اگر بگوییم جهان ذاتا متغیر است مفهومش این است که شما دست روی هر جز آن بگذاری تغییر است
الان که این مطلب شما را خواندم مجدداً احساس کردم که نیاز داریم برای یکبار هم که شده به طور دقیق از خودمان بپرسیم «موجود یعنی چه؟»
ببینید، ما میگوییم: «موجودات این جهانی تغییر میکنند» حال انسان را در نظر بگیریم که میآشامد، نفس میکشد و میخورد و ... مدام در حال تغییر است، از طرفی علی همان علی است، حسن همان حسن و .... در نتیجه فکر کردم بهتر است اینگونه تقسیم بندی کنیم:
موجود یا سادهاست یا مرکب.
موجود ساده: که مشخص است، خودش است و خودش، نامحدود، در همه جا و همه زمان.
موجود مرکب: از جهتی چون یک موجود است پس یکی است و از جهتی چون موجودات دیگری او را بوجود آوردهاند یا زمینهساز ظهور او شدهاند مرکب است. این موجود در طول مدت زمانی هست، و در طول این مدت زمان هم تغییر میکند، لذا از آنجاییکه یک موجود است ثابت است و از آنجاییکه مرکب است متغییر است، با این وصف ما انسانها موجوداتی ثابت هستیم و یکپا خارج از جهان فیزیکی داریم و همینطور پایی هم در این جهان. لذا میتوانیم خودمان را ثابت فرض کنیم(یعنی از جنبهای ساده هستیم و از جنبهای مرکب، ولی ساده مطلق نیستیم، به ناچار باید میان این سادگی موجود مرکب و سادگی موجود ساده رابطهای باشد).
از طرفی چه چیزی باعث میشود که انسان که روابط فیزیکی میان اجزای آن است، موجود فرض شود ولی تمام جهان فیزیکی که با هم در ارتباط هستند، موجود فرض نشود؟(خلط مبحث با وحدت وجود نشود، فعلاً سوال این است که چرا این مجموعه را موجود می نامیم ولی آن مجموعه را موجود نمینامیم؟- دانستن جواب این سوال از منظر یک مادیگرا خیلی مهمتر است)
اگر جهان فیزیکی(تاکید میکنم فیزیکی) یک موجود باشد آنوقت میتوانیم بگوییم که این متغییر ثابتی دارد و آن ثابت این جهانی نیست.
جمع بندی تاپیک برهانی در رد ازلیت ماده و انرژی سوال: با این فرض که:
1- تغییر در هر مجموعه دارای اجزای مادی، مستلزم ورود ماده یا انرژی از خارج آن مجموعه به آن(یا خروج از آن) است
2- جهان در حال تغییر است(یا تغییر داده شده است)
- تبصره: به جای انرژی در صورت نیاز هر اسم دیگری دوست دارید بکار ببرید.
چه نتیجهای بگیریم درست است؟ میپرسیم: خارج از مجموعه جهان ماده که چیزی(مادی) وجود ندارد، پس تغییر در کل مجموعه ماده(جهان متغییر) به چه معناست؟ جوابی که به این سوال میتوان داد این است که تغییر از خارج از مجموعه است به این معنی که چیزی به این مجموعه افزوده میشود(یا کاسته میگردد)، چیزی که قبلاً نبوده و الان بود شده است.
با این وصف آیا اشتباه است اگر بگوییم: «عامل تغییر در جهان خلق(و نابودی) ماده و انرژی است» یا «تغییر در ماده نشانهی خلق و نابودی ماده است»
اینکه در کجای جهان این خلق و نابودی صورت میگیرد(یا گرفته است) نمیدانیم(شاید در سرتاسر مادهی متغییر، شاید هم در هر مرحله از تغییر در یک منطقه خاص).با این وصف هم خلق و نابودی ماده مشخص میشود و هم رابطه آن با تغییر و تحول در سرتاسر ماده.
پاسخ:
در مورد گزاره اول، باید مراد و منظورتان را روشن کنید. اگر مراد تغییر شکل از حالتی به حالت دیگر و تغییرات عرضی است، نکته درستی است و همانطور که در اجسام، تأثیر و تأثر مستلزم برقراری وضع خاصی است، هر تغییر در مجموعه های مادی( به معنایی که گفته شد، مستلزم ورود ماده یا انرژی از خارج ان مجموعه "به " یا " از " ان است.
در مورد گزاره دوم نیز سوال این است که مرادتان از جهان تنها جهان مادی است یا شامل مجردات نیز میشود؟ گزاره ای که بیان کردید، عام و کلی است و شامل عالم مجردات نیز میشود، در حالیکه فلاسفه معتقدند که در مجردات تغییر راه ندارد. البته با توجه به مقدمه اول، این قضیه تنها مختص به مادیات است و شامل مجردات نمیشود.
در مورد تبصره و خلاصه سوال نیز مطلبی که قابل طرح است این است که کل مجموعه ماده به چه معنایی مورد نظر شماست. ایا برای این کل، در کنار اجزایش و مستقل از انها وجودی را قائل هستید یا اینکه وجود ان به وجودافراد است. اولی با مبانی فلسفی که "اثبات میکند وحدت مساوق با وجود است و کثرت با وصف کثرتش وحدتی در خارج ندارد بنابراینن وجود نیز ندارد" سازگار نیست و دومی نیز به در استدلال شما به کار نمیاید. زیرا تغییر در کل مجموعه ماده( جهان متغیر) همان تغییر در اجزا است نه امری سوای انها. اینجاست که نقش مقدمه اول و تحلیل بهتر روشن میشود. اگر مراد از تغییر در ان مقدمه، صرف تغییر حالت و تغییر در عرضیات است، هر یک از افراد ان مجموعه میتوانند نسبت به دیگری چنین نقشی را که در حد علت ناقصه است ایفا کنند. اما اگر مراد امری فراتر از تغییر حالت و تغییر در عرضیات ماده است، چیزی در حد علت تامه یا علت فاعلی و هستی بخش، این پیش فرض شما درست نیست و با ممکن بودن هر یک از این اجزای مادی ناسازگار است. بنابراین، با توجه به این مطالب و احتمالهایی که در نظر گرفته شد، پاسخی که دادید درست نیست و این مطلب با پیش فرض شما( با قطع نظر از صحت و سقم ان) ناسازگار است. چون شما از طرفی فرض گرفتید که خارج از این مجموعه، چیزی مادی وجود ندارد و از سوی دیگر فرض شما این بود که تغییر در هر شیی مادی مستلزم ورود یا خروج جزیی مادی است. بنابراین، خارج از این مجموعه مادی( به عنوان یک مجموعه متشکل از ماده و انرژی) چیزی مادی وجود ندارد تا بخواهد عامل این تغییر احتمالی باشد. بلکه علت این تغییرها اگر از قبیل علت ناقصه باشد، از داخل مجموعه است و هر یک علت تغییر دیگری است و اگر از قبیل علت تامه یا علت فاعلی هستی بخش است از خارج مجموعه است اما قطعا غیر مادی است( همانطور که فرض شما نیز این بود که خارج از این مجموعه، امری مادی وجودندارد)
الان که این مطلب شما را خواندم مجدداً احساس کردم که نیاز داریم برای یکبار هم که شده به طور دقیق از خودمان بپرسیم «موجود یعنی چه؟»
ببینید، ما میگوییم: «موجودات این جهانی تغییر میکنند» حال انسان را در نظر بگیریم که میآشامد، نفس میکشد و میخورد و ... مدام در حال تغییر است، از طرفی علی همان علی است، حسن همان حسن و .... در نتیجه فکر کردم بهتر است اینگونه تقسیم بندی کنیم:
موجود یا ساده است یا مرکب.
موجود ساده: که مشخص است، خودش است و خودش، نامحدود، در همه جا و همه زمان.
موجود مرکب: از جهتی چون یک موجود است پس یکی است و از جهتی چون موجودات دیگری او را بوجود آوردهاند یا زمینهساز ظهور او شدهاند مرکب است. این موجود در طول مدت زمانی هست، و در طول این مدت زمان هم تغییر میکند، لذا از آنجاییکه یک موجود است ثابت است و از آنجاییکه مرکب است متغییر است، با این وصف ما انسانها موجوداتی ثابت هستیم و یکپا خارج از جهان فیزیکی داریم و همینطور پایی هم در این جهان. لذا میتوانیم خودمان را ثابت فرض کنیم(یعنی از جنبهای ساده هستیم و از جنبهای مرکب، ولی ساده مطلق نیستیم، به ناچار باید میان این سادگی موجود مرکب و سادگی موجود ساده رابطهای باشد).
از طرفی چه چیزی باعث میشود که انسان که روابط فیزیکی میان اجزای آن است، موجود فرض شود ولی تمام جهان فیزیکی که با هم در ارتباط هستند، موجود فرض نشود؟(خلط مبحث با وحدت وجود نشود، فعلاً سوال این است که چرا این مجموعه را موجود می نامیم ولی آن مجموعه را موجود نمینامیم؟- دانستن جواب این سوال از منظر یک مادیگرا خیلی مهمتر است)
اگر جهان فیزیکی(تاکید میکنم فیزیکی) یک موجود باشد آنوقت میتوانیم بگوییم که این متغییر ثابتی دارد و آن ثابت این جهانی نیست.
جمع بندی تاپیک برهانی در رد ازلیت ماده و انرژی
سوال:
با این فرض که:
1- تغییر در هر مجموعه دارای اجزای مادی، مستلزم ورود ماده یا انرژی از خارج آن مجموعه به آن(یا خروج از آن) است
2- جهان در حال تغییر است(یا تغییر داده شده است)
- تبصره: به جای انرژی در صورت نیاز هر اسم دیگری دوست دارید بکار ببرید.
چه نتیجهای بگیریم درست است؟ میپرسیم: خارج از مجموعه جهان ماده که چیزی(مادی) وجود ندارد، پس تغییر در کل مجموعه ماده(جهان متغییر) به چه معناست؟ جوابی که به این سوال میتوان داد این است که تغییر از خارج از مجموعه است به این معنی که چیزی به این مجموعه افزوده میشود(یا کاسته میگردد)، چیزی که قبلاً نبوده و الان بود شده است.
با این وصف آیا اشتباه است اگر بگوییم: «عامل تغییر در جهان خلق(و نابودی) ماده و انرژی است» یا «تغییر در ماده نشانهی خلق و نابودی ماده است»
اینکه در کجای جهان این خلق و نابودی صورت میگیرد(یا گرفته است) نمیدانیم(شاید در سرتاسر مادهی متغییر، شاید هم در هر مرحله از تغییر در یک منطقه خاص).با این وصف هم خلق و نابودی ماده مشخص میشود و هم رابطه آن با تغییر و تحول در سرتاسر ماده.
پاسخ:
در مورد گزاره اول، باید مراد و منظورتان را روشن کنید. اگر مراد تغییر شکل از حالتی به حالت دیگر و تغییرات عرضی است، نکته درستی است و همانطور که در اجسام، تأثیر و تأثر مستلزم برقراری وضع خاصی است، هر تغییر در مجموعه های مادی( به معنایی که گفته شد، مستلزم ورود ماده یا انرژی از خارج ان مجموعه "به " یا " از " ان است.
در مورد گزاره دوم نیز سوال این است که مرادتان از جهان تنها جهان مادی است یا شامل مجردات نیز میشود؟ گزاره ای که بیان کردید، عام و کلی است و شامل عالم مجردات نیز میشود، در حالیکه فلاسفه معتقدند که در مجردات تغییر راه ندارد. البته با توجه به مقدمه اول، این قضیه تنها مختص به مادیات است و شامل مجردات نمیشود.
در مورد تبصره و خلاصه سوال نیز مطلبی که قابل طرح است این است که کل مجموعه ماده به چه معنایی مورد نظر شماست. ایا برای این کل، در کنار اجزایش و مستقل از انها وجودی را قائل هستید یا اینکه وجود ان به وجودافراد است. اولی با مبانی فلسفی که "اثبات میکند وحدت مساوق با وجود است و کثرت با وصف کثرتش وحدتی در خارج ندارد بنابراینن وجود نیز ندارد" سازگار نیست و دومی نیز به در استدلال شما به کار نمیاید. زیرا تغییر در کل مجموعه ماده( جهان متغیر) همان تغییر در اجزا است نه امری سوای انها. اینجاست که نقش مقدمه اول و تحلیل بهتر روشن میشود. اگر مراد از تغییر در ان مقدمه، صرف تغییر حالت و تغییر در عرضیات است، هر یک از افراد ان مجموعه میتوانند نسبت به دیگری چنین نقشی را که در حد علت ناقصه است ایفا کنند. اما اگر مراد امری فراتر از تغییر حالت و تغییر در عرضیات ماده است، چیزی در حد علت تامه یا علت فاعلی و هستی بخش، این پیش فرض شما درست نیست و با ممکن بودن هر یک از این اجزای مادی ناسازگار است.
بنابراین، با توجه به این مطالب و احتمالهایی که در نظر گرفته شد، پاسخی که دادید درست نیست و این مطلب با پیش فرض شما( با قطع نظر از صحت و سقم ان) ناسازگار است. چون شما از طرفی فرض گرفتید که خارج از این مجموعه، چیزی مادی وجود ندارد و از سوی دیگر فرض شما این بود که تغییر در هر شیی مادی مستلزم ورود یا خروج جزیی مادی است. بنابراین، خارج از این مجموعه مادی( به عنوان یک مجموعه متشکل از ماده و انرژی) چیزی مادی وجود ندارد تا بخواهد عامل این تغییر احتمالی باشد. بلکه علت این تغییرها اگر از قبیل علت ناقصه باشد، از داخل مجموعه است و هر یک علت تغییر دیگری است و اگر از قبیل علت تامه یا علت فاعلی هستی بخش است از خارج مجموعه است اما قطعا غیر مادی است( همانطور که فرض شما نیز این بود که خارج از این مجموعه، امری مادی وجودندارد)