌یک به تنهایی به درد نمی‌خورند.

aminjet;733112 نوشت:
صحت خود این گذاره را از کجا اورده اید؟ معیارتان برای اعتبار این گذاره چیست که هم عقل لازم است و هم تجربه. چرا خود تحلیل عقلی را نوعی تجربه وبلکه بالاتر از آن نمی دانید؟ مگر نه این است که هرچه تجربه حسی می کنید آن را نهایتاً توسط تجربه عقلی و در لابراتوار درون خود مورد آزمایش مجدد قرار می دهید؟ خوب از چه راهی به گذاره فوق یقین دارید؟ آبا برای خود آن استثناء قایل شده اید؟

جناب امین‌جت، سلام. بنده قبلا در این مورد بسیار توضیح داده‌ام و در تاپیک بالا نیز بسیار توضیحاتم را نقل قول کردم و لینک دادم. اکنون یک بار به طور همه جانبه و منظم آنها را جمع‌بندی می‌کنم.

یک) تعریف دانش

armandaneshjoo;728393 نوشت:

طاها;728201 نوشت:
گفته‌اید منظورتان از دانش شناسی، معرفت شناسی (Epistemology) است این در حالی است که هیچ معرفت شناس یا فیلسوفی را نمیشناسم که در مباحثش از دانش (Science) بحث کند بلکه مطالبش درباره معرفت و آگاهی (Knowledge) است.

مگر در همین کتب معرفت شناسی نگفته اند معرفت = دانش
مگر در همین گتب نگفته‌اند دانش = باور صادق موجه
مگر «صادق» بودن در تمام تعاریف مختلفشبه پشتوانه‌ی عقلی اشاره ندارد؟ مگر به نبود تناقض و نیاز به دلیل اشاره ندارد؟
مگر «موجه» بودن در تمام تعاربف مختلفش به پشتوانه‌ی تجربی اشاره ندارد؟ مگر به وجود احتمال و نیاز به مدرک اشاره ندارد؟
مگر تعریفی که عرض کردم مستقیما از ارسطو به ما نرسیده؟ مگر منظور ارسطو چیزی غیر از این بوده؟ مگر تعاریف جدید صدق و توجیه چیزی جز تلاش برای تصحیح منظور ارسطو بوده؟
مگر ارسطو خودش برای هر چیزی دلیل و مدرک نمی‌آورد؟ مگر نه این که به افلاطون برای روش عقلی محض انتقاد می‌کرد و خودش مشاهده و آزمایش می‌کرد؟
مگر Science که به معنی علوم تجربی است، و Scientific method که به معنی روش تجربی است چیزی جز جمع‌آوری مدارک و استقراء آماری است؟

armandaneshjoo;732906 نوشت:

دانش یعنی ادعای صادق موجه
1. امکان معیار خطای ناشی از قضاوت انسانی است و احتمال (ریاضی) معیار خطای ناشی از اندازه‌گیری طبیعی.
2. امکان، قضاوت صحت است و احتمال، قضاوت توجیه
3. منطق علم صحت و امکان است و آمار علم توجیه و احتمال است.

دو) منطق

armandaneshjoo;729133 نوشت:

1. رد عقل‌گرایی و ‌حس‌گرایی رادیکال: بنده تاکید دارم که منطق منحصر به عقل نیست. همانطور که Science منحصر به حس نیست. از اهداف من در ایجاد تاپیک قبلی این بود که بگویم تمثیل و استقرا و برهان همگی هم از دلیل استفاده می‌کنند و هم از قراین=شواهد=مدارک=جزئیات (مبادی).1. در تمثیل ما از جزئیات (مبادی)=قراین=مشبهٌ‌به شروع می‌کنیم و به دلیل تشابهبه جزئیات (نتایج) می‌رسیم.
2. در استقرا ما از جزنیات (مبادی)=شواهد=نمونه آماری شروع می‌کنیم و با دلایل احتمالی به کلیات (نتایج) می‌رسیم.
3. در برهان ما از جزنیات (مبادی)=مدارک=صغرا شروع می‌کنیم و با دلایل منطقی=کبرا به جزئیات (نتایج) می‌رسیم.

یعنی تا وقتی دلیل و مدرک به طور همزمان وجود نداشته باشند هیچ چیز اثبات نمی‌شود.

سه و پنج) عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی

armandaneshjoo;729133 نوشت:

2. رد عقل‌گرایی و حس‌گرایی مبنایی (Foundationalism): مبناگرایان سعی دارند بگویند تمام انواع ادراک یا باید به عقل بازگردد، یا به حس.
تجربه‌مبنایان می‌گویند حتی مفاهیم هندسه و ریاضی و قوانین منطق (ارسطو) نیز از حس بدست آمده. اما این فقط به آن معناست که حس در مبانی «علوم عقلی» نقش دارد. نه این که تمام مبانی علوم عقلی، حسی باشند.
هر مشاهده به روش حسی (Scientific method) موادش از حس حاصل می‌شود و ساختمانش از عقل.

عقل‌مبنایان می‌گویند از مشاهده‌ی صرف و حیوانی چیزی حاصل نمی‌شود و حتما باید مشاهدات درست پردازش شوند تا نتیجه بدست آید. این قوه‌ی پردازش در انسان همان عقل است.اما این فقط بدان معناست که عقل در «علوم حسی» نقش دارد. نه این که مبنای علوم حسی فقط عقل باشد.
هر استدلال چه استقرایی و چه قیاسی و چه تمثیلی موادش از حس حاصل می‌شود و ساختمانش از عقل.

یعنی تا وقتی مشاهده و استدلال به طور همزمان انجام نشوند چیزی حاصل نمی‌شود

3. در نقد جدایی علوم عقلی=فلسفی=تحلیلی از علوم حسی=Scientific=تحقیقی:
بنده از یک پست قبلی نقل قول می‌کنم که کمی در آن با رنگ آبی توضیح داده‌ام. لغت عملی به تجربی تبدیل شده. که در قسمت بعد توضیح می‌دهم.

armandaneshjoo;728328 نوشت:

[جناب «استوار»...] اشکال دقیقا در همین جا [جدایی معرفت نظری و تجربی] است:در معرفت نظری ساختمان استدلال محکم است، اما مقدمات برهان غیر واقعی هستند.
در معرفت تجربی مقدمات بر اساس محتمل‌ترین مشاهدات هستند. اما ساختمان برهان آماری است.

باگر این دو معرفت ترکیب نشوند:آنچه دلیل دارد و مدرک ندارد «تصور و تخیل» است: Imagination و Fantasy. تصور و تخیل رقبای زیادی دارند. نمی‌توان بین آنها یکی را برگزید. [اینجا تصور اصطلاح علم منطق نیست.]
آنچه مدرک دارد و دلیل ندارد «اسرار» است: Anomaly, Mystery. اسرار تفاسیر زیادی دارند. نمی‌توان بین آنها یکی را برگزید.

ترکیب این دو معرفت از هر یک از آن دو بسیار بسیار اطمینان بخش‌تر است. زیرااگر چیزی از یک روش اثبات شده باشد هر چه فرایند اثبات درازتر باشد بیشتر ممکن است جایی در آن خطایی رخ دهد.
اگر جواب یکسانی از دو روش بدست آمده باشد هر چه فرایند اثبات درازتر باشد کمتر ممکن است جایی در آن خطایی رخ داده باشد.

4. در معنای علوم نظری، تجربی: برای درک تفاوت علوم عقلی و نظری + درک تفاوت علوم حسی و تجربی باید دانست:علوم نظری، مانند منطق و ریاضیات و هستی‌شناسی و فیزیک، دانش کلی درباره‌ی مصادیق کلی است.
علوم تجربی مانند شیمی و جهان‌شناسی و زیست‌شناسی...، دانش کلی درباره‌ی مصادیق جزئی است.
علوم انسانی مانند جغرافیا، نجوم، تاریخ، مردم‌شناسی، رجال، حدیث...، دانش جزئی درباره‌ی مصادیق جزئی است.

در اصطلاح متداول:منظور از علوم عقلی محصولات فلسفه است.
منظور از علوم حسی محصولات Science است.
منظور از علوم نقلی محصولات دین است.

بنده در پست قبل از این اصطلاحات برای پاسخ به سوال شما استفاده کردم. اما به هیچ عنوان موارد فوق را دقیق نمی‌دانم. زیرا:

5. در تفاوت علم و مطالعه: باید گفت مطالعات عقلی/حسی/نقلی، نه علوم عقلی/حسی/نقلیاین که محصولی را با روش تولیدش نام‌گذاری کنیم درست نیست. زیرا یک محصول را به چند روش می‌توان تولید کرد.

6. در تفاوت سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی و روش آنها: این دو دقیقا بر عکس یکدیگر هستند.
الف) سازمان‌ها مانند پژوهشکده و آزمایشگاه، دانشگاه، حوزه‌ی علمیه، مسجد، ... بدنه‌ی نهادهای اجتماعی هستند. نهادهای اجتماعی مجموعه‌ای از حقوق و وظایف = نقش‌ها = اهداف هستند، نه الزاما روش رسیدن به آنها. مثلا Science، فلسفه، دین و جادو، نهادهایی اجتماعی هستند.
ب) مطالعات علمی اعمالی روش‌مند ولی چندمنظوره هستند و بیشتر برای اکتشاف ساخته شده‌اند تا اختراع. پس الزاما به اهداف خاصی اختصاص ندارند

البته بین این سازمان‌ها، نهادها، اعمال و روش‌های مطالعه و شاخه‌های علم رابطه وجود دارد. اما نه رابطه‌ای چنان ساده که در نقل‌قول بالا عرض شد.
همچمین واضح است که سازمان‌ ها و نهادهای اجتماعی موضوع دانش‌شناسی نیستند و مثلا استفاده از لغت فلسفه به جای مطالعات عقلی نادرست است.

طاها;728821 نوشت:
فلسفه رکن دانش نیست بلکه یکی از اقسام دانش‌هاست و Science هم رکن دانش نیست بلکه معادل خارجی واژه دانش است.

فلسفه و Science، دانش نیستند، بلکه دو نهاد اجتماعی مسئول تولید دانش هسند. ادعای شما حتی در زبان انگلیسی هم صحیح نیست. زیرا Philosophy یکی از اقسام Science نیست.

7. آشتی‌دادن عقل‌گرایی با تجربه‌گرایی
بنده نشان دادم هر نتیجه‌گیری نیازمند استفاده‌ی همزمان از دلیل و برهان عقلی و قراین و شواهد و مدارک حسی است و هیچ یک از این دو بدون دیگری کامل نیستند. البته بنده اصلا توقع شناخت کامل خدا را ندارم. مسأله‌ی بنده این است از زمانی که با مفهوم مدرک آشنا شدم کوچکترین مدارک و شواهد و قرائنی برای وجود خدا نیافته‌ام.

چهار) تحقیق و تحلیل
بنده در پست اول تاپیک جناب صدیق در این مورد کاملا توضیح داده‌ام. در پست‌های بعدی تاپیک جناب طاهر نیز واژه‌های تحقیق و تحلیل را بگردید تا پاسخ به سوالات کاربران و کارشناسان را بیابید. کسی مخالفت چندانی نکرده بود. لذا بنده نقل قول‌ها را نیاوردم.

شش) مدرک‌گرایی

armandaneshjoo;732906 نوشت:
عقل گرایی فلسفه را جلو برده و تجربه گرایی علوم تجربی را جلو برده. اما دانش دو قطب ندارد. دانش یکی است. فلسفه و علوم تجربی باید ترکیب شوند. عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی هم باید ترکیب شوند و جایگاه هر یک از عقل و تجربه نیز مشخص شود. بنده در این تاپیک که خودتان کارشناسش بودید و این پست دقیق و این پست در ترکیب آنها کوشیده‌ام.

-----
طاها;728201 نوشت:
گفته اید منظورتان از دانش شناسی، معرفت شناسی (Epistemology) است این در حالی است که هیچ معرفت شناس یا فیلسوفی را نمیشناسم که در مباحثش از دانش (Science) بحث کند بلکه مطالبش درباره معرفت و آگاهی (Knowledge) است.

armandaneshjoo;728393 نوشت:
بنده مدرک‌گرایی (Evidentialism) را توضیح دادم که ابتدا در [2] و [3] و [4] دیدم
...
[2] Evidentialism - Conee, Feldman
[3] Foundational Evidentialism and the Problem of Scatter - Poston (فایل کامل)
[4] Evidentialist logic - Wampler (فایل کامل)

طاها;728821 نوشت:
واژه «Evidentialism» یکی از اصطلاحات رایج در معرفت شناسی غرب و به معنای «قرینه گرایی» است (نه مدرک گرایی به معنایی که مورد نظر شماست)

armandaneshjoo;729133 نوشت:
واژه نامه‌ی آریان پور Evidence را چنین ترجمه می‌کند:گواه، مدرک، ملاک، شهادت.
نوسخن Evidence را علاوه بر موارد بالا نشانه و علامت نیز ترجمه می‌کند (منبع).
ترجمه‌ی آماری گوگل Evidence را مدارک و شواهد ترجمه می‌کند (منبع)
Wiktionary لغت Evidence را دلیل، شاهد و مبنا ترجمه می‌کند (منبع)

و اما معتبرترین منابع:
پیکرنامه‌ی ملی انگلستان (British National Corpus) را ببینید (منبع)
پیکرنامه‌ی ملی آمریکا را نیز ببینید. باید خودتان لغت Evidence را در آن جستجو کنید. زیرا به جستجوها لینک اختصاص نمی‌دهد و بنده نمی‌توانم برایتان لینک تهیه کنم. (منبع)
معنای لغت از جملاتی که در آن استفاده می‌شود پیداست. واضح است که منظور از شاهد انسان زنده نیست. بلکه مفرد شواهد است.

بله. در متون فارسی دانش‌شناسی، Evidentialism گاه و نه همیشه به قرینه‌گرایی ترجمه می‌شود. اما Evidence به سه شکل ترجمه می‌شود: قرینه، شاهد، مدرک. حتی بعضی مترجمان هر سه مورد را استفاده می‌کنند. مثلا یک مترجم که متنش در دستم نیست:لغت مدرک را برای Hard evidence به معنی مصادیق جامد و سخت به کار می‌برد.
لغت شواهد را برای مصادیق عادی به کار می‌برد
لغت قراین را برای مصادیق مفهومی، لغوی، ذهنی و ... به کار می‌برد که خیلی مفید بود. مثلا می‌گفت این که نویسندگان رابین‌هود از لغات متفاوت و حتی متضادی برای توصیف شخصیت او استفاده کرده‌اند قرینه‌ای است آن که اکثر آنچه درباره‌ی او گفته می‌شود در بستر فولکلور پرورش یافته

همچنین در جزوه‌ی دست‌نویس دانش‌شناسی که از دانشکده فلسفه علم دانشگاه شریف گرفتم (بیشتر شبیه انبار بود تا دانشکده) این لغات چنین استفاده شده بود:لغت مدرک برای صغرای برهان به کار می‌رفت.
لغت شواهد برای نمونه‌های آماری در استقرا به کار می‌رفت.
لغت قراین برای مبادی تمثیل به کار می‌رفت.

من نه دانش‌شناسم و نه به اساتید و متون آن دسترسی گسترده‌ای دارم. اما کوتاهی نکرده‌ام و تمام موارد بالا را که به آنها دسترسی داشتم در انتخاب لغاتم در نظر گرفته‌ام و استفاده نکردن من از قرینه گرایی که اصطلاحی علمی‌تر و بهتر از مدرک‌گرایی است بدین دلیل بود که معنایش از خود لغت بدست نمی‌آید.

خداشناسی

استوار;727318 نوشت:
میتوان در مقام توصیه، به شخصی که دچار شبهۀ غیر الهی بودن دین شده، پیشنهاد کرد که در پی شهود قلبی باشد تا حقیقت را دریابد.
اما در اینجا و در این محفل، شما باید بتوانید اصول دین را برای وی اثبات کنید.
و این تنها از طریق براهین عقلی امکانپذیر است.
اثبات اصول دین از طریق شهود قلبی، موضوعی نیست که قابل مباحثه در سایت گفتگوی دینی باشد.
قابل انتقال و اثبات نیست و برای دیگران فاقد حجیت است.

روی کاغذ و با براهین عقلی، خداوند به همراه صفاتش اثبات می‌شود، و لذا قابل پرستش می‌باشد.


armandaneshjoo;728116 نوشت:
دلیل کافی نیست. مدرک هم نیاز است.
اگر برهان‌های عقلی واقعا بلا اشکال بودند در عمل هم ثابت می‌شدند و روی کاغذ نمی‌ماندند.
خصوصا برهان‌هایی مانند علیت که بر اساس یک سری فرض «بدیهی» دلخواه و به احتمال 100% نادرست وجود خدا را اثبات می‌کنند.

armandaneshjoo;732578 نوشت:
ادعا؟ اگر این ها فقط ادعا است لطفا چهار مثال از یک احکام بدیهی بزنید که بدون مشاهده بدست آمده باشد.
بنده چند مثال برایتان می‌زنم.

می‌گویند منع اجتماع نقیضین بدیهی است. یعنی عقل به تنهایی حکم می‌کند که صادق است. در حالی که اولا گاهی صادق نیست، دوما شرایط هشت‌گانه‌ی صدق آن از عقل بدست نمی‌آیند.
می‌گویند احکام قیاس اقترانی بدیهی است. در حالی که از 64 شکل قیاس اقترانی فقط 16 شکل آن صحیح است. یعنی یک شکل از 4 شکل. برای این که بفهمیم کدام یک شکل از چهار شکل صحیح است به آزمون تجربی نیازمندیم.
می‌گویند احکام اساسی ریاضی بدیهی و صرفا عقلی است. در حالی که نه تنها می‌توان آنها را عوض کرد بلکه اثبات شده که این اصول الزاما باید دچار تناقض باشند. یعنی هیچ فهرستی از حقیقت‌های مبنایی وجود ندارد که خالی از تناقض باشد. (قضیه کانتور و قضیه دوم ناتمامیت گودل را ببینید)
می‌گویند «من وجود دارم» بدیهی است. در حالی که نه تنها بدیهی نیست، بلکه نادرست است. «من» یی مجموعه از قوا است. در پست قبل زیر قسمت هستی‌شناسی نوضیح دادم که چیزهای بالقوه اثر دارند اما وجود ندارند. همچنین توضیح دادم که اثر داشتن برای وجود کافی نیست، همانطور که مدرک برای یقین کافی نیست و دلیل هم لازم است.
می‌گویند اصل علیت بدیهی است. در حالی که نه تنها قرائت یکتایی از آن وجود ندارد، بلکه تمام قرائت‌هایش مثل اصل اجتماع نقیضین شرایطی دارد که خارج از آنها صادق نیست.

ابتدا عرض کنم که بدیهی فلسفی با بدیهی ریاضی در بعضی موارد متفاوت است.

به عنوان مثال در قضایای هندسی و یا مسائل ریاضی ممکن است

قضیه ی مشکلی در اثر تمرین و تکرار برای اشخاصی بدیهی و یا به عبارتی ساده شوند

که البته این دیگر، آن بدیهی فلسفی نیست بلکه ساده شدن مسئله است.

و بعد اینکه همه ی آنچه حضرتعالی در شکل مثال بیان کردید انتزاعات عقلی است کدامیک را با مشاهده به دست می آورید؟

البته آثار آنها قابل شهود است، اما راه یافتن به این آثار، انتزاع از مبانی و اصول موجد این آثار است.

مثال می زنم:فرمودید "من" مجموعه ای از قواست،این را از کجا آوردید این "من" را می گویم؟

خب انتزاع ذهن شما از وحدت شخصی وجودتان است دیگر!!!!

armandaneshjoo;733142 نوشت:
قبلا توضیح داده‌ام. خصوصا در این پست دقیق. اکنون همه را به طور منظم بازگو می‌کنم.
یک) این جزو تعریف دانش است: دانش یعنی ادعای صحیح موجه.
صحیح یعنی چیزی که با ادعاهای دیگر همخوانی داشته باشد. معیار صدق، دلیل عقلی است.
موجه یعنی چیزی که با واقعیت همخوانی داشته باشد. معیار توجیه، مدرک تجربی است.

تعریف شما از دانش دارای نواقصی است:

1-دانش تعاریف گوناگونی دارد

2-بعضی از این تعاریف محدود و بعضی گسترده اند و این بسته به آن است که از چه جنبه ای دانش را تعریف می کنید

پس تا کنون توسط هیچ مکتب فکری تعریفی جامع و مانع از دانش نشده است تا مجبور باشیم خودمان را در تعریف شما از دانش

محدود نمائیم.

3- کلمه ی ادعا در تعریف شما از دانش، به آن آسیب جدی می زند چرا که اصولا ادعا با صحیح بودن و موجه بودن نسبتی متغایر دارد،می توان به جای ادعا

از لفظ اندیشه یا رای یا نظر استفاده نمود،حال چرا اینقدر به جزئیات تعریف حضرتعالی می پردازم؟

به این دلیل که کل مبنای بحث شما و در واقع فونداسیون و چهار چوب فکری شما بر مبنای دانش شناسی است،پس اگر تعریفی دقیق از آن نداشته باشید

در واقع مهندسی ذهنتان و مبانی و اصول آن متزلزل می گردد.

حال به چند تعریف از دانش توجه بفرمائید:

دانش، اطلاعات کاربردی و سازماندهی شده برای حل مسائل است. (ولف)

دانش، اطلاعاتی سازماندهی و تجزیه‌ و تحلیل‌ شده است که می‌تواند قابل‌ درک و نیز کاربردی برای حل مساله و تصمیم‌گیری باشد. (تورین)

دانش ، شامل حقایق و باورها، مفاهیم و اندیشه‌ها، قضاوتها و انتظارات، متدولوژی (روش‌شناسی) یا علم اصول و نحوه انجام فنون است. (ویگ)

دانش، مجموعه‌ای از نگرشها، تجربیات و مراحلیست که به صورت درست و صحیح، کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ ازین‌رو راهنمای مناسبی برای افکار، رفتارها و ارتباطات می‌باشد. (روم.ون دراسپک و اسپیکروت)

دانش، استدلال در باب اطلاعات و داده‌ها برای دستیابی به کارایی، حل مسائل، تصمیم‌گیری، یادگیری و آموزش است. (بکمن)


  • دانش سازمانی، اجتماعی از سرمایه‌های متمرکز انسانی، سرمایه‌های استعدادهای فکری و سرمایه‌های ساختار می‌باشد. (بروکینگ)
  • دانش سازمانی، به اطلاعات پردازش‌ شده و جاسازی شده از جریانات عادی و مراحلی که قابلیت اقدام دارند و نیز دانش به دست آمده به وسیله سیستمهای سازمانی، مراحل، تولیدات، قوانین و فرهنگ اطلاق می‌گردد.
[=B Nazanin]
بنده شخصا تعریف "ویگ"از دانش را می پسندم البته بین این تعاریف به گمان جامع ترین تعریف است و می تواند روش شناسی

بسیاری از علوم را در بر گیرد.

حبیبه;733373 نوشت:
بنده شخصا تعریف "ویگ"از دانش را می پسندم البته بین این تعاریف به گمان جامع ترین تعریف است و می تواند روش شناسی

با سلام (در این پست به دلیل عدم وقت کافی برای جمله بندی شخصی و تایپ، بعضا از کپی کردن متن سایتهای دیگر هم استفاده کرده ام)

برای ادامه شرکت در بحث ضمن این که گرفتاری های روزمره مقداری سرعت من را گرفته است لازم دیدم مروری کلی بر دانسته ها و یادداشت های قدیمی و مقداری تفکر بیشتر بر روی اصول و مبناهای مورد پذیرش خود و همچنین پست های اخیر داشته باشم. به همین دلیل مقداری وقت خواهد برد. ضمن این که حضور فعال کربران و همچنین کارشناسان را می طلبد که یاری کنند که ما راه رفته را از نو نرویم و دوباره کاری نشود و ار جایی نیاز به تصحیح داشت فوراً اعلام شود.
من با شناختی که از جناب آرمان از چهار سال پیش تا کنون دارم، ایشان نیز هرچند گاهی از عبارت نهایی شدن دیدگاه صحبت می کنند؛ اما منظورشان این نیست که درِ تحقیق را بر خود تعطیل نموده اند. از این رو تا زمانی که وقت اجازه دهد حاضر به مشارکت در هر گفتگوی سودبخشی هستند.
-----------------------
همه مشکل ما با آرمان یا بهتر بگویم با بینشی که آرمان مدافع آن است سر همین تعریف علم است و الان باید ببینیم که آیا راهی هست که به برتری یکی بر دیگری استدلال کنیم یا نه. ضمن این که بر چه مبنایی استدلال به برتری یک معرفت بر معرفت دیگر کنیم؟ به عبارتی شناخت خود معرفت بر چه مبنایی استوار باشد؟ یا معیارِ سنجشِ صحتِ معرفت شناسی انتخاب شده چیست؟
ضمن این که ما معتقدیم هر استدلالی در مبانی عقلی و وجود شناسی نوعی تنبیه است که شخص به خودش بیاید و حضوراً حقیقت را در خود بیابد و این نسبت به شخصی که به علم مشترک بر روی کاغذ اعتقاد دارد و نه دریافت خود شخص از واقعیت دشوار به نظر می رسد.
تعریف هایی از علم هم بر اساس منطق ارسطویی و صدرایی و ابن سینا داریم که چون ما به آن پایبندیم آبمان به جناب آرمان در یک جو نمی رود. علم به معنای واقعی کلمه علم یعنی اگاهی یقینی و صد در صد صحیح. (در این تعریف کاری به دستیافتنی بودن یا نبودنش نداریم.)

1) صد درصد صحیح
2) صد در صد مطابق با واقع خارجی

ظاهر تعریف علم در معرفت شناسی ما با ظاهر تعریف علم در معرفت شناسی جناب آرمان یکی است اما اختلاف در صد در صد یقینی بودن آن نهفته است و همچنین تعریف ما از واقعیت خارجی از جنبه عملی هم ابزار شناخت هم مورد مناقشه قرار می گیرد.
ما وقتی میگوییم اثبات شده است که گذاره الف صحیح است یعنی صد در صد به صحت آن یقین داریم. یقینی که به گفته ابن سینا حاوی سه اعتقاد است:
- معتقدیم الف ب است.
- معتقدیم الف ب نیست ناصحیح است.
- معتقدیم که این اعتقاد جائز الزوال نیست. یعنی این اعتقاد همیشه در ما باقی خواهد ماند.

ابن‌سینا معتقد است هر چیزی که این سه شرط را داشته باشد علم است و گرنه یقینی نیست بلکه ظن و گمان است. ملاحظه می‌فرمایید که در همین شرایط ذکر شده برای یقین و علم از اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین استفاده شده است بر مبنای فلسفه و منطقی که ما تا به حال بر آن پایه بوده‌ایم اساساً علم بر اصل امتناع اجتماع نقیضین استوار است. اگر این اصل مخدوش شود اصل علم زیر سؤال می‌رود و منتفی می‌شود. زیرا ما به آگاهی 90 درصد علم نمی‌گوییم و نه حتی آگاهی 99 درصد نزد فلاسفه ما علم نیست.
با این تعریف از علم اصلاً اجتماع نقیضین نمی‌تواند فرض خلاف داشته باشد. اصلاً نمی‌شود با علمی که بر مبنای امتناع اجتماع نقیضین بنا شده امکان اجتماع نقیضین را ثابت کرد. اثبات آن قطعاً ناممکن است که حتی فرضش نیز ممتنع می‌نماید.

اما اثباتی که در علوم تجربی و انسانی اساساً اثبات یقینی و قطعی نیست اصلاً سنخ اثبات در آن‌ها متفاوت است. علم هم طبق فلسفه‌های جدید غرب معنای متفاوتی دارد. آن‌ها منشأ علم را استقراء می‌دانند. و هیوم و راسل و سایر فلاسفه غرب بسیار تلاش کرده‌اند تا استدلال و اثبات بر مبنای استقراء را توصیف کنند و به آن شأن علم بدهند.
اما نسبت به فیزیکدان‌ها، آن‌ها حتی زحمت این بحث فلسفی را نیز به خود نمی‌دهند. آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند که علم نزد فلاسفه چه معنایی دارد و نه حتی این‌که استقراء مفید یقین باشد یا نباشد. فیزیکدان با تجربه سروکار دارد و تجربه را از آزمون و خطا در آزمایشگاه حاصل می‌نماید. آزمون و خطایی که قطعاً مبتنی بر فرضیه صورت می‌گیرد و با تغییر شرایط آزمون تکرار می‌شود و با تکرار خود، علم می‌آورد. علمی که اصلاً یقینی نیست.پس اثبات آن‌ها نیز منحصر است در شرایط خاصّ آزمایش و نمی‌تواند جهان‌شمول باشد و دائم.

حال مبادی استدلالهای ما در علوم مختلف باید چه باشد؟ همان که ارسطو به عنوان یک دشواری طرح کرد و نهایتاً به این نتیجه رسید که پرداختن به مبادی، تنها کار یک علم است و آن هم علمِ اولی یا فلسفه اولی است و بنیاد این علم بر امتناع اجتماع نقیضین است. بنابراین هر علم حق ندارد جداگانه برای خود مبادی تعریف کند.

اینجا قضیه بغرنج می شود که ما هر کلمه ای که بر روی کاغذ می نگاریم و به عنوان یک گذاره تحویل طرف مقابل می دهیم بر فرض امتناع اجتماع نقیضین استوار است. حتی این گذاره: «امتناع اجتماع نقیضین زیر مقیاس پلانک صادق نیست »
آیا این گذاره خودش یک پارادوکس نیست؟ نظر شما چیست؟

با تشکر

aminjet;733392 نوشت:
همه مشکل ما با آرمان یا بهتر بگویم با بینشی که آرمان مدافع آن است سر همین تعریف علم است و الان باید ببینیم که آیا راهی هست که به برتری یکی بر دیگری استدلال کنیم یا نه.

با سلام

شما بهتر از بنده می دانید که علم مقول به تشکیک است اولا

بسته به موضوعی که راجع به آن تحقیق می شود متدولوژی خاص می پذیرد ثانیا

تعریف علم باید به لحاظ معناشناسی مطابقت تام با موضوع مورد بحث داشته باشد ثالثا

و در نهایت موضوع مورد بحث حضرتعالی و جناب آرمان،با محوریت دانش شناسی و خودشناسی آغاز شده و بر دو روش از بحث علمی بنا گردیده است.

که البته هر دو روش به یک حقیقت منتهی می شود.منتها دانش شناسی مقدمه ی بحث خودشناسی است نه مقابل آن و نه در مغایرت با آن.

اصولا جنس آن طوری است که مقدمه قرار می گیرد حتی در رسیدن به نتایج علمیِ تجربی روش دانش شناسی مقدمه برای استقراء است.

چرا که استقراء خود روشی است که ذهن از جزئیات پی به کلیات می برد.بنابراین در آزمایشگاه فیزیک اگر مثلا برای استفاده ازانرژی حاصل از همجوشی هسته ای

فرضیه پردازی و آزمایش و مشاهده وووو صورت می پذیرد نتایج به دست آمده به کمک استقراء منطقی خود یک حرکت انتزاعی عقلی محسوب می شود

پس می بینید که اصولا این روشها در هم تنیده و به هم پیوسته اند.

نه حضرتعالی و نه جناب آرمان نخواهید توانست به تفکیک روشهایتان برسید،ضمن اینکه تعریف شما از علم نیز دقیق نیست(جسارتا) چرا که شما علم را معادل

و مطابق با یقین تعریف می کنید(به لحاظ فلسفی) در حالیکه علم مرتبه اول یقین به همان معنای فلسفیش است.

نتیجه اینکه بر می گردیم به اتخاذ یک روش مشترک تلفیقی فلسفی تجربی،با مقدمه قرار دادن دانش شناسی و استفاده از روش عقلی-فلسفی به عنوان

ابزار و روش بحث و بعد ببینیم نتیجه چه خواهد شد!!!!!

حبیبه;733406 نوشت:
منتها دانش شناسی مقدمه ی بحث خودشناسی است نه مقابل آن و نه در مغایرت با آن.

با سلام
اما ظاهرا کارشناسانی که در این سایت نظر داده اند عکس این را عنوان کرده اند. شما مرجع خاصی برای این حرف دارید؟ البته منظور ما از خودشناسی شناخت نفس به تمام و کمال نبوده است بلکه منظور علم به وجود خود و شروع علم از علم حضوری و شهودی و برگرداندن علم حصولی به حضوری.

حبیبه;733406 نوشت:
نه حضرتعالی و نه جناب آرمان نخواهید توانست به تفکیک روشهایتان برسید،ضمن اینکه تعریف شما از علم نیز دقیق نیست(جسارتا) چرا که شما علم را معادل

و مطابق با یقین تعریف می کنید(به لحاظ فلسفی) در حالیکه علم مرتبه اول یقین به همان معنای فلسفیش است.

این تعریف از من نبود. تعریف ارسطو، ابن سینا و نهایتاً ملاصدرا از علم به معنی واقعی کلمه علم بود. اما این که آیا امکان شناخت ما از حقیقت خارجی وجود دارد یا نه؟ برمیگردد به مواضع ما که هنوز سرش بحث داریم.

حبیبه;733406 نوشت:
نتیجه اینکه بر می گردیم به اتخاذ یک روش مشترک تلفیقی فلسفی تجربی،با مقدمه قرار دادن دانش شناسی و استفاده از روش عقلی-فلسفی به عنوان

ابزار و روش بحث و بعد ببینیم نتیجه چه خواهد شد!!!!!

من اعتقادم این است که به محض ورود تجربه حسی به دانش شناسی انتخابی امکان اثبات وجود نخواهد داشت. چون کلا وقتی از شما مدرک تجربی تکرار پذیر و قابل مشاهده مشترک توسط ناظران مختلف خواسته می شود می مانید.
ولی من مقداری وقت برای مطالعه نیاز دارم و شما می توانید از روش خود بحث را پیش ببرید و من هم استفاده می کنم و اگر نظری داشتم می دهم.
من در این سایت در تاپیکهای مختلف در مواضع مختلف به بحث پرداخته ام. اگر جناب آرمان وقت کافی برای ادامه شرکت در بحث ها نداشته باشند هم اگر لازم باشد امکان تغییر موضع موقت را دارم و می توانم از موضع مدرک گرایی با شما به مباحثه بپردازم تا ان شالله جوانب کار برای خودم روشنتر شود. اما فعلا ترجیح می دهم بحث شما را مطالعه کنم و بهره مند گردم.

با آرزوی موفقیت

aminjet;733541 نوشت:
اما ظاهرا کارشناسانی که در این سایت نظر داده اند عکس این را عنوان کرده اند. شما مرجع خاصی برای این حرف دارید؟ البته منظور ما از خودشناسی شناخت نفس به تمام و کمال نبوده است بلکه منظور علم به وجود خود و شروع علم از علم حضوری و شهودی و برگرداندن علم حصولی به حضوری.

با سلام

ابتدا باید به این نکته توجه نمود که طرف مباحثه چه روشی در بحث دارند.

اگر قرار بود بنده با شما بحث کنم از همان راهی می رفتم که شما بیان می فرمائید اما جناب آرمان در بحث به طریقه ی شما التزامی

ندارند پس بهتر است روشی میانه را در پیش گرفت و یا کلا بحث را خاتمه داد.

مقصود بنده از مقدمه بودن دانش شناسی بر معرفت نفس همان است که عموم مردم به واسطه ی آن به شناخت خدا دست می یابند و آن خداشناسی

تجربی و یا آیه ای است،طریقه ی شما در بحث که رسیدن به علم حصولی از طریق علم حضوری است همان برهان صدیقین در شناخت خداست

این برهان خواص است و نه عوام!

و سطح این بحث سطحی ابتدایی از معرفت شناسی است نمی توانیم از آن روش عالی استفاده کنیم.

aminjet;733541 نوشت:
این تعریف از من نبود. تعریف ارسطو، ابن سینا و نهایتاً ملاصدرا از علم به معنی واقعی کلمه علم بود. اما این که آیا امکان شناخت ما از حقیقت خارجی وجود دارد یا نه؟ برمیگردد به مواضع ما که هنوز سرش بحث داریم.

این تعریف ارسطو از علم:منبع:http://ynaraghi.blogfa.com/post-1.aspx

[=arial]ارسطو معتقد بود که هر علم خاص مجموعه ای است از قضایا و احکامی که به روش قیاسی منظم و مرتب شده است ، و در بالا ترین مرتبه ی کلیت ، اصول و مبادی اولیه ی همه ی برهان ها قرار دارد . می توان نظر ارسطو درباره ی علم را در یک جمله خلاصه کرد:« علم عبارت از شناخت طبقه بندی شده است .»[=arial] اما آنچه که در نظر ارسطو « علم » بود ، کاملا متفاوت از آن چیزی است که امروزه از واژه ی علم مستفاد می شود .

تعریف علم در نزد ملا صدرا:[=arial]علم عبارت است از نحوة وجود مجرد از ماده نزد مجرد (ذهن)،

منبع:http://www.mullasadra.org/new_site/persian/Paper%20Bank/MarefatShenasi/Dehbashi.htm

aminjet;733541 نوشت:
من اعتقادم این است که به محض ورود تجربه حسی به دانش شناسی انتخابی امکان اثبات وجود نخواهد داشت. چون کلا وقتی از شما مدرک تجربی تکرار پذیر و قابل مشاهده مشترک توسط ناظران مختلف خواسته می شود می مانید.

شاید با کمی تسامح و همکاری و عدم پایبندی مصرانه به روشهای مورد قبول خویش بتوان به نتیجه رسید.

البته مسلما این بحث استمرار و دقت و تمرکز و وقت فراوان می خواهد.

موفق باشید.

حبیبه;734009 نوشت:
و سطح این بحث سطحی ابتدایی از معرفت شناسی است نمی توانیم از آن روش عالی استفاده کنیم.

با سلام و تشکر از توضیحات حضرت عالی.
ایشان در فروم های مختلف به بررسی امکان اثبات خدا از طریق دانش شناسی مورد قبول خود پرداخته اند و هم اکنون هم در حال فعالیت هستند و نتیجه نهاییشان ناباوری است. جناب صدیق هم در (http://www.askdin.com/thread49780-5.html) فرمودند:

صدیق;730735 نوشت:
تا منظور از مدرک و دلیل چه باشد؟
اگر منظور از دلیل و مدرک، منابع تجربی و حسی باشد، خیر مدرکی نداریم.
ولی این مشکلی نیست، چون سنخ مباحث متافیزیکی ربطی به تجربیات ندارد.
ولی اگر دلیل و مدرک عقلی را نیز قبول دارید، مباحثش در بخش الهیات در منابع فلسفی فلاسفه اسلامی وجود دارد.

ایشان سطح بحثشان اتفاقا خیلی بالا و مربوط می شود به دقیقترن مبادی شروع معرفت شناسیی که به آن پایبند هستند. در تایپیک فوق هم جناب صادق در ادامه نهایتا به نقد معرفت شناسی ایشان دست زده اند. اصولا دلیل شروع این تاپیک بررسی معرفت شناسی ایشان بود که اصلا آیا کارآیی پرداختن به ماوراء ماده در سطحی که ایشان بحث می کنند را دارد یا خیر.
در ابتدای بحث در پیام خصوصی با ایشان و دنبال کردن پست های ایشان در سالهای اخیر متوجه شدم که معرفت شناسی ایشان بر پایه خودشناسی ایشان شکل گرفته است ولو این که ایشان انکار کنند.
در آخرین پست هم نحوه بیان ایشان مشخص است که نهایتاً پذیرفتند که روش معرفت شناسی ایشان صرفاً یک روش انتخابی است و دلیل عقلی برای انتخاب آن ندارند.صرفاً دلایلی برای برتری آن نسبت به روش معرفت شناسی ما که همه علوم را به علم حضوری برمی گردانیم آورده اند که استدلال عقلی و منطقی به حساب نمی آیند. بلکه بیشتر از من پرسیده اند که چرا این روش انتخاب شده است؟ برای خود من واضح است که روش انتخابی من پایه در عمیقترین ادراکات حضوری خودم از وجود خودم دارد و شروع علم از همانجاست چه شخص متوجه این امر باشد و چه نباشد و انکار کند. اما ایشان دلیل قابل بیان روی کاغذ می خواهند.

تنها دلیل تنبیه ایشان به این امر است که:

«اصل امتناع اجتماع نقیضین بنیان همه استدلال هاست. ایشان هیچ گذاره ای را نمی توانند بدون پذیرش این اصل مطرح کنند. حتی گذاره ای که این اصل را مردود می دارد هم نمی تواند هم صحیح باشد و هم صحیح نباشد پس باز هم اصل اجتماع نقیضین در اعماق ادراکات عقلی بشر پذیرفته شده فرض می شود. راهی جز این نداریم که آن را بدهی بگیریم. بداهتی که از عقل بدست آمده نه استقرا. البته عقل با تعریفی که ما از آن داریم و از قوای نفس است.
حتی آن پنجاه درصد دومی که ایشان در پذیرش یک گذاره به تجربه حسی اختصاص میدهند هم در اعماق وجودی خود پذیرش اصل امتناع اجتماع نقیضین را در خود نهفته دارد و اعتبارش از این اصل عقلی است.»

این اصل که پذیرفته شد آنگاه می توان تازه دلیل خواست که چرا معرفت شناسی که نامش مدرک گرایی گذاشته اید را انتخاب کرده اید؟ دانش شناسی که در آن نفس شخص محور علم نیست و به تحلیلگر هوشیار یا نفس یا ناظر مثل یک شیء میان اشیاء محسوس دیگر پرداخته می شود؟

میبینیم که این روش تنها راهی است که شخص اگر لج باز نباشد را تنبیه می کند به تجدید نظر در معرفت شناسیش و محور قرار دادن وجود خودش و علم حضوری به خودش. اگر لجباز باشد که کاری از دست هیچ کس ساخته نیست.

با تشکر

مقدمه
من با اغلب صحبت‌های سرکار حبیبه موافقم. هم در این تاپیک و هم در اغلب تاپیک‌های دیگر. گرچه نظر بنده در تعریف علم به جناب امین بسیار نزدیک‌تر است.

حبیبه;734009 نوشت:
گر قرار بود بنده با شما بحث کنم از همان راهی می رفتم که شما بیان می فرمائید اما جناب آرمان در بحث به طریقه ی شما التزامی ندارند پس بهتر است روشی میانه را در پیش گرفت و یا کلا بحث را خاتمه داد.

روش شما در بیان ساده و مصداقی منظورتان خیلی جای تشویق دارد.
:Kaf:
حبیبه;733406 نوشت:
نه حضرتعالی و نه جناب آرمان نخواهید توانست به تفکیک روشهایتان برسید

می‌توانیم. بنده روش‌هایم را در این سه پست جامع و دقیق (یک، دو، سه) ارائه داده‌ام.

1. اطلاعات‌شناسی: تفاوت اطلاعات خوب و دانش
حبیبه;733373 نوشت:
حال به چند تعریف از دانش توجه بفرمائید:
دانش، اطلاعات کاربردی و سازماندهی شده برای حل مسائل است. (ولف)
دانش، اطلاعاتی سازماندهی و تجزیه‌ و تحلیل‌ شده است که می‌تواند قابل‌ درک و نیز کاربردی برای حل مساله و تصمیم‌گیری باشد. (تورین)
دانش ، شامل حقایق و باورها، مفاهیم و اندیشه‌ها، قضاوتها و انتظارات، متدولوژی (روش‌شناسی) یا علم اصول و نحوه انجام فنون است. (ویگ)
دانش، مجموعه‌ای از نگرشها، تجربیات و مراحلیست که به صورت درست و صحیح، کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند؛ ازین‌رو راهنمای مناسبی برای افکار، رفتارها و ارتباطات می‌باشد. (روم.ون دراسپک و اسپیکروت)
حبیبه;733373 نوشت:

  • دانش، استدلال در باب اطلاعات و داده‌ها برای دستیابی به کارایی، حل مسائل، تصمیم‌گیری، یادگیری و آموزش است. (بکمن)دانش سازمانی، اجتماعی از سرمایه‌های متمرکز انسانی، سرمایه‌های استعدادهای فکری و سرمایه‌های ساختار می‌باشد. (بروکینگ)
  • دانش سازمانی، به اطلاعات پردازش‌ شده و جاسازی شده از جریانات عادی و مراحلی که قابلیت اقدام دارند و نیز دانش به دست آمده به وسیله سیستمهای سازمانی، مراحل، تولیدات، قوانین و فرهنگ اطلاق می‌گردد.
بنده شخصا تعریف "ویگ"از دانش را می پسندم البته بین این تعاریف به گمان جامع ترین تعریف است و می تواند روش شناسی بسیاری از علوم را در بر گیرد.

1. این‌ها یا تعاریف اطلاعات هستند، یا تعریف «دسته‌بندی خوب اطلاعات» هستند. کتابداران این تعاریف را ابداع کرده‌اند تا تجربه‌ی خود در مورد کتابداری را به نویسندگان، خصوصا دایره‌المعارف نویسان انتقال بدهند.

2. این تعاریف مال «اطلاعات شناسی» = Information Science است که اساس علوم نقلی و از محصولات رشته‌ی کتابداری است. کتابدارها به علم کتابداری می‌گویند «اطلاعات شناسی».
3. این علم مهم نیست که اطلاعات درست باشد یا غلط. مهم این است که منظم یا پردازش شده باشد.
4. این تعاریف مال سال 1950 به بعد است. اما حتی همان زمان هم اطلاعات شناسان به خاطر استفاده سهل‌انگارانه از لغت Knowledge زیر بمباران دانش‌شناسان قرار گرفتند و بعضی سعی کردند تعریف خود را از دانش با تعریف دانش‌شناسان تطبیق دهند. اما موفق نشدند و عقب‌نشینی کردند. به طوری که تعاریف بالا اکنون فقط در کلاس‌های درس کتابداری و مهندسی صنایع و مدیریت استفاده می‌شود.
5. تعریف دانش‌شناسان تعریف جناب ویگ را هم در بر می‌گیرد. در حالی که تعاریف بالا، تعریف دانش‌شناسان را در بر نمی‌گیرد.
6. حتی در همین تعاریف بالا نیز گاه عناصر عقل و تجربه به چشم می‌خورند. البته بیشتر بر خواص علوم نقلی تاکید شده.
7. مساله‌ی تعریف دانش بازیچه نیست که آن را به دست کتابداران بدون تمرین در فلسفه و آزمایشگاه بدهیم. آنقدر جدی است که اخیرا یک مساله‌ی ساده به نام مساله‌ی Gettier که یک ایراد ساده بر اساس شانس و تصادف از دانش گرفته بود باعث چاپ تعداد زیادی کتاب و مقاله شده. در حالی که این مساله کاربردی نیست و بعید است در عمل پیش بیاید.
قصد جسارت به کتابدارها ندارم.
بنده خودم مدت‌ها کتابدار بوده‌ام و شیفته‌ی این شغلم.

2. روش‌شناسی
رفت به پیام خصوصی

3. ارزش‌شناسی


aminjet;733392 نوشت:
علم هم طبق فلسفه‌های جدید غرب معنای متفاوتی دارد. آن‌ها منشأ علم را استقراء می‌دانند. و هیوم و راسل و سایر فلاسفه غرب بسیار تلاش کرده‌اند تا استدلال و اثبات بر مبنای استقراء را توصیف کنند و به آن شأن علم بدهند. اما نسبت به فیزیکدان‌ها، آن‌ها حتی زحمت این بحث فلسفی را نیز به خود نمی‌دهند. آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند که علم نزد فلاسفه چه معنایی دارد و نه حتی این‌که استقراء مفید یقین باشد یا نباشد. فیزیکدان با تجربه سروکار دارد و تجربه را از آزمون و خطا در آزمایشگاه حاصل می‌نماید. آزمون و خطایی که قطعاً مبتنی بر فرضیه صورت می‌گیرد و با تغییر شرایط آزمون تکرار می‌شود و با تکرار خود، علم می‌آورد. علمی که اصلاً یقینی نیست.پس اثبات آن‌ها نیز منحصر است در شرایط خاصّ آزمایش و نمی‌تواند جهان‌شمول باشد و دائم.

همان‌طور که قبلا گفتم، این که شما از آن حرف می‌زنید علم نیست، Science است.
من نیز مانند شما نظر غربی‌ها را قبول ندارم.
من برخلاف شما نظر فلاسفه را هم قبول ندارم.
آنچه من در این تاپیک ارائه دادم یک دانش‌شناسی واحد برای فلسفه و Science بود و من همه‌ی این ایرادات بالا را هم در آن جواب دادم.

aminjet;733392 نوشت:
حال مبادی استدلالهای ما در علوم مختلف باید چه باشد؟ همان که ارسطو به عنوان یک دشواری طرح کرد و نهایتاً به این نتیجه رسید که پرداختن به مبادی، تنها کار یک علم است و آن هم علمِ اولی یا فلسفه اولی است و بنیاد این علم بر امتناع اجتماع نقیضین است. بنابراین هر علم حق ندارد جداگانه برای خود مبادی تعریف کند.

کاملا موافقم. البته یادتان رفت بگویید که بر خلاف افلاطون، ارسطو عقل گرایی محض را هم قبول نداشت و تجربه را کاملا به رسمیت می‌شناخت و مقدمات همه‌ی آثار و استدلال‌هایش هم تجربی است. یعنی ارسطو علاوه بر اجتماع نقیضین تجربه را هم قبول داشت و آن را شرط علم می‌دانست و در تعریف خود از علم آن را آورد.

aminjet;733392 نوشت:
اینجا قضیه بغرنج می شود که ما هر کلمه ای که بر روی کاغذ می نگاریم و به عنوان یک گذاره تحویل طرف مقابل می دهیم بر فرض امتناع اجتماع نقیضین استوار است. حتی این گذاره: «امتناع اجتماع نقیضین زیر مقیاس پلانک صادق نیست » آیا این گذاره خودش یک پارادوکس نیست؟ نظر شما چیست؟

خیر.
اولا ما این کار را نمی‌کنیم. هر چه ما روی کاغذ می‌نویسیم جنبه‌ی کاربردی دارد.
دوما هر ایده و جمله‌ای گزاره نیست. مثلا جمله‌ی گل زیبا است گزاره نیست. در منطق به جمله‌ای گزاره می‌گویند که یا درست باشد یا غلط. یک جمله برای آن که گزاره باشد باید بار عاطفی‌اش نادیده گرفته شود بدون آن که مبهم شود.
مثلا جمله‌ی «فلان اصل صادق نیست.» خودش یک ارزشیابی منطقی است در مورد درستی و غلطی. یک قضاوت است. عاطفی است. کاربردی است. اصولا هیچ یک از ادعاهای علم منطق و اخلاق و زیبایی‌شناسی و سایر شاخه‌های ارزش‌شناسی گزاره نیستند.

aminjet;734209 نوشت:
در آخرین پست هم نحوه بیان ایشان مشخص است که نهایتاً پذیرفتند که روش معرفت شناسی ایشان صرفاً یک روش انتخابی است و دلیل عقلی برای انتخاب آن ندارند.

زیرا همانطور که خود گفتید عقل را نمی‌توان با عقل توجیه کرد. اما دانش‌شناسی بنده صرفا انتخابی نیست. بلکه از بررسی انواع روش‌شناسی بدست آمده. اگر شما روش دیگری ارائه بدهید که مفید باشد، حتی اگر روش شما بهتر نباشد بنده آن را به دانش‌شناسی خود وارد می‌کنم. اصرار من برای یافتن جایگاه دین (که آن را روشی قدیمی می‌دانم) نیز برای همین است. دقت کنید بنده حتی در صورت خداناباور شدن یافتن جایگاه برای دین را ضروری می‌دانم و بی‌اعتنا به دین، دین‌گریز یا دین‌ستیز نیستم.

aminjet;734209 نوشت:
صرفاً دلایلی برای برتری آن نسبت به روش معرفت شناسی ما که همه علوم را به علم حضوری برمی گردانیم آورده اند که استدلال عقلی و منطقی به حساب نمی آیند. بلکه بیشتر از من پرسیده اند که چرا این روش انتخاب شده است؟

خب روش‌شناسی یعنی همین دیگه.

aminjet;734209 نوشت:
برای خود من واضح است که روش انتخابی من پایه در عمیقترین ادراکات حضوری خودم از وجود خودم دارد و شروع علم از همانجاست چه شخص متوجه این امر باشد و چه نباشد و انکار کند. اما ایشان دلیل قابل بیان روی کاغذ می خواهند.

یک چیز را یادتان رفت. بنده دلایل درونی شما را برای شما معتبر دانستم. دلایل درونی خود را نیز برای خود معتبر دانستم. حتی اگر ما درون‌شناسی یکسانی داشته باشیم دلایل ما برای هم نیز معتبر است. روی کاغذ و غیر آن هم ندارد. انگیزه‌ی من از شروع تاپیک هم همین بود که ببینم آیا دیگران نیز درون‌نگری مشابه من (بر مبنای حس و اراده) دارند یا خیر.
اما در این تاپیک فهمیدم درون نگری تجربه ای بیش نیست و خود شناسی نیز تحلیلی بیش نیست. آن هم تحلیلی خیلی بد بر مبنای تعمیم خودم به همه که باطل است. در نهایت سرکار حبیبه نیز درست فرمودند که (چه روی کاغذ و چه در ذهن) ما تا وقتی تحلیل عقلی یاد نگیریم و علم کسب نکنیم نمی‌توانیم خود را بشناسیم.

5. منطق مادی: بدیهیات تجربی هستند.

aminjet;734209 نوشت:
«اصل امتناع اجتماع نقیضین بنیان همه استدلال هاست. ایشان هیچ گذاره ای را نمی توانند بدون پذیرش این اصل مطرح کنند. حتی گذاره ای که این اصل را مردود می دارد هم نمی تواند هم صحیح باشد و هم صحیح نباشد پس باز هم اصل اجتماع نقیضین در اعماق ادراکات عقلی بشر پذیرفته شده فرض می شود. راهی جز این نداریم که آن را بدهی بگیریم. بداهتی که از عقل بدست آمده نه استقرا. البته عقل با تعریفی که ما از آن داریم و از قوای نفس است.
حتی آن پنجاه درصد دومی که ایشان در پذیرش یک گذاره به تجربه حسی اختصاص میدهند هم در اعماق وجودی خود پذیرش اصل امتناع اجتماع نقیضین را در خود نهفته دارد و اعتبارش از این اصل عقلی است.»

بنده ده‌ها بار این بحث را جواب داده‌ام:

اشکالات عقلی
1. اصل عدم اجتماع نقیضین یک اصل در منطق کلاسیک است. مگر منطق‌های غیر کلاسیک که در آنها این اصل رعایت نمی‌شوند نقطه‌ضعف عقلی به منطق کلاسیک دارند؟
2. منطق کلاسیک بر مبنای نظریه مجموعه‌ها است. قضیه دوم گودل بر اساس همین اصل عدم اجتماع نقیضین اثبات می‌کند که نظریه مجموعه‌ها حتما متناقض است و نظریه مجموعه‌های بی‌تناقض عقلا غیرممکن است. حال چگونه شما از اصلی که خودش هدف خودش را نابود می‌کند دفاع می‌کنید؟
3. قضیه کانتور می‌گوید مجموعه تمام حقایق صحیح نمی‌تواند وجود داشته باشد. مگر پارادوکس راسل نمی‌گوید مجموعه تمام مجموعه‌ها نادرست است. پارادوکس‌های دیگر منطقی می‌گویند که یک گزاره به قضاوت منطق کلاسیک می‌تواند هم صحیح و هم غلط باشد؟ سور وجودی، منطق‌های سه ارزشی و منطق فازی و نظریه مجموعه‌های زرملو فرانکل برای اصلاح همین کمبودها مطرح شده‌اند

همه‌ی موارد فوق تقریر شما را از اصل عدم اجتماع نقیضین باطل می‌کنند. نظریه مجموعه‎های زرملو فرانکل هم فقط سکوت می‌کند.

اشکالات تجربی
تناقض نه تنها تعریف عقلی ندارد بلکه تعریف تجربی آن نیز در حال تغییر است. مثلا شرط کوانتومی نبودن، یا وحدت ناظر نه تنها اخیرا به هشت شرط وحدت افزوده شده، بلکه بر خلاف هشت شرط قبلی هیچ دردی را درمان نمی‌کند. زیرا هشت شرط قبل روشی برای رفع تناقض ضاهری ارائه می‌دادند، ولی شرط جدید چنین نمی‌کند و پذیرفته نشده.


در ادامه با مثال و دقیق‌تر توضیح می‌دهم.
حبیبه;733249 نوشت:
و بعد اینکه همه ی آنچه حضرتعالی در شکل مثال بیان کردید انتزاعات عقلی است کدامیک را با مشاهده به دست می آورید؟
البته آثار آنها قابل شهود است، اما راه یافتن به این آثار، انتزاع از مبانی و اصول موجد این آثار است.

شهود آثار چه اشکالی دارد؟ مگر مدرک باید حاصل شهود مستقیم باشد؟ مگر باید حتما خدا دیده شود تا بتوان آن را باور کرد؟ خیر.

حبیبه;733249 نوشت:
همه ی آنچه حضرتعالی در شکل مثال بیان کردید انتزاعات عقلی است کدامیک را با مشاهده به دست می آورید؟

خیر. همگی نیازمند مشاهده هستند.

مثلا برای تحقق تناقض که در منع اجتماع نقیضین رد می‌شود 8 شرط هست:

نقل قول:
در تناقض، هشت وحدت شرط دان *** وحدت «موضوع» و «محمول» و «مكان» وحدت «شرط» و «اضافه»، «جزء و كلّ» *** «قوه» و «فعل» است در آخر «زمان»

این شرایط نه تنها توسط ارسطو به طور تجربی به دست آمده‌اند، بلکه کسی تا کنون برای آنها اثبات عقلی ارائه نداده است. البته مشتاقم اگر اثباتی دارید آن را بشنوم.
تازه ثابت هم نیستند.

مثلا زیر مقیاس پلانک وحدت ناظر هم شرط است ولی حتی آن هم کافی نیست. زیرا هیچ راهی نیست که یک ناظر از یک رویداد با شرایط مشابه نتیجه‌ی یکسانی ببیند.
مثلا آزمون دو شکاف یانگ که در آن پس از مدتی تابش ذرات الگوی موجی تشکیل می‌شود و در نهایت الگوی موجی همه جا را می‌گیرد را حتی با عدم قطعیت نیز نتوانسته‌ایم توضیح دهیم. نتایج این آزمون به وضوح با دیگر یافته‌های فیزیک در تناقض هستند و این باعث شده بین فیزیک موج و بقیه‌ی فیزیک شکافی از تناقضات عقلانی غیر قابل حل عقلی ولی قابل حل تجربی به وجود آید.

مثلا نظریه مجموعه‌های طرملو فرانکل به طور عقلی به دیگر نظریات برتری ندارد. ولی چون به طور تجربی صحیح است ما از آن استفاده می‌کنیم.
برتری عقلی ندارد، زیرا اولا فقط یکی از ده‌ها گزینه است، دوما پارادوکس راسل را حل نکرده، سوما بعضی مفاهیم ضروری مانند مجموعه مرجع در آن بی‌معنا اند.
به طور تجربی صحیح است زیرا با دور زدن پارادوکس راسل از رخداد حلقه تکرار بی‌نهایت در الگوریتم‌های تجربی جلوگیری می‌کند.

مثلا دوگانگی دمورگان در منطق کلاسیک است که کنار گذاشتن آنها به دو روش ممکن است:
منطق شهودگرا از کنار گذاشتن استحاله ارتفاع نقیضین بدست می‌آید.
منطق فراهمخوان از از کنار گذاشتن استحاله اجتماع نقیضین بدست می‌آید.

این منطق‌ها برتری عقلی به یکدیگر ندارند و فقط از نظر تجربی صحیح اند.

مثلا در حساب متداول 1+1=2 است. حساب‌های زیاد دیگری هم داریم. در بعضی 1+1=0 است، مانند جبر بولی. در بعضی 1+1=3 است مانند حساب گره‌ها. دقت کنید نمی‌توان گفت که تعاریف 1 و 2 در همه‌ی این حساب‌ها یکسان هستند و فقط روش جمع متفاوت است. زیرا این حساب‌ها نه عدد را تعریف می‌کنند و نه جمع را (زیرا نمی‌توانند). موارد بالا را اصول موضوع بدیهی می‌گیرند و عدد و جمع به کمک این اصول موضوع فهمیده می‌شود. این حساب‌ها برتری عقلی به هم ندارند و استفاده‌ی ما از حساب 1+1=2 فقط به این دلیل است که از نظر تجربی با آنچه ما می‌خواهیم هماهنگ است. یعنی برایش مدرک داریم؛ یا بهتر بگویم، برایش کاربرد سراغ داریم.

مثلا در هندسه‌ی اقلیدسی اصل موضوعی وجود دارد که می‌گوید از هر نقطه موازی یک خط فقط یک خط موازی با آن رد می‌شود. در هندسه‌ی ریمانی این اصل تغییر کرده و می‌گویند از هر نقطه‌ی موازی یک خط بی‌نهایت خط موازی با آن رد می‌شود. در جهان واقعی هر دوی این‌ها واقعیت دارند.

مثلا ما معمولا از هندسه اقلیدسی استفاده می‌کنیم. ولی هواپیماها از هندسه ریمانی استفاده می‌کنند. البته این را ما به گرد بودن زمین نسبت می‌دهیم. ولی
مثلا در نزدیک میدان گرانش قوی هم هندسه‌ی ریمانی صادق است. چرا؟ زیرا فضا خم می‌شود؟ به کدام جهت خم می‌شود؟ آیا در بعد چهارم فرو می‌رود؟ اگر جهان واقعا چهار بعد دارد پس چرا ما فقط به سه بعدش دسترسی داریم؟


مثلا به طور تئوری می‌گویند از دید زمینی‌ها سیارات به دور زمین می‌چرخند و از دید خورشیدی ها سیارات به دور خورشید می‌چرخند. حال از کجا بدانیم کدامیک واقعا می‌چرخند، (یعنی شتاب دایره‌ای صفر دارند)؟ با تجربه. از دید ناظر زمینی حرکت خورشید و ماه منظم است. اما مریخ هر چند وقت یک بار ترمز می‌کند یا سرعت می‌گیرد. پس مریخ به دور زمین نمی‌چرخد و ...

مثلا فیزیک مغناطیس فقط از دید ناظر ثابت صحیح است. اما هر گاه خودمان ناظر باشیم نمی‌دانیم که ثابت هستیم یا خیر. این را فقط از تجربه می‌فهمیم.
مثلا مکانیک کلاسیک و حتی نسبیت خاص از دید ناظری که می‌دانیم شتاب‌دار است نادرست است. اما هر گاه خودمان ناظر باشیم نمی‌دانیم که شتاب داریم یا خیر. این را فقط از تجربه می‌فهمیم.
مثلا حتی فیزیک نسبیت عام از دید بعضی ناظرها مثل ناظر در حال چرخش با شتاب متحرک به سمت میدان جاذبه گاهی نادرست است. اما این که ناظر ما چنین است یا خیر را هم فقط از تجربه می‌فهمیم.

مثلا دکارت وجود را از «مشاهده‌ی» شک کردن و فکر کردنش می‌فهمد.
مثلا خیلی‌ها وجود من را بدیهی می‌دانند و بدیهی را بی‌نیاز از استدلال تعریف می‌کنند. اما هیچ کدام آن را بی‌نیاز از تجربه و مادرزادی نمی‌دانند. تازه اگر بدانند هم دلیل و مدرک ندارند. در حالی که مدارکی خلاف آن هست. مثلا کودکان تا شش ماهگی پایداری هیچ اشیاء را درک نمی‌کنند که بخواهند به وجودشان باور داشته باشند. ضمنا دوران رشد کودک چهار مرحله است که مرحله‌ی اول خودانگیختگی است که در آن کودک فقط به عواطف و انگیزه‌های خود توجه دارد و هنوز خودش را نمی‌شناسد. مرحله‌ی دوم خودشیفتگی است که کودک در آن شباهت خود و دیگران و جدایی خود از دیگران را درک کرده، ولی همدردی اخلاقی ندارد. برایش احساسات خودش مهم هستند و نمی‌فهمد ناراحتی دیگران هم مثل ناراحتی خودش بد است. بر عکس مانند مرحله‌ی قبل خواهان شادی خودش است. تفاوتش این است که خودش (بدنش) را می‌شناسد و شادی را در کامیابی از بدنش می‌جوید. مرحله سوم هدف گزینی است که کودک از کاربرد بدن خود فراتر می‌رود و کامیابی و ناکامی را در تغییر و کاربرد جهان می‌جوید.
مثلا در قرائت جناب صدیق و مصباح یزدی از علیت، این اصل از مشاهده‌ و درک رابطه‌ی بین نفس و اعمال آن بدست می‌آید.

4. دانش‌شناسی

حبیبه;733373 نوشت:
تعریف شما از دانش دارای نواقصی است... تا کنون توسط هیچ مکتب فکری تعریفی جامع و مانع از دانش نشده است تا مجبور باشیم خودمان را در تعریف شما از دانش محدود نمائیم.

تعریف من؟ من؟ من چه کاره‌ام؟ این تعریف دانش‌شناسان است. از ابتدای این تاپیک جناب طاهر مرا بمباران کرده‌اند که از اصطلاحات و نظرات اهل فن استفاده کن و مرجع و منبع و دلیل و مدرک معتبر و موثق و محکم بیاور و من هم این همه مرجع دانش‌شناسی معرفی کردم. مثلا Epistemology را ببینید. در این مقاله به روشنی راجع به Belief و Truth و Justification حرف زده و نمودار ون هم ارائه داده زیر مقاله هم کلی مرجع داده. این از معدود تصاویر کل موضوعات فلسفی ویکی‌پدیا است. مقاله‌ی Knowledge در ویکی پدیا را هم ببینید. بخش اول theory of Knowledge است که همان Epistemology است.

مگر خود شما نمی‌گویید:

حبیبه;733373 نوشت:
به این دلیل که کل مبنای بحث شما و در واقع فونداسیون و چهار چوب فکری شما بر مبنای دانش شناسی است،پس اگر تعریفی دقیق از آن نداشته باشید در واقع مهندسی ذهنتان و مبانی و اصول آن متزلزل می گردد.

دانش‌شناسی = Epistemology
تعریف بنده هم از همان‌جاست.

aminjet;733392 نوشت:
همه مشکل ما با آرمان یا بهتر بگویم با بینشی که آرمان مدافع آن است سر همین تعریف علم است...تعریف هایی از علم هم بر اساس منطق ارسطویی و صدرایی و ابن سینا داریم که چون ما به آن پایبندیم آبمان به جناب آرمان در یک جو نمی رود. علم به معنای واقعی کلمه علم یعنی اگاهی یقینی و صد در صد صحیح. (در این تعریف کاری به دستیافتنی بودن یا نبودنش نداریم.)
1) صد درصد صحیح
2) صد در صد مطابق با واقع خارجی

تعریف بنده از دانش دقیقا تعریف ارسطو بود. اولین بار ارسطو گفت «دانش یعنی باور صادق موجه»
ابن سینا نه تنها از تقریف ارسطو از دانش آگاه است بلکه این الفاظ عینا از خود اوست. البته او مترجم نیست ولی از مترجم نقل قول کرده.
ملاصدرا حرفی از تعریف دانش نمی‌زند و اصولا حکمت متعالیه را بالاتر از دانش می‌داند. و این یعنی دانش را صد درصد صحیح و مطابق با واقع نمی‌داند.

aminjet;733392 نوشت:
ما وقتی میگوییم اثبات شده است که گذاره الف صحیح است یعنی صد در صد به صحت آن یقین داریم. یقینی که به گفته ابن سینا حاوی سه اعتقاد است:
- معتقدیم الف ب است.
- معتقدیم الف ب نیست ناصحیح است.
- معتقدیم که این اعتقاد جائز الزوال نیست. یعنی این اعتقاد همیشه در ما باقی خواهد ماند.
ابن‌سینا معتقد است هر چیزی که این سه شرط را داشته باشد علم است و گرنه یقینی نیست بلکه ظن و گمان است.

شما یقین را با قطعیت اشتباه گرفته‌اید. در بیان ابن سینا یقینی به معنی صددرصد صحیح بودن نیامده. به معنی دائم و غیر ظنی و غیر گمانی آمده. ظن و گمان یعنی شک. ابن سینا شک را جزو علم نمی‌داند. نه چون صددرصدی نیست، بلکه برعکس. این تعریفی که شما از دانش دارید را جزم‌گرایی می‌گویند. نه تنها ما حتی یک مثال هم از چنین دانشی در اختیار نداریم بلکه با ناپخته‌ترین تعریف از شکاکیت نیز می‌توان آن را فرو ریخت:

صد درصد صحیح؟
اسلام و مسیحیت و بوداییت هر یک با خودشان بی‌تناقض هستند. اما با هم تناقض دارند. حال از کجا بفهمیم کدامیک صحیح هستند؟ اصلا صحیح یعنی چه؟
اگر صحیح یعنی بدون تناقض درونی، پس صحیح یکتا نیست و هر سه‌ی این‌ها صحیح هستند.
اگر صحیح یعنی بدون تناقض بیرونی، پس هیچ چیز صحیح نیست. زیرا هر نظری مخالفانی دارد که دلایل‌شان با خودشان متناقض نیست.

پس در کلیات هیچ علمی وجود ندارد. و اما جزئیات:

صد درصد مطابق با واقع خارجی؟
شکاکان افراطی می‌گویند: هیچ واقعیتی قابل اثبات نیست. نمی‌توان به آنها گفت: «آیا خود این که هیچ واقعیتی قابل اثبات نیست قابل اثبات است یا خیر». زیرا می‌گویند جمله‌ی بالا یک جمله‌ی کلی عقلی است و از جنس واقعیت نیست. واقعیت فقط در جزئیات تحقق می‌یابد. بنابرین جمله‌ی بالا جزم‌گرایی در مورد جزئیات را رد می‌کند و در مورد کلیات اجازه‌ی آن را می‌دهد.

اساسا دانش‌شناسی اولین بار از اینجا شروع شد. دانش‌شناسی بنده برای پاسخ‌گویی به شکاکیت متواضعانه از قطعیت دست برداشته و دست به دامان استمرارگرایی شده. قبلا به جناب باء خیلی توضیح داده‌ام.

بنده با ابن سینا موافقم که دانش باید یقینی باشد. ولی یقین به معنی قطعیت و صد درصدی بودن صحت و توجیه نیست. به معنی «اثبات و ثبات و بی‌تغییری» است که با برهان و همگرایی مدارک رخ می‌دهد.در فلسفه برهان = دلیل 100% نیست. به گزاره‌هایی برهان یا اثبات می‌گویند که اجزاء آنها ارتباط محکمی با هم دارند که حفظ می‌شود. مثلا براهین فارابی و ابن سینا و ملاصدرا با هم متفاوت است، اما ارتباط بین گزاره‌هایشان یکی است.
در Science نیز اگرچه مدارک روز به روز زیاد می‌شوند، ولی در نظریات مدارک همگرا هستند و ادعاهای قبلی را تکمیل و تقویت می‌کنند. قبلا به جناب باء خیلی توضیح داده‌ام.

اما این را هم گفته‌ام که من دنبال دانش دائم و خدشه ناپذیر نیستم. دنبال اطلاعات خوب برای درمان دردم هستم.
این روش من، کار شما را در اثبات خدا آسان ‌می‌کند، نه سخت.

aminjet;733392 نوشت:
ملاحظه می‌فرمایید که در همین شرایط ذکر شده برای یقین و علم از اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین استفاده شده است بر مبنای فلسفه و منطقی که ما تا به حال بر آن پایه بوده‌ایم اساساً علم بر اصل امتناع اجتماع نقیضین استوار است. اگر این اصل مخدوش شود اصل علم زیر سؤال می‌رود و منتفی می‌شود. زیرا ما به آگاهی 90 درصد علم نمی‌گوییم و نه حتی آگاهی 99 درصد نزد فلاسفه ما علم نیست.

این که اصل اجتماع نقیضین شرط صدق است را بنده هم قبول دارم. همگرایی مدارک هم شرط توجیه و جلوگیری از زوال اعتقاد است. اگر مدارک همگرا نشوند ممکن است اعتقاد روزی با یک مثال نقض رد شود. اما در منع اجتماع نقیضین چیزی در مورد 100% بودن باور نیامده. ضمنا استحاله‌ی اجتماع نقیضین مال منطق کلاسیک است که فقط کیفی است و کمی نیست و در آن 100% صحیح و 99% صحیح و ... معنا ندارد. این‌ها در منطق فازی تعریف می‌شوند که در آن نیز 99% بودن صدق آسیبی به اجتماع نقیضین نمی‌زند. زیرا نقیض گزاره‌ای که 99% صحیح باشد، 1% صحیح است.

aminjet;733392 نوشت:
اصلاً نمی‌شود با علمی که بر مبنای امتناع اجتماع نقیضین بنا شده امکان اجتماع نقیضین را ثابت کرد. اثبات آن قطعاً ناممکن است که حتی فرضش نیز ممتنع می‌نماید.

بنده هم که گفتم استحاله‌ی اجتماع نقیضین اصلی تجربی است.

aminjet;733392 نوشت:
اما اثباتی که در علوم تجربی و انسانی اساساً اثبات یقینی و قطعی نیست اصلاً سنخ اثبات در آن‌ها متفاوت است.

روش علوم تجربی و انسانی با روش علوم نظری هیچ فرقی ندارد.
تنها تفاوت در این است که آن علوم پیچیده‌ هستند. لذا
(1) علوم نظری همه به مرحله‌ی نظریه رسیده‌اند، یعنی هم دلیل دارند و هم مدرک. هم درست هستند و هم واقعی. به همین دلیل به شدت قیاسی هستند. اما
(2) علوم تجربی مانند شیمی و زیست، به خاطر پیچیدگی در مرحله‌ی فرضیه مانده‌اند. یعنی فرضیات خوب زیادی با دلایل زیاد با هم رقابت می‌کنند و نظریات در آنها کم هستند. به همین دلیل به شدت استقرایی هستند.
(3) علوم انسانی مانند روان‌شناسی و جامعه شناسی هم به خاطر پیچیدگی وحشتناک در مرحله‌ی ایده مانده‌اند و کسی نمی‌تواند به این راحتی در آنها فرضیاتی تدوین کند که با عقل جور در بیایند. لذا نه دلیل دارند و نه مدرک. به همین دلیل به شدت تمثیلی هستند.

6. هستی‌شناسی

aminjet;733541 نوشت:
این که آیا امکان شناخت ما از حقیقت خارجی وجود دارد یا نه؟ برمیگردد به مواضع ما که هنوز سرش بحث داریم.

بحث نداریم! :Gig:ما که این همه حقیقت خارجی می‌شناسیم. محمد، خونه‌ی خاله، ماشین مشدی ممدلی، ...

aminjet;733541 نوشت:
من اعتقادم این است که به محض ورود تجربه حسی به دانش شناسی انتخابی امکان اثبات وجود نخواهد داشت. چون کلا وقتی از شما مدرک تجربی تکرار پذیر و قابل مشاهده مشترک توسط ناظران مختلف خواسته می شود می مانید.

این عجیب‌ترین چیزی است که از شما شنیده‌ام. مصادیق وجود و واقعیت از جمله خدا همه جزئی هستند. بدون تجربه‌ی حسی وجود هیچ چیز را نمی‌توان فهمید. بدون عقل هم ما وجود همه چیز را از ترکیب تجربه حسی و ادراک عقلی فهمیده‌ایم.

7. علم النفس
حبیبه;733406 نوشت:
دانش شناسی مقدمه ی بحث خودشناسی است نه مقابل آن و نه در مغایرت با آن.
اصولا جنس آن طوری است که مقدمه قرار می گیرد حتی در رسیدن به نتایج علمیِ تجربی روش دانش شناسی مقدمه برای استقراء است.
چرا که استقراء خود روشی است که ذهن از جزئیات پی به کلیات می برد.

کاملا موافقم

aminjet;733541 نوشت:
اما ظاهرا کارشناسانی که در این سایت نظر داده اند عکس این را عنوان کرده اند. شما مرجع خاصی برای این حرف دارید؟ البته منظور ما از خودشناسی شناخت نفس به تمام و کمال نبوده است بلکه منظور علم به وجود خود و شروع علم از علم حضوری و شهودی و برگرداندن علم حصولی به حضوری.

از این درک شهودی که شما می‌گویید بدون تحلیل عقلی هیچ چیز بدست نمی‌آید.
با تحلیل عقلی هم اگر بخواهید چیزی بدست آورید مجبورید ابتدا پیش‌نیازهای مفهومی علم‌النفس را بررسی کنید.
حتی اگر راهی غیر عقلی مانند علم حضوری و شهود و ... برای این کار بود هم مجبور بودید ابتدا به کمک دانش‌شناسی نشان دهید راه شما صحیح است. همان‌طور که عقل‌گرایان ابتدا نشان می‌دهند روش عقلی آنها شامل مغالطه نیست.

حبیبه;733249 نوشت:
مثال می زنم:فرمودید "من" مجموعه ای از قواست،این را از کجا آوردید این "من" را می گویم؟
خب انتزاع ذهن شما از وحدت شخصی وجودتان است دیگر!!!!

انتزاع ذهن عقلی است. اما اولا انتزاع از کجا؟ مگر انتزاع بی مقدمه هم می‌شود؟ وحدت شخصی وجودم را من از کجا فهمیدم؟ (1) از کار با قوایم و مشاهده اثر آنها فهمیدم. درون‌نگری کردم. (2) از دقت در استفاده مردم از این لغت فهمیدم. از کلام خود شما و آن تاپیک نفس فهمیدم. حیف که هر چی می‌گردم پست شما و لینک تاپیک را پیدا نمی‌کنم. البته بنده «من=جسم» را قبول دارم و اگر شما «من=قوا» را قبول ندارید بنده اصلا اصراری ندارم.

پاسخ به جناب صدیق


صدیق;735336 نوشت:
تاپیک [چند سوال در مورد مادی‌گرایی]، بحث اصلی اش مربوط به معرفت شناسی نیست ولی اگر میشد یک تاپیک مستقلی در این مورد میداشتیم خیلی خوب میشد.

جناب صدیق. بنده در چهار پست قبلی خود در مورد دانش شناسی حرف زدم:
http://www.askdin.com/post732906.html#post732906
http://www.askdin.com/post735125.html#post735125

اما حال که شما نیز با لزوم بحث مجزا در این مورد موافقید بنده با اجازه شما مطالب مربوط به دانش شناسی را در پست آخر شما در اینجا جواب می‌دهم.

نقد بدیهیات

صدیق;735336 نوشت:
انحصار بدیهیات در امور تجربی، ادعایی است که فقط چند مرتبه تکرار شده است و هیچ دلیلی ​برایش اقامه نکردید.

1. بنده نگفتم بدیهیات فقط تجربی‌اند. گفتم تجربی اند. حتی تاکید کردم که بی‌نیاز از استدلال نیستند. بلکه ما فعلا برایشان استدلال قوی نداریم و روزی پیدا خواهیم کرد.
2. بنده در همان پست در قسمت نقد بدیهیات دلایلم را ارائه دادم. سه نقل قول از جناب طاها و پاسخشان + سه نقل قول از جناب امین و پاسخ‌شان. مثال هم زدم. اگر منظورم را متوجه نشدید در این پست دلایلم را با تعداد زیادی مثال توضیح داده‌ام. پس لطفا نگویید دلیل ارائه نکردی. مثلا بگویید در میان این ها که ارائه کردی دلیل نیافتم، یا بگویید دلایلت کافی نبود. یا بگویید دلایل اشکال داشت، تا لااقل من متوجه شوم شما پست مرا کامل خواندید. بنده واقعا شک دارم شما پست را کامل خوانده باشید.

ارائه‌ی جایگزین برای بدیهیات

صدیق;735340 نوشت:
بدیهی، در طول تاریخ همواره به قضایای تجربی نیز گفته میشده است. هرچند معرفت شناسان متاخر، این حرف را قبول ندارند و بدیهی بودن برخی از مبادی مانند تجربیات را رد کرده اند.

خیر. بنده نیز مانند دانش‌شناسان متاخر بدیهی بودن مبادی تجربی را رد می‌کنم. بنده علاوه بر آن بدیهی بودن هر چیز دیگری را هم رد می‌کنم. حرف من این است که چیزهایی مانند اصل منع اجتماع نقیضین و منع ارتفاع نقیضین و 4 تا از اصول قیاس اقترانی که شما به آنها می‌گویید بدیهی، دو قسمت هستند:1. شرایط آنها که تجربی است.
2. خود ادعاها که اصل موضوع هستند. اصول موضوع هم تجربی هستند.

سوال و جواب
در مورد شرایط بدیهیات در قسمت سوم این پست در پاسخ به سرکار حبیبه توضیح داده‌ام و مثال زده‌ام. اما
1. اصول موضوع چه هستند؟
در منطق ترکیبات (منطق ریاضی):تعریف ترکیبی دو شرطی است که صحت آن را می‌پذیریم
اصل‌موضوع ترکیبی شرطی است که صحت آن را می‌پذیریم.

این منطق پیش‌نیاز منطق‌های دیگر است. از جمله منطق صوری تصورات و تصدیقات، منطق فازی، منطق مادی و آمار و احتمالات
در منطق‌های دیگر این عبارات تعمیم داده می‌شوند ولی باطل نمی‌شوند.

2. اصول موضوع به چه درد می‌خورند؟
اصول موضوع جایگزین تعاریف مفاهیم اولیه هستند. مفاهیم اولیه مفاهیمی هستند که مصداق دارند ولی هنوز تعریف نشده‌اند. مثلا صدق و کذب. این مفاهیم در مرزهای دانش یافت می‌شوند. یعنی آنجا که تعمیم انجام شده ولی تجزیه و تحلیل انجام نشده و بنابرین تعریف ممکن نیست.

3. چرا نمی‌توان همه چیز را تعریف کرد و گاه مجبور می‌شویم از اصول موضوع استفاده کنیم؟اولا تعاریف جزو تصورات هستند و چون تعریف دلیل بر وجود نیست تعاریف یک مشت نامگذاری بیش نیستند. اما اصول موضوع جزو تصدیقات هستند. لذااگر در مورد مفاهیم ذهنی به کار روند ارزش‌‌شناسی(ایدئولوژی) و دانش‌شناسی (روش فکری) و زیبایی‌شناسی (سلیقه) و اخلاق فرد را معین می‌کنند.
اگر در مورد مفاهیم خارجی به کار روند جهان‌بینی او را معین می‌کنند. ما به اصول موضوع خارجی، قوانین طبیعت می‌گوییم تا با اصول موضوع ارزشی قاطی نشود.

دوما اصول موضوع هم مانند مفاهیم اولیه فقط در مرزهای شناخت ما از جهان یافت می‌شوند. یعنی آنجا که استقرا تجربی انجام شده. ولی هنوز نظریه‌ای محکم و برهانی به روش شما برای توضیح پدیده‌ی تجربی یافت نشده. مثلا اصول اجتماع و ارتفاع نقیضین جایگزینی برای تعریف صدق و کذب هستند.

4. چرا اصول موضوع را می‌پذیریم؟ آیا بدیهی هستند؟
خیر. اصول موضوع فقط شناختی ناقص از مفاهیم اولیه هستند و بر خلاف بدیهیات بی نیاز از استدلال نیستند و باید روزی اثبات یا اصلاح شوند.

نتیجه: اصول موضوع چیزی دقیقا مثل بدیهیات است با دو تفاوت عمده:اصول موضوع کاملا فرضی هستند و یقینی نیستند.
قوانین طبیعت هم استحکامشان را از خودشان نمی‌‌گیرند بلکه از مدارک می‌گیرند.

صدیق;735340 نوشت:
یعنی شما بداهت قضایای تجربی را قبول دارید و ملاک بداهت را نیز تولید شدن در آزمایشگاه و قابلیت نگاهداری میدانید. حال سوال ما از شما این است که این چه بداهتی است که نیاز به آزمایش دارد؟

شما تعجب می‌کنید که چطور ملاک صحت بدیهیات آزمایش‌گاه است.
تجربی بودن قوانین طبیعت جای چنین تعجبی ندارد.
در مورد اصول موضوع حق با شماست، ما آنها را از آزمایشگاه بدست نمی‌آوریم. اما باز هم تجربی هستند. به این صورت که به ما می‌گویند روش تحقیق و تفکر را می‌گویند. اما درست و غلط بودنشان را نمی‌توانیم با عقل بفهمیم. فقط وقتی روش‌های آمار و احتمالات و منطق فازی را در عمل به کار می‌گیریم می‌بینیم که مفید واقع شدند.

بنده یک چیز را قبول دارم. و آن این که دانش‌شناسی را به این راحتی نمی‌توان اثبات و توجیه کرد. اما بنده قصد چنین کاری را ندارم. زیرا فواید دین و فلسفه و Science را در عمل دیده‌ام و در زندگی‌ام پیاده کرده‌ام. من فقط قصد دارم با ترکیب این سه روش، راهی برای حل تظاد بین آنها در زندگی روزمره‌ام بیابم. بنده در دو قدمی این هدف هستم.

صدیق;735340در ضمن، آیا شما معتقدید که داور در مسئله بدیهی بودن قضایا، تجربه است؟ مگر تجربه میتواند میان دو قضیه که متعلق آنها امور درونی یا اولی است، قضاوت کند؟[/quote نوشت:

در مورد قوانین طبیعت پاسخ مسلما مثبت است
اما حتی در مورد اصول موضوع ارزشی نیز پاسخ مثبت است. ما اصول موضوع منطق و دانش‌شناسی و غیره را به خاطر قدرت شدید کاربردی آنها پذیرفته‌ایم. دین و فلسفه و Science به زندگی ما معنا و جهت و قدرت و ... می‌دهد و ما به خاطر این فواید تجربی آن اصول را پذیرفته‌ایم. زیرا ما ارزش‌گذاری را برای رفع رنج انجام می‌دهیم. مفهوم رنج نه تنها تجربی است، بلکه بسیار اساسی است. هر کسی آن را می‌فهمد و تمام زندگی خود را حول مقابله با آن تنظیم می‌کند. بنده شخصا بارها تاکید کرده‌ام که در این سایت به دنبال حقیقت نیستم و به دنبال درمان دردم هستم.

صدیق;735340 نوشت:
واقعا معتزله و اشاعره فیلسوف هستند؟ تا به حال که ما فکر میکردیم این دو گروه، فرقه های کلامی هستند نه فیلسوف!!!

ایشان متکلم‌اند. اما در سه مساله‌ی فلسفی حسن و قبح عقلی، عدل الهی و جبر و اختیار آنقدر بحث کرده‌اند که محصول مباحث‌شان فلسفه‌ای در مورد این سه مساله و چند مساله‌ی محدود دیگر بوده. یعنی روش آنها پس از سالها از جدل فراتر رفته و به مرحله‌ی برهان رسیده. در کتاب عدل الهی مرتضی مطهری این سه بحث به طور فلسفی ارائه شده.

صدیق;735340 نوشت:
دوست عزیز، بدیهی، هم از حیث ملاک و هم از حیث موارد، بحثهای زیادی دارد و به این راحتی نمیتوان در مورد آن حرف زد

اکنون که تاپیک مناسبی در این مورد داریم اگر بتوانید منابع خوبی معرفی کنید بنده خواهم توانست این بحث را نیز جمع‌بندی کنم.

مقایسه‌ی روش شما با من
بسیار سپاس‌گزارم که روش خود را دقیقا توضیح دادید.

اختلاف خیلی خیلی کوچک ما

صدیق;735338 نوشت:
بلکه منظور این است که برای هر چیزی که نیاز به استدلال دارد و بدیهی نیست و نیز در حوزه مسائل عقلی است (نه مسائل تجربی و نه مسائل شهودی) استدلال به کار می برند. در این استدلال نیز از قیاس و به طور خاص از برهان استفاده میکنند. احتمالا هم میدانید که برهان، قیاسی است که از نظر مواد ازیقینیات تشکیل شده است... ثانیا: بین رویکرد عقلی و استفاده از مقدمات تجربی منافات دیدید. حال انکه، منظور از رویکرد عقلی، استفاده از قیاس و برهان است و در برهان میتوان از مقدمات تجربی نیز استفاده کرد.

1. بنده نه تنها در این مورد دچار خلط نشده‌ام بلکه با در هم تنیدگی رویکرد عقلی و تجربی موافقم و اتفاقا همه حرف‌هایم در این مورد است که جدایی بین آنها نمی‌بینم. اما به هر حال، این روش نیمه‌تجربی و نیمه‌عقلی است و اگر شما به آن بگویید روش عقلی مانند گذشتگان دچار خلط شده‌اید. زیرا نیمه‌ی تجربی این روش را که مشاهده‌ی مقدمات، شرایط و نتایج است نادیده گرفته‌اید. مدرک‌گرایان به این روش می‌گویند نظریه‌پردازی. این لغت حق مطلب را بهتر ادا می‌کند

اختلاف نسبتا بزرگ ما

2. روشی که شما گفتید مرحله‌ی هشتم ادراک است. توضیح این که ادراک مراحل زیر را دارد:
الف) ادراک جزئیات (1)
ب) ادراک کلیاتادراک تصورات شامل: مراحل تجرید(2)، تعمیم(3)، تقسیم یا تجزیه یا تحلیل(4)، تخصیص و ترکیب(5)
ادراک تصدیقات شامل: تمثیل(6)، استقراء(7)، قیاس(8)

مراحل بالا نه تنها باید به ترتیب اجرا شوند تا بیشترین اثر را داشته باشند، بلکه هیچ کدام غلط نیستند و هر یک کاربرد خود را دارند. مثلا در مورد تصدیقات:در پرورش ایده‌ها در علوم مقدماتی مثل علوم انسانی همیشه از تمثیل استفاده می‌شود.
در پرورش فرضیات در علوم پیشرفته مثل علوم تجربی از استقرا استفاده می‌شود.
در پرورش نظریات در علوم دقیق مانند علوم نظری از قیاس استفاده می‌شود.

لذا شما در حوزه‌ی تخصصی خود درست عمل می‌کنید. اما شک دارم کاربرد روش‌های بالا را مانند بنده درک کرده باشید. بنده قبلا در تاپیک «درخواست برهان برای وجود خدا با مبادی محکم» سعی کردم این روش‌ها را برای شما توضیح دهم که نتیجه فاجعه بار بود. لذا می‌توانیم توافق کنیم که بنده فقط باید در مسائل نظری از شما کمک بگیرم.

اختلاف خیلی خیلی بزرگ ما

صدیق;735338 نوشت:
وقتی میگوییم رویکرد عقلی، منظور این نیست که برای هر چیزی استدلال به کار میبرند...اولا: فکر کردید منظور بنده این است که فلاسفه برای هر چیزی استدلال به کار میبرند(به همین دلیل به قضایای شهودی، وجدانی، انتزاع مفاهیم،اولیات و غیره نقض آوردید)

جزم‌گرایی + بدیهیات؟ خیلی عجیب است که یک عقل گرا که برای همه چیز دلیل و مدرک می‌خواهد بعضی چیزها مانند بدیهیات را بی‌نیاز از استدلال ببیند. مثل این است که یک معمار قصری را وسط هوا بسازد. بنده در مورد بدیهیات زیاد تحقیق کرده بودم ولی تا کنون ندیده بودم جزم‌گرایی با بدیهیات یکجا جمع شود. نمی‌دانم چرا فکر می‌کنید بعضی چیزها بی‌نیاز از استدلال هستند؟ بنده به شدت تعجب زده شده‌ام و هیچ سرنخی برای درک منظورتان ندارم. اما در عین حال فکر نمی‌کنم توضیحات شما بتواند مفید باشد. ما که حتی نتوانستیم در تاپیکی مخصوص خودمان دو نفر در دانش‌شناسی یکدیگر را درست درک کنیم بعید است بتوانیم در چنین مورد عجیبی حتی کمی به درک متقابل نزدیک شویم. چه رسد به توافق.

تاکید بر لزوم استقرا برای تهیه‌ی مقدمات روش عقلی شما

صدیق;735340 نوشت:
هیچ کسی نگفته، کسی که از مباحث فلسفی استفاده کند، اشتباه نمیکند. بلکه کسی اشتباه نمیکند که در استفاده کردنش، نه در صورت دچار مغالطه و اشتباه شود ونه در استفاده از مواد و نه در خروج از میزان توان. مثلا کسی که بخواهد برای هر چیزی و هر مسئله ای، چه فیزیکی و چه متافیزیکی، استدلال عقلی ارائه کند و از مواد اولی استفاده کند، قطعا دچار اشتباه و خطا خواهد شد.

صحبت از مغالطه و اشتباه نیست. این‌ها مال منطق مادی هستند. خود فلسفه هیچ معیاری ندارد که با آن نشان دهد مواد اولیه و بدیهیات و تجربیات درست اند یا اشتباه. این کار فقط توسط «دانش‌شناسی توجیه» و «علم آمار و احتمالات» قابل انجام است که به آنها «منطق مادی» هم می‌گویند. در این روش تجربه و استقرا حرف اول را می‌زند. برای همین است که بنده می‌گویم برهان مرحله‌ی هشتم شناخت است و قبل از آن هفت مرحله باید طی شوند تا مقدمات یقینی برهان تهیه شود. اساسا من در استحکام براهین وجود خدا شکی ندارم. برای همین این همه وقت صرفشان می‌کنم و این همه به آنها اهمیت می‌دهم. ایراد من فقط به مقدمات آنها است.

صدیق;735340 نوشت:
ثانیا: کلی بر چند نوع است. کلی بودن وجود و ماهیت که شما ادعاکردید از کدام نوع است؟ معقولات اولی، معقولات ثانی فلسفی یا معقولات ثانی منطقی.

وجود و ماهیت هر دو از مفاهیم انتزاعی = تجرید شده = معقولات کلی ثانیه‌ی فلسفی هستند.
صدیق;735340 نوشت:
اولا: بر اساس کدام استدلال و تبیین، شما بین وجود وماهیت در این دو علم فرق میگذارید و یکی را موضوع بحث متافیزیک و دیگری را موضوعبحث فیزیکی میدانید؟

بر اساس همین تعریف تجریدی و انتزاعی‌ام از وجود و ماهیت: وجود وجه مشترک جزئیات است. ماهیت‌ها وجوه تفاوت جزئیات هستند.

استفاده‌ی ملاصدرا از کشف و شهود عرفانی برای تهیه مقدمات برهان‌هایش


صدیق;735340 نوشت:
لطفا سند؟
ابن سینا یا ملاصدرا؟ کدام یک در کجا تجربه را و برای چه بحثی قبول دارد؟

بعد از توضیح منابع در کروشه به رنگ آبی حتی الامکان با لینک ارائه شده است.

ملاصدرا فلسفه عقلی مشاء را با عرفان تجربی اشراق ترکیب کرد. او روش تجربی شهودی و عرفانی که در حکمت اشراق بود را برای ادراک مقدمات فلسفه‌اش قبول و استفاده کرد و از آنجا به بعد را با روش عقلی مشائیون پیش می‌رود. [آشنایی با علوم اسلامی - جلد 1 منطق و فلسفه - مرتضی مطهری، درس سوم فلسفه مشاء و فلسفه اشراق تا پنجم حکمت متعالیه، صفحه 165 تا 184] خواندم.

مثلا او برای قبول تشکیک در وجود این بحث را مطرح می‌کند که مشائیون و پیشینیان آنها به دلایل منطقی به کثرت وجود پایبند بودند در حالی که عرفا و شیخ اشراق به دلایل عرفانی و کشف و شهودی به وحدت وجود پایبند بودند. او در بحث تشکیک در وجود می‌گوید وجود ذات مشککه‌ی ذومراتبی است که ... به زبان ساده وجود یک چیز دارای مرتبه است که در آن کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت حاکم است. او در ادامه توضیح می‌دهد که تجربه‌ی عرفانی و اشراقی در مرتبه‌ی بالای وجود صادق است که در آن وجود دارای وحدت است، یعنی یکتاست. و منطق مشائی در مرتبه‌ی پایین وجود صادق است که در آن موجودات متکثر هستند. [آموزش فلسفه مصباح یزدی - جلد 1 - درس 28]

ملاصدرا از موارد زیر اطلاع داشته [منبع نیافتم]:

حرکت ارسطو

رابطه‌ی خلقت و مخلوق متکلمان

رابطه‌ی وجوب و امکان فارابی

رابطه‌ی علیت ابن سینا،

او همچنین از موارد زیر اطلاع داشته.
باور به غار افلاطون و باورهای افلاطونیان [مطهری] از قول خود شیخ اشراق [بنده اوایل کتاب شیخ اشراق را ورق زدم. او خودش را به افلاطون منتسب می‌کند] که شاید مثال غار افلاطون هم در آن باشد. [بنده چیزی راجع به غار افلاطون در کتاب شیخ اشراق ندیدم، اما او از مُثُل افلاطون دفاع می‌کند.]

رابطه‌ی نور و تاریکی بین خدا و غیر که عرفا خصوصا متصوفه مطرح می‌کنند

رابطه‌ی هستی و نیستی بین خدا و غیر خدا که شیخ اشراق و دیگران مطرح می‌کنند. [مصباح یزدی]

ملاصدرا وجود رابطه‌ای بین مرتبه بالای وجود و مرتبه پایین آن را می‌پذیرد. طوری که1. این رابطه خواص علیت را دارد، اما علیت در راستای زمان نیست. یعنی طوری نیست که یک بار خدا اراده کند و همه چیز به وجود بیایند و تمام.

2. این رابطه به نور شباهت دارد. یعنی همان طور که اگر لحظه‌ای لامپ خاموش شود روشنایی هم ناپدید می‌شود، اگر خدا هم یک لحظه به مخلوق توجه نکند مخلوق نابود می‌شود.[در محضر علامه طباطبایی]

آنچه در نظر ملاصدرا مهم است چیزی است که من از جوادی آملی (یک مفسر قرآن با اطلاعات بالا در مورد حکمت اسلامی) شنیدم که می‌گفت مقدمات برهان ملاصدرا یه جوری به کشف و شهود و عرفان و این حرف‌ها ربط داره. [بنده الان گشتم چیزی تو اینترنت پیدا نکردم]. فقط از قول خود ملاصدرا اینو پیدا کردم که در اون به دو آیه قرآن اشاره شده که یه جورایی به رویت و نشانه و ارتباط ربوبیت خدا و مخلوق و شهادت خدا اشاره شده. ملاصدرا می‌گوید: «راه ها به سوی خداوند بسیار است ... اما برخی از این راه­ها محکم­ترو اشرف بوده واز ظهور بیش­تری برخوردار است. و آن برهانی است که... راه صدیقین است که برهان آنها صدق محض است و از غیر ذات حق برذات حق گواه نمی­آورند، بلکه از خود او بر وجودش گواه می­آورند و از ذات بر صفات و از صفات بر افعال پی می­برند.... در کتاب خدا به شیوه غیرصدیقین درآیه سنریهم آیاتنا فی الافاق وفی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق، وبه طریقه صدیقین درعبارت اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید اشاره شده است.»

اما حتی اگر من منبع دقیق نیابم توضیحات مرتضی مطهری در تاثیرپذیری ملاصدرا از اشراق و متحد شدن جریان فلسفه و عرفان توسط او چنان قوی است که آدم متقائد می‌شود که ملاصدرا عنصر کشف و شهود و ... که اصل عرفان است را به نوعی در فلسفه خود حفظ کرده. وگرنه نمی‌توانست عرفا را هم با خود همراه کند.

با عرض سلام به دوستان گرامی

به علتی مدتی از فضای انجمن غایب بودم و نتوانستم با مباحث دوستان همراهی کنم. انشاالله در اولین فرصت پستهای دوستان مطالعه و پاسخ مناسب ارائه خواهد شد. با تشکر از صبوری شما

در پناه حق

موضوع قفل شده است