این چه استدالی است که قرآن کرده است؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
این چه استدالی است که قرآن کرده است؟

به این آیات دقت کنید : فَمالِ الَّذينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعينَ (36)
عَنِ الْيَمينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزينَ (37)
أَ يَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعيمٍ (38)
كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ (39)
چه شده است كه آنان كه كفر ورزيده‏اند، به سوى تو شتابان،
گروه گروه، از راست و از چپ [هجوم مى‏آورند]؟
آيا هر يك از آنان طمع مى‏ بندد كه در بهشت پر نعمت درآورده شود؟
نه چنين است. ما آنان را از آنچه [خود] مى ‏دانند آفريديم.

اگر اینها ایمان نمی آورند باید گفته شود که شما هیچ وقت بهشت نمی روید چونکه مثلا گناهکارید یا زشت کردارید و ... جملاتی از این قبیل که به خواننده معنای جمله را بفهماند نه اینکه بگوید شما بهشت نمی روید، چون من شما را از خاک آفریده ام و یا از منی آفریده ام؟ این چه جور استدلال کردن است؟ چرا خداوند متعال در این آیه اینگونه سخن گفته است؟ اینکه ما می دانیم آنها را از چه آفریده ایم چه ربطی دارد به اینکه می گوید نه آنها بهشت نمی روند؟ خب همه از خاک آفریده شده اند. این جمله را برایم روشن کنید .ممنون

با سلام
به كدام روسفيدى طمع بهشت دارى ؟!
در آيات گذشته اين سوره بحثهائى پيرامون نشانه هاى مؤ منان و كفار و سرنوشت هر يك از اين دو گروه آمده است ، در آيات بالا بار ديگر به شرحى پيرامون وضع كفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى گردد.
بعضى گفته اند اين آيات در مورد گروههائى از مشركان نازل شده كه وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه آيات معاد را براى مسلمانان مى خواند، آنها از هر گوشه و كنار مى آمدند و مى گفتند: اگر معادى در كار باشد وضع ما از اين افرادى كه به تو ايمان آورده اند در آن عالم بهتر است ، همانگونه كه در اين دنيا وضع ما از آنها بهتر مى باشد!

قرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد: ((اين كافران را چه مى شود كه با سرعت نزد تو مى آيند)) (فمال الذين كفروا قبلك مهطعين ).
((از راست و چپ گروه گروه مى آيند و طمع بهشت دارند)) (عن اليمين و عن الشمال عزين ). ((آيا هر يك از آنها طمع دارد كه در بهشت پر نعمت الهى وارد شود)) (ايطمع كل امرى ء منهم ان يدخل جنة نعيم ).
با كدام ايمان و با كدام عمل چنين شايستگى براى خود قائلند؟! ((مهطعين )) جمع ((مهطع )) به معنى كسى است كه گردن مى كشد و با سرعت راه مى رود و در جستجوى چيزى است ، و گاه تنها به معنى گردن كشيدن براى خبر گرفتن مى آيد. ((عزين )) جمع ((عزة )) (بر وزن هبه ) به معنى جماعتهاى پراكنده است و ريشه اصلى آن عزو (بر وزن جذب ) به معنى نسبت دادن است ، و از آنجا كه هر گروهى كه با هم هستند به يكديگر نسبت و ارتباطى دارند، و يا هدف واحدى را تعقيب مى كنند، به جماعت و گروه عزه گفته شده . به هر حال مشركان خود خواه و خودپرست از اين ادعاهاى بى اساس ‍ بسيار داشتند، و مرفه بودن زندگى مادى خود را كه غالبا از طرق نامشروع و غارتگرى و مانند آن حاصل شده بود، دليل بر بلندى مقامشان در پيشگاه خدا و محبوبيت نزد پروردگار مى پنداشتند، سپس ‍ با يك مقايسه بى معنى مقامات والائى در قيامت براى خود قائل بودند.
درست است كه آنها به معاد البته به آن صورتى كه قرآن بيان مى كرد. عقيده نداشتند ولى گاه به صورت احتمال روى آن بحث مى كردند كه اگر معادى باشد ما در جهان ديگر چنين و چنان خواهيم بود، شايد اين سخن را از روى استهزا نيز مى گفتند.
در اينجا قرآن مجيد به پاسخ آنها پرداخته ، مى گويد: ((هرگز چنين نيست كه آنها وارد باغهاى پر نعمت بهشت شوند، چرا كه ما آنها را از آنچه خودشان مى دانند آفريده ايم )) (كلا انا خلقناهم مما يعلمون ).
در حقيقت خداوند مى خواهد با اين جمله اولا غرور آنها را درهم بشكند، زيرا مى گويد: خودتان بهتر مى دانيد كه ما شما را از چه چيز آفريده ايم ؟
از نطفه اى بى ارزش ، از آبى گنديده و پست ، پس اينهمه غرور و نخوت براى چيست ؟. ((ثانيا)) پاسخى به استهزا كنندگان معاد مى گويد كه اگر شما در امر معاد شك داريد برويد و حال نطفه را بررسى كنيد، و ببينيد چگونه از يك قطره آب بى ارزش موجودى بديع مى سازيم كه در تطورات جنينى هر روز خلقت و آفرينش تازه اى به خود مى گيرد. آيا خالق انسان از نطفه قادر نيست كه بعد از خاك شدن لباس حيات در تن انسان بپوشاند. ((ثالثا)) اينها چگونه طمع بهشت دارند با اينكه در صحيفه اعمال خود اينهمه عمل گناه دارند، زيرا موجودى كه از نطفه اى بى ارزش ‍ آفريده شده از نظر مادى شرافتى ندارد، اگر شرفى هست به خاطر ايمان و عمل صالح است كه اينها فاقد آنند، پس چگونه انتظار دارند در باغهاى بهشتى گام بنهند. سپس براى تاءكيد اين مطلب مى افزايد: ((سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم ... (((فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون ). ((بر اينكه جاى آنها را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز در اين كار مغلوب نخواهيم شد)) (على ان نبدل خيرا منهم و ما نحن بمسبوقين ).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه ما نه تنها قادريم كه آنها را بعد از خاك شدن به زندگى و حيات نوين باز گردانيم ، بلكه مى توانيم آنها را به موجوداتى كاملتر و بهتر تبديل كنيم ، و هيچ چيز مانعى از اين كار نخواهد بود.
و به اين ترتيب ، تعبير فوق ادامه اى بر بحث معاد است .
و يا اشاره به اين باشد كه براى ما هيچ مانعى ندارد شما را به كيفر اعمالتان نابود كنيم ، و افرادى شايسته و آگاه و مؤ من جانشين شما سازيم ، تا يار و ياور پيامبر ما باشند، و چيزى مانع ما از اين كار نخواهد بود. بنابراين اگر اصرار به شما مى كنيم ايمان بياوريد نه از روى نياز و عجز است ، بلكه مصلحت كلى تربيت و هدايت بشر ايجاب مى كند. تعبير به ((رب المشارق و المغارب )) (پروردگار مشرقها و مغربها) ممكن است اشاره به اين باشد كه همان خداوندى كه قادر است خورشيد با عظمت را هر روزى در مشرق و مغرب جديدى قرار دهد، و آنچنان اين حساب دقيق باشد كه ميليونها سال دوره سالانه خود را بى كم و كاست طى كند، قادر است بار ديگر انسان را به زندگى باز گرداند و حيات نوينى بخشد و يا گروهى را ببرد و گروهى شايسته تر جانشين آنها كند.
خداوند ((مشارق )) و ((مغارب )) در آيات قرآن مجيد گاهى تعبير ((مشرق )) و ((مغرب )) به صورت ((مفرد)) آمده است مانند آيه 115 بقره و لله المشرق و المغرب : ((مشرق و مغرب از آن خدا است )) و گاه به صورت ((تثنيه )) آمده است ، مانند آيه 17 سوره رحمن رب المشرقين و رب المغربين : ((پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب )) و گاه به صورت ((جمع )) المشارق و المغارب مانند آيه مورد بحث . بعضى كوته نظران اين تعبيرات را متضاد پنداشته اند، در حالى كه همگى هماهنگ ، و هر يك اشاره به نكته اى است ، توضيح اينكه خورشيد هر روز از نقطه تازه اى طلوع ، و در نقطه تازه اى غروب مى كند، بنابراين به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب داريم ، و از سوى ديگر در ميان اينهمه مشرق و مغرب دو مشرق و دو مغرب در ميان آنها ممتاز است كه يكى در آغاز تابستان ، يعنى حداكثر اوج خورشيد در مدار شمالى ، و يكى در آغاز زمستان يعنى حداقل پائين آمدن خورشيد در مدار جنوبى است (كه از يكى تعبير به مدار رأ س السرطان و از ديگرى تعبير به مدار رأ س ‍ الجدى مى كنند) و چون اين دو كاملا مشخص است روى آن تكيه شده است ، علاوه بر اين دو مشرق و دو مغرب ديگر كه آنها را مشرق و مغرب اعتدالى مى نامند (در اول بهار و اول پائيز هنگامى كه شب و روز در تمام دنيا برابر است ) نيز مشخص مى باشد كه بعضى رب المشرقين و رب المغربين را اشاره به آن گرفته اند و آن نيز قابل توجه است .
اما آنجا كه به صورت ((مفرد)) ذكر شده معنى جنس را دارد كه توجه تنها روى اصل مشرق و مغرب است بى آنكه نظر به افراد داشته باشد، به اين ترتيب تعبيرات مختلف بالا هر يك نكته اى دارد و انسان را متوجه تغييرات مختلف طلوع و غروب آفتاب و تغيير منظم مدارات شمس ‍ مى كند.


پاورقی :
30-در تفسير آيه فوق احتمالات ديگري نيز داده شده است از جمله اينکه منظور از جمله «ممايعلمون» اين است که ما آنها را با عقل و شعور آفريديم نه چون حيوانات و بهائم ، بنابراين در برابر اعمال خود مسئوليت دارند ، ديگر اينکه منظور اين است که ما آنها را براي هدفهائي که خودشان مي دانند يعني تکليف و اطاعت آفريديم ، ولي اين احتمالات بسيار بعيد به نظر مي رسد ، لذا غالب مفسران همان معني را که در بالا ذکر کرده ايم پذيرفته اند.

تفسیر نمونه

باسمه تعالی
با سلام
اینکه خدای متعال فرمود:«ما آنان را از نطفه خلق كرديم، كه خودشان هم مى‏دانند» یعنی وقتى چنين است براى ما آسان است كه آنان را از بين برده، قومى ديگر بجاى آنان خلق كنيم كه بهتر از آنان و مؤمن باشند، و چيزى از احكام دين خدا را رد نكنند، و كسى نيست كه بر قضا و قدر ما سبقت گيرد و ما را عاجز سازد، تا اين كفار هم طمع كنند از آنان باشند، و با كفر داخل بهشت گردند و قضاء و قدر ما را نقض كنند.
(المیزان)
تشکر:Gol:

موضوع قفل شده است